ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مطلب دوم: برخی از موضعگیریهای حسن بصری
حسن بصری([1]) در مسیر دعوت الی الله مواضع حکیمانهای داشت که به عنوان مثال به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- موضع وی در برابر حجاج بن یوسف
حسن بصری معتقد به خروج علیه حاکمانِ مسلمانِ گنهکار و نافرمان نبود، چنانکه گروهی از مسلمانان نزد وی آمده و در مورد خروج علیه حجاج سوال نموده و میگفتند: ای ابوسعید، در مورد این طاغوت که دست به خونریزی و ریختن خونهای حرام و گرفتن اموال حرام زده و چنین و چنان کرده، چه میگویی؟ حسن گفت: من معتقدم با وی نجنگید. اگر عملکرد وی و کارهایی که انجام داده و میدهد، کیفری از سوی خداوند باشد، شما نمیتوانید با شمشیر آنرا دفع کنید. و اگر آن ابتلا و آزمایشی از سوی خداوند باشد پس صبر کنید تا خداوند داوری کند و او بهترین داوران است. اما آنها حسن را ترک کرده و با وی موافقت نکردند. پس بر علیه حجاج خروج نموده و همگی کشته شدند([2]).
و بر این اساس بود که حسن میگفت: «اگر زمانیکه مردم از سوی پادشاهشان مورد آزمایش و ابتلا قرار میگیرند، صبر کنند، چیزی نمیگذرد که راه بر آنان بازشده و مصیبت از ایشان برداشته میشود، اما آنها صبر نکرده و به شمشیر روی آورده و بر آن اعتماد میکنند؛ و اینگونه به خدا سوگند، هرگز روز خوش نمیبینند»([3]).
اما با این همه، حجاج چندین بار قصد کشتن حسن بصری نمود، اما خداوند متعال حسن را از گزند او حفظ کرد. باری حجاج در پی حسن فرستاد -درحالیکه تصمیم به کشتن وی گرفته بود- که حسن را نزد وی آوردند؛ چون حسن حاضر شد، گفت: «ای حجاج، میان تو و آدم چند پدر وجود داشته است»؟ حجاج گفت: فراوان. حسن گفت: «آنها کجایند»؟ حجاج گفت: همگی مردهاند. پس حجاج سرش را با خفت و خواری پایین انداخته و حسن خارج شد([4]).
و این از حکمت حسن در امر دعوت بود، زیرا خروج بر علیه زمامداران و حکام مسلمان - و لو اینکه فاسق باشند - سبب شر و فساد و فتنه بزرگ و ریخته شدن خون بیگناهان میگردد، اما حسن با چنین موضعی مانع چنین مفاسدی شد.
2- موضع حسن بصری در برابر عمر بن هبیرة
زمانیکه عمر بن هبیره([5]) زمامدار عراق شد، به دنبال حسن فرستاد که حسن نزد وی آمده و عمر بن هبیره به او گفت: امیر مومنان یزید بن عبدالملک([6]) نامهای فرستاده که میدانم تنفیذ آن هلاکت و نابودی به همراه دارد. پس از حسن پرسید: در برابر چنین نامههایی چه میکنند؟ حسن گفت: ای عمر بن هبیرة، نزدیک است فرشتهای از فرشتگان خداوند، درشتخوی و سنگدل، بهسویت آمده و تو را از وسعت و فراخی قصر به تنگای قبر ببرد؛ اگر تقوای الهی پیشه کنی، خداوند متعال تو را از گزند یزید بن عبدالملک حفاظت میکند، اما یزید بن عبدالملک تو را در برابر (عذاب) خداوند متعال حفظ نمیکند. ای عمر بن هبیره، بر حذر باش از اینکه به خاطر اطاعت از یزید بن عبدالملک کاری انجام دهی که خشم خداوند را در پی داشته باشد و درِ مغفرت و آمرزش را به روی تو ببندد؛ ای عمر بن هبیره، از ابتدای این امت مردمانی را درک نمودم که به خدا سوگند بسیار بیشتر از اینکه شما به دنیا روی آوردهاید و دنیا به شما پشت کرده است، به دنیا پشت کردهاند و دنیا خود به آنها روی آورده است. ای عمر بن هبیرة، تو را از مقام و عظمت و شوکتی میترسانم که الله ﻷ تو را از آن ترسانیده و فرموده است: ﴿ذَٰلِکَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ﴾ [إبراهیم: 14]. «این از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند».
ای عمر بن هبیرة، اگر از خداوند متعال اطاعت کنی و با او باشی، تو را در برابر شر یزید بن عبدالملک کفایت نموده و مصون میدارد. و اگر با یزید بن عبدالملک همراه شده و در نافرمانی خداوند از وی اطاعت نمودی، خداوند تو را به یزید بن عبدالملک میسپارد. پس عمر بن هبیره گریست و از نصایح وی عبرت گرفت([7]).
این رفتار نیکو بر حکمت حسن و جایگاه و احترام وی نزد دیگران دلالت میکند؛ براستی در این موضع، حق را آشکارا بیان نمود و به ملامتِ ملامت کنندگان توجهی نکرده و اهمیتی نداد.
