منظور از محبت ذاتی، ابراز محبت و دلسوزی شدید نسبت به فرزند میباشد که خداوند در قلب پدر و مادر بودیعه گذاشته است.
حکمت و دلیل این محبت مفرط، پذیرش و انجام وظائف سنگینی است که والدین در قبال فرزند بعهده دارند و فایده دیگر آن زشت شمردن عادات جاهلی است که به دختران به چشم دیگری نگاه میکند و پسران را بالاتر از آنها میداند، اندیشه منفوری که در بعضی از شخصیتهای نامتعادل وجود دارد. و حکمت دیگر این احساس شدید، وجود پاداش و اجر عظیم برای کسی است که هنگام از دست دادن فرزند صبر میکند و در دوری او خویشتنداری نموده و رنج فراق را بر خود هموار میکند و بالاخره حکمت دیگر آن امتحان پدر و مادر است، هنگامی که مصلحت دین با مصلحت فرزند تعارض دارد.
خوانندۀ عزیز توضیح و تبیین این احساسات ذاتی و عواطف قلبی و جواب پرسشهای مختلف در این زمینه را در فصل حاضر مطالعه خواهد نمود.
هدایت براه راست از جانب پروردگار متعال است پس از او یاری میخواهیم و موفقیت خویش را از او طلب میکنیم.
بدیهی است که بطور ذاتی قلب پدر و مادر لبریز از محبت فرزند است. گوئی این احساس، عنصری بوده است که از ابتدای خلقت هر کس در قلبش به امانت گذاشته شده است، تا با این عاطفه از فرزندش حمایت کند او را حفظ نماید و نسبت به او مهربان و دلسوز باشد و برای جلب منفعت و دفع ضررش، کوشش کند. و اگر چنین احساس شدیدی در والدین نبود نسل انسانی منقرض میشد، زیرا هیچ پدر و مادری نمیتوانستند بر مشکلات بزرگ کردن فرزندانشان صبر کنند و سرپرستی و تربیت آنان را تا زمانی که بر پای خود میایستند تحمل نمایند، همچنین مسائل متعددی که در تربیت او وجود دارد، مانند مواظبت و هوشیاری پدر و مادر بر وضعیت فرزندانشان در همه حال و تلاش مستمر و مداوم برای تامین آنچه مصلحت و خیر آینده آنهاست، به صبر و تحملی عظیم نیازمند است که در سایه چنین احساسی ایجاد میشود.
و قرآن کریم چه زیبا این احساسات را بیان میکند و میفرماید که فرزندان زیبائی و شکوه حیات دنیائی هستند:
﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾ [الکهف: 46].
«مال و فرزندان زینت زندگی دنیائیاند».
و در جائی دیگر، فرزند را نعمت بزرگی مینامد که باید پدر و مادر در قبال آن خداوند را شکر گویند.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ أَکۡثَرَ نَفِیرًا ٦﴾ [الإسراء: 6].
«و شما را با مال و فرزندان یاری دادیم و تعداد شما را زیاد کردیم. و در جای دیگر فرزندان متقی را که سالک طریق حق هستند مایۀ افتخار و مسرت پدر و مادر میداند».
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾ [الفرقان: 74].
«و کسانی که میگویند: پروردگارا به ما همسران و فرزندانی ببخش که مایه چشم روشنی ما باشند و ما را پیشوای متقینساز».
این آیات و بعضی آیات دیگر قرآن احساس درونی و محبت عمیق قلبی و کشش ذاتی والدین را به جانب فرزندانشان تصویر میکند[1].
از تمامی آنچه گذشت فوران عاطفه والدین را درک کردیم و چنانچه گفتیم این جوشش محبت، پدر و مادر را به جانب حمایت و تربیت فرزند سوق میدهد. این حالت درونی جزو فطرت و طبیعت هر انسان است.
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾ [الروم: 30].
ب- دلسوزی نسبت به فرزند موهبت الهی است
از جمله احساسهای ارزشمندی که خداوند در قلب والدین بودیعه گذاشته است، حس دلسوزی و ترحم و مهربانی نسبت به فرزندان است که از نقطه نظر تربیتی و تکامل شخصیتی نتایج بسیار مفید و آثار بسیار مهمی دارد.
قلبی که از احساس دلسوزی و ترحم به غیر خالی است، منشأ سختگیری بیرحمانه و خشونتی فرومایه و پست خواهد شد.
واضح است که انحراف فرزندان و افتادن در گنداب گمراهی و منجلاب تبهکاری و جهل، از عکسالعملهائی است که در مقابل پدر و مادر بیرحم و سنگدل شکل میگیرد.
امّا شریعت تابناک اسلامی در اعماق قلب پیروانش این ویژگی ارجمند اخلاقی را جای میدهد، و همواره بزرگان، پدران و مادران، معلمین و مسؤولین را در تمامی سطوح اجتماعی تشویق میکند، تا این خصلت بسیار مهم را در خود رشد دهند و به این زینت معنوی والا آراسته گردند[2].
در اینجا نمونههائی از اهتمام شدید و توجه زاید الوصف رسول اکرمص را به ترحم و دلسوزی در اسلام، ذکر میکنیم تا اهمیت موضوع روشن شود:
«ابوداود» و «ترمذی» از «عمر و پسر شعیبب» و او از پدرش و او نیز از جشس روایت میکنند که رسول اکرمص فرمودند:
«لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَیَعْرِفْ حَقَّ کَبِیرِنَا».
«کسی که برای کودکان ما دلسوزی نمیکند و قدربزرگان ما را نمیداند از ما نیست».
بخاری در «ادب المفرد» از «ابوهریره» روایت میکند، که گفت: مردی به نزد رسول اکرمص آمد و کودکی همراهش بود او را در بغل میگرفت و به سینهاش میفشرد، پیامبر فرمود: آیا دوستش داری؟ جواب داد: آری. پیامبرص فرمود:
«فالله أرحم بک، منک به، وهو أرحم الراحمین». «رحم و شفقت خداوند نسبت به تو بیشتر از ترحم و دلسوزی تو نسبت به این کودک است، و او مهربانترین مهربانان است».
آن حضرت هرگاه یکی از یاران خود را میدید که با فرزندش مهربان نیست و برایش دلسوزی نمیکند به شدّت او را از این رفتار نهی میکرد و در مورد شیوۀ برخورد با افراد خانواده او را راهنمائی مینمود.
