پس از کامل شدن این بحث و ستایش از الله که با لطف او نیکیها کامل میشوند، نیک است که مهمترین نتایجی که از این کتاب به دست آمده چنین است:
1- لفظهای «فهم»، «فقه» و «علم» از لحاظ معنی به هم نزدیک هستند اگر چه مترادف نباشند، و فهم کامل نتیجۀ تفکر و تأملی است که بعد از فهم تفسیر صورت میپذیرد و تفسیری که از سلف نقل شده است بیانگر قسمتی از فهم آنها از آیات قرآن است.
2- فهم دو نوع است: یکی: ذهنی ـ شناختی، که تفسیر غریب و استنباط احکام است و وسیلۀ آن دانستن زبان عربی و استفاده از فرهنگلغت است. دیگری: قلبی ـ ایمانی: هنگامی برای شخص تفکر کننده آشکار میشود که با دقت در نصوص شرعی نظر کند و وسیلۀ آن تزکیۀ نفس و ایمان قوی میباشد.
3- اصطلاح سلف دو کاربرد دارد: اول: کاربرد آن بر مدت زمانی تاریخی است که صدر این امت یعنی صحابه تابعین و اتباع تابعین در آن میزیستهاند،کسانی که پیامبر ـ جـ به خوب بودن آنها گواهی داده است و منظور از سلف در این کتاب همین است.
دوم: اصطلاح منهجی: شامل هر کسی میشود که در امور دین یعنی در عقیده و عبادت و معاملات و اخلاق، پیرو پیامبر ـ جـ و یارانش باشد، هرچند از لحاظ زمانی متأخر باشند و این اصطلاح با اصطلاح اهل سنت و جماعت، مترادف است. جایز است که متأخرین به شرط پایبندی به روش سلف در دریافت و استدلال، به آن نسبت داده شوند و به شرط اینکه سخن آنها را گفته و فهمشان در مسائل عقیدتی که آنها را از اهل هوی و هوس و بدعت متمایز میسازد، را پذیرفته باشد.
4- مراد از فهم سلف: هر آن چیزی است که صحابه و تابعین و پیروان آنها از مجموع نصوص شرعی یا قسمتی از آنها بر اساس مراد الله و رسولش ـ جـ دانسته و فهمیده و استنباط کردهاند، آنچه که به مسائل علمی و عملی دین مربوط شده و به صورت قولی یا فعلی یا اقرار از آنها نقل شده است به شرط اینکه با نص یا سخنی مانند آن در تضاد نباشد.
5- ضرورت تفاوت گذاشتن میان فهم برخی از سلف و فهم سلف، زیرا دومی بیانگر اجماع همۀ آنها یا اکثریتشان بدون وجود مخالفتی از میان خودشان است، در حالی اولی (فهم برخی از سلف) شامل اجتهاد فردی در بیان برخی از احکام جزئی، یا تفسیر بعضی از آیات قرآنی که در آن اختلاف نظر داشته و چندین قول در آن وجود دارد، میشود یا اقوالی را در بر میگیرد که از آنها مشهور نبوده یا برخی از آنها در آن اشتباه کردهاند.
6- بعد از پایبندی به نصوص قرآن و سنت، پایبندی به فهم سلف از نصوص شرعی بر جویندۀ علمی که در پی حق است، لازم است.
7- یکی از بزرگترین علتهای بدعتگزاری در دین و انحراف از روش حق (میانه) و واقع شدن در افراط و زیادهروی یا تفریط و کوتاهی، از گذشته تا کنون، انحراف در فهم نصوص شرعی و گریز از فهم سلف بوده است.
8- شبهههایی که مردم را از حق منحرف میکند به سبب اشتباه در فهم دلیل شرعی است زیرا شخص آن را به گونهای میفهمد که مورد نظر الله ـ متعال ـ و پیامبرش ـ جـ نبوده است.
9- معیار در فهم درست نصوص شرعی، پیروی از فهم سلف صالح نسبت به آن است.
10- هر عقیده و عمل تعبدی بر پایۀ فهمی است که شخص عبادت کننده از نصوص شرعی میفهمد و آن را مراد الله و رسولش ـ جـ میداند و ممکن است فهم او درست یا نادرست باشد واعتقاد و عبادت سلف نیز مبنی بر فهم آنها از مراد الله و رسولش بوده است و اعتقاد و عبادتی که مخالف با عمل آنها باشد مخالف با فهم آنها از مراد الله و رسولش میباشد و چیزهایی که آنها با وجود مهیا بودن شرایط آن را ترک کردهاند و دلیلهای شرعی بر اساس فهم آنها انجام آن را توصیه نکرده است و آن را مراد الله و مراد رسولش ـ جـ ندانستهاند، پس آن چیز نزد آنها از دین نبوده و از الله و پیامبرش به آن فرمان ندادهاند پس آن چیز رد است، بنابراین هر فهمی در زمینۀ عقیده که سلف آن را نداشته است بدعت و باطل است.
11- پیروی از فهم سلف نماد اهل سنت و جماعت و اصلی از اصول آنها شده است چنانکه شعار اهل بدعت ترک پیروی از سلف گشته است.
12- تکیه بر اجماع سلف در مورد فهم نصوص قرآن و سنت به معنای بستن دروازۀ تدبر در کلام الله ـ متعال ـ نیست، چرا که شگفتیهای کلام الله پایان ناپذیر است و عرصههای گستردهای برای تدبر و تفکر از جهت دلالت نصوص بر معانی ثانوی دیگری وجود دارد، همچنین از جهت استنباط احکام جدید در مورد رخدادهای نو، و از جهت توجه قاری به مقایسۀ حالت خود با معانی این آیات و اینکه چگونه آنها را اجرا کرده و خود را با آن انطباق دهد و این بخشی مهم در تفکر است که بسیاری از جویندگان علم از آن غافل ماندهاند چه رسد به دیگران.
13- حجت بودن قول آحاد سلف، بر اساس اینکه از صحابه باشد یا از طبقۀ پایینتر، بر آن اجماع شده باشد یا نه، کسی از میان خودشان با آن مخالفت کرده است یا نه، حالتهای مختلفی دارد. هر چه زمان زندگی شخص به حیات رسول الله ـ جـ نزدیکتر باشد درستی غالب است و این حکم به صورت مجموعه است نه فردی، یعنی فهم صحابه از فهم تابعین اولیتر است و فهم تابعین از فهم اتباع تابعین اولیتر است.
14- فهم سلف شامل فهم کلی دین یعنی اصول و فروع آن میشود و از سویی دیگر شامل فهم آنها از یک نص معین شرعی و شامل اجتهاد آنها در مسألهای از مسائلی میشود که دربارۀ آن نصی وارد نشده است.
15- اقتدا به فهم سلف دربرگیرندۀ موضوعاتی است که سلف از طریق گفتار یا کردار یا اقرار آن را بیان داشتهاند و همچین شامل راههای رسیدن به علم و عمل و روشهای استدلال و مرتب کردن دلیلها و طریقۀ تفکر در مسائل اختلافی و ترجیح آن میشود.
16- سلف صالح بعد از فتوحات، با رخدادها و عرف و امور جدیدی که پایان نداشت مواجه شدند، جوامع مختلف و زبانها و فرهنگهای متعدد را پیش روی خود دیدند در نتیجه برای استنباط احکام و راههای اجرای آن، با توجه به قرآن و سنت اجتهاد کردند تا حقیقت آشکار گشته و شبهه از بین برود، زیرا آنها باور داشتند که قرآن و سنت برای هر زمان و مکانی مناسب است و از امور دیگر بینیاز میباشد در نتیجه به سراغ نظریات فلسفی و منطقی نرفتند.
17- بسیاری از مخالفان سلف، از جمله بزرگان اهل کلام و دیگران پس از اینکه تلخی دوری از وحی و فهم سلف را چشیده و گم شدن نفس خویش را فهمیدند به سوی آن بازگشته و به اشتباه خویش اقرار کردهاند.
18- علم سلف صالح، کاملتر و استوارتر و علمیتر و سالمتر از علم کسانی است که پس از آنها آمدند زیرا شناخت آنها از حقیقت و دلیلهای آن، و باطل بودن اموری که با آن در تعارض است، بیش از دیگران بوده است پس به همین دلیل ـ و دلیل های بسیار دیگر ـ فهم آنها از نصوص شرعی بر فهم کسانی که بعدها آمدند مقدم است.
19- سلف صالح دارای ویژگیها و خصوصیتهایی بودهاند که در دیگران وجود ندارد در نتیجه باید فهم آنها را بر فهم متأخرین مقدم داشت و از جمله ویژگیهای آنان: سالم بودن منبع دریافتی و اشتیاق آنها به دانش و فهم آن و عمل به آموختههای خویش و مشاهدۀ وحی و تنزیل که ویژگیهای اضافهای به آنها داده است که دیگران در آن مشارکتی ندارند همچنین آنها از نظر عقل و فهم و احساس و درک از دیگر انسانها بالاتر بودهاند و اینها همه به خاطر قدرت ایمان و تقوای آنها بوده است.
20- سلف آگاهترین اشخاص نسبت به زبان قرآن و زبان پیامبرشان ـ جـ بودهاند، زبان و لغت آنها همان لغتی است که در فهم نصوص شرعی معتبر است، بر خلاف زبان جدیدی که در عصرهای بعدی آمده و مفهوم الفاظ آن متفاوت است در نتیجه شایسته نیست آن را برای فهم قرآن کریم به کار برد.
21- علما میراث سلف را سنت نامیدهاند در نتیجه بسیاری از علما در حفظ و گردآوری آن توجه شایستهای نشان دادهاند.
22- دلیلهای بسیاری از قرآن کریم و سنت نبوی و میراث سلف در زمینۀ امر به پیروی از سلف صالح وجود داد و از سویی دیگر اجماع و عقل و اندیشه صحیح بیانگر این امر میباشند.
23- اصل و اساس گمراهی، رویگردانی از فهم کتاب الله تعالی آنگونه که صحابه و تابعین و اتباع تابعین فهمیدهاند، و گریز از فهم سلف میباشد در نتیجه گروههای فکری جدید به وجود آمدند
24- تأویل نکوهیده ـ توسط متأخرین ـ نتیجۀ فهم بیمارگونۀ نصوص شرعی است که با فهم سلف صالح مخالف میباشد.
فهم سلف تنها راه شناخت مراد الله و مراد رسولش ـ جـ است و از بین برندۀ مادۀ بدعتگزاری، بستن دروازۀ آن و معیار برای شناخت سنت از بدعت و نگهدارنده از تفرقه و اختلاف و به ارمغان آورندۀ آرامش روانی و غلبه بر عوامل شک و تردید است.
پایان
مطلب دوم: نتایج پایبندی به فهم سلف صالح
بدون شک پایبندی به فهمی که سلف صالح از نصوص قرآن و سنت داشتهاند، دژی در برابر هر فتنۀ گمراه کننده است که دارای میوههایی رسیده و آثاری سودمند است، شخص را در عقیده و عبادتش حفظ کرده و به خواست الله از هوی و هوس و مفهومهای شاذ و افکار منحرف مصون میدارد، آنچه در گذشته و حال حاضر، سبب برکشیده شدن شمشیرها و از بین رفتن جانها و ریخته شدن خونها و هتک حرمتها و کافر دانستن مسلمانان و تفرقه شده است چیزی نیست جز تأویل باطلی که بر فهم بیمار از نصوص شرعی که مخالف با فهم سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ است، بنا شده است،.
از جمله آشکارترین نتایج و دست آوردهای آن:
۱- راه شناخت مراد الله ـ تعالی ـ و فرستادۀ او ـ جـ است؛ چیزی که هدف هر مسلمانی است. کسی که میخواهد در گفتار و کردار آشکارا و نهان به به قرآن و سنت چنگ بزند تا از فتنهها نجات یافته و بر اساس هدایت و با بصیرت پروردگارش را بندگی کند.
هدف سلف شناخت خواسته و مراد الله ـ ﻷ ـ و مراد پیامبرش ـ جـ بوده است، همان چیزی که هدف رهروان و راه نجات جویندگان است، همچنین قرار گرفتن در کنار صحابه و پیروانشان و پایبندی به روش و رهنمود آنها عین رستگاری و اساس پیروزی است.
بنابراین موفقترین افراد و استوارترین آنها از جهت رأی در تمامی امور دین و هر آنچه انسان را به پروردگار جهانیان نزدیک میکند کسانی هستند که از «دریچۀ وحی آشکار برگرفته و با عقل و فطرت و ایمانش از نظریاتِ متحیران و تردیدِ شکاکان و تکلفِ افراطگران روی برتافته و کشتزار هدایت را از کلمات آگاهترین آفریده نسبت به پروردگار جهانیان آبیاری میکند، چرا که کلمات جامع و سودمند وی در این زمینه و دیگر زمینهها کافی و بسنده است، جامع و آشکار، واضح و شرح دهنده است و در جایگاه تفسیر و شرح محتویات قرآن قرار دارد»[1].
