اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

با دل‌های چون سنگ

با دل‌های چون سنگ

سخن از سختی دل در نگاه اول شاید مبهم و پیچیده باشد اما این مسئله بسیار تامل‌برانگیز است. حقیقت آن است که در ایام کنونی ما کم‌تر کسی به دنبال زدودن ناپاکی‌ها از وجودِ همچون سنگ‌گشته‌ی خویش است و آدمیان چون ربات‌هایی فرمانبردار از نفس خویش قدم به قدم به سوی نافرمانی از معبود خود می‌روند.

بگذارید سخن از آنان بگوییم که نفس خویش را به خدایی گرفته‌اند. آنان که آدمیت در وجود ایشان مرده است و قلب‌های ‌چون سنگ خارای ایشان جز منافع خویش نمی‌طلبد. سخن از حال کسانی دارم که نه خود به آرامش رسیده‌اند و نه مایه‌ی آرامش دیگران گشته‌اند. از آنان که زندگی با همه وسعت خویش، سخت بر ایشان سخت گرفته است گویی از آسمان به یکباره به سوی زمین رها می‌شوند و هراس و ترس، همه وجود ایشان را دربرگرفته است. از آنان که درد، همه‌ی جسم و روح ایشان را احاطه کرده است و خود نمی‌دانند این دردهای بی‌امان از کجا سرچشمه می‌گیرد و در پی درمان آن رو به هر سوی نهاده‌اند. ساعتی را به عیش و نوش و دمی را به گشت و گذار و ساعت دیگر را با این و آن می‌گذرانند و از این درد جان‌فرسا رهایی نمی‌یابند.

روزهای بسیاری را با تامل در کتب ایمانی و نیز به شنیدن مواعظ آسمانی گذراندم. آنچه را توصیه کرده بودند آزمودم و با این حال نتیجه آن‌چنان نبود که انتظار داشتم و در نهایت دریافتم صرفا یک راه‌حل برای رهایی از این دردهای بی‌امان هست و آن جز تدبر در قرآن نیست. هر زمان از کلام وحی بهره جستم آرامش یافتم و چون از آن دوری گزیدم تمامی آنچه که می‌تواند مایه‌ی رنجش روح باشد با همه توان خود به من هجوم آورد و بی‌دفاع در مقابل این حجم از اندوه سر تسلیم فرود آوردم.

فرزندم

تمامی حواشی را رها کن.

از جدال با این و آن به نام دین بپرهیز.

کتاب‌های دیگر را وگذار و بس در قرآن، این نوای آسمانی، این کلام ربانی، این کتابی که هر واژه‌اش با تو سر سخن دارد تامل کن.

تو گویی هر واژه‌ی آن، هر جمله آن، هر آیه آن، سخن از حال تو دارد. گویی تو خود تنها مخاطب همه دلجویی‌ها و تمامی زیبایی‌های آن گشته‌ای و در این دریای بیکران معرفت سیر می‌کنی...

 آن‌گاه راحتی جان حاصل می‌شود.

گناهان فاصله می‌گیرد.

دردها پایان می‌یابد.

و آرامش باز می‌گردد.

تمامی گناهانی که انسان به آن دچار می‌شود چه اشتباهی علمی با تاویل و تحریف در شریعت باشد و چه خطایی رفتاری که به واسطه‌ی رضایت دادن به شهوت صورت می‌گیرد زیرمجوعه‌ای از قساوت قلب است.

قساوت قلب نیز ناشی از دوری از کلام وحی می‌باشد.

﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦ [الحدید: 16]

«آیا نوبت آن نرسید که گرویدگان (ظاهری از باطن به خدا بگروند و) دل‌هایشان به یاد خدا خاشع گردد و به آنچه از حق نازل شد بذل توجه کنند و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی آمد (یعنی یهود و نصاری) نباشند که دوره طولانی (زمان فترت) بر آن‌ها گذشت و دل‌هایشان زنگ قساوت گرفت و بسیاری فاسق و نابکار شدند».

و چون زمان بر ایشان گذشت قلب‌هایشان دچار قساوت گردید و اگر پیمان خویش را با وحی تجدید می‌کردند حیات می‌یافتند و چون قلب، دچار قساوت شود انسان بر مبنای میل و آرزوی خویش با شریعت تعامل خواهد کرد و در طاعات و عبادات خویش سستی به خرج خواهد داد. آری، چون قلب دچار قساوت شود این هستی افسونگر در مقابل چشمان او عظمت خواهد یافت و او نیز تمامی هم و غم خویش را متوجه این حیات فناپذیر می‌سازد و رسالت اسلام و دعوت خلق را فرو خواهد گذاشت. آری، چون قلب دچار قساوت گردد غیرت انسان برای آیین راستین اسلام لحظه‌ای نخواهد جوشید و این چنین هر لحظه و هر نفَس از طاعت معبود خویش، آن ذات بی‌همتا دور و دورتر خواهد گشت.

اما راه‌حل چیست؟

راه‌کار، تداوم بر تدبر در قرآن است چرا که این کار موجب زنده گشتن قلب و حیات دوباره‌ی آن خواهد بود.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٥٧ [یونس: 57]

«ای مردم عالم، به حقیقت نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دل‌ها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد».

آری، تنها و تنها کلام وحی، این نوای اعجاب‌انگیز، این سخن زیبا، این طنین بی‌مانند می‌تواند همه دردها را مرهم باشد و همه بیماری‌ها را شفا بخشد و انسان را راه سعادت بنمایاند.

کدامین بیماری‌ و حال آنکه جسم، سالم و به دور از هر عیب و نقصی است؟

شهوت‌هایی که چون شراره‌های آتش شعله می‌کشد و شبهه‌هایی که هر دم سر برمی‌آرود و پرده‌هایی ضخیم که بر قلب سایه افکنده است و با دوری از آن ذات والا بر ضخامت آن افزوده می‌شود. قلب، مالامال از همه‌ی این‌ها هست.

﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤ [المطففین: 14]

«چنین نیست، بلکه ظلمت ظلم و بد کاری‌هاشان بر دل‌های تیره آن‌ها غلبه کرده است».

و درمان تمامی این دردها

و درمان تمامی این دردها در کلام مبارک است.

و چون قلب، شفا یابد نفس نیز فرمانبردار خواهد گشت.

و چون قلب شفا یابد نفس نیز در برابر نصوص تسلیم خواهد گشت و از تاویل و تحریف گریزان خواهد بود.

و چون قلب شفا یابد به آخرت تعلق می‌پذیرد و اسیر زندگانی دنیا نخواهد بود.

و چون قلب شفا یابد سرشار از هم و غمِ یاری دین خواهد گشت تا بر دیگر ادیان غلبه یابد.

سال‌های عمر سپری می‌شود و یک از پسِ یک از دست می‌رود. زمانی خواهد رسید که انسان با حسرت، سال‌های از دست رفته را مرور خواهد کرد. سال‌هایی که می‌توانست در پرتو بندگی آن محبوب دل‌ها، آن یگانه منشأ خوبی‌ها بهتر باشد و نبود. آن‌گاه در لحظه‌های حیرت و در بحبوحه‌ی سردرگمی، قرآن رخ می‌نمایاند و همه این حسرت‌ها را پایان می‌دهد.

و عجیب‌تر از همه این‌ها، چون قلب شفا یابد اهداف کوچک را نادیده می‌گیرد. همان اهدافی که جان‌های پیوسته به بند دنیا، آن را بزرگ می‌پندارد. اهدافی چون حرص و طمع به شهرت، حب موقعیت‌طلبی و تمایل به دستیابی به ریاست و مقام و موقعیت در مقابل چشمان مردم که وجدان انسان را به خواب غفلت می‌برد و انسانیت وی را نشانه می‌رود. آری، قرآن تمامی این موارد را چون خانه‌ای می‌داند که با ظاهر زیبای خویش انسان را خواهد فریفت و چون به آن داخل شود مخروبه‌ای بیش نخواهد بود. همین اهداف سبب می‌شود عده‌ای به تحریف وحی بپردازند و خود را افرادی میانه‌رو، ملی‌گرا و توسعه‌طلب جلوه دهند و چشمان خود را بر روی حقایق ببندند.

