اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

دلایل فقهایی که در سجده‌ رفتن، اول گذاشتن دست‌ها را مستحب می‌دانند

دلایل فقهایی که در سجده‌ رفتن، اول گذاشتن دست‌ها را مستحب می‌دانند

دلیل اول) امام بیهقی / روایت می‌کند:

«أخبرنا أبو عبد الله الحافظ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ بَطَّةَ الْأَصْبَهَانِیُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْأَصْبَهَانِیُّ، ثنا مُحْرِزُ بْنُ سَلَمَةَ، ثنا الدَّرَاوَرْدِیُّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّهُ کَانَ «یَضَعُ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْهِ» وَقَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُ ذَلِکَ».[1]

نافع می‌گوید: ابن عمر ب دست‌هایش را قبل از زانوهایش بر زمین قرار می‌داد و می‌گفت که پیامبر ج هم این کار را انجام می‌داده است.  

اما این حدیث منکر می‌باشد، چرا که راوی آن عبدالعزیز بن محمد بن عبید دراوردی است که:

امام ابن حجر می‌گوید: «فرد صدوقی می‌باشد اما از کتاب‌های دیگران حدیث روایت می‌کرده؛ لذا خطا می‌کرده و نسایی هم گفته احادیثش از عبیدالله بن عمر منکر می‌باشد». امام ذهبی می‌گوید: «حدیثش از درجه حسن کمتر نمی‌باشد و محدثان دیگر از وی قویتر می‌باشند»، امام احمد می‌گوید: «إذا حدث من کتابه فهو صحیح، وإذا حدث من کتب الناس وهم، وکان یقرأ من کتبهم فیخطیء، وربما قلب حدیث عبدالله بن عمر یرویها عن عبیدالله بن عمر» و در جایی دیگر می‌گوید: «کان الدراوردی إذا حدث من حفظه یهم، لیس هو بشیء، وإذا حدث من کتابه فنعم». و در روایتی دیگر آمده که: «إذا حدث من حفظه جاء ببواطیل» و همچنین می‌گوید: «عامة أحادیث الدراوردی عن عبیدالله العمری أحادیث عبدالله العمری مقلوبة و لدراوردی عنده عن عبید الله العمری مناکیر». امام ابو زرعه می‌گوید: «سییء الحفظ» امام ابو حاتم می‌گوید: «محدث» و در روایتی «لا یحتج به»، امام نسایی می‌گوید: «لیس به بأس، أحادیثه عن عبیدالله بن عمر منکر». امام ساجی می‌گوید: «کان من أهل الصدق والأمانة، إلا أنه کثیر الوهم» و در روایتی «لیس بالقوی» امام ابن حبان او را در «الثقات آورده و می‌گوید خطا هم می‌کند». امام ابن سعد می‌گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث یغلط»، امام یحیی بن معین می‌گوید: «لیس به بأس» و در روایتی «ثقة حجة»، امام عجلی می‌گوید: «ثقة» امام ابن مدینی می‌گوید: «ثقة ثبت»[2].

لذا نزد ما «حسن الحدیث می‌باشد اما احادیش از عبیدالله بن عمر العمری ضعیف می‌باشد». همچنانکه امام نسایی می‌گوید: «لیس به بأس، احادیثه عن عبیدالله بن عمر منکر». امام احمد حنبل می‌گوید: «إذا حدث من کتابه فهو صحیح وإذا حدث من کتب الناس وهم وکان یقرأ من کتب غیره فیخطیء وربما قلب حدیث عبدالله بن عمرالعمری یرویها عن عبیدالله بن عمر العمری» و «عامة أحادیث الدراوردی عن عبیدالله العمری أحادیث عبدالله العمری مقلوبة ولدراوردی عنده عن عبیدالله العمری مناکیر».[3]

و این حدیث را هم در اینجا از عبیدالله بن عمر العمری روایت می‌کند.

