أ. الله: پروردگار و صاحب هر چیزی، آفریدگار یکتا، تدبیرکنندۀ تمام هستی، دانا به تمامی موجودات، زندهکننده، میراننده، روزیدهنده، توانا، متّصف به همۀ کمالات، پاک و منزّه از هر نوع نقص و عیب و تنها ذات شایستۀ پرستش است.
ب. الله ﻷ اسامی فراوانی را برای خویش نام برده است؛ همچون سمیع، بصیر، علیم، حکیم، رحیم و کریم. قرآن مجید و سنّت مطهّر پُر از اسمهای مبارک الهی است.
مشهورترین و بزرگترین و مهمترین نام الهی، «الله» است.
ت. این اسم ویژگیهای فراوانی دارد؛ از جمله:
- «الله» اسم اعظم الهی است: گروهی از عالمان بر این باور بوده و بیان نمودهاند که «الله» نام اعظم الهی است و اگر پروردگار با این اسم، خوانده شود، اجابت میکند و اگر چیزی از وی درخواست شود، میدهد.
- نام مذکور، اصل همۀ اسمای حسنای الهی به شمار میرود و سایر نامها به آن منسوب شده و صفتش قرار میگیرند.
- «الله» مستلزم و متضمّن تمامی مفاهیم اسمای الهی است. در همۀ اذکار منقول، این نام وجود دارد و بیشتر از سایر اسمای الهی در قرآن آمده است.
فطرت در لغت به معنای خِلقت و آفریدن است.[1] و در اصطلاح، یعنی اینکه الله تعالی مخلوقات را به گونهای آفرید که نسبت به او شناخت دارند.
فطرت یکی از بزرگترین عوامل دینداری است و ادلۀ شرعی بیانگر این مطلب هستند که ذات انسان بر اقرار به خالق و عبادت برای او آفریده شده است.
بنابراین هر مخلوقی بر ایمان به خالقش آفریده شده و بر اینکه الله متعال پروردگار هر چیز و آفریدگارش است، بدون اینکه قبلا در این باره فکر کرده یا آموزش دیده باشد.
تنها کسی از مقتضای این فطرت برمیگردد که مانعی بر دلش خطور کند.[2]
پیامبر ج فرمودند: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «هر فرزندی بر فطرت [پاک اسلام] متولّد میشود، امّا پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
و بنا بر روایتی، فرمودند: «إلّا علی هذِهِ الملّة»؛ «مگر بر این ملّت [اسلام متولّد میشود].» و در روایتی دیگر، عبارت «إلّا علی الملّة»[3]؛ «مگر بر ملّت [اسلام]» آمده است.
عیاض بن حمار س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: الله تعالی در حدیثی قدسی میفرماید: «إِنِّی خَلَقْتُ عِبَادِی حُنَفَاءَ کُلَّهُمْ وَإِنَّهُمْ أَتَتْهُمْ الشَّیَاطِینُ فَاجْتَالَتْهُمْ عَنْ دِینِهِمْ»[4]؛ «همانا من تمامی بندگانم را حنیف [متمایل به اسلام و حقیقت] آفریدم، امّا شیاطین بر آنان تاخته و از دینشان باز میدارند.»
علاوه بر این، آدمی بر رجوع و پناهبردن به پروردگارش در هنگام سختیها آفریده شده است. وقتی انسان – هر کسی که باشد- حتّی فرد کافر در سختی میافتد یا با خطری مواجه میشود، خیالات و گمانها از ذهنش بیرون میرود و آنچه بر آن آفریده شده باقی میماند تا با صدای بلند و از عمق جان و دل فریاد زند و پروردگارش را فرا خواند که سختی و غمش را برطرف نماید و فقط به او پناه میبرد.
الله أ راست گفته که میفرماید:
﴿فَإِذَا رَکِبُواْ فِی ٱلۡفُلۡکِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ یُشۡرِکُونَ﴾ [العنکبوت: 65]
«پس هنگامی که در کشتی سوار شوند، الله ﻷ را با اخلاص میخوانند، سپس وقتی [الله] آنان را [با آوردن] به خشکی نجات دهد، باز آنان شرک میآورند.»
