اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

در خدمتم خواهر جان

در خدمتم خواهر جان

الحمد لله رب العالمین، ولی الصالحین، ولا عدوان إلا علی الظالمین والصلاة والسلام علی إمام المتقین وقدوة الناس أجمعین وعلی آله وصحبه والتابعین.

اما بعد...

یَا فَتَاةَ الدِّینَ یَا بِنْتَ الْحِجَابِ

 

أَنْتَ فِی أَوْطَانِ أَسْمَا وَالرَّبَابِ

أَنْت یَا مَنْ یَحْفَظُ الله لَهَا

 

عِرْضَهَا بَیْنَ الْأَفَاعِی وَالذِّئَابِ

أُسْتُرِی وَجْهَکِ عَنْ حَرِّ اللَّظَی

 

وَارْتَدِی فِی زَمَنِ الْفِسْقِ الثِّیَابِ

وَارْفُضِـی کُلَّ دَاعٍ خَائِنٍ

 

لَیْسَ یَخْشَـی اللهَ فِی یَوْمِ الْحِسابِ

وَانْعَمِی فِی ظِلِّ دِینٍ خَالِدٍ

 

رَدِّدِی یَا أُخْتَنَا أُمَّ الْکِتَابِ

«ای دختر دیندار، ای دختر حجاب، تو هموطن اسما و رباب هستی، تو کسی هستی که الله شرف و عفتش را در میان افعی‌ها و گرگ‌ها حفظ می‌نماید، چهره‌ات را از آتش شعله‌ها بپوشان و در دوران فسق و فجور، لباس به تن نما، سخن هر مدعی خائنی که در روز حساب و کتاب از الله نمی‌ترسد، مپذیر، و در سایه‌ی دین جاویدان در ناز و نعمت باش و ای خواهرمان ام الکتاب را با خود تکرار کن».

رسول الله ج نور و روشنایی را آورده است، این روشنایی جز در شریعت الهی وجود ندارد، در وحی مقدس و پاکی است که جبرییل بر رسول الله ج نازل نمود:

﴿وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ٤٠ [النور: 40].

«الله به هرکس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود».

زن و مرد دوش به دوش و در کنار هم در این نور با هم شریک هستند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ [النساء: 1].

«ای مردم، تقوای پروردگارتان را پیشه کنید که شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد».

بنابراین مردان و زنان، نور الله ﻷ را دریافت می‌نمایند و خود را پاک می‌نمایند و ایمان می‌آورند و با ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ به درگاه الهی عبادت می‌نمایند.

پس این رسالت هم برای مردان است و هم برای زنان.

بزرگداشت نیز برای همه است، بنابراین این مبادی و اصول هم برای مردان آمده است و هم برای زنان. الله متعال می‌فرماید:

﴿اسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ [آل عمران: 195].

«پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی‌کنم».

زن نیز همراه مرد در اجابت فراخوان الله ﻷ شریک است:

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [الأحزاب: 35].

«مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان با ایمان».

این دنیای جاویدی است که هر دو صنف، نوع و گروه در آن مشارکت دارند و روزی که نشانه‌های نور ناپدید گردد و زن به راه حق رهنمون نشود، آن وقت است که گمراه گشته است و در زندگی بی‌ارزش می‌شود.

«زولا» ادیب بدجنس فرانسوی در بی‌حرمتی به زن گوید: در دنیای هستی، زن هیچ تأثیری ندارد و مردم در انسان یا حیوان بودن زن شک دارند!

الله از آنچه این مجرم جنایتکار می‌گوید، والاتر است، بلکه زن موجودی پاک است، مادر دانشمندان، فرماندهان، فاتحان و رؤساست. مگر او مادر عمر، طارق و صلاح الدین نیست؟ مگر او مادر احمد، شافعی، ابوحنیفه، مالک و ابن قیم نیست؟ مگر او مربی‌ای نیست که الله به وسیله‌ی او از نسل محافظت نموده است و با داشتن کلمه‌ی لا اله الا الله، او را سرپرست خانه گماشته است؟ روزی که با حجاب، پاکی و پرهیزگاری به سوی الله می‌رود.

اسلام سرپرستی زن را تمام و کمال به عهده گرفته است. رسول الله ج در عرفات حق و حقوقش را اعلان داشته است و در حالی که مردم را فراخواند، فرمود:

«وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَیْرًا فَإِنَّمَا هُنَّ عَوَانٌ عِنْدَکُمْ»([1]). «خوبی به زنان را به خود توصیه کنید، زیرا آنها نزد شما اسیرند».

و نیز فرمود:

«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی»([2]). «بهترین شما کسی است که برای اهل و عیال خود بهتر از دیگران باشد و من از همه‌ی شما برای اهل و عیال خود بهترم».

رسول الله ج به عنوان شوهر، برادر، پسر و پدر در کنار زن زندگی کرد. الله متعال با چهار دختر او را تکریم و بزرگداشت نمود، آنان سال‌ها همراه او زندگی کردند در حالی که پسرانش در خردسالی می‌مردند و دخترانش در قلبش جای داشتند. وقتی می‌خواست به سفر برود، به دیدن فاطمه می‌رفت و وقتی از سفر باز می‌گشت، بازدید را از فاطمه شروع می‌نمود.

عایشه همان‌گونه که در صحیح بخاری آمده است، می‌گفت: وقتی به دیدار فاطمه می‌رفت، فاطمه بر می‌خواست، او را می‌بوسید و در جایگاه خود می‌نشاند و وقتی فاطمه به دیدار پیامبر می‌رفت، پیامبر برمی‌خواست او را می‌بوسید و در جایگاه خود می‌نشاند. این چه عطوفت، مهربانی، محبت، شفقت و رحمتی است؟

اسلام آمد تا او را باحجاب کند، درست مانند خورشیدی در میان ابرها، مانند آسمانی ابری، مرواریدی در صدف، اما جنایتکاران این امر را نپذیرفتند و خواستند او را بی‌حجاب و بی‌حرمت بگردانند که به دنبال لباس است و خودش را می‌فروشد و برای تبلیغات به کار گرفته می‌شود.

عرب‌ها پیش از اسلام، زن بی‌حرمت و بی‌آبرو را در جامعه‌ی خود نمی‌پذیرفتند.

مردی بادیه نشین به زنش نگاه کرد و دید به مردان بیگانه نگاه می‌کند، پس خشمگین شد و او را رها کرد و گفت:

إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ عَلَى طَعَامٍ

 

رَفَعْتُ یَدِی وَنَفسِـی تَشْتَهِیهِ

وَتَجْتَنِبُ الْأُسُودُ وُرُودَ مَاءٍ

 

إِذَا کَانَ الْکِلَابُ وَلَغْنَ فِیهِ

«اگر مگس روی غذا بیفتد، با وجود میل و رغبت به غذا، از خوردن آن دست می‌کشم، شیرها از آبی که سگان به آن زبان زده و از آن نوشیده‌اند، نمی‌نوشند».

در دنیای امروز، دشمنان اسلام می‌خواهند زن مسلمان باعفت دست از حجاب و پایبندی به دین بردارد، از خانه خارج شود تا با مردان اختلاط و برخورد داشته باشد، آنان را ببیند و با آنان بخندد، آنهم به ادعای تمدن و پیشرفت!

در طول سال‌های گذشته، برای رسیدن به این هدف از ابزار و راه‌کارهای بسیاری کمک گرفته‌اند که خطرناک‌ترین آنها، رسانه‌ها هستند.

پس از این که توانستند در بعضی از کشورهای عربی و اسلامی زن را از خانه بیرون بکشند، از این کشور نیز خواستند تا به قافله بپیوندد.

پس تمام نیروی‌شان را جهت انتشار و پخش فحشا میان زنانمان به کار گرفتند.

بزرگ کردن این هجوم را مجله‌ی «سیدتی» مذموم به عهده گرفت. این مجله مصاحبه‌هایی با برخی از زنان سعودی ترتیب داد و بر مسأله‌ی شکوه از قید و بندهای اسلام نسبت به زن در این جامعه، متمرکز شد و آن را «آداب» و «رسوم» نامید.

مقاله‌ها، مصاحبه‌ها، عبارات و نیش و کنایه‌ها و تمسخرها ادامه یافت ولی همه‌ی اینها نزد پروردگار آسمانها به ثبت رسیده است و هر کسی به نسبت عملش مجازات خواهد شد.

مأموریت ما در این صفحات این است که با هم به دنبال راه حلی برای رویارویی با چنین تهاجم شدیدی بگردیم، شاید که الله مکر و نیرنگ‌شان را به خودشان باز گرداند.

ما برای رویارویی با این تهاجم با چه موانعی مواجهیم؟ چگونه از این جنایت، کفر و بی‌دینی بپرهیزیم؟

با استفاده از چند مورد می‌توانیم این کار را بکنیم:

1-  با تقوای الله ﻷ، چرا که ما حافظ و نگهداری جز الله نداریم.

تقوای الله با اجرای شریعت و دوری از منهیاتش حاصل می‌گردد و زمانی که زن از الله بترسد و پرهیزگاری پیشه کند، مرتکب کارهای حرام و فتنه انگیزی نمی‌شود.

تقوای الهی شامل به خاطر آوردن سختی‌های روز قیامت نیز می‌شود. اولین شبی که این زن در قبرش گذاشته می‌شود، حوادث هولناکی در آن شب با آن مواجه خواهد شد.

یکی از صالحان وقتی ذکر اولین شب قبر به میان می‌آمد، بیهوش می‌شد. شبی بسیار وحشتناک است. زن همراه شوهر، خانواده و فرزندانش آراسته و در آرامش است، در این هنگام مرگ او را می‌رباید و به اولین شب منتقل می‌شود، به جایی که هیچ مونس و همدمی ندارد، نه محبوبی و نه دوستی. سپس برای برخی از آنان – پناه بر الله – روشن می‌شود که به همسرش، شوهرش، خانواده‌اش، کتابش و سنت پیامبرش ج خیانت نموده است، چه ننگی، چه ویرانی‌ای، چه زیانی و چه فرجام دردناک و تأسف باری!

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١ [البقرة: 281].

«و بترسید از روزی که در آن، به سوی الله بازگردانده می‌شوید، سپس به هر کسی [پاداشِ] آنچه به دست آورده است، تمام داده شود و آنان مورد ستم قرار نمی‌گیرند».

اَلْـمَوْتُ فَاذْکُرْهُ وَمَا وَرَاءَه

 

فَمِنْهُ مَا لِأَحَدٍ بَرَاءة

وَإِنَّهُ للْفَیْصَل الَّذِی بِهِ
 

 

یَنْکَشِفُ الْحَالُ وَلَا یَشْتَبِه

إِنْ کَانَ خَیْرًا فَالَّذِی مِنْ بَعْدِهِ
 

 

أَفْضَلُ عِنْدَ رَبِّنَا لِعَبْدِه

وَإِنْ یَکُنْ شَرًّا فَمَا بَعْدُ أَشَدّ
 

 

وَیْلٌ لِعَبْدٍ عَنْ سَبِیلِ اللهِ صَدّ

«به یاد مرگ و پیامدهای آن باش، چرا که هیچ‌کس از آن در امان نیست، او داوری است که وضعیت به وسیله‌ی آن مشخص شده است و هیچ شبهه‌ای در آن نمی‌باشد،

اگر خیری در آن باشد، شخص پس از آن نزد پروردگار، بهترین وضعیت را خواهد داشت، و اگر شر باشد، بعدش بدتر است. وای به حال آن بنده که از راه الله بازدارد».

این مسأله‌ی بسیار بزرگی است، شاید که زن بیندیشد و بدان فکر کند، الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡۖ [الأنعام: 94].

«و همان‌گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوی ما آمده‌اید، و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهاده‌اید».

وَلَوْ أَنَّا إِذَا مُتْنَا تُرِکْنَا

 

لَکَانَ الْـمَوْتُ رَاحَةَ کُلِّ حَیِّ

وَلَکِنَّا إِذَا مُتْنَا بُعِثْنَا

 

وَیَسْأَلُ رَبُّنَا عَنْ کُلِّ شَیّ

«اگر پس از مرگ به حال خودمان رها می‌شدیم، این بهترین خواسته و مراد هر انسان زنده‌ای می‌بود، ولی پس از مرگ مبعوث می‌شویم و الله در مورد همه چیز ما را محاسبه می‌کند».

2-   از دیگر موانع: حجاب شرعی است. این نشانه‌ی بزرگی است که رسول الله ج آن را با خود آورده است، این ارزشی برای زن است که هیچ جامعه‌ای جز جامعه‌ی مسلمان از آن برخوردار نیست، بلکه بسیاری از دیگر جوامع به خاطر منافعی که به همراه دارد، خواهان آن هستند.

در فرانسه، زنان فرانسوی ندای حجاب را بلند کرده‌اند، زیرا ملت به دنبال ویرانی و خرابی هستند، ناموس‌ها دریده شدند و زن دیگر از هیچ جایگاه و منزلتی برخوردار نیست و جنایت‌کاران پا را از گلیم فراتر نهاده‌اند، انسان جایی را نمی‌یابد که در آن با امنیت و آرامش زندگی کند. منظورم از حجاب، پوشیدن صورت و دست‌های زن است، زیرا اگر صورتش را نپوشد، در برابر دیگران پدیدار می‌گردد و زینت و زیبایی‌اش آشکار می‌گردد.

متأسفانه گروهی هستند که فقط به پوشاندن سر اکتفا می‌کنند و برخی حجت‌های واهی را مد نظر قرار داده‌اند، به خیابان‌ها رفته‌اند و با مردان اختلاط نموده‌اند، این فاجعه است و مخالفت دین الله ﻷ می‌باشد، این اولین ویرانی است، ابتدای آوارگی از منهج الهی است.

کسی که در این باره شک دارد، کتاب‌های اهل علم و دانشمندان را مطالعه کند و در دلایل و برهان بازنگری نماید.

3-  دعوت در راه الله و دعوت به سوی منهج الهی: یعنی زن دعوتگری تأثیر‌گذار باشد. من از تمام زنان دعوتگر کشورمان که سعی می‌کنند به وسیله‌ی تلفن، نامه، کلاس درس و هدیه دادن نوار، بر خواهران‌شان تأثیر بگذارند بسیار سپاسگزارم، الله کسانی را که بدین کار اقدام می‌نمایند، بیامرزد. سفارش من این است که زن، دعوتگری تأثیر گذار در میان هم جنسان و افراد پیرامونش باشد، کتاب الله ﻷ و سنت رسول الله ج را به همراه داشته باشد.

علما در زمینه‌ی جوانان و مردان پیشرفت زیادی داشته‌اند، ولی قشر مهم جامعه که زنان باشند، نیازمند دعوتگران هستند، زنانی مخلص، پاک و با صداقت تا سخن حق را به دل‌ها برسانند و درباره‌ی وظایف ما صحبت کنند.

جای شگفتی است که برخی از مقاله نویسان زن در روزنامه‌ها، سخنان مضر و زیان آوری می‌نویسند و به مخالفت با دین الله فرا می‌خوانند، پس زنان پایبند و دیندار کجایند؟

4-   ازدواج: الله متعال ازدواج میان مرد و زن را سنتی کونی قرار داده است.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّیَّةٗۚ [الرعد: 38].

«و قطعاً پیش از تو [نیز] رسولانی فرستادیم، و برای آنان زنان و فرزندانی قرار دادیم». تا ناموس، نسب و خانواده حفظ شود. تا امت، شرافتمند، با عفت و پاک بماند.

در جامعه‌ی ما افرادی به چشم می‌خورند که با ازدواج زود هنگام زن مخالفت می‌کنند یا با حجت‌های واهی و پوچ، ازدواج دختران‌شان را به تأخیر می‌اندازند که باعث انتشار پدیده‌ی در خانه ماندن دختران گشته است.

رسول الله ج فرموده است:

«إِذَا أَتَاکُمْ مَنْ تَرْضَونَ دِینَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوه، إِلَّا تَفْعَلُوا تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ»([3]). «وقتی کسی نزد شما آمد که از دین و اخلاقش راضی هستید به ازدواجش در بیاورید که اگر چنین نکنید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد».

زن باید به محض خواستگاری شدن توسط فرد مناسب ازدواج کند.

طبرانی در حدیثی با سند حسن آورده است:

«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْصَنَ نِصْفَ دِینِهِ فَلْیَتَّقِ اللهَ فِی النِّصْفِ الْآخِرِ»([4]). «هرکس ازدواج کند نصف دینش را حفاظت کرده است، پس باید در نصف دیگر تقوای الله را پیشه کند».

زن نباید چنین فراخوان‌هایی که او را به عدم ازدواج تا پایان دانشگاه یا فوق لیسانس فرا می‌خواند، باور کند! او ازدواج نمی‌کند تا این که زیبایی و جوانی‌اش از بین می‌رود و دیگر مورد پسند واقع نمی‌گردد. دوران زناشویی، خانه‌داری و بچه‌داری که بهترین چیز در زندگی و راه خوشبختی پس از ایمان و عمل صالح می‌باشد، سپری می‌گردد.

سفارش دیگرم، گسترش تفکر ازدواج به موقع برای زنان و دختران است، زیرا ماندن در خانه، یک تراژدی بوده و مایه‌ی تأسف است.

از الله ﻷ هدایت، پایداری، درستی، رهنمون و یاری را مسألت دارم و از او می‌خواهم که ما را از هر اتفاق ناگوار، بدی و هر کسی‌که فساد و بدی را برای ما می‌خواهد محفوظ بدارد و با آنچه خود می‌خواهد، ما را کفایت کند.

وصلی الله علی محمد وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

***

 

 




[1]- پیش از این تخریج شد.

[2]- پیش از این تخریج شد.

[3]- ترمذی، حدیث 1079، بیهقی در سننش، حدیث 13647 و ر.ک: المشکاة، حدیث 3090.

[4]- طبرانی در الأوسظ ر.ک: جامع الأحادیث والمراسیل، حدیث 20475، الفتح الکبیر، حدیث 11617 و الدرر المنتشرة، حدیث 404.

دفاع از زن

دفاع از زن

إن الحمد لله، نحمده ونستعینه ونستغفره ونستهدیه ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له، وأشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدًا عبده ورسوله، صلی الله علیه وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

الله ﻷ مردم را به تقوایش تذکر داده است و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١ [النساء: 1].

«ای مردم، از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدی» آفرید و جفتش را [نیز] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید و از الله که به [نامِ] او از همدیگر درخواست می‌کنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مَبُرید، که الله همواره بر شما نگهبان است».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ١٣ [الحجرات: 13].

«ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست بی‌تردید، الله دانای آگاه است».

﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَکُم مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡکُنُوٓاْ إِلَیۡهَا وَجَعَلَ بَیۡنَکُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢١ [الروم: 21].

«و از نشانه‌های او اینکه از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید، و میان‌تان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشیند قطعاً نشانه‌هایی است».

برخی از مفسران گفته‌اند:

«وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» «جفتش را [نیز] از او آفرید».

یعنی: حوا را از دنده‌ی آدم آفرید.

عده‌ی دیگری از مفسران گویند: بلکه هر زوجی در اصل از زوجی دیگر است:

﴿لِیَسۡکُنَ إِلَیۡهَاۖ [الأعراف: 189].

«تا بدان آرام گیرد».

یعنی: برخی در کنار برخی دیگر احساس آرامش کنند و الله همسران را آرامش نامیده است و آنان در دنیا و آخرت ستر و پوشش هستند.

رسول الله ج به رحم و مهربانی نسبت به زن تشویق نموده است و از او دفاع کرده است. او بود که در روز عرفه اعتراف به حق و حقوقش را اعلام داشت و الله به او چهار دختر داد و به آنان عمری طولانی بخشید تا آنجا که پیامبر ج آنان را به ازدواج درآورد و حتی برخی از آنان را دفن کرد و پیش از سفر ابتدا از آنان دیدن می‌کرد و پس از بازگشت از سفر نیز به خاطر علاقه و محبت‌شان ابتدا از آنان دیدن می‌کرد.

رسول اکرم ج در حدیث صحیحی می‌فرماید:

«فَإِنَّ الْمَرْأَةَ خُلِقَتْ مِنْ ضِلَعٍ»([1]). «زن از دنده‌ آفریده شده است».

ابن عباس گفته است: از دنده‌ی آدم.

احمد و ترمذی از عایشه ل روایت کرده‌اند که رسول الله فرمود:

«إِنَّ النِّسَاءَ شَقَائِقُ الرِّجَالِ»([2]). «زنان با مردان همسانند».

این حدیثی حسن است.

بدین معنا که: زن نیمه‌ی مکمل مرد است و نیمی از جامعه را تشکیل می‌دهد و رسالت را در میان هم جنسانش باید ادا کند.

زن نزد ما، مادر، همسر، خواهر، دختر، معلم، مربی و دعوتگر است. الله سبحان که در میان بندگانش، برتری را به عمر صالح می‌دهد، می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ... [الأحزاب: 35].

«مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان...».

و به همین ترتیب تا آخر آیه به ذکر دیگر کارهای خیر و اعمال نیکو می‌پردازد.

الله سبحان در سوره‌ی آل عمران، آنجایی که به بیان دعوتگران، مجاهدان و مهاجران می‌پردازد، می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ [آل عمران: 195].

«پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عملِ هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمی‌کنم».

می‌فرماید:

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ [التوبة: 71].

«و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند».

گروهی، حزب مردان و زنان مؤمن هستند و گروهی دیگر، حزب مردان و زنان منافق هستند، زنان و مردان مسلمان پرچم و علامتی دارند و زنان و مردان منافق نیز پرچمی دارند.

رسول الله ج فرموده است:

«وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَیْرَا فَإِنَّمَا هُنَّ عَوَانٌ عِنْدَکُمْ»([3]). «خوبی به زنان را به خود توصیه کنید، زیرا آنها نزد شما اسیرند».

شارحان کلمات غریب و نا آشنا گویند: عوان یعنی اسیر.

زن بسان اسیری است و مسلمان باید نسبت به او مهربان باشد، از او تقدیر نماید و به او احترام بگذارد.

در حدیث صحیح دیگری که نزد ابوداود و دیگران، آمده است پیامبر ج فرمود:

«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وِأَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلی»([4]). «بهترین شما کسی است که برای اهل و عیال خود بهتر از دیگران باشد. و من از همه‌ی شما برای اهل و عیال خود بهترم».

خوش رفتارترین شخص نسبت به خانواده‌اش، محمد ج بود. به عایشه ل گفتند: رفتار پیامبر وقتی نزد شما می‌آمد، چگونه بود؟ او گفت: همواره خنده‌ور و لبخند بر لب وارد می‌شد. با وجود مشکلاتی که برای امت پیش می‌آمد و رویدادها و اموری که در ذهنش بود که اگر بر بسیاری از انسان‌ها عرضه می‌کردند، خارج از تحمل و طاقت‌شان می‌بود.

در کتاب بخاری در باب ادب آمده است که زید بن ثابت گفت: شوخی و مزاح با خانواده و وقار و متانت خارج از خانه لازم است. عده‌ای از مردم کاملاً عکس این مطلب عمل می‌کنند، با دوستان و همکاران‌شان با شوخی و خنده برخورد می‌کند و در خانه با خانواده عبوس و ترشرو هستند.

یکی از شاعران مسلمان چنین سروده است:

سَلَامٌ أَیُّهَا الْأُمِّ الْحَنُونُ

 

وَیَا أُمَّ الرِّجَالِ الشَّجُونُ

فَأَنْتَ وَلُودَةَ الْأَبْطَالِ نَحْمِی

 

عِفَافَکِ بِالْجَمَاجِمِ لَایَهُونُ

«سلام بر تو ای مادر مهربان، ای مادر مردان پر هم و غم، تو هستی که قهرمانان را به دنیا می‌آوری و ما با جان و دل از عفت و پاکدامنیت حمایت می‌کنیم و نمی‌گذاریم به آن اهانت شود».