از سویی دیگر غالب علم و ایمانی که نزد سلف وجود داشته است از پیامبرشان ـ جـ برگرفتهاند، کسی که الله بوسیلۀ او آنان را ز تاریکیها بیرون آورده و به سوی نور هدایت نمود، به راه خداوند عزیز و حمید رهنمون ساخت، خداوند ـ متعال ـ دربارۀ وی فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ یُؤۡتِکُمۡ کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٨ لِّئَلَّا یَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ أَلَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢٩﴾ [الحدید: 28-29] «اى ایمان آوردگان، از خدا پروا کنید و به رسولش [خالصانه] ایمان آورید تا خدا رحمت خویش را دو بار بر شما ارزانى دارد و براى شما نورى پدید آورد که در پرتو آن گام بردارید و شما را ببخشاید؛ که خدا آمرزگارى است مهربان؛ [این توضیح را دادیم] تا اهل کتاب نپندارند که [مؤمنان] به افزون بخشى خدا دسترسى ندارند و اینکه [آگاه باشند که] تمامى برترى به دست خداست و به هرکه خواهد [و شایسته بداند]، عطا مىکند؛ که خدا افزون بخشىِ بى حدّ دارد» همچنین فرموده است: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ بَعَثَ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ١٦٤﴾ [آل عمران: 164]. «خدا بر اهل ایمان نعمت بزرگى داد که در میان آنان رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان مىخواند و [از پلیدى جهل و شرک] پاکشان مىسازد و به آنان کتاب و دانشِ توأم با بینش مىآموزد؛ در حالى که قبل از آن واقعاً در گمراهى آشکارى بودند» و فرموده: ﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ وَلَٰکِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِی بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ [الشورى: 52-53]. «و بدین گونه قرآن را به فرمان خویش بر تو وحى کردیم؛ [قبل از آن] تو آگاهى نداشتى که کتاب و ایمان چیست، ولى ما آن را نورى ساختیم که هریک از بندگان خویش را که بخواهیم، بدان هدایت کنیم؛ و مسلّماً تو به راهى راست هدایت مىکنى، راه خدایى که هرچه در آسمانها و زمین است، متعلّق به اوست؛ آگاه باشید که همه امور تنها بهسوى خدا باز مىگردد».
بدون شک آگاهترین مردم نسبت به این راه و مشتاقترینشان بر یافتن آن صحابۀ رسول الله ـ جـ و پیروانشان از پیشوایان سلف صالح بودهاند و به همین دلیل عمر بن خطاب ـ س ـ گفته است: «إذا لقیتم الذین یتبعون الـمتشابه فخذوهم بالسنن، فإن أصحاب السنن أعلم بکتاب الله تعالى»[2]. یعنی: «هرگاه با کسانی که از [آیات] متشابه پیروی میکنند مواجه شدید آنها را با سنتها بگیرید زیرا صاحبان سنت نسبت به کتاب الله ـ متعال ـ آگاهترند».
۲- مهمترین وسیله برای از بین بردن مادۀ بدعتگزاری و بستن دروازۀ بدعت و نوآوری در دین است؛ زیرا معمولا اهل بدعت به برخی از نصوص چسبیده و آن را به گونهای نادرست تفسیر میکنند و بر غیر مراد الله و مراد رسولش ـ جـ و بلکه بر اساس مراد خویش میفهمند تا با خواستهّهایشان و بدعتهایی که ساختهاند همخوانی داشته باشد. فهم سلف در این مسئله فیصله دهنده است و همان حقی است که غیر از آن جز گمراهی نیست. خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧﴾ [البقرة: 137]. «اگر آنها نیز به آنچه شما ایمان آوردهاید ایمان آورند، هدایت شدهاند و اگر روى برتابند، بى گمان سر ستیز دارند؛ [پایدار باش که] خدا تو را از [گزند] آنها مصون خواهد داشت؛ که او شنوایى است آگاه».
ابن تیمیه میگوید: «در مجموع هر کس از مذاهب صحابه و تابعین و تفسیر آنها کناره گیرد و مخالف آن را بپذیرد در این باره دچار اشتباه شده است، بلکه بدعتکار میشود و اگر بر اساس اجتهاد بوده اشتباهش آمرزیده میشود ...» تا آنجا که میگوید:« و ما میدانیم که صحابه و تابعین و پیروان آنها قرآن را خواندهاند و به تفسیر و معانی آن عالمترند همچنانکه آنها نسبت به حقی که الله رسولش ـ جـ را با آن فرستاده آگاهترند پس هرکس با گفتۀ آنها مخالفت کند و قرآن را بر خلاف تفسیر آنها، تفسیر کند در دلیل و محتوی به خطا رفته است ...»[3].
بلکه رویگردانی از فهم سلف در نصوص، یکی از خطرناکترین دروازههای انحراف و گمراهی است پس کسی که قرآن کریم و سنت مطهر را تفسیر کند «و تفسیر او غیر از تفسیر مشهوری که از صحابه ـ شـ و تابعین نقل شده است باشد وی بر الله ـ ﻷ ـ دروغ بسته و در آیات الله به کجی رفته و سخن را از جایگاه خود تحریف کرده است و این کار گشودن دروازۀ زندقه و الحاد است که باطل بودن آن در اسلام آشکار است»[4].
۳- حفاظت کننده از تفرقه و اختلاف نکوهیده است:
به همین دلیل است که عمر بن خطاب به ابن عباس ـ شم ـ گفت: « چگونه این امت دچار اختلاف میشود در حالی که پیامبرش یکی و قبلهاش نیز یکی است؟ ابن عباس گفت: ای امیر مؤمنان؛ همانا قرآن بر ما نازل شد و ما آن را خواندیم و دانستیم که دربارۀ چه کسی نازل شده است ولی پس از ما مردمی خواهد آمد که قرآن را میخوانند و نمیدانند دربارۀ چه کسی نازل شده در نتیچه دربارۀ آن نظر میدهد پس هنگامی که دربارۀ آن نظر دادند دچار اختلاف میشوند و هنگامی که اختلاف کردند با یکدیگر میجنگند»[5].
۴- آرامش و اطمینان روانی را برای انسان به ارمغان میآورد که از بین برندۀ تردیدها و برطرف کنندۀ مشکلات وهمی است. زیرا اگر جویندۀ علم بفهمد که فهم او از دلیل موافق با فهم سلف صالح است در نتیجه تردیدهایش از بین میرود و گواهی راستین بر درستی استدلال خویش را مییابد.
۵- هر آنچه صحابه و سلف دربارۀ آن سکوت کردهاند ـ به ویژه چیزهایی که به عقیده و ایمان وابسته است ـ پس سکوت دربارۀ آن اولیتر، شایستهتر و محتاطانهتر است وباید بداند که خلف دربارۀ آن مسائل سخنان باطل گفتهاند؛ به همین دلیل یکی از سلف گفته است: «باید آثار گذشتگان را بگیرید زیرا آنها هر آنچه کافی و بسنده بوده را بیان کردهاند و کسی بعد از آنها بهتر از آنچه آنها میدانستهاند نیاورده است»[6].
سخنان صحابه و پیشوایان در این زمینه بیان شد و اینکه باید دربارۀ آنچه آنها سکوت کردهاند سکوت نمود زیرا آنها بر اساس علم سکوت کردهاند و دانستهاند که دربارۀ چنین اموری باید سکوت کرد.
۶- معیار شناخت سنت از بدعت است.
هر دینداری و عبادتی که سلف با آن آشنا نبودهاند، بدعت و نوآوری در دین است و پیش از این بیان شد که ابن عباس از خوارج ایراد گرفت که در میان آنها هیچیک از یاران رسول الله ـ جـ همان کسانی که داناترین مردم در تفسیر قرآن هستند، وجود ندارد.
این نشان میدهد که فهم صحابه و عمل آنها حجت است و خلاف آن درست نیست و اینکه اهل بدعت کسانی هستند که جماعت مسلمانان را متفرق ساخته و با صحابه و پیشوایان دین مخالفت کردهاند و به همین دلیل «هیچکس از بدعت نجات نیافته و عقیدۀ او درست نمیشود مگر اینکه اسلامِ او مانند اسلام سلف باشد و نصوص را همانگونه که آنها فهمیدهاند بفهمد و دانستن چیزی که به آن مکلف نشده را رها کند و این روش پیشوایان سنت است»[7].
و هر کس از راه آنها کناره گیرد «در بدعتهایی میافتد که گویی در مورد الله و پیامبرش سخن ناحق و آنچه از آن آگاهی ندارد گفته است در حالی که الله و رسولش آن را حرام کردهاند ..»[8].
بنابراین گواه برای دشمنان و داور میان نزاع کنندگان: نگریستن به وضعیت سلف است که آیا آنها این نصوص را چنین فهمیدهاند یا نه؟ آیا در آن نظری دادهاند؟ یا اینکه آن را رها کرده و به آن توجهی نکردهاند؟!! و بداند که قطعاً آنها قرآن را فهمیده و پیامبر ـ جـ و گروه فراوانی، گواه آنان میباشند بنابراین شخص باید بنگرد که پایش را کجا میگزارد»[9].
[1]- شفاء العلیل (۱/۱۸).
[2]- دارمی در سنن خویش ح ۱۲۱ (۱/۴۷) و آجری در شریعت ح: ۹۳ (۱/۲۴۰) و لالکائی در شرح الأصول ح ۲۰۳ (۱/۱۲۳) و اصفهانی در الحجة (ص۲۴۸)
[3]- مقدمة فی أصول التفسیر (ص۹۱).
[4]- مجموع الفتاوی (۱۳/۲۴۳) و نگا: (۱۳/۳۶۱) و(۱۵/۹۴) و (۱۶/۵۱).
[5]- خطیب بغدادی در جامع لأخلاق الراوی وآداب السامع (۲/۱۹۴) به شماره (۱۵۸۷) این روایت را تخریج کرده است. نگا: کنز العمال شماره: (۴۱۶۷).
[6]- مجموع الفتاوی (۴/۱۵۸).
[7]- إیثار الحق علی الخلق (ص۱۲۲).
[8]- مجموع الفتاوی (۷/۲۸۸).
[9]- نگا: الموافقات (۳/۳۷۶). و نگا: القرآن الکریم و منزلته بین السلف ومخالفهیم (ص۷۵۹).
مطلب اول: دلیلهای حجت بودن فهم سلف
پس از اینکه در فصل گذشته دربارۀ اهمیت فهم سلف سخن گفتیم و پس از بیان دلیلهایی که مقدم دانستن آن را بر ما واجب مینمود، خوب است در این فصل دلیلهای شرعی که بیانگر ضرورت مقدم دانستن فهم سلف و مراجعه به آن هنگام اختلاف و درگیری و داور قرار دادن آن در فهم دلالتهای نصوص و مراد الله ـ متعال ـ و رسولش، است، را با جزئیات بیان کنیم؛ که از جملۀ این دلیلها، آنهایی است که صریح بوده و برخی دیگر این مفهوم را به ما میرسانند.
از جمله این دلیلها:
اول: دلیلهای قرآنی:
1- خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبة: 100]. «خدا از مهاجرین و انصارِ پیشقدم پیشین، و پیروانشان در نیکویى، راضى است و آنان [نیز] از او راضیند و براى آنان باغهایى از [بهشت] آماده کرده که نهرها در دامن آن جارى است و جاودانه در آن به سر برند؛ این است کامیابى بزرگ».
این آیه به صراحت پیروان پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار را میستاید، همان کسانی که پیشوایان و رهبران سلف صالح ـشـ میباشند.
پیروی کردن، شامل عقیده و عملی میشود که بر پایۀ فهم درست بنا شده است. این مدح و ستایش، ضامن درستی آن چیزی است که آنان انجام میدادهاند چنانکه مفهوم آن بیانگر باطل بودن اموری است که با آنان مخالف میباشد؛ بنابراین نشان میدهد که فهم آنها در مسائل عقیده و عمل بر کسانی که پس از آنها میآیند، حجت است[1].
امام مالک ـ / ـ در وجوب پیروی از صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ به این آیه استناد نموده است[2].
آیات دیگری که خداوند ـ متعال ـ در آنها صحابه ـ ش ـ را ستوده است مانند این آیه بیانگر حجت بودن فهم آنها میباشند مانند این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ﴾ [الفتح: 29] «محمّد رسول خدا و همراهانش، در برابر کفّارِ [جنگ طلب]، محکم و نیرومند و با یکدیگر مهربانند» و این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: 18] «خدا از مؤمنانى که در کنار آن تک درخت [در حدیبیه] با تو بیعت کردند، خشنود شد» و آیات دیگری که به پیروی از آنها فرمان میدهد.
«همۀ اینها امت را از درستی روش، وضوح حجت، و فرمان به پیروی از آثار آنها، آگاه میسازد، اینکه فهم آنها همان فهم درست است و آنچه مخالف و در تضاد با آن باشد فهمی بیمار و بیاساس و نظری باطل است»[3].
2- خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧﴾ [البقرة: 137]. «اگر آنها نیز به آنچه شما ایمان آوردهاید ایمان آورند، هدایت شدهاند و اگر روى برتابند، بى گمان سر ستیز دارند؛ [پایدار باش که] خدا تو را از [گزند] آنها مصون خواهد داشت؛ که او شنوایى است آگاه».
خداوند ـ متعال ـ در این آیه هدایت را وابسته به ایمانی معرفی میکند که همانند ایمان رسول الله ـ جـ و یارانش باشد، بنابراین ایمان ایده آل، ایمانی است که مانند ایمان صحابه باشد[4].
بدون شک این ایمان، نتیجه فهم تیزبین و علم درست نسبت به وحی پروردگار است، و از سویی دیگر امکان ندارد کسانی که پس از آنها میآیند در مقدار ایمان با آنها برابر شوند و جز برابری در کیفیت آن باقی نمیماند و روش و راه و فهمی که در آیه بعدی آمده همین را اثبات میکند.
3- خداوند ـ متعال ـ فرموده است: ﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 115] «هرکه پس از روشن شدن راه هدایت، [باز هم] با رسول به مخالفت برخیزد و راهى جز راه مؤمنان را پیروى کند، او را به راهى که انتخاب کرده است، واگذاریم و به دوزخش درآوریم که بد سرانجامى است».
بدون تردید، سلف صالح ـ یعنی صحابه و تابعین و پیروان نیک آنها ـ شایستهترین افرادی هستند که الله آنها را در اینجا مؤمن نامیده است و به کسانی که راهی غیر از راه آنان را در پیش گیرند هشدار داده است، «قطعاً الله به ایمان اصحاب پیامبر ـ جـ و پیروان نیک آنها گواهی داده است، بنابراین با علم قطعی دانسته میشود که آنها مراد این آیۀ کریمه هستند»[5].