مراد از اینکه انسان بر فطرت متولّد میشود، این نیست که در آن وقت، آگاه به امور اسلام است، زیرا الله ـ میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡٔٗا﴾ [النّحل: 78]
«و الله شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالیکه هیچ چیز نمیدانستید.»
همچنین هدف این نیست که ساده و خام آفریده میشود و شرک و توحید را نمیشناسد، چون رسول الله ج فرمودند: «إلّا ویُولَدُ علی الملّة»؛ «مگر اینکه بر ملّت [اسلام] متولّد میشود.» و در روایتی دیگر، عبارت «علی هذِهِ الملّة»؛ «بر این ملّت [اسلام]»، آمده است.
بلکه مراد این است که هر فرزندی بر محبّت به خالقش و اقرار به ربوبیّت او و قبول عبادت برای وی آفریده میشود و اگر بدون مخالف و مانعی رها شود، از این امور منحرف نمیگردد، همان گونه که علاقمند به غذاها و نوشیدنیهای متناسب با بدنش متولّد میشود و مثلا شیری که سازگار با بدن اوست و باعث رشد وی میگردد را میپسندد.[5]
به همین سبب، پیامبر ج فرمودند: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
و نفرمودند که او را مسلمان میکنند، زیرا در صورت پذیرش اسلام، بر اصل فطرت باقی میماند و قبول غیر اسلام، انحراف و خروج از اصل و قاعده، بر اثر عواملی بیرونی به شمار میرود.
بنابراین تمامی فرزندان روی زمین بر فطرت؛ یعنی دین اسلام به دنیا میآیند و فرزند در حالی که اقرار به وجود آفریدگار دارد و او را دوست داشته و متوجّه وی است، متولّد میشود.
اگر بر این فطرت باقی بماند، بنا بر اصل، مسلمان است و زمانی که بالغ و عاقل گردد، نیازی نیست که از نو وارد اسلام شود.
امّا در صورتی که همراه پدر و مادری غیرمسلمان رشد نماید و دین باطل آنان را بپذیرد یا اینکه دینی غیر از اسلام داشته باشد، باید که از دین قبلیاش جدا شود و وارد اسلام گردد و گواهی دهد که معبودی بر حق، غیر از الله أ نیست و محمّد ج فرستادۀ اوست. سپس شروع به فراگیری شعائر دینش؛ همچون نماز و امثال آن نماید.
شیخ محمّد طاهر بن عاشور در تبیین اینکه مردم بر دین حنیف آفریده میشوند، چنین آورده است: «مفهوم آفرینش انسانها بر دین حنیف، این است که الله تعالی مردم را به گونهای میآفریند که سازگار و شایستۀ احکام این دین هستند و آموزههایش را متناسب با آفرینش آنان گردانیده و مخالف و ناهماهنگ با آن نیست و آنها را انکار نمیکنند؛ آموزههایی مانند اثبات یگانگی الله ﻷ، زیرا توحید موافق با عقل و دیدگاه صحیح است، به گونهای که اگر انسان با فکر و اندیشهاش رها گردد و اعتقادی گمراه به وی القا و تحمیل نشود، قطعا بر اساس فطرت، به سوی توحید رهنمون میگردد.»
وی در ادامه میگوید: «اینکه اسلام دین فطرت بوده و احکامش ملازم و متناسب با مقتضیات فطرت گشته، صفتی است که تنها دین اسلام از میان تمامی ادیان، در فروعش متّصف به آن شده است.
امّا تمامی ادیان الهی در اصول با هم مشترکند و از عبارت: ﴿ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ﴾ [یوسف: 40] نیز همین مفهوم به دست میآید.
در نتیجه، اسلام فراگیر و عمومی و جاوید و متناسب با تمامی دورانها و موافق با همۀ امّتهاست و در صورتی این امر محقّق میشود که احکامش بر اساس اصول فطرت انسانی باشد تا هماهنگ با تمامی مردم و همۀ دورانها گردد. ویژگی فطرت باعث شده که اسلام، دارای گذشت و بخشش و آسان باشد، زیرا این دو، مطلوبِ فطرت است.»[6]
ابن عاشور / در توضیح اینکه اسلام فطرت الهی است، میگوید: «توصیف اسلام به اینکه فطرت الهی به شمار میرود، یعنی اصل اعتقاد در آن، جاری بر مقتضای فطرت عقلی است.
