علمای اسلام اتفاق نظر دارند که هرکس به خدای تعالی ناسزا گوید، به عنوان کافر کشته میشود و بعد از کشته شدن، احکام مسلمانان -از قبیل نماز میت، غسل، کفن و دفن و دعا کردن برای آمرزش- شامل حال او نمیگردد. پس مسلمانان میبینند که بر او نماز نمیخوانند و غسل و کفن نمیگردد و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود و جایز نیست که برای آمرزشش دعا کنند، زیرا او از جمله مسلمانان نیست!.
البته علما در مورد پذیرش توبۀ او -چنانچه از سخن ناپسندش در حق خدای تعالی توبه کند- اختلاف نظذر دارند که آیا پیش از قتل، او را توبه دهند یا اینکه کشته شود و توبهاش در دنیا استماع نگردد و در آخرت، خداوند متولی باطن او باشد؟ در این باره علما دو قول مشهور دارند:
قول اول: عدم پذیرش توبۀ او و وجوب قتلش، بدون وادار کردنش به توبه و اینکه توبه او در آخرت به درگاه خداوند باشد. این سخن در نزد علمای حنبلی و گروهی از فقهای دیگر مذاهب، مشهور است و همان گونه که پیشتر هم گفته شد، ظاهر سخن عمربن خطاب و ابن عباسب و دیگران همچنین است، ظاهر سخن احمدبن حنبل نیز این گونه گزارش شده است.
علت آن، این است که توبه، جُرم ظاهری را ساقط نمی گرداند و مَفسده آسانگیری در مورد ناسزا گفتن به خدا و استهزای او در نزد مردم را از بین نمیبرد، چرا که با پذیرش توبه، مردم این گناه بزرگ را آسان میانگارند و هنگامی که در برابر دستگاه حکومتی و دادگاه قرار میگیرند اظهار توبه نموده و رها میشوند! و این نوع برخورد، مردم را بر کفرگویی، جسور و آن را در دلهاشان سبک و آسان جلوه میدهد، در حالی که میدانیم مجازاتها فقط برای ادب کردن گناهکار و پاک کردن او [از آلودگی گناه] و جلوگیری از بروز موارد مشابه از طرف کسی است که مرتکب سخن یا عملی مانند او شود. بنابراین، پذیرش توبه، دو هدف فوق الذکر را از بین میبرد.
قول دوم: عموم فقها معتقدند که باید او را توبه دهند و توبهاش را نیز بپذیرند، به شرط آنکه در او صداقت و راستی ببینند که دیگر مانند آن گناه را مرتکب نمیگردد.
البته فقها توبه او را به این علت میپذیرند که میگویند: ناسزا گفتن به خدای تعالی کفر است و توبه کافر از هر کفری، قابل قبول است، مانند مشرکین و بتپرستان و ملحدانی که وارد اسلام میشوند و ورودشان به اسلام، کفر پیشین آنان را میپوشاند و محو میکند. نیز خداوند، توبه توبه کننده را میپذیرد و از گناه او درمیگذرد، و تجاوز بر ساحتِ خداوند به وسیلۀ ناسزا گفتن، حقّی است برای حضرت سبحان، و خداوند از کسی که از راه ناسزا گفتن به او، به خودش ستم روا داشته، درمیگذرد، و نیز توبۀ هر مشرکی را میپذیرد.
اما این موضوع، بر خلاف ناسزا گفتن به پیامبر اکرمr است، زیرا آن حقی است که باید احقاق شود، به دلیل آنکه پیامبرr به علت وفاتش، کسی را که به وی ناسزا گفته، نبخشیده است.
اصل در این زمینه، گرفتن حقّ بزرگ اوست و ناسزا گفتن به پیامبرr کفر بوده و ناسزا گوینده واجب القتل است. به علاوه، ناسزا گفتن به پیامبر، در جایگاه و احترام او در میان مردم، تأثیر میگذارد و مقام او را در دلهای مردم تضعیف میکند، بر خلاف ناسزا گفتن به خدای تعالی! چرا که ناسزا گوینده به او فقط به خودش ضرر میرساند.