بنابراین این آیه به پیروی از راه سلف صالح فرمان داده و کسانی را که با آنها مخالفت ورزیده و راهی غیر از راه آنان را در پیش گیرند وعدۀ خواری و آتش داده است و میدانیم که «که آنها از اتفاق بر اشتباه مصون داشته شدهاند، به خاطر گرامیداشت آنها و بزرگداشت پیامبرشان..»[6].
علماء از این آیه استدلال کردهاند که اجماع این امت حجتی قاطع[7] بوده و از اشتباه در امان است. و این یعنی که مخالفت با فهم و نظر سلف، شکستن اجماع است؛ زیرا در صورت مخالفت، راهی دیگر پیموده شده است و حتی الله ـ متعال ـ مخالفت با پیامبر ـ جـ و پیروی از راهی جز راه مؤمنان را به یکدیگر مرتبط قرار داده است، بنابراین هر کس پس از آشکار شدن هدایت با پیامبر مخالفت کند در واقع راهی جز راه مؤمنان را در پیش گرفته، و هر کس راهی جز راه مؤمنان را در پیش گیرد با رسول الله ـ جـ مخالفت کرده است[8].
این آیه همچنین بیان میکند که پیروی از راه آنها ـ یعنی روش آنها در عقائد و اعمال ـ[9] یکی از واجبات حتمی است و «نهی از مخالفت با راه آنها دربردارندۀ فرمان به پیروی از راهشان است و پیروی از آنها یعنی تکیه بر آنچه آنها به آن تکیه کرده و در گفتار و کردار بر آن اتفاق نظر داشتهاند و آشکار است که گفتار و کردار نتیجۀ فهم است و پیروی از آنها در گفتار و اعتقاداتشان شامل پیروی از آنها در فهمشان میشود زیرا هر کس در فهم با آنها مخالفت کند حتما در گفتار و کردار نیز با آنها مخالفت خواهد کرد ..»[10].
4- این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾ [آل عمران: 110] «شما نیکوترین مردمى هستید که به جهان عرضه شدید، [زیرا یکدیگر را] به رفتار شایسته فرا مىخوانید و از ناپسند باز مىدارید و به خدا ایمان دارید».
این بهتر بودن دلیلی بر درستی عقیده و عملی است که صحابه ـ ش ـ بر آن بودهاند که ناشی از سلامت فهم آنها نسبت به الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ میباشد و این آیه پیش از هر کس، خطاب به صحابه ـ ش ـ میباشد، زیرا آنها سلف امت هستند و توصیف آنها به این برتری بیانگر درستی فهمی است که بر آن بودهاند و اساسی مستمر در درستی عقیده و صحت عملشان و تشویق بر پیروی از آنان در این زمینه میباشد[11].
5- این آیه نیز مانند آیۀ پیشین است:﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا﴾ [البقرة: 143] «بدین گونه شما را امّتى میانه [رو] گردانیدیم»؛ وسط یعنی: برگزیدگان و دادگران[12]. این صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ هستند که اینگونه وصف شدهاند و کسانی که در دانش و فهم و در نتیجه در عقیده و گفتار و کردار از آنها پیروی کنند نیز در زمرۀ آنها قرار میگیرند و دلالت این آیه نیز مانند آیۀ پیشین است.
ابن قیم ـ / ـ میگوید: «آنها بهترین و دادگرترین افراد امت از نظر گفتار و کردار و خواستهها و اهداف هستند و به همین خاطر شایستگی این را یافتهاند که در قیامت گواهانی برای رسولان بر امتهایشان باشند و الله ـ متعال ـ گواهی آنها را میپذیرد چرا که آنها گواهانش هستند و به همین خاطر است که آنان را ستوده و بلند آوازه و خوشنام کرده است ...»[13]
دوم: احادیث نبوی:
از جمله احادیث نبوی که بیانگر وجوب مقدم داشتن فهم سلف صالح یعنی صحابه و افراد پس از آنها که در قرنهای برتر زیستهاند، است، اینها هستند:
۱- این سخن پیامبر ـ جـ که فرموده است: «فَإِنَّهُ مَنْ یَعِشْ مِنْکُمْ فَسَیَرَى اخْتِلَافًا کَثِیرًا، فَعَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الْمَهْدِیِّینَ الرَّاشِدِینَ، عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِیَّاکُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ کُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَکُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ»[14]. یعنی: «همانا هریک از شما که پس از من زنده باشد اختلافات فراوانی را مشاهده میکند، پس باید به روش من و روش جانشینان هدایت یافته و هدایتگرم چنگ بزنید و آن را با دندان محکم بگیرید و بپرهیزید از امور جدید [در دین] چرا که هر امر جدیدی بدعت است و هر بدعتی گمراهی است».
این حدیث فرمانی صریح در پیروی از سنت و روش خلفای راشدین ـ رضوان الله علیهم ـ است، کسانی که پیشوایان سلف و برگزیدگانشان میباشند و هر گاه امر بدون هیچ چیزی و به صورت مطلق باشد واجب بودن را میرساند بنابراین این حدیث بیانگر وجوب پیروی از راه و روش آنها ـ رضوان الله علیهم ـ در فهم و علم و عقیده و عمل است.
این تنها فرمان به پیروی از خلفای راشدین ـ ش ـ است، چه رسد به اینکه همۀ صحابه از یک نص امر مشخصی را بفهمند[15].
شاطبی ـ / ـ میگوید: «پیامبر ـ جـ سنت خلفای راشدین را در کنار سنت خود قرار داده است و همانا از جملۀ پیروی از سنت وی، پیروی از سنت آنها است و اینکه امور جدید بر خلاف آن است و در کنار آنها چیزی به شمار نمیرود؛ زیرا آنها ـ ش ـ در روش و سنت خویش یا پیرو سنت پیامبرشان ـ جـ بودهاند یا پیرو آنچه که از سنت وی ـ جـ به صورت کلی یا جزئی فهمیدهاند، و بر دیگران پوشیده مانده، بودهاند و چیزی بر آن نیفزودهاند»[16].
۳- این سخن پیامبر ـ جـ: «خَیْرُ القرون قَرْنِی، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ یَجِیءُ أَقْوَامٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهِمْ یَمِینَهُ وَیَمِینُهُ شَهَادَتَهُ»[17]. «بهترین قرنها، قرن من است سپس کسانی که پس از آنها میآیند سپس کسانی که پس از آنها میآیند سپس مردمانی میآیند که گواهی یکی از آنها از سوگندش پیشی گرفته و سوگندش از گواهیاش پیشی گرفته است».
این حدیث را پانزده صحابی[18] روایت کردهاند، و تعداد بسیاری از متخصصین آن را متواتر دانستهاند[19].
پس این حدیث نشان میدهد که اهل این سه قرن که سلف صالح ـ شـ میباشند بهترین افراد امتاند، ابن قیم ـ / ـ میگوید: « و این اقتضا میکند که آنها را در هر دروازهای از دروازههای نیکی مقدم داشت چرا که اگر تنها از برخی جهات کارشان خیر بود، به صورت مطلق بهترین قرنها نبودند»[20]، پس میفهمیم که آنها بهترین افراد امت از نظر فهم و برترین از نظر دانش و عمیقترین از نظر بنیان گذاری و نیکوترین در کردار و باور میباشند.
آیا معقول است که در قرنی که سلف صالح میزیستهاند کسی سخن درست را در این مسائل به زبان نیاورده و حقیقت را نفهمیده است تا اینکه بعدها افرادی آمده که حکمی از احکام الله را فهمیده باشد که آن بزرگواران نسبت به آن جاهل بودهاند، و به حقی رسیده است که آن پیشوایان در آن اشتباه کردهاند، قطعاً این تهمتی بزرگ است.
از آنجایی که آنها با استناد به قرآن و سنت برتر از آیندگان خود میباشند « پس اقتدا به آنها بهتر از اقتدا به کسانی است که پس از آنها آمدهاند زیرا اتفاق نظر سلف دارای عصمت بوده و اگر اختلاف کرده باشند حق از گفتار یکی از آنها خارج نیست و میتوان در گفتار آنها حق را جستجو کرد»[21].
تمامی احادیث و آثاری که صحابه را مدح و ستایش کرده و به پیروی از آنها تشویق نموده است همین مفهوم را میرساند، مانند این حدیث: «... لا تسبوا أصحابی»[22] یعنی: «یارانم را دشنام ندهید». و «النجوم أَمَنَةٌ للسماء, فإذا ذهبت النجوم أتى السماء ما توعد, وأنا أَمَنَةٌ لأصحابی ...»[23] یعنی: «ستارگان سبب امنیت آسمان هستند پس هنگامی که ستارگان از بین رفتند آنچه برای آسمان وعده داده شده اتفاق میافتد و من سبب امنیت یارانم هستم ...» و دیگر احادیث[24].
بنابراین، «ترجیح دادن روشی دیگر، غیر از منهج صحابه یعنی باطل دانستن نصوصی که بیانگر فضیلت آنها است؛ زیرا چگونه میتوان افرادی را بر دیگران برتری داد حال آنکه آنها به روش صحیح در فهم دین دست نیافتهاند»[25].
۳- ابو واقد لیثی ـ ش ـ از رسول الله ـ جـ روایت میکند که وی روزی فرمود: «إنها ستکون فتن» قالوا: فکیف لنا یا رسول الله؟ أو کیف نصنع؟ قال: «ترجعون إلى أمرکم الأول»[26]. یعنی: «همانا فتنهّهایی خواهد آمد، گفتند: ما چه کاری انجام دهیم ای رسول الله ؟ فرمود: به آنچه در ابتدا بود بازگردید».
یعنی به آنچه بازگردید که سلف شما بر آن بودهاند و این شامل فهم آنها از نصوص و عمل آنها به مقتضای آن میشود.
اگر چه این خطاب نسبت به صحابه ـ ش ـ است ولی چنان است که گویی به فتنۀ اختلاف و آنچه میان صحابه رخ داده اشاره میکند و به این اشاره دارد که به آنچه در ابتدا بودهاید یعنی در زمان رسول الله ـ جـ و پیش از ظهور فتنه و اختلاف یعنی زمان ابوبکر و عمر ـ ب ـ برگردید.
برداشت از این حدیث چنین است که هرچه به دوران نبوت و صدر اسلام نزدیکتر شویم از فتنهّها دورتریم. همچنین اشاره میکند که سالم ماندن از فتنهّها از طریق بازگشت به راهی است که پیشگامان سلف بر آن بودهاند. و خداوند بهتر میداند.
سوم: از گفتار صحابه و پیشوایان نخستین که به پایبندی بر انچه سلف ـ رحمهم الله ـ بر آن بودهاند تشویق میکند:
روایتها و نصوص بسیاری، از صحابه و تابعین و پیشوایان دین وارد شده که به الگو پذیری و پیروی از سلف صالح و پیمودن راه آنها در فهم و دانش و کردار و باور تشویق میکند.
پیش از این در بیان اهمیت فهم سلف سخنان متعددی را از برخی از صحابه مانند ابن عمر و ابن مسعود[27] و دیگران مانند حسن بصری و امام شافعی بیان کردیم. در این جا اندکی از گفتههایشان را ـ اضافه بر آنچه گذشت ـ درمورد این موضوع مهم به شما تقدیم میکنم.
۱- از حذیفة بن یمان ـ ش ـ روایت شده که گفت: «ای گروه قاریان، راه پیشینیان را در پیش گیرد که به خدا سوگند اگر شما استقامت کردید بسیار پیش میافتید و اگر آن راه را رها کرده و به راست و چپ رفتید به گمراهی بسیار زیادی دچار میشوید»[28].
امکان ندارد که فهم درست در راهی غیر راه کسانی باشد که در هر خیر و خوبی پیشگام بودهاند[29].
۲- ابن مسعود ـ س ـ میگوید: «علم را پیش از آنکه برداشته شود فراگیرید .. و باید عتیق را بگیرید» عتیق: همان دوران اول است چنانکه در حدیث بیان شد، یعنی آنچه پیشگامان سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ بر آن بودهاند که شامل فهم و دانش و عقیدۀ آنها ـ ش ـ میشود.
۳- عثمان بن حاضر نیز همانند آن را روایت کرده و میگوید: به ابن عباس ـ س ـ گفتم: مرا سفارش کن. گفت: «استقامت کن و از امر گذشته پیروی کرده و در دین نوآوری نکن»[30].
۴- عمر بن عبدالعزیز ـ / ـ در نامۀ مشهورش به عدی بن أرطأة دربارۀ قضا و قدر و آنچه در آن وارد شده میگوید: « .. به سنت پایبند باشید زیرا سنت را کسی گذاشته که میدانسته خلاف آن اشتباه و لغزش و نادانی و زیادهروی است، پس همان چیزی را بپسند که آنها (سلف) برای خویش پسندیدهاند، آنها بر اساس علم [از فرو رفتن و بحث در قضا و قدر] توقف کردهاند و با تیزبینی دست کشیدهاند در حالی که آنان در کشف امور نیرومندتر بوده و اگر در این کار فضیلتی باشد، سزاوارتر بودهاند. اگر بگویید که این امر جدیدی است که پس از آنها رخ داده است، باید بدانید که این امور جدید از کسانی است که جز سنت آنها را میخواهند و تمایلی به آنها ندارند. آنها پیشگامان ما بوده و به هر اندازه که دربارۀ آن (قضا وقدر) لازم بوده سخن گفتهاند و به مقدار کافی وصفاش کردهاند پس کمتر از آن، کوتاهی و بیش از آن زیاده روی است. گروهی در این موضوع کوتاهی کرده پس جفا نمودهاند و گروهی دیگر در آن کنجکاوی کرده پس زیادهروی کردهاند و آنها (سلف) در وسط قرار گرفته و بر راه مستقیم هدایت بودهاند ...» تا آنجا که میگوید: «آنها همان چیزی که شما از قرآن خواندید را خواندهاند ولی تفسیرهایی از آن میدانستند که شما نمیدانید ...»[31].
