خدای متعال فرموده است:
﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾ [الحشر: 9].
«آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانهی (آئین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود، نگاه داری میکنند و مصون و محفوظ گردند، ایشان قطعاً رستگارند».
این مطلب صحیح است که آیهی مذکور در شأن یکی از خانوادههای انصار – رضوان خدا بر آنان باد- نازل شد. بخاری با اسناد خود از ابوهریره س نقل میکند که: «مردی نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای رسول خدا، بسیار گرسنه هستم. پیامبر ج نزد همسران خویش فرستاد تا چیزی برای میهمان نمودن آن شخص فراهم نماید، اما چیزی نیافت. پیامبر ج به اصحاب خود فرمود: هرکس از شما امشب این مرد را میهمان کند، خداوند بر او رحمت میفرستد، آیا کسی هست؟ مردی از انصار بپا خواست و گفت: من حاضرم ای رسول خدا. سپس نزد همسرش رفت و به او گفت: امشب میهمان پیامبر خدا خانهی ما میآید هرچه داریم آماده کن. زن گفت: به خدا قسم جز غذای بچهها چیزی سراغ ندارم. مرد گفت: اگر بچهها غذای برای شام خواستند، آنها را بخوابان، سپس بیا و چراغ را [به بهانه خواب بچهها] خاموش کن. خودمان هم امشب شکمهایمان را خالی میداریم. زن چنین کرد. فردای آن روز، شخص میهمان نزد پیامبر ج رفت. پیامبر ج به او فرمود: خدای ﻷ از عمل آن زن و مرد به شگفت آمد -در روایتی به دیگر آمده که شاد شد- و این آیه را نازل فرمود:
﴿وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ [الحشر: 9]([1]).
«و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند».
ایثار همان بخشش و اختصاص دادن چیزی است به کسی که او را بر خود ترجیح میدهی. ایثار برعکس «اَثَره» است که به معنی ترجیح خود بر دیگران و تلاش برای دستیابی به امکانات، بدون توجه به دیگران است.
ایثار والاترین مراتب بخشش است و فقط افرادی بر انجام آن توانا هستند که دارای عزمی راسخاند و عقیده اسلامی قلبشان را صیقل داده و در سایهی تعالیم اسلام رشد یافتهاند. این صفات و ویژگیهای نیکو و ارزشمند در کاملترین شکل و عمیقترین حالت خود در نسل اصحاب گرامی پیامبر ج به عرصهی ظهور آمد. در همان نسلی که عقیدهی اسلامی و آموزههای آن را به مرحلهی اجرا درمیآوردند و مفاهیم آن را با جان و دل نوش میکردند، به حقیقت که نسل الگو و واقعی تاریخ همانها بودند که هرکدامشان گویی قرآنی زنده بود که بردو پا راه میرفت. هیچ آیهای که متضمن امر به معروف یا توصیه به یک سنت نیکو بود نازل نمیشد مگر این که آنان برای عمل به آن میشتافتند. بخاری از انس بن مالک نقل کردهاست که گفت: بزرگترین نخلستان مدینه مربوط به ابوطلحه انصاری بود و باغی به نام «بیرحاء» داشت که نزد او از همهی اموالش محبوبتر بود. آن باغ روبروی مسجد قرار داشت و رسول خدا ج وارد آن باغ میشد و از چشمهی آن باغ آب مینوشید. پس از نزول آیهی:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ [آل عمران: 92].
«به نیکی (کاملی که جویا میآیند و مورد پسند خداست) دست نمییابید، مگر آن که از آنچه دوست میدارید، در راه خدا ببخشید».
ابوطله بپا خواست و گفت: ای رسول خدا، خداوند چنان فرمودهاست و من هم باغ «بیرحاء» را از همهی اموالم بیشتر دوست میدارم، پس آن را در راه خدا صدقه میکنم و اجر و پاداش آن را از خدا میخواهم. پس هرگونه که خداوند شما را رهنمون میکند، آن را بهکار گیرید. پیامبر ج فرمود: خوشا به حالت ای ابوطلحه به راستی که معاملهای سودآور کردی و آن باغ برایت سود بسیار کرد، آنچه را گفتی پذیرفتم و معتقدم که آن را در میان خویشان خود تقسیم نمایی. ابوطلحه گفت: چنین میکنم ای رسول خدا، آنگاه آن را میان خویشاوندان و عموزادگان خود تقسیم نمود»([2]).
بخشش و ایثار جزو خصلتهای مؤمن است و «بخل و ایمان هم زمان در قلب یک فرد مسلمان قرار نمیگیرد»([3]). برهمین اساس است که صدقه و افراد صدقه دهنده در جامعهی اسلامی بسیار زیاد گشته و جامعه را به نوعی از همبستگی و یکپارچگی بینظیر در همهی دنیا متصف نموده است. در واقع رهنمودهای قرآن و سنت برای تشویق مردم به پرداخت صدقه، انجام صلهی رحم، احترام به میهمان، نیکی با خویشان و مراعات حقوق همسایگان و پرس و جو از احوال آنان از اساسیترین عوامل این همبستگی و هماهنگی در جامعهی اسلامی است. خداوند در این باره فرموده است:
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیَِّٔاتِکُمۡ﴾ [البقرة: 271].
«اگر بذل و بخششها را آشکار کنید، چه خوب، و اگر آنها را پنهان دارید و به نیازمندان بپردازید، برای شما بهتر خواهد بود و برخی از گناهان شما را میزداید».
رسول خدا ج هم فرمودهاست: «همانگونه که آب آتش را خاموش میسازد، صدقه هم باعث خاموش ساختن [آثار] گناهان میگردد»([4]).
در حدیثی دیگر هم بیان نمودهاست که: «صدقه باعث فروکش کردن خشم پروردگار و نجات از مرگ بد و ناگوار میشود»([5]).
نسلهای قرون اولیهی اسلام حرص عجیبی برای پرداخت صدقات و انجام معروفات داشتند. عبدالرحمن بن عوف در حال طواف کعبه چنین دعا میکرد:
«اللهم قنی شح نفسی» یعنی: «خداوند مرا از آثار زیانبار بخل نفسم نجات بده». عبدالرحمن بیش از این چیزی نمیخواست و پس از آن میگفت: اگر من از شر بخیلی نفسم رهایی یابم، نه دزدی میکنم نه زنا و نه هیچ گناه دیگری([6]).
انصار، مهاجران را بر خود ترجیح میدادند و خواستند که حتی باغهایشان را با آنان تقسیم نمایند. اما پیامبر ج مانع این کار شد و فرمود که فقط ثمرات باغها را با آنان تقسیم نمایند زیرا مهاجرین اهل تجارت بودند و از زراعت چیزی نمیدانستند.
قیس بن سعدبن عباده س از بخشندگان مشهور بود. روزی بیمار شد، دوستانش برای عیادت از او تأخیر کردند. جویای احوالشان شد. به او گفتند که دوستانش به خاطر آن همه قرض و دینی که از او بر گردن دارند از دیدار او شرم میکنند. قیس گفت: خداوند، نابود کند مالی را که مانع دیدار برادران میگردد، آن گاه به شخصی دستور داد که در میان مردم اعلام نماید هرکس که مالی از قیس را بر گردن دارد از جانب او بخشیده شد و حلالش باد. پس از پخش این خبر، هنوز غروب نشده بود که تعداد عیادت کنندگان به حدی فراوان شد که عتبه مجبور شد درِ خانه را بشکند([7]).
انصار، گروه مهاجرین را اینگونه بر خود ترجیح دادند و با این خصلت شناخته و مشهور شدند، در واقع آنان الگوی تمام کسانی هستند که راه ایثار را در پیش گرفته و خود را فدای دیگران میکنند.
هدف از ایثار، مبارزه با نفس و امراضی همچون خسّت و بخل و خودپرستی و خودخواهی است که گریبانگیر آن میشود. درواقع هدف آن ایجاد انگیزه برای ساختن آخرتی آباد با بخشش مقدار اندکی از اموال محبوب نفس است، اموالی که با گذشت عمر فقط حرص انسان به آنها بیشتر میگردد. صدقه نشان از صحت ایمان، صداقت یقین و حسن توکل دارد و شخص صدقه دهنده فقط به خاطر اعتقاد به خدا و ایمان به سخاوت او و امید به پاداش جبران کنندهی خدا در دنیا و آخرت است که به این کار نیک اقدام مینماید و به همین دلیل پیامبر اکرم ج فرموده است: «الصَّدَقَةُ بُرْهَانٌ»([8]). یعنی صدقه دلیلی قاطع بر وجود شیرینی ایمان در قلب مؤمن است و در حدیث زیر تفصیلی از این بیان را از زبان نبی اکرم میبینیم: «سه کار هستند که هرکس آنها را انجام دهد طعم و لذت ایمان را میچشد: کسی که فقط خدا را میپرستد، کسی که به «لا إله إلا اللّه» گواهی میدهد و کسی که زکات مالش را از اموال حلال و پاک میبخشد و این را به عنوان یک وظیفه، هر ساله انجام میدهد»([9]).