سخنوری معاصر در دفاع از زن در برابر تمدن دروغین چنین گفته است:

أَخْرَجُوهَا مِنَ الْعِفَافِ إِلَى السُّوقِ

 

وَشَقُّوا جِلْبَاَبَهَا بِالْـمَخَاصِر

جَعَلُوهَا بِالْـمَجَلَّاتِ رَمْزاً

 

لِلْهَرَاءِ الْـمَفْضُوحِ بِکَفِّ فَاجِر

وَادَّعَوْا أَنَّهُمْ بِهَا قَدْ حَرَّرُوا

 

وَقَدْ مَزَّقُوا الْحَیَاةَ بِالْـخَنَاجِر

«او را از عفت و پاکدامنی به بازارها برده‌اند و با چوبدستی‌ها، لباس و جلبابش را پاره کردند، تصویرش را با دستی فاجرانه، به عنوان نشانه و علامتی از یاوه‌گویی و رسوایی بر جلد مجله قرار داده‌اند، و ادعا می‌کنند که با این کار، نسل‌شان را آزاد کرده‌اند حال آنکه شرم و حیا را با خنجری تکه تکه کرده‌اند».

یکی از خردمندان بر پادشاهی وارد شد. دختر پادشاه را دید که کنارش نشسته است. پادشاه گفت: شنیده‌ام که مردم می‌گویند: دختران دور را نزدیک و نزدیک را دور و صله‌ی رحم را قطع می‌کنند. مرد خردمند گفت: نه جناب پادشاه، به الله قسم آنان گل‌های خوشبوی دل هستند، مردان را آورده‌اند، قهرمانان را زاییده‌اند، آنان مراوریدهای کمیاب و لباس‌های خزین محافظت شده و مصونند، از بیمار نگهداری می‌کنند و از شخص مرده یاد می‌کنند، با فرزندان مهربان و خدمتگزار پدربزرگ‌ها مادربزرگ‌ها هستند، مانع از آتش می‌شوند و گنجینه‌های ارزشمندی هستند.

رسول الله ج فرمود:

«مَنْ عَالَ جَارِیَتَیْنِ فَرَبَّاهُمَا وَأحْسَنَ إِلَیْهِنَّ وَزَوَّجَهُنَّ کُنَّ لَهُ حِجَابًا مِنَ النَّارِ»([5]). «کسی که سرپرستی دو دختر را به دوش گیرد پس آن دو را تربیت کند، به آن دو نیکی کند و آن دو را عروس کند آنان حجاب و مانعی از آتش برای او هستند».

با تربیت دختر بر آموزش‌ها و تعالیم کتاب الله و سنت در خانه، حجاب و مانعی از آتش می‌گردد.

ابو طیب متنبی در مورد خواهر سیف الدوله، چنین مرثیه سرایی می‌کند:

وَلَوْ کَانَ النِّسَاءُ کَمَنْ عَرَفْنَا

 

لَفُضِّلَتِ النِّسَاءُ عَلَى الرِّجَالِ

وَمَا التَّأْنِیثُ لِاسْمِ الشَّمْسِ عَیْبٌ

 

وَلَا التَّذْکِیرُ فَخْرٌ لِلْهِلَالِ

«اگر زنان همچون زنانی باشند که ما می‌شناسیم، پس زنان بر مردان برتری دارند،

مؤنث بودن برای خورشید عیب نیست و مذکر بودن مایه‌ی افتخار هلال ماه نمی‌باشد».

گوید: ای سیف الدوله، اگر زنان بسان خواهر تو باشد، زنان بر مردان برتری دارند، در میان مردان کسانی هستند که برابر با ناخن یک زن هم نیستند و در میان زنان کسانی هستند که به هزار مرد، برابرند.

چرا ما به زن اهمیت می‌دهیم؟

چرا از زن دفاع می‌کنیم؟ زیرا زن مظلوم واقع شده است، در جامعه‌ی جاهلیت بت‌پرست مشرک، در شبه جزیره‌ی عربستان مورد ظلم و ستم قرار گرفته است. او را از ارثیه، رای و نظر محروم ساختند و او را از حمل مبادی و اصول بازداشته‌اند، او را دست کم گرفته‌اند، بسان تمدن غربی و فرهنگ مادیگری با او رفتار کرده‌اند.

این چه مصیبتی است که در جاهلیت بر سر زن آمد؟ فاجعه‌ای ناگوار که فقط الله از آن باخبر است.

او از حالت کفر و شرکی که اکنون در آن زندگی می‌کنیم، رنج می‌برد، آنجا که پس از جنگ جهانی اول، زن را آوردند تا تانک و هواپیما را براند، اسلحه به دست بگیرد، کلاشینکوف حمل کند، با جنگجویان بجنگد، در میدان نبرد، مبارزه کند و پلیس عبور و مرور باشد.

به الله قسم اینها اموری هستند که بیانگر قدرنشناسی از زن و ندانستن ارزش و منزلتش در بزرگ‌ترین چیزی که دارد، یعنی عفت، حیا و پاکدامنی می‌باشد.

برخی از پدران نیز به زن ظلم می‌کنند، زیرا بسیاری از آنان ارزش و مقام زن را نمی‌دانند، از او مشورت نمی‌خواهند و برای نظرش ارزشی قایل نیستند. عده‌ای هم در ازدواج دخترشان سنگ انداز‌ی می‌کنند، وقتی شخصی مناسب خواستگاری می‌کند، بنا به نظر خود نه نظر دخترش او را رد می‌کند و حتی دخترش را از آن مطلع نمی‌کند تا آنجا که دختر در خانه می‌ماند و با بدبختی و تأسف زندگی می‌کند.

زن از جانب برخی از شوهران نیز مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد. او با زن به عنوان چهارپایی که در خانه است، رفتار می‌کند، نه احترامی، نه رحمی، نه گوش فرادادن به نظرش و نه بحث و گفتگو به شیوه‌ی نیکو، نه حقوقی! زن در نظر او از صنف دیگری است که با بی‌ادبی و خشونت با او رفتار می‌نماید.

الله ﻷ از زن دفاع می‌کند، زیرا زن جزو مسلمانان و مؤمنان است، الله سبحان می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۗ [الحج: 38].

«قطعاً الله از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند».

رسول الله ج از زن دفاع نمود، زمانی که حقوق زن را ادا کرد و در بسیاری از مناسب‌ها حقوق بسیاری را برایش در نظر گرفت، ولی از وقتی که جامعه، نسبت به فقه دین و کتاب و سنت ناآگاه و بی‌خبر مانده است، مسایلی در آن اتفاق است که حتی خردمندان نیز از آن به شگفتی آمده‌اند، به عنوان مثال:

وقتی در مجلسی، ذکر زن به میان می‌آید، می‌گوید: «معذرت می‌خواهم، زن!» این نادان احمق گمان می‌کند که با گفتن کلمه‌ی زن، گوش‌ها یا مجلس را نجس کرده است. او می‌گوید: «الله شما را از گناه به دور دارد!» این عبارتی نادرست است و حرام است که کسی چنین بگوید که کسانی که در مجلس حاضر می‌شوند و آن را می‌شنوند، باید به شدت آن را انکار نمایند.

از دیگر موارد این است که گروهی داشتن کنیه با نام دختر یا زن را موجب تحقیر و اهانت می‌دانند و حاضر نیست که او را «ابوفاطمه» یا «ابواسما» یا «ابو خدیجه» صدا بزنی و این اشتباه است، خیلی از افراد صالح و قهرمانان میدان‌های جنگ، نام دختران‌شان را کنیه قرار داده بودند.

بسیاری از سلف صالح، رسول الله ج را با نام و کنیه‌ی «ابوزهرا» صدا می‌زدند، یعنی فاطمه‌ی بتول، دختر رسول الله ج که محمد اقبال، شاعر پاکستانی در وصفش چنین گوید:

هِیَ بِنْتُ مَنْ؟ هِیَ أُمُّ مَنْ؟ هِیَ زَوْجُ مَنْ؟

 

مَنْ ذَا یُسَاوِی فِی الْأَنَامِ عُلَاهَا

أَمَّا أَبُوهَا فَهْوَ أَشْرَفِ مُرْسَلٍ

 

جِبْرِیلُ بِالتَّوْحِیدِ قَدْ رَبَّاهَا

وَعَلِىٌّ زَوْجُهَا لَاتَسَلْ عَنْهُ سِوَی

 

سَیْفًا غَدًا بِیَمِینِهِ تَیَّاهَا

«او دختر کیست: مادر کیست؟ همسر کیست؟ کیست که در مخلوقات از او والاتر باشد؟

پدرش اشرف فرستادگان است، که جبرییل او را بر اساس توحید و یکتاپرستی تربیت نمود، از همسرش علی نیز چیزی جز شمشیرش که با دست راست آن را می‌گرداند، مپرس».

شوقی گوید:

أَبَا الزَّهْرَاءِ قَدْ جَاوَزْتُ حَدِّی

 

بِمَدْحِکَ غَیْرَ أَنَّ لِی أَسَاءُ

«ای پدر زهرا، من با جرأت دادن به خود و مدح کردنت از حدم تجاوز کردم، ولی این یک بی‌ادبی از طرف من است».

خردمندان عرب به خاطر شرف و افتخار خود و عفت و شرافت و احترام مادرشان، به او نسبت داده می‌شدند.

جریر شاعر گوید:

فَمَا کَعْبُ بْنُ مَامَةَ وَابْنُ سُعْدَی

 

بِأَشرَفَ مِنْکَ یَا عُمَرُ الْجَوَادَا

تَعَوَّدْ صَالِحَ الْأَخْلَاقِ إِنِّی

 

رَأَیْتُ الْـمَرْءَ یَلْزَمُ مَا اسْتَعَادَا

عَلَیْکُم ذَا النَّدَی عُمَرَ بْنَ لَیْلِی

 

کَرِیمُ الْـمَالِ قَدْ سَبَقَ الْجَوَادَا

«ای عمر بخشنده، کعب بن مامه و ابن سُعدی از تو بخشنده‌تر نیستند،

اخلاق خوب چنین بوده است که من دیده‌ام که باید شخص آنچه می‌خواهد پس بگیرد بپردازد، مثل بخشنده، عمر بن لیلی باشید، بخشنده‌ی مال که از بخشندگان سبقت گرفته است».

عمر بن لیلی همان عمر بن عبدالعزیز است، او از این که او را عمر بن لیلی صدا می‌زدند، خوشحال می‌شد.

عثمان س نیز هنگامی که او را در مجالس ابن اروی، می‌خواندند، شادمان می‌گشت.

نابغه‌ی ذبیانی بر نعمان بن منذر وارد شد و او را در برابر مردم ستایش نمود و او و حکومتش را در میان بنی منذر که پادشاهان عرب بودند، مدح نمود و گفت:

وَلَا عَیْبَ فِیهِمْ غَیْرَ أَنَّ سُیُوفَهُمْ

 

بِهِنَّ فُلُولٌ مِنْ قِرَاعِ الْکَتَائِبِ

تُوُرِّثْنَ مِنْ أَزْمَانِ یَوْمِ حَلِیمَةٍ

 

إِلَى الْیَوْمِ قَدْ جُرِّبْنَ کُلَّ التَّجَارِبِ

«عیبی در ایشان نیست جز اینکه شمشیرهاى‌شان از کوبیدن گروه‌های جنگی کند است، از روزگار حلیمه به ارث رسیده‌اند و تا به امروز تمام تجارب با آنها انجام گرفته است».

او گوید: از دوران مادربزرگ‌تان حلیمه، خون دشمنان‌تان از شمشیران‌تان می‌چکد! او خوشحال شد و به وی جایزه داد.

کنیه‌ی قطری بن فجاءه، ابونعامه بود، نام دخترش، گفته شده است: نام اسبش بوده است و درست این است که نام دخترش بوده است. وقتی جنگ به اوج خود می‌رسید، کلاه خودش را از سر برمی‌داشت و می‌گفت: من ابونعامه هستم.

رسول الله ج زنانش را با نام‌هایشان صدا می‌زد. صحابه نیز نام زنان صحابی، دختران صحابی و خواهران صحابی را به زبان می‌آوردند، زیرا همواره زنانی شریف، پاکدامن و پاک بودند و قسمتی از جامعه به شمار می‌آمدند.

در حدیثی در صحیحین آمده است که زینب همسر ابن مسعود بر رسول الله ج وارد شد، بلال جلوی در ایستاده بود. پیامبر فرمود: «چه کسی جلوی در ایستاده بود؟» بلال گفت: زینب ای رسول الله. رسول الله ج فرمود: «کدام زینب؟»

زیرا در مدینه زینب‌های بسیاری وجود دارد.

او گفت: همسر بن مسعود.

پیامبر نیز به او اجازه‌ی ورود داد([6]).

در صحیحین آمده است که ام هانی، خواهر علی بن ابی طالب اجازه‌ی ورود خواست، پیامبر فرمود: «کیستی؟»

گفت: ام هانی.

فرمود:«خوش آمدی ای ام هانی»([7]).

ما لیست زنان صحابه را می‌دانیم. نام زن ابوبکر، عمر، علی، عثمان و ده یار بهشتی، اهل بدر و شاعران صحابی را می‌دانیم. ولی با گذشت زمان گروهی از مردم از ذکر نام زنان صحابی سرباز زدند.

از دیگر اشتباهات رایج در حق زن، نشنیده گرفتن رای و نظرش است. معتقدند که نظر زن هیچ وقت درست نیست! می‌گویند: اگر زنی به تو نظری را پیشنهاد کرد، با آن مخالفت کن و خلاف نظرش عمل کن!

آنان سخت در اشتباهند، بلکه در نظر بسیاری از آنان خیر و برکت بسیار است. همان‌گونه که در صحیحین آمده است، رسول الله ج درباره‌ی عایشه، پاکدامنی و پوشش او با خدمتکار مشورت کرد. او به رسول هدایت مشورت می‌دهد، پس چه رسد به زنان خردمند بزرگ، مؤمن، دعوتگر و محترم.

از دیگر کوتاهی‌ها در حق زن: محروم کردنش از میراث است. این فاجعه‌ایست که جوامع صحرانشین، روستایی و قبیله‌ای با او زندگی می‌کنند. آنان مطالبه‌ی میراث زن از خانواده‌اش را کاری زشت می‌دانند و کسی را که این کار را می‌کند، سرزنش می‌نمایند. آنان نیز در اشتباهند. آنان باید به درستی ادب شوند تا آنان و امثال‌شان دست از این کارشان بردارند و این مسایل در دادگاه‌ها بررسی شود تا تدابیر لازم در برابر آنان که با شریعت الله و کتاب و سنت مخالفت می‌کنند، صورت گیرد.

میراث یکی از حقوق زن است که الله خود برایش در نظر گرفته است و برای هر وارثی حقی در نظر گرفته است، شکر و سپاس از آن الله متعال است.

از دیگر موارد، بزرگ کردن نقش زن در بارداری و بچه‌دار شدن است. برخی از مردم نادان گمان می‌کنند که نقش زن در باردار شدن، بچه‌دار شدن، غذا درست کردن و شیر دادن خلاصه می‌شود و او در سایر زمینه‌های زندگی هیچ حقی ندارد و این اشتباهی محض است، زیرا تربیت وظیفه‌ی اوست، آموزش دختران، رأی دادن، مشارکت با دعا و فراخواندن، سرپرستی فرزندان و تربیت فرماندهان، شهدا و صالحان از جمله‌ی حقوق وی می‌باشد.

از دیگر مواردی که حق زن در آن رعایت نمی‌شود خسته کردن وی با کار و تکلیف او به کارهایی بیش از توانایی‌اش می‌باشد. آنان او را چنان خسته می‌کنند که فقط الله می‌داند، تا آنجا که گمان نمی‌برند زن توانایی محدود و وضعیت خاصی دارد، او باردار می‌شود و زایمان می‌کند و در هردو مورد رنج می‌برد، علاوه بر آن در کشاورزی و کشت و کار، دامداری، پخت و پز، نظافت و جاروی خانه وغیره نیز مشارکت دارد، او ساعت‌های طولانی چنان سخت کار می‌کند که فقط کارگران معدن از آن باخبرند!

اما اسلام هرگز چنین کاری را نمی‌پسندد، آنان از خودشان توانایی‌های خاصی دارند، زن ضعیف است. رسول الله ج فرمود:

«اللهَ اللهَ فِی النِّسَاءِ»([8]). «در مورد زنان‌تان از الله بترسید، از الله بترسید».

یعنی آنان ضعیف و ناتوان هستند و تحمل بسیاری از امور را ندارند.

از دیگر موارد، محروم ساختن وی از برخی زمینه‌های علمی است، تعلیم و آموزش نزد ما با شرایط اسلامی و زیر سایه‌ی:

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ [الفاتحة: 5]. «تو را عبادت می‌کنیم تنها و بس، بجز تو نجوییم یاری زکس». جایز است.

آموزش و پرداختن به امور دین و ترس از الله متعال، حجاب و حشمت، بهترین تعلیم و آموزش برای زن است.

رسول الله ج زنان صحابی را تعلیم و آموزش داد. زنی آمد و گفت: ای رسول الله، مردان همراه تو به جهاد می‌روند، با تو حج می‌کنند و در کنار تو می‌جنگند، یک روز را هم برای ما در نظر بگیر([9]). پیامبر ج هم روز دوشنبه را برای آموزش و فتوا دادن برای‌شان اختصاص داد.

در صحیحین آمده است که پیامبر ج روز جمعه خطبه خواند سپس به بلال فرمود: «بیا با هم نزد زنان برویم». او برای زنان سخنرانی کرد و فرمود: «صدقه بدهید اگرچه که زیوارآلات‌تان باشد» ([10]) یا آن‌گونه که در حدیث آمده است.

این مسأله‌ که زن نادان بماند، قرآن را نشناسد، کتاب الله را حفظ نکند، نه از سنت چیزی بداند و نه از فقه، مسأله‌ای کاملاً اشتباه است که ما آن را نمی‌پذیریم.

اما آموزش نادرستی که زن را به مشارکت با مرد در پارلمان و حقوق زندگی و نیز خارج شدن از خانه با ظاهری مبتذل و بدحجاب فرا می‌خواند، نمی‌پذیرم و آن را آموزش جاهلانه می‌دانیم که فقط بر پستی زن می‌افزاید و او را به سوی آتش سوق می‌دهد.

ما تعلیم اسلامی، باوقار، پاک و مقدس را برای زن می‌خواهیم که او را به سوی بهشتی که پهنایش به اندازه‌‌ی آسمان‌ها و زمین است می‌کشاند درست مانند زنان صدر اسلام.

عایشه ل زنی عالم و دانشمند بود. زهری گوید: عایشه هجده هزار بیت شعر حفظ بود، او در مسایل سخت و گیج کننده برای زنان فتوا می‌داد. کتابی هست که یکی از محدثان آن را تألیف نموده است، به نام: «ما استدرکته عایشة علی کبار الصحابة».

فتواهایش نیز در کتاب بزرگی جمع آوری شده است، او مجتهدی آگاه و دانا بود.

عمره دختر عبدالرحمان نیز یکی از زنان عالم و دانشمند تابعی بود. معاذه دختر سعید بن مسیب نیز چنین بود.

همچنین کریمه دختر احمد، شیخ و استاد ابن حجر در فتح‌الباری! برای بیش از شصت هزار نفر احادیث صحیح بخاری را روایت کرده است، زنان عالم بسیاری بودند که در کتاب‌ها، زندگی نامه‌ها و تاریخ‌ها نام‌شان ذکر شده است.

از دیگر موارد، گماردن وی در کارهایی است که سزاوارش نمی‌باشد مانند چوپانی و جمع کردن هیزم و نیز تمرین دادن آنان بر اسلحه و لشکرکشی و در عبور و مرور، در برخورد با مردم مانند گذرنامه یا باجه‌های عمومی، بیمارستان‌ها، برخوردهای مستقیم با مردان، کلوپ‌های پزشکی در درمانگاه‌ها، تمام اینها در اسلام جایز نیست، زن باید میان هم‌جنسانش باشد، نه مردان را ببیند و نه آنان او را ببینند.

زنی صحابی در حدیثی حسن از رسول الله ج پرسید: بهترین چیز برای زن چیست؟ فرمود: «نه مردان را ببیند و نه آنان او را ببینند»([11]). این سفارش رسول الله ج است که تا ابد الدهر، راه چاره‌ای برای زن در دنیا و آخرتش است.

از دیگر موارد، این است که هر مشکلی که در خانه اتفاق بیفتد، زن از آن بی‌نصیب نیست، او به وجود آورنده‌ی مشکلات است. نه تنها این، بلکه در برخی مسایل شرعی نزد قاضیان، مردی می‌آید و به راحتی درباره‌ی همسرش صحبت می‌کند و از ظلم و ستمش سخن می‌گوید در حالی که او شرم می‌کند و نمی‌تواند حجتش را ارائه دهد، پس به او ظلم می‌کند و بر آن می‌افزاید. زن آن‌گونه است که الله متعال می‌فرماید:

﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِ وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖ١٨ [الزخرف: 18].

«آیا کسی [را شریک الله می‌کنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگام] مجادله، بیانش غیر روشن است؟»

از جمله مواردی که در آن به زن ظلم می‌شود، قرار ندادن زمینه‌های دعوی برای زن است. پس او باید برای هم‌جنسانش جلسات درس یا حلقه‌های آموزش قرآن، حدیث، تفسیر و فقه بگذارد یا در محله و یا روستا، زنان را جمع کند و درس‌های هفتگی برای‌شان بگذارد، زیرا زنان در تعالیم شرعی کاملاً ناآگاه هستند، به غیر از نقشه‌هایی که دشمنان برای‌شان می‌کشند.

از دیگر موارد، قرار گرفتن زن در تیررس تهاجم فکری و رفتاری به وسیله‌ی مجله‌ها و فیلم‌هاست. در بعضی از بازارها بیش از هجده مجله یافتم که عکس زن روی جلد آنان است، آنان فقط در زمینه‌ی زیبایی، از زن بهره برداری می‌کنند، نه در زمینه‌های دین یا عقل، منزلت، سطح عملی هوش، صداقت و یا پاکیش را نمی‌ستایند، بلکه فقط به جنبه‌ی زیبایی که مایه‌ی رسوایی است، اهمیت می‌دهند!

مجله‌های لباس نیز تصاویر بزرگی از جزییات مدهای جدید و شکل‌ها و سبک‌های جدید لباس در خود دارند.

همچنین مجله‌های خیاطی و جزییات آن که حاوی اندازه‌ها و الگوهای عریانی است که در خانه‌ها ارائه می‌شود.

علاوه بر آن ترانه‌هایی که به وفور در بازار یافت می‌شود و مردم را به حرج و تنگنا انداخته است.

زن در بسیاری از اماکن به عنوان ابزاری تبلیغاتی قرار داده می‌شود مانند مهماندار.

همچنین منشیان برخی از دفاتر، در برخی از سفارت‌ها، کلوپ‌ها، باشگاه‌ها، در هتل‌ها و اماکنی که مردم در آن تجمع می‌کنند.

از دیگر موارد این است که بسیاری از مردم دم از تعداد همسران و چند زنی می‌زنند بدون این‌که حرفی از عدالت میان همسران که اصل است، به میان آورند. بسیاری از سخنرانان و دعوتگران، مردم را به تعداد و چند زنی فرا می‌خوانند، ولی حتی در یک جلسه، به مسأله‌ی رعایت عدالت میان همسران که مهم‌ترین امر است، اشاره‌ای نمی‌کنند.

به همین خاطر شخصی را می‌بینی که ازدواج مجدد نموده است و همسر اولش را به کلی رها کرده است، او نه مطلقه است نه متأهل، بلکه وضعیتش در حال تعلیق است، گویی این‌گونه آفریده شده است و در زندگی هیچ اعتبار و ارزشی ندارد.

ظلم و ستم عده‌ای به آنجا می‌رسد که سه شب را به این یکی اختصاص می‌دهد و برای آن یکی یک شب در نظر می‌گیرند!

عده‌ای دیگر نیز در نفقه و مخارج، رفتار، محل سکونت، غذا و سایر موارد که نیازمند انصاف است، عدالت را رعایت نمی‌کنند.

از دیگر موارد، مطالبه و درخواست حقوق مرد از زن، بدون ذکر حقوق زن در برابر مرد می‌باشد. بسیاری از مردم را می‌بینی که از زن می‌خواهند حقوق مرد را تمام و کمال و بدون هیچ نقصی ادا کنند، اما از حق و حقوق خودش سخنی به زبان نمی‌آید!