با این اوصاف آیا می‌توان گفت تحریف معانی شریعت، ارتباطی به قساوت قلب ندارد؟

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِیَةٗۖ یُحَرِّفُونَ ٱلۡکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٣ [المائدة: 13]

«پس چون پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آن اثر نکرد)، کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آن‌ها پند داده شد نصیب بزرگی را از دست دادند و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوی جز قلیلی از ایشان (که با ایمان و نکوکارند) پس تو از آن‌ها درگذر و (کار بدشان را) عفو کن، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

به آیه‌ی شفا باز می‌گردیم:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ٥٧ [یونس: 57]

«ای مردم عالم، به حقیقت، نامه‌ای که همه پند و اندرز و شفای دل‌ها و هدایت و رحمت بر مؤمنان است از جانب خدایتان آمد».

آیا این قرآن، شفا برای تمامی قلب‌ها است؟ بله شفا برای تمامی قلب‌هاست.

با تمامی وضوح

این قرآن سحری عجیب در زنده گرداندن دل‌ها و تحریک جان‌ها و ایجاد اشتیاق نسبت به خالق جل و علا دارد و راز این مسئله در آن است که کلام مبارک، چیرگی عجیبی با خود به همراه دارد، آن گونه که هر کس را به خشوع وا می‌دارد.

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٤ [الحج: 54]

«و تا آنکه اهل علم و معرفت به یقین بدانند که این آیات قرآن به حق از جانب پروردگار تو نازل گردیده که بدان ایمان آورند و دل‌هایشان پیش او خاضع و خاشع شود، و البته خدا اهل ایمان را به راهی راست هدایت خواهد کرد».

انسان متاثر از مفاهیم ایمانی و تعبدی می‌گردد، جوارح برای انجام طاعات و عبادات قوت می‌گیرد و زبان با ذکر آن معبود والا انس می‌گیرد و یقین و اطمینان حاصل می‌شود و آن‌گاه زندگی، معنای دیگری می‌یابد.


منازل اشعریان

منازل اشعریان

پانزده سال پیش یکی از دوستانم در دهکده‌ای نزدیک نجد زندگی می‌کرد. او هر شب نزدیک پنجره می‌خوابید و با شنیدن صدای یکی از افراد کهنسال روستا از مسجد متوجه فرا رسیدن یک سوم پایانی شب می‌گشت. این پیرمرد هر شب برای اقامه نماز به پا می‌ایستاد و شروع به تلاوت قرآن می‌کرد و این تلاوت و به پا ایستادن هر شب و هر شب تکرار می‌گشت. از زمانی که این داستان را شنیده‌ام پیوسته در حال این پیرمرد تامل می‌کنم. دوست داشتم نماز زیبای او را ببینم و آن خشوع و خضوع و آن دستان به آسمان برافراشته را و آن حضور قلب بی‌مانند را درک کنم. هر چند که تلاوت وی همراه با تجوید و حتی صوتی زیبا نبود اما صدق و یقینی در کلام او بود که گویی هاله‌ای از نور، وی را در برگرفته است و او بی‌خود از خود همچنان تلاوت می‌کند. او در عالم بالا سیر می‌کرد. زنجیرهای وابستگی و تعلق را گشوده بود و تمامی وجود خویش را تسلیم آن خالق یکتا می‌نمود. هر چند که قرآن به خودی خود برای هر آن کس که به آن گوش فرا دهد حس غریبی با خود به همراه دارد اما اگر این تلاوت با سکوت شب همراه گردد عالمی دیگر را نمایان خواهد ساخت. گرچه این شخص سال‌ها پیش وفات یافته است اما آنچه سبب به خاطر آوردن این داستان در ذهن من گشت ماجرای مشابهی است که در صحیح بخاری آن را دیده‌ام.

امام بخاری از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمود: من تلاوت زیبای اشعریان را می‌شناسم و با شنیدن صدای تلاوت ایشان در دل شب جایگاه هر یک از آنان را تشخیص می‌دهم.[1]

ای الله عزیز...

چه حرارت عجیبی در کلام پیامبر موج می‌زند آن‌گاه که سخن از حال کسانی دارد که شب‌هنگام صدای ترتیل و تلاوت کلام وحی از منازل ایشان به گوش می‌رسد؟! واضح است که پیامبر ج صرفا از شنیدن صدای آنان به وقت نیمه شب سخن نگفته است بلکه سخن از زیبایی این تلاوت دارد به گونه‌ای که موجب می‌شود مصدر و جایگاه آن را در شب دنبال کند و در روز، مردمان را از آن آگاه سازد و این چنین منازل هر یک از ایشان شناخته می‌شود.

آری...

یقین دارم شما هم این افراد را دوست دارید، همان کسانی که صدای تلاوت ایشان در دل شب، تعجب پیامبر را برانگیخته است و شاید شدت این علاقه موجب شود همچون من به دنبال داستان‌های ایشان در کتب ترجمه و سیره باشید. پروردگارا از ایشان راضی باش.

طبعا پیامبر ج در طول روز نیز بارها و بارها تلاوت کلام وحی را از افراد متفاوت شنیده است با این وجود چرا چنین تلاوتی، ایشان را مجذوب خود ساخت؟ جز این نیست که نوای قرآن در دل شب اسرار عجیبی با خود به همراه دارد و حکایت از برانگیختن حس و حالی آسمانی می‌گوید. پیامبر پیوسته به شنیدن این اصوات قرآنی زیبا در دل شب تمایل داشت و در صحیح مسلم از ایشان روایت است که خطاب به ابو‌موسی فرمود: و اگر مرا می‌دیدی در آن حال که به نوای زیبای تلاوت تو گوش فرا می‌دادم.[2]

هرچند که پیامبر ج تمامی قرآن را از بر داشت با این وجود با تلاش و اهتمام به این مصدر آسمانی عظیم گوش فرا می‌داد و یاران خود را از شگفتی‌های آن باخبر می‌ساخت. اسرار قرآنی عجیبی در تلاوت شبانه نهفته است. این اسرار قرآنی، انسان و نیز ملائکه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. آنان را از پرده غیب خارج می‌سازد و با نوای دلنشین خود به سوی زمین این تبعیدگاه انسان می‌کشاند. از جمله آیاتی که طنین دلنواز آن، هر انسانی را به وجد می‌آورد آیات مربوط به سوره مبارکه بقره است. بخش‌هایی چون آیة الکرسی که همه آن در وصف جلال و عظمت پروردگار عالمیان است و ماجرای تمایل پیامبر به تغییر قبله و قصه آزمایش ابراهیم خلیل با امامت وی در دین و داستان عده‌ای از بنی‌اسرائیل که خود، طلب فرمانده‌ای برای جنگیدن کردند و سپس از جنگ در رکاب او شانه خالی نمودند همه و همه از زیبایی‌های بی‌نظیر این سوره است و هر زمان که بخشی از تلاوت این سوره مبارکه را می‌شنوم به یاد می‌آورم که چگونه ملائک با تلاوت اسید بن حصیر در دل تاریکی با انوار بی‌مانند خود به سوی زمین آمدند.

چه چیز موجب می‌شود ملائک از پرده غیب خود خارج شوند؟ و چرا پیامبر ج یاران خویش را بر تلاوت قرآن در دل شب تشویق می‌کرد چنان که یک بار در مجلس ایشان از صحابی جلیل شریح حضرمی یاد شد و پیامبر از این شخص چنین تعریف کرد: او مردی است که لا یتوسد القرآن.[3]

مرا واگذارید که اعتراف کنم وقتی برای اولین بار این حدیث را دیدم نمی‌دانستم معنای لایتوسد القرآن چیست؟

و آیا کسی می‌تواند از قرآن به عنوان بالش زیر سر خود استفاده کند؟

بعد از تحقیق دانستم معنای این جمله آن است که وی در شب نمی‌خوابد و تلاوت هر شب خود از قرآن را ترک نمی‌گوید. اما بلاغت عظیم نبوی چنان این حالت را به تصویر می‌کشاند که هر کس تلاوت شبانه‌ی قرآن را فروگذارد مانند کسی است که آنرا به عنوان بالش زیر سر مورد استفاده قرار داده و سر بر روی آن به خواب فرورفته است.

در حقیقت این متن دارای دو بخش است: یا پیامبر ج آن کس را که شبانه قرآن تلاوت می‌کند مدح می‌نماید و یا سخن از ناشایست دانستن آن کس دارد که شبانگاه قرآن را تلاوت نمی‌کند. ابن جوزی در کتاب غریب خود معنای اول را ترجیح می‌دهد و نتیجه اینکه پیامبر به شیوه‌ای بلاغی به جایگاه ویژه تلاوت قرآن در شب اشاره دارد.