دریافت صدقه به معنی ذلت فرد نیست و صدقه هم نشانه تمایز طبقاتی یا گدایی یک فقیر از ثروتمندان نیست و به دو نوع تقسیم شده است: صدقهی فرض و صدقهی نفل.
صدقهی فرض و واجب همان زکاتی است که دارای حد و نصابی معین است که باید به هشت گروه مشخص شده در آیهی 60 سورهی توبه تعلق گیرد. این نوع از صدقه حقوق گدایان و محرومان جامعه است که ثروتمندان وظیفه دارند آن را پرداخت نمایند و اگر از پرداخت آن امتناع ورزند از جانب حکومت اسلامی با آنان مبارزه خواهد شد، کما این که ابوبکر صدیق س با مرتدان مانع زکات چنان کرد، اما نوع دوم صدقات که به صورت امری مستحب در قوانین اسلامی تبلور یافتهاست حد و حدود مشخصی ندارد و همهی مسلمانان میتوانند به پرداخت آن اقدام نمایند، زیرا هیچکسی نیست که حداقل نتواند نصف یک دانه خرما را صدقه دهد([10]).
اسلام پیروان خود را به ایجاد ارتباط پایدار میان یکدیگر فرا خوانده و از دوری گزیدن و انقطاع از همدیگر نهی نموده و نبود ارتباط میان دو شخص را بیش از سه شب حرام اعلام کرده است: «که همدیگر را ببینند و از هم روی بگردانند، و بهترین آنها را کسی دانسته که آغازگر سلام باشد»([11]).
هراندازه که مسلمانان بیشتر به هم نزدیک باشند به همان اندازه ارتباط آنان مستحکمتر خواهد بود. حقوقی که خویشاوندان بر یکدیگر دارند به نسبت حقوق عمومی میان مؤمنان محکمتر است، این قرابت ممکن است از طریق هم خونی ایجاد شود و یا از طریق مکانی. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء: 36].
«(تنها) خدا را عبادت کنید و (بس و هیچکس و) چیزی را شریک او مکنید. و نیکی کنید به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند. همسایگان بیگانه، همدمان، مسافران و بندگان و کنیزان، بیگمان خداوند کسی را دوست نمیدارد که خودخواه و خودستا باشد».
بر این اساس اسلام به نیک رفتاری با والدین، خویشاوندان، یتیمان و مساکین امر نموده و به همین ترتیب همسایگان را به طور عموم مورد توجه خاص قرار داده است:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾ [النساء: 36].
«همسایگان خویشاوند، همسایگان بیگانه».
و همچنین رفقا و همنشینانی که به نیت خیر با یکدیگر همنشین شدهاند، ﴿ٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾. با همسر نیز باید به نیکی رفتار کرد، او کسی است که شریک زندگی و رفیق راه حیات است. به طور کلی این آیه همهی همنشینان نزدیک را در برمیگیرد و بیان میدارد که رابطهای که در اثر همنشینی میان افراد حاصل میشود همهی حقوق را از جمله نیکوکاری، مراعات احوال، وفاداری، خیرخواهی، مهربانی، همکاری، انس و الفت و مشارکت در سختیها و آسانیها را بر طرفین لازم میسازد. اسلام دستورالعملهای نظری خود را برای ارتباط مداوم میان افراد جامعه با تدوین آدابی برای روزمرهی زندگی مسلمین حمایت کرده است که برخی از آنها در زمینهی دعوت اسلامی، برپایی میهمانیهای سالم برای میزبانان لایقی همچون فقرا یا شیوههای دیگر غذا دادن و پاسخ نیکو به عطسه تجسم یافته است. [توضیح این که] مسلمان هنگام عطسه کردن وظیفه دارد که شکر خدای را بهجا آورد و دیگران هم موظفند که برایش دعای رحمت کنند و او هم در پاسخ بگوید: «یـهدیکم الله ویصلح بالکم».
اشاعهی سلام نیز فضایی لبریز از محبت و الفت و مودت را بر جامعهی مسلمان سرازیر میسازد. انسان به هنگام ورود به خانه و سلام بر اهل آن، امنیت و مودت را در آن برقرار میسازد. مسلمان موظف است که بر کوچک و بزرگ و آشنا و ناآشنا سلام گوید، این مصداق کلام خداست که فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النور: 27].
«ای مؤمنان! وارد خانههایی نشوید که متعلق به شما نیست، مگر بعد از اجازه گرفتن و سلام کردن بر ساکنان آن».
﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُیُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ تَحِیَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَکَةٗ طَیِّبَةٗ﴾ [النور: 61].
«هروقت داخل خانهای شدید بر همدیگر سلام کنید. سلام پربرکت (و لبریز از خیر و ثواب فراوان و تقویت کننده پیوند موجود میان دلهای مردمان و درود) پاکی که به فرمان خدا مقرر است (و موجب صفا و صمیمیت میگردد)».
پیامبر خدا ج انس بن مالک س را اینگونه نصیحت فرمود: «ای پسرم! هرگاه وارد خانه شدی بر اهل آن سلام کن، تا مایهی برکت برای خدا و خانوادهات باشد»([12]). اسلام پاسخ دادن به سلام را بر مسلمین واجب نموده و در آیهای از قرآن چنین آمده است:
﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٖ فَحَیُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَسِیبًا ٨٦﴾ [النساء: 86].
«و چون شما را تحیت (و سلام) گویند، پس پاسخی بهتر و یا همانند آن بدهید، الله بر همه چیز حسابرس است».
مردی از رسول خدا ج پرسید: کدام یک از بخشهای اسلام بهتر است؟ فرمود: «غذا دادن به مردم و سلام کردن بر همهی کسانی که میشناسی یا نمیشناسی»([13]).
پیامبر ج در حدیثی دیگر فرموده است: «شما تا زمانی که ایمان نیاورید وارد بهشت نمیشوید و تا زمانی که همدیگر را دوست نداشته باشید، مؤمن به حساب نمیآیید. پس آیا شما را به انجام کاری آگاه نکنم که در نتیجهی آن عمل میانتان محبت ایجاد گردد؟ [آن عمل این است] اسلام را میان خود شایع سازید»([14]).
از جمله آداب اجتماعی اسلام که به ارتباط میان مردم ترغیب میکند و عناصر مودت و عطوفت میان آنها را تقویت مینماید، همان مواردی است که براء بن عازب س آن را اینگونه از رسول اکرم ج نقل میکند: «پیامبر ج دستور داد که هفت کار را انجام دهیم: عیادت از مریض، شرکت در تشییح جنازه، گفتن «یرحمک اللّه» در جواب کسی که پس از عطسه «الحمد اللّه» میگوید، یاری کردن ضعیفان، همکاری با مظلوم، شایع کردن سلام و وفای به عهد و قسم»([15]).
همهی این رهنمودها و آداب باعث تحکیم روابط اجتماعی، تقویت بار معنوی عموم مردم و بالا رفتن روح جامعه و بیدار شدن آن است. یکی از قویترین دلایل فراخوانی اسلام به ایجاد ارتباط میان مردم و مؤثرترین راهکار آن برای این کار، مطلبی است که در حدیث قدسی زیر بیان شده است:
رسول خدا ج از خدای ﻷ چنین نقل میکند: «خداوند روز قیامت میفرماید: ای فرزند آدم من مریض شدم و تو عیادتم نکردی! او میگوید: پروردگارا چگونه تو را عیادت کنم، در حالی که شما «رب العالمین» هستی؟! خداوند میفرماید: آیا نمیدانی که فلان بندهی من مریض شده و تو به عیادتش نرفتی؟ آیا ندانستی که اگر او را عیادت میکردی مرا نزد او مییافتی؟! ای فرزند آدم! من به تو غذا دادم اما تو به من غذا ندادی؟! میگوید: پروردگارا! شما «رب العالمین» هستی چگونه به شما غذا بدهم؟! میفرماید: آیا نمیدانی که فلان بندهی من به تو غذا داد و تو به او غذا ندادی؟ آیا نمیدانستی که اگر به او غذا میدادی آن غذا را اکنون نزد من مییافتی؟! ای فرزند آدم به تو آب دادم اما مرا آب ندادی! میگوید: پروردگارا چگونه به شما آب بدهم، در حالی که شما «پروردگار جهانیان» هستی؟! خداوند میفرماید: فلان بندهی من به تو آب داد اما تو به او آب ندادی! آیا نمیدانستی که اگر به او آب میدادی، آن آب را نزد من مییافتی؟»([16]).
اسلام برای پیروان خود این مسأله را نیز نیکو جلوه دادهاست که هنگام دیدار با یکدیگر با هم دست بدهند و چهرهای بشاش داشته باشند. پیامبر ج فرموده است: «هیچ دو نفر مسلمانی نیست که هنگام دیدار با یکدیگر دست بدهند، مگر این که قبل از جدا شدن از هم گناهانشان بخشیده میشود»([17]).
ارتباط میان همسایگان نیز امری بسیار مورد تأکید است و هر اندازه که منزل آنان به یکدیگر نزدیکتر باشد حقوقشان به نسبت هم بیشتر میشود، تا جائی که گویا برای همسایگان حق ارث و میراث تعیین شده است. عایشه ل از رسول خدا ج نقل کردهاست که فرمود: «جبرئیل به حدی در مورد حقوق همسایگان به من سفارش کرد که گمان بردم از یکدیگر ارث میبرند»([18]).