شایسته است دعوتگرانی که بهسوی خداوند فرامیخوانند، چنین عمل کنند، لیکن با حکمت و به نحو احسن، زیرا چنین دعوتی قوت و احتمال پذیرش دعوت را بالا برده و افزایش میدهد. والله المستعان.
3- موضع وی در برابر قاریان قرآن
روزی حسن از نزد ابن هبیره خارج میشد که متوجه قاریانی شد که بیرون قصر منتظرند،([8]) پس به آنها گفت: چه باعث شده اینجا بنشینید؟ میخواهید بر آن خبیثان وارد شوید؟ به خدا سوگند همنشینی با آنها، همنشینی با نیکان و صالحان نیست، پراکنده شوید که خداوند ارواح و اجسادتان را از یکدیگر پراکنده سازد. کفشهایتان را بپوشید و لباستان را برگیرید و هرچه زودتر اینجا را ترک گویید، شما با این عمل قاریان را رسوا نمودید که خداوند شما را رسوا کند([9]).
به خدا سوگند اگر از آنچه نزد آنان بود، پرهیز میکردید، به آنچه نزد شماست (علم) تمایل پیدا میکردند، اما شما به آنچه نزد آنان است (مال و اموال و کالای ناچیز دنیوی) روی آوردید و در نتیجه آنان از آنچه نزد شماست فاصله گرفته و پرهیز کردند([10]).
آری، این موضعی بسیار حکیمانه است؛ زیرا شایسته این است دعوتگری که بهسوی خداوند متعال دعوت میدهد، از مردم و اموال و صدقاتشان بینیاز باشد، به ویژه از بزرگان و پادشاهان؛ و هرگز نباید چیزی از آنها بخواهد، تا اینکه دعوت و علمش در وجود خود و دیگران موثر افتد؛ و به این دلیل بود که حسن بصری قاریان را متوجه این مساله کرد، زیرا هرکس از خداوند متعال بخواهد او را بینیاز کند، مردم به وی نیازمند میشوند([11]).
[1] - وی حسن بن ابوالحسن یسار بصری، ابوسعید مولی الانصار میباشد. مادرش خیرة بردهی ام المومنین امسلمه بود. و ابوالحسن یسار از اسیران میسان- مکانی میان بصره و واسط- بود که ساکن مدینه شده و آزاد شد و در خلافت حضرت عمر با خیرة ازدواج نمود و دو سال مانده به خلافت عمر، حسن از وی متولد شد؛ حسن در سال 110 هجری درحالیکه 88 سال سن داشت، وفات نمود. نگا: سیر أعلام النبلاء، ذهبی (4/563) وتهذیب التهذیب، ابنحجر (2/231).
[2]- نگا: الطبقات الکبرى، ابن سعد (7/163 – 165)؛البدایة والنهایة، ابن کثیر (9/135).
[3]- نگا: طبقات ابن سعد (7/164).
[4]- نگا: البدایة والنهایة (9/135).
[5]- وی عمر بن هبیرة بن معاویه بن بن سُکَین، امیر ابومثنی امیر عراق بود؛ او در سال 107 هجری وفات کرد. نگا: سیر أعلام النبلاء (4/562).
[6]- یزید بن عبد الملک بن مروان، مطابق عهد و پیمانی که برادرش سلیمان، برایش بسته بود، پس از عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید. در سال 71 هجری به دنیا آمده و خلافتش چهار سال طول کشیده و در سال 105هجری وفات نمود. نگا: سیر أعلام النبلاء (5/150 – 152).
[7]- نگا: حلیة الأولیاء (2/149).
[8]- اگر سوال شود: چگونه حسن که خود از نزد ابن هبیره میآید قاریانی را سرزنش میکند که میخواهند نزد وی رفته و بیرون قصر منتظرند و اشتیاق ورود به آنرا دارند؟
در پاسخ گفته شده: حسن نزد ابن هبیره نرفته بود که مال یا متاع دنیا طلب کند، بلکه تنها به خاطر خداوند متعال و دعوت به سوی او تعالی بود که نزد وی رفته بود. اما آنچه حسن رحمهالله نکوهش نمود و قبیح شمرد، میل به دنیا و طمع در اموال پادشاهان میباشد. اما کسی که نزد آنها رفته تا ایشان را به معروف امر و از منکر نهی کند و آنان را در مورد نافرمانی الله ترسانیده و هشدار دهد، چنین عملی از بزرگترین و برترین انواع جهاد میباشد.
[9]- شاید حسن به این دلیل چنین به شدت با آنها برخورد کرد که عملی مرتکب شده بودند که شایسته آنها نبود، با اینکه حقیقت این امر را میدانستند، امری که شایسته نیست هیچیک طالب علم و دعوتگری مرتکب شوند.
و حکمت عبارت است از قرار دادن هر چیز در جای خودش؛ و از این دسته است استفاده از اسلوب شدت و قوت و غلظت در جای خود.
[10] - نگا: حلیة الأولیاء (2/150)؛ سیر أعلام النبلاء (4/586).
[11] - نگا: حلیة الأولیاء (2/173)؛ البدایة والنهایة (9/100).
