أ. تعریف نظام اقتصادی در اسلام: مجموعۀ احکام و سیاستهای شرعی دربارۀ مال و تصرّف انسان در آن.[1]
ب. منابع نظام اقتصادی اسلام: قرآن، سنّت، اجماع، قیاس، سدّ ذرائع و عرف.
ت. ایمان محور اصلی و ستون اول هر یک از جوانب و فرصتهای اقتصاد اسلامی به شمار میرود. اقتصاد اسلامی در اصل و حقیقت خود، فرع و شاخهای از فروع عقیدۀ ایمان بوده و نقش آن، حمایت از این اعتقاد و گستردهساختن ریشهها و انتشار نور آن است و نمونههایی عملی برای اجرایش به وجود میآورد و اهدافش را در زندگی واقعی برآورده میسازد.
ث. نظام اقتصادی اسلام به دنبال تحقّق اهدافی بوده که بارزترین آنها از این قرار است: تحقّق شرایط مناسب و امکانات کافی زندگی، سرمایهگذاری بهینه برای تمامی منابع اقتصادی، کاهش تفاوت فراوان در توزیع ثروت و درآمد و تحقّق قدرت مادّی و دفاعی مسلمانان.
ج. اقتصاد اسلامی ویژگیهای متعدّدی دارد که باعث تمایز آن از سایر نظامهای اقتصادی شده و مهمترین آنها از این قرار است: پذیرش مالکیّت فردی، اتّکا بر آزادی مشروط اقتصادی، متّکیبودن بر تعهّد و همبستگی میان تمامی مسلمانان، این کار نوعی عبادت است، هدفی والا و جامع میان آخرت و دنیا دارد و اقتصاد اسلامی باعث ایجاد تعادل میان مصلحت فرد و جامعه میشود.[2]
ح. مفهوم شرعی ربا: یعنی زیادتی یا نسیه در برخی اشیا که شریعت این کار را حرام کرده است.[3]
خ. ربا بر دو نوع است: نوع اول: ربای در نسیه که چندین صورت دارد؛ از جمله: زیادت در قرض در مقابل زیادت در مدّت؛ یعنی همان زیادت مشروط. نوع دوم: ربای فضل: یعنی معاملۀ ربوی دو کالای همجنس با زیادتی فوری یا تاخیری در یکی از آن دو.
د. مواردی که امکان تحقّق ربا در آنها وجود دارد: پیامبر ج در این باره فرمودند: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ، وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ، وَالشَّعِیرُ بِالشَّعِیرِ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ، وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ، مِثْلًا بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ، یَدًا بِیَدٍ، فَمَنْ زَادَ، أَوِ اسْتَزَادَ، فَقَدْ أَرْبَى، فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ، فَبِیعُوا کَیْفَ شِئْتُمْ، إِذَا کَانَ یَدًا بِیَدٍ»[4]؛ «طلا با طلا، نقره با نقره، گندم با گندم، جو با جو، خرما با خرما، نمک با نمک، مِثل به مِثل و با یکدیگر برابر و دست به دست [معاوضه میشوند]. پس اگر کسی افزود و یا افزون طلبید، قطعا مرتکب ربا شده است. و زمانی که این انواع مختلف بود، هر گونه که خواستید، معامله کنید اگر دست به دست انجام شد.»
ذ. علّت ربا: در حدیث قبلی، پیامبر ج انواع ششگانۀ مذکور را به صراحت بیان فرمودند و آنچه از لحاظ علّت با آنها مشترک باشد نیز حرام و ممنوع است. علّت از این قرار است:
طلا و نقره: علّت در آنها ثمن و پولبودن است، زیرا اشیا با طلا و نقره قیمتگذاری میشوند و از این رو، هر آنچه ثمن باشد؛ مانند اسکناسهای رایج بر آنها قیاس میشود، چون ربا در این موارد صورت میگیرد و اشیا با آنها قیمتگذاری میشوند و در نتیجه، حکم طلا و نقره را دارند.
چهار نوع دیگر: بنا بر قول صحیح، علّت در آنها، طعامبودن به همراه کیل یا وزن است. بنابراین غذاهایی که کیل یا وزن میشوند، با قیاس بر چهار نوع مذکور در حدیث فوق – گندم، جو، خرما و نمک-، امکان وجود ربا در آنها میرود.
ر. بر اساس دلایلی از قرآن و سنّت و اجماع، ربا حرام و گناه کبیره است.
ز. فلسفۀ تحریم ربا: دلایل متعدّدی در زمینۀ تحریم ربا وجود دارد؛ از جمله: دوری از ستم و خوردن اموال مردم به ناحق، ربا باعث تنبلی و بیکاری میشود، این کار انسان را آزمند و حریص میگرداند و اخلاق پسندیده را نابود میسازد و پیامدهای ویرانگر جانی و بهداشتی دارد.
س. مفهوم احتکار: از دیدگاه فقیهان، احتکار یعنی نگهداشتن غذا یا سایر کالاهایی که مردم به آنها نیاز دارند به قصد اینکه گران شود.
این اصطلاح در اقتصاد وضعی به معنای تسلّط بر مال یا درخواست کالاست به منظور رسیدن به بیشترین سود ممکن و نیز کنترل این نوع کالا برای هدفی غیر انسانی.[5]
ش. ضررهای احتکار: به طور خلاصه میتوان گفت که ضررهای احتکار از این قرار است:
- بالارفتن قیمت کالاها و خدمات؛
- کنترل و در اختیارگرفتن هرچند اندک قیمت موادّ خام و کالاهای ساختهشده؛
- توقّف جنبههای فنّی به سبب نبود رقابت عادلانه؛
- محدودشدن و کاهش تولید در بسیاری از مواقع؛
- برطرفنشدن نیازهای مردم به اندازۀ کافی؛
- تلاش برای تحقیر مردم و غلبه بر آنان.
ص. احادیث فراوانی بیانگر حرمت این کار هستند.