امّا قوانین و فروعش، یا اموری فطری؛ یعنی جاری بر اساس فهم و گواهی عقل و یا به صلاح آن است و منافاتی با فطرتش ندارد.
قوانین معاملات در اسلام، مرتبط به آنچه فطرت گواهی دهد و تایید نماید، است، چون فطرت خواهانِ مصالح است.»[7]
بر این اساس، روشن میگردد اسلام همان فطرتی که الله ﻷ مردم را بر آن آفریده، است و انسان بر اقرار به آفریدگار و عبادت برای او خلق شده و این یعنی دینداری و فطرت عامل آن است و نصوص شرعی به طور صریح بیانگر همین مطلب هستند.
علاوه بر این، متون شرعی بیان مینمایند که فطرت و اقرار به عبادت و ربوبیّت آفریدگار، ممکن است بر اثر عوامل بیرونی، تغییر کند و منحرف شود و این عوامل بیرونی که باعث میگردد فطرت از مقصد صحیح خود منحرف شود، بر اساس دلایل موجود، بر سه نوع است:
أ. شیاطین: عامل اصلی و نخستین سبب در این زمینه است، چنانکه روایت عیاض بن حمار س که قبلا بیان شد، دلالت بر همین مطلب میکرد.
شیاطین شامل شیطانهای جنّ و انس که برای انحراف مردم از فطرت و توجّه آنان به پروردگارشان تلاش میکنند.
ب. والدین: چنانکه در حدیث قبلی، بیان گردید که: «فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»؛ «سپس پدر و مادرش وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوسی میکنند.»
این عامل از قویترین عوامل به شمار میرود، زیرا ارتباط فرزندان به والدینشان بسیار زیاد است و آنان تاثیر فراوانی بر فرزندان دارند.
گاهی اوقات جامعه و رسانهها نیز همچون والدین و یا حتّی بیشتر از آنان باعث انحراف مردم از مقتضای فطرت میشوند.
ت. غفلت: این مورد، یکی از شدیدترین عوامل انحراف از فطرت به شمار میرود. غفلت بر اثر زینتهای دنیوی و مشغولشدن با نعمتهای آن، گاهی اوقات انسان را از یاد الهی غافل میسازد و او را از فطرتی که الله أ وی را بر آن آفریده، دور میکند.
الله متعال این مطلب را در قرآن کریم بیان نموده و میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَکَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِکُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ﴾ [الأعراف: 172-173]
«و [به یاد آور] هنگامی که پروردگارت از پشتهای فرزندان آدم، ذرّیۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت، [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، [هستی] گواهی میدهیم و [این گواهی بدین سبب بود که مبادا] در روز قیامت بگویید: ما از این، بیخبر بودیم. یا [مبادا] بگویید: پدرانمان، از پیش شرک آورده بودند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند، نابود [و مجازات] میکنی؟!»
آیۀ فوق نشان میدهد که غفلت، از بزرگترین عوامل انحراف و دورشدن از فطرت به شمار میرود.[8]
شاید کسی بپرسد: پس فایدۀ فطرت که این اندازه از عوامل بیرونی تاثیر میپذیرد و منحرف میگردد، چیست؟ آن هم در صورتی که انسان همیشه همراه یکی از این عوامل و اسباب یا تمامی آنهاست؟!
در پاسخ باید گفت: حکمت الهی بر آن بود که فطرت آدمی این گونه باشد تا هدف از آزمایش انسان بوسیلۀ خیر و شر و در نتیجه، پاداش یا عقوبت وی بر اساس عملش ثابت گردد، زیرا اگر فطرت قوی میبود و تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمیگرفت، کفر و انحراف در بنیآدم واقع نمیشد، بلکه صلاحیّت کفر را نداشتند و امتحان و ابتلایی وجود نداشت و الله تعالی دارای حکمتی کامل است.
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 5، ص 56.
[2]- نک: رسائل فی العقیدة، شیخ محمّد بن عثیمین، ص 11؛ دراسات فی الأدیان الیهودیّة والنّصرانیّة، سعود الخلف، ص 27.
[3]- صحیح بخاری، ج 2، ص 97؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1258.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2865.
[5]- نک: شفاء العلیل، صص 578- 579.
[6]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 21، ص 9.
[7]- همان.