اسلام از آزار دادن همسایه به شدت نهی کرده و در حدیثی از پیامبر ج چنین آمده است: «چه بسیارند همسایگانی که روز قیامت حکمشان وابسته به همسایگان است و میگوید: پروردگارا این شخص دروازهی خانهاش را بر من بست و نیکیهایش را از من منع نمود»([19]).
با این وصف آنچه که در سرزمینهای اسلامی روی میدهد و پیوندهای خانوادگی و روابط همسایگی قطع میگردد و روابط میان اهل ایمان رو به ضعف مینهد بسیار جای تعجب است، حتی کار به جایی رسیدهاست که مؤمنان از هم دور شدهاند و بسیاری از همسایگان حتی نام یکدیگر را نمیدانند و رفت و آمدی میانشان نیست و هنگام دیدار با هم فقط سر خود را به نیت سلام برای هم تکان میدهند و به همین کار اکتفا مینمایند. همهی این نوع روابط ناشی از تقلید مسلمانان از زندگی غربی است که چیزی از مفاهیم اسلامی برای ارتباط میان مسلمانان را نمیشناسد. یکی دیگر از احادیث متضمن تشویق به نیکی با همسایگان و امتناع از آزار آنان، مطلبی است که رسول اکرم ج به عایشه ل فرمود. او از پیامبر ج چنین پرسید: ای رسول خدا من دو همسایه دارم، هدایای خود را به کدام یک از آنان بدهم؟ پیامبر ج فرمود: «به کسی که درِ خانهاش به تو نزدیکتر است» ([20]). یک بار دیگر به پیامبر ج گفته شد که: «فلان زن در مورد نمازها و روزهها و صدقههای بسیار زیاد خود سخن میگوید، اما مشکلی که دارد آن است که با زبان خود موجب آزار همسایگان میشود. پیامبر ج فرمود: او وارد جهنم میشود. سپس در مورد زنی دیگر به پیامبر ج گفته شد: فلان زن روزه و صدقه و نماز کمی انجام میدهد، اما تکههای پنیر را به فقرا میبخشد، و با زبانش موجب آزار همسایگان نمیگردد. پیامبر ج فرمود: او در بهشت خواهد بود»([21]). «مردی به رسول خدا ج گفت: من همسایهای دارم که آزارم میدهد. پیامبر ج فرمود: برو و اسباب و اثاثیهات را از خانهات بیرون بریز. او چنین کرد. مردم دور او جمع شدند و گفتند: چه شده چرا چنین میکنی؟ گفت: همسایهای دارم که آزارم میدهد، وقتی از او نزد پیامبر ج شکایت کردم، مرا به انجام این کار دستور داد. مردم شروع به لعن و نفرین همسایهاش کردند. این خبر که به همسایه رسید، نزد آن مرد آمد و گفت: به خانهات باز گرد، به خداوند سوگند که دیگر هرگز آزارات نمیدهم»([22]).
پیامبر ج همانگونه که به پرهیز از آزار همسایه سفارش کرده، به تحمل آزارهای همسایگان موذی و خودداری از مقابله به مثل با آنان هم توصیه فرمودهاست و شخصی را که تحمل آزارهای همسایه میکند جزو سه نفری قرار دادهاست که خداوند دوستشان دارد: «... و مردی که همسایهاش آزارش میدهد، اما در مقابل او صبر پیشه میکند تا اینکه خداوند یا با مرگ یا در حال زندگی او را از شرش خلاصه میکند»([23]).
رسول خدا ج میگوید: «سوگند به خدا، مؤمن نیست، سوگند به خدا مؤمن نیست، سوگند به خدا مؤمن نیست. عرض شد: چه کسی ای رسول خدا؟ فرمود: هر کسی که همسایهاش از شر او در امان نباشد»([24]).
بدین ترتیب بخشی از تعالیم اسلامی برای تأکید رابطهی میان مردم و تحکیم آن و اشاعهی مودت و دوستی و تعاون و دور گرداندن عوامل جدایی و تفرقه و جلوگیری از قطع ارتباط افراد جامعه نازل شده است... این تعالیم به حدی اهمیت دارد که جامعهی بشری در هر زمان و مکانی به آن نیازمند است و با ظهور مادهگرایی و منفعتطلبی میان مردم و طغیان تمدن غربی، این نیاز شدیدتر گشتهاست.
[1]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 631، حدیث شماره 4889.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 223، حدیث شماره 454.
[3]- امام احمد، المسند، ج2، ص 256.
[4]- ترمذی، الامع، ج5، ص 12، حدیث شماره 2616 و گفته: حسن و صحیح است و ابن ماجه هم در السنن، ج2، ص 1408، حدیث شماره 4210 آن را روایت نموده است.
[5]- ترمذی، الجامع، ج3 7 ص 52، حدیث شماره 664 و گفته که حسن و غریب است.
[6]- طبری، تفسیر، ج28، ص 43.
[7]- ذهبی، اعلام النبلاء، ج3، ص 107.
[8]- مسلم، صحیح، ج1، ص 203، حدیث شماره 223.
[9]- ابوداود، السنن، ج2، ص 240، حدیث شماره 1582.
[10]- اشاره به حدیث نبوی: «اتقوا الله ولو بشق تمره».
[11]- مضمون حدیث نبوی، مسلم، الصحیح، ج4، ص 1984، حدیث شماره 2560.
[12]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 59، و گفته که حسن و غریب است.
[13]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 55، حدیث شماره 12 و ج1، ص 82، حدیث شماره 28 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 65، حدیث شماره 39.
[14]- مسلم، صحیح، ج1، ص 74، حدیث شماره 54.
[15]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 18، حدیث شماره 6235.
[16]- مسلم، صحیح، ج4، ص 1990، حدیث شماره 2569.
[17]- ابوداود، السنن، ج5، ص 388، شماره 5212 و ترمذی، الجامع، ج5.
[18]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 441، حدیث شماره 6014 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2025، حدیث شماره 2624، لفظ حدیث از بخاری است.
[19]- متقی هندی، کنزالعمال، ج9، ص 52، حدیث شماره 24899، به نقل از ناسخ و منسوخ ابوداود و برگرفته از حدیث ابن عمر.
[20]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 441، حدیث شماره 6014 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2025، حدیث شماره 2624. لفظ حدیث از بخاری است.
[21]- احمد، المسند، ج2، ص 440.
[22]- بخاری، الادب المفرد، ص 58، حدیث شماره 126 و ابوداود هم با الفاظی متفاوت در ج5، ص 357، حدیث شماره 5153 سنن خود آن را تخریج نموده است.
[23]- احمد، المسند، ج5، ص 176.
[24]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 443، حدیث شماره 6016.
تعالیم اسلامی ساختن جامعهای را مد نظر دارد که افراد آن براساس محبت و مودت و الفت و رحمت با یکدیگر رابطه دارند و از اختلاف و دشمنی و کینه ورزی بدورند. اسلام برای تربیت افراد براساس این اصول برنامهریزی کردهاست و برای این کار ابتدا آنان را هم عقیده میسازد، تا در نتیجه، افکارشان منسجم، معیارهای اخلافی آنان هماهنگ و منابع دریافت معرفت ایشان مشترک گردد و همه با قرآن و سنت هدایت گردند و اقوال و افعال از این دو منبع سرچشمه بگیرد.
در قرآن کریم بیان شدهاست که دست آویختن به قرآن و عمل براساس آن تنها راه وحدت میان مردم است و دوری از آن اصلیترین عوامل اختلاف و تفرقه است:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَکُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنۡهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠٣﴾ [آل عمرا: 103].
«و همگی به رشته (ناگسستنی تران) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که بدانگاه که (برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پیوند داد، پس (در پرتو نعمت او برای هم) برادرانی شدید و (هم چنین شما با بت پرستی و شرکی که داشتید) بر لبه گودالی از آتش (دوزخ) بودید (و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت) ولی شما را از آن رهانید (و به ساحل ایمان رسانید)، خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد، شاید که هدایت شوید».
چنگ زدن به قرآن به معنی تمسک به آموزههای آن است و یکی از این آموزهها اطاعت از رسول خدا ج است. پس کسی که به سنت عمل نکند، درواقع به قرآن عمل ننموده است. خدای متعال فرموده است:
﴿وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِیحُکُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ ٤٦﴾ [الانفال: 46].
«و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمایید و (در میان خود اختلاف و) کشمکش مکنید، (که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان میشوید و شکوه و هیبت شما از میان میرود و (ترس و هراسی از شما نمیشود) شکیبایی کنید که خدا با شکیبایان است».
واضح است که پیامبر ج برای هر مسلمانی الگوست و برای او نمونهای والا در زمینهی آراسته شدن به اخلاق قرآن و آداب اسلام است. پیامبر ج نسبت به مؤمنان مهربان و بخشنده بود. ایشان با مؤمنان به نرمی و مهربانی رفتار میکرد و آنان را متوجه ضعیفان و زنان و بچههایشان میکرد و این اخلاق از قرآن جوشیده بود که این چنین آموزش داده بود:
﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢١٥﴾ [الشعراء: 215].