ض. احتکار مباح: موارد زیر از این قبیل است:
- آنچه انسان برای امرار معاش خویش و خانوادهاش ذخیره میکند مگر در زمان بحران و سختی که مردم در ذخیرۀ موادّ ضروری زیادهروی میکنند و این احتکار ناجایز است؛
- آنچه ذخیره میشود تا در آینده مصرف گردد، چون امکان دارد که تولید آن فصلی باشد، امّا در تمامی ایّام سال مصرف شود؛ مانند حبوبات یا خرما؛
- آنچه دولت برای مواقع بحران، در نظر میگیرد تا از تولیدکنندگان و مصرفکنندهها حمایت کند؛ همچون ذخیرۀ استراتژیک و راهبردی سوخت و حبوبات.[6]
[1]- نک: النّظام الإقتصادی فی الإسلام، ص 13.
[2]- نک: النّظام المالی والإقتصادی فی الإسلام، ص 58.
[3]- نک: الإقناع، حجاوی، ج 2، ص 245.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2971.
[5]- نک: النّظام المالی الإقتصادی فی الإسلام، ص 103.
[6]- نک: فقه السّنّة، سیّد سابق، ج 3، ص 267؛ النّظام المالی والإقتصادی فی الإسلام، ص 105.
أ. مفهوم نظام سیاسی: دانش نظام سیاسی اسلام بخشی از شریعت اسلامی به شمار میرود؛ یعنی همان شناخت نظام حکومت، شیوۀ انتخاب حاکم و حقوق و تکالیف او، شناخت حقوق و تکالیف مردم، رابطۀ میان حاکم و رعیّت و ارتباط میان دولتها در شرایط جنگ و صلح بر اساس شریعت اسلام.[1]
أ. مفهوم شرعی قضاوت: یعنی تبیین حکم شرعی و الزام به آن و حلّ اختلافات.[2]
ب. جایگاه و اهمّیت قضاوت: این موضوع جایگاهی بزرگ و اهمّیت فراوانی دارد، زیرا از ضروریّات حکومت و یکی از بزرگترین پایههای هر دولتی به شمار میرود و مصلحت مردم وابسته به وجود قضاوت و توجّه به آن است.
اگر قضاوت از بین برود، جامعه فرو میپاشد، کارها خراب میشود، حقوق تباه میگردد و هرج و مرج رواج مییابد.
ت. قضاوت اهدافی دارد که در کتاب اصلی، 10 مورد بیان شده است.
ث. این مسؤولیّت، شروط متعدّدی دارد که مهمترین آنها قدرت و امانت است و در مبحث مربوط به این موضوع، شروط آن روشن گشته است.
ج. عالمان از آدابی نام بردهاند که شایسته است قاضیان برای اینکه قضاوتشان کامل و باهدف و بدون ضرر و فساد گردد، برخوردار از آنها باشند؛در این زمینه، 14 مورد بیان شده است.
ح. دین اسلام بر استقلال قضاوت و قاضی تاکید فراوانی دارد.
هدف از این کار، استواری و حفاظت قضاوت و قاضی و نیز آزادی وی در حکم و اثبات حقیقت و منع دخالت در احکام وی و دورساختنش از عوامل تاثیرگذار بیرونی و سیاسی و فردی است.
أ. مشورت یعنی گرفتن نظر و دیدگاه صاحبنظران و بررسی و مقایسۀ آنها برای رسیدن به حقیقتِ موضوعی از مسائل.[3]
ب. اصطلاح «شوری» به همان معنای عام خود که مربوط به نظام حکومتداری در اسلام است، در دو آیه از قرآن کریم بیان شده است؛ یعنی در سورۀ مبارکۀ «شوری» و «آلعمران».
ت. عبارتی از قرآن و سنّت وجود ندارد که روش و طریقۀ اجرای مشورت را برای ما روشن و معیّن سازد.
همچنین نصّی وجود ندارد که مسلمانان را ملزم به تعیین تعداد معیّنی از افراد برای مشورت نماید یا اینکه ویژگیهایشان و شیوۀ مشورت با آنان را بیان کند.
این موارد بیانگر انعطاف و آسانگیری دین اسلام است. بنابراین مشورت وابسته به مصلحت زمانی و مکانی و بر حسب شرایط جوامع است.
بر این اساس، دانسته میشود که مهم اجرای مشورت در جامعۀ اسلامی با هر وسیلۀ ممکن که مخالف شریعت نباشد، است.[4]
ث. مشورت در برخی امور با دموکراسی، مشترک و در برخی موارد، متفاوت است. این مسأله در اصل تحقیق پیش رو مورد بررسی قرار گرفته است.
ج. در سیرۀ نبوی، نمونههای بسیاری از مشورت وجود دارد. این نمونهها نیز در همان جا بیان شده است.
[1]- نک: همان، ص 22؛ النّظام السّیاسی فی الإسلام، سعود آل سعود و دیگران، ص 10.
[2]- نک: شرح منتهی الإرادات، بهوتی، ج 6، ص 462؛ مزیل الدّاء عن أصول القضاء، عبدالله بن مطلق فهید، ص 11.
[3]- نک: النّظام السّیاسی فی الإسلام، عبدالعزیز خیّاط، ص 89؛ النّظام السّیاسی فی الإسلام، سعود آل سعود و دیگران، ص 134؛ الشّوری فی الإسلام بین النّظریّة والتّطبیق، عبدالله موجان، صص 16- 17.
[4]- نک: النّظام السّیاسی فی الإسلام، سعود آل سعود و دیگران، ص 148.
11. مطالبی دربارۀ گناهان، توبه و دعا
بدون تردید شریعت اسلام شرایط بندگان و غفلت، کوتاهی و ضعف بشری آنان را در نظر داشته است. در برخی موارد، گناهانی از انسانها سر میزند که از بزرگترین عوامل مصیبت و عقوبت در دنیا و آخرت به شمار میروند.
بر این اساس، دین پاک اسلام مفهوم، انواع، ضررها و پیامدهای گناهان را روشن ساخته تا بندگان از آنها بر حذر باشند و از فساد و شرّشان در امان و سالم بمانند.
علاوه بر این، شیوههای درمان و برطرفساختن گناهان صغیره و کبیره را بیان نموده که بزرگترین و بهترین راهش، توبه است.
