اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

72- فُضیل بن عیاض حنفی/[1] [متوفّای 187 ه‍ . ق]

72- فُضیل بن عیاض حنفی/[1]
[متوفّای 187 ه‍ . ق]

علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای الگو و نمونه و امام ایده آل و اُسوه، شیخ الاسلام: (فُضیل بن عِیاض بن مسعود بن بِشر،) ابوعلی تمیمی یَربوعی مَروزی، بزرگ و شیخ سرزمین «حَرم» می‌باشد که از این بزرگان عرصه‌ی علم و دانش، به نقل و روایت حدیث پرداخته است:

            منصور بن مُعتمر؛ بیان بن بشر؛ أبان بن ابی عیّاش؛ ابوهارون عبدی؛ حصین بن عبدالرحمن؛ عطاء بن سائب؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان از دیگر علماء و صاحب نظران شهر کوفه.

و از کسانی که از فضیل بن عیاض، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عبدالله بن مبارک؛ یحیی قطان، قعنبی؛ شافعی؛ أسد بن موسی؛ قتیبة؛ بشر حافی؛ مُسدّد؛ یحیی بن یحیی تمیمی؛ احمد بن مقدام؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            فضیل بن عیاض، در مکّه‌ی مکرّمه، سُکنیٰ و اقامت گزید و در آنجا مستقر و ماندگار شد؛ وی، پیشوایی ربّانی و خدایی، مقاوم و پایدار، بردبار و شکیبا، مطیع و فرمانبردار، خداترس و متواضع، متدیّن و پارسا، مؤثّق و قابل اعتماد، درستکار و امانت دار و شخصیّتی بزرگ و بلند مرتبه و شاخص و برجسته بود.

            و [سند حدیث ذیل نیز، بیانگر و روشنگر عظمت و بزرگی وی، از دیدگاه علماء و صاحب نظران اسلامی است:]

                علامه ذهبی گوید: «اخبرنا عبدالحافظ بن بدران، اخبرنا موسی بن عبدالقادر، أخبرنا سعید بن البناء، اخبرنا علی بن احمد، اخبرنا ابوطاهر الذهبی، حدّثنا یحیی، حدّثنا محمد بن زنبور، اخبرنا فُضیل، عن الاعمش، عن ابی سفیان، عن جابر، عن اُمّ مبشر، قالت: دخل علیّ رسول الله ج وأنا فی نخل لی. فقال: من غرس هذا النخل؛ أمسلم أم کافر؟ فقلتُ: مسلم. فقال: انّه لایغرس مسلم غرساً أو یزرع زرعاً فیأکل منه انسان أو سبع أو طائر الّا کان له صدقة؛ «عبدالحافظ بن بدران، از موسی بن عبدالقادر، از سعید بن بناء، از علی بن احمد، از ابوطاهر ذهبی، از یحیی، از محمد بن زنبور، از فضیل بن عیاض، از اعمش، از ابوسفیان، از جابر، برای ما روایت کرده که امّ مبشرل گفته است: رسول خدا ج در حالی به نزدم آمد که من در نخلستان خویش بودم؛ آن حضرت ج خطاب به من فرمود: «چه کسی این درخت خرما را کاشته است؛ مسلمان است یا کافر؟» گفتم: مسلمان. فرمود: «هیچ مسلمانی، ‌درختی را غرس نمی‌کند و کشتی را زرع نمی‌کند و انسان یا درنده و یا پرنده‌ای از آن نمی‌خورد، مگر آن که برای وی، صدقه می‌باشد». [مسلم]

            عبدالله بن مبارک گوید: «ما بقی علی ظهر الأرض أفضل من فضیل»؛ «بر روی زمین، برتر و بافضیلت‌تر از فضیل بن عیاض، بر جای نمانده است».

            محمد بن سعد نیز گوید: «و کان ثقةً نبیلاً فاضلاً عابداً کثیر الحدیث»؛ «فضیل بن عیاض، فردی مؤثق و قابل اعتماد، شریف و اصیل، نجیب و بزرگوار، بزرگ منش و قابل احترام، وارسته و پاکدامن، عبادت کننده و پرستنده و پارسا و دین مدار بود که به نقل و روایت احادیث زیادی نیز پرداخته بود».

            نسایی گفته است: «ثقةٌ مأمونٌ»؛ فضیل بن عیاض، از زمره‌ی راویان مؤثّق و مورد اعتماد و مطمئن و درستکار و امانت دار و قوی می‌باشد».

            هارون الرشید گوید: «ما رأیتُ فی العلماء أهیب من مالک ولا أورع من الفُضیل»؛ «من در میان علماء و صاحب نظران اسلامی، کسی را با متانت‌تر و باوقارتر از مالک و پارساتر و پرهیزگارتر از فضیل ندیده‌ام».

            شریک نیز گفته است: «لم یزل لکلّ قوم حجّة فی زمانهم؛ وانّ فضیل بن عیاض، حجّة لأهل زمانه»؛‌ «پیوسته برای گروهی، در روزگار خودشان، حجّتی وجود داشته است؛ و به راستی، فضیل بن عیاض، حجّت برای مردمان روزگار خویش است».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر فضیل بن عیاض پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «ذکره الصیمری، انّه أحد من أخذ الفقه من ابی حنیفة؛ وروی عنه الامام الشافعی، فأخذ عن امام عظیمٍ وأخذ عنه امام عظیم؛ وهو، امام عظیم نفعنا الله بهم؛ آمین.

                و روی له امامان عظیمان: البخاری ومسلم؛ وأصحاب السنن؛ وروی عنه أیضاً القطان وابن مهدی فی خلقٍ؛ مات سنة سبع وثمانین ومائة؛ وجاوز الثمانین. رحمة الله علیه»؛ «صیمری چنین بیان داشته که فضیل بن عیاض، یکی از آن کسانی است که از امام ابوحنیفه/، فقه را فرا گرفته است؛ امام شافعی نیز از فضیل بن عیاض، حدیث روایت نموده است؛ از این رو، می‌توان چنین نتیجه گرفت که فضیل بن عیاض، از امامی بزرگ (یعنی امام ابوحنیفه/)، علم و دانش فرا گرفته و از فضیل بن عیاض، نیز امام بزرگ (یعنی امام شافعی/)، علم و دانش فراچنگ آورده است؛ و خود فضیل نیز، امام و پیشوای بزرگ به شمار می‌آید. خداوند بلند مرتبه، ما را به وسیله‌ی آن‌ها، نفع و سود برساند. آمین.

                و بدین سان، دو امام بزرگ: بخاری و مسلم و صاحبان سُنن (همچون ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از فضیل بن عیاض پرداخته‌اند؛ و همچنین یحیی قطّان، عبدالرحمن بن مهدی و شماری دیگر از بزرگان، از وی، حدیث روایت نموده‌اند.

                و سرانجام، فضیل بن عیاض، به سال 187 ه‍ . ق درگذشت؛ و این در حالی بود که بیش از 80 بهار از عمر وی، سپری شده بود. خدایش، او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش جای دهد».

            و در کتاب «جامع المسانید»[4] آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤیّد محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «قال وکیع بن الجرّاح: جالسه وأخذ عنه؛ یعنی جالس ابا حنیفة وأخذ عنه العلم»؛ «فضیل بن عیاض، با امام ابوحنیفه/، نشست و برخاست و همنشینی و ملازمت داشته و از وی، علم و دانش فرا گرفته است».

            حافظ سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، به ذکر فضیل بن عیاض پرداخته و در ادامه گفته است: و بدین سان، از سعید بن منصور روایت شده که وی گفته است: از فضیل بن عیاض شنیدم که می‌گفت: «کان ابوحنیفة رجلاً فقیهاً، معروفاً بالفقه، مشهوراً بالورع، واسع العلم، معروفاً بالاِفضال علی کلّ من یطیف به، صوراً علی تعلیم العلم باللیل والنهار، حسن اللیل، کثیر الصمت، قلیل الکلام حتّی ترد مسئلة فی حرام وحلال؛ فکان یحسن ان یدلّ علی الحق؛ هارباً من مال السلطان؛ وکان اذا وردت علیه مسئلة فیها حدیث صحیح، اتّبعه، وان کان عن الصحابة والتابعین؛ والّا قاس فأحسن القیاس».

                «امام ابوحنیفه/، مردی فقیه و دانشور، آگاه و دانا، کارشناس و متخصّص، معروف به فقه، مشهور به پارسایی و پرهیزگاری، ثروتمند و پولدار و توانگر و دارا بود؛ و امام ابوحنیفه/، معروف به احساس کردن و نیکی نمودن به اطرافیانش بود؛ شیفته و شیدای آموزش علم و دانش و دلباخته و علاقمند به تعلیم حکمت و فرزانگی در شب و روز بود؛ شب‌ها را به بهترین وجه، به عبادت و شب زنده داری، سپری می‌کرد؛ سکوتی طولانی داشت؛ کم سخن بود و فقط زمانی لب به سخن می‌گشود که مسأله‌ای در مورد حرام و حلال، مطرح می‌شد. امام ابوحنیفه/، از این موضوع خوشش می‌آمد که دیگران را برحق، راهنمایی و ارشاد کند. از دارایی و مال سلطان (و هدایا و بخشش‌های وی) گریزان و فراری بود؛ و عادت وی، بر آن بود که هر گاه در مسأله‌ای، حدیثی صحیح بدو می‌رسید، از آن پیروی و متابعت می‌کرد؛ اگر چه آن حدیث، از صحابه و تابعان بود؛ (یعنی اگر چه حدیث مورد نظر، موقوف یا مقطوع بود، باز هم از آن پیروی می‌کرد و آن را در فتوا و احکام و مسائل فقهی، نصب العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار می‌داد)؛ و اگر چنان‌چه در مورد مسأله‌ای، حدیث و روایتی در اختیار نداشت، در آن صورت، به بهترین وجه ممکن، از قیاس، کار می‌گرفت».

            شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری»[6]، به ذکر فضیل بن عیاض پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری/ قرار داده و در ادامه گفته است: «و ذکره القاری فی أصحاب أبی حنیفة من أهل مکة؛ وقال: هو من کبراء التابعین وزهّادهم وعبّادهم»؛ «ملّا علی قاری، فضیل بن عیاض را در زمره‌ی شاگردان مکّی امام ابوحنیفه/ قرار داده و گفته است: فضیل بن عیاض، یکی از بزرگان و طلایه داران و پیشقراولان و پیشگامانِ تابعین، و یکی از زاهدان و پارسایان و پرهیزگاران و عابدان آن‌ها، به حساب می‌آید».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[7]، فضیل بن عیاض را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است.[8]

نگارنده گوید:

                فضیل بن عیاض در کتاب «الجامع الصحیح» بخاری، در باب «تفسیر سورة یوسف»[9]، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ می‌باشد. آنجا که امام بخاری، چنین روایت می‌کند:

            «وَقَالَ فُضَیْلٌ: عَنْ حُصَیْنٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ: ﴿مُتَّکَ‍ٔٗا [یوسف: 31]: الأُتْرُجُّ، قَالَ فُضَیْلٌ: الأُتْرُجُّ بِالحَبَشِیَّةِ: مُتْکًا»(بعد از ح 4687)

            «فضیل بن عیاض، از حٌصین روایت کرده که مجاهد گفته است: «$\«s3­GãB» [یوسف/31] یعنی: ترنج. فضیل بن عیاض گفته است: ترنج را به زبان حبشی، مُتّکا می‌گویند».

            و همچنین فضیل بن عیاض، در باب «السؤال بأسماء الله والاستعاذة بها»[10]، با یک واسطه، استاد امام بخاری به شمار می‌آید؛ آنجا که امام بخاری می‌گوید:

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، حَدَّثَنَا فُضَیْلٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَمَّامٍ، عَنْ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ، قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قُلْتُ: أُرْسِلُ کِلاَبِی المُعَلَّمَةَ؟ قَالَ: إِذَا أَرْسَلْتَ کِلاَبَکَ المُعَلَّمَةَ، وَذَکَرْتَ اسْمَ اللَّهِ، فَأَمْسَکْنَ فَکُلْ، وَإِذَا رَمَیْتَ بِالْمِعْرَاضِ فَخَزَقَ فَکُلْ»(ح 7397)

            «عبدالله بن مسلمة، از فضیل بن عیاض، از منصور، از ابراهیم، از همّام، از عدیّ بن حاتم برای ما روایت کرده که وی گفته است: از پیامبر ج پرسیدم و گفتم: سگ‌های تعلیم داده‌ی خود را برای شکار می‌فرستم. آن حضرت ج فرمود: «اگر سگ‌های تعلیم داده‌ات را فرستادی و اسم خدا را بر آن‌ها بردی و شکار را نگهداشتند و از آن نخوردند، در آن صورت، شکار را بخور و اگر شکار را با معراض (نوعی وسیله‌ی شکار) زدی و آن را زخمی کرد، پس آن را بخور».




[1]-           بیوگرافی «فضیل بن عیاض» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»، امام بخاری 4/1/123؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/966؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/73 ؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/361؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/386؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 8/264؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/15؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/105؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/315؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/316؛ «خلاصة تهذیب الکمال» خزرجی، ص 264؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 110؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/414

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/245 و 246

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/409 و 410

[4]-           «جامع المسانید» 2/543

[5]-           «تبییض الصحیفة»، ص 112

[6]-           «مقدمة لامع الدراری» 1/64 و 65

[7]-           «عقود الجمان»، ص 140

[8]-           «المناقب»،‌کردری 2/219

[9]-           «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/678

[10]-        همان 2/1100

71- فُضَیل بن سلیمان نُمَیری/[1] [متوفّای 186 ه‍ . ق]

71- فُضَیل بن سلیمان نُمَیری/[1]
[متوفّای 186 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، ابوسلیمان بصری (فُضیل بن سلیمان نُمَیری) می‌باشد که از این بزرگان و طلایه داران عرصه‌ی علم و دانش، به نقل و روایت حدیث پرداخته است: ابومالک اشجعی؛ ابوحازم بن دینار اعرج؛ عبدالله بن عثمان بن خیثم؛ صالح بن خوات بن صالح بن خوات بن جُبیر؛ خیثم بن عراک بن مالک؛ عبدالله بن سعید بن ابی هند؛ محمد بن عجلان؛ موسی بن عقبة؛ عمرو بن ابی عمرو؛ منصور بن عبدالرحمن حجبی؛ مسلم بن ابی مریم؛ فائد مولی عبادل؛ محمد بن زید بن مهاجر بن قنفذ؛ کثیر بن قاروندا؛ عبدالرحمن بن حُمید بن عبدالرحمن بن عوف؛ محمد بن ابی یحیی اسلمی؛ ابراهیم بن طهمان؛ و دیگران.

و از کسانی که از فُضیل بن سلیمان نُمیری، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابوعاصم ضحّاک بن مَخلد؛ علی بن مدینی؛ محمد بن ابی بکر مقدمی؛ عبدالرحمن بن مبارک عیشی؛ عاصم بن علی بن عاصم؛ خلیفة بن خیاط، احمد بن عبدة الضبّی؛ محمد بن عبدالله بن بزیغ؛ عمرو بن علی؛ عبیدالله بن عمر قواریری؛ محمد بن زیاد زیادی؛ محمد بن موسی جرشی؛ حسین بن محمد ذارع؛ ابوالمغلّس عبد ربّه بن خالد نُمَیری؛ نصر بن علی جهضمی؛ ابوالاشعث عجلی؛ و دیگران.

            ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، فُضیل بن سلیمان را از زمره‌ی راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده و در ادامه گفته است: «مات سنة ستّ وثمانین ومائة»؛ «فضیل بن سلیمان، به سال 186 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            ولی ابن ابی عاصم، به نقل از ابوالمغلّس نُمَیری چنین گوید که فضیل بن سلیمان، به سال 185 ه‍ . ق وفات کرده و دار فانی را وداع گفته است.

            شایان ذکر است که فضیل بن سلیمان نُمَیری، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی، حدیث روایت کرده‌اند.

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[3]، فُضیل بن سلیمان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است. و همچنین، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[4] وی را در زمره‌ی راویان شهر «بصره» که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده گوید:

                فُضیل بن سلیمان نُمَیری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ می‌باشد؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «من نذر أن یصوم ایّاماً فوافق النحر أو الفطر»[5]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ المُقَدَّمِیُّ، حَدَّثَنَا فُضَیْلُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ، حَدَّثَنَا حَکِیمُ بْنُ أَبِی حُرَّةَ الأَسْلَمِیُّ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ نَذَرَ أَنْ لاَ یَأْتِیَ عَلَیْهِ یَوْمٌ إِلَّا صَامَ، فَوَافَقَ یَوْمَ أَضْحًى أَوْ فِطْرٍ، فَقَالَ: ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: 21] لَمْ یَکُنْ یَصُومُ یَوْمَ الأَضْحَى وَالفِطْرِ، وَلاَ یَرَى صِیَامَهُمَا»(ح 6705)

            «محمد بن ابی بکر مقدّمی، از فضیل بن سلیمان، از موسی بن عقبة، از حکیم بن ابی حُرّة اسلمی، برای ما روایت کرده که وی از عبدالله بن عمرب شنیده است که از وی، درباره‌ی مردی سؤال شد که نذر کرده تا چند روز را روزه بگیرد؛ و آن روزها نیز با روز عید قربان و عید فطر، مصادف شده است؟

            ابن عمرب گفت: «بی‌گمان، رسول خدا ج اسوه‌ای نیک برای شما است؛ آن حضرت ج در روزهای عید قربان و عید فطر، روزه نمی‌گرفت و روزه‌ی این دو روز را جایز نمی‌دانست».

در باب «قول النبیّ ج : العقیق وادٍ مبارکٍ»[6]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ، حَدَّثَنَا فُضَیْلُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی سَالِمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّهُ رُئِیَ وَهُوَ فِی مُعَرَّسٍ بِذِی الحُلَیْفَةِ بِبَطْنِ الوَادِی، قِیلَ لَهُ: إِنَّکَ بِبَطْحَاءَ مُبَارَکَةٍ وَقَدْ أَنَاخَ بِنَا سَالِمٌ یَتَوَخَّى بِالْمُنَاخِ الَّذِی کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یُنِیخُ یَتَحَرَّى مُعَرَّسَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ أَسْفَلُ مِنَ المَسْجِدِ الَّذِی بِبَطْنِ الوَادِی بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الطَّرِیقِ وَسَطٌ مِنْ ذَلِکَ»(ح 1535)

            «محمد بن ابوبکر، از فُضیل بن سلیمان نُمیری، از موسی بن عقبة، از سالم بن عبدالله، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: آن حضرت ج در ذوالحلیفة، در وسط وادی (عقیق)، استراحت می‌کرد که در خواب، به ایشان گفته شد: تو در دشت مبارکی، قرار داری.

            و بی‌گمان، سالم بن عبدالله نیز ما را در محلی، از شتر فرود می‌آورد که عبدالله بن عمرب فرود می‌آمد، آن هم به تبعیّت از محلّی که رسول خدا ج در آن فرود آمده بود. و آن محل، پایین‌تر از مسجدی بود که در مرکز وادی واقع شده بود و در مسافت میان راه و درون وادی، قرار داشت».

* در باب «ما یلبس المُحرم من الثیاب والأردیة والأزر».[7]

* در باب «اذا قال ربّ الارض: اُقرّک ما أقرّک الله؛ ولم یذکر اجلاً معلوماً؛ فهما علی تراضیهما».[8]

* در باب «اذا أعتق عبداً بین اثنین أو أمة بین الشرکاء».[9]

* در باب «إسم الفرس والحمار».[10]

* در باب «ما کان النبیّ ج یعطی المؤلّفة قلوبهم وغیر هم من الخمس وغیره».[11]

* در باب «ما جاء فی صفة الجنة؛ وانّها مخلوقة».[12]

* در باب «حدیث زید بن عمرو بن نفیل».[13]

* در باب «المساجد الّتی علی طرق المدینة والمواضع الّتی صلّی فیها النبیّ ج ».[14]

* در باب «تقصیر المتمتّع بعد العمرة».[15]

* در باب «مقام النبیّ ج بمکة زمن الفتح».[16]

* در باب «بعث النبیّ ج أسامة بن زید فی مرضه الّذی توفّی فیه».[17]

            به هر حال، روایات «فُضیل بن سلیمان نُمیری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 16 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «فضیل بن سلیمان نُمَیری» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»، امام بخاری 4/1/123؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/967؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/72 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/385؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/14؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/100؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/316؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/239؛ «خلاصة تهذیب الکمال» خزرجی، ص 264؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/414

[2]-           «تهذیب التهذیب» 8/262

[3]-           «عقود الجمان»، ص 140

[4]-           «المناقب«، کردری، 2/228

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/992

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/208

[7]-           همان 1/209

[8]-           همان 1/314

[9]-           همان 1/343

[10]-        همان 1/400

[11]-        همان 1/446

[12]-        همان 1/460

[13]-        همان 1/539

[14]-        همان 1/69

[15]-        هامن 1/233

[16]-        همان 2/616

[17]-        همان 2/641

70- فضل بن موسی سینانی حنفی/[1] [متوفّای 192 ه‍ . ق]

70- فضل بن موسی سینانی حنفی/[1]
[متوفّای 192 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، ابوعبدالله مَروَزی، آزاده‌ی «بنی قطیعة» می‌باشد.

            از کسانی که فضل بن موسی، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین بزرگان اشاره کرد:

            اسماعیل بن ابی خالد؛ اعمش؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ عبدالله بن عمر؛ طلحة بن یحیی بن طلحة؛ عبدالله بن سعید بن ابی هند؛ عبدالحمید بن جعفر؛ حنظلة بن ابی سفیان؛ جُعید بن عبدالرحمن؛ داود بن ابی هند؛ حسین بن ذکوان معلّم؛ عبدالمؤمن بن خالد حنفی؛ حسین بن واقد؛ خیثم بن عراک؛ سعید بن عبید طائی؛ فضیل بن غزوان؛ ابوحمزة سکّری؛ معمر بن راشد؛ محمد بن عمرو بن علقمة؛ یونس بن ابی اسحاق؛ سفیان ثوری؛ شریک؛ شریح قاضی و دیگر بزرگان عرصه‌ی علم و دانش.

            و از شاگردان و راویانی که از فضل بن موسی، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            اسحاق بن راهویه؛ ابراهیم بن موسی رازی؛ ابوعمار حسین بن حُریث؛ یوسف بن عیسی مروزی؛ معاذ بن اسد؛ محمد بن عبدالعزیز بن ابی رزمة؛ جارود بن معاذ ترمذی؛ ابواسحاق طالقانی؛ عمرو بن رافع قزوینی؛ محمد بن صبّاح دولابی؛ یحیی بن اکثم؛ محمد بن غیلان؛ محمود بن سلیمان بلخی؛ عبدة بن عبدالرحیم مروزی؛ محمد بن حُمید رازی؛ علی بن حجر؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            یحیی بن معین و ابن سعد گفته‌اند: «ثقة»؛ «فضل بن موسی، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            ابوحاتم گوید: «صدوق صالح»، «فضل بن موسی، روایت کننده‌ای صادق و راستگو، درستکار و امین، شریف و نجیب، محترم و بزرگوار، شایسته و برازنده، متخصّص و کارشناس و کارآمد و توانا می‌باشد».

            علی بن خشرم گوید: «سالتُ وکیعاً عنه؟ فقال: أعرفه ثقة؛ صاحب سنّة»؛ «از وکیع بن جرّاح، درباره‌ی فضل بن موسی، پرسیدم. وی در پاسخ گفت: او را می‌شناسم که فردی مؤثق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان بود».

            دیناری، از ابونعیم فضل بن دُکین نقل می‌کند که گفت: «هو أثبت من ابن المبارک»؛ «فضل بن موسی، از عبدالله بن مبارک هم مطمئن‌تر و معتبرتر می‌باشد».

            ابواسماعیل ترمذی نیز گفته است: «سمعتُ ابانعیم ذکره فقال: کان والله! عاقلاً لبیباً»؛ «از ابونعیم فضل بن دُکین شنیدم که به ذکر فضل بن موسی پرداخت و پس از آن گفت: به خدا سوگند! فضل بن موسی، فردی عاقل و منطقی، باشعور و دانا، حکیم و خردمند، باهوش و بافراست، تیز و هوشمند و عاقل و باذکاوت بود».

            ابن حبّان نیز وی را در کتاب «الثقات»، در زمره‌ی راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر نموده و در ادامه گفته است: «کان مولده سنة خمس عشرة ومائة؛ ومات سنة احدی أو اثنتین وتسعین ومائة»؛ «فضل بن موسی، به سال 115 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و به سال 192 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            حاکم گوید: «هو کبیر السنّ، عالی الاِسناد، امام من ائمّة عصره فی الحدیث»؛ «فضل بن موسی، فردی مُسنّ و پیر و سالخورده و بزرگسال بود که احادیث و روایات او نیز از «اِسناد عالی» برخوردار است؛ و به راستی او، یکی از پیشوایان و پیشقراولان و طلایه داران و پیشگامان روزگار خویش، در عرصه‌ی حدیث بود».

            ابن شاهین نیز در کتاب «الثقات»، گفته است: «کان ابن المبارک یقول: حدّثنی الثقة، یعنیه»؛ «عبدالله بن مبارک، پیوسته چنین می‌گفت: فردی ثقة و قابل اعتماد برای من روایت کرده است که...؛ و منظور وی، از این فرد مؤثّق و معتبر، فضل بن موسی بود».

            بخاری نیز گوید: «فضل بن موسی مروزی ابوعبدالله، ثقة»؛ «فضل بن موسی مروزی ابوعبدالله، روایت کننده‌ای قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            ناگفته نماند که فضل بن موسی، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل رایت از وی پرداخته‌اند.

            حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر فضل بن موسی پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، معرّفی نموده و در ادامه گفته است: «الفضل بن موسی السینانی، - سینان: قریة بمرو - ابوعبدالله، یروی عن ابی حنیفة/؛ کان من أقران ابن المبارک فی العلم والسن؛ روی له الجماعة»؛ «فضل بن موسی سینانی - سینان: روستایی از روستاهای مرو است - ابوعبدالله، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و وی، یکی از دوستان و ملازمان عبدالله بن مبارک، در علم و دانش و سنّ و سال بود؛ جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) نیز از وی، حدیث روایت نموده‌اند».

            و علماء و صاحب نظران ذیل نیز، فضل بن موسی سینانی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند:

1-   حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال».[4]

2-   حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة».[5]

3-   حافظ ابن بزّاز کردری، در کتاب «المناقب».[6] وی، فضل بن موسی سینانی را از زمره‌ی راویان شهر «مَرو» به شمار آورده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.

4-   علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجُمان».[7]

            و در کتاب «جامع المسانید»[8]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام الأعظم ابی حنیفة/ کثیراً فی هذه المسانید؛ وهو من أصحابه»؛ «فضل بن موسی سینانی، در این مسانید، احادیث بسیاری را از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است؛ و وی، یکی از شاگردان امام نیز به شمار می‌آید».

نگارنده گوید:

            فضل بن موسی سینانی، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده که وی گفته است: «کان رسول الله ج یصیب من أهله من أوّل اللیل؛ فینام ولایصیب ماءاً؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج در بخش اول شب، با همسران خویش، آمیزش جنسی می‌نمود؛ سپس - بی‌آن که غسل کند - می‌خوابید؛ آنگاه اگر در آخر شب بلند می‌شد، دوباره با زنان خویش، نزدیکی می‌کرد و پس از آن، غسل می‌نمود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[9] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از فضل بن موسی سینانی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                فضل بن موسی سینانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ می‌باشد؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «کنیة النبیّ ج »[10]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، عَنِ الجُعَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، رَأَیْتُ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ، ابْنَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِینَ، جَلْدًا مُعْتَدِلًا، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتُ: مَا مُتِّعْتُ بِهِ سَمْعِی وَبَصَرِی إِلَّا بِدُعَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِنَّ خَالَتِی ذَهَبَتْ بِی إِلَیْهِ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِی شَاکٍ، فَادْعُ اللَّهَ لَهُ، قَالَ: «فَدَعَا لِی»»(ح 3540)

            «اسحاق، از فضل بن موسی سینانی، از جُعید بن عبدالرحمن، برای ما روایت کرده که وی گفته است: سائب بن یزید را دیدم که در نود و چهار سالگی، نیرومند و استوار بود. سائب گفت: گوش و چشم من، بهره‌مند نشد مگر به دعای رسول خدا ج. خاله‌ام مرا به نزد آن حضرت ج برد وگفت: ای رسول خدا! همانا پسر خواهرم، بیمار است؛ از خداوند بخواه تا او را شفا بدهد؛ و آن حضرت ج نیز برایم دعا کرد».

* در باب «اثم من لم یتمّ الصفوف»[11]

            «حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ أَسَدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا سَعِیدُ بْنُ عُبَیْدٍ الطَّائِیُّ، عَنْ بُشَیْرِ بْنِ یَسَارٍ الأَنْصَارِیِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، أَنَّهُ قَدِمَ المَدِینَةَ فَقِیلَ لَهُ: مَا أَنْکَرْتَ مِنَّا مُنْذُ یَوْمِ عَهِدْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: «مَا أَنْکَرْتُ شَیْئًا إِلَّا أَنَّکُمْ لاَ تُقِیمُونَ الصُّفُوفَ» وَقَالَ عُقْبَةُ بْنُ عُبَیْدٍ: عَنْ بُشَیْرِ بْنِ یَسَارٍ، قَدِمَ عَلَیْنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ المَدِینَةَ بِهَذَا»(ح 724)

            «معاذ بن اسد، از فضل بن موسی سینانی، از سعید بن عُبید طائی، از بشیر بن یسار انصاری، برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفته است: او به مدینه آمد و از او پرسیدند: تو روزگار پیامبر ج را دریافته‌ای؛ و به ما بگو که چه چیزی از ما را ناخوشایند می‌شماری؟ انسس گفت: چیزی را ناپسند نمی‌شمارم به جز آن که شما صف‌ها را راست نمی‌کنید.

            عقبة بن عُبید گوید: بشیر بن یسار گفته است: انس بن مالکس به نزد ما در مدینه آمد. و آنچه را که پیشتر ذکر شد، بیان کرد.»

* در باب «الأذان قبل الفجر»[12]

            «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو أُسَامَةَ، قَالَ: عُبَیْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنَا عَنِ القَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَائِشَةَ، وَعَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: ح وَحَدَّثَنِی یُوسُفُ بْنُ عِیسَى المَرْوَزِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، عَنِ القَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَائِشَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّ بِلاَلًا یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ، فَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یُؤَذِّنَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ»»(ح 622)

            «اسحاق، از ابواسامة، از عبید الله، از قاسم بن محمد، از عایشهل؛ و همچنین از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند.

            و همچنین یوسف بن عیسی مروزی، از فضل بن موسی سینانی، از عبیدالله بن عمر، از قاسم بن محمد، از عایشهل برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «همانا، بلال، در شب اذان می‌گوید؛ و شما تا زمانی که عبدالله بن‌ام مکتوم اذان بگوید، بخورید و بیاشامید».

* در باب «من توضّأ فی الجنابة، ثم غسل سائر جسده ولم یُعد غَسل مواضع الوضوء مرّةً اُخری».[13]




[1]-           بیوگرافی «فضل بن موسی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»، امام بخاری 4/1/417؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/960؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/68؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/360؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/384؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/13؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مرّی 15/91؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/319؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/329؛ «خلاصة تهذیب الکمال» خزرجی، ص 263؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/372؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/411

[2]-           «تهذیب التهذیب» 8/257 و 258

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/407 و 408

[4]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[5]-           «تبییض الصحیفة»، ص 139

[6]-           «المناقب»، کردری 2/237

[7]-           «عقود الجمان»، ص 139

[8]-           «جامع المسانید» 2/543

[9]-           «جامع المسانید» 1/258 و 259

[10]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/501

[11]-        همان 1/100

[12]-        همان 1/87

[13]-        همان 1/41

69- فَضل بن دُکین، ابونعیم (عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم تیمی)/[1] [متوفّای 219 ه‍ . ق]

69- فَضل بن دُکین، ابونعیم
(عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم تیمی)
/[1]
[متوفّای 219 ه‍ . ق]

علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظِ مطمئن و مورد اعتماد: (ابونعیم، عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم) کوفی مُلائی تاجر، و از موالی طلحة بن عبید الله تیمیس می‌باشد؛ که از اعمش، زکریا بن ابی زائدة، عمرو بن ذرّ، شعبة و شماری دیگر از بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است.

            و احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، یحیی بن معین، ذُهلی، بخاری، دارمی، محمد بن جعفر و شماری دیگر از دانش پژوهان، نیز به نقل روایت از فضل بن دُکین پرداخته‌اند؛ و همچنین عبدالله بن مبارک - با این که از فضل بن دُکین، جلودارتر و مقدّم‌تر است -، از وی، حدیث روایت نموده است.

            احمد بن حنبل گوید: ابونعیم، فضل بن دُکین گفته است: «کتبتُ عن أزید من مائة شیخ ممّن کتب عنهم الثوری»؛ «از بیش از صد شیخ و استاد، حدیث نوشته‌ام؛ آن هم از اساتیدی که سفیان ثوری، از آن‌ها، حدیث نوشته است».

            احمد بن حنبل در ادامه گوید: «هو أقل خطأً من وکیع»؛ «خطاها و اشتباه‌های فضل بن دُکین، نسبت به وکیع، کمتر است».

            و همچنین احمد بن حنبل گوید: «هو أعلم بالشیوخ وأنسابهم وبالرجال؛ ووکیع، أفقه منه»؛ «آگاهی و شناخت ابونعیم، فضل بن دُکین از اساتید و مشایخ حدیث و نَسَب آن‌ها و همچنین آگاهی و شناخت وی از رجال حدیث، نسبت به وکیع بیشتر است؛ ولی وکیع، نسبت بدو، فقیه‌تر و داناتر و آگاه‌تر و دانشورتر است».

            ابوزرعة دمشقی گوید: از یحیی بن معین شنیدم که می‌گفت: «ما رأیتُ أثبت من رجلین، یعنی فی الأحیاء؛ ابی نعیم وعفّان»؛ «در میان علماء و صاحب نظران زنده، کسی را مطمئن‌تر و مورد اعتمادتر از دو نفر ندیده‌ام؛ ابونعیم فضل بن دُکین و عفّان».

            احمد بن صالح گوید: «ما رأیتُ محدّثاً أصدق من ابی نعیم»؛ «هیچ راوی و محدّثی را صادق‌تر و راستگوتر و درستکارتر و مطمئن‌تر از ابونعیم فضل بن دُکین ندیده‌ام».

            یعقوب فسوی گوید: «أجمع أصحابنا انّ ابا نعیم کان غایة فی الاتقان»؛ «اصحاب ما، بر این امر، اتفاق نظر دارند که ابونعیم فضل بن دُکین، در اوج مهارت و خبرگی، استادی و زبردستی، کاردانی و تخصّص، اعتماد و وثاقت و صداقت و راستی قرار دارد».

            ابوحاتم گوید: «ابونعیم، حافظٌ مُتقنٌ»؛ «ابونعیم، حافظی ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و متخصّص و توانا و بایسته است».

            محمد بن عبدالوهّاب فرّاء گوید: «کنّا نهاب ابانعیم أشدّ من هیبة الأمیر»؛ «بزرگداشت و تجلیل و تکریم و تقدیس ما نسبت به ابونعیم، بیشتر از تجلیل و بزرگداشت امیران بود».

            یحیی قطان نیز گفته است: «اذا وافقنی هذا الأحول، ما اُبالی من خالفنی»؛ «هر گاه این فرد لوچ (چپ چشم؛ دوبین؛ منظور ابونعیم است)، با من، موافق باشد، در آن صورت به مخالفان خویش پروایی ندارم و بدان‌ها اهمیّتی نمی‌دهم».

            ابونعیم فضل بن دُکین/ به سال 130 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و در ماه شعبان، به سال 219 ه‍ . ق به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد و جان به جان آفرین، تسلیم نمود.

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، فضل بن دُکین را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه - نعمان بن ثابت/ - ذکر کرده و در ادامه گفته است: «روی عنه البخاری»؛ «بخاری نیز از فضل بن دُکین، حدیث روایت نموده است».

            و بدین سان، حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.

            ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[5] گفته است: «هو یروی کثیراً عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید؛ وهو من کبار شیوخ البخاری ومسلم رحمهما الله تعالی»؛ «ابونعیم فضل بن دُکین، در این مسانید، روایات و احادیث بسیاری را از امام ابوحنیفه/ نقل نموده است؛ و علاوه از آن، وی از اساتید بزرگ و محوری امام بخاری/ و امام مسلم/ نیز به شمار می‌آید».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجُمان»[6]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.[7]

نگارنده گوید:

            ابونعیم فضل بن دُکین، از ابوحنیفه، از عبدالله بن عیسی، از عبدالله بن ابوالجعد، از ثوبانس چنین روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمود: «لا یزد فی العمر الّا البرّ، ولا یردّ القدر الّا الدّعاء؛ وانّ العبد لیحرم الرزق بالذّنب یصیبه»؛ «عمر انسان را جز نیک منشی و نیک رفتاری، افزون نمی‌سازد و جز دعا و نیایش، چیزی قضا و قدر را دفع نمی‌نماید؛ و بی‌گمان، انسان به کیفر گناه و بیدادی که به آن دست می‌یازد، از رزق و روزی خویش، بی‌بهره می‌شود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را از ابونعیم فضل بن دُکین، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

    و بدین سان، راقم سطور گوید:

                ابو نعیم فضل بن دُکین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «تسمیّة الولد[9]

            «أَخْبَرَنَا أَبُو نُعَیْمٍ الفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: لَمَّا رَفَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الوَلِیدَ بْنَ الوَلِیدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَیَّاشَ بْنَ أَبِی رَبِیعَةَ، وَالمُسْتَضْعَفِینَ بِمَکَّةَ، اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»»(ح 6200)

            «ابونعیم، فضل بن دُکین، از ابن عیینة، از زهری، از سعید، برای ما روایت کرده که ابوهریرهس گفته است: چون رسول خدا ج سر از رکوع بلند کرد، فرمود: «بار خدایا! ولید بن ولید، سلمة بن هشام، عیّاش بن ربیعة، و سائر مسلمانانِ ناتوان و درمانده‌ی مکّه را نجات بخش. بار خدایا! فشار خویش را بر قبیله‌ی مُضر سخت بگردان؛ بار الها! بر آن‌ها سال‌های قحطی، چون سال‌های قحطی روزگار یوسف÷ بیاور».

* در باب «اثم من تبرّأ من موالیه[10]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعِ الوَلاَءِ وَعَنْ هِبَتِهِ»»(ح 6756)

            «ابونعیم، فضل بن دُکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از فروش ولاء (غلام و کنیز) و از بخشیدن آن به دیگران نهی کرده است».

* در باب «فضل من أستبرأ لدینه»[11]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: الحَلاَلُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لاَ یَعْلَمُهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى المُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ: کَرَاعٍ یَرْعَى حَوْلَ الحِمَى، یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلاَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلاَ وَإِنَّ فِی الجَسَدِ مُضْغَةً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِیَ القَلْبُ»(ح 52)

            «ابونعیم فضل بن دُکین، از زکریا، از عامر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نعمان بن بشیرس شنیدم که می‌گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «حرام و حلال، هر دو واضح و آشکارند (مشخص هستند). و در میان حلال و حرام،‌امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم، آن‌ها را نمی‌دانند؛ هر کس، از آن‌ها پرهیز کند، دین و ایمانش را حفاظت نموده است؛ و کسی که خود را با آن‌ها بیالاید (از شبهات، پرهیز نکند)، مانند کسی است که در حریم چراگاه سلطان، دام‌های خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد که وارد چراگاه سلطان بشوند؛ آگاه باشید! که هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خداوند در روی زمین، محرّمات او هستند. بدانید که در بدن، عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضاء، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن، قلب است».

* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء؛ وما یکره منه»[12]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، یَقُولُ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْشِی إِذْ أَصَابَهُ حَجَرٌ، فَعَثَرَ، فَدَمِیَتْ إِصْبَعُهُ، فَقَالَ: «هَلْ أَنْتِ إِلَّا إِصْبَعٌ دَمِیتِ ... وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا لَقِیتِ»»(ح 6146)

            «ابونعیم فضل بن دُکین، از سفیان، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندبس شنیدم که می‌گفت: در همین اثنا که رسول خدا ج رو به جلو حرکت می‌کرد، ناگاه سنگی به پایش اصابت کرد و در نتیجه، لغزید و انگشت وی، خونین شد. آن حضرت ج فرمود: «آیا تو، به جز انگشتی هستی که خونین شده است؛ و هر آنچه دیدی، در راه خدا دیدی».

* در باب «الوصاة بالنساء»[13]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنَّا نَتَّقِی الکَلاَمَ وَالِانْبِسَاطَ إِلَى نِسَائِنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَیْبَةَ أَنْ یَنْزِلَ فِینَا شَیْءٌ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَکَلَّمْنَا وَانْبَسَطْنَا»»(ح 5187)

            «ابونعیم، فضل بن دکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روزگار پیامبر ج، ما از سخن گفتن بسیار و آزادانه با زنان خویش پرهیز می‌کردیم؛ آن هم از بیم آن که مبادا درباره‌ی ما چیزی نازل شود؛ و چون رسول خدا ج وفات کرد، با زنان خویش، بسیار سخن می‌گفتیم و با آن‌ها، آزادانه صحبت می‌نمودیم».

* در باب «تقلید الغنم».[14]

* در باب «یتصدّق بجلال البدن».[15]

* در باب «رَمی الجمار».[16]

* در باب «المحصّب».[17]

* در باب «المعتمر اذا طاف طواف العمرة، ثم خرج، هل یجزیء من طواف الوداع».[18]

* در باب «یُفعل بالعمرة ما یفعل بالحج».[19]

* در باب «قول الله: «أو صدقة»؛ وهی اِطعام ستة مساکین».[20]

* در باب «من لم یر الوساوس ونحوها من الشبهات».[21]

            به هر حال، روایات «ابونعیم فضل بن دُکین»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 98 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «ابونعیم فضل بن دُکین» را در این منابع دنبال کنید:

      «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/962 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/61 ؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 12/346 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/381 ؛ «تهذیب التهذیب«، ابن حجر عسقلانی 8/243 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/11 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/62 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/319 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/46 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 262 ؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/400 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/412

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/372 و 373

[3]-           «تهذیب الکمال» 15 / 65

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 73

[5]-           «جامع المسانید» 2/542

[6]-           «عقود الجمان»، ص 139

[7]-           «المناقب» کردری 2/225

[8]-           «جامع المسانید» 1/113

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/915

[10]-        همان 2 / 1000

[11]-        همان 1/13

[12]-        همان 2/908

[13]-        همان 2/770

[14]-        همان 1/230

[15]-        همان 1/232

[16]-        همان 1/235

[17]-        همان 1/237

[18]-        همان 1/240

[19]-        همان 1/241

[20]-        همان 1/244

[21]-        همان 1/276

68- عیسی بن یونس حنفی کوفی/[1] [متوفّای 187 ه‍ . ق]

68- عیسی بن یونس حنفی کوفی/[1]
[متوفّای 187 ه‍ . ق]

علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای اُسوه، امام نمونه، رهبر الگو و حافظ در حدیث: ابوعمرو، (عیسی بن یونس) پسر امام ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی کوفی می‌باشد، وی، در شام سکونت و اقامت گزید و پدر بزرگ خویش را نیز دریافت و او را دیدار و ملاقات نمود.

            از کسانی که عیسی بن یونس، از آن‌ها، به سماع حدیث پرداخته است، می‌توان بدین بزرگان اشاره کرد:

            پدر عیسی بن یونس؛ هشام بن عروة؛ حسین معلّم؛ اعمش؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ سعید جریری؛ مجالد؛ زکریا بن ابی زائدة؛ عمر - آزاده‌ی عفرة - ؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

و از کسانی که به نقل روایت از عیسی بن یونس پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            حمّاد بن سلمة؛ ابن وهب؛ اسحاق بن راهویه؛ مُسدّد؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ علی بن مدینی؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ سفیان بن وکیع؛ علی بن حجر؛ علی بن خشرم؛ نصر بن علی؛ حسن بن عرفة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            از علی بن مدینی، در مورد عیسی بن یونس سؤال شد. وی در پاسخ گفت: «بخ! بخ! ثقة مأمون»؛ «به‌به! آفرین! به راستی، عیسی بن یونس، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف می‌باشد».

            محمد بن سعد گوید: «کان ثقةً ثبتاً»؛ «عیسی بن یونس، روایت کننده‌ای مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و شرافتمند و معتبر می‌باشد».

            وکیع نیز گفته است: «ذاک رجل قد قهر العلم»؛ «عیسی بن یونس، فردی است که بر علم و دانش فائق آمده و بر آن غالب گردیده و چیره گشته است».

            محمد بن عبدالله بن عمار گوید: «عیسی حجّة؛ أثبت من أخیه اسرائیل»؛ «عیسی بن یونس، از زمره‌ی راویان حجّت و مورد اعتماد و کارشناس و خبره و آگاه و دانا می‌باشد و نسبت به برادر خویش: اسرائیل، قوی‌تر و مطمئن‌تر و قابل اعتمادتر و خبره‌تر می‌باشد».

ابوزرعة گوید: «حافظ»؛ «عیسی بن یونس، حافظ در حدیث است».

و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            احمد بن حنبل، ابوحاتم، یعقوب بن شیبة و ابن خراش گفته‌اند: «ثقة»؛ «عیسی بن یونس، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            و ابن حبّان و حاکم ابواحمد و دیگر علماء و صاحب نظران اسلامی و آگاهان به فنّ رجال، عیسی بن یونس را در شمار راویان مؤثق و مورد اعتماد قرار داده‌اند.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر عیسی بن یونس پرداخته و او را در زمره‌ی علماء و صاحب نظران احناف، معرّفی کرده و در ادامه گفته است: «روی له الشیخان»؛ «شیخان (بخاری و مسلم)، از عیسی بن یونس، به نقل روایت پرداخته‌اند».

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] شیخ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»،[6] و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجُمان»،[7] عیسی بن یونس را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه ذکر کرده‌اند.

نگارنده گوید:

            عیسی بن یونس کوفی/، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده است: «کان رسول الله ج یُصیب من أهله من أوّل اللیل؛ فینام ولایصیب ماءاً؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج در بخش اول شب، با همسران خویش، نزدیکی می‌کرد؛ سپس بی‌آن که غسل کند می‌خوابید؛ آنگاه اگر در آخر شب بلند می‌شد، دوباره با زنان خویش، جماع می‌کرد و پس از آن، غسل می‌نمود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عیسی بن یونس کوفی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عیسی بن یونس کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ١٢ وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣ [لقمان: 12-13] ﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦ یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧ وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨ [لقمان: 16-18]».[9]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ [الأنعام: 82] إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِکَ عَلَى المُسْلِمِینَ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّنَا لاَ یَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: «لَیْسَ ذَلِکَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْکُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»»(ح 3429)

            «اسحاق، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبیدالله بن مسعودس برای ما روایت نموده که وی گفته است: چون این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ [الأنعام: 82] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ظلم نیامیخته باشند»، بر مسلمانان، این آیه دشوار و سنگین آمد و گفتند: ای رسول خدا ج! کدام یک از ما بر خویشتن ستم روا نداشته است؟ رسول خدا ج فرمود: منظور این نیست؛ بلکه منظور آیه، شرک است؛ آیا نشنیده‌اید آنچه را لقمان به پسرش گفت: ﴿یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣ [لقمان: 13] «پسرم! به خداوند شریک میاور که همانا شرک، ستمی بس بزرگ است».

* در باب «قول النبیّ ج : لو کنتُ متّخذاً خلیلاً»[10]

            «حَدَّثَنِی الوَلِیدُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ أَبِی الحُسَیْنِ المَکِّیُّ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: إِنِّی لَوَاقِفٌ فِی قَوْمٍ، فَدَعَوُا اللَّهَ لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، وَقَدْ وُضِعَ عَلَى سَرِیرِهِ، إِذَا رَجُلٌ مِنْ خَلْفِی قَدْ وَضَعَ مِرْفَقَهُ عَلَى مَنْکِبِی، یَقُولُ: رَحِمَکَ اللَّهُ، إِنْ کُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ مَعَ صَاحِبَیْکَ، لِأَنِّی کَثِیرًا مَا کُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُنْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، وَفَعَلْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، وَانْطَلَقْتُ وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ» فَإِنْ کُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ یَجْعَلَکَ اللَّهُ مَعَهُمَا، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»(ح 3677)

            «ولید بن صالح، از عیسی بن یونس، از عمر بن سعید بن ابوالحسین مکّی، از ابن ابی مُلیکة، برای ما روایت کرده که عبدالله بن عباسب گفته است: در میان گروهی ایستاده بودم که برای عمر بن خطابس دعا می‌کردند در حالی که جنازه‌ی او بر تختش گذاشته شده بود. ناگهان، مردی از پشت سر، آرنجش را بر شانه‌ام گذاشت و می‌گفت: خداوند، تو (عمرس) را رحمت کند. آرزو می‌کردم که خدا تو را در کنار دو دوستت قرار دهد؛ زیرا بسیار می‌شنیدم که رسول خدا ج می‌فرمود: «با ابوبکر و عمر بودم. من و ابوبکر و عمر، فلان کار را انجام دادیم. من و ابوبکر و عمر رفتیم». از این رو، آرزو می‌کردم که خداوند، تو را در کنار آن‌ها قرار دهد.

            ابن عباسب گوید: چهره‌ام را برگرداندم؛ دیدم که او علی بن ابی طالبس است».

* در باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ [المائدة: 90]»[11]

            «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الحَنْظَلِیُّ، أَخْبَرَنَا عِیسَى، وَابْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ أَبِی حَیَّانَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى مِنْبَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِیمُ الخَمْرِ، وَهْیَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِیرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ»(ح 4619)

            «اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی بن یونس و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمرس، بر فراز منبر رسول خدا ج شنیدم که می‌گفت: اما بعد؛ ای مردم! به تحقیق که آیه‌ی تحریم شراب نازل شده است؛ و شراب، از پنج چیز است: انگور، خرما، عسل، گندم و جو. و شراب (خمر)، هر آن چیزی است که عقل را بپوشاند».

* در باب «قوله: ﴿ثَانِیَ ٱثۡنَیۡنِ إِذۡ هُمَا فِی ٱلۡغَارِ [التوبة: 40]».[12]

* در باب «السحر».[13]

* در باب «من صلّی بالناس، فذکر حاجته فتخطّاهم».[14]

* در باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة»[15]

* در باب «سکرات الموت».[16]

* در باب «قول الله: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ [المطففین: 4-6]».[17]

* در باب «ما جاء فی السعی بین الصفا والمروة».[18]

* در باب «هل یبیت أصحاب السقایة أو غیر هم بمکة لیالی منیٰ».[19]

* در باب «کسب الرجل وعمله بیده».[20]

* در باب «المکافأة فی الهبة».[21]

* در باب «فضل المنیحة».[22]

            به هر حال، روایات عیسی بن یونس کوفی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عیسی بن یونس کوفی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/406 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/911 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/291؛ «میزان الاعتدال«، حافظ ذهبی 2/328 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/489 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/372؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 8/212؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/776؛ «تهذیب الکمال»؛ حافظ مزّی 14/591؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/238؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/320؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 258؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 124؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/392

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/279 و 280

[3]-           «تهذیب التهذیب» 8/213-215

[4]-           «الجواهر المضیة» 1/402

[5]-           «المناقب»، کردری 2/223

[6]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[7]-           «عقود الجمان»، ص 138

[8]-           «جامع المسانید» 1/258

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/487

[10]-        همان 1/519

[11]-        همان 2/664

[12]-        همان 2/673

[13]-        همان 2/857

[14]-        همان 1/117

[15]-        همان 1/160

[16]-        همان 2/964

[17]-        همان 2/967

[18]-        همان 1/223

[19]-        همان 1/235

[20]-        همان 1/278

[21]-        همان 1/352

[22]-        همان 1/358