«بخاری» در «ادب المفرد» از حضرت «عائشهل» روایت میکند که گفت:
مردی به نزد رسول خداص آمد و دید که آنحضرت بچهها را میبوسند. گفت: آیا شما فرزندان خود را میبوسید؟ ما چنین کاری نمیکنیم. پیامبر فرمود:
«أَوَ أَمْلِکُ لَکَ أَنْ نَزَعَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِکَ الرَّحْمَةَ؟». «من چکار کنم که خدایتعالی در قلب تو مهر و دلسوزی قرار نداده است!»
همچنین امام «بخاری» از «ابوهریرهس» روایت میکند که: «اقرع پسر حابس تمیمی» در خدمت رسول خداص بود آن حضرت «حسنبن علیب» را بوسیدند. «اقرع» گفت: من ده بچه دارم و تا به حال هیچکدام از آنها را نبوسیدهام. پیامبر به جانب او نظری افکند و گفت: «من لایرحم لایرحم». «کسی که با بندگان خدا مهربان نباشد، خداوند با او مهربان نخواهد بود».
«بخاری» در «ادب المفرد» از «انس بن مالک» روایت میکند که زنی به نزد حضرت «عائشه»ل آمد و همراهش دو بچه بود، ام المؤمنین به او سه خرما داد، او نیز به هر یک از بچههایش یک خرما داد و یکی را برای خودش نگاه داشت. بچهها بعد از خوردن خرماهایشان به مادرشان نگاه میکردند مادر خرمای خودش را نیز برای آنها نصف کرد و به آنان داد. وقتی حضرت عائشهل جریان را برای پیامبرص باز گفت، پیامبرص فرمودند: از این شگفتتر آن است که خدایتعالی به آن زن رحم کرد، چون نسبت به کودکانش مهربان بود.
رسول خدا ص هرگاه طفلی را در حال احتضار و در لحظات مرگ میدید به دلیل دلسوزی و ترحمی که نسبت به کودکان داشت، اشک از چشمهایش جاری میشد. پیامبر اکرمص این چنین به امت خویش عطوفت و ترحم را میآموختند.
«بخاری» و «مسلم» از «اسامهبنزیدب» روایت میکنند:
«دختر پیامبرص کسی به جانب آن حضرت فرستادند که پسرش در حال احتضار است تا بر بالین او حاضر شوند. پیامبر کسی فرستادند و فرمودند: پس از عرض سلام بگو، خداوند متعال هر آنچه بگیرد یا عطا کند، متعلق به خود اوست، هر چیزی نزد خدای تعالی عمر مشخص و زمان معینی دارد، پس صبر کنید و او را به خدا بسپارید. دختر ایشان مجددا کسی را به جانب پدر فرستادند و او را به خدا سوگند دادند که بیاید، رسول اکرمص برخاست و همراه او «سعدبنعبادهس» و «معابنجبل» و «ابیبن کعب» و «زیدبن ثابت» و جمعی دیگر از اصحابش براه افتادند- خدا از همۀ آنان راضی باد- وقتی پیامبرص به منزل دخترشان تشریف فرما شدند، طفل را آوردند و در دامن پیامبرص گذاشتند، طفل با رنج و سختی زیاد نفس میکشید. اشک از چشمان مبارک آن رسول بزرگوارص جاری شد. سعد گفت: ای رسول خدا! این اشک چیست؟ فرمود: این رحمت خداست که در قلب بندگانش قرار داده است. و در روایت دیگر میگویند: فرمود: این رحمت الهی است که در قلب هر کدام از بندگان که بخواهد قرار میدهد و براستی خداوند به بنده مهر نمیروزد مگر اینکه قلبی پرعطوفت و شفقت داشته باشد».
شایسته است که مجدداً به یاد بیاوریم که چنین ترحم و مهری اگر در قلب پدر و مادر و مربی طفل رسوخ کند، مسلماً در جهت انجام وظایف نسبت به فرزندان تلاش خواهند نمود و هر مسؤولیتی را که در قبال او بعهده داشته باشند به نحو احسن ادا خواهند کرد.
ج- دوست نداشتن دختران، اندیشۀ غیراسلامی منفور
اسلام دین عدل و رحمت است و به برابری مطلق مرد و زن اعتقاد دارد[3]. پس در مهربانی و محبت نسبت به فرزندان نباید تفاوتی وجود داشته باشد، چه دختر و چه پسر، باید به یک اندازه مورد توجه و مهر پدر و مادر قرار گیرند تا امر خداوند متعال را به جای آورده باشیم که میفرماید:
﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: 8].
«عادلانه رفتار کنید که به پرهیزکاری نزدیکتر است».
و همچنین مجری امر پیامبر خداص باشیم که در حدیثی که «اصحاب سنن» و «امام احمد» و «ابن حبّان» از نعمان بن بشیر- خدا از آنان راضی باد- روایت میکنند، میفرماید:
«اعْدِلُوا بَیْنَ أَبْنَائِکُمْ، اعْدِلُوا بَیْنَ أَبْنَائِکُمْ، اعْدِلُوا بَیْنَ أَبْنَائِکُمْ».
«با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. با فرزندانتان به عدالت رفتار کنید».
براساس این امر قرآنی و رهنمود نبوی بعد از ظهور اسلام و تغییر جاهلیت منفور، بعد از آن پدران و مادران به بچههایشان به یک دید نگاه میکردند و مساوات و عدالت را در تقسیم محبت و مهربانی و عطوفت بین آنان رعایت میکردند، بدون آنکه تفاوتی بین دختر و پسر قائل بشوند و اگر حالا بعد از زوال جاهلیت هنوز هم در جوامع اسلامی این خصایل نامتناسب به چشم میخورد، رسوبات همان محیط منحرف است که قبل از ظهور اسلام وجود داشته است، باقیماندۀ رسومی است که بر هیچ مبنا و قاعدۀ درستی استوار نیست و تقلید اجتماعی منفوری است که به زمان جهل و تاریکی قبل از طلوع نور اسلام باز میگردد. قرآن در این باره میفرماید:
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٞ ٥٨ یَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَیُمۡسِکُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ یَدُسُّهُۥ فِی ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ ٥٩﴾ [النحل: 59].
«و هرگاه به یکی از آنان مژدۀ تولد دختری بدهی چهرهاش سیاه میشود، در حالیکه خشمگین است به دلیل خبر ناخوشایندی که به او دادهاند، خود را از دید قوم پنهان میکند و در این اندیشه است که آیا او را با خفت و خواری نگه دارد یا زنده بگور کند، به راستی که بد حکم میکنند».
حال اگر کسی باز هم خبر تولد دختر را ناخوش بدارد به علت ضعف ایمان و عقیدۀ متزلزل اوست چراکه به تقدیر الهی راضی نیست، اگر درست بیاندیشد، در مییابد که والدین طفل و تمامی اهل زمین اگر دست به دست هم بدهند قادر به تغییر قانون الهی نیستند.