برخورد خشونت آمیز و بی‌ادبانه با زن نیز از دیگر موارد ظلم و ستم در حق زن است، تا آنجا که به کتک کاری می‌رسد و برخی از آنان «شلاقی» را در خانه آویزان می‌کنند. این ستم و گناهی بس بزرگ است. رسول الله ج فرمود:

«لَقَدْ طَافَ بِأَبْیَاتِ آلِ مُحَمَّدٍ نِسَاءٌ یَشْتَکِینَ مِنْ أَزْوَاجِهِنَّ، وَإِنَّ أُولَئِکَ لَیْسُوا بِأَخْیَارِکُمْ أَوْ مِنْ خِیرَتِکُمْ»([12]). «زنانی به خانه‌های خاندان محمد آمدند و از شوهران‌شان شکایت کردند، آنان (مردان) بهترین شما نیستند یا از بهترین‌های شما نیستند».

کسی که چنین کارهایی را انجام می‌دهد، از مردم خوب و برگزیده نیست.

فاطمه دختر قیس نزد رسول الله ج آمد و در مورد سه نفری که به خواستگاریش آمده بودند، از او مشورت خواست، آنان ابوجهم، معاویه بن ابوسفیان و اسامه بن زید بودند.

پیامبر ج فرمود:

«معاویه که مردی فقیر است و مالی ندارد.

ابو جهم هم چوبش را از گردنش بر زمین نمی‌گذارد. [یعنی زنانش را می‌زند].

ولی اسامه مردی خیّر است، با اسامه ازدواج کن».

گوید: با اسامه ازدواج کردم و از ازدواج با وی غبطه می‌خورم([13]).

کتک زدن، راه حلی شرعی نیست جز در مواردی که الله ﻷ در کتابش بیان نموده است و نیز کتک نباید شدید باشد و موجب آزار و اذیت باشد، به صورت، شکم یا جای حساس زده نشود.

به یکی از قاضیان که همسرش زینب را بسیار دوست می‌داشت و چهل سال با او زندگی کرده بود، گفتند: آیا در زندگی‌ات او را کتک زده‌ای؟

گفت: به الله سوگند دستم را بر او بلند نکرده‌ام، سپس چنین سرود:

رَأَیْتُ رِجَالاً یَضْـرِبُونَ نِسَاءَهُمْ

 

فَشَلَّتْ یَمِینِی یَوْمَ أَضْرِبُ زَیْنَبًا

«مردانی را دیده‌ام که زنان‌شان را می‌زنند، دستم فلج شود آن روز که بخواهم زینب را بزنم».

از دیگر موارد ستم به زنان، سرگرم شدن بسیاری از مردم به امور زندگی و رها کردن زن بدون هیچ حق و حقوقی است. در حالی که رسول الله ج می‌فرماید:

«خانواده‌ات بر تو حقی دارد»([14]).

از جمله موارد ظلم و ستم به زن، جریحه دار کردن وی با سخنان زشتی مانند لعنت کردن و دشنام دادن است.

بسیاری از زنان گمان می‌کنند لعنت همان طلاق است و با لعنت کردن از همسری وی خارج می‌شوند، درست این است که لعنت یکی از گناهان کبیره است و شخص باید برای این کارش استغفار و طلب توبه نماید.

از دیگر موارد، فاش کردن اسرار زن و ویژگی‌های زندگی‌اش با شوهرش است. اگر زن رازش را با شوهرش در میان گذاشت یا برعکس، نباید این راز فاش شود. ولی برخی از مردم به دلیل سردی، نداشتن شهامت و جرات و بی‌غیرتی، دوستان و برادران‌شان را از اسرار همسرش مطلع می‌سازند!

رسول الله ج از این کار بازداشته است و آنان را افراد ناجوانمرد توصیف نموده است، یا آن‌گونه که رسول الله ج فرموده است([15]).

برادران گرامی! این دفاعی بسیار ساده از زن در حقوقی است که اسلام برایش ثابت نموده است، شاید که بدین وسیله او را یاری نماییم و از آن صفات و ویژگی‌های پست و نادرستی که برای شما بیان کردم، دوری گزینیم و حقوق زن را تمام و کمال ادا کنیم.

والله أعلم وصلی الله علی نبینا محمد.

***




[1]- بخاری، حدیث 3261 و مسلم، حدیث 3601، 3602.

[2]- احمد، حدیث 25796، ابوداود، شماره‌ی 236، ترمذی، حدیث 113 و ر.ک: المشکاة، حدیث 441.

[3]- ترمذی، حدیث 1159، 3188 و نسایی در الکبری، حدیث 9079.

[4]- ترمذی، حدیث 4062، دارمی، حدیث 2262 و ر.ک: المشکاة: حدیث 422.

[5]- احمد، حدیث 11669، ابوداود، حدیث 5142 از ابو سعید خدری س، مسلم قسمت اول آن را از انس بن مالک روایت کرده است، حدیث 6647.

[6]- بخاری، حدیث 1448، مسلم، حدیث 2271.

[7]- بخاری، حدیث 355، 3102، مسلم، حدیث 1619.

[8]- قبلاً بدان اشاره شد.

[9]- بخاری، حدیث 101، 7146، مسلم، حدیث 6651.

[10]- بخاری، حدیث 1448، مسلم، حدیث 2274.

[11]- این حدیث را در مراجعی که در دسترسم بود، نیافتم. مؤلف

      * این حدیث اصلی ندارد و من هم نتوانستم این حدیث را در کتاب‌های حدیث پیدا کنم، [مترجم].

[12]- ابوداود، حدیث 2150، نسایی در الکبری، حدیث 9077، ابن ماجه، حدیث 2042، دارمی، حدیث 2220، ر.ک: المشکاة، شماره‌ی 3261.

[13]- مسلم، حدیث 3652، احمد، حدیث 26917، ابوداود، حدیث 2285.

[14]- بخاری، حدیث 1945، 5997.

[15]- مسلم، حدیث 3497، 3498 و احمد، حدیث 11412.

نماز... نماز

نماز... نماز

الحمد لله الذی ﴿کَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِیرَۢا بَصِیرٗا٣٠ و﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی جَعَلَ فِی ٱلسَّمَآءِ بُرُوجٗا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَٰجٗا وَقَمَرٗا مُّنِیرٗا٦١ وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ خِلۡفَةٗ لِّمَنۡ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوۡ أَرَادَ شُکُورٗا٦٢.

وأشهد ان لا إله إلا الله وأشهد أن محمدًا عبده ورسوله، بعثه ربه هادیًا ومبشرًا ونذیرًا وداعیًا یاذنه و سراجًا منیرًا.

او امت مظلوم به تاراج رفته را به فضای روشن، سروری و رهبری برد، امت بیچاره‌ی پیرو و تقلید کننده را به امتی فرمانده، رهبر و معلم تبدیل کرد.

صلی الله علیه وعلی أله وصحبه وسلم تسلیمًا.

در صحیحین آمده است که رسول الله ج می‌فرماید:

«أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»([1]). «به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا «زمانی» که شهادت دهند که معبود برحقی جز الله نیست و محمد فرستاده‌ی الله است و نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند؛ هرگاه این چنین کردند، خون و اموال خود را از من جز به حق آن محفوظ کرده‌اند و حساب «اعمال پنهان و درون» آنها با الله است».

الله به او فرمان داد تا با این انسان بجنگد تا برای الله سجده کند. این برتری بین انسان و بین دین است روزی که در مورد نماز کوتاهی کند، تا نماز را ترک کند، یا نماز برایش ناآشنا باشد، یا خانه‌ی را نشناسد و یا برای الله سجده نکند، آن وقت است که این انسان نه تقدسی دارد، نه حرمتی، نه جایگاهی و نه ارزشی.

این انسان، از روزی که نمازش را ترک می‌کند، تبدیل به شخصی بی‌ارزش و بی‌بها می‌گردد، کرامتش مورد اهانت قرار می‌گیرد و با گردن زدنش، تنبیه می‌شود. گفته‌اند: این حد است و گفته‌اند: کشته شدن به خاطر کفر است و این درست است.

زیرا الله متعال به رسول الله ج فرمان داد که شمشیر بکشد و با این انسان بجنگد تا به نماز اعتراف کند و آن را ادا نماید.

الله متعال درباره‌ی نسلی از نسل‌ها که در مورد نماز کوتاهی نمودند، می‌فرماید:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٌ أَضَاعُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُواْ ٱلشَّهَوَٰتِۖ فَسَوۡفَ یَلۡقَوۡنَ غَیًّا٥٩ [مریم: 59].

«آنگاه، پس از آنان جانشینانی به جای ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوس‌ها پیروی کردند، و به زودی [سزای] گمراهیِ [خود] را خواهند دید».

یکی از پیشینیان گوید: آنان نماز را ترک نکردند اما آن را سر وقت ادا نکردند.

مسلمان چگونه ادعای اسلام می‌کند حال آنکه نمازش را ترک کرده است یا آن را در اخرین لحظات می‌خواند؟ او چه دینی دارد؟! کلمه‌ی لا اله الا الله برای شخصی که تجارت، مأموریت، شغل، منصب یا کنفرانسش او را از نماز بازدارد، چه معنا و مفهومی دارد؟ سپس می‌آید و در برابر امت و در برابر دنیا با هویت مسلمانش افتخار می‌کند؟! پس نماز کجاست؟

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗا١٤٢ [النساء: 142].

«منافقان، با الله نیرنگ می‌کنند، و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا می‌کنند و الله را جزا اندکی یاد نمی‌کنند».

آنها نماز می‌خوانند ولی نماز عصر را پس از غروب خورشید و نماز ظهر را ساعت دو و نماز مغرب را همراه با نماز عشا و نماز صبح را با طلوع خورشید!

پس اسلام کجاست؟

لا اله الا الله کجاست؟

شور و اشتیاق دینی کجاست؟

رسول الله ج پیش از نازل شدن نمازِ ترس، در جنگ احزاب شرکت کرد. او در جهاد، به جنگ با مشرکان پرداخت در حالی که خونش در دشمنی با دشمنان الله بر زمین جاری می‌شد، او نماز عصر را فراموش کرد تا این که خورشید غروب کرد. به خاطر لهو و لعب آن را از یاد نبرد، نه، هرگز، یا به خاطر مباحات، نه، هرگز، بلکه به خاطر مشغول شدن به جنگ با دشمن آن را از یاد برد، زیرا یهودیان، مشرکان و منافقان نماز عصر را از یادش بردند.

وقتی خورشید غروب کرد به عمر س فرمود:

«شَغَلُونَا عَنِ الصَّلَاةِ الْوُسْطَی صَلَاةِ الْعَصْرِ مَلَأَ اللهُ بُیُوتَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَارًا»([2]). «ما را از نماز میانه، نماز عصر باز داشتند. الله دل‌ها و خانه‌هایشان را پر از آتش گرداند».

سپس برخاست و نماز عصر را خواند. پس از آن الله نماز ترس را نازل کرد تا کسی که در صف جنگ و مبارزه است و کسی که بر چهارپایی سوار است یا بیماری که بر تخت است، آن را بخواند و هیچ‌کس عذر و بهانه‌ای نداشته باشد و حتی شخص زخمی با وجود زخم‌هایش، باید نمازش را بخواند.

به تأخیر انداختن نماز از وقتش، از نشانه‌های واضح و آشکار نفاق است که بسیاری از مردم بدان دچار گشته‌اند، مگر کسی که الله به او رحم کرده باشد.

پیامبر اکرم ج در آخرین لحظات مرگش فرمود:

«اللهَ اللهَ فِی الصَّلَاةِ وَمَامَلَکَتْ أَیمَانُکُم»([3]). «در مورد نماز و بردگان‌تان از الله بترسید، از الله بترسید».

دین بدون نماز، چه دینی است؟

معنا و مفهوم لا اله الا الله، چیست؟

انتساب به اسلام بدون نماز، یعنی چه؟

می‌گویند: ما مسلمانیم، ولی در نماز کوتاهی می‌کنند، به نماز و تأخیر نماز اقرار می‌نمایند.

پس لا اله الا الله کجاست؟

راستگویی و صداقت با الله کجاست؟

در حدیث صحیح دیگری از رسول الله ج آمده است:

«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بَحطَبٍ فَیُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَیُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ اُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ فَأحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ»([4]). «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، قصد کردم که به جمع کردن مقداری هیزم دستور دهم و هیزم جمع شود، سپس به انجام نماز فرمان دهم و برای آن اذان گفته شود و سپس به مردی دستور دهم که برای مردم امامت کند و او امامت کند و بعداً خود از پشت سر به‌سوی مردانی «که به نماز نیامده‌اند» بروم و خانه‌هایشان را بر روی آنها به سختی بسوزانم!»

اما احمد، حدیثی دارد که پیامبر ج فرمود:

«لَوْلَا مَا فِی الْبُیُوتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالذُّرِّیَّةِ لَأَقَمْتُ الصَّلَاةَ صَلَاةَ الْعِشَاءِ وَأَمَرْتُ فِتْیَانِی یُحْرِقُونَ مَا فِی الْبُیوتِ بِالنَّارِ»([5]). «اگر زنان و کودکان در خانه‌ها نبودند نماز را، نماز عشا را برپا می‌کردم سپس به جوانانم دستور می‌دادم که هرچه در خانه‌ها است با آتش بسوزانند».

چرا؟

زیرا در زمره‌ی منافقان قرار گرفتند، در پس پرده‌ی اسلام مخفی می‌شوند ولی همراه مردم نماز نمی‌خوانند، ادعای لا اله الا الله دارند ولی نماز را به آخر وقت موکول می‌کنند تا هنگامی که قضا می‌شود.

از رسول الله ج درباره‌ی بهترین اعمال پرسیدند.

فرمود:

«الصِّلاةُ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا»([6]). «نماز در اوّل وقتش».

رسول اکرم ج فرمود:

«اَلْعَهْدُ الَّذِی بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمُ الصَّلَاةُ فَمَنْ تَرَکَهَا فَقَدْ کَفَرَ»([7]). «عهدی که بین ما و بین آنها (کفار) وجود دارد، نماز است، پس هرکس نماز را ترک کند، کافر می‌شود».

خون او با شمشیر شریعت ریخته می‌شود، او خارج از ملت است، نه پاکی دارد، نه قداستی، نه ناموسی و نه حرمتی بنابراین او نه پشتیبانی دارد، نه حافظی و نه نگه‌دارنده‌ای زیرا او با الله جنگیده است.

رسول الله ج می‌فرماید:

«إنَّ بَیْنَ الرَّجُلِ وَبَیْنَ الشِّرْکِ وَالْکُفْرِ تَرْکَ الصَّلَاةِ»([8]). «میانه‌ی بین مرد و بین شرک و کفر، ترک نماز است».

پیامبر ج عذر و بهانه‌ی هیچ‌کس را در ترک نماز نپذیرفت جز کسی که الله معذورش بدارد «منظورم جماعت است».

ابن مسعود س گوید: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، مردی را می‌آوردند که از شدت مرض و بیماری دو نفر دیگر به او کمک می‌کردند تا در صف نماز بایستد.

یکی از تابعین صالح و نیکوکار به نام ثابت بن عامر بن عبدالله بن زبیر بیمار شد. او در بیماری مرگ بود که صدای اذان مغرب را شنید. به پسرانش گفت: مرا به مسجد ببرید.

گفتند: تو بیمار هستی و الله تو را معذور داشته است.

گفت: لا اله الا الله، ندای بشتابید به‌سوی نماز و بشتابید به‌سوی رستگاری را بشنوم و در خانه نماز بخوانم؟! به الله قسم باید مرا حمل کنید.

او در آخرین سجده‌ی نماز مغرب، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

علما گویند: این شخص، وقتی نماز صبح را می‌خواند، چنین دعا می‌کرد: یا الله! من مرگ نیکو را از تو خواهانم. یعنی زیبا و شگفت آور.

گفتند: مرگ نیکو چیست؟

گفت: این که الله مرا در حال سجده بمیراند.

مرگ نیکو این است که الله تو را پس از ادای فریضه یا در صف جهاد در راه الله، در طهارت و پاکی، در سجده، در طلب علم یا در حال انفاق در راه الله بمیراند.

مرگ زشت این است که الله بنده را در حال گوش دادن به ترانه‌ی بی‌شرمانه، یا شب‌نشینی بی‌شرمانه، یا سفر برای فحشا و یا هنگام نوشیدن جامی شراب، بمیراند. این مرگ زشت و ناپسندی است که صالحان از آن به الله پناه برده‌اند.

سعید بن مسیب در آن قسمت شهر مدینه درخانه‌اش بود. شبانه به مسجد رسول الله ج می‌رفت. برادرانش به او گفتند: چراغی با خود بردار تا در تاریکی شب، راه را ببینی.

گفت: نور الله مرا بس است:

﴿وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ٤٠ [النور: 40].

«الله به هرکس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود».

در حدیثی از رسول اکرم ج آمده است که فرمود:

«بَشِّرِ الْمَشَّائِینَ فِی الظُّلَمِ إِلَى الْمَسَاجِدِ بِالنُّورِ التَّامِّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»([9]). «کسانی را که در تاریکی‌ها به مساجد می‌روند، به نوری کامل در روز قیامت، مژده ده».

آیا در قیامت تاریکی و ظلمات هست؟ آیا قیامت، شب هم دارد؟ بله به الله سوگند، شبی سیاه‌تر از این شب و تاریکی‌ای تاریک‌تر از این ظلمت. الله آن را برای دشمنان مساجد و کسانی که از راه خانه‌های الله منحرف شده‌اند در نظر گرفته است. الله راه‌شان را تاریک می‌کند، آن زمان که به مؤمنان می‌گویند:

﴿ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِکُمۡ قِیلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَکُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ [الحدید:13].

«ما را مهلت دهید تا از نورتان [اندکی] برگیریم، گفته می‌شود: بازپس برگردید و نوری درخواست کنید».

پس کسی که از خود نوری ندارد، نوری برایش در نظر گرفته نمی‌شود.

سعید، عالمی از تابعین بود که یک چشم داشت. گفته‌اند: به خاطر شدت گریه از خشیت الله در سحرگاهان بوده است.

او با همین یک چشم، در تاریکی مدینه به مسجد می‌رفت. در واپسین لحظات مرگ، در حالی که لبخندی به لب داشت، گفت: به الله قسم، چهل سال است که من پیش از گفتن اذان در مسجد حاضر بودم.

اما پس از آنان کسانی آمدند که از نعمت‌های الله بهره بردند، اما در ارتباط با الله سستی کردند و پیوند و وظیفه‌ی خود نسبت به الله را از یاد برده‌اند و نماز در زندگی آنها، از آخرین امور مورد توجه‌شان قرار گرفته است.

عمر س با سعد که قصد قادسیه کرده بود، خداحافظی کرد و او را به گوشه‌ای کشید و او و سپاهش را به نماز سفارش نمود و گفت: در مورد نماز، از الله بترسید، چرا که شما به خاطر گناهان‌تان شکست می‌خورید.

وقتی ترس و وحشت بر صحابه غلبه کرد و پیکار بالا گرفت و تیرها نشانه‌گرفته شد و پرتاب شد و سرها از گردن‌ها جدا شد، صف پیکارِ و جهاد را به عهده‌ی گروهی دیگر قرار دادند و گروهی از آنان برای نماز برخواستند.

نَحْنُ الَّذِینَ إِذَا دُعُوا لِصَلَاتِهِمْ

 

وَالْحَرْبُ تَسْقِی الْأَرْضَ جَامًا أَحْمَرا

جَعَلُوا الوُجُوهَ إِلَى الْحِجَازِ فَکَبَّرُوا

 

فِی مَسْمَعِ الرُّوحِ الْأَمِینِ فَکَبَّرا

«ما کسانی هستیم که وقتی به‌سوی نماز فراخوانده شویم و جنگ زمین را با جام خون آبیاری می‌کند، همگی رو به حجاز می‌کنیم و با صدایی که به روح الامین برسد، تکبیر می‌گوییم، پس تکبیر بگو».

اجداد ما که دنیا را با لا اله الا الله فتح کردند، آمدند و کابل، پایتخت افغانستان را از هر سو محاصره نمودند. آنان کفن بر تن کرده بودند، زیرا خواهان مرگ با عزت یا مرگ در راه الله بودند:

﴿قُلۡ هَلۡ تَرَبَّصُونَ بِنَآ إِلَّآ إِحۡدَى ٱلۡحُسۡنَیَیۡنِۖ [التوبة: 52].

«بگو: آیا برای ما جز یکی از این دو نیکی را انتظارمی‌برید؟»

شهادت یا پیروزی.

فَإِمَّا حَیَاةٌ نَظَّمَ الوَحْیُ سَیْرَهَا

 

وَإِلَّا فَمَوْتٌ لَایَسُـرُّ الْأَعَادِیَا

إِذَا نَحْنُ أَدْلَجْنَا وَأَنْتَ إِمَامُنَا

 

کَفَی بِالْـمَطَایَا طِیبُ ذِکْرَاکَ حَادِیَا

«یا زندگانی‌ای که وحی الهی مسیر آن را تنظیم کرده است یا مرگی که باعث خشنودی دشمنان نمی‌شود، وقتی ما حمله می‌کنیم و تو امام ما هستی، کافی است که یادآوری پاک تو مرکب و راهنمای ماست».

آنان کفن بر تن، کابل را محاصره کردند. وقتی نماز ظهر را خواندند، فرمانده‌ی بزرگ، قتیبه بن مسلم که پیش از جنگ می‌گریست، چهره بر خاک می‌کشید و نصرت و پیروزی را از الله می‌خواست، رو به سپاهیانش که صدهزار نفر بودند کرد و گفت: مرد صالحی به نام محمد بن واسع را برایم پیدا کنید، او کجاست؟ محمد بن واسع، مفتی سپاه و امام و علامه‌ی سپاهیان بود. گفت: ببینید هم اکنون او کجاست. زمان فروش روح و جان، زمانی که دروازه‌های بهشت گشوده می‌شود و حور عین به استقبال از شهدا می‌آیند، زمانی که فرشتگان حاضر می‌شوند.

گفت: محمد بن واسع را برایم پیدا کنید. آنان به دنبال وی گشتند و او را در حالی یافتند که به نیزه‌اش تکیه زده بود، اشک می‌ریخت و انگشت سبابه‌اش را بالا گرفته بود و می‌گفت: یا حی ویا قیوم.

قتیبه را از حال وی آگاه ساختند، او گریست سپس گفت: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، انگشت برافراشته‌ی محمد بن واسع از هزار شمشیر آخته و صدهزار جوان تازه نفس برایم بهتر است.

جنگ آغاز شد و مسلمان پیروز شدند و نماز عصر را در شهر کابل برپا داشتند.

نماز، زندگی است، زندگی دل‌ها، عهد و پیمان است، پیمانی میان انسان و الله و روزی که در این عهد کوتاهی کند یا نمازش را با وجود توانایی، در جماعت نخواند، بدان که خوار و بی‌کس مانده است، ریسمان الهی با او قطع گشته است و لعنت نصیبش گشته است.

بندگان الله، از جمله اسباب و دلایل خوشبختی ما، حفاظت و نگهداری الله از ما و نیز زندگی همراه با خوشی این است که بر عهد و پیمان الهی در مورد نماز محافظت نمودیم و در مورد آن یکدیگر را سفارش و توصیه نموده‌ایم.

لقمان ÷ به فرزندش چنین می‌گوید:

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ [لقمان: 17].

«ای پسرک من، نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند بازدار، و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش».

اما آیا نمازگزاری هست؟ آیا کسی هست که نمازش را سر وقت ادا کند؟ آیا کسی هست که بر این آیین بزرگی که رسول الله ج آورده است، مداومت ورزد؟ زیرا این زندگی است.

عمر س در نماز صبح خنجر خورد و یک رکعت نماز را از دست داد، خون او را در برگرفت و مردان او را بر شانه‌هایشان حمل کردند. او به خانه‌رسید و گفت: آیا نمازم را خوانده‌ام؟

گفتند: یک رکعت مانده است.

او برخواست تا نماز بخواند ولی بیهوش افتاد. دوباره برای نماز ایستاد اما بیهوش شد سپس رکعتش را تمام کرد.