«و بال (محبت و مودت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستران».
﴿وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَ﴾ [آل عمران: 159].
«و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده میشدند».
قرآن جامعهی اولیهی مؤمنان یعنی عصر اصحاب را اینگونه توصیف نموده است:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ... ﴾ [الفتح: 29].
«محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند».
در قرآن و سنت به هرچیزی که باعث تقویت وحدت و همبستگی مؤمنان گردد تشویق شده و از هرچیزی که عامل تفرقه و اختلاف باشد نهی گشته است.
جدال و دشمنی با یکدیگر یکی از این موارد است و در قرآن چنین آمدهاست:
﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾ [العنکبوت: 46].
«با اهل کتاب (یعنی با یهودیان و مسیحیان) جز به روشی که نیکوتر (و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیکتر) باشد، بحث و گفتگو مکن».
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ﴾ [لقمان: 20].
«برخی از مردم بدون هیچگونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری، درباره (شناخت و یکتایی) خدا راه ستیز و جدال را پیش میگیرند».
پیامبر ج فرموده است: «من مسئول خانهای در حوالی بهشت هستم که مخصوص کسانی است که هرچند حق با آنان است، اما از جدال میپرهیزند»([1]).
باید دانست که جنگ و جدال دو صفت ملازم انسان هستند و فقط با قوانین عقیدتی و شریعتی میتواند خود را از آن بپرهیزد. انسان همواره دوست دارد که بر دیگران غالب و چیره و برتر باشد، به رأی خود افتخار کند و از نظرش کوتاه نیاید. خداوند در توصیف این صفت انسان فرموده است:
﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا ٥٤﴾ [الکهف: 54].
«و به راستی در این قرآن، هر گونه مثلی برای مردم بیان کردهایم، ولی انسان بیش از هر چیز به مجادله میپردازد».
بر این اساس در جوامع مختلف مسألهی جدال امری همیشگی بوده و فیلسوفان و علمای روان شناسی و علوم تربیتی این پدیده را مورد بررسی قرار داده و راهکارهای مختلفی برای مقابله با آن ارئه کردهاند. دیل کارنگی مطلب را اینگونه بیان کرده است: «ای انسان جدال نکن... و بدان که بهترین راه برای کسب توانای در جدل، پرهیز از آن است»([2]).
علاقه به جدال و رغبت برای تحمیل نظر و برتری فکری بر دیگران خصلتی است که در میان دانشجویان و طالبان علم به صورت آشکاری نمود مییابد. زیرا رقابت میان آنان به لجاجت و دشمنی و جدال میانجامد، مگر این که دین بر آنان حکم براند و نفسشان را لجام زند و شهوتشان را کنترل نماید و آن را به تواضع وا دارد و به طور کامل مطیع حق سازد. پیامبر ج از انحراف هدف و نیات علما هشدار دادهاست و بیان فرموده که شایسته است یادگیری آنان برای عبادت و اطاعت خداوند باشد. ایشان از به کارگیری علم برای بزرگی کردن و برتری طلبی بر مردم و مجادله با آنان نهی فرموده است: «هرکس که دانشی را برای غیر خدا یا به قصد رسیدن به یک هدف غیر خدایی یاد گیرد، جایگاه خود را در آتش جهنم فراهم آورده است»([3]).
از سائب چنین نقل شدهاست که: «نزد پیامبر رفتم، اصحاب مرا ستایش کردند. پیامبر ج فرمود: من از شما بهتر او را میشناسم. گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد، راست فرمودی، شما شریک من بودید و بسیار شایستهی شراکت بودید نه اهل سختگیری و مخالفت بودید نه نزاع و مشاجره میکردید»([4]).
پس مخالفت و ممانعت و دفع به طور کلی جزو اخلاق ثابت پیامبر ج نبودهاست بلکه اخلاقی زیبا داشت و هنگام معامله بسیار آسانگیر بود که در قول سائب س این نکته بیان شد. همچنین پیامبر ج فردی نبود که به جدل و خصومت بپردازد.
دانشمندان و علمای متخصص، ایجاد روابط انسانی را با استفاده از خوش رفتاری و نرمخویی و پرهیز از خشم و خشونت توصیه نمودهاند و رسول خدا ج فضلیت خوش رفتاری را اینگونه برای اصحاب بیان فرمود: «خداوند رفیق انسان است و رفق [خوش رفتاری] را دوست دارد و برکاتی را که در نتیجهی خوش رفتاری بهرهی انسان میسازد در خشونت و بداخلاقی قرار نداده است»([5]). و فرموده است: «هرکس که از خوش رفتاری محروم گردد از هرخیری محروم گشته است»([6]).
توصیههای پیامبر ج به مهربانی و نیک رفتاری فقط مخصوص انسان نبود. بلکه حیوانات را نیز در بر میگرفت. از ام المؤمنین عایشه ل دربارهی صحرانشینی پرسیده شد، فرمود: «پیامبر خدا ج کنار این جویبارهای کوچک میایستاد. ایشان یک بار به قصد خلوت کردن در صحرا، یکی از شترهای رام نشده را طلب کرد و به من فرمود: «ای عایشه با این شترهای وحشی به آرامی و نرمی برخورد کن، زیرا رفتار آرام و ملایم در هرچیزی باعث زیبایی آن میشود و نبود آن در هر کاری، باعث زشت و ناقص شدن آن میگردد»([7]).
یکی از اسباب قطع شدن ارتباط میان افراد و به وجود آمدن نفرت و خصومت و کینه، آن است که انسان دوستان و یاران و نزدیکان خود را تحقیر نماید.
خودپسندی و یکه تاز مجلس بودن و اصرار بر نظر خود و گوش ندادن به اظهار نظر دیگران و پست شمردن آراء آنها و مردود دانستن گفتارشان و خود را از آنان بالاتر داشتن، صفاتی است که در بسیاری از جوامع جدید فراوان است و متفکران نسبت به خطر رواج چنین اخلاقی هشدار داده و توصیه کردهاند که مردم یکدیگر را مورد توجه قرار دهند. نظرات مخالفان را محترم شمارند، به سخن آنان گوش فرا دهند و به خطاهای خود اعتراف کنند. رفتارهای نیکو باعث ایجاد روابط عاطفی میان افراد میگردد و یک زندگی اجتماعی پیروز را برای مردم به بار میآورد. پیامبر ج قبل از همهی جامعه شناسان و روان شناسان به این رفتارها اشاره داشته است. ایشان فرموده است: «در زمینهی شرور، برای انسان همین کافی است که برادر مسلمان خود را تحقیر نماید»([8]).
و فرموده است که: «خداوند به من وحی فرمودهاست که متواضع باشید تا بر یکدیگر ظلم نکنید و به هم فخر نفروشید»([9]).
اسلام پیروان خود را امر کردهاست که نسبت به یکدیگر خیرخواه باشند. در حدیث آمده است که پیامبر ج فرمود: «مؤمن آئینهی و برادر اوست و در امورات زندگی و کسب و کار او یاریش میگرداند و تا آنجا که میتواند از او دفاع و محافظت میکند»([10]).
این بدان خاطر است که مؤمن به خاطر رابطهی دینی برای برادر مؤمنش خیرخواهی میکند و آنچه را که به نظر خود خوب و بد میپندارد برای او تبیین میکند تا به خیر بیشتر نزدیک و از شر دورتر گردد. از عمربن خطاب س نقل شدهاست که فرمود: «خداوند آن کسی که عیوب مرا برایم بازگو کند مورد رحم خود قرار دهد»([11]).
روشن است که نصیحت نباید در معرض عموم و در جمع دیگران صورت گیرد و شخص نصیحت کننده نباید برتری خود را بر فرد نصیحت شده ابراز دارد یا او را به خاطر خطاهایش تحقیر کند، زیرا «کل بنی آدم خطّاون وخیرالخطّائین التوابون»([12]). یعنی «تمام بنی آدم مرتکب خطا و اشتباه میشوند و بهترین آنها کسی است که از خطای خود توبه میکند».
اسلام برای از بین بردن آثار اختلاف و خصومت بسیار حریص است و این کار را از طریق اصلاح رابطهی آنان به انجام میرساند. ابودرداء س از پیامبر ج چنین نقل کرده است: «آیا شما را به چیزی آگاه کنم که فضل آن از روزه و نماز و صدقه بیشتر باشد؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: اصلاح رابطهی میان مردم است. اهمیت این کار بدین خاطر است که فساد رابطهی مردم، بنیان دین را برمیکند»([13]).
از رسول خدا ج به صحت رسیده که فرمود: «کسی را که برای اصلاح رابطهی میان مردم دروغ بگوید یا در جنگ برای غلبه بر دشمن، یا برای ایجاد محبت بیشتر با همسر خود یا زنی که برای جلب توجه بیشتر شوهر خود، این کار را کند، دروغگو نمیپندارم»([14]).