آیا این چنین افرادی هیچ در کلام مبارک خالق متعال اندیشیدهاند که میفرماید تدبیر و امر من قطعی و برگشتناپذیر است. ارادۀ من نافذ و خواست من مطلق است. تولد فرزند دختر یا پسر از این قانون لایزال مستثنی نیست.
﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ ٤٩ أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٥٠﴾ [الشوری: 50].
«ملک آسمانها و زمین متعلق به خدا است و هر آنچه اراده کند میآفریند به کسی که بخواهد دختر میدهد و به کسی که بخواهد پسر میبخشد و به بعضی پسر و دختر را با هم میدهد و هر کس را که بخواهد عقیم میکند، به تحقیق او دانا و تواناست».
از جمله اتفاقات جالب در این باب داستان یکی از امرای عرب به نام «ابوحمزه» است که بازنی ازدواج کرد به امید آنکه برایش پسری بیاورد، امّا زن دختر زائید، «ابوحمزه» منزلش را ترک کرد و زن و دختر را تنها گذاشت، بعد از یکسال روزی از کنار خیمۀ آنان گذر میکرد که صدای زن را شنید که با دخترک بازی میکرد و برایش شعری میخواند که در آن میگفت:
«ابوحمزه را چه شده است که دیگر به نزد ما نمیآید و در منزل همسایه خانه کرده است، او خشمگین است که من پسر برایش نیاوردم، به خدا سوگند که این بدست من نیست، ما هر آنچه را که خدا میدهد دریافت میکنیم».
ابوحمزه با شنیدن این عبارات شیرین و مملو از اعتقاد منقلب گردید، او در واقع از همسرش درس ایمان و ثبات عقیده گرفت و از او آموخت که به آنچه خدا داده است راضی باشد. بیدرنگ وارد منزل شد، بر سرزن و دخترش بوسه زد و تقدیر خالق خویش را گردن نهاد.
به همین منظور رسول خداص مخصوصاً درباره دختران بیشتر تذکر میدادند و توجه خاصی به آنان مینمودند تا بدین ترتیب باقی ماندۀ ریشههای جاهلی را که در بعضی از انسانهای ضعیف النفس به جای مانده بود از بیخ و بن برکنند.
والدین و مربیان را به رفتار نیکو و توجه به آنان و تلاش در اداء حق آنان و به جای آوردن وظایف در مقابل ایشان امر میکردند، تا تربیت دختران برمبنای اسلام بوده و به صورتی باشد که خداوند به آن راضی است و اسلام به آن امر میکند که به این صورت شایستگی جلب رضایت الهی و ورود به بهشت را خواهند داشت.
در اینجا قسمتی از رهنمودهای آن حضرتص را تقدیم خوانندگان میداریم:
در صحیح مسلم از «انس بن مالکس» روایت شده است که رسول خدا فرمود:
«مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْن حَتَّى تَبْلُغَا جَاءَ یَوْمَ القِیَامَةِ أنَا وَهُوَ کَهَاتَیْنِ وضَمَّ أصَابِعَهُ».
«کسی که دو دختر بچه را سرپرستی نموده و بزرگ کند تا به بلوغ برسند- سپس به دو انگشت خود اشاره کرده میگوید- در روز قیامت با من مانند این دو انگشت خواهد بود».
اما احمد در مسندش از «عقبهبن عامرجهنی» روایت میکند که گفت: از رسول خداص شنیدم که میگفت: «مَنْ کَانَ لَهُ ثَلاَثُ بَنَاتٍ فَصَبَرَ عَلَیْهِنَّ وَأَطْعَمَهُنَّ وَسَقَاهُنَّ وَکَسَاهُنَّ مِنْ جِدَتِهِ (أی ماله) کُنَّ لَهُ حِجَاباً مِنَ النَّارِ».
«کسی که سه دختر داشت و غذا و زندگی آنان را تامین کرد و بر آنان از مال خود لباس پوشاند و برتکفل آنان صبر کرد، در روز قیامت این عملش مانعی در مقابل آتش خواهد بود».
«حمیدی» از «ابوسعید» روایت میکند که نبیاکرمص فرمود:
«من کان له ثلاث بنات أو ثلاث أخوات، أو بنتان أو أختان، فأحسن صحبتهن، و صبر علیهن، واتقی الله فیهن دخل الجنة».
«کسی که سه دختر یا سه خواهر و یا دو دختر یا دو خواهر دارد و با آنان به نیکوئی رفتار میکند و بر امور آنان صبر میکند و تقوی الهی را دربارۀ آنان رعایت میآید (منظور اینکه به آنان ظلم نمیکند) وارد بهشت میشود».
پس بر مربیان واجب است که به این رهنمودهای رسول بزرگوار خداص توجه کنند و بنابر تعالیم اسلامی به دختران توجه بیشتری مبذول دارند، بین فرزندان دختر و پسر عدالت را رعایت کنند تا به بهرهای عظیم دست یابند و آن بهره، رضایت الهی است که از هر چیز بالاتر است و به بهشتی وارد شوند که عرض آن به اندازۀ تمامی آسمانها و رمین است و در آنجا در کنار آن پادشاه مقتدر به سعادت ابدی نائل آیند.
انسان مسلمان هنگامی که به درجۀ والایی از ایمان میرسد و از لحاظ یقین به منزلت بلندی دست مییابد و اعتقادش راسخ میشود که حوادث خوب یا بد زندگی مقدر است و روی دادن آن حکمتی دارد و همه از جانب خداست، آنگاه اتفاقات بزرگ هم در دید او کوچک و بیمقدار میگردد، مصیبتها در نظرش حقیر مینماید و با دلی مطمئن و ضمیری آرام، هرگاه حادثه یا واقعۀ ناگواری پیش آمد، خود را تسلیم خدای توانا و دانا میکند. به قضای او راضی میشود و در مقابل فرمان و تقدیرش خضوع و خشوع خویش را به اثبات میرساند، و بر این اساس است که رسول اکرمص میفرماید: «کسی که فرزندش میمیرد و وقتی که خبر به او میدهند، میگوید: همه از آن خدائیم و بسوی او باز میگردیم و صبر میکند، در بهشت برای او خانهای به نام خانه «حمد» بنا میکنند».
