اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نام‌های صحابه‌ی کرام رضوان الله علیهم اجمعین

نام‌های صحابه‌ی کرام رضوان الله علیهم اجمعین

هنگامی که سنت نبی کریم ج را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، علمای حدیث آن را به سه نوع تقسیم می‌کنند، سنت قولی (سخنان پیامبر ج)، سنت فعلی (اعمال پیامبر ج)، سنت تقریری (وقتی کاری به نزد پیامبرشده باشد و یا سخنی گفته شده باشد و پیامبر آن را منع نکرده باشد).

در این صورت در صفحات قبلی خواندیم که پیامبر اسلام ج عادت داشتند که بسیاری از نام‌های زشت و بی‌معنى را تغییر می‌دادند و اما نام‌های صحابه‌ی کرام را که رسول الله ج تغییرنداده‌اند، بر اساس سنت تقریری پیامبر ج مقبول و درست بوده‌اند.

اختیار نام‌های صحابه‌ی کرام و زنده داشتن نام‌های آنان یک روش بسیار خوب است؛ زیرا در این نام‌ها، شخصیت اصحاب کرام در شخصیت اولاد ما تبارز می‌کند، بناءً بهتر است ما برای اولاد خود نام‌های آل بیت و اصحاب پیامبر را اختیار نماییم که نام‌های ‌شان قرار ذیل است:

ابان بن سعید t: پدرش از بزرگان قریش بود و از جمله‌ی پسرانش، خالد و عمرو مسلمان شدند.

ابرهه بن صباح حبشی t: مادرش دختر ابرهه اشرم بود کسی که می‌خواست کعبه را ویران کند.

ابوبکر عبدالله بن ابی قحافه t[1]: نامش عبدالله پسر عثمان (ابوقحافه) کنیه‌اش ابوبکر است.

پیامبر ج در مورد اسلام آوردن ابوبکر فرمود: «هیچ کسی را به اسلام دعوت ندادم مگر ابتدا در پذیرفتن دعوتم دچار تردید وشک می‌شد به جز ابوبکر، هنگامی که او را دعوت دادم چهره‌اش را برنگرداند و در حقانیت اسلام شک نکرد»[2]. این چنین ابوبکرس خیلی زود از جاهلیت به اسلام روی آورد.

به علت زیبایی چهره‌اش او را «عتیق» لقب داده بودند[3]. ابوبکر شش فرزند داشت: سه دختر و سه پسر. پسران وی به نام‌های عبدالله، عبدالرحمن و محمد و دخترانش اسماء و ام‌المؤمنین عایشه و ام‌کلثومش بودند.

امت اسلامی به اجماع او را صدیق نامیده‌اند. در صبح روز اسراء که پیامبر ج از معراج برگشته بود، مشرکین نزد ابوبکرس آمدند و گفتند: آیا می‌دانی دوست تو چه می‌گوید؟ او می‌گوید که دیشب به بیت المقدس برده شده است! ابوبکر از آن‌ها پرسید: آیا محمد چنین گفته است؟ مشرکین گفتند: بلی. ابوبکر ج قبل از این‌که پیامبر ج را ببیند و از او اخبار اسراء و معراج را بشنود گفت: «او راست گفته است، من او را در چیزی بالاتر از این‌که او می‌گوید: «اخبار آسمانی صبح وشام به او می‌رسد»، تصدیق می‌کنم.»[4]

عمرس در مورد این‌که ابوبکرس در صدقه کردن اموال خود از تمام صحابه سبقت می‌گرفت، می‌گوید: پیامبر ج به ما دستور داد تا در راه خدا صدقه کنیم، نزد من هم مقداری مال بود. با خود گفتم امروز از ابوبکر سبقت خواهم گرفت و من نصف دارایی خود را صدقه کرده و پیش پیامبرج آوردم. پیامبر ج فرمود: برای خانواده‌ات چه گذاشتی؟ گفتم: همین مقدار را در خانه نیز گذاشته‌ام. اما ابوبکرس تمام اموال و دارایی خود را آورده بود، پیامبر ج فرمود: ای ابوبکر برای خانواده‌ات چه گذاشته‌ای؟ گفت: برای آن‌ها خداوند و پیامبر را گذاشته‌ام. عمرس با خود گفت: در هیچ چیزی از او سبقت نمی‌توانم بگیرم[5]. این واقعه در روز آماده کردن لشکر عسره در غزوه‌ی تبوک روی داده است.

ابوعبیده بن جراح[6]t: ابوعبیده بن جراح، عامر بن عبدالله بن الجراح... بن فهر بن مالک است. کنیه‌اش ابوعبیده و پیامبر ج او را امین این امت لقب داد. ابوعبیده یکی از افرادی است که خیلی زود و قبل از دیگران در ابتدا، اسلام را پذیرفت. او یکی از ده نفری است که پیامبر ج به آن‌ها مژده‌ی بهشت داده بود، احادیثی از پیامبر ج روایت کرده است و در جنگ‌های زیادی همراه پیامبر ج بوده است[7].

حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در مورد وی گفته است: ((هر امتی امینی دارد و امین امت من ابوعبیده بن جراح است)[8].

 ابوذرغفاری t: صحابی جلیل القدر که به زهد و تقوا مشهور است، به شهادت رسول الله ج او یک امت بود به تنهایی‌اش، با اختیار خود به منطقه‌ی ربذه سفر نمود و در آن‌جا وفات نمود.

ابوهریرهt: او عبدالرحمن بن صخر است. اسم ابوهریره در دوران جاهلیت عبد شمس بوده است. وقتی که مسلمان شد پیامبر خدا ج او را «عبدالرحمن» نامید چون جایز نیست که انسان را این‌گونه نام‌گذاری کنند.[9]

ابی بن کعب بن قیس t: رییس قراء و از اصحاب عقبه‌ی دوم بود. در بدر و سایر غزوات شرکت نمود، عمرس برایش (سید المسلمین) می‌گفت، از جمله‌ی کُتاب وحی ومشهورترین قاریان زمان نبوت بود.[10]

ارقم بن ابی الارقم t: کنیه‌اش أبوعبدالله، از جمله‌ی نخستین مسلمانان بود و می‌گویند بعد از 10 نفر مسلمان شده. ابن اسحاق می‌گوید که حاکم در مستدرک می‌گوید که هفتمین کسی بود که مسلمان شد. منزلش در صفا بود و نخستین پناه‌گاه مسلمانان و خانه‌ی دعوت در اسلام بود؛ از جمله‌ی اصحاب بدر بود. رسول الله ج در منزلش به دعوت می‌پرداخت تا این‌که تعداد مسلمان 40 نفر شد که آخرین‌شان عمر بن خطابس بود.

اسامه بن زیدt: کنیه‌اش ابومحمد یا ابوزید بود. مادرش أم‌أیمن پرورش دهنده‌ی نبی کریم ج بود، اوکسی بود که رسول الله ج او را در 18 سالگی فرمانده نیروهای اسلامی تعیین کرد و هنوز حرکت نکرده بود که رسول الله ج وفات نمود، سپس امر پیامبر را ابوبکرس تنفیذ نمود، عمرس او را بسیار اکرام می‌نمود و نسبت به پسرش او را بیشتر اکرام نمود.

أسعد بن زرارة t: در هر دو عقبه اشتراک نموده، نماینده‌ی قومش بوده و کوچک‌ترین نماینده بود و گفته‌اند که او اولین شخصی بود که در عقبه بیعت نمود.

انس بن مالک t: خدمت‌کار رسول الله ج و یکی از کسانی است که احادیث زیادی را از رسول الله ج روایت نموده است. از ده سالگی در خدمت نبی کریم ج بود، مادرش ام سلیم به نزد نبی ج آمده و انس را برایش تقدیم نمود تا خدمتش را نماید، او را پیامبر اسلام أبوحمزة می‌گفت؛ پیامبر به همراهش مزاح نموده و برایش می‌گفت او دو گوش (ذا الأذنین) است، در بدر با پیامبر رفته او را خدمت می‌نمود، او را در جمله‌ی بدریون ذکر نکرده‌اند؛ زیرا سنش خورد بود و نمی‌توانست بجنگد؛ پیامبر برایش دعا نمود، آخرین صحابی بود که در بصره وفات نمود، در هشت غزوه اشتراک نموده بود. ام سلیم به رسول الله گفت: ای رسول خدا! برای انس دعا کن، گفت: «اللهم أکثر ماله وولده وبارک له فیه.»