از سعید بن مسیب([1]) مواضع حکیمانهای به ثبت رسیده که بر علم و حکمت و اشتیاق وی نسبت به پاداش خداوند متعال دلالت میکند([2]).
و از این دسته است عملکرد و موضع حکیمانه وی در برابر حجاج بن یوسف ثقفی([3]) که در مسیر دعوت الی الله حقیقت را بیان نموده و در این راه به ملامت ملامت کنندگان توجهی نکرد. آنگاه که حجاج نماز را به درستی ادا نکرد.
1- باری حجاج در کنار سعید بن مسیب نماز میخواند - پیش از آنکه عهدهدار بخشی از امور مسلمانان باشد - که قبل از امام برخاسته و پیش از وی سجده میکرد؛ چون سلام داد، سعید گوشهی لباسش را گرفته و مشغول اذکار بعد از نماز شد درحالیکه لباس حجاج را گرفته بود و حجاج همواره تلاش میکرد لباسش را آزاد کند، تا اینکه سعید اذکارش را به پایان رساند. پس به حجاج روی آورده و با گفتگو به نکوهش و تادیب وی پرداخت. پس از این ماجرا حجاج به وی چیزی نگفت تا اینکه زمامدار امور در حجاز گردید و زمانیکه به عنوان زمامدار وارد مدینه شد، چون وارد مسجد شد به مجلس سعید بن مسیب رفت و جلوی وی نشست و به سعید گفت: تو صاحب (همان) کلمات هستی؟ سعید با دستش به سینهی حجاج زده و گفت: بله؛ حجاج گفت: خداوند تو را که معلم و مودِّب خوبی بودی، پاداش نیکو دهد. پس از تو هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه سخنانت را به یاد آوردم؛ سپس برخاسته و رفت([4]).
2- به سعید بن مسیب گفته شد: چگونه حجاج کسی را در پی تو نفرستاده و تو را تحریک نکرده و مورد اذیت و آزار قرار نمیدهد؟ سعید گفت: به خدا سوگند نمیدانم، جز اینکه روزی همراه پدرش وارد مسجد شد و نمازی خواند که نه رکوع آنرا کامل میکرد و نه سجدهاش را، پس مشت ریگی بهسوی وی پرتاب کردم. (و پس از آن به وی روش درست نماز خواندن را آموختم). حجاج (بعدها) گفت: پس از آن پیوسته نماز را درست و صحیح میخواندم([5]).
این از بزرگترین رفتارهای حکیمانه سعید بن مسیب بود. براستی حکمت هر چیزی را در جای خودش قرار میدهد. چنانکه اگر اقتضای حکمت شدت و قوت به خرج دادن باشد، گاهی شدت و قوت سودمند میافتد. و سعید تشخیص داد که اتخاذ چنین اسلوبی در برابر حجاج، عین حکمت میباشد تا اینکه نمازش را تصحیح کند. پس خداوند متعال به این وسیله حجاج را بهرهمند نمود، چنانکه خود به این مساله اشاره کرد. و پس از آن بود که همیشه نمازش را درست و صحیح میخواند. خداوند سعید بن مسیب را رحمت نموده و بهترین پاداشها را به وی ارزانی دارد.
[1]- سعید بن مسیب؛ او در زمان خودش سید و سرور تابعین و عالم مدینه بود. دو سال یا گفته شده چهار سال از خلافت عمر بن خطاب گذشته بود که چشم به جهان گشود. و در سال 94 هجری در سن 75 سالگی وفات نمود. نگا: سیر أعلام النبلاء (4/217 – 246) والبدایة والنهایة (9/99).
[2]- یکی از مواضع حکیمانه وی که الگوی نیکی برای هر دعوتگر میباشد، به ازدواج درآوردن دخترش فاطمه با فردی فقیر و بازداشتن وی از ازدواج با پسر خلیفه میباشد. چون عبدالملک بن مروان از دخترش برای پسرش ولید، خواستگاری نمود سعید مانع ازدواج دخترش با پسر خلیفه شد. و شاگردش کثیر بن مطلب بن ابیوداعه قرشی سهمی را در برابر دو درهم به ازدواج دخترش درآورد. و خود نیز به وی بیست هزار درهم کمک کرد. و این بر کمال ایمان سعید بن مسیب و توجه وی به آنچه باقی است و نفرت وی از پست و مقامهای مزین و دروغین و توجه او به انتخاب همسری نیک و صالح برای دخترش دلالت میکند. در مورد این داستان نگا: سیر أعلام النبلاء (4/233) وطبقات ابن سعد (5/138) وحلیة الأولیاء (2/167) والبدایة والنهایة (9/100).
[3]- حجاج بن یوسف ثقفی به مدت بیست سال زمامدار عراق و مشرق بود. و در سال 95 هجری وفات کرد. نگا: سیر أعلام النبلاء (4/343).
[4]- نگا: البدایة والنهایة (9/119)؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی (4/226).
[5]- نگا: الطبقات، ابن سعد (5/129)؛ حلیة الأولیاء، أبونعیم (2/165)؛ سیر أعلام النبلاء (4/226).