«ترمذی» و «ابن حبّان» از «ابوموسی اشعریس» روایت میکنند که رسول خداص فرمود: «إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ لِمَلائِکَتِهِ: قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِی؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ؟ قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا قَالَ؟ قَالُوا: اسْتَرْجَعَ وَحَمِدَکَ، قَالَ: ابْنُوا لَهُ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَسَمُّوهُ بَیْتَ الْحَمْدِ». «وقتی که فرزند بندهای از بندگان خدا فوت میکند، پروردگار جهانیان به ملائک میگوید: آیا روح فرزند بندهام را قبض کردید؟ میگویند: آری. میفرماید: آیا روح جگر گوشهاش را گرفتید؟ میگویند: آری. میفرماید: بندهام چه گفت؟ میگویند: سپاس تو را به زبان آورد و گفت: ما همه از آن خدائیم و بسوی او باز میگردید. میفرماید: پس در بهشت منزلی برایش بسازید و آن منزل را خانۀ حمد نام بنهید».
آری، میبینید چنین درخت صبری چه میوهای میدهد! میوهاش را انسان مؤمنی میچیند که رنج فراق را بر خویش هموار کرده صبر مینماید، آن هم در چه روزی، روزی که مال و فرزند دیگر اثری ندارد.
پس یکی از فایدههای این رفتار نیکو راهیابی به بهشت و محفوظ ماندن از آتش است. «بخاری» و «مسلم» از «ابوسعید خدریس» روایت میکنند که رسول خداص با تعدادی از زنان صحبت میکرد، فرمودند:
«مَا مِنْکُنَّ امْرَأَةٌ یَمُوتُ لَهَا ثَلَاثَةٌ مِنْ الْوَلَدِ إِلَّا کَانُوا لَهَا حِجَابًا مِنْ النَّارِ فَقَالَتْ امْرَأَةٌ أَوْ اثْنَانِ فَإِنَّهُ مَاتَ لِی اثْنَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْ اثْنَانٌٌٌٌِ».
«زنانی که سه فرزندشان وفات نموده و صبر کردهاند در قیامت مرگ آنان (فرزندان) مانع آتش جهنم است، یکی از زنان گفت یا رسولاللهص این فضیلت برای کسی که دو فرزندش فوت کند نیز هست؟ فرمود: آری».
یکی از راویان به جابر میگوید: آیا فکر میکنی اگر از آن رسول بزرگوارص میپرسیدی که آیا این فضیلت در مرگ یک فرزند نیز هست؟ همین جواب را میداد؟ جابر میگوید: آری.
یکی دیگر از فوائد این صبر آن است که فرزندی که میمیرد، اگر صغیر باشد در قیامت برای پدر و مادرش شفاعت خواهد کرد.
«طبرانی» از «حبیبه» روایت میکند که میگوید: نزد «عائشه»س بودم که پیامبر اکرمص تشریف آورند و در گفتگو با ایشان فرمودند:
«هر مسلمانی که سه فرزندش قبل از رسیدن به سن بلوغ وفات مینمایند، روز قیامت آنان را بر در بهشت متوقف میکنند، پس میگویند: وارد شوید! میگویند: ما وارد بهشت نمیشویم، تا پدران ما نیز وارد شوند، به آنها گفته میشوند: پس همراه با پدرانتان وارد بهشت گردید».
«مسلم» در صحیح خود از «ابوحسّان» روایت میکند که گفت: دو پسرم فوت نمودند به ابو هریره گفتم،آیا کلامی از رسول خداص شنیدهای که بیان آن، غم مرگ عزیزان ما را تسلی دهد؟ گفت: آری. «کودکانی که مردهاند در قیامت همیشه دست یا گوشۀ لباس پدر و مادرشان را میگیرند و به دنبال والدین خود هستند و از آنها جدا نمیشوند، تا خدای رحمان آنها را همراه پدر و مادرشان وارد بهشت کند».
یکی از موضعگیریهای به یادماندنی در تاریخ اسلام که ایمان قهرمانانه و کمنظیر زنان صحابهش- خدا از ایشان راضی باد- را میرساند و دلالت بر صبر و ایمان و تسلیم و رضا در مقابل خدا هنگام مرگ فرزند دارد، موضعگیری «ام سلیم»- خدا از او راضی باد- میباشد، برخوردی شگفتانگیز و تحملی عظیم که بهتر است بیان آن را به حدیث مبارک ذیل واگذاریم تا آن را بطور کامل بشنوید.
«بخاری» و «مسلم» از حضرت «انسس» روایت میکنند که گفت: فرزند «ابوطلحه» مریض بود. ابو طلحه برای کاری بیرون رفت، فرزندش در غیاب او فوت نمود، هنگام مراجعت به منزل از همسرش سؤال کرد: حال بچه چطور است؟ ام سلیم پاسخ داد: در آرامش مطلق است. ابوطلحه آنگونه فهمید که بچه شفا یافته است سپس همسرش شام را پیش آورد و غذا خوردند، «ام سلیمس» سپس مانند همیشه و بهتر از قبل آرایش کرد و آن شب با همسرش نزدیکی کرد، بعد از آنکه دید همسرش از هر جهت تامین شده است،گفت: ابوطلحه سؤالی دارم اگر کسی به خانهای امانتی دهد و پس از مدتی امانتش را طلب کند، آیا صحیح است که باز پس ندهند؟ گفت: نه! گفت: پس صبر پیشه کن و از خدا برای صبرت اجر طلب کن که فرزندت مرده است. ابوطلحه خشمگین شد، گفت: چیزی نگفتی تا جنب شدم، آنگاه میگوئی پسرم مرده است. سپس به نزد رسول خداص آمد و شرح ماجرا را باز گفت، پیامبر اکرمص کار ام سلیم را تائید فرمودند و گفتند: «خداوند به این شب تو و همسرت برکت ببخشد» و روایت دیگری هست که فرمودند: «خدایا به این دو برکت ببخش». آن شب منشأ فرزندی شد که پیامبر نامش را عبدالله نهاد، مردی از انصار میگوید: «عبدالله» بعدها صاحب نُه فرزند شد که همه اهل قرآن بودند. در واقع این استجابت دعای پیامبر خدا، بود که فرمود: خدایا به این زن و شوهر برکت ببخش.
تردیدی نیست که وقتی ایمان در قلبی نفوذ کند، شگفتی میآفریند، زیرا ضعف را به قدرت، ترس را به شجاعت، بخل را به سخاوت و بیصبری و بیقراری را به صبر و بردباری تبدیل میکند.
چه شایسته است که پدران و مادران به ایمان خویش متکی باشند و به سلاح یقین مجهز گردند، تا اگر مصیبت مرگ فرزند پیش آمد، بیتابی و بیقراری نکنند و سخن آنان این باشد که هر چه خدا داده و هر چه میگیرد همه متعلق به اوست و هر چیزی نزد او زمانی مشخص و معین دارد، پس باید صبر کرد و باید رنج مرگ فرزند را بر خویش هموار نمود تا ثواب و اجر اخروی از جانب کسی که حکم و فرمان بدست اوست نصیب ما شود.