اما پیامبر ج از این که شخصی عیوب مردم و بدیهای آنان را به نیت خودپسندی و تحقیر آنان ذکر کند نهی فرموده است: «اگر شخصی بگوید مردم هلاک شدند، در واقع خود او هلاک شده است»([15]).
[1]- ابوداود، السنن، ج5، ص 150، حدیث شماره 4800.
[2]- دیل کارنگی، کیف تکسب الاصدقاء، ص 128.
[3]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 33، حدیث شماره 2655 و گفته: حسن و غریب است.
[4]- ابوداود، السنن، ج5، ص 170، حدیث شماره 4836.
[5]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2004، حدیث شماره 2593 و ابوداود، السنن، ج5، ص 156، حدیث شماره 4807، لفظ آن از ابوداود است.
[6]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2003، حدیث شماره 2592 و ابوداود، السنن، ج5، ص 157، حدیث شماره 4809. لفظ حدیث از ابوداود است.
[7]- ابوداود، ج5، ص 156، حدیث شماره 4808، و مسلم، ج4، شماره 2594.
[8]- مسلم، صحیح ج4، ص 1986، حدیث شماره 2564، و ابوداود، السنن، ج5 ص 196، حدیث شماره 4882، لفظ حدیث از ابوداود است.
[9]- مسلم، صحیح ج4، ص 2199، حدیث شماره 2865 و ابوداود، السنن، ج5، ص 203، حدیث شماره 4895. لفظ حدیث از ابوداود است.
[10]- ابوداود، السنن، ج5، ص 217، حدیث شماره 4918.
[11]- ابن قدامه، مختصر النهاج القاصدین، ص 157. زبیدی در «اتحاف السادة المتقین» ج7، ص 349، این حدیث را به اسماعیلی و ذهبی داده است.
[12]- ابن ماجه، ج12، ص 302، شماره 4241، آلبانی هم آن را حسن دانسته است. مترجم.
[13]- ابوداود، السنن، ج5، ص 218، حدیثش مراه 4919 و ترمذی، ج4، ص 663، شماره 2509 و آن را صحیح دانسته.
[14]- ابوداود، السنن، ج5، ص 219، حدیث شماره 4921.
[15]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2024، حدیث شماره 2623.
اسلام دین فراگیری است که کلیهی روابط اجتماعی را در قالبی مشخص تنظیم نموده و ارتقای این روابط را به بالاترین سطح تعامل و تعاون، هدف خود قرار داده است. خدای متعال فرموده است:
﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤﴾ [النساء: 114].
«در بسیاری از (در گوشی و) نجواهایشان خیری نیست، مگر که (با این کار) امر به صدقه دادن یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند. و هر کس برای خشنودی الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به او خواهیم داد».
خداوند در این آیه بیان میفرماید که بسیاری از نجواها و صحبتهای درگوشی هیچ خیری در بر ندارد، مگر این که هدف از آن، تلاش برای پرداخت صدقه یا انجام یک کار نیکو و پسندیده و به عبارتی دیگر اجرای دستورات خداوند باشد. اصلاح رابطهی میان دو فرد متخاصم و باز گرداندن آنان به روابط صمیمی و دوستانه یکی دیگر از مصادیق نجوای خیر است. خداوند به عاملان این کارهای خیر، اجر عظیم وعده داده است به شرطی که هدف نهایی آنان رضای او باشد. رسول خدا ج فرموده است که: «بعضی از مردم مانند کلیدهایی برای گشایش دروازه خیر و بستن دروازه شر هستند و برخی دیگر مانند کلیدهایی هستند که راه شر را باز میکنند و دروازههای خیر را میبندند. پس خوشا به حال کسی که خداوند کلیدهای خیر را در دستان او قرار میدهد و بدا به حال کسی که خداوند کلیدهای شر را در دستانش قرار میدهد»([1]).
این آیه و حدیث مسئولیتهای اجتماعی انسان را گوشزد میکنند، مسئولیتهایی که در آیات و احادیث بسیاری مورد تأکید قرار گرفته است، ابوهریره س از پیامبر ج نقل میکند که فرمود: «هر مسلمان مکلفی باید به خاطر بندبند وجودش، در راه خدا صدقه دهد و این کار را هر روز تکرار کند. [باید بداند] که اگر میان دو نفر عدالت برقرار سازد، یا شخصی را در گذاشتن بار بر روی حیوانش یاری دهد، صدقهای داده است، همچنین، گفتن کلام نیکو، برداشتن قدمها برای ادای نماز و یا رفع موانع از سر راه مردم نیز، صدقه محسوب میگردد»([2]).
طبق این حدیث بر انسان واجب است که به خاطر خلقت صحیحی که خداوند به او ارزانی داشتهاست، شکرگذاری کند و برای اینکار هر نوع صدقهای را انجام دهد به عنوان مثال: درست کردن رابطهی میان دو شخص، یاری رساندن به آنان، شایع کردن گفتارهای نیک و پاک کردن راه آنان از موجبات آزار و اذیت، همهی این موارد نمونههایی از صدقات مسلمان است که به خاطر آن اجر میگیرد، برای هیچکس جایز نیست که برای خودداری از صدقه عذر بیاورد، زیرا صدقه برای هر انسانی در حد وسع او ممکن است. پایینترین مراتب صدقه این است که: «از بروز یک کار شر جلوگیری کند»([3]).
پیامبر ج بیان فرمودهاست که دروازههای خیر بسیارند و تسبیح و تمجید و تکبیر و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر و پاک کردن راه از موانع و هدایت اشخاص نابینا و فهمانیدن مسائل به اشخاص ناشنوا و راهنمایی افراد برای برطرف شدن نیازمندیهایشان و تلاش جدی برای رفع مشکل مصیبت زدگان و نیازمندان و یاری رساندن خالصانه به ضعیفان را از جمله موارد خیر برشمرده است.
یکی دیگر از انواع صدقه، ادای حقوقی است که مسلمانان بر گردن هم کیشان خود دارند. در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر ج روایت شدهاست که فرمود: «حقوقی که مسلمان بر مسلمان دارد پنج مورد است: پاسخ گویی به سلام او، عیادت از مریض، شرکت در تشییع جنازه، پذیرش دعوت او هنگام عطسه کردن و جواب نیکو به او دادن»([4]). همچنین گشایش مشکلات و آسان ساختن سختیها برای مسلمان و همکاری با آنان در زمینهی تقوی و نیکوکاری، صدقه است. ابوهریره س از پیامبر ج نقل میکند که فرمود: «هرکس که مصیبتی را از مؤمنی دور گرداند، خداوند یکی از مصایب او را در روز قیامت از او دور میکند و هرکس مشکلی را بر مؤمنی که در سختی افتاده آسان سازد، خداوند در دنیا و آخرت مشکلاتش را آسان مینماید و تا زمانی که شخص مؤمن در فکر گشایش مشکلات مردم باشد، خداوند نیز در فکر گشایش مشکلات او خواهد بود»([5]).
ابوهریره س این را هم روایت کردهاست که پیامبر ج فرمود: «شخص تاجری بود که به مردم پول قرض میداد. اگر یکی از بدهکارانش در سختی و ناراحتی میافتاد به غلامانش میگفت: از او بگذرید. شاید خداوند هم از ما درگذرد. سرانجام خداوند ازاو گذر فرمود»([6]). پیامبر ج در روایتی دیگر فرموده است: «در امتهای پیشین، مردی بود که فرشتهی مرگ نزد او آمد تا قبض روحش کند، به او گفته شد آیا هیچ کار نیکی کردهای؟ گفت: نمیدانم. گفته شد: بیشتر فکر کن. گفت: همین را میدانم که در دنیا با مردم معامله میکردم و آنان را مجازات مینمودم، اما میان دارا و ندار فرق قائل میشدم و از کسی که در سختی و گرفتاری افتاده بود، گذشت میکردم. پس خداوند او را وارد بهشت نمود»([7]).
رسول خدا ج نمونهای کاملاً شایسته و بارز برای انجام نیکیها، تلاش در راه خیر و در زمینهی صدقات متنوع بود. دختر خباب بن ارت میگوید: خبات در یکی از سریهها بیرون رفت. پیامبر ج به طور کامل از ما محافظت مینمود، حتی بز ما را میدوشید و از آن به اندازهی ده نفر شیر میگرفت. هنگامی که خباب بازگشت و بز را دوشید، شیر آن کمتر از مقداری بود که پیامبر ج میدوشید و به حالت معمولی خود بازگشت([8]).
پیامبر اکرم ج گستردگی معنی صدقه را چنین بیان فرموده است: «[حتی] تأمین مخارج خانواده، صدقه محسوب میگردد»([9]). همچنین در صحیح بخاری و مسلم از پیامبر ج چنین نقل شدهاست که فرمود: «هر مسلمانی نهالی یا دانهای بکارد و پرنده یا انسان یا حیوانی از ثمرهی آن بخورد، در ازای آن صدقهای در یافت میکند»([10]).
