7- اسرائیل بن یونس سبیعی کوفی حنفی/[1]
[متوفّای 162 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، اسرائیل بن یونس بن ابی اسحاق سبیعی، ابویوسف کوفی میباشد که از پدربزرگ خویش، به نیکویی هر چه تمام و با کیفیت عالی و با مهارت و چیرگی خاصّ، حدیث سماع نموده است؛ و همچنین از زیاد بن علاقة؛ سِماک بن حَرْب، منصور بن مُعتمر و شماری دیگر از محدّثان، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از اسرائیل بن یونس سبیعی، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ ابونعیم؛ محمد بن یوسف فریابی؛ عبدالله بن رجاء غدانی؛ احمد بن یونس؛ علی بن جعد و شمار زیادی از دیگر مردمان.
در عرصهی روایت و درایت، اسرائیل بن یونس، هم حافظ بود و هم حجّت؛ وی فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، توانا و خبره، متخصّص و کارشناس، متواضع و فروتن و یکی از ذخیرهها و گنجینههای علمی بود؛ تا جایی که شیخان (امام بخاری و امام مسلم) به (احادیث و روایات) وی استدلال و استناد کردهاند.
و سرانجام، اسرائیل بن یونس سبیعی/، به سال 162 یا 161 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
یحیی بن معین در مورد وی گوید: «اسرائیل ثقة»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
علی بن مدینی گوید: یحیی بن سعید گفته است: «اسرائیل فوق ابی بکر بن عیّاش»؛ «مقام و درجهی اسرائیل بن یونس (در عرصهی روایت و درایت، علم و دانش و حکمت و فرزانگی)، والاتر از ابوبکر بن عیاش است؛ و او در این زمینه، بر ابوبکر بن عیاش، تفوّق و برتری دارد».
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
حَرب به نقل از احمد بن حنبل گوید: «کان شیخنا ثقة»، «استاد ما (اسرائیل بن یونس)، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
ابوحاتم گوید: «ثقة، صدوق، من اتقن اصحاب ابی اسحاق»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی ثقه و مورد اعتماد و صادق و راستگو و امین و درستکار و از زمرهی ماهرتین و حاذقترین و کاردانترین و خبرهترین شاگردان ابواسحاق به شمار میآمد».
و احمد عِجلی گفته است: «کوفی ثقة»؛ «اسرائیل بن یونس، از مردمان کوفه و از زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد میباشد».
یعقوب بن شیبه گوید: «صالح الحدیث»؛ «اسرائیل بن یونس، از زمرهی روایت کنندگانی به شمار میآید که لیاقت و شایستگی تحمّل و ادای حدیث را دارد؛ از این رو، حدیث وی، نوشته میشود و بدان، استدلال و استناد میگردد».
و در جایی دیگر، در مورد اسرائیل بن یونس گفته است: «ثقة صدوق»؛ «وی، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
و ابوداود گوید: «اسرائیل، اصحّ حدیثاً من شریک»؛ «احادیث و روایات اسرائیل، صحیحتر و درستتر از احادیث شریک است».
و نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات اسرائیل، نمیتوان ایراد و نقصی را وارد کرد؛ چرا که وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد میباشد.»
محمد بن عبدالله بن نُمَیر گوید: «ثقة»؛ «اسرائیل، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن سعد گوید: «کان ثقة وحدّث عنه الناس حدیثاً کثیراً»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی ثقه و مورد اعتماد بود که مردم، به نقل احادیث و روایات فراوانی از وی پرداختهاند».
و ابن حبان نیز وی را در شمار راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد ذکر کرده است: و علاوه از آن، اسرائیل بن یونس سبیعی، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) از وی، حدیث روایت نمودهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «اسرائیل مع جلالة قدره وکونه من اَعلام أئمة الحدیث وشیوخ شیوخ الشیخین، صاحبی الصحیحین، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل»؛ «اسرائیل بن یونس- با وجود این که از شأن و مقام و منزلت و جایگاهی والا برخوردار است و از زمرهی پیشوایان بزرگ عرصهی حدیث به شمار میآید و استاد اساتید امام بخاری و امام مسلم (نویسندگان «الجامع الصحیح» بخاری و «الجامع الصحیح» مسلم) میباشد - باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ احادیث فراوانی را روایت نموده است؛ و همو، یکی از اساتید امام احمد بن حنبل/ نیز میباشد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[5]، به ذکر بیوگرافی و زندگی نامهی اسرائیل بن یونس پرداخته و او را در جرگهی علماء و صاحب نظران احناف، به حساب آورده و گفته است: «سمع اسرائیل هذا من ابی حنیفة ومن جدّه؛ روی له الشیخان»؛ «این اسرائیل، هم از امام ابوحنیفه/ و هم از پدربزرگش، به سماع حدیث پرداخته است؛ و شیخان (بخاری و مسلم) نیز از او حدیث روایت نمودهاند».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[6] اسرائیل بن یونس را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[7] اسرائیل بن یونس را از زمرهی روایت کنندگان اهل کوفه به شمار آورده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.
نگارنده گوید:
اسرائیل بن یونس سبیعی/ در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول النبیّ ج: اللهم اغفرلی ما قدّمتُ وما اخّرتُ»:[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ المَجِیدِ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی مُوسَى، وَأَبِی بُرْدَةَ، أَحْسِبُهُ عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ کَانَ یَدْعُو: “اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وَإِسْرَافِی فِی أَمْرِی، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی هَزْلِی وَجِدِّی وَخَطَایَایَ وَعَمْدِی، وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی”» (ح 6399)
«محمد بن مثنّی، از عبیدالله بن عبدالجمید، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از ابواسحاق، از ابوبکر بن ابوموسی و ابوبردة - میپندارم - که از ابوموسی اشعری برای ما روایت کرده که وی از پیامبر ج روایت نموده است که آن حضرت ج چنین دعا میفرمودند: «اللهم اغفرلی خطیئتی وجَهلی، واسرافی فی امری، وما انت اعلم به منّی؛ اللّهم اغفرلی هزلی وجِدّی، وخطایای وعمدی وکلّ ذلک عندی»؛ «بار خدایا! گناهانم، نادانی هایم، زیاده روی هایم را در کارها و چیزهایی را که تو بهتر از من میدانی، مغفرت کن. خدایا! شوخیها، جدّیها و گناهان سهوی و عمدی مرا ببخشای؛ چرا که همهی این کارها را مرتکب شدهام».
* در باب «صفة الجنّة والنار»:[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَجَاءٍ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: “إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ القِیَامَةِ رَجُلٌ، عَلَى أَخْمَصِ قَدَمَیْهِ جَمْرَتَانِ، یَغْلِی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ کَمَا یَغْلِی المِرْجَلُ وَالقُمْقُمُ”» (ح 6562)
«عبدالله بن رجاء، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از ابواسحاق، از نعمان بن بشیرس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «بیگمان، آسانترین عذاب دوزخیان در روز قیامت، از آنِ شخصی است که دو اخگر در گودی کف پاهایش گذاشته میشود که بر اثر آن، مغز سرش به جوش میآید همانگونه که دیگ و ظرف عطّار میجوشد».
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾ [الأحزاب: 38]»:[10]
«حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ أُسَامَةَ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ جَاءَهُ رَسُولُ إِحْدَى بَنَاتِهِ، وَعِنْدَهُ سَعْدٌ وَأُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَمُعَاذٌ، أَنَّ ابْنَهَا یَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَبَعَثَ إِلَیْهَا: “لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلِلَّهِ مَا أَعْطَى، کُلٌّ بِأَجَلٍ، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ”» (ح6602)
«مالک بن اسماعیل، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از عاصم، از ابوعثمان، از اسامهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: نزد پیامبر خدا ج بودم که قاصد یکی از دختران آن حضرت ج آمد؛ و این در حالی بود که سعد بن عبادة، ابیّ بن کعب و معاذ بن جبل نیز به نزد رسول خدا ج نشسته بودند؛ قاصد خطاب به پیامبر ج گفت: پسر دختر شما در سکرات مرگ به سر میبرد (و چه بسا بمیرد)؛ آن حضرت ج قاصد را به سوی دخترش فرستاد تا بدو بگوید: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگیرد؛ همه نزد او، مدتی تعیین شده دارند؛ صبر کن و امید ثواب داشته باش».
* باب «من ترک بعض الاختیار مخافة ان یقصر فیهم بعض الناس فیقعوا فی اشدّ منه».[11]
* باب «التوجّه نحو القبلة حیث کان».[12]
* باب «المرأة تطرح عن المصلّی شیئاً من الأذی».[13]
* باب «کیف صلاة اللیل وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل».[14]
* باب «اذا تصدّق علی ابنه وهو لایشعر».[15]
* باب «متی یصلّی الفجر بجمع».[16]
* باب «قول الله تعالی: ﴿لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ﴾ [البقرة: 187]».[17]
* باب «من حفر بئراً فی ملکه لم یضمن».[18]
* باب «من عرَّف اللقطة ولم یدفعها الی السلطان».[19]
* باب «عمل صالح قبل القتال».[20]
* باب «صفة ابلیس وجنوده».[21]
* باب «خمس من الدواب فواسق، یقتلن فی الحرم».[22]
به هر حال، روایات اسرائیل بن یونس سبیعی کوفی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 60 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی اسرائیل بن یونس سبیعی را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/2/56؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/96؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/330 و 331؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/79؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 7/20-25؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/100؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 2/335، «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/208، 209 و 210؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/115؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/229-231؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/88؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 97؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 37؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/42؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 2/164 به شمارهی 466؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/374
[2]- «تذکرة الحفّاظ»، حافظ ذهبی 1/214
[3]- «تهذیب التهذیب» 1/299، 230 و 231
[4]- «جامع المسانید» 2/389
[5]- «الجواهر المضیة» 1/141
[6]- «عقود الجمان»، ص 99
[7]- «المناقب» کردری 2/223
[8]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/947
[9]- همان 2/971
[10]- همان 2/976
[11]- همان 1/24
[12]- همان 1/57
[13]- همان 1/74
[14]- همان 1/153
[15]- همان 1/191
[16]- همان 1/228
[17]- همان 1/256
[18]- همان 1/317
[19]- همان 1/329-330
[20]- همان 1/394
[21]- همان 1/464
[22]- همان 1/467
6- اسحاق بن یوسف اَزْرق حنفی/[1]
[متوفّای 195 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد، اسحاق بن یوسف بن مِرداس، ابومحمد قُرشی واسطی اَزْرق میباشد که از اعمش، ابن عون، فضیل بن غزوان، مسعر بن کدام و شماری دیگر از بزرگان عرصهی روایت و درایت، به سماع حدیث و روایت آن پرداخته است.
و از کسانی که از اسحاق بن یوسف، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ احمد بن منیع؛ محمد بن مثنی؛ سعدان بن نصر و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
اسحاق بن یوسف، یکی از پیشوایان و امامان و عابدان و پارسایان و متدیّنان و خداترسان بود؛ وی به سال 117 ه . ق دیده به جهان گشود؛ گفته شده است که اسحاق بن یوسف، بیست سال چنان زندگی به سر برد که سرش را به سوی آسمان نیز بلند نکرد. به راستی او داناترین و آگاهترین مردمان نسبت به حدیث «شریک» بود؛ زیرا وی از شریک، بسیار حدیث روایت نموده بود. اسحاق بن یوسف، قرآن را به نزد حمزة الزیّات فرا گرفت و خواند و به سال 195 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
شایان ذکر است که تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، به (احادیث و روایات) اسحاق بن یوسف ازرق، استدلال و استناد کردهاند.
حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
از احمد بن حنبل پرسیده شد: «اسحاق الارزق ثقة؟»؛ «آیا اسحاق ازرق، فردی مؤثق و قابل اعتماد است؟» وی در پاسخ بدین سؤال گفت: «ای والله! ثقة»؛ «آری؛ سوگند به خدا که وی از راویان ثقه و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود».
یحیی بن معین و احمد عجلی گفتهاند: «ثقة»؛ «اسحاق بن یوسف ازرق؛ روایت کنندهای معتبر و مورد وثوق میباشد». ابوحاتم گفته است: «صحیح الحدیث، صدوق، لا بأس به»؛ «احادیث و روایات اسحاق بن یوسف ازرق، صحیح و ثابت است؛ خود او نیز، فردی صادق و امین، راستگو و درستکار و مورد اعتماد و وثوق میباشد».
یعقوب بن شیبه گوید: «کان من اعلمهم بحدیث شریک»؛ «اسحاق بن یوسف، یکی از داناترین و آگاهترین مردمان، نسبت به حدیث شریک بود».
و خطیب بغدادی نیز در شأن وی گوید: «کان من الثقات المأمونین»؛ «اسحاق بن یوسف، یکی از راویان مؤثق و معتبر، و مطمئن و قوی، مورد اعتماد و امانت دار و درستکار و شریف بود».
ابن حبان نیز، اسحاق بن یوسف ازرق را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کرده است، و بزّار نیز گفته است: «کان ثقة»؛ «اسحاق بن یوسف، از زمرهی افراد قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
حافظ مزّی در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] و علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، اسحاق بن یوسف ازرق را