خدایا؛ مصیبتهای دنیا را برای ما سبک، و ما را به قضا و قدر خویش راضی بگردان و یاور و سرپرست ما در دنیا و اخرت باش، زیرا تو بهترین یاوری، ای پروردگار جهانیان.
ه- ترجیح مصلحت اسلام بر محبت فرزند
گفتیم قلب والدین مملو از احساسات و محبت صادقانه برای فرزندان است. ترحیم، دلسوزی و مهر پدر و مادر را، این جگر گوشهها به خود اختصاص میدهند، اما برای انسان مسلمان شایسته است که این محبت عمیق را وقتی با جهاد در راه خدا و یا تبلیغ دین تعارض دارد، ترجیح ندهد، زیرا مصلحت اسلام از تمامی مصالح و پندارهای ما بالاتر و مهمتر است. هدف و مقصد انسان مؤمن در زندگی ایجاد جامعۀ اسلامی است، زیرا هدایت انسان سرگشته مهمترین کاری است که یک مسلمان در جهت انجام آن تلاش میکند و بزرگترین وظیفهای که در زندگی اجتماعی به عهده دارد و باید بر انجام آن حریص باشد همانا نشر و تبلیغ دین و تحقق آن در جامعه است.
این بینش نسل اصحاب پیامبرص بود و بینش کسانی بود که به دنبال یاران آن حضرت آمدند و تفکر کسانی است که راه آنان را دنبال کردند.
آنان حرکتی غیر از جهان و تبلیغی غیر از دعوت به اسلام و غایتی غیر از تحقق اسلام نداشتند. پس اگر پیشرفت سریع و عظیم پیامبرص و اصحاب گرامیش را در جهت تبلیغ اسلام و برپای داشتن قانون خداوند در سراسر زمین، در تاریخ میخوانیم جای تعجب نخواهد بود و باز هم عجیب نیست که میبینیم چگونه آن یاران بزرگوار از فدا کردن مال و جان و عزیزترین متعلقات خویش دریغ نمیکردند و آرزویشان شهادت در راه خدا بود.
آری! چنین اندیشۀ والایی، چنان شخصیت با عظمتی را خواهد ساخت.
در اینجا نمونهای تقدیم خوانندگان میکنم که گفتگوئی است بین «عبادهبن صامتس» و «مقوقس» پادشاه مصر که میخواست او را از لشکر عظیم و هراسانگیز رومیان بترساند و به او وعدۀ مال و ثروت فراوان داده بود.
«عبادهبن صامتس» میگوید: ای پادشاه! خود و یارانت را بیجهت فریب مده! اما اینکه گفتی لشکر روم قدرتمند و عظیم است و تعداد سربازان آن بسیار زیاد است و ما نمیتوانیم در برابرشان بایستیم، به جان خودم،این چیزی نیست که بتواند ما را بترساند یا از تصمیمی که گرفتهایم باز دارد، ما در جنگ مقابل شما به یکی از دو نتیجه نیکو دست مییابیم یا بر شما پیروز میشویم و غنیمت دنیا نصیبمان میشود، یا از شما شکست میخوریم و به شهادت میرسیم و غنیمت آخرت را بدست میآوریم.
پروردگار متعال در کتاب ارجمندش میفرماید:
﴿کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ٢٤٩﴾ [البقرة:249].
«چه بسا به خواست و ارادۀ پروردگار، دستۀ کوچکی بر گروهی بزرگ پیروز شوند و خدا با صبر پیشگان است».
آری تمام مردان ما صبح و شب از خدایشان طلب شهادت میکنند، از خدا میخواهند که آنان را به سرزمین و دیارشان و به سوی زن و فرزندانشان برنگرداند.
هیچیک از ما اندیشهای جز جهان نداردا و به آنچه که بر جای گذاشتهاند، فکر نمیکنند اینان وقتی به جهاد آمدند زن و فرزند را به خدای بزرگ سپردهاند.
امّا در مورد وعدۀ مال و ثروتی که به من میدهی، باید بگویم: با آنکه ما از لحاظ زندگی و وضعیت مالی تنگذست هستیم، در اوج بینیازی روحی بسر میبریم، اگر تمامی دنیا را نیز به ما بدهند همانقدر میخواهیم که حالا داریم.
این موضعگیری «عبادهس» که خدای از او راضی باد- یکی از هزاران موضعی است که بزرگان شجاع و ارجمند ما در مقاطع مختلف تاریخ در برابر قدرتهای زمان خویش اتخاذ کردهاند.
این فداکاریهای عظیم و ترجیح «حب جهان» و «دعوت» در راه خدا بر محبت زن و فرزند و بستگان و بطور کلی خانه و زندگی و دارائی به خاطر آن بود که این کلام خداوند سبحان را با تمامی وجود دریافته بودند که میفرماید:
﴿قُلۡ إِن کَانَ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ وَإِخۡوَٰنُکُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ وَعَشِیرَتُکُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ کَسَادَهَا وَمَسَٰکِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَیۡکُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِی سَبِیلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ ٢٤﴾ [التوبة: 24].
«بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان شما و فامیلتان و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادی آن میترسید و مساکنی که آن را میپسندید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، پس منتظر باشید تا خداوند امر خود را بیاورد و خداوند قوم فاسق را هدایت نمیکند».
یکی دیگر از اثار ارزشمند از این نمونه را از امام شهید «حسن البنا» ذکر میکند- که خداوند از او راضی باد و رحمتش را شامل حالش نماید- که میگویند.
عادتش آن بود که در ایام عید به نواحی و مناطق اطراف میرفت تا به جهت دلگرمی و اظهار لطف به جوانان دعوت اسلامی سر بزند. در یکی از این اعیاد پسرش به نام «سیف الاسلام» به مرض سختی دچار شده بود تا جائی که مشرف به مرگ بود، همسرش به او گفت: این عید را نزد من و پسر مریضت بمان تا مقداری در کنارت آرامش داشته باشیم، امام «حسن البناء» در حالی که ساک سفر را بدست گرفته بود گفت: اگر خداوند بر من منّت گذاشت و فرزندم را شفا داد او را سپاس میگویم و اگر مرگ را مقدر فرمود، پدربزرگش راه گورستان را بهتر از من میداند، پس در حالی که این آیه قرآن را تلاوت میکرد از منزل خارج شد.
﴿قُلۡ إِن کَانَ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ وَإِخۡوَٰنُکُمۡ﴾ [التوبة: 24].
«الله اکبر! این است ایثار و از خود گذشتگی در راه بر پای داشتن قانون و کلام خدا».