همچنین بندگان نیاز ضروری و فراوانی به دعا و درخواست از پروردگارشان دارند و دعا عین عبادت و راه سعادت است. کسی که از آفریدگارش درخواست نماید، دروازههای خوبی و خیرات برایش باز میگردد و بدیها و آفات از وی دور میشود.
در ادامه، مفهوم ذنوب و مسائل مربوط به آن، معنای توبه و نیز موضوع دعا مورد بررسی قرار میگیرد.
أ. ذنوب جمع «ذنب» به معنای گناه و جرم و معصیت است.
ب. چندین تقسیم برای گناهان بیان شده است؛ از جمله اینکه تقسیم به صغیره و کبیره میشوند.
ت. گناهان و معاصی پیامدهایی وخیم، ضررهایی بزرگ، نتایجی مخرّب و عقوبات فراوانی در دنیا و آخرت، بر فرد و جامعه دارند.
در کتاب اصلی، در مبحثی که به همین موضوع اختصاص یافته، برخی از پیامدها و ضررهای گناهان بیان شده است.
أ. توبه یعنی ترک گناه با آگاهی از بدی و زشتی آن و پشیمانی بر انجامش و تصمیم قطعی به انجامندادن دوبارۀ آن در صورت توان و جبران اعمالی که امکان جبران آنها وجود دارد و ادای فرائضی که ضایع شده است؛ به صورت مخلصانه، امید به پاداش و ترس از عذاب الهی و به شرط اینکه توبه پیش از فرارسیدن مرگ و طلوع خورشید از سمت مغرب باشد.[1]
ب. بدون تردید الله أ – با فضل و کرم خویش- دروازۀ توبه را گشود، زیرا فرمان به این کار داد و مردم را تشویق نمود و وعدۀ پذیرش توبه را داد؛ فرقی نمیکند که از طرف کافران، مشرکان، متافقان، مرتدّان، تجاوزکاران، ملحدان، ستمکاران یا گنهکاران مقصّر صورت گیرد.
ت. توبه، فضائلی بسیار مهم و اسراری جذّاب و زیبا و فواید متعدّدی دارد، که برخی از آنها در مبحث مرتبط به این موضوع، مورد بررسی قرار گرفته است.
أ. دعا یعنی درخواست با تضرّع از الله تعالی و تمایل به خیراتی که در نزد اوست و تقاضا و التماس برای برآوردهساختن مطلوب و نجات از بدی و شیء ناپسند.[2]
ب. دعا دارای فضائلی بزرگ، نتایجی مهم و اسراری بدیع و جذّاب است؛ از جمله اینکه: دعا عبادت است، باارزشترین کار در نزد الله متعال به شمار میرود، باعث گشایش سینه و آسایش فرد و دفع بلا و مصیبت میشود.
ت. دعا شروطی دارد و برای اجابت و پذیرش آن در نزد الله تعالی باید این شروط را دارا باشد. تعدادی از این شروط در مبحثی که به همین موضوع اختصاص داده شده، بیان گشته است.
ث. برای تکمیل دعا نیاز است که آدابی رعایت گردد، و این موارد نیز در کتاب اصلی آورده شده است.
ایمان به غیب یکی از مهمترین و خاصترین ویژگیهای مؤمنان به شمار میرود. آنان به تمامی اخباری که رسولان آورده و از جانب الله ـ رساندهاند، ایمان دارند.
امور قابل درک فقط منحصر به حسّ و ظاهر نیستند. از آنجا که ملحدان فقط حسّ و ظاهر را قبول دارند، امور مدرکه را منحصر به دایرۀ محدودی نموده و آنچه توسّط حسّ و تجربه فهمیدهاند را ثابت و غیر آن را نفی و انکار کردهاند.
به همین علّت، آنان علوم غیبی و آنچه رسولان آوردهاند و در کتابهای آسمانی نازل شده است را انکار نمودهاند.
این دیدگاه و گمان، از لحاظ شرعی، عقلی و تجربی باطل است، زیرا امور مدرکه محدود به آنچه توسّط حس ثابت گردد، نیست و موراد دیگری و اخبار صادقانهای نیز وجود دارد که برترین و مهمترینشان، اخبار الله تعالی و پیامبرانش بوده و در این موارد، بیان و توضیح هر چیزی آمده است.
علوم مدرکه توسّط حس در برابر علومی که رسولان آوردهاند همچون یک قطره در دریایی پُرآب است.
علاوه بر این، اشیائی موجود است که مردم آنها را قبول دارند هر چند با چشم ندیدهاند؛ مانند روح که دیده نمیشود و با وجود این، اگر از بدن خارج شود، انسان بیجان و بیحرکت میگردد. آیا کسی به بهانۀ اینکه روح از محسوسات نیست، آن را انکار و رد میکند؟!
برق نیز چنین است. آیا کسی برق را دیده است؟! مردم فقط اثرش را مشاهده میکنند. آیا ایمان و باور به وجود برق آسانتر و عاقلانهتر است یا ایمان به معبودی که آن را با سایر اسرار و موجودات هستی آفریده است؟!
أ. جن جهانی غیر از عالَم انسان و عالَم فرشتگان است و آنها از لحاظ برخورداری از عقل و ادراک و قدرت انتخاب راه خیر و شر، با انسان مشترکند، ولی در چندین مورد با آنان تفاوت دارند که مهمترینش، همان تفاوت در اصل است.
ب. چون مخفی و پنهان هستند و دیده نمیشوند، جن نام گرفتهاند.
ت. اصل جن: الله متعال به ما خبر داده که جنّیان از آتش آفریده شدهاند:
﴿وَٱلۡجَآنَّ خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ﴾ [الحجر: 27]
«و جن را پیش از آن، از آتش سوزان آفریدیم.»
﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ﴾ [الرحمن: 15]
«و جن را از شعلهای آتش خلق کرد.»
ث. شیطانی که الله تعالی در قرآن کریم، بسیار دربارۀ او سخن گفته، از جنّیان بوده که در ابتدا، الله متعال را پرستش مینمود و به همراه فرشتگان، ساکن آسمان بود و وارد بهشت شد، امّا وقتی پروردگارش به وی دستور داد تا برای آدم ÷ سجده کند، او از روی تکبّر و خودبرتربینی سر باز زد و در نتیجه، الله ـ شیطان را از رحمتش دور و محروم ساخت.