در این هنگام گفت: شکر و سپاس الله را که مرا در ادای نمازم، یاری کرد. در مورد نماز از الله بترسید، کسی که نمازش را ترک کند، بهره‌ای از اسلام نبرده است.

کسی که نماز را حفظ کند، الله از او محافظت می‌نماید و کسی‌که به نماز اهمیتی ندهد، الله از او محافظت و نگهداری نمی‌نماید:

﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥ [العنکبوت: 45].

«و نماز را برپا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد، و قطعاً یاد الله بالاتر است، و الله می‌داند چه کنید».

من این سخنان را می‌گویم زیرا می‌ترسم که مردم به خاطر گردش در منطقه‌ی «ابها» و پیرامونش، نماز را به تأخیر بیندازند. شاید رفاه، امنیت و آرامش برخی دل‌ها را از یاد الله به خود مشغول سازد و به بهانه‌ی تفریح، دیدار یا گشت و گذار، از الله دور نماید یا باعث تأخیر در فریضه‌ی الهی گردد.

ای بندگان الله، چه مقیم و چه گردشگر، در مورد نماز از الله بترسید، با خشوع و فروتنی آن را سر وقت ادا کنید، شاید که الله به ما رحم کند.

در ارتباط با جمعه باید بگویم که:

روز جمعه نزد مسلمانان، بهترین روزهاست. روز جمعه برای ما عید است، روز جمعه تاریخ است، داستان روز جمعه از بزرگترین داستان‌هاست، در این روز الله آدم را آفرید و او را به بهشت برد و از بهشت خارج کرد و در این روز قیامت برپا می‌گردد.

این روز و این ساعت، میعاد درگیری و پیکار موسی و فرعون بود، روز جهانی مبارزه میان حق و باطل است، روزی است که موسی با کلمه‌ی لا اله الا الله و عصایش در برابر فرعون و دجال‌ها و ساحران که بر دنیا حکومت می‌کردند، روبرو شد:

﴿مَوۡعِدُکُمۡ یَوۡمُ ٱلزِّینَةِ وَأَن یُحۡشَرَ ٱلنَّاسُ ضُحٗى [طه: 59].

«موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گرد می‌آیند».

اما وظیفه‌ی ما در این روز چیست؟

جای تأسف است که بسیاری از مردم این روز را روز تفریح قرار داده‌اند و در راه‌شان نماز جمعه را از دست می‌دهند، در خطبه حاضر نمی‌شوند، شعائر و اعمال نماز را ادا نمی‌کنند، خود را برای این گردهمایی بزرگی که از بزرگ‌ترین روزهای الله است، آماده نمی‌کنند.

از همان اوایل صبح، فرشتگان بر دروازه‌ی مسجد حاضرند و اولین حاضران را ثبت می‌کنند، وقتی خطیب وارد می‌شود، کتاب‌ها بسته شده است و برای شنیدن خطبه سکوت می‌کنند.

از صبح‌گاهان، مخلوقات گوش به زنگ، منتظر برپا شدن قیامت هستند، همان‌گونه که در حدیث صحیحی آمده است.

شیخ الاسلام در متنی آورده است که اگر مسافر در وقت نماز جمعه به شهری رسید، باید برای ادای نماز به مسجد برود.

بنابراین اگر مسافری که در حال سفر است، به شهری برسد که درآن نماز جمعه برپا می‌گردد، بر او واجب است که در نماز جمعه شرکت نماید تا به خطبه گوش فرا دهد و همراه با احساسات بقیه‌ی مسلمانان زندگی کند. ای مسلمانان، در روز جمعه ما وظایفی بر عهده داریم:

از جمله غسل کردن و خوشبویی، گروهی از اهل علم آن را واجب دانسته‌اند و جمهور علما، غسل را سنت دانسته‌اند.برای چه باید غسل کرد؟

به خاطر دیدار با الله، زیرا جمعه روز عید است و شاید در این روز مرگ به سراغت آمد. این روز تو را به یاد الله در روز رستاخیر بزرگ می‌اندازد، روز بزرگ، روز قیامت است که در آن به گونه‌ای متفاوت از این خود را می‌آراییم. در روز قیامت عبای خزین، لباس و زینت ظاهری‌ای وجود ندارد:

﴿یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨ [الحاقة: 18].

«در آن روز، شما [به پیشگاه الله] عرضه می‌شوید، [و] پوشیده‌ای از شما پوشیده نمی‌ماند».

نامه‌ی اعمال نمایان و پدیدار است، بدن عریان، قلب باز و آشکار است، وجدان‌ها شناخته شده است، تاریخ در برابر کسی‌که هیچ نهانی از او پنهان نمی‌ماند، باز و پیداست:

﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ [الأنعام: 94].

«و همان‌گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوی ما آمده‌اید».

﴿وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ [الکهف: 49].

«و می‌گویند: ای وای برما، این چه نامه‌ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته است، جز اینکه همه را به حساب آورده است».

عمر س اهمیت این روز را به مردم گوشزد می‌نمود و آنان را به آماده شدن برای آن، فرمان می‌داد و می‌گفت: خودتان را محاسبه کنید پیش از این که مورد حساب و کتاب قرار گیرید، اعمال‌تان را بسنجید پیش از اینکه سنجیده شوید و برای عرضه شدن در برابر الله خود را آماده و مهیا سازید.

ظاهر زیباست اما از درون و باطن کسی خبر ندارد.

لَبِسْنَا وَاشِیًا مِنْ کُلِّ حُسْنٍ

 

فَمَا سَتَرَتْ مَلَابِسُنَا الْخَطَایَا

وَتِلْکَ قُصُورُنَا بِالْجَوِّ شَاخَتْ

 

وَتِلْکَ قُبُورُنَا أَضْحَتْ صَلَایَا

لباس‌های زیبا پوشیدیم، ولی لباس‌های ما خطاها را نپوشانید، آن کاخ‌های ماست که در هوا قدیمی شده است و آن قبرهای ماست که از بین رفته است».

ای مسلمانان، از دیگر احساسات زنده‌ی روز قیامت، تلاوت بسیار قرآن است. آیا معقول است که سخنران و خطیب وارد شود و نمازگزاران پس از او وارد شوند؟ بلکه در مسجد جاهای خالی بسیاری باقی می‌ماند، وقتی سخنران سلام می‌دهد، کسانی که عقب مانده‌اند، بدون هیچ اجر و ثوابی برای نماز می‌آیند. ساعت‌های اوّل و دوم، نماز چه می‌شود؟ افرادی که در صف‌های اوّل هستند، کجایند؟ گروهی از مردم همواره از دیگران پیشی می‌گیرند تا این که الله آنان را بر کسانی که نزدش هستند، برتری می‌دهد و همواره گروهی هستند که تأخیر می‌نمایند و الله آنان را نسبت به کسانی که نزدش هستند، به تأخیر می‌اندازد.

عده‌ای افراد بی‌فرهنگ هم هستند که احکام الهی را نمی‌فهمند و پس از دومین ندا و فراخوان و بعد از وارد شدن خطیب، به خرید و فروش می‌پردازند، این دیگر چه معامله‌ایست؟ الله در تجارت و معامله‌ی آنان سودی نبخشد. فرشتگان سکوت می‌کنند تا گوش فرا دهند، دروازه‌ی آسمان برای بالا رفتن دعا باز است، سخنرانان و خطیبان امت اسلامی بر منبرها هستند و دل‌های مردم برای شنیدن خطبه باز و گشوده است، آرامش مردم را دربرگرفته است، رحمت همه را فراگرفته است و الله در آسمان‌ها به آنان افتخار و مباهات می‌کند، در حالی که این افراد غافل با سرگرم شدن به خرید و فروش، احساسات مردم را جریحه دار می‌کنند.

خرید و فروش پس از دومین ندا، باعث جریحه دار شدن احساسات مردم و تجاوز به حرمت نماز جمعه است.

از دیگر آداب و سنت‌های روز جمعه، همان‌گونه که بیان کردم، خوشبویی و آراستگی است زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿۞یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمۡ عِندَ کُلِّ مَسۡجِدٖ [الأعراف: 31].

«ای فرزندان آدم، جامه‌ی خود را در هر نمازی برگیرید».

ای مسلمانان! نماز، نماز! باید بر نماز مداومت ورزید، به ویژه نماز جمعه. بر ادای نماز محافظت ورزید و آن را با خشوع و فروتنی ادا کنید و خود را برای آن آماده کنید شاید که الله با رحمت و مهربانی‌اش ما را بیامرزد.

والله اعلم، وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

***




[1]- بخاری، حدیث 25، مسلم، حدیث 94، از ابن عمر ب، بخاری حدیث 1381، 2879، 6773 و مسلم، حدیث 9290 از ابوهریره س.

[2]- بخاری، حدیث 4022، 2864، 4416 و مسلم، شماره‌ی 1373،1375، 1367.

[3]- احمد، حدیث 586، ابوداود، حدیث 5151، از علی س، احمد، حدیث 26078، 26251، از ام‌سلمه ل و ر.ک: صحیح آلبانی، حدیث 868.

[4]- بخاری، حدیث 636، 7063 و مسلم، حدیث 1432.

[5]- احمد، حدیث 8731 و ر.ک: 1073.

[6]- ابوداود، حدیث 426 و ترمذی، حدیث 170.

[7]- احمد، حدیث 22555، ترمذی، حدیث 2489، نسایی، شماره 461، ابن ماجه، حدیث 1112، ر.ک: المشکاة، حدیث 574.

[8]- مسلم، حدیث 207، 208، احمد، حدیث 14684، ابوداود، حدیث 4670 و ترمذی، حدیث 2685.

[9]- ابوداود، حدیث 651، ترمذی، حدیث 222 و ر.ک: المشکاة 721.

نماز را به پا دارید

نماز را به پا دارید

اللهم لک الحمد خیرًا مما نقول ولک الحمد مثلما نقول، لک الحمد بالإیمان ولک الحمد بالإسلام ولک الحمد بمحمد رسول الهدی ج، عزّ جاهک وجلَ ثناؤک وتقدست أسماؤک ولا إله إلا أنت.

والصلاة و السلام علی من أرسله الله رحمة للعالمین، وقدوة للسالکین، بصّر به من العمی وأرشد به من الجهالة وأخرج به من الظلمات إلی النور وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

أما بعد..

در این جلسه، درباره‌ی یکی از مبادی اصلی و اساسی این دین سخن خواهم گفت. اگر ما رسالت، تعالیم و دینمان را رها کنیم، دیگر چه هستیم؟ اگر از مبادی، اصول و رسالت جاویدانی که الله متعال محمد ج، پیامبر هدایت را بر آن مبعوث گردانده، دست بکشیم، دیگر چه امتی خواهیم بود؟ پیش از بعثت پیامبر اکرم ج ما قبایلی بودیم که نه تمدنی داشتیم، نه ادبیاتی، نه اخلاقی، نه رفتاری و نه منهجی:

﴿هُوَ ٱلَّذِی بَعَثَ فِی ٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِهِۦ وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢ [الجمعة: 2].

«اوست آن کس که در میان بی‌سوادان فرستاده‌ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاک‌شان گرداند و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».

إِنَّ الْبَرِیَّةَ یَوْمَ مَبْعَثِ أَحْمَدٍ

 

نَظَرَ الإِلَهُ لَهَا فَبَدَّلَ حَالَهَا

بَلْ کَرَّمَ الإِنْسَانَ حِیْنَ اخْتَارَ مِنْ

 

خَیْرِ الْبَرِیَّةِ نَجْمَهَا وَهِلَالَهَا

لَبِسَ الْـمُرَقَّعَ وَهْوَ قَائِدُ أُمَّةٍ

 

جَبَتِ الْکُنُوزَ فَکَسَّـرَتْ أَغْلَالَهَا

لَـمَّا رَآهَا اللهُ تَمْشِـی نَحْوَهُ

 

لَا تَبْتَغِی إِلَّا رَضَاهُ سَعَی لَهَا

«روزی که احمد مبعوث شد، الله به مخلوقات نظری انداخت و احوال‌شان را تغییر داد و دگرگون ساخت، بلکه با انتخاب کردن بهترین آفریدگان به عنوان ستاره و هلال مخلوقات، انسان‌ها را گرامی داشت، او در حالی که رهبر امت بود، لباس پینه‌دار بر تن کرد، گنج‌ها را به عنوان خراج گرفت و زنجیرهای‌شان را شکست، وقتی الله آنها را دید که به سویش می‌رود، و چیزی جز رضایتش را نمی‌طلبد، به سویش شتافت».

رسول الله ج در حالی مبعوث شد که یکی از بزرگ‌ترین اهدافش در این دنیا، نجات انسان بود. انسانی که ایمان نداشته باشد، در زندگی حیران و سرگردان است، انسانی که رسالتی نداشته باشد، مرده‌ای بی‌جان است، انسان بدون مبادی حیوان یا چهارپایی بیش نیست:

﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ [الأنعام: 122].

«آیا کسی‌که مرده [دل] بود و زنده‌اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟»

تو ای برادر خواننده، تو سرباز اسلام هستی، تو از مدرسه‌ی محمد ج هستی و هنگامی که رابطه‌ات را با الله برقرار و اصلاح نمایی، آنچه برای فرزندان امت اسلامی‌ات تقدیم می‌کنی، در نامه‌ی حسنات و نیکی‌هایت ثبت خواهد شد و روزی که پیوند میان تو و الله، قطع گردد، هرگز رابطه و پیوندت با مردم اصلاح نمی‌شود.

معاویه بن ابوسفیان به عایشه ب گوید: به اختصار پند و سفارشی برایم بنویس.

او گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. شنیدم که رسول الله ج فرمود:

«مَنِ الْتَمَسَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ وَأَرْضَى النَّاسَ عَنْهُ وَمَنِ الْتَمَسَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ سَخَطَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَسْخَطَ عَلَیْهِ النَّاسَ»([1]). «کسی که با ناراضی کردن مردم دنبال رضایت الله باشد الله از او راضی می‌شود و مردم را از او راضی می‌کند، و کسی‌که با ناراضی کردن الله دنبال رضایت مردم باشد الله از او ناراضی می‌شود و مردم را از او ناراضی می‌کند».

این مبدأ و اصلی شناخته شده است. کسی‌که ارتباطش را با الله قطع کند، الله ارتباط وی را با مردم قطع می‌کند، پس این امانتی که الله بر عهده‌ی تو نهاده است، چیست؟ بزرگ‌ترین قسمت این امانت چیست؟ ودیعه‌ای که به تو فرمان داده شده است آن را ادا کنی، چیست؟

برادران دینی‌ام، این نماز است. کسی که در نماز خیانت می‌کند، اوّلین کسی است که به زیردست‌تان و امتش خیانت نموده است و پیش از همه به خود، سپس خانواده، امت و عهد و پیمانش با الله خیانت کرده است.

کسی که شرافت سجده بر زمین به درگاه الله یگانه‌ی یکتا نصیبش نگردد، برای شغل، منصب، کفش، ماشین، درهم و دینارش سجده خواهد نمود و رسول الله ج در این باره فرموده است:

«تَعِسَ عَبْدُ الدِّینَارِ وَعَبْدُ الدِّرْهَمِ وَعَبْدُ الْخَمِیصَةِ إِنْ أُعْطِیَ رَضِیَ وَإِنْ لَمْ یُعْطَ سَخِطَ تَعِسَ وَانْتَکَسَ وَإِذَا شِیکَ فَلَا انْتَقَشَ»([2]). «بنده‌ی دینار و درهم و پارچه‌ی نفیس، نابود باد. زیرا اگر به او داده شود، خرسند می‌گردد و اگر داده نشود، خشمگین و ناراحت می‌شود. «چنین شخصی» هلاک و سرنگون باد «تا جایی که» اگر خاری به پایش خلد، کسی پیدا نشود که آن را در آورد».

او را بنده‌ی این چیزها نامید، زیرا او را از عبادت واقعی و راستینی که الله او را به خاطر آن آفریده است، به خود مشغول نموده است. شاعر پاکستانی محمد اقبال در مناجات با الله و در حالی که به مبادی و اصول اسلام اعتراف می‌کند، چنین سروده است:

وَمِمَّا زَادَنِی شَرَفًا وَفَخْرًا

 

وَکِدْتُ بِأَخْمَصِـیِّ أَطَأُ الثُّرَیَّا

دُخُولِی تَحْتَ قَوْلِکَ یَا عِبَادِی

 

وَأَنْ صَیَّرْتَ أَحْمَدَ لِی نَبِیًّا

«یکی از چیزهایی که بر شرف و افتخارم افزود و نزدیک بود پایم را بر ثریا بگذارم،

وارد شدنم در زیر گفته‌ات «یا عبادی» بود و اینکه احمد را پیامبرم قرار دادی».

ادای نماز‌های پنجگانه به صورت جماعت، اراده، قدرت و عزیمت ما را می‌رساند و کسی‌که روزانه پنج بار در مسجد نماز جماعت می‌خواند، به حول و قوه‌ی الهی فردی امانتدار، مورد اعتماد، راستگو، مخلص و همواره به یاد الله خواهد بود:

﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِۗ وَلَذِکۡرُ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۗ [العنکبوت: 45].

«نماز از کار زشت و ناپسند بازمی‌دارد، و قطعاً یاد الله بالاتر است».

زیرا کسی‌که بر نمازهای پنج‌گانه‌اش محافظت می‌کند، هرگز به امت و ملتش خیانت نکرده است و در حق رسالتش نیز خیانت نمی‌کند.

کسی که بر نمازهای پنج‌گانه‌اش پایبند است، مرتکب فحشا و کار زشت نمی‌شود، مواد مخدر مصرف نمی‌کند، دروغ نمی‌گوید و خیانت نمی‌کند.

کسی که بر نمازهای پنج‌گانه‌اش پایبند است، وقتش را هدر نمی‌دهد، خانواده‌اش را از بین نمی‌برد و منهج و روشش را در زندگی پیاده می‌کند. به همین خاطر رسول الله ج، اولین برنامه‌ی صبحگاهی ما که زندگی را با آن آغاز می‌کنیم، به ما خبر می‌دهد. در حدیثی به روایت مسلم و دیگران آمده است:

«مَنْ صَلَّى صَلَاةَ الصُّبْحِ فَهُوَ فِى ذِمَّةِ اللَّهِ فَلاَ یَطْلُبَنَّکُمُ اللَّهُ مِنْ ذِمَّتِهِ بِشَىْءٍ، فَإِنَّهُ مَنْ یَطْلُبْهُ مِنْ ذِمَّتِهِ بِشَىْءٍ یُدْرِکْهُ ثُمَّ یَکُبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ»([3]). «کسی که نماز صبح را به موقع بخواند، در پناه و ضمانت الله است، مواظب باشید که الله، چیزی از شما طلب نکند که از آنِ چنین انسانی باشد! «یعنی هوشیار باشید که کمترین بی‌ادبی یا تعرضی در حق او از شما سر نزند» زیرا که الله هرکس را به خاطر بنده‌ی مورد ضمانت خود مطالبه کند، می‌گیرد و آنگاه، او را به آتش جهنم می‌اندازد».

روزی که نماز جماعت صبح ترک شود، از این شخص هر کاری و هر جنایتی بر می‌آید.

چه کسی جوانان را به خاطر مواد مخدر به زندان انداخت؟ چه کسی جوانان این امت را به دزدی، زنا، قانون شکنی و کارهای زشت کشاند؟

همه‌ی اینها از زمانی شروع شد که نمازشان را ترک کردند:

﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦ [الزخرف: 36].

«و هرکس از یاد [الله] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می‌گماریم تا برای او همدم و همنشینی باشد».

کسی که مسجد را نشناسد، الله زندان را به او نشان می‌دهد. کسی‌که از الله نترسد، الله او را از همه چیز می‌ترساند و کسی‌که مشتاق دیدار الله نیست، الله کسی را بر او مسلط می‌کند، که از دیدارش متنفر و بیزار است.

برادران دینی‌ام، رسول الله ج درمان تمام گناهان و خلاف‌ها را برای ما توصیف می‌کند و چه قدر زیاد شده است این گناهان و قانون شکنی‌ها در زندگی ما – جز کسانی که الله به آنان رحم کند – در حدیثی که مسلم از جابر س روایت کرده است، آمده است:

«أَرَأَیْتُمْ لَوْ أَنَّ نَهْرًا بِبَابِ أَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ مِنْهُ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ هَلْ یَبْقَى مِنْ دَرَنِهِ شَىْءٌ» قَالُوا لاَ یَبْقَى مِنْ دَرَنِهِ شَیْءٌ قَالَ «فَذَلِکَ مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ یَمْحُو اللَّهُ بِهِنَّ الْخَطَایَا»([4]). «اگر رودخانه‌ای جلو خانه‌ی یکی از شما باشد و او هر روز پنج بار در آن خود را بشوید، آیا چیزی از چرک بدنش باقی می‌ماند؟ گفتند: خیر، چیزی از چرکش باقی نمی‌ماند. فرمود: همین مثال نمازهای پنج‌گانه است که الله گناهان را به وسیله‌ی آنها محو می‌نماید».

آتش دنیا با آب خاموش می‌شود، ولی آتش آخرت خاموش شدنی نیست، زیرا سوخت آن، انسان‌ها و سنگ است و رستگاری نزد ما در اسلام است، همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥ [آل عمران: 185].

«پس هرکس را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً کامیاب شده است و زندگی دنیا جز مایه‌ی فریب نیست».

سرشکستگی نیز نزد ما مسلمانان است و آن روزی است که یکی از ما – پناه بر الله – به جهنم بیفتد. سرشکستگی در نداشتن کار یا زندگی فقیرانه، بیچارگی یا بیماری نیست. سرشکستگی آنگونه است که مؤمنان در این سخن‌شان می‌بینند:

﴿رَبَّنَآ إِنَّکَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَیۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢ [آل‌عمران:192].

«پروردگارا، هرکه را تو در آتش درآوری، یقیناً رسوایش کرده‌ای، و برای ستمکاران یاورانی نیست».

برادران دینی‌ام، نماز در این دین مقام و جایگاه والایی دارد، چرا که ستونی است که اسلام بر آن استوار است و اولین چیزی است که بنده در روز قیامت به خاطر آن محاسبه می‌گردد. به همین خاطر وقتی عمر س خنجر خورد، در آخرین لحظه‌های زندگی گفت: شما را به الله نماز را حفظ کنید، کسی‌که نماز را ترک کند، از اسلام هیچ بهره و نصیبی نبرده است. رسول الله ج در آخرین لحظه‌‌های جان دادن، به نماز سفارش کرد و فرمود:

«الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ»([5]). «نماز، نماز، و بردگان‌تان».

بهترین سلام‌ها و درودها بر او باد.

با دانستن این امر، هرچیزی که تو را به فحشا، جرم و جنایت بکشاند، نقشه‌ی استعمارگران است، جنگی که در آن مجله‌های مبتذل، ترانه‌های بی‌شرمانه، نوارهای ویدیویی ویران کننده و تمام اینها امت را به ویرانی و ننگ و عار می‌کشاند.

زیرکان غرب و خردمندان آن، اکنون معتقدند که هیچ راه حلی جز اسلام نیست. کسی‌که به نویسنده‌ی آمریکایی، «دیل کارنگی» بنگرد، می‌داند که او راه را پیدا کرده است ولی به خوشبختی نرسیده است. او گوید: هیچ خوشبختی نیست مگر شناخت الله. کسی‌که به دنبال خوشبختی است پس کتاب بخواند، زیرا در بازار و در کتابخانه‌ها به وفور یافت می‌شود، اما زمانی که مسلمان ارزشش را با ترک نماز، پایین آورد، این گناهان بیشتر رواج خواهد یافت، مجله‌های مبتذلی که عکس‌های زنان فاسد بر آن است، فحشا، جرم و جنایت محبوب می‌گردد.

تنها ترانه‌ای که قلب را به خود مشغول کرده است و او را از محبوب و مطلوبش سرگرم می‌سازد، الله یگانه‌ی یکتاست.