۵- اوزاعی میگوید: «خودت را بر سنت نگهدار، و همانجایی توقف کن که آنها (سلف) توقف کردهاند و همان چیزی بگو که آنها گفتهاند و دست نگه دار از آنچه آنان دست نگه داشتهاند، راه سلف صالح خویش را در پیش بگیر زیرا همانگونه که برای آنها گنجایش داشت برای تو نیز گنجایش دارد»[32] و گفته است: «به آثار سلف پایبند باش حتی اگر مردم تو را نپذیرند»[33].
۶- امام مالک میگوید: «پشتِ سر آنهایی که اهل بدعت باشند نماز نمیگذاریم ..» تا آنجا که میگوید: «تسلیم بودن در برابر سنتها با رأی و نظر و قیاس باطل نمی شود و ما همان تفسیری میکنیم که سلف صالح آن تفسیر را کردهاند و به آن چیزی عمل میکنیم که آنها عمل کردهاند و آنچه آنها رهایش کردند ما رها میکنیم، و این توان برای ما وجود دارد که آنچه از آن دست کشیدند ما نیز دست بکشیم و در آنچه توضیح داده و بیان کردهاند پیرو آنها شویم و در استنباط و نظری که در مورد امور جدید داشتهاند به آنها اقتدا میکنیم در مورد اموری که در آن اختلاف داشته از مجموعۀ آنها [34]خارج نمیشویم»[35].
او همچنین صاحب این جملۀ مشهور است که منهجی در تغییر و اصلاح به شمار میرود: «انتهای این امت اصلاح نخواهد شد جز با آنچه ابتدای آن اصلاح شده است»[36].
۷- عباد بن عباد ابو عتبة الخواص ـ یکی از اتباع تابعین و اهل زهد ـ میگوید: «اندیشه کنید چرا که عقل نعمت است، چه بسا صاحب عقلی که دلش به جای مشغولیت به آنچه به سودش بوده و بدان نیازمند است در چیزی خوض کرده که به زیان اوست تا جایی خودش این امر را فراموش کرده است؛ و از نشانهّهای برتری عقل شخص عدم نگریستن در چیزی است که نباید در آن نگریست تا مبادا برتری عقل او وبالش شود و رقابت با کسانی که در کردار نیک از او کمتر هستند را ترک کند، یا شخصی که قلبش به بدعتی مشغول گشته و از مردمانی غیر از اصحاب رسول الله ـ جـ تقلید میکند یا اینکه به نظر خودش بسنده کرده و فکر میکند که هدایت تنها در آن است و ترک آن گمراهی است، ادعا میکند که این نظر را از قرآن گرفته است در حالی به جدایی از قرآن دعوت میکند، آیا قرآن، پیش از او و همفکرانش، حاملانی نداشته که به محکم آن عمل کرده و به متشابه آن ایمان بیاورند؟ آنها نسبت به قرآن چون روشنایی برای آشکار شدن راه هستند و قرآن پیشوای رسول الله ـ جـ بود و رسول الله ـ جـ پیشوای اصحابش بود و اصحابش برای بعد از خودشان پیشوا بودند، مردانی که در هر سرزمین معروف بودند و در پاسخ به صاحبان هوی اتفاق نظر داشتند ..» پس از ذکر برخی از صفات آنها میگوید: «.. زیرا آنها در پی آثار گذشتگان نبوده و به مهاجرین اقتدا نکردهآند ..» تا آنجا که میگوید: « باید به قرآن چنگ بزنید به آن اقتدا کرده و پیشوای خویش قرارش دهید، و باید در پی آثار گذشتگان باشید ..»[37].
۸- ابو الحسن اشعری (ت ۳۲۴ هـ ) ـ در مرحلۀ آخر فکری که سلفی شد ـ میگوید: « گفتاری که آن را میگوییم و دینی که با آن الله را عبادت میکنیم، پایبندی به کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان و آنچه از صحابه و تابعین و پیشوایان حدیث روایت شده، میباشد و ما به آن چنگ میزنیم...»[38].
۹- ابو نصر سجزی (ت ۴۴۴ هـ ) میگوید: « اهل سنت بر عقیدهای که سلف صالح ـ رحمهم الله ـ برایشان روایت کردهاند ثابت قدم میباشند. عقیدهای که آنها از رسول الله ـ جـ نقل کردهاند، یا از اصحاب او ـ شم ـ در مواردی که نصی از قرآن و پیامبر ـ جـ در آن ثابت نشده است، زیرا آنها ـ ش ـ پیشوا هستند و به پیروی از آثار و روش آنها فرمان یافتهایم و این آشکارتر از آن است که نیاز به برهان داشته باشد»[39].
۱۰ – امام ذهبی (ت ۷۴۸ هـ ) میگوید: «اگر در پی انصاف هستی ای بندۀ الله، پس پایبند به نصوص قرآن و سنت باش سپس به آنچه صحابه و تابعین و پیشوایان تفسیر دربارۀ این آیات گفتهاند و به آنچه از مذاهب سلف حکایت کردهاند بنگر، پس یا بر اساس علم سخن بگو و یا بر اساس علم سکوت کن»[40].
چهارم: اجماع:
اهل سنت و جماعت اتفاق نظر دارند که بهترین افراد این امت از نظر کردار و گفتار و باورها و دیگر فضیلتها، قرن اول میباشند سپس کسانی که پس از آنها آمدند و سپس کسانی که پس از آنها آمدند.
این اتفاق نظر را ابن تیمیه ذکر نموده و گفته است: «یکی از چیزهایی که حتماً برای کسی که در قرآن و سنت بیاندیشد آشکار شده و اهل سنت و جماعت از تمامی گروهها بر آن اتفاق نظر دارند، این است که بهترین افراد این امت ـ از نظر کردار و گفتار و اعتقاد و دیگر فضیلت ها ـ قرن اول سپس کسانی که بعد از آنها آمدهاند و سپس کسانی که بعد از آنها آمدهاند میباشند، چنانکه این امر از چند طریق از پیامبر ـ جـ ثابت شده است و اینکه آنها در هر فضیلتی از خلف برتر هستند؛ در علم و عمل و ایمان و عقل، در دین و بیان و عبادت برتر هستند و آنها به بیان هر مشکلی سزاوارترند. و کسی این را انکار نمیکند، مگر اینکه در برابر امری که در اسلام کاملاً معلوم است تکبر ورزد و خداوند با وجود علم او را گمراه ساخته باشد»[41].
پنجم: عقل و استناد صحیح:
از جمله:
۱- یکی از امور ثابت نزد عموم مسلمانان این است که صحابه کاملترین اشخاص امت از نظر عقلی و سختترین آنها در پیروی و نیرومندترین در ایمان و پاکترین از نظر علمی و کاملترین از نظر فهم میباشند و کسی در گذشته و آینده از نظر ایمان و علم و فهم و عمل مانند آنها نبوده و نیست. پس محال و غیر ممکن است که افرادی که بعدها آمدهاند از آنها زیرکتر و در شناخت حقیقت فهمشان درستتر از آنها باشد. در فصل دوم: اهمیت فهم سلف این مسأله را شرح دادیم.
۲- هنگامی که فهم سلف با فهم خلف متفاوت باشد این امر از دو حالت خارج نیست:
أ- یا حق با گروهی است که الله آنها را برای همنشینی با بهترین آفریده و برگزیدۀ رسولانش، انتخاب کرده است.
ب- یا حق با گروهی است که دانش خویش را از منطق یونان و از قواعد فلسفی مخالف با عقل و نقل برگرفتهاند .. پس کدامیک از این دو گروه به فهمیدن آنچه الله بر پیامبرش ـ جـ نازل نموده و به مراد الله ـ متعال ـ و مراد پیامبرش ـ جـ سزاوارترند[42]؟!.
بنابراین «اصل و اساس واقع شدن گمراهان در چنین تحریفی، رویگردانی از فهم کتاب الله ـ متعال ـ ، آنگونه که صحابه و تابعین آن را فهمیدهاند، و مخالفت با مفهوم آن میباشد و این یکی از بزرگترین جبههگیری در برابر الله و پیامبرش است ولی از راه نفاق و نیرنگ»[43].
۳- سران علمای خلف به اشتباه راهی که بر آن بودهاند از جمله فهم و روش استدلال خود اعتراف کرده و از آنچه مخالف با فهم سلف آموختهاند اظهار پشیمانی کردهاند، از اینکه داشتههایشان جز وهم و خیالات فاسد و گمانهای دروغینی نبوده که با خود عذاب شک و حیرت و عدم یقین را به بار آورده است[44]. و نصوص این بازگشت و اعتراف بیش از آن است که در این مختصر بگنجد[45].
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «اما هیچ کسی سراغ ندارد که یکی از علمای سلف یا افراد نیکوکار عادی از راه خود باز گردد»[46].
یکی از قویترین دلیلهای آشکار و واضح از افرادی که بازگشتهاند: گفتۀ ابوالمعالی جوینی در «العقیدة النظامیة» است که رجوع از تأویل را با استناد به فعل صحابه انجام داده و میگوید: «آنها نخبگان اسلام و به دوش کشندگان بار شریعت بوده و از هیچ تلاشی در ثبت قواعد دین و سفارش به محافظت از آن و آموزش اموری که مردم به آن نیاز داشتهاند، دریغ نکردهاند، بنابراین اگر تأویل این آیات و ظاهر آنها جایز و حتمی بود چه بسا توجه آنها به آن بیش از توجهشان به فروع شریعت بود»[47].
و معلوم است که تأویل نتیجۀ فهم بیمارگونۀ نصوص شرعی و مخالف با فهم سلف امت ـ رضوان الله علیهم ـ است.
۴- محال است که افراد سه قرن برتر ـ از جمله قرنی که پیامبر ـجـ در آن مبعوث شده است ـ نسبت به حق نا آگاه بوده، از آن سخن نگفته و به آن عمل نکرده باشند؛ «زیرا اگر بر خلاف این باشد، یا به سبب نداشتن عمل و گفتار یا به خاطر داشتن عقیدهای متناقض با حقیقت و گفتاری بر خلاف صدق است، که هر دوی آنها ممتنع است:
اما گفتۀ اول (آنها عمل نکردهاند) ممتنع است: زیرا هر کس دلش زنده و در پی علم بوده یا اینکه مشتاق عبادت باشد، تحقیق و پرسش در این زمینه و شناخت حقیقت در مورد آن بزرگترین هدف و خواستهاش است ... نفسهای سالم برای هیچ چیزی مشتاقتر از شناخت این امر نیستند.
این امر (حقیقت جویی) در فطرتهای مشتاق وجود دارد پس چگونه میتوان تصور کرد که آن بزرگان با وجود فراهم بودن شرایط آن در قرنهایی که زیستهاند از چنین چیزی بیخبر باشند؟! این امر (عدم اشتیاق به فهم حقیقت) برای بیخردترین مخلوقات و رویگردانترین آنها از الله ـ ﻷ ـ و کسانی که بیش از همه در طلب دنیا غرق شده و از یاد الله غافلند نیز رخ نمیدهد پس چگونه از آن بزرگان چنین چیزی سر زده است؟!
اما احتمال دیگر یعنی اینکه اعتقاد و گفتار آنها نسبت به الله حق نبوده است: این سخن را هیچ مسلمانی و یا هیچ خردمندی که آنها را میشناسد نخواهد گفت[48].
۵- استنباط احکام از نصوص شرعی دو پایۀ اساسی دارد چنانکه شاطبی میگوید: «یکی از آنها علم و آگاهی به زبان عربی، دوم: علم نسبت به رازها و اهداف شریعت. اما پایۀ اول، برای صحابه و تابعین و عربهای خالص صفتی غریزی بود و نیازی به قواعد نداشتند. آنان همچنین به خاطر همنشینی طولانی با رسول الله ـ جو شناخت اسبابی که قانونگذاری از آن نشأت گرفته بود پایۀ دوم را نیز کسب کرده بودند، زیرا قرآن و سنت به صورت تدریجی بر اساس اتفاقات نازل شده و وارد میشد،همچنین آنها به خاطر پاکی ذهنشان مصلحتها را درک نموده و اهداف و مقاصدی شریعت در قانونگذاری رعایت نموده است را درک کردند»[49]. جزئیات این موضوع، پیش از این در بیان ویژگیهای آنها که سبب مقدم شدن فهمشان بر دیگران شده است، بیان شد.
[1]- تذکیر الخلف بوجوب اعتماد فهم السلف لأدلة الکتاب والسنة (ص۸) للشیخ ولید بن راشد السعیدان.
[2]- إعلام الموقعین (۴/۱۲۳). ابن قیم نیز در شش صفحه دلالت این آیه بر وجوب پیروی از آنها را شرح داده است سپس ۴۶ توجیه در استدلال بر وجوب پیروی از آنها را ذکر کرده است. إعلام الموقعین (۴/۱۲۳-۱۵۲).
[3]- نگا: مصدر پیشین (ص۹).
[4]- نگا: زاد المسیر (۱/۱۳۴)، دو قول دیگر را نیز ذکر کرده است.
[5]- مجموع الفتاوی (۴/۲)
[6]- تفسیر ابن کثیر (۲/۳۶۵).
[7]- تفسیر سعدی (۲/۱۶۷).
[8]- نگا: مجموع الفتاوی (۱۹/۱۹۳-۱۹۴). و در این باره سه قول ذکر کرده و میگوید: «و قول سوم که قول وسط است میگوید که این آیه بیانگر وجوب پیروی از راه مؤمنان و حرام بودن پیمودن راهی به غیر از راه آنها میباشد و همچنین حرام بودن مخالفت با رسول پس از آشکار شدن هدایت».
[9]- تفسیر ابن سعدی (۲/۱۶۵).
[10]- تذکیر الخلف بوجوب اعتماد فهم السلف (ص۸). نگا: تفسیر ابن سعدی (۲/۱۶۴).
[11]- نگا:مصدر پیشین (ص۸)
[12]- صحیح بخاری، ح:۳۱۶۱. الوسط: العدل.
[13]- إعلام الموقعین (۴/۱۳۳).