حق آن است که هرکس به خدای تبارک و تعالی ناسزا گوید، قتلش واجب است و او را توبه نمیدهند و توبۀ او به عهده خداوند است که باطن او را میبیند و با عدالتش با وی رفتار میکند یا آنکه او را میبخشد. و هرکس به خداوند ناسزا گوید اما پیش از آنکه او را فراخوانند یا دستگیر کنند، اظهار توبه کند، به خاطر ابراز صداقتش، توبهاش پذیرفته میشود و حکم او مانند حکم کافرانی است که با میل و رغبت وارد اسلام میشوند، اگرچه پیش از اسلام آوردن، اقرار کنند که به خدا ناسزا گفتهاند.
* انواع ناسزا گفتن به خداوند
ناسزا گفتن به خداوند بر دو نوع است:
1) ناسزا گفتن مستقیم، ماننـد: لعنت کردن، بدگـویی، مسخره کـردن و ایـراد نقـص به ذات خـدای سبـحان، کـه تمـام احکام گذشته، شامل اینها میگردد، و منظور از اطلاق علما بر احکام ناسزا گفتن به خدای تعالی، همین است.
2) ناسزا گفتن غیر مستقیم، مانند ناسزا گفتن به آنچه که در تصرف و اختیار الهی است، از جمله آیات و مخلوقاتش که مانند انسان دارای اختیار و کسبِ [خیر و شرّ] نیستند، واین نوع، مانند: ناسزا گفتن به روزگار، روزها، ساعتها، لحظات، ماهها، سالها و ستارهها و حرکت آنها، که احکام گذشته مانند کفرِ ناسزا گوینده و حکم قتل و غیره، شامل اینها نمیگردد، مگر معلوم شود آن کسی که اینگونه اعمال را ساری و جاری نموده، قصدی داشته و به صراحت، خدای سبحان را هدف قرار دادهاست.
در صحیح مسلم و صحیح بخاری به گزارش ابوهریره از رسول خداr چنین روایت شده است که: «خدا فرمود: فرزند آدم مرا میآزارد، به روزگار ناسزا میگوید، در حالی که من روزگار هستم، امر به دست من است و من شب و روز را به یکدیگر تبدیل میکنم»[1].
در روایتی دیگر این گونه آمده است:« فرزند آدم مرا میآزارد، میگوید ای روزگار بیوفا، پس هیچ یک از شما نباید بگوید: ای روزگار بیوفا! زیرا من خودم روزگار هستم ، شب و روز را دگرگون میسازم، و اگر بخواهـم هر دوی آنها را میگیرم و متوقف مینمایم»[2].
کرات آسمانی مانند خورشید و ماه و آثار آن دو مانند شب و روز و زمان، حرکت داده میشوند و در اختیار خود نیستند و از اراده خدای یکتا بیرون نمیروند و هیچگونه خواست و فعالیت و اختیاری ندارند و به جز فرمان تکوینی، فرمانی به آنها داده نمیشود و نمیتوانند از آن شانه خالی کنند.
بنابراین، ناسزا گفتن به آنها، تجاوز و جسارت به حرکت دهنده و دستور دهنده آنها، یعنی خدای سبحان بوده و اعتراضی است به حکمت و اراده وی در مورد آنها. به همین لحاظ، خدای تعالی ناسزا گفتن به انسان را مانند ناسزا گفتن به خویش نمیداند، زیرا انسان دارای اختیار و ارادهای است که خدای تعالی دربارهاش میفرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٩﴾ [التکویر: 29]. «و تا خدا، پروردگار جهانیان نخواهد [شما نیز] نخواهید خواست».
اما درباره کراتی مانند خورشید و ماه فرموده است: ﴿لَا ٱلشَّمۡسُ یَنۢبَغِی لَهَآ أَن تُدۡرِکَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّیۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَکُلّٞ فِی فَلَکٖ یَسۡبَحُونَ ٤٠﴾ [یس: 40]. «نه خورشید را سزد که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشى جوید و هر کدام در سپهرى شناورند».