ابن قیم گوید:

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَیُرْسِلُ رَبُّنَا

 

رِیحًا تَهُزُّ ذَوَائِبَ الأَغْصَانِ

فَتَثِیرُ أصْوَاتًا تَلَذُّ لِـمَسْمَعِ

 

الْإِنْسَانِ کَالنَّغَمَاتِ بِالْأَوْزَانِ

یَا خَیْبَةَ الْآذَانِ لَا تَتَعَوَّضِی

 

بِلَذَاذَةِ الْأَوْتَارِ وَالْعِیدَانِ

«ابن عباس گوید: پروردگار، نسیمی را می‌فرستد که گیسوان شاخه‌ها را به حرکت در می‌آورد، و صداهایی بسان ترانه‌های موزون ایجاد می‌کند، که موجب لذت گوش و شنوایی انسان می‌گردد، ای وای بر گوش‌ها، لذت تار و عود را با این لذت عوض نکنید».

عکس‌هایی که در میدان نمایش داده می‌شود همه برای گمراه کردن دل‌ها و بازداشتن آنها از آفریدگارش سبحانه و تعالی است. آغاز فاجعه روزی بود که نماز را ترک کردیم یا برخی از ما نماز را ترک کردند و یا برخی از ما نسبت به نماز سستی کردند.

یکی از ادیبان بزرگ بین‌المللی مسلمان به جزیرة العرب آمد و مساجد را دید که مناره‌هایش سر به فلک کشیده است و آزین بسته و زیباست، اما از نمازگزاران خبری نیست. او گریست و گفت:

أَرَی التَّفْکِیرَ أَدْرَکَهُ خَمُولٌ

 

وَلَمْ تَبْقَ الْعَزَائِمُ فِی اشْتِعَالِ

وَاَصْبَحَ وَعْظُکُمْ مِنْ غَیْرِ نُورٍ

 

وَلَا سِحْرٍ یُطِلُّ مِنَ المَقَالِ

وَجَلْجَلَةُ الْأَذَانِ بِکُلِّ حَیٍّ

 

وَلَکِنْ أَیْنَ صَوْتٌ مِنْ بِلَالِ

مَنَائِرُ کُم عَلَتْ فِی کُلِّ سَاحٍ

 

وَمَسْجِدُکُمْ مِنَ العُبَّادِ خَالِ

«می‌بینم که ضعف و سستی بر افکار و اندیشه‌ها چیره گشته، و هیچ عزم و اراده‌ای شعله‌ور نمانده است، موعظه و سخنرانی‌های شما، دیگر هیچ روشنایی و نوری ندارد و عاری از هرگونه سحر و جادوی سخنوری گشته است، طنین اذان در هرکوچه و محله‌ای می‌پیچد، اما صدای بلال کجاست، مناره‌ها در هر میدانی سر به فلک کشیده، اما مساجدتان خالی از بندگان نمازگزار است».

جای شگفتی و تعجب است که الله هرچه بنده بخواهد، به او می‌بخشد. پس کسی‌که اراده‌اش این باشد که الله را حفظ کند، الله نیز از او محافظت می‌کند و کسی‌که هدفش گمراهی و انحراف باشد، الله قلبش را گمراه می‌گرداند و این چیزی است که در قرآن آمده است. الله ﻷ به کسانی که از او اطاعت می‌کنند، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٦٩ [العنکبوت: 69].

«و کسانی که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نماییم و در حقیت، الله با نیکوکاران است».

الله سبحان به گمراهان می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ٥ [الصف: 5].

«پس چون [از حق] برگشتند، الله دل‌هایشان را برگردانید، و الله مردم نافرمان را هدایت نمی‌کند».

عامر بن ثابت بن عبدالله بن زبیر، که یکی از صالحان است، هنگامی که نماز صبح را می‌خواند دستانش را بلند می‌کرد و می‌گفت: بارالها! مرگ نیکو را از تو مسألت دارم گفتند: مرگ نیکو چیست؟ گفت: این که الله در حال سجده، جانم را بگیرد. لحظات مرگش فرا رسید و اذان مغرب گفته شد. گفت: مرا به مسجد ببرید. گفتند: تو در بستر مرگ هستی، چگونه تو را به مسجد ببریم گفت: سبحان الله، ندای بشتابید به‌سوی نماز و بشتابید به‌سوی رستگاری را بشنوم و در اینجا بمیرم؟! نه به الله سوگند. او را بر شانه‌هایشان حمل کردند و به مسجد بردند. او نشسته نماز خواند و وقتی در آخرین سجده‌اش بود، الله روحش را از تن جدا کرد. به همین خاطر محمد اقبال می‌گوید:

نَحْنُ الَّذِینَ إِذَا دُعُوا لِصَلَاتِهِمْ

 

وَالْحَرْبُ تَسْقِی الْأَرْضَ جَامًا أَحْمَرا

جَعَلُوا الوُجُوهَ إِلَى الْحِجَازِ فَکَبَّرُوا

 

فِی مَسْمَعِ الرُّوحِ الْأَمِینِ فَکَبَّرا

«ما کسانی هستیم که وقتی به‌سوی نماز فراخوانده شویم و جنگ، زمین را با جام خون آبیاری می‌کند، همگی رو به حجاز کرده و با صدایی که به روح الامین برسد، تکبیر می‌گوییم، پس تکبیر بگو».

بنابراین دین بدون نماز معنایش این است: سرگردانی، نداشتن منهج، نداشتن اخلاق، نداشتن رفتار و سلوک.

چگونه از یک شهروند معمولی یا نظامی می‌خواهی که راستگو باشد در حالی که نمازش را نمی‌خواند؟ چگونه از او می‌خواهی که امانتدار باشد در حالی که نماز نمی‌خواند؟ چگونه از او می‌خواهی که وفادار باشد در حالی که نماز نمی‌خواند؟ کسی‌که ارتباطش را با الله نابود کند، الله ارتباط او را با مردم نابود می‌کند. به همین خاطر اراده، قدرت، اصالت و ژرفای ما در نمازهای پنج‌گانه است و وقتی آنها را رها کنیم، به الله قسم بسان گرد و غباری پراکنده، از بین می‌رویم.

من می‌گویم: اصل صداقت، یعنی مراقبْ‌دانستنِ الله در پنهان و نهان. لقمان پرسش را چنین موعظه و نصیحت می‌کند:

﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦ [لقمان: 16].

«ای پسرک من، اگر [عمل تو] هموزن دانه‌ی خَردلی و در تخته سنگی یا در آسمان‌ها یا در زمین باشد، الله آن را می‌آورد، که الله بس دقیق و آگاه است».

گوید: اگر دانه‌ای خردل، که دانه‌ای کوچک به اندازه‌ی کنجد است، روی تخته سنگی سخت باشد و اصلاً پیدا نباشد، اللهِ شنوای بینا آن را می‌آورد، چرا؟ تا به او بگوید: فرزندم، اگر در پس دیوارها خود را پنهان کنی، الله با توست. اگر در پشت حصارها مخفی شوی، باز هم الله با توست. به همین خاطر عده‌ای از مردم هستند که نظارت الهی بر خود را فراموش کرده‌اند پس مسئولیت و امانتش را از بین برده است، کار و عملش را بسان گرد و غباری پراکنده، از بین برده است. بنده باید همواره در پیدا و پنهان، خلوت و جلوت(آشکار) الله را حاضر و ناظر بر خود بداند، به گونه‌ای الله را عبادت کند که گویی او را می‌بیند، و اگر او را نمی‌بیند، الله ﻷ او را می‌بیند:

﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ [المجادلة: 7].

«هیچ گفتگوی محرمانه‌ای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست».

اندلسی فرزندش را چنین نصیحت و پند می‌دهد:

وَإِذَا خَلَوْتَ بِرِیْبَةٍ فِی ظُلْمَةٍ

 

وَالنَّفْسُ دَاعِیَةٌ إلَى الطُّغْیَانِ

فَاسْتَحْیِ مِنْ نَظَرِ الْإِلَهِ وَقُلْ لَهَا

 

إِنَّ الَّذِی خَلَقَ الظَّلَامَ یَرَانِی

«اگر در تاریکی و ظلمت با تردید و گناه روبرو شدی، و نفس تو را به طغیان و سرکشی فرا می‌خواند، از نگاه پروردگار حیا کن و به نفست بگو، کسی‌که تاریکی را آفریده است، مرا می‌بیند».

به امام احمد گفتند: دلیل قدرت الله باری تعالی چیست؟ گفت: عجیب است، تخم مرغ، بیرونش نقره‌ی سفید و داخلش طلای ناب است. شکسته می‌شود و از آن حیوانی شنوا و بینا بیرون می‌آید، آیا این بر قدرت الله شنوای بینا دلالت نمی‌کند؟

مردی بادیه نشین در صحرا نماز می‌خواند، او دو رکعت نماز خواند. یکی از کافران به او گفت: برای چه کسی نماز می‌خوانی؟ گفت: برای الله گفت: آیا او را دیده‌ای؟ گفت: شگفتا از تو، علامت، نشانگر راه است، بچه شتر، دال بر شتر است، آسمان پر از برج است، شب بسیار تاریک است، ستارگان شکوفا می‌شوند، دریا موج می‌زند، آیا این بر الله شنوای بینا دلالت نمی‌کند؟!

قُلْ لِلطَّبِیبِ تَخَطَّفَتْهُ یَدُ الرَّدَی

 

مَنْ یَا طَبِیبُ بِطِبِّهِ أَرْدَاکَ

قُلْ لِلْمَرِیضَ نَجَا وَعُوفِیَ بَعْدَمَا

 

عَجَزَتْ فُنُونُ الطِّبِ مَنْ عَافَاکَ

«به پزشکی که دست مرگ او را ربود، بگو: ای پزشک، چه کسی با طبش تو را به زمین زد؟ به بیماری که پس از عجز و ناتوانی فنون طبی، نجات پیدا کرد و بهبود یافت، بگو: چه کسی تو را شفا داد؟»

رسول الله ج یک روز پیش از جنگ احد بر بالای منبر رفت و جنگ علیه ابوسفیان را اعلام داشت و کارها، ظلم و خشونتش نسبت به مدینه را محکوم کرد و گفت: در مدینه با آنها می‌جنگیم، در احد با آنان نمی‌جنگیم. جوانی بیست و پنج ساله برخاست و گفت: ای رسول الله، مرا از وارد شدن به بهشت محروم می‌کنی، قسم به الله که جز او اله و معبودی نیست، من وارد بهشت خواهم شد.

پیامبر اکرم ج از این شخصی که به الله قسم یاد کرد، لبخند زد و فرمود: «با چه چیزی می‌خواهی به بهشت بروی؟» با چه صلاحیت‌هایی؟ گفت: با دو ویژگی، اوّل این که: من الله و رسولش را دوست دارد، دوم این که: روز جنگ فرار نمی‌کنم.

رسول الله ج فرمود: «إِنْ تَصْدُقِ اللَّهَ یَصْدُقْکَ» «اگر با الله رو راست باشی، حتما خواسته‌هایت برآورده می‌سازد». یعنی اگر راستگو باشی، خواهی دید. جنگ و نبرد آغاز شد. جوان آمد و شخصاً در جنگ شرکت کرد. او بهشتی را که پهنایش آسمان و زمین است، می‌خواهد. برای شتر یا گوسفند نمی‌جنگد، بلکه به خاطر رضایت و خشنودی الله یگانه‌ی یکتا می‌جنگد. او در جنگ کشته شد، رسول الله ج از کنارش رد شد و خاک را از صورتش پاک کرد و فرمود:

«صَدَقْتَ اللهَ فَصَدَّقَکَ اللهُ صَدَقْتَ اللهَ فَصَدَّقَکَ اللهُ صَدَقْتَ اللهَ فَصَدَّقَکَ اللهُ»([6]). «با الله صادق و رو راست بودی پس الله هم تو را تصدیق کرد (و خواسته‌ات را برآورده نمود). با الله صادق و رو راست بودی پس الله هم تو را تصدیق کرد. با الله صادق و رو راست بودی پس الله هم تو را تصدیق کرد».

عجیب نیست که از میان شما، نیکوکاران بزرگواری بیایند و سیره‌ی سلف صالحی امثال خالد بن ولید که مرگ را به مبارزه طلبید، زنده گردانند. رومی به او گفت: ای خالد، اگر واقعاً آن‌گونه که ادعا می‌کنی، بر الله توکل داری، پس این شیشه‌ی پر از سم را بنوش.

خالد گفت: بسم الله توکلت علی الله و شیشه را سر کشید سپس گفت: الحمد الله، و هیچ گزندی به او نرسید، زیرا او بر الله یگانه‌ی یکتا توکل کرد.

قتیبه بن مسلم برای محاصره‌ی کابل، پایتخت افغانستان که به خاطر ترک نمازهای پنجگانه آن را از دست داده‌ایم، آمد. سپاهی که نماز نمی‌خواند، چگونه می‌خواهد، پیروز گردد؟ سپاهی که الله را نمی‌شناسد، چگونه به‌سوی او روی می‌آورد؟ چگونه پیروزی، فتح و روزی جز از درگاه الله، نازل گردد؟ پیروزی از آسمان می‌آید نه از زمین. ما در حالی به دنیا آمدیم که چیزی جز چند اسب، لباسی مندرس و تیرهای شکسته چیزی نداشتیم ولی دنیا را فتح کردیم.

سعد بن ابی وقاص – پیش از قتیبه – با سی‌هزار سرباز به قادسیه رفت در حالی که سپاه فارس دویست و هشتاد هزار نفر بودند. سعد برخاست تا نماز ظهر را برای مسلمانان امامت دهد. سی‌هزار نفر همراه او تکبیر گفتند و او به رکوع رفت و آنان همزمان با او به رکوع رفتند و به همین صورت همگی سجده کردند. در این هنگام رستم، فرمانده‌ی فارس که از دور این نظم و ترتیب سپاه را تماشا می‌کرد، انگشت به دهان گزید و گفت: محمد، سگ‌ها را تربیت کرده است، نه تنها این بلکه شیرها را نیز رام و تربیت کرده است.

رستم، فرمانده‌ی فارسیان به سعد گفت: می‌خواهم یکی از سربازانت را نزدم بفرستی تا با او صحبت کنم. او ربعی بن عامر که جوانی سی‌ساله بود، فرستاد. گفت: قیافه‌ات را تغییر نده، چرا که ما فقط با اطاعت الله در دنیا پیروز خواهیم شد. به او می‌گوید: چیزی نگیر، تاج و طلا و حریر نپوش، طبیعی باش، زیرا مبادی و اصول ما در دل‌های ماست و عزم و اراده‌ی ما آهن را در هم می‌شکند ربعی با همان اسب، نیزه و لباسش نزد رستم رفت.

وقتی رستم وزیران و فرماندهان سپاه او را دید، خندید. رستم گفت: آمده‌اید و می‌خواهید دنیا را با این اسب پشت خمیده، نیزه‌ی شکسته و لباس پاره پاره فتح کنید؟ ربعی گفت: بله به الله قسم. الله ما را فرستاده است تا بندگان را از عبادت بندگان به عبادت پروردگار بندگان و از تنگی دنیا به پهناوری آخرت و از ظلم و ستم ادیان به عدالت اسلام ببریم.

جنگ آغاز شد و سعد توانست در طی سه روز حساب این مجرم جنایتکار را یکسره کند و آنان را در میدان درهم کوبد:

﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٥ [الأنعام: 45].

«پس ریشه‌ی آن گروهی که ستم کردند برکنده شد، و ستایش برای الله، پروردگار جهانیان است».

او تکبیر گویان وارد ایوان‌های کسری شد و ایوان ترک خورد و اشک از چشمان سعد سرازیر گشت و گفت:

﴿کَمۡ تَرَکُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ٢٦ وَنَعۡمَةٖ کَانُواْ فِیهَا فَٰکِهِینَ٢٧ کَذَٰلِکَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِینَ٢٨ فَمَا بَکَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا کَانُواْ مُنظَرِینَ٢٩ [الدخان: 25-29].

«[وه!] چه باغ‌ها و چشمه‌سارانی [که آنها بعد از خود] بر جای نهادند. و کشتزارها و جایگاه‌های نیکو و نعمتی که از آن برخوردار بودند. [آری،] این چنین [بود] و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم. و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند».

قتیبه بن مسلم، کابل را محاصره کرد تا آن را فتح کند. قبل از محاصره گفت: محمد بن واسع را برایم پیدا کنید. دنبال عابد پرهیزگار محمد بن واسع ازدی یکی از بندگان بزرگی که در جنگ شرکت کرد، بگردید. آنان رفتند او را یافتند که دو رکعت نماز چاشت را خوانده بود و بر نیزه‌اش تکیه زده بود و انگشت سبابه‌اش را به‌سوی الله یگانه‌ی یکتا بلند کرده بود. فتح و پیروزی از کجا می‌آید؟ از جانب الله متعال، رزق و روزی از کجا می‌آید؟ از سوی الله یکتا.

یَا حَافِظَ الآمَالِ

 

أَنْتَ حَفِظْتَنِی وَمَنَعْتَنِی

وَعَدَا الظَّلُومُ عَلَیَّ کَیْ

 

یَجْتَاحَنِی فَنَصَـرْتَنِی

فَانْقَادَ لِی مُتَخَشِّعًا

 

لَـمَّا رَآکَ مَنَعْتَنِی

«ای حافظ آرزوها، تو مرا حفظ کردی و از من دفاع کردی، ستمگر به من تجاوز کرد تا مرا نابود کند و تو مرا یاری کردی، وقتی دید تو از من دفاع می‌کنی با ذلت تسلیمم شد».

تعدادی از سپاهیان عرب در حالی وارد اسراییل شدند که بر پرچم‌هایشان این عبارت نوشته شده بود:

آمَنْتُ بِالْبَعْثِ رَبًّا لَاشَرِیکَ لَهُ

 

وَبِالعُرُوبَةِ دِینًا مَا لَهُ ثَانٍ

«به بعث به عنوان پروردگاری که شریک و همتایی ندارد، ایمان آوردم و عربیت را بسان دینی که نظیر و همتایی ندارد، می‌شناسم».

صبحگاهان تانک‌ها شروع به بمباران کردند و حوالی ساعت ده، سپاهیان شکست خورده به سرزمین‌شان برگشتند. زنان بیوه شده بر سر و روی‌شان می‌زدند در این هنگام موشی دیان با لبخندی بر صفحه‌ی تلویزیون نمایان شد و می‌گفت: عرب‌ها جنگیدن را هم نمی‌دانند، وقتی نمازهای پنجگانه را رها کردند و به الله یگانه‌ی یکتا کفر ورزیدند، میمون زاده‌ی خوک آنان را مسخره می‌کند. این میمون صفت حرف می‌زند، زیرا در میدان جنگ گروهی غیر از آن اصحابی که با یهود جنگیدند را یافت. آنان نوادگان خالد و سعد و طارق و صلاح الدین نیستند.

در کنفرانسی دیگر، مردی چنین می‌گوید و دیگران برایش کف می‌زنند و تشویقش می‌کند:

هَبُوا لِیَ دِینًا یَجْعَلُ الْعُرْبَ مِلَّةً

 

وَسِیرُوا بِجُثْمَانِی عَلَى دِینِ بَرْهَمِ

«دینی به من ببخشید که عرب را بسان ملتی گرد هم آورد و جنازه‌ام را بر اساس دین برهمایی تشییع کنید».

او به اسلام کفر می‌ورزد و می‌گوید: هر دینی غیر از اسلام به من بدهید که عرب‌ها را در خود گرد هم آورد.

بِلادُکَ قَدِّمْهَا عَلَى کُلِّ مِلَّةٍ

 

وَمِنْ أَجْلِهَا أَفْطِر وَمِنْ أَجْلِهَا صُمِ

«سرزمینت را بر هر آیینی مقدم بدار و به خاطر آن روزه بخور و به خاطر آن روزه بگیر».

الله از آنچه می‌گویند بسیار والاتر و بزرگ‌تر است.

قتیبه بن مسلم گفت: محمد بن واسع را برایم پیدا کنید. او را در حالی یافتند که انگشتش را به آسمان بلند کرده بود و به درگاه الله دعا می‌کرد. نزد قتیبه آمدند و ماجرا را برایش تعریف کردند. او گفت: الحمد الله، به همان ذاتی که جانم در دست اوست، انگشت محمد بن واسع برایم از هزار شمشیر آخته و صدهزار جوان تازه نفس بهتر است. وقتی این اصل دانسته شود، موفقیت و پیروزی را فقط از الله واحد و یگانه می‌خواهیم. وقتی موفقیت به ما می‌رسد که ارتباطمان با الله و نیز ارتباطمان را با مردم اصلاح کنیم.

یکی از صالحان گوید: به الله قسم وقتی از فرمان الله سرکشی می‌کنم و گناهی از من سر می‌زند، تأثیرش را در رفتار چهارپا و خدمتکارم می‌بینم کسی‌که از الله نافرمانی کند، الله نیز همه چیز را در برابرش پیچیده می‌گرداند. مسئولش از او ناراضی است، امتش از او ناراضی و ناخرسند است، رؤسا از او ناراضی‌اند. کسی‌که بخواهد لباسی را به تن کند، الله همان را بر تنش می‌کند.

فَلَیْتَکَ تَحْلُو وَالْحَیَاةُ مَرِیرَةٌ

 

وَلَیْتَکَ تَرْضَی وَالْأَنَامُ غِضَابُ

وَلَیْتَ الَّذِی بَیْنِی وَبَیْنَکَ عَامِرٌ

 

وَبَیْنِی وَبَیْنَ العَالَمِینَ خَرَابُ

إِذَا صَحَّ مِنْکَ الْوُدُّ فَالْکُلُّ هَیِّنٌ

 

وَکُلُّ الَّذِی فَوْقَ التُّرَابِ تُرَابُ

«کاش تو شیرین باشی و زندگی تلخ باشد، کاش تو خشنود باشی و موجودات ناراحت باشند! کاش میانه‌ی من و تو آباد باشد و میانه‌ی من و عالمیان خراب باشد! وقتی دوستی تو برقرار باشد همه چیز آسان و هرچه روی خاک قرار دارد خاک است!»

دومین عنصر: شما را به دوری و اجتناب از معصیت چه در ظاهر و چه در باطن سفارش می‌کنم. این گناهان همه خشم، غضب و لعنتی از جانب الله یکتاست. الله متعال درباره‌ی بنی اسراییل می‌فرماید:

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِیَةٗۖ یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِۦۚ [المائدة: 13].

«پس به [سزای] پیمان شکستن‌شان لعنت‌شان کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدم، [به طوری که] کلمات را از مواضع خود تحریف می‌کنند و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند».

همچنین درباره‌ی آنان می‌فرماید:

﴿کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ [الجمعة: 5].

«همچون مَثَلِ خری است که کتاب‌هایی را بر پشت می‌کشد. [وه] چه زشت است وصف آن قومی که آیات الله را به دروغ گرفتند».

الله ﻷ می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦ [الحدید: 16].

«آیا برای کسانی که ایمان آورده‌اند هنگام آن نرسیده است که دل‌هایشان به یاد الله و آن حقیقتی که نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانی نباشند که از پیش بدان‌ها کتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا کشید، و دل‌هایشان سخت گردید و بسیاری از آنها فاسق بودند؟»

ثابت شده است که کوتاهی در طاعات الهی، باعث گرفتار شدن به گناهان و معصیت‌ها می‌شود و کسی‌که الله او را بر انجام طاعات ثابت و استوار بدارد، تا دم مرگ چنان خواهد بود:

﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَیُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِینَۚ وَیَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ٢٧ [إبراهیم: 27].

«الله کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می‌گرداند و ستمگران را گمراه می‌سازد و الله هرچه بخواهد انجام می‌دهد».

بعضی از برادرانم به من گفته‌اند که در کشور الجزایر جوان عابدی و یکی از اولیای الله بود که اتفاقی برایش رخ داد و ماشینش چپ کرد. او سه روز بیهوش بود. آیا می‌دانید در این سه روز چه می‌گفت؟ او در این مدت بیهوشی، سوره‌ی فاتحه را می‌خواند، صبح و شب فاتحه را می‌خواند تا این که جان به جان آفرین تسلیم کرد.