الله اکبر! این است دعوت کنندۀ واقعی به راه خدا.
اگر فقط همین موضعگیریها را دربارۀ مردان دعوت اسلامی و سلف صالح در نظر بگیریم برای افتخار و شرف و عظمت جاودانۀ آنان کافی است.
ای پدر مؤمن! باید علاقه و محبت اسلام و جهاد و دعوت در راه خدا بر تمامی وجودت مستولی باشد. باید بر محبت اهل و فرزند و طایفه و اقوامت مقدّم باشد تا با تمامی وجود پرچم جهاد را برگیری و در راه تبلیغ اسلام گام برداری، چه بسا تو هم از آنانی باشی که دستهای پرتوان خود را در بنای عظمت و مجد اسلام بکار میگیرند و در راه بر پائی دولت قرآن و برگرداندن عزت و بزرگی امت محمدی و هویت پرافتخار و قدرت شکستناپذیر اسلام تلاش میکنند.
و حال ای پدر عزیز! اگر میخواهی که ایمانت کامل شود و حلاوت آن را در اعماق قلبت درک کنی و با تمام وجودت لذّت آن را احساس نمائی، به آنچه پیامبر بزرگوارمان میفرماید دقت کن! در صحیح «بخاری» از «انسس» روایت شده است که پیامبر اکرمص فرمود: «ثَلاَثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَجَدَ حَلاَوَةَ الإِیمانِ أنْ یَکُونَ الله وَرَسُولُهُ أحَبُّ إلَیْهِ مِمَّا سِوَاهُما وأنْ یُحِبَّ المَرْءَ لا یُحِبُّهُ إلا الله وأنْ یَکْرَهَ أنْ یَعُودَ فی الکُفْرِ بَعْدَ إذْ أنْقَذَهُ الله مِنْهُ کما یَکْرَهُ أنْ یُلْقَى فی النَّارِ». «سه خصلت است که اگر در کسی باشد حلاوت و شیرینی ایمان را درک میکند:
اول: خدا و رسولش را از هر چیزی بیشتر دوست داشته باشد. دوم: اگر کسی را دوست دارد، دوست داشتنش فقط به خاطر خدا باشد، سوم: همان اندازه که در آتش افتادن برایش ناگوار است، بازگشتن به کفر بعد از ایمان برایش منفور و ناگوار باشد».
«امام بخاری» نیز روایت میکند: «عمربن الخطابس» گفت: ای رسول خدا! تو از همه کس غیر از خودم برایم محبوبتری پیامبر ج فرمود: «ایمان هیچ یک از شما کامل نمیشود مگر آنکه من را از خودش بیشتر دوست بدارد». «عمرس» گفت: قسم به خدایی که قرآن را بر تو نازل کرد، حالا تو برای من از خودم محبوبتری. پیامبرص فرمودند: «حال ایمانت کامل شد».
در صحیحین نیز آمده است که پیامبر اکرمص فرمود:
«لا یُؤمِنُ أَحدُکُم حتّى یکونَ هَواهُ تَبَعاً لِما جِئتُ بِهِ» «ایمان شما کامل نمیشود، مگر آنکه خواستههایتان تابع آنچه باشد که از جانب خداوند آوردهام».
و در حدیث دیگر آمده است که آن حضرت فرمود:
«لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ و وَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
«ایمان شما کامل نمیشود مگر آنکه من در نزد شما از مال و فرزند و تمامی مردم محبوبتر باشم». (روایت مسلم و بخاری)
و- مجازات فرزند و ترک او به عنوان مصلحت تربیتی
تا زمانی که بچه صغیر است و تحت حمایت پدر و مادر خود زندگی میکند و به اصطلاح در سن و سالی است که تربیتپذیر است، شایسته است که والدین تمام وسایل و راههای تربیتی را برای اصلاح ناهنجاریها و پالایش شخصیت او بکار گیرند تا فرزندشان دارای خلق و خوی کامل اسلامی و آداب اجتماعی بلندمرتبه دینی گردد.
اسلام برای تربیت فرزند روش ویژۀ خود را دارد، مادامی که مهربانی و نصیحت کردن بچه اثر دارد و مفید واقع میشود نباید از روش ترک و دوری کردن از فرزند استفاده کرد و اگر تنبیه و سخن نگفتن با او اثر دارد نباید به کتک زدن متوسل شد، ولی اگر در نهایت، مربی تمام عوامل اصلاحی مانند مهربانی و محبت و غیره را بکار گرفت و مؤثر واقع نشد ناچار باید به کتک متوسل شود، اما این زدن باید ملایم باشد و بچه را مجروح نکند، چه بسا در مواردی این روش برخورد بتواند بچه را به راه راست بیاورد و وسیلۀ اصلاحی مناسبی باشد.
در اینجا مراحل تربیتی مذکور را که از سنت پیامبر گرامیص و یارانش استنباط شده است به مربیان و والدین عزیز تقدیم میدارم.
در ارتباط با روش مهر و محبت و نصیحت[4] روایتی داریم از «بخاری» و «مسلم» از «عمربن ابوسلمهس» که میگوید:
در کودکی تحت نظارت و تکفّل رسول خداص بودم، سینی غذا را که میگذاشتند، دستم را به تمام نواحی آن رسانده و غذا را از همه طرف بر میداشتم، رسول اکرمص فرمود:
«یَا غُلامُ سَمِّ اللَّهَ، وَکُلْ بِیَمِینِکَ، وَکُلْ مِمَّا یَلِیکَ».
«فرزندم اوّل «بسمالله» بگو، با دست راست بخور و فقط از قسمتی از ظرف غذا که در طرف خودت هست بردار».
سهل بن سعدس میگوید:
«در مجلسی نشسته بودیم، نوشیدنی آوردند، پیامبر خداص مقداری نوشید، در طرف راستش کودکی نشسته بود و در طرف چپ تعدادی از افراد مسن و سالخورده حضور داشتند. پیامبرص روی به کودک کردند و گفتند: آیا اجازه میدهی که این نوشیدنی را به این بزرگان بدهم که قبل از تو آنان بنوشند؟ کودک گفت: نه بخدا فقط شما را ترجیح میدهم که قبل از من بنوشی و اجازه نخواهم داد که آنها قبل از من بنوشند. پیامبر خداص ظرف را در دست کودک گذاشت». (و این کودک عبدالله بن عباسب بود).