انیس بن قتاده t: در بدر اشتراک نموده و در احد به شهادت رسید. شخصی او را صدا نموده، گفت: آنان را می‌شناسی؟ گفت: بلی می‌شناسم، این پدرم و این هم کاکایم هست. گفت: مرا هم می‌شناسی و دوستی‌ام را با خودت می‌دانی، بناءً مرا و یا این دو را اختیار کن، زید گفت، من هیچ‌کسی را نسبت به شما اختیار نمی‌کنم، شما به نزد من بجای پدر و کاکا هردو هستید، گفتند: وای بر تو ای زید!!! غلامی را نسبت به آزادی، بر پدر و کاکایت واعضای خانواده ات ترجیح می‌دهی؟

ایمن بن ام‌ایمنt: أیمن بن أم أیمنt: برادر اسامه بن زید است.

براء بن عازبt: او می‌گوید: رسول الله ج، من و ابن عمر را خورد سال دانسته، نگذاشت تا به بدر برویم، بناءً رجوع نمودیم و نرفتیم. ولی او در احد شرکت داشت و به روایتی در 15 غزوه شرکت ورزیده است.

بلال بن رباحt: غلام امیه بن خلف بود، امیه یکی از مشرکین خطرناک و دشمنان سر سخت اسلام بود، بلال را در ریگستان گرم در مکه‌ی مکرمه خوابانده و در بالای سینه‌اش سنگی بزرگی را می‌گذاشت تا از توحید مانعش شود، ولی او احد احد گفته، سخنان وی را رد می‌کرد، تا این‌که ابوبکر صدیق او را از امیه خریده و آزادش نمود.

بزرگترین شرفی که اسلام برای این صحابی مبارک سیاه پوست داد، این بود که او بنام موذن رسول الله ج مشهور است و بالای کعبه که مقدس‌ترین اماکن اسلام است به امر رسول الله بالا شده و اذان داد، پدرش رباح و مادرش حمامة نام داشت، در تمامی غزوات با نبی کریم اشتراک ورزیده، در شام وفات نمود.

ثابت بن اقرم t: از جمله‌ی بدریون است، از زمره‌ی علم‌برداران غزوه‌ی موته بود، به دست طلیحه بشهادت رسید. عمرس به طلیحه بعد از مسلمان شدنش گفت: چگونه تو را دوست بدارم درحالی که دو شخص صالح را به قتل رسانیدی - عکاشه بن محصن و ثابت بن اقرام. طلیحه گفت: خداوند هر دو را بدست من اکرام نمود.

ثعلبه بن مالک t: در بدر شرکت داشت و در احد به شهادت رسید.

ثمامه بن عدی t: از جمله‌ی اولین مهاجرین بود، در بدر اشتراک نمود.

ثوبان t: صحابی مشهوری است که او را رسول الله ج خریداری نموده، آزاد کرد، ثوبان روایت می‌کند که رسول الله ج گفت که می‌تواند به من عهد کند که از هیچ‌کسی چیزی نخواهد تا من متکفل جنت برایش شوم؟ ثوبان گفت: من. بناءً از هیچ‌کسی هیچ چیزی نمی‌خواست.

جابر بن سمـره t: او می‌گوید بیشتر از 100 مرتبه با نبی کریم نشستم و با وی بیشتر از 1000 مرتبه نماز خواندم.

جبله بن حارثه t: برادر زید بن حارثه و کاکای اسامه بن زید است، در نسائی شریف حدیثی از وی روایت شده که از رسول الله ج پرسیدم که برایم چیزی را بیاموز تا برایم نفع کند، فرمود: در هنگامی که به بسترت خوابیدی ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ... [الکافرون: 1] را بخوان.

جثامه بن مساحق t: صحابی مبارکی است که عمرس او را به نزد هرقل فرستاد.

جریر بن عبدالله t: صحابی مشهور و کنیه‌اش أبا عمرو است. او می‌گوید: بعد از این‌که مسلمان شدم هرگاه رسول الله ج مرا می‌دید، برایم تبسم می‌نمود.

جعفربن ابی طالبt: پسر کاکای نبی ج و یکی از سابقین اولین در اسلام است. ابن اسحاق می‌گوید که بعد از 25 نفر مسلمان شده، ابوهریرهس می‌گفت: او بهترین مردمان بعد از نبی ج است. در بخاری شریف است که جعفر، مساکین و فقرا را دوست داشت و رسول الله ج او را أبا المساکین می‌نامید و برایش می‌گفت که: با من در چهره و اخلاقم مشابهت داری. به حبشه هجرت نمود و نجاشی و اتباعش[11] در مقابل او مسلمان شدند، سپس به مدینه‌ی منوره هجرت نمود. بی بی عائشةل می‌گوید: هنگامی که جعفر و یارانشش آمدند، رسول الله ج از آنان استقبال نموده و میان چشمان جعفر را بوسید. در غزوهء مؤته در منطقهء شام نخست دو دستانش قطع شد و سپس به شهادت رسید. طبرانی از عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که در این غزوه با ایشان بودم؛ وقتی جعفرس را جستجو نمودیم در حدود نود و چند اثر شمشیر و تیر در وجود او دیده می‌شد، نبی کریم ج فرمود: جعفر را دیدم که با ملائکه در جنت پرواز می‌نمود. او را به همین علت جعفر طیار می‌گویند.

حارث بن انس t: موسی بن عقبه می‌گوید: او از جمله‌ی اصحاب بدر است.

حارثه بن سراقه t: از جمله‌ی اصحاب بدر است و در بدر به شهادت رسید.

حبان بن الحکم t: از بنی سلیم بود و نبی کریم ج در روز فتح گفت: ای بنی سلیم بیرق شما را چه کسی می‌گیرد؟ گفتند: برای حبان بن حکم تسلیمش کن.

حذیفه بن یمان ب: از جمله‌ی کبار صحابه است، او و پدرش مسلمان شدند و می‌خواستند در بدر اشتراک کنند ولی مشرکین مانع‌شان شدند؛ در غزوه‌ی احد اشتراک نمودند پدرش یمان شهید گردید.

حسان بن ثابت t: شاعر رسول الله ج می‌باشد؛ أبوعبیده فرمود: حسان بن ثابت نسبت به دیگر شعرا، سه فضیلت داشت: شاعر انصار در جاهلیت بود، شاعر نبی ج در ایام نبوت بود و شاعر تمامی یمن در اسلام بود. بخاری ومسلم از براءس روایت می‌کنند که نبی کریم ج به حسان گفت: مشرکین را هجو نما (از جانب من جواب مشرکین را بده) وجبریل با تست.

حسن بن علیب: نوه‌ی رسول الله ج، لقبش ابومحمد است در رمضان سال سوم هجرت بدنیا آمد، امام ترمذی حدیثی را از اسامه بن زید به این قول روایت می‌کند که به نزد نبی ج بخاطر حاجتی رفتم، گفت: این دو پسر من است و یا دو پسر دختر من است. پروردگارا! من این دو را دوست دارم، او را دوست بدار و هرکسی که آنان را دوست داشته باشد، دوست بدار.

 براء می‌گوید: من، پیامبر ج را دیدم که حسن پسر علیب را بر شانه‌ی خود گرفته بود و می‌گفت: پروردگارا! من او را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.[12]

حسین بن علی ب: أبوعبدالله حسین بن علی بن ابی‌طالب، نوه‌ی رسول گرامی اسلام ج است. درحدیث شریف می‌خوانیم: از عبدالله بن عباسب روایت است که فرمود: رسول الله ج حسین پسر علی را برشانه‌اش گرفته بود. کسی گفت ای پسرک بر بهترین سواری سوار شده‌ای، نبی کریم ج فرمودند: او هم بهترین سواره است.[13]

منزلت و مقام این دو صحابی مبارک آن‌قدر است که در حدیث شریف آمده است: از حضرت ابوسعید خدریس روایت است که رسول کریم ج فرمودند: حسن وحسین سید‌های جوانان اهل جنت هستند.[14]

حفص بن حلیمه سعدیه t: برادر رضاعی رسول الله ج می‌باشد، نام مادرش حلیمه‌ی سعدیه و خواهرش شیما می‌باشد.

حمزه بن عبدالمطلب t: کنیه‌اش أبو عماره، عموی رسول الله ج و برادر رضاعی‌اش می‌باشد، هر دو را ثویبه، کنیز ابولهب شیر داده بود؛ درسال دوم بعثت به دین مقدس اسلام مشرف شد، از جمله شخصیت‌های بسیار قوی و شجاع در جاهلیت و اسلام بود، در بدر شرکت داشت و در احد به شهادت رسید.

حنظله بن ابی عامر t: این صحابی مبارک در غزوه‌ی احد به شهادت رسید، به غسیل الملائکه (کسی‌که ملائکه او را غسل داده‌اند)، مشهور است.

خالد بن الولید t: لقبش سیف‌الله و کنیه‌اش ابوسلیمان است، در غزوات زیادی اشتراک نموده، از جملهء سرلشکران در زمان جاهلیت بود. در غزوه‌ی احد با مسلمانان جنگید. هنگامی که مسلمان شد شمشیرش را بخاطر دفاع از مظلومان بلند نمود و لقب سیف‌الله را حاصل نمود. امام ترمذی از أبوهریرهس روایت می‌کند که ما جایی با رسول الله ج رسیدیم، پیامبر ج می‌پرسید: این کیست؟ می‌گفتند: فلان، تا این‌که بر خالد مرور نمود، پرسید این کیست؟ گفتند: خالد بن ولید است. گفت: بهترین بندگان خداوند و شمشیری از شمشیرهای خداوند است. بت عزی را او شکست و از بین برد، در فتح مناطق فارس وروم دست بلندی داشت، با وجود این‌که یک قسمت از بدنش هم بدون داغ تیر یا شمشیر نبود، ولی بازهم در بستر وفات نمود.

خبیب بن عدی t: در بدر شرکت داشت و در عصر نبوت وفات نمود. ابوهریرهس قصه‌ای را ذکر نموده است که در آن خبیبس توسط مشرکین دستگیر شد.

 دحیه بن خلیفه t: صحابی مشهوریست که جبریل÷ به چهره‌ی وی به نزد رسول الله ج می‌آمد و در زیبایی ضرب المثل مردمان بود.

زبیر بن العوام t: زبیر در هشت سالگی به اسلام مشرف شد[15]. در یکی از روزها علیس را دید که نماز می‌خواند، تعجب کرد و چیزهایی در مورد اسلام از زبان علی کرم الله وجهه شنید، پیامبر ج هنگام ملاقات با وی به گرمی از او استقبال نمود و خوش آمد گفت و او را در پهلوی خود نشاند. کاکایش نوفل از اسلام آوردن زبیر خبر شد با او در مورد ترک این دین سخن گفت. اما زبیر ترک دین را نپذیرفت بنابراین کاکایش او را شکنجه وعذاب می‌نمود. [16]

زید بن ارقم t: صحابی است که در 17 غزوه اشتراک نموده است، از رئیس منافقین شنید که هنگامی‌که به مدینه برویم انسان‌های باعزت از بی‌عزت جدا خواهند شد، این سخنان آن منافق را به نبی کریم ج بیان نمود، رئیس منافقین منکر شد و آیات قرآن به تصدیق سخنان زید نازل گردید.

 زید بن حارثـه t: این یگانه صحابی مبارک است که نامش در قرآن عظیم الشان ذکر گردیده است، در زمان نوجوانی در عصر جاهلیت به اسارت رفت و به بازار بردگان فروخته شد، او را بی بی خدیجه خریداری نمود و زمانی که با رسول الله ج ازدواج نمود، او را به ایشان بخشید. رسول الله با او مثل پسرش معامله می‌نمود نه به مثل یک غلام؛ عبدالله بن عمرب می‌گوید که ما زید بن حارثه را در آغاز زید پسر محمد می‌گفتیم، تا این‌که آیه‌ی شریفه نازل شد که ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ٥ [الأحزاب: 5]. «آنان را به نام‌های پدران‌شان بخوانید.» زمانی پدرش حارثه و برادرش کعب به مکه آمدند و می‌خواستند درمقابل پول، او را آزاد نمایند، در مورد رسول خدا سوال نمودند، گفتند: او در مسجد است. به نزدش رفتند و گفتند: ای پسر عبدالمطلب ای بزرگ قوم، شما اهل حرم خداوند هستید، مردمان مجبور را آزاد می‌کنید و اسیران را غذا می‌خورانید، ما به نزدت بخاطر فرزند‌مان آمده‌ایم، بر ما احسان کن و در مقابل گرفتن پولش با ما همکاری نما. رسول الله ج گفت: آن کیست؟ گفتند: زید بن حارثـه. گفت: آیا چیز دیگری می‌خواهید؟ شما او را بخوانید و برایش اختیار بدهید، اگر شما را اختیار نمود، ازشماست و من بدون هیچ پول وعوضی او را به شما تسلیم می‌کنم. اگر مرا اختیار نمود من در مقابل کسی که مرا اختیار نموده است، فدیه نمیگیرم.

ساعدة بن حرام t: امام بخاری او را در جمله‌ی صحابه ذکر نموده است.

 سراقه بن مالک t: در هنگام هجرت به تعقیب رسول الله ج و ابوبکرس برآمده و می‌خواست آنان را دستگیر نموده به مشرکین تسلیم کند تا جایزه‌ی صد شتر را حاصل نماید، ولی در تعقیب آنان چندین مرتبه اسبش به زمین لغزید و بالآخره به اسلام مشرف شد. از معجزه‌های سخنان رسول الله ج این بود که برای سراقه گفت: چه نظر داری که زیورات کسری را بپوشی. هنگامی که برای عمرس زیورات کسری و تاجش را آوردند، سراقه را صدا زده تاج کسری را برای وی پوشانید.

سعد بن ابی وقاص t [17]: او سعد بن ابی وقاص امیر ابواسحاق قریشی زهری مکی یکی از ده نفری است که پیامبر ج به آن‌ها مژده‌ی بهشت داده بود و نیز یکی از اولین افرادی است که به اسلام روی آورد ویکی از شرکت کنندگان در جنگ بدر و صلح حدیبیه و نیز یکی از اعضای شورای شش نفره که عمرس برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده بود، می‌باشد[18].

 روزی رسول اکرم ج با اصحابش نشسته بودند، رسول خدا ج نگاهش را به آسمان دوخت و سکوت همه چیز را فرا گرفته بود، یارانش به او نگاه کردند و منتظر بودند که چه می‌گوید؛ تا این‌که او نگاهش را به سوی آن‌ها انداخت وفرمود: «اکنون مردی از اهل بهشت برشما وارد می‌شود.»[19]

یاران پیامبر ج به این طرف و آن طرف نگاه می‌کردند تا این مرد خوش قسمت و مژده داده شده به بهشت را ببینند. لحظاتی گذشت که سعد بن ابی وقاص بر آن‌ها وارد شد، عبدالله بن عمرو بن عاصب به سوی او رفت و او را به گوشه‌ای برد و از این مقام بلندی که خداوند به او عنایت کرده بود جویا شد. از او پرسید که چه عبادتی انجام میدهد که پیامبر ج به او مژده‌ی بهشت داده است. سعد گفت: «عبادتی که همه‌مان انجام می‌دهیم. من بیشتر از آن انجام نمی‌دهم اما کینه و بدخواهی مسلمانی را در دل ندارم.»

اسلام آوردن سعد داستان زیبایی دارد که خودش آن را چنین روایت می‌کند: سه شب قبل از این‌که مسلمان بشوم در خواب دیدم که گویا من در میان امواج خروشان و ظلمانی دریا در حال غرق شدن هستم. در این هنگام در میان امواج غوطه می‌خوردم، چشمم به نور ماه درخشانی افتاد به سوی آن حرکت کردم. دیدم چند نفر قبل از من خود را به آن ماه رسانده‌اند. آن‌ها زید بن حارثه وعلی بن ابی طالب و ابوبکر صدیق ش بودند، من به آن‌ها گفتم: شما کی به اینجا آمده اید؟! درجواب گفتند: همین حالا.

در فردای آن روز خبر شدم که پیامبر ج مخفیانه به اسلام دعوت می‌دهد، دانستم که طبق خوابی که دیده‌ام، خداوند اراده‌ی خیر نسبت به من دارد و می‌خواهد مرا به وسیله‌ی پیامبر ج از تاریکی‌ها برهاند و به سوی نور هدایت کند. شتابان خود را به پیامبر ج در یکی از دره‌های مکه به نام جیاد، رساندم؛ او نماز عصر را خوانده بود، من آنجا اسلام آوردم، در اسلام آوردن به جز افرادی که در خواب دیدم هیچ‌کسی بر من پیشی نگرفته بود.

سعید بن زید t:[20] ‌کنیه‌اش ابوالاعور قریشی عدوی است. پدرش زید در دوران جاهلیت هنگامی که قریش گوسفندان را برای بت‌ها به قصد عبادت سر می‌بریدند، این عمل آنان را نمی‌پسندید، او می‌گفت: «گوسفند را خدا آفریده و ازآسمان برایش باران می‌فرستد و در زمین برایش گیاهان را می‌رویاند و شما گوسفند را برای غیر خدا سر می‌برید؟!!»[21]. سعید بن زیدس خبر رسالت و دعوت محمد ج را شنید و اسلام آورد، همسرش فاطمه بنت خطاب نیز مسلمان شد. آن‌ها چون مسلمان شدند از خباب بن ارت که یکی از مهاجرین بود، خواستند تا به آن‌ها قرآن بیاموزد. همسر سعید خواهر عمر بن خطاب بود. سعید بن زید یکی از ده نفری است که پیامبر ج به بهشتی بودن آن‌ها گواهی داده است و او از سابقین و اولین و بدری است و از کسانی است که خداوندأ در قرآن فرموده است من از آن‌ها خوشنودم و آن‌ها از من خشنودند[22].

سلمان فارسی t: کنیه‌اش ابوعبدالله است، او را سلمان پسر إسلام و سلمان خیر نیز گویند، او برای دریافت آخرین پیامبران سفر نمود و بالآخره اسیر شد. غزوه‌ی خندق بر اساس مشورت وی به رسول الله ج و کمک خدای به پیروزی انجامید. تمامی صحابه‌ی کرام او را بی‌نهایت دوست داشتند و رسول الله ج او را بیشتر از همه دوست داشت. هنگامی که مهاجرین و انصار در مورد سلمان فارسی اختلاف نمودند، مهاجرین می‌گفتند: سلمان از جمله‌ی ماست و انصار می‌گفتند: سلمان از جمله‌ی ماست و به نزد رسول الله آمدند؛ رسول الله ج گفت: که سلمان از آل بیت نبوت است.

 طلحه بن عبیدالله t:[23] کنیه‌اش ابومحمد بود و یکی از ده نفری است که پیامبر ج به بهشتی بودن آن‌ها گواهی داده است.

روز جنگ احد وقتی مسلمین شکست خوردند و از کنار پیامبر ج پراکنده شدند فقط طلحه بن عبید الله و یازده نفر از انصار کنار پیامبر ج باقی ماندند، در آن روز به طلحه لقب شهید زنده داده شد.

پیامبر ج و افرادی که همراهش بودند از کوه بالا می‌رفتند، مشرکین به پیامبر رسیدند و می‌خواستند او را به قتل برسانند، پیامبر ج فرمود: «چه کسی این افراد را از ما دور می‌کند؟ هرکسی چنین کاری را انجام دهد یار من در بهشت خواهد بود.» طلحه گفت: ای پیامبر خدا! من حاضرم. پیامبرج فرمود: تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: ای پیامبر خدا! من این کار را می‌کنم. پیامبر ج پذیرفت.

مرد انصاری با مشرکین جنگید تا این‌که شهید شد. سپس پیامبر ج و همراهانش از کوه بالا رفتند تا این‌که دوباره مشرکین به آن‌ها رسیدند. پیامبر ج فرمود که آیا مردی نیست که با این‌ها بجنگد؟! طلحه گفت: من حاضرم ای پیامبر خدا!

پیامبر ج فرمود: نه تو در کنار من باش. مردی از انصار گفت: من حاضرم. پیامبر ج پذیرفت، انصاری با مشرکین جنگید تا این‌که شهید شد.

پیامبر ج همچنان به بالا رفتن به کوه ادامه می‌داد و مشرکین رسیدند. پیامبر ج همچنان گفته‌ی خود را تکرار می‌کرد و طلحه می‌گفت: من حاضرم. پیامبر ج باز او را باز می‌داشت و به مردی از انصار اجازه می‌داد تا این‌که همه شهید شدند و فقط طلحه با پیامبر ج باقی ماند و مشرکین رسیدند؛ در این وقت پیامبر ج به طلحه گفت: الان تو اجازه داری با مشریکن بجنگی.

پیامبر ج دندان‌هایش شکسته بود و پیشانی‌اش زخمی و لب‌هایش خونین بود و خون بر چهره‌اش جاری بود. طلحه به مشرکین حمله می‌کرد و آن‌ها را از رسیدن به پیامبر ج باز می‌داشت و از کنار پیامبر دور می‌کرد و بر می‌گشت و پیامبر ج را کمی بالاتر می‌برد و آن‌جا او را می‌نشاند و دوباره به مشرکین حمله‌ور می‌شد؛ طلحه همچنان ادامه داد تا نگذاشت که مشرکین به پیامبر ج گزندی برسانند.

ابوبکر صدیقس می‌گوید: در آن هنگام من و ابوعبیده بن جراح از پیامبرج دور بودیم و چون خودمان را به پیامبر ج رساندیم و خواستیم کمکش کنیم، فرمود: «من را بگذارید و به یاری دوست‌تان بشتابید.» منظورش طلحه بود.

در این هنگام خون از بدن طلحه می‌چکید و حدود هفتاد و چند ضربه شمشیر و نیزه‌ی تیز به بدنش اصابت کرده بود و دستش قطع شده و بیهوش درچاله‌ای افتاده بود[24] و پیامبر ج می‌گفت: «هرکسی دوست دارد به مردی نگاه کند که وظیفه‌اش را انجام داده به طلحه نگاه کند.»

عبدالرحمن بن عوف t:[25] ‌یکی از ده نفر مژده داده شده به بهشت است و یکی از اعضای شورای شش نفره‌ای بود که عمر بن خطابس برای خلافت بعد از خود انتخاب نموده است و یکی از هشت نفری است که قبل از دیگران اسلام را پذیرفتند[26]. در دوران جاهلیت اسمش عبد عمرو یا عبدالکعبه بود وپیامبر ج او را عبدالرحمن نامید. مردم صدای شتران را می‌شنیدند همه به کاروان شترها خیره شده بودند، مدتی گذشت اما بازهم قطار شتران تمام نمی‌شد، مردم از هم می‌پرسیدند: این سر وصدا و هیاهو چیست؟ خبر رسید که این کاروان، قافله‌ی عبدالرحمن بن عوف است، کاروان از هفتصد شتر تشکیل می‌شد که انواع کالا و غذا و دیگر نیازمندی‌های مردم را بار داشت. وقتی عایشهل پرسید: این صدای چیست؟ به او گفته شد کاروان عبدالرحمن بن عوف است، هفتصد شتر گندم و آرد و غذا، بر پشت دارند.

عایشهل گفت: خداوند به آنچه در دنیا به او داده، برکت بدهد، اما پاداش آخرت بزرگ‌تر است، من از پیامبر ج شنیده‌ام که می‌گفت: عبدالرحمن بن عوف در حالی که به خود پیچیده و نشسته، وارد بهشت خواهد شد[27].

و قبل از آمدن شترهای نر وماده به عبدالرحمن بن عوف مژده‌ی بهشت داد و گفته‌ام (گفته‌اند) المؤمنین که او را مژده‌ی بهشت داده بود به اطلاع عبدالرحمن بن عوف رسید، عبدالرحمن بن عوف چون این مژده را شنید، خودش را شتابان نزد ام المؤمنین عایشه رساند و گفت: مادرم! آیا تو این را از پیامبر ج شنیده‌ای؟! ام المؤمنین عایشهل گفت: بلی.

عبدالرحمن بسیار خوشحال شد و از شادی در پوستش نمی‌گنجید و گفت: من ایستاده وارد بهشت می‌شوم پس تو را گواه می‌گیرم که تمام این کاروان شترها با بارشان در راه خدا صدقه می‌باشد[28].

عباده بن صامت t: از جمله بدریون بود، در تمامی غزوات اشتراک نموده و به روایت بخاری و مسلم از جمله‌ی رؤسای انصار بود که در عقبه با رسول الله ج بیعت نمود.

عباس بن عبدالمطلب t: عموی رسول الله ج و کنیه‌اش أبوالفضل بود، قبل از فتح مکه هجرت نمود و بعضی ‌می‌گویند که او آخرین مهاجر بود. أبوسفیان بن حارث می‌گوید که عباس از جمله‌ی بزرگترین شخصیت‌ها به نزد رسول الله ج بود.

عبدالله بن زبیـرب: صحابی جلیل‌القدر پسر اسماء و ذات النطاقین است، عبدالله اولین فرزند مهاجری بود که در دوران هجرت به دنیا آمد، اسماء فرزندش را پیش پیامبر ج برد، پیامبر ج دست مطهر خود را بر صورت عبدالله کشید و دعا کرد که خداوند او را چون پدرش زبیر نیک و صالح بگرداند.

 عثمان بن عفان t[29] : لقبش أبوعبدالله و أبوعمر بود، به دعوت ابوبکر صدیق؛ او با زبیر، طلحة و سعد ش، مسلمان شدند، نبی ج دخترش رقیه را به نکاحش درآورد و بعد از وفات رقیه، دختر دیگرش أم کلثوم را به نکاحش درآورد، بناءً او را ذوالنورین لقب دادند؛ از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت می‌باشد. طلحهس می‌گوید که رسول الله ج فرمود: هر پیامبری رفیقی دارد و رفیق من در جنت عثمان می‌باشد[30]، از نخستین مهاجرین است که با خانمش رقیه به حبشه هجرت کرد.

او یکی از شش نفری است که پیامبر ج درگذشت و از آن‌ها اعلام خشنودی کرد و یکی از کسانی بود که قرآن را جمع نمود.

عثمان بن مظعون t: بعد از 13 نفر مسلمان شد، او و پسرش سائب به حبشه هجرت نمودند. بی بی عائشةل می‌گوید: نبی ج عثمان بن مظعون را در هنگام مرگش بوسه نمود و گریه می‌کرد و از چشمانش قطرات اشک می‌ریخت و هنگامی که پسرش ابراهیم وفات نمود، رسول الله ج گفت: به سلف صالح ما عثمان بن مظعون پیوست.

عـداس t: شخصی نصرانی بود که بخاطر ملاقات با نبی کریم از شام به حجاز آمده بود، او را عرب‌ها اسیر نموده و هنگامی که رسول الله ج به طائف رفتند با او ملاقات نمودند و او مسلمان شد.

عدی بن حاتم t: عدی بن حاتمس که یک مسیحی بود و به دین مقدس اسلام مشرف شده بود، می‌گوید: روزی به نزد نبی کریم ج آمدم و در گردنم صلیبی از طلا را آویزان کرده بودم، پیامبر ج برایم گفت: «ما هذا یا عدی اطرح عنک هذا الوثن» این چیست ای عدی؟ این بت را دور بیانداز، سپس شنیدم که این آیت شریف را می‌خواند: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِیحَ ٱبۡنَ مَرۡیَمَ٣١ [التوبة: 31]. سپس فرمود: آنان احبار و رهبان را نمی‌پرستند و لکن هرگاه آنان حلالی را حرام می‌کردند، یا حرامی را حلال می‌کردند، ایشان به گفته‌های آنان اعتقاد و یقین می‌کردند.

عرباض t: صحابی مشهور از اهل صفه است.

عروه بن اثاثه t: از جمله‌ی سابقین اولین است که به حبشه هجرت نمود و برادر مادری عمرو بن العاص می‌باشد.

عصام المزنی t: امام بخاری او را در جمله صحابه ذکر نموده است.

عطیه بن عروه t: صحابی معروف است که در جمله‌ی اسیران هوازن با نبی کریم ج صحبت نموده است.

عقبه بن عامـر t: در علم میراث و فقه دست بالا داشت و شاعر فصیح بود و نیز از جمله کسانی است که قرآن را جمع نموده‌اند.

عـقیل بن ابی طالب :t برادر علی و جعفر است، کنیه‌اش ابویزید می‌باشد.

عکاشـه t: در صحیح بخاری در بین 70 هزار کسانی است که بدون حساب داخل جنت می‌شوند. او را طلیحه بن خویلد، کسی که دعوای پیامبری نموده بود، به شهادت رسانید.

عکرمه بن ابی جهل t: ابوجهل از خطرناک‌ترین دشمنان رسول الله ج بود. و پسرش عکرمه نیز کمتر از پدر نبود. وی در فتح مکه فرار نمود و سوار کشتی شد که ناگهان طوفان او را گرفت؛ کسی برایش گفت که به خدای یگانه اخلاص نما؛ زیرا معبودان باطل شما را نمی‌تواند نجات دهد؛ او دست به بارگاه خدای یگانه بالا نموده، گفت: اگر از این طوفان بحر نجات بیابم، به نزد ر سول الله رفته مسلمان می‌شوم؛ وقتی نجات یافت، به نزد رسول خدا رفته و مسلمان شد. سپس در فتوحات زیادی اشتراک نمود.

علقمه بن حویرث t: صحابی گران‌قدری است که حدیثی را روایت نموده است مبنی بر این‌که نبی ج فرموده است: «زنا العینین النظر»: زنای چشمان نظر است.

علی بن ابی طالب t: اولین نوجوانی است که در میان جوانان و نوجوانان مسلمان شد، در منزل پیامبر ج پرورش یافته، کنیه‌اش أبوالحسن و ابوتراب می‌باشد. به شهادت نبی کریم ج از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت است. در اکثر غزوات، صاحب بیرق رسول الله بود و هنگامی که نبی کریم بین صحابه عقد برادری نمود، او را برادر خود خواند. عبدالله پسر عمرب روایت می‌کند که رسول الله ج در بین اصحاب خویش برادری نمود (یعنی برای‌شان گفت که هرکسی یک نفر از جمله اصحاب را برادر خود قرار دهد) در این هنگام، علی کرم الله وجهه با چشمان پر از اشک آمده و گفت: ای رسول خدا! بین اصحابت برادری نمودی و بین من وهیچ‌کسی برادری نکردی؟ رسول کریم ج برایش گفت: تو در دنیا وآخرت برادر من هستی.[31]

مساور حمیری از مادرش روایت می‌کند که فرمود: من به نزد ام سلمه داخل شدم، شنیدم که می‌گفت: رسول الله ج فرمودند: علی را منافقان دوست ندارند و انسان مؤمن هیچ‌گاهی با وی بغض وکینه نمیداشته باشد.[32]

امیر المومنین علی بن ابی طالبس بعد از خلافت عثمانس به عنوان خلیفه‌ی چهارم رسول الله ج انتخاب گردید؛ از جمله‌ی شخصیت‌های بزرگوار اسلام می‌باشد، شهامت وی به اندازه‌ای بود که او بنام فاتح خیبر در تاریخ اسلام مشهور است.

عمار بن یاسـر t: از جمله کسانی است که در اول مسلمان شدند، مادرش بی بی سمیه نخستین شهید اسلام بود. و پدرش دومین شهید اسلام، یاسرس نام داشت. خانواده‌ی او بخاطر پذیرفتن اسلام از طرف مشرکین، عذاب‌های زیادی را متحمل شد و رسول الله ج بر آنان مرور نموده می‌گفت «صبرا آل یاسر موعدکم الجنه»: «صبر داشته باشید ای آل یاسر که وعده‌گاه شما بهشت است.»

عمر بن خطاب t: کنیه‌اش أبوحفص از جمله‌ی کبار صحابه و به شهادت نبی کریم ج از جمله‌ی عشره‌ی مبشره به جنت می‌باشد.

عمرو بن العاص t: کنیه‌اش أبوعبدالله و أبومحمد بود. می‌گویند توسط نجاشی در حبشه به دین مقدس اسلام مشرف گردید. روایت است که از رسول الله ج بسیار حیا می‌نمود و هیچ‌گاهی چشمش را بلند نمی‌کرد.

مطعم بن حزام t: نام اصلی‌اش، حازم بن حرام از اهالی شام است، به روایت باوردی و دولابی و عقیلی نام اصلی وی حازم بود و خودش می‌گوید: به نزد نبی کریم ج آمدم و با من شکاری بود که از اردن آورده بودم. او را برایش هدیه دادم، او قبول فرمود و برایم عمامه‌ی عدنی را پوشاند، برایم گفت: نامت چیست؟ گفتم: حازم. رسول اللهس گفت: بلکه نامت مطعم است.

در جمله‌ی صحابه‌ی کرام، نام‌های زیادی است که نمی‌توان همه‌ی آنان را در این‌جا نقل نمود. فقط بطور خلاصه نام‌های چند تن از آنان را ذکر می‌کنم:

سلمهس

سلیمس

سمرهس

سهلس

سهیلس

سیفس

شدادس

شرحبیلس

شریحس

شریکس

صالحس

صامتس

صهیبس

ضحاکس

ضرارس

طارقس

طفیلس

ظهیرس

عائذس

عاصمس

عامرس

عبادس

عفانس

عفیفس

عمیرس

عوفس

عیاشس

قاسمس

قبیصهس

قتادهس

قدامهس

قعقاعس

قیسس

کعبس

لبیبس

مازنس

ماعزس

مالک س

محجنس

محمدس

مرثدس

مرهس

مسعودس

مسلمس

مسلمةس

مصعبس

مطلبس

مطیعس

معاذس

معاویهس

معروفس

معمرس

معنس

مغیرهس

مقدامس

منذرس

منیبس

منیذرس

مهاجرس

نافعس

نعمانس

نعیمس

هانیس

هشامس

هیثمس

وائلس

واثلهس

ولیدس

وهبس

یاسر س

یعلیس

یعیشس



[1]- سیرت ابی بکر صدیقس را از کتاب یاران بهشی درینجا نقل نمودم .

[2]- سیره ابن هشام.

[3] - البته همچنان‌که در سنن ترمذی، ابن ماجه و ابن حبان آمده است، رسول خدا ج به ابوبکرس گفت: «تو آزاد شده‌ی خداوند از آتش دوزخ هستی» ابن ماجه آن را صحیح به شرط مسلم دانسته است و علامه آلبانی آن را تصحیح کرده است.(مصحح)

[4]- حاکم در مستدرک از عایشه با سند خوب روایت کرده است.

[5]- به روایت ترمذی از ابوهریره.

[6]- من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمهء گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد ابو عبیده بن جراحس از کتاب‌هایی چون ده یار بهشتی و سیر أعلام النبلاء، طبقات ابن سعد، تاریخ طبری، سیرت ابن هشام، السیرة الحلبیة، زاد المعاد، صحیح بخاری و صحیح مسلم استفاده نمایید و معلومات بیشتر حاصل کنید.

[7]- سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 7 و 8)

[8]- بخاری (ش: 3744)، در فضائل القرآن (4382) و در مسلم (2419)

[9]-   المستدرک (3/507)

[10]- الإصابة فی تمییز الصحابة، تألیف أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی، بیروت: دار الجیل (1/27)

[11] - البته آمده است که تنها نجاشی مسلمان شد و پیروان و زیردستان او مسلمان نشدند. (مصحح)

[12]-        «عن الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ یَقُولُ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاضِعًا الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَى عَاتِقِهِ وَهُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ قَالَ أَبُو عِیسَى هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ وَهُوَ أَصَحُّ مِنْ حَدِیثِ الْفُضَیْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ» حدیث شماره: (3716) ترمذی شریف، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسینبا.

[13]-        «عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَامِلَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَى عَاتِقِهِ فَقَالَ رَجُلٌ نِعْمَ الْمَرْکَبُ رَکِبْتَ یَا غُلَامُ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَنِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ» حدیث ش: (3717)، ترمذی شریف، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسینب.

[14]-        «عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ِ» حدیث ش: (3701) ترمذی شریف، کتاب المناقب، مناقب الحسن والحسین.

[15]-        سیر اعلام النبلاء ذهبی.

[16]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمهء گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد زبیر بن العوام س چنانچه صاحب این کتاب نوشته است از کتاب‌های ذیل معلومات بیشتر بدست آورید: ‌الاصابه لابن حجرالعسقلانی، الاستیعاب، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، سیره ابن هشام، سیر اعلام النبلاء ترجمه اسماء، طبقات ابن سعد، صحیح بخاری، صحیح مسلم و ده یار بهشتی.

[17]-        قصه‌ی سعد بن ابی وقاص را من بطور خلاصه از کتاب ده یار بهشتی نقل نمودم.

[18]-        سیر اعلام النبلاء، ترجمه 5 ج: 1، ص: 93.

[19]-        کنز (37116).

[20]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمه‌ی گمشادزهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد سعیدس از طبقات ابن سعد (ج: 3، ص: 268)، الریاض النضرة (ج: 4، ص: 339 ج 8، الاستیعاب (ج: 2، ص: 2)، سیره ابن هشام (ج: 1 ص. استفاده بیشتر نمایید.

[21]-        بخاری این حدیث را بطور کامل به شماره: 3826 باب حدیث زید روایت کرده است و در الذبائح ما ذبح علی النصب به شماره: 5499 روایت نموده است.

[22]-        الاستیعاب ابن عبدالبر (ج: 4، ص: 188)، الاصابة (ج: 4، ص: 188)

[23]-        مه‌مترین منابع سیرت طلحه عبارتند از: المغازی واقدی، الریاض النضرة، تاریخ الخلفاء سیوطی، تاریخ طبری، الاصابة ج 5، سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 33)

[24]-        داستان زندگی سعدس را از کتاب یاران بهشتی نقل نمودم و شما می‌توانید در این کتاب معلومات مفصل در مورد صحابی مذکور را بدست آورده و همچنان از کتاب مغازی واقدی و تاریخ طبری می‌توانید معلومات بیشتری حاصل نمایید.

[25]-        من این معلومات را از کتاب ده یار بهشتی تالیف هاشمی عبدالمنعم، ترجمه‌ی گمشاد زهی محمد گل، از سایت انترنتی عقیده گرفتم، شما می‌توانید در مورد سعیدس از کتابهایی چون ده یار بهشتی و الریاض النضرة فی مناقب العشرة از محب طبری، سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 68 ترجمه 4)، الاصابه (ج: 2، ص: 313)، صحیح بخاری ومسلم منابع استفاده شده در سیرت عبدالرحمن بن عوف هستند

[26]-        سیراعلام النبلاء (ج: 1، ص: 69-68 ترجمه 4.)

[27]-        سیر اعلام النبلاء (ج: 1، ص: 76)

[28]-        با اندکی تصرف از الریاض النضرة (ص: 305)

[29]-        سوانح حضرت عثمانس را از کتاب ده یار بهشتی وسایر کتابهای سیرت نقل نمودم، شما میتوانید معلومات بیشتر در مورد عثمانس درکتاب‌های ذیل دریافت کنید: سیرت ابن هشام، طبقات ابن سعد ج 3، الریاض النضرة فی مناقب الشعر، تاریخ الطیری ج.

[30] - این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: اسناد آن صحیح نیست و منقطع است و علامه آلبانی آن را ضعیف دانسته است.(مصحح)

[31]-        عَن ابنِ عُمَرَ قَالَ:- "آخى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم بینَ أصْحَابهِ فجاءَ عَلیٌّ تدمعُ عیناهُ فقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ آخیتَ بینَ أصْحَابِکَ ولمْ تؤاخِ بینی وبینَ أحدٍ، فقَالَ لهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم أنتَ أخی فی الدُّنْیا والآخِرَة". هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیْبٌ وفیهِ عَن زیدِ بنِ أبی أوفَى. حدیث نمبر 3804 ترمذی شریف

      این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کرده‌اند و علامه آلبانی آن را تضعیف نموده است. (مصحح)

[32]- (عَن المُساوِرِ الحِمیریِّ عَن أمِّهِ قَالَتْ: "دخلتُ على أمِّ سَلَمَةَ فسَمِعْتُها تقولُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یقولُ لا یُحبَّ علیَّاً منافقٌ، ولا یَبغَضُهُ مُؤِمنٌ". وفی الباب عَن علی. هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیْبٌ من هَذَا الوَجْهِ. حدیث شریف 3801 کتاب مناقب علیس در جامع ترمذی)

      این روایت را علامه آلبانی تضعیف کرده است. (مصحح)

نام‌های نبی کریم

نامهای نبی کریم ج

همچنان در احادیث شریف نام‌های پیامبر ج وصفاتش ذکر گردیده است که عبارت اند از:

محمد ج

احمد ج

الماحی ج

الحاشر ج

العاقب ج

المقفی ج

نام‌های پیامبران†

نام‌های پیامبران

بعد از نام‌های خداوندأ بهترین نا‌م‌ها، نام‌های پیامبران است؛ زیرا این نام‌ها را خدای دوست دارد و نام‌های آنان را در قرآن عظیم الشان ذکر نموده است و برای محبوب‌ترین مخلوقات (انبیاء) پسندیده است.

وعن أبی وهب الجشمی قال، قال رسول الله ج: «تسموا أسماء الأنبیاء وأحب الأسماء إلى الله عبد الله وعبد الرحمن، وأصدقها حارث وهمام، أقبحها حرب ومرة.»[1]

ابی وهبس می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: به نام‌های پیامبران نام‌گذاری نمایید و بهترین نام‌ها عبدالله و عبدالرحمن است و راست‌ترین نام‌ها، حارث و همام و بدترین نام‌ها، حرب و مره می‌باشد.

برای یک انسان مومن بهتر است که برای فرزندان خود نام‌های پیامبران را اختیار نماید: در این‌جا نام‌های پیامبران را با معانی آن ذکر میکنم :

(آدم)÷: Adam، تقسیم اسم (نام): آد-ئَم؛ و معنایش (زمین) و به زبان عبری و عربی نام عام برای مردهاست.

(نوح) ÷: Noah، تقسیم اسم (نام): نوه – یاه؛ و معنایش "هادئ" یعنی آرام، خاموش.

(إدریس) ÷: Enoch، تقسیم اسم (نام): آخ – نوخ؛ و معنایش (انجام دهنده) (المُکرِّس).

(هود) ÷: Heber، تقسیم اسم (نام): هی – بیر؛ و معنایش"رفیق" و او از جمله چهار پیامبر عربی می‌باشد، که پیامبر÷ در موردشان گفته است: «أربعة أنبیاء من العرب هود وصالح وشعیب ونبیُّک یا أباذر»: «چهار پیامبر عرب هستند هود، صالح، شعیب وپیامبرت ای ابوذر.»

 (صالح) ÷ Shelah از کلمه‌ی صلاح گرفته شده که ضد فساد یا خراب می‌باشد.

(لوط) ÷ Lot؛ به معنای (مُتَستِّر) پوشنده است.

(إبراهیم) ÷ Abraham، تقسیم اسم (نام): آب – راهام؛ و معنایش (پدر مهربان (أب رحیم) قبلا نامش (آبرام) یعنی پدر امت‌ها (أب الأمم) او را اللهY إبراهیم) نام نهاد، او پدر پیامبران است.

(إسرائیل) ÷: Israel، تقسیم اسم (نام): إسرا – ئیل، (ئیل معنای الله و إسرا به معنای (مکافح - مجاهد - مصارع - مقاتل - محافظ) معنایش (مجاهد الله)؛ یعنی: کسی‌که بخاطر خداوند جهاد می‌کند. نامش در عبری (یاعقوبی) یا (یعقوب) و معنایش (یعقُب) یا (یخْلُف)؛ یعنی: جایگزین مکان کسی.

(إسحق) ÷ Isaac، تقسیم اسم (نام): شا-حَّک، نام عبرانی است به زبان عبرانی (شاحاک) تلفظ می‌گردد که به معنای بسیار خنده‌کننده (ضحَّاک) یا خنده کننده (ضاحک).

(إسمعیل): Ishmael، تقسیم اسم (نام): یشیمع – ئیل، به معنای (یسْمَع الله) خداوند می‌شنود.

(یوسف): Joseph، تقسیم اسم (نام): یوه – سف، به معنای (یهوه یزید) یهوه یکی از نام‌های خداوند به نزد یهود است بناء معنایش (الله یزید) یعنی الله هر نیکی را از نزدش زیاده کند.

(یونس): Jonah تقسیم نام: یوه – ناه، به نزد اهل کتاب (یونان).

(أیوب):Job، تقسیم اسم (نام): یو-هوب؛ ومعنایش (مستقیم)؛ یعنی: شخص مستقیمی که خداوند را دوام‌دار اطاعت می‌کند.

(شعیب): Jethro، معنایش (متفوِّق) یا عالی می‌‌باشد.

(موسى): Moses، تقسیم اسم (نام): موه – زیز، به زبان عبری (موشیه) و معنایش (مُنقِذ) نجات دهنده.

(هارون): Aaron، تقسیم اسم (نام): آهَ – ران، معنایش (موطِن القوَّة) جای قوت.

(إلیاس): Elijah، تقسیم اسم (نام): لای – جاه، معنایش (پروردگار معبود من است).

(یوشع): Joshua، تقسیم اسم (نام): یوش - هو – یاه، معنایش (یهْوَه هو الخلاص) خداوند او را خلاص نمود.

(الیسع): Elisha، تقسیم اسم (نام): إیلی - یاه – شاع، معنایش (الرب مخلِّصی) پرودرگار نجات دهنده‌ی من است.

(ذی الکفل): Ezekiel، تقسیم اسم (نام): زیکی – ئیل، معنایش (قوَّة الله) قوت خداوند.

(داوود): David، تقسیم اسم (نام): دای – فود، به معنای محبوب.

(سلیمان): Solomon، تقسیم اسم (نام): شال – موه، معنایش (رَجل سلام) شخصیت صلح وآشتی.

(عُزیر) Ezra، تقسیم اسم (نام): إیزیر-یاه، معنایش (مُساعِد) کمک کننده یا همکار.

(زکریا) Zachariah، تقسیم اسم (نام): زاک - آه - رای – یاه به معنای (الله ذُکِر) خداوند یاد شد.

(یحیى) به: John، تقسیم اسم (نام): یو – حنَّه؛ به معنای (حَنوُن) انسان با مهر و عاطفه.

(عیسى) به: Jesus، تقسیم اسم (نام): یاه – شوع، به معنای (الله یخلِّص) خداوند خلاص نماید.[2]



[1] - به روایت ابوداود

[2]- معلومات در مورد نام‌های پیامبران را از کتاب «معانی اسماء الانبیاء» گرفته‌ام که تالیف ابن الشریف مراجعه ء دکتور \ مُنقِذ بن محمود السقَّار، می‌باشد، از سایت انترنتی http://www.whyislamsa.com نیز می‌توانید استفاده نمایید.

بحث پیرامون نام‌ها

بحث پیرامون نام‌ها

آنچه در این بحث قابل اهمیت است و غالباً در آن اشتباه صورت می‌گیرد، اختیار نام‌های مذکر ومونث است، بسیاری از مردم افغانستان و بخصوص کسانی که زبان عربی را نمی‌دانند، فکر می‌کنند که هر نامی که علامت (ه) در آخرش آمد اسم مونث است و هرگاه این علامت را نداشته باشد، مذکر است. ولی این یک اشتباه است، زیرا در زبان عربی نام‌ها به قرار ذیل تقسیم شده‌اند:

تقسیم اسم به مذکر و مونث

اسم‌ها با در نظر داشتن مذکر و مونث به دو دسته تقسیم شده‌اند:

1-    اسم‌های مذکر: اسم‌هایی‌اند که بر انسان و حیوان مذکر دلالت کنند،

انسان؛ مثل: علی، عمر، بکر، حارث.

حیوان؛ مثل: جمل (شتر مذکر) و حمار (خر مذکر).

یا این‌که به چیز بی‌جانی دلالت کند و عرب‌ها آن را مذکر قلمداد کرده باشند؛ مثل: کتاب، قلم، جبل (کوه) و قمر (مهتاب).

2-    اسم‌های مونث: اسم‌هایی‌اند که بر انسان و یا حیوان مونث دلالت کنند و یا این‌که اسم چیزهای بیجان باشند، ولی عرب‌ها آن را به شکل مونث استعمال نموده باشند.

مثال انسان مونث: فاطمه، زینب، جمیله، عایشه، سمیه، اسماء، نسیبه و غیره.

مثال حیوان مونث: فرس(اسب مونث)، أتان (مرکب مونث)، ناقه (شتر مونث).

مثال اشیای مونث: شمس (آفتاب)، أرض(زمین)، دار(منـزل).

أقسام مونث از نگاه اتصال ان به علامات تأنیث: در زبان عربی تانیث سه نوع علامت دارد[1]، الف مقصوره، الف ممدوده و تاء تانیث (ة)، به این اعتبار اسم مونث به سه دسته تقسیم میشود:

1-    مؤنث لفظی: نام شخص مذکر است ولی علامت تانیث داشته باشد؛ مثل: حمزة، طلحة، حذیـفة، سلمة، قتیبـة، موسی، عیسی و زکریاء.

2-   مؤنث معنوی: نام مونث است که به یک شخص مونث دلالت می‌کند ولی علامت تانیث نداشته باشد؛ مثل: زینب، سعاد و أدد.

3-    مؤنث لفظی معنوی: اسم مونثی است که علامت تانیث نیز داشته باشد، مثل: عائشة، فاطمة، حفصة، سمیة، صفیة، رقیة، لیلى، خنساء، أسماء و سلوى.

همچنین در زبان عربی اسم‌هایی وجود دارند که می‌توان آن‌ها را مذکر و یا مونث استعمال نمود؛ مثل إبط، إزار، حال، خمر، سکین، طریق، عقرب، عنکبوت، قدر(دیگ)، قمیص، کبد، لسان، أسماء الحروف الهجائیة.[2]

علامت تأنیث برای چیست: اصلاً در زبان عربی علامت تأنیث گذاشته می‌شود، تا فرق بین مذکر ومونث شود و در بین‌شان اختلاط نیاید و مخاطب، حیران نماند که مذکر است و یا مونث، اما اگر این اشتباه واقع نگردد، هیچ‌گاهی علامت نمیگذارند؛ مثلا برای خانم شیر دهنده مرضع می‌گویند و علامت تأنیث استعمال نمی‌کنند؛ زیرا مردان شیرده نیستند که بین زنان و مردان اشتباه شود و یا این‌که برای دخترانی که به جوانی رسیده باشند حایض می‌گویند؛ زیرا ضرورتی نیست که علامت تأنیث بگذارند؛ زیرا مردان حایض وجود ندارد.

به همین‌سان برای ازواج مطهرات می‌گویند: عایشه زوج النبی ج

اگر سوال شود چرا زوجه نبی نگفتند، جوابش این است که در این‌جا اشتباه صورت نمی‌گیرد؛ زیرا کلمه‌ی زوج همان مفهوم را می‌رساند.



[1]- علامات تأنیث عبارت‌اند از: ا- تاء تأنیث متحرکة مثل تاء در کلمات فاطمة، جمیلة، کریمة و حفصة. ب- ألف تأنیث مقصورة؛ مثل الف در کلمات سلمى، بشرى و لیلى. ج- ألف تأنیث ممدودة، مثل الف در کلمات: صحراء، هیفاء، صنعاء، صحراء، بیضاء و حمراء

[2]- موسوعة النحو والصرف والإعراب، امیل یعقوب، ص: 620

بهترین نام‌ها

بهترین نام‌ها

عرب‌ها می‌گویند: «ولکل مسمّى من إسمه نصیب»: «برای هرکسی که به نامی مسمی شود، نصیبی از نامش می‌باشد.» به این اساس والدین با ایمان سعی و تلاش می‌ورزند تا نام‌های ی را برای فرزندان‌شان اختیار کنند که از آن نام بهره‌ای مثبت داشته باشند.

از دیدگاه دین مقدس اسلام بهترین نام‌ها، نام‌های ی‌اند که موافق عقیده‌ی اسلامی باشند، قرآن عظیم الشأن و سنت رسول الله ج آن را تأیید نمایند. بناءً در سر لوحه‌ی تمامی نام‌ها، نام‌های ی است که بیانگر بندگی انسان به خدای باشد، همچنان نام‌های شخصیت‌های بزرگ اسلام مانند پیامبران و صحابه‌ی کرام و نام‌های ی که رسول کریم ج آن‌ها را تعیین نموده است. در این فصل بحث‌های مفصلی را با ذکر نام‌ها بیان می‌دارم تا دوستان مومن ما با استفاده از این نا‌مها، حقوق اطفال و فرزندان خود را ادا نمایند:

نام‌های خداوندأ

نام‌های خداوندأ بهترین نام‌هاست؛ چون مسلمانان به خدای ایمان دارند، شایسته است که در نام‌گذاری اولاد خویش آنان را به بندگی خدای نسبت دهند و نام‌های ی را برای اولاد خود اختیار کنند که در آن‌ها معنای بندگی ذات خدای باشد. به همین علت است که پیامبر ج می‌فرماید: بهترین نام‌ها به نزد خدای، عبدالله و عبدالرحمن می‌باشد. «عن ابن عمر قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: إن أحب أسمائکم إلى الله عبد الله وعبد الرحمن.»[1]: «عبدالله بن عمرب می‌گوید: رسول الله ج فرمود: محبوب‌ترین نام‌های شما به نزد اللهأ «عبدالله» و «عبدالرحمن» می‌باشد.»

مطابق این حدیث مبارک، ما می‌توانیم که از 99 نام خدای یکی را برای فرزند خویش اختیار کنیم و وقبل از آن کلمه‌ی (عبد = بنده) را بگذاریم، مثل:

عبدالله

عبدالرّحمن

عبدالرّحیم

عبدالملک

عبدالقدّوس

عبدالسلام

عبدالمتکبر

عبدالجبّار

عبدالعزیز

عبدالمهیمن

عبدالقدوس

عبدالمؤمن

عبدالوهّاب

عبدالقهّار

عبدالغفّار

عبدالمصوّر

عبدالبارئ

عبدالخالق

عبدالخافض

عبدالباسط

عبدالقابض

عبدالعلیم

عبدالفتاح

عبدالرزاق

عبدالحکم

عبدالبصیر

عبدالسّمیع

عبدالمذلّ

عبدالمعزّ

عبدالرافع

عبدالغفور

عبدالعظیم

عبدالحلیم

عبدالخبیر

عبداللطیف

عبدالعدل

عبدالحسیب

عبدالمقیت

عبدالحفیظ

عبدالکبیر

عبدالعلی

عبدالشکور

عبدالحکیم

عبدالواسع

عبدالمجیب

عبدالرقیب

عبدالکریم

عبدالجلیل

عبدالوکیل

عبدالحقّ

عبدالشّهید

عبدالباعث

عبدالمجید

عبدالودود

عبدالمبدئ

عبدالمحصی

عبدالحمید

عبدالولی

عبدالمتین

عبدالقوی

عبدالواجد

عبدالقیوم

عبدالحی

عبدالممیت

عبدالمحی

عبدالمعید

عبدالمقتدر

عبدالقادر

عبدالصّمد

عبدالأحد

عبدالواحد

عبدالماجد

عبدالباطن

عبدالظاهر

عبدالآخر

عبدالأوّل

عبدالمؤخّر

عبدالمقدم

عبدالعفوّ

عبدالمنتقم

عبدالتّواب

عبدالبرّ

عبدالمتعال

عبدالوالی

عبدالجامع

عبدالمقسط

عبدالملک

عبدالرؤوف

عبدالنّور

عبدالنافع

عبدالمغنی

عبدالغنی

عبدالصّبور

عبدالرّشید

عبدالوارث

عبدالباقی

عبدالبدیع

عبدالهادی

 



[1] - به روایت مسلم؛ مشکاة المصابیح، باب الأسامی الفصل الأول