[8]- نک: دراسات فی الأدیان، صص 28- 30.
داستان بشر از زمانی که الله تعالی ابوالبشر؛ آدم ÷ را آفرید، شروع میشود؛ وقتی که الله أ وی را از گِل و با دست شریف خود آفرید و از روح خویش در وی دمید و اسامی تمامی اشیاء؛ همچون پرندگان و چهارپایان و ... را به او آموخت و به منظور اکرام و گرامیداشت بیشتر آدم ÷، به فرشتگان فرمان داد تا برایش سجده کنند. تمامی آنان سجده کردند مگر ابلیس که از جنّیان بود، از این کار سر باز زد و تکبّر ورزید. بنابراین الله ـ وی را از عالَم فرشتگان پایین آورد و خوار و راندهشده گرداند و لعنت و بدبختی و دوزخ را نصیب او ساخت.
سپس ابلیس از پروردگارش درخواست نمود تا روز قیامت، به وی مهلت دهد و الله متعال فرمود:
﴿إِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ﴾ [الأعراف: 15]
«مسلّماً تو از مهلتیافتگانی.»
شیطان گفت:
﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٢ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ﴾ [ص: 82-83]
«پس به عزّتت سوگند که تمامیشان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلص تو را، از میان آنان.»
همچنین گفت:
﴿فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ﴾ [الأعراف: 16-17]
«پس چون مرا گمراه کردی، من [نیز] بر سر راه مستقیم تو، برای [گمراه ساختن] آنان در کمین مینشینم. سپس از پیش رویشان و از پشت سرشان و از [سمت] راستشان و از [سمت] چپشان بر آنان میتازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت.»
الله تعالی فرمود:
﴿ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا مَذۡءُومٗا مَّدۡحُورٗاۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمۡ أَجۡمَعِینَ﴾ [الأعراف: 18]
«از آنجا نکوهیده و خوار بیرون شو، قطعاً هر کس از آنان که از تو پیروی کند، حتما جهنّم را از همگی شما پُر خواهم کرد.»[1]
بنابراین الله أ ابلیس را از بهشت بیرون کرد و قدرتِ وسوسه و گمراهساختن را به وی بخشید و او را تا روز قیامت مهلت داد تا گناهانش را زیاد نماید و در نتیجه، عقوبت و عذابش بیشتر گردد و برای اینکه وی را معیار تشخیص فرد ناپاک و پاک گرداند.
سپس الله تعالی همسر سیّدنا آدم؛ حوّاء إ را از وی آفرید تا با او آرام گیرد و مأنوس شود و به آنان فرمان داد در دارالنّعیم؛ بهشتی که آنچه چشم ندیده و گوش نشنیده و به ذهن کسی خطور نکرده، در آن است، ساکن شوند و الله ﻷ آن دو را باخبر ساخت که ابلیس دشمنشان است و آنان را به قصد امتحان و آزمایش، از خوردن میوۀ درختی از درختان بهشتی منع نمود، امّا شیطان آنان را وسوسه کرد و خوردن از آن درخت را برایشان آراست و سوگند خورد که خیرخواهشان بوده و گفت: «اگر از این درخت بخورید، جاوید میگردید.»
آن قدر آدم و حوّاء إ را وسوسه نمود تا بالاخره آنان را از راه بدر کرد و با خوردن از آن درخت، نافرمانی پروردگارشان را کردند. سپس بر آنچه انجام دادند، بسیار پشیمان شده و به درگاه آفریدگارشان رجوع نمودند و الله متعال نیز توبۀشان را پذیرفت و آن دو را برگزید، امّا آنان را از دارالنّعیم به دنیا؛ سرای سختی و خستگی آورد و آدم ÷ را در زمین سکونت داد و فرزندان زیادی به وی بخشید که هنوز هم نسلشان ادامه دارد. پس از آن، الله أ سیّدنا آدم را از دنیا برد و وارد بهشت ساخت.
از زمانی که الله تعالی آدم و همسرش إ را بر روی زمین آورد، دشمنی در میان فرزندان وی و نیز در بین ابلیس و اولاد آدم ÷ برقرار بوده و و از آن موقع، شیطان و پیروانش در کشمکش و کینهای دائم با بنیآدم به سر میبرند تا آنان را از هدایت باز دارند و از خیر، محروم سازند و شر را در نظرشان زینت دهند و آدمیان را از آنچه باعث رضایت الهی است، دور کنند، زیرا بر بدبختی انسانها در دنیا و ورودشان به دوزخ در آخرت، بسیار مشتاق و حریص هستند.
