اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

آراء ائمه سلف درباره حضرت سعید بن مسیب رحمه الله

آراء ائمه سلف درباره حضرت سعید بن مسیب رحمه الله  

حضرت قتاده فرمودند: در دنیا هیچ کسی را عالم‌تر از حضرت سعید ندیده‌ام، همین عنوان از بزرگانی همچون حضرت زهری و مکحول و بزرگان دیگری نیز نقل شده است. علی‌بن مدینی رحمه الله  درباره ایشان فرمودند: در بین تابعین هیچ فردی را عالم‌تر از حضرت سعید رحمه الله  ندیده‌ام، ایشان وارث و ناشر علم حضرت فاروق رضی الله عنه  و حضرت عثمان رضی الله عنه  هستند. حضرت حسن‌بن علی رضی الله عنه  هر گاه در باب مسایل با مشکلی برخورد می‌کردند برای حل آن نزد ایشان مراجعه می‌کردند. حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه  فرمودند: اگر آن حضرت زنده می‌بودند و سعید را می‌دیدند از اخلاق و اعمال او بسیار خوشحال می‌شدند.

تقوی و عبادت حضرت سعید رحمه الله

تقوی و عبادت حضرت سعید رحمه الله  

خداوند به ایشان مقام و منزلتی بسیار بلند و بالای عطاء نموده بودند و هر کس با ایشان محبت و علاقه داشت اما ایشان از مردم و سلاطین هدایا قبول نمی‌کردند. و هیچگاه نیازی برای کسب و کار پیدا نمی‌کردند. اما دل ایشان آکنده از محبت خداوند بود، کسب و کار با دستان خود را افتخاری برای خودشان می‌دانستند.

چونبازباشکهصیدیکنیولقمه‌ایدهی

 

طفیل خواره مشو چو کلاغ بی‌پر و بال

باری یکی از خلفای بنی‌مروان مبلغ 000/30 درهم بر ایشان فرستادند، ایشان آن مبلغ را نپذیرفته و فرمودند: من نیازی به دراهم ‌بنی‌مروان ندارم. ایشان از دسترنج خودشان می‌خوردند و مشغول به تجارت و روغن‌فروشی بودند. باری خودشان فرمودند: که مدت پنجاه سال است که تکبیر اولی از من فوت نشده است و مدت پنجاه سال است که در نماز کسی را جزء امام ندیده‌ام، (چون ایشان همیشه در صف اول بودند) و درباره ایشان گفته‌‌اند که مدت پنجاه سال ایشان نماز صبح را با وضو نماز عشاء اداء فرموده‌اند[1]. خود حضرت سعید رحمه الله  می‌فرمودند: که هیچ چیزی برایم بالا‌تر از اطاعت خداوند نیست.

إلا رب ذل ساق للنفس عزة


 

ویارب نفس بالتذلل عزت



[1]- ابن خلکان، 291، ج 1.

نکاح قابل تقلید دختر حضرت سعید بن مسیب

نکاح قابل تقلید دختر حضرت سعید بن مسیب

دختر حضرت سعید رحمه الله  گرچه از جنس زنان بود، اما کارنامه علمی و کمالات و تجربه ایشان، بهتر از هزاران مرد، ایشان آراسته به تقوی، دانش و دیانت بودند.ایشان الگو و نمونه‌ای برای زنان بودند.

وإن تکن خلقت أنثی لقد خلقت


 