ج. شیطان مخلوق است: با توجّه به آیات قرآن و احادیث نبوی، شیطان مخلوق بوده و عقل و درک و تحرّک دارد و اینکه برخی از نادانان میگویند ابلیس روح شرّی است که هر گاه بر دل انسان چیره شود، به صورت غرائز حیوانی آشکار میگردد و وی را از دستیابی به الگوی والای معنوی باز میدارد، سخن و دیدگاهی اشتباه و باطل است.[1]
ح. مرگ و عمر جنّیان: بدون تردید جنّیان – که شیاطین نیز از آنها هستند- میمیرند، چون آیۀ زیر شامل این مخلوقات هم میشود:
﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٢٧ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ [الرّحمن: 26- 28]
«هر چه بر روی آن [زمین] است، فانی شود و [تنها] روی پروردگار ذو الجلال و گرامی توست که باقی میماند. پس [ای گروه انس و جن!] کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟!»
امّا از مقدار عمر آنها آگاه نیستیم مگر آنچه الله تعالی دربارۀ ابلیس بیان فرموده که تا روز قیامت زنده خواهد ماند، چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿قَالَ أَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤ قَالَ إِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ﴾ [الأعراف: 14-15]
«[ابلیس] گفت: تا روزی که [مردم] برانگیخه میشوند، مرا مهلت ده. [الله] فرمود: مسلّماً تو از مهلتیافتگانی.»
خ. محلّ سکونت جنّیان: آنها بر روی زمینی که ما زندگی میکنیم، سکونت دارند و بیشتر در خرابهها و بیابانها و محلّ نجاست؛ همچون حمّام، توالت، زبالهدان، قبرستان و امثال آن که جایگاه شیاطین است، جمع میشوند.[2]
احادیثی در رابطه با منع نمازخواندن در حمّام بیان شده، زیرا محلّ نجاست و جایگاه شیطان بوده و نیز خواندن نماز در قبرستان منع شده، چون باعث شرک میشود.
د. قدرت جنّیان: الله ـ به آنها قدرتی که به بشر نداده است را بخشیده و ما را از برخی تواناییهای جنّیان باخبر ساخته است؛ مانند سرعت در حرکت و انتقال؛ چنانکه عفریتی از جنّیان به سلیمان پیامبر ÷ وعده داد که تخت ملکۀ یمن را در مدّتی کمتر از برخاستن یک مرد، به بیت المَقدِس آورد.
ذ. هدف از آفریشن جنّیان: الله متعال آنها را برای همان هدفی که بشر را آفرید، به وجود آورد:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ﴾ [الذّاریات: 56]
«و من جنّ و انس را فقط برای اینکه مرا عبادت کنند، آفریدم.»
بنابراین جنّیان مکلّف به انجام یا ترک اموری هستند و هر کسی از آنان که فرمان برد، الله أ از او راضی شده و وی را وارد بهشت میسازد، ولی هر کس که نافرمانی و سرکشی کند، جزایش آتش دوزخ است و متون فراوانی بیانگر این موضوع هستند.
ابلیس بر برخی از انسانها مسلّط میشود و شیاطین با افرادی که خود را تسلیم ابلیس نمودهاند رابطه دارد و برای اطاعت از او، الله تعالی را نافرمانی میکنند.
همچنین با برخی از آنان نبرد و نزاع دارد. در ادامه، مطالبی در مورد رابطۀ شیطان با آدمی بیان میگردد.
أ. شیطان در [بدن] انسان، همچون جریان خون جاری است.
ب. شیاطین به قصد گمراهنمودن، بر انسانها مسلّط میشوند و الله تعالی بر اساس حکمت و تقدیر ازلی خویش، به آنها قدرت داده است.
با وجود این، تسلّط شیاطین بر حسب قوّت یا ضعف ایمان آدمی و آگاهی او، قوی یا ضعیف میگردد؛ هر اندازه ایمان و هوشیاری انسان بیشتر گردد، به همان مقدار تسلّط شیطان کم و ضعیف میشود و بالعکس. بنابراین شیاطین از برخی جنبهها، قوی و از برخی جنبهها ضعیفند. الله أ میفرماید:
﴿إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًا﴾ [النّساء: 76]
«قطعاً نیرنگ [و نقشۀ] شیطان همواره ضعیف است.»
ت. اگر بنده اسلام را به خوبی بپذیرد و ایمان در دلش جای گیرد و حدود الهی را رعایت نماید، قطعا ابلیس از او میترسد و فرار میکند.
ث. هدف نهایی شیطان: ابلیس تلاش میکند که انسان را به دوزخ بیندازد و او را از بهشت محروم سازد.
اگر به این هدف نرسد، به دنبال اهدافی پایینتر میگردد.
ج. ابلیس شیوههایی متفاوتی را برای فریب و گمراهنمودن بندگان در پیش میگیرد؛ همچون آراستن باطل، نامیدن امور حرام با عناوین مورد پسند و محبوب، کمکم و به تدریج گمراهساختن و نفوذ از میان کمینگاههای ضعفی که بر انسان عارض میشود.
ح. شیوۀ نفوذ شیطان به دل انسان: این کار از طریق وسوسه صورت میگیرد. شیطان میتواند از طریقی که ما نمیفهمیم و از چگونگی آن خبر نداریم، به فکر یا دل انسان برسد.
خ. اسلحۀ مؤمن در نبرد علیه شیطان: علیرغم دشمنی فراوان و بزرگی نیرنگ شیطان و حرص او بر گمراهساختن انسانها، در برخی موارد، خسته و دور و ذلیل و زبون میگردد؛ یعنی هنگامی که انسان از اسباب حفاظت از شرّ ابلیس استفاده نماید که به طور خلاصه، برخی از آن اسباب عبارتند از: رعایت احتیاط، پایبندی به آنچه در قرآن و سنّت آمده است، پناهبردن صادقانه به الله ـ از شرّ شیطان، مداومت بر ذکر الهی، شناخت شیوههای شیطان، بهرهگیری و فراگیری علم نافع، عجله برای توبه و استغفار و سایر عواملی که برای دورنمودن شیطان تعیین شده است.[3]
د. فلسفۀ خلقت شیطان: آفرینش ابلیس، دلایل و حکمتهای فراوانی داشته، که در مبحث مربوط به آن در اصل این کتاب، بیان گشته و مهمترین آنها، تحقّق ابتلا و آزمایش مخلوقات و آشکارشدن قدرت پروردگار بر آفرینش موجودات متضاد و مختلف است.