امّا الله ـ مخلوقاتش را بیهوده نیافریده و آنان را به خودشان وا نگذاشته، بلکه پیامبرانی را به سویشان فرستاده تا عبادت پروردگارشان را به آنان بیان کنند و راههای زندگی را برایشان روشن سازند و آنان را به سعادت در دنیا و آخرت برسانند. الله متعال به جنّ و انس خبر داده که وقتی کتاب یا پیامبری از جانب من به سویتان آمد و شما را به آنچه باعث نزدیکی به من و دسترسی به رضایتم میشود، فرا خواند، از آن کتاب یا رسول پیروی نمایید، زیرا هر کس که از هدایت الهی پیروی کند و به کتابها و رسولانش و آنچه در کتابهای آسمانی آمده و پیامبران به آن فرمان داده شدهاند، ایمان بیاورد، قطعا چنین فردی ترسی ندارد و گمراه و بدبخت نمیشود، بلکه به سعادت در دنیا و آخرت خواهد رسید.[2]
داستان بشر این گونه شروع شد و آدم ÷ و فرزندانش ده قرن بر اطاعت از الله تعالی و توحید زندگی کردند، ولی پس از آن، شرک به وجود آمد و غیرالله به همراه الله متعال مورد پرستش قرار گرفت و در نتیجه، الله ﻷ نخستین رسولش؛ یعنی نوح ÷ را فرستاد تا مردم را به عبادت الهی و ترک شرک فرا خواند.
سپس پیامبران و رسولانی پیدرپی آمدند که از لحاظ زمانی و مکانی و برخی از قوانین و جزئیّات با یکدیگر متفاوت بودند، امّا از نظر اصل؛ یعنی دعوت به اسلام و عبادت پروردگار یکتا و ترک معبودان دیگر یکسان بودند.
تا اینکه ابراهیم ÷ آمد و از قومش خواست که پرستش بتها را رها کنند و فقط الله تعالی را عبادت نمایند. پس از وی، فرزندانش؛ اسماعیل و اسحاق † به پیامبری رسیدند و سپس پیامبرانی از نسل سیّدنا اسحاق مبعوث گشتند.
بزرگترین پیامبرانی که از نسل اسحاق بودند، عبارتند از: یعقوب، یوسف، موسی، داود، سلیمان و عیسی †.
پس از سیّدنا عیسی، پیامبری از میان بنیاسرائیل مبعوث نگردید.
سپس پیامبری به نسل اسماعیل ÷ انتقال یافت و الله تعالی سیّدنا محمّد ج را برگزید تا خاتم پیامبران و رسولان † باشد و رسالت ایشان، آخرین رسالت و کتاب نازلشده بر سیّدنا محمّد ج؛ یعنی قرآن کریم نیز آخرین پیام الهی برای بشر باشد.
به همین سبب، رسالت پیامبر ج، فراگیر، کامل، برای عموم انس و جن، عرب و غیر عرب و متناسب با هر زمان و مکان و هر ملّت و حالتی گردید و راهنمای تمامی خوبیهاست و از همۀ بدیها منع نموده و الله ﻷ از هیچ کس، دینی غیر از آنچه محمّد ج آورده است را نمیپذیرد.[3]
دین اسلام یعنی تسلیمشدن و فرمانبرداری ظاهری و باطنی بنده برای الله تعالی و پایبندی به آنچه پیامبر اسلام ج آوردهاند.
این است دین خاتم که الله ـ تمامی ادیان را با آن تمام نمود و دینی غیر از این را از کسی نمیپذیرد، چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: 19]
«همانا دین [حق] از دیدگاه الله متعال، فقط اسلام است.»
همچنین میفرماید:
﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾ [آلعمران: 85]
«و هر کس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از وی پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیانکاران است.»