کریمة غیر آنثی الخلق والحسب

از نظر حسن و زیبایی ظاهری خداوند چنان حسنی به وی عطاء کرده بودند که همتایی در عصر و زمان خویش نداشت، و زمانی که خلیفه وقت عبدالملک بن مروان از کمالات علمی و حسن دختر حضرت سعید بن مسیب رحمه الله  باخبر شدند دخترش را برای پسرش ولید‌بن عبدالملک خواستگاری کردند، اما از آنجایی که این عالم گوشه‌نشین و خرقه‌پوش از تجملات متنفر بودند، به درخواست ایشان پاسخ منفی دادند. از این رو خلیفه عبدالملک بن مروان دشمنی خود را نسبت به سعید بن مسیب علنی و آشکار کردند، و به دنبال بهانه می‌گشتند تا او را اذیت و آزار برسانند. چنانچه روزی خلیفه دستور داد که بر روی ابن مسیب آب سرد بریزند، چنانچه مأموران این کار را انجام دادند، و پس از سرمای شدید او را با زد و کوب گرم کردند. اما این پیکر صبر و شجاعت در برابر مصایب از خود استقامت نشان دادند و از راهی که برگزیده بودند ذره‌ای عقب‌نشینی نکردند:

داستان ازدواج دختر حضرت سعید بن مسیب از زبان همسرش

داستان ازدواج دختر حضرت سعید بن مسیب از زبان همسرش

حضرت ابووداعه می‌فرمایند: که من برای حضرت سعید رحمه الله  خدمت می‌کردم، و همیشه در مجلس ایشان حضور داشتم، چنانچه همسرم وفات کرد، و من مشغول به تکفین و تشیع جنازه او شدم و نتوانستم که خدمت حضرت سعید رحمه الله  برسم، و پس از چند روز غیبت خدمت ایشان رسیدم، حضرت سعید رحمه الله  علت غیبت مرا جویا شدند و من تمام ماجرا را برایشان توضیح دادم، بالاخره حضرت سعید به من گفتند که چرا ما را خبر نکردی تا در مراسم تشیع جنازه همسرت شرکت می‌کردیم؟ حضرت ابووداعه می‌فرمایند: به مدت طولانی در مجلس ایشان بودم که ایشان سؤال کردند آیا در جای دیگر عقد کرده‌اید؟ حضرت ابووداعه گفتند که ای سعید رحمه الله  چگونه در جای دیگر ازدواج کنم در حالی که من شخص فقیری هستم که دو یا سه درهم بیشتر ندارم، حضرت سعید رحمه الله  فرمودند: که اگر دخترم را به عقد شما درآورم می‌پذیری؟ حضرت ابووداعه گفتند ای سعید سعادتی بیش از این نصیب من نمی‌شود، و در نتیجه حضرت سعید در همین مجلس خطبه عقد دخترش را خواندند همچنین ابووداعه می‌گویند: که پس از آن در این فکر بودم که از چه کسی قرض بگیرم تا وسایل زندگی و مخارج مراسم عروسی را تهیه کنم، در همین فکر بودم، و روزی، روزه بودم بعد از نماز مغرب جهت افطار در خانه نشسته‌ بودم که کسی درب را زد، پرسیدم کیست؟ گفتند: سعید، هر چه فکر کردم که کدام سعید است نکند از دوستان من باشد اصلاً به ذهنم نمی‌آمد و تصورش را نمی‌کردم که حضرت سعید بن مسیب هستند، عرض کردم آیا کاری دارید؟ چرا کسی دیگر را نفرستادید، تا که خودم به خدمت شما برسم، حضرت سعید فرمودند، شما مستحق این بودید که من خودم بیایم، و غرض از آمدنم این است که همسر شما را آورده‌ام تا که تحویل شما بدهم و این است که پشت درب ایستاده است، دختر ایشان چنان باحیاء، باعفت، و باایمان بود، و به گونه‌ای پشت درب قرار گرفته بود که تا لحظه‌ای که من با حضرت سعید صحبت می‌کردم متوجه او نشدم، پس از آن، حضرت سعید رفتند و دختر ایشان در خانه من از بس که باحیاء بود، در گوشه‌ای نوشت، و من از فرط خوشحالی تمام همسایه‌ها را صدا زدم و تمام همسایه‌ها از این ماجرا باخبر شدند، و مادرم به من گفت: که حق نداری تا سه روز به او نزدیک شوی! تا اینکه من تمام وسایل خانه و زندگی را برای ایشان آماده کنم، خداوند چنان حسن و زیبایی به او عطاء کرده بودند که همتا و نظیری در آن زمان نداشت، و مالامال از کمالات علمی و اخلاقی و آگاه به مسایل خانه‌داری و حق شوهر بود. گویا دختر حضرت سعید چنان نعمتی بود که خداوند آن را از آسمان به من عطاء کردند، «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء».