جوان دیگری در همین کشور، دچار سوانح رانندگی شد و ماشینش چپ می‌کند ولی در حالی فجیع و در کفر و بی‌دینی یافته می‌شود که با خود تکرار می‌کند: آیا محبت، خودباختگانی چون ما دیده است:

﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَیُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِینَۚ وَیَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ٢٧ [إبراهیم: 27].

«الله کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می‌گرداند، و ستمگران را گمره می‌سازد، و الله هرچه بخواهد انجام می‌دهد».

آن یکی با سوره‌ی فاتحه بزرگ شد و با فاتحه مرد و این یکی با «آیا عشق، خودباختگانی چون ما دیده است؟» بزرگ شد و با گفتن همان عبارت مرد، زیرا اعتقاد و منهجش این‌گونه است و الله هرکه را بخواهد ثابت و استوار می‌گرداند و هرکه را بخواهد گمراه می‌کند اما با اسباب، اراده‌ها و خواسته‌ی بنده و الله هرکه را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند.

با دانستن این مطلب، وظیفه‌ی بنده است که دست از گناهان بکشد و از الله بترسد تا الله نیز او را بر راه راست بگمارد و دستش را بگیرد. ما به نعمت‌های پیدا و پنهان الله نسبت به خود اعتراف می‌نماییم، ولی بعضی از فرزندان ما کفران نعمت می‌کنند:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ کُفۡرٗا وَأَحَلُّواْ قَوۡمَهُمۡ دَارَ ٱلۡبَوَارِ٢٨ [إبراهیم:28].

«آیا به کسانی که [شکر] نعمت الله را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت در آوردند ننگریستی؟»

کسی که اتفاقات و رویدادهایی که چند روز پیش رخ داده بود را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد، درمی‌یابد گروهی از مردم بدون فهم و درک زندگی می‌کنند و هیچ‌گونه آگاهی ندارند. باید چنین افرادی را دعوت کرد و آنان را به طاعت الله تشویق نمود. این وظیفه‌ی دعوتگران، والدین و اساتید است. بر همه‌ی آنان است که این نسل را توجیه کنند، نسلی که مسجد را رها کرده است و وقتی مسجد را رها کند برای پر کردن اوقات فراغتش به هر چیزی روی می‌آورد. نسلی که به دنبال وقایعی است که نباید باشد، امنیت را تهدید می‌کند، موجب آزار و ناراحتی مردم می‌گردد و وقت و آینده‌اش را نابود می‌نماید.

به کافر نشان داده شده است که امت ما و رسالت ما در زندگی این چنین است، غوغا و داد و فریاد، رقص، کف زدن، هتک حرمت و عرعر کردن! حال آن که اسلام از تمام این امور پاک و مبرا است، اسلام دین عقل و نقل است، اسلام مبادی و اصول جاودانه است، اسلام، رسالت زندگی است.

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨ وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩ [لقمان: 18-19].

«و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو که الله خودپسندِ لافزن را دوست نمی‌دارد. و در راه رفتنِ خود میانه‌رو باش، و صدایت را آهسته ساز، که بدترین آوازها بانگ خران است».

پس دومین عنصر، دست برداشتن از گناهان است. شافعی از حافظه‌ی بد و فراموشی نزد شیخش شکایت کرد. شیخ او را به ترک معصیت الله ﻷ فرمان داد:

شَکَوْتُ إِلَی وَکِیعٍ سُوءَ حِفْظِی

 

فَأَرْشَدَنِی إِلَی تَرْکِ الْـمَعَاصِی

وَأَخْبَرَنِی بِأَنَّ الْعِلْمَ نُورٌ

 

وَنُورُ اللهِ لَا یُهْدَی لِعَاصِی

«نزد وکیع از حافظه‌ی بدم شکایت کردم، او مرا به ترک گناهان راهنمایی کرد،

به من گفت که علم نور و روشنایی است و نور الله به شخص گناهکار هدیه نمی‌شود».

یکی از مردم نگاهی حرام انداخت، یکی از علما به او گفت: آیا به حرام نگاه می‌کنی، به الله قسم نتیجه و پیامدش را خواهی دید. گوید: من پس از چهل سال قرآن را فراموش کردم! زیرا تأثیرش این است.

آثار گناهان بسیار زیاد است، از جمله: سنگدلی و این بلایی است که ضربه‌ی سختی به یهودیان زد، زیرا آنان الله را فراموش کردند و الله آنان را از خودشان غافل نمود. از دیگر تأثیرات گناهان، لعنت است، زیرا وقتی بنده در ارتکاب گناهی استمرار ورزد و بر قلبش مهر نهد، پناه بر الله مورد لعنت قرار می‌گیرد.

از دیگر نتایج گناهان، کم شدن برکت در رزق و روزی است. هم‌چنین بدبختی. ما و شما دیده‌ایم کسانی را که در کاخ‌های برافراشته، ماشین‌های مدل بالا، لباس‌های فاخر و پر رزق و برق زندگی می‌کنند، انواع و اقسام نوشیدنی‌ها و خوارکی‌ها را در اختیار دارند ولی به امنیت و آرامش نرسیده‌اند:

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦ [طه: 124-126].

«و هرکس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگیِ تنگ [و سختی] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‌کنیم. می‌گوید: پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟ می‌فرماید: همان طور که نشانه‌های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان‌گونه فراموش می‌شوی».

ابراهیم بن ادهم یکی از صالحان، بر تخته سنگی می‌نشست و چیزی جز تکه نانی نداشت، ولی با ذکر، تلاوت و عبادتش در بهشت و ناز و نعمت زندگی می‌کرد. مردم به او گفتند: آیا تو خوشبختی؟ گفت: قسم به الله که معبودی جز او نیست، من در خوشبختی‌ای به سر می‌برم که اگر پادشاهان از آن مطلع گردند، با شمشیر برای گرفتنش با من می‌جنگند.

شیخ الاسلام، ابن تیمیه از مال دنیا چیزی جز لباس و عمامه‌ای نداشت. اما زمانی که بدعت‌گزاران و گناهکاران او را به خاطر رد کردن‌شان زندانی کردند، گفت: دشمنانم با من چه می‌کنند؟ بهشت و باغ من در دلم است، هرجا که بروم همراه من است. کشتن من شهادت است، تبعید کردنم سیاحت است و زندان را بر او بستند و او گفت:

﴿فَضُرِبَ بَیۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِیهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣ [الحدید: 13].

«آنگاه میان آنها دیواری زده می‌شود که آن را دروازه‌ای است: باطنش رحمت است و ظاهرش روی به عذاب دارد».

یکی از فاجران سلجوقی به او گفت: ای ابن تیمیه، مردم ادعا می‌کنند که تو می‌خواهی پادشاهی ما را نابود کنی و آن را از ما بگیری.

او گفت: پادشاهی تو را؟

گفت: بله.

گفت: به الله سوگند ملک و پادشاهی تو نزد ما به اندازه‌ی یک فَلس ارزش ندارد!

زیرا او خوشبختی را می‌خواهد و خوشبختی به الله قسم جز با ذکر الله حاصل نمی‌گردد. کسی‌که کتاب «دع القلق وابدأ الحیاة» «نگرانی را رها کن و زندگی را آغاز کن» دیل کارنگی و «الإنسان لایقوم وحدة» «انسان به تنهایی نمی‌تواند برخیزد» را مطالعه کند می‌یابد که آنان به خوشبختی نرسیدند.

یکی از آنان گوید: به دنبال خوشبختی گشتیم ولی شکست خوردیم. نویسنده‌ی این کتاب خودش را با کاردی سر برید، زیرا به خوشبختی نرسید.

خوشبختی چیست؟ خوشبختی آن است که هر روز پنج بار وضو بگیری، روزی پنج بار نمازهای فرضت را بخوانی و با نافله بر آن بیفزایی. خوشبختی یعنی خواندن قرآن مجید و اندیشیدن در آیاتش. خوشبختی یعنی همواره الله یگانه را ذکر کنی، خوشبختی یعنی همواره در حال توبه باشی، خوشبختی یعنی زشتی‌ها، فحشا و گناهان را از خانه‌ات بیرون کنی. اینکه مردی جدی، مربی، معلم و در جامعه و امتت جایگاهی داشته باشی و آنان را به‌سوی بهشتی که پهنایش به اندازه‌ی آسمان‌ها و زمین است، هدایت کنی:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ٦ [التحریم: 6].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و کسان‌تان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید: بر آن [آتش] فرشتگانی خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند. از آنچه الله به آنان دستور داده است، سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که مأمورند انجام می‌دهند».

برای ما تعریف کرده‌اند که شخصی که سن و سالش بیش از چهل سال است، هنگام شروع مسابقه چشم به تلویزیون دوخته بود وقت نماز شد و برای اینکه مسابقه را از دست ندهد، سراندازش را برداشت و پوشید و سپس چهار نوک به زمین زد و سپس سلام داد و به ادامه‌ی تماشای مسابقه پرداخت! آیا نماز خواندن این‌گونه است؟ آیا این قلبی است که نور بر آن تابیده است؟

﴿ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ إِذَآ أَخۡرَجَ یَدَهُۥ لَمۡ یَکَدۡ یَرَىٰهَاۗ وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ٤٠ [النور: 40].

«تاریکی‌هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. هرگاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را می‌بیند، و الله به هرکس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود».

شخص دیگری را می‌بینی که برای امور دنیا بسیار شور و اشتیاق دارد و اگر فرزندش ده ریال گم کند دنیا را به خاطر آن زیر و رو می‌کند، ولی پسرش نماز نمی‌خواند، سیگار می‌کشد، شب و روز به موسیقی مبتذل گوش می‌کند، قرآن نمی‌خواند، با گروه‌های منحرف در قهوه‌خانه‌ها و باشگاه‌ها در ارتباط است و با این وجود ناراحت و عصبانی نمی‌شود!! این چه قلبی است؟

برادران گرامی، ای قهرمانان، ای فرزندان کسانی که کلمه‌ی لا اله الا الله را بالا بردند و آن را بر تمام بشریت تقسیم نمودند، شما را به الله قسم، مسئولیت‌ها و وظایف و اهدافمان را در زندگی دنیا بشناسیم، اگر آن را شناختیم و دانستیم، به امت، دین و سرزمینمان خدمت بزرگی رسانده‌ایم و خودمان را از همه بالاتر می‌بریم وگرنه اگر مسأله، مسأله‌ی پیشرفت مادی و تمدن دنیایی باشد، کفار در همه‌ی زمینه‌ها بر ما پیشی گرفته‌اند.

ما نه هواپیما ساخته‌ایم، نه ماشین، نه موشک، نه فریزر و نه یخچال ولی آمده‌ایم تا دل‌ها و قلب‌ها را بسازیم، آمده‌ایم تا اسلام و دین را به مردم تقدیم کنیم. کرسی مرسون گوید: ما هواپیما، موشک یخچال به شما دادیم ولی شما اسلام را به ما ندادید، ما را از اسلام محروم کردید! بله آنان اسلام را می‌خواهند.

تمام دین‌ها در میدان ناموفق و ناکام ماندند جز دین الله، دین اسلام. بی‌دینی امتحان شد که لعنتی بیش نبود، همچنین مسیحیت تحریف شده است و نیز یهودیت تحریف شده است و کمونیستی شده است. مردم به دین الله روی آوردند ولی بسیاری از جوانان ما به خود مغرور شدند و بر اوامر الهی تکبر ورزیدند. برخی از آنان نماز را به کلی ترک گفته‌اند، آیا این‌ها می‌خواهند اسلام را به بشریت تقدیم کنند؟

برادران دینی‌ام، این اطلاعات برای شما عجیب و تازه نیست، اما به خاطر یادآوری و پند و عبرت گرفتن است، شاید که الله به اوضاع و احوال ما رحمی کند، زیرا گناهان زیاد شده‌اند و دلیلش ترک نمازهای پنج‌گانه است. به همین خاطر عمر در قادسیه برای سعد چنین نوشت: «نماز، نماز، دشمن شما فقط با گناهان و معصیت‌های شما بر شما پیروز خواهد شد». یا آن‌گونه که عمر س گفته است.

برادران دینی‌ام، از الله متعال مسألت دارم که گناهان و اشتباهات من و شما را بیامرزد و ما را صالحانی اصلاح‌گر و نمازگزارانی روزه دار و ذاکرانی عبادتگزار بگردان.

یَا رَبِّ عَفْوَکَ لَاتَأْخُذْ بِزَلَّتِنَا

 

وَارْحَمْ أَیَا رَبِّ ذَنْبًا قَدْ جَنَیْنَاهُ

کَمْ نَطْلُبِ اللهَ فِی ضَرٍّ یَحُلُّ بِنَا

 

فَإِنْ تَوَلَّتْ بَلَایَانَا نَسِینَاهُ

نَدْعُوهُ فِی الْبَحْرِ أَنْ یُنْجِی سَفِینَتُنَا

 

فَإِنْ رَجَعْنَا إِلَى الشَّاطِئِ عَصَیْنَاهُ

وَنَرْکَبُ الْجَوَّ فِی أَمْنٍ وَفِی دَعَةٍ

 

فَمَـا سَقَطْنَا لِأَنَّ الْحَافِظَ اللهُ

«بارالها، خواهان عفو و بخشایش تو هستیم، ما را بر لغزش‌هایمان مگیر، اللها! گناهانی که از ما سر زده است را ببخش، چه بسیار الله را هنگام ضرر و زیانی که به ما می‌رسد، می‌طلبیم و وقتی بلا و مصیبت‌مان برطرف شد، او را فراموش می‌کنیم، در دل دریا او را می‌خوانیم تا کشتی ما را نجات دهد، و زمانی که به ساحل می‌رسیم، از او سرکشی می‌کنیم، در هواپیما سوار می‌شویم و در امنیت به آسمان‌ها پرواز می‌کنیم و سقوط نمی‌کنیم، زیرا الله حافظ و نگه‌دار است».

برادران ارجمند، ای کسانی که منفعت را برای امت به ارمغان آورده‌اید، ای کسانی که شب‌ها بیدار می‌مانید تا دیگران بخوابند:

﴿قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ [التحریم: 6].

«خودتان و کسان‌تان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظِ کنید».

آتش جهنم را برای خودتان خاموش کنید، خود و خانواده‌ی خود را از آتش نجات دهید، عهد و پیمان‌تان با الله را حفظ کنید و آن را با ادا نکردن نمازهای پنج‌گانه در مسجد از بین نبرید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، بر تلاوت، حفظ، فهم و تدبر در کتاب پروردگارتان مداومت ورزید و خودتان را برای روزی که الله درباره‌اش چنین می‌فرماید، آماده سازید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ١ یَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ کُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُکَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُکَٰرَىٰ وَلَٰکِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِیدٞ٢ [الحج: 1-2].

«ای مردم، از پروردگار خود پروا کنید، چرا که زلزله‌ی رستاخیز امری هولناک است. روزی که آن را ببینید، هر شیردهنده‌ای آن را که شیر می‌دهد [از ترس] فرو می‌گذارد، و هر آبستنی بار خود را فرو می‌نهد، و مردم را مست می‌بینی و حال آنکه مست نیستند، ولی عذاب الله شدید است».

والله أعلم وصلی علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.

***

 




[1]- لفظش از این حبان است، حدیث 276، ترمذی به همین نحو، حدیث 2459 و ر.ک: المشکاة، حدیث 5130.

[2]- بخاری، شماره‌ی، 2821.

[3]- مسلم، حدیث 1443، 1444 و احمد، حدیث 1845.

[4]- بخاری، حدیث 522 و مسلم، حدیث 1472.

[5]- احمد، حدیث 26078، ابن ماجه، حدیث 1674 از ام سلمه ل احمد، حدیث 586، ابوداود، حدیث 5151، ابن ماجه، حدیث 2769 از علی س و ر.ک: الصحیحه، حدیث 868.

[6]- این حدیث را نیافتم ولی شبیه آن را نزد نسایی یافتم، حدیث 1954، سنن بیهقی، حدیث 4851 و حاکم، حدیث 6582.

حقوق فرزندان

حقوق فرزندان

إن الحمد لله نحمده ونستعینه ونستغفره ونستهدیه ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سیئات أعمالنا من یهده الله فلا مضل له ومن یضلل فلا هادی له.

وأشهد أن لا إله إله الله وأشهد أن محمدًا عبده ورسوله صلی الله علیه وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

در این چند صفحه روی سخنم با والدین و وظایف‌شان است و به الله قسم چه مسئولیت بزرگی است که الله متعال از بالای هفت آسمان بر گردن‌شان نهاده است، روزی که الله سبحان به رهبر و مسئول خانه‌ی مسلمان می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَیۡهَا مَلَٰٓئِکَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ٦ [التحریم: 6].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و کسان‌تان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید: بر آن [آتش] فرشتگانی خشن [و] سختگیر [گمارده شده] اند. از آنچه الله به آنان دستور داده سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که مأمورند انجام می‌دهند».

نسل صالح و نیکوکار ما و در رأس آنان پیامبران، این مسئولیت را شخصاً به دوش می‌کشند و به روشی که خواست و مورد پسند الله تعالی است به تربیت این نسل پرداخته‌اند.

الله ﻷ در کتاب کریمش داستان‌هایی در این زمینه از پیامبران و افراد صالح برایمان بازگو کرده است.

آیا الله ﻷ سخن یعقوب ÷ را نقل نفرمود – روزی که با یوسف مهربانی نمود و با ملایمت و نرمی با او رفتار نمود و به او گفت:

﴿یَٰبُنَیَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡیَاکَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیۡدًا [یوسف: 5].

«ای پسرک من، خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی می‌اندیشند، زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است».

آیا لقمان به فرزندش که او را آن‌گونه که مورد خواست و رضایت الله است، تربیت می‌کند، نفرمود:

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣ [لقمان: 13].

«و [یاد کن] هنگامی را که لقمان به پسر خویش – در حالی که وی او را اندرز می‌داد – گفت: ای پسرک من، به الله شرک میاور که به راستی شرک ستمی بزرگ است».

او ایمان و توحید را در دل کودک غرس داد تا او را عبادتگری برای الله متعال پرورش دهد.

نوزاد به محض این که پا به این زمین می‌نهد، مسلمان و موحد به دنیا می‌آید، رسول الله ج می‌فرماید:

«مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلاَّ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ»([1]). «هر نوزادی بر فطرت متولد می‌شود، این پدر و مادرش هستند که او را یهودی، یا مسیحی و یا آتش پرست می‌کنند».

یا آن‌گونه که رسول الله ج فرموده است.

وَلَدَتْکَ أُمُّکَ بَاکِیًا مُستَصْـرِخًا

 

وَالنَّاسُ حَولَکَ یَضْحَکُونَ سُرُورًا

فَاعْمَلْ لِنَفْسِکَ أَنْتَ تَکُونُ إِذَا بَکَوا

 

فِی یَوْمِ مَوْتِکَ ضَاحِکًا مَسْـرُورًا

«مادرت تو را در حالی که گریه و فریاد می‌زدی، به دنیا آورد، حال آن که افراد پیرامونت از شادی و خوشحالی می‌خندیدند، تو برای خودت چنان عمل و توشه داشته باش که در روز مرگت، وقتی آنان گریانند، تو شادمان و خنده رو باشی».

روزی که نوزاد پا بر این زمین می‌نهد، اولین مسئول و سرپرستش پدرش است و وظیفه‌اش این است که او را به ساحل سلامتی و راه بهشت رهنمون سازد.

لقمان ÷ به پسرش می‌گوید:

﴿یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ [لقمان: 13].

«ای پسرک من، به الله شرک میاور».

آیا روشی شگفت انگیزتر از این شنیده‌ای؟ آیا کیفیتی بهتر از این دیده‌ای؟

﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ [لقمان: 17].

«ای پسرک من، نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار».

سپس افزود:

﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَ [لقمان: 17].

«و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش».

او دانست که پس از اقامه‌ی نماز و امر و نهی کردن، با مشکلات و سختی‌هایی مواجه خواهد شد پس به او گفت:

﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَ [لقمان: 17].

«و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش».

سپس به او گفت:

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨ [لقمان: 18].

«و از مردم [به غرور] رُخ برمتاب، و در زمین متکبرانه راه مرو که الله خود پسند فخر فروش را دوست نمی‌دارد».

یعنی: بر بندگان الله تکبر مکن و خود پسند مباش، به خودت مبال چرا که تو بنده‌ی الله یگانه‌ی یکتا هستی.

سپس به او گفت:

﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩ [لقمان: 19].

«و در راه رفتنِ خود میانه‌رو باش و صدایت را آهسته ساز، که بدترین آوازها بانگ خران است».

مؤدب و مورد قبول مردم باش، فروتن، راحت و نرم خو.

رسول الله ج به تربیت فرزندان اهمیت خاصی داد نه تنها این بلکه او بزرگ‌ترین مربی است و اوست که فضیلت و برتری‌ها را در این نسل منتشر ساخت و اوست که الله به وسیله‌ی او گمراهان را از گمراهی و کوران را از کوری و نابینایی نجات داد.

إِنَّ الْبَرِیَّةَ یَوْمَ مَبْعَثِ أَحْمَدٍ

 

نَظَرَ الإِلَهُ لَهَا فَبَدَّلَ حَالَهَا

بَلْ کَرَّمَ الإِنْسَانَ حِیْنَ اخْتَارَ مِنْ

 

خَیْرِ الْبَرِیَّةِ نَجْمَهَا وَهِلَالَهَا

«روزی که احمد مبعوث شد، الله به مخلوقات نظری انداخت و احوال‌شان را تغییر داد و دگرگون ساخت، بلکه با انتخاب کردن بهترین آفریدگان به عنوان ستاره و هلال مخلوقات، انسان‌ها را گرامی داشت».

در حدیثی حسن آمده است که به انس بن مالک س فرمود:

«یَا بُنَىَّ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُصْبِحَ وَتُمْسِىَ لَیْسَ فِى قَلْبِکَ غِشٌّ لأَحَدٍ فَافْعَلْ»([2]). «ای پسرک من! اگر بتوانی که روز و شب خود را بدون این که در قلبت درباره‌ی کسی کینه‌ای داشته باشی سپری کنی، این کار را انجام بده».

در سنن ترمذی حدیثی با سند حسن از ابن عباس ب آمده است که گفت: پشت سر پیامبر سوار بودم که به من فرمود: «ای پسر بچه!»

گفتم: لبیک و سعدیک ای رسول الله.

فرمود: «ای پسر بچه!»

گفتم: لبیک و سعدیک ای رسول الله.

فرمود: «ای پسر بچه!»

گفتم: لبیک و سعدیک ای رسول الله.

فرمود:

«إِنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ احْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ تُجَاهَکَ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَاعْلَمْ أَنَّ الأُمَّةَ لَوِ اجْتَمَعَتْ عَلَى أَنْ یَنْفَعُوکَ بِشَیْءٍ لَمْ یَنْفَعُوکَ إِلاَّ بِشَیْءٍ قَدْ کَتَبَهُ اللَّهُ لَکَ وَلَوِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یَضُرُّوکَ بِشَیْءٍ لَمْ یَضُرُّوکَ إِلاَّ بِشَیْءٍ قَدْ کَتَبَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ رُفِعَتِ الأَقْلاَمُ وَجَفَّتِ الصُّحُفُ»([3]). «پسر جان! من چند کلمه به تو می‌آموزم: همواره فرامین الله را رعایت کن تا او نیز تو را حفظ کند، فرامین الله را رعایت کن، همواره او را در کنارت خواهی یافت، وقتی تقاضا می‌کنی، از الله بخواه، وقتی یاری می‌خواهی از الله یاری جوی، بدان اگر همه‌ی امت جمع شوند تا منفعتی به تو رسانند، نمی‌توانند مگر آنچه الله برایت نوشته است. و اگر تمام امت جمع شوند تا ضرری به تو برسانند، نمی‌توانند مگر آنچه الله برایت نوشته باشد، قلم‌ها برداشته شد و نامه‌های اعمال خشک گردید».

بله به یاد الله! به یاد الله باش تا او تو را حفظ کند، آیا پدر و مادرها فرزندان‌شان را به این عبارات سفارش نموده‌اند؟

آیا روزی که پدر اول صبح با پسرش به سر کار یا به مدرسه یا به مزرعه می‌رود، در وقت خداحافظی به او می‌گوید: «الله را به یاد داشته باش تا او از تو محافظت کند».