پیامبر ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ یَهُودِیٌّ وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[4]؛ «قسم به ذاتی که جان محمّد ج در دست اوست، هر فردی از این امّت [تمام انسانها از زمان بعثت پیامبر ج تا آخرین انسانی که از دنیا برود]؛ خواه یهودی باشد یا نصرانی، از [پیام و آیین] من بشنود [و باخبر شود]، سپس در حالی بمیرد که به آنچه با آن فرستاده شدهام، ایمان نیاورد، قطعا از دوزخیان خواهد بود.»
الحمد لله والصّلاة والسّلام على رسول الله نبیّنا محمّد وعلى آله وصحبه ومن والاه، امّا بعد:
اسلام، آخرین و فراگیرترین و جامعترین ادیان است که الله أ آن را کامل نمود و با اسلام، نعمت را بر بندگانش تمام کرد و آن را برایشان به عنوان دین برگزید.
بدون تردید سخن دربارۀ اسلام، شاخهها و زمینههای بسیاری داشته و پایانی ندارد، زیرا حکم و بیان هر چیزی، در اسلام وجود دارد:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖ﴾ [الأنعام: 38]
«ما در کتاب [لوح محفوظ] هیچ چیز را فرو گذار نکردیم.»
اسلام تمامی مسائل کوچک و بزرگ اعتقادی، عملی، قانونگذاری و آداب را به طور اجمال یا تفصیل بیان نموده است؛ فرقی نمیکند که در مورد عموم مسلمانان باشد یا دربارۀ امور فردی انسان.
پیامبر اسلام؛ محمّد ج در حالی این دنیا را ترک کردند که تمامی مسائل ضروری دین را برای امّت بیان نمودند و رسالت پروردگار را رسانده و حجّت را بر افراد بعد از خود، تمام کردند.
تحقیق پیش رو، به دنبال معرّفی ساختاری کلّی از دین اسلام است.
هیچ نویسندهای – هر چند تمامی فنون بلاغت را در اختیار داشته باشد- باز هم نمیتواند این کار را آن گونه که شایسته و لازم است، انجام دهد، زیرا – چنانکه قبلا بیان شد- این موضوع، شاخهشاخه و بسیار طولانی است.
سختی کار مزبور، در کمبود و عدمدسترسی به منابع و مطالب علمی و تاریخی و امثال آن نیست، بلکه در فراوانی محورهای مورد بحث است که قصد نگارش آنها را به طور واضح و مختصر در یک کتاب داریم.
بدون تردید این خواسته، بسیار سخت و دور از دسترس به شمار میرود.
علاوه بر این، سختی دیگری نیز وجود دارد؛ یعنی شیوۀ بیان و ابراز چهرۀ زیبای دین اسلام، به گونهای که شایسته است تمامی دوستداران حقیقت از این طریق، آن را بشناسند و خیر بزرگی که دین اسلام برای تمامی بشر دارد را روشن سازد. این کار، توجّه و دقّت زیادی را میطلبد.
من مشتاق دستیابی به این آرزوی بزرگ گشتم و تلاش نمودم تا بر موضوع مذکور، تسلّط یابم، امّا دایرۀ بحث، وسیع و گسترده بود، زیرا هر یک از محورهایش و حتّی هر یک از اجزای این محورها، نیاز به بررسی و تحلیل داشت تا در مباحث خاصّی مطرح و بیان گردد.
بنابراین بسیاری از مباحث را مختصر نمودم تا بدین وسیله، تمامی محورها بیان گردد و متناسب با شرایط زمانه باشد.
در هر حال، این تلاشی اندک خواهد بود و موضوع مذکور، با بیان ساختار تحقیق و کار انجامشده در لابلای آن روشن میگردد.
ساختار تحقیق: این تحقیق مشتمل بر یک مقدّمه، هشت فصل و یک نتیجهگیری کلّی، به ترتیب زیر است:[1]
فصل اول: حقیقت دین اسلام و منابع قانونگذاری و ارکان آن؛
فصل دوم: ارکان ایمان؛
فصل سوم: محمّد ج؛ خاتم پیامبران و رسولان †؛
فصل چهارم: مسائلی دربارۀ علم غیب؛
فصل پنجم: مطالبی در مورد گناهان، توبه و دعا؛
فصل ششم: نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی در اسلام؛
فصل هفتم: موضع اسلام دربارۀ برخی از مسائل معاصر؛
فصل هشتم: ادلّهای در اثبات حقّانیّت اسلام.