أ. مرگ مخالف و نقیض زندگی و به معنای قطع رابطۀ روح با بدن و جداشدن آن و ایجاد مانع در میان آن دو و تغییر وضعیّت و انتقال از یک منزل به منزلی دیگر است.[4]
ب. برزخ یعنی منزل پس از مرگ تا هنگام برانگیختهشدن.
ت. قبر، محلّ دفن انسان است و فتنۀ قبر یعنی پرسش دو فرشته پس از دفن میّت، دربارۀ پروردگار، دین و پیامبر او.
ث. چگونگی فتنۀ قبر: وقتی مرده در قبر نهاده میشود، روح به بدنش باز میگردد و از وی سؤال شده و گفته میشود: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟ و پیامبرت چه کسی است؟
انسان مؤمن میگوید: پروردگارم، الله و دینم اسلام و پیامبرم محمّد ج است.
امّا الله ﻷ ظالمان را گمراه نموده و شخص کافر میگوید: هاه، هاه نمیدانم.
انسان منافق و مردّد نیز میگوید: نمیدانم؛ من از مردم چیزی شنیدم و همان را بر زبان آوردم.
ج. نعیم و عذاب قبر: یعنی نعمتها یا عذابی که در قبر وجود دارد و نتیجۀ فتنۀ قبر است. بنابراین نعمتهای آن، مخصوص مؤمنان صادق و عذابش مختصّ منافقان و کافران ظالم است.
ح. ایمان به عذاب و نعمتهای قبر بدون کیفیّت است.
خ. عذاب و نعمتهای قبر شامل افراد مدفون در قبر و غیر آن میشود، امّا به اعتبار غالب و اصل، عذاب و نعمتهای قبر گفته شده است.[5]
د. عذاب و نعمتهای قبر هم به بدن و هم به روح میرسد.
ذ. عذاب بر دو نوع است: نوعی از آن دائمی و نوع دیگر موقّتی و برای برخی از گنهکاران است.
ر. به طور خلاصه و کلّی میتوان گفت که عدمشناخت نسبت به الله تعالی، سرپیچی از دستورات او و ارتکاب گناهان باعث عذاب قبر میشوند.
و اسباب نجات از آن، بر عکس موارد فوق است.[6]
أ. بدون تردید قیامت بسیار نزدیک است و خواهد آمد و فقط الله أ از زمان وقوع قیامت باخبر است.
ب. دیدگاه صحیح دربارۀ نشانههای قیامت: باید به آنچه در متون شرعی دربارۀ قیامت آمده است، ایمان بیاوریم و نباید خود را مکلّف به درخواست قیامت و تطبیق آن بر واقعیّت سازیم.
بلکه باید تفسیر قیامت را به واقع بسپاریم؛ یعنی وقوع آن به صورتی است که در متون شرعی بیان شده و بر این اساس، بدون دلیل و از روی ناآگاهی سخنی بر زبان نمیآوریم.
این شیوه باعث نجات و رستگاری و پیروی از پیشینیان صالحی است که به آن متون ایمان آوردند و با رعایت صداقت و امانتداری، آنها را به ما رساندند و گمان خویش را برای تعیین زمان قیامت به کار نبردند و بر اساس رأی و عقل محض، مقدّمهچینی و نتیجهگیری نکردند.
همچنین بدین وسیله، به عمل برخی مردم دچار نمیشویم که متون موجود دربارۀ شرایط آخر الزّمان و نشانههای قیامت و احوال زمان ما را به هم ربط داده و نتایجی گرفتند که منجر به فتنههایی بزرگ و شکستن حرمتها شده است.
خلاصۀ سخن در موضوع فوق این است که به متون شرعی ایمان داریم و تفسیر آن را به واقع و حقیقت واگذار میکنیم.[7]
ت. أشراط السّاعة: یعنی همان نشانهها و علائم پیش از قیامت که بیانگر نزدیکی و برپایی آن و اتمام دنیا هستند.[8]
ث. انواع نشانههای قیامت: این علائم بر دو نوع هستند:
- نشانههای صغری: علائمی که سالهایی طولانی پیش از فرارسیدن قیامت آشکار میگردد و مرسوم و متداول است.
- نشانههای کبری: امور مهم و بزرگی که نزدیک قیامت به وقوع میپیوندند و مرسوم و رایج نیستند؛ همچون ظهور دجّال، نزول سیّدنا عیسی، خروج یأجوج و مأجوج و طلوع خورشید از سمت مغرب.[9]
وقتی یکی از آنها آشکار گردد، علائم دیگر نیز پس از آن به وقوع میپیوندند و فاصلهای در میانشان نیست.[10]
در مبحث مربوط به نشانههای قیامت در اصل این تحقیق، شرح و توضیح هر یک از علائم کبرای قیامت آمده است.
[1]- همان، ص 17.
[2]- الفرقان بین أولیاء الرّحمن وأولیاء الشّیطان، ابن تیمیّه، صص 61- 63؛ أحکام الجان، صص 40- 43.
[3]- همان، صص 127- 149.
[4]- التّذکرة، ص 4.
[5]- همان، ص 400.
[6]- همان، ص 134.
[7]- المهدی حقیقة لا خرافة، محمّد بن اسماعیل، ص 181.
[8]- نک: معجم مقاییس اللّغة، ج 3، ص 360؛ التّذکرة، ص 709؛ لسان العرب، ج 7، ص 328؛ فتح الباری، ج 13، ص 79.
[9]- نک: التّذکرة، صص 709- 710؛ أشراط السّاعة، ص 77.
[10]- نک: القیامة الصّغری، صص 217- 218؛ أشراط السّاعة، ص 245.