و امام بخاری / وقف آن را بر ابن عمر ب درست می‌داند و در صحیح خود روایت ابن عمر ب را به صورت موقوف آورده است.[4] و امام دارقطنی / هم وقف این قول بر ابن عمر ب را اصح می‌داند.[5]

اما در نزد ما أقوال امام بخاری / و امام دارقطنی / هم صحیح نمی‌باشد و در نزد ما اصلاً این روایت از اصل درست نمی‌باشد و خطا می‌باشد، چرا که «عبدالعزیز بن محمد دراوردی حسن الحدیث می‌باشد، اما احادیثش از عبیدالله بن عمر العمری ضعیف می‌باشد».[6] و همچنانکه گفتیم امام نسایی می‌گوید: «لیس به بأس، احادیثه عن عبیدالله بن عمر منکر»، امام احمد حنبل می‌گوید: «إذا حدث من کتابه فهو صحیح وإذا حدث من کتب الناس وهم وکان یقرأ من کتب غیره فیخطیء وربما قلب حدیث عبدالله بن عمر العمری یرویها عن عبیدالله بن عمر العمری» و «عامة أحادیث الدراوردی عن عبیدالله العمری أحادیث عبدالله العمری مقلوبة ولدراوردی عنده عن عبید الله العمری مناکیر»[7] و این حدیث را هم در اینجا از عبیدالله بن عمر روایت کرده است و اگر قرار باشد به حدیث ضعیف قولی ثابت گردد، در روایت ضعیفی از ابن عمر ب آمده است که:

حدثنا یعقوب بن ابراهیم عن ابن أبی لیلی عن نافع عن ابن عمر «أنه کان یضع رکبتیه إذا سجد قبل یدیه ویرفع یدیه إذا رفع قبل رکبتیه».[8]

ابن عمر ب هرگاه که سجده می‌کرد اول زانوهایش را بر زمین قرار می‌داد و هرگاه که بلند می‌شد دست‌هایش را قبل از زانوهایش بلند می‌کرد.

و محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی: بیشتر به ضعف بودن نزدیک می‌باشد.[9]

دلیل دوم) امام ابو داود / روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَنٍ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، عَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا سَجَدَ أَحَدُکُمْ فَلَا یَبْرُکْ کَمَا یَبْرُکُ الْبَعِیرُ، وَلْیَضَعْ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْهِ»[10].

ابو هریره س می‌گوید که پیامبر ج فرمودند: هرگاه که یکی از شماها به سجده رفت، مانند شتر به پایین نرود و دست‌هایش را قبل از زانوهایش به زمین بگذارد.

اما رجال این حدیث همگی «ثقة» می‌باشند، جز عبدالعزیز بن محمد بن عبید دراوردی که درجه‌اش در نزد ما «حسن الحدیث می‌باشد، اما احادیثش از عبید الله بن عمر العمری ضعیف می‌باشد». هرچند که روایتش در اینجا از عبیدالله بن عمر نمی‌باشد، اما همین حدیث را عبدالله بن نافع الصائغ از محمد بن عبدالله بن حسن روایت کرده و فقط قسمت اول حدیث را دارد و قسمت آخر حدیث یعنی: «وَلْیَضَعْ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْهِ» را ندارد و عبدالله بن نافع الصائغ درجه‌اش نزد ما «ثقة یغلط» می‌باشد و از عبدالعزیز بن محمد بن عبید دراوردی در روایت حدیث قویتر می‌باشد.