نسلهای مسلمان به طور پیدرپی از زمان اصحاب رسول خدا ج تا چندی پیش این آموزههای مترقی و نمونههای والا را تطبیق داده و در جوامع مختلف، اعمال انساندوستانه و جوانمردانه را انجام داده و در راه خیر و نیکی به دیگران و کردارهای زیبا تلاش نمودهاند. اما در عصر حاضر با متأثر شدن مسلمانان از فلسفههای ماده پرستانهی غرب و خوی منفعت طلبی آن، این پدیدههای نیکو رو به زوال نهاده و انفاق مال را ضایع نمودن اموال و انجام نیکیها را نشانهی ساده لوحی میانگارند، زیرا انسان غربی و مسلمان نماهای پیرو آنان انگیزهای برای زندگی پس از مرگ ندارند، پس طبیعی است که وقت و مال و تلاش خود را فقط برای منفعتهای آنی و زودگذر و محسوس دنیوی خرج سازند. به همین دلیل است که فریاد انسانها در این دوران در زمینهی فردی و اجتماعی برای افزایش تولید و بالا رفتن سطح درآمد بالا گرفته است و میان طبقات مختلف اجتماع درگیریهایی بر سر همین مسأله روی میدهد و انسان این دوران فقط زمانی به هم نوع خود روی خوش نشان میدهد و برایش تبسمی میکند که به طریقی پولی از او به چنگ آورد و بدین شیوه معانی والای انسانی در تمدن غربی رو به فراموشی و خاموشی نهاده است.
اما مسلمانان میتوانند که با عزت هرچه تمامتر به دین خود پایبند باشند و به فرهنگ خود افتخار نمایند و با انسانیت خود قد برافرازند تا انسانیت آنان همواره مانند نشانی خاص و علامتی مخصوص به امت اسلامی بر پیشانی آنان باقی بماند [و دیگران بدانند که] این امت با وحی خدایی و ارزشهای اخلاقی ثابت، راه مییابد و حکم خود را به دادگاه فیلسوفان و متفکران هوی و هوس طلب وا نمیگذارد که با نظرات منفعتطلبانه و مادی خویش انسانیت را به حیرت دچار کرده و والاترین خصائص انسانی را به وادی نیستی کشاندهاند. خداوند بلند مرتبه راست فرمودهاست:
﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِیلُواْ مَیۡلًا عَظِیمٗا﴾ [النساء: 27].
«و کسانی که به دنبال شهوات راه میافتند میخواهند که (از حق دور شوید و بهسوی باطل بگرائید و از راه راست) خیلی منحرف گردید (تا همچون ایشان شوید)».
[1]- ابن ماجه، السنن، ج1، ص 86، حدیث شماره 237 و ابن ابی عاصم، المسند، ج1، ص 127، این حدیث در مجموع روایتهای آن حسن به شمار میرود.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 132، حدیث شماره 2989 و مسلم، صحیح، ج2، ص 699، حدیث شماره 1009، لفظ حدیث از مسلم است.
[3]- مسلم، صحیح، ج2، ص 699، حدیث شماره 1008 و بخاری، فتح الباری، با لفظ مشابه، ج3، ص 308 و 10 و 447.
[4]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 112، حدیث شماره 1240 و مسلم، صحیح، ج4، ص 1704، حدیث شماره 2162. لفظ حدیث از بخاری است.
[5]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2074، حدیث شماره 2699.
[6]- بخاری، فتح الباری، ج4، ص 308، حدیث شماره 2087.
[7]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 494، حدیث شماره 3451.
[8]- احم، المسند، ج5، ص 111.
[9]- بخاری، فتح الباری، ج7، ص 317، حدیث شماره 4006.
[10]- بخاری، فتح الباری، ج5، ص 3، حدیث شماره 2320 و مسلم، صحیح، ج3، ص 1189، حدیث شماره 1553.
خدای متعال فرموده است:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾ [النساء: 1].
«و از خشم خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید (و صله رحم را نادیده گیرید)».
این سفارش به خاطر اهمیت صلهی رحم در اسلام است، زیرا اسلام دینی است مبتنی بر روابط و رحمت و مهربانی و ضمانت میان افراد. کسی که به ایجاد و تداوم روابط فامیلی اهتمام نمیورزد به طریق اولی نسبت به حفظ این روابط با دیگران نیز بیتوجه خواهد بود. محمد مصطفی ج در احادیث فراوانی بر حفظ صلهی رحم با اطرافیان تأکید فرموده و تأثیرات آن را بر زندگی، مقدرات و روزی انسانها بیان فرمودهاست تا از این طریق این خصلت پسندیده را در روان مسلمانان ریشهدار سازد. ایشان یک بار به اصحاب والامقام خود فرمودند: «هرکس که میخواهد روزیاش زیاد گردد و عمرش طولانی شود باید صله رحم را برقرار نماید»([1]). پیامبر ج برای تقویت این اخلاق، مسلمانان را به شناخت نسب و سلسلهی خانوادگی خود تشویق میفرمود اما در کنار آن از فخرفروشی و شایع نمودن تعصبات قومی نهی میکرد. از ابوهریره س روایت است که فرمود: ابوضمره روایتی نقل کرد که من آن را فقط از پیامبر ج شنیدهام، او گفت: پیامبر ج فرموده است: «دربارهی نسب و شجرهی خانوادگی خود در جهت برقراری روابط خانوادگی، آگاهی کسب کنید، زیرا صلهی رحم باعث ایجاد محبت در خانواده، افزونی مال و طولانی شدن عمر است»([2]).
پیامبر در حدیث قدسی از خدای ﻷ روایت میکند که فرمود: «من الله هستم، من رحمانم که (رحم) را خلق کردم و برای آن از نام خویش اسمی را مشتق نمودم، پس هرکس، روابط خویشاوندی را برقرار سازد، با او رابطه برقرار خواهم نمود و هرکس این روابط را قطع کند با او قطع رابطه خواهم کرد»([3])، در حدیث ابوهریره س آمدهاست که پیامبر ج فرمود: «خداوند مخلوقات را آفرید، پس از فراغت از این کار، خویشاوندی برخواست و دامن خدای رحمان را گرفت. خداوند فرمود: چه میخواهی؟ گفت: این جایگاه کسی است که از قطع رحم به تو پناه میآورد. خداوند فرمود: آیا به این راضی میشوی که با هرکس که تو را وصل و برقرار سازد، با او رابطه برقرار کنم و هرکس که تو را قطع کند با او قطع رابطه کنم؟ رحم گفت: به این راضی هستم ای پروردگار. خداوند فرمود: پس اینگونه خواهم کرد». ابوهریره میگوید: [اگر میخواهید اطمینان حاصل کنید] این آیه را بخوانید:
﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ ٢٢﴾ [محمد: 22]([4]).
«آیا اگر (از قرآن و برنامه اسلام) روی گردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟».
صلهی رحم از اسباب ورود به بهشت است. در حدیث آمده است: «کسی که صلهی رحم را قطع میکند وارد بهشت نمیشود»([5]). قطع رحم جزو گناهانی است که علاوه بر عذاب اخروی شایسته است که در همین دنیا عقوبتش به انسان برسد، در حدیث پیامبر ج آمده است که فرمود: «هیچ گناهی مانند قطع رحم و ظلم به دیگران شایستهی آن نیست که عقوبتش در همین دنیا به صاحب آن برسد و خداوند، مجازات اخروی آن را نیز برایش نگه بدارد»([6]).
ابوهریره س روایت کرده که مردی به پیامبر ج عرض کرد: ای رسول خدا من خویشاوندانی دارم که با آنان رابطه برقرار میکنم اما آنان به این رابطه پایبند نیستند، من با آنان نیکی میکنم، اما آنان با بدی پاسخم میدهند. من در آرزوی دیدارشان هستم اما آنان خود را ناآشنا نشان میدهند. پیامبر ج فرمود: «اگر آنگونه باشی که میگویی، با عمل نیک خود به آنان، سنگریزهی داغ میخورانی و اگر رفتار پسندیدهی خود را ادامه دهی، پیوسته از طرف خداوند، یاری خواهی شد»([7]).
معنی حدیث این است که آنچه تو به آنان بخشیدهای بر آنها حرام است و به آتشی در شکمهای آنان تبدیل میگردد. این صحابی بزرگوار پس از آن هم صلهی رحم را نسبت به آنان برقرار مینمود، اما آنان همچنان آن را قطع میکردند. او به آنان صدقه میداد اما آنان سپاسگذاری نمیکردند، او همچنان به رستگاری نزدیک میشد و آنان هم زیان میکردند و صدقههای او به عنوان آتشی در شکمشان قرار میگرفت.
پیامبر ج عنوان «الواصل للرحم» را برای افرادی بهکار میبرد که با وجود قطع روابط خویشاوندی از جانب دیگران بازهم به تداوم ارتباط اقدام میکردند، و فرمود: «رحم به عرش خداوند متصل است، واصل آن کسی نیست که در مقابل ارتباط دیگران، ارتباط برقرار کند، بلکه واصل کسی است که در مقابل قطع رحم اطرافیان با خویشان خود ارتباط داشته باشد([8]).