یکی از دانشمندان اندلسی پسرش را چنین سفارش نمود:

موسوعة الشعر الإسلامی – (718/7).

وَإِذَا خَلَوْتَ بِرِیْبَةٍ فِی ظُلْمَةٍ

 

وَالنَّفْسُ دَاعِیَةٌ إلَى الطُّغْیَانِ

فَاسْتَحْیِ مِنْ نَظَرِ الْإِلَهِ وَقُلْ لَهَا

 

إِنَّ الَّذِی خَلَقَ الظَّلَامَ یَرَانِی

«اگر در تاریکی و ظلمت با تردید و گناه روبرو شدی و نفس تو را به طغیان و سرکشی فرا می‌خواند، از نگاه پروردگار حیا کن و به نفست بگو، کسی‌که تاریکی را آفریده است، مرا می‌بیند».

بله! او مراقبت و ترس را در دل فرزندان کاشته است، تا در حالی پرورش یابند که از الله یگانه یکتا بترسند. این تربیت ایمانی است که الله خواسته است.

اندلسی دیگری فرزندش را چنین سفارش کرد:

أَبَابَکْرٍ دَعَوْتُکَ لَوْ أَجَبْتَ

 

إِلَى مَا فِیهِ حَظُّکَ لَوْ عَلِمْتَ

إِلَى عِلْمٍ تَکُونُ بِهِ إِمَامًا

 

مُطَاعًا إِنْ نَهَیْتَ وَإِنْ أَمَرْتَ

وَیَجْلُو مَا بِقَلْبِکَ مِنْ عَمَاهَا

 

وَیَهْدِیکَ السَّبِیلَ إِذَا ضَلَلْتَ

ای ابوبکر، اگر بپذیری تو را دعوت می‌کنم به‌سوی آنچه که شانس تو در آن است اگر درک کنی، به سوی علم و دانشی که به وسیله‌ی آن در امر و نهی، امام و پیشوا شوی، کوری دلت بر طرف شود و وقتی گمراه شوی تو را به راه هدایت کند».

جعفر صادق / در حالی که فرزندش را وصیت می‌کرد، گفت:

فرزندم، با فرد فاجر و نافرمان از پدر و مادر، بخیل و دروغگو دوستی مکن، زیرا فاجر مستحق لعنت الله است، نافرمان از پدر و مادر، ظلم به پدر و مادرش او را تعقیب می‌کند، بخیل ضروری‌ترین چیزت را به تو می‌فروشد، دروغگو چیز دور را برای تو نزدیک و نزدیک‌ها را از تو دور می‌کند.

مادر حبیب بن زید، او را صادقانه و خالص برای الله تربیت می‌کند.

او مجاهدی در راه الله پرورش یافت. رسول الله ج او را نزد مسیلمه‌ی کذاب دجال در یمامه فرستاد. او در حالی که بیست سال داشت، بر مسیلمه‌ی کذاب وارد شد.

مسیلمه به او گفت: آیا گواهی می‌دهی که محمد رسول الله است؟

گفت: بله.

گفت: آیا گواهی می‌دهی که من رسول الله هستم؟

گفت: من چیزی نمی‌شنوم.

مسیلمه او را در حالی که حاضر نبود از دینش باز گردد، تکه تکه کرد([4]).

مَنْ ذَا الَّذِی رَفَعَ السُّیُوفَ لَیَرْفَعَ

 

اسْمَکَ فَوْقَ هَامَاتِ النُّجُومِ مَنَارا

کُنَّا جِبَالاً فِی الْجِبَالِ وَرُبَّمَا

 

صِرْنَا عَلَى مَوْجِ البِحَارِ بِحَارا

أَرْوَاحُنَا یَا رَبِّ فَوْقَ أَکُفِّنَا

 

نَرْجُو ثَوَابَکَ مَغْنَمًا وَجَوَارا

«چه کسی شمشیر کشید تا نام تو بسان مناره‌ای، بر بالای ستارگان برافراشته شود،

ما کوهی در میان کوه‌ها بودیم و شاید بر موج دریا، دریا شدیم، پروردگارا!، ما جان بر کف نهاده‌ایم، و امیدواریم که ثواب، جوار و همسایگی تو را به غنیمت ببریم».

خنسا ل که نخعی [نام یک قبیله] است، چهار پسرش را برای جنگ قادسیه آماده می‌کرد. او آنان را بر استقامت، نماز و ذکر تربیت نموده بود. وقتی جنگ شروع شد به آنان گفت: فرزندانم، من مادرتان هستم، به الله قسم نه به پدرتان خیانت کردم و نه به دایی‌تان. وقتی جنگ شروع شد، بدان روی آورید و به‌سوی قهرمانانش بشتابید و با مردانش بجنگید شاید که الله چشمانم را با شهادت شما روشن و نورانی گرداند.

نبرد آغاز شد و چهار پسر در همان ابتدای روز به شهادت رسیدند و عده‌ای از مسلمانان آمدند تا این خبر را به او برسانند. او لبخند زد و بسیار شاد و خوشحال گشت و گفت: شکر و سپاس الله را که مرا با شهادت‌شان در راه خودش خوشبخت و سرافراز نمود.

اَلْأُمُّ مَدْرَسَةٌ إِذَا أَعْدَدْتَهَا

 

أَعْدَدْتَ شَعْبًا طَیِّبَ الأَعْرَاقِ

اَلْأُمُّ نَبْتٌ إِنْ تَعَهَّدَهُ الْحَیَا

 

بِالرِّیِّ أَوْرَقَ أَیَّمَا إِیرَاقِ

 

مادر دبستانی است گر کردی مهیا

 

آماده کردی ملتی نیکو و زیبا

یا چون گیاهی که اگر آب حیا را

 

در پای او ریزی شود پاک و مصفا

اسما دختر ابوبکر ب ذات النطاقین، که الله آن دو را (دو کمربند را) برایش نشانی در بهشت قرار داد، به پسرش عبدالله بن زبیر، دلاوری که در حجون به صلیب کشیده شده بود، چنین می‌گوید.

به او که آمده بود از ترس حجاج بن یوسف ثقفی خودش را تسلیم کند گفت: فرزندم، صبور و بردبار باش که تو بر حق هستی.

او گفت مادر جان! می‌ترسم که پس از سر بریدنم، مرا سلاخی کند و بدنم را تکه تکه نمایند.

او گفت: فرزندم، پوست کندن و سلاخی کردن گوسفند پس از سر بریدنش، ضرری به او نمی‌رساند.

پس بر حق استوار ماند و کفن به تن نمود و در راه الله شهید شد.

حقوق فرزندان بر والدین:

1-  انتخاب همسر صالح.

ویژگی‌های همسر خوب و صالح چیست؟

رسول الله ج در حدیث صحیحی می‌فرماید:

«تُنْکَحُ الْمَرْأَةُ لأَرْبَعٍ لِمَالِهَا وَلِحَسَبِهَا وَجَمَالِهَا وَلِدِینِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاکَ»([5]). «زن به خاطر چهار چیز، نکاح می‌شود: به خاطر مالش، نسب‌اش، زیبایی‌اش، و دینش پس – دست‌هایت، خاک آلود گردد – زن دیندار، انتخاب کن».

بنابراین دین مهم‌ترین ویژگی زن است و دینداری اصل قرار می‌گیرد و بقیه تابع آن هستند.

ما معتقدیم که زیبایی مطلوب و ضروری است، حسب نیز مرغوب و خوب است و همین طور مال و ثروت. همه‌ی این‌ها چنان‌که گفتم بعد از دینداری می‌آید، زیرا زمانی که در برخی مواقع در انتخاب اشتباهی صورت گرفت، نسلی منحرف نشأت یافت که نه الله را می‌شناخت و نه از سرای آخرت چیزی می‌دانست زیرا او تابع تربیت مادرش است.

پس اولین مسؤولیت والدین انتخاب همسری صالح است که الله و سرای آخرت را می‌خواهد. به الله سوگند زنی که نه الله را می‌خواهد و نه به کتاب الله و سنت پیامبرش عمل می‌کند، هیچ سود و فایده‌‌ای ندارد. مگر الله ﻷ بر زن نوح خرده نگرفت؟ مگر زن لوط را سرزنش و ملامت ننمود؟ اما در عوض همسر فرعون را که در خانه‌ی فرعون کافر بود، ستایش نمود و دلیلش ایمان و تقوا بود.

حکمت پیوند و ارتباط: الله سبحانه و تعالی می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّیَّةٗۚ [الرعد: 38].

«وقطعاً پیش از تو [نیز] رسولانی فرستادیم، و برای آنان زنان و فرزندانی قرار دادیم».

پیوند مرد و زن در اسلام امری کاملاً شرافتمندانه است و آن‌گونه که دشمنان بشریت ادعا می‌کنند، به خاطر شهوت سرکش نیست، بلکه هدف عمران و آبادی زمین با وجود فرزندانی است که رسالت و هدایت را برای مردم حمل کنند و نسل بزرگی از زاهدان، عبادتگران و رهبران را تشکیل دهند.

اما چرا آن عقل‌ها و مغزهایی که راه الله را نشناخته است، از این حکمت غافل مانده است؟

به همین جهت بخاری در کتاب صحیحش در باب «درخواست فرزند برای جهاد در راه الله» داستان سلیمان ÷ را آورده است که گفت:

«امشب نزد صد زن می‌روم که هرکدام مجاهدی در راه الله به دنیا بیاورد»([6]).

در صحیحین از ابن عباس ب آمده است که پیامبر اکرم ج می‌فرماید:

«أَمَا لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ یَقُولُ حِینَ یَأْتِى أَهْلَهُ بِاسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ جَنِّبْنِى الشَّیْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّیْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا، ثُمَّ قُدِّرَ بَیْنَهُمَا فِى ذَلِکَ، أَوْ قُضِىَ وَلَدٌ، لَمْ یَضُرَّهُ شَیْطَانٌ أَبَدًا»([7]). «اگر شخص، هنگام هم‌بستری با همسرش بگوید: به نام الله، پروردگارا، شیطان را از ما و آنچه به ما عنایت می‌کنی، دور نگهدار. اگر از آن هم‌بستری، فرزندی به وجود آید، هیچ شیطانی، هرگز به او ضرری نمی‌رسانند».

رسول الله ج به ما آموخته است که وقتی فرزندی از ما متولد می‌شود، در گوشش اذان بگوییم تا اولین چیزی که در این زمین به گوشش می‌رسد، ندای حق باشد و از همان کودکی بندگی الله را نماید.

این سنتی است که بسیاری از مردم از آن غافلند و شاید کودک به گونه‌ای پرورش یابد که فحش و ناسزا یا فسق و فجور و بی‌حیایی بر زبانش افتاده باشد – پناه بر الله – زیرا اگر زبانش اصلاح نگردد، سخنانی که مایه‌ی ناخشنودی الله است، نقل می‌کند و اگر عقلش متوجه حق نگردد، افکار و اندیشه‌هایی که موجب نارضایتی الله می‌گردد، را در خود می‌پروراند.

پس ای پدر ارجمند، تو سرپرست و مسئول فرزندت در برابر الله هستی:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ [التحریم: 6].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و کسان‌تان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید».

مسأله‌ی دوم: برای نوزاد عقیقه بدهیم. برای پسر بچه دو گوسفند و برای دختر بچه یک گوسفند. چرا که رسول الله ج برای حسن دو گوسفند عقیقه داد و برای دختر یک گوسفند عقیقه می‌داد.

دادن عقیقه حکمتی دارد و آن این که پدر با بذل و بخشش شروع کند، شادمانی‌اش را اعلام دارد و الله را بر این نعمت الهی شکر گوید.

یکی از پیامبران به درگاه پروردگارش چنین دست به دعا برداشت:

﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِی فَرۡدٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡوَٰرِثِینَ٨٩ [الأنبیاء: 89].

«پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانی».

هر نوزادی در گرو عقیقه‌اش است تا زمانی که برایش عقیقه داده شود.

همچنین سنت است که سرش تراشیده شود و هم وزنش نقره یا معادل آن پول صدقه داده شود. این مسأله‌ایست که از رسول الله ج ثابت شده است. ابن قیم آن را در کتاب «تحفة المودود بأحکام المولود» ذکر کرده است و مفهومش این است: خوش بینی به این که همان‌گونه که موهایش از او دور شدند، الله گناهانش را از او دور بگرداند و بنده‌ای صالح و نیکوکار پرورش یابد و یا بنابر حکمت دیگری که برای ما ظاهر و آشکار نیست.

2-  از دیگر حقوق والدین نسبت به فرزندان: انتخاب نامی نیکوست. در حدیث صحیح آمده است:

«أَحَبُّ الْأَسْمَاء إِلَى اللهِ تَعَالَى عَبْدُ اللهِ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ»([8]). «محبوب‌ترین نام‌ها نزد الله عبدالله و عبدالرحمن است».

اما حدیثی که می‌گوید: «محبوب‌ترین نام‌ها نزد الله آن نام‌هایی است که عبادت یا حمد شوند»([9]). صحیح نیست و هر اسمی که در آن بندگی باشد خوب و دوست داشتنی است، چرا؟

زیرا وقتی فرزندت نامش را می‌شنود که او را چنین صدا می‌زنند: «عبدالرحمن» «عبدالوهاب» «عبدالسلام» رابطه‌اش میان خود و الله که شرف بندگی را به او داده است، به خاطر می‌آورد.

پیامبر اکرم ج از نامگذاری برخی اسامی نهی کرده است. مردی نزد رسول الله آمد. پیامبر از او پرسید: «نامت چیست؟»

او گفت: غاوی بن ظالم.

رسول الله ج فرمود: «بلکه تو راشد بن مقسط هستی».

پیامبر ج به خاطر خوش بینی به این که او فردی هدایت شده و عادل باشد، نامش را تغییر داد([10]).

رسول الله ج فرمود:

«إِنَّکُمْ تُدْعَوْنَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَسْمَائِکُمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِکُمْ فَأَحْسِنُوا أَسْمَاءَکُمْ»([11]). «شما در روز قیامت با نام‌های خود و پدران‌تان صدا زده می‌شود، پس نام‌های خوبی برای خود بگذارید».

در موطای امام مالک آمده است که پیامبر ج به مردی فرمود: «برخیز شتر را بدوش. نامت چیست؟»

گفت: صخر.

پس به او فرمود: «بنشین».

به دومی گفت: «نام تو چیست؟»

گفت: حرب.

پس به او فرمود: «بنشین».

به سومی گفت: «نام تو چیست؟»

گفت: مره.

به او فرمود: «بنشین».

به چهارمی گفت: «نام تو چیست؟»

گفت: یعیش.

این فال نیک گرفتن در نام‌های نیکوست که محبت و خوش شانسی را به دنبال دارد.

3-  از جمله حقوق والدین نسبت به فرزندان: شیر خوارگی است و حقی است که اسلام خواستار آن است و متأسفانه جامعه‌ای که اکنون در آن زندگی می‌کنیم در این امر بسیار کوتاهی نموده است، چه کودک به کسی غیر از مادرش سپرده شود، بنابراین ارتباطش با مادرش قطع می‌شود حتی اگر قادر به شیر دادنش باشد و بدین ترتیب کودک از محبت و پیوند با مادر و عطوفت محروم می‌شود، اما کودکی که با عطوفت و مهربانی و نزدیکی با مادر پرورش یافته است، از همه‌ی اینها به دور است.

در برخی از این خانه‌ها در این زمینه زیاده‌روی می‌شود و شیردهندگان یا ابزار شیردهی بسیاری ارائه می‌گردد و مادر با وجود توانایی شیردهی رها می‌شود و این اشتباه بزرگی است که آثار و نتایج تربیتی‌اش پدیدار گشته است و کودکان بر نافرمانی، سنگدلی و قطع ارتباط با مادران‌شان رشد می‌کنند.

چرا که شیرش در رگ‌هایش جریان نداشته است.

الله ﻷ شیردهی را در قرآن ذکر کرده و فرموده است:

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ [البقرة: 233].

«ومادران [باید] فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. [این حکم] برای کسی است که بخواهد دوران شیر خوارگی را تکمیل کند».

هر زمان دوران شیردهی را تمام و کمال به پایان رساند، بهتر و نیکوتر است.

انتخاب زنی شیرده در صورت لزوم، از جمله حقوق فرزندان بر گردن والدین است. نباید زنی کافر، فاجر، احمق و بد رفتار او را شیر دهد، زیرا شیرش در عقل و میزان توجهش مؤثر خواهد بود.

به همین خاطر رسول الله ج به دشت بنی سعد برده شد که در آن صفا، پاکی، هوای تازه، آب و صحرا هست و او با زبانی فصیح‌تر از فصیحان عرب و سخنورترین فرد دنیا پرورش یافت.

بنابراین دشت و صحرا در اولین نسل، در تربیت فرزندان تأثیر به سزایی داشته است اما اکنون، الله خودش یاری رساند!

عایشه گوید: وقتی خبر خوشی به پیامبر اکرم ج می‌رسید و چهره‌اش از برق شادی می‌درخشید، به یاد ماه شب چهاردهم می‌افتادم و این سخن شاعر را به خاطر می‌آوردم که گفت:

وَإِذَا نَظَرْتَ إِلَى أَسِرَّةِ وَجْهِهِ

 

بَرِقَتْ کَبَرْقِ الْعَارِضِ الْـمُتَهَلِّلِ

«هنگامی که به زیبایی‌های صورتش نگریستی، بسان برق ابر درخشنده‌ای، برق زد و درخشید».

دلیلش شیردهی خوب است. چهره‌ی رسول الله ج از قدرت، حکمت و زیبایی که الله به او عطا کرده بود، می‌درخشید. تا آنجا که به ابوهریره گفته شد: آیا چهره‌ی رسول الله بسان شمشیر درخشان بود؟

او گفت: نه به الله، بلکه بسان خورشید می‌تابید.

انس گوید: قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، هم به صورت رسول الله ج نگاه کردم و هم به ماه شب چهارده و صورت رسول الله ج را از ماه شب چهاردهم زیباتر یافتم.

علما از شیردهی زن احمق برحذر داشته‌اند تا مبادا این حماقت را به کودک منتقل کند!

ابن کثیر در شرح حال قاضی شریح که یکی از باهوش‌ترین و زیرک‌ترین افراد دنیا بود، گوید: سه زن بر او وارد شدند، او نگاهی به آنان کرد و گفت:

این زن بیوه است.

این یکی پسری در شکم دارد.

اما این یکی را سگی شیر داده است!

به شریح گفتند: چگونه دانستی؟

گفت: زن حامله را از صدای ضعیفش شناختم، بیوه زن را به خاطر نگاه کردن به مردان شناختم و از لرزش دست سومین زن دانستم که شیر سگ خورده است.

درستی سخنان را از زنان جویا شدند و آنان همان‌گونه بودند که او گفته بود.

4-  از دیگر حقوق والدین نسبت به فرزندان: الگو بودن است. آنان باید الگویی برای فرزندان‌شان باشند، زیرا کودک همیشه از پدرش تقلید می‌کند. پسر از پدر و دختر از مادرش تقلید می‌کند.

وَیَنْشَأُ نَاشِئُ الْفِتْیَانِ مِنَّا

 

عَلَى مَا کَانَ عَوَّدَهُ أَبُوهُ

«نوجوانان ما بر آنچه پدرش او را عادت داده است، پرورش می‌یابد».

چگونه به او می‌گوید: راستگو باش حال آن که خود دروغ می‌گوید!

چرا که عملش، عملی زشت است و سخنش سخنی زیباست:

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤ [البقرة: 44].

«آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید، با اینکه شما کتاب [الله] را می‌خوانید؟ آیا [هیچ] نمی‌اندیشید؟»

به پسر می‌گوییم: در مسجد نماز بخوان ولی او نمی‌بیند که ما در مسجد نماز بخوانیم.

این ظلم به عقل، ظلم به علم، ظلم به تربیت و ظلم به احساسات است.

به فرزند می‌گوییم: از کسی غیبت مکن. در مورد ناموس مردم از الله بترس سپس خودمان با سخنانی چون چاقوی برنده، به جان ناموس مردم می‌افتیم.

ای نیکوکاران، ای برگزیدگان، الگو بودن مسأله‌ی بسیار مهمی است، زیرا تو در روز قیامت نسبت به فرزندانت جوابگو هستی.

آیا آنان را به کار نیک فراخواندی؟ آیا آنان را از کار زشت بازداشتی؟ آیا به سخنانی که می‌گویی، عمل کردی؟یا این که فقط حرف بود بدون عمل.

ابوبکر س همان‌گونه که در ترمذی آمده است، گوید: ای مردم! شما این آیه را می‌خوانید و اما به درستی بدان عمل نمی‌کنید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیۡکُمۡ أَنفُسَکُمۡۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَیۡتُمۡۚ [المائدة: 105].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمی‌رساند».

و من شنیدم که رسول الله ج فرمود:

«وقتی مردم منکر را ببینند و آن را تغیر ندهند به زودی الله همه را گرفتار عذاب می‌کند»([12]).

پس درست نیست که خودمان را اصلاح کنیم در حالی که فرزندانمان اصلاح نشوند.

شب و روز قرآن بخوانیم در حالی که فرزندانمان در قهوه خانه‌ها و اماکن لهو و لعب هستند.

خودمان کتاب‌های علمی راهنما را مطالعه کنیم در حالی که فرزندانمان مجله‌های مبتذل با سخنان پوچ و بیهوده را مطالعه کنند.

5-  از دیگر حقوق فرزندان که بر گردن والدین است: فرمان دادن‌شان به نماز خواندن در هفت سالگی و کتک زدن‌شان در ده سالگی و جدا کردن رختخواب‌شان است.

در مسند احمد، حدیثی با سندی صحیح آمده است که رسول الله ج فرمود:

«مُرُوا أَوْلادَکُمْ بِالصَّلاةِ، وَهُمْ أَبْنَاءُ سَبْعِ سِنِینَ، وَاضْرِبُوهُمْ عَلَیْهَا وَهُمْ أَبْنَاءُ عَشْرٍ، وَفَرِّقُوا بَیْنَهُمْ فِی الْمَضَاجِعِ»([13]). «فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز امر کنید و در ده سالگی به خاطر آن، آنان را تنبیه کنید و بستر خواب فرزندان‌تان را از هم جدا نمایید».

وقتی فرزندت به سن هفت سالگی رسید، فقط به او گوشزد می‌کنی که نماز بخواند و او را تنبیه نمی‌کنی. به او می‌گویی: نماز بخوان، الله تو را هدایت کند. دستش را می‌گیری و راه مسجد را به او نشان می‌دهی.

وقتی ده ساله شد، در این زمینه با جدیت رفتار می‌کنی، اگر سر باز زد، برای نصیحتش او را کتک می‌زنی، کتکی که برای هدایت است و همان‌گونه که برای خودش خیر و خوبی را می‌خواهد، برای او نیز بخواهد.

عجب حکمتی دارد این دین! چه قدرتی! چه فراگیری و شمولیتی! چه عدالتی! حتی در رختخواب هم برای کودکان و نسل جدید برنامه دارد و می‌گوید: درست نیست که در یکجا و یک رختخواب با هم بخوابند، پس محل خواب‌شان را از هم جدا کنید. نه پسر در رختخواب دختر بخوابد و نه دختر در رختخواب پسر.

ایرادی ندارد که در یک اتاق بخوابند، به شرطی که در رختخواب‌های مجزا باشند.

6-  از دیگر حقوق والدین نسبت به فرزندان: آموختن علم مفید و سودمند است. علمی که الله و رسول الله ج بدان سفارش نموده باشد.

علمی که از بالای هفت آسمان نازل شده باشد، نه علمی که بی‌ارزش باشد، نه علم بیهوده‌ای که از جانب دشمنان بشریت و انسانیت آمده باشد.

علمی که از معلم خیر و خوبی به ارث رسیده است.

آموزش نسل از بزرگ‌ترین خصلت‌های واجب اسلامی است، چرا که اسلام، نادانی و درویشی را نمی‌پذیرد.

اما این که فرزندانمان را به این دلیل که علم آموختن امری ناپسند است و راهش دراز و دشوار است، از علم و دانش محروم سازیم، از بی‌ارادگی و نداشتن حکمت است.