امام ابن حجر می‌گوید: «ثقة صحیح الکتاب، فی حفظه لین»، امام یحیی بن معین می‌گوید: «ثقة و در امام مالک ثبت می‌باشد»، امام ابو زرعه می‌گوید: «لا بأس به»، امام نسایی می‌گوید: «ثقة» و در جایی دیگر می‌گوید: «لیس به بأس»، امام ابن عدی می‌گوید: «روی عن مالک غرائب وهو فی روایاته مستقیم الحدیث»، امام ابن حبان او را در ثقات آورده و می‌گوید: «کان صحیح الکتاب، وإذا حدث من حفظه ربما أخطأ»، امام عجلی می‌گوید: «ثقة»، امام احمد می‌گوید: «لیس بذاک وأعلم الناس برأی مالک وحدیثه، کان یحفظ حدیث مالک کله ثم دخله بآخرة شک»، امام خلیلی می‌گوید: «لم یرضوا حفظه، هو ثقة أثنی علیه شافعی»، امام ابن قانع می‌گوید: «مدنی صالح»، امام ابو حاتم می‌گوید: «لیس بالحافظ، هو لین فی حفظه، وکتابه أصح»، امام دارقطنی می‌گوید: «یعتبر به» و امام بخاری می‌گوید: «فی حفظه شیء»[11].

«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نَافِعٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَسَنٍ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، عَنِ الْأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ، فَیَبْرُکُ کَمَا یَبْرُکُ الْجَمَلُ».[12]

ابو هریره س می‌گوید که پیامبر ج فرمودند: می‌بینم که بعضی از شما در نماز مانند شتر زانو می‌زند.

و لذا در نزد ما این قسمت از حدیث: «وَلْیَضَعْ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْهِ». سخن خود عبدالعزیز بن محمد دراوردی است که برای شرح حدیث آن را بیان کرده و مدرج می‌باشد و علاوه بر اینکه عبدالله بن نافع الصائغ این زیاده را در روایت حدیث خود نیاورده. چیزی که وقوع ادراج در حدیث را نزد ما بیشتر می‌کند این است که در این حدیث رسول الله ج از تشابه به شتر در هنگام پایین رفتن نهی کرده‌اند و سیاق لفظ و کلام همچنانکه معلوم می‌باشد: «یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ، فَیَبْرُکُ کَمَا یَبْرُکُ الْجَمَلُ». پیامبر ج از تشابه ظاهری نهی کرده‌اند که مانند شتر به پایین نرویم، حال اگر ما به شتری در هنگام پایین رفتن دقت کنیم و سپس به دو نمازگذار که یکی اول دست‌هایش را زمین می‌گذارد و دیگری اول زانوهایش را قرار می‌دهد نگاه کنیم، کدام یک شبیه پایین رفتن شتر می‌باشد؟

آنچه بدیهی است و هر فردی چه عالم یا جاهل و چه کودک و بزرگ در این نگاه کردن می‌فهمد، تشابه آن با فردی است که اول دست‌هایش را به زمین می‌گذارد.

و پیامبر ج در اینجا از تشابه ظاهری نهی کرده‌اند و متأسفانه وقتی به کتب بعضی فقها نگاه کردم بعضی سعی کرده‌اند که بفهمانند که زانوی شتر در پاهایش می‌باشد و عده‌ای دیگر هم گفته‌اند که زانوی شتر در دست‌هایش می‌باشد و هر کدام برای این حرف خود به لغت عرب استناد کرده‌اند. مثلا برای اثبات اینکه زانوی شتر در دست‌هایش می‌باشد گفته‌اند: در لسان العرب[13] و تهذیب اللغة[14] آمده است که زانوی شتر در دست‌هایش قرار دارد؛

عده‌ای هم مانند امام ابن القیم / برای اینکه ثابت کنند زانوی شتر در پاهایش می‌باشد گفته‌اند: اهل لغت همچنین معنایی را از زانو نمی‌داند و این قول نادرست می‌باشد.[15]

و یا امام طحاوی / با سند صحیح از امام ابراهیم نخعی / روایت می‌کند:

«حدثنا إبراهیم بن مرزوق بن دینار قال: ثنا وهب بن جریر عن شعبة عن مغیرة قال: «سألت إبراهیم عن الرجل یبدأ بیدیه قبل رکبتیه إذا سجد فقال أو یضع ذلک إلا أحمق أو مجنون».[16]

مغیرۀ بن مقسم می‌گوید از ابراهیم نخعی / در مورد اینکه فردی هنگام سجده رفتن اول دست‌ها را بر زمین می‌گذارد پرسیدم؛ و ایشان گفتند: مگر جز انسان احمق یا دیوانه کسی این کار را انجام می‌دهد!