[14]- به روایت امام احمد (۴/۱۲۶) و ابوداود (۴/۲۰۰) و ترمذی (۵/۴۴) که گفته است این روایت حسن صحیح است و ابن ماجه (۱/۱۸) و ألبانی در سلسلة الصحیحة ح:۲۷۳۵ این حدیث را صحیح دانسته است.
[15]- القرآن الکریم ومنزلته بین السلف ومخالفیهم، لمحمد هشام بن لعل محمد طاهری (ص ٧٥٣ ). و نگا: توضیح ابن قیم در دلالت این حدیث: إعلام الموقعین (۴/۱۴۰).
[16]- الاعتصام (۱/۶۰).
[17]- تخریج این حدیث گذشت، و همانند آن حدیث ابوهریره از پیامبر ـ ج ـ است که وقتی از وی پرسیده شد کدام مردم بهتر است؟ فرمود: من و کسانی که با من هستند سپس کسانی که پس از ما میآیند سپس کسانی که پس از ما میآیند» به روایت امام احمد (۲/۲۹۷) و ابو نعیم در الحلیة (۲/۷۸) با سند حسن. در حدیث واثلة بن رفعة آمده: «پیوسته در خیر و خوبی هستید تا زمانی که در میان شما کسانی باشند که من را دیدهاند و همنشینم بودهاند، به خدا سوگند پیوسته در خیر و خوبی هستید تا زمانی که در میان شما کسانی باشند که کسانی که مرا دیدهاند را دیده باشند». ابن ابی شیبه این را روایت نموده و سند آن حسن است. حافظ ابن حجر این را در فتح الباری (۷/۷).
[18]- معجم فقه السلف، تألیف محمد المنتصر الکتانی (۱/۷).
[19]- حافظ ابن حجر در الإصابة (۱/۱۲) و سیوطی در متواتر و الکتانی همچنین، آن را متواتر دانستهاند.
[20]- إعلام الموقعین (۴/۱۳۶)
[21]- مجموع الفتاوی (۱۳/۲۴)
[22]- صحیح بخاری در کتاب فضائل أصحاب النبی ـ ج ـ باب: قول النبی: «لو کنت متخذًا خلیلاً» (۳۶۷۳) از أبی سعید س. و صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابة، باب: تحریم سبّ الصحابة، ( ٢٥٤٠ )، از أبی هریرة س.
[23]- صحیح مسلم در کتاب فضائل الصحابة، باب: بیان أن النبی ـ ج ـ أمان لأصحابه، (٢٥٣١ )، از أبی موسى الأشعری س.
[24]- باری اطلاع از دلالتهای این نصوص، نگا: إعلام الموقعین (۴/۱۳۷) و بعد از آن.
[25] - أثر الإتجاه العقدی فی التفسیر (ص ٤٢ ). پایان نامه فوق لیسانس/ یاسر بن ماطر المطر، دانشگاه الإمام، بخش عقیدة (١٤٣۰هـ).
[26]- طبرانی در الکبیر (۳/۲۴۹) و در الأوسط (۸/۲۹۴) روایت کرده است و هیثمی در المجمع (۳/۳۰۳) گفته است: «در سند آن عبدالله بن صالح وجود دارد که ثقه دانسته شده و در او ضعف وجود دارد ولی بقیه رجال آن رجال صحیح میباشند». شیخ ألبانی در سلسلة الصحیحة ح:۳۱۶۵ این روایت را صحیح دانسته است.
[27]- همچنین نگا: إعلام الموقعین (۴/۱۳۹) جملهّهای ارزشمندی در آن وجود دارد.
[28]- روایت امام بخاری در کتاب الاعتصام، باب: الاقتداء بسنن رسول الله ـ ج ـ (۷۲۸۲)
[29]- إعلام الموقعین (۴/۱۳۹).
[30]- ابن بطة در الإبانة (۱/۳۱۹).
[31]- ابو داود در سنن، عون المعبود (۱۲/۳۶۵). آجری در الشریعة ح:۵۳۹ (۱/۵۵۵) و ابن بطه در إبانة ح: ۵۶۰ (۲/۳۳۵) و مانند آن از عبدالعزیز بن عبدالله بن ابی سلمة آمده است . ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۴/۷-۸) آن را ذکر کرده است.
[32]- ابو نعیم در حلیة الأولیاء (۶/۱۴۳).
[33]- آجری در الشریعة ح: ۱۲۷ (۱/۲۶۲).
[34]- یعنی نظری جدید که در میان آراء آنها مطرح نشده را مطرح نمیکنیم [مترجم]
[35]- نگا: اجماع الجیوش الإسلامیة، ابن القیم (ص۱۵۵)، تحقیق عواد المعتق.
[36]- الشفاء، تألیف قاضی عیاض (۲/۷۱).
[37]- این نامه طولانی را دارمی در سنن خویش در مقدمه، باب: رسالة عباد بن عباد الخواص ح:۶۵۵ (۱/۲۷) آورده است و من این نصیحت را با وجود طولانی بودن آن آوردم به خاطر عمق و مفاهیم دقیقی که در آن وجود دارد و نیازی که در این عصر ما به آن داریم.
[38]- الإبانة عن أصول الدیانة (ص۸). و نگا: العین والأثر (ص۱۱۰).
[39]- الرسالة إلی أهل زبید (ص۹۹)
[40]- العلو للعلی الغفار (ص۱۶).
[41]- مجموع الفتاوی (۴/۱۵۸).
[42]- نگا: ضوابط فهم سنت، د.عبدالله وکیل الشیخ (ص۱۷).
[43]- درء تعارض العقل والنقل (۵/۳۸۳).
[44]- نگا: الاستقامة (۱/۷۹). و مجموع الفتاوی (۴/۲۳).
[45]- نگا: شرح طحاویه (ص۲۲۷-۲۲۸)
[46]- نقض المنطق (ص۴۲).
[47]- العقیدة النظامیة (ص۳۳) تحقیق: الکوثری ط ۱۴۱۲ هـ، المکتبة الأزهریة
[48]- الفتوی الحمویة الکبری، ابن تیمیه (ص ۱۸۰)، ط التویجری.
[49]- الموافقات (۱/۵)
مطلب دوم: توجه علماء به گردآوری آن
شایسته است که همتها به گردآوری و تدوین و توجه به چنین موضوعی جلب شود و این امر خیلی زود، یعنی هنگام تدوین سنت نبوی آغاز شد؛ زیرا در کل از سنت به شمار میرود ـ چنانکه گذشت ـ به ویژه میراثِ صحابه ـ ش ـ ؛ چنانکه صالح بن کیسان روایت میکند: «من و زهری برای فراگیری علم با هم شدیم و گفتیم: سنتها را مینویسیم پس، آنچه از رسول الله ـجـ روایت شده بود را نوشتیم، سپس زهری گفت: آنچه از صحابه ـ ش ـ به ما رسیده را نیز مینویسیم زیرا از سنت است. من گفتم: نه، سنت نیست، آن را نمینویسیم. پس او نوشت و من ننوشتم در نتیجه او موفق شد و من از دستشان دادم»[1].
بنابراین، لفظ سنت «برای آنچه صحابه بدان عمل کردهاند استفاده میشود، چه در قرآن و سنت باشد یا اینکه یافت نشود؛ زیرا پیروی از روشی است که نزد آنها به اثبات رسیده و به ما نرسیده است یا اجتهادی است که آنها یا خلفایشان بر آن اتفاق نظر داشتهاند ..»[2].
توجه علماء به این میراث گرانبها در تصنیفات زود هنگام آنها که شامل آثار قولی و عملی صحابه و تابعین و پیروان نیک آنها میباشد، آشکار میشود، که در این موارد کاملا واضح است:
1- آثار صحابه و تابعین که در کتابهای صحاح و سنن و مسانید، همراه با سند یا بدون سند قرار دادهاند، امام بخاری در توضیح ابواب صحیح، مجموعۀ بزرگی از آثار گفتاری و عملی سلف را جای داده است و امام ترمذی ـ رحمهما الله ـ نیز در این امر از وی پیروی کرده است.
2- آثار همراه با سند از صحابه و تابعین و تابع تابعین که در کتابهای مصنفات و معاجم در حجم بسیار زیادی وجود دارد که از نمونهّهای آن میتوان به مصنف عبدالرزاق و مصنف ابن ابی شیبه اشاره نمود که مصنف عبدالرزاق حاوی بیست و یک هزار حدیث و اثر است که بیشتر آن از گفتار سلف میباشد و همچنین مصنف ابن ابی شیبه در حدود نوزده هزار حدیث و اثر وجود دارد که عموم آن از گفتار سلف میباشد[3].
3- محتویات کتابهای عقیدتی «السنة» و «پاسخ به جهمیه» و کتابهای عقیدتیِ نخستین، که شامل آثاری است که به سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ نسبت داده شده است مانند کتاب: «السنة» و «الرد علی الجهمیة» تألیف محمد بن عبدالله الجعفی، استاد امام بخاری و همچنین کتابهای ابوداود سیستانی و عبدالله بن احمد بن حنبل و ابوبکر أثرم و حنبل بن اسحاق و حرب کرمانی و عثمان بن سعید دارمی و نعیم بن حماد خزاعی و ابوبکر خلال و ابوبکر بن خزیمه و عبدالرحمن بن ابی حاتم و ابو القاسم طبرانی و ابو الشیخ اصفهانی و ابو عبدالله بن منده و ابو عمر طلمنکی[4]، و ابوبکر آجری و ابو القاسم لالکائی و ابن بطة در هر دو إبانه، قوام السنة در کتابش الحجة و نصر بن ابراهیم مقدسی در حجة و دیگران. و کسانی که پیش از آنها بودهاند مانند: کتاب ایمان تألیف ابن ابی شیبه و ایمان تألیف عبید قاسم بن سلام و کتاب علم تألیف ابن ابی خیثمة و دیگران.
4- کتابهای تفسیر مأثور که حاوی نصوص سند دار از سلف صالح ـ رحمهم الله ـ میباشند مانند تفسیر عبدالرزاق، و عبد بن حمید، دحیم، سنید، ابن جریر طبری، ابی بکر ابن منذر، تفسیر عبدالرحمن بن ابی حاتم و کتابّهای دیگر تفسیر. سیوطی نیز در تفسیرش به نام «الدر المنثور» حجم بسیار زیادی از آثار سلف ـ رحمهم الله ـ را از منابعی گرد آورده که برخی از آنها مفقود است.
5- محتویات کتابهای تاریخی و تراجم (شرح حال و زندگینامه ها) و طبقات و سیَر، مانند کتاب طبقات الکبری متعلق به ابن سعد، تاریخ بغداد، حلیة الأولیاء، تاریخ دمشق، سیر أعلام النبلاء و غیره.
6- محتویات کتابهای فقهاء و شرح دهندگان حدیث مانند کتابهای چهار مذهب، کتاب المحلی، کتابهای ابن عبدالبر، سنن کبری تألیف بیهقی، المغنی تألیف ابن قدامه، کتاب المجموع تألیف نووی و فتح الباری و صاحبان دایرة المعارفهای فقهی و حدیثی که بسیارند.
و موارد دیگری که ذکر همۀ آنها دشوار است و در برگیرندۀ آثار سلف صالح ـ همراه با سند یا بدون سند ـ میباشند، و این خود دلیلی قاطع بر توجه و اهمیت علمای امت به فهم سلف صالح، دانش و فهم آنها از نصوص شرعی و احکام علمی و عملی است که آن را استنباط کردهاند.
میدانیم که «علم، نقل و پژوهش و سخنهای بسیار نیست، بلکه نوری است که بوسیلۀ آن میتوان اقوال درست را از نادرست، حق را از باطل و آنچه از چشمۀ نبوت است را از نظریات دیگران، تشخیص داد»[5].
به همین دلیل است که امام مالک گفته است: «علم، روایت کردن بسیار نیست، بلکه علم نوری است که الله در قلب میاندازد»[6].
احمد بن صالح مصری گفته است: « در توضیح گفتۀ ـ امام مالک ـ «نور»: مراد او فهم علم و شناخت معانی آن است»[7].
خطیب بغدادی میگوید: «به راستی که علم همان فهم و درایت است، و بر اساس فراوانی یا گستردگی روایت نیست»[8].
به پیامبر ـ جـ سخنان جامع عطا شده بود و سخنانش بسیار مختصر میباشد و به همین دلیل گفته شده است: «سخنان سلف اندک و پر برکت است و سخنان خلف بسیار و کم برکت است»[9].
[1]- عبدالرزاق در مصنف به شماره (۲۰۴۸۸) (۱۱/۲۵۹) این حکایت را آورده است.
[2]- الموافقات (۴/۴)
[3]- نگا: ضوابط فهم السنة . دکتر عبدالله وکیل الشیخ (ص۱۸).
[4]- نگا: مجموع الفتاوی (۵/۴۱۲- ۴۱۳)
[5]- اجتماع الجیوش الإسلامیة (ص۸۰). نگا: بیان فضل علم السلف علی علم الخلف (ص۳۸).
[6]- ابن ابی حاتم در تفسیر (۱۰/۳۱۸۰) و بیهقی در المدخل (ص۲۳۱) و خطیب در الجامع (۲/۱۷۴).
[7]- ابن کثیر آن را در تفسیرش ذکر کرده است (۶/۵۳۱).
[8]- الجامع لأخلاق الراوی وآداب السامع (۲/۱۷۴) و نگا: إیضاح الحجة (ص۱۳۴).
[9]- قطف الجنی الدانی شرح مقدمه رسالة القیروانی (۱/۳)، دکتر عبدالمحسن العباد.