بله، اگر پسر و دختر جوان علمی بیاموزد که به وسیله‌ی آن دینش را استوار ساخته است و او را از زشتی‌ها باز دارد، ایرادی ندارد که پس از آن به دنبال زندگی برود و در تمام زمینه‌های مباحی که بدان علاقمند است، مانند تجارت، زراعت و غیره مشغول به کار شود.

بنابراین آموختن علم نافع و کاشتن فضیلت و برتری در قلبش واجب و ضروری است.

به همین خاطر رسول الله ج همواره به این مطلب اهمیت می‌داد. ابن عباس ب که نوجوانی ده ساله بود، شبی از شب‌ها پس از نماز عشا نزد رسول الله ج می‌آید. پیامبر نیمه‌ی شب برمی‌خیزد تا نماز بخواند و ابن عباس نیز برمی‌خیزد.

ابن عباس آب می‌آورد تا رسول الله ج با آن وضو بگیرد.

پیامبر ج نیز برایش چنین دعا می‌کند:

«اَللّهُمَّ فَقّهْهُ فِی الدِّینِ وَعَلّمْهُ التَّأْوِیلَ»([14]). «بار اللها، فقیه در دین بگردانش، و تفسیر قرآن را بیاموزانش».

این دعا، از بزرگ‌ترین دعاهای مبارک در زندگی ابن عباس بود.

برای او دعا نکرد که در زمین قدرت یابد یا همواره سالم و تندرست باشد یا چیزی غیر از این.

بلکه برایش دعا کرد که فقیه، مقلم و تفهیم کننده باشد و الله تأویل و تفسیر کتابش را به او بیاموزاند.

به همین جهت رسول الله ج در حدیثی که شیخین از معاویه س روایت می‌کنند، می‌فرماید:

«مَنْ یُرِدِ اللهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ»([15]). «الله خیر هرکس را که بخواهد او را در دین فقیه و فهمیده می‌کند».

پس علم مفید و سودمند را به فرزندان‌تان بیاموزید، چرا که هر علمی مفید و منفعت رسان نیست.

الله، علم و دانش را در قرآن به دو دسته تقسیم می‌کند:

1-   علم مفید.

2-   علم غیر مفید.

از جمله علم زیان‌بار، فرمایش الله درباره‌ی سحر و جادو است:

﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ [البقرة: 102].

«و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی می‌آموختند که به وسیله‌ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند. هرچند بدون فرمان الله نمی‌توانستند به وسیله‌ی آن به احدی زیان برسانند».

الله ﻷ درباره‌ی یکی از کسانی که علم آموخته بود ولی هیچ منفعتی به او نرسانده بود – باعورا، حبر یهودی – می‌فرماید:

﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِیٓ ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ١٧٥ وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦ [الأعراف: 175-176].

«و برای آنان بخوان خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم که از آن عاری گشت آنگاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد. و اگر می‌خواستیم، قدر او را به وسیله‌ی آن [آیات] بالا می‌بردیم، امّا او به زمین [دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله‌ور شوی زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآوَرَد. این، مَثَل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [برای آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند».

الله درباره‌ی بنی اسراییل – که علم و دانش آموخته بودند ولی از آن هیچ بهره و استفاده‌ای نبردند و هیچ تأثیری در اعتقادات، عبادت و رفتارشان نداشت – می‌فرماید:

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ [الجمعة: 5].

«مَثَل کسانی که [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مکلّف گردیدند] آنگاه آن را به کار نبستند، همچون مَثَلِ خری است که کتاب‌هایی را بر پشت می‌کشد».

الله متعال درباره‌ی آنان می‌فرماید:

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِیَةٗۖ یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣ [المائدة: 13].

«پس به [سزای] پیمان شکستن‌شان لعنت‌شان کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم. [به طوری که] کلمات را از مواضع خود تحریف می‌کنند، و بخشی از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشی سپردند و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه می‌شوی، مگر [شماری] اندک از ایشان [که خیانتکار نیستند]. پس، از آنان در گذر و چشم پوشی کن که الله نیکوکاران را دوست می‌دارد».

علم نافع و مفید علمی است که خشیت و ترس الهی را در قلب به ارمغان آورد.

علم نافع، علمی است که کودک را با محبت مسجد، قرآن و علم و دانش رشد دهد.

همان است که جوان را عبادت‌گزار، با تقوای و با خشیت می‌گرداند:

﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ [فاطر: 28].

«از بندگان الله تنها دانایانند که از او می‌ترسند».

رسول الله ج می‌فرمود:

«الًّهُمَّ إِنّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمِ لَا یَنْفَعُ»([16]). «پروردگارا، از علمی که سود ندارد به تو پناه می‌آورم».

به همین خاطر پیامبر اکرم ج مردم را بر علم نافعی که خواسته‌ی الله سبحان است، تربیت می‌کند.

7-  از دیگر حقوق والدین نسبت به فرزندان: همنشینی با آنان و کاشتن فضیلت و اعتماد به نفس در آنها است. تا دارای عزم، اراده و همت ضعیف و عزت نفس پایین نباشند.

بسیاری از والدین در این زمینه اشتباه می‌کنند و فرزند را با شلاق سنگدلی و خشونت تربیت کنند و فرزند شخصی بی‌اراده، ضعیف و بدون هیچ منزلت و جایگاهی بار می‌آید.

او شخصی سست اراده است که نه سخنی دارد، نه حقی و نه نظر و پیشنهادی.

این خشونت بدون شک چیزی جز خشونت به ارمغان نمی‌آورد.

به همین خاطر الله ﻷ پیامبرش را به حکمت و ملایمت توصیف نموده است و می‌فرماید:

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ [آل عمران: 159].

«پس به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُر مهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ [القلم: 4].

«و راستی که تو را خویی والاست».

هنگامی که این تربیت خشن در بسیاری از خانه‌ها رواج یافت، فرزندان به دو گروه تقسیم شده‌اند:

یا نسبت به پدر نافرمان شد و با او به مخالفت و انکار می‌پردازد.

یا کودکی خوار، آرام و ترسو بار می‌آید که عاری از هرگونه مقام، منزلت، شجاعت و اراده‌ایست.

این اشتباهی است که بسیاری از والدین در دام آن گرفتار شده‌اند.

در طبرانی آمده است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله، من فرزندم را تربیت کردم، شب‌ها بیدار ماندم تا او بخوابد، تشنگی کشیدم تا او سیراب شود، گرسنه ماندم تا او سیر شود و وقتی بزرگ شد، حقم را پایمال کرد!

رسول الله ج فرمود:

«وَهَلْ قُلتَ فِی ذَلِکَ شِعْرًا». «آیا درباره‌اش شعری سروده‌ای؟».

آن مرد می‌گریست و می‌گفت: بله یا رسول الله، چنین سروده‌ام:

غَذَوْتُکَ مَوْلُودًا وَعُلْتُکَ یَافِعًا

 

تُعَلُّ بِمَا اُدْنِی إلَیْکَ وَتُنْهَلُ

إِذَا لَیْلَةٌ نَابَتْکَ بِالسُّقْمِ لَمْ أَبِتْ

 

لِشَکْوَاکَ إِلّاَ سَاهِرًا أَتَمَلْمَلُ

کَأَنِّی أَنَا الْـمَلْدُوغُ دُونَکَ بِاللَّذِی

 

لُدِغْتَ بِهِ دُونِی فَعَیْنَایَ تَهْمَلُ

فَلَمَّا بَلَغْتَ السِّنَّ وَالْغَایَةَ الَّتِی

 

إِلَیْهَا بَدَی مَا فِیکَ کُنْتُ أُؤَمِّلُ

جَعَلْتَ جَزَائِی غِلْظَةً

 

کَأَنَّکَ أَنْتَ الْـمُنْعِمُ الْـمُتَفَضَّلُ

«وقتی نوزاد بودی به تو غذا دادم، وقتی نوجوان بودی هزینه‌ات را دادم، هرچه به تو می‌دادم خرج و مصرف می‌کردی، اگر یک شب بیماری بر تو فشار می‌آورد نمی‌خوابیدم و مرتب شکایت و بی قراری می‌کردم، گویی من به جای تو گزیده شدم، همان گزیدنی که تو به جای من شدی و چشمانم غرق در اشک می‌شود، وقتی به سن و جایی رسیدی که آنچه در تو امید داشتم کم‌کم ظاهر می‌شد، پاداشم را با درشتی و تندی دادی، گویی تو صاحب نعمت و فضل هستی».

اما آیا این پدر هم نسبت به پدر و مادرش نافرمان بوده است و پاداش از جنس عمل بوده است؟!

8-   از دیگر حقوق فرزندان که برگردن والدین است، دور کردن‌شان از همنشینان بد و افراد فاسد می‌شد.

الله متعال درباره‌ی همنشینان صالح می‌فرماید:

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ٦٧ [الزخرف: 67].

«در آن روز، یاران – جز پرهیزگاران – بعضی دشمن بعضی دیگرند».

هرگونه رفاقت، همنشینی، ارتباط و دوستی‌ای قطع می‌شود و از بین می‌رود جز ارتباط کسانی که الله و سرای آخرت را می‌خواند.

ابن عمر ب گوید:

«به الله سوگند اگر تمام روز را روزه بگیرم و افطار نکنم، تمام شب را به قیام بپردازم و اصلاً نخوابم و تمام اموالم را در راه الله انفاق نمایم و به گونه‌ای به ملاقات پروردگار بروم که اهل طاعت را دوست نداشته باشم و با اهل معصیت دشمنی ننمایم می‌ترسم که الله مرا به آتش افکند».

به همین خاطر شافعی در نهایت فروتنی درباره‌ی خود چنین می‌گوید:

أُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلَسْتُ مِنْهُمْ

 

لَعَلِّی أَنْ أَنْالَ بِهِمْ شَفَاعَةْ

دوستدار صالحانم گرچه از آنان نِیَم

 

چون شفاعت دارم از آنها امید و انتظار

ولی به الله قسم که او یکی از آنهاست.

امام احمد در جوابش چنین می‌گوید:

تُحِبُّ الصَّالِـحِینَ وَأَنْتَ مِنْهُمْ

 

وَمِنْکُمْ قَدْ تَنَاوَلْنَا الشَّفَاعَةْ

«صالحان و نیکوکاران را دوست داری و تو خود از جمله‌ی آنان هستی و شاید شفاعت شما به ما هم برسد».

زیرا او قریشی و هاشمی است.

در حدیثی که بخاری روایت کرده است، چنین آمده است:

«اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». «انسان با کسی‌که دوست دارد، محشور می‌گردد».

بنابراین اگر صالحان را دوست بداری و کارهای آنان را انجام بدهی، همراه آنان محشور می‌شوی و عکس این مطلب نیز درست است.

شافعی در ادامه‌ی سخنانش گوید:

وَأَکْرَهُ مَنْ تِجَارَتُهُ الْـمَعَاصِی

 

وَإِنْ کُنَّا سَوَاءً فِی الْبِضَاعَةْ

باگنه‌کاران ندارم هیچ حب و دوستی

 

گرچه کالای من و آنها خطای بی‌شمار





گوید: حتی اگر فردی گناه‌کار و عصیانگر باشم، اما با این وجود از افراد عصیانگر و گناه‌کار بیزارم و با آنان همنشینی نمی‌کنم.

دیگری گوید:

عَنِ الْـمَرْءِ لَاتَسْأَلْ وَسَلْ عَنْ قَرِینِهِ

 

فَکُلُّ قَرِینٍ بِالْـمُقَارِنِ یَقْتَدِی

«درباره‌ی خود شخص پرس و جو مکن بلکه احوال نزدیکانش را جویا شو، چرا که همنشینان به یکدیگر اقتدا می‌کنند».

چگونه ممکن است که شخصی صالح باشد در حالی که با دوستان ناباب رفاقت می‌کند؟

اهل علم گویند: آیا چیزی جز همنشینان بد، حال و روز ابوطالب را خراب کرد؟

رسول الله ج خواست کلمه‌ی لا اله الا الله را به او تلقین کند، پس فرمود: «ای عمو جان، لا اله الا الله بگو تا با این کلمه نزد الله حجت بیاورم»([17]) متفق علیه.

او خواست این عبارت را بر زبان آورد تا از عذاب نجات یابد. اما به او گفته شد از دین پدر و پدر بزرگانت دست می‌کشی!

این همنشین بد آمد و او را در آتشی که زبانه می‌کشد، انداخت و او نیز به خاطر همنشینی با دوستان ناباب، مشرک و کافر مرد.

دوستان ناباب امروزه در همه‌جا هستند و از بیماریِ‌ «گری» مسری‌ترند.

نزد خردمندان، «گری» به فرد سالم سرایت می‌کند ولی تا به حال نشنیده‌ایم که سلامتی به فرد مبتلا به «گری» سرایت کند.

وظیفه‌ی والدین این است که فرزندان‌شان را از دوستان ناباب بازدارند.

9-  از جمله وظایف والدین نسبت به فرزندان‌شان: پر کردن اوقات فراغت‌شان است.

الله سبحان می‌فرماید:

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ١١٦ [المؤمنون: 115-116].

«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم و اینکه شما به‌سوی ما بازگردانیده نمی‌شوید؟ پس والاست الله، فرمانروای بر حق، الله جز او نیست. [اوست] پروردگار عرش گرانمایه».

بسیاری از فرزندان از بیکاری شاکی هستند. می‌بینی که در تعطیلات تابستانی می‌گوید: من اوقات فراغت و بیکاری زیادی دارم.

سبحان الله! مسلمان باشی و اوقات فراغت داشته باشی؟

دانش آموز و طالب علم و دانش باشی و وقت بیکاری داشته باشی؟

مگر تو از امت جاویدانی نیستی که هرگز بیکاری و هدر دادن وقت را نشناخته است؟

چگونه بیکار هستی در حالی که امانت، مسئولیت و وظیفه‌ی سنگینی بر عهده داری؟

در صحیح بخاری از رسول الله ج آمده است که فرمود:

«نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ الصِّحَّةُ وَالْفَرَاغُ»([18]). «درباره‌ی دو نعمت، بسیاری از مردم، دچار ضرر و زیان می‌شوند «از آنها بهره برداری نمی‌کنند» یکی صحت و دیگری، فراغت است».

از وقتی که نسل ما وقت فراغت پیدا کرده است، نسل منحرفی پرورش یافته است که نه رسالت را حمل می‌کند و نه مبدا و نه مسئولیت.

آیا سلف صالح اوقات فراغت و بیکاری داشتند؟

ابن عقیل، دانشمند بزرگ و مشهوری است که کتاب «الفنون» را در هفتصد جلد تألیف کرده است و این کتاب در کتاب‌خانه‌ی بُن آلمان نگهداری می‌شود!

آورده‌اند که او از شدت استفاده و بهره بردن از اوقاتش، وقتی برای خواب به رختخواب می‌رفت، چیزهایی را که قبل از خواب به ذهنش خطور می‌کرد، می‌نوشت و وقتی بیدار می‌شد، همان کارها را انجام می‌داد.

او با استفاده از این اوقات بیکاری و زمان با ارزش، کتابی با هفتصد جلد تألیف نمود!

ابن رجب، نویسنده‌ی طبقات الحنابله، از او نقل می‌کند که گفته است: شاید گاهی اوقات شیرینی می‌خوردم و نان نمی‌خوردم چون تفاوت زمانی میان آنها به اندازه‌ی خواندن پنجاه آیه است!

نَرُوحُ وَنَغْدُو لِحَاجَاتِنَا

 

وَحَاجَةُ مَنْ عَاشَ لَا تَنْقَضِـی

تَمُوتُ مَعَ الْـمَرْءِ حَاجَاتُهُ

 

وَتَبْقَی لَهُ حَاجَةٌ مَا بَقِی

«به خاطر نیازها و حاجاتمان هم‌چنان در رفت و آمدیم، حال آن که حاجت و نیاز کسی‌که زندگی می‌کند، پایان ناپذیر است،

نیازهای انسان همراه با مرگش، می‌میرد و تا زمانی که زنده است نیاز برایش باقی می‌ماند».

دایل کارنگی آمریکایی در کتاب «دَعِ القَلَقَ وَابْدَأ الحَیَاةَ» «نگرانی را بگذار و زندگی را شروع کن». درباره‌ی آمریکایی‌ها می‌گوید: آنان بیکاری را نمی‌شناسند.

ما باور کردیم در حالی که او دروغ می‌گوید!

زیرا کارخانه‌های آنان وقت هدر نداده‌اند و آزمایشگاه‌های آنان کار می‌کند اما این در دنیاست:

﴿یَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ٧ [الروم: 7].

«از زندگی دنیا، ظاهری را می‌شناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند».

درس می‌خوانند، تولید می‌کنند، پیشرفت می‌کنند، خدمت می‌کنند و کار و تلاش می‌نمایند، ولی بیشتر جوانان مسلمان را می‌بینی که از بیکاری و فراغت می‌نالند، جز کسانی که الله به آنان رحم کرده است به ویژه در تعطیلات تابستانی!

کسی هم که در میان‌شان سعی و تلاش می‌کند، بنا به ادعایش به علاقمندی‌هایش می‌پردازد.

ما هیچ علاقمندی جز حفظ نماز، زیستن با قرآن و کتاب‌های علمی مفید نداریم. علاقمندی ما این است که به ملت‌ها بگوییم:

نَحْنُ الَّذِینَ اسْتَیقَظَتْ بِأَذَانِهِمْ

 

دُنْیَا الْخَلِیقَةِ مِنْ تَهَاوِیلِ الْکَرَى

نَحْنُ الَّذِینَ بَاعَ الْحَیَاةَ رَخِیصَةً

 

وَرَأَی رِضَاکَ أَعَزَّ شَیْءٍ فَاشْتَرَى

وَمِنَ الَّذِینَ دُکُّوا بِعَزْمِ أَکُفِّهِمْ

 

بَابَ الْـمَدِینَةِ یَوْمَ غَزْوَةِ خَیْبَرا

«ما کسانی هستیم که مخلوقات هستی با اذان‌شان از چرت و خواب آلودگی زیبای‌شان بیدار گشتند، ما هستیم که دنیا را ارزان فروختیم و رضایت و خشنودی تو را گرامی‌ترین چیز دیده و خریدیم، از کسانی که با اراده‌ی دست‌هایشان، درِ خیبر را در روز غزوه‌ی خیبر با خاک یکسان و هموار کردند».

ما هنگامی به جمع آوری کلکسیون تمبر پرداختیم که راه مسجد را رها نمودیم.

زمانی به دنبال کفتر بازی و خروس بازی رفتیم که نشستن در حلقه‌های علم و دانش را ترک کردیم.

10- از جمله حقوق فرزندان که بر عهده‌ی والدین است: شناخت خواسته‌ها و علاقمندی‌های فرزند و رشته‌ی علمی و شغلی است که او را در حرکت در مسیری که دوست دارد، یاری رسانند، چرا که هرکس به درد کاری می‌خورد که برایش آفریده شده باشد «هر کسی را بَهر کاری ساختند». ابن قیم این عبارت را در کتابش «تحفة المودود فی أحکام المولود» ذکر کرده است.

او گفته است: جوان را به کاری که با طبیعت و سرشت و علاقه‌اش مخالفت دارد، مجبور مکن.

پس تو ای پدر، او را مجبور به ادامه‌ی تحصیل در تخصصی که دوست ندارد، مکن. یا پس از این که فردی عاقل و بالغ شد و مسیر آینده‌اش را – در صورتی که به رضایت الله منافاتی نداشت – انتخاب نمود، مجبور به پیروی از راه و روشی که خودت می‌خواهی، مکن.

این روشی بود که رسول الله ج با یارانش در پیش گرفت، پیامبر ج هرکدام از آنها را در جایگاه مناسب خودشان قرار می‌داد. به عنوان مثال حسان بن ثابت را شاعری یافت، وقتی او به هجو کفار می‌پرداخت، به او می‌فرمود: «آنان را هجو کن، در حالی که جبرییل هم با تو است»([19]) و از آن پس او شاعر اسلام و دعوت گشت.

او نزد ابی بن کعب، که قاری قرآن بود آمد و فرمود: «قاری‌ترین شما ابی است»([20]).

نزد زید بن ثابت رفت که در مورد میراث چیزهایی می‌دانست و این علم را به او آموخت و فرمود: «زید از همه‌ی شما میراث را بهتر می‌داند»([21]).

نزد خالد بن ولید آمد و او را مجاهدی نابغه، زیرک و فرمانده یافت پس شمشیر را به او داد و فرمود: «خالد بن ولید شمشیری از شمشیرهای الله است که الله آن را بر مشرکان کشیده است»([22]).

اینها تخصص‌هایی است که باید به آن ایمان بیاوریم، در خانه‌ها و جوامع خود تا فرزندانمان بر اساس رغبت‌ها و علاقمندی‌هایشان – در صورتی که مطابق با خواست الله باشد – پرورش یابند.

اینها حقوقی بودند که خواستم در این چند صفحه به طور اختصار برای پدر و مادرها بیان کنم و از الله متعال مسألت دارم که آن را در میزان حسنات و نیکی‌هایم قرار دهد و به وسیله‌ی آن، منفعتی به مسلمانان برساند.

وصلی الله علیه نبینا محمد وعلی و آله وصحبه وسلم.

***

 




[1]- بخاری، حدیث 1334، 1335 و مسلم، حدیث 6709، 6711، 6712.

[2]- ترمذی، حدیث 2748، ابویعلی در مسندش، حدیث 36217 و ر .ک: المشکاة: شماره 175.

[3]- احمد، حدیث 2766، ترمذی، حدیث 3566 و ر.ک: المشکاة حدیث 5302.

[4]- ابن ابی شیبه در مصنف، حدیث 28772.

[5]- بخاری، حدیث 4970 و مسلم، حدیث 3590.

[6]- بخاری، حدیث 2758، 5122 و مسلم، حدیث 4239، 4242.

[7]- بخاری، حدیث 141، 3201، 6241، 7230 و مسلم، حدیث 3488.

[8]- این حدیث قبلاً تخریج شده است.

[9]- ر.ک: مجمع الزوائد، حدیث 12856، جامع الأحادیث و المراسیل، حدیث 532، فتح الکبیر، حدیث 315 و السلسلة الضعیفة، حدیث 408.

[10]- این حدیث را با این لفظ پیدا نکردم ولی حدیثی غیر از آن را در صحیح مسلم یافتم، حدیث 5560، 5564 و ابوداود، حدیث 4953، 4956.

[11]- احمد، حدیث 21313، ابوداود، حدیث 4944، دارمی، حدیث 2693، ابن حبان، حدیث 5720 و ر.ک: المشکاة، حدیث 4768.

[12]- احمد، حدیث 1، 17، 31، ابوداود، حدیث 4334، 4337، ترمذی، حدیث 3156، 2193، نسایی در الکبری، حدیث 1105، ابن ماجه، حدیث 4091 و ر.ک: المشکاة، حدیث 5143، 5144.

[13]- احمد، حدیث 6737، ابوداود، حدیث 495، بیهقی، حدیث 2300 و ر.ک: المشکاة، حدیث 572.

[14]- قبلاً تخریج شده است.

[15]- بخاری، حدیث 71، 48، 3، 7148 و مسلم، حدیث 2345، 4912.

[16]- مسلم، حدیث 4856 و احمد، حدیث 18947.

[17]- بخاری، حدیث 3797، 4557، 4654، 6533 و مسلم، حدیث 97.

[18]- بخاری، حدیث 6265 و احمد، حدیث 2344.

[19]- بخاری، حدیث 3143، 4034، 6010 و مسلم، حدیث 6340.

[20]- احمد، حدیث 13700، ترمذی، حدیث 3952، 3953، نسایی در الکبری، حدیث 8144، ابن ماجه، حدیث 158 و ر.ک: المشکاة، حدیث 6120.

[21]- احمد، حدیث 13700، ترمذی، حدیث 3952، 3953، نسایی در الکبری، حدیث 8144، ابن ماجه، حدیث 158 و ر.ک: المشکاة، حدیث 6120.

[22]- احمد، حدیث 44، ابویعلی، حدیث 7190، ر.ک: المشکاة، حدیث 6255 و صحیح آلبانی، حدیث 1237.