اما اینان گویی فراموش کرده‌اند که پیامبر ج از تشابه ظاهری به شتر نهی کرده‌اند و دانستن اینکه زانوی شتر در کجا قرار دارد، نباید مانع عدم تشابه به شتر گردد و اصلاً حدیث ربطی به اینکه زانوی شتر کجا قرار دارد ندارد. البته در نزد من این خلط و اشتباه آنان ناشی از عدم علم به نقاط ضعف این دو روایت و تعبیر پیامبر ج بوده و اگر ضعف این قسمت از روایت را با نهی از تشابه ظاهری کنار هم می‌گذاشتند، به این نتیجه می‌رسیدند؛ اما آن‌ها فقط به این توجه کرده‌‌اند که زانوی شتر کجا قرار دارد تا مانند وی زانو نزنیم؛ اما این نکته را فراموش کرده‌اند که پیامبر ج از تشابه ظاهری پایین رفتن نهی کرده‌اند و نه تشابه قرار دادن زانو.

و پیامبر ج در بعضی از قسمت‌های دیگر نماز از تشابه ظاهری به سایر حیوانات نهی کرده‌اند، مثلاً امام مسلم / روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ یَعْنِی الْأَحْمَرَ، عَنْ حُسَیْنٍ الْمُعَلِّمِ، ح قَالَ: وَحَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ - وَاللَّفْظُ لَهُ - قَالَ: أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الْمُعَلِّمُ، عَنْ بُدَیْلِ بْنِ مَیْسَرَةَ، عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ... یَنْهَى أَنْ یَفْتَرِشَ الرَّجُلُ ذِرَاعَیْهِ افْتِرَاشَ السَّبُعِ»[17].

عایشه ل می‌گوید: پیامبر ج نهی کردند که در سجده نماز مانند درندگان دست‌ها را پهن نماییم.  

و در اینجا می‌بینیم که پیامبر ج از تشبه ظاهری به پهن کردن دست‌ها مانند درندگان نهی کرده‌اند.

و امام ابو یعلی / با اسناد صحیح روایت می‌کند:

«أَخْبَرَنَا هَاشِمُ بْنُ الْقَاسِمِ، وَسَعِیدُ بْنُ الرَّبِیعِ، قَالَا: حَدَّثَنَا [ص:835] شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ، یَقُولُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اعْتَدِلُوا فِی الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ، وَلَا یَبْسُطْ أَحَدُکُمْ ذِرَاعَیْهِ بِسَاطَ الْکَلْبِ».[18]

انس بن مالک س می‌گوید: پیامبر ج فرمودند که در رکوع آرام بگیرید و (در سجده) ساعدهایتان را مانند ساعدهای سگ‌ها پهن نکنید.

و در اینجا از تشابه به سگ‌ها نهی کرده‌اند.  

و امام احمد / روایت می‌کند:

«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: أَمَرَنِی رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِثَلَاثٍ، وَنَهَانِی عَنْ ثَلَاثٍ: "أَمَرَنِی بِرَکْعَتَیِ الضُّحَى کُلَّ یَوْمٍ، وَالْوِتْرِ قَبْلَ النَّوْمِ، وَصِیَامِ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِنْ کُلِّ شَهْرٍ، وَنَهَانِی عَنْ نَقْرَةٍ کَنَقْرَةِ الدِّیکِ، وَإِقْعَاءٍ کَإِقْعَاءِ الْکَلْبِ، وَالْتِفَاتٍ کَالْتِفَاتِ الثَّعْلَبِ»[19].

ابو هریره س می‌گوید که: پیامبر ج مرا نهی کردند که در نماز مانند خروس نوک بزنم (کنایه از تند نماز خواندن می‌باشد) و مانند سگ بشینم (یعنی مقعد فرد بر زمین باشد و کف دو پایش را به زمین بگذارد و ساق‌هایش را راست کند) و مانند روباه نگاه کنم (کنایه از نگاه کردن به اطراف می‌باشد).