پروردگارا بر حال ما رحم بنمای و ما را از جمله آنان قرار نده که کلام مبارک تو را به دست فراموشی سپرده‌اند و تو نیز آنان را فراموش کرده‌ای...

پروردگار والا، خود در کتاب مبارک خویش آنان را می‌ستاید که شبانگاه؛ آن هنگام که همه عالم را خواب شیرین دربرگرفته است شوق شنیدن کلام معبود و سخن گفتن با آن محبوب دل‌ها، ایشان را از خواب ناز برمی‌گیرد و به درگاه خالق بی‌همتا می‌برد؛ آنان که در راه او به جهاد مشغول گشته‌اند و همه‌ی هستی را به پیشگاه آن معبود والا تقدیم داشته‌اند.

﴿قَدۡ کَانَ لَکُمۡ ءَایَةٞ فِی فِئَتَیۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ کَافِرَةٞ یَرَوۡنَهُم مِّثۡلَیۡهِمۡ رَأۡیَ ٱلۡعَیۡنِۚ وَٱللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن یَشَآءُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣ [آل عمران: 13]

«نشانه و آیتی (از لطف خدا) برای شما در این بود که چون دو گروه با یکدیگر روبرو شدند (در جنگ بدر) گروهی در راه خدا جهاد می‌کردند و گروه دیگر کافر بودند، و گروه کافر مؤمنان را دو برابر خود به چشم می‌دیدند، و خدا توانایی و یاری دهد به هر که خواهد، و بدین آیت الهی، اهل بصیرت عبرت جویند».

و این چنین، نام و یاد آنان در کتاب خداوند جاودانه می‌ماند و تاریخ، بزرگی ایشان را به نظاره می‌نشیند.

اما چرا این همه تاکید بر تلاوت قرآن در شب شده است؟ مگر شب، کدامین معجون افسون‌برانگیز با خود دارد که از روز متمایز می‌گردد و برتری می‌یابد؟

آری، پروردگار در قرآن اشاره به سکون شب دارد و می‌فرماید:

﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٩٦ [الأنعام: 96]

«خداست شکافنده پرده صبحگاهان، و شب را برای آسایش (خلق) مقرّر داشته و خورشید و ماه را به نظمی معین (به گردش) درآورده، این تقدیر خدای مقتدر داناست».

﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا ٱلَّیۡلَ لِیَسۡکُنُواْ فِیهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٨٦ [النمل: 86]

«آیا کافران ندیدند که ما (به قدرت کامله خود) شب را (تاریک) برای سکون و آرامش خلق قرار دادیم و روز را روشن (برای کسب و کار)؟ همانا در این وضع شب و روز، آیات و نشانه‌هایی (از قدرت الهی) برای اهل ایمان پدیدار است».

از جمله نیازهای بشریت مانند آب و غذا نیاز به سکون و آرامش است. وحی الهی خود از بزرگ‌ترین اسباب آرامش می‌باشد و از جمله دلایل وجود آرامش در تابوت بنی‌اسرائیل نیز همین مورد است.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨ [البقرة: 248]

«پیغمبرشان به آن‌ها گفت که نشانه پادشاهی او این است که تابوتی که در آن سکینه خدا و الواح بازمانده از خانواده موسی و هارون است و فرشتگانش به دوش برند برای شما می‌آید، که در آن برای شما حجتی است روشن اگر اهل ایمان باشید».

از همین روی نیز کسی که رویگردان از قرآن است به ناراحتی‌های درونی دچار خواهد شد.

﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ [طه: 124]

«و هر کس از یاد من اعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامتش نابینا محشور کنیم».

و زندگی حقیقی مگر برای اهل ایمان نیست.

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧ [النحل: 97]

«هر کس از مرد و زن، کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می‌گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که می‌کردند به آنان عطا می‌کنیم».

لازم است بار دیگر در سخنان پیامبر ج دقت کرد و بدان اهتمام ورزید.

- من منازل اشعریان را از صدای تلاوت شبانه‌ی ایشان می‌شناسم.

- ای ابوموسی اگر مرا می‌دیدی در آن حال که به تلاوت زیبای تو گوش می‌دادم.

- مدح پیامبر در مورد شریح حضرمی چنان که درباره ایشان فرمود: او کسی است که قرآن را وانمی‌گذارد و شبانه به تلاوت آن اهتمام دارد.

- ملائکه همچون چراغ‌هایی در دل تاریکی شب رو به زمین می‌گذارند تا تلاوت اسید بن حضیر را بشنوند.

- پروردگار، گروهی را مدح می‌گوید به این خاطر که ایشان شبانگاه به تلاوت کلام او می‌نشینند.

چه کسی در همه‌ی این موارد تامل می‌کند و از آن بهره می‌جوید؟

با این اوصاف آیا شایسته است حتی یک شب را با دوستان در کافه‌ها گذراند؟

آیا می‌توان هر شب را با تماشای فیلم‌های متفاوت از یوتیوب و این سایت و آن کانال طی کرد؟

آیا جز این است که بخش عمده‌ای از لحظات زندگی هر یک از ما گذشته است و جز با سپری کردن اوقات و مشغول شدن به شبکات اجتماعی غیر مفید طی نمی‌شود؟

این عمر است که ثانیه به ثانیه، این گونه و بدین سرعت می‌گذرد.

هر یک از ما هر چند وقت یکبار، شاهد مرگ یکی از نزدیکان و بستگان خود بوده‌ایم. مرگ در کمین است و عمر با رفاه‌طلبی و سستی می‌گذرد و ما بهره‌ای از تلاوت کلام معبود بی‌همتا در دل شب نداریم؟

وای بر ما...

وای بر ما...




[1]- بخاری: 4232.

[2]- مسلم: 1887.

[3]- نسائی: 3/256.

چگونه قرآن ایشان را به شگفتی وامی‌دارد؟!

چگونه قرآن ایشان را به شگفتی وامی‌دارد؟!

بنگر که چگونه جمادات در برابر کلام حق خاشع می‌گردند و کوه‌هایی که نماد صلابت و استواری هستند از هیبت کلام پروردگار خویش تکه تکه می‌شوند.

﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ٢١ [الحشر: 21]

«اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دل‌های خلق) بر کوه نازل می‌کردیم مشاهده می‌کردی که کوه از ترس و عظمت خدا، خاشع و ذلیل و متلاشی می‌گشت و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند».

 و نیز بنگر که چگونه زنان و فرزندان مشرکین با نوای قرآن به وجد می‌آیند و چنان که ذکر شد پیرامون امام ابوبکر، تلاوت او را به نظاره می‌نشینند. لحظه‌ای با خود تأمل کن که چگونه آهنگ این کلام آسمانی، بزرگان اهل شرک را متأثر می‌سازد و آنان خود به تمایز کلام قرآن از دیگر سخنان اعتراف می‌کنند؛ آن‌ها که دشمنی این کلام را در دل می‌پروانند و با همه وجود در پی برانداختن پرچم توحید، شب و روز را سر می‌کنند. چنان که در صحیح بخاری با صراحت کامل به این مسئله اشاره شده است. روایت است که جبیر بن مطعم به حضور پیامبر ج آمد تا با ایشان در مورد اسیران بدر سخن بگوید. چون به پیامبر رسید مسلمانان در حال اقامه نماز مغرب بودند و پیامبر امامت ایشان را بر عهده داشت. جبیر تلاوت پیامبر را شنید و خود او با زبان حال خویش اعجاز قرآن را به تصویر می‌کشد: پیامبر ج در حال ادای نماز مغرب بود و من تلاوت ایشان را به نظاره نشسته بودم. ایشان آیاتی از سوره طور تلاوت می‌کرد و چون به این آیات رسید:

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ [الطور: 35]

«آیا این خلق (بدون خالق) از نیستی صرف به وجود آمدند؟ یا (خویشتن را) خود خلق کردند؟».

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ٣٧ [الطور: 37]

«آیا گنج‌های رحمت پروردگارت نزد آن‌هاست یا هیچ قدرت و سلطنتی دارند».

 نزدیک بود قلبم از سینه خارج شود و به پرواز درآید.[1]

آری، جبیر این چنین سخن از اعجاز قرآن دارد در حالی که مشرک بود و به منظور آزادی اسرای بدر به حضور پیامبر ج آمده بود. در چنین وضعیتی بعید است شخص با شنیدن سخنان دشمن خود متأثر شود اما آرامش قرآن به قلب او راه یافت و نفس وی را متأثر کرد تا آنجا که نزدیک بود از شوق لذت شنیدن این نوای آسمانی جان دهد.