رسول گرامی ج «صلهی رحم» را جزو بالاترین مسائل اخلاقی اهل دنیا و آخرت برشمرده است. عقبه بن عامر میگوید: روزی رسول خدا ج را دیدم به نزد او شتافتم و دستش را گرفتم، ایشان نیز به من توجه کرد و دستم را گرفت و فرمود: «ای عقبه آیا تو را از برترین رفتارهای اهل دنیا و آخرت آگاه سازم؟ سپس فرمود: با آنان که رابطهی خود را با تو قطع نمودهاند، رابطه برقرار کنی و به کسی که بخشش خود را از تو منع کردهاست، ببخشایی و از کسی که به تو ظلم نموده درگذری، به حقیقت اگر کسی خواهان طول عمر و گشایش در رزق و روزی است باید با خویشان خود رابطه برقرار کند»([9]).
اصحاب پیامبر ج اهمیت صلهی رحم را درک کرده و به آیات و احادیثی که در این مورد وارد شده عمل نمودهاند. اسحاق بن سعید از پدرش، چنین نقل کرده است: من نزد ابن عباس بودم، مردی پیش او آمد. ابن عباس با بیان شجرهای طولانی از خانوادهاش خود را به او نسبت داد و گفت: پیامبر ج فرموده است: «سلسله نسب خود را بشناسید و از آن طریق رابطهی خویشاوندی برقرار کنید، زیرا رابطهی خویشاوندی اگر بدون ارتباط باشد، معنی نخواهد داشت، هرچند که از لحاظ نسبی، بسیار به هم نزدیک باشید، و اگر این رابطه برقرار باشد، فامیلهای دور هم، نزدیک و صمیمی محسوب میشوند»([10]).
این همه تأکید برای ایجاد صلهی رحم با هدف ایجاد واحدهای اجتماعی کوچک و مبتنی براساس هماهنگی و عطوفت و محبت صورت گرفته است و در نهایت باعث میشود که خانواده و طایفه در ارتباط کامل و مستحکم باهم به سر برند.
با توجه به این نکته که اسلام از تعصب قومی نهی نموده و افراد جامعه را به همیاری در مسیر حق دعوت کرده است، صلهی رحم باعث میشود که خانوادهها و عشیرههای قومی، ارتباط تنگاتنگی باهم داشته باشند و جامعهای تشکیل دهند که افرادش نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند و برای بستن شکافها و خللهای جدایی آفرین در تلاش باشند. و این کار را با فریادرسی از ورشکستگان، اطعام گرسنگان و پوشاندن لباس بر فقرا به انجام میرسانند. بر همین اساس، اسلام به برجسته کردن حقوق و وظایف افراد خانواده نسبت به یکدیگر و توضیح وظایف اعضای طایفه در زمینهی دیه و مسئولیت و حقوق همسایگان و اهالی یک منطقه اهتمام ورزیده است. اهمیت این مسأله با تأمل در این نکته روشن میگردد که تقویت پایههای تعاون و توجه به همگرایی جامعه در واحدهای اجتماعی کوچک، همبستگی عمومی را در میان کل جوامع اسلامی ایجاد میکند و تا زمانی که تعصب قومی حرام باشد، نتایج منفی طایفهگری از جامعه دور خواهد بود، مخصوصاً اگر اعتقاد به حرمت ظلم در میان باشد. و گروههای کوچک جامعه، مسئولیت خود را در قبال جامعهی بزرگ اسلامی احساس کنند و این شعار را سرلوحه قرار دهند.
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: 2].
«در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمایید و همدیگر را در راه تجاوز و ستمکاری یاری و پشتیبانی مکنید».
«مثل الـمومین فی توادهم وتراحمهم وتعاطفهم مثل الجد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائرالجد بالـمهر والحمی»([11]). «مؤمنان در روابط دوستانه، مهرانگیز و عطوفت بار خود، همانند اعضای یک جسم هستند که هرگاه یکی از آن اعضا به درد آید، سایر اندامهای بدن هم در حالت بیداری و سردرد به یاریش میشتابند».
[1]- بخاری، فتح الباری، ج4، ص 301، حدیث شماره 2067 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1982، حدیث شماره 2557. لفظ حدیث از مسلم است.
[2]- ترمذی الجامع، ج4، ص 351، حدیث شماره 1979 و گفته که غریب است.
[3]- ابوداود، السنن، ج2، ص 322، حدیث شماره 1694 و ترمذی، الجامع، ج4، ص 315، حدیث شماره 1907، لفظ حدیث از ترمذی است.
[4]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 579، حدیث شماره 4830.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 415، حدیث شماره 5984 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1981. حدیث شماره 2556.
[6]- ابوداود، السنن، ج5، ص 208، حدیث شماره 4908 و ترمذی، جامع، ج4، ص 664، حدیث شماره، 2511 و گفته حسن و صحیح است.
[7]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1982، حدیث شماره 2558.
[8]- امام احمد، المسند، ج3، ص 163.
[9]- حاکم، المستدرک، ج4، ص 162.
[10]- حاکم، المستدرک، ج4، ص 161.
[11]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 438، حدیث شماره 6011 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2000، حدیث شماره 2586. لفظ حدیث از مسلم است.
سفارشات مؤکد قرآن به مراعات حقوق پدر و مادر، این مسأله را پس از توحید و یکتاپرستی در درجهی دوم اهمیت قرار داده است:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الاسراء: 23].
«(ای انسان) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید».
﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حُسۡنٗا﴾ [العنکبوت: 8].
«ما به انسان توصیه میکنیم که به پدر و مادرشکاملاً نیکی کند».
در حدیث زیر ارزش والای نیکوکاری با پدر و مادر بیان شده است. ابن مسعود میگوید: «به پیامبر ج عرض کردم: ای رسول خدا چه کاری بیشترین ارزش را دارد؟ فرمود: ادای نماز در وقت خود. عرض کردم: پس از آن چه؟ فرمود: نیکی به پدر و مادر. عرض کردم: پس از آن چه؟ فرمود: جهاد در راه خداوند...»([1]).
محمد مصطفی ج مادر و پس از او پدر را به عنوان کسانی معرفی نمودهاست که بیشتر از همهی مردم شایستگی این را دارند که به نیکویی با آنان نشست و برخاست شود، مورد احترام و نیکوکاری گیرند و از آنان اطاعت شود. «مردی نزد پیامبر ج آمد و عرض کرد: ای رسول خدا، چه کسی شایستهتر است که با او رفتاری نیکو داشته باشم؟ فرمود: مادرت. عرض کرد: پس از او چه کسی؟ بازهم فرمود: مادرت. عرض کرد: پس از او چه کسی؟ بازهم فرمود: مادرت. عرض کرد: پس از او چه کسی؟ فرمود: پدرت»([2]).
از جمله آثاری که نیکی به پدر و مادر برای انسان دارد، دفع مصیبتها، سهل شدن مقدرات و پاکیزه گشتن زندگی است. پیامبر ج فرمود: «فقط دعا میتواند قضای پروردگار را برگرداند و فقط نیکی است که مایهی طول عمر است»([3]).
ابوحاتم سجستانی معنی این حدیث را اینگونه توضیح میدهد: «تداوم انسان در انجام دعا، بر خورد با مقدرات خدا را برایش به گونهای مطلوب میسازد که گویا آنها را برگشت داده است. نیکوکاری هم باعث ایجاد یک زندگی پسندیده میگردد، گویا در عمر او برکت قرار گرفته است اما گناه باعث میشود که پاکی رزق و روزی تیره و تار شود و صاحب آن نعمت وقتی در سرانجام کار خود مینگرد، تصور میکند که از آن محروم شده است»([4]).
حارثه پسر نعمان که جزو اصحاب پیامبر ج است بیشتر از همه مردم به مادرش نیکی میکرد. پیامبر ج از طریق خواب خبرداد شد که او بهشتی است و این خبر را به حارث اعلام نمود. عایشه ل میگوید که از پیامبر ج شنیدم که فرمود: «وارد بهشت شدم، شنیدم کسی قرآن تلاوت میکند. پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او حارثه پسر نعمان است. آری نیکی این چنین است و چنین تأثیری دارد»([5]).
خدای متعال رضایت خود را از بنده، مقرون به رضایت والدین کرده است... پیامبر ج فرمودهاست: «خشنودی خدا در خشنودی والدین و خشم او در خشم آنهاست»([6]). مردی سراغ پیامبر ج آمد و عرض کرد: ای رسول خدا من گناهان بزرگی مرتکب شدهام، آیا راهی برای توبهی من هست؟ پیامبر ج فرمود: آیا پدر و مادرت در قید حیات هستند؟ گفت: خیر، فرمود: آیا خالهای داری؟ گفت: آری. پیامبر ج فرمود: پس با او نیکویی کن»([7]). به همین خاطر است که فقیه مشهور مکحول دمشقی گفته است: نیکی به پدر و مادر حکم کفارهی گناهان کبیره را دارد و تا زمانی که در نسل و طایفهی او افرادی بزرگتر باشد، او میتواند با آنان نیکویی کند»([8]).
از حسن بصری سؤال شد که «نیکی به پدر و مادر چیست؟ فرمود: آن است که دارائیهای خود را به پایشان بریزی و اگر تو را به کاری امر کردند مادامی که گناه نباشد([9])، از آنان اطاعت کنی. سؤال شد: پس عقوق یعنی چه؟ گفت: دوری از آنان و محروم نمودنشان، آیا به این مسأله توجه نمیکنی که نگریستن به چهرهی آنان عبادت محسوب میشود، حال نیکی کردن به آنان چه پاداش بزرگی خواهد داشت؟!([10]).