موارد فوق، فصلهای تحقیق پیش رو بوده و هر یک از آنها دارای چندین بخش و هر بخشی متشکّل از چند مبحث است و بسا اوقات بر حسب نیاز و سیاق، در برخی از بخشها و مباحث، مقدّمهای بیان شده است.
نتیجهگیری: چکیدهای از آنچه در متن اصلی آمده، در این بخش بیان شده است.
روش کار نویسنده: وی در تحقیق حاضر، اموری را رعایت کرده است؛ از جمله:
1. بسیار تلاش نموده تا محورهای پژوهش، مستقل و در عین حال، مرتبط به یکدیگر باشند؛ به عبارتی دیگر، صلاحیت این را دارند که به تنهایی و جدای از هم بیان شوند و تکمیلکننده و تاییدکنندۀ یکدیگر نیز هستند، زیرا اسلام دینی استوار بوده و مسائلش متّصل به هم است.
2. تلاش نموده تا لحن تحقیق آرام و متناسب با عقل و روحیۀ فرد مسلمان و غیرمسلمان؛ بویژه افراد غربی باشد و نیز سعی نویسنده بر آن بوده که لحن و زبانش دور از احساس شکست و تحریک باشد، زیرا این کار بیشتر باعث پذیرش تحقیق میشود.
نویسنده کار مذکور را با یقین به صحّت مطالب و تلاش برای بیان حق و آوردن دلیل انجام داده است.
همچنین تلاش نموده تا سنّت و مدرنیته را با هم جمع نماید، چون سنّت باعث تقویت پژوهش و مدرنیته سبب شناخت احوال مخاطبان و بیان سخن بر اساس آن احوال میگردد.
3. سعی بر آن بوده که تحقیق حاضر از طریق موارد زیر، در ساختاری نو و شکلی زیبا بیان گردد:
أ. رعایت قوانین پژوهشی؛ همچون نقل سخنان و مطالب دیگران و تخریج احادیث و امثال آن؛
ب. تلاش برای صحّت زبان متن و رعایت قواعد املایی و علایم نگارشی؛
ت. توجّه به روش تحقیق و تلاش برای اینکه پژوهش پیش رو، بازاریِ عامیانه یا بدویِ نامفهوم نباشد، بلکه کاری در بین این دو حالت صورت گیرد؛
ث. رجوع به منابع اصلی و قابل اعتماد؛ فرقی نمیکند که قدیمی یا معاصر باشند؛
ج. رعایت آنچه باعث علاقه و شوق مخاطبان شود؛ از طریق برخی عناصر و تنوّع در استشهاد و نقل مطالب؛
ح. تلاش برای اینکه تحقیق حاضر، جذّاب و پر رونق و دور از درشتی و خشکی و خشونت تحقیقات دانشگاهی باشد؛
و موارد دیگری که بر فهم مقصود و رفع خستگی و امکان تقسیم پژوهش و استخراج مباحثی از آن کمک نماید؛
خ. بسیاری از محورهای تحقیق، نزدیک به هم و در هم آمیختهاند و جداکردن آنها از یکدیگر، کار مشکلی است و به همین علّت، تلاش نمودم تا هر یک از آنها، به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد و یکدیگر را تکمیل نمایند؛
د. سعی شده که این تحقیق متناسب با فرهنگ اسلامی باشد و در این حوزه، کاربرد داشته و برخی از خلأهای موجود را برطرف نماید.
این بود خلاصهای از سختیهای کار و ساختار پژوهش حاضر و آنچه - إن شاء الله- بیان خواهد شد. از الله تعالی کمک میخواهیم و بر وی توکّل میکنیم و درود و سلام او بر پیامبرمان؛ محمّد ج و بر آل و اصحابش باد.
دکتر محمّد بن ابراهیم حَمَد
ص. ب: 460
15/ 5/ 1433 هـ
دانشگاه قصیم، دانشکدۀ شریعت و مطالعات اسلامی، گروه عقاید و اعتقادات معاصر
@m-alhamad
[1]- ناگفته نماند که مراد نویسنده، ساختار اصل این تحقیق بوده است، زیرا در پژوهش حاضر تنها بخشی از مباحث آن کتاب، به طور مختصر و بدون فصلبندی و ... بیان شده است. (مترجم)