و در مورد دوری کردن و هجران کودک روایتی داریم از «بخاری» و «مسلم» که میگوید: یکی از نزدیکان «ابن مغفلس» که به سن بلوغ نرسیده بود سنگ بر میگرفت و پرتاب میکرد، ابن مغفلس او را نهی کرد، و گفت: رسول خداص از این عمل نهی کردهاند و فرمودهاند: که پرتاب سنگ به این صورت فایدهای ندارد نه برای شکار و نه برای جنگ، کودک دوباره به پرتاب سنگ مبادرت نمود، ابن مغفل گفت کلام پیامبر خدا را برایت بازگو کردم باز هم دست بر نمیداری و سنگ میاندازی، دیگر با تو حرف نخواهم زد.
امّا در مورد کتک زدن در جائی که ضرورت داشته باشد، پیامبر اکرمص فرمودند:
«مُرُوا أوْلادَکُمْ بِالصَّلاةِ وَهُمْ أبْنَاءُ سَبْعِ سِنینَ، وَاضْرِبُوهُمْ عَلَیْهَا، وَهُمْ أبْنَاءُ عَشْرٍ، وَفَرِّقُوا بَیْنَهُمْ فی المضَاجِعِ».
«وقتی بچههایتان به سن هفت سالگی رسیدند آنها را به نماز خواندن امر کنید و چنانچه به ده سالگی رسیدند و نماز نخواندند و امر شما را اطاعت نکردند، آنان را تنبیه کنید! از ده سالگی به بعد جای خواب بچههایتان را از هم جدا کنید». (روایت ابو داود و حاکم).
البته این مراحل پرورشی در سن کودکی و نوجوانی است و واضح است اگر فرزند به سن جوانی رسید یا به سن بزرگسالی نزدیک شد، طریقه و شیوه تربیتی مسلماً فرق خواهد کرد.
چنانچه مهربانی و نصیحت و راهنمائی اثر نکرد و مربی احساس نمود که فرزند بر فسق و فجور یا گناه اصرار دارد و در گمراهی و ضلالت دست و پا میزند و آن را رها نمیکند باید دوری دائمی را برگزید.
در اینجا نصوصی که این شیوه را اثبات میکند، تقدیم خوانندگان میدارم:
«طبرانی» از «ابن عباسس» روایت میکند که پیامبر اکرمص فرمودند:
«أوْثَقُ عُرَى الإِیمانِ الموَالاةُ فی الله والمعاداة فی الله والحبُّ فی الله والبُغْضُ فی الله» «دوستی و دشمنی، محبت و خشم، به خاطر خدا و در راه او محکمترین تکیهگاه و دستاویز ایمان است.»
«بخاری» در این باب یعنی اجازۀ دوری کردن و از خود راندن کسی که عصیان کار است، روایت میکند که: «کعب» گفت: «وقتی از دستور رسول خداص برای شرکت در جنگ «تبوک» تخلف کردیم و با ایشان نرفتیم، پیامبر خداص به مسلمانان امر فرمودند که با ما سخن نگویند و این قطع رابطه 50 روز طول کشید تا آنکه تمامی زمین با گستردگی آن و حتی جسممان بر ما تنگ شد، کسی با ما سخن نمیگفت و نشست و برخاست نمیکرد، تا آنکه خدای رحمان در آیهای که نازل کرد توبۀ ما را پذیرفت».
همچنین آمده است که نبیاکرمص برای تأدیب و تنبیه یکی از زنانش، یکماه با وی سخن نگفت: «سیوطی» روایت میکند: «عبدالله بنعمرب» با پسرش سخن نگفت و از او دوری کرد تا زمانی که فوت نمود. زیرا به پسرش گفته بود که رسول اکرمص گفته است:
«نهی فیه الرجال أن یمنعوا النساء من الذهاب الی المساجد» اگر همسرانتان خواستند به مسجد بروند مانع رفتن آنان نشوید» ولی پسر «عبدالله بن عمر» به این گفتۀ پدرش دقّت و توجه نکرده بود».
این رفتار در صورتی است که فرزند دار فسق و انحراف میشود ولی هنوز مسلمان است و ایمان دارد امّا اگر منکر و کافر شود و از دایرۀ عقیدۀ اسلمی پا بیرون بگذارد، باید از او روی گرداند و اظهار بیزاری جست، چه رسید به سخن نگفتن و ترک نمودن که از ابتدائیترین مقتضیات ایمان اسلامی است.
نص قرآن کریم که این برخورد را برایمان بیان میدارد این چنین است:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ یُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ کَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِیرَتَهُمۡ﴾ [المجادلۀ: 22].
«کسانی که به خدا و روز آخرت ایمان دارند، هیچگاه کسی را که با خدا و رسولش دشمنی میکند دوست نمیدارند، هر چند پدر، فرزند، برادر، یا قوم و عشیرهاش باشد».
و خداوند سبحان از زبان نوح چنین میگوید:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ٤٥ قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٤٦﴾ [هود: 46].
«و «نوح» پروردگارش را مورد خطاب قرار داده گفت: «پروردگار را فرزندم جزو اهل و خانوادۀ من است، وعدۀ تو حق است و تو بهترین حکم دهنده و فراتر از همۀ قضاوت کنندگانی».
خدای متعال فرمود: «ای نوح! او دیگر از اهل و خانوادۀ تو نیست، او سراسر وجودش انحراف و عمل ناصالح است، پس از آنچه که به آن علم نداری از من تقاضا نکن، به تو هشدار میدهم که از جاهلان و نادانان نباشی».
و خداوند متعال از زبان حضرت «ابراهیم»÷ میگوید:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ ١٢٤﴾ [البقرة: 124].
«آنگاه که پروردگار ابراهیم, او را به آزمایشهائی آزمود، وقتی که حضرت ابراهیم آنها را با موفقیت به پایان رسانید، خداوند فرمود: پس من تو را پیشوای مردم میکنم. ابراهیم گفت: پروردگارا آیا فرزندانم را هم پیشوا و امام مردم قرار میدهی؟ فرمود: ظالمین به این مرتبه والا نخواهند رسید».
و خداوند متعال در مورد موضعگیری حضرت ابراهیم در مقابل پدرش میفرماید:
﴿وَمَا کَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِیمٞ ١١٤﴾ [التوبة: 114].
«طلب بخشش ابراهیم برای پدرش مشروط به وعدهای بود که برای توبه و بازگشت او گذاشته بود، وقتی برایش معلوم گشت که او دشمن خداست و بر نمیگردد، از او بیزاری جست، ابراهیم به درگاه خدایش فراوان مینالید، قلب رئوفی داشت. بسیار صبور و بردبار بود».
با توجه به این آیات و احادیث آشکار میگردد: دوری و قطع رابطه با فرزند و نزدیکان، اگر بر کفر اصرار ورزند، لازمۀ ایمان و عقیدۀ اسلامی است، زیرا اسلام رابطۀ اخوت و برادری دینی را از تمامی روابط مانند رابطۀ خویشاوندی و نسبی، رابطه ملی و اقلیمی، رابطه زبانی، رابطه همنوعی و رابطه اقتصادی بالاتر و ارزشمندتر میداند و شعارش در این زمینه آن است که:
﴿قُلۡ إِن کَانَ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ وَإِخۡوَٰنُکُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ وَعَشِیرَتُکُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ کَسَادَهَا وَمَسَٰکِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَیۡکُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِی سَبِیلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ ٢٤﴾ [التوبة: 24].
«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آوردهاید، و تجارتی که از کساد شدنش میترسید، و خانههائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمیکند!»
بدیهی است که یکی از اصول لایتغیّر عقیدۀ اسلامی آن است که:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: 10].
«همۀ مؤمنین برادر هم هستند».
و شعار دائمی دیگر آن است که:
﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ﴾ [الحجرات: 13].
«گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست».
پس به چه کلامی بعد از این کلام استوار و بلندمرتبه ایمان میآورند.
در این فصل چنانچه خوانندۀ گرامی ملاحظه فرمودند:
مهمترین حالات درونی و عواطف قلبی که در امر تربیت باید در نفوس اولیاء و مربیان جایگزین شود، مطرح گردید.
دیدیم بعضی از این احساسها فطری و ذاتی است، مانند مهر و محبت و عطوفت و شفقت نسبت به فرزند و دیدیم اگر این حالات نبود، نگهداری از فرزند بسیار مشکل و غیر ممکن بود و نسل انسانی دچار مخاطره میگشت اگر چه احساس مقدس نبود، والدین از وجود خویش مایه نمیگذاشتند و در تربیت و توجه به فرزند و تعلیم و تربیت او تلاش نمیکردند و بالاخره اگر این روابط اتصالدهنده بین اعضای خانواده نبود، جمع خانوادگی از هم میپاشید و هویت خویش را از دست میداد و بنیانی استوار نمیداشت.
امّا دیدیم که از طرف دیگر بعضی از احساسها ریشۀ جاهلی و غیر اسلامی داشت، مانند دوست نداشتن دختران و دانستیم که اسلام بوسیلۀ ایمان و تربیت ارزشمند اسلامی چگونه این احساس را تغییر داد و والدین را بر آن داشت که با دختران و پسران خود مانند هم رفتار کنند و بین آنها فرقی قائل نشوند تا عدل و مساوات اسلامی را رعایت کرده باشند. همچنین دیدیم که بعضی از این عواطف و احساسها، مبتنی بر مصلحت عقیدتی است، مانند ترجیح حبّ جهاد و تبلیغ در راه دین بر محبت زن و فرزند، و دریافتیم که مصلحت اسلامی از تمام مصالح ذاتی و اعتباری بالاتر است.
اگر بخواهیم که امت اسلام بار دیگر به پیروزی و عظمت و قدرت خویش باز گردد، باید محبت خدا و رسولش و جهاد در راه او از همۀ علایق و وابستگیها مانند زن، فرزند، مال و دارایی بالاتر باشد.
و مشاهده فرمودید که مراحل تربیتی شامل: نصیحت، تنبیه، دوری و مجازات میباشد که باید هر کدام در جای خود و به تناسب شرایط به کار گرفته شود.
همچنانکه گفته شد اسلام در تأدیب فرزند، مدارجی قرار داده است که ذکر گردید و جایز نیست که ابتدا از نوع شدیدتر بهره گیریم، مادامی که نوع خفیفتر آن قابل دسترسی است و میبینیم که اسلام نهایت سعی را در پرورش فرزندان و اصلاح شخصیت آنان به کار برده است.
پس مربیان و دستاندرکاران تربیت شایسته است که شیوه و برنامۀ اسلام را در زمینۀ تربیت بدانند تا براساس آن طریقی درست در تربیت نسلی پرورش یافته و نظام اجتماعی مورد نظر را برگزینند.
بدینترتیب ما از نظام و محیط فاسد و منحرف امروزی به حیاتی پاک و آمیخته با فضائل اخلاقی نائل میشویم، پس کسانی که میخواهند به آن مطلوب دست یابند در این راه باید تلاش کنند.
[1]- مولف محترم در این رابطه تعدادی از اشعار شعرای بزرگ عرب را ذکر کرده است که علاقمندان میتوانند با رجوع به آخر کتاب بعد از احادیث آن را مطالعه فرمایند. (مترجم)
[2]- چنانچه از سنت رسول بزرگوار اسلام و از آیات قرآن دریافت میشود، محبت و دلسوزی از مهمترین ویژگیهای انسان مسلمان است، محبت تجلی سلامت قلب و شخصیت تکامل یافتۀ انسان است و در واقع قلب انسان کانون شخصیت اوست.
[3]- نکتهای که در اینجا شایان ذکر است آن است که منظور مولف محترم برابری مطلق در حقوق است نه وظایف. مفهومی که بسیاری از مخالفان دین قادر به درک آن نبودهاند، اگر در عقیده اسلامی اهم وظایف زن محدود به منزل میشود و در اموری مانند قضاء و جنگ دخالت نمیکند، دلیل برکم ارزش بودن او نسبت به مردان نیست، بلکه خلقت و طبیعت زن اقتضاء نمیکند که در چنین اموری وارد شود و بالعکس مردان هم بعضی از وظایف زنان را نمیتوانند انجام دهند. برابری مرد با زن آن نیست که زنان هم در جنگ شرکت کنند و یا امور بسیار طاقتفرسا و مشکل را انجامدهنده آن است که در قبال وظیفهای که انجام میدهند در نزد جامعه و خدای خویش از حقوق خود بر خوردار باشند. (مترجم)
[4]- با توجه به گفتار مولف محترم و سنت رسول اکرمص در مییابیم که زمینۀ اصلی در تربیت فرزند محبت است به این معنا که مبنای ارتباط تربیتی سالم و صحیح رابطۀ عاطفی و قلبی است که خداوند بین والدین و فرزند قرار داده است. رسول اکرمص میفرماید: «کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان دلسوز باشید و اگر به آنان وعده دادید به وعدۀ خویش وفا کنید» به هر حال زمینۀ اصلی در تربیت، عطوفت و مهر است اما با توجه به طبع متغیر بشر، فرزند همیشه در یک حال باقی نمیماند، گاهی به علت خروج فرزند از مسیر اصلی تربیتی باید وسائل مکمل نیز بکار گرفته شود. پند، نصیحت، ترک کردن، حرف نزدن و در نهایت کتک زدن. (مترجم)