اصل در خطاب قرآن این است که قلب را هدف قرار داده است
قلب از جایگاه بزرگی برخوردار است و رازی از رازهای الله در زمین است چنانکه شاعر میگوید:
للقلبِ
سرٌ لیسَ یعرفُ قدرَه |
|
إِلاَّ
الذی آتَاه للإِنسانِ |
قلب رازی دارد که جز آنکه آن را به انسان عطا کرده کسی از مقدار آن با خبر نیست
به همین دلیل است که در شریعت خاتم به این عضو بسیار اهمیت داده شده است و اگر جز این حدیث که در صحیحین از نعمان بن بشیرس روایت شده است، حدیث دیگری نبود برایمان بسنده بود. نعمان بن بشیر از رسولالله ج روایت میکند که فرمود: «أَلَا، وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلُحَتْ صَلُحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، أَلَا وَهِیَ الْقَلْبُ»[1] یعنی: بدانید که در بدن پاره گوشتی وجود دارد که هرگاه اصلاح شد تمامی بدن اصلاح میشود و هرگاه فاسد شد تمامی بدن فاسد میشود آگاه باشید که آن قلب است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «بنابراین مقصود، تقوای قلبها برای الله است یعنی تنها او را با نیت بندگیاش عبادت کنی و بندگی قلب یعنی نهایت محبت و فروتنی و اخلاص که همان ملت ابراهیم خلیل است؛ و تمامی اینها آشکار میسازد که بندگی قلبها اصل و اساس است چنانکه پیامبر ج فرموده: «أَلَا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً..»[2].
خداوند ابن قیم را رحمت کند که در نونیهاش میگوید:
قطع
المسافة بالقلوب إلیه لا |
|
بالسیر
فوق مقاعد الرکبان |
پیمودن راه به سوی او[3]، با دلها است، نه حرکت بر صندلیهای کاروان
سخنان احمد بن خضرویه چه پر مغز است آنگاه که میگوید: «دلها ظرفهایی هستند که چون از حق پر شد فزونیِ انوار آن بر اعضا نمایان میشود و هنگامی که از باطل پر شد فزونی تاریکیهایش بر اعضا پدیدار میگردد.
قرائت فضیل بن عیاض/ اینگونه توصیف شده است: «قرآن خواندنش، قرائتی اندوهگین، مشتاقانه، آرام و با درنگ بود گویی که انسانی را خطاب قرار داده است.
· از مواردی که آشکار میسازد قلب اولین مخاطب قرآن است:
أ- قرآن در ابتدا بر قلب نازل شده است:
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ ١٩٥﴾ [الشعراء: ١٩٢-١٩٥] «و این [قرآن] نازل شدۀ صاحباختیار جهانیان است. [که] روح الامین آن را به زبان فصیح روشن بر قلب تو نازل کرده است تا هشداردهنده باشى».
فرمود: ﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ﴾ (بر قلب تو) و نفرمود بر گوش یا دیدگانت یا ذهنات یا مانند آن بلکه ﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ﴾، و این نشانهای آشکار است.
خداوند متعال همچنین میفرماید: ﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: ٩٧] «بگو: هرکه جبرئیل را دشمن مىدارد، [آگاه باشد که] او به اذن و فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است».
بنابراین اولین عضوی که توسط قرآن مورد خطاب قرار میگیرد، قلب است و اگر قلب آن را پذیرفت بقیه اعضای بدن نیز به پیروی از آن میپذیرند و اگر روی برتافت بقیه اعضاء مانند افرادی بیسرپرست خواهند شد.
شیخ الإسلام ابن تیمیه/ در «التحفة العراقیة» پس از سخنی طولانی دربارۀ وضعیتهای قلب میگوید: «این چیزی که ذکر کردیم بیان میکند که اساس دین در حقیقت امور باطنی ـ از جمله علوم و اعمال باطنی ـ میباشد، و کردار ظاهری بدون آن سودی ندارد»[4]
به همین دلیل قلب پیامبر ج برای پذیرش قرآن پیش از نزول آن آماده میشود. از انس بن مالکس روایت شده که در حالی که رسول الله ج همراه با کودکان بازی میکرد جبریل÷ نزد او آمده، پس او را گرفته و به زمین زده و سینهاش را شکافت. قلبش را بیرن آورد و از آن تکهای را بیرون آورده و گفت: این بهرۀ شیطان از تو میباشد..» به روایت امام مسلم؛ امام بخاری نیز مانند آن را روایت کرده است.
صحابه ش نیز حالت قلبشان را در اولین باری که قرآن شنیدند،توصیف کردهاند.
در صحیحین از محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش روایت شده که گفت: شنیدم که پیامبر ج در نماز مغرب سورۀ طور میخواند، هنگامی که به این آیه رسید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧﴾ [الطور: ٣٥-٣٧] «مگر از هیچ آفریده شدهاند، یا خود آفریننده [خویش]اند؟! یا آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! [نه،] بلکه به مرحله یقین نرسیدهاند. مگر خزاین [رحمت] صاحباختیارت در اختیار آنان است و یا [بر همه چیز] سیطره دارند [که چنین بى پروا عصیانگرند]؟» نزدیک بود قلبم به پرواز در آید.
و همانند آن، از گذشتگان هنگامی که اولین بار با قلبشان قرآن را شنیدند، روایت شده است:
یونس بلخی میگوید: ابراهیم بن ادهم از اشراف و بزرگان بود، پدرش اموال و خدمتکاران و وسایل سواری و درباریان بسیار داشت؛ در حالی که ابراهیم بر اسب خویش در حال تاختن و شکار بود صدایی از بالای سرش شنید که میگفت: ای ابراهیم این بیهودگی چیست؟ ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ﴾ [المؤمنون: ١١٥] «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به پیشگاه ما بازگردانده نخواهید شد»، از الله پروا کن، باید برای روز تنگدستی توشه بر چینی؛ پس، از اسبش پیاده شده و مشغول اعمال آخرت شد[5].
فضل بن موسی میگوید: فضیل بن عیاض راهزن بود، و سبب توبۀ او چنین است که وی عاشق کنیزی شده بود در حالی که از دیوارها بالا میرفت صدای مردی را شنید که این آیه را تلاوت مینمود: ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید: ١٦] «آیا هنگام آن فرانرسیده که دلهاى مؤمنان به یاد خدا و کلام حقّى که نازل شده است، فروتن شود». فضیل گفت: پروردگارا ! زمانش فرا رسیده است، پس بازگشته و آن شب به خرابهای پناه برد. به ناگاه متوجه شد که در آن گروهی هستند که برخی میگفتند: حرکت میکنیم و گروهی دیگر میگفتند صبر کنیم تا صبح شود چرا که فضیل راه را بر ما میبندد، پس فضیل توبه کرده و آنها را امان داد و در کنار حرم سکنی گزید تا اینکه وفات یافت[6].
ب- تکرار فراوان لفظ قلب در قرآن؛ حتی در آیات رابطهّهایی میان قرآن و قلب بیان شده که دربارۀ دیگر اعضاء بیان نشده است:
لفظ «قلب»، «فؤاد» و «صدر» در قرآن بسیار تکرار شده است و رابطهّهایی میان قرآن و قلب ذکر شده که دربارۀ دیگر اعضاء بیان نشده است، و من چهل وصف قرآنی که رابطۀ قرآن با قلب در آن بیان شده را ذکر میکنم ـ که به اینها محدود نمیشود ـ و این توصیفها تأثیر بسزایی دارند و من تنها برای یک هدف آنها را آوردهام و آن این است که اندیشیدن در آنها به صورت یکجا و در کنار هم دل انسان را نسبت به این امر مهم بیدار میسازد اما احاطه به علم این توصیفها و مفاهیم آن چیزی است که ما در پی آن هستیم ان شاء الله و همراه هر وصف یک شاهد از قرآن را ذکر میکنم:
از جملۀ این وصفها:
1- وصف تقوی ﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ﴾ [الحج: ٣٢] «[حکم خدا] این است و هرکه سمبلهاى [دین] خدا را بزرگ و محترم شمارد، نشانه تقواى دلهاست».
2- خشوع ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ ﴾ [الحدید: ١٦] «آیا هنگام آن فرانرسیده که دلهاى مؤمنان به یاد خدا و کلام حقّى که نازل شده است، فروتن شود».
3- هدایت ﴿وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ یَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ﴾ [التغابن: ١١] «و هرکه [واقعاً] به خدا ایمان آورد، قلبش را هدایت خواهد کرد؛ و خدا به هر چیزى داناست».
4- مهربانی و رحمت ﴿وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً﴾ [الحدید: ٢٧] «و در دل پیروانش رأفت و مهربانى نهادیم».
5- الفت و نزدیکی ﴿وَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَیۡنَ قُلُوبِهِمۡ﴾ [الأنفال: ٦٣] «و [خدا] دلهاى مؤمنان را [چنان] الفت و مهربانى بخشید که اگر تمام آنچه در زمین است صرف مىکردى، قادر به ایجاد الفت بین دلهایشان نبودى».
6- گشادگی و فراخی ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦ﴾ [الزمر: ٢٢] «آیا کسى که خدا دل او را پذیراى تسلیم [در برابر خود] کرده و برخوردار از نور [هدایتى] از جانب صاحباختیارش مىباشد [همچون سخت دلان سرگشته است]؟»
7- سلامتی ﴿إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِیمٖ﴾ [الشعراء: ٨٩] «مگر آن کس که دلى پاک و سلیم به پیشگاه خدا آورد».
8- توبه و بازگشت ﴿مَّنۡ خَشِیَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَیۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِیبٍ﴾ [ق: ٣٣] «همان کس که در نهان از [خشم] خداى رحمان بترسد، و قلبى بازآینده [به سوى خدا] عرضه کند».
9- پاکی ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ﴾ [المائدة: ٤١] «آنان کسانى هستند که خدا نخواسته است دلهاشان را پاک کند».
10- استواری ﴿وَلِیَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِکُمۡ وَیُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ﴾ [الأنفال: ١١] «و دلهاى شما را گرم و گامهایتان را از اثرش استوار سازد».
11- عقل ﴿أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَتَکُونَ لَهُمۡ قُلُوبٞ یَعۡقِلُونَ بِهَآ﴾ [الحج: ٤٦] «مگر جهانگردى نکردهاند تا دلهایى داشته باشند که بدان درک کنند».
12- آرامش ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾ [الرعد: ٢٨] «همانان که باور دارند و دلهاشان به یاد خدا آرام مىگیرد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد».
13- فروتنی ﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ﴾ [الحج: ٥٤] «و نیز هدف این بود که اهل دانش [با وجود القائات شیاطین] تشخیص دهند که گفتار پیامبران [کلام] حقّى است از جانب صاحباختیار تو و به آن بگروند و قلبهاشان در برابر آن فروتن گردد».
14- زینت دادن ایمان ﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ﴾ [الحجرات: ٧] «ولى خدا ایمان را محبوب شما گردانید و آن را در قلوب شما آراست».
15- فرود آمدن آرامش ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡ﴾ [الفتح: ٤] «اوست که آرامش را بر دلهاى مؤمنان القاء کرد تا ایمانى بر ایمان خویش بیفزایند».
16- کسب ﴿وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ﴾ [البقرة: ٢٢٥] «ولى نسبت به سوگندهاى قلبى شما بازخواست مىکند؛ و [از آنچه گذشته است آمرزش بخواهید که] خدا آمرزگارى است بردبار».
17- زنگار ﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ﴾ [المطففین: ١٤] «هرگز [این گفتار افسانه نیست]، بلکه دستاورد آنان زنگار بر دلهایشان بسته است».
18- غفلت ﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا﴾ [الکهف: ٢٨] «و از کسى که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم اطاعت مکن».
19- بیماری ﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا﴾ [البقرة: ١٠] «در دلهاى آنان بیمارى [نفاق و عناد] جاى گرفته است، در نتیجه، خدا بر بیماریشان افزود».
20- مُهر ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ﴾ [البقرة: ٧] «خدا بر قلبها و گوشهاى آنان مُهر [غفلت] نهاده، و بر دیدههاى آنان پردهاى است و عذابى بزرگ (در انتظار) دارند».
21- وحشت ﴿سَنُلۡقِی فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ﴾ [آل عمران: ١٥١] «به زودى در دل انکارورزان هراس مىافکنیم».
22- انحراف و کجی ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا﴾ [آل عمران: ٨] «صاحباختیارا، پس از آنکه هدایتمان کردى، دلهاى ما را دستخوش انحراف مگردان».
23- نابینایی ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَلَٰکِن تَعۡمَى ٱلۡقُلُوبُ ٱلَّتِی فِی ٱلصُّدُورِ﴾ [الحج: ٤٦] «که نه چشمها، بلکه قلبهایى که در سینهها مىطپد، کور مىشود».
24- دگرگونی ﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [الأنعام: ١١٠] «دلها و دیدگان آنان را که در آغاز [از سر عناد] ایمان نیاوردند، [از درک حقایق] مىگردانیم».
25- رمیدن و انزجار ﴿وَإِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [الزمر: ٤٥] «هنگامى که خدا به یکتایی یاد شود، دلهاى کسانى که به آخرت باور ندارند مىرمد».
26- قفل ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمىکنند؛ مگر بر دلها[ى آنان] قفلها[ى غفلت] نهاده شده است».
27- سستی ایمان ﴿وَلَمَّا یَدۡخُلِ ٱلۡإِیمَٰنُ فِی قُلُوبِکُمۡ﴾ [الحجرات: ١٤] «و هنوز ایمان در قلبهاى شما نفوذ نکرده است».
28- مهر ﴿ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾ [غافر: ٣٥] «کسانى که در مورد آیات خدا بى آنکه دلیلى در اختیارشان باشد به مجادله بر مىخیزند، [رفتارشان] نزد خدا و مؤمنین، سخت ناپسند است؛ خدا بر دل هر متکبر خودکامه این گونه مهر [غفلت] مىنهد».
29- هراسان ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ [الأنفال: ٢] «اهل ایمان تنها کسانى هستند که چون یاد خدا به میان آید، دلهاشان [از تصوّر نافرمانى او] هراسان گردد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود، بر ایمانشان بیفزاید و بر صاحباختیارشان توکّل مىکنند».
30- تردید ﴿إِنَّمَا یَسۡتَٔۡذِنُکَ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِی رَیۡبِهِمۡ یَتَرَدَّدُونَ﴾ [التوبة: ٤٥] «تنها کسانى از تو اجازه [معافیّت] مىخواهند که به خدا و روز واپسین باور ندارند و دلهاشان به شکّ افتاده است و تحت تأثیر شکّ خود سرگردانند».
31- سختی ﴿وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾ [الأنعام: ٤٣] «بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست».
32- خشم ﴿وَیُذۡهِبۡ غَیۡظَ قُلُوبِهِمۡۗ وَیَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ﴾ [التوبة: ١٥] «و خشم دلهایشان را بزداید. خدا هرکه را بخواهد [و شایسته ببیند، به رحمت خویش] بر او باز مىگردد».
33- بیهودگی ﴿لَاهِیَةٗ قُلُوبُهُمۡۗ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّجۡوَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلۡ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡۖ﴾ [الأنبیاء: ٣] «دلهایشان به یاوه مشغول است؛ و ستمگران در نهان نجوا مىکنند که: آیا این [مدّعى پیامبرى] جز بشرى همچون شماست؟!»
34- کفر ﴿وَلَٰکِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡکُفۡرِ صَدۡرٗا﴾ [النحل: ١٠٦] «بلکه کسانى که دل[شان] را پذیراى کفر کردهاند».
35- نفاق ﴿فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ﴾ [التوبة: ٧٧] «از آن پس به [سزاى] دروغ پردازى و نقض عهدى که با خدا داشتند، خدا هم دلهاى آنان را دستخوش نفاق کرد، تا روزى که به لقاى او [و کیفر اعمالشان] برسند».
36- کینه ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ﴾ [الحجر: ٤٧] «هرگونه کینهاى را از سینه بهشتیان بزداییم و برادرانه بر تختهایى رویاروى هم [تکیه زنند».
37- تکبر ﴿إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِ﴾ [غافر: ٥٦] «انگیزهاى جز خودبزرگ بینى ندارند که هرگز بدان نخواهند رسید».
38- وسوسه ﴿ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ لنَّاسِ﴾ [الناس: ٥] «که در دلهاى مردم وسوسه مىکند».
39- حسرت ﴿لِیَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِکَ حَسۡرَةٗ فِی قُلُوبِهِمۡ﴾ [آل عمران: ١٥٦] «تا آن را [به صورت] حسرت [واندوهى] در دلهاى آنان قرار دهد».
40- نداشتن فهم ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا﴾ [الأعراف: ١٧٩] «بىگمان بسیارى از جن و انس که پدید آوردهایم دوزخى خواهند شد [زیرا] قلبهایى دارند که با آن [حقّ را] درنمى یابند».
ای دوستدار قرآن: این چهل وصف بود که تنها چهار تای آن برای هر صاحبدل یا آنکه گوش بسپارد و گواه باشد بسنده است، پس چندین بار در آنها نظر کن، ـ دوباره و سه باره ـ در ارتباط محکم و پیمان استوار میان قرآن و قلب تفکر کن و سپس دربارۀ اثر آن بر قلبت بیاندیش.
ج- بزرگترین تأثیر قرآن بر قلب است:
بزرگترین تغییری که روی آوردن به قرآن در انسان ایجاد میکند زنده شدن و به صلاح آمدن قلب است، و بزرگترین بیماریای که رویگردان از قرآن بدان دچار میشود مرگ قلب و سنگ شدن آن است؛ به همین دلیل پند گرفتن تنها محدود به کسی شده که داری قلب است یا اینکه تلاش میکند قلبش را با قرآن هوشیار کند چنانکه الله متعال فرموده: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکۡرَىٰ لِمَن کَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِیدٞ﴾ [ق: ٣٧] «بىگمان در این [امر] براى هر صاحبدل یا آن کس که گوش بسپارد و گواه [حقّانیت وحى] باشد، تذکّرى است».
همچنین الله سبحانه و تعالی نسبت به تأثیر بزرگی که رویگردانی از قرآن بر انسان میگذارد هشدار داده است، که آن، محروم شدن قلب از نورهای الهی است. خداوند متعال میفرماید: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمىکنند؛ مگر بر دلها[ى آنان] قفلها[ى غفلت] نهاده شده است».
امام عبدالأعلی تمیمی دربارۀ این سخن خداوند متعال ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗا﴾ [الإسراء: ١٠٧] «بگو: قرآن را چه باور کنید و چه باور نکنید، چون بر کسانى که از قبل اهل دانش بودهاند، تلاوت شود، سجدهکنان به رو در میافتند»، میگوید: همانا کسی که به او دانشی داده شده که وی را به گریه نمیاندازد، سزاوار این است که دانشی بیفایده به او عطا شده باشد چرا که الله اهل علم را مدح نموده و میفرماید: ﴿یَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗا﴾ «سجدهکنان به رو در میافتند».
از ابن مسعود س نقل شده که گفت: همانا این قلبها ظرف میباشند پس آنها را با قرآن مشغول کنید و به چیزهای دیگر مشغول نسازید.
و این سخن گذشتگان مشهور است که: قطعا دانش فروتنی است.
حسن بصری دربارۀ این سخن خداوند متعال: ﴿بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا یَجۡحَدُ بَِٔایَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [العنکبوت: ٤٩] «بلکه این قرآن آیات روشنگرى است که در سینه اهل دانش جاى دارد؛ و جز ستمگران [کسى] آیات ما را دانسته انکار نمىکند»؛ میگوید: ﴿ بَلۡ هُوَ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ﴾ قرآن است، ﴿فِی صُدُورِ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ﴾ [العنکبوت: ٤٩] یعنی مؤمنان.
ابن کثیر/ میگوید: «زیرا در سینهها حفاظت شده، بر زبانها آسان گشته، بر قلبها چیره است، لفظ و معنای آن معجزه است»[7].
- در مرسل از حسنس روایت شده که گفت: علم دو نوع است:
1. علمی در قلب، که علم سودمند است.
2. علمی بر زبان، که حجت خدا بر خلقش است.
بنابراین علم و ایمان نزد آنها به قرائت بسیار وابسته نبوده، بلکه به خشوع و فروتنی قلب مربوط بوده است.
در صحیح مسلم از ابوهریرهس روایت شده که رسول الله ج فرمود: «التَّقْوَی هَاهُنَا» (تقوی اینجاست) و سه بار به سینۀ مبارکش اشاره نبود.
- نصوص در این موضوع بسیار است و من فقط برخی از بیانات عملی رسول الله ج و سپس گفتار برخی از پیروانش ش را ذکر میکنم:
در سنن از عبدالله بن شِخیر روایت شده که گفت: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج " وَفِی صَدْرِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ مِنَ الْبُکَاءِ» یعنی: رسول الله ج را مشاهده نمودم که از سینهاش در اثر گریستن صدایی همانند صدای دیگی که میجوشد شنیده میشد. ابن خزیمه و ابن حبان و حاکم این روایت را صحیح دانستهاند و حافظ ابن حجر در فتح میگوید: سندش قوی است.
همچنین از ابوذرس روایت شده که رسول الله ج آیهای را تا صبح تکرار مینمود، یعنی این آیه: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾ [المائدة: ١١٨] «اگر مجازاتشان کنى، بندگان تواند، و اگر آنان را مورد بخشایش قرار دهى [از لطف بى حساب توست]، که تو فرادست و فرزانهاى». این روایت نزد امام احمد ثابت است و نسائی و حاکم آن را صحیح دانستهاند و بوصیری گفته: این سند صحیح است و رجال آن مورد اطمینان هستند و ابن قیم این روایت را صحیح دانسته است.
در تفسیر «الدّر المنثور» دربارۀ تفسیر این سخن خداوند متعال: ﴿أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ﴾ [الأعراف: ٥٠] «دوزخیان، بهشتیان را آواز دهند که: جرعهاى آب بر ما بریزید»، آمده که عبدالله بن عمرب آبی خنک نوشید پس به گریه افتاده و سخت گریست. به وی گفته شد: چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟ گفت: به یاد آیهای در کتاب الله افتادم که میفرماید: ﴿وَحِیلَ بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ مَا یَشۡتَهُونَ﴾ [سبأ: ٥٤] «آنگاه میان آنان و خواستههاشان جدایى افتد». پس دانستم که اهل جهنم جز آب خنک تمنا نمیکنند و اللهﻷ فرموده است: ﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِیضُواْ عَلَیۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ﴾ [الأعراف: ٥٠][8] «دوزخیان، بهشتیان را آواز دهند که: جرعهاى آب بر ما بریزید».
در کتاب «صفة الصفوة» از سعد بن زنبور نقل شده که گفت: «ما پشت درب خانۀ فضیل بن عیاض بودیم، اجازه خواستیم ولی به ما اجازه نداد، پس به ما گفته شد: او نزد شما نمیآید مگر اینکه قرآن بشنود. سعد میگوید: همراه ما مؤذنی بود که صدای بلندی داشت، به او گفتیم ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ﴾ [التکاثر: ١] «افزون طلبى [و فخرفروشى] سرگرمتان ساخت» بخوان و او با صدای بلند خواند. پس فضیل در حالی که آنقدر گریه کرده بود که ریشش از گریه تر گشته بود نزد ما آمده و میگفت:
بلغتُ الثمانینَ أو جِزتُها |
|
فماذا أؤملُ أو أنتظر |
أتی لی ثمانون من مولدی |
|
وبعد الثمانین ما یُنتظر |
علتنی السنونَ فأبلیننی |
|
........................................ |
یعنی: به هشتاد سالگی رسیدم یا اینکه از آن گذشتم، پس به چه امید بسته یا انتظارش را میکشم، هشتاد سال از تولدم سپری شد و پس از هشتاد سال چه انتظاری میتوان داشت، گذشت سالها مرا بیمار نموده و فرسوده کرد...............
سعد میگوید: سپس غم گلویش را فشرد، همراه ما علی بن خَشرَم بود پس این بیت را برایمان کامل نموده و گفت:
علتنی السنونَ فأبلیننی |
|
فرَقَّتْ عظامی وکلَّ البـصـر[9] |
گذشت سالها مرا بیمار نموده و فرسوده کرد و استخوانها و بیناییام ضعیف شدند.
د- بزرگترین هدف از تلاوت قرآن، اندیشیدن قلبی در آن است.
امام سیوطی در «الإتقان» میگوید: خواندن قرآن همراه با اندیشه و فهم سنت است چرا که بزرگترین هدف و مهمترین خواسته است که بوسیلۀ آن سینهها گشاده شده و قلبها نورانی میشود.
قطعاً الله ـ سبحانه و تعالی ـ حکمت از نازل شدن این کتاب را بیان نموده و میفرماید: ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [ص: ٢٩] «کتابى است مبارک که بر تو نازل کردهایم تا در آیاتش تدبر کنند و خردمندان پند پذیرند» و حرف لام در سخن خداوند ﴿لِّیَدَّبَّرُوٓاْ﴾ برای بیان علت است، بنابراین قرآن جز با تدبر، به کمال برکت نمیرسد.
و الله متعال میفرماید: ﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾ [محمد: ٢٤] «چرا در قرآن تدبّر نمىکنند؛ مگر بر دلها[ى آنان] قفلها[ى غفلت] نهاده شده است».
بنابراین، یا تدبر و اندیشه، یا قفلها ـ و نه یک قفل ـ که بر قلب زده میشود؛ دو راه برای شخص وجود دارد نه بیشتر، پس بنگر چه برای خودت بر میگزینی.
- به همین دلیل است که پیامبر ج آنکه برخی از آیات قرآن را تلاوت کرده ولی با قلبش در آن نمیاندیشد را نکوهش کرده است.
ابن حبان در صحیحش و دیگران، از عائشهل روایت کرده که گفت: رسول الله ج فرمود: «لَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیَّ اللَّیْلَةَ آیَةٌ، وَیْلٌ لِمَنْ قَرَأَهَا وَلَمْ یَتَفَکَّرْ فِیهَا ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ آیات آخر سورۀ آل عمران.
همانا امشب آیهای بر من نازل شده است، وای بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکر نکند.
شاید نتوانیم تعداد دفعاتی که این آیات را خواندهایم به شمار آوریم ولی اگر خوب به این گفتۀ رسول الله ج که فرمود: «وای بر کسی که آن را بخواند و در آن تفکر نکند» بیاندیشیم حتما وضعیتمان تغییر خواهد کرد. خدا به دادمان برسد.
گل سرسبد قاریان، یکی از یاران رسول الله ج، ابن مسعودس دربارۀ قرآن میگوید: «نزد شگفتیهایش توقف کنید و با آن دلها را به حرکت در آورید و هدف یکی از شما رسیدن به آخر سوره نباشد».
سخنم را با گفتۀ امام محمد بن حسین آجری به پایان میرسانم که میگوید: اندکی از مطالعۀ قرآن که همراه با تفکر و اندیشه در آن باشد برایم خوشایندتر از بسیار خواندن قرآن بدون اندیشه و تفکر است و ظاهر قرآن و سنت و گفتار پیشوایان مسلمان بیانگر همین امر است.
پس در چنین جایگاهی نفس خویش را محاسبه کن و به حال گذشتگان با قرآن بنگر سپس به حال خودت با قرآن نظاره کن، این را با آن مقایسه کن و سپس برای نفست انتخاب کن. خداوند تو را در اصلاح قلبت یاری نماید.
پس ای دوستدار قرآن: هنگامی که میخواهی صفحههای این قرآن باشکوه را بگشایی، پیش از آن قلبت را بررسی کن که آیای صفحههای آن را نیز گشودهای؟ یا اینکه بر دلها قفل وجود دارد؟
خداوند تو را به راه هدایتش توفیق عطا کند.
***
[1]- متفق علیه. بخاری ح۵۲ – مسلم ج۱۱ ص۲۷.
[2]- مجموع الفتاوی ۱۷/۴۸۵.
[3]- یعنی به سوی الله.
[4]- ص: ۴۲.
[5]- داستانی مشهور است که در مسند ابراهیم ادهم ص ۱۸ و سیر أعلام النبلاء ۷/۳۸۸ و غیره وارد شده است.
[6]- داستانی مشهور است و با این سیاق در تاریخ الإسلام ۱۲/۳۳۴ نقل شده است.
[7]- تفسیر ابن کثیر ۳/۴۱۸
[8]- الدر المنثور ۳/۴۶۹.
[9]- صفوة الصفوة ۲/۲۳۹.
این مهارت را میتوان از طریق پنج مرحله، به دست آورد:
باید یقین کامل داشته باشی که با قرآن زنده و بدون قرآن مرده ای، با قرآن بینا و بدون آن نابینا، با قرآن هدایت یافته و بدون آن گمراه هستی.
هر کسی که قرآن کریم میخواند باید این یقین را پیش از قرائت آیات و سورههایش داشته باشد و به همین دلیل الله ـ سبحانه و تعالی ـ در سورۀ طه میفرماید: ﴿فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤﴾ [طه: ١٢٣-١٢٤]
«و هرگاه از جانب من رهنمودى براى شما آمد، هرکه از هدایت من پیروى کند، گمراه و تیره بخت نخواهد شد. (123) و هرکه از یاد من روى گرداند، زندگى سختى خواهد داشت و روز رستاخیز نابینا احضارش کنیم».
و بزرگترین ذکر و یاد، همین کتاب است که آخرین کتاب آسمانی میباشد.
- بنابراین قرآن روحی است که تو بدون آن مردهای ﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ﴾ [الشوری: ٥٢]
«و بدین گونه روحی را به فرمان خویش بر تو وحى کردیم».
- و قرآن نوری است که تو بدون آن نابینایی ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗا﴾ [النساء: ١٧٤] «اى مردم، برهان آشکارى از جانب صاحباختیارتان براى شما رسید و نورى آشکار به سوى شما نازل کرده ایم». ﴿أَفَمَن یَعۡلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ ٱلۡحَقُّ کَمَنۡ هُوَ أَعۡمَىٰٓۚ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [الرعد: ١٩] «آیا کسى که آگاهى دارد که آنچه از جانب صاحباختیارت بر تو نازل شده است، حقیقت دارد، همچون کسى است که کور[دل] است؟ تنها خردمندانِ با خلوص پند مىپذیرند».
- و قرآن هدایتی است که تو بی آن گمراهی ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ﴾ [یونس: ١٠٨]
«بگو: اى مردم، [پیام] حقّ از جانب صاحباختیارتان براى شما فرارسید؛ هرکه هدایت شود، به سود خویش هدایت شده است و هرکه گمراه گشت، به زیان خویش گمراه شده است؛ و من کارگزار شما نیستم».
و در اینجا حق، همان قرآن است چنانکه ابن جریر و دیگران گفتهاند و هر حق دیگری که برای مردم آشکار میشود تابع آن است.
- به همین دلیل است که قرآن، کسانی را که از آن رویگردان میشوند، به شدت نکوهش کرده است به عنوان مثال :
الله ـ سبحانه وتعالی ـ میفرماید: ﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡکِرَةِ مُعۡرِضِینَ ٤٩ کَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ ٥٠ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ﴾ [المدثر: ٤٩-٥١] «چرا از این تذکّر اعراض مىکنند؟ (۴۹)گویى گورخرانى رمیدهاند (۵۰) که از [مقابل] شیر مىگریزند».
آیا اندیشیدهای ـ ای قاری قرآن ـ که اللهﻷ رویگردانان از قرآن را به چه چیزی تشبیه نموده است؟
اجازه بدهیم کمی موضوع را روشنتر کنم و بگویم:
«الحمر» جمع حمار است که معنای آن واضح میباشد
«مُسْتَنفرة»: یعنی به شدت گریزان، یعنی کسی که با ترس و هراس میگریزد
«القَسوَرَة»: یعنی شیر یا تیر انداز و همانند آن.
یعنی شخص رویگردان از قرآن گویا نزد پروردگار و آفریدگارش بسان الاغ است و تنها این نیست، بلکه مانند الاغی ترسان و هراسان و وحشت زده است.
تشبیهی که به خدا سوگند خوار کننده است، الله من و شما را از این صفت حفظ نماید.
- میتوانی در این اوصافی که الله سبحانه و تعالی ـ کلام خویش را بدان وصف نموده است بیاندیشی؛ الله متعال کتابش را اینگونه وصف میکند که:
1- حق است ﴿وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾ [فاطر: ٣١] «و هرچه از کتاب به تو وحى کردهایم، کلامى است حقّ که کتب پیشین را تصدیق مىکند؛ بى گمان خدا به کار بندگانش آگاه و بیناست».
2- هدایت است ﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِکِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ﴾ [الأعراف: ٥٢] «براى آنان کتابى آوردیم که با آگاهى آن را به وضوح بیان کرده ایم که براى گروهى که ایمان مىآورند، هدایت و رحمتى است».
3- علم است ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ﴾ [البقرة: ١٢٠] «یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آیین آنان پیروى کنى؛ بگو: هدایت [راستین]، هدایت خداست و اگر آگاهانه از هوسهاى آنان پیروى کنى، در برابر خدا هیچ کارساز و یاورى نخواهى داشت».
4- دلیلی آشکار است ﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ﴾ [النساء: ١٧٤] «اى مردم، برهان آشکارى از جانب صاحباختیارتان براى شما رسید و نورى آشکار به سوى شما نازل کردهایم».
5- چیره است ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِ﴾ [المائدة: ٤٨] «قرآن را به حق بر تو نازل کردیم که کتب پیشین را تصدیق مىکند و نگاهبان و ناظر بر آنهاست».
6- برکت است ﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ﴾ [ص: ٢٩] «کتابى است مبارک که بر تو نازل کردهایم تا در آیاتش تدبر کنند».
7- موعظه و اندرز است ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ﴾ [یونس: ٥٧] «اى مردم، براى شما اندرزى از جانب صاحب اختیارتان آمده».
8- شفاء است ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [الإسراء: ٨٢] «از قرآن آنچه [موجب] شفا و رحمت براى مؤمنان است نازل مىکنیم».
9- یاد آوری است ﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡکِرَةِ مُعۡرِضِینَ﴾ [المدثر: ٤٩] «چرا از این تذکّر اعراض مىکنند؟»
10- نور است ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗا﴾ [النساء: ١٧٤] «اى مردم، برهان آشکارى از جانب صاحباختیارتان براى شما رسید و نورى آشکار به سوى شما نازل کردهایم».
11- رحمت است ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ﴾ [النحل: ٨٩] «و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان هر امر و هدایت و رحمت است».
12- راستی است ﴿وَٱلَّذِی جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾ [الزمر: ٣٣] «امّا آنان که راستى را عرضه و تصدیق کنند، پرواپیشهاند».
13- تصدیق کننده است ﴿وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ﴾ [فاطر: ٣١] «و هرچه از کتاب به تو وحى کردهایم، کلامى است حقّ که کتب پیشین را تصدیق مىکند».
14- بلند مرتبه است ﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ [الزخرف: ٤] «و این کتاب که والا و حکمت آموز است، در لوح محفوظ نزد ما ثبت شده است [و دستخوش تغییر نخواهد شد]».
15- گرانقدر است ﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ کَرِیمٞ﴾ [الواقعة: ٧٧] «که این [گفتار]، قرآنى است گرانقدر».
16- با عزت است ﴿وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ﴾ [فصلت: ٤١] «و این کتابى است شکست ناپذیر».
17- ارجمند است ﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِیدٞ﴾ [البروج: ٢١] «آرى، این [گفتار،] قرآنى است ارجمند».
18- فرقان (جدا کنندۀ حق از باطل) است ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا﴾ [الفرقان: ١] «منشأ برکات است خدایى که [قرآن] معیار تمیز [حقّ از باطل] را بر بنده خویش نازل کرد، تا براى جهانیان هشداردهندهاى باشد».
19- موجب بصیرت است ﴿هَٰذَا بَصَٰٓئِرُ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ﴾ [الجاثیة: ٢٠] «این [قرآن موجبات] بصیرت است براى مردم و هدایت و رحمتى است براى اهل یقین».
20- محکم و ثابت است ﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ [الزخرف: ٤] «و این کتاب که والا و حکمت آموز است، در لوح محفوظ نزد ما ثبت شده است [و دستخوش تغییر نخواهد شد]».
21- مفصل است ﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ﴾ [فصلت: ٣] «کتابى است که آیاتش به وضوح بیان شده است، به صورت قرآنى به زبان فصیح براى اهل دانش».
22- شگفت انگیز است ﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا﴾ [الجن: ١] «بگو: به من وحى شده است که تنى چند از جنّیان [به آیات قرآن] گوش فرادادند، آنگاه گفتند: ما قرآنى شگفت آور شنیدیم».
23- ابلاغ است ﴿إِنَّ فِی هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِینَ﴾ [الأنبیاء: ١٠٦] «در این [بیان] براى عبادت کنندگان پیام روشنی است».
24- مژدهگر و بیمدهنده است ﴿بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا فَأَعۡرَضَ أَکۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ﴾ [فصلت: ٤] «بشارت دهنده و هشداردهنده، ولى بیشتر مردم روى گرداندند و [حقایق را] نمىشنوند».
25- روشکننده و بیانگر ﴿هَٰذَا بَیَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ ١٣٨﴾ [آل عمران: ١٣٨] «این [آیات،] توضیحى است براى [عمومِ] مردم و هدایت واندرزى است براى پرهیزگاران». ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾ [النحل: ٨٩] «و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان هر امر است».
آیا همین ویژگیها کافی نیست تا درک کنیم که با دور شدمان از قرآن که جنایتی در حق خودمان انجام میدهیم؟!.
در اوضاع و احوال امت قرآن اندیشیدم؛ پس دریافتم که آنها در برابر کتاب الله به سه گروه تقسیم میشوند:
الف – گروهی که از کتاب الله رویگردان هستند و آنها همان کسانی هستند که رسول الله ج در قیامت از آنها شکایت میکند ﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ یَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِی ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا ٣٠﴾ [الفرقان: 30] «و رسول [به شکوه] مىگوید: پروردگارا! بیگمان قوم من این قرآن را رها کردند». که در این نوشته کاری با آنها نداریم.
ب – گروهی که کتاب الله ـ متعال ـ را تلاوت میکنند؛ ولی بزرگی و عظمت آن را احساس نکرده، حقیقتش را درک نکردهاند، در برابر علم و چیرگیاش توقف نکرده و نمیدانند که معجزه بودنش چطور و در کجای آن نهفته است؛ که این نوشته را به خاطر آنها نوشتهام.
جــ - گروهی که به کتابهای تفسیر مراجعه کرده و هدفشان فهم کتاب الله است ولی احساس میشود که هنوز از تفکر درست و شایسته در این کتاب با عظمت دور هستند که برای این امر نوشتهای را به نام «المراحل الثمان لطالب فهم القرآن» را نوشتهام.
در حالی که در این زمینه به تفکر میپرداختم، گفتار شیوای یک عرب جاهلی که یکی از سران لجباز و مخالف اسلام بود مرا به شگفت آورد ـ همانگونه که گذشتگانمان را به شگفت آورده بود ـ وی قرآن مجید را اینگونه وصف کرده است: «به خدا سوگند اندکی پیش از محمد سخنی را شنیدم که سخن انسان و جن نبود، همانا که دارای شیرینی بود، قطعا زیبا بود، بالایش پربار و پایینش گوارا است، براستی که چیره میشود و چیزی بر آن چیره نخواهد شد».
و هنگامی که سخن شیوای شخصی غیر عرب! فرانسوی!! فیلسوف!!! بیدین!!!! یعنی جوزف ارنست (Joseph Ernest) را خواندم، به خدا سوگند که شگفتیام از آنها برطرف شده و از خودمان تعجب کردم. گوش کن که چه میگوید:
«در کتابخانهام هزاران کتاب سیاسی و اجتماعی و ادبی و غیره وجود دارد که بیش از یک بار آنها را نخواندهام و بیشتر آنها فقط دکوری هستند؛ اما در این بین کتابی وجود دارد که خواندنش همیشه مونسم بوده است و آن کتاب مسلمانان قرآن است، هرگاه احساس خستگی و فشار کرده و میخواهم که دروازههای مفاهیم و کمالات به رویم گشوده شود قرآن میخوانم، ولی با زیاد خواندن آن احساس خستگی و ملالت نمیکنم. اگر کسی بخواهد به کتابی که از آسمان فرود آمده باور داشته باشد قطعا آن کتاب قرآن است نه چیزی دیگری، چرا که کتابهای دیگر ویژگیهای قرآن را ندارند».
آیا این همان گفتار ولید بن مغیره نیست؟
چه سبب شده که ولید و جوزف هر دو بگویند که قرآن: «چیره میشود و چیزی بر آن چیره نخواهد شد»؟
همانا پاسخ، سخن الله متعال است که فرموده: ﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ [الزخرف: ٤] «و این کتاب که والا و حکمت آموز است، در لوح محفوظ نزد ما ثبت شده است [و دستخوش تغییر نخواهد شد]».
و شاطبی/ چه زیبا در الفیۀ مشهورش، کتاب الله ـ متعال ـ را وصف نموده است:
وَإِنَّ کِتَابَ اللهِ
أَوْثَق شَافعٍ |
|
وَأَغنی غَنَاءٍ وَاهِبًا
مُتَفَضِّلا |
همانا کتاب الله مطمئنترین شفاعتگر و بهترین ثروت، و بخشنده و نکوگر است.
وَخَیرُ جَلیسٍ لَا یُمَلُّ
حَدِیثُهُ |
|
وَتَرْدَادُهُ یَزْدَادُ
فِیهِ تَجَمُّلا |
بهترین همنشینی است که از سخنش ملول نشده و تکرار آن بر زیباییاش میافزاید.
وَحَیثُ الفَتی یَرتَاعُ فیِ
ظُلُمَاتِهِ |
|
مِنَ القَبرِ یَلْقَاهُ
سَنًّا مُتَهَلِّلا |
و آنگاه که جوان در تاریکی قبر در وحشت به سر میبرد (قرآن) را روشن و درخشان ملاقات میکند.
ابن ابی شیبه و بیهقی در شعب ایمان روایت کردهاند که ابن مسعود گفت: «آنکه در پی علم است پس قرآن را زیر و رو کند چرا که در آن علم پیشینیان و آیندگان وجود دارد».
شَمِر [بن حَمْدَویَه هروی، متوفای سال 255 هـ] میگوید: «زیر و رو کردن قران یعنی خواندن و پرسیدن تفسیر و معانی آن از علما».
جای شگفت است که همگی باور داریم که این قرآن نور است... زندگی است.. هدایت است... جدا کنندۀ حق از باطل است.. تمام اسباب برتری را در خود گرد آورده است... اما هنگامی که به حال و روز امت قرآنی در برابر قرآن بنگری چه میبینی؟
نیازی به توضیح بیشتری ندارد.
· این پرسشهای مکرر را همانگونه که صاحبانش مطرح کردهاند ذکر میکنم:
1- من قرآن میخوانم، کتابهای تفسیر را مطالعه میکنم، ولی آن معنای بزرگی که شما دربارۀ آیات قرآن میگویید را درک نمیکنم؟
2- کاملا یقین دارم که قرآن معجزه است ولی نمیدانم این معجزه کجاست؟
3- هنگام خواندن قرآن لذت نمیبرم.
4- آیا امکان دارد که قرآن در تمامی امور بر ما حکم کند حتی امور اجتماعی و اقتصادی و امنیتی و سیاسی و رسانهای و غیره؟
5- خواهری دعوتگر میپرسد: مردم را به چیزی دعوت دهیم که برایشان بهتر است یا به چیزی که به آن علاقه دارند؟ آیا به مردم ایمان بیاموزیم یا مهربانی؟
6- دیگری میگوید: مگر هدف ما از فراگرفتن علم توحید یا فقه یا حدیث تفکر در قرآن نیست؟
7- امت، بسیار در فهم قرآن دچار اختلاف شده، آیا از این امر نگران نیستی؟
8- چرا قرآن؟ امت، مشکلات مهمتری دارد.. سیاست، مهمتر است.. فقه، مهمتر است.. دعوت، مهمتر است... جهاد، مهمتر است... اقتصاد، مهمتر است.
· پاسخ تمام اینها یک چیز است:
و آن: عدم فهم شایستۀ قرآنی که از سوی خداوندِ با حکمت و دانا نازل شده است ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى ٱلۡقُرۡءَانَ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ [النمل: ٦] «و بیتردید تو (این) قرآن را از سوی (پروردگار) حکیم دانا دریافت میداری».
بنابراین حتما باید این فهم ـ در حد توانت ـ وجود داشته باشد در غیر اینصورت سوگند به خداوند رحمانی که قرآن را نازل نموده است به هدفت در نیکی و اصلاح در دنیا، و مقام بلند در آخرت نخواهی رسید.
و دلیلهای آن آشکار است که در آینده ـ به خواست الله ـ خواهد آمد ولی باید تذکر بدهم که فهم شایستهای که باید داشته باشیم دو نوع است:
1. فهم ذهنی شناختی..
2. فهم قلبی ایمانی..
هدف و مقصد، فهم دوم است و اولی تنها وسیله است.
حسن بصری/ میگوید: علم دو نوع است:
1. علمی که در قلب است که همان علم سودمند است
2. علم زبانی که حجت الله بر آفریدگانش است.
بنابراین کاملا هوشیار باش ـ ای دوستدار قرآن ـ، زیرا تفاوت دو گروه در همین است.
اگر بگویی: چگونه میتوان آن را محقق ساخت؟
پاسخ این است: با پیروی از روش کسانی که اللهﻷ دربارۀ آنها فرموده: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِ﴾ [الفتح: ٢٩] «محمّد (ج) رسول خدا است و همراهانش، در برابر کفّارِ [جنگ طلب]، محکم و نیرومند و با یکدیگر مهربانند؛ همواره آنان را در حالت رکوع و سجده میبینی، در حالى که افزون بخشى و خشنودى خدا را مىجویند؛ نشان [شایستگى] آنان در چهرههاشان از اثر سجده پیداست».
و رسول الله ج ـ چنانکه در صحیحین از عمران بن حصین س روایت شده ـ دربارۀ آنها فرموده: «خَیْرُ أُمَّتِی قَرْنِی ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ»[1] «بهترین افراد امت من کسانی هستند که در دوران من زندگی میکنند سپس کسانی که پس آنها میآیند، سپس کسانی که پس از آنها میآیند».
بنابراین هیچ راه فرار و گریزی از پیروی نمودن روش آنها در آموختن و آموزش قرآن وجود ندارد.
اگر بگویی: مگر ما در شیوۀ آموزش یا آموختن قرآن با روش آنها مخالفت کردهایم؟
میگویم: بله ـ خداوند من و تو را بیامرزد ـ چنین کاری کردهایم.
گذشتگان ـ رحمهم الله ـ به خاطر فهم بالایشان پیش از اینکه قرآن بیاموزند، ایمان میآموختند و علوم کوچک را پیش از بزرگ فرا میگرفتند و آن را اجرا میکردند پیش از آنکه بر آن بیافزایند.
اگر بپرسی: چگونه راه آنها را در پیش گیریم؟
پاسخ ـ ای دوستدار قرآن ـ این است:
من این مراحل را برای آشکار شدن موضوع دسته بندی کردهام، پس آنها را برگیر، سودش برای تو و زیانش برای نویسنده ولا حول ولا قوة إلا بالله.
· آن را به سه سطح تقسیم کردهام:
- سطح اول: روش اندیشیدن
- سطح دوم: جزوۀ «أصول فی التفسیر» تألیف علامه ابن عثیمین/.
- سطح سوم: مراحل هشت گانه برای خواستار فهم قرآن.
· مراحل سطح اول به این صورت است:
مرحلۀ اول: باید یقین کامل داشته باشی که با قرآن زنده و بدون قرآن مرده ای، با قرآن بینا و بدون آن نابینا، با قرآن هدایت یافته و بدون آن گمراه هستی.
مرحله دوم: اصل در خطاب قرآن این است که قلب را هدف قرار داده است.
مرحله سوم: چگونه قرآن بخوانیم؟
مرحله چهارم: از کدام بخش قرآن آغاز کنیم؟
مرحله پنجم: چگونه از کتابهای تفسیر استفاده کنیم؟
و اکنون زمان برای رسیدن به هدف، با یاری از آنکه ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ﴾ را نازل نمود، آغاز شده است.
***
ستایش از آن خدایی است که این کتاب [آسمانى] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژى در آن ننهاد، بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود فرقان را نازل فرمود تا براى جهانیان هشدار دهندهاى باشد.
و درود و سلام بر فرستادۀ الله (محمد بن عبد الله) و بر آل و اصحابش و کسانی که رهنمود آنها را بهکار بستند باد،،، اما بعد:
· ای انسان: ندای پروردگار انسانها، به آنها را بشنو:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ نُورٗا مُّبِینٗا﴾ [النساء: ١٧٤]
«اى مردم، برهان آشکارى از جانب صاحباختیارتان براى شما رسید و نورى آشکار به سوى شما نازل کردهایم».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [یونس: ٥٧]
«اى مردم، براى شما اندرزى از جانب صاحباختیارتان آمده که شفاى بیمارى دلها و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان».
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَکُمُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۖ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖ﴾ [یونس: ١٠٨]
«بگو: اى مردم، [پیام] حقّ از جانب صاحباختیارتان براى شما فرارسید؛ هرکه هدایت شود، به سود خویش هدایت شده است و هرکه گمراه گشت، به زیان خویش گمراه شده است؛ و من کارگزار شما نیستم».
در این سه آیه، صفتهای بزرگی برای قرآن بیان شده که عبارتند از: قرآن برهان است، نور است، شفا و هدایت و رحمت و حق است.
پس دلهای مردان و زنان مؤمنان نسبت به کتاب پروردگارشان چه وضعیتی دارد؟
به همین دلیل این نوشته «روش تفکر» را که اولین نوشته در پروژۀ (آسانسازی فهم قرآن) است را برای عموم مسلمانان نوشتم، برای هر قرائت کنندۀ قرآن که در پی زندگی و هدایت و علم و نور و گشایش و خوشبختی و پیروزی در دنیا و آخرت است، و این نوشته، بسان سطح اول است، برای کسی که میخواهد از اهل قرآن باشد، کسانی که نزد الله ویژه هستند و تا جایی که توان داشتم سعی نمودم که واضح و آشکار باشد.
پس از الله درخواست میکنم که به نیکی آن را بپذیرد و آن را توشهای قرار دهد که هنگام ملاقات با خودش مرا شادمان بگرداند.
***
ستایش از آن الله است، اما بعد:
قطعاً یکی از امور مهم، آسان کردن و قابل فهم نمودن علم برای مردم است، به ویژه آشکار نمودن معنای کلام الله و پیامبرش ج برای عموم مسلمانان.
اگر آسان و روان نمودن دانشهایی ـ که دربارۀ آن بسیار نوشته شده است ـ برای مردم این زمانه مهم است، پس آسان نمودن دانشی که جز اندکی دربارۀ آن نوشته نشده بسیار مهمتر و ضروریتر است و از این روی این نوشته ـ که حجم آن اندک ولی محتوایش فراوان است ـ بسیار مهم است ـ: «روش تفکر در قرآن کریم» تألیف شیخ عصام بن صالح بن محمد العویِّد ـ عضو هیئت تدریس دانشگاه امام محمد بن سعود اسلامی در ریاض و عضو مؤسس هیئت جهانی تدبر در قرآن ـ برای عموم مسلمانان نوشته شده است[1]، آنهایی که یقین دارند تفکر یکی از بزرگترین اهداف نزول قرآن کریم و کوتاهترین راه برای اصلاح قلب و تزکیه نفس و لذت بردن از کلام اللهأ است.
ما در مرکز تدبر افتخار میکنیم که این نوشته را در شکل و پوششی جدید[2] منتشر میکنیم چرا که انتشار آن در مرکز تدبر یکی از مهمترین وسایلی است که برای رساندن این معنای بزرگ شرعی یعنی: تفکر در قرآن میان مسلمانان و غیر مسلمانان بر آن تکیه میشود.
و در خاتمه این را وظیفۀ خود میدانیم که از برادرمان جناب شیخ عصام به خاطر تلاش نیکویش در نوشتن این کتاب و اجازۀ انتشار آن به ما، سپاسگزاری کنیم. الله آن را در ترازوی نیکیهایش نهاده و توشهای برای زندگی و پس از وفاتش قرار دهد.
نوشته: دکتر عمر بن عبدالله المقبل
مشاور علمی مرکز تدبر
عضو هیئت تدریس دانشکدۀ شریعت دانشگاه قصیم