راویان این حدیث «ثقة» می‌باشند جز شریک بن عبدالله نخعی که «حسن الحدیث»[20] می‌باشد و یزید بن ابی زیاد که «ضعیف»[21] می‌باشد؛ اما برای یزید بن ابی زیاد متابعه‌ای در سنن کبری امام بیهقی / آمده است لذا حدیث حسن می‌گردد:  

«أخْبَرَنَا أبُو طَاهِرٍ الْقَقِیهُ حَدَّثَنَا أبُو الْحَسَنْ عَلِیُّ بْنُ إبْرَاهِیْمَ بْنِ مُعَاوِیَةَ النیسَابُورِیُّ أخْبَرَنَا أحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْعُطَارِدِیُّ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ عَنْ لَیْثٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ أبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَال: ... وَنَهَانِی ج عَنْ الالْتِفَافِ فِی صَلَاتِی الْتِفَاتِ الثَّعْلَبِ، أوْ أقْعِىَ إقْعَاءَ الْقِرْدِ، أوْ أنْقُرَ نَقْرَ الدِّیْکِ».[22]

و راویانش «ثقة» می‌باشند جز لیث بن ابی سلیم که «ضعیف»[23] می‌باشد ولی برای متابعه یزید بن ابی زیاد کافی است.

و احمد بن عبدالجبار عطاردی: امام ابن حجر می‌گوید «ضعیف و سماعه لسیره صحیح». امام ذهبی می‌گوید: «الشیخ المعمر المحدث» و در جایی دیگر می‌گوید: «صدوق فی روایته»، امام حاکم می‌گوید: «لیس بالقوی ترکه ابن عقده»، امام ابو حاتم می‌گوید: «لیس بالقوی»، امام ابن عدی می‌گوید: «لا یعرف له حدیث منکر وإنما ضعفوه أنه لم یلق من یحدث عنهم»، امام سری بن یحیی می‌گوید: «ثقة»، امام دارقطنی می‌گومید: «لا بأس به»، امام خطیب بغدادی می‌گوید: «حسن حاله و تجوز روایته لانه وثق وعدل»، امام ابن حبان «او را در ثقات آورده است و می‌گوید گاهی مخالف روایت می‌کند»، امام خلیلی می‌گوید: «لیس فی حدیثه مناکیر، لکنه روی عن القدماء فاتهموه لذلک»[24] و در نزد ما هم «حسن الحدیث می‌باشد».

و امام نسایی با سند صحیح روایت می‌کند:

«أخْبَرَنَا عَمْرو بْنِ عَلِیٍّ قَال: حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، عَنْ مِسْعَرٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ الْقِبْطِیَّةِ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کُنَّا إِذَا صَلَّیْنَا خَلْفَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْنَا: یَعْنِی الْإِشَارَةَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَابَةِ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، فَقَالَ لَنَا یَعْنِی النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَرْمُونَ بِأَیْدِیهِمْ فِی الصَّلَاةِ کَأَنَّهَا أَذْنَابُ الْخَیْلِ الشُّمْسِ، أَلَا یَکْفِی أَحَدَکُمْ أَوْ أَحَدَهُمْ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ ثُمَّ یُسَلِّمَ عَلَى أَخِیهِ مِنْ عَنْ یَمِینِهِ، وَعَنْ شِمَالِهِ».[25]

جابر بن سمره س می‌گوید: ما زمانیکه پشت سر پیامبر ج نماز می‌خواندیم، در هنگام اتمام نماز همراه السلام علیکم دست‌هایمان را هم بالا می‌بردیم گویی که سلام می‌کنیم؛ پس پیامبر ج به ما گفت: چه شده که می‌بینم عده‌ای هنگام اتمام نماز دست‌هایشان را مانند دم اسب‌ها تکان می‌دهند؟ کافی است که دست‌هایتان روی زانوهایتان باشد و از طرف راست و چپ سلام دهید.