9. نمونههایی از معجزات پیامبر ج
بدون تردید الله تعالی بر دستان پیامبرمان محمّد ج معجزاتی آشکار و نشانههایی روشن را جاری ساخت، که اگر کسی به دنبال حقیقت باشد و به آنها دقّت نماید، قطعا به وی خواهند فهماند که شهادت و تاییدی صادقانه از جانب الله متعال برای رسول الله ج هستند.
برخی از عالمان، معجزات پیامبر ج را بیش از 1000 تا دانستهاند و در این زمینه، کتابهایی نگاشته شده و عالمان آنها را شرح و بیان کردهاند.[1]
قطعا بزرگترین معجزۀ رسول الله ج و بلکه بزرگترین معجزۀ تمامی پیامبران، قرآن کریم است؛ نشانهای که تا قیامت باقی خواهد ماند و هیچ تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نخواهد شد:
﴿وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ٤١ لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ﴾ [فصّلت: 41- 42]
«و قطعا آن کتابی ارجمند است، که هیچ گونه باطلی نه از پیش روی آن و نه از پشت سرش، به او راه نیابد، از سوی حکیم ستوده نازل شده است.»[2]
علاوه بر قرآن مجید، معجزات زیادی را الله متعال بر دستان محمّد ج جاری ساخت، که فقط تعداد اندکی از آنها را میتوان در این مبحث بیان نمود:
1. معجزۀ دو نیمشدن ماه: یکی از بزرگترین معجزات حسّی که بیانگر صحّت و صداقت نبوّت پیامبر ج بود.
مشرکان اهل مکّه از رسول الله ج درخواست نشانه و معجزه کردند و ایشان ماه را در حالی که دو نیم شده بود، به آنان نشان دادند.
الله متعال دربارۀ این معجزه میفرماید:
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ﴾ [القمر: 1- 2]
«قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت. و اگر [کافران] معجزهای ببینند، روی میگردانند و میگویند: [این] جادویی قوی است.»
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «الله تعالی نزدیکبودن قیامت و شکافتهشدن ماه را بیان فرمود و این نشانه را در ماه و نه سایر ستارگان [و سیّارهها] قرار داد، زیرا از خورشید و ستارهها، نزدیکتر به زمین است. همچنین از میان اجزای آسمان و فلک، ماه برای شکافتهشدن انتخاب شد، چون عمل مذکور در این جسم نورانی برای هر کسی که آن را ببیند، کاملا مشخّص و غیر قابل انکار است.»[3]
وی در ادامه چنین میآورد: «پیامبر ج این سوره[4] را در اجتماعهای مهم تلاوت میکردند؛ مثلا در نماز جمعه و عیدین، تا مردم نشانههای پیامبری و دلایل آن را بشنوند و پند گیرند.
تمامی مردم معجزۀ مذکور را تایید نموده و آن را انکار نمیکردند. بنابراین شکافتهشدن ماه برای همۀ آنان مشخّص و معلوم بود.»[5]
در صحیح مسلم روایت شده که سیّدنا عمر فاروق از ابوواقد لیثی ب پرسید: رسول الله ج در عید أضحی و فطر چه میخواندند؟
او پاسخ داد: ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ﴾ [ق: 1] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ﴾ [القمر: 1] را تلاوت مینمودند.[6]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه در توضیح این مطلب میگوید: «کاملا روشن است که اگر شکافتهشدن ماه اتّفاق نمیافتاد، قطعا مؤمنان آن را ردّ و انکار میکردند، چه رسد به دشمنان ایشان؛ یعنی کافران و منافقان!
و مشخّص است که پیامبر ج از همه بیشتر دوست داشتند که مردم ایشان را تصدیق و پیروی نمایند و اگر این معجزه اتّفاق نمیافتاد، قطعا چنین خبری را اعلام نمیکردند و آیات مربوط به آن را برای مردم نمیخواندند و آن را دلیل نمیآوردند و نشانۀ نبوّت خویش قرار نمیدادند.»[7]
در صحیح بخاری، از انس س روایت شده که ساکنان مکّه از رسول الله ج درخواست معجزه کردند و ایشان ماه را در حالی که دو نیم شده بود و کوه حراء را در بین دو قسمت میدیدند، به آنان نشان دادند.[8]
جبیر بن مطعم س چنین نقل میکند: «ما در مکّه بودیم که ماه شکافته شد و نیمی از آن بر روی این کوه و نیمی بر روی آن کوه قرار گرفت و گروهی گفتند: محمّد ج ما را جادو کرده است.
مردی در پاسخ گفت: اگر شما را جادو کرده باشد، قطعا تمامی مردم را که جادو نکرده است.»[9]
از ابن مسعود س روایت شده که کافران قریش – ساکنان مکّه- وقتی دیدند ماه دو نیم شده است، گفتند: این سحر و جادوست، از مسافران بپرسید که اگر آنان هم آنچه شما دیدید را دیده باشند، این عمل راست و صحیح است و گر نه، جادوست.
وی میگوید: از مسافرانی که از مناطق مختلفی آمده بودند، پرسیده شد و تمامیشان گفتند که ما نیز این نشانه را دیدیم.[10]
ابن کثیر / پس از آوردن دلایل بسیاری در اثبات وقوع شکافتهشدن ماه، میگوید: «قطعا این نشانه در سرزمینهای بسیاری مشاهده شد.
و بنا بر قولی، در برخی شهرهای هند، شب وقوع این معجزه، به عنوان مبدأ یک تاریخ و با نام شب شکافتهشدن ماه تعیین گشت.»[11]
وی در تعلیل عدممشاهدۀ این نشانه در برخی از سرزمینها میگوید: «شاید این واقعه در یکی از شبهای زمستان روی داده باشد که بیشتر مردم در خانهها هستند یا آسمان بسیاری از سرزمینها، ابری است.»[12]
بخشی از مطالب موجود دربارۀ شکافتهشدن ماه، ارائه گشت.[13]
2. معجزۀ إسراء و معراج: یعنی الله تعالی محمّد ج را شبانه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برد؛ جایی که تمامی پیامبران را جمع نموده بود و پیامبر ج برایشان امامت داد.