 با خود بیندیش که چگونه مخلوقات پنهانی (جنیان) نیز با شنیدن نوای قرآن مات و مبهوت می‌گردند و از آرامش بی‌مثال آن بهره‌مند می‌شوند. این مسئله مربوط به زمانی است که پیامبر ج همراه با اصحاب خویش در مکانی به نام بطن نخله نماز صبح ادا می‌کرد. در این حال گروهی از جنیان که اهل نصیبین نامیده می‌شدند به حضور ایشان آمدند و با شنیدن تلاوت پیامبر از آرامش بی‌مانند آن حیران گشتند. برخی، عده‌ای دیگر را دعوت به سکوت می‌کردند تا هر چه بیش‌تر از نوای کلام حق بهره گیرند و در پرتو آن جان خسته خویش را دمی بیارامند. پروردگار، خود این رویداد را این چنین به تصویر می‌کشد:

﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَیۡکَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِینَ٢٩ [الأحقاف: 29]

«و (یاد آر) وقتی که ما تنی چند از جنّیان را متوجه تو گردانیدیم که استماع آیات قرآن کنند، چون نزد رسول رسیدند با هم گفتند: گوش فرا دهید. چون قرائت تمام شد به سوی قومشان برای هشدار (و تبلیغ و هدایت) باز گردیدند».

خالق سبحان در آیات دیگر، سخن از تعجب ایشان به هنگامه شنیدن کلام قرآن دارد و می‌فرماید:

﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا١ [الجن: 1]

«بگو: مرا وحی رسیده که گروهی از جنّیان (آیات قرآن را هنگام قرائت من) استماع کرده‌اند و پس از شنیدن گفته‌اند که ما از قرآن آیات عجیبی شنیدیم».

و نیز بنگر که چگونه بندگان صالح با طنین زیبای کلام حق به آرامش می‌رسند و هیبت آن نه تنها بر قلب‌های ایشان تاثیر می‌گذارد بلکه جسم و تمامی اعضا و جوارح آنان را نیز منقلب می‌سازد.

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣ [الزمر: 23]

«خدا قرآن را فرستاد که بهترین حدیث (و نیکوترین سخن آسمانی خدا) است؛ کتابی که آیاتش همه (در کمال فصاحت و اعجاز) با هم مشابه است و از تلاوت (آیات قهر) آن لرزه بر اندام افتد و (با آیات رحمت) باز دل‌ها آرامش و سکونت یابند و قلب‌های ایشان به ذکر خدا مشغول گردد. این (کتاب) همان (رحمت و) هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را خدا به گمراهیش واگذارد دیگر هیچ هدایت کننده‌ای نخواهد داشت».

بنگر چگونه تقوای بندگان نیک از اهل کتاب سبب می‌شود با شنیدن این نوای آسمانی اشک‌ریزان در حال خود تامل کنند. همان نوایی که موجب راحتی جان‌هاست. همان طنین زیبایی که به هنگام هجوم دردها و رنج‌ها جز شنیدن آن آرامش نمی‌بخشد و جز با حس حضور خالقی یکتا که رحمت او همه‌ی عالم را دربرگرفته است دل تسکین نمی‌یابد. همان کلامی که انیس روزها و شب‌های بی‌کسی است و همان سخن شیرینی که تمامی تلخی‌های عالم را دواست.

﴿۞لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّیسِینَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ٨٢ [المائدة: 82]

«هر آینه دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان را، یهود و مشرکان خواهی یافت، و با محبت‌تر از همه کس به اهل ایمان، آنان را که گویند: ما نصرانی هستیم. این (دوستی نصاری نسبت به مسلمین) بدین سبب است که برخی از آن‌ها دانشمند و پارسا هستند و تکبر و گردنکشی (بر حکم خدا) نمی‌کنند».

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡیُنَهُمۡ تَفِیضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱکۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِینَ٨٣ [المائدة: 83]

«و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده استماع کنند می‌بینی اشک از دیده آن‌ها جاری می‌شود زیرا حقانیت آن را شناخته‌اند؛ گویند: بارالها، ما ایمان آوردیم پس نام ما را در زمره‌ی گواهان صدق (او) بنویس».

آری، این نوایی است که حتی ملائک نیز شتابان در پی شنیدن آن هستند. اینجا در قلب زمین، در صحرای حجاز، بنده‌ای از بندگان خداوند در خلوت خویش زبان به تکلم بدان می‌گشاید و آنجا در آسمان، این مخلوقات زیبای خداوندی برای شنیدن آن از هم سبقت می‌گیرند. گویی معرکه‌ای در آسمان‌ها برپاست و انسان این مخلوق ضعیف نمی‌دانم چگونه شد که بار این امانت سنگین را به دوش کشید.

در صحیح بخاری از اسید بن حضیر روایت شده است پاسی از شب گذشته بود و وی مشغول به تلاوت سوره بقره، غرق در زیبایی تمامعیار این آیات ناگهان رو به آسمان کرد و ابرهایی را دید که گویی حامل چلچراغ‌هایی از نور هستند. تلاوت را پایان داد و دیگر هیچ نشانی از آن ابرها دیده نمی‌شد. پیامبر ج خطاب به او فرمود: آیا می‌دانی آنچه دیده‌ای چه بود؟ وی پاسخ داد: نه و ایشان فرمود: اینان ملائکه خداوند بودند که برای شنیدن تلاوت تو رو به زمین نهاده بودند و اگر به تلاوت خویش ادامه می‌دادی انسان می‌توانست آنان را بنگرد و ایشان دوری نمی‌گزیدند.[2]

انبیاء نیز همچون دیگر مردمان و بیش‌تر با کلام وحی آرامش می‌یافتند چنان که قرآن، تاثیر کلام پروردگار بر آنان و خشوع و اشک‌های ایشان را به تصویر می‌کشد.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَ وَمِمَّنۡ هَدَیۡنَا وَٱجۡتَبَیۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩٥٨ [مریم: 58]

«اینان (که از زکریا تا ادریس اوصافشان یاد شد) همان رسولانی هستند که خدا از میان همه اولاد آدم و اولاد آنان که با نوح در کشتی نشاندیم و اولاد ابراهیم و یعقوب و دیگر کسان که هدایت کرده و برگزیدیم، آن‌ها را به لطف و انعام خود مخصوص گردانید (و حال آن‌ها در بندگی چنان است) که هرگاه آیات خدای رحمان بر آن‌ها تلاوت شود با گریه (شوق و محبت) روی اخلاص بر خاک نهند».

پیامبر رحمت همان والاترین مخلوقات، آن کس که همگان در عجب از آرامش او بودند و در تمنای دیدار او، با نوای قرآن آرامش می‌یافت و صوت زیبای آن، وی را منقلب می‌ساخت چنان که در صحیح بخاری از ابن مسعود روایت شده است که پیامبر ج خطاب به من فرمود: برایم قرآن بخوان، عرض کردم برای شما بخوانم و حال آن‌که قرآن خود بر شما نازل گشته است؟ ایشان پاسخ داد: من دوست دارم آن را از کسی غیر از خودم بشنوم، به این ترتیب سوره نساء را بر ایشان تلاوت کردم تا آنجا که به این آیه رسیدم: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا٤١ [النساء: 41] «پس چگونه است (حال آنان) آن‌گاه که از هر طایفه‌ای گواهی آریم و تو را بر این امّت به گواهی خواهیم».

آن‌گاه ایشان فرمود کافیست در حالی که اشک از چشم‌های مبارک وی سرازیر گشته بود.[3]

پروردگارا قرآن چه اسراری در خود نهفته دارد؟

این اشک ریختن با همه‌ی اشک ریختن‌های دیگر متفاوت است. این حس و حال درونی با همه احوال دیگر فرق دارد. این آرامش و اطمینان‌خاطر را نمی‌توان هیچ کجای این عالم افسون‌گر یافت؛ آرامشی که در پی آن گویی همه مصیبت‌ها پا پس کشیده‌اند و تمام دردها پایان یافته‌اند و سعادت با همه وجود خود رو به سوی آدمی نهاده است.

جمادات نیز منقلب می‌شوند... از نوای قرآن تاثیر می‌گیرند... نزدیک است تکه تکه شوند و هیبت کلام خدواندی، آن‌ها را به کرنش وامی‌دارد.