حال وقتی ما خوب به این احادیث نگاه می‌کنیم می‌بینیم که پیامبر ج نهی کرده‌اند که در نماز حالاتی به خود بگیریم که به حیوانات شبیه باشد و لازم نیست که بفهمیم که نوک خروس، ذراع سگ، عقب درندگان، دم اسب، گردن روباه و زانوی شتر کجا می‌باشند؛ بلکه باید ببینیم که آن‌ها این افعال را چطوری انجام می‌دهند و سپس مخالف آن‌ها عمل کنیم؛ و گرنه ما دم یا نوک نداریم که مخالف دم و نوک آن‌ها انجام دهیم بلکه هدف پیامبر ج عدم تشبه ظاهری بوده است.



[1]- مستدرک (ش821) / بیهقی، سنن کبری (ش2744) / دارقطنی (ج1 ص344) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص254).

[2]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6 ص353) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج5 ص395) / ابن حبان، الثقات (ج7 ص116) / عجلی، معرفة الثقات (ج2 ص97) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج1 ص428) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج2 ص633) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش4119) / ذهبی، سیر أعلام النبلاء (ج8 ص368) / احمد، سوالات ابو داود لاحمد (ص222).

[3]- ابن حجر، تهذیب التهدیب (ج6 ص353) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج5 ص395) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش4119) / ذهبی، سیر أعلام النبلاء (ج8 ص368).

[4]- بخاری (ج2 ص213).

[5]- دار قطنی، العلل الوارده فی الاحادیث النبویة (ج13 ص23).

[6]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6 ص353) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج5 ص395) / ابن حبان، الثقات (ج7 ص116 / عجلی، معرفة الثقات (ج2 ص97) / فسوی، المعرفة والتاریخ (ج1 ص428) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج2 ص633) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش4119).

[7]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6 ص353) / ابن ابی حاتم، الجرح والتعدیل (ج5 ص395) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش4119) / احمد، سوالات ابو داود لاحمد (ص222) / ذهبی، سیر أعلام النبلاء (ج8 ص368).

[8]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).

[9]- ابن حجر، تهیب التهذیب (ج9 ص301) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش6081).

[10]- ابو داود (ش840) / بیهقی، سنن کبری (ش2739 - 2740) / نسایی (ش1091) / دار قطنی (ج1 ص344 و 345) / طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج1 ص100) طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص254).

[11]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج6 ص51) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش3659) / عجلی، معرفة الثقات (ج2 ص63) / ذهبی، میزان الاعتدال (ج2 ص513) / بخاری، التاریخ الصغیر (ج2 ص309) / ابن حبان، الثقات (ج8 ص348) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج5 ص183).

[12]- ابو داود (ش 841) / بیهقی، سنن کبری (ش2742) / نسایی (ش1090).

[13]- ابن منظور، لسان العرب (ج1 ص432).

[14]- ازهری، تهذیب اللغة (ج10 ص432).

[15]- ابن القیم، زاد المعاد (ص87).

[16]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295) / طحاوی، شرح معانی الآثار (ج1 ص256).

[17]- مسلم (ش1138).

[18]- ابو یعلی (ش1322).

[19]- احمد (ش8106).

[20]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4 ص333).

[21]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج11 ص329).

[22]- بیهقی، سنن کبری (ش2849).

[23]- ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8 ص465).

[24]- ذهبی، سیر أعلام النبلاء (ج 13 ص57) / ابن حبان، الثقات (ج8 ص45) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج2 ص62) / ابن عدی، الکامل (ج1 ص191) / خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (ج4 ص262) / ابن حجر، تهذیب التهیب (ج1 ص51) / ابن حجر، تقریب التهذیب (ش64).