الله ـ میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَیۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِی بَٰرَکۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِیَهُۥ مِنۡ ءَایَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ﴾ [الإسراء: 1]
«پاک و منزّه است ذاتی که بندهاش را شبی از مسجد الحرام به مسجد الأقصی، که گرداگردش را برکت دادهایم برد تا برخی آیات خود را به او بنمایانیم. قطعا اوست که شنوای بیناست.»
پیامبر ج از این مکان، به آسمانها برده شدند و در آنجا، نشانههای بزرگ پروردگارشان را دیدند؛ جبرئیل ÷ را به شکل واقعیاش و به همان صورتی که الله متعال آفریده بود، مشاهده نمودند و ایشان را به سدرة المنتهی بُرده و از هفت طبقۀ آسمان گذشتند و با الله رحمان سخن گفتند و الله متعال پیامبر ج را به خود نزدیک کرد.
الله متعال در تبیین این معجزه میفرماید:
﴿أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥ إِذۡ یَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا یَغۡشَىٰ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ﴾ [النّجم: 12- 18]
«آیا با او دربارۀ آنچه میبیند، مجادله میکنید؟! و به راستی بار دیگر [نیز] او را دید؛ نزد سدرۀ المنتهی، که جنة المأوی کنار آن [درخت] است. وقتی [درخت] سدرۀ را چیزی [نوری] پوشاند، چشم [پیامبر ج] خطا نکرد و [از حد] نگذشت. قطعا [او] پارهای از نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.»
قریش سخنان پیامبر ج را در مورد اسراء و معراج، بزرگ و غیر قابل امکان دانستند، زیرا رفت و برگشت قافلهها به بیت المقدس چندین هفته طول میکشید و چگونه امکان داشت که کسی در پارهای از شب، این مسافت را طی کند؟! قطعا کار عجیبی بود، امّا این تعجّب از بین میرود زمانی که بدانیم ذاتی که ایشان را در شب به مسجد الأقصی و آسمانها و ... بُرد، الله تعالی بود؛ ذاتی که بر هر کاری تواناست.[14]
3. افزایش غذا: این معجزه چندین بار اتّفاق افتاد؛ به عنوان نمونه، انس س چنین روایت میکند: ابوطلحه به أمّ سلیم ب گفت: من صدای پیامبر ج را ضعیف شنیدم و دانستم که ایشان گرسنه هستند، آیا چیزی داری؟ او گفت: بله. سپس چندین قرص نان و چادری که داشت را بیرون آورد و نانها را با قسمتی از چادر پوشاند و آن را زیر لباسم پنهان کرد و مرا با تعدادی نان نزد رسول الله ج فرستاد. من آنها را بردم و دیدم که پیامبر ج همراه مردم در مسجد نشستهاند. کنارشان ایستادم و رسول الله ج از من پرسید: «آرْسَلَکَ أَبُو طَلْحَةَ؟»؛ «آیا ابوطلحه تو را فرستاده است؟» گفتم: بله. سپس فرمودند: «بِطَعَامٍ»؛ «به همراه غذا؟» پاسخ دادم: آری. پیامبر ج به کسانی که همراه ایشان بودند، فرمودند: «قُومُوا»؛ «برخیزید.» سپس به راه افتادند و من نیز در جلوی آنان حرکت کردم تا اینکه نزد ابوطلحه رسیدم و وی را باخبر کردم. ابوطلحه گفت: ای امّ سلیم! رسول الله ج به همراه مردم آمدهاند و ما چیزی نداریم که آنان را مهمان کنیم. همسرش پاسخ داد: الله و رسولش داناترند.
راوی میگوید: ابوطلحه به راه افتاد تا اینکه پیامبر ج را دیدار کرد و سپس ایشان با ابوطلحه آمدند و فرمودند: «هَلُمِّی یَا أُمَّ سُلَیْمٍ، مَا عِنْدَکِ»؛ «ای أمّ سلیم! آنچه داری را بیاور [ یا اینکه: بیا که ببینم چه داری؟].» او آن نانها را آورد. پیامبر ج فرمان دادند که آنها را تکّهتکّه و ریزریز کنند و أمّ سلیم مشکی را که روغن داشت،[15] فشرد و با آن نانها، خورشت ساخت. سپس رسول الله ج آنچه را که الله تعالی خواسته بود، خوانده و فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. دوباره رسول الله ج فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» به آنان اجازه داد و غذا خوردند تا اینکه سیر شدند و بیرون رفتند. سپس فرمودند: «ائْذَنْ لِعَشَرَةٍ»؛ «به ده نفر اجازه بده.» بنابراین تمامی آن قوم خوردند و سیر شدند در حالی که 70 یا 80 مرد بودند.»
و بنا بر روایتی، میگوید: پس از آن، رسول الله ج و ابوطلحه و أمّ سلیم و انس ش غذا خوردند و مقداری زیاد آمد و آن را به همسایگانمان بخشیدیم.[16]
4. افزایش آب و بیرون آمدن آن از میان انگشتان شریف پیامبر ج: این معجزه نیز بسیار اتّفاق افتاد؛ مثلا جابر بن عبدالله ب چنین روایت میکند: «مردم در روز حدیبیّه تشنه شدند و در جلوی پیامبر ج سطل کوچکی آب بود که بوسیلۀ آن وضو گرفتند و سپس مردم به سمتشان آمده و گفتند: آبی نداریم که وضو بگیریم و از آن بنوشیم مگر همین سطل کوچک روبروی شما. پیامبر ج دست خویش را وارد سطل نمودند و فورا آب از میان انگشتان ایشان، همچون چشمه میجوشید. راوی میگوید: هم آب نوشیدیم و هم وضو گرفتیم.
از جابر س پرسیده شد: چند نفر بودید؟ او پاسخ داد: اگر 100 هزار نفر هم میبودیم، برایمان کافی بود، امّا 115 تن بودیم.»[17]
5. شفای بیماری – به اذن الله تعالی-: از جمله درمان فردی که پایش شکسته بود؛ براء بن عازب س میگوید: پیامبر ج گروهی را نزد ابورافع فرستادند و عبدالله بن عتیک شبانه و در حالی که او خواب بود، وارد خانهاش شد و وی را کشت. من شمشیر را در شکمش فرو کردم تا اینکه به پشتش رسید و دانستم که او را کشتهام. سپس برگشتم و درها را باز کردم تا به نردبانی رسیدم و پایم را گذاشتم و [افتادم و فقط همین را فهمیدم] که در شبی مهتابی افتادم. بنابراین پایم شکست و آن را با دستاری بستم و نزد یارانم رفتم و سپس پیش پیامبر ج آمده و ماجرا را به ایشان تعریف کردم و رسول الله ج فرمودند: «ابْسُطْ رِجْلَکَ»؛ «پای خود را پهن کن.»