میدانیم که الله ـ متعال ـ قرآن کریم را نازل نمود ﴿تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾ [النحل: 89] «بیان هر امر است» و ﴿تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ﴾ [یوسف: 111]. «تصدیق کتابهاى پیش از خود و بیان واضح هر چیزى است»، ﴿کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ﴾ [هود: 1] «کتابى است که آیاتش از جانب فرزانهاى آگاه استحکام یافته، آنگاه به وضوح بیان شده است». ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ١٩٥﴾ [الشعراء: 195] «به زبان فصیح عربی» با این وجود خداوند ـ متعال ـ پیامبرش ـ جـ را با زبان قومش فرستاد ﴿بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِیُبَیِّنَ﴾ [إبراهیم: 4] «هیچ رسولى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [پیام خدا را] بر آنان به روشنى بیان کند» و او را مکلف به بیان قرآن کریم نمود. خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ﴾ [النحل: 44]. «بر تو هم قرآن را نازل کردیم تا شریعتى را که براى مردم نازل شده است، به روشنى بر آنان بیان کنى؛ بسا که بیندیشند».
رسول الله ـ جـ به بهترین شکل این فرمان را اجرا نموده و آنچه از قرآن و حکمت از سوی پروردگارش بر وی نازل شد را بیان نمود. دریافت کنندگان این بیانات یاران گرامیاش بودند که خداوند آنها را برای همنشینی با پیامبرش و رساندن و تبلیغ دین پس از وی برگزید و آنان به بهترین شکل از نظر فهم و علم و اعتقاد آن را به اجرا در آورده و امانت را به آیندگان و پیروان نیکشان یعنی تابعین و پیشوایان پس از خود رساندند.
میدانیم که نصوص شریعت حکیم به صورت کلی آشکار و قطعی بوده و ابهام و شکی در آن نیست، نه معما و نه طلسم است، با این وجود خداوند ـ متعال ـ بر اساس حکمتی که خود میداند برخی از آیات قرآن را متشابه قرار داده است و میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾ [آل عمران: 7]. «اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد، بخش [اعظم] آن، آیاتى است صریح و روشن که اصل کتاب است و [بخش] دیگر، آیات متشابه است [که احتمالات مختلفى در معنى و مفهوم آن مىرود]»؛ و فرمان داده که به همۀ قرآن ایمان بیاورید و متشابه را با محکم بسنجید.
از سویی دیگر اختلاف در میان امت یکی از سنتهای کونی است که راه گریزی از آن نیست و یکی از بزرگترین علتهای آن، اشتباه در فهم نص[1] و فهم آن بر غیر مراد الله ـ متعال ـ و رسولش ـ جـ است.
بنابراین شایسته است برای فهم این نصوص مراجعه شود به فهم سلف صالح یعنی صحابه و کسانی که پس از آنها قرار دارند زیرا دانش آنها کاملتر و استوارتر و آگاهانهتر و سالمتر است و به همین دلیل بیش از همه حق و دلیلهایش، و رد باطل را میشناختند[2]. آنها بیش از دیگران دین الله را اجرا نموده و در راه الله از سرزنش هیچ سرزنشگری نمیهراسیدند و مصیبتها آنان را از راه خدا باز نمیداشت بلکه هر یک از آنان حقی که علیه خودش بود را به زبان میآورد و دربارۀ محبوبترین افرادش به خاطر دین و ایمانش، سخن میگفت.
در اینجا چند ویژگی وجود دارد که رجوع به فهم آنها، برای شناختِ حقیقتِ معنای نصوص شرعی را ضروری میسازد، ویژگیهایی که در غیر آنها جمع نشده است و به همین دلیل فهم آنها بر دیگران مقدم است، و از مهمترین این ویژگیها:
۱- سالم بودن منبع دریافتی: آنها با اخلاص تمام و ایمان کامل و تسلیم بودن مطلق، نصوص شرعی را دریافت نموده و به سراغ چیزهای دیگر نمیرفتند.
حافظ لالکائی آنان را اینگونه برای ما به تصویر میکشد: «اسلام را به صورت مستقیم از او دریافت کرده و قوانینش را مشاهده کرده و احکامش را درک و احساس کردند، بیآنکه واسطه یا سفیری میان آنها باشد، آن را آشکارا مشاهده کرده و به صورت شفاهی از وی حفظ نمودند و آنچه در آن بود را تر و تازه گرفته و از زبانش دریافت کردند و باور داشتند که همۀ اینها حق است و خالصانه در قلبشان نسبت به آن یقین پیدا کردند. این دینی است که ابتدای آن به صورت شفاهی از رسول الله ـ جـ دریافت شد و هیچ شک و شبههای در آن وارد نشد، سپس افراد مورد اطمینان بیهیچ دروغ و تحریفی آن را نقل نمودند، سپس گروه بسیار از گروه بسیارِ دیگر، و صفّی از صف دیگر و جماعتی از جماعت دیگر آن را گرفته و دست به دست منتقل شد و آیندگان از گذشتگان گرفتند ...»[3].
شبههّهای بیرونی با فهم آنها در نیامیخت؛ زیرا هنوز آنچه فهمّهای زلال و پاک آنان را تیره کند، آشکار نشده بود، بلکه پیامبر ـ جـ آنها را از شائبهّهای خارجی حفظ میکرد و هنگامی که مشاهده نمود عمر ـ س ـ بخشی از تورات را در دست دارد به وی فرمود: «ألم آتکم بها بیضاء نقیة ..»[4] یعنی: «مگر [دین] را روشن و پاک برای شما نیاوردهام ..»؛ و فرمود: «قَدْ تَرَکْتُکُمْ عَلَى الْبَیْضَاءِ، لَیْلُهَا کَنَهَارِهَا، لَا یَزِیغُ عَنْهَا إِلَّا هَالِکٌ»[5] یعنی: «شما را بر راهی روشن رها کردم که شب آن مانند روزش است و هر کس از آن کناره گیرد هلاک میشود».
ابن عباس ـ ب ـ میگوید: «کَیْفَ تَسْأَلُونَ أَهْلَ الْکِتَابِ عَنْ شَیْءٍ؟ وَکِتَابُکُمُ الَّذِی أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّکُمْ ـ ج ـ أَحْدَثُ الْأَخْبَارِ بِاللَّهِ مَحْضًا لَمْ یُشَبْ»[6]. یعنی: «چگونه است که دربارۀ چیزی از اهل کتاب میپرسید؟ در حالی که کتابتان که بر پیامبرتان ـ جـ نازل شده جدیدترین اخبار خداوندی است و چیزی به آن آمیخته نشده است».
آنها این امر را به صورت کامل اجرا نمودند و هنگامی که مردی از شام کتابی برای ابن مسعود ـ س ـ آورد، در آن نگریسته سپس درخواست کرد تشتی که در آن آب است بیاورند و آن کتاب را در آن شست و گفت: «همانا کسانی که پیش از شما بودند با پیروی از کتابهای دیگر و رها کردن کتاب خویش، هلاک شدند»[7].
کتابهایی که پس از این ترجمه شد فهم مسلمانان را تباه کرده، شبهات را در خردهایشان کاشت، دچار شک و عدم یقین شدند، آنچه برای مردم نازل شده بود را نزدشان مشتبه کرد و هنوز هم قربانیان آن را در عصر حاضر مشاهده میکنیم، هنگامی که عرصه باز شده و برخی از دانش آموزان به خواندن و شنیدن مطالب افرادِ به فتنه افتاده، اشتیاق یافتند در نتیجه فهمشان تباه گشته و ایمانشان سست شد، آن هم به نام عدم تعصب و اطلاع یافتن از معلومات دیگران؛ والله المستعان.
۲- اشتیاق آنها در فراگیری علم و فهم نصوص و پرسش دربارۀ مسائلی که در فهم آن دچار مشکل میشدند:
میدانیم که پیامبر ـ جـ که پدر و مادرم فدایش باد ـ پس از رساندن پیام آشکار الهی وفات یافت، وی آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده بود را توضیح داد و هیچ خیری نبود مگر اینکه امتاش را به سوی آن رهنمون ساخت و هیچ بدی نبوده جز اینکه آنها را از آن برحذر داشت چنانکه رسول الله ـ جـ در حدیثی که عبدالله بن عمرو بن عاص ـ ب ـ روایت نموده است میفرماید: «إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبِیٌّ قَبْلِی إِلَّا کَانَ حَقًّا عَلَیْهِ أَنْ یَدُلَّ أُمَّتَهُ عَلَى خَیْرِ مَا یَعْلَمُهُ لَهُمْ، وَیُنْذِرَهُمْ شَرَّ مَا یَعْلَمُهُ لَهُمْ»[8] یعنی: «همانا پیش از من هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه باید امت خویش را به سوی آنچه برای آنان خوب میدانسته راهنمایی کند و از آنچه برایشان بد میدانسته برحذر دارد».
پیامبر ـ جـ نیز همین کار را انجام داد تا جایی که ابوذر ـ س ـ میگوید: «لَقَدْ تَرَکَنَا مُحَمَّدٌ ـ ج ـ وَمَا یُحَرِّکُ طَائِرٌ جَنَاحَیْهِ فِی السَّمَاءِ إِلَّا أَذْکَرَنَا مِنْهُ عِلْمًا»[9] یعنی: «محمد ـ جـ در حالی ما را ترک کرد که دربارۀ حرکتِ بالهای پرندهای در آسمان، نیز به ما علمی را آموخته بود».
و عمر بن خطاب ـ س ـ میگوید: « قَامَ فِینَا النَّبِیُّ ـ ج ـ مَقَامًا فَأَخْبَرَنَا عَنْ بَدْءِ الْخَلْقِ حَتَّى دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ مَنَازِلَهُمْ، وَأَهْلُ النَّارِ مَنَازِلَهُمْ، حَفِظَ ذَلِکَ مَنْ حَفِظَهُ، وَنَسِیَهُ مَنْ نَسِیَهُ»[10]. یعنی: «رسول الله ـ جـ در میانمان ایستاده و از آغاز آفرینش تا هنگامی که اهل بهشت وارد جایگاه خویش و اهل جهنم وارد جایگاه خویش میشوند سخن گفت و برخی آن سخنان را به یاد دارند و برخی آن را فراموش کردهاند».
بنابراین صحابه ـ شم ـ این علوم را فهمیده، به خاطر سپرده و به افراد پس از خود رساندند، و هنگامی که چیزی از آن را نمیفهمیدند از رسول الله ـ جـ یا اصحاب دیگری که آن را میدانستند، میپرسیدند.
آنها مشتاقترین افراد برای فهم قرآن و سنت بودند و اینها نمونههایی از این اشتیاق است:
أ- ابن مسعود ـ س ـ میگوید: «سوگند به آنکه معبود حقی جز او نیست،هیچ سورهای از کتاب الله نازل نشده مگر اینکه میدانم کجا نازل شده است و هیچ آیهای از کتاب الله نازل نشده مگر اینکه میدانم دربارۀ چه نازل شده است و اگر بدانم کسی از من نسبت به کتاب الله آگاهتر است و میتوانم با شتر به او دست یابم قطعاً به سویش سفر میکنم»[11].
ب- ابن أبی مُلیکة دربارۀ عائشه ـ با ـ میگوید: «او هرچه را میشنید که نسبت به آن شناختی نداشت، به آن مراجعه مینمود تا اینکه آن را فرا بگیرد»[12].
ج – امام مالک در «الموطأ» روایت نموده که ابن عمر ـ ب ـ هشت سال سورۀ بقره را فرا میگرفت تا اینکه آن را حفظ نمود[13]، و چیزی که او را بر آن داشت تا این کار را انجام دهد این سخن خداوند ـ متعال ـ است که فرموده: ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ﴾ [ص: 29] «کتابى است مبارک که بر تو نازل کردهایم تا در آیاتش تدبر کنند و خردمندان پند پذیرند» و تفکر در کلام خداوند بدون فهم معانی آن ممکن نیست.
می دانیم که هدف از بیان هر سخنی فهم معانی آن است نه فقط نگریستن به الفاظ آن، و معمولا امکان ندارد که افراد کتابی را در یکی از علوم مانند پزشکی یا ریاضیات بخوانند ولی در پی شرح و توضیح آن نباشند، چه رسد به کتاب الله که سبب مصون ماندن انسان و نجات وی در دنیا و آخرت است؟[14]، به همین دلیل است که ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «شناخت صحابه نسبت به معانی قرآن، کاملتر از حفظ حروفش بوده است و این معانی را بیشتر از حروف آن، به تابعین رساندند...»[15].
این امر منحصر به صحابه نبوده است بلکه پیروان آنها از قرنهای پرفضیلت نیز همینگونه بودهاند.
د- مجاهد میگوید: «سه بار قرآن را از آغاز تا پایان آن، برای ابن عباس خواندم، و نزد هر آیهای توقف نموده و دربارۀ آن از وی میپرسیدم»[16].
جستجو برای فهم نصوص نزد آنها امری مهم بوده است چنانکه آیاتی که به تدبر فرمان میدهند بیانگر همین امر میباشند. حسن بصری ـ / ـ میگوید: «الله هیچ آیه را نازل نفرموده مگر اینکه دوست دارد که مراد از آن دانسته شود»[17].
۳- آنها مشتاقترین افراد برای عمل کردن به آنچه میشنیدند، بودند و عمل جز با فهم و دانش و خرد امکان ندارد.
أ- پیامبر ـ جـ گواهی میدهد که صحابه دارای این خصوصیات بودهاند و میفرماید: «مَا مِنْ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ فِی أُمَّةٍ قَبْلِی، إِلَّا کَانَ لَهُ مِنْ أُمَّتِهِ حَوَارِیُّونَ، وَأَصْحَابٌ یَأْخُذُونَ بِسُنَّتِهِ وَیَقْتَدُونَ بِأَمْرِهِ، ثُمَّ إِنَّهَا تَخْلُفُ مِنْ بَعْدِهِمْ خُلُوفٌ، یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ، وَیَفْعَلُونَ مَا لَا یُؤْمَرُونَ»[18]
«هیچ پیامبری که الله او را در امتهای پیش از من مبعوث کرده، نبوده، مگر اینکه از میان امتش یاران مخلص و همنشینانی داشته است که سنت او را گرفته و فرمانش را اجرا میکردند سپس بعد از آنها گروهی جانشینشان شدند که میگویند آنچه را انجام نمیدهند و انجام میدهند آنچه را که به آن فرمان داده نشدهاند».