[25]- نسایی (ش1318) بیهقی، سنن کبری (ش 3080 – 3101 - 3111) / الالمعجم الأوسط (ش 859) / المعجم الکبیر (ش 1836 - 1839) / احمد (ش 20806 - 20972).

فقهایی که در سجده رفتن، فرد را مخیر می‌دانند

فقهایی که در سجده رفتن، فرد را مخیر می‌دانند

در روایتی از امام احمد / و امام مالک / آمده است که آن‌ها در هنگام سجده رفتن قائل به تخییر می‌باشند.[1] امام نووی / هم می‌گویند از نظر سنت هیچکدام بر دیگری ترجیح ندارد و هردو یکسان می‌باشند.[2]

 




[1]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291).

[2]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291).

فقهایی که در سجده رفتن، گذاشتن دست‌ها را منسوخ می‌دانند

فقهایی که در سجده رفتن، گذاشتن دست‌ها را منسوخ می‌دانند

امام ابن منذر / می‌گوید بعضی از اصحاب و یاران ما بر این نظر هستند که اول گذاشتن دست‌ها منسوخ می‌باشد[1] و امام ابن خزیمه / هم قائل به منسوخ بودن آن می‌باشد.[2]



[1]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[2]- ابن خزیمه (ج1 ص319).

فقهایی که در سجده ‌رفتن، اول گذشتن زانوها را مستحب می‌دانند.

فقهایی که در سجده ‌رفتن، اول گذشتن زانوها را مستحب می‌دانند.

اما جمهور فقها بر این نظر هستند که برای نمازگذار مستحب می‌باشد که هنگام سجده ‌رفتن، اول زانوهایش را به زمین بگذارد و آنگاه دست‌هایش را بگذارد[1] و این مذهب عبدالله بن مسعود س[2]، روایتی از عبدالله ‌بن‌عمر ب[3]، عمر س، ابراهیم نخعی /، مسلم بن یسار /، امام سفیان ثوری /، روایتی دیگر از امام احمد حنبل /[4] امام ابن منذر /[5] امام شافعی /[6] امام اسحاق بن راهویه /[7] مذهب حنیفه[8]، شافعیه[9]، ابن سیرین /[10] و اهل کوفه[11] نیز نیز می‌باشد.



[1]- عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص51) / تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص35) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[2]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص35) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[3]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).

[4]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص34).

[5]- شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[6]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).

[7]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).

[8]- تهانوی، إعلاء السنن (ج3 ص34) / ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص121).

[9]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص121).

[10]- ابن ابی شیبه (ج1 ص295).

[11]- ابن القیم، زاد المعاد (ص89).

فقهایی که در سجده ‌رفتن، اول گذاشتن دست‌ها را مستحب می‌دانند

فقهایی که در سجده ‌رفتن، اول گذاشتن دست‌ها را مستحب می‌دانند

از امام مالک / و امام اوزاعی / آمده است که آن‌ها در سجده رفتن، اول گذاشتن دست‌ها را افضل می‌دانند[1] و این روایتی از ابن عمر ب[2] ابن حزم /، روایتی از امام احمد / و بعضی اصحاب حدیث[3] و امام طحاوی[4] هم می‌باشد.

البته باید بگوییم: همچنانکه در قسمت «دلایل کسانی که اول گذاشتن دست را هنگام سجده رفتن مستحب می‌دانند» می‌آید، نسبت این قول به ابن عمر ب صحیح نمی‌باشد و هرچند که امام بخاری / آن را روایت کرده است.



[1]- ابن حجر، فتح الباری (ج2 ص291) / مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج2 ص119) / عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص50) / ابن القیم، زاد المعاد (ص89) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[2]- بخاری (ج2 ص213).

[3]- مبارکفوری، تحفة الأحوذی (ج1 ص119) / عظیم آبادی، عون المعبود (ج3 ص50) / ابن القیم، زاد المعاد (ص89) / شوکانی، نیل الأوطار (ج2 ص281).

[4]- طحاوی، شرح مشکل الآثار (ج1 ص100).