* آنچه واجب است، بزرگداشت خداوند و صفات اوست،
* از جمله بزرگداشت خدای تعالی، بزرگداشتِ تدبیر، اوامر و نواهی او و توقف در مرز آنها و فرمانبرداری از آنها و تعمق نکردن در آن چیزی است که انسان بدان آگاهی ندارد،
* نیز از آن جمله است: ذکر او، دعا به درگاه او، درخواست از او و ربط دادنِ حوادث هستی به وجود یکتای او، زیرا او آفریننده و مدبر بیشریک آنهاست، خدای تعالی فرموده: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٧﴾ [الزمر: 67]. «و خدا را آنچنان که باید به بزرگى نشناختهاند و حال آنکه روز قیامت زمین یکسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در پیچیده به دست اوست، او منزه است و برتر است از آنچه که [با وى] شریک مىگردانند».
تا همین مقدار و به طور خلاصه، این رساله به پایان رسید، و خدای یکتا، مددکار ما و جلوگیرنده[از بدیها] و بیشریک است، از او درخواستِ نیت و قصد نیکو و منفعت تمام داریم.
درود و سلام خدا تا قیامت بر پیامبرمان محمد و خاندان و اصحاب او، و بر کسی که به نیکی از ایشان پیروی نماید.
عبدالعزیز بن مرزوق الطّریفی- 21 محرّم 1434ﻫ
اختلافی در این موضوع نیست که ناسزا گفتن به خدای تعالی کفر است و سهلانگاری عوام مردم که میگویند بدون منظور، مرتکب این خطا شدهاند و ناسزا گفتن، بدون آنکه قصد بدی در حقّ خداوند داشته باشند، سهواً در کلامشان جاری شده است، اعتباری ندارد. البته این نوع عذر خواهی، از جهل مرتکبین سرچشمه میگیرد [و از میان علما] هیچ یک جز جهم بن صفوان و غُلات مُرجئه، قائل به پذیرش آن نیستند، یعنی همان کسانی که میگویند: ایمان عبارت است از تصدیق و معرفت قلبی، و ناسزا گفتن، علتش عدم آگاهی از این مطلب است که ایمان، گفتار و عمل است، یعنی گفتار زبان و قلب، و عمل قلب و جوارح. بنابراین، رأی غُلات مرجئه این است که عمل ظاهر، ایمان را ثابت نمیکند و لذا آن را نفی هم نمیکند، مگر با رجوع به قلب انسان.
حقّ، آن است که ایمان، یک ظاهر و یک باطن دارد و هریک از آنها به همراه دیگری ایمان را ثابت میکند و با نفی یکی از آنها، تمام ایمان منتفی میگردد. پس همان گونه که کافر، هرگاه نیت و قصد کفر نماید، کافر شده است اگرچه آن را به زبان نیاورد یا با جوارح انجام ندهد، به همان ترتیب با سخن خویش کافر میگردد اگرچه در قلب خود، نیت کفر ننماید و با جوارحش آن را انجـام ندهد. بـر این اسـاس، کسی کـه کار کافرانه انجام میدهد نیز کافر میشود اگرچه با قلبش نیت کفر ننماید یا با زبانش کفر نگوید.
باید گفت که هرگاه اعضاء و جوارح، کار حرامی را انجام دهند، به خاطر آن بازخواست میشوند، و نهفته های درونی انسان به خدای تعالی مربوط است، و اینگونه نیست که هرکس که به سبب آشکار شدن کفرِ ظاهرش محکوم به کفر گردید، در نزد خدا کافرِ باطنی باشد، زیرا امور باطنی به خدای تعالی باز میگردد و بنده در دنیا به سبب اعمال ظاهری بازخواست میگردد.
خدای متعال به کفر کسی که او و کتاب و رسولشr را مسخره نماید، حکم کرده و عذرخواهی او را به بهانۀ آنکه نیت جدّی نداشته، نمیپذیرد، چنان که میفرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَایَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ کُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ کَفَرۡتُم بَعۡدَ إِیمَٰنِکُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنکُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ مُجۡرِمِینَ ٦٦﴾ [التوبة: 65-66]. «و اگر از ایشان بپرسى مسلما خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مىکردیم بگو آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند مىکردید* عذر نیاورید شما بعد از ایمانتان کافر شدهاید اگر از گروهى از شما درگذریم گروهى [دیگر] را عذاب خواهیم کرد چرا که آنان گناهکار بودند».