من آن را پهن کردم و ایشان بر پایم دست کشیدند و [چنان خوب شد که] گویی هرگز دردی نداشته است.[18]
همچنین شفای چشم سیّدنا علی س – به اذن الله تعالی-؛ از سهل بن سعد س چنین روایت شده است: پیامبر ج در روز نبرد خیبر فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ، یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»؛ «قطعا فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که الله متعال با دستان او، [خیبر را] فتح میکند و الله و رسولش را دوست دارد و آنان نیز وی را دوست دارند.»
مردم وقتی صبح کردند، نزد رسول الله ج شتافتند و هر یک از آنان امید داشت که پرچم را به وی دهند. سپس پیامبر ج پرسیدند: «أَیْنَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»؛ «علیّ بن ابی طالب کجاست؟» صحابه ش عرض کردند: ای رسول الله ج! چشمانش درد میکند. ایشان فرمودند: «فَأَرْسَلُوا إِلَیْهِ»؛ «[کسی را] به دنبالش بفرستید.» وی را آوردند و پیامبر ج آب دهان خویش را در چشمانش ریختند و او شفا یافت، گویی که هرگز دردی نداشته است. سپس پرچم را به وی سپردند و سیّدنا علی س گفت: ای رسول الله ج! آیا با آنان بجنگم تا مانند ما شوند؟
پیامبر ج فرمودند: «انْفُذْ عَلَى رِسْلِکَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِیهِ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِدًا، خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ»[19]؛ «به راهت ادامه بده تا به سرزمینشان برسی، سپس آنان را به پذیرش اسلام فرا خوان و حقّ الهی را در این زمینه که بر این افراد واجب است را به آنان برسان. سوگند به الله که اگر الله متعال بوسیلۀ تو، یک مرد را هدایت نماید، برایت از شترهای سرخموی بهتر است.»
شترهای سرخموی مورد پسند و افتخار قوم عرب بود.
6. سلامکردن سنگ به پیامبر ج: در صحیح مسلم، از جابر بن سمره س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «إِنِّی لَأَعْرِفُ حَجَرًا بِمَکَّةَ کَانَ یُسَلِّمُ عَلَیَّ قَبْلَ أَنْ أُبْعَثَ إِنِّی لَأَعْرِفُهُ الْآنَ»[20]؛ «همانا من سنگی را در مکّه میشناسم که پیش از اینکه مبعوث شوم، بر من سلام میکرد و اکنون نیز آن را میشناسم.»
7. سلام درختان و کوهها بر پیامبر ج: سیّدنا علی س میگوید: «همراه رسول الله ج در مکّه بودم که به یکی از نواحی آن رفتیم. هر درخت و کوهی که با ایشان برخورد میکرد، میگفت: السّلام علیک یا رسول الله ج!»[21]
نمونههای بسیار اندکی از معجزات پیامبر ج بیان گردید و کسی که به دنبال موارد بیشتری است، باید به کتابهایی که معجزههای رسول الله ج را بررسی نمودهاند، رجوع کند؛ مانند کتاب «دلائل النّبوّة» از ابوزرعه رازی؛ «دلائل النّبوّة» اثر ابوالشّیخ اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» از ابونعیم اصفهانی؛ «دلائل النّبوّة» نوشتۀ بیهقی؛ «دلائل النّبوّة» از ابن ابی الدّنیا و سایر کتابهای فراوانی که در این باره نگاشته شدهاند.
علاوه بر کتابهایی که در ضمن بیان سیرۀ پیامبر ج، از معجرات ایشان نام بردهاند و نیز کتابهای صحاح و مسانید.[22]
[1]- نک: الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، ج 1، ص 399؛ الرّسل والرّسالات، ص 131.
[2]- نک: إعجاز القرآن، باقلانی، صص 27- 36.
[3]- الجواب الصّحیح، ج 6، ص 160.
[4]- یعنی سورۀ مبارکۀ «قمر» که در ابتدای آن، معجزۀ مورد بحث بیان شده است.
[5]- الجواب الصّحیح، ج 6، ص 160.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 891.
[7]- الجواب الصّحیح، ج 6، صص 160- 161.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3868.
[9]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3289.
[10]- بیهقی این روایت را در «دلائل النّبوّة»، ج 2، صص 265، 266 و 267، به صورت مفرّغ آورده است؛ ابونعیم در الدّلائل، ج 1، صص 369- 370.
[11]- البدایة والنّهایة، ج 4، ص 299.
[12]- همان.
[13]- برای جزئیّات بیشتر، رک: الجواب الصّحیح، ج 6، صص 159- 164؛ البدایة والنّهایة، ج 4، صص 293- 304.
[14]- برای آگاهی از جزئیّات دقیق إسراء و معراج، رک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3207، 3886 و 3887؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 163، 170، 172 و 174؛ توجیه الآثار فی الإسراء والمعراج إلی الجواب الصّحیح، ج 6، صص 165- 182؛ البدایة والنّهایة، ج 4، صص 269- 292؛ الرّسل والرّسالات، ص 134.
[15]- نک: فتح الباری، ج 6، ص 590.
[16]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3578 و 5381؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2040.
[17]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4512.
[18]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4031.
[19]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4210؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2406.
[20]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2277.
[21]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 3626. ترمذی / این حدیث را غریب میداند؛ المستدرک، حاکم، ج 2، ص 620. حاکم / میگوید: «اسناد روایت مذکور، صحیح است و بخاری و مسلم رحمهماالله آن را روایت نکردهاند.» ذهبی در این زمینه، با حاکم موافق است.
[22]- نک: الجواب الصّحیح، ج 6، ص 159- 523.