 زنان و فرزندان برای شنیدن قرآن گرد هم می‌آیند و بزرگی از ایشان که به منظور رایزنی درباره اسیران جنگ، قدم پیش گذاشته است با شنیدن این کلام مبارک به وجد می‌آید و همه‌ی وجود خویش را تسلیم می‌بیند.

گروهی از جنینان، برخی دیگر را امر به سکوت می‌کنند و با تعجب و شگفتی به این نوای آسمانی گوش فرا می‌دهند و آن‌گاه برای انذار قوم خویش به سوی آنان باز می‌گردند.

و مومنان...

همان کسانی که در مقابل پروردگار خویش زانوی خشوع و خضوع می‌زنند و تمامی جسم ایشان به دور از کبر و غرور برآمده از خواسته‌های نفسانی با شنیدن آیات خداوندی به لرزه می‌افتد و صادقانه اشک، عطش گونه‌های چون شوره‌زار ایشان را سیراب می‌کند.

ملائکه‌ی کرام با شنیدن صدای تلاوت قرآن از سرزمین حجاز و در دل تاریکی شب رو به سوی زمین می‌گذارند و پیامبران با شنیدن سخن وحی، اشک‌ریزان برای سجده رو به سوی زمین می‌روند.

پیامبر رحمت با شنیدن آیاتی از کلام مبارک، لحظه‌ی گواهی دادن بر مردم را به خاطر می‌آورد و شدت اشک، ایشان را وادار می‌سازد تا ابن مسعود را امر به پایان تلاوت سازند.

پروردگارا کلام تو چه عظیم است و کتاب تو چه زیبا و نیکوست.

آیا شایسته است این چنین کتابی را با این اندازه از منزلت و زیبایی وا گذاریم؟

 آیا شایسته است که روزانه ده‌ها خبر، ایمیل و مقاله مطالعه کنیم و نصیبی از کلام خداوندی نداشته باشیم؟

آیا آنچه مردم نگاشته‌اند از کتاب پروردگار عالمیان مهم‌تر و عظیم‌تر است؟

آیا کلام مخلوقات از کلام خالق بی‌همتا والاتر است؟

پیامبر ج از قوم خویش و از آنان که قرآن را از زندگی خویش حذف کرده‌اند به معبود بی‌همتا شکایت می‌برد و چه اندازه تاسف‌بار است اگر ما نیز در این صفت ناپسند با این عده شریک شویم.

﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا٣٠ [الفرقان: 30]

«در آن روز رسول (به شِکوه از امت در پیشگاه رب‌العزّه) عرض کند: بارالها (تو آگاهی که) امّت من، این قرآن را به کلّی متروک و رها کردند».

آیا مصیبتی از این والاتر و خسارتی از این بیش‌تر وجود دارد؟

آیا شایسته است برخلاف کلام پیامبر، محبوب دل‌های ما، هم او که جان و خانواده و اموالمان به فدای او باد عمل کنیم؟

آیا شایسته است از جمله‌ی آنان باشیم که با رفتار خویش پیامبر را آزار می‌دهند؟

تفاوت ما با دشمنان پیامبر کدام است اگر راضی به حزن و اندوه ایشان باشیم؟

تدبر در کلام خالق یکتا زمان چندانی از اوقات روزمره ما را دربرنخواهد گرفت و صرفا کافیست لحظاتی کوتاه را به کلام پروردگار عالمیان اختصاص دهیم، همچون مسافری در مسیر پندها، احکام و اخبار آن سیر کنیم و با بهره‌مندی از آیات زیبای آن، نفس خویش را پالایش نماییم و از معادن اخلاقی و التزامات حقوقی آن استفاده بریم.




[1]- بخاری: 4854.

[2]- بخاری: 5018.

[3]- بخاری: 5055.

قرآن و تأثیر آن بر جسم و روح

قرآن و تأثیر آن بر جسم و روح

از جمله عجیب‌ترین اسرار قرآن، حس غریبی است که به هنگام شنیدن نوای آن بر قلب‌ها سایه می‌افکند؛ همان حس غریبی که جان‌ها در پرتو آن خاشع می‌گردد و نفس‌ها در سینه حبس می‌شود.

 همان که عقل‌ها را حیران و مدهوش خویش می‌سازد.

گویی همه‌ی جمادات در سکوتی برابر به نظم نشسته‌اند و تمامی وجود ایشان، تسلیمِ شنیدن این طنین آسمانی گشته است.

گویی زمان از حرکت باز ایستاده است و تمامی ثانیه‌ها و دقیقهها و ساعت‌ها در این لحظه بی‌معنا می‌شوند.

حسی غریب و زیبا که با هیچ واژه‌ای نمی‌توان آن را وصف کرد.

انسان، این سفرکرده‌ی روزهای سخت، دلتنگ خانه‌ی اولین خود، بهشت خداوندی می‌گردد و هیچ یک از ارکان این هستی را از خود نمی‌داند.

آری، او والا است و می‌بایست روزی به آن جایگاه والا بپیوندد. هر چه پیرامون او هست بوی غربت می‌دهد و حاشا که وجود خاکی‌اش به این کره خاکی متعلق باشد.

در سکوت تنهایی اتاقک خویش، در ازدحام خیابان‌، به هنگام بودن در جمع دوستان و حتی زمان به انتظار محبوب خود بودن، نوای کلام مبارک، او را از خود بی‌خود می‌کند و آن‌گاه همان دلتنگی همیشگی برای آن معبود والا و همان آرامش پیشین با شنیدن نوای کلام او حاصل می‌گردد.

عهد نخستین را یادآور می‌شود و اولین بار شنیدن نوای آسمانی او را آن زمان که معبود او، وی را گرامی داشت و بر تمامی مخلوقات برتری داد، آن زمان که مست از این محبوبِ معبود والا بودن در بهشت خداوندی جای گرفت.

وه، چه لذت‌بخش و مسرت‌انگیز بود آن لحظه‌ی اول و بعد از آن حسرت، حسرت تبعید شدن به این زمین خاکی به واسطه‌ی آن گناه اولین و باز هم این نوای کلام مبارک است که حسرت را آرامش می‌بخشد.

گویی همه‌ی چرخ‌های این منظومه شمسی که پیوسته در حرکت است به ناگاه متوقف می‌شود.

گویی این جهان که چون سفینه‌ای فضایی، غریب و ناآشنا است به ناگاه از حرکت می‌ایستد و نور و سکون، تمامی پیرامون را در برمی‌گیرد.

آری،

 همه این حالات از جمله تجربیاتی است که می‌توان آن را از زبان انسان، این مخلوق والا پس از شنیدن کلام مبارک شنید.

تجربیاتی که خود ایشان نیز با حیرت و شگفتی از آن سخن می‌گویند.

کلام مبارک، همه آنان را که بر فطرت سالم مانده‌اند قناعت می‌بخشد و راه می‌نمایاند.

برای نمونه گاها نوعی تقابل میان والدین و جوانان شکل می‌گیرد و مفاهیم تربیتی خاص فرزندان را به اقناع نمی‌رساند این در حالی است که همین فرزندان با آیات مبارک کلام پروردگار خویش قانع می‌شوند و بحث و جدل را پایان می‌دهند.

﴿وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرٗا٢٤ [الإسراء: 24]

«و دو بال مهر و رحمت خویش را برای آنان بگستران و بگو: پروردگارا پدر و مادرم را مورد لطف و رحمت خویش قرار بده چنان که آنان در کودکی با من به مهر و عطوفت برخورد کرده‌اند».

این حالت همه را به شگفتی وا می‌دارد.

چگونه است که این جوانان به محض شنیدن آیاتی کوتاه از کلام مبارک، سکوت اختیار می‌کنند؟ حتی لحن صدای ایشان تغییر می‌یابد. خاشعانه سر تسلیم فرود می‌آورند و با رضایت هر چه تمام‌تر اشتباه خویش را پذیرا می‌شوند. همه آن سخنانِ حق به جانب پایان می‌یابد و خطای خود را معترف می‌شوند.

پروردگارا

چگونه این کلام، آنان را دگرگون می‌سازد؟

سه سال پیش وقتی برای اولین بار به غرب سفر کردم تصمیم بر آن داشتم که چگونگی روند گرایش تازه‌مسلمانان را به اسلام مورد بررسی قرار دهم. تمامی تلاشم بر این بود که بدانم چه عاملی موجب کشش جامعه غربی به آیین مبین اسلام می‌شود تا از این وسیله در جهت دعوت به آن استفاده کنم. بدین منظور بسیاری از تجارب آنان را که اسلام آورده‌اند مورد مطالعه قرار دادم. بیش‌تر تازه‌مسلمانان سخن از حس غریبی داشتند که به هنگام شنیدن قرآن بدان دست یافته بودند و همین مسئله از جمله عوامل نیل ایشان به سوی اسلام گشته بود. این مسئله تقریبا در تمامی آنان که تازه اسلام آورده بودند دیده می‌شد در حالی که ایشان به هیچ وجه از زبان عربی چیزی نمی‌دانستند.

آری

 این کلام آن معبود بی‌همتا است که این‌چنین بر جان‌ها حاکم می‌شود و قلب‌ها را منقلب می‌کند.

﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۚ [الحشر: 21]

«اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دل‌های خلق) بر کوه نازل می‌کردیم مشاهده می‌کردی که کوه از ترس و عظمت خدا، خاشع و ذلیل و متلاشی می‌گشت و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند».

حال که تاثیر قرآن بر جمادات به این شکل است به نسبت انسان چگونه باید باشد؟

از جمله جالب‌ترین وقایعی که نشان از نفوذ قرآن در جان و روح آدمی دارد و می‌توان به آن اشاره کرد حادثه‌ی مشهوری است که امام بخاری در صحیح خود آن را روایت می‌کند. آن زمان که آزار و اذیت مشرکین به اوج رسیده بود و مسلمانان بی‌پناه و بی‌یاور در جای جای سرزمین خود شکنجه می‌شدند؛ آن زمان که شکوه قدرت بر باور اسلام سایه نیافکنده بود و هر چه بود همه و همه ضعف و ناتوانی بود؛ آن زمان که باور به اسلام جز مرگ به دنبال نداشت و با این حال ضعیفان گروه گروه ایمان می‌آوردند؛ آن زمان که بنی هاشم در شِعب ابوطالب گرفتار آمده بودند پیامبر اجازه‌ هجرت به حبشه داد و امام ابوبکر نیز با قصد هجرت به حبشه از خانه خارج شد. در همین وقت به مالک بن حارث رسید. وی رهبر قبیله قاره، از جمله قبایلی بود که با قریش عهد و پیمان داشتند. او پیمان بست که از امام ابوبکر حمایت کند تا او بتواند آزادانه در مکه پروردگار خویش را عبادت کند. راوی در این باره می‌گوید: (ابوبکر پیوسته در خانه خویش مشغول عبادت پروردگار خود بود و جز در خانه نماز نمی‌خواند و قرآن تلاوت نمی‌کرد. پس از مدتی مسجدی بنا کرد و در آن قرآن تلاوت می‌کرد و نماز می‌خواند و معبود خویش را ثنا می‌گفت. زنان و فرزندان مشرکین به هنگامه تلاوت آیات مبارک قرآن گرداگرد او جمع می‌شدند و متعجب از چشمان همیشه گریان وی به او می‌نگریستند.[1]

این جمله (زنان و فرزندان مشرکین گراگرد او جمع می‌شدند) از جمله عباراتی است که معانی ذهنی بسیاری در خود نهفته دارد. بسیار پیش آمده است تمامی آنان که صدای تلاوت زیبای قرآن را می‌شنوند پیرامون آن گرد آیند و از نوای مسرت‌بخش این طنین آسمانی بهره گیرند. بدین شکل مشرکین نیز پیرامون امام ابوبکر جمع می‌شدند و به او روی می‌آوردند تا جان‌های خود را در پرتو این کلام ربانی صیقل دهند. آن عهد نخستین آدمی با خدای خویش حتی مشرکین را نیز به وجد می‌آورد، آنان که قلب‌های ایشان دیر زمانی است از معبود خویش فاصله گرفته است. خود این مسئله دلالت بر حقانیت قرآن دارد و از جمله دلایل یقین یافتن به این کتاب آسمانی است.

آری، نوای قرآن چنان انسان را منقلب می‌سازد که خشوع و تضرع، تمامی وجود او را دربرمی‌گیرد به گونه‌ای که نه تنها مشتاق شنیدن آن می‌گردد بلکه با شنیدن آیات آن رو به سوی زمین می‌گذارد و به سجده می‌رود. سجده همان که زیباترین نشان از بندگی است. کدامین کلام، این‌گونه انسان را به خشوع وا می‌دارد و کدامین عظمت، وجود خاکی او را تسلیم خاک می‌کند؟

﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧ [الإسراء: 107]

«بگو چه ایمان بیاورید و چه نیاورید آنان که به ایشان علم داده شده است چون آیات پروردگار بر آن‌ها خوانده شود به سجده افتند».

این نمایش عظیم را می‌بایست با همه جزئیات متصور شد. گروهی با همه وجود خویش، با منیت‌هایی که در درون هر کس نهفته است، با غرور برآمده از برترین مخلوق بودن چون آیات پروردگار بر آنان خوانده شود اختیار از کف خواهند داد و همه وجود خویش را در پیشگاه آن ذات والا به سجده خواهند افکند. پروردگارا چه اندازه عظیم است این کلام... این عده‌ با جان و مال خویش در راه دعوت به سوی آن یگانه بی‌همتا جنگیده‌اند و ساعتی از این نبرد همه‌جانبه غافل نگشته‌اند و دمی را به عیش و نوش سپری نکرده‌اند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَ وَمِمَّنۡ هَدَیۡنَا وَٱجۡتَبَیۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩٥٨ [مریم: 58]

«آنان که پیامبرانی از سلاله‌ی آدم و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب و از زمره کسانی که آنان را به سوی ایمان رهنموده و برگزیده نمودیم و بدیشان نعمت دنیا و آخرت بخشیدیم هر زمان که آیات پروردگار پیش ایشان تلاوت می‌شد سجده‌کنان و گریان به خاک می‌افتادند».

آنان که با شنیدن کلام وحی، خاضعانه به زمین می‌افتند. این وحی با جان‌های ایشان چه می‌کند که این چنین در برابر آن اختیار از کف می‌دهند؟ میل به شنیدن و تسلیم گشتن و به سجده افتادن و اکنون اشک ریختن در پیشگاه آن، همه از اعجاز کلام ربانی است.

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡیُنَهُمۡ تَفِیضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱکۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِینَ٨٣ [المائدة: 83]

«و چون آنچه بر پیامبر نازل شده است را بشنوند چشمان ایشان را خواهی دید که لبریز از اشک خواهد شد».

این اشک نه اشک حزن است و نه اشک شوق... نه از روی فراق است و نه به خاطر وصل... نه به خاطر عشق است با آن تعریفی که می‌شناسیم و نه بخاطر نداشتن‌های این سرای فانی... هر چه هست بی‌اختیار جریان می‌یابد و به یقین، رازی عجیب در خود نهفته دارد؛ رازی جدای از همه‌ی مباحثات علمی و تحقیقی...

رازی که جز در خود قرآن پیدا نیست و این‌گونه اختیار از کف انسان می‌دهد.

آری، کلام ربانی، انسان را مشتاق شنیدن می‌کند، او را تسلیم اراده معبود خویش می‌سازد، قلب را منقلب می‌کند و چشم را اشک می‌بخشد و لرزه بر اندام او می‌افکند.

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣ [الزمر: 23]

«خداوند بهترین سخن را فرو فرستاده است، کتابی که همگون است. از شنیدن آیات آن لرزه بر اندام کسانی می‌افتد که از پروردگار خود می‌ترسند و از آن پس پوست‌هایشان و دل‌هایشان نرم و آماده پذیرش قرآن می‌گردد. این کتاب، مشتمل بر رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب می‌سازد و هر که را گمراه سازد اصلا رهبری نخواهد داشت».

این‌گونه، کلام مبارک مرحله به مرحله تأثیر خویش را بر جان و روح آدمی به تصویر می‌کشد. تن به لرزه می‌افتد و سپس همه وجود در برابر آیات خداوندی خاشع می‌گردد و به ناگاه همان تسلیم ایمانی، موجب پذیرش تمامی مفاهیم آن خواهد شد. بنابراین ممکن نیست خطابه‌هایی که غالبا برای مردم ارائه می‌شود همچون قرآن تاثیرگذار باشد و این مخلوق خاکی را از این تبعیدگاه جان و روح برهاند. ممکن نیست کلامی جز قرآن بندهای وابستگی را از هم باز کند و بال پرواز دهد این پاهای بسته به زنجیر دل‌بستگی را... ممکن نیست جز قرآن، انسان را تسلیم امر خود دارد چنان که با هر واژه و آیه‌اش سر تعظیم فرود آورد. ممکن نیست چون قرآن، کلامی دیگر انسان را قانع سازد که آنچه پروردگار حرام ساخته است هیچ‌گاه حلال نخواهد شد. با همه این توصیفات، عده‌ای نیز آیات قرآن را می‌شنوند و از آن تاثیری نمی‌گیرند. در برابر مفاهیم عظیم آن خاشع نمی‌شوند و حتی ممکن است مطالعه کتاب‌های فکری را ترجیح بدهند. غالب عمر خویش را نیز در همین مسیر می‌گذرانند و از کلام پروردگار خود دوری گزیده‌اند. گاهی یک ماه و دو ماه و سه ماه از عمر ایشان می‌گذرد و ساعتی را با کلام پروردگار نمی‌گذرانند. اینان روزی از روزها درباره هدف خلقت خود و همه این دنیای عظیم به فکر فرو نمی‌روند و تیرگی برآمده از عدم حضور خالق‌شان، همه حیات آنان را در بر می‌گیرد. آشفته و حیران به هر طرف روی نهاده‌اند و هیچ چیز، روح زخم‌دیده ایشان را آرامش نمی‌بخشد. از همه بیزار گشته‌اند و حالِ بد دل‌هایشان را جز به خود آن‌ها به تمامی کائنات نسبت می‌دهند.

لازم است خداوند را شاکر بود؛ همان کس که همه ما را هستی بخشید و نعمت هدایت داد؛ همان کس که روح غریب ما را با ذات والای خود پیوند داد و از سرچشمه آب سعادت به آن نوشانید؛ همان کس که اگر هیچ نباشد و او باشد همه معادلات درست است و اگر همه باشند و او نباشد حالِ دل‌هایمان هیچ‌گاه خوب نخواهد بود.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡقَٰسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ [الزمر: 22]

«وای بر آنان که قلب‌هایشان در مقابل ذکر پروردگار سخت شده است».

آری، می‌بایست پروردگار را سپاسگزار بود و آن کس که توفیق تلاوت روزانه دارد و آن ذات والا، او را برای مرور کلام خویش برگزیده است لازم است برحذر باشد از اینکه بر معبود بی‌همتا منت گذارد. اگر فضل و رحمت بی‌پایان او نبود چه بسا این لحظات را با مشغول شدن به آنچه خداوند نمی‌پسندد سپری می‌کرد و آن‌گاه جز انگشت حسرت به دهان گزیدن و جز عجز و لابه کردن، چاره‌ای نمی‌یافت و چه بسا زمانی به خطای خویش معترف می‌شد که دیگر راه بازگشتی نبود.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ مَا زَکَىٰ مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ أَبَدٗا وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢١ [النور: 21]

«و اگر فضل و رحمت الهی شامل شما نمی‌شد هرگز فردی از شما پاک نمی‌گردید ولی خدواند هر که را بخواهد پاک می‌گرداند و خدا شنوا و آگاه است».

﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ [الأعراف: 43]

«و می‌گویند خدای را سپاسگزاریم که ما را بدین نعمت جاویدان رهنمود فرمود و اگر لطف خدا نبود و رهنمودمان نمی‌نمود هدایت فراچنگ نمی‌آوردیم».

بنابراین پاکی جان‌ها و هدایت بر مسیر سعادت، فضل و رحمتی است که خداوند بر بنده خویش عطا می‌کند و انسان پس از هر عبادت نیاز به عبادت دیگر دارد و این عبادت دیگر همان حمد و شکر معبود بی‌همتاست. به عبارت دقیق‌تر، بندگان قبل از شروع هر عبادت و پس از پایان آن به عبادتی دیگر نیاز دارند. عبادت پیش از دیگر عبادت‌ها، طلب یاری از پروردگار عالمیان و عبادت پس از سایر عبادت‌ها، حمد و سپاس اوست. باشد که بر طاعت خویش یاریمان دهد و از ضعف و سستی‌مان بکاهد، باشد که نیت‌های ما را خالص گرداند، باشد که تنها او را ببینیم و تنها از برای آن محبوب جان‌ها به پا ایستیم و تنها تسلیم فرمان او باشیم. غالب مردم چون تصمیم به شروع عبادتی می‌گیرند همه تلاش خود را متوجه پایان آن می‌سازند و فراموش می‌کنند که هدف حقیقی، رسیدن به آن معبود والا و کسب رضایت اوست و همه این اعمال وسیله هستند. اینان از آن هدف راستین غافل می‌شوند و همه لحظات خود را با چگونگی به انجام رساندن این اعمال می‌گذرانند. اینان فراموش کرده‌اند که در هر نفس می‌بایست از آن خالق بی‌همتا یاری بجویند و از او بخواهند بر طاعت خویش، آنان را استوار گرداند. وه چه مسرت‌بخش است این به یاری طلبیدن و خواستن، زمانی که باور داریم استجابت از جانب خالقی است که رحمت او همه آسمان‌ها و زمین را در برگرفته است، جز خیر برای ما بندگان ضعیف خود نمی‌خواهد و هر آنچه اراده می‌کند در نهایت نیکی و خوبی است. خالقی که هیچ کس او را به عجز وانمی‌دارد و قدرت بی‌مانند او بر همه کائنات فایق آمده است. معبودی که از ما بی‌نیاز است و ما همه محتاج، دست نیاز به سوی او برآورده‌ایم، بخشش بی‌مثال وی چیزی از ملک او کم نمی‌کند و به واسطه‌ی این رحمت و این قدرت، بهترین پناه جان‌های خسته است و این چنین به یاری طلبیدن، خود جدای از عبادت در کلام مبارک متمایز گشته است تا اهمیت آن بر همگان آشکار شود.

﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ [الفاتحة: 5]

«تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو طلب یاری می‌کنیم».

این به یاری طلبیدن آن معبود والا، تمامی امور را دربرمی‌گیرد و لازمه موفقیت در شعائر، مشروعات اصطلاحی، مقاومت در برابر انحرافات شرعی و در امور مربوط به دعوت، همه و همه طلب از خداوندی است که هم حکیم و هم دارای قدرت بی‌منتها است. درهای توفیق و هدایت، صدق و راستی و موفقیت در دعوت برای آن کس گشوده می‌شود که پیوسته از معبود خویش طلب یاری دارد و بر او توکل می‌کند و امور خویش را به او واگذار می‌نماید و همه این امور به واسطه‌ی اسبابی رخ خواهد داد که حتی گمان نمی‌کند. به هر روی ممکن نیست تاثیر قرآن بر جان‌ها نادیده انگاشته شود. واژه «سطوة» نیز چنان که ابن‌فارس می‌نویسد دلالت بر قهر و علو دارد و قرآن نیز بر جان‌ و روح آدمی استیلا می‌یابد و این چنین، خداوند آن را هلاک کننده باطل می‌خواند.

﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: 81]

«و بگو: حق فرا رسیده است و باطل از میان رفته است و باطل همیشه از میان رفتنی و نابود شدنی است».

﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ [الأنبیاء: 18]

«بلکه حق را به جان باطل می‌اندازیم و حق، مغز سر باطل را از هم می‌باشد».

علاوه بر واژه «سطوة» که بر معنای قهر و علو دلالت دارد به کلام مبارک، اوصاف دیگری نیز چون بازدارنده و در هم کوبنده و... نسبت داده شده است که در غالب کتب اهل علم دیده می‌شود. گاهی «سطوة» معنای عقوبت و جزا نیز می‌دهد چنان که این معنا در برخی از نوشته‌های ابن حبان ذکر شده است (آن زمان که خداوند سطوه خود را نازل کرد) و نیز در بسیاری از کتب تفسیر چون تفسیر ابن کثیر و دیگران این معنا (خداوند آنان را از خشم و سطوه خویش برحذر می‌دارد) دیده می‌شود.

پروردگارا، ما را از اهل قرآن قرار ده و قلب‌هایمان را با قرآن حیات ببخش.

معبودا ما را از آنان قرار ده که چون به کلامت گوش فرا دهند تمامی وجود ایشان به لرزه ‌افتد و سپس قلب و تمامی اعضای ایشان در برابر کلام ناب تو خاشع ‌گردد.

پروردگارا ما را از آنان قرار ده که چون به طنین مسرت‌بخش این ندای آسمانی گوش دهند چشم‌های ایشان از اشک لبریز گردد.

خداوندا ما را از آنان قرار ده که چون آیات خداوندی بر ایشان تلاوت شود گریان به سجده افتند.

پروردگارا به تو پناه می‌بریم و به تو امید داریم و به تو روی می‌آوریم باشد از جمله آنان نباشیم که دل‌های ایشان در برابر یاد تو چون سنگ خارا سخت گشته است.




[1]- بخاری: 2297.

مقدمه

مقدمه

غرق در شگفتی، حیرانِ از این دریای بیکران با خود ساعت‌ها خلوت می‌کنم.

 گویی نیرویی مرا از زمین می‌رباید و همه‌ی دلبستگی‌ها با این بریدن، پایان می‌یابد.

به نظاره می‌نشینم:

حال کسانی از جنس من؛ آنان که فراتر از من قدم در راه گذاشته‌اند؛ آنان که در نیک‌رویی و نیک‌خویی بر دیگران سبقت گرفته‌اند و خود با زبان حال خویشتن اقرار بدین دارند که همه‌ی نیک‌رویی و نیک‌خویی خود را از کلام آن معبود بی‌همتا گرفته‌اند.

به نظاره می‌نشینم:

حال آنان را که سخن از باور زیبای خویش دارند؛ آنان که با ذره ذره‌ی وجود خود پس از شنیدن سخنان آن خالق یکتا، همه‌ی رفتار و کردارشان منقلب گشته است.

گویی دیگر آن انسان‌های پیشین نیستند.

گویی از نو زاده شده‌اند و از نو زندگی کرده‌اند و از نو هستی یافته‌اند.

و این از نو حیات یافتن چه حس غریبی است.

گویی اینان با همه‌ی ادراک خویش، این حس غریب را تجربه کرده‌اند.

همان تجربه‌ای که ناخودآگاه هر کس را به سوی طاعت آن ذات والا سوق می‌دهد، زندگی رنگ دیگر می‌گیرد، همه عالم عوض می‌شود و آن‌گاه راحتی جان...

راحتی جان در کشاکش همه‌ی این تفاوت‌ها، متهم ساختن‌ها و خود برتر دیدن‌های این گروه و آن گروه فرا می‌رسد.

به نظاره می‌نشینم:

 حال آنان را که هر لحظه، دردهای بی‌امان به جان ایشان می‌ریزد و با این حال گامی از باور راستین خود کناره نمی‌گیرند.

آنان که غربت پیوسته، ایشان را به کنج عزلت می‌کشاند و جز نوای کلام آن محبوب دل‌ها،‌‌‌‌ چیزی روح خسته‌ی ایشان را تسکین نمی‌بخشد.

به یقین، محمدم نیز این‌گونه در گیرودار روزهای سخت به طنین زیبای کلام او پناه می‌جسته است و با هر واژه از کلام آن یگانه مهربان، قلب تنهای او تسلی یافته است.

با خود چون محمدم واژه به واژه این آیات را تکرار می‌کنم و همانند او، پروردگار عالم را سپاس می‌گویم که مرا این چنین راه نمود حال آن که پیش از این چیزی نمی‌دانستم.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا کُنتَ تَدۡرِی مَا ٱلۡکِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِیمَٰنُ [الشورى: 52]

«و همین گونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش (برای وحی) به تو فرستادیم، تو از آن پیش که وحی بر تو رسد نه دانستی کتاب (خدا) چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است».

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ٣ [یوسف: 3]

«ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت می‌کنیم و تو پیش از این وحی، هیچ از آن آگاه نبودی».

گاهی نیز در شگفت از دگرگونی احوال محمدم، قبل و بعد از نزول کلام آن که بی او هستی لحظه‌ای معنا نمی‌یابد، بخشش و عطای رسول رحمت را با خود مرور می‌کنم. آن‌گاه که با فرشته مقرب، همنوا او نیز مرور می‌کرد کلام مبارک را و از دستان بخشنده‌ی باد پیشی می‌گرفت.

این محمدم است؛ آن کس که در ایمان و یقین به کمال رسید و با هر بار تکرار نوای کلام مبارک از آن تاثیر می‌گرفت و با اشتیاق هر چه افزون‌تر به سوی خیر می‌شتافت.

با خود تکرار می‌کنم:

حالِ چون ما ضعیفانی چگونه باید باشد؟

حال ما که به واسطه‌ی ضعف و سستی خویش پیوسته نیازمند رجوع به کلام مبارک هستیم؟

حال چون ما گنهکارانی که بهشت را که به وسعت همه‌ی آسمان‌‌ها و زمین است فروگذاشته‌ایم و به واسطه‌ی دوری از کلام مبارک، اندوه دنیا را برگزیده‌ایم.

حال چون ما بندگانی که بندگی نکرده‌ایم و دنیا با همه‌ی وسعت خویش بر ما تنگ آمده است.

چه سعادتی بالاتر از اینکه هر کس با نوای کلام تو همراه گردد برتری می‌یابد.

﴿رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ یَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ٢ [البینة: 2] «پیامبری از جانب الله تعالی که صحیفه پاک را تلاوت می‌کند».

و چه سعادتی بالاتر از حال آنان که هر شب را با کلام تو صبح می‌کنند و نام ایشان در کتاب مبارک جاودان گشته است.

﴿أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ یَتۡلُونَ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ وَهُمۡ یَسۡجُدُونَ١١٣ [آل عمران: 113]

«طایفه‌ای از آن‌ها معتدل و به راه راست‌اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغول هستند».

از کلام آن خالق بی‌همتا غافل گشته‌ایم و حال اینکه خود او با صراحت هر چه تمام‌تر اصرار بر تدبر در آن دارد.

﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ [محمد: 24] «آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند؟».

گاهی تشویق به سکوت در هنگامه‌ی شنیدن این نوای روح‌افزا می‌کند.

﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤ [الأعراف: 204]

«و چون قرآن خوانده شود به آن گوش فرا دهید و ساکت باشید».

و گاهی امر به استفاده از اصوات و الحان زیبا به وقت تلاوت کلام خویش دارد.

﴿وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا٤ [المزمل: 4] «و قرآن را با ترتیل و شمرده شمرده تلاوت کنید».

 باشد که با نوایی دلنشین بتوان هر چه بیش‌تر به درک آن نزدیک شد.

گاهی فرمان به لزوم آمادگی درونی قبل از تلاوت کلام مبارک به واسطه‌ی پناه جستن به او، از شرارت‌های ابلیس می‌دهد.

﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ٩٨ [النحل: 98]

«و هر زمان قرآن تلاوت کردی از شر شیطان رانده شده به خداوند متعال پناه بجوی».

باشد که جان‌های اهل ایمان در برابر مفاهیم زیبای این قرآن پالایش شود و تجلی ایمان و بندگی کامل گردد.

و گاهی در قلب‌های ما بذر ترس از دوری از نوای قرآن می‌کارد.

﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا٣٠ [الفرقان: 30]

«در آن روز، رسول (به شِکوه از امت در پیشگاه رب العزّه) عرض کند: بارالها (تو آگاهی که) امّت من این قرآن را به کلّی متروک و رها کردند».

پیوسته سخن از فضل و برکت کتاب خویش می‌راند و آن را ذکری آسان می‌گرداند.

﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٧ [القمر: 17]

«ما قرآن را برای یاد دادن و یاد گرفتن و پند دادن و پند گرفتن آسان ساخته‌ایم، آیا پند پذیرنده‌ای هست؟».

باشد که چون ما بندگانی پند گیریم.

باشد که بار دیگر رو به سوی کلام خالقی بگذاریم که به اسرار نهفته‌ی ما، بیش از خود ما آگاه‌ است.

باشد که راه سعادت بپیماییم.

باشد که بندگی کنیم.

و باشد که در سایه‌ی این بندگی آرامش یابیم.

لازم است بار دیگر رو به سوی کلام خالقی بگذاریم که به آن سوگند یاد می‌کند، تکلم به آن را می‌ستاید و آن را بزرگ‌ترین کتاب آسمانی می‌خواند. بهترین مخلوق خود را برای ابلاغ آن بر می‌گزید و حفظ واژه به واژه آن را از صفات اهل علم می‌داند.

لازم است بار دیگر رو به سوی کلام خالقی بگذاریم که شایسته است حضوری برابر با این عظمت در حیات ما داشته باشد.

ابوعمر (ابراهیم سکران)

بهار 1433