ابن ابی شبیه از حسن بصری روایت کردهاست که به او گفتند: حقوق والدین چگونه است؟ گفت: به آنان بیتوجهی میکند. رهایشان مینماید و به تندی و خشونت به آنان مینگرد([11]).
عروه بن زبیر گفته است: «کسی که به تندی به والدینش بنگرد با آنان نیکی ننموده است»([12]). ابوهریره س هنگام توصیه به یک شخص برای نیکی به والدینش چنین گفت: «در برابر پدرت راه نرو، قبل از او منشین و با نامش او را صدا نزن»([13]). عبداللّه بن محیریز گفته است: «هرکس که جلوتر از پدرش راه برود با او بدرفتاری نموده مگر این که قصد پاک کردن راه با برایش داشته باشد اگر فرزندی پدرش را با کینه یا نام کوچکش صدا بزند بازهم نافرمانی محسوب میشود. مگر این که هنگام صدا زدن او بگوید: ای پدرم»([14]).
طاووس هم گفتهاست که: «گرامیداشت چهار نفر سنت است: انسان عالم، کسی که پیر شده، حاکم مسلمانان و پدر و اگر شخصی پدر خویش را با نامش صدا بزند به او جفا نموده است»([15]).
خدای متعال نافرمانی والدین را حرام نموده و فرمودهاست:
﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا﴾ [الاسراء: 23].
«اف به آنان مگو! و بر ایشان فریاد مزن».
پیامبر ج هم فرموده است: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره مطلع نسازم؟ آن گاه فرمود: شریک قائل شدن برای خدا، نافرمانی از پدر و مادر و گواهی دروغ بر یک امر»([16]).
عطاء بن ابی رباح گفته است: «شایسته نیست که دستت را بر والدینت بلند کنی یا دست را بهسوی آنها دراز کنی و این به خاطر تعظیم آنان است»([17]).
عروه گفته است که: «از چیزی که در خواست میکنند نباید خودداری کنی»([18]).
پیامبر ج از اینکه شخصی پدر و مادر خود را در معرض دشنام قرار دهد نهی فرموده است: «یکی از بزرگترین گناهان کبیره آن است که شخصی والدین خود را لعن نماید. گفته شد: ای رسول خدا چگونه انسان پدر و مادر خود را لعن میکند؟ فرمود: به این شیوه که شخصی پدر و مادر فرد دیگری را دشنام دهد و شخص مقابل هم به پدر و مادر او دشنام گوید»([19]).
نیکی به پدر و مادر نشان از وفاداری و اخلاق نیکوست. زیرا پدر و مادر در مسیر تربیت فرزندان از جان و مال خویش مایه میگذارند، اگر بیمار باشد شب را بیدار میمانند، برای فراهم نمودن یک زندگی نیکو رنجها تحمل میکنند و از جان عزیز خویش برایش هزینه مینمایند. ناتوانی و ضعف و نجاستهای والدین پیر، نباید مانع خدمت به آنها باشد، زیرا شرط وفا آن است که آنان را در هنگام پیری به نیکویی خدمتگذاری کند و همنشین خوبی برایشان باشد. نباید از پیری یا برخی امور ناخوشایند آنان شکایت کند و به یاد داشته باشد که خود نیز چنان سرانجامی خواهد داشت و محتاج نیکی فرزندانش خواهد گشت و اگر اکنون به پدر و مادر خود نیکی نکند، فرزندانش نیز در آینده با او نیکی نمیکنند.
آنچه بیان شد نمونهای از تعالیم اسلامی است که از برتری و والایی روابط انسانی در این دین پرده برمیدارد و اگر با فلسفههای مادی و تمدنهای غربی تطبیق داده شود دچار شگفتی خواهیم شد. چه بسیارند پدران و مادران آوارهای که صندلیهای پارکها را به عنوان فرش و فضای آسمانی را به عنوان سقف برمیگزینند و حتی به هنگام شدت باران و بارش برف نیز غیر از آنجا جایی برای استراحت ندارند. امثال چنین پدران و مادران آوارهای در اروپا بسیارند و به ناچار به خانههای سالمندان و پناهگاه پیران میپیوندند و فرزندان آنان از سرنوشتشان بیخبرند و حتی یک کلام را برای دلگرمی یا اشتیاق یا به عنوان رابطهی پدر و فرزندی به آنان منتقل نمیکنند... این تعالیم اسلامی والا در باب احترام به والدین کجا و آن اخباری که ما هر روزه از وسایل ارتباطی مختلف دربارهی جرائم قتلی که پدران و مادران در مورد فرزندان خود مرتکب میشوند کجا؟ آنان این قتلها را مرتکب میشوند تا داد و فریاد بچهها مزاحم کام جوییها یا گردش و یا مال اندوزی آنان نگردد. صورت دیگر قضیه هم واقع میشود و آن انتقام فرزندان از والدین است و میبینیم که جفا و دشمنی به حدی میرسد که فرزند به کشتن پدرش اقدام میکند یا از مادرش دزدی میکند تا چه رسد به اینکه احترام آنها را نگه دارد. اسلام تربیت افراد را در مرحلهی ارائه توجیهات اخلاقی رها نکرده بلکه به قانونگذاری در این زمینه پرداخته و بر فرزند بالغ خانواده واجب کردهاست که نفقهی پدر و مادرش را تأمین نماید، همانگونه که بر آنان واجب کرده است که در دوران کودکی نفقه فرزند را تهیه نمایند. اسلام به والدین اجازه دادهاست که بدون اجازهی فرزندان از دارائیهای آنان بردارند و رضایت فرزند در این زمینه شرط نیست. حدیث جابر دلیل این مطلب است: «مردی به پیامبر ج عرض کرد: من اموال و فرزندانی دارم و پدرم میخواهد اموال مرا بگیرد، پیامبر ج فرمود: «أَنْتَ وَمَالُکَ لأَبِیکَ»([20]). حرف «لام» در «لِأبیکَ» برای اباحه است نه تملیک، پس معنی چنین میشود: «تو با اموالت برای پدرت مباح هستی». طبق رأی امام مالک و امام ابوحنیفه و امام شافعی، پدر فقط در هنگام نیاز حق دخل و تصرف در اموال فرزندان را دارد، اما طبق نظر امام احمد او در هر حالی قادر به تصرف در اموال اولاد است، زیرا تصرف پدر به نسبت فرزندی همیشه نیکو خواهد بود. عمهی عماره بن عمیر از عایشه ل پرسید: در دامان من یتیمی وجود دارد، آیا میتوانم از اموال او بخورم؟ عایشه ل فرمود: رسول اللّه ج فرموده است که: «پاکترین روزی برای مرد آن است که از دسترنج خویش بخورد و فرزند آدمی، حاصل زحمات و تلاشهای اوست پس او هم دست رنج پدر است»([21]).
بدین شیوه اسلام علاوه بر این که فرزندان را به نیک رفتاری با پدر و مادر ترغیب نموده و آنان را به همنشینی نیکو سفارش کرده، یک حصار قانونی را نیز برای حمایت از والدین قرار داده است.
[1]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 3، حدیث شماره 2782 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 89، حدیث شماره 85، لفظ حدیث از بخاری است.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 401، حدیث شماره 5971 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1974، حدیث شماره 2547، لفظ حدیث از بخاری است.
[3]- ترمذی، الجامع، ج4 ص 448، حدیث شماره 2139 و گفته که حسن و غریب است.
[4]- منبع آن مذکور نیست.
[5]- احمد، المسند، ج6، ص 36.
[6]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 310، حدیث شماره 1899.
[7]- احمد، المسند، ج2، ص 14.
[8]- بدون ذکر منبع.
[9]- عبدالرزاق، المصنف، ج10، ص 138.
[10]- ابن جوزی، برالوالدین، ص 40 و 41.
[11]- ابن ابی شیبه، المصنف، ج8، ص 541، شماره 5456.
[12]- ابن ابی شیبه، المصنف، ج8، ص 543، شماره 5461.
[13]- بخاری، الادب المفرد، ص 32، شماره 44، و عبدالرزاق، المصنف، ج10، ص 138 و سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص 263.
[14]- ابو نعیم، الحلیة، ج5، ص 142.
[15]- منبع ذکر نشده است.
[16]- بخاری، فتح الباری، ص 405، حدیث شماره 5976 و مسلم، صحیح، ج1، ص 91، حدیث شماره 87. لفظ حدیث از مسلم است.
[17]- طبری، تفسیر، ج15، ص 65، با لفظ «لا تنفض یدک علی والدیک» و ابن منذر و ابن ابی حاتم، الدر المنثور، ج8، ص 544، شماره 5464.
[18]- ابن ابی شیبه، المصنف، ج8، ص 544، شماره 5464.
[19]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 403، حدیث شماره 5973.
[20]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 769.
[21]- احمد، المسند، ج6، ص 31 و 127 و 193.