استقامت و حق‌گویی حضرت سعید رحمه الله

استقامت و حق‌گویی حضرت سعید رحمه الله  

خداوند حضرت سعید رحمه الله  را بهره‌مند از علم و دانش نموده بودند، و چنان قوت، عزم و اراده‌ای قوی به وی داده بودند که در دنیا از هیچ فردی ترس و واهمه‌ای نداشتند، به طوری که نور:

﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ [فاطر: 28].

در چهره‌اش نمایان بود، و از طرفی دیگر آکنده از این نیرو بودند:

﴿وَلَمۡ یَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ [التوبة: 18].

باری استاندار مدینه (هشام‌بن اسماعیل) نامه‌ای به خلیفه وقت عبدالملک بن مروان نوشتند که تمام مردم و اهالی مدینه بر خلافت ولید و سلیمان بیعت کرده‌اند جز سعید بن مسیب رحمه الله  که ایشان حاضر نیستند به هیچ‌وجه خلافت آن دو را قبول و بر خلافت آن‌ها بیعت کنند، خلیفه در جواب نوشتند که با ارعاب و ترس از ایشان بیعت بگیرند و اگر نپذیرفت شمشیر را بر گردن او قرار بدهید اما او را نکشید باز هم اگر بیعت نکرد او را در بازار مدینه در ملاء‌عام پنجاه ضربه شلاق بزنید و خوار و ذلیلش بکنید. زمانی که نامه خلیفه به استاندار مدینه رسید، مردم از آن مطلع شده و بسیار نگران شدند و نمی‌خواستند که چنین وضعی برای حضرت سعید رحمه الله  پیش بیاید، اما از آنجایی که در مدینه بودند همچون سلیمان‌بن یسار، عروه‌بن الزبیر، سالم‌بن عبدالله به خدمت حضرت سعید رحمه الله ، رسیدند، و عرض کردند که ما برای مسئله بسیار مهمی خدمت شما رسیده‌ایم، و پیشنهادی برای شما داریم که حتماً آن را بپذیری و رد نکنی، عرض ما این است که نامه خلیفه به استاندار مدینه رسیده است تا ایشان از شما بیعت بگیرند و در صورت بیعت نکردن شما را به قتل برسانند، از این 3 پیشنهاد حتماً یکی را بپذیر: 1) هر گاه استاندار جهت بیعت گرفتن نزد شما آمد در برابر آن سکوت کنید و چیزی نگویید در این صورت با شما کاری نخواهند داشت و ما او را برای این کار قانع کرده‌ایم، حضرت سعید فرمودند: که این کار از دست ما برنمی‌آید و هرگز سکوت نخواهم کرد، زیرا مردم باور خواهند کرد من برای خلافت سلیمان‌ و ولید راضی و با آن‌ها بیعت کرده‌ام، 2) شما چند روزی در خانه بمانید از آنجا حتی برای اداء نماز خارج نشوید در این صورت نماینده خلیفه راضی و قانع خواهد بود، زیرا ایشان در مسجد و کلاس درس در جستجوی شما هستند، و در صورت عدم شما به خلیفه خواهند گفت که سعید فرار کرده و در جایی متواری شده است حضرت سعید رحمه الله  فرمودند: چگونه امکان دارد که من با گوش‌هایم صدای «حی علی الصلاة، حی علی الفلاح» را بشنوم و در مسجد حاضر نشوم، بنابراین این کار از من برنمی‌آید و حاضر به پذیرش چنین پیشنهادی نیستم. 3) شما فقط به مدت 3 روز در محل تدریس خصوصی خود حاضر نشوید، چون نماینده خلیفه فقط در همین محل به دنبال شما می‌گردد، و ما استاندار را برای این کار راضی و قانع کرده‌ایم، حضرت سعید رحمه الله  در جواب فرمودند: که این کار را هم نخواهم کرد چون من از هیچ مخلوقی نمی‌ترسم و در محل درس و مسجد حاضر خواهم شد، چنانچه مردم از ایشان مأیوس شدند، و برای نماز ظهر به مسجد رفتند حضرت سعید رحمه الله  نیز به مسجد جهت ادای نماز تشریف بردند و در آنجا نماینده و قاصد خلیفه ایشان را نزد استاندار برد و حکم و دستور خلیفه را به وی اعلان داشتند، و تأکید کردند که در صورت بیعت نکردن سر شما را از تن جدا خواهند کرد، حضرت سعید رحمه الله  با تمام تهدیدات آن‌ها فرمودند: که پیامبر ما، محمد مصطفی  صلی الله علیه و آله و سلم  ما را از بیعت کردن با دو نفر در یک زمان منع کرده‌اند، بنابراین من این کار را نخواهم کرد، «زیرا بیعت با دو نفر در یک زمان درست نیست». زمانی که استاندار از بیعت کردن او مأیوس شد و تهدیدات وی مشکلی را حل نکرد، دستور داد تا سعید را به «سدّه»[1] ببرند.  آن‌ها سعید رحمه الله  را به سدّه برده و او را بر زمین خواباندند و شمشیر را بر گردن وی نهادند و گفتند: که بر جان خود رحم کن و با سلیمان و ولید بیعت کن، اما این پیکر صبر و استقامت به جای پذیرفتن حکم و دستور آن‌ها از خود استقامت نشان دادند، و با زبان حال چنین زمزمه می‌کرد:

برنه خیزم ز سری کوی تا جان دارم

 

در رسد کار بجان از سر جان برخیزم

زمانی که سعید در این حالت هم حاضر به بیعت کردن نبودند، لباس‌های او را از تن درآورده، و پنجاه ضربه شلاق به و زدند و در کوچه و خیابان‌های شهر مدینه او را به گمان خود ذلیل و خوار نمودند، اما زبان حضرت سعید در بی‌زبانی و نهایت مظلومیت اینگونه زمزمه می‌کرد:

بجرمعشقتوام‌ می‌کشند و غوغاییست

 

تونیزبرسربام آ چه خوش تماشاییست

نشودنصیبدشمنکهشودهلاکتیغت

 

سردوستانسلامتکهتو خنجر آزمایی

پس از آن حضرت سعید را در منزل بازداشت و تحت نظر قرار دادند، و مردم را از ملاقات با او منع کردند و اگر چنانچه کسی با ایشان ملاقات می‌کرد، تحت پیگرد قانون قرار می‌گرفت و با وی برخورد شدید می‌کردند. حضرت سعید در این اوضاع مردم را توصیه می‌کردند از ملاقات کردن با او خودداری نمایند، و اینگونه زمزمه می‌کردند:

ای همنفسان آتشم، از من بگریزید

 

آنککه‌‌شودهمرهمن دشمن خویش است

بالاخره این عالم والامقام و مجاهد فی سبیل‌الله در سال 91 هجری دیده از دنیا فروبستند[2]، این بود نمونه و گوشه‌ای از زندگی دو تن از برجستگان عرصه علم و عمل که با زندگی عملی خود نمونه‌ای زنده از حقانیت اسلام بودند، خداوند به همه مسلمانان توفیق بدهد تا زندگی آن‌ها را سرلوحه و الگویی برای خویش قرار بدهند، و از خدمت به اسلام و مسلمین همانند آن بزرگواران از خود صبر و استقامت نشان بدهند.

مفتی محمد شفیع، 20 رجب 1345 هجری مطابق با 27 ژانویه 1927 میلادی. ترجمه 21 رجب 1420 ه‍. ق.




[1]- سده اسم جایی است در مدینه منوره.

[2]- ابن خلکان، 293، ج 1.