ب – از ابی عبدالرحمن سلمی روایت شده که گفت: «کسانی که برای ما قرآن میخواندند مانند عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و دیگران، به ما گفتهاند: آنها هنگامی که ده آیه میخواندند از آن جلوتر نرفته تا اینکه دانش و عملی که در آن وجود دارد را بیاموزند. گفتند: پس ما قرآن و علم و عمل را همه با هم فراگرفتیم»[19] و ابن مسعود میگوید: «یکی از ما هنگامی که ده آیه میآموخت جلوتر نمیرفت تا اینکه معانی و عمل به آنها را فرا بگیرد»[20] و پیش از این بیان شد که ابن عمر ـ س ـ هشت سال را برای فراگیری و حفظ سورۀ بقره صرف نمود.
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «ما میدانیم که صحابه و تابعین و تابع تابعین قرآن را خوانده و نسبت به تفسیر و معانی آن عالمترند چنانکه آنها به حقی که الله پیامبرش ـ جـ را به خاطر آن مبعوث نمود، داناترند، پس هر کس با قول آنها مخالفت نموده و قرآن را بر خلاف تفسیرهایشان تفسیر کند، هم در دلیل و هم در محتوی به اشتباه رفته است ..»[21].
۴- صحابه ـ ش ـ شاهد نزول وحی بودهاند و این امر فهمی به آنها عطا نموده که دیگران در آن سهیم نیستند و شاگردانشان یعنی تابعین و پیروان آنها این فهم را از آنها نقل نمودهاند.
پیش از این، سخن ابن مسعود ـ س ـ و سوگند وی دربارۀ آگاهی نسبت به آیاتی که نازل شده و مکان نزول آنها ذکر شد، و علی بن ابی طالب ـ س ـ نیز میگوید: «سلونی عن کتاب الله, فإنه لیس من آیة إلا وقد عرفت بلیل نزلت أم بنهار فی سهل أم فی جبل»[22] یعنی: «دربارۀ کتاب الله از من بپرسید چرا که هیچ آیهای نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه».
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «صحابه فهمی نسبت به قرآن داشتند که بر بیشتر متأخرین پنهان مانده است، همچنین صحابه نسبت به امور سنت و وضعیت و حالتهای پیامبر ـ جـ فهمی داشتهاند که بیشتر متأخرین نسبت به آن شناختی ندارند. آنها پیامبر ـ جـ و نازل شدن وحی را مشاهده نمودند و آنها پیامبر ـ جـ را نظارهگر بوده و از گفتار و کردار و احوال او شناختی داشتند که در فهم مراد او به آن استدلال مینمودند آنچه که بیشتر متأخرین آن را نمیدانستند بنابراین حکم را از اجماع یا قیاس بر گرفتند»[23].
شاطبی دلیل تکیه بر بیان صحابه را بر شمرده و میگوید: «دوم: مشاهدۀ مستقیم حوادث و رخدادها و نازل شدن وحی یعنی قرآن و سنت؛ آنها در فهم حالتها و قرائن آن عمیقتر و نسبت به اسباب نزول داناتر بوده و به سبب همین امر چیزهایی را درک مینمودند که دیگران درک نمیکنند و شخصِ شاهد، چیزهایی را میبیند که شخصِ غائب مشاهده نمیکند پس هرگاه آنها مطلقی را مقید کرده یا عامی را خاص نمودند عمل کردن به آن راه درست است و این زمانی است که اختلافی در این مورد از آنها نقل نشده باشد ولی اگر برخی از آنها نظر مخالفی داشته باشد امر اجتهادی است»[24].
پس این شناخت تأثیر بزرگی در فهم آیاتی دارد که جز با فهمیدن سبب نزول آن معنایش آشکار نمیشود و این ویژگی تنها برای کسانی وجود دارد که نازل شدن وحی را مشاهده نموده و تفسیر آن را فهمیدهاند.
از مثالهای آن:
أ- آنچه ابو ایوب ـ س ـ از سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ [البقرة: 195]. «در راه خدا انفاق کنید، و خویشتن را به دست خود به هلاکت میفکنید»، فهمیده بود، آن هنگام که مردی در نبرد قسطنطنیه به دشمن حمله ور شد و مردم گفتند: دست نگه دار! لا إله إلا الله، خود را به هلاکت میاندازد .. پس ابو ایوب سبب نزول آن را بیان کرده و گفت: انداختن خود به هلاکت این است که به مال خود پرداخته و جهاد را رها کنیم»[25] بنابراین، شناختی که ابو ایوب نسبت به نزول این آیه داشت و هم عصر بودن با نزول این آیه سبب شده بود تا فهم او نسبت به این آیه بیشتر باشد و معنای اشتباه آن را تصحیح کند.
ب – نمونهای دیگر تصحیح فهم عروة توسط عائشه ـ لـ در مورد این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ [البقرة: 158]. «صفا و مروه از [جمله] سمبلهاى [دین] خداست؛ هرکه حج خانه [کعبه] و یا عمره به جاى مىآورد، ایرادى بر او نیست که میان آن دو کوه رفت و آمد کند»، عروه از این آیه برداشت کرده بود که اگر شخص سعی میان صفا و مروه را انجام ندهد اشکالی ندارد، ولی مادر مؤمنان عائشه ـ لـ این را انکار نموده و بیان کرد که این آیه دربارۀ آن دسته از انصار نازل شد که از سعی میان صفا و مروه در حرج بودند زیرا آن را برای بُت مَنات انجام میدادند پس، از پیامبرـ جـ پرسیدند و الله این آیه را نازل فرمود[26].
نصوص بسیار دیگری نیز وجود دارند که جز با شناخت سبب نزول آنها، معنای کاملشان درک نمیشود، مانند این سخن الله ـ متعال ـ: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیۡکُمۡ أَنفُسَکُمۡۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَیۡتُمۡ﴾ [المائدة: 105][27] «اى ایمان آوردگان، مراقب خود باشید؛ اگر شما به راه هدایت باشید، هرکه گمراه است به شما زیانى نخواهد رساند» و این سخن خداوند ـ متعال ـ: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ یَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٨٨﴾ [آل عمران: 188][28] «هرگز مپندار کسانى که از رفتار [ناهنجار] خود سرمست هستند و دوست دارند به خاطر آنچه نکردهاند، مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب [الهى] برهند»، و آیات دیگر.
۵- آنها آگاهترین افراد به زبان قرآن کریم هستند، قرآن به زبان آنها نازل شده است ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ١٩٥﴾ [الشعراء: 195]، زبانی که در میانشان رواج داشته و بدان عادت داشتند بیآنکه آموزش دیده یا اسلوبهایش را بیاموزند، هیچ کس زبانی شیواتر و بیانی استوار تر و خطابی محکمتر از اهل اولین قرن از قرون بافضیلت سراغ ندارد، و اولیتر از همۀ آنها در این فضیلت یاران رسول الله ـ جـ میباشند، شاطبی دلیل مقدم دانستن فهم صحابه از نصوص را بر شمرده و میگوید: «یکی از آنها: شناخت آنها از زبان عربی میباشد، زیرا آنها عربهای فصیحی بودند که زبانشان دست خوش تغییر نشده بود و از جایگاه بالای فصاحت و شیوایی نزول نکرده بود، بنابراین آنها در فهم قرآن و سنت از دیگران آگاهتر بودند و هرگاه گفتار یا کرداری از آنها آمده باشد که در جایگاه توضیح و بیان قرار بگیرد، از این جهت تکیه بر آن کار درست است»[29]. همچنین میگوید: « هر فهمی که از سلف صالح دربارۀ قرآن نقل شود موافق با مقتضای زبان عربی و دلیلهای شرعی است»[30].
بدون شک عدم شناخت نسبت به زبان عربی یکی از بزرگترین اسباب فهم نادرست نصوص شرعی است و به همین دلیل امام شافعی ـ / ـ گفته است: «ما جهل الناس ولا اختلفوا إلا لترکهم لسان العرب ومیلهم إلى لسان أرسطوطالیس» یعنی: «سبب جهل و اختلاف مردم ترک زبان عربی و میل به زبان ارسطو طالیس است».
از سویی دیگر زبانی که در تفسیر قرآن کریم و فهم نصوص آن مرجع است همان زبانی است که در عصر نزول وحی متداول و رایج بوده است و به لغت جدید نباید توجهی کرد[31]. و از محتوا و مفهوم الفاظی که در عصرهای بعدی به وجود آمده است نباید در فهم قرآن کریم استفاده کرد[32].
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: «هر کس زبان صحابه، که با آن سخن گفته و رسول الله ـ جـ نیز از طریق آن، آنها را مورد خطاب قرار میداد، و طبیعت کلامی آنها را، نداند، سخن را تحریف میکند زیرا بسیاری از افراد با اصطلاح و عادت قوم خویش در به کار بردن الفاظ رشد مییابند، سپس این الفاظ را در کلام الله یا رسولش یا صحابه مشاهده کرده و گمان میکند که مراد الله یا رسولش یا صحابه از این الفاظ همان چیزی است که در عرف و اصطلاح او به کار میرود، حال آنکه مراد الله و رسولش و صحابه بر خلاف آن است»[33]. سپس مثالهایی را در این زمینه ذکر میکند.
پس واضح میشود که زبان نسل صحابه و پیروان آنها همان زبانی است که برای فهم کلام الله ـ متعال ـ و سخنان رسولش ـ جـ لازم است نه آنچه متأخرین از آن استفاده میکنند، و اصطلاحات جدید و الفاظ مجمل چه مصیبتهای بسیاری به بار آوردهاند. دادن معانی جدید به الفاظی که عرب در گذشته آن را به کار نمیبردند از جمله جنایتهای زشتی است که بر عقاید مسلمانان روا داشته شده و شبههها را در افکار آنها کاشته است.
۶- آنها از نظر عقل و فهم و احساس و درک از همه بالاتر و برکتشان بیشتر بوده است.
زیرا نیروی ایمان، تقوی و عقیدۀ واقعی و استوار، درک و فهم انسان را قوی کرده و آن را در مسیر درست قرار میدهد و به بنده قدرت سنجش و نوری میدهد که بوسیلۀ آن میان حق و باطل تفاوت قائل میشود. خداوند ـ متعال ـ میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ﴾ [الأنفال: 29]. «اى ایمان آوردگان، اگر از خدا پروا داشته باشید، شما را بصیرتِ شناخت عطا خواهد کرد و بدیهاى شما را بزداید و ببخشد» و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧﴾ [محمد: 17]. «و خدا بر هدایت رهیافتگان مىافزاید و پرهیزکاریشان [را قوّت] مىبخشد» و میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِۦ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِیتٗا﴾ [النساء: 66] «و اگر به آنچهاندرز داده شدند، عمل مىکردند، قطعاً برایشان بهتر و اساسى تر بود» و بدون تردید بهترین کسانی که این ویژگیها را محقق ساختند، صحابه و تابعین و پیروانشان بودهاند در نتیجه الله ـ متعال ـ که خلاف وعده نمیکند، وعدهای که به آنها داده بود را عملی ساخت و به همین دلیل آنها: «کامل ترین افراد از نظر عقل و منصفترین از نظر قیاس، درستترینشان از نظر رأی و استوارترینشان از نظر سخن بوده و نظرشان از همه صحیحتر و استدلالشان از همه رهیافتهتر و جدالشان نیرومندتر و زیرکیشان بیشتر و الهامشان راستتر و بینایی و بصیرتشان تیزتر و شنواییشان درستتر است»[34]، چرا اینگونه نباشد در حالی که قرآن موافق با اجتهادات برخی از آنها نازل شده چنانکه چندین بار در مورد عمر ـ س ـ اتفاق افتاده است مانند فدیه اسیران و حجاب و غیره[35]..
به همین دلیل است که عبدالله بن عمر ـ ب ـ میگوید: «هر کس میخواهد روشی در پیش گیرد از کسانی که وفات یافتهاند پیروی کند، آنها یاران محمد ـ جـ و بهترین افراد این امت بودند؛ دلهایشان نیکوکارتر و علمشان عمیقتر و تکلفشان کمتر بود .. مردمی که الله آنها را برای همنشینی با پیامبرش برگزید و دینِ او را منتشر کردند، بنابراین خودتان را به اخلاق و روش آنها شبیه کنید زیرا آنها یاران محمد بوده و بر راه مستقیم هدایت قرار داشتند»[36].
این جمله از ابن مسعود ـ س[37]، و حسن بصری[38] نقل شده است و مانند آن در نامۀعمر بن عبدالعزیز به عدی بن أرطاه[39] نیز وجود دارد.
بنابراین محال است که الله، کسانی که صفتشان چنین است و دین را به ما رساندهاند را از فهم صحیح دین محروم کند، سپس به کسانی که پس از آنها آمدند این فهم صحیح را عطا کند.
به همین دلیل هنگامی که علی ـ س ـ ابن عباس ـ ب ـ را برای گفتگو با خوارج فرستاد در ابتدا به آنها چنین گفت: « از نزد یاران پیامبر ـ جـ سوی شما آمدهام، از نزد مهاجرین و انصار، از سوی پسر عموی رسول الله ـ جـ و دامادش، کسانی که قرآن بر آنها نازل شده و در فهم تفسیر آن از شما داناترند و در میان شما هیچیک از آنها وجود ندارد»[40].