وجود عقل، گویای آن است که مردم به خاطر عملی که آشکارا از ایشان سرمیزند، بازخواست میشوند، بنابراین، متهم کردن یکی از ایشـان به زنا،پذیرفته نیست و بدین خاطر، سلطان، والی، سبّ و لعن او را نمیپذیرد، اگرچه مردم بهانه بیاورند که بدون قصد چنین کردهاند! از این رو، خداوند دستور داده تا حدّ تهمت، یعنی80 تازیانه را بر شخص تهمت زننده جاری کنند، و از وی این بهانه را نمیپذیرد که قصد شوخی و سرگرمی داشته است. همچنین اگر سلطان به مردم اجازه دهد که با آبروی او شوخی و بازی کنند، هیبت[وحرمتش] از بین میرود، لذا میبینیم که مردم را مجازات و تأدیب میکند، چه جدّی باشند یا شوخی کنند.
از متون دینی چنین استفاده میشود که انسان به سبب گناه و ظلمش، یعنی سهلانگاری در شناخت بزرگی و منزلت خویش که در دیدگاه عقل و نقل به روشنی شناخته شده است، مورد بازخواست قرار میگیرد و عذر او هم در این مورد پذیرفته نیست.
در صحیح بخاری از قول ابوهریره چنین روایت شده است که رسول خداr فرمود: «همانا بنده از روی بیمبالاتی سخنی به زبان میآورد که خشم خدا را برمیانگیزد و در نتیجه او را هفتاد سال در جهنم گرفتار میسازد»[1]، خداوند او را مستوجب عذاب دانسته و معذور نمیدارد، درحالی که او بی خیال سخن خویش است، یعنی که او ارزش سخن خود را نمیداند و کلامش را نمیسنجـد، زیرا در اندیشیـدنِ آن سهـل انـگاری میکند. پس چنانچه درباره آن فکر کند و کمترین اندیشهای به خرج دهد، زشتی گفتار و بدی کلامش برای او آشکار میگردد.
نیز در حدیث بلال بن حارث از قول پیامبر اکرمr آمده است که فرمود: «چه بسا یکی از شما سخنی بر زبان میآورد که خشم خدا را برمیانگیزد و فکر نمیکند که آن سخن به کجا برخورد میکند، در نتیجه، خدا تا روز قیامت، خشم [و ناخشنودی] خود را بر او مقدّر و جاری میسازد»[2].
بنابراین، عذرخواهی انسان به اینکه ناسزا گفتن و اهانت به خدای سبحانه و تعالی، بدون قصد ناقص انگاشتن او یا اهانت کردن به حضرتش، بر زبان جاری میشود، بهانهای است که شیطان آن را برای انسان زیبا جلوه میدهد تا وی را بر کفرش برقرار نگاه دارد و بر تجاوز و ستمش بر خویشتن در حقّ پروردگارش، ثابت قدم نماید. پس شیطان، کفر را برای انسان زیبا جلوه نمیدهد مگر زمانی که در درون او حالتی ایجاد کند که وی را به شبهههای بی اساس عقلی و شبهههای ضعیف شرعی در اندازد که بر فهم صحیح دور از هوی و هوس استوار نیست.
از جمله وسوسهها و زیباسازیهای شیطان و شبهههای او برای انسان، این است که با یاد آوری طاعات و عبادات انسان [و اینکه تو چه انسان عابد و زاهدی هستی!]، پشیمانی از گناه و دردمندی از معصیت را در قلب انسان گناهکار، خاموش میکند [تا دیگر ارتکاب گناه برایش سخت نباشد] و بدین وسیله، کفر و گناه را در نظر او آسان جلوه میدهد. مانند زمانی که یکی از عوام مردم را میفریبد تا به خدا ناسزا گوید، به این بهانه که او شهادتین میگوید و به پدر و مادر نیکی مینماید و نماز میخواند[پس اشکالی ندارد اگر به خدای تعالی ناسزا بگوید]!.
بدینگونه بود که مشرکین عرب در مکه گمراه شدند، به طوری که به خدای تعالی شرک ورزیده و بتها را جز او پرستیدند و در دلهاشان [اینگونه امیدوار بودند که] به حجاج آب میدهند و مسجدالحرام و پوشش کعبه را آباد و تعمیر میکنند، اما این اعمال در نزد خداوند هیچ سودی برایشان نداشت، زیرا شریک ساختن دیگری با خداوند، با بزرگداشت و احترام او منافات دارد، چرا که ایشان بیت الله الحرام را بزرگ میشمارند، اما به خداوندگارِ خانه، کافر میشوند! همان خانهای که به خاطر خداوندش بزرگ شمرده میشود، نه آن خداوندی که به خاطر خانهاش مورد تکریم و تعظیم قرار میگیرد. خدای تبارک و تعالی فرموده:
﴿أَجَعَلۡتُمۡ سِقَایَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ کَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ لَا یَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ١٩﴾ [التوبة: 19].
«آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند [کار] کسى پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مىکند [نه، این دو] نزد خدا یکسان نیستند و خدا ستمگران را هدایت نخواهد کرد».
چه بسیار دیده میشود که ایمان انسان به خداوند، تنها یک ادعاست که با اصل ایمان منافات دارد، خدای تعالی فرموده: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ ٨﴾ [البقرة: 8]. «و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند». پس ادعای بزرگداشت خدای تعالی و ابراز شهادتین، با ناسزا گفتن به او و مسخره کردن او، تناسب و سازگاری ندارد.
تمامی علمای اسلام، از هر مذهبی، که ایمان را عبارت از قول و عمل میدانند، بر این عقیدهاند که ناسزا گفتن به خداوند، کفر است، و همگی اتفاق نظر دارند که عذر و بهانههای ناسزا گویندۀ به خداوند، در هیچ نوع ناسزا گفتن یا ایراد نقصی، اعتبار ندارد [و پذیرفته نیست].
حرب در کتاب «مسائل»خویش از مجاهد و او هم از عمَرt چنین روایت کرده است: «مَن سبَّ اللهَ أو سبَّ أحداً مِنَ الأنبیاءِ فَاقتُلُوهُ». «هرکس خدا یا یکی از پیامبران ناسزا گوید، او را بکشید»[1]. نیز لیث از مجاهد و او از قول ابن عباسt چنین گزارش نموده: «أیما مُسلمٍ سبَّ اللهَ أو أحداً مِنَ الأنبیاءِ فقَد کذَّبَ رسولَ اللهِ وهِی رِدَّة، یستَتابُ، فَإن رجعَ، وإلاّ قُتِلَ! وأیما مُعاهِدٍ عانَدَ فسبَّ اللهَ أو أحداً مِنَ الأنبیاءِ، أو جهَرَ بهِ، فقَد نقضَ العهدَ فاقتُلوهُ». «هر مسلمانی که خدا یا یکی از پیامبران را ناسزا گوید، قطعاً رسول خدا را تکذیب کرده، که این عمل، ارتداد است، لذا از وی میخواهند توبه کند، اگر [به اسلام] بازگشت [که هیچ]، و گرنه کشته میشود! و اگر کسی که با مسلمانان پیمان بسته (معاهد)، عناد ورزد و به خدا یا یکی از پیامبران ناسزا گوید و آن را آشکار نماید، نقض پیمان کرده است، پس او را بکشید»[2].
نقل است که از امام احمدبن حنبل درباره کسی که به خدا ناسزا گوید، پرسش نمودند، در پاسخ گفت: «این شخص مرتدّ است و گردنش زده میشود»، همانگونه که پسرش عبدالله آن را در کتاب «مسائل»ش از وی روایت کرده است[3].
ابن راهویه/ گفته است: «علمای مسلمان اجماع دارند که هرکس خداوند یا رسولش را ناسزا گوید یا چیزی از آنجه را که خداوند نازل فرموده دفع یا انکار نماید، یا یکی از پیامبران خدای عزَّوجلَّ را بکشد، این شخص کافر است، اگرچه به آنچه که خداوند نازل فرموده، اقرار نماید»[4].
قاضی عیاض/ گفته است: «اختلافی میان علما نیست که مسلمانِ ناسزا گوینده به خداوند، کافر و مهدورالدّم است»[5].
ابن حزم و دیگران نیز حکایت از این نوع اجماع دارند، و ائمهای مانند ابن ابی زید قیروانی و ابن قُدامـه و دیگران، برکفـر چنین شخصی تصریح کردهاند[6].
بدین ترتیب، تمامی علمای اسلام بر کفرِ کسی که به خدای تعالی ناسزا گوید، تصریح میکنند و از وی عذری نمیپذیرند، زیرا کمعقلترینِ مردم، ناسزاگویی را از غیرِ آن تشخیص میدهند و مدح و ثنا را از ذمّ و بدگویی بازمیشناسند، لیکن جسارت کردن بر ناسزا گویی را آسان میانگارند!.
از ابن زید قیروانی مالکی دربارۀ حکم مردی پرسیدندکه کسی را لعن کرده و همراهِ او خدای تعالی را نیز لعن کرده و سپس با عذر خواهی گفته است: من فقط خواستم شیطان را لعن کنم اما زبانم لغزید! ابن زید هم در پاسخ گفت: «به خاطر ظاهر کفرش کشته میشود و عذرش پذیرفته نیست، خواه شوخی کرده یا جدّی گفته باشد»[7].
بدینگونه علما و قضات، در تمام مذاهب فقهی، یعنی مذاهب اربعه و مذهب ظاهریه، بر حکم به ظاهر فتوا میدهند و قضاوت میکنند و به باطن شخص نمیپردازند، اگرچه ناسزا گوینده ادعا کند که آنچه در باطن اوست با آنچه بر زبان رانده، تفاوت دارد! و چنانچه علما مخالفتهای صریح ظاهر را [که از انسانها سرمیزند] به ادعای باطنِ مخالفِ ظاهرِ [آنها] ارجاع دهند [و آن خطا را نادیده بگیرند]، بدون تردید، نامها / عنـاوین.
شرعی و احکام و مجازاتها و حدود، ساقط میگردد و حقوق و کرامتهای اشخاص به هدر میرود، و در نتیجه، مسلمان از کافر، و مؤمن از منافق تشخیص داده نمیشود، و دین و دنیا لقلقه و بازیچه زبان سفیهان و آلت دست قلبهای بیمار میگردد.
[1]- همچنان که ابن تیمیه در کتاب «الصارم المسلول» ص 102 آورده است.
[2]- الصارم الـمسلول: ص102.
[3]- همان، ص431.
[4]- ابن عبدالبرّ، التمهید: 4/ 226، همو، الاستذکار: 2/150.
[5]- قاضی عیاض، الشفا: 2/270.
[6]- ابن حزم، الـمُحلّى: 11/411، ابن قُدامه، المُغنی: 9/23، ابن تیمیه، الصارم الـمسلول: ص512، ابن مُفلح، الفروع: 6/162، الـمرداوی، الانصاف: 10/ 326؛ موّاق، التاج والإکلیل: 6/288.
[7]- قاضی عیاض، همان، 2/271.
اهل اسلام در این باره که ناسزا گویی به خداوند کفر است، اختلافی ندارند و ناسزا گوینده به خدای سبحان، کشته میشود. تنها محل اختلاف ایشان بر اساس دو قول مشهور علمای اسلام، در پذیرش توبۀ ناسزا گوینده است و اینکه آیا توبه او مانع قتلش میشود یا خیر؟
ناسزاگویی و استهزاء از بزرگترین اذیتهاست، خدای تعالی فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِینٗا ٥٧ وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨﴾ [الأحزاب: 57-58]. «بىگمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفتآور آماده ساخته است* و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بىآنکه مرتکب [عمل زشتى] شده باشند آزار مىرسانند قطعا تهمت و گناهى آشکار به گردن گرفتهاند». و اذیت کردن خداوند به معنی ضرر رساندن به حضرت سبحان نیست، زیرا اذیت بر دو نوع است: اذیتی که ضرر میرساند و اذیتی که بی ضرر است، و چیزی باعث ضرر به خدای متعال نیست. در حدیث قدسی آمده است که خدای تعالی فرموده: «یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّی فَتَضُرُّونِى» «ای بندگان من، شما هرگز به حدّی نمیرسید که بتوانیـد به من ضرر برسانید»[1].
کسی که خداوند را بیازارد، او در دنیا و آخرت لعنتش میکند، و لعنت عبارت است از: راندن بنده از رحمت، و آیه 57 احزاب بر راندن بنده از دو رحمت دلالت دارد، رحمت دنیوی و رحمت اُخروی، و کسی جز کافر به خداوند، از این دو نوع رحمت رانده نمیشود! این مطلب از آنجا آشکار و روشن میگردد که خداوند بعد از آن، سخن از کسی میگوید که مؤمنین و مؤمنات را اذیت میکند، اما حرفی از لعنت کردن او در دنیا و آخرت به میان نیاورده، زیرا مردم به مجرد آنکه یکدیگر را به وسیلۀ ناسزا و لعن و تهمت، آزار و اذیت کنند، تکفیر نمیشوند، بلکه این عمل ایشان، تهمت و گناهی آشکار است، در صورتی که دلیل روشنی بر آن عمل وجود نداشته باشد.
سپس خدای تعالی میفرماید برای کسی که او را بیازارد (عذابی خوار کننده) آماده کرده است، و حضرتش در قرآن، سخن از عذاب مُهین به میان نمیآورد مگر در حقّ کافران به او سبحانه و تعالی.
* ناسزا گفتن به خدای متعال، کفری است بالاتر از هر کفر دیگر، حتی از کفر بت پرستان، زیرا بت پرستان فقط برای بزرگداشتِ(الله) سنگها/بتها را بزرگ میشماردند و از ارزش و مقام خداوند نمیکاستند تا وی را مساوی سنگها قرار دهند، بلکه تنها مقام سنگها را بالا میبردند تا با خدا برابرشان سازند، و لذا مشرکین بعد از وارد شدن در آتش میگویند: ﴿تَٱللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ ٩٧ إِذۡ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٨﴾ [الشعراء: 97-98]. «سوگند به خدا که ما در گمراهى آشکارى بودیم* آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر مىکردیم». اینان مقام سنگها را بالا بردند تا با خدا برابرشان کنند، اما مقام خدای تعالی را پایین نیاوردند تا با سنگ برابر سازند. بنابراین، گمان میکردند که بزرگداشت سنگها/ بتها، همان تعظیم و بزرگداشتِ خداست.
پس کسی که به خدای تعالی ناسزا میگوید، با این ناسزا گفتناش به حضرت سبحان، مقام او را از سنگ پایینتر میآورد، چرا که مشرکین -حتی به شوخی هم- به معبودانشان ناسزا نمیگفتند، چون آنها را بزرگ میشمردند، به همین سبب به هرکس که به آنها ناسزا میگفت، ناسزا میگفتند. از این رو، خداوند به پیامبرشr چنین فرمود: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾ [الأنعام: 108]. «و آنهایى را که جز خدا مىخوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد». با آنکه مشرکین کافرند، اما خداوند پیامبرش را از ناسزا گفتن به بتهای ایشان منع فرمود تا در اثر لجاجت و کینه، مرتکب کفری بالاتر از کفرشان -که همان ناسزا گفتن به خدای محمد است- نشوند.
* کفرِ برخی الفاظ ناسزا به خدای تعالی، بزرگتر و بالاتر از الحاد و انکار اوست، چرا که مُلحد، وجود خالق و پروردگار را نفی میکند و زبان حالش چنین است که: (اگر خدا برایم ثابت شود او را گرامی و بزرگ میدارم)! اما کسی که گمان میکند به خدا ایمان دارد و پروردگارش را ثابت شده میانگارد، و با این وجود به او ناسزا میگوید، این از روشنترین دشمنیها و مبارزه علیه خداوند است.
نصب بتها در شهرها و مناطق گوناگون، و طواف به دور آنها و سجده در برابرشان و تبرّک جستن بدانها، سبکتر و کم اهمیتتر است نزد خداوند، از ناسزا گفتن به او به طور آشکار و علنی در محافل و خیابانها و بازارها و مجالس همان شهر یا منطقه. زیرا ناسزا گفتنِ آشکارا به خدای سبحان، بزرگتر و سنگینتر از شریک ساختنِ بتها برای اوست! با آنکه هر دو کار، کفر است، لیکن مشرک، خدا را بزرگ میشمارد، اما ناسزا گوینده، او را تحقیر میکند! فتعال الله عمّا یقولون علوّاً کبیراً.
* ناسزا گفتن به خداوند و شهرت یافتنِ آن در یک شهر، گناهش بزرگتر است از حلال شمردن زنا و نیز از عمل زشت قوم لوط، و قانونی کردن آنها! زیرا کفرِ حلال شمردن اعمال فحشاء، کفری است که علت آن، انکار دستور و حکمی از احکام خداوند، و نیز سبک شمردن امری از اوامر الهی است، اما ناسزا گفتن به خدا کفری است که سبب آن، کفر به ذات قانون گذار است، و کفر به ذاتِ قانون گذار، مستلزمِ کفر به تمامی قوانین و دستورات وی و سبک شمردن آنهاست، و این [گناه] بزرگتر و سخت تر است، با وجود آنکه هر دو کار کفر است، جز آنکه کفر، درکاتی دارد، همان گونه که ایمان، درجاتی دارد.
* هنگامی که خدای تعالی کفرِ نصارا و ناسزا گفتن ایشان را -که عبارت بود از ادعای فرزند داشتنِ خدا- ذکر مینماید، گناه آنان را مطرح نموده و بیان میدارد که اثر آن گناه از گناهِ شرک بت پرستان و ستاره پرستان، بیشتر و بزرگتر است، آنجا که میفرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا ٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَیًۡٔا إِدّٗا ٨٩ تَکَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ یَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا ٩٠ أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا ٩١ وَمَا یَنۢبَغِی لِلرَّحۡمَٰنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا ٩٢ إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا ٩٣ لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا ٩٤ وَکُلُّهُمۡ ءَاتِیهِ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَرۡدًا ٩٥﴾ [مریم: 88-95]. «و گفتند [خداى] رحمان فرزندى اختیار کرده است* واقعا چیز زشتى را [بر زبان] آوردید* چیزى نمانده است که آسمانها از این [سخن] بشکافند و زمین چاک خورد و کوهها به شدت فرو ریزند* از اینکه براى [خداى] رحمان فرزندى قایل شدند* [خداى] رحمان را نسزد که فرزندى اختیار کند* هرکه در آسمانها و زمین است جز بندهوار بهسوى [خداى] رحمان نمىآید* و یقیناً آنها را به حساب آورده و به دقت شماره کرده است* و روز قیامت همه آنها تنها بهسوى او خواهند آمد»، زیرا قائل شدنِ فرزند برای خدای تعالی، برای او نقص است و لذا این سخن، ناسزا گفتن به حضرت سبحان است. بنابراین، [گناهش] بزرگتر است از اینکه خدا را عبادت کنند و دیگری را هم شریک او سازند، زیرا ایشان با این کار، مقام مخلوقی را بالا برده و او را چون خداوند، بزرگ داشتهاند، اما فرزند قائل شدن برای خدای تعالی، تنزّل دادن مقام آفریدگار به قصد شبیه ساختنِ او به مخلوق است.
بت پرستی، بالا بردن مقام مخلوق است تا مساوی خالق گردد، اما پایین آوردنِ مقام و منزلت خالق، گناهش بزرگتر است از بالا بردن مقام مخلوق، و کفرش نیز بیشتر و سختتر است.
ناسزا گفتن [به خدا] با ایمان ظاهری و باطنی و با سخن دل -که عبارت است از تصدیق خدای تعالی و ایمان به وجود او و حقّ عبادت او- منافات دارد. همچنین با کار قلب، که عبارت است از محبت خدا و بزرگ و محترم شمردن او، ناسازگار است. لذا ادّعای بزرگداشتِ خداوند، در حالی که به وی ناسزا میگویی، پذیرفته نیست، مانند بزرگداشت خداوند و محترم شمردن پدر و مادر، که اگر کسی ادعا کند که پدر و مادرش را گرامی میدارد در حالی که به آن دو ناسزا میگوید و مسخرهشان میکند، در این ادعای خویش، دروغگویی بیش نیست!.
این چنین است که ناسزا گفتن به خدای متعال، با ایمان ظاهری، که همان گفتار و عمل است، تناقض دارد.
آنچه که مردم به آن ناسزا یا تمسخر میگویند یا در عرفشان به عنوان نقص و کاستی میشمارند، در شرع نیز همان گونه است. پس اعتبار این موارد با مراجعه به عرف مردم بستگی دارد، مانند لعنت کردن، توهین لفظی، فحش دادن، اشاره آشکار و زشت با دست. همچنین، عباراتی که مردم هر شهر معینی به کار میبرند و نام آن را استهزاء و ناسزا میگذارند، همان سبّ است، اگرچه در شهرها یا مناطق دیگر، سبّ، ناسزا شمرده نشود.