فصل سوّم:
اهداف دعوتی داستان ابراهیم÷
(3-1) ابراهیم بتشکن
(3-1-1) برائت ابراهیم÷ از پدر و قومش
(3-1-2) احتجاج ابراهیم÷ و دعوت پدرش به توحید
(3-1-3) اقدام عملی ابراهیم÷ در شکستن بتها
(3-2) شخصیّت ابراهیم؛ اُسوهای برای دعوتگر
(3-2-1) ابراهیم÷؛ تسلیم شدة واقعی
(3-2-2) ابراهیم÷؛ دعوتگری ثابتقدم
(3-2-3) ابراهیم÷؛ دعوتگری با بیانی صریح
(3-2-4) دعاهای ابراهیم÷ اُسوة حسنه
(3-3) بنای کعبه
(3-4) ابراهیم÷ در آماج ابتلای الهی
(3-4-1) ابراهیم÷ محکوم به مرگ و درآتشانداختن
(3-4-2) هجرت ابراهیم÷
(3-3-3) رهاکردن همسر و فرزند
(3-4-3) قربانیکردن فرزند
(3-5) بحث در دروغهای ابراهیم÷
نام ابراهیم÷ 69 مرتبه در قرآن کریم و در بیست و پنج سوره ذکر شده است و بیان آن در مواردی در ضمن داستان ابراهیم÷ و یا در معیّت نام پیامبران† بوده است. سورهها و شمارۀ آیاتِ حاویِ داستان ابراهیم÷ عبارتند از:[1]
سوره |
شمارۀسوره |
شمارۀ آیات |
بقره |
2 |
124، 120 (تکراری)، 126، 127، 130، 132، 133، 135، 136، 140، 258 (تکراری)، 260 |
آل عمران |
3 |
33، 65، 67، 68، 84، 95، 97 |
نساء |
4 |
54، 125 (تکراری)، 163 |
انعام |
6 |
74، 75، 83، 161 |
توبه |
9 |
70، 114 (تکراری) |
هود |
11 |
69، 74، 75، 76 |
یوسف |
12 |
6، 38 |
إبراهیم |
14 |
35 |
حجر |
15 |
51 |
نحل |
16 |
120، 123 |
مریم |
19 |
41، 46، 58 |
أنبیاء |
21 |
51، 60، 62، 69 |
حج |
22 |
26، 43، 78 |
شعراء |
26 |
69 |
عنکبوت |
29 |
16، 31 |
أحزاب |
33 |
7 |
صافّات |
37 |
83، 104، 109 |
ص |
38 |
45 |
شوری |
42 |
13 |
زُخرف |
43 |
26 |
ذاریات |
51 |
24 |
نجم |
53 |
37 |
حدید |
57 |
26 |
ممتحنه |
60 |
4 (تکراری) |
أعلی |
87 |
19 |
ابراهیم÷ خلیل و دوستِ منتخب خداوند[2]، ابوالأنبیاء، پیغمبر خداوند، پیشوایای پارسایان، بزرگمرد پیشرفتِ تاریخ و اسوۀ حسنۀ جاوید، رمز ایمان و نماد استواری و بزرگی و پیر طریقت است.[3] ابراهیم÷ همان است که نخستین بار "مسلمان" نامیده شده است[4] و نیز نخستین کسی است که به دعا از پروردگار خواسته است تا در میان مردم از خودِ آنان رسولی برانگیزد تا به راه راست رهنمونشان گرداند.[5] راست فرموده پیامبر اسلام ÷: (انا دعوة أبی ابراهیم)[6] (من همانم که پدرم ابراهیم به دعا خواسته است.)
او بنیانگذار[7] خانۀ کعبه و نیز کسی است که به واسطۀ دعاهایش مکّه، مقدسترین جای زمین شد و نخستین کسی است که مردم را به حج و زیارت خانۀ خدا فراخوانده است و از خداوندأ برای این سرزمین پاک، أمن و آرامش، و خیر و برکت خواسته است.[8]
داستان سَرور و بزرگِ بشریّت؛ ابراهیم÷ با قومش و نیز با فرزندش سرشار از عبرت و نکات و ظرایف در زمینۀ دعوت است که بیشک این چراغ افروز و رَهِ جاوید آنقدر پرفروغ است که هر مسلمانی با تکیّه بر آن به مقصود و منظور میرسد، و این مسیر به حدّی ناب است که خداوندأ بدان توصیه میفرمایند:
﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤﴾ [الممتحنة: 4]. «ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که به غیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید. مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت : من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتدا کنید). پروردگارا! به تو توکّل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است».
در زمان ابراهیم÷ بتپرستی و تعظیمِ الههها و خداوندانِ دروغین زیاد شده بود، هنگامی که مسئولیّت رسالت بر دوش ابراهیم÷ گذاشته شد، اوّلین و اساسیترین رسالت ایشان÷ این بود که بتها و شریکهای حق تعالی را بشکند، خداوندﻷ در این زمینه میفرمایند:
﴿۞وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ إِبۡرَٰهِیمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَکُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِینَ٥١ إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ٥٢ قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِینَ٥٣ قَالَ لَقَدۡ کُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٥٤ قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّٰعِبِینَ٥٥ قَالَ بَل رَّبُّکُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَىٰ ذَٰلِکُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٥٦﴾ [الأنبیاء: 51-56]. «ما (وسیلۀ) هدایت و راهیابی را پیشتر (از موسی و هارون) در اختیار ابراهیم گذراده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم. آن گاه به پدرش و قوم خود گفت: این مجسمههایی که شما دائماً به عبادتشان مشغولید چیستند، گفتند: ما پدران (و نیاکان) خویش را دیدهایم که اینها را پرستش میکردهاند. ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید. گفتند: آیا واقعاً (معتقدی) آنچه را به ما میگوئی حقیقت دارد، یا اینکه جزو افراد ملعبهباز و شوخیکننده هستی؟ (ابراهیم بدیشان) گفت: (آنچه میگویم جدی است و اینها خدایان شما نیستند و) بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. همان پروردگاری که آنها را آفریده است و من به این چیزی که گفتم از زمرۀ گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفتۀ خود را ثابت مینمایند.»
بتپرستان با استدلالی ضعیف و واهی و پوچ به مجادله با خلیل الرّحمان ابراهیم÷ میپردازند و اینکه چون بر مسیر نیاکان خود هستند، در کامیابی و راه راست به سر میبرند، البته این استدلالِ پوچ و بیپایه فقط در برابر ابراهیم÷ بیان نشده است بلکه داعیان زیادی از پیامبران و رهپویان آنان با این استدلال مواجه شدهاند.
این شیوۀ استدلال به حدّی رایج است که حتّی برخی از افراد حقگرا در بیان حقیقتهای داغ و مستدل در برابر افرادِ مبتدع و خرافهپرست با این استدلال مواجه میشوند و یا برخی آنقدر به تقلیدهای پوچ و کورکورانه سر نهادهاند و قلّادۀ تفکّراتِ دیگران را به گردن خود آویزان کردهاند که حتّی از استماع و شنیدن حق نیز اباء میکنند و در مواقعی هم که مورد خطابِ داعیان حقگرا و راستین قرار میگیرند، با استدلال به حقبودن نیاکانشان، به این افراد تهمتهایی ناروا میزنند.
دعوتگر باید در این زمینه ابراهیم وار عمل کند، و با متانت کامل و نهایت درایت و استدلال به جواب بپردازد، ابراهیم÷ در جواب قومش چنین میگوید:
﴿قَالَ أَفَرَءَیۡتُم مَّا کُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ٧٥ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ٧٦ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّیٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٧ ٱلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهۡدِینِ٧٨ وَٱلَّذِی هُوَ یُطۡعِمُنِی وَیَسۡقِینِ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ٨٠ وَٱلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحۡیِینِ٨١ وَٱلَّذِیٓ أَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لِی خَطِیَٓٔتِی یَوۡمَ ٱلدِّینِ٨٢﴾ [الشعراء: 75-82]. «گفت: آیا میبینید که چه چیز را میپرستید؟! هم شما و هم پدران پیشین شما، همۀ آنها دشمن من هستند (آنهائی که شما معبود خود میدانید) بجز پروردگار جهانیان. (پروردگار جهانیانی) که مرا آفریده است، و هم او مرا راهنمائی میسازد. آن کسی است که او مرا میخوراند و مینوشاند. و هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا میدهد. و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسید) او مرا میمیراند و سپس مرا زنده میگرداند. و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا گناهم را بیامرزد.»
ایمان ابراهیم÷ ایمان و باوری است که با تمام وجود و با جان و دل در برابر پروردگارشأ تسلیم شده است. ایمانی است که غم و ناراحتی را از نفس، پاک میکند و قدرت و اطمینان و سعادت بدان میبخشد. ایمانی است که نفس را از تسلیم در برابر خرافات و خیالات و اوهام نجات میدهد.[9] دعوتگر نیز باید در برابر خرافات و اوهام و یاوهگوییهای مردم همچون ابراهیم÷ ایمانی راسخ داشته باشد و بیدی نباشد که به هر بادی بلرزد بلکه با تمام وجود و اطمینان و توکّل بر ذات اقدس الهیـ، حق را بیان نماید و باید در خطاب به خرافات و بدعت و شرکها با زبانِ استدلال و منطقِ سلیم و کلامِ شیوا پاسخ دهد و همچون ابراهیم÷، بتهای ظاهری و دستساز و نیز بتهای درونی انسانها را بشکند.[10]
(3-1-1) برائت ابراهیم÷ از پدر و قومش
پس از اینکه ابراهیم÷ خدای واحدِ خود را میشناسد و بر آن یقین حاصل میکند، به برائت اعتقادات شرکآلود و خرافی قومش میپردازد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿۞وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤ وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُ رَءَا کَوۡکَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَ٧٦ فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧ فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨ إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩﴾ [الأنعام: 74-79]. «و بدان گاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بتهایی را به خدائی میگیری؟! به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم و همانگونه ملک عظیم آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمرۀ باورمندان راستین شود.(از جمله) هنگامی که شب او را در برگرفت، ستارهای را دید، (بر سبیل فرض و إرخاءالعنان)[11] گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت : من غروبکنندگان را دوست نمیدارم. و هنگامی که ماه را در حال طلوع دید (باز از سبیل فرض و إرخاءالعنان)2 و گفت: این پروردگار من است! ولی هنگامی که غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند، بدون شک از زمرۀ قوم گمراه خواهم بود. و هنگامی که خورشید را در حال طلوع دید (دوباره برسبیل فرض و إرخاء العنان)3 گفت: این پروردگار من است (؛چرا که) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز خدا میکنید بیزارم. بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم.»
(3-1-2) احتجاج ابراهیم÷ و دعوت پدرش به توحید
بعد از اینکه قوم ابراهیم÷ در زمینۀ معبودهای باطلشان قانع نگشتند، به جدال با ابراهیم÷ پرداختند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠ وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾ [الأنعام: 80-82]. «قوم ابراهیم با او به ستیزه پرداختند، (ابراهیم) گفت: آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید. و حال آنکه مرا (خداوند) هدایت بخشیده است؟ من از آن چیزهایی که انباز خدا میکنید نمیترسم، اما اگر خدا بخواهد ضرر و زیان (به کسی برسد، بیگمان بدو) میرسد. دانش پروردگارم همه چیز را در بر گرفته است. آیا یادآور نمیشوید. چگونه من از چیزی که بیجان است و آن را انباز (خدا) میسازید میترسم؟ و حال آنکه شما از این نمیترسید که برای خداوند چیزی را انباز میسازید که خداوند دلیلی بر (حقانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بتپرست و خداپرست) شایستهتر به امن و امان است، اگر میدانید؟ کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزا است، و آنان راهیافتگان هستند.»
با این حال در میان قوم ابراهیم÷، مردی وجود دارد که برای ابراهیم÷ عزیز و محبوب است و آن پدرش آزر است[12]، ابراهیم÷ به صورت اختصاصی به دعوت پدر خود میپردازد و با کلمۀ ﴿یَٰٓأَبَتِ﴾ (ای پدرم!) با نهایت شفقت و مهربانی و حرمت به دعوت پدرش میپردازد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِبۡرَٰهِیمَۚ إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیًّا٤١ إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡٔٗا٤٢ یَٰٓأَبَتِ إِنِّی قَدۡ جَآءَنِی مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ یَأۡتِکَ فَٱتَّبِعۡنِیٓ أَهۡدِکَ صِرَٰطٗا سَوِیّٗا٤٣ یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗا٤٤ یَٰٓأَبَتِ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیۡطَٰنِ وَلِیّٗا٤٥﴾ [مریم: 41-45]. «در کتاب (قرآن) سرگذشت ابراهیم را بیان کن. او بسیار راست کردار و راست گفتار و پیغمبر (یزدان) بود. هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و (اصلاً شرّ وبلائی از تو به دور نمیدارد؟) ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهرۀ تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه درست رهنمود کنم، ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خداوند) رحمان سرکش بوده است. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود و آن گاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.»
در قبال این بیان زیبا و مؤدّبانه و دلسوزانه، پدرش اینگونه به او جواب میدهد که خداوندأ بیان میفرمایند:
﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَۖ وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗا٤٦﴾ [مریم: 46]. «پدر ابراهیم گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر دست نکشی حتماً تو را سنگسار میکنم، برو برای مدت مدیدی از من دور شو.»
ابراهیم÷ به جدال با پدر ادامه نمیدهد و با جوابِ بد و ناشایست معارضه نمیکند، بلکه به پدر میگوید:
﴿قَالَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَکَ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗا٤٧ وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا٤٨﴾ [مریم: 47-48]. «(ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) خداحافظ![13] من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبّت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بتپرست!) و از آنچه بجز خدا میپرستید کنارهگیری و دوری میکنم، تنها پروردگارم را میپرستم. امید است در پرستش پروردگارم بدبخت و نومید نگردم.»
در ارتباط ابراهیم÷ با قوم و پدرش و مکالمۀ آنها، برای هر دعوتگری چندین صفت دعوتی خاص و ویژه محرز و نمایان است که اساس و کلید در امر دعوت میباشند:
- ابراهیم÷ با استدلال و منطق دعوت میدهد و در راستای ابطال معبودهای آنها با زبانِ منطق و مستدل به بیان حق میپردازد.
- ابراهیم÷ مؤدّب و خیرخواهانه صحبت میکند، صدایش را بلند نمیکند، با زبانی تیز و ناراحتکننده بیان نمیکند، بلکه مهربانی در کلامش غوطهور است و مخاطب، خیرخواهی او را خواسته و ناخواسته حس میکند.
- ابراهیم÷ در برابر تهدید و اذیّت آنان جدال نمیکند، بلکه در ازای آن به دعوت ادامه میدهد و حق برایش از دفاع از خود اولیتر است.
- ابراهیم÷ صریح حق را بیان میکند، و در راستای بیان توحید برخلاف برخی از مسلمانان شرایط زمانی و مکانی را در نظر نمیگیرد و صریح و بدون هیچ شائبه و مقدّمهچینی حق را میگوید و در برابر منکران و خصوصاً پدرش برائت خود را از آنها و اعتقاداتِ باطل بیان میکند، این نمتدی راستین و شیوهای صحیح از بیانِ حقیقت میباشد.[14]
(3-1-3) اقدام عملی ابراهیم÷ در شکستن بتها
همانطور که پیشتر اشاره شد، ابراهیم÷ به جدال قومش پرداخت و بعد از آن عزمِ راسخ بر شکستن بتها میگیرد، خداوندأ این تصمیمِ راسخ را اینگونه بیان میفرمایند:
﴿وَتَٱللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصۡنَٰمَکُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِینَ٥٧ فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا کَبِیرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨﴾ [الأنبیاء: 57-58]. «(ابراهیم گفت): به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعاً چارهاندیشی میکنم (و نقشهای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت کنید و بروید).»[15]
سپس ابراهیم÷ بعد از دعوتِ بیانی به دعوتِ عملی و جهادِ رفتاری میپردازد و شیوۀ اجرای مأموریّت خود را تغییر میدهد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا کَبِیرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨﴾ [الأنبیاء: 58]. «و همۀ آنها را قطعه قطعه کرد، مگر بت بزرگشان را، تا به پیش آن بیایند.»
بت بزرگ را سالم نگه داشت و تبر را برگردن آن آویخت تا: ﴿لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨﴾ «تا به پیش آن بیایند.» و از چگونگی حادثه و علّت چنین پیشآمدی از آن بپرسند و نتواند به آنها پاسخ دهد و بطلان بتپرستی بر آنها نمایان گردد.»
هنگامی که از مراسم عید برگشتند و چنین منظرهای را دیدند، فریاد زدند، خداوندـ میفرمایند:
﴿قَالُواْ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٩﴾ [الأنبیاء: 59]. «گفتند: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است؟ (هر کس این کار را کرده باشد) او از جملۀ ستمگران است.»
در این حالت افرادی که از گفتۀ ابراهیم÷ و مخالفت وی خبر داشتند:
﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى یَذۡکُرُهُمۡ یُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِیمُ٦٠ قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡیُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡهَدُونَ٦١﴾ [الأنبیاء: 60-61]. «گفتند: جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که بدو ابراهیم میگویند: (بزرگان قوم) گفتند: او را در برابر مردم حاضر کنید تا (دادگاهی شود و آگاهان) گواهی دهند.»
وقتی ابراهیم÷ را در دادگاه احضار کردند، به استنطاق وی پرداختند، گفت:
﴿قَالُوٓاْ ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ٦٢ قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا فَسَۡٔلُوهُمۡ إِن کَانُواْ یَنطِقُونَ٦٣﴾ [الأنبیاء: 62-63]. «گفتند: آیا تو ای ابراهیم! این کار را بر سر خدایان ما آوردهای؟ (ابراهیم گفت:) شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد![16] پس از آنها مسئله را بپرسید اگر میتوانند صحبت کنند.»
﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٦٤ ثُمَّ نُکِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ یَنطِقُونَ٦٥ قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦ أُفّٖ لَّکُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٧﴾ [الأنبیاء: 64-67]. «آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند:حقیقتاً شما ستمگرید( بر اثر طوفان روانی، دقائقی بیشتر طول نکشید و) سپس آنان چرخشی زدند و عقب گرد کردند (و گفتند): تو که میدانستی اینها سخن نمیگویند، (ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهایی را میپرستید که هیچگونه سود و زیانی به شما نمیرسانند؟ وای بر شما! و وای بر چیزهایی که به جای خدا میپرستید! آیا نمیفهمید؟»
در این هنگام که باطل بودن خود و رسواشدنشان محرز میگردد، و حق طلوع میکند، و هیچ استدلال و منطقی برای مقابله ندارند، به گناه و ظلم بر ابراهیم÷ چنگ میزنند و:
﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨﴾ [الأنبیاء: 68]. «گفتند: اگر میخواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.»
وای چه بد خدایانی که بندگانشان باید آنها را مدد و یاری دهند! و آنها برای خود مالک سود و زیانی نیستند! و نمیتوانند هیچ فعالیّتی در راستای کمک و پیروزی خودشان و بندگانشان انجام دهند!.[17] حکم سوزاندن ابراهیم÷ خالی از هر استدلال و دلالت است؛ چرا که خود آنان باطل محضاند.
پیروان این اباطیل با صدور چنین حکم و اجرائیه صادر کردنِ آن نمیدانستند که خداوندأ از بندهای که ندای "حسبی الله و نعم الوکیل" را سر میزند دفاع میکند.[18] خداوند ـ میفرمایند:
﴿قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠ وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنبیاء: 69-71]. «ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم.[19] آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم و او و لوط را رستگار و به سرزمینی گسیل داشتم که (از لحاظ مادی و معنوی) پر خیر و برکتش برای جهانیان کردهایم».
خداوندأ نعمتش را بر ابراهیم÷ با دستور به هجرتش تمام کرد و وی به همراهِ پسر برادرش لوط÷ به سرزمینی هجرت کرد که خداوندﻷ آنرا برای جهانیان مبارک نموده بود و آن سرزمین شام بود، و با نزول پیغمبران† و شرائع الهی مقامِ ویژه به آن داده بود و نعمتهای زیاد و میوهها و زندگی راحت در آنجا مهیّا بود. ابراهیم÷ در فلسطین از سرزمین شام و لوط÷ در شهر سدوم که شهری در منطقۀ اردن است، مبعوث شدند. خداوندـ در سورۀ صافات در مورد نجات ابراهیم÷ و هجرتش به شام میفرمایند:
﴿فَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٩٨ وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٩٩﴾ [الصافات: 98-99]. «برای نابودی ابراهیم نقشهای پیافکندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما (او را نجات دادیم و والایش کردیم، و) آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم. ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم میروم، او مرا رهنمود میکند.»[20]
از دعوت عملی ابراهیم خلیل÷ میتوان فهمید که ستیز با شرک و خرافات فقط با دعوت کلامی میسّر نمیشود، بلکه دعوتگر باید در مواقعی با عمل و جهاد رفتاری به محکومکردن ظلم و شرک بپردازد و حق را به مردم نشان دهد و حقیقت را نمایان سازد، و دعوتگر در این راستا باید منتظر عکسالعمل مخالفان خود باشد و در مواردی نیز با انتقادها و ستیزهجوئیهای مردم نیز مواجه میشود و در این راستا دعوتگرِ مجاهد باید صبر و استقامت نماید و تا آنجا که صلاح و مقاصد شریعت اقتضا میکند به دعوت ادامه دهد و در صورتی که به تنگنا و چالش رسید که دیگر نمیتواند کار دعوت انجام دهد و وجودش در آن سرزمین مواجه تهدیدهایی است، خداوندﻷ مجوِّز هجرت را صادر فرموده است، همانگونه که ابراهیم÷ هجرت فرمودند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦﴾ [العنکبوت: 56]. «ای بندگان مؤمن من! زمین من فراخ است (و اگر در جائی تحت فشار کفّار و ستمگران بودید، میتوانید به نقاط دیگری مسافرت کنید) و تنها مرا بپرستید.»
و نیز خداوند ـ میفرمایند:
﴿قُلۡ یَٰعِبَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ١٠﴾ [الزمر: 10]. «(ای پیغمبر! از سوی من به مردمان) بگو: ای بندگان مؤمن من! از (عذاب) پروردگارتان (خویشتن را) بپرهیزید. کسانی که نیکی کنند، در همین جهان بدیشان نیکی میشود. (در مراکز کفر و شرک، ظلم و غرق در گناه زندگی نکنید و پستی و خواری را نپذیرید و هجرت را پیشه سازید). زمین خداوند وسیع و فراخ است. (و در دیار غربت شکیبائی کنید). قطعاً به شکیبایان اجر و پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده میشود.»[21]
با این وصف در صورتی که دعوتگر بقایش در سرزمین کفر و یا در سرزمین حاکم ستمگری که عرصۀ زندگی و دعوت را بر شخص داعی إلی الله تنگ کرده، در صورتی که بقایش هر چند با تحمّل سختیها و مشقتهایی باشد و برای دعوت و مسلمانان مفیدتر باشد، بهتر است همچنان به کار دعوت ادامه دهد ولی در صورتی که به گونهای به انحصار و بند بکشند که نتواند کار دعوت انجام دهد و یا هجرتش به سرزمین دیگر وی را در کار دعوت و عبادت خالق عظیم بهتر یاری دهد، بهتر است که هجرت کند. ابراهیم خلیل÷ با تهدید به مرگ و در آتشافکندنش دیگر نمیتوانست کار دعوت انجام دهد و وی را ناتوان کردند، بدین خاطر، هجرت نمود. در واقع هجرت مسئلۀ مهمّی است که در حیات دعوت همیشه مطرح بوده است و حکمش براساس شرایط و احوال و مصلحت متفاوت است.
(3-2) شخصیّت ابراهیم÷؛ اُسوهای برای دعوتگر
حیات ابراهیم÷ و مسیر دعوت وی از زوایای مختلفی، نکاتی بارز و مهم از شخصیّت والای این بزرگمرد بشریت را نشان میدهد که با اُسوهگیری از هرکدام از آنها حلِّ بسیاری از مشکلاتِ دعوت خصوصاً در عصر حاضر که موانع و مسائل عدیدهای بر مسلمانان مستولی شده، بدست خواهد آمد.
(4-2-1) ابراهیم÷ تسلیمشدۀ واقعی
اساس اسلام بر تسلیمشدن و سر فرودآوردن کامل و مطلق در برابر ذات اقدس ربُّ العالمین استوار است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: 19]. «بیگمان دین در پیشگاه خدا اسلام است.»
اسلام با این اعتبار دین همۀ پیغمبران† و نیز ابراهیم÷ است، خداوندأ از صفات بارز ابراهیم÷ چنین میفرمایند:
﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١﴾ [البقرة: 131]. «آنگاه که پروردگارش بدو گفت: تسلیم شو. گفت: خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم.»
ابن کثیر میگوید: به وی امر کرد که اخلاص داشته باشد و تسلیم و فرمانپذیر خداوند شود و ابراهیم بدان لبیک گفت.[22] خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢﴾ [البقرة: 132]. «و ابراهیم فرزندان خود را به این تسلیمشدن سفارش کرد، و یعقوب نوۀ وی نیز چنین کرد. (هر کدام به فرزندان خویش گفتند): ای فرزندان من! خداوند، آئین (اسلام) را برای شما برگزیده است. (پس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن دوری نکنید) و نمیرید جز اینکه مسلمان باشید.»
ضمیر در ﴿بِهَآ﴾ در آیۀ مذکور بنابر تأویل کلمه و جمله به فرمودۀ: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١﴾ [البقرة: 131]. برمیگردد. همۀ مسلمانان بر آن حرص و محبّت داشته و این تسلیم شدن را تا لحظۀ مرگ محافظت نمودند و فرزندانشان را نیز بدان وصیّت نمودند.[23] این صفت بارز در دعای ابراهیم÷ با فرزندش اسماعیل÷ که کعبه را بنا میکردند محرز است، آن لحظه که گفتند:
﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ﴾ [البقرة: 128]. «ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقادِ (فرمان) تو باشیم.»
از این صفت بارز ابراهیم÷ دو نکته قابل فهم است که چنانچه هر مسلمانی آنها را سرلوحۀ خود قرار دهد در خسران و افسوس گیر نمیکند:
اوّل: هر مسلمانی باید در برابر قوانین و شریعت خداوند متعال تسلیم محض باشد و هرگونه دستوری از جانبِ وی را بدون هیچگونه تأمّل و درنگی بپذیرد و منقاد مطلق قوانین خداوندأ باشد و در این لحظه است که با تسلیم شدنش نسیم فرحبخش ایمان، دلش را نوازش خواهد داد و طمأنینه و آرامش سراسر وجودش را معطَّر خواهد کرد. پس صفت هر مسلمانی این است که به محضِ ثبوت دستور خداوندأ بدون درنگ سر بر آستان حکمِ الهی گذارده و هوای درون و شبهات بیرون را با ایمان خود لِه میکند.
دوّم: مسلمانان باید دریابند که امروزه جهان اسلام دشمنان زیادی در بیرون و درون دارد و با تحزبگرایی جهان اسلام تکهتکه میشود و باعث میشود که گرگها فرصت یابند تا مسلمانان را تکهتکه کنند. این افراد باید بدانند که خداوندأ بر ما تسلیمشدن به اسلام، و مسلمان نام گذاشته، چنانچه میفرمایند:
﴿هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا﴾ [الحج: 78]. «خداوند شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است.»
مسلمانان باید بدانند اینکه کارهای جمعی با همفکری محاسن زیادی دارد ولی نباید فراموش کنند کوبیدن و تخریب دیگر مسلمانان بدون دلیل و خالی از اخلاص و ادب و اخلاق، جدای از اینکه مسیر آنها را از صراط مستقیم خارج میکند بلکه فرصت مناسبی را برای گرگهای گرسنهای آماده میکند که دشمنی آنها برای همۀ مسلمانان محرز است.
(3-2-2) ابراهیم÷؛ دعوتگری ثابت قدم
ابراهیم÷ بنابر هدایت و رشد و توحید خالص که از جانب پروردگار عظیم دریافت کرده است، از محیط ناسالم جامعه و تهدید نمرود و مردم هراسی نداشت و ثابتقدم به انجام وظیفۀ خود میپرداخت، خداوند ـ میفرمایند:
﴿۞وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ إِبۡرَٰهِیمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَکُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِینَ٥١﴾ [الأنبیاء: 51]. «ما (وسیلۀ) هدایت و راهیابی را در اختیار ابراهیم گذارده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم.»
ابراهیم÷ با وجود اینکه جز همسرش ساره و پسر برادرش لوط÷ به وی ایمان نیاورده بودند[24] ولی با تمام قوا و اطمینان به وظیفۀ رسالت خود ادامه میداد و هرگز به دلیل اینکه در انتقاد زیاد و تهدیدهای هولناک قرار میگرفت، نااُمید و دلسرد نمیشد. دعوتگر نیز باید همیشه ثابتقدم باشد و نباید تحت تأثیر جامعه و محیطهای فاسد و انتقادهای زیاد قرار بگیرد بلکه باید بجای اینکه تأثیر بپذیرد، تأثیرگذار باشد؛ زیرا وی صاحب رسالتی است که رادمردان تاریخ بشریت، مردان انتخاب شدۀ خداوند آنرا بر عهده داشته و ابلاغ کردهاند.
(3-2-3) ابراهیم÷؛ دعوتگری با بیانی صریح
ابراهیم÷ قبل از اینکه بتها را بشکند به جدالی صریح با قومش میپردازد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ٥٢ قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِینَ٥٣ قَالَ لَقَدۡ کُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٥٤﴾ [الأنبیاء: 52-54]. «آنگاه که به پدرش و قوم خود گفت: این مجسمههایی که شما دائماً به عبادتشان مشغولید چیستند؟! گفتند: ما پدران خویش را دیدهایم که اینها را پرستش میکردهاند، ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید.»
سپس ابراهیم÷ بعد از این جدال، عزم راسخ بر شکستن بتها میگیرد، خداوندأ عزمش را اینگونه توصیف میفرمایند:
﴿وَتَٱللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصۡنَٰمَکُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِینَ٥٧﴾ [الأنبیاء: 57]. «و ابراهیم گفت: به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعاً چارهاندیشی میکنم. (و نقشهای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت بکنید و بروید (و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آنها دور شوید.»
ابراهیم÷ با هرکس از قوم خود برخورد میکند، با همچنین سخنانی رویاروی و گفتگو میکند و بدیشان اعلام میدارد که او قصد دارد کاری بر سر الهه و خداگونههایشان بیاورد، و برگشتی از این کار نیست.[25]
این عملکرد ابراهیم÷ میرساند که باید دعوتگر در بیان حقایق اسلام، صریح و بیپرده باشد، متأسفانه در مواردی مشاهده میگردد که برخی دعوتگران از روی شرم و حیاء یا وجود ترس و یا به احساس اینکه هنوز زمان مناسبِ بیان حقیقت فرا نرسیده، آنقدر اهمال میکنند که دیر میشود، این افراد باید بدانند که زود، دیر میشود و حقیقتها باید بدون شائبه و صریح بیان شوند. دعوت باید همچون رودی همیشه جریان داشته باشد تا حیات از آن بهرهمند گردد.
(3-2-4) دعاهای ابراهیم÷ اسوة حسنه
ابراهیم÷ بسیار خداوندأ را به فریاد میخواند، بر وی توکّل میکرد، از سرگذشت وی در قرآن محرز است که وی کثیرالدعاء بوده و قلب و زبانی ذاکر داشته است، از جمله دعاهای وی در قرآن کریم:
- دعا برای خودش:
﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾ [إبراهیم: 40]. «پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمازگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر».
و ﴿رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠﴾ [الصافات: 100]. «پروردگارا! فرزندان شایستهای به من عطا کن.»
- دعا برای خود و فرزندش:
﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧﴾ [البقرة: 127]. «و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانهی ( کعبه) را بالا میبردند (و میگفتند): ای پروردگار ما (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا هستی.»
- دعا برای خود، فرزند و ذریّهاش:
﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨﴾ [البقرة: 128]. «ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد(فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را به ما نشان بده و بر ما ببخشای، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی.»
- دعا برای خود، والدین و مؤمنین:
﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١﴾ [إبراهیم: 41]. «پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود.»[26]
- دعا برای ذریه مسلمانش که خداوند پیغمبری را در میان آنها مبعوث فرماید:
﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩﴾ [البقرة: 129]. «ای پروردگار ما! در میان آنان (که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را برایشان فرو خواند و کتاب و حکمت را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی.»
- دعا برای ذریّتش تا بهرهمند از خیرات دنیا شوند تا بدین وسیله به عبادت خالق خود بپردازند:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧﴾ [إبراهیم: 37]. (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانۀ تو، که (تجاوز و بیتوجّهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا اینکه نماز را بر پای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوهها بهرهمند فرما، شاید که سپاسگزاری کنند.»
از دعاهای این پیامبر عظیم الشأن÷ برای هر دعوتگری محرز است که همانگونه که دعوتگر مردم را به سوی خداوندأ فرامیخواند، باید خداوندأ را نیز به سوی مردم فرا بخواند و از خداوندأ برای آنها طلب مغفرت، هدایت، رزق، و سعادت دنیا و عقبی را خواستار شود. این عملکردِ دعوتگر جدای از اینکه مستحب است و وی را به پاداش میرساند، جلای خاطر و صفای قلبیای را به وی عطا میکند که مسیر دعوتش را دقیق و زیبا و پراخلاص میکند.
خانۀ کعبه توسط آدم÷ برای بار اوّل ساخته شد، و توسط ابراهیم خلیل÷ و فرزند بزرگوارش اسماعیل÷ تجدید بنا گردید.[27] و این نکتهای است که جدای از قرآن کریم، تاریخنگاران و پژوهشگران نیز بر این موضوع معتقد و باور دارند، اگرچه برخی از آنها گزارشهای خلاف این را ابراز داشتهاند ولی روایات و مستند این یاوهگوییها ضعیف و جعلی میباشد.[28]
هیچ شکی نیست خانۀ کعبه را ابراهیم و پسرش اسماعیل÷ تجدید بنا کردند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦ وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩﴾ [البقرة: 125-129]. «(و به یاد آورید) آن گاه را که خانه (ی کعبه) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم (و بدیشان دستور دادیم از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم خانۀ ما را برای طوافکنندگان و اعتکافکنندگان، رکوع و سجدهکنندگان پاک و پاکیزه کنید. و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم گفت: خدای من! این (سرزمین) را شهر پرامن و امانی گردان، و اهل آن را کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند ـ از میوهها روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان. (خدا پاسخ داد و) گفت: (دعای تو را پذیرفتم)، و کسی را که کفر ورزد، مدت کوتاهی (از ثمرات این جهان) بهرهمند میگردانم و سپس او را به عذاب آتش ناچار میسازم، و چه بد سرانجام و سرنوشتی است! و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (ی کعبه) را بالا میبردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدیدآور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد) بر ما ببخشای، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی هستی. ای پروردگار ما! در میان آنان پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی.»
و نیز خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦ فِیهِ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِیمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٧﴾ [آل عمران: 96-97]. «نخستین خانهای (از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه) برای مردم بنیانگذاری گشته است، خانهای است که در مکّه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پر برکت و نعمت است و مایۀ هدایت جهانیان است. در آن نشانههای روشنی است، مقام ابراهیم (یعنی مکان نماز و عبادت او از جملۀ آنها است). و هرکس داخل آن (حرم) شود در امان است. و حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چه خداوند از همۀ جهانیان بینیاز است.»
و نیز خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ أَن لَّا تُشۡرِکۡ بِی شَیۡٔٗا وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡقَآئِمِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ٢٦ وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ یَأۡتُوکَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ٢٧﴾ [الحج: 26-27]. «(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که محل خانۀ کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و آن را بدو نمودیم (و دستور دادیم) چیزی را انباز من منمای و خانهام را برای طوافکنندگان و قیامکنندگان و رکوع برندگان و سجده برندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمیز و پاکیزه گردان. (ای پیغمبر!) به مردم اعلام کن که (افراد مسلمان و مستطیع)، پیاده، یا سواره بر شتران باریک اندام که راههای فراخ و دور را طی کنند، به حج کعبه بیایند.»
پس بدون شک ابراهیم÷ و فرزند بزرگوارش اسماعیل÷ خانۀ خدا را در مکّه[29] که نمادی از توحید و یکتاپرستی میباشد، بنا به دستور الهی بنیان نهادند.
(3-4) ابراهیم÷ در آماج ابتلای الهی
ابراهیم÷ جدای از اینکه بار سنگین نبوّت را بدوش میکشید و وظیفۀ ابلاغ آن را داشت، در این مسیر در آماج امتحانات و ابتلای سختی قرار گرفت که میتوان گفت در تاریخ انبیاء† به نوبۀ خود منحصر به فرد است و او اُسوۀ واقعی و جاودان برای هر مسلمان و دعوتگری است؛ چرا که انسان باید همیشه این قانون خداوندأ را به یاد داشته باشد که ایمان مایۀ پیدایش امتحان است؛ خداوند متعال میفرمایند:
﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣﴾ [العنکبوت: 2-3]. «آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم به حال خود رها میشوند و ایشان آزمایش نمیگردند؟! ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند آزمایش کردهایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند.»
با نگاه به حیات ابراهیم÷ میتوان دریافت که ابراهیم خلیل÷ در چندین مرحلۀ زندگی خود با ابتلای الهی روبرو شده است، در مرحلۀ اوّل هنگامی که بتشکن میشود و در دادگاهِ نمرود محاکمه میگردد، و در مرحلۀ دیگر که باید خانوادهاش را در سرزمین بیآب و علف رها سازد و امتحان سخت دیگر قربانیکردن فرزندش اسماعیل÷ است، در هرکدام از این مراحل آثار دعوتی نفیس مشاهده میشود.
(3-4-1) ابراهیم÷ محکوم به مرگ و در آتشانداختن
همانطور که پیشتر اشاره شد ابراهیم÷ در دادگاهِ نمرودِ ظالم محاکمه شد[30]، به عنوان دعوتگری پیروز و جدالگری موفق باعث شد که بتپرستان به خود بیایند و به خطا و ظلم خود اعتراف کنند:
﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٦٤﴾ [الأنبیاء: 64]. «آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند: حقیقتاً شما (بتپرستان) ستمگرید.»
این اعتراف در اثر مجادلۀ منطق بود که ابراهیم÷ بیان داشت ولی این بیداری روحانی بر اثر این طوفان روانی و منطقِ ابراهیمی، دقائقی طول نکشید،
﴿ثُمَّ نُکِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ یَنطِقُونَ٦٥﴾ [الأنبیاء: 65]. «سپس آنان چرخشی زدند و عقبگرد کردند (و گفتند): تو که میدانستی اینها سخن نمیگویند).»
و بعد از آن ابراهیم÷ با نهایت شهامت و شجاعت زبان به حق میگشاید و بدون هیچ تقیه و در نظرگرفتن شرایط و عواقب کلام حق بیان میدارد:
﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦ أُفّٖ لَّکُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٧﴾ [الأنبیاء: 66-67]. «گفت: آیا به جای خداوند چیزهایی را میپرستید که هیچگونه سود و زیانی به شما نمیرسانند؟ وای بر شما! و وای بر چیزهایی که به جای خدا میپرستید! آیا نمیفهمید.»
با بیان قاطع و برهان ساطعِ ابراهیم÷، کفّار به لرزه در آمدند و مبهوت در برابر این منطق ابراهیم÷ ماندند، و به جای اینکه تسلیم حق گردند و باطل را رها و حق را ندا زنند و چون خود را ناتوان، حقیر و پوچ یافتند، به شکنجه و آزار ابراهیم÷ برآمدند و حکم آتشزدن ابراهیم÷ را خواستار شدند.
البته این سنّت و قانون خداوند عزیز است که همیشه حق والا و باطل شکست خورده است، و همچنین حکم صادره از جانب حاکمان ظالم پوچ و بیخردی است که وقتی در برابر حق حجّتی ندارند و توانایی سرفرود آوردن را هم ندارند به شکنجه و آزار داعیانِ حق برآیند ولی آنان باید بدانند که عاقبتِ نمرود و کفّار، قانون بلامتنازع و استثناپذیری است که گریبانگیر آنها نیز خواهد شد.
در این حالت:
﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨﴾ [الأنبیاء: 68]. «گفتند: اگر میخواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.»
افسوس بر خدایان و عقاید پوچی که با شکنجه و آزار مؤمنان و دعوتگران مدد و یاری میشوند! افسوس بر ظالمانِ بیخردی که با صلابهکشیدن داعیان خود را بر تخت حکومتشان ذلیلانه حفظ میکنند! و افسوس بر مزدوران و جیرهخواران و لاشهخورانی که با مددِ باطل کسب روزی میکنند و در سایۀ شوم و باطل زندگی میکنند! جای بسی تعجّب است حتّی در مواردی مشاهده میشود که ظالمان و بتپرستان بیخرد و مزدورانشان از خداوندأ مدّعی اجر و پاداش نیز میباشند و آنقدر خود را بر حق میبینند که فکر میکنند در راه خداوندأ جهاد میکنند. افسوس و هزاران افسوس بر این بیخردان!
ولی این کافران ندانستند که قانون خداوندﻷ بر نصرتِ مؤمنان ثابت گشته، خداوندـ میفرمایند:
﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧﴾ [الروم: 47]. «همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است.»
خداوند ـ دربارۀ واکنشِ قومِ گمراه ابراهیم÷ میفرمایند:
﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠﴾ [الأنبیاء: 68-70]. «گفتند: اگر میخواهید کاری کنید، ابراهیم را نخست بسوزانید و خدایان خویش رامدد دهید. (آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و) ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم.»
و نیز خداوند ـ میفرمایند:
﴿قَالُواْ ٱبۡنُواْ لَهُۥ بُنۡیَٰنٗا فَأَلۡقُوهُ فِی ٱلۡجَحِیمِ٩٧ فَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٩٨﴾ [الصافات: 97-98]. «مشرکان گفتند: برای او چهار دیواری بزرگی بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را به میان آتش سوزان و پر اخگر بیفکنید. برای نابودی ابراهیم نقشهای پی افکندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم.»
همچنین خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٤﴾ [العنکبوت: 24]. «امّا پاسخ قوم (ابراهیم به) او جز این چیزی نبود که (به یکدیگر) گفتند: او را بکشید یا بسوزانید پس او را از آتش رهانیدیم. در این نشانههائی برای مؤمنان است.»
اگر به این آیات دقّت شود، تصمیم قاطع کفّار بر آتش زدن خلیل خداوند نمایان میباشد و آیات آنان را به ﴿ٱلۡأَخۡسَرِینَ﴾ و ﴿ٱلۡأَسۡفَلِینَ﴾ یعنی؛ آنان زیانبار، پست، حقیر، مغلوب و ذلیل شدند. پس عاقبتِ ظلم و تجاوز و به حبسکشیدن و آزار دادن و محرومکردن مؤمنان از حقوق مسلّم خود جز عاقبت مذکور نیست؛ زیرا این قانون لایتغیّر و بلامنازعِ خداوند حکیم است.
ابراهیم÷ در اثنای آتش نیز موحّدانه فقط و فقط به خدای خودأ توجّه دارد، امام بخاری/ از عبدالله بن عباسب روایت میکند که پیامبر ج فرمود: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173]. (خداوند ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.) را ابراهیم موقعی که در آتش انداختند گفت و محمّد ج نیز موقعی که به وی گفتند: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 173]. «مردمان (قریش) بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمدند، پس از ایشان بترسید؛ ولی «چنین تهدیدی» بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.».[31]
هر دعوتگری در مسیر دعوت و ندای یکتاپرستی با مشکلات و سختیهائی از جمله ناملایمات، برخوردهای ناروا و ظلم و ستیزهائی از طرف مخاطبان خود، اطرافیان و ظالمان روبرو میشود، و عملکرد ابراهیم÷ در بیان شفاف حقیقت و استقامت آن نهتنها الگویی جاوید است بلکه چراغی ساطع است که به انسان داعی اثبات میکند که همیشه و همه جا فقط و تنها خدا برای وی کافیست و استقامت وی بر حق عاقبتی جز سرافرازی وی و فرومایگی ظالمان و غافلان در پی نخواهد داشت، امید است که هر دعوتگری این قسمت عظیم از زندگی دوست خدا را در حیات زودگذر خود سرمشق و اُلگو قرار دهد و با آن سعادت خود را در سرای جاوید بیمه نماید.
با همۀ تلاشهای بیوقفه و بیان دلائل راسخ و ساطع ابراهیم÷، قومش بر کفر و الحاد اصرار داشتند و به ندای خلیل الرحمان÷ لبیک نگفتند و زمانی که ابراهیم متوجّه بیفایده بودن دعوت خود شد و تهدیدهای قوم و حتّی پدرش وی را در آماج آزار و اذیّت قرار داد، آیاتِ قرآن کریم ضمن اینکه این صحنه را به تصویر میکشاند، دعوتگران را به اقتداء و تأسّی از ابراهیم÷ در برائت و کنارهگرفتن وی از قومش فرا میخواند؛ خداوند ـ میفرمایند:
﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَۖ وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗا٤٦ قَالَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَکَ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗا٤٧ وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا٤٨ فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِیّٗا٤٩﴾ [مریم: 46-49]. «(پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر دست نکشی، حتماً تو را سنگسار میکنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو. (ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) بدرود! من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبّت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بتپرست!) و از آنچه بجز خدا میپرستید کنارهگیری و دوری میکنم، و تنها پروردگارم را میپرستم. امید است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذیرفته شود و) بدبخت و نومید نگردم. هنگامی که از آنان و از چیزهائی که بجز خدا میپرستیدند، کنارهگیری کرد (و از میان ایشان هجرت نمود)، ما بدو اسحاق و (از اسحاق) یعقوب بخشیدیم، و هر یک از آنان را پیغمبر بزرگی کردیم.»
و نیز خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ٢٧ وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٨﴾ [الزخرف: 26-28]. «(ای پیغمبر! برای تکذیبکنندگان معاصر بیان کن گوشهای از داستان ابراهیم را). وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهایی که میپرستید بیزارم. بجز آن معبودی که مرا آفریده است. (او را خواهم پرستید) چرا که او مرا (به راه حق) رهنمود خواهد کرد. ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتاپرستی در میان قوم خود باقی گذاشت، تا اینکه ایشان (بدان ایمان آورده و) برگردند.»
خداوندأ، مؤمنان را به اقتدا به ابراهیم خلیل÷ در برابر برائت و هجرتش از قومش فرا میخواند:
﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٥ لَقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِیهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٦﴾ [الممتحنة: 4-6]. «ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم ودر حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید. (کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم، و درعین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا! به تو توکّل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است. پروردگارا! ما را گرفتار دست کافران مکن، پروردگارا! ما را بیامرز که تو چیرۀ کار به جائی. (برنامه زندگی) ابراهیم و گرویدگان بدو، الگوی زیبائی برای شما است. برای شما کسانی که خدا و آخرت را در مدنظر دارید. هرکس هم (از چنین الگوئی) رویگردان شود (به خود ستم میکند و) خدا بینیاز و شایستۀ هرگونه ستایش است.»
این شهامت و برائت را موقعی که ابراهیم÷ به جدال قومش پرداخت و ابطال خدایی خورشید و ماه و ستارگان را نمود، در سورۀ انعام مشاهده میشود:
﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨ إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩ وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠ وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ وَتِلۡکَ حُجَّتُنَآ ءَاتَیۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِیمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ٨٣﴾ [الأنعام: 78-83]. «و هنگامی که خورشید را در حال طلوع (در کرانۀ افق) دید (دوباره بر سبیل فرض و ارخاءالعنان) گفت: این پروردگار من است (چرا که) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز خدا میکنید بیزارم (و تنها رو به خدا میدارم). بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم. و (با وجود این) قوم ابراهیم با او به ستیزه پرداختند (و وی را از خشم خدایان خود ترساندند. ابراهیم) گفت: آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید، و حال آنکه مرا (خداوند با دلائل روشن به سوی حق راهنمائی کرده و) هدایت بخشیده است؟ من از آن چیزهایی که انباز خدا میکنید نمیترسم (چرا که میدانم از سوی آنها و از جانب کسی زیانی به من نمیرسد) اما اگر خدا بخواهد ضرر و زیان (به کسی برسد، بیگمان بدو) میرسد. دانش پروردگارم همه چیز را در بر گرفته است (و خدای من از هر چیز آگاه است، ولی خدایان شما از چیزی آگاهی ندارند). آیا یادآور نمیشوید (و از خواب غفلت بیدار نمیگردید و متوجّه نیستید که چیزهای عاجز و درمانده مستحق پرستش نمیباشند؟) چگونه من از چیزی که (بیجان است و بت نام دارد و از روی نادانی) آن را انباز (خدا) میسازید میترسم؟ و حال آنکه شما از این نمیترسید که برای خداوند (جهان که همۀکائنات گواه بر یگانگی او است) چیزی را انباز میسازید که خداوند دلیلی بر (حقانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بتپرست و خداپرست) شایستهتر به امن و امان (و نترسیدن از مجازات یزدان) است، اگر میدانید (که درست کدام و نادرست کدام است؟) کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزا است، و آنان راهیافتگان (راه حق و حقیقت) هستند. اینها دلائل ما بود که آنها را به ابراهیم عطاء کردیم (تا) در برابر قوم خود (به کارشان گیرد، و غروب ستارگان و خورشید و ماه را دلیل بر الوهیت و وحدانیت ما داند. او با همین دلائل کَونی بر آنان پیروز شد و برتری یافت، و این سنّت ما است که با علم و حکمت) هرکس را بخواهیم او را درجاتی بالا میبریم. (ای پیغمبر!) پروردگار تو حکیم (است و هر چیزی را در جای خود قرار میدهد و به جای خود میکند، و) آگاه است (و میداند چه کسی مستحق رفعت است و چه کستی مستوجب ذلت)».
جملۀ ﴿قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِ﴾ یعنی؛ (آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید، و حالا آنکه مرا خداوند هدایت بخشیده است؟) بیانگری از یقین ابراهیم÷ بر حق و ره یافته بودن میکند که هرگز نمیتوان با استدلالهای پوچ و حتّی پیشنهادهای کلان آن را متزلزل کرد که این ندا باید ندای هر دعوتگری باشد.
خداوندﻷ با این فراخوان به داعیان نشان میدهد که در مواردی که دعوت هیچ ثمری ندارد و هجرت سودمند و به نفع دین خداوند ـ است باید از قوم و نزدیکان خود گذشت و به سویی رهسپار شد که خداوندأ در آن راضی و خشنود میگردد.
برائت و ولایت (دشمنی و دوستی) در شریعت اسلام از جایگاهی والا برخوردار است به گونهای که هر مسلمانی باید در زندگی خود از آن بهرهمند باشد در غیر این صورت ایمانش ناقص و خدشهدار است و حتّی در مواردی مسلمان را به ورطۀ کفر میرساند، ابراهیم÷ نماد راستین از این عملکرد عظیم میباشد، بدین معنا هرکه را خداوندأ دوست دارد، دوست بداری و بخاطر وی دوستش بداری و هرکس را که خداوندأ دوست نمیدارد، دوست نداری و بخاطر وی دوستش نداری.
ابراهیم÷ ابتدا از عراق به سمت سرزمین مُبارک یعنی؛ فلسطین عزیمت نمود و سپس هجرتش وی را به بلاد شام رساند. خداوند ـ مسیر هجرتش را بیان فرموده است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنبیاء: 71]. «و او و لوط را رستگار و به سرزمینی گسیل داشتیم که پرخیر و برکتش برای جهانیان کردهایم.»
در واقع این اوّلین هجرت در راه خدا و جدایی از خانواده به خاطر الله و غریبشدن و به غربترفتن به خاطر خدای خالق یکتاست.[32]
در اثنای امامت ابراهیم÷ در سرزمین مقدس ـ فلسطین ـ بنا به دلائلی ابراهیم÷ به مصر سفر کرد[33] و همسرش ساره را از مصر اتّخاذ کرد،[34] ابراهیم÷ از مصر به فلسطین بازگشت. همسرش ساره و کنیزی ـ که او را هاجر میگفتند ـ به همراه داشت. ابراهیم÷ قلباً آرزوی پسری را در دل میپروراند. بنابراین از پروردگارـ تقاضا کرد که پسر صالح و نیکوکاری را به او عطا کند، او خواستهاش را با مناجاتی زیبا با خدایش مطرح کرد و چنین لب به دعا گشود:
﴿رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠﴾ [الصافات: 100]. «پروردگارا فرزند صالحی را به من ببخش.»
همسرش ساره به آنچه در دل او میگذشت آگاه شد. به ابراهیم÷ پیشنهاد کرد: من پیر شدهام و خداوند مرا از بچه به دنیا آوردن محروم کرده است. به نظرم بهتر است با کنیزم ازدواج کنی، شاید خداوندأ، پسری را از او به تو عطا فرماید. البته ساره سنش بالا رفته بود و قبلاً هم عقیم و نازا بود و هیچکس انتظار نداشت که بچهدار شود.[35]
بعد از به دنیا آمدن اسماعیل÷ که اوّلین فرزند خلیل رحمان÷ بود، غیرت و حسد ساره به جوش آمد و هووی خویش و پسر او را نمیتوانست در کنار شوهرش تحمّل کند که مبادا جای وی را در دل شوهرش بگیرند و او را از چشم شوهرش بیندازند. و نیز نمیتوانست بپذیرد که میراث شوهرش به فرزندِ هوویش که نوباوه و نخستین فرزند شوی اوست، برسد.[36]
به هر حال داستان هر چه باشد، قرآن کریم سخنی دربارۀ انگیزۀ هجرت ابراهیم÷ در این مرحله بیان نفرموده است، اما گزارش بخاری/ از ابن عباسب آمده است که: «چون ابراهیم، هاجر و پسرش را به مکّه برد و آنها را در بخش بالایی مسجدالحرام کنار درختی بالای زمزم رها کرد و بازگشت، هاجر به او گفت: آیا خدا تو را بر این کار فرمان داده است؟ و چون ابراهیم پاسخ داد: آری: هاجر گفت: پس باکی نیست، او ما را از یاد نخواهد برد.»[37]
آری! بر مبنای فرمان خداوندأ خانوادهاش را رها کرد و قلبش از دوری همسر و فرزندش پاره میگشت. بعد از اجرای فرمان خداوندأ، قدم به قدم از آنها دور میگشت و امر خداوندأ را اجرا نمود و با وجود فوران عشق به همسر و فرزندش دربارۀ خانوادهاش به پروردگارش گفت:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧ رَبَّنَآ إِنَّکَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِی وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ٣٨﴾ [إبراهیم: 37-38]. «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بیتوجّهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا اینکه نماز را بر پای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوهها بهرهمند فرما، شاید که سپاسگزاری کنند. پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان میداریم و از آنچه آشکار میسازیم و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند.»
در این عملکرد ناب ابراهیم÷ مشاهده میشود که این پیامبر راستین خداوند، چگونه امر خداوندأ را بر همه چیز و والاترین ثروت زندگی خود ـ خانواده ـ ترجیح میدهد. دعوتگر در مسیر دعوت خداأ، بین خدا و غیر خدا، بین خدا و دنیا، بین خدا و خانواده و ... باید یکی را انتخاب کند، این انتخابها نقطه عطف داعی هستند و باید از ابراهیم÷ اُسوه بگیرند و حتّی در ترجیح خدا بر اهل و خانواده باید بدانند که خانواده قبل از اینکه متعلّق به انسان باشند، بندگان خداوندند و خداوندأ آنان را بس است. و این جملۀ هاجر «پس باکی نیست» بر این معنا استوار است و همین معنا را میرساند و بدین خاطر با جوشیدن آب زمزم و پیداشدن همسایگان خوب، خداوندأ آنان را یاری ساخت، و داعی باید بداند که پیغمبر بزرگوار اسلام ج فرمودهاند: «حَسبُنا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ.»[38] «خدا برای ما کافی بوده ووی بهترین وکیل است..)»
(3-4-4) قربانیکردن تنها فرزند
هرچند پدر مهربان، همسر و پسر را در بیابانی خشک و خشن وانهاد، امّا همواره دل در پیش خانواده داشت، و گاه به گاه به دیدار آنها میشتافت و دیگر از همین دیدارها بود که در خواب فرمان یافت تا پسر را ـ که اینک بزرگ و تنومند شده بود ـ قربانی کند و از آنجا که خواب پیامبران† وحی و فرمان است،[39] ابراهیم÷ بر آن شد که فرمان پروردگار خویشﻷ را گردن نهد و پسر را قربانی کند. و اینکه اسماعیل÷ دُردانۀ ابراهیم÷ بود و در روزگاری پیری در سن 86 سالگی، پس از سالها چشم انتظاری و بیقراری، دل و دیدهاش بدو روشن شده بود، هیچکدام او را در انجام دادن فرمان خدای خویش سُست نکرد و دست و دلِ او را نلرزاند. با عزمی جزم و ارادهای استوار آمادۀ تحقّق فرمان شد و نشان داد که مسلمانِ راستین است و مطیع و تسلیم خداوندـ، و بندگی و فرمانبری او در برابر خدای خویش تا چه پایه و حدّی است، و مگر اسلام با هردو مفهوم لغوی و اصطلاحی ـ که دین پیشینیان و پسیان است-[40] چیزی جز تسلیم و طاعت و بندگی و فرمانبری معنا میشود؟ آزمونها بسیار سخت و سنگین بود آنچنان که خداوند نیز آن را "آزمودنی آشکار" نامید، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ١٠٦﴾ [الصافات: 106].«بیشک این آزمودنی آشکار است.»
به ویژه که ابراهیم÷ بر آن شد تا فرمانی را که یافته است با پسر در میان بگذارد که پسر را با خُرسندی و با پاهای خود به قربانگاه بردن، برای او بس آسانتر و هموارتر بود، تا از راه زور در آمدن و فشاربردن.[41] از زبان قرآن این صحنۀ سوزناک را بخوانیم:
﴿وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٩٩ رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠ فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ١٠١ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡیَ قَالَ یَٰبُنَیَّ إِنِّیٓ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ یَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٠٢ فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِینِ١٠٣ وَنَٰدَیۡنَٰهُ أَن یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡیَآۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ١٠٦ وَفَدَیۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِیمٖ١٠٧ وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ١٠٩ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١١ وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١١٢﴾ [الصافات: 99-112]. «ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم میروم، او مرا رهنمود میکند. پرودگارا! فرزندان شایستهای به من عطاء کن. ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم. وقتی که (او متولد شد و بزرگ گردید و) به سنی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان میبینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده میشود بکن. به خواست خدا مرا از زمرۀ شکیبایان خواهی یافت. هنگامی که (پدر و پسر) هردو تسلیم (فرمان خدا) شدند و (ابراهیم پسر را روی شنها دراز کشاند) و رخسارۀ او را بر خاک انداخت. فریادش زدیم که : ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریت خود را به جای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفق شدی. ما این گونه به نیکوکاران سزا و جزا میدهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلماً آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است. ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلاگردان او کردیم. و نام نیک او را در میان ملتهای بعدی باقی گذاردیم (و اسوۀ آیندگان با ایمان و قدوۀ پاکبازان جهانش کردیم). درود بر ابراهیم! ما این گونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد. چرا که او از بندگان باایمان ما بود. ما او را به (تولد) اسحاق که پیغمبر و از زمرۀ صالحان بود، مژده دادیم.»
در این رفتار ابراهیم÷ نمادی برای هر دعوتگری است که در مسیر دعوت در مواردی باید جان و مال خود و خانوادهاش را فدای حق نماید و باید بداند که فرمان خداﻷ والاتر و بالاتر از هر چیزی میباشد و همانگونه که خداوندﻷ به ابراهیم÷ در ازای این عملکردِ بزرگ و غیرقابل وصف، پاداش خیر در دنیا (دادن فرزند صالح به نام اسحاق÷) و در عقبی (پاداش خیر و عظیم) عطا کرد، هر دعوتگری نیز در این راستا و با این شیوۀ عملکرد میتواند منتظر یاری و پاداش خیر خدای مهربان و بخشندۀ خود باشد، پس خوشا به داعیان صبور و تسلیم شدگان محض ذات اقدس الهی.[42]
(3-5) بحث در باره سخنهای مصلحتی ابراهیم÷
در اینکه چرا به چند مورد از گفتههای ابراهیم÷ دروغ اطلاق میشود، بخاطر فرمودۀ پیغمبر خدا ج است که در حدیثی صحیح از آن تعبیر به دروغ کردهاند، از ابوهریرهس روایت شده که پیغمبر خدا ج فرمودند: «لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، إِلاَّ ثَلاَثَ کَذَبَاتٍ: ثِنْتَیْنِ مِنْهُنَّ فِی ذَاتِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ قَوْلُهُ (إِنِّی سَقِیمٌ) وَقَوْلُهُ (بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا) وَقَالَ: بَیْنَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّار مِنَ الْجَبَابِرَةِ فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ ههُنَا رَجُلاً مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ، فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هذِهِ قَالَ: أُخْتِی فَأَتَى سَارَةَ، قَالَ: یَا سَارَةُ لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَیْرِی وَغَیْرُکِ، وَإِنَّ هذَا سَأَلَنِی فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّکِ أُخْتِی، فَلاَ تُکَذِّبِینِی فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَیْهِ ذَهَبَ یَتَنَاوّلهَا بِیَدِهِ، فَأُخِذَ فَقَالَ: ادْعِى اللهَ لِی، وَلاَ أَضُرُّکِ فَدَعَتِ اللهَ، فَأُطْلِقَ ثُمَّ تَنَاوّلها الثَّانِیَةَ، فَأُخِذَ مِثْلَهَا أَوْ أَشَدَّ فَقَالَ: ادْعِی اللهَ لِی وَلاَ أَضُرُّکِ فَدَعَتْ، فَأُطْلِقَ فَدَعَا بَعْضَ حَجَبَتِهِ، فَقَالَ: إِنَّکُمْ لَمْ تَأْتُونِی بِإِنْسَانٍ، إِنَّمَا أَتَیْتُمُونِی بِشِیْطَانٍ فَأَخْدَمَهَا هَاجَرَ فَأَتَتْهُ»[43]. «ابراهیم÷ جزء در سه مورد دروغ نگفت. دو مورد در مورد ذات خداوند گفتهاش: (من ناخوشم)[44] و نیز گفتهاش (شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد) و در روزی که او و سارا بر پادشاه ظالمی از پادشاهان ظلم پیشه گذر کردند، به پادشاه ظالم گفته شد: آنجا مردی است که زنی همراه اوست که از خوبان مردم میباشد، (کسی را) به نزد وی بفرست و در مورد آن زن از وی بپرس، گفت: این کیست، ابراهیم گفت: ایشان خواهرم است، و وی به نزد سارا آمد و گفت: ای ساره! در این زمین کسی غیر از تو و من مؤمنی وجود ندارد، و درباره تو از من پرسید و من گفتم: تو خواهر منی، پس مرا تکذیب نکن، پس حاکم کسی را نزد زن فرستاد، وقتی سارا داخل شد، به نزدش رفت که وی را لمس کند، که ناگهان دستهایش خشک شد! مرد گفت: خدا را برای من فریاد کن، و من ضرری به تو نمیرسانم، سارا، خداوند را زیاد خواند، پس آزاد کرد، سپس دوباره وی را گرفت، به همین صورت وی را گرفت و یا بیشتر، و گفت: خداوند را برایم فریاد کن و من ضرری به تو نمیرسانم، پس ولش کرد و رهایش کرد، و برخی از حاجبانش را صدا کرد و گفت: شماها یک انسان را برایم نیاوردهاید (چون خارق العاده است) بلکه وی شیطان است! وسپس هاجر را به عنوان کنیز به ساره بخشید و آنان را رها کرد.»
به فرمودۀ خلیل الرحمان÷ هیچکدام از این حرفهای گفته شده دروغ نبودند بلکه در آن دقّت و ظرائفی در کلام و مبنا داشتهاند و بر اساس هدفی سودمند و راستین بودهاند که ظاهر کلام دروغ جلوه میدهد، توجیه آنها عبارت است:
- در گفتهاش گفت: (من ناخوشم) مراد ابراهیم÷ بیماری روح و آزارِ دل از پندارگرائی و اوهامپرستی و شرکِ مردم بود، ولی برداشت از سخن ایشان بیماری ظاهری بود. به این ترتیب عذر خود را از عدم شرکت در جشن سالیانۀ ایشان خواست، و ابراهیم÷ بدین وسیله آنان را فریفت تا به مأموریّت خود یعنی؛ شکستن بتها بپردازد.
- در گفتهاش (شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد)، در واقع ابراهیم÷ قصد فرار از عملکرد خود و یا انکار آنرا نداشت؛ زیرا همۀ آنها میدانستند که این کار ابراهیم÷ است، در جواب از کلمۀ (بل) استفاده شده و این کلمه در زبان عرب حرفی برای اضطراب و انتقال است یعنی؛ اضطراب و روگرداندن از کلام سابق، و انتقال به معنی جدید. و هدف ابراهیم÷ گفتن دروغ نبود بلکه ذکاوت و باهوشی بود که خواست آنها را متوجّه این نکته کند که از بتِ بزرگ بپرسید مگر نه این است که بزرگترین سر گروه بتها او است و شما آنرا میپرستید و حلِّ مشکلات و رفع بلاها را از آن و از دیگر بتان میخواهید؟ و وی نگفت من اینکار را نکردم بلکه فقط با ذکاوت آنها را متوجّه ضعف بتها و پوچی آنها نمود و این حقیقت است و اصلاً دروغ نیست.
- در طی سفر ابراهیم÷ و همسرش، وی به پادشاهی زورگو و ظالم گفت: که ساره خواهرم است، در واقع ابراهیم÷ صادق بود و سارا خواهر ایمانی وی بود و منظور وی از رابطۀ خواهری، ایمانی بود تا بدین وسیله میخواست که از نسل مؤمنان که فقط وی و همسرش بود از ظلم حاکم محافظت کند و همین توجیه را هم برای همسرش کرد و این کلام در ظاهر کذب است ولی در حقیقت صدق.
در این راستا بیانی ظریف برای دعوتگر هم نهفته است که در کار امر به معروف و نهی از منکر دعوتگر میتواند برای فریب دشمنانش، کلامی را که در ظاهر کذب ولی در حقیقت صدق باشد برای پیشبرد کار دعوت و رهانیدن خود از چنگال ظالمان بکار برد؛ چرا که طبق فرمودۀ پیغمبر خدا ج : «الحَربُ خدعَةٌ.»[45] (جنگ بر مبنای مکر و فریب است.) و امر به معروف و نهی از منکر، جهادی است که قوانین آن در موردش صادق است.
وآخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
1- قرآن کریم.
2- خالدی ،صلاح ، القصص القرآنی (عرض وقائع و تحلیل أحداث)، دمشق ، بیروت دارالقلم و الدارالشامیّة ، دوّم، 1428ه /2007م.
3- عبدالباقی، محمّدفؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قاهره، دارالحدیث، 1422هـ /2001م.
4- رازی، فخرالدین محمّد بن عمر تمیمی شافعی، تفسیر الرازی(مفاتیح الغیب)، بیروت، دارالکتب العلمیة اوّل، 1421هـ /2000م.
5- ابن قیّم جوزیه، شمس الدین محمّد بن ابی بکر، مدارج السالکین بین منازل ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾، تحقیق و تعلیق: محمّد معتصم بالله بغدادی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1430هـ /2009م.
6- زیدان، عبدالکریم، المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، بیروت ، الرسالة، اوّل، 1423هـ / 2002م.
7- رشیدرضا، محمّد، تفسیر والقرآن الکریم ( تفسیرالمنار)، تحقیق: فؤاد سراج عبدالغفار، قاهره، المکتبة التوقیفیة، بی تا .
8- خالد، عمرو، قراءة جدیدة ورؤیة فی قصص الانبیاء، دارالمعرفة، پنجم، 1429هـ /2008م.
9- سعدی، عبدالرحمن بن ناصر بن سعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنّان، محقق: عبدالرحمن بن معلا اللویحق ، بیروت، الرسالة، اوّل، 1420هـ / 2000م.
10- خرم دل ، مصطفی، تفسیر نور، تهران ، احسان، چهارم، 1384هـ.ش.
11- طبری ، ابوجعفرمحمّد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب آملی، جامع البیان فی تأویل القرآن، محقق: احمدمحمّد شاکر، بیروت، مؤسسة الرسالة، اوّل، 1420هـ/ 2000م.
12- بغوی، محیی السنة، ابومحمّد حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، تحقیقو تخریج احادیث: محمّد عبدالله عمرـ عثمان جمعه ضمیریةـ سلیمان مسلم حرش، بی جا، دار طیبة، چهارم، 1417هـ /1997م.
13- سید طنطاوی، محمّد، التفسیرالوسیط، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.
14- تستری، تفسیرالتستری، موجود در نرم افزار الکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com .
15- بیضاوی، ناصرالدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمّد شیرازی شافعی، انوارالتنزیل و أسرارالتأویل (معروف به تفسیر البیضاوی)، جمعآوری: محمّد عبدالرزاق مرعشلی،7 بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اوّل، 1418هـ/ 1998م.
16- صابونی، محمّدعلی، صفوة التفاسیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، اوّل، 1419هـ/1998م.
17- سید قطب، ترجمه فارسی فی ظلال القرآن، مترجم: مصطفی خرم دل، تهران، احسان، دوّم، 1387هـ .ش.
18- شوکانی، محمّدبن علی بن محمّد، فتح القدیر الجامع بین فَنّی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی ، دوّم ،1422هـ/ 2008م.
19- عزبن عبدالسلام، عزالدین، تفسیر ابن عبدالسلام، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.
20- حقی، تفسیر حقی، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.
21- جزائری، ابوبکر جابر، أیسر التفاسیر للکلام العلیّ الکبیر،مدینه منوره، مکتبة العلوم والحکم،پنجم، 1421هـ/2000م.
22- طنطاوی،عفیف عبدالفتاح، داستان پیامبران در قرآن، مترجم:ابوبکرحسن زاده، تهران، احسان، چهارم، 1386هـ .ش.
23- مصری،محمودابوعماد،قصص الانبیاء،مصر، دارالتقوا، اوّل، 1423هـ/2003م.
24- غزالی، ابوحامد محمّد بن محمّدغزالی طوسی، کیمیای سعادت، به کوشش: حسین خدیوجم،تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،پنجم، 1371هـ.ش.
25- اشقر،محمّدسلیمان عبدالله، القرآن الکریم با حاشیه زبدة التفسیر من فتح القدیر، دمشق وریاض، درالفیحیاء و دارالسلام، پنجم، 1416هـ/1994م.
26- قرطبی، ابوعبدالله محمّد بن احمد بن ابی بکر بن فرح، تفسیر القرطبی، موجود در نرم افزار الکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت یعسوب.
27- فخر رازی، محمّد بن عمر بن حسن رازی شافعی، مفاتیح الغیب من القرآن الکریم، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا.
28- قاسمی، محمّد جمال الدین، محاسن التأویل( التفسیرالقاسمی)، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3.
29- ابوخلیل، شوقی، اطلس القرآن (أماکنٌ، اقوامٌ، اعلامٌ)، بیروت،دمشق، درالفکرالمعاصر و دارالفکر، دوّم، 1423هـ/2002م.
30- سیوطی، عبدالرحمن بن جلال الدین، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر،1993م.
31- شیجی، علاءالدین علی بن محمّد بن ابراهیم بغدادی، تفسیرالخازن( لباب التأویل فی معانی التنزیل)، بیروت، دارالفکر، 1399هـ/1979م.
32- آلوسی، ابوالفضل ، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، بروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا.
33- شعراوی، تفسیرالشعراوی، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.
34- نسفی، ابوالبرکات عبدالله بن احمد بن محمود حافظ الدین، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخ 12/3.
35- شنقیطی، محمّدأمین بن محمّد مختار بن عبدالقادر جکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، بیروت، دارالفکر، 1415هـ/1995م.
36- اندلسی، ابوحیان، تفسیر البحرالمحیط، بیروت، دارالفکر، بی تا.
37- سمرقندی، ابولیث نصربن محمّدبن ابراهیم، بحرالعلوم، تحقیق: محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر، بی تا.
38- ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم حرانی، مجموع الفتاوی، محقق: انورالباز و عامر الجزار، محصر، دارالفاء، سوّم، 1426هـ/2005م.
39- بیّومی مهران، محمّد، بررسی تاریخی قصص قرآن، مترجمان: مسعود انصاری و سیّدمحمّد راستگو، تهران، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، اوّل 1383هـ.ش.
40- خَفاجی، شهاب الدین احمد بن محمّد بن عمر، حاشیة الشهاب علی تفسیر البیضاوی،تحقیق: عبدالرزاقمهدی، بیروت، دارلکتبالعلمیة، اوّل،1417هـ/1997م.
41- مودودی، ابوالأعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، مترجم: سامان یوسفی نژاد، تهران، احسان، اوّل، 1385هـ.ش.
42- میدانی عبدالرحمن، البلاغة العربیة أسسها و علومها و فنونها، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.
43- حموی، ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالفکر، بی تا.
44- ابن أبی زمنین، ابوعبدالله بن أبی زمنین مری، تفسیر ابن أبی زمنین(مختصر تفسیر یحیی بن سلام)، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.
45- ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: سامی بن محمد سلامة، بیجا، دار طیبة للنشر والتوزیع، دوّم،1999 م.
[1]- شوق ابوخلیل، أطلس القرآن، صص 37-38، خالدی، القصص القرآنی، 1/303 تا 311.
[2]- نک: نساء/125.
[3]- نک: ممتحنه/4.
[4]- نک: حج/78.
[5]- نک: بقره/129.
[6]- (صحیح): حاکم، المستدرک (ش4174) وامامان ذهبی وحاکم هم اسنادش را صحیح دانستهاند.
[7]- نک: بقره/127.
[8]- نک: بقره/126.
[9]- طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 169.
[10]- در آیه فوق مشاهده میشود که ابراهیم میگوید: هیچ روزیرسانی، هیچ شفادهندهای، هیچ زندهکنندهای، هیچ مرگدهندهای، هیچ بخشندهی گناهی وجود ندارد، مگر خدای متعال که پروردگار جهان است. این باور راستین هر مسلمانی هم میباشد.
[11]، 2 و 3- برخی از مفسّرین در فهم این آیه دارای اشکال هستند: برخی همچون طبرسی و سیدقطب و ... بر این باورند که ابراهیم÷ در عنفوانِ جوانی بسر میبرد. و دنبال حقیقت و معبود حقیقی خود بوده و در این مرحله پیامبر نبوده است و طی مراحل بعد از پرستشِ ستاره، بعد ماه، سپس خورشید، در آخر با ایمان به خداوند یکتا، موحّد و مؤمن میشود ولی این دیدگاه صحیح نیست؛ زیرا ابراهیم÷ در این مراحل پیامبر خدا بوده و بنابر سبیل فرض، مناظره و احتجاج با قوم خود بدین گونه صحبت کرده تا بدین وسیله معبودهای باطل که آنها میپرستیدند و بدان فرا میخواندند را بیارزش کند و آنها متوجه اللهأ گردند. نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 3/291-292 – طبری، جامعالبیان فی تأویل القرآن، 11/477 به بعد – بغوی، معالم التنزیل، 3/159 و 160 – سید قطب، ترجمه، فی ظلال القرآن، 2/835-837.
[12]- پدر ابراهیم، آزر نام داشت و کافر بود، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤﴾ [الأنعام: 74].
«بدان گاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بتهائی را به خدائی میگیری!! به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم.»
[13]- ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکَ﴾ سلام علیک یعنی؛ از طرف من در امانی و هیچ زیانی به تو نمیرسد، برخی هم گفتهاند: یعنی خداحافظ. و برخی هم گفتهاند: سلام نیکی انسان و بردباری وی است. نک: سوره فرقان آیه 63 و نجوی، معالم التنزیل، 5/235.
[14]- اوّل بخش (4-1) ابراهیم بتشکن.
[15]- یعنی؛ بعد از اینکه برای مراسم عید سالانه بیرون بروید. البته ابراهیم÷ اینرا آهسته در میان قومش گفت به گونهای که فقط مردی آن را شنید بعد وی گزارشِ گفتهاش را داد، برخی از مفسّرین گفتهاند: ابراهیم÷ اینرا بعد از خروج قومش به گونهای که فقط مردی از قوم شنیده بود، گفت که آنها آنرا شنیدند. نک: بغوی، معالم التنزیل، 5/323 و 324، قرطبی، تفسیر القرطبی، 1/ 297 و 298، شوکانی، فتح القدیر، 3/591.
[16]- ابراهیم÷ با چنین پیشنهادی به قوم خود در مقام استهزاء و به سخرهگرفتن آنهاست و در عین حال بیانی منطقی برای تفهیم پوچبودن و بیاراده بودن بتهاست و این گفته ابراهیم÷ انکارکردن شکستن بتها توسط خود را نمیرساند بلکه هدف خردکردن قوم بتپرستی است که حل مشکلات و رفع بلاها را از بت بزرگ و دیگر بتها طلب میکنند بدون اینکه در عمل خود تفکر و تعقل نمایند.
[17]- سیدقطب، ترجمه فی ظلال القرآن، 4/612.
[18]- بخاری روایت میکند که وقتی ابراهیم را در آتش انداختند گفت: حسبی الله و نعم الوکیل. (خدا مرا کافی و بسنده است و او بهترین حامی و سرپرست است). (صحیح): بخاری (ش4564).
[19]- خداوندأ فقط امر نفرمودند که آتش سرد باشد؛ زیرا احتمال داشت ابراهیم÷ سرما بخورد و اذیّت شود، بلکه امر فرمودند:" سرد و سالم باش."
[20]- نیسابوری، الکشف و البیان، 8/152 – قرطبی، تفسیر القرطبی، 11/305 – رازی، مفاتیح الغیب، 21/190 – ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، 3/184 – زیدان، اعتضاد من قصص القرآن، 1/201 و 202.
[21]- نک: ابن عاشور، التجیر و التنویر، 24/391 و 40 ـ آلوسی، روحالمعانی، 23/248.
[22]- ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/446.
[23]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/206 و 207 به نقل از (تفسیر ابن کثیر، 3/183 و تفسیر القایمی، 2/262).
[24]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/208.
[25]- سید قطب، ترجمه فی ظلال القرآن، 4/609.
1- ابراهیم÷ برای پدر خود در حالی دعا کرد که کافر بود و این عملکردش در نزد اللهأ پذیرفته نشد و اسوهای برای مؤمنان نیست. خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤﴾ [الممتحنة: 4].
«(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید. (کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا ! به تو توکّل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است (و همهی راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهی میگردد)».
این دعا به صورت عام برای والدین مسلمان جایز است و در صورتی که کافر هم باشند میتوان برای آنها طلب هدایت از خداوند ـ کرد. البته برخی از مفسّرین بر این باورند که برای آدم و حوا –علیهما السلام- دعا کرده است. نک: رازی، مفاتیح الغیب، 9/264.
رک: ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، 6/408 و409.[27]
[28]- جهت مشاهده دیدگاههای مختلف در این زمینه نک: محمّد بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 1/152 و 153.
[29]- مکّه در لغت از (مکّ) که به معنای مکیدن میباشد، و بعد از ساختن کعبه، مکّه و بَکّه نام گرفت و از این جهت که گناهان حاجیان را میمکد، مکّه نامیده شده است؛ زیرا وقتی حاجی، به حج و زیارت خانه خدا میرود، خداوندأ گناهانش را پاک میکند و همانند روزی میباشد که از مادر به دنیا آمده و عاری از پلیدی گناه میباشد؛ چراکه ابوهریره روایت کرده است: «سمعت النبی صلى الله علیه وسلم یقول: مَنْ حَجَّ لِلَّهِ، فَلَمْ یَرْفُثْ، وَلَمْ یَفْسُقْ، رَجَعَ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.» «از پیغمبر ج شنیدم که هرکس برای خداوند حج کند درحالیکه همبستری و فسق و گناه نکرده باشد، (از حج در حالی) برمیگردد مانند روزی که از مادرش متولد شده است.»
و آن بکّة نیز خوانده میشود، که از بکی به معنای گریهکردن میباشد؛ شاید بدین دلیل بکة خوانده میشود که مردم در آنجا گریه میکنند. (نک: ابن فارس، مقاییس اللغة، 1/186)
[30]- نک: بخش (4-1) ابراهیم بتشکن.
[31]- (صحیح): بخاری (ش4563).
[32]- خالدی، القصص القرآنی، 10/373.
[33]- البته در این زمینه هیچ نص صحیحی در دلایل سفرش وجود ندارد و اسرائیلیات پوچی نیز در این زمینه جعل شده است.
[34]- در اینکه همسرش ساره نام داشت نک: همان، 1/377 و 378 و حدیث شماره 2543 به روایت مسلم.
[35]- طبّاره، داستان پیامبران در قرآن، 188 و 189.
[36]- نک: بیومی مهران، بررسی تاریخ قصص قرآنی، 7/129-132 و درباره نوباوگی و جایگاهی که فرزند نوباوه نزد بنیاسرائیل داشته است، نک: مقاله بیومی مهران، قصة ارض المیعاد بین الحقیقة و الاسطورة، صبری جرجیس، التراث الیهودی الصهیونی، ص 76، سفر پیدایش، 25:27-33، بیومی، اسرائیل، 75.
[37]- (صحیح): بخاری (ش3364).
رک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/154؛ قرطبی، تفسیر القرطبی، 9/369؛ آلوسی، روح المعانی، 13/236.
[38]- (صحیح): بخاری (ش4563).
[39]- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 4/9؛ بسنجید با: بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 2/297؛ آلوسی، روح المعانی، 23/128.
[40]- در این باره نک: طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، 2/510-511، 3/74.
[41]- نک: قرطبی، تفسیر القرطبی، 15/101-104، تفسیر البیضاوی، 2/297؛ تفسیر طبری، 15/78-79.
[42]- مهران فیومی، بررسی تاریخ قصص قرآنی، 1/132-133، بین یهودیان و مسیحیان با مسلمانان بگومگوها و ناهمواریهای افزون بر اینکه در داستان ذبح در قربانیکردن کدامین پسر ابراهیم÷، اسماعیل یا اسحاق وجود دارد. جهت تفصیل و تحلیل دیدگاهها، نک: همان، 1/134، 149. و بیشک نظر اسلام، اسماعیل÷ بوده است.
[43]- (صحیح): بخاری (ش3385).
[44]- نک: انبیاء/51-64.
[45]- (صحیح): بخاری (ش3030) / مسلم (ش4637) / ابوداود (ش2638) / ترمذی (ش1675).
فصل دوّم:
اهداف دعوتی داستان نوح÷
(2-1) عبادت خداوندأ محور دعوت
(2-1-1) تاریخچة بتپرستی
(2-1-2) بنیان دعوت؛ اثبات خدا و نفی غیرخدا
(2-2) اسلوبهای دعوت در داستان نوح÷
(2-2-1) احترام گذاشتن به مَدعُوِین
(2-2-2) شفقت و نصیحتنمودن مَدعُوِین
(2-2-3) تبلیغ با کلام روشن
(2-2-4) تبلیغ در زمان مناسب و به شیوههای مختلف
(2-2-5) ترغیب و ترهیب
(2-2-6) جدال به نیکی
(2-2-7) عدم دریافت مال
(2-3) سرانجام داستان نوح÷
(2-3-1) قطع جدال و تهدید نوح÷
(2-3-2) طوفان
(2-3-3) پایان طوفان و غرق شدن پسر نوح
(2-3-4) اهداف دعوتی سرانجام داستان نوح÷
نوح÷
نوح÷ اولین رسول و پیام-آور از جانب خداوند تعالی بعد از آدم÷ است[1]، نام نوح÷ در چهل و سه جای قرآن کریم بیان شده است، نامش در قرآن به دو حالت بیان گردیده است:
اوّل) نام نوح÷ به تنهایی و یا مضاف به قومش بیان شده که در ضمن داستان قصهاش بیان گردیده و یازده مرتبه به این حالت از نوح÷ نام برده شده است.
دوّم) نام نوح÷ به تنهایی و یا مضاف به قومش بیان گردیده ولی در ضمن بیان داستانش نیست بلکه به صورت سریع و گذرا میباشد، که یا بیانی از رسالت یا شریعت وی دارد و یا به کفر و تکذیب قومش اشاره دارد که این حالت با موضوع سوره، و فرازهای آیه همخوانی دارد، و این بیست و دو مرتبه میباشد.
سهم سورهها در داستان نوح÷ متفاوت است؛ سورۀ نوح به طور کلی به داستان نوح÷ و قومش میپردازد، سورۀ هود نکات و ظرایف زیادی را از داستانش را تعریف میکند، و سورههای یُونُس و شُعراء به نکات اندک بسنده میکنند، و در سورۀ عنکبوت دو آیه به این قصه اختصاص یافته و این دو دربردارندۀ نکاتی هستند که در دیگر سورهها وجود ندارند، سورهها و شمارۀ آیاتی که به داستان نوح÷ پرداختهاند عبارتند از:[2]
سوره |
شمارۀ سوره |
شمارۀ آیات |
آل عمران |
3 |
22 |
نساء |
4 |
163 |
انعام |
6 |
84 |
اعراف |
7 |
59، 69 |
توبه |
9 |
70 |
یُونُس |
10 |
71 |
هود |
11 |
25، 32، 36، 42، 45، 46، 48، 89 |
ابراهیم |
14 |
9 |
اسراء |
17 |
3، 17 |
مریم |
19 |
58 |
انبیاء |
21 |
86 |
حج |
22 |
42 |
مؤمنون |
23 |
23 |
فرقان |
25 |
37 |
شعرا |
26 |
105، 106، 116 |
عنکبوت |
29 |
14 |
احزاب |
33 |
7 |
صافات |
37 |
75، 79 |
ص |
38 |
12 |
غافر |
40 |
5، 31 |
شوری |
42 |
13 |
ق |
50 |
12 |
ذاریات |
51 |
46 |
نجم |
53 |
52 |
قمر |
54 |
9 |
حدید |
57 |
26 |
تحریم |
66 |
10 |
نوح |
71 |
1، 21،16 |
نوح÷ از همۀ پیامبران خداوند بیشتر عُمر کرده است و شیخ الانبیاء÷ است، که به نصِّ قرآن کریم نهصد و پنجاه سال در میان قومش ماند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِیهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِینَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤﴾ [العنکبوت: 14]. «ما نوح را به سوی قوم خود فرستادهایم، و او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد. سرانجام در حالی که با (کفر و معاصی) به خود ستم میکردند، طوفان ایشان را در بر گرفت.»
نوح÷ از جمله پیامبران اولوالعزم است که خداوند تعالی ارج و منزلت خاصی را برای آنها گذاشته است. نوح÷ با مدّت مدیدی که در میان قوم خویش ماند و آنها را در شب و روز، آشکار و خفا به سوی عبادت خداوندأ دعوت میکرد، و قوم خویش را از عذاب الهی و پرستش بتهای ساختگی برحذر میداد ولی با همۀ تلاشهایش، اندکی به وی ایمان آوردند و در این حالت بود که نوح÷ دست به دعا برداشت:
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا٢٧﴾ [نوح: 26-27]. «نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر زمین زنده باقی مگذار، که اگر ایشان را رها سازی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان بزهکار و کافر سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند.»
ابن کثیر گفته: نوح÷ بنابر اطّلاعی که از قومش داشت، بر آنها دعا کرد بدین معنا وی با وجود ماندگاری نهصد و پنجاه ساله (حال و اوضاع قومش را میدانست) با این حال خداوندـ دعای نوح÷ را پذیرفت و امر به ساختن کشتی نمود تا بوسیلۀ آن مؤمنان نجات و کافران هلاک گردند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ٤٠﴾ [هود: 40]. «تا آنگاه که فرمان ما (مبنی بر هلاک کافران) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت، گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و مادهای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است، و کسانی را (در آن بنشان) که ایمان آوردهاند، و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند.»
این پیامبرِ پیر و خردمند÷ که سالیان سال قومش را به سوی خداوند یگانه فرا خواند، در مسیرِ طولانی دعوتِ خویش از سبکها و روشهای مختلف جهت مبارزه با شرکها و بدعتهای گوناگونِ قومش بهره برد و زحمات زیاد و عتابهای مختلف را متحمّل گردید، و این فراز و نشیبی که نوح پیامبر÷ با کلام الهی بیان گشته سرشار از نکات و ظرائفی است که زندگی هر مسلمان و دعوتگری با پندپذیری از آن میتواند به سر منزل مقصود برسد و تجربههای نوح÷ دوایی برای دردهای امّت محمّد ج میباشد.
(2-1) عبادت خداوندأ محور دعوت
نوح÷ قوم خود را به یکتاپرستی و عبادت خداوند متعال دعوت کرد[3] و به آنها ابلاغ نمود که تنها خداوند تعالی شایستگی عبادت را دارد و هرگونه موجود حتّی انسان ارزش و وقعی بر این امر مهم ندارد[4]، خداوند ـ میفرمایند:
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓ﴾ [الأعراف: 59]. «ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! برای شما جز خدا معبودی (به حق) نیست. پس تنها خدا را بپرستید».
البته دعوت به یکتاپرستی و نفی دیگر معبودها اساس و بنیان دعوت هر پیامبری بوده است و اساس و بنیان هر دعوتی بر مبنای آن بوده است؛ خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: 36]. «ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همۀ پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و ...) دوری کنید.»
با این وصف اساسیترین و برترین هدف هر دعوتگر دعوت به پرستش خداوندأ و یکتاپرستی و نفی معبودهای دروغین است. دعوتگر باید انبیای الهی† را مبنای کاری خود قرار دهد، همانگونه که خداوندأ میفرمایند:
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ﴾ [الأنعام: 90]. «آنان (یعنی؛ پیامبران الهی) کسانیاند که خداوند ایشان را هدایت داده است، پس از هدایت ایشان پیروی کن.»
پس دعوتگر باید تمامی اهداف دعوتی خود را در محور یکتاپرستی بگذارد و این را بداند در صورتی که بیان و کردار و سکوتِ وی اگر معنا و مفهومی از شرک داشته باشد، در رسالت خود قطعاً منحرف شده و از مسیر حق خارج گشته است، و لازمۀ این نوع دعوت آموزشِ صحیحِ مفاهیم توحید و سپس عمل بدان و در نهایت ابلاغ آن میباشد.
همانطور که از کلام الهی محرز است دعوت نوح÷ برمبنای عبادت خدا حاکم بوده و لازمۀ عبادت خدا، عبادت نکردن غیرِ خدا است. و قوم نوح÷ به عبادتِ بتها و کُرنش در برابر آنان پرداختند، خداوندأ چنین بیان میفرمایند:
﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾ [نوح: 23]. «(اشراف قوم) به آنها گفتند: معبودهای خود را رها نکنید، و وَدّ، سواع، یَغوث، یَعوق و نَسر را رها نکنید.»
برمبنای این آیۀ شریفه پنج بت معبودان قوم نوح بودند، و اگر این بتها اولین و کهنترین بتهایی بودند که مورد پرستش قرار گرفتهاند پس بیشک میتوان گفت که تاریخ پرستش بت به قبل از طوفان نوح برمیگردد.[5] در واقع وَدّ، سواع، یَغوث، یَعوق، و نَسر انسانهایی صالح و نیکوکار بودند که قوم نوح برای آنها مجسمهها و تصاویری ساختند، تا بوسیلۀ آن یاد و خاطر آنها را زنده نگه دارند و به آنها اقتدا کنند، سپس آن تماثیل و نقشها را پرستش کردند.
عبدالله ابن عباسب میگوید: بتهای قومِ نوح÷ به همان صورت در میان عرب نیز رواج پیدا کرد. چنانکه ودّ در دوّمة الجندل از آنِ «بنی کلب»، سُواع متعلّق به «بنی هذیل»، یَغوث برای «مراد» ـ که پس از آن بنی غطیف در «جوف سبأ» آنرا پرستیدند ـ، یعوق متعلّق به «همدان» و نسر از آنِ «حمیر» و متعلّق به خاندان ذی کَلَاع بود. همۀ اینها نام شایستگانی از قوم نوح بود که پس از مرگشان، شیطان قومشان را به وسوسه انداخت که بر جایگاه آنها مجسّمهها و تمثالهایی بگذارید و آنها را به نام ایشان بنامید، و چنین کردند امّا آنها را نپرستیدند، و چون آن قوم از بین رفتند، و علم و دانایی نیز منسوخ گشت، آنها مورد پرستش قرار گرفتند.
پس تردیدی وجود ندارد که قوم نوح این بتها را میپرستیدند و به ثنا و ستایش این بتها که نمادی از افرادِ صالح و نکوکار بودند، میپرداختند و عملکرد آنها به جایی رسید که دیگر خداوند یگانه و بیهمتا را قبول نداشتند، و از قوانین شریعت و پیغام وی پیروی نمیکردند.
(2-1-2) بنیان دعوت؛ بندگی برای خدا
اساس و بنیان دعوت اثبات خداوندأ به عنوان ربّ، إله و حاکم است[6] و هر دعوتگری باید اساس و جهت دعوت خود را بر این مبنا گذارد و به مردم ابلاغ کند که فقط خداوندأ شایستگی پرستش و بندگی دارد و تنها کسی که حاکم است و حکمش سزاوار تنفیذ دارد، حکمِ خداوندِ یکتاست، و تنها کسی که معبود بر حق است فقط خداوند است و بندگی خاصِّ اوست. و در این راستا نباید به هیچ عنوان و مبنایی تخطّی کرد بلکه باید برای مخاطبان محرز گردد که ضرر و نفع در ارادۀ خداوندأ است و فقط خداوندأ شایستۀ بندگی و تعظیم و إله و حاکِم و معبود بودن را دارد. چنانچه خداوندـ بطور شفاف در آیاتِ مختلفِ قرآن کریم این مطلب را با بیانهای مختلف و استدلالهای گوناگون و متقن بیان میفرمایند، خداوندأ میفرمایند:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧﴾ [البقرة: 107]. «آیا نمیدانی که ملک و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن او است؟ و جز خدا سرپرست و یاوری برای شما نیست.»
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: 165]. «برخی از مردم هستند که غیر از خدا، خدا گونههایی برمیگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند، و کسانی که ایمان آوردهاند خدا را سخت دوست میدارند...».
﴿قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٧٦﴾ [المائدة: 76]. «بگو: آیا جز خدا کسی و چیزی را میپرستید که مالک هیچ سود و زیانی برای شما نیست؟ و خدا شنوای (اقوال و) آگاه (از اعمال شما) است.»
﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَکُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِینَ٥٦﴾ [الأنعام: 56]. «بگو: من نهی شدهام از اینکه پرستش کنم آنهایی را که سوای خدا به فریاد میخوانید. بگو: من از هوی و هوسهای شما پیروی نمیکنم، که (اگر چنین کنم، همچون شما) در آن وقت گمراه میشوم و از زمرهی راهیافتگان نخواهم بود».
﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ کَٱلَّذِی ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّیَٰطِینُ فِی ٱلۡأَرۡضِ حَیۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنعام: 71]. «بگو: آیا چیزی غیر از خدا را بخوانیم که نه سودی به حال ما دارد و نه زیانی؟ و آیا پس از آنکه خداوند ما را هدایت بخشیده است، به عقب بازگشت کنیم (و از ایمان دست بکشیم و دیگر بار به کفر برگردیم؟ و) بسان کسی (باشیم و کنیم) که شیاطین او را در زمین (بیابانهای برهوت) ویلان و سرگردان به دنبال خود کشند، و دوستانی داشته باشد که او را به راه راست خوانند و به سوی خود فریاد دارند (اما او بدیشان گوش نکند و به دنبال شیاطین رود و گمراهتر و گمراهتر شود؟) بگو: هدایت خداوند، هدایت است و به ما دستور داده شده است که فرمانبردار پروردگار جهانیان باشیم.»
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٩٤﴾ [الأعراف: 194]. «آنهایی را که به جز خدا فریاد میدارید، بندگانی همچون خود شما هستند (و کاری از آنان ساخته نیست و نمیتوانند فریادرس شما باشند). آنان را به فریاد خوانید و (از ایشان استمداد جویید) اگر راست میگویید (که کاری از ایشان ساخته است) باید که به شما پاسخ دهند (و نیاز شما را برآورده کنند).»
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٨﴾ [یونس: 18]. «اینان غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرساند و نه سودی عایدشان میسازند، و میگویند: اینها میانجیهای ما در نزد خدایند (و در آخرت رستگارمان مینمایند!) بگو: آیا خدا را از وجود چیزهایی (به نام بتان و انبازهای یزدان) باخبر میسازید که خداوند در آسمانها و زمین سراغی از آنها ندارد؟ (مگر شما غیر خداها و بتها را نمایندهی خدا نمیدانید؟ آیا ممکن است خدا اگر نمایندهای میداشت از بودن آن بیخبر میگشت، ولی شما باخبر از آن میشدید؟!) خداوند منزّه (از هرگونه انبازی) و فراتر از آن چیزهایی است که مشرکان انبازشان میدانند.»
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠٦﴾ [یونس: 106]. «و به جای خدا کسی و چیزی را به فریاد مخوان که به تو نه سودی میرساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به جای آفریدگار متوجّه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد.»
﴿وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣﴾ [هود: 113]. «و به کافران و مشرکان تکیه مکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو میگیرد، و (بدانید که) جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید (تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر و بلا و زیان و ضرر را از شما به دور نمایند) و پس از (تکیه به کافران و مشرکان، دیگر از سوی خدا) یاری نمیگردید و (بر دشمنان) پیروز گردانده نمیشوید.»
﴿وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَخۡلُقُونَ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ٢٠﴾ [النحل: 20]. «آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان آفریده میگردند!.»
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّیَکُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١﴾ [مریم: 81]. «(کافران) به جز خدا، معبودهایی برای خود برگزیدهاند تا اینکه چنین معبودهایی مایۀ عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند.»
﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦﴾ [الأنبیاء: 66]. «(ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهایی را میپرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمیرسانند؟.»
﴿یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُۥ وَمَا لَا یَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ١٢﴾ [الحج: 12]. «آنان جز خدا چیزهایی را به فریاد میخوانند که نه زیانی میتوانند بدیشان برسانند و نه سودی را. این، سرگشتگی فراوان، و گمراهی بسیار دور (از حق و حقیقت) است.»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣﴾ [الحج: 73]. «ای مردم! مثلی زده شده است (به دقت) بدان گوش فرا دهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتّی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که غیرخداها هستند) درمانده و ناتوانند.»
﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٤١﴾ [العنکبوت: 41]. «(کار کسانی که جز خدا، سرپرستانی برگزیدهاند، همچون کار عنکبوت است که (برای حفظ خود از تارهای ناچیز) خانهای برگزیده است. بیگمان سستترین خانهها خانه و کاشانهی عنکبوت است، اگر (آنان از سستی معبودها و پایگاههایی که غیر از خدا برگزیدهاند باخبر بودند، به خوبی) میدانستند (که در اصل بر تار عنکبوت تکیه زدهاند).»
﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٧﴾ [الأحزاب: 17]. «بگو: چه کسی میتواند شما را در برابر ارادهی خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ آنان غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.»
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢﴾ [سبأ: 22]. «(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که به جز خدا (معبود خود) میپندارید. (اما بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند؛ چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیت و ادارهی جهان) نداشته و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد.»
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠﴾ [فاطر: 40]. «بگو: آیا دربارۀ انبازهای خود که علاوه از خدا آنها را هم به فریاد میخوانید، خوب دقت کردهاید؟ نشانم دهید آنها کدام چیز زمین را آفریدهاند؟ و یا در آفرینش (کدام چیز) آسمانها مشارکت داشتهاند؟ یا شاید کتاب (آسمانی) در اختیار مشرکان گذاردهایم و ایشان حجت روشنی از آن (بر کار شرک و بتپرستی خود) دارند؟! (اصلاً ایشان دلیل عقلی و دلیل نقلی ندارند) و بلکه ستمگران جز وعدههای دروغ به یکدیگر نمیدهند.»
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِیَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ کَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُۖ عَلَیۡهِ یَتَوَکَّلُ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ٣٨﴾ [الزمر: 38]. «اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: خدا. بگو: آیا چیزهایی را که بجز خدا به فریاد میخوانید چنین میبینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلوی لطف مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکّلکنندگان تنها بر او تکیه و توکّل میکنند و بس.»
﴿۞قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٦﴾ [غافر: 66]. «بگو: من باز داشته شدهام از اینکه معبودهایی را بجز خدا بپرستم که شما آنها را به فریاد میخوانید، از آن زمانی که آیات روشن و دلایل آشکاری از جانب پروردگار برایم آمده است، و به من فرمان داده شده است که خاشعانه و خاضعانه تسلیم پروردگار جهانیان گردم.»
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥﴾ [الأحقاف: 5]. «چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمیگویند؟ اصلاً آنان از پرستشگران و به فریادخواهندگان غافل و بیخبرند.»
﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِکَ إِفۡکُهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٨﴾ [الأحقاف: 28]. «پس چرا آن معبودهایی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدایی گرفته بودند، (در این لحظات سخت و حساس) یاریشان نکردند؟! (نه تنها آنان را یاری ندادند) بلکه از ایشان گم و گور شدند! این (چیزی که بر سرشان آمد نتیجهی) دروغ و افترای ایشان بود.»
پس با همۀ این اوصاف دعوتگر باید جایگاه الله را در عبادت و پرستش نشان دهد و ابلاغ نماید که کسی جز او شایستگی و بایستگی جایگاه خداوند یکتا را در خلق و آفرینش و اظهار عبودیّت و خضوع ندارد.
(2-2) اسلوبهای دعوت در داستان نوح÷
نوح÷ در دعوت خویش از روشهای دعوتی خاص استفاده کرد تا اینکه بتواند قوم خود را متقاعد کند و حقانیّتِ دینِ خداوندأ را برای آنها اثبات نماید و با همۀ مشکلاتِ سرِ راه، وظیفۀ خود را تمام و کمال انجام داد و حجّت را بر قومش تمام نمود. نوح÷ در استفاده از روشهای مختلف که نمادی بارز و دقیق از روشهای دعوت خصوصاً کاربردی برای عصر حاضر و اُسوهگیری از آنها هستند، توانست به موفقیّت و رضایت الهی دست یابد؛ زیرا او ابلاغِ مُبین را تمام و کمال انجام داد؛ خداوندـ میفرمایند:
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ٩٢﴾ [المائدة: 92]. «بدانید!که بر پیغمبر ما تنها تبلیغ آشکار و روشنگر است و بس.»
با این وجود گروهِ اندکی به دعوت نوح÷ لبیک گفتند و ایمان آوردند، و این میرساند که در هدایت یافتن فقط فرستندۀ پیام کافی نیست بلکه گیرندۀ آن نیز نقش مهمّی دارد، با این وجود گلچینِ ظرایف و ارزشها و نکات از دعوت نوح÷ آموزشی خاص از طرف خداوند متعال برای روش دعوت میباشد، این روشها و نکاتِ آنها به صورت مختصر عبارتند از:[7]
(2-2-1) احترامگذاشتن به مَدعُوِین
از جمله اعمالِ نوح÷ در دعوت و خطابِ مردم، استفاده از الفاظی توأم با احترام و بزرگواری بوده است، و هرچند قومش وی را تحویل نمیگرفتند ولی باز از گفتن خطابِ محترمانه کوتاهی نمیکرد، مانند اینکه میگفت: ﴿یَٰقَوۡمِ﴾«ای قوم من». و آنها را به خود نسبت میداد که این نمادی از حرمت گذاشتن به آنهاست، بر هر دعوتگری لازم مینماید که مردم حتّی کفّار و مشرکین را با الفاظی مملو از حرمت و عطوفت مورد خطاب قرار دهد؛ زیرا اگر هر پیغمبر و دعوتگری مردم گمراه را با الفاظی همچون مشرکین، جاهلان، و... خطاب قرار میدادند، بیشک کسی به حرفهای آنان گوش فرا نمیداد، خصوصاً در عصر حاضر بر مسلمین لازم مینماید که از الفاظی همچون بیانِ القاب خودداری کنند و این اصلِ دعوت ریشه در توصیهای از خداوندﻷ دارد که میفرمایند:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ﴾ [النحل: 125]. «(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.»
قرطبی در تفسیر این آیه مینویسد: «این آیه در زمان امر به صلح با قریش نازل شد. خداوندأ، پیغمبرش ج را امر میکرد که به سوی دین خدا فرا خواند و بر وی حکم فرمود که با مهربانی، عاطفه و خالی از خشونت و اهانت حتّی با کفّار قریش، برخورد کند، و شایسته و بایسته است که این وعظ و اندرز و ارشادی برای مسلمانان تا روز قیامت باشد.»[8]
هر دعوتگری باید یک اصل بنیادی در کار دعوت را همیشه و در همه حال به صورت دقیق رعایت کند و اینکه هرگونه گفتار و کردار در دعوت به سوی خداﻷ در صورتی که باعث تفرقه بین مسلمانان گردد، این اعمال از دیدگاه شریعت مردود و شریعت آنرا مورد تأیید قرار نمیدهد، خداوندأ این مسئله را به عنوان اصلی در قرآن مجید بیان فرمودهاند:
﴿۞شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِۚ﴾ [الشورى: 13]. «خداوند آئینی را برای شما (مؤمنان و دعوتگران) بیان داشته و روشن نموده است که آن را به نوح توصیه کرده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودهایم که دین را پابرجا دارید و در آن تفرقه نکنید.»
البته بیان و رفتار محترمانه به معنای قبولِ عملکردهای کفّار و مشرکین و مدارا کردن و همنوایی کردن با آنها نیست، بلکه این عملکرد به عنوان اخلاق نیکویی تلقّی میگردد تا آنها در لحظۀ خطاب احساس راحتی و احترام نمایند، و بدین وسیله بسترسازی قبول حق برای آنها شده باشد.
(2-2-2) شفقت و نصیحتنمودن مَدعُوِین
دعوتگر باید رفتارش با مردم و مخاطبان در سایۀ مهربانی و اکرام به آنها و گفتارش مملو از عاطفه و خیرخواهی و ادب و احترام باشد و آنها احساسی بس راحت و سُرور نمایند و نباید به هیچ وجه دعوتگر از مقامی صحبت کند که مخاطبان وی احساس حقارت و ناراحتی نمایند و حتّی این عمل دعوتگر باید به گونهای محرز باشد که در میزان صدا، نوع ادبیات گفتاری، پوشش ظاهری و نوع نگاهِ وی شناخته شود؛ زیرا وی بسان پزشکی است که سعی در معالجه بیمار خود دارد؛ زیرا هرگز پزشک از مقام توبیخ و اذیّتِ بیمار و برتری جستن بر بیمار عمل نمیکند. بازتاب این سبکِ دعوت در مکالمهای بین اشراف و رؤسای قوم با نوح÷ نمایان است؛ خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠﴾ [الأعراف: 60]. «اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری میبینیم.»
نوح÷ با نهایت ادب و بدون عصبانیّت و با استدلال و منطق پاسخ میدهد. خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾ [الأعراف: 61-62]. «گفت: ای قوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم. ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. من مأموریتهای پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهایی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید.»
آری! نوح÷ با وجودِ اتّهامِ قومش به گمراهی، خشمگین نمیشود و حتّی سعی در بیانی منطقی و آرام به نسبت گفتار آنها دارد، پس در صورتی که دعوتگری از جانب گمراهان اتّهام و القابی به وی نسبت داده شد، وی باید خونسرد و آرام برخورد کند؛ زیرا هر دعوتگری باید بداند که هدف اصلی از دعوت، انجام وظیفۀ الهی و کسب رضایت و پاداش از ذات اقدس الهی است، پس باید دین خدا با شیوۀ ارائه شده از سوی خودش تبلیغ شود و این عملکرد از اصول کار دعوت است که هر دعوتگری به نحوی آنرا تجربه میکند.
دعوتگر باید بسیار شیوا و شفّاف حقایق شریعت الهی را برای مردم بیان کند، به گونهای که آنها بدون هیچ ابهام و اوهامی به مطلب دست یابند. این سبکِ دعوت از آنِ نوح÷ و همۀ پیغمبران خدا ـ علیهم الصلوات و السّلام ـ بوده است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِیُبَیِّنَ لَهُمۡۖ﴾ [إبراهیم: 4]. «و ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش متکلم بوده است تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.»
دعوتگر باید بداند که نفس ابلاغ کافی نیست بلکه ابلاغی از جانب الهی پذیرش میشود که روشنگر و آشکار باشد؛ زیرا خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٨﴾ [العنکبوت: 18] «و وظیفه پیغمبر جز تبلیغ روشن و روشنگر نمیباشد.»
پس دعوتگران باید کلامِ خود و الفاظِ بکار رفته در آنرا مطابقِ زبان و فهمِ مخاطبان خود بنمایند و آنها را با کلمات ناآشنا، مُغلَق، پیچیده و کلماتِ مسجَّع و تکلُّفآور و بیفایده مورد خطاب قرار ندهد؛ چرا که با این حال ابلاغ خدشهدار میشود، حتّی گاهی مُبلِّغ آنقدر به داستانها، اشعار و مسائل حاشیهای استناد میکند که کلام خداوندأ در ردیفِ استنادهای او در ردیفِ چندم قرار میگیرد، همان کلامی که آسان و قابل فهم برای مردم است و اصل رسالت با آن بیان شده است، در مراتب بعدی قرار میگیرد. پس مُبلِّغ اولویتگذاری در استنادها و نیز القای مفاهیم با سطح فکری و فرهنگی مخاطبان را باید رعایت نماید و اساس و محور دعوت خود را بر القای مفاهیم قرآن کریم و سنّت نبویِّ شریف با بیانی ساده، صحیح و دقیق متمرکز کند و استفاده از تمامی ابزارهای دیگر باید با تناسب و در راستای قرآن و سنّت باشند.
(2-2-4) تبلیغ در زمان مناسب و به شیوههای مختلف
نوح÷ برای ابلاغ خود از هر زمان مناسبی در شب و روز استفاده میکرد تا قومش را به سوی یکتاپرستی دعوت کند، و از سبکهای مختلفِ دعوت سرّی و آشکار و با صدای بلند و واضح بهره میجسته تا بتواند از یک جهت وظیفۀ خود را به نحو أحسن انجام دهد و از طرف دیگر با بکارگیری سبکهای مختلف به اُمید و آرزوی خود که عبادت خداوندأ و رویگردانی قومش از بتان دست یابد، پروردگار ـ سخن نوح÷ را چنین تعریف میفرمایند:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوۡتُ قَوۡمِی لَیۡلٗا وَنَهَارٗا٥﴾ [نوح: 5]. «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی ایمان به تو) فرا خواندهام.»
و نیز میفرمایند:
﴿ثُمَّ إِنِّی دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا٨ ثُمَّ إِنِّیٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا٩﴾ [نوح: 8-9]. «سپس من آنان را آشکارا و با صدای بلند دعوت کردهام، گذشته از این، به گونه علنی و به صورت نهانی بدیشان رساندهام.»
این گزارشکارِ نوح÷ به خداوند علیم میرساند که استفاده از زمانهای مناسب جهت دعوت و استفاده از سبکهای مختلفِ دعوت همچون دعوتِ پنهان و آشکار، فردی و جمعی، دعوتِ عمومی و اختصاصی و ... از جمله مواردی هستند که دعوتگر باید با درایت بر این مواقف آگاه باشد تا وظیفۀ خود را درست انجام داده و نتیجه بگیرد؛ همچنین این بیان نوح÷ میرساند که وی از هر لحظه و زمانی برای دعوت استفاده کرده؛ و دعوتگر هم باید همچون شکارچیای باشد که هرگاه و هر لحظه حتّی در سفرها، مهمانیها، جمعهای دوستانه و ... و نیز با بکارگیری سبکهای مختلف در قالبهای مناسب همچون بیانِ داستان، تحلیل مسئلهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و تناسب بخشیدن با مسائل شرعی و ... استفاده کند و در این راستا از عدم تحویل نگرفتن و یا قبول نکردن مخاطبانش مأیوس نگردد؛ زیرا نوح÷ نیز به همین مسئله گرفتار شد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿فَلَمۡ یَزِدۡهُمۡ دُعَآءِیٓ إِلَّا فِرَارٗا٦ وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِیَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ ٱسۡتِکۡبَارٗا٧﴾ [نوح: 6-7]. «(نوح گفت): امّا دعوت و فرا خواندنم تنها بر گریز ایشان افزود! و من هر زمان که ایشان را دعوت کردهام، (تا ایمان بیاورند) و تو آنان را بیامرزی، انگشتهای خود را به گوشهایشان فرو کردهاند و جامههایشان را بر سر کشیدهاند و (بر کفر) پافشاری کردهاند و سخت سرکشی نموده و بزرگی فروختهاند.»
اگرچه هدف از دعوت هدایت مردم میباشد ولی این احتمال وجود دارد که سرکشی کنند و نپذیرند با این وصف باید دقّت داشت که دعوتگر در زمان و مکان مناسب و به شیوۀ صحیح مطابق قوانین خداوندأ عمل دعوت را انجام دهد؛ چراکه مبادا اشتباه و غلط او مایۀ گمراهی و دینگریزی و دینستیزی شود. البته با همۀ این اوصاف دعوتگر هرگز نباید نااُمید گردد؛ زیرا دعوتِ وی همچون بذری میماند که بر زمین پاشیده میشود و هر آن احتمال دارد که با الطاف الهی جوانه بزند و شخص با عنایت خداوندﻷ هدایت یابد و دعوتگر نیز با آن به شعف برسد و مُراد برسد.
دلیلی که دلالت بر انجام دعوت در زمان مناسب مینماید، روایتی از ابن مسعودس است که: «أن رسول الله صلى الله علیه وسلم کَانَ یَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِی الأَیَّامِ، کَرَاهِیَةَ السَّآمَةِ عَلَیْنَا»[9] (پیامبر ج زمان را در پند و اندرز مسلمانان (و دعوت انسانها) در نظر میگرفتند و این عملکرد را هر روز انجام نمیدادند تا مردم ملول و خسته شوند.)
ابن حجر عسقلانی میگوید: از این حدیث برداشت میشود که ترک مداومت در جدیت عمل بخاطر ترس از ملول شدن (مردم) مستحب است، هرچند مواظبت بر آن مطلوب است.[10]
نوح÷ قومش را در پذیرش دعوتش و سر تسلیمنهادن به عبادت خداوندأ به نکاتی از جمله مغفرت گناهانشان و طولانی شدن عُمر که فرصت و غنیمتی برای کسب مواهب الهی است تا در آخرت سعادتمند زندگی کنند، ترغیب میدهد و به آنها وعدهها و بشارتها میدهد. خداوند متعال این روش دعوتی نوح÷ را بس شیوا بیان میفرمایند:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٢ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ٣ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرۡکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا یُؤَخَّرُۚ لَوۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤﴾ [نوح: 2-4]. «(نوح) گفت: ای قوم من! من برای شما بیمدهندۀ روشن و روشنگرم. خدا را بپرستید، و از او بترسید، و از من فرمانبرداری کنید. (اگر این اعمال را انجام دهید) خداوند گناهان شما را میآمرزد، و تا اجل نهایی مرگ شما را به تأخیر میاندازد. امّا اگر متوجّه باشید، هنگامی که اجل نهایی فرا رسد، تأخیر پیدا نمیکند.»
طبق این آیۀ شریفه، رکنِ نخست دعوتِ نوح÷ رها کردن پرستش بتهایی بود که مردم آن روزگار به جای خداوندأ میپرستیدند (یعنی؛ وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسر) که نوح÷ به آنان فرمان میداد که از این اصنام دوری کنید و تنها به پرستش خداوندـ روی آورید، و معنای عبارت قرآنی ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ همین است. رکنِ دوّم دعوت وی تقوای الهی و پرهیز از گناهان و پلیدیهایی بود که تندرستی و اخلاق و آداب آنان را به تباهی میکشاند و پیوند اُلفت و مهرورزی را در میانشان از هم میگسست و نظام زندگی آنان را به هم میریخت که معنای ﴿وَٱتَّقُوهُ﴾ همین است. و رکنِ سوّم دعوت نوح÷ اطاعت از ولیِّ امرشان یعنی؛ خود آن بزرگوار÷ بود که از آن به ﴿وَأَطِیعُونِ﴾ تعبیر شده است.[11]
نوح÷ در اثنای این سه رکن بنیادی که از جانب نخستین دعوت آسمانی که در بردارندۀ سه کلمۀ ایمان، تقوا و طاعت است به بشر آموزش میداد که از راه فرمانپذیری از انبیای الهی†، انسان در دنیا و قیامت سرافرازی و بزرگواری را دریافت میکند و بر همین مبنا جهت ترغیب و تقویّتِ انگیزۀ مخاطبان و دعوت خویش آنها را به وعدههایی که بس والا و باارزش هستند، به صورت شیوا ترغیب میدهد.
ترغیب نوح÷ به همین میزان ختم نمیشود بلکه در مورد فزونی نعمتهای دنیا که انسان زنده عطش دریافت آنرا دارد، وعده میدهد و میفرماید:
﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ إِنَّهُۥ کَانَ غَفَّارٗا١٠ یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡکُم مِّدۡرَارٗا١١ وَیُمۡدِدۡکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ جَنَّٰتٖ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢﴾ [نوح: 10-12]. «و بدیشان گفتهام: از پروردگار خویش طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است. (اگر چنین کنید) خدا از آسمان بارانهای پرخیر و برکت را پیاپی میباراند. و با اعطاء دارایی و فرزندان، شما را کمک میکند و یاری میدهد، و باغهای سرسبز و فراوان بهره شما میسازد و رودبارهای پرآب در اختیارتان میگذارد.»
این اسلوب دعوت و نوعِ ترغیب میرساند که دعوتگر باید انگیزههای ایمانآوردن و پذیرش قوانینِ الهی را در مخاطبِ خود بیشتر کند و با او از وعدههای خوش و فرحبخش الهی در دنیا و آخرت صحبت کند تا حسِّ زیادهخواهی و نیکخواهی انسان را در این راستا حریص نماید. خداوندأ وقتی انسان را به امر نیک و معروفی دعوت میدهد، با بیانی شیوا و دادن وعدههای فرحبخش و جاودان و زیبا و دلنواز انسان را تشویق و ترغیب میدهد. از جمله ترغیبِ انسان به ایمان فرمودۀ الهی است که میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ یَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ وَیُدۡخِلۡکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰکِنَ طَیِّبَةٗ فِی جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٢ وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِیبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٣﴾ [الصف: 10-13]. «ای مؤمنان! آیا شما را به بازرگانی و معاملهای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک دوزخ رها سازد؟ (و آن این است که) به خدا و پیغمبرش ایمان میآورید، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد میکنید. اگر بدانید این برای شما (از هر چیز دیگری) بهتر است. (اگر این تجارت را انجام دهید، خدا) گناهانتان را میبخشاید، و شما را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر (کاخها و درختان) آن جویبارها روان است، و شما را در منازل و خانههای خوبی جای میدهد که در باغهای بهشت جاویدان ماندگار، واقع شدهاند. پیروزی و رستگاری بزرگ همین است. (گذشته از این نعمتها) نعمت دیگری دارید که پیروزی خدادادی و فتح نزدیکی است و به مؤمنان مژده بده (به چیزهائی که قابل توصیف و بیان نیست، و فراتر از آن است که با الفبای انسانها به انسانها شناساند).»
و نیز از موارد ترغیب انسان بیان وعدۀ الهی به داشتن زندگی سرشار از نیکی و آرامش در دنیا و ثواب و پاداش نیک و زیاد در آخرت میباشد که هدف حیات و گمشدۀ انسان میباشد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧﴾ [النحل: 97]. «هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم، و (در آخرت) پاداش (کارهای خوب، متوسط و عالی، آنان را برطبق بهترین کارهایشان خواهیم داد).»
این نوع ترغیبها هر مسلمان و دعوت شدهای را به وَجد میآورد، و قدرتِ شنیدن و اطاعتِ وی را بالا میبرد البته اگر خواهان هدایت باشد.
نوح÷ فقط به ترغیب بسنده نمیکند؛ چرا که ترس و وحشت نیز از مواردی است که انسانهای غافل را بیدار میکند و بیدارباشی است که در صورت عدم توجّه به آن و لغزش در مسیر هدایت، انسان را در ورطۀ عذاب و درد و هلاکت و فساد و تباهی و زبونی گرفتار میسازد، خصوصاً این ترهیب به افرادی تعلّق میگرفت که از دعوتش سر باز میزدند و وی را به بادِ مسخره میگرفتند ولی نوح÷ با بیانی هولناک و وحشتآور آنان را میترساند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَکَ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١﴾ [نوح: 1]. «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم (و بدو دستور دادیم) که قوم خود را (از عذاب خدا) بترسان، پیش از آنکه عذاب دردناکی به سراغ ایشان بیاید.»
برخی میگویند: منظور خداوند از ﴿عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾ غرق شدن با طوفان است، و برخی هم آنرا به عذاب آخرت تفسیر میکنند.[12] نوح÷ در واکنشِ عملکردِ قومش با سرزنش و عتاب میگوید:
﴿مَّا لَکُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا١٣﴾ [نوح: 13]. «شما را چه میشود که برای خدا عظمت و شکوهی قائل نیستید؟.»
پس یکی از وسیلههای ابلاغ ترهیب و ترساندن خاطیان و سرکشان است و نیز انذار از بیراهه رفتن و از راه مستقیم خارج شدن است، تا بدین وسیله هم مؤمنان هوای اعمال خویش را بیشتر داشته باشند و هم سرکشان بدانند که غایتِ جولان و عصیان آنها چه بد فرجامی است.
خداوند ـ در قرآن کریم بیانی از ترهیب را چنین ارائه میفرمایند:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦﴾ [طه: 124-126]. «و هرکه از یاد من روی بگرداند، زندگی تنگ خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا گرد میآوریم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آوردهای؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بودهام. (خدا) میفرماید: همین است. آیات (کتابهای آسمانی و دلایل هدایت جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛[13] همانگونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی.»
البته دعوتگر باید در بیانِ ترغیب و ترهیب راه میانه بکار گیرد و تمامی دعوت خود را بر یکی (ترغیب یا ترهیب) متمرکز نکند، همانگونه که نوح÷ از هردو سبک بهره جست و حجّت را بر قومش تمام کرد. البته این بدان معنا نیست که اقتضای احوال و شرایط در نظر گرفته نشود؛ زیرا در مواردی باید بر یکی از آنها بنابر شرایط بیشتر تمرکز شود ولی باز استفاده از هردو توصیه میشود ولو مقدارِ یکی بنابر احوال اندک باشد، و خداوندأ هم در قرآن مجید در موارد زیادی که از عذابِ آخرت صحبت میکند، در ادامه به توصیف بهشت میپردازد و از جمله مواردی که ترغیب و ترهیب هم زمان بکار رفتهاند، فرمودۀ خداوند تعالی است که:
﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٣ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ یُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِیهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٤﴾ [النساء: 13-14]. «این حدود خداست و هرکس از خدا و پیغمبرش اطاعت کند خدا او را در باغهای (بهشت) وارد میکند که در آنها رودبارها روان است و جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است و آن کس که از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند و از مرزهای (قوانین) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش وارد میگرداند که جاودانه در آن میماند و او را عذاب خوارکنندهای است.»
نوح÷ برای متقاعد کردن قومش بسیار تلاش میکرد و لازمۀ تفهیمِ دعوتش جدال و بحث با قوم او و به ماتبع قومش با وی بود، خداوندﻷ این تلاش را بیان میفرمایند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا...﴾ [هود: 32]. «(قومش) گفتند: ای نوح! با ما جرّ و بحث کردی و جرّ و بحث را به درازا کشاندی ... .»
این آیه دلالت دارد بر اینکه نوح در اثبات توحید، نبوّت و معاد جرّ و بحث کرده است[14]، و آنها نیز با نوح÷ جدل میکردند و در جواب جرّ و بحثهای نوح÷ میگفتند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٣٢﴾ [هود: 32]. «(قومش) گفتند: ای نوح! با ما جر وبحث کردی و جر و بحث را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی آنچه را که ما را از آن میترسانی، به ما برسان.»
از جمله کشمکشهای همیشگی بین انبیای الهی ـ علیهم الصّلوات و السّلام ـ و کفّار این بوده که پیغمبران† سعی در اثبات دعوت خود و رفع شبهات میکردند و در مقابل کارِ کافران تقلید، جهل و اصرار بر کفر و عصیان بود.[15]
از جمله خداوند ـ میفرمایند:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠﴾ [الأعراف: 60]. «اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری میبینیم.»
نوح÷ در جواب آنها گفت:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾ [الأعراف: 61-62]. «گفت: ای قوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم، ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. من مأموریتهای (محوله از سوی) پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهایی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید.»
سپس نوح÷ در جواب آنها گفت:
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾ [الأعراف: 63]. «آیا تعجب میکنید از اینکه اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید؟.»
در جرّ و بحثها و جدلهای واقع بین نوح÷ و قومش آنچه مشاهده میشود این است که آنها القای شبهاتی را مینمودند تا بدین وسیله پیغمبری نوح÷ و رسالتِ وی را زیر سؤال ببرند و بدین وسیله شانه از وظایف خود نسبت به خداوندأ خالی کنند، از آیات الهی استنباط میشود که این شبهات عبارتند از: 1- نوح بشر است، 2- پیامبر باید فرشته باشد، 3- فرومایگان پیروان نوح÷ هستند، 4- آنان هیچ برتری در نوح÷ و پیروان وی نسبت به خود احساس نمیکنند، 5- نوح÷ با دعوتش خواهان برتری جُستن بر آنان است، 6- نوح÷ مردی دیوانه است. در ادامه سعی خواهد شد تا شبهات وارد و جواب آنها توسط نوح÷ به صورت مختصر بیان شود و در نهایت الگوبرداری از آنها انجام گیرد.[16]
شبهۀ اوّل: نوح÷ بشر است.
خداوندـ میفرمایند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا﴾ [هود: 27]. «اشراف کافر قوم او گفتند: تو را جز انسانی همچون خود نمیبینیم یعنی؛ هیچ برتری بر ما نداری و مثل تو انسان هستیم، پس با وجود چه دلیلی باید ازتو تبعیت کنیم!.[17]»
نوح÷ در جواب شبهه آنان گفت:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّیَتۡ عَلَیۡکُمۡ أَنُلۡزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا کَٰرِهُونَ٢٨﴾ [هود: 28]. «ای قوم من! به من بگویید، اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و خداوند از سوی خود رحمتی به من عطا فرموده باشد (که نبوّت است) و این رحمت الهی بر شما پنهان مانده باشد، آیا میتوانیم شما را به پذیرش آن واداریم، در حالی که شما دوستش نمیدارید و منکر آن میباشید؟.»
شبهۀ دوّم: پیامبر باید فرشته باشد.
قوم نوح به وی گفتند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤﴾ [المؤمنون: 24]. «اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده ولی او میخواهد بر شما برتری گیرد. اگر خدا میخواست حتماً فرشتگانی را میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم.»
نوح÷ به قوم خود گفت:
﴿وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١﴾ [الأعراف: 61]. «ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم.»
و نیز نوح÷ به آنها چنین گفت:
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾ [الأعراف: 63]. «آیا تعجب میکنید از اینکه اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت الهی گردید؟.»
بهانۀ این معاندین و فرومایهها آنقدر پوچ و بیمقدار و غیرمنطقی بود که جای بس تعجب دارد؛ زیرا ملائکۀ الهی در حالت طبیعی بر انسان هویدا و مشخص نیستند و اگر خداوندﻷ هم کاری میکرد که انسان آنها را ببینند، آنها انکار ملائکهبودن آنها را میکردند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَکٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَیۡهِم مَّا یَلۡبِسُونَ٩﴾ [الأنعام: 9]. «اگر هم فرشتهای را (مؤیّد پیغمبر) میکردیم، او را به شکل انسان در میآوردیم (تا آنان بتوانند او را ببینند و سخنانش را بفهمند. در این صورت باز هم اشکال برطرف نمیشد) و ایشان را دچار همان اشتباهی میکردیم که قبلاً در آن بودند.»
شبهۀ سوّم: فرومایگان پیروان نوح هستند.
خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ﴾ [هود: 27]. «اشراف کافر قوم او گفتند: تو را جز انسانی همچون خود نمیبینیم. ما میبینیم که کسی جز افراد فرومایه و کوتاه فکر و سادهلوح ما از تو پیروی نکرده است...».
خداوند تعالی گفتۀ دیگری را از اشرافیان نوح÷ نقل میکند و میفرمایند:
﴿۞قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ١١١﴾ [الشعراء: 111]. «گفتند: آیا ما (اشراف و نجبا) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پستترین و بیارزشترین افراد از تو پیروی کردهاند؟!.»
نوح÷ در جواب این اتهام میگوید:
﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ٢٩ وَیَٰقَوۡمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٣٠ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ لَن یُؤۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ خَیۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِیٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّیٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣١﴾ [هود: 29-31]. «ای قوم من! من در برابر آن (یعنی؛ تبلیغ رسالت پروردگارم، از شما مالی نمیخواهم، چرا که مزد من جز بر عهده خدا نیست و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از مجلس و همدمی خود به خاطر شما) نمیرانم. آنان (در روز قیامت) خدای خود را ملاقات میکنند (و اگر آنان را برانم در آن وقت از من شکایت میکنند) و اما من شما را گروه نادانی میدانم و ای قوم من! اگر من مؤمنان را از پیش خود برانم، چه کسی مرا در برابر مجازات شدید) الله یاری میدهد؟ آیا یادآور نمیشوید. و من به شما نمیگویم که گنجینههای خدا در دست من است و به شما نمیگویم که من غیب میدانم و من نمیگویم که من فرشتهام. و من نمیگویم آنان که در نظر شما خوار میآیند، خداوند هیچگونه خوبی و نیکی بهره ایشان نمیسازد و خدا از چیزهایی که در اندرون دارند آگاهتر است، (اگر آنچه شما دوست دارید، انجام دهم) در این صورت من از زمره ستمکاران خواهم بود.»
خداوند ـ در جواب استدلال آنها در سورۀ شعراء اینگونه مکالمۀ نوح÷ و کافران قومش را به تصویر میکشد و میفرمایند:
﴿۞قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ١١١ قَالَ وَمَا عِلۡمِی بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١١٢ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّیۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ١١٣ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١٤ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ١١٥﴾ [الشعراء: 111-115]. «گفتند: آیا ما (اشراف و نجباء) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پستترین و بیارزشترین افراد از تو پیروی کردهاند؟! (نوح) گفت: من چه میدانم آنان چه کاری داشتهاند؟ حساب (اعمال و جزای کار) ایشان جز بر عهده پروردگارم نیست، اگر شما فهمیده و باشعور باشید، و من هرگز مؤمنان را (از پیش خود) نمیرانم. من بیمدهنده آشکاری بیش نیستم.»[18]
شبهۀ چهارم: عدم برتری نوح و مؤمنان
خداوندﻷ اهانت کفّار و مشرکین را به نوح÷ و پیروانش بازگو میکند، آنان به نوح و مؤمنان میگفتند:
﴿وَمَا نَرَىٰ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّکُمۡ کَٰذِبِینَ٢٧﴾ [هود: 27] «شما را برتر از خود نمیبینم و بلکه دروغگویانتان میدانیم.»
کفّار و مشرکین بدون اسباب و علل و دلیل، نوح و پیروانش را در مدّعای خویش دروغزن میانگارند. و این امر قویترین دلیل برای نپذیرفتن دعوت نوح÷ بود. آنرا پس از شبهات مذکور ابراز داشتند، چون در غیر اینصورت، دیگر آنها از موضوعیّت میافتادند، در صورتی که در نگاه آنان، شبهات مذکور، نیز پذیرفتنی است و نمیتوان از نظر دور داشت، اما این ایراد، طعنی میباشد که به طور مشترک متوجّه نوح÷ و پیروانش است و در طرح آنها تنها نوح منظور و مراد نبوده؛ چنانکه او را همردیف آن گروه دونپایه نیز نمیشمارند.[19]
جواب نوح÷ همان آیات 28 تا 31 سورۀ مبارکۀ هود است که به آنها اشاره شد. و نکتۀ قابل توجّه اینکه آنان نماد برتری را خود تعیین میکردند که مسائلی پوچ، بیارزش و موقتی همچون قدرت و ثروت و ... بود ولی ملاک برتری در نزد خداوندأ، علم و عمل در شریعت نابِ اوست، پس آنان با بیاناتِ واهی تنها هدفی که داشتند، بتپرستی و فساد خود را توجیه کنند.
شبهۀ پنجم: دعوت نوح÷ وسیله برای برتریجستن نوح
خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٢٣ فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤﴾ [المؤمنون: 23-24]. «ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید؛ چرا که معبودی جز او ندارید. آیا نمیپرهیزید؟ اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده ولی (با این ادعا) او میخواهد بر شما برتری گیرد. اگر خدا میخواست حتماً فرشتگانی را میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم.»
این زعم واهی و خالی از منطق بر این مبنا بود که میخواستند هدف از رسالت نوح÷ را با این گزافهگوییها زیر سؤال ببرند، با وجود اینکه تواضع و فروتنی نوح پیغمبر علیهماالسلام را دیده بودند و بیادعا بودن وی نیز اثبات شده بود ولی با این وصف خواهان لغو و عدم پذیرش سیادت شریعت خداوند بر خود بودند.
شبهۀ ششم: نوح÷ دیوانه است.
خداوند÷ میفرمایند:
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ٢٥﴾ [المؤمنون: 25]. «او (نوح) فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است، پس باید مدتی درباره او صبر کرد (تا مرگ او فرا رسد یا از این دیوانگی بهبود یابد).»
و نیز باری تعالی میفرمایند:
﴿۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩﴾ [القمر: 9]. «پیش از ایشان، قوم نوح، بنده ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: دیوانهای است و (از میان خردمندان) رانده شده است.»
این دروغ محنتآور و اهانتِ گستاخانه از افراد فرومایهای نشأت میگرفت که رذالت و فساد آنها را در بر گرفته بود؛ چرا که منطقِ گفتاری و عملِ نوح÷ برای همۀ آنها نمایان بود و آثاری از دیوانگی در او نمیدیدند ولی کفر و الحاد و شرک و فساد و پلشتی آنها توانسته بود آنها را تا حدّی گستاخ کند که چنین اهانتی را به حبیب خداوند÷ بکنند، خداوندأ در مورد نوح÷ در آیۀ فوق میفرمایند: ﴿عَبۡدَنَا﴾ (بندۀ ما) این نمادی از اکرام و احترام و بزرگی و شوکت میباشد.
اهداف دعوتی عکسالعملهای نوح÷
هر دعوتگری در جریان دعوت از طرف مخالفان و مشرکان و شیطان صفتان متّهم به مسائل و جریاناتی میشود که در وهلۀ اوّل شناسایی صحیح و معرفتِ کامل از نقشه و رفتار آنها و سپس برخورد مناسب با آن لازمۀ کار دعوت میباشد.
احتمال دارد مردم، دعوتگران را همانندِ قوم نوح، بشری بیش تلقّی نکنند و آنان را حقیر و فقیر تصور کنند، و حتّی آنها و همکیشان آنان را فرومایگانی از اقشار پایین جامعه و یا از شهروندان درجۀ چندم جامعه تصوّر کنند و یا حتّی آنان را به برتریجویی و تسلّطخواهی متّهم کنند و یا اینکه دعوتگران را به داشتن رابطههای سوء، اشاعۀ تهمتهای مختلف بر علیه آنان و ... مورد هتک قرار دهند.
دعوتگران و جامعه اسلامی باید همانند نوح÷ حلیم و بردبار باشند و به شبهاتِ مخالفان با تأنّی و دقتِ کامل و وافی جواب دهند و با عصبانیّت و شتاب و اخلاقی ناپسند، ناملایمات را جواب ندهند، و همیشه مدّنظر داشته باشند، دعوتگر هدفی جز کسب رضایت باری تعالی ندارد، پس راندن مخالفان و کینهدار کردن آنها هیچ آثار مثبتی در مسیر دعوت و جهت آن نخواهد داشت.
با وجود رابطه نامناسب با مخالفان، دعوتگران نباید برادران و خواهران دینی خود را که متّهم به مواردی ناحق شدهاند رها کنند، و جهت راضی کردن مخالفان آنها را طرد نمایند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٢﴾ [الأنعام: 52]. «کسانی را (از پیش خود) مران که سحرگاها و شامگاهان خدای را به فریاد میخوانند، منظورشان (تنها رضایت) او است. نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است. اگر آنان را برانی، از زمرۀ ستمگران خواهی بود.»[20]
و حتّی در صورت ثبوت اشتباه و خطا از طرف همفکران و همیاران خود نباید وسیلهای برای طرد آنها قرار گیرد، بلکه باید به شخص خطاکار کمک و یاری رسانده شود و وی را از اشتباه برهانند؛ مطابق فرموده پیامبر اکرم ج: «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً». «به برادرت ظالم یا مظلوم باشد کمک کن.» گفته شد: در حالی که مظلوم است به وی کمک میکنم ولی چگونه او را در حالی که ظالم است، یاری دهم؟ پیامبر ج فرمود: «تمنعه من الظلم فذلک نصرک أیاه». «او را از ظلم دور کنی، این یاری تو به وی است.»[21]،
پس با یاری به شخص خطاکار هم وی را کمک نموده و هم بهانهجویی و سوء استفاده کردن دیگران را هم قطع و نابود کردهای ولی با همۀ این اوصاف باید به مخاطبان در این موارد تفهیم شود که اشتباه مسلمانان و مؤمنان و رفتار نادرست آنها، بخاطر کجروی آنان است؛ چراکه اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیبی که هست از مسلمانی ماست. بدین خاطر خداوند ـ امر میفرمایند:
﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ﴾ [الأنعام: 52]. «نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است، اگر آنان را برانی، از زمرۀ ستمگران خواهی بود.»[22]
نوح÷ در ازای دعوت خود هیچ مالی را از قومش مطالبه ننمود و همچنین هیچ انتظاری از قومش را در ازای وظیفهاش نداشت و به قوم خود میگفت: خداوندـمیفرمایند:
﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [هود: 29]. «و ای قوم من! من در برابر آن، از شما مالی نمیخواهم؛ چرا که مزد من جز بر عهده خدا نیست.»
از جمله اتهامات نوح÷ در کار دعوتش مال خواهی است، وی در جواب به آنها میگفت:
﴿إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [هود: 29] «مزد من جز بر عهده خدا نیست.»
دعوتگر نباید هرگز و در هیچ حالی در ازای کار دعوت و تبلیغ از مردم مطالبۀ مال بکند و یا مردم را در حالتهایی قرار دهد تا مجبور به دادن هزینههایی برای کار دعوتشان شوند. این کار جدای از اینکه خلاف شریعت و حرام است بلکه اهداف دعوت و مسیر آنرا نیز منحرف میکند و باعث منفیاندیشی مخاطبان میگردد، و بدین خاطر همۀ انبیای الهی† در ازای دعوتشان مالی نخواستهاند، مثلاً هود÷ به قومش میگفت:
﴿یَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِی فَطَرَنِیٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٥١﴾ [هود: 51]. «ای قوم من! در برابر (تبلیغ رسالت و بیان) آن، من از شما مزدی درخواست نمیکنم. مزد (و پاداش) من تنها بر آن کسی است که مرا آفریده است. آیا نمیفهمید؟.»
آری! زندگی نوح÷ این چنین بود؛ زندگیای مملو از دشواری و تلخی، از ناراحتی و لومه، از تهمت و اذیّت، از سختی و درد. وی قرنها و روزگاران، در میان آنان زیست و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا قومش به خداوندأ ایمان آورند و پرستش بتها را واگذارند و زمانی طولانی قومش را در آشکار و نهان دعوت میکرد و برای آنان مَثَلها میزد و نظرِ آنان را به آفرینش شگفتانگیز وجودِ خودشان جلب میکرد، و به اینکه خداوندأ آنها را در مراحل مختلف خلقت به گونههای گوناگونی آفریده است و خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه را در میان آنها تابان، و خورشید را چراغ کرده است؟.[23] و به ایشان گوشزد میکرد کسی که برای نخستین بار آنها را پدید آورده میتواند دوباره بازشان گرداند؛ زیرا کسی که زمین برای آنان آفریده و از نعمتهای موجود در آن بهرهمندشان ساخته، میتواند دیگر بار آنها را برانگیزد و کیفرشان دهد.[24]و [25] این استدلالهای منطقی و شگفتانگیز، جدای از اینکه هر صاحب خردی را به تفکّر وامیداشت بلکه نابودکنندۀ تفکّرات واهی و پوچ قومش نیز بود، به گونهای که معاندین جوابی در برابر استدلالهای نوح÷ نداشتند. این عملکرد نوح÷ میرساند که داعی باید با دقّت و استدلال منطقی با مخالفان بحث و جدل نماید و حتّی باید برای جواب پرسشهای آنها به مطالعه و تحقیق بپردازد تا در برابر دلایل آنها کم نیاورد و دقیق و صحیح و فصیح به آنها پاسخ دهد.
(2-3-1) آغاز تهدیدات نوح÷ و قطع جدال اشرافیان
بعد از اینکه نوح÷ تمامی تلاش خود را جهت رهنمونکردن قومش انجام داد و آنها نیز پیروی نکردند، اشرافیان قوم به نوح گفتند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٣٢﴾ [هود: 32]. «گفتند: ای نوح! با ما جرّ و بحث کردی و جرّ و بحث را به درازا کشاندی. اگر راست میگویی آنچه را که ما را از آن میترسانی، به ما برسان.»
در این حالت وقتی نوح÷ متوجّه شد که قومش دیگر به وی هیچ وقعی نمیگذارند و به دعوتش گوش نمیدهند، و ادامۀ آنرا بیبهره و بیثمر دید و حتّی متوجّه شد که نتیجۀ عکس میدهد و قومش هر روز جسورتر و گستاختر میشوند تا جایی که به وی گفتند:
﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ یَٰنُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِینَ١١٦﴾ [الشعراء: 116]. «گفتند: ای نوح! اگر (به دعوت خود) پایان ندهی، قطعاً جزو سنگساران خواهی شد.»
بعد از این نوح÷ قومش را تهدید کرد و به آنها اعلام کرد که مسیر آنها بیراهه است و باید منتظر جواب الهی و انعکاس اعمال خود باشند، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿۞وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکُم مَّقَامِی وَتَذۡکِیرِی بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡتُ فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَکُمۡ وَشُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ لَا یَکُنۡ أَمۡرُکُمۡ عَلَیۡکُمۡ غُمَّةٗ ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ٧١﴾ [یونس: 71]. «ای پیغمبر! سرگذشت نوح را (از قرآن) برای آنان بخوان. وقتی نوح به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندنم و پند دادنم با آیات خدا برایتان سخت و غیر قابل تحمّل است، من ( بر این کار پایدار و ماندگارم و) بر خدا تکیّه دارم پس همراه با معبودهایتان قاطعانه تصمیم خود را بگیرید تا بعداً منظورتان از خودتان نهان نماند و مایۀ اندوهتان نشود. پس از آن نسبت به من هر چه میخواهید بکنید و مرا مهلت ندهید.»
عملکرد این پیامبر عظیمالشأن الهی÷ میرساند که دعوتگر در حال و زمان دعوت خود را خالی از نتیجه و یا داشتن آثار سوء ببیند، باید دست از دعوت خود بردارد و مانند شکارچی منتظر زمان، مکان و حال مناسب دیگر باشد.[26]
برخی از دعوتگران افراطگرایانه و در حالتهایی بدون رغبت مخاطبان به کار دعوت میپردازند، این عملکرد نه تنها هیچ فایدهای ندارد بلکه معصیّت و اشتباهِ محض میباشد؛ زیرا وی مردم را از دین الهی سرخورده و ملول کرده و مایۀ آزار مردم شده است.
همچنین بیانِ صریح و تهدیدِ قاطعانۀ این رادمرد تاریخ بشریّت÷ نشان میدهد که دعوتگر باید در مواردی صریح و بیپروا صحبت کند، و انزجار خود را از مردم بدکردار و کافر و مشرک اعلام کند و به آنها بنمایاند که باکی از عملکردهای پوچ و واهی آنها ندارد و در صورتی که تسلیم قوانین الهی نگردند، آتیهای ناگوار و نافرجام در انتظار دارند. البته باید متذکّر شد که همۀ این رفتارها باید بر مبنای منطقِ سلیم و حکمتِ قوی باشد.
بعد از اینکه نوح÷ همۀ تلاش خود را برای رهنمود کردن قومش انجام داد و آنها نپذیرفتند، و تمامی درها و راهها را بر وی بستند، و تهدیدش نیز هیچ تکانی به آنها وارد نکرد، نوح÷ از لجاجت و اصرار قومش بر کفر، لب به شِکوِه گشود. خداوندأ دعای وی را اینگونه بیان میفرمایند:
﴿فَٱفۡتَحۡ بَیۡنِی وَبَیۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِیَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١٨﴾ [الشعراء: 118]. «نوح گفت: پروردگارا! قوم من مرا دروغگو نامیدند، (اکنون که هیچ راهی برای هدایت آنها نمانده و تمام تلاشم را کردم) میان من و اینان خودت داوری کن و من و مؤمنانی را که با من هستند نجات ده.»
در این حال نوح÷ دعای نابودی قومش را انجام داد. خداوندأ میفرمایند:
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا٢٧﴾ [نوح: 26-27]. «نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار. که اگر ایشان را رها کنی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان بزهکار و کافر سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند.»
خداوند تعالی دعای پیغمبرش÷ را استجابت کرد و اراده و مشیّت الهی بر این قرار گرفت که قوم نوح÷ با طوفان از بین روند، بدین خاطر پروردگار ـ فرمان میدهد که نوح÷ کشتی سازد، و نوح÷ شروع به ساختن آن کرد و مردم از اینکه میدیدند نوح÷ از دعوت به خداوند یکتا به نجّاری تبدیل شده است، وی را به سُخره گرفتند، و نوح÷ میگفت که ما نیز همانگونه که شما ما را مسخره کردهاید ما نیز شما را مسخره میکنیم، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٣٦ وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ٣٧ وَیَصۡنَعُ ٱلۡفُلۡکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنکُمۡ کَمَا تَسۡخَرُونَ٣٨ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ٣٩﴾ [هود: 36-39]. «به نوح وحی شد که جز آنان که (تاکنون) ایمان آوردهاند، هیچکس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد. بنابراین از کارهایی که میکنند غمگین مباش و کشتی را تحت نظارت ما برابر تعلیم وحی ما بساز و با من درباره (گذشت از) ستمگران گفتگو منما، مسلماً ایشان غرق خواهند شد. نوح دست اندرکار ساختن کشتی شد.[27] هر زمان که گروهی از اشراف قوم او از کنار وی میگذشتند، او را مسخره میکردند، (نوح هم در جواب) میگفت: اگر شما ما را مسخره میکنید، ما هم همانگونه شما را مسخره میکنیم. هرچه زودتر خواهید دانست که عذاب خوارکننده و رسواکننده (در دنیا) بهره چه کسی، و شکنجه جاودان (در آخرت) گریبانگیر کدامیک از مردمان میگردد.»
سپس خداوندأ ادامۀ داستان را اینگونه تعریف میفرمایند:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ٤٠ ۞وَقَالَ ٱرۡکَبُواْ فِیهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ٤١ وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ﴾ [هود: 40-42]. «(بعد از انجام وظیفه الهی نوح به کشتیسازی و کافران هم به تمسخر خود ادامه دادند) تا آنگاه که فرمان ما (مبنی بر هلاک کافران) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت، (و خشم ما به غایت رسید. به نوح) گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و مادهای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است (که همسر و یکی از پسران تو است) و کسانی را (در آن بنشان) که ایمان آوردهاند و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند) (نوح خطاب به مؤمنان) گفت: سوار کشتی شوید (و نترسید) که حرکت و توقف آن با یاری خدا و حفظ و عنایت الله است، بیگمان پروردگار من بسیار آمرزنده و بس مهربان است. (مؤمنان سوار کشتی شدند و) کشتی با سرنشینانش (سینۀ) امواج کوه پیکر را میکشافت و (همچنان) به پیش میرفت.»[28]
(2-3-3) غرقشدن پسر نوح و پایان طوفان
پس از سوار شدن مؤمنان در کشتی، نوح÷ به یاد پسرش افتاد و عاطفه و مهر پدری او را وادار نمود که در این هیاهوی هولناک پسرش را فریاد بزند ولی پسرِ لجوج و مغرورش به وی جواب نداد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٤٢ قَالَ سََٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡیَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَیۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ٤٣﴾ [هود: 42-43]. «(مؤمنان سوار کشتی شدند و) کشتی با سرنشینانش (سینۀ) امواجِ کوهپیکر را میشکافت و (همچنان) پیش میرفت. (مهر پدری اوج گرفت) و نوح پسرش را که در کناری جدا (از پدر) قرار گرفته بود فریاد زد که فرزند دلبندم با ما سوار شو و با کافران مباش. (پسر) گفت: به کوه بزرگی میروم و مأوی میگزینم که مرا از سیلاب محفوظ میدارد. نوح گفت: امروز هیچ قدرتی در برابر فرمان خدا (مبنی بر غرقشدن کافران) پناه نخواهد داد مگر کسی را که مشمول رحمت خدا گردد و بس و موج میان پدر و پسر جدایی انداخت و پسر در میان غرقشدگان جای گرفت.»
نوح÷ با دیدن صحنۀ غرق شدن پسرش در جلوی دیدگانش بیتاب و متضرّعانه از خداوندﻷ درخواست میکند فرزندش را نجات دهد، خداوندأ نیز چون وی از زمرۀ افراد ناصالح و بیایمان بود، او را غرق میکند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ٤٥ قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّیٓ أَعُوذُ بِکَ أَنۡ أَسَۡٔلَکَ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٤٧﴾ [هود: 45-47]. «نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو راست است و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی. (خداوند) فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست؛ چرا که او (عینِ) عمل ناشایست است.[29] بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی (که درست است یا نادرست) از من مخواه. من تو را نصیحت میکنم که از نادانان نباشی (و ندانی که در مکتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است؛ نه گوشت و خون). نوح گفت: پروردگارا ! از اینکه چیزی را (از این به بعد) از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو میدارم (و عاجزانه از آستانت میخواهم که مرا از چنین لغزشهائی به دور داری). اگر بر من نبخشائی و به من رحم ننمائی از زیانکاران خواهم بود.»[30]
پس از آنکه کافران غرق شدند، خداوندأ به زمین دستور فرمود که آب خود را فرو ببرد و در آن هنگام بر زبانِ قدرت الهی بر کافران به هلاک رفته فریاد کشیده شد: وای بر این ستمکاران دورافتاده از رحمت و آمرزش خدا! پروردگار ـ میفرمایند:
﴿وَقِیلَ یَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِی مَآءَکِ وَیَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِی وَغِیضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّۖ وَقِیلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٤﴾ [هود: 44]. «(بعد از هلاک کافران) گفته شد که: ای زمین! آب خود را فرو خور، و ای آسمان! از باریدن بایست، و (آنگاه به دستور خدا) آبها از میان برده شده و فرمان اجرا گردید و کار به انجام رسید، و کشتی بر کوه جودی[31] پهلو گرفت (و در این موقع بود که) گفته شد: نابود باد گروه ستمکاران!.»[32]
پس از آن خداوندأ دستور فرود آمدن از کشتی را صادر میفرمایند، و در کتاب باشکوه خود در این باره چنین میفرمایند:
﴿قِیلَ یَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَکَٰتٍ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَکَۚ وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ٤٨﴾ [هود: 48]. «(به نوح) گفته شد: ای نوح! از کشتی پیاده شو، (و بدان که تو و همراهانت) از امنیت ما برخوردارید و (از قحطیها، بیماریها و سایر بلاها و اذیّت کفّار) سالم و برکنارید و برکات خدا به روی تو و گروههای همراهت (گشوده) است. ملتها و گروههای دیگری را (از نسل شما پدید میآیند که آنان) را از نعمتها و خوشیها برخوردار میکنیم (ولی ایشان در غرور و غفلت فرو میروند و، آنگاه عذاب دردناکی از سوی ما بدانان میرسد.»
(2-3-4) اهداف دعوتی سرانجام داستانِ نوح÷
قوم نوح÷ براساس ظلمی که کردند نابود شدند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤﴾ [العنکبوت: 14]. «سرانجام در حالی که (با کفر و معاصی) به خود ستم میکردند، طوفان ایشان را در برگرفت.»
و این از قوانین خداوندأ است که ظلم مایۀ بدبختی و نابودی اقوام و انسانها بوده و میباشد خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ﴾ [یونس: 13]. «ما گروهها (و نسلهای زیادی) را هلاک کردهایم که پیش از شما بودهاند، بدان گاه که ستم کردهاند.»
و بزرگترین ستمی که انسان مرتکب شده شرک به خداوند متعال است که قوم نوح نیز چنین کردند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 13]. «(یادآور شو) زمانی را که لقمان به پسرش گفت ـ در حالی که او را پند میداد ـ پسر عزیزم! (چیزی و کسی را) انباز خدا مکن واقعا شرک ستم بزرگی است».
البته ظلم انسان فقط به پروردگارأ و دینِ وی نیست بلکه ظلم آنها در بین یکدیگر و تضییع حق همدیگر نیز شامل همین قانون و سنّت الهی میشود و غالباً هم ظلمِ بزرگ یعنی؛ شرک به خداوندﻷ، به ظلم بین مردم نیز کشیده میشود؛ زیرا کسی که از خداأ پروا نداشته باشد به طور اولی از مردم نیز پروا ندارد و حق آنها را ضایع میکند.[33]
هر دعوتگری باید ویرانگر بودن این مقوله را برای مَدعُوِین و مخاطبان خود با زبانی شفاف و ساده همچون نوح÷ بیان کند و حتّی اساس و محور دعوت خود را بر شرکزدایی همچون پیامبران ـ † ـ بنیان نهد و از داستان نوح÷ این را استنباط نمایند که قوانین خداوند ﻷ، بنا بر حکمت دیر و زود دارند ولی سوخت و سوز ندارد؛ بدین معنا که قانون الهی بنابر حکمت الهی به تأخیر میافتند ولی اجرایش ساقط نمیشود، چنانچه خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَمۡلَیۡتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ ثُمَّ أَخَذۡتُهَا وَإِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ٤٨﴾ [الحج: 48]. «چه آبادیها و شهرهای بسیاری که با وجود اینکه (مردمانشان) ستمگر بودهاند ما بدیشان مهلت دادهایم. بعدها ایشان را به عذاب گرفتار نمودهایم و (به سبب تأخیر عذاب مغرور نشوید و بدانید که) برگشت (همگان در روز قیامت به سوی خداوند و تمام خطوط منتهی) به من است».
- عمل صالح وسیلة نجات نه نسب (وَلاء و بَراء)
همانطور که در داستان نوح÷ مشاهده گردید، پسر نوح با وجود اینکه فرزند نوح÷ بود و نوح÷ برایش شفاعت و دعا از پروردگار عظیم نمود ولی نتوانست نجات یابد، این حکم در مورد همسرانِ نوح و لوط (علیهما السّلام) نیز صدق یافته، خداوند ـ میفرمایند:
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ کَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَیۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَیۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ یُغۡنِیَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَیۡٔٗا وَقِیلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِینَ١٠﴾ [التحریم: 10]. «خداوند از میان کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در حبالۀ نکاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و (با ساخت و پاخت با قوم خود، و گزارش اسرار و اخبار بدیشان) به آن دو خیانت کردند[34] و آن دو نتوانستند در پیشگاه الهی کمترین کاری برای ایشان بکنند و (آنان را از عذاب خانمانسوز دنیوی، و سخت کمرشکن اخروی نجات دهند. به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بدیشان) گفته شد: به دوزخ درآئید همراه با همۀ کسانی که بدان در میآیند.»
از این دعوتگر÷ باید آموخت که کسی شایستگی دوستی و دوست داشتن است که خداوند یکتا او را دوست میدارد و باید بخاطر خداوندﻷ وی را دوست داشت (وَلاء) و هرکس را خداوند تأیید نکند هرچند از خویشاوندان و اقربای نزدیک انسان باشند، شایستۀ دوست داشتن نیستند و باید بخاطر خداوندﻷ از متنفر بود (بَراء) و بر این مبنا انسان دوست گزینی و روابط خود را تنظیم کند؛ و بر این اساس است که خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: 10]. «فقط مؤمنان برادران همدیگرند.»
پس چه بس خواهر و برادر ابوینی هستند که ارزش و وَقعِ خواهران و برادران ایمانی انسان را ندارند و انسان باید این طبقهبندی را همیشه در روابط خود در نظر داشته باشد.[35]
- کشتی نوح نمادی ماندگار و عبرتآمیز
خداوند متعال با جاودانکردن داستان نوح÷ درس عبرت و آموزههای بینظیری را به انسان ارزانی داشته، که راهحل بسیاری از مسائل، مصائب و معضلات هر عصری خصوصاً عصر حاضر است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١ لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢﴾ [الحاقة: 11-12]. «ما بدان گاه که در (طوفان نوح) آب طغیان کرد، شما را سوار کشتی کردیم. تا آن (حادثه نجات مؤمنان و غرق شدن کافران، درس عبرتی و) مایۀ اندرزی، برای شما بوده و گوشهای شنوا آن را فرا گیرند و به خاطر سپرند.»
همچنین خداوندأ میفرمایند:
﴿وَءَایَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّیَّتَهُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ٤١ وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا یَرۡکَبُونَ٤٢ وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِیخَ لَهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنقَذُونَ٤٣ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ٤٤﴾ [یس: 41-44]. «و ما آدمیزادگان را در کشتی مملو (از ایشان و کالاهایشان) حمل میکنیم. و برای ایشان همان کشتی چیزهایی را آفریدهایم که بر آنها سوار میشوند. اگر بخواهیم آنان را غرق خواهیم کرد، به گونهای که هیچ فریادرسی نداشته باشند، و اصلاً نجات داده نشوند. مگر اینکه رحمت ما باشد و تا زمانی (که اجل ایشان در میرسد، آنان را از زندگی) بهرهمند سازیم. هنگامی که بدانان گفته شود: بپرهیزید از عذاب و مجازات دنیوی که پیش رو دارید، و از عذاب و مجازات اخروی که در پشت سر دارید، تا به شما رحم شود.»
کار دعوت به سوی خداوندأ همانند کشتی میماند که هرکس بر آن سوار شود، همانند مؤمنانِ نوح÷ رستگار میشود و هرکس از آن دوری گزیند در منجلاب دنیا و گناه غرق میشود، پس هر دعوتگری باید همانند قهرمانِ داستان گفته شده ـ نوح پیامبر÷ ـ سعی کند با رهنمون کردن مردم و سوار کردن آنها بر کشتی اسلام آنها را از غرق شدن و هلاک گشتن نجات دهد، که البته لازمۀ آن در وهلۀ اوّل خود شخص سوار بر کشتی نجات و رستگاری باشد تا مردم را بر آن فراخوان داد.
در واقع این داستان گرانمایه از الطاف الهی بر امّت پیامبر اکرم ج میباشد که حقیقت آن به صورت هدفمند برای آنها آشکار شده است که سرشار از نکات و ظرائفی جهت تربیت انسان و سوق دادن وی به سوی حقیقت آفرینش و بندگی خداوندأ است؛ خداوندأ میفرمایند:
﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ٤٩﴾ [هود: 49]. «این (قصه نوح و نیز داستانهای ملتهای پیشین که تو آنان را ندیدهای) جزو اخبار غیب است که آن را به تو (ای پیغمبر اسلام!) وحی میکنیم. نه تو و نه قوم تو پیش از این، آن را نمیدانستید، پس (در برابر اذیّت و آزار قوم خود) شکیبایی کن همانگونه که نوح و دیگر پیغمبران پیشین در برابر اذیّت و آزار اقوام خود (شکیبایی کردند، و بدان) که سرانجام (کار، با شکیبایان و) از آن پرهیزگاران است.»
[1]- شنقیطی، أضواءالبیان فی أیضاح القرآن بالقرآن، 1/55 و 3/81؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/223 و و 569 و 2/23؛ ابوحیان اندلسی، تفسیرالبحر المحیط، 2/329 و 8/260.
[2]- خالدی، القصصالقرآنی، 1/151 و 152؛ شوقی ابوخلیل، اطلس القرآن، صص 19 و 20.
[3]- عبادت اسم جامعی که دربردارنده نهایت محبت به خداوند و غایت خشوع و ذلالت در برابر وی است، پس هرکس در برابر غیر خداوند خشوع نماید با وجود اینکه از وی متنفر باشد، عابد الهی نیست و هرکس غیر خدا را (در مقام عبودیت) دوست داشته باشد، و هرچند در برابرش کرنش نکند، وی؟؟؟ عابد الهی نیست. خداوند سبحان شایستگی غایت محبت را دارد، و در واقع او محبوب مطلقی است که چیزی و کسی غیر از او دوست داشتنی نیست، پس باید غایت و نهایت کرنش و خشوع در برابر او انجام گیرد، و خشوعی هم برای چیزی جز به خاطر وی نباید انجام گیرد ابن تیمیه، مجموعالفتاوی، 5/162.
[4]- خداوند تعالی میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56]. «من جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام» برخی مفسرین همچون اندلسی، قرطبی، سمرقندی و ... بر این باورند که جز برای عبادت یعنی؛ جز برای اینکه موحد و یکتاپرست باشند، هدفی دیگر از خلقت آنها وجود ندارد. نک: اندلسی، البحرالمحیط، 1/11 و 358؛ قرطبی؛ تفسیرالقرطبی، 17/55, سمرقندی، بحرالعلوم، 3/330.
[5]- بیّومی، مهران، بررسی تاریخ قصص قرآن، 4/5.
[6]- جهت دریافت مفاهیم ربّ، إله و حاکم نک: مودوی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 61 تا 164 و نیز مقدمه تفسیر سوره انعام از سیدقطب، ترجمهی فی ظلال القرآن، 2/612 تا 657.
[7]- نک: زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/156 تا 169؛ محمّد بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآنی، 4/9 تا 14؛ طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 101 تا 108؛ خالدی، القصص القرآنی، 1/170 تا 184؛ عمر و خالد، قراءة جدیدة و رویة فی قصص الأنبیاء، ص 145 تا 153 و تفاسیر معتبر در زمینه آیات مربوطه.
[8]- قرطبی، تفسیرالقرطبی، 10/211.
[9]- (صحیح): بخاری (ش6411).
[10]- ابن حجر، فتح الباری (ج1ص163).
[11]- محمّد بیّومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن،4/9.
[12]- شهابالدین خفاجی، حاشیة الشهاب علی تفسیر البیضاوی (عنایة القاضی و کفایة الراضی)، 9/277؛ خازن، تفسیرالخازن، 7/153.
[13]- نک: آیه 53 فصلت.
[14]- رازی، مفاتیحالغیب، 17/174.
[15]- همان.
[16]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/137 تا 146.
[17]- محمّد رشید رضا. تفسیرالمنار، 12/50 و51.
[18]- نک: رازی، مفاتیحالغیب، 24/132 تا 134.
[19]- بیومی مهران، بررسی تاریخ قصص قرآن، 4/12.
[20]- این مسئله در خطاب به پیغمبر اکرم محمّد مصطفی ج است که همانند قوم نوح، کافران و مشرکان خواهان دوری پیامبر ج از فقرای مسلمان شدند که خداوند چنین حکمی را صادر فرمودند. شنقیطی، أضواء البیان فی إیضاحالقرآن بالقرآن، 3/264 و نک: آیه 28 سوره کهف.
[21]- (صحیح): بخاری (ش2443) / مسلم (ش6747) / ترمذی (ش2255).
[22]- بسیار مشاهده میشود مخالفان دین مبین اسلام، عملکرد مسلمانان و جایگاه آنان را در دنیای علم و پیشرفت و یا تناقض آنها در گفتار و کردارشان وسیلهای برای متّهمکردنِ دعوتگران و بیارزش بودن دعوت آنها بیان میکنند. این افراد اگر با دقّت حتی اندک دقّتی بنگرند خواهند فهمید که اسلام چه در قرون اوّلیه و چه در آموزههای خود و چه در پیروان واقعی خود اثبات نموده آنچه که خیر و صلاح دنیا و عقبی برای بشر است مدّنظر داشته و دارد و مانعی بر سعادت انسان قرار نداده است، از جهت دیگر اشتباه و اعمال خلافِ مسلمانان و تناقض آنها در عمل و گفتار هیچ دلیلی برای خطاکردن و نپذیرفتن قوانین خداوندﻷ نیست بلکه عذر بدتر از گناه است؛ چرا که اسلام هرکس را مسئول اعمال خود دانسته و هرکس باید به فکر دنیا و آخرت خود باشد.
[23]- نوح÷ برای اثبات حقّانیتِ دعوتش چنین استدلال کرد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَقَدۡ خَلَقَکُمۡ أَطۡوَارًا١٤ أَلَمۡ تَرَوۡاْ کَیۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا١٥ وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِیهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا١٦ وَٱللَّهُ أَنۢبَتَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا١٧ ثُمَّ یُعِیدُکُمۡ فِیهَا وَیُخۡرِجُکُمۡ إِخۡرَاجٗا١٨ وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا١٩ لِّتَسۡلُکُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا٢٠﴾ [نوح: 14-20].
«در حالی که خداوند شما را در مراحل مختلف خلقت به گونههای گوناگونی آفریده است. مگر نمیبینید که خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه را در میان آنها تابان، و خورشید را چراغ کرده است؟ خدا است که شما را از زمین به گونه شگفتی آفریده است. سپس شما را به همان زمین برمیگرداند، و بعد شما را به گونه شگفتی از زمین بیرون میآورد. خداوند زمین را برای شما گسترده و فراخ کرده است، تا از جادههای وسیع آن بگذرید.»
[24]- بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 4/14 به نقل از (محمود شرقاوی، الأنبیاء فی القرآن الکریم،صص 133 و 134).
[25]- نک: آیات 5 تا 12 سوره نوح.
[26]- اینکه نوح÷ به طور کامل از دعوت دست کشید وحی الهی بود که به وی اعلام گردید دیگر کسی به وی ایمان نمیآورد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ...﴾ [هود: 36].
«به نوح وحی شد که جز آنان که (تاکنون) ایمان آوردهاند، هیچکس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد.»
ولی دعوتگر باید همیشه در احوال مناسب انجام وظیفه کند و سماجت بر کفرِ کافران دلیلی به تعطیل کردن دعوت به طور کامل و مطلق نیست؛ زیرا ما موظّف به دعوت در زمان و احوال مناسب هستیم و هیچ علمی هم بر عدم هدایت آنها نداریم.
[27]- در اندازه درازا و پهنا و ماهیّت کشتی و چند طبقه بودن اختلافات بین علمای اسلامی و نیز کتاب تورات است، ولی واقعیّت آن است که روایات هیچ دلیلی بر صحّت خود و ضعف دیگر روایات ارائه نمیدهند تا امکان ترجیح قویترین دلیل وجود داشته باشد. آنچه در ماهیّت کشتی به اثبات رسیده، فرموده خداوند تعالی است که میفرمایند: ﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣﴾ [القمر: 13]. (و نوح را بر کشتی ساخته شده از تختهها و میخها، سوار کردیم). راغب اصفهانی میگوید: دُسُر به معنای میخها و مفرد آن دَسار است و اصل دَسر به معنای دفع شدید با زور است، گفته شده: دَسَرهُ بالرُمحِ یعنی: او را با نیزه به زور دور کرد.) و در این زمینه اسرائیلیات و روایات ضعیفی وجود دارند که ارزشی برای استناد ندارند و جدای از این، فهم این مطلب ضروری نیست؛ زیرا اگر لازم بود قطعاً باری تعالی به آن اشاره میفرمودند. نک: راغب اصفهانی، المفردات، ص 314 و بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 4/71 و 72.
[28]- مفسّران در میزان فراگیری طوفان نوح÷ اختلاف نظر دارند، اکثر آنها بر این باورند همه کره خاکی بجز کعبه را در بر گرفته و این تفکّر برگرفته از این است که نوح÷ را پیامبری برای تمامی بشر دانستهاند و نوح÷ در دعایش خواستار نابودی کلِّ کافران و حامیان آنها بر روی زمین شد. (نک: نوح/26-27) ولی با این وصف نظر استاد محمّد عبده درخور توجه است: «...طوفان نوح÷ فراگیر تمامی زمین نبوده و تنها سرزمینی را که قوم نوح÷ در آنجا میزیستند فرا گرفت، چنانکه مردمانی در چین بودند که غرق نشدند و دعای نوح÷ هم عام نبود و تنها کافران قوم او را شامل میشده است؛ چرا که او تنها به سوی قوم خویش فرستاده شده بود؛ زیرا پیامبر اکرم ج میفرماید: «و کان کل نبیّی یبعث الی قومه خاصة و بعثت إلی اساس کافة.» (تمامی پیامبران به طور ویژه برای قوم خویش فرستاده میشدند و من به سوی تمامی مردم برانگیخته شدهام.)، (صحیح): بخاری (ش335) / مسلم (ش1191)
جهت مشاهده دیدگاه و تحلیل و بررسی آنها و نظر مورّخان و زمینشناسان نک: همان، 4/78 تا 92.
[29]- آنچه به ذهن میرسد او یک انسان است ولی تعبیر قرآن بیان از آن دارد که ذات و سایر اعمال او از بین رفته و آنچه در تخیّل میگنجد جز عمل ناصالح از وی نیست و هرکس چنین باشد مستحق شفقت نخواهد بود. نک: میدانی، البلاغة العربیة أسسها و علومها و فنونها، ص 84.
[30]- سؤالی که پیش میآید این است که آیا نوح÷ چگونه فرزندش را به سوار شدن کشتی فرا خواند در حالی او کافر بود و خداوندأ مجوِّز سوار کردن کافران را صادر نکرده بود. آیا شفقت پدری باعث فراموش شدن حکم الهی گردید؟ خداوند ـ تعبیری ظریف در جمله معترضهای در مورد پسر نوح بیان میدارد و آن ﴿وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ﴾ [هود: 42]. در حالی که پسر نوح در مکانی دور و جدای از کافران بود. نوح÷ که توانسته بود پسرش را از کفّار دور سازد و وی نیز عزلت کرده بود، چنین به پدر وانمود کرده بود که وی از زمره مؤمنان است و بدین خاطر بود که وی را برای سوار شدن دعوت کرد و حتّی در صورت استنکافش از خداوندﻷ برایش طلب دعا نمود. و اینکه این پسر کیست؟ اسمش چیست؟ و چندمین فرزند نوح÷ است؟ از مبهمات قرآن است و نیازی به بیان در داستان نداشتند. خالدی، القصص القرآنی، 1/97 و 198.
[31]- جودی، کوهی است که مُشرِف بر جزیره ابن عمر در طرف شرق دجله در شمال عراق در موصل میباشد. یاقوت حموی، معجمالبلدان، 2/179.
[32]- طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 114.
[33]- بر این مبنا توصیه میگردد هرگز کسانی که حدود خداوند عظیم را رعایت نمیکنند و تقوای الهی ندارند، در بسیاری از مسائل مانند معامله، ازدواج، روابط اجتماعی و خانوادگی، و ... قابل اعتماد نیستند و هر مسلمانی باید این اصل را در زندگی خود قرار دهد؛ چرا که مردم در نمونههای عملی زیان و گاه ضررهای غیر قابل جبران و بزرگی را دیدهاند.
[34]- ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾ (به آن دو خیانت کردند)؛ مفسرین در تفسیر آن بر این باورند که خیانت زن نوح و زن لوط در ایمان نیاوردن، نفاق و همکاری با دشمن آنها و پخش اسرار خانواده و مؤمنان بود. البته خیانت آنها انحراف از جاده عفّت نبود؛ زیرا هرگز همسر هیچ پیغمبری آلوده به بیعفتی نشده است. نک: خفاجی، حاشیة الشهاب / عنایة القاضی و کفایة الراضی علی تفسیرالبیضاوی)، 9/210؛ ابن أبی زمنین مری، تفسیر ابن أبی زمنین، 2/259؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/327.
[35]- البته باید توجه داشت منظور از قطع رابطه مطلق با معاندین و مخالفان دینِ خدا و ستیزهجویی کامل و همیشگی با آنها نیست؛ زیرا در صورت عدم ارتباط چگونه میتوان ندای ایمان را به آنها رساند؟ و حتّی در مواردی نیاز مسلمانان اقتضای ارتباط را دارد ولی باید در ارتباط با آنها اصول و قوانینی را رعایت کرد، از جمله: عدم دوستی و موّدت با آنها بجای دوستی با مؤمنان، عدم اعتماد و اعتقاد به باورها و عقاید آنها، عدم یاری کردن آنها خصوصاً در مواردی که باعث ظلم و تسلط بر مسلمانان شود و ... .
فصل اوّل:
اهداف دعوتی داستان آدم÷
(1-1) آدم÷ اصل بشر
(1-2) اهداف حاصل از موارد متعلّق به آدم÷
(1-2-1) جوهر اسلام اطاعت مطلق از خداوندأ
(1-2-2) آدم÷ و توبه
(1-3) اهداف حاصل از موارد متعلّق به شیطان
(1-3-1) حسد و کبر شیطان
(1-3-2) حیلههای شیطان و دشمنی او با انسان
(1-3-3) راههای مقابله با شیطان
(1-4) اهداف حاصل از داستان فرزندان آدم÷
آدم÷
آدم÷ اسمی علم و عجمی است، کلمه آدم÷ بیست و پنج مرتبه در قرآن کریم بیان شده است که در شانزده مرتبه خداوندﻷ به طور مستقیم آدم÷ را مورد خطاب قرار داده است و در نه مرتبه نیز از فرزندان آدم÷ با خطاب (یَا بَنِی آدَمَ)، (نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ) و ... آمده است.
و در واقع قصۀ آدم÷ در هفت سوره یعنی؛ بقره، اعراف، حِجر، إسراء، کهف، طه و ص بیان شده است. سورهها و شمارۀ آیات حاوی داستان آدم÷ عبارتند از:[1]
سوره |
شماره سوره |
شماره آیات |
بقره |
2 |
31، 32، 33، 34، 35، 37 |
آل عمران |
3 |
33، 59 |
مائده |
5 |
27 |
اعراف |
7 |
11، 19، 26، 27، 31، 35، 172 |
اسراء |
17 |
61، 70 |
کهف |
18 |
50 |
مریم |
19 |
58 |
طه |
20 |
115، 116، 117، 120، 121 |
یس |
36 |
60 |
(1-1) آدم÷ اصل بشر
آدم÷ ابوالبشر و از انبیای مقرّب الهی است، با سجدۀ ملائکه بر او، خداوندأ ارج و منزلت والای وی را نشان داده است و اولین پیغمبر میباشد، داستان آدم÷ از لحظۀ آفرینش تا زمان فرود وی در کرۀ خاکی و رجوع مجدّد وی حاوی فراز و نشیبهایی است که برای هر دعوتگر و خواهان حقّی مملو از اندرز و عبرتهایی است که با اسوه گرفتن از آنها بیشک راهحلهای بسیای از مسائل و معضلات، خصوصاً در عصر حاضر که گریبانگیر بیشتر جوامع اسلامی است، میباشد.
با تفکّر و ژرفنگری در داستان آدم÷ انسان اساس وبنیان آفرینش خود را درمییابد. خداوندأ میفرمایند:
﴿إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ٧١ فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ٧٢﴾ [ص: 71-72]. «وقتی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گل میآفرینم. هنگامی که آن را سروسامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از روح متعلّق به خود در او دمیدم، در برابرش سجده ببرید.»
این آیه دلالت دارد که خداوند متعال هنگامی که از روح خود در آدم÷ دمیده و بر ملائکه واجب نموده که بر وی سجده کنند وی بر هیئت و شکل انسان بوده است؛ زیرا حرف فاء موجود در آیه ﴿فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ٧٢﴾. «هنگامی که آن را سروسامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از روح متعلّق به خود در او دمیدم، در برابرش سجده ببرید.» جهت تعقیب است نه تراخی، پس آدم÷ در آن لحظه بر شکل انسان بوده نه اینکه شکل دیگر داشته باشد، امام رازی میگوید: «خداوند تعالی آدم÷ را از خاک و بر صورت و شکل انسان خلق کرده بود.» [2]
(1-2) اهداف حاصل از موارد متعلّق به آدم÷
در این بخش به زندگینامۀ آدم÷ در پرتو انواری که از آن حاصل میشود، پرداخته میشود تا انسان مسلمان و هر دعوتگری مسیر حیات معنوی خود را در این راستا دریابد؛ چرا که این قسمت از داستان آدم÷ نکات مهم و حیاتی را در بر دارد که فهم و یاد آن تلألؤ ایمان را با بار دارد.
(1-2-1) جوهر اسلام اطاعت مطلق از خداوندﻷ
خداوند به ملائکه امر فرمود که بر آدم÷ سجده کنند، این سجده بیانگر حرمتنهادن و بزرگداشت و اعتراف به فضیلت آدم÷ بود، خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤﴾ [البقرة: 34]. «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم÷ سجده ببرید، همگی سجده بردند بجز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید، و از زمرۀ کافران شد.»
با وجود تقرّبِ ملائکه و تسبیح و تقدیس آنها بر ربّ العالمین، مشاهده میشود که آنان بدون شناخت از آدم÷ به محض دریافت امر باری تعالی و بدون شناخت حکمت و فلسفۀ حکم بر او سجده بردند. آری! انسانی که خداوندأ وی را مسلمان یعنی؛ تسلیم شده نام نهاده باید مزیّن بر این صفت باشد؛ خداوندﻷ میفرمایند:
﴿هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا﴾ [الحج: 78]. «خدا شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (قرآن کریم) مسلمین (یعنی؛ تسلیمشدگان) نامیده است.»
پس هر مسلمانی باید به محض درک امر خداوند حکیم سر تسلیم خود را بر بارگاه اقدس و ملکوتی وی نهد و با دلی پر از شوق و قلبی پر از ایمان و خشوع امتثال امر نماید حتّی اگر حکمتِ تشریع را درنیابد؛ چرا که تمرّد و سرکشی از جانب شیطان، او را در منجلاب و ورطۀ کفر و تباهی و فساد و گمراهی انداخت، پس اطاعت مطلق از خداوندأ جوهر واساس اسلام است، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا٣٦﴾ [الأحزاب: 36]. «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند. هرکس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد.»
پس بر هر دعوتگری لازم است که این معنا را برای دیگران به صورت آشکار تبیین نماید، تا هر مسلمانی در پرتو این تسلیم شدن، مقامات عالیه را دریابد و از گزند انحرافات و یاوهگویی دشمنان کینهتوز در امان بماند.
(1-2-2) آدم÷ و توبه
وقتی که آدم÷ و همسرش به امر خداوندﻷ از خوردن میوۀ درخت منع شده بودند مطابق آیۀ:
﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥﴾ [البقرة: 35]. «و گفتیم: ای آدم÷! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از آن، هر چه و هرکجا که میخواهید، خوش و آسوده بخورید و لیکن نزدیک این درخت نشوید[3] و از آن نخورید، چه از ستمگران خواهید شد».
این امتحان برای این زوج، محکی برای اراده آنان بود امّا
﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ﴾ [البقرة: 36]. «امّا شیطان، موجب لغزش آنان شد. ایشان را از آنچه در آن بودند بیرون راند.»
واژه «أَزَلَّهُمَا» "لغزاندشان ..." تعبیر دقیق و آشکاری است که شکل حرکت را به تصویر میکشد و حالت را خوب مجسّم میکند. پس این عملکرد آدم÷ چنین مینمایاند که انسان طوری خلق شده است که قابلیّت خطا کردن و وسوسهشدن توسط شیطان را دارد، و ممکن است که در مسیر زندگی دچار خطاهای کوچک و بزرگی گردد که در ابتدا آنها را آراسته و زیبا و حتّی درست تصوّر کند ولی بعد از اینکه شیطان وی را در گودالِ گناه انداخت، درمییابد که راه را کج رفته، و در مییابد که فقط با ترس از خداوندأ و اختیار و حفظ حریم اسلامی میتواند خداوندﻷ را از خود راضی نگه دارد؛ زیرا خداوندأ میفرمایند:
﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١﴾ [النازعات: 40-41]. «و اما آن کس که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد، و نفس را از هوا و هوس باز داشته باشد، قطعاً بهشت جایگاه (او) است.»
شیطان با مکر و وسوسه، آدم÷ را فریب داد، و موجبِ محروم شدن وی و حوا‘ از بهشت گردید، در قرآن آمده:
﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١﴾ [الأعراف: 21]. «و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم.»
و این در حالی بود که خداوندأ، آنها را از کید شیطان آگاه کرده بود، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ١١٦ فَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّکَ وَلِزَوۡجِکَ فَلَا یُخۡرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧﴾ [طه: 116-117]. «(ای پیغمبر! بیان دار) آنگاه را که به فرشتگان دستور دادیم، برای آدم سجده(ی تعظیم و تکریم) ببرید، پس سجده بردند مگر ابلیس که سر باز زد. آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپایید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد (و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد).»
بعد از قسم شیطان و اصرار وی بر راستگو بودن خود و واقعیّت نداشتن وعدۀ جاودان ماندن آنان در بهشت، آدم÷ و حوا‘ عهد خداوندأ را فراموش کردند و بدون قصد و عمد از درختِ ممنوعه خوردند، خداوندأ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١٥﴾ [طه: 115]. «در آغاز کار ما به آدم زمان دادیم (که از درخت ممنوع نخورد) امّا او فراموش کرد و از او تصمیم استواری مشاهده نکردیم.»
پس انسان باید همیشه از وسوسهها و کیدهای شیطان رجیم بهراسد و از جمله اسلحههایی که انسان را از این هراس و خطر مصون میدارد، توکّل بر ذات اقدس الهی است؛ زیرا
﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾ [الطلاق: 3]. «هر کس بر خداوند توکّل کند خدا او را بسنده است».
پس دعوتگر باید مردم را از مکر و وسوسههای شیطان آگاه و برحذر دارد و به آنها بشارت دهد که پناهگاهی که انسان را از بیم خطرها و حملههای شیطان مصون میدارد و به آرامش میرساند، توکّل محض بر ذات اقدس الهی است.
زمانی که آدم÷ و همسرش حوا‘ در معصیّت افتادند، خداوندأ آنان را از منع و از نخوردن درخت یادآور شد، و آنها بلافاصله به گناه و اشتباه خود اعتراف کردند و طلب مغفرت و بخشش را نمودند و حسرت و ندامت قلبشان را در خود فشرد، خداوند تعالی میفرماید:
﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾ [الأعراف: 22-23]. «پس آرام آرام آنان را مکر و فریب (به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت) کشید هنگامی که از آن درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند، و (برای پوشاندن شرمگاههای خود) شروع به جمعآوری برگهای (درختان) بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند، پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است؟، گفتند: پروردگارا! بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.»
این بخش از داستان آدم÷ بیانگر اصلی حیاتی و بس مهم در زندگی هر انسانی است که در صورت مدّنظر نگرفتن و عمل نکردن بدان به گونهای به هلاکت میافتد که طعم سعادت را در دنیا و آخرت از دست خواهد داد، و آن اعترافِ زودهنگام و بلافاصله بعد از گناه به اشتباه و معصیّت است و طلب مغفرت و بخشش از خداوندأ است؛ زیرا انسان بنا بر سرشت خود احتمال خطا و معصیّت را دارد و همانگونه که آدم÷ در دام شیطان افتاد، این احتمال برای هرکدام از فرزندان وی نیز امکان دارد ولی فرزندان آدم÷ باید از پدر و مادرشان ـ آدم و حوا (علیهما السلام)ـ بیاموزند که بلافاصله اعتراف به گناه و طلب مغفرت نمایند؛ زیرا آنها میدانستند چنانچه اعتراف به گناه و طلب مغفرت نکنند از زمرۀ زیانکاران خواهند شد،[4] پیغمبر اکرم ج میفرماید: «کُلُّ بَنی آدم خَطّاءٌ وَخَیرُ الخَطَّائینَ التَّوّابین.»[5] (هر کدام از فرزندان آدم خطا میکنند و بهترین خطاکاران، توبهکنندگانند.)
وتوبه مایۀ رستگاری است، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١﴾ [النور: 31].
«ای مؤمنان! همگی به سوی خدا برگردید تا رستگار شوید».
رسول الله ج مى فرماید: (وَاللهِ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ فِی الیَوْمِ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ مَرَّةٍ.)[6] (بخدا سوگند، من روزانه بیشتر از هفتاد بار از خدا طلب مغفرت مىکنم، و به سوى او توبه مىنمایم.)
و نیز فرمودند: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ تُوبُوا إِلَى اللهِ فَإِنِّی أَتُوبُ فِی الْیَوْمِ إِلَیْهِ مِائَةُ مَرَّةً.)[7] (اى مردم! به سوى خدا باز گردید (توبه کنید) چرا که من روزانه صد بار توبه مىکنم.)
و همچنین در فرمودههای پیغمبر اکرم ج آمده است: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَذَهَبَ اللهُ بِکُمْ، وَلَجَاءَ بِقَوْمٍ یُذْنِبُونَ، فَیَسْتَغْفِرُونَ اللهَ فَیَغْفِرُ لَهُمْ.»[8] (اگر شما گناه نمیکردید و بعد از آن طلب بخشش نمینمودید، بیشک خداوند بندگانی را میآفرید که گناه کنند و بعد طلب مغفرت نمایند، و خداوند نیز آنها را میبخشد.)،
پس این فرمودۀ حبیب خداوند محمّد مصطفی ج بشارتی والاست که طلب مغفرت بعد از گناه موجب بخشش گناهان و وارد شدن در آغوش رحمت الهی میباشد، البته همانگونه که آدم÷ شیوه و روش طلب مغفرت را آموخت:
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧﴾ [البقرة: 37]. «سپس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (و با گفتن آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت. خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است». و بر همین سبک نیز انسان باید از آموزههای دینی پیغمبر خاتم ج توبه را بیاموزد و آنرا بکار گیرد.[9]
انجام اعمال صالح نیز بعد از توبه مایۀ محو گناهان است؛ خداوند متعالی میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ﴾ [هود: 114]. «بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرد.»
البته انسان باید مدّنظر داشته باشد که اهمال در توبه و ترک اعمال صالح و انباشته کردن گناهان بر یکدیگر موجب زنگ زدن و مستور شدن قلب از حقیقت و نور میگردد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤﴾ [المطففین: 14]. «هرگزا هرگز! اصلاً کردار و تلاش (پلشت و زشت) ایشان دلهایشان را زنگ زده کرده است».
حسن بصری/ گفته: زنگزدن همان انجام گناه بر گناه است تا اینکه قلب انسان را کور میکند و میمیراند.
و خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ﴾ [الأنعام: 25]. «ما بر دلهای آنان (به سبب کفر و نافرمانیشان) پردهها افکندهایم تا آیات را نفهمد (و نور بر ایمان بر دلهایشان نتابد) و به گوشهایشان سنگینی وکری انداختهایم (تا ندای حق را نشوند).»
دعوتگر باید به مسلمانان خصوصاً جوانان تأکید داشته باشد که شیطان در کمین انسان است و همانگونه که آدم÷ را به اشتباه و نافرمانی خداوندـ فریب داد، احتمال دارد که هرکدام از انسانها را به عناوین و اسباب مختلف از جمله: مال، قدرت، رابطۀ جنسی و ... فریب دهد، و انسان جهت امنیّت حاصل کردن و دوری از آن باید به طور مطلق و کامل بر ذات اقدس الهی توکّل محض نماید و همیشه و در همه حال در پناه توکّل بر خداوندـ حرکت نماید و در صورتی هم که فریب خورد و به ورطۀ گناه افتاد باید همانند آدم÷ و همسرش بلافاصله پشیمان شود و ترک معصیّت نماید و با ندای استغفار زمینۀ رحمت و بخشش الهی را برای خود مهیّا نماید، این مسیری است که هر انسانی ناگزیر از آن نیست.
(1-3) اهداف حاصل از موارد متعلّق به شیطان
شیطان بنابر تکبّر و حسدی که داشت خود را منفور و طرد شده از درگاه الهی کرد و بلایی را بر سر خود آورد که پَستی و پلشتی آن حدپذیر نیست، و با این عملکرد ننگین، خود را دشمن آدم و حوا (علیهما السلام) و فرزندان آنها کرد به گونهای که هر انسانی باید وی را به معنای واقعی دشمن بگیرد و با اسلحههایی که خداوندأ در اختیار وی قرار داده، به نبرد این اهریمن بدکردار ملعون رود، تا در این نبرد سربلند و سرافراز و کامیاب به سرمنزل مقصود که همان رضای خداوندﻷ است، دست یابد.
هنگامی که خداوندأ به شیطان فرمان داد که بر آدم÷ سجده برد، او تمرّد کرد. این بخش از داستان و علّت تمرّد وی در قرآن کریم چنین بیان شده است:
﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُکَۖ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ١٢﴾ [الأعراف: 12]. «(خداوند) به او گفت: چه چیز تو را بازداشت از اینکه سجده ببری، وقتی که من به تو دستور (تواضع و تعظیم برای آدم) دادم؟ (ابلیس) گفت: من از او بهترم؛ چرا که مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک.»
جواب شیطان ـ نفرین خدا بر او باد! ـ عذر بدتر از گناه بود. وی از اطاعتِ امر خداوندأ امتناع کرد و با حجّت و قیاسی ناشایست تمرّد کند، یعنی؛ شیطان ملعون گفت: من برتر از وی هستم، چگونه تو به من فرمان سجده بر آدم÷ را میدهی؟ حجّت آوردن ابلیس در واقع بیانی بر ضد خودش بود و ندای ﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ﴾ بیانی واضح از جهل و حماقت وی داشت که ریشه در حسد و کبر وی مینماید، زیرا:
1- اعتراض شیطان بر اجرای امر پروردگار، کفر محض است؛ زیرا شأن و منزلت خداوندأ اطاعت کردن مطلق از اوست و شأن مؤمن به خداوندﻷ اطاعت مطلق از ذات کبریایی اوست. خداوندـ میفرمایند:
﴿لَا یُسَۡٔلُ عَمَّا یَفۡعَلُ وَهُمۡ یُسَۡٔلُونَ٢٣﴾ [الأنبیاء: 23]. «خداوند در برابر کارهائی که میکند، مورد بازخواست قرار نمیگیرد ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند.»
2- حجّت آوردن در برابر خداوندـ بیانگر اعتراض از اوست، و منزلت مؤمن ایجاب میکند که هیچ اعتراض و احتجاجی بر خداوندـ نداشته باشد، بلکه خداوندـ حجت بالغه و دارای دلیل روشن و رسا است.
3- شیطان ملعون امتثال امر پروردگارـ را مشروط به نیک شمردن و موافقت خودش دانست که این سرپیچی از اطاعت خداوندـ است، و نفسش را همانند شریک و انبازی برای خداوندـ میداند که با وی مجادله و دشمنی میکند، و این کفر مطلق است.
4- استدلال شیطان بر برتر بودنِ ساختار وی استدلالی باطل و نمادی از جهل فضیح و قبیح وی است؛ زیرا ملائکه از نور ساخته شدهاند و وی از زبانۀ شعلهور آتش خلق شده که دود نیز با آن همراه است، و هیچ شکی در برتری نور بر آتش نیست، و ملائکه با وجود مخلوق بودن از نور بنابر امتثال امر خداوندﻷ بر آدم÷ سجده بردند، پس با این قیاسِ شیطان، سجدۀ وی اولی بود.
5- حتّی با فرض محال قبول نمودن برتری ساختار خلقتِ شیطان، هرگز نمیتوان پذیرفت که آتش از خاک برتر باشد؛ زیرا که تمامی آفریدگانِ زنده از جمله: گیاهان، حیوانات و انسان ذاتاً با واسطه از خاک آفریده شدهاند، پس خاک با هر اعتباری بر آتش برتری دارد؛ زیرا آتش و زبانۀ شعلهور شده آن هرگز چنین مزیّتی ندارد، پس تعظیم و تکریم وی بر آدمِ÷ خلق شده از خاک باز مسجّل و قیاس وی باطل است.
6- ابلیسِ نادان از اینکه خداوندأ، آدم÷ را با دستان خود آفریده و از روح خود در وی دمیده و بر ملائکه امر بر سجدۀ وی نموده، غافل بوده که آدم÷ از چه اختصاصات و امتیازاتِ وصفناپذیری برخوردار بوده است، و بدین خاطر وی بر ملائکه نیز برتری یافته در حالی که ملائکه با عنصر ساختاری خود و اطاعت از ربّ العالمین از شیطان ملعون برتری جستهاند.
همانطور که محرز گردید دو صفت پلید "کبر و حسادت" شیطان را به منجلاب کفر و ستیز با امر پروردگارﻷ نمود، خداوندأ در خطاب به تکبّر شیطان فرمودهاند:
﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّکَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِینَ١٣﴾ [الأعراف: 13] «(خداوند به شیطان) گفت: پس از این (بهشت) فرود آی! تو را نرسد که در این (مکان دلآرا و جایگاهِ والا) تکبّر ورزی. پس بیرون رو، تو از زمرۀ خوارانی».
با این وصف تکبّر از جملۀ اخلاق مذموم و کریهی است که انسان را از زمرۀ انسانهای خوار و پَست میکشاند و بدین خاطر است که خداوندأ فرمودهاند:
﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣﴾ [الحدید: 23]. «و خداوند هیچ شخص متکبّر فخرفروشی را دوست نمیدارد.»
و از جمله قوانین ثابت خداوندأ است که هرکس تکبّر ورزد از زمرۀ دوزخیان خواهد بود مگر اینکه توبه نماید، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٦﴾ [الأعراف: 36]. «و کسانی که آیات مرا تکذیب کنند و از آنها، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن میمانند.»
و بدین خاطر هم است که پیغمبر اکرم ج فرمودهاند: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حبة مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ».[10] (هر کس به اندازۀ سنگینی دانۀ خردلی در قلبش کبر باشد، وارد بهشت نمیگردد).
انسان باید بداند همانطور که شیطان کبر و غرور داشت، همین صفت را به انسان نیز القا میکند، و دوای این درد، خشوع و تواضع در برابر خداوند و اجرای اوامر و نواهی اوست، همانطور که پیشتر بیان شد جوهر اسلام اطاعت محض و بدون چون و چرای انسان در برابر خالقش است و این حاصل نمیگردد مگر با خشوع و تواضع در برابر خالق عظیم. خداوند تعالی میفرماید:
﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾ [الحدید: 16]. «آیا وقت آن برای مؤمنان فرا نرسیده است که دلهایشان به هنگام یاد خدا، و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟.»
نماد این عملکرد در ملائکه مقرب الهی بود که برمبنای حکم ذات اقدس یکتا بر آدم÷ سجده بردند. و انسان باید آن را اسوه خود قرار دهد.
شیطان جدای از تکبّر و غرور، حسادت نیز داشت، اگرچه این خصلتهای ناپسند در همدیگر ریشه دارند، به گونهای که خداوند میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٤﴾ [الحدید: 23-24]. «خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست نمیدارد. همان کسانی که بخل میورزند و مردم را نیز به بخل ورزیدن دعوت میکنند. هرکس که (از این فرمان) روی گردان شود (به خدا زیانی نمیرسد) چرا که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است).»
بخل و حسادت جز در امورهای معنوی و درجات قرب به خداوندأ، از امور مذمومی است که انسان باید از آن بپرهیزد و از جمله آثار تکبّر و خودپسندی، حسد میباشد که آنقدر مذموم میباشد که انسان باید از آن به خداوند متعال پناه ببرد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5]. «بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا میرسد. و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد میورزد.»
افراد حسود در واقع به خداوند حکیم ناسپاسند؛ زیرا آنها کسانیند که به دادههای خداوندﻷ به دیگران ناخشنودند و با این وصف همیشه در کمین هستند انسان را از نعمتهای خداوندأ در دین و دنیا محروم سازند، این افراد با همۀ تلاشی که میکنند، هرگز آسودهخاطر نیستند و عملکرد آنها در این زمینه نمادی محرز از کمبود شخصیتی و بیماری درونی دارد لذا انسان باید مواظب شرّ آنها باشند، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ﴾ [البقرة: 109]. «بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند با اینکه حقانیت برایشان کاملاً روشن گشته است.»
پس بر دعوتگران لازم است که افراد را برمبنای انقیاد و تسلیم شدن محض در برابر حق و شریعت اسلام تربیت کنند، و به آنها بیاموزند که باید همیشه ندای ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ﴾ [البقرة: 285]. «شنیدیم و اطاعت کردیم.»
بر قلب و وجود آنها سیطره یابد و حتّی اگر مخالفین آنها ازحق صحبت نمودند باید از جناحگیری پرهیز نموده و با تمام وجود حق را بپذیرند.
همچنین باید دعوتگران خود را از تکبّر و برتری دور کنند و همانگونه که خداوندأ به پیغمبرش ج فرمان میدهد و میفرمایند:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢١٥﴾ [الشعراء: 215]. «دو بال (محبّت و مودّت) خود را برای مؤمنان که از تو پیروی میکنند بگستران.»
پس همیشه باید خیرخواه و أمین مردم باشد. همچنین شایستۀ دعوتگر نیست که نسبت به مسلمانان دیگر تکبّر نماید، خداوند متعال دربارۀ صفات مؤمنانی که دوستشان دارد و آنان نیز پروردگارشان را دوست دارند میفرمایند:
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ﴾ [المائدة: 54]. «نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند.»
ابن کثیر/ در تفسیر این آیه میگوید: «این صفات مؤمنین کامل است که در برابر ولی و برادرش متواضع و فروتن است و در برابر دشمنش سختگیر و شکستناپذیر است، همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ﴾ [الفتح: 29] «محمّد فرستادۀ خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.»[11]
آری! با همۀ این اوصاف جای بس تعجب است که برخی از مسلمانان نسبت به دیگر مسلمانان به گونهای ناشایست رفتار میکنند و بدون اینکه هیچ تلاشی برای اصلاح آنها انجام داده باشند به انتقاد و بیان بدیهای آنها در نزد دیگران میپردازند، گویی این افراد فراموش کردهاند که غیبت حرام است، و چنانچه از خود آنها سؤال شود که این همه انتقادهای بیثمر و بدگوییها بهرۀ چیست؟ جوابی ندارند. آنها نمیدانند که شیطان این اعمال را مدخلی برای تفرقه و جدایی مسلمانان یافته است خصوصاً در عصر حاضر که دشمنانِ بسیاری در کمین آنها هستند، پس موضعگیری مسلمانان نسبت به هم باید همانند رفتار پیغمبر خداوند محمّد مصطفی ج نسبت به مؤمنان باشد که خداوند آنرا چنین وصف میفرمایند:
﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨﴾ [التوبة: 128] «بیگمان پیغمبری از خود شما به سویتان آمده است، هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید، به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است».
در نتیجه هر دعوتگری نخواهد خود را از کبر و حسد خالی سازد و مزیّن به این صفات پیغمبر خدا ج در آیۀ مذکور نگردد، باید در اخلاص و جهتِ عملکرد خود شک کند، و بیشک پای در بیراهه نهاده است و موجباتِ هلاک خود و دیگران را فراهم آورده است.
(1-3-2) حیلههای شیطان و دشمنی او با انسان
شیطان دشمن آدم÷ است؛ زیرا خداوندأ به سبب عدم سجدۀ وی بر آدم÷ مورد طرد و لعن خداوند تعالی قرار گرفت، و بدین خاطر شیطان دشمنی خود را به آدم÷ و همۀ فرزندان وی تسرّی داد؛ چرا که آنها دارای ارتباط خویشاوندی با آدم÷ هستند، خداوند تعالی دشمنی شیطان را در قرآن کریم به آدم÷، و همسرش‘ و فرزندانِ آنها خبر میدهد و آنها را از این دشمن همیشه در کمین تحذیر و آگاه میکند، برخی از این آیات عظیمه عبارتند از:
1- خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ١١٦ فَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّکَ وَلِزَوۡجِکَ فَلَا یُخۡرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧﴾ [طه: 116-117]. «(ای پیغمبر! بیان دار) آنگاه که به فرشتگان دستور دادیم: برای آدم سجده(ی تعظیم و تکریم) ببرید، پس سجده بردند مگر ابلیس که سر باز زد. آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپائید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد.»
2- خداوندﻷ میفرمایند:
﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ٢٠ وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١﴾ [الأعراف: 20-21].
«سپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا عورات نهان از دیده آنان را بدیشان نماید و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر که(اگر از این درخت بخورید) دو فرشته میشوید، و یا اینکه( در این سرا) جاویدان خواهید شد. تا پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از این درخت نهی نکردم و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم.»
3- خداوندأ از دشمنی شیطان به فرزندان آدم÷ خبر میدهد و میفرمایند:
﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٣٩ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٤٠﴾ [الحجر: 39-40]. «گفت: پروردگارا! به سبب اینکه (به خاطر انسان) مرا گمراه ساختی، (معاصی و اعمال زشت را) در زمین برایشان میآرایم و جملگی آنان را گمراه مینمایم مگر بندگان گزیده و پاکیزه تو از ایشان.»
﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ﴾ یعنی؛ برای فرزندان آدم÷ زینت میدهم.
4- خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا٦١ قَالَ أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗا٦٢﴾ [الإسراء: 61-62]. «زمانی که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم کرنش کنید، فرشتگان جملگی کرنش کردند مگر ابلیس. گفت: آیا برای کسی کرنش کنم که او را از گل آفریدهای؟ شیطان گفت: به من بگو که آیا همان کسی است که او را بر من ترجیح و گرامی داشتی؟ اگرمرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی نابود میگردانم.»
شیطان در کمال گستاخی خداوندأ را مسبّب گمراهی خود میداند، در حالی که به هیچ وجه اینگونه نبود، بلکه تمرّد و عصیان خودش که ریشه در تکبّر و حسادت وی داشت باعث کفر و عصیان وی شد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ١٧﴾ [الأعراف: 16-17]. «(شیطان) گفت: بدان سبب که مرا گمراه کردی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان مینشینم، سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ به سراغ ایشان میروم و (گمراهشان میکنم. تا بدانجا که) بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.»
با وجود این جسارت و کجفهمی، شیطان عزم و تصمیم در گمراه کردن فرزندان آدم÷ را مینماید و بدین خاطر از خداوندأ طلب عجیبی میکند و خواهان زندگی جاوید در دنیا میشود، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ٧٩ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ٨٠ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١﴾ [ص: 79-81]. «گفت: پروردگارا! پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران تا روزی که مردمان دوباره زنده میگردند، (خداوند) فرمود: تو از مهلت دادهشدگانی، تا روز زمان معیّن.»
با توجّه به این آیۀ شریفه خداوندﻷ به شیطان فرصت میدهد ولی نه تا روز رستاخیز، بلکه ﴿إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١﴾ یعنی؛ تا زمان معینی که خداوند انتهای عمر اهریمن را در آن معلوم داشته و این زمان اندکی قبل از قیامت خواهد بود[12]، پس با این وصف شیطان عمر طولانی را در دنیا خواهد داشت. با این وصف خداوندﻷ به شیطان فرصت میدهد تا بر زمین بماند و مایۀ امتحان و آزمایشِ بندگان خداوندأ باشد، شیطان با همه تکبّر و عصیانی که در برابر خداوندﻷ بجا آورد، و دشمنی که با آدم÷ و ذریّۀ وی دارد، عزم راسخ در گمراهی بندگان خداوندﻷ مینماید.
با همۀ کینه و دشمنی شیطان و اعلان آشکار این دشمنی از طرف وی، خداوند تعالی بس شفاف و واضح به بندگانش اعلام میدارد:
﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ﴾ [فاطر: 6]. «بیگمان شیطان دشمن شما است، پس شما هم او را دشمن بگیرید».
و نیز میفرمایند:
﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨﴾ [البقرة: 168]. «پابهپای شیطان راه نیفتید، بیگمان او دشمن آشکار شماست».
این تحذیر خداوندأ، یعنی؛ دوری از شیطان و راه وی از واجبات شرعی است. بر هر مسلمانی واجب است که همیشه در طاعت پروردگار خود بماند، و از لوازم بندگی خدا دوری از شیطان و احزاب او است که مقدمه و اساس بندگی خدا میباشد زیرا؛ "ما لا یَتِمُّ الواجبُ إلّا به فهو واجبٌ" یعنی؛ مقدمۀ واجب نیز واجب میباشد بدین خاطر است که خداوندﻷ میفرمایند:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ [الأعراف: 27]. «ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همانگونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد ...».
پس انسان باید همیشه و در همه حال بداند که شیطان از جهتهای مختلف تیرش را به سوی او نشانه برده و به گونهای او و حزبش در کمین انسان نشستهاند که انسان آنها را نمیبیند:
﴿إِنَّهُۥ یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُۥ مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ﴾ [الأعراف: 27]. «شیطان و همدستانش شما را میبینند، در صورتی که شما آنها را نمیبینید.»
و بدین خاطر است که پیغمبر خدا ج فرمودهاند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنَ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ.»[13] (شیطان همانند مجرای خون در بدن فرزند آدم جریان دارد.) یعنی؛ همیشه او را میپاید و او را در سیطره خود دارد و در وی نفوذ میکند مگر اینکه انسان، این دشمن دیرینه خود را بشناسد و در پرتو نور آیات الهی بتواند در هر موقع و حالتی سلاح مناسب مقابله با وی را داشته باشد، تا در این نبردی که تا زمان مرگ انسان جریان دارد، همیشه پیروزمند و سرافراز بیرون آید، و بدین خاطر است باید هر مسلمان و هر دعوتگری در جریان حیات خود و کار دعوت از مکاید شیطان غافل نگردد و مبادا او را با ترفندهایی که اگر انسان مواظب نباشد، محاصره کند و به دام بیاندازد و انسان قیامت خود را از دست دهد.
با ثبوت دشمنی بزرگ شیطان و قبیلۀ بدکردارش، جهت تشخیص مکاید شیطان برای انسان سعی خواهد شد که برخی از کیدهای این موجود خبیثِ ملعون در پرتو آیات الهی به صورت مختصر و مفید بیان شوند، تا انسان با شناسایی آنها شیطان را از هدف اصلیاش که گمراهی و نابودی و فساد و تباهی و پلشتی انسان است، مأیوس و ناامید گرداند، برخی از این مکاید عبارتند از:
(1-3-2-1) آراستنِ باطل و ابتداع
از جمله حیلههای شیطان زینت بخشیدن به اعمال زشت و حرام نزد انسان است، شیطان در این شگردِ پلیدِ خود سعی بر آن دارد که انسان را با تلقینِ یاوهها و دروغگویی متقاعد کند کاری که وی انجام میدهد، نه تنها زشت و حرام نیست بلکه نکو و پسندیده میباشد، قرآن کریم این شیوۀ عملکرد شیطانِ رجیم را اینگونه بیان میفرماید، خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣﴾ [الأنعام: 43]. «آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما گرفتار میآیند، خشوع و خضوع کنند، ولی دلهایشان سخت شده است (و علاوه بر قساوت قلب) اهریمن (هم) اعمالی را که انجام میدهند برایشان آراسته و پیراسته است».
دو نمونه از تزیین اعمال توسط شیطان که قرآن آنرا به تصویر کشیده است عبارتند از:
اوّل: خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّی جَارٞ لَّکُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّنکُمۡ إِنِّیٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤٨﴾ [الأنفال: 48]. «(به یاد آور) زمانی را که اهریمن (با وسوسههای خود) اعمالشان را در جلو دیدگانشان میآراست و میگفت: امروز هیچکس نمیتواند بر شما پیروز شود و من، همپیمان و یاور شما هستم.»
این گفته شیطان خطاب به دشمنانِ پیغمبر خدا محمّد مصطفی ج است، مفسران در تفسیر این آیه دو دیدگاه دارند:
دیدگاه اوّل: شیطان بدون اینکه به شکل انسان درآید، آنان را وسوسه کرد.
دیدگاه دوّم: برای کفّار قریش در حالی که جهت نبرد با مسلمانان رهسپار بدر بودند، به شکل انسان درآمد، کفّار از طایفۀ بنی کنانه میترسیدند که مبادا از پشت به ایشان حمله کنند، شیطان خود را در شکل سراقۀ کنانی درآورد و به کفّار قریش گفت: من یاری دهندۀ شما از بنی کنانه هستم، و از جانب آنها گزندی به شما نمیرسد، پس گفته ﴿وَإِنِّی جَارٞ لَّکُمۡ﴾ بنابر حقیقت است و معنی "%y` " در اینجا به معنی دافع ضرر از صاحبش است.[14]
دوّم: خداوند تعالی در داستانی گفته هدهد به سلیمان÷ را درباره ملکه سبا چنین بیان میفرماید:
﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا یَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ فَهُمۡ لَا یَهۡتَدُونَ٢٤﴾ [النمل: 24]. «من او و قوم او را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده میبرند، و اهریمن اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه (توحید) به در برده است، آنان (به خدا و یکتاپرستی) راهیاب نمیگردند.»[15]
از جمله موارد بس خطرناکی که شیطان از مدخل تزیینِ اعمال، انسان را در بند میکشد و فریب میدهد انداختن وی در ورطۀ بدعت و نوآوری است، بدعت در دین به گونهای است که انسانِ مسلمان فکر میکند که عمل وی عبادت و مطابق قوانین الهی است و حتّی در مواردی خود انسانها برآن نام بدعت حسنه میگذارند، غافل از اینکه هر بدعتی در دین شرّ است و موجب آتش جهنم میشود.[16] تفاوت آن با معصیّت در آن است که انسان میداند که اشتباه و خطا میکند و باید توبه نماید ولی در مورد بدعت تصوّر نمیکند که به بیراهه و معصیّت کشیده شده است. بدین خاطر علما در مورد بدعت گفتهاند: بدعت از معصیّت شرتر و بدتر است، و انسانهای مبتدع به گونهای مصداق این آیۀ شریفه قرار میگیرند که خداوند تعالی میفرمایند:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾ [الکهف: 103-104]. «(ای پیغمبر! به کافران) بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانیاند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند.»
در مواردی داعیان إلی الله به گناه و معصیّت میافتند و اشتباهات خود را نیک میدانند و هیچ انتقادی را نمیپذیرند و تصوّر میکنند حق مطلق تنها آنها هستند و حتّی دیگر مسلمانانی که با وی همنشینی و مجالست دارند به دلیل مِهر و عطوفتی که نسبت به یکدیگر دارند و یا در مواردی بنابر خجالتکشیدن از نهی از منکر از انتقاد وی خودداری میکنند و آنها این عمل خود را نکو میپندارند. خداوند تعالی، بنی اسرائیل را سرزنش میکند وقتی نهی از منکر نمیکردند، خداوندـ میفرمایند:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٧٨ کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنکَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٧٩﴾ [المائدة: 78-79]. «کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته سرکشی میکردند و از حدّ میگذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها خلع نمیکردند و پند نمیدادند و چه کار بدی میکردند!».
باید در دین از افراطگرایی دوری کرد؛ چراکه دین نه تنها قلم صحّه بر آن نمیگذارد بلکه بر آن خط بطلان میکشد. و هر داعیی باید انتقاد پذیر باشد و هرگز خود را حق مطلق نخواند و اعمال خود را برتر نشناسد بلکه همیشه با اخلاص و ایمان به انتقادهای مخالفان خود گوش فرا دهد و نیک و آراسته بدانها پاسخ گوید و هرگز به گونهای عمل ننماید که بین مسلمانان تفرقه حاصل گردد.
پیشگیری از حیلههای شیطان در آراستهکردن اعمال و ابتداع:
بنیادیترین اصل در مصون ماندن از تزیین اهریمن، سر تسلیم فرود آوردن به احکام الهی و تبعیّت محض از رهنمونهای خداوندـ و پیغمبر عظیمالشأن ج است؛ زیرا در چهارچوب احکام الهی دیگر مجالی برای احداث و پیدایش احکامی دیگر نمیماند و مسلمان باید این فرمودۀ گرانبار رسول اکرم ج را آویزۀ دل و جان خود کند، که میفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ»[17] (هرکس در دین ما چیزی بوجود آورد که از آن نیست، مردود است).
جامعه اسلامی نیز باید مطابق احکام الهی و مستند به قوانین شریعت حکم صادر کند و همچنین در برابر یکدیگر بدون هیچ انگیزهای منفی در صورت اشتباه و خطا از جانب مسلمانی به آن تذکّر دهد و وی را از گناه نجات دهد؛ چرا که امر نمودن مردم به انجام اعمال نیک و خود عکس آن را انجام دادن، طبق قوانین خداوندأ از گناهان کبیره است، مثلاً: چنانچه کسی از تحریم ربا و نگاه به نامحرم صحبت میکند ولی خود در دام معاملات حرام و نگاههای پلید غرق است، آیا این چنین افراد فرمودۀ خداوندﻷ را فراموش کردهاند که میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣﴾ [الصف: 2-3]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا سخنی (به دیگران) میگویید که خودتان برابر آن عمل نمیکنید؟ اگر سخنی را بگویید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا میگردد.»
(1-3-2-2) ترساندن مؤمنان
انسان بنابر غریزه از هر آنچه مایۀ اذیّت و آزار و ضرر به وی گردد، میهراسد و لازمۀ این ترس فرار از آن است. شیطان نیز از این صفت انسان باخبر است، و آن را وسیلهای برای پیشبرد اهداف خبیث خود کرده است. خداوند تعالی نیز انسان را از این حیلۀ شیطان که در دو زمینه؛ مال و اولیای شیطان میباشد، به صورت شفاف و با جزئیات آگاه میسازد.
الف) وسوسههای هراس از تنگدستی
انسان مال را دوست دارد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠﴾ [الفجر: 20]. «و اموال و دارایی را بسیار دوست میدارد».
و نیز خداوند تعالی میفرمایند:
﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ﴾ [آل عمران: 14]. «برای انسان، محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است. از قبیل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره...».
پس شیطان یکی از مدخلهای نفوذ و تسلّط بر انسان را حریص کردن انسان بر مادیّات میداند و سعی دارد در این زمینه از دو جهت به انسان ضربه بزند:
اوّل) سعی دارد که انسان به حرام و از راههای بس ناشایست به این مادیّات دست یابد.
دوّم) تلاش میکند که انسان را از انجام اعمال صالح با مالش همچون انفاق و زکات و... بترساند و راههای ترس و رعب انداختن وی نیز روشهای مختلف دارد، در مواردی انسان را از انفاق باز میدارد و آن را مایۀ فقیر شدن انسان جلوه میدهد در حالی که خداوند فرمودهاند:
﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ﴾ [البقرة: 276]. «خداوند ربا را نابود میکند و (ثواب) صدقات (و اموالی که از آن بذل و بخشش شود) را فزونی میبخشد.»
این بدان خاطر است که شیطان خواهان فقر و فحشا است، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨﴾ [البقرة: 268]. «اهریمن شما را وعده تهیدستی میدهد و به انجام گناه شما را دستور میدهد، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی میدهد و خداوند فضل و رحمتش وسیع (و از همه چیز) آگاه است.»
شیطان بنابر علاقهای که انسان به مال و شغل و جایگاه مادّی که دارد، سعی دارد انسان را برای حفظ و نگهداری آن به گونهای بهراساند تا انسان جهت محافظت آن از امر الهی درگذرد و دست به هر کاری بزند، و در مواردی این مسئله برای داعی آنقدر سنگین میشود که در صورتی که در ایمان و توکّل خود سستی کند مجالی برای ضربۀ سهمگین شیطان بر او حاصل میشود و نباید در این راستا از هیچ تهدیدی بهراسد و فقط الله را مدّنظر گیرد.
انسان مسلمان و دعوتگر باید بداند که مال از آنِ خداست، و خداوندﻷ، انسان را مالک مال کرده است، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ ءَاتَىٰکُمۡۚ﴾ [النور: 33]. «و از مال و ثروت خدا که خدا به شما داده است بدیشان بدهید.»
و نیز میفرمایند:
﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ٧﴾ [الحدید: 7]. «به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید، و از چیزهایی ببخشید که شما را در آنها نماینده(ی خود در تصرّف) و جانشین دیگران در بدست گرفتن اموال کرده است؛ زیرا کسانی که از شما ایمان بیاورند و (در راه خدا) بذل و بخشش کنند، پاداش بزرگی دارند.»
پس انسان با این وصف قبل از مرگ، حیاتش را غنیمت شمرد و اموال خود را انفاق کند؛ تا در سایۀ این انفاق جدای از لبیک گفتن به امر پروردگار، از مزایای آن در دنیا و آخرت بهرهمند گردد. خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠ وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١﴾ [المنافقون: 10-11]. «از چیزهایی که به شما دادهایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه میشود اگر مدّت کمی مرا به تأخیر اندازی و زندهام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمرۀ صالحان و خوبان شوم؟!.»
انسان مسلمان و دعوتگر باید بداند که خداوند متعال، رزّاق است. و در مواردی که دعوتگری از طرف شیطان تهدید به نابودی رزق و روزیش میشود، در این حالت ترس فقر و مشکلات مادّی به سراغش میآید، وی باید بداند که خداوندأ، رزّاق است. برای مسلمان مسلَّم است که تکیه بر اسباب مبنی بر رازق بودن آنها شرک است و نفی اسباب که مشروع و علنی هستند کفر به حساب میآید، پس هرکس از ترس فقر از بیان و عمل به حق استنکاف کند، نباید شک داشته باشد که وی در رازقیّت خداوندأ دچار مشکل شده و دامنش به شرک آلوده گشته است؛ زیرا خداوندأ میفرمایند:
﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾ [هود: 6]. «هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزی آن، بر عهدۀ خداست.»
این آیۀ کریمه بیانی واضح در کفیل بودن خداوندـ به رساندن رزق به هر جنبنده بر زمین دارد و انسان نیز در این وعدۀ صادق، داخل میگردد.
و نیز خداوند تعالی میفرمایند:
﴿وَکَأَیِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ یَرۡزُقُهَا وَإِیَّاکُمۡۚ﴾ [العنکبوت: 60]. «چه بسیارند جنبندگانی که نمیتوانند روزی خود را بردارند، خدا روزیرسان آنها و شماست.» [18]
پس انسان مسلمان باید همیشه بداند که خداوند رازقِ اوست و تقوا پیشه کردن و بر حق ماندن و تقوا پیشه کردن مسیلهای برای کسب رزق میباشد. خداوندـ میفرمایند:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ﴾ [الطلاق: 2-3]. «هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات را برای او فراهم میسازد و به او از جایی که تصورش نمیکند روزی میرساند.»[19]
ب) ترساندن شیطان از دوستانش
دوستانِ شیطان، یاریدهندگان، دوستداران و پیروانِ او هستند، اهریمن با داشتن چنین دوستانی سعی دارد که دلِ مؤمنان را بلرزاند و آنها را از وجود و عملکرد دوستانش بهراسد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٧٥﴾ [آل عمران: 175]. «این تنها اهریمن است که شما را از دوستان خود میترساند، پس از آنان مترسید و از من بترسید اگر مؤمنان هستید.»
پس شیطان بر دوستان خود تکیه میزند و انصار خود را بازوهای خود میداند تا بدین وسیله به مؤمنان ضربه زند، با همۀ این تهدیدها خداوندـ ابراز میدارد که دوستانِ شیطان ضعیف و پوچند و ارزش ترسیدن را ندارند و تنها کسی که مستحق ترس را داراست، خداوند متعال میباشد. از صفات انبیای الهی که اسوه و قدوۀ بشریتند، این میباشد که در برابر ترسها و تهدیدها فقط از خداوندﻷ هراس دارند. خداوند تعالی میفرمایند:
﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٣٩﴾ [الأحزاب: 39]. «پیغمبران پیشین، یعنی آن کسانی که رسالتهای خدا را (به مردم میرساندند)، و از او میترسیدند و از کسی جز خدا نمیترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر باشد.»
و نباید فراموش کرد کسانی که به این ندا لبیک گفتهاند، پیروزمند شدهاند، همانند اصحاب پیغمبر خدا ج که خداوندـ در مورد آنهاش میفرمایند:
﴿ٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِیمٌ١٧٢ ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣﴾ [آل عمران: 172-173]. «کسانی که پس از زخمهایی که خوردند و جراحتهایی که برداشتند، فرمان خدا و پیغمبر را اجابت کردند، برای کسانی که (چنین کار) نیکی کردند و (از نافرمانی خدا و پیغمبر ترسیدند و) پرهیز نمودند، اجر و پاداش بس بزرگی است. آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید؛ ولی بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.»
این مؤمنان، آن کسانی هستند که پیغمبر ج آنان را سحرگاهِ روز بعد از کارزارِ تلخ و ناگوار اُحُد، بار دیگر به بیرون رفتن با خود خواند، و ایشان در حالی که هنوز زخمهایشان تازه بود، و دیروز نیمهجانی از دستِ مرگ در کارزار بِدر برده بودند، و هنوز هول و هراس و بلوای رزم، و مرارت و سختی شکست، و شدّت و حدّت بلا و اندوه را فراموش نکرده، و عزم و ارادۀ خویشتن را باخته، و گذشته از زخمیبودن، تعدادشان کاهش یافته بود، فرمان رسول ج را لبیک گفتند.
این رادمردان تاریخ، الگویی برای عمل هستند و با همۀ ترس و هولی که آنها را دربر گرفته بود (و خداوند این راز غیبی را برملا کرد؛ زیرا فقط خداوند به درونها آگاه است،) ولی آنها استقامت کردند و دست از پا خطا نکردند و با قدمهای محکم و طربناک به سوی حقیقت رفتند هرچند خطرها و ملامتهایی را احساس میکردند، پس هر مسلمان و دعوتگری نیز باید بداند که در مسیر حق دچار آزمونهایی خواهد شد؛ چرا که دعوت به سوی خداوندﻷ، جهاد در راه او محسوب میشود، و بیشک جهاد معارضه و مبارزه با باطل است و سرِ ستیز با ظالمانِ زورگویی دارد که در پیشبرد اهداف خبیث خود از هر گونه اقدامی علیه مسلمانان و دعوتگران دریغ نمیکنند و آنان را اذیّت و آزار مینمایند و ...، پس دعوتگر باید دلخوش و دلگرم به وعدههای الهی و ثواب و رضایت وی باشد. خداوند انسان را از این مضمون آگاه میسازد و میفرمایند:
﴿وَلَا تَهِنُواْ فِی ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَکُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ یَأۡلَمُونَ کَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا یَرۡجُونَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا١٠٤﴾ [النساء: 104]. «در جستجوی قوم (کافری که اعلان جنگ نمودند) سستی مکنید. اگر (از جنگ و جراحات و آزار آنها) درد میکشید، آنان هم مثل شما درد میکشند و رنج میبرند، (ولی فرق شما و ایشان در این است که) شما چیزی از خدا میخواهید که آنان نمیخواهند (و آن رضای الله و بهشت جاویدان است) و خداوند آگاه و حکیم است».
پیشگیری از ترس از اولیای شیطان
مسلمان و دعوتگر باید بداند که از جمله قوانین و سنّتهای الهی ابتلا و آزمون مؤمنان است، تا ایمانِ صادق از غیرِ صادق هویدا گردد. در این راستا با برخی از فرمودههای حضرت حقّأ همراه میشویم تا این مسئله بهتر محرز شود، خداوندأ میفرمایند:
1- در سورۀ عنکبوت:
﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣﴾ [العنکبوت: 1-3]. «الف، لام، میم، آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم به حال خود رها میشوند و ایشان آزمایش نمیگردند؟ ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند (با انواع تکالیف و مشقتها و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کردهایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند.»
2- در سورۀ بقره:
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤﴾ [البقرة: 214]. «آیا گمان بردهاید که داخل بهشت میشوید بدون آنکه به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشتهاند؟ زیانهای مالی و جانی به آنان دست داده است و پریشان گشتهاند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بودهاند میگفتهاند: پس یاری خدا کی (و کجا) است؟! بیگمان یاری خدا نزدیک است.»
3- در سورۀ محمّد:
﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَکُمۡ٣١﴾ [محمد: 31]. «ما همه شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعاً آزمایش میکنیم، تا معلوم شود مجاهدان و صابران شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفتهاید یا خیر؟!.»
4- در سورۀ آل عمران:
﴿۞لَتُبۡلَوُنَّ فِیٓ أَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَذٗى کَثِیرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦﴾ [آل عمران: 186]. «به طور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار میگیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است، و از کسانی که کفر ورزیدهاند، اذیّت و آزار فراوانی میبینید و اگر بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، (کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید.»
پس دعوتگر باید بداند که از قوانین ثابت خداوند تعالی بروز سختیها و مشکلات جهت آزمایش او است پس وجود سختیها و مصیبتها دلیل بر تعطیل شدن و کمرنگ شدن امر خطیر دعوت ندارد؛ زیرا آن واجب شرعی است و بدون آن جامعه و دین از بین میروند و این رسالت انبیاء† که هماکنون بر دوش امّتِ محمّد ج گذاشته شدهاست باید مطابق قوانین خداوندأ اجرا گردد و دعوتگر هم نباید از تخویف شیطان و انصار وی بهراسد؛ زیرا بدون شک هیچ سختی و آزاری بدون اذن و ارادۀ خداوند به انسان نمیرسد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلَّا مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٥١﴾ [التوبة: 51]. «بگو: هر چیزی (از خیر و شرّ) به ما نمیرسد، مگر چیزی که خدا برای ما مقدر کرده است. او مولی و سرپرست ما است، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس.»
پس وقتی خداوندأ سرپرست مؤمنین باشد چه باکی وجود دارد که انسان از موجودات حقیر و پلید و شیطان صفت بترسد[20]، جدای از این دعوتگر باور راستین دارد کسی بدون اذن خدا نمیتواند به وی ضرری یا نفعی به وی برساند و این موضوع چراغ راه اوست که دفع ضرر و جلب منفعت تنها به دست پروردگارـ، حاصل میگردد و بسی بیهوده و کژراهی خواهد بود که انسان در چنین حالاتی از شیطان و انصار وی بهراسد؛ زیرا خداوندأ میفرمایند:
﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧﴾ [الأنعام: 17]. «اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آنرا برطرف کند، و اگر خیری به تو برساند (هیچکس نمیتواند جلوگیری کند)؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است».
این آیه ابراز میدارد که کسی بدون اذن پروردگار به کسی ضرری نمیرساند، پس دعوتگر باید در هر حالتی و هر شرایطی قدم از راه خارج نکند و با تمام وجود ندای زیر را سر دهد:
﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٨﴾ [یوسف: 108]. «بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا میخوانم و پیروان من هم (چنین میباشند)، و خدا را منزّه (از انباز و نقص و دیگر ناشایست) میدانم، و من از زمرۀ مشرکان نمیباشم.»
(1-3-2-3) القای آرزوهای دروغین توسط شیطان
از جمله ترفندهای شایع شیطان گرفتار کردن انسان در بندهای آرزوهای دروغین و دادن وعدههای پوچ و واهی است که خداوند تعالی این حیله شیطان را که عزم راسخ بر گمراهی فرزندان آدم÷ دارد، به صورت شفاف چنین بیان میفرماید:
﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا١١٩﴾ [النساء: 119]. «حتماً آنان را گمراه میکنم و به دنبال آرزوها و خیالات روانشان میگردانم، و (آنگاه که بدین وسیله ایشان را فرمانبر خود کردم، هرچه را خواستم) بدیشان دستور میدهم، و آنان (اعمال خرافی انجام میدهند و از جمله:) گوشهای چهارپایان را قطع میکنند، و بدیشان دستور میدهم، و آنان آفرینش خدا را دگرگون میکنند (و حتّی دین خدا را تغییر میدهند، و فطرت توحید را به شرک میآلایند!) و هرکه اهریمن را به جای خدا سرپرست و یاور خود کند، به راستی زیان آشکاری کرده است.»
سپس خداوندﻷ رفتار و کُنش شیطان را با انسان اینگونه بیان میکند، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠﴾ [النساء: 120]. «اهریمن بدانان وعدهها میدهد و به آرزوها سرگرم میکند، و اهریمن جز وعدههای فریبکارانه بدیشان نمیهد.»
"الأمانی" جمع أمینه یعنی؛ آرزوها، گفته میشود: "تمنی الشیء" یعنی؛ خواستن و آرزو کردن چیزی ولو اسبابِ کسبش مهیّا نشده باشد. همانند قمارباز که خواهان کسب ثروت با قمار است در حالی که قمار سبب طبیعی و مشروع برای کسب ثروت نیست.[21]
در این روش شیطان انسان را غوطهور در خیالات و آرزوهایی میکند که در ذات خود حرامند و انسان را از توبه و عمل صالح باز میدارند و انسان در آرزوهای واهی همچون طول عمر و عدم وجود قیامت و زنا و کسب حرام گرفتار میشود و بخاطر آنها دنیا را بر آخرت ترجیح میدهد و به فساد کشیده میشود، البته آرزو کردن صحیح و مشروع نه تنها مذموم نیست بلکه مشروع و مایۀ پیشرفت انسان است و وسیلهای میشود تا انسان انگیزه کسب اعمال صالح و نیز مواهب مشروع دنیوی را داشته باشد.[22]
آرزوهایی که شیطان در قلب انسان میافکند، ثابت نیست بلکه به نسبت اشخاص و احوال متفاوت است، امام قرطبی در مورد فرمودۀ خداوند تعالی: ﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ﴾ میگوید: «و این منحصر به یک آرزو نیست؛ زیرا شیطان هر انسانی را به نوعی از آرزوها و به اندازۀ رغبت وی به تمایلات و هوی و هوسش گرفتار میسازد.»، به طور مثال شیطان انسان را فریب میدهد که با قُمار ثروت بدست آورد، و یا شهوت و هوس را بر او غلبه میسازد و او را به زنا ترغیب میکند با این توجیه که او جوان است و الان نمیتواند ازدواج کند مجبور است این کار را بکند، و بعد از زنا توبه میکند و یا ترغیب به روابط نامشروع با نامحرم میکند به انگیزۀ اینکه میخواهد با او ازدواج کند و شناخت بر شخص پیدا کند و در اثنای این وعدهها و آرزوها شخص را به منجلاب فساد و تباهی میکشاند.
خداوندأ از ترفندهای شیطان چنین خبر میدهد:
﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠﴾ [النساء: 120]. «اهریمن بدانان وعدهها میدهد و به آرزوها سرگرم میکند، و اهریمن جز وعدههای فریبکارانه بدیشان نمیهد.»
شیطان در اثنای وعدهها و آرزوها به یاران و یاوران خود وعده میدهد که ما بر حق هستیم و در دنیا و قیامت پیروز و سعادتمند میباشیم. در واقع شیطان کیدش را برمبنای فریب پیش میبرد؛ زیرا "غرور" به چیزی اطلاق میشود که در ظاهر محبوب و ایدهآل است ولی در باطن زشت و پست است. و انسان در مواردی که تصوّر میکند که چیزی برای وی لذیذ و نافع است ولی در نهایت دردها و درماندگیها و ضررها به سراغش میآید، در واقع فریب خورده است.[23]
جامعه اسلامی و هر دعوتگری باید از این ترفند شیطان مصون باشد؛ زیرا شیطان در مواردی آنها را فریب میدهد و به آنها القا میکند که آنها با سبک و روشهایی خاص خارج از حدود خداوندأ میتوانند امر به معروف و نهی از منکر کنند، غافل از اینکه کار دعوت باید مطابق قواعد و ضوابط شرعی باشد و در مواردی دعوتگران مردم را به خرافات و بدعتهایی گرفتار میکنند، به ظنّ اینکه مطابق شریعت عمل میکنند، و با این حال هم، این افراد انتقادپذیر نیستند و خود را حق مطلق تصوّر میکنند و حتّی منتقدین را به باد سُخره میگیرند و نوعی برتری در خود احساس میکنند. این افراد باید بدانند هیچ دعوتگری نباید از راه شریعت خارج گردد و در مسیر دعوت با هر انتقادی که روبرو شود باید آنرا گوش کند و در صورت صحیح و درست بودن با جان و دل بپذیرد حتّی اگر از جانب خصم و مخالفان وی باشد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ﴾ [الزمر: 17-18]. «بشارت به بندگانی باد که به همۀ سخنان گوش فرا میدهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی میکنند.»
حال این نیکوترین و زیباترین کلام همان دعوت به سوی خداوندأ و قوانین ناب شریعت است؛ چراکه خداوند در تفسیر نیکوترین و زیباترین سخن میفرمایند:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٣﴾ [فصلت: 33]. «گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان امر یزدان) هستم؟.»
(1-3-3) راههای مقابله با شیطان
شیطان دشمن آشکار انسان است، و هر لحظه در کمین وی میباشد تا او را بفریبد و اهداف خبیث خود را محقّق سازد. خداوند تعالی، شیطان را به عنوان دشمنِ انسانها معرفی نموده و اعلام آماده باش را به انسان داده است که همیشه مجهّز به اسلحههایی باشد تا بتواند بوسیلۀ آنها دشمن را از پا در آورد در غیر اینصورت او انسان را به هلاکت و منجلاب و باتلاقِ گناه و معصیّت میکشاند. در واقع شیطان همانند دزدی است که در کمینِ ایمانِ انسان میباشد و همین که انسان سستی کند، هجوم میبرد و ایمانِ انسان را به یغما میبرد. شیطان به هر وسیلهای از کوتاهیها و غفلتهای انسانها سوء استفاده میکند و تیر زهرآگینِ وسوسه را در روح انسان فرو میبرد تا بدین وسیله ایمان انسان را مسموم کند، بدین خاطر انسانها باید پیشگیریهایی جهت نفوذ شیطان داشته باشند و خود را مجهّز به پادزهرها و اسلحههایی نمایند تا بتوانند با این اهریمن خبیث و حقیر مبارزه کنند، البته با همه این اوصاف کید شیطان به هر نحو و روش و سبکی ضعیف و ناچیز است؛ زیرا خداوند تعالی میفرمایند:
﴿إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًا٧٦﴾ [النساء: 76]. «بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است.»
این بدین معناست که مکر و حیلظ اهریمن در برابر اسباب و اسلحههایی که خداوندأ برای مؤمنان قرار داده آنقدر ضعیف است که بسیار راحت منهدم میگردد همانند مکر وی در غزوۀ بدر که خداوندـ چگونه با ارسال ملائکه آنها را بازنده میدانِ نبرد کرد.[24] با همۀ این اوصاف نباید دشمن را دست کم گرفت و حتماً به نبرد آن باید رفت. برخی از این امورات که انسان با تجهیز به آنها در امنیّت به سر میبرد عبارتند از:
1- ایمان به خداوند متعال و توکّل بر او.
2- ترک گناهان.
3- زهد در دنیا و فریب نخوردن به آن.
4- پناه بردن به خداوند از شرّ شیطان.
5- گفتار و کردار نیک.
هرکدام از این مباحث به صورت مختصر و مفید در پرتو آیات الهی توضیح داده میشوند:[25]
(1-3-3-1) ایمان به خداوند و توکّل بر او
خداوند تعالی میفرمایند:
﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗا٦٥﴾ [الإسراء: 65]. «بیگمان تو سلطهای بر بندگان (مخلص و مؤمن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.»
منظور از "عِبَادِی"، افراد مؤمن و مخلص خداوند میباشد، و چون بر خداوندأ، توکّل میکنند، خداوندـ برای حفاظت آنها کافی است.[26] خداوندـ در جایی دیگر هم در قرآن به طور قطع و بدون شائبه عدم تسلّط و نفوذ شیطان را بر بندگانِ مؤمن و متوکِّل خود بیان میفرماید و این به عنوان قانونی از جانب پروردگارﻷ تصویب شده که انسان میتواند با سپر ایمان و توکّل از کید و حیلههای مزوّرانۀ شیطانِ نفرین شده نجات یابد، خداوند متعال میفرمایند:
﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩﴾ [النحل: 99]. «بیگمان شیطان هیچگونه تسلّطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند.»
همانطور که پیشتر نیز گفته شد، دعوتگر بدون اسلحۀ ایمان و توکّل بر الله نمیتواند در برابر مصائب و مشکلاتِ دعوت طی طریق کند، و همچنین اهداف عالیۀ خود را به سر منزلِ مقصود برساند؛ زیرا محرِّک دعوت، ایمان است و سِپَرِ آن توکّل، پس باید هر دعوتگر و خصوصاً جامعۀ اسلامی آنقدر بر ایمان و توکّل بر الله تأکید داشته باشند و آنرا در خود تقوات کنند تا در سایۀ این موهبت و رحمت عظیم الهی بتوانند مردم را نیز از آن بهرهمند سازند.
انجام گناه و معصیّت توسط انسان دروازههای نفوذِ شیطان بر انسان را باز میکند، در این حالت وجود انسان محل مناسبی بر بذرپاشی شیطان بر آن میگردد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠﴾ [النحل: 100]. «تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند و به واسطۀ او شرک میورزند.»
منظور از کسانی که شیطان را به دوستی میگیرند؛ افرادی است که از شیطان تبعیّت میکنند و به جای خداوندﻷ، این موجودِ خبیث و ملعون را به دوستی میگیرند و از وی پیروی میکنند.[27]
از جمله مواردی که خداوندـ، داستان آنرا تعریف مینماید، و شیطان از کوتاهی مؤمنان سوء استفاده کرده، سرکشی برخی از مؤمنان در غزوۀ اُحُد میباشد، خداوند تعالی میفرمایند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ مِنکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا کَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٥٥﴾ [آل عمران: 155]. «آنان که در روز رویارویی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پارهای از آنچه کرده بودند (که سرکشی از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است.»
کاملاً محرز است که شیطان از هر فرصت و حالت و شرایطی سوء استفاده میکند که انسان را به لغزش اندازد و نافرمانی خالقِ بیهمتا و عظیم خود را بنماید، پس بر انسان است که از گناهان دوری گزیند؛ چرا که گناه، گناه میآورد و اطاعت، اطاعت به دنبال دارد، پس باید به این ندای باری تعالی با جان و دل لبیک گفت که میفرمایند:
﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨ إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩﴾ [البقرة: 168-169]. «و پا به پای اهریمن راه نیفتید (و از شیطان پیروی نکنید)، بیگمان او دشمن آشکار شماست. او تنها شما را به سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد (و بدیها را در نظرتان میآراید و شما را وا میدارد بر) اینکه آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید.»
منظور از ﴿خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ﴾ هرگونه معصیّتی به خداوند تعالی را در بر میگیرد.[28] ترک گناه برای دعوتگران از دو جهت اهمیّت خاص دارد:
اوّل: در صورتی که دعوتگر غوطهور در گناه باشد و با این حال مردم را به ترک گناه دعوت کند، بیشک تضادِّ رفتاری وی با گفتارش آثار بس سوء و منفی در بین مردم ایجاد میکند و مردم این عالمانِ بیعمل و دعوتگرانِ عاصی را نقد میکنند و در مواردی این عملکرد آنان عاملِ فساد در جامعه میشود، این به خاطر تضاد در اقوال و کردار آنهاست. این عملکرد جدای از داشتن آثار و نتایج منفی، گناه بس بزرگی برای دعوتگر خواهد بود و موجب خشمِ عظیم خداوندـ، زیرا خداوند تعالی میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣﴾ [الصف: 2-3]. «ای مؤمنان! چرا سخنی (به دیگران) میگویید که خودتان برابر آن عمل نمیکنید؟ اگر سخنی را بگویید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا میگردد.»
دوّم: ترک گناهان تقوای الهی را حاصل میکند. از دیدگاه علما تقوا به ترک همۀ گناهان و انجام عبادات و طاعات در حدّ توانایی انسان اطلاق میشود. تقوای دعوتگر قلب تپندۀ دعوت است، که آثار و ثمرات بس شگرف و زیادی را به بار میآورد، از جمله:
الف) کسب فرقان: خداوند ـ میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢٩﴾ [الأنفال: 29]. «ای مؤمنان! اگر از خدا (بترسید و از مخالفت فرمان او) بپرهیزید، خدا بینش ویژهای را به شما میدهد که در پرتو آن حق را از باطل میشناسید، و گناهانتان را میزداید و شما را میآمرزد؛ چرا که یزدان دارای فضل و بخشش فراوان است.»
مفسران "فرقان" را به معنای (مُخرِج) یعنی؛ خارج کننده در دنیا و قیامت و به معنای (نجات از سختیها) و نیز (نصر و یاری) دانستهاند، ولی کلمۀ فرقان اعم از این معانی است، به معنای وجود بینش و روشبینی است؛ که انسان مُتّقی در سایۀ آن حق را از باطل جدا میسازد و در پرتو آن به اهداف مذکور نیز میرسد، ابن کثیر آن را چنین تفسیر کرده است: هرکس تقوای خداوندﻷ را با انجام اوامرش و ترک زواجرش داشته باشد، خداوندﻷ وی را نائل به معرفت و شناختِ جداسازی حق از باطل میکند، و این سببِ نصرت و نجات وی و خارج شدن وی از امور و سختی و امتحانهای دنیا و سعادت وی در قیامت میشود، و نیز گناهانش بخشیده میشوند، و تقوا گناهان را محو و مایۀ غفران آنها میشود و سببی برای نیل به ثواب بیکران خداوندﻷ است.[29]
و این بینش دعوتگر را به قلههای رفیعِ اهدافِ دعوت میرساند؛ زیرا هر دعوتگری در مسیر کار خود دچار عَقَبِهها و گردنههای صعبالعبوری میشود که بدون وجود این بینش که نصرت و نجات را در بر دارد، نمیتواند از آنها عبور کند و این بر هر دعوتگری دیکته میکند که از انجام اعمال صالح همچون التزام واقعی به نمازهای فرض، نماز شب، انفاق، تضرّع و خشوع در برابر خالق منّان، نیکی به والدین و .... غافل نگردد.
ب) نجات و کسب رزق نکو: خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ﴾ [الطلاق: 2-3]. «و هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنایی) را برای وی فراهم میسازد. و به او از جایی که تصوّرش را نمیکند روزی میرساند.»
بیشک هر دعوتگری در تنگناهای دعوت خود با تکیّه بر قدرت و تفکّرِ خود به تنهایی نمیتواند از مصائب رهایی یابد لذا تقوای وی وسیلهای برای نجات اوست و همچنین رزق ـ مادّی و معنوی ـ از نیازهای اولیه و اصلی هر مسلمانی است، پس تقوا یکی از راههای کسب رزق برای وی است البته از جایی هم که خودش تصوّرش را نمیکند، پس هر دعوتگر و مسلمانی میتواند با تقوا خود را پیش خدای خود که صادقتر از او وجود ندارد، بیمه کند و بنابر این قانون تغییرناپذیر خود را با تقوایش همیشه در ساحل نجات و غوطهور در رزق الهی تصوّر کند.
ج) آسان شدن کارها: خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا٤﴾ [الطلاق: 4]. «هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا کار و بارش را ساده و آسان میسازد.»
کسی جز خداوندأ نمیتواند راه را برای دعوتگر هموار و راحت کند، تقوا از جمله راههایی میباشد که خداوندأ راهها و مشکلاتِ سنگین و طاقتفرسای دعوت را بوسیلۀ آن آسان میگرداند. مقاتل میگوید: کسی که در اجتناب معصیّتش از خداوندأ بترسد، خداوندأ در توفیق وی برای عبادت، کارش را آسان و سهل میکند.[30]
د) بخشیده شدن گناه و کسب پاداش: خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یُکَفِّرۡ عَنۡهُ سَیَِّٔاتِهِۦ وَیُعۡظِمۡ لَهُۥٓ أَجۡرًا٥﴾ [الطلاق: 5]. «و هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، بدیها و گناهان او را محو کرده و میزداید، و پاداش وی را بزرگ مینماید.»
از جمله آثار بس خوشایند و نویدبخش تقوا، بخشیده شدن گناهان و کسب پاداش زیاد است، این پیامد غیرِ قابل وصفِ تقوا به هر دعوتگر و مسلمانی کمک میکند، که در هر لحظه که دچار خطا شد با تقوای خویش خط بطلان بر گناهان خود بکشد و به آرامش دست یابد و خود را مشمول این مژده و هدیۀ زیبا و بزرگ الهی کند.
(1-3-3-3) فریب زرق و برق دنیا نخوردن
دنیا محل گذر انسان است، انسان هرگز به گذرگاه دل نمیبندد و آنرا سرای جاویدان نمیداند، بلکه آنرا پلی برای رسیدن به مقصد تصوّر میکند، انسان مسلمان باید ماهیّت و ارزش دنیا را تنها در این بداند که نهایت استفاده را جهت جمعآوری اعمال صالح از آن بکند، و بداند چند صباحی که در آن میماند، بسان برق میگذرند و اگر فریبِ ظواهر آن گردد و خود را به مسائل پوچ و واهی آن مشغول کند، از اهداف عالیه و اصلی وا میماند؛ خداوندﻷ نیز انسان را از این امتحان سخت آگاه میکند و میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥﴾ [فاطر: 5]. «ای مردمان! وعدههای خدا حق است، پس زندگی دنیوی شما را گول نزد و اهریمن شما را دربارۀ خدا نفریبد.»
سعیدبن جبیرس میگوید: غرور و فریب خوردن دنیا این است که انسان به نعمتها و لذات آن جای آخرت مشغول گردد تا اینکه احوال او به گونهای تغییر میکند و بعد از مرگش با پشیمانی و تأسف میگوید: ای کاش! بر زندگی خود خیرات و حسناتی پیشاپیش میفرستادم! و در﴿وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾ منظور از "غَرُور"، شیطان است که آفریدگانِ خداـ را فریب میدهد و آنها را از پرداختن به آخرت وا میدارد و با شهوات و لذّتهای دنیا مشغول میکند و آنها را به معصیّت پروردگار تعالی وسوسه میکند و به آنها القا میکند که بعد از انجام گناه توبه کنند و آنان به گمانشان هم از لذّتهای دنیا بهرهمندند و هم به نعمتهای آخرت میرسند.[31] در واقع حقیقت دنیا وجودی ناپایدار و موقتی و بیارزش است؛ بدین خاطر خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥﴾ [آل عمران: 185]. «و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست.»
دنیا در برابر قیامت آنقدر بیارزش است که هر خردمندی با کمی تعقّل درمییابد که ارزش ندارد ارزشهای زودگذر و موقّتی آنرا به لذّتهای بیکران قیامت و رضای خداوند متعال مبادله کرد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ٣٨﴾ [التوبة: 38]. «لذّتجویی و کالای این جهان در برابر لذّت و کالای آن جهان، چیز کمی بیش نیست.»
پس با این وصف انسان باید دریابد که این دنیا و همۀ آنچه که در آن است، نابود میشوند و همۀ آنچه که برای قیامت و رضای خالق یکتاأ مهیّا نموده جاودانه است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿مَا عِندَکُمۡ یَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ﴾ [النحل: 96]. «آنچه نزد شما است ناپایدار و فانی است، و آنچه نزد خدا است ماندگار و باقی است.» [32]
تشبیهات قرآن برای دنیا:
با همۀ این اوصاف، قرآن تشبیهاتِ شگرف و نابی از دنیا و قیامت به تصویر میکشد که تدبّر در آنها بسیاری از واقعیّتهای حیات را محرز میکند. و در تدبّر در آنها دریافت میشود که دنیا موهون و پست و بیارزش است و گذرا و ناپایدار میباشد و نیز فریبنده برای جاهلان و الکی خوشها میباشد،[33] این مثالها عبارتند از:
1- خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢٤﴾ [یونس: 24]. «حال دنیا (از حیث زوال و فنا و از میان رفتن نعمت آن) همانند آبی است که از آسمان میبارانیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسانها و حیوانها از آنها میخورند (و استفاده میکنند، میرویند و) به هم میآمیزند تا بدانجا که زمین (در پرتو آن) کاملاً آرایش و زیبایی میگیرد و آراسته و پیراسته میگردد و اهل زمین یقین پیدا میکنند که بر زمین تسلّط دارند (و حتماً میتوانند از ثمرات و غلات و محصولات آن بهرهمند شوند. در بحبوحه این شادی و در گیراگیر این سرسبزی و آراستگی) فرمان ما (مبنی بر در هم کوبیدن و ویرانکردن آن) در شب یا روز در میرسد (و با بلاهای گوناگون، از قبیل: سرمای سخت، تگرگ شدید، سیل، طوفان، و غیره، آن را نابود میسازیم) و گیاهانش را از ریشه برآورده و دروده و نابودش میکنیم. انگار دیروز در اینجا نبوده است (و هرگز وجود نداشته است، و انسانهایی در آن سرزمین نزیستهاند) ما (بدین وضوح) آیهها(ی خویش) را برای قومی تشریح و تبیین میکنیم که میاندیشند (و میفهمند).»
2- خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥﴾ [الکهف: 45]. «ای پیغمبر! برای آنان (که به دارایی مینازند و به اوّلاد و اموال میبالند) مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از (ابر) آسمان فرو میفرستیم. سپس گیاهان زمین از آن (سیراب میگردند و به سبب آن رشد و نمو میکنند و) تنگاتنگ و تو در تو میشوند (عطر گل و ریحان با آواز پرندگان در هم میآمیزد و رقص گلزار و چمنزار در میگیرد. ولی این صحنهی دلانگیز دیری نمیپاید و باد خزان وزان میگردد، و گیاهان سرسبز و خندان، زردرنگ و) سپس خشک و پرپر میشوند و بادها آنها را (در اینجا و آنجا) پخش و پراکنده میسازند! (آری! داشتن را نداشتن، و بهار زندگی را خزان در پی است، پس چه جای نازیدن به وی است. این خدا است که نعمت و حیات میدهد و هر وقت که بخواهد نعمت و حیات را بازپس میگیرد) و خدا بر هر چیزی توانا بوده (و هست).»
3- خداوند ـ میفرمایند:
﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠﴾ [الحدید: 20]. «بدانید که زندگی دنیا تنها بازی، سرگرمی، آرایش و پیرایش، نازش در میان همدیگر، و مسابقهی در افزایش اموال و اوّلاد است و بس. دنیا همچو باران است که گیاهان آن، کشاورزان را به شگفت میآورد، سپس گیاهان رشد و نمو میکنند، و بعد گیاهان را زرد و پژمرده میشوند، و آنگاه خرد و پرپر میگردند. در آخرت عذاب شدیدی (برای دنیاپرستان) و آمرزش و خوشنودی خدا (برای خداپرستان) است. اصلاً زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست.»
پیغمبر اکرم ج فرمودهاند: «کُنْ فِى الدُّنْیَا کَأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِیلٍ»[34]. «در دنیا طوری باش که گویی غریب یا مسافری.»
بر مبنای این فرمودههای خداوند عظیم الشأنأ و پیغمبر اکرم ج، دنیا با همۀ بیارزشی و ناپایدار بودنش ارزش فریب خوردن ندارد، و این حقیقت باید در طول حیات همراه انسان باشد و این واقعیت در برخی از مقاطع زندگی همچون، وجود بیماری، ناتوانی و پیری، عجز ودرماندگی و رو به افول رفتن زندگی و توانایی جسمی برای انسان هویدا میشود ولی بیشترین حالت فهم و درک ناپایداری دنیا و پوچ بودنش با تفکّر و تدبّر و یقین به این فرمودههای خداوندـ حاصل میگردد. البته دقّت شود که بیارزشی دنیا در دل سپردن و معصیّت کردن در آن مطرح است؛ ولی در ذات خود به عنوان پلی برای قیامت و راهی برای کسب رضایت الله بس ارزشمند و گرانبها میباشد.
عبدالعزیزبن ابی حازمس از پدرش روایت میکند که گفت: «هنگامی که عبدالعزیزبن مروان در حال احتضار مرگ بود، گفت: کفنی که در آن قرار میگیرم را برایم بیاورید، میخواهم به آن نگاه کنم، هنگامی که در جلویش قرار دادند گفت: «از دنیا چیزی جز این را دریافت نمیکنم؟ سپس پشتش را برگرداند و گریست و در این حال میگفت: وای برتو ای دنیا که چه مکانی هستی؟، زیادِ تو، کم است و هرچند کمِ تو نیز بیشک اندک است، و ما نسبت به تو فریب خوردیم.»[35]
پس دعوتگر و مسلمان باید دریابد که سرای دنیا آنقدر بیارزش است که در صورتی که هرکس این حقیقت برایش آشکار شود، دیگر دلیل و انگیزه برای نافرمانی خداوندأ پیدا نمیکند، و انسانهای بزرگ با این تفکر است که جان و مال و هر آنچه را که در دنیا داشتهاند با منّت تقدیم خداوندـ میکنند. در واقع کسانی که دل به دنیا بستهاند بسان دخترِ خردسالی هستند که عروسکی دارد و تصوّر میکند که عروسکش تمامی دنیای اوست و آنقدر آنرا دوست میدارد که با آن صحبت میکند، از آن مواظبت میکند و حتّی بیاحترامی دیگران به آن برایش ناخوشایند و ناراحتکننده است، حال وقتی این دختر خانمِ کوچولو، بزرگ میشود و پای در دوران جوانی و بزرگسالی میگذارد، دیگر نه تنها آن منزلت دوران کوچکی را برای عروسکش قائل نیست بلکه حتّی خجالت میکشد که با آن در میان مردم صحبت کند و آن را در آغوش بگیرد و آن را به همراه خود به میهمانی ببرد. آری! واقعیت مردانِ بزرگی که فریب دنیا را نخوردهاند بسان همان دخترِ بزرگشده هستند که همانگونه وی دیگر دلبستگی دوران خردسالیش را به عروسک ندارد، آنها نیز به میزان رشد و بزرگی ایمانشان از مشغول شدن به دنیا خجالت میکشند و حتّی از مشغول شدن به آن عارشان میآید و بدین خاطر بدون هیچ دغدغهای قیامت را بر دنیا ترجیح دادهاند و انواع سختیها و مصائب را نیز در این مسیر با جان و دل قبول میکنند ولی آنان که جرأت چنین معاملهای ندارند، همانند آن دختربچه هنوز با عروسکشان یعنی؛ دنیا سرگرمند هرچند جسمشان بزرگ شده ولی قوۀ تعقّل و ادراک و ایمانِ آنها رشد و تکامل نیافته و فریب سرای موقت دنیا را خوردهاند.
(1-3-3-4) پناه بردن به خداوندأ از شیطان
پناه بردن به خداوند با «أَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ». انجام میگیرد که منظور و مفهوم آن این است: من از شیطان رانده شده به خداوند پناه میبرم تا از ضرر و شر او در دین و دنیایم مصون باشم و در انجام اوامر الهی و دوری از منهیاتش هیچ خللی ایجاد نکند.
خداوند متعال در قرآن کریم پناه بردن به او را از شیطان و وسوسههایش توصیه نموده است، : خداوند ـ میفرمایند:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠﴾ [الأعراف: 199-200]. «گذشت داشته باش و آسانگیری کن و به کار نیک دستور بده و از نادانان چشمپوشی کن و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید به خدا پناه ببر. او شنوای داناست.»
و نیز میفرمایند:
﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨﴾ [المؤمنون: 96-98]. «(به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهایی که میگویند، آگاهیم و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان در پناه تو میدارم.»[36]
دشمنی شیطان و انسان متفاوت است، بدین خاطر خداوند در آیات 199 و 200 سورۀ مبارکۀ أعراف در برابر دشمنی انسان توصیه به صبر و گذشت نموده ولی انسان در برابر شیطان که تصمیم قاطع بر فریب انسان دارد، بنابر آیات 97 و 98 سورۀ مبارکۀ مؤمنون با پناه بردن به خداوندأ میتواند قلعهای بسازد تا از شرّ وسوسهها و ضررهای این خبیثِ ملعون مصون بماند. امام رازی میگوید: استعاذه و پناهنده شدن به خداوندأ مانع از القای وسوسههای شیطان است، به دلیل فرمودۀ خداوند تعالی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾ [الأعراف: 201]. «پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (یزدان) میافتند، و بینا میگردند.»
بدین سبب پروردگارـ، پیغمبرش ج را در موقع قرائتِ قرآن امر به استعاذه میکند تا این قرائت از وسوسه در امان ماند.[37] البته پناه بردن به خداوند تعالی فقط در امور شرّ و وسوسهها نیست، بلکه در اعمال خیر و نیک نیز استعاذه وجود دارد؛ زیرا به قول قاسمی: «هر حقّی دشمنی دارد، و آن شیطان، انسان و جن است.»[38] پس انسان در این مواقع نیز باید به خداوندـ پناهنده شود، بدین خاطر خداوند در دو سورۀ گهذبار و حیاتبخش ندا داده شده که ای پیغمبر خدا ج ! به پروردگارت پناه ببر. خداوندـ میفرمایند:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5]. «بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا میرسد. و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد میورزد.»
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6]. «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. از شرّ وسوسهگری که واپس میرود. وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد. (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها.»
این دو سوره رهنمود و رهنمونی از سوی یزدان سبحان نخست برای پیغمبرش ج و بعد از او برای همگی مؤمنان است. رهنمود و رهنمون به اینکه به کنف حمایت او، و به پناهگاه او، پناه ببرند از هر چیز خوفناکی، چه پنهان باشد و چه آشکار، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد، و چه جزئی باشد و چه کلّی... .[39]
در فضیلت و ناب بودن این سورهها روایات متعدّد وجود دارد، از جملۀ روایاتِ صحیح:
- عقبه بن عامرس روایت کرده که پیغمبر ج فرمود: «أنزلت علی آیاتٌ لم یر مثلهن قط المعوذتین»[40]. «بر من آیاتی نازل گردی که مانند آنها هرگز دیده نشده است و آنها: معوذتین.»
- از جابرس روایت که پیغمبر ج فرمود: «إقرأ یا جابر!» «بخوان ای جابر!» گفتم: چه چیز را بخوانم پدر و مادرم فدایت باد؟ فرمود: «اقرأ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾». و من آنها را خواندم. فرمود: «إقرأ بهما، ولن تقرأ بمثلهما». «آنها را بخوان که هرگز مانند آنها را نخواندهای.» [41]
- عائشه –ل- روایت کرده: «پیغمبر ج هرشب وقتی به رختواب خود میرفت، کف دستهایش را کنار همدیگر میآورد، سپس دو سورۀ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١﴾ را میخواند و به کف دستهایش فوت میکرد و میدمید. آنگاه تا آنجا که میتوانست دستهایش را بر بدنش میکشید و میمالید. نخست سر، سپس رخسار، آنگاه قسمت پیشین بدنش را دست میکشید و مسح میکرد... این کار را سه بار انجام میداد.» [42]
همچنین از توصیههای پیغمبر أکرم ج در موقع وسوسه در ایمان این میباشد که:
- (فَلْیَسْتَعِذْ باللّه وَلْیَنْتَهِ).[43] (به الله پناه ببرد و آنچه را که در آن به شک افتاده، رها کند.)
- و بگوید: (آمَنْتُ بِاللهِ وَرُسُلِهِ).[44] (به الله و فرستادگانش ایمان آوردم.)
با این توصیههای أکید باری تعالی و توصیه و عملکرد رسول الله ج مبنی بر پناه بردن به ذات اقدس الهیأ از شیطان رانده شده، محرز است که هر دعوتگری باید در آغاز سخن و دعوتش با استعاذه به حضرت حق ـ از شرِّ وسوسۀ شیطانِ رجیم خود را رهای بخشد و با بیان این کلام گهربار نوعی انزجار خود را از شیطان و هر آنچه وی دوست دارد، اعلام و اعلان نماید و با آن خود را پناهنده به خدایی کند که خواهان رضایت اوست و انجام دعوت نیز فقط بخاطر اوست.
خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِینٗا٥٣﴾ [الإسراء: 53]. «ای پیغمبر! به بندگانم بگو: سخنی (در گفتار و نوشتار خود) بگویند که زیباترین باشد؛ چرا که اهریمن (به وسیله سخنهای زشت و ناشیرین) در میان ایشان فساد و تباهی به راه میاندازد، و بیگمان اهریمن (از دیرباز) دشمن آشکار انسان بوده است.»
بنابراین فرمودۀ خداوندأ، محرز است که شیطان با کلام و نوشتارِ زشت و خلاف حق و نکوهیده مدخل برای تفرقه و عداوت بین مسلمین و دعوتگران را مییابد. از آنجایی که از بارزترین، بیشترین و راحتترین وسیلۀ ارتباط انسان گفتار است، پس انسان باید آنقدر مواظب باشد که بهانه دست اهریمنِ ناپاک ندهد تا بدین وسیله رابطۀ پاک و حسنه بین برادران و خواهران مسلمان به عداوت و دشمنی و تیرگی و ناپاکی و پلشتی تبدیل شود.
بر این اساس چنانچه در مواردی دیگران نسبت به فرد مؤمن بدگفتاری و بدرفتاری کردند، خداوندﻷ توصیه به رفتار نیک نموده و میفرمایند جواب بدی باید با خوبی پاسخ داده شود و در این باره چنین میفرمایند:
﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨﴾ [المؤمنون: 96-98]. «به کار دعوت خویش ادامه بده و (خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهایی که (درباره تو و دعوت تو) میگویند، آگاهیم، و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان در پناه تو میدارم و خویشتن را در پناه تو میدارم از اینکه با من (در اقوال و اعمال و سایر احوال) گرد آیند.»
واکنش در برابر دشمنان و افراد بدزبان و بدکردار به نیککاری بس سخت و سنگین است و بدین خاطر خداوند عظیم توصیه فرمودهاند که به وی پناه برده شود ولی همین عملکرد باید بر اساس صبر و استقامت انجام گیرد در غیر این صورت این بارِ سنگین به منزلِ مقصود نمیرسد.
خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٦﴾ [فصلت: 34-36]. «نیکی و بدی یکسان نیست (هرگز بدی را با بدی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند، مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهرۀ بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجّه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایۀ لطف او پناه بر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید).»
پس حسب قانون خداوندأ در این زمینه، جوابِ زشتی و بدی، باید با خوبی باشد و کسانی میتوانند صاحب این خُلق باارزش و ستوده از جانب خداوندأ گردند که صبور و دارای ایمانِ راسخ باشند و لازمۀ این عملکرد هم پناه بردن به خداوندـ از شرِّ شیطان است. با این وصف هر دعوتگری باید بدون هیچ شک و شبههای در هر حالت و احوالی از این صفت ارزنده بهرهمند باشد، خصوصاً در مواردی که دیگران وی را به باد مسخره میگیرند و یا اینکه وی را متحجّر و بیسواد میخوانند، پس دعوتگر باید صبور باشد و با توکّل و پناه بر خداوندأ و ایمان راسخ، به راه خود ادامه داده و با تمام وجود به نیکی و شایستگی که در خور هر مسلمانی است عمل نماید و وی با این عملکرد باید دیانت و اعتقادات خود را فقط با کلام به مردم نرساند بلکه با عمل خود جلوهگاهی از اعمال صالح شود.
این مسئله خصوصاً در مورد داعیان راه حق و حقیقت صدق میکند، این دعوتگران باید بدانند که عقیدۀ رسولالله ج با متخلّق شدن به اخلاق رسولالله ج به مردم ابلاغ میشود و آثار خود را نشان میدهد، آنان باید در نظر داشته باشند در راستای دعوت اسلامی نباید در برابر مخالفان خود مرتکب گناهانی همچون غیبت و بدگویی و آزار و اذیّت و ... شوند. این داعیان فراموش کردهاند که اخلاص هرگز تناسبی با چنین گناهانی ندارد، آنان چشمان اشکآلود پیغمبر خدا ج را نباید فراموش کنند که تا چه حدّی نسبت به دشمنان دین خدا پریشان حال بود، این افراد این آیۀ قرآن را آویزۀ دل خود کنند که خداوندأ خطاب به پیغمبر ج میفرمایند:
﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا٦﴾ [الکهف: 6]. «نزدیک است خویشتن را در پی (دور گردیدن و کفر پیشه گرفتن) ایشان (از ایمان آوردن، دق مرگ کنی و) از غم و خشم اینکه آنان بدین کلام ایمان نمیآورند (خود را) هلاک سازی.»
پس دعوتگر و جامعۀ اسلامی باید همیشه و در همه حال با اخلاق نیکو در برابر مخالفانِ خود رفتار کند تا شمیم عطرِ گفتار آنها در کردارشان نیز وزیدن گیرد و مخالفان را مست خود سازد.
هر انسانی، شیطانی را تا زمان مرگ به همراه دارد که پیغمبر خدا ج میفرماید: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ، إِلَّا وَقَدْ وُکِّلَ بِهِ قَرِینُهُ مِنَ الْجِنِّ قَالُوا: وَإِیَّاکَ؟ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: وَإِیَّایَ، إِلَّا أَنَّ اللهَ أَعَانَنِی عَلَیْهِ فَأَسْلَمَ، فَلَا یَأْمُرُنِی إِلَّا بِخَیْرٍ»[45]. (هیچکدام از شما وجود ندارد مگر اینکه جنّی به همراه وی قرار داده شده است، گفته شد: حتّی شما ای پیغمبر خدا!، فرمودند: حتّی من، با این تفاوت که خداوند مرا بر وی یاری فرموده، و (همراه من) مسلمان گشته، و مرا جز به نیکی فرمان نمیدهد.)،
و این شیطانی که همراه انسان بوده در روز قیامت نسبت به کسی که گوش به حرف وی بوده، عمل خود را کتمان میکند، و شخص را خطاکار اعلام میکند، خداوندـ میفرمایند:
﴿۞قَالَ قَرِینُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَیۡتُهُۥ وَلَٰکِن کَانَ فِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٖ٢٧﴾ [ق: 27]. «شیطانی که در دنیا پیوسته همدم او (بوده است) میگوید: من او را به طغیان وسرکشی (از فرمان یزدان) وا نداشتهام. بلکه او خود در گمراهی ژرف بودهاست.»
پس انسان مسلمان و دعوتگر با عمل بدین راهکارهای ناب و رهنمونهای بیهمتا از جانب حق تعالی، خود را در برابر شیاطین مجهَّز و مسلَّح سازد و هیچ ترفند و حیلهای از شیطان را دستکم نگیرد تا بدین وسیله به قوانین خداوندـ لبیک گفته و در سایۀ قوانین وی از شرِّ وسوسۀ این اهریمنِ خبیثِ پلیدِ مکّارِ بدکردارِ ملعون که دیرباز شیطنت و دشمنی خود را با پدر همۀ انبیاء† و انسانها شروع کرده، در امان و مصون بماند.
(2-4) اهداف حاصل از داستان فرزندان آدم÷
خداوندأ داستان پسران آدم÷ را بیان میکند، که بنابر نظر سلف و خلف اسمهای آنها هابیل و قابیل بوده است، آنچه از آیات شریفه محرز است بین این دو برادر اختلافی بر مسئلهای حاصل میگردد، و تصمیم میگیرند که هرکدام عملی را برای تقرّب به خداوندأ انجام دهند و خداوندأ از هابیل که مُخلص بود، میپذیرد و از دیگری که مُخلص نبود و قابیل نام داشت نمیپذیرد،[46] خداوندـ این قسمت داستان را اینگونه تعریف میفرمایند:
﴿۞وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَیۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ یُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ﴾ [المائدة: 27]. «داستان دو پسر آدم را چنانکه هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان. زمانی که هرکدام عملی را برای تقرب (به خدا) انجام دادند، امّا از یکی پذیرفته شد، ولی از دیگری پذیرفته نشد.»
هنگامی که قربانی قابیل پذیرفته نشد و به هدف خود نرسید، تصمیم به قتل برادرش میگیرد، خداوندـ در ادامۀ داستان میفرمایند:
﴿قَالَ لَأَقۡتُلَنَّکَۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِینَ٢٧﴾ [المائدة: 27]. «گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (برادرش) گفت: خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران میپذیرد.»
در لحظهای که هابیل تهدید به قتل شد، وی جواب خردمندانه و مؤمنانهای به برادرش میدهد که خداوند ـ از آن چنین خبر میدهد و میفرمایند:
﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقۡتُلَنِی مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ یَدِیَ إِلَیۡکَ لِأَقۡتُلَکَۖ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٨﴾ [المائدة: 28]. «اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به سوی تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم. آخر من از پروردگار جهانیان میترسم.»
همانطورکه پیشتر اشاره گردید این عملکرد نمادی از تقوا و ترس از یزدان سبحان است[47]، مسلمان نباید جواب بدی را با بدی پاسخ گوید بلکه باید با آن با نیکی و خوبی و معقولانه برخورد کند. بدین خاطر است که پیغمبر خدا ج فرمودهاند: «إذا تواجه المسلمان بسیفهما فالقاتل و المقتول فی النار»[48]. (هرگاه دو مسلمان به روی هم شمشیر بکشند، قاتل و مقتول در آتش میافتد.)
هابیل نه تنها عمل و تهدید برادرش را به بدی پاسخ نمیدهد بلکه سعی میکند که برادرش را با ترس از خدا و عذابش نصیحت کند، و میگوید:
﴿إِنِّیٓ أُرِیدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِی وَإِثۡمِکَ فَتَکُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِکَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٩﴾ [المائدة: 29]. «من میخواهم با گناه من و گناه خود برگردی و از دوزخیان باشی، و این سزای ستمگران است.»
همانطور که مشاهده میشود هابیل به صورت تدریجی به وعظ برادرش میپردازد، در ابتدا عدم قبولی اعمال برادرش را بیاخلاصی و بیتقوایی اعلام میکند، سپس وی را از کُشتن با یادآوری ترس از پروردگار جهانیان تحذیر میدهد و در آخر که کار به جایی نمیبرد، مأیوس نمیشود و برادرش را تنذیر میدهد که گناه کشتن مرا بر گناهانِ اصلی خود میفزایی، با همۀ این تلاشها، قابیل تصمیم خود را عملی میکند، خداوند ج میفرمایند:
﴿فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٣٠﴾ [المائدة: 30]. «پس نفس (سرکش) او تدریجاً کشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به کشتن کرد، و او را کشت! و از زیانکاران شد.»
زیباست تحلیل و تفسر این قسمت از داستان را از زبان شیرین سیدقطب/ بشنویم:
«بعد از همۀ اینها، پس از یادآوری و اندرزگویی و نرمش و سازش و بیدارباش و هوشیارباش، آری به دنبال همۀ این کارها و گفتارها، نفسِ شرور برجهید، و بزه و گناه روی داد، و جنایت به وقوع پیوست. بزهکاری و جنایت روی داد بدانگاه و در آن حال که نفس امارهاش همۀ گردنهها را برایش هموار جلوه داد، و همۀ مواضع را سهل و ساده در نظرش آراست و پیراست، نفس امارهاش کشتن را در برابر دیدگانش آسان جلوه داد! اما کشتن چه کسی؟ کشتن برادر خود! این بود که کیفر برحذر داشتنها و به هراس انداختنها دامنگیرش گردید و سزای بد خود را دید:
﴿فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٣٠﴾ [المائدة: 30]. «و از زمرۀ زیانکاران شد».
خویشتن را باخت و به هلاکتش انداخت. برادر خود را از دست داد و مددکار و دوستی از دستشبرفت. دنیای کنونی خویش را هدر داد. چه شخص قاتل زندگی آرامی نخواهد داشت. جهان دیگر را نیز باخت و با کولهبار گناه پیشین و گناه پسین خود به سوی یزدان جهان شتافت.
پیکره گناه به شکل محسوس در مقابل دیدگانش مجسم گردید. پیکری که زندگی از آن رخت بربسته بود و تکّه گوشتی بود که عفونت گرفته بود. گندیدگی آرام آرام به لاشه میخزید. لاشهای که انسانها تاب تحمّل آنرا ندارند.
حکمت حکیمانه یزدان بر آن قرار گرفت که او را در برابر عجز و ناتوانیش بنشاند، و به کسی که تازندۀ کشندۀ نابودکننده است بنمایاند که او آن اندازه درمانده است که نمیتواند پیکر برادر خود را به خاک سپارد، و حتّی ناتوانتر از کلاغی است که یکی از گروههای بیشمار پرندگان است:
﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَٰرِی سَوۡءَةَ أَخِیهِۚ قَالَ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِیَ سَوۡءَةَ أَخِیۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّٰدِمِینَ٣١﴾ [المائدة: 31]. «پس خداوند زاغی را فرستاد (که زاغ دیگری را کشته بود) تا زمین را بکاود و بدو نشان دهد، چگونه جسد برادرش را دفن کند، گفت: وای بر من! آیا من نمیتوانم مثل این کلاغ باشم و پیکر برادرم را دفن کنم؟ پس از زمره افراد پشیمان گردید.» [49]
همانطور که در داستان آدم÷ آمده است حسد سم ِّوجود هر انسان میباشد، حسادت باعث شد تا شیطان بر آدم÷ سجده نبرد، و به ورطۀ گناه بیفتد دقیقاً در این داستان نیز حسادت، قابیل را به منجلاب و مصیبتی گرفتار کرد که محنت آن در دنیا و قیامت وی را شامل و در بر خواهد گرفت؛ چراکه حسادت همچون سمّی است که تمامی وجود انسان را در بر میگیرد و حتّی انسان را از عقل و تفکر و عافیتاندیشی محروم میکند.
پس هر دعوتگری با الهام از این داستان درمییابد که کار دعوت مراحل مختلف دارد و نیازمند بسترسازی است، همانند هابیل که به صورت تدریجی و آرام و با شفقت و مهربانی و خیرخواهی به دعوت برادر خویش پرداخت و هرگز حاضر نشد که در برابر بدی وی، نافرمانی پروردگار خود را بنماید و این قانونی بس ارزشمند و تأثیرگذار و کاربردی در کار دعوت است. و نکتۀ بارز و در خور توجّه این است که حسادت همانطور که قابیل را در باتلاق معصیّت انداخت، دعوتگران و مسلمانان نیز باید از این شرّ خود را خالی و مبرّا سازند، و بدانند که حسادت از کردارِ یهودیان بدکرداری بوده که خداوندأ دربارۀ آنها میفرمایند:
﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ﴾ [النساء: 54][50]. «آیا آنان (یعنی یهودیان) بر چیزی حسد میبرند که خداوند از روی فضل و رحمت خود (با برانگیختن محمّد) به مردم (عرب) داده است؟.»[51]
دعوتگران، باید پرهیز از حسادت را از مهاجرین و انصارش بیاموزند که خداوندأ در وصف آنها چنین فرمودهاند:
﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾ [الحشر: 9]. «آنان که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه را آماده کردند و ایمان را (در دل استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند.»
پس مسلمانان و داعیان إلی الله با ریشهکن کردن حسادت و اسوه قراردادن روشِ اصحاب پیغمبر خدا ج و ترس از فرجامِ وحشتناک و دردناکِ حسادت و به خداوندأ پناه بردن با خواندن آیات:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5]. «بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا میرسد. و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند. و از شرّ حسود بدانگاه که حسد میورزد.»
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6]. «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. از شرّ وسوسهگری که واپس میرود. وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد. (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها».
میتوانند از این کردار ناشایست که جلوهگهی از اعمال شیطان و قابیل و یهودیان بدکردار میباشد؛ و همۀ آنها را به هلاکت انداخت، دوری نمایند، خصوصاً برخی از دعوتگران به خاطر دارا بودن برخی از فضیلتها و محبوبیتهایی مورد حسادت و دشمنی و کینه برخی دیگر واقع میشوند و حسودان سعی در هتک و تحقیر آن شخص مینمایند که این عملکرد نمادی از بیاخلاصی و بیتقوایی این افراد است.
[1]- خالدی، القصص القرآنی (عرض وقائعَ و تحلیلُ أحداث، 1/81 و 82؛ شوقی ابوخلیل، أطلس القرآن (أماکنٌ، أقوامٌ، أعلامٌ)، ص 10 و 11؛ محمّد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن، صص 30 و 31.
[2]- رازی، مفاتیح الغیب، 13/211.
[3]- خداوندﻷ نام هیچ میوهای را نبرده و این نماد این است که نامش مهم نبوده تا برای انسان مشخص گردد.
1- از سنن و قوانین الهی آن است که عدم توبه و استغفار بعد از گناه و نافرمانی موجب هلاکت و نابودی انسان در دنیا و عقبی میگردد. همانطور که در ندای آدم و حوا –علیهما السلام- نیز محرز است، خداوندأ در مورد یونس÷ نیز همین موضوع را متذکر شده اشت. یونُس÷ در میان تاریکیهای شب و دریا و شکم نهنگ است که بعد از اینکه بخاطر نافرمانی قومش خشمناک از میان آنها بیرون رفت، چنین با خدایش مناجات کرده: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧﴾ [الأنبیاء: 87]. «معبودی (بر حق) جز تو وجود ندارد و تو پاک و منزّهی، (خداوندا) من از جملۀ ستمکاران شدهام (مرا دریاب !).» خداوند با فضل خود و این دعا وی را نجات داد، خداوند متعال میفرماید: ﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨﴾ [الأنبیاء: 88]. «دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین گونه مؤمنان را نجات میدهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها میرهانیم).» در واقع اگر وی از زمره پرستشگران و موحّدان نبود نابود میشد، خداوند میفرمایند: ﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤٤﴾ [الصافات: 143-144]. «اگر او قبلاً از زمرۀ پرستشگران نمیبود. او در شکم ماهی تا روز رستاخیز میماند.»
[5]- (حسن): ابن ماجه (ش4251) / حاکم، المستدرک (ش7617) وشیخ آلبانی در تحقیق سنن ابن ماجه آن را حسن دانسته است.
[6]- (صحیح): بخاری (ش6307) / ترمذی (ش3259).
[7]- (صحیح): مسلم (ش7034و7035). پیغمبر( ج) روزانه صد مرتبه با لفظ (أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوْبُ إِلَیهِ.) توبه میکردند.
(صحیح): مسلم (ش1362) / ترمذی (ش300) / نسایی (ش1337).
[8]- (صحیح): مسلم (ش7141).
[9]- از جمله پیغمبر اکرم ج فرمودهاند: هرکس دعاى زیر را بخواند، خداوند گناهانش را مىآمرزد، اگر چه از میدان جهاد گریخته باشد: (أَسْتَغْفِرُ اللهَ الْعَظِیْمَ الَّذِیْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْـحَیُّ الْقَیُّوْمُ وَأَتُوْبُ إِلَیْهِ.) (من از خداى بزرگى که هیچ معبودى بجز او «بر حقّ» وجود ندارد و زنده و پاینده است، آمرزش مىخواهم و به سوى او توبه مىکنم.) (صحیح): حاکم، المستدرک (ش2550). البته باید توجه داشد که توبه ارکانی دارد که بنده باید رعایت کند: 1- در ارتباط با گذشته، اظهار پشیمانی قلبی که بنده با استغفار، اظهار ندامتش را به درگاه خداوند ابراز میدارد. 2- در ارتباط با حال، دست کشیدن از گناه. 3- در ارتباط با آینده، عزم قاطع بر عدم برگشت به آن. 4- و در صورتیکه حق الناس باشد جدای از موارد مذکور باید حقوق آنها را بپردازد و یا حلالیّت بگیرد و در صورتی که ناتوان از پرداخت باشد و یا اظهارش موجب فتنه و عداوت گردد و یا غیر قابل جبران باشد مانند مسائل ناموسی، برای آن افراد که حقی بر وی دارند دعای خیر و بر کت و رحمت و مغفرت نماید.
[10]- (صحیح): مسلم (ش275) / ابوداود (ش403) / ابن ماجه (ش59).
[11]- ابنکثیر،تفسیر القرآن العظیم، 1/135و136.
[12]- البته علما در زمینه این وقت داده شده به شیطان اختلافنظر دارند: برخی همچون بغوی آن را تا زمان دمیدن نفخ اوّل میداند و برخی آنرا تا زمان موجودیّت بشر بر روی کره خاکی میدانند تا امتحان بر آنها انجام گیرد، ولی آنچه به نظر میرسد این است که خواسته شیطان یعنی؛ تا روز رستاخیز پذیرفته نشده است و آن میتواند اندکی قبل از پایان طول حیات دنیا باشد. نک: سعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلامالمنان، ص 716، طبری، جامعالبیان فی تأویل القرآن، 21/241؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 7/102.
[13]- (صحیح): بخاری (ش2038) / مسلم (ش5807) / ابوداود (ش2472) / ابن ماجه (ش1779).
[14]- نک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/72و73؛ بغوی، معالم التنزیل،3/366و367؛ بیضاوی، أنوار التنزیل وأسرار التأویل، 2/396.
[15]- نک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 6/187.
[16]- در قرآن، آیات زیادی مبنی بر تبعیت از شریعت وجود دارد که این آیات، هرگونه تبعیّت و پیروی به غیر از راه و شیوهای که شارع مقدّس آنرا تشریع نموده است، بدعت و حرام میداند و این امر به گمراهی و تفرقه منجر خواهد گشت. از جمله میتوان اشاره نمود: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. «چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید.» همچنین پیامبر عظیم الشأن ج میفرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ.» «هرکس در این شریعت ما چیز تازه و نویی پدید آورده است مردود است.» پس از آنجائی که دین کامل است و نیازی به افزایش ندارد و پیامبر ج صراحتاً تشریع غیر از تشریع حق تعالی را مردود میداند پس جایی برای بدعتهای حسنه در دین نمیماند. حدیث مذکور: (صحیح): بخاری (ش2697) / مسلم (ش4590) / ابوداود (ش4608).
[17]- (صحیح): بخاری (ش2697) / مسلم (ش4590) / ابوداود (ش4608).
[18]- یکی از نامهای زیبای خداوندﻷ، رزّاق است. خداوندأ میفرمایند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨﴾ [الذاریات: 58]. (تنها خدا روزیرسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس.)
رزّاق یعنی؛ بسیار روزیرسان و رزق دهنده. رزّاق تنها رزق و روزیدهنده در جهان هستی است. اوست که رزق و روزی را بر اساس نیازها آفریده و به بندگان و موجودات میدهد. رزّاق، دهندۀ رزق مادّی و معنوی، ظاهری و باطنی در دنیا و عقبی میباشد. رزّاق به مؤمنان و موحدان در دنیا و عقبی رزق فراوان، پاک، والا، خاص و ویژه عطا میکند. رزّاق روزی را برای هرکس که خود بخواهد گسترده و فراخ یا تنگ و کم میگرداند. واقعاً در این افزایش و کاهش نعمت نشانههای مهمّی برای مؤمنان است و اینکه مواظب باشند مسبّبالاسباب را فراموش نکنند و تنها به اسباب چشم ندوزند.
مؤمن در راستای توحید رازقیّت همیشه خداوند را رازق میداند و در صورتیکه باطل را بر حق بخاطر رزقش ترجیح دهد و یا در کسب روزی فقط بر اسباب تکیه کند بیشک در توحید رازقیّت به بیراهه رفته و آلوده به شرک شده است. مؤمن با توکّل بر خدا و اتّخاذ اسباب به جمعآوری رزق که از تکالیف وی میباشد، میپردازد و میزان آن دست وی نیست و بر هر آنچه به وی رسد شکرگزار و راضی است. مؤمن با کسب روزی حلال سعی دارد دیگران را نیز از آن بهرهمند کند تا این صفت در وی تجلّی یابد و هرگز دیگران را از رزق و حق خود محروم نمیکند.
[19]- نک: بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل المعروف بتفسیرالبیضاوی، 5/221؛ تستسری، تفسیرالتستری، 2/155.
[20]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/161 و 162.
[21]- محمّد رشید رضا، تفسیرالمنار، 5/367.
[22]- بیضاوی، تفسیرالبیضاوی، 2/98؛ محمّد رشید رضا، تفسیرالمنار، 5/367. ابن عبدالسلام، تفسیر ابن عبدالسلام، ص 42611، حقی، تفسیر حقی، 3/95.
[23]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/563؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 2/289؛ جزائری، أیسرالتفاسر، ص 254 و 255.
[24]- نک: زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/70 تا 106 و ابن قیم جوزیه، مدارج السالکین، ص 72 تا 86 ـ 451 تا 468 ـ غزالی، کیمیای سعادت، 2/133 تا 148 و 527 تا 568.
[25]- نک: بغوی، تفسیرالبغوی، 2/25.
[26]- اشقر، زبدة التفسیر من فتح القدیر، ص 373.
[27]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/602؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 5/43.
[28]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/478؛ طبری، تفسیرالطبری، 3/300.
[29]- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 4/43.
[30]- قرطبی، تفسیر قرطبی، 18/165؛ شوکانی، فتحالغدیر، 5/260.
[31]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/73 و 74 به نقل از (تفسیر القرطبی، 14/81 و 322 و تفسیرالقاسمی، 13/41).
[32]- نک: امین صادق امین، الثبات علی این الله و أثره فی حیاة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، 1/118 تا 122.
[33]- نک: امین صادق امین، الثبات علی دین الله و أثره فی حیاة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، 1/118 تا 122.
[34]- (صحیح): بخاری (ش6416).
[35]- ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، 4/154.
[36]- فقها اتفاقنظر دارند که استعاذه از قرآن کریم نیست ولی قرائت و خواندن از سوی قرآن طلب شده است. جمهور فقها بر این باورند که استعاذه گفتن سنّت است و اندکی فقها همچون عطا بر این باورند که استعاذه گفتن واجب است. استدلال جمهور بر این است که امرهای صادره بر استعاذه از سوی قرآن حمل بر ندب میشوند، و دلیل حمل نکردن امر بر وجوب، اجماع سلفش بر سنّت بودن آن و اساس اجماع نیز سنّت نبودن است. پیغمبر أکرم ج، نماز را با تکبیر آغاز و با قرائت سوره الفاتحة ادامه میدادند. فقهایی که قائل بر وجوب آن میباشند استدلال میکنند که مواظبت پیامبر ج بر استعاذه و اینکه استعاذه مایه راندن شیطان میشود و «مالایتم الواجب إلا به فهو واجب» پس استعاذه واجب است. نک: قرطبی، تفسیرالقرطبی، 1/86؛ اوقاف و شؤون اسلامی کویت، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، 4/6 و 7 به نقل از (البحرالدائق، 1/338؛ سعدی جلبی مع فتحالقدیر، 1/203)، الرهونی، 1/424، المجموع، 3/325، المبسوط، 1/357.
[37]- فخر رازی، مفاتیحالغیب من القرآن الکریم، 1/2755.
[38]- قاسمی، محاسنالتأویل (تفسیرالقاسمی)، 10/157.
[39]- نک: سید قطب، ترجمه " فی ظلال القرآن"، 6/998-1007.
[40]- (صحیح): مسلم (ش1928و1927) / ترمذی (ش2902و3367).
[41]- (حسن): نسایی (ش5441) / ابن حبان (ش796).
[42]- (صحیح): بخاری (ش5748) / ابوداود (ش5058).
[43]- (صحیح): بخاری (ش3276) / مسلم (ش362و363).
[44]- (صحیح): مسلم (ش360و361) / ابوداود (ش4723).
[45]- (صحیح): مسلم (ش7286).
[46]- مفسران در بیان انگیزه عملی که باعث اختلاف پسران آدم÷ شد، اختلافنظر دارد، در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اوّل: هابیل گوسفند داشت و دامداری میکرد و قابیل نیز به زراعت و کشاورزی مشغول بود. هریک برای تقرب به خدا قربانی کردند. هابیل از میان گوسفندانش بهترین گوسفند را انتخاب کرد و آنرا قربانی کرد. قابیل هم بدترین گندم را از گندمهایش برداشت و قربانی نمود. آنگاه هریک قربانی خود را برداشتند و به سوی خداوند روی آوردند. آتش از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را ترک کرد. قابیل فهمید که قربانیش پذیرفته نشده است، و قربانی برادرش پذیرفته شده پس حسد کرد و برادرش هابیل را به قتل رساند.
دیدگاه دوّم: حوا در هر بارداری دختر و پسر دوقلویی را به دنیا میآورد. آدم÷، هربار دختری را به عقد پسر بار دیگر بنابر تجویز از طرف پروردگار درمیآورد، (البته باید توجه شود که ازدواج این خواهران و برادران بنابر قوانین خداوند که امروز حرام و دارای مشاکل و پیامدهای سوء اجتماعی، رفتاری، روانی و ژنتیکی و پزشکی است، قطعاً در آن زمان بنابر تجویز خداوند و صرفاً مجوزی بنابر ضرورت و موقتی بوده است.) اوّل قابیل با همزاد خود بدنیا آمد و بعد از وی هابیل با دختر همزاد خود. آدم÷ خواست دختر همزاد قابیل را که بسیار زیبا بود به ازدواج هابیل در آورد. قابیل از پذیرفتن آن خودداری کرد. گفت: من حق تقدم دارم این خواهر من است و من از برادرم به او سزاوارترم، آدم÷ توصیه قربانی به آنها کرد و قربانی هرکدام پذیرفته شود، دختر زیبا از آن اوست، زمانی که قربانی قابیل بلعیده شد وی از روی حسد برادرش را به قتل رساند. قرآن به انگیزه عداوت و حسد پسر آدم هیچ اشارهای ندارد و مهم این است که آنان در مسئلهای خاص که نمونههای آن در جامعه بشری امروز بس زیادند، وجود دارد که باعث کدورت و دشمنی گردیده است. نک: طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 89 و 90؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 32/81 تا 83؛ سیوطی، الدرالمنثور، 3/54 تا 56؛ خازن، تفسیرالخازن، 2/38؛ آلوسی، روحالمعانی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، 6/111 و 112.
[47]- نک: بخش (2-3-3-5) گفتار و کردار نیک.
[48]- (صحیح): مسلم (ش4482) / ابوداود (ش4270) / نسایی (ش4121) / ابن ماجه (ش3963).
[49]- سید قطب، فی ظلال القرآن، 2/351و352.
[50]- و نک: آیه 109 از سوره مبارکه بقره.
[51]- نک: شعراوی، تفسیرالشعراوی، ص 335؛ قرطبی، تفسیرالقرطبی، 4/279؛ نسفی، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، 1/227.
إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ، نَسْتَعِینُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١﴾ [النساء: 1]. ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: 102]. ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۗ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِیمًا٧١﴾ [الأحزاب: 70-71].
أمّا بعد؛ داستانهای قرآنی، جدای از بیانِ واقعیّتِ تاریخی و جاذبۀ شگرف در شیوایی کلام و ساختارِ بیان، شمولیّتی خاص در موضوع، بندمرتبگیِ والا در هدف، تنوّعی ویژه در مقصد و اعجازی آشکار هستند، که موهبت و لطفی خاص از جانب پروردگارﻷ میباشند که به انسان ارزانی داشته است.
قرآن کریم برای هدایت و ارشاد انسان، از سبکهای مختلف از جمله: وعد و وعید، إقناعِ عقلی، بیان معجزه به صورتهای مختلف و ... استفاده میکند، که یکی از این سبکها استفاده از داستان و قصّه میباشد، که جدای از تأثیرات خاص بر روحیۀ انسان، شیوهای جذّاب برای پیامرسانی و تأثیرگذاری میباشد.
داستانهای قرآنی از چندین جهت از اهمیّت خاص برخوردارند، که عبارتند از:
1- گویندۀ این داستانها خداوند متعال میباشد. خداوندأ میفرمایند:
﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ٣﴾ [یوسف: 3]. «ما از طریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو میکنیم و (تو را بر آنها مطّلع میگردانیم) هرچند که پیشتر از زمرۀ بیخبران (از احوال گذشتگان) بودهای.»
2- خداوندﻷ به پیامبرش ج امر فرموده که از آنچه به وی وحی میشود، داستان را برای مردم بازگو کند. خداوندأ میفرمایند:
﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦﴾ [الأعراف: 176]. «پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند.»
3- داستانهای قرآنی یکی از شیوههای قرآن برای بیانِ حقایق و دفعِ شبهات میباشد. خداوندأ میفرمایند:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَقُصُّ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ أَکۡثَرَ ٱلَّذِی هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٧٦﴾ [النمل: 76]. «بیگمان این قرآن برای بنیاسرائیل (حقیقت) اکثر چیزهائی را (که در تورات از احکام و قصص آمده است و) در آنها اختلاف دارند، روشن و بیان میدارد.»
4- بیانِ داستانهای قرآنی بطور کلّی یکی از مهمترین وظایف و شیوههای دعوتی پیامبران† بوده است. خداوندأ میفرمایند:
﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِی﴾ [الأنعام: 130]. «ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات (کتابهای آسمانی ) مرا برایتان بازگو نکردند.»
5- محور داستانهای قرآنی، زندگی پیامبران† میباشد، که آنها قُدوه و اُسوة بشریّتند. خداوندأ میفرمایند:
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ﴾ [الأنعام: 90]. «ای جنّیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات (کتابهای آسمانی ) مرا برایتان بازگو نکردند.»
با وجود این اوصاف، داستانهای قرآن کریم از وجوه متمایز و خاصّی برخوردارند، که آنرا از بسیاری از داستانها متمایز میکند، از جمله:
1- داستانهای قرآنی تکراری هدفمند دارند، به گونهای که در هر تکرار هدف و یا اهدافی وجود دارد، که تکرار را هدفمند و پرنغز میکند، به گونهای که در جایی بیان از نکتهای میکند که در موضع دیگر بیان نشده است.
2- داستانهای قرآنی واقعیّتهای تاریخی هستند که به واقع رُخ دادهاند، حتّی اگر خارقالعاده و معجزه باشند.
3- داستانهای قرآنی از جهتهای مختلف شمولیّت و جامعیّتی خاص دارند، از جمله:
الف) از حیث در نظر گرفتن میزان فهم و درایت و درک و شعور مخاطبانِ مختلف.
ب) از حیث استفاده از روشها و سبکهای متنوّع برای سلیقههای مختلف.
ج) از حیث در نظرگرفتنِ زمان؛ گذشته، حال و آینده.
د) از حیث شمولیّت موضوع، بهگونهای که مسائل و موضوعات مختلف را در برمیگیرد.
4- داستانهای قرآنی هدفمند و کاربردی برای اصلاحِ عقیده و اخلاقِ فرد و جامعه بیان شدهاند. و قوانینِ سعادت و تکاملِ بشریّت را دارا هستند و مایۀ هدایت و رحمت برای همۀ کسانی میباشد که ایمان میآورند. خداوندأ میفرمایند:
﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ١١١﴾ [یوسف: 111]. «به حقیقت در سرگذشت آنان، عبرت برای همۀ اندیشمندان است. (آنها) یک افسانۀ ساختگی (و داستان خیالی و دروغین) نبوده، و بلکه (یک وحی بزرگ آسمانی است که) کتابهای (اصیل انبیای) پیشین را تصدیق و پیغمبران (راستین) را تأیید میکند، و (به علاوه) بیانگر همۀ چیزهائی است که (انسانها در سعادت و تکامل خود بدانها نیاز دارند، و به همین دلیل مایۀ) هدایت و رحمت برای (همۀ) کسانی است که ایمان میآورند.»
5- داستانهای قرآنی معجزۀ خداوند ـ میباشند؛ چرا که با بیان شیوا و دقیق و عاری از هرگونه اشتباه و خطا و تناقض به بیان گذشته پرداخته و حتّی خبر از آینده داده که وقوعِ واقعی برخی از آنها إعجازش را بیشتر نمایان کرده است.
با توجه به همۀ این مطالب سیر و هدف داستانهای قرآنی در مسیر اهدافِ قرآن کریم میباشد و آن: هدایت انسان میباشد. داستانهای قرآنی به عنوان قسمت بزرگی از قرآن کریم جهت تحقّق رسالت خود بر محوریّت اهدافی خاص بنیانگذاری شده تا هدف اصلی خود را یعنی؛ هدایت کلِّ بشریّت به انجام برساند. محوریّت برخی از اهدافِ داستانهای قرآنی عبارتند از:
1- تثبیت قلبِ پیغمبر أکرم ج . خداوندأ میفرمایند:
﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ وَجَآءَکَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ١٢٠﴾ [هود: 120].«این همه از اخبار پیغمبران بر تو فرو میخوانیم، کلّاً برای این است که بدان دلت را برجای و استوار بداریم. برای تو در ضمن این حق آمده است و برای مؤمنان پند و یادآوری مهمّی ذکر شده است.»
واز آنجائی که پیامبر ج و همراهانشش توسط مشرکین و معاندین دچار اذیّت و آزار شدید قرار میگرفتند و باعث ناراحتی آنها میشدند، خداوندﻷ داستانهای پیامبران† و اقوامِ گذشته را برایش بازگو میفرماید تا مایۀ آرامش و دلگرمی و فراحقلبی وی گردد. خداوندأ میفرمایند:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٣٣ وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣٤﴾ [الأنعام: 33-34]. «(ای پیغمبر!) ما میدانیم که آنچه (کفّار مکه) میگویند تو را غمگین میسازد. (ناراحت مباش؛) چرا که آنان (از ته دل به صدق تو ایمان دارند و در حقیقت) تو را تکذیب نمیکنند. بلکه ستمکاران (چون ایشان، از روی عناد) آیات خدا را انکار مینمایند. پیغمبران فراوانی پیش از تو تکذیب شدهاند (و مورد اذیت و آزار قرار گرفتهاند) و در برابر تکذیبها (و اذیت و آزارها) شکیبائی کردهاند (و بر عقیدۀ خود ماندگار ماندهاند و سنگر را خالی نکردهاند) و اذیت و آزار شدهاند (و گرفتاریها و شکنجهها را تحمّل کردهاند) تا یاری ما ایشان را دریافته است (و در مبارزهی حق و باطل پیروز شدهاند. تو نیز چنین باش. این سخن خداوند است و مبتنی بر وعدۀ پیروزی است) و هیچچیز نمیتواند سخنان خدا را دگرگون سازد. به تو اخبار و سرگذشت پیغمبران رسیده است (و میدانی که رسالت با شدائد همراه است و سرانجام سختیها پیروزی در دنیا و آن گاه جَنَّةُالْمَأْوی است).»
2- اثباتی برای صدقِ رسالت و پیامبریش ج . قرآن کریم با بیان مواردی از گذشته و بیان واقعیّتهای مهم و شگرف تاریخی صدق کلام و رسالت محمّد مصطفی ج را ثابت میکند. به طور مثال در داستان موسی÷ و فرعون میفرماید:
﴿وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِیِّ إِذۡ قَضَیۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا کُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٤٤ وَلَٰکِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا کُنتَ ثَاوِیٗا فِیٓ أَهۡلِ مَدۡیَنَ تَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِنَا وَلَٰکِنَّا کُنَّا مُرۡسِلِینَ٤٥ وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَیۡنَا وَلَٰکِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِیرٖ مِّن قَبۡلِکَ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٤٦﴾ [القصص: 44-46]. «(ای محمّد !) تو در جانب غربی (کوه طور) نبودی در آن دم که ما فرمان (نبوّت) را به موسی ابلاغ کردیم (و بدو کتاب تورات عطاء و وی را برای تبلیغ به پیش مردم فرستادیم) و تو از حاضران (در صحنۀ تبلیغ و مبارزهی موسی با فرعون و فرعونیان) نبودی (تا بر سرگذشت ایشان مطّلع گردی. حال که سرگذشت حقیقی بنیاسرائیل و موسی و فرعون و پیروان آنان را - چنانکه باید - برای مردم بیان میداری ، چرا باید باور نکنند و به تو ایمان نیاورند؟!). این ما بودیم که اقوام و نسلهائی را (در قرون و اعصار مختلف) آفریدیم و زمانهای طولانی بر آنان سپری شد (و بر اثر مرور زمان، عهدها و پیمانهای خدا را فراموش کردند و رهنمودهای انبیاء را از یاد بردند. ای پیغمبر !) تو در میان اهل مدین اقامت نداشتی تا آیات ما را (که بیانگر سرگذشت ساکنان مدین است) بر اینان (که مردمان مکه و سالها بعد از ایشان میزیند) فروخوانی (و از احوال پیشینیان بیاگاهانی). ولی این ما هستیم که تو را فرستادهایم (و چنین اخباری را از طریق وحی در اختیارت قرار دادهایم. تو در کنار کوه طور نبودی بدان گاه که ما (موسی را برای برگزیدن او به عنوان پیغمبر) ندا در دادیم (تا فرمانهای صادرۀ الهی را بشنوی و هم اینک برای دیگران روایت نمائی). ولی (ما این اخبار را به تو میرسانیم) به خاطر مرحمتی که پروردگارت نسبت به تو دارد ، تا قومی را (با آنها) بیم دهی که پیش از تو بیم دهندهای (از پیغمبران خدا) به سوی ایشان نیامده است، شاید مایۀ عبرت و بیداری آنان گردد.»
3- داستانهای قرآنی وسیلهای برای عبرت و پند گرفتن. با تدبّر و تفکّر و تعمّق و عبرتگیری در داستانهای قرآنی بزرگترین و اساسیترین و مهمترین سُنَن و قانون خداوندأ کشف میشود و آن: عاقبت از آنِ پرهیزگاران است و خواری و پستی و رسوائی و بدنامی از آنِ گناهکاران است. بدین خاطر خداوندأ میفرمایند:
﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ﴾ [یوسف: 111]. «به حقیقت در سرگذشت آنان، عبرت برای همۀ اندیشمندان است.»
4- داستانهای قرآنی وسیلهای برای تصحیح عقائد فاسد و تثبیت عقائد صحیح. خداوندأ با بیان سرگذشت عاصیان و علل و اسباب و عاقبتِ آنها به تصحیح عقائد فاسد و باطلِ گمراهان میپردازد و با بیانِ مسیر و راهِ پویندگان حق و حقیقت و اوصاف آنها و رستگاری و نصرت آنها در دنیا و عقبی به تثبیت عقائد انسان بر راه راست کمک میکند.
5- داستانهای قرآنی وسیلهای برای ارزشگزاری اخلاق و ایمانِ فردی و اجتماعی و پیدا کردن مقامِ خلیفة الله. داستانهای قرآنی با به تصویر کشیدن شناعتِ رفتارهای فردی و اجتماعی اقوام گمراهِ گذشته، و بزرگی و زیبایی رفتار و کردارِ مؤمنان طبقهبندی را عرضه میکند که انسان در خلال آن بسیاری از مفاهیم و واقعیّتهای حیات برایش آشکار و روشن میگردد و انسان جایگاه خود را به عنوان خلیفة الله پیدا میکند.
6- و بسیاری از اهداف والا و نابی که برای صاحبانِ خِرد هویدا میشود. از جمله: توکّل بر خدا خصوصاً برای داعیان و صالحان، اُسوهگیری از پیامبران†، مزیَّن شدن به اخلاق حسنه، آداب گفتمان و جدل نیک، تشخیص بیماریهای منحرفان و معاندان و کیفیّتِ تعامل با آنها، اُسلوبِ دعوت به سوی خداوندأ و .... .
همانطور که اشاره گردید دعوت به سوی خداوندأ یکی از بارزترین، مهمترین، مستدلترین، بزرگترین و کاربردیترین اهدافِ داستانهای پیامبران† میباشد، که در این کتاب سعی گردیده این هدف در خلال زندگی سه پیامبر بزرگ و عظیمالشأن خداوند یعنی؛ آدم، نوح و إبراهیم† موشکافی و بیان و تحلیل شود.
در زندگی هرکدام از این پیامبران† نکات مهم و بارزی از دعوت مشاهده میشود که در کنار هم جوابگوی بسیاری از مصائب و مشکلات دعوت خصوصاً در عصر حاضر میباشد. و میتواند جوابگوی سؤالات مهم و کاربردی برای هر دعوتگر در امر به معروف و نهی از منکر باشد.
در شیوۀ نگارش این کتاب سعی شده که داستان هر پیامبر بر مبنای فرمودههای خداوند متعال در قرآن کریم به گونهای بیان شود که خواننده جدای از فهم دقیق از زندگینامه و داستان حیات آن پیامبر بلکه نکات و ظرائف و اهداف دعوتی حاصل از آن نیز برایش آشکار و محرز گردد، که در این راستا به نکات تفسیری ظریفی که فهم داستان و اهداف دعوتی حاصل از آنرا بیشتر نمایان میکند، اشاره شده است.
اُمید است که خداوند کریم، صاحبِ عرشِ عظیم به بنده توفیق ادایِ اهداف حاصل از نگارش این أثر را داده باشد و به همۀ مسلمانان نیز توفیق دهد که وظیفۀ دعوت به سوی ایمان به خداوندأ را به نحو أحسن و مطابق با قوانینِ قرآن کریم وسنّت و سیرۀ نبویِّ شریف ج انجام دهند و به همۀ انسانها هم توفیقِ پذیرشِ هدایت، نور، ایمان و یکتاپرستی را بدهد.
یونس یزدانپرست
14/7/1390 ه