امام شافعی ـ / ـ در این باره میگوید: « همانا الله ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن و تورات و انجیل، یاران رسول الله ـ جـ را ستوده و فضیلتهایی که از زبان رسول الله ـ جـ دربارۀ آنها آمده، برای هیچ کسی بعد از آنها نیست. الله آنها را رحمت کند و آنچه بدانها عطا نموده را گوارایشان سازد، از جمله رسیدن به بالاترین جایگاه صدیقان و شهیدان و صالحان، آنها سنتهای رسول الله ـ جـ را به ما رساندند، و در حالی که بر او وحی بر نازل میشد مشاهدهاش نمودند، بنابراین مراد رسول الله ـ جـ از عام و خاص و عزم و ارشاد را فهمیدند و آنچه (از دین) را که ما میٔدانیم و نمیدانیم آنها دانستهاند» همچنین میگوید: «آنها در هر علم و اجتهاد و پرهیزکاری و عقل و امری که بوسیلۀ آن به علم دست میآید و استنباط میشود از ما بالاتر هستند و نظراتشان برای ما بهتر و اولیتر از نظراتی است که ما برای خود داریم»[41].
سلف صالح ـ رضوان الله علیهم ـ از تمامی افراد امت پر برکت تر هستند و این امر تنها در مورد فهم نصوص قرآن و سنت نیست بلکه در جهاد و مبارزات سخت با دشمنان الله نیز چنین بودهاند همانگونه که پیش از این بیان شد که در صحیحین از ابو سعید خدری ـ س ـ از پیامبر ـ جـ روایت شده که فرمود: «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَیَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَیَقُولُونَ: فِیکُمْ مَنْ صَاحَبَ رَسُولَ اللَّهِ ـ ج ـ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ فَیُفْتَحُ لَهُمْ، ثُمَّ یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَیَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَیُقَالُ: هَلْ فِیکُمْ مَنْ صَاحَبَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ـ ج ـ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ فَیُفْتَحُ لَهُمْ، ثُمَّ یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ فَیَغْزُو فِئَامٌ مِنَ النَّاسِ، فَیُقَالُ: هَلْ فِیکُمْ مَنْ صَاحَبَ مَنْ صَاحَبَ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ـ ج ـ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ فَیُفْتَحُ لَهُمْ»[42] یعنی: «زمانی بر مردم فرا میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته پس میگویند: آیا در بین شما کسی هست که همنشین رسول الله ـ جـ بوده ؟ میگویند بله. پس آنها پیروز میشوند. سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشین اصحاب رسول الله ـ جـ بوده؟ میگویند بله. پس پیروز میشوند. سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد میروند و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشینِ همنشینان اصحاب رسول الله ـ جـ بوده؟ میگویند: بله، پس پیروز میشوند».
و همانگونه که الله شهرها را به روی آنها گشود، دلهایشان را به روی نور الهی و وحی ربانی گشود و دلهای بندگان را برای آنها باز کرد تا از نور الله، نور بر گیرند و بوسیلۀ هدایت پیامبرشان ـ جـ روشن شوند. هنگامی که پیامبر ـ جـ مثال برانگیخته شدن خویش با هدایت و علم را بیان میکند میفرماید: «کَمَثَلِ الْغَیْثِ الْکَثِیرِ أَصَابَ أَرْضًا فَکَانَ مِنْهَا نَقِیَّةٌ قَبِلَتِ الْمَاءَ، فَأَنْبَتَتِ الْکَلَأَ وَالْعُشْبَ الْکَثِیرَ، وَکَانَتْ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمْسَکَتِ الْمَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ فَشَرِبُوا وَسَقَوْا وَزَرَعُوا، وَأَصَابَتْ مِنْهَا طَائِفَةً أُخْرَى إِنَّمَا هِیَ قِیعَانٌ لَا تُمْسِکُ مَاءً وَلَا تُنْبِتُ کَلَأً، فَذَلِکَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِی دِینِ اللَّهِ وَنَفَعَهُ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ یَرْفَعْ بِذَلِکَ رَأْسًا وَلَمْ یَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ»[43]. «مانند بارانی است که بر زمینی میبارد، بخشی از آنها آب را پذیرفته و علفهای بسیار میرویاند، و برخی از آن آب را در خود نگه میدارد و مردم از آن آب گرفته و کشاورزی میکنند، بخشی از آنها شورهزار است نه آب را نگه میدارد و نه گیاه میرویاند، پس آن (زمین اول و دوم) مانند کسی است که در این الله آگاه شده و هدایت و علمی که الله مرا با آن فرستاده به او نفع رسانده است و مثال دیگر (زمین شوره زار) مانند کسی است که توجهی به آن نکرده و هدایتی که الله مرا با آن فرستاده نمیپذیرد».
ابن تیمیه ـ / ـ میگوید: « این فکر در ذهن مسلمانان مستقر گشته که: میراثبران رسولان و جانشینان پیامبران، کسانی هستند که دین را از نظر علمی و عملی و دعوت به سوی الله و پیامبرش اجرا میکنند، بنابراین پیروان واقعی پیامبر، آنها هستند، بسان قطعه زمینی نیکو و پاک که آب را پذیرفته در نتیجه گیاه و علفهای بسیار میرویاند، خودش پاک است و مردم را پاکیزه میکند، و آنها کسانی هستند که بصیرت در دین و قدرت در دعوت را یکجا گرد آوردهاند در نتیجه میراثبران پیامبران هستند که الله ـ متعال ـ دربارۀ آنها فرموده: ﴿وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥﴾ [ص: 45] «بندگان پرتوان و بصیر ما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را به یاد آر»، منظور از «أیدی» در این آیه قاطعیت در فرمان الله، و منظور از أبصار، بینش در دین الله است؛ زیرا بوسیلۀ بصیرت، حق درک میشود و بوسیلۀ قدرت میتوان آن را رسانده و اجرا نموده و به سویش دعوت کرد.
بنابراین این طبقه دارای نیروی حفظ و فهم و آگاهی در دین و بصیرت و تفسیر میباشند در نتیجه از نصوص، جویبارهای علم را میجوشانند و گنجینهّهایش را از آن استنباط میکنند و فهم ویژهای روزیشان گشته است ..»[44].
خلاصۀ موضوع: اینکه هرچه عدالت شخص بیشتر باشد، دست یافتش به حق و موفقیتش در رسیدن به آن بیش از دیگران خواهد بود و این چیزی است که مقدم کردن فهم صحابه و پیروانشان را بر دیگرانی که بعدها آمدند، واجب میگرداند.
اضافه بر این توجیهات و دلیلهایی که بیانگر اهمیت فهم سلف و مقدم داشتن آن بر سایر فهمها میباشد، در فصل بعد، دلیلهایی بر حجت بودن فهم سلف و مقدم دانستن آن خواهد آمد.
[1]- شیخ الإسلام یکی از اسباب اختلاف به وجود آمده در امت را چنین بیان میکند: «گاهی به خاطر اشتباه در دلیل و نیافتن آن است و گاهی به خاطر عدم شنیدن آن و گاهی به خاطر اشتباه در فهم نص و گاهی نیز به خاطر ترجیح باور نادرست میباشد». مقدمة فی أصول التفسیر (ص۵۵). نگا: رفع الملام عن الأئمة الأعلام.
[2]- درء التعارض (۷/۱۷۹).
[3] - شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة (۱/۲۲-۲۳)
[4]- امام احمد (۳/۳۸۷) و دارمی (۴۳۵) و ابن أبی عاصم در «السنة» (۵) و بزار (۱۲۴ – کشف الأستار) و بیهقی در شعب الإیمان (۱۷۷) و بغوی در شرح السنة (۱۲۶) از جابر روایت کردهاند و در سند این روایت مجالد بن سعید وجود دارد که ضعیف است ولی این روایت دارای شواهدی است که به خاطر آنها شیخ ألبانی در إرواء الغلیل (۱۵۸۹) این روایت را حسن دانسته است.
[5]- ابن ماجه در سنن، کتاب السنة، باب اتباع الخلفاء الراشدین (۴۳) و امام احمد (۴/۱۲۶) و حاکم (۱/۹۶) از عرباض بن ساریة ـ س ـ این حدیث را روایت کردهاند و ألبانی در السلسلة الصحیحة به شماره (۹۳۷) این حدیث را آورده و صحیح دانسته است.
[6]- این روایت را امام بخاری در صحیح، کتاب التوحید، باب: قوله تعالی: ﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ﴾ [الرحمن: ٢٩] به شماره (۷۵۲۷) تخریج کرده است.
[7]- امام دارمی این روایت را در مقدمه، با: من لم یر کتابة الحدیث. ح: (۴۷۷)، تخریج کرده است.
[8]- امام مسلم این حدیث را در صحیح، کتاب الإمارة، باب: وجوب الوفاء ببیعة الخلفاء الأول فالأول ح ۱۸۴۴ (۱۴۷۲/۳) تخریج کرده است.
[9]- امام احمد این حدیث را در مسند (۵/۱۵۳، ۱۶۲) تخریج کرده است.
[10]- امام بخاری این حدیث را در صحیح، کتاب بدء الخلق، باب: ما جاء فی قوله تعالی: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ﴾ ح:۳۱۹۲(۶/۲۸۶) و امام مسلم مانند آن در صحیح، کتاب الفتن، باب: إخبار النبی فیما یکون إلی قیام الساعة ح: ۲۸۹۲(۴/۲۲۱۷) و امام بخاری مانند آن را از حذیفه ـ س ـ در کتاب القدر، باب: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾ ح: ۶۶۰۴ (۴۹۴).
[11]- این روایت را امام بخاری در صحیح، کتاب فضائل القرآن، باب: القراء من أصحاب رسول الله ( ٥٠٠٢ )
و امام مسلم فی فضائل الصحابة، باب: فضل ابن مسعود وأمه ( ٢٤٦٢ ) مانند آن را تخریج کردهاند.
[12]- امام بخاری این روایت را در کتاب العلم، باب: من سمع شیئًا فراجع حتى یعرفه، ( ١٠٣) تخریج کرده است.
[13]- کتاب القرآن. باب: ما جاء فی القرآن ح: ( ١١) (۱/۲۰۵).
[14]- التفسیر والمفسرون، ذهبی (۱/۵۰).
[15]- مجموع الفتاوی (۱۷/۳۵۳).
[16]- ابن جریر طبری این روایت را در تفسیر (۲/۵۲۴) تخریج کرده است.
[17]- ابن تیمیه در درء تعارض العقل والنقل (۱/۲۰۸) این جمله را از وی نقل کرده است.
[18]- امام مسلم این حدیث را در صحیح، کتاب الإیمان، باب: بیان کون النهی عن المنکر من الإیمان...، ( ٥٠ ) از ابن مسعود ـس ـ روایت کرده است.
[19]- ابن أبی شیبة در المصنف، بشماره: ( ٩٩٧٨ ) (۱۰/۴۶۰) و فریابی در فضائل القرآن شماره ۱۶۹ و طبری فی تفسیره (۱/۸۰) این روایت را آورده است.
[20]- ابن جریر در تفسیر (۱/۴۴).
[21]- مقدمة فی أصول التفسیر ص ۹۱.
[22]- ابن سعد در طبقات (۲/۳۳۸) و ابن عساکر در تاریخ دمشق (۴۲/۳۹۸) این روایت را تخریج کردهاند.
[23]- مجموع الفتاوی (۱۹/۲۰۰).
[24]- موافقات (۴/۱۲۸).
[25]- بیهقی این روایت را در سنن کبری، جماع أبواب الخیر، باب: جواز انفراد الرجل والرجال بالغزو فی بلاد العدو (۹/۹۹) تخریج کرده است
[26]- امام بخاری این روایت را در صحیح کتاب الحَجّ، باب: وجوب السعی بین الصَّفا والمروة... ( ١٦٤٣ ) و امام مسلم در صحیح، کتاب الحَجِّ، باب: بیان أن السعی بین الصَّفا والمروة رکن... ( ١٢٧٧ ) از عائشه ـ ل ـ روایت کردهاند.
[27]- نگا: تفسیر طبری (۹/۴۴)
[28]- نگا: صحیح بخاری البخاری کتاب: التفسیر، باب: قوله: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ...﴾ ح: (۴۲۹۱) و صحیح مسلم ح: (۲۷۷۸).
[29]- الموافقات (۴/۱۲۸)
[30]- الموافقات (۴/۲۵۳)
[31]- نگا: محاسن التأویل للقاسمی (۱/۲۳۶).
[32]- منهج السیاق فی فهم القرآن (ص۳۶) د.عبدالرحمن بودرع. کتاب الأمة، شماره ۱۱۱ محرم ۱۴۲۷ هـ.
[33]- مجموع الفتاوی (۱/۲۴۳).
[34] - مجموع الفتاوی (۴/۹).
[35]- برای مطالعه برخی از این موافقات نگا: الشریعة للآجری (۲/۳۰۱).
[36]- حلیة الأولیاء (۱/۳۰۵)
[37]- جامع بیان العلم وفضله، ابن عبدالبر، با اختلافی اندک در برخی از الفاظ (ص۴۱۸-۴۱۹).
[38]- ابن بطه در الإبانة الکبری (۱/۳۱۹)
[39]- سنن أبی داود (عون المعبود ۱۲/۳۶۵)، و الشریعة، تألیف آجری ح: ۵۲۹ (۱/۵۵۵) و بان بطة در الإبانة الکبری ح۵۶۰ (۲/۳۳۵).
[40]- تخریج آن گذشت (ص )
[41]- مناقب الشافعی، نوشته رازی (ص۴۹)، وإعلام الموقعین (۱/۸۰) این قول را در الرسالة البغدادیة القدیمة به شافعی نسبت داده است.
[42]- امام بخاری در فضائل الصحابة، باب: فضائل أصحاب النبی ـ جوسلم ـ و من صحب النبی أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه، ح ۲۶۴۹ (۷/۵) و امام مسلم در فضائل الصحابة، باب: فضائل الصحابة ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ح ۲۵۳۲ (۴/۱۹۶۲).
[43]- امام بخاری این روایت را در کتاب العلم، باب: فضل من عَلِم وعلَّم ح: ۷۹ (۱/۲۱۱) و امام مسلم در صحیح کتاب الفضائل. باب بیان مثل ما بعث النبی ـ ج ـ من الهدى والعلم ح: ۲۲۸۲ (۴/۱۷۸۷) روایت کردهاند.
[44]- مجموع الفتاوی (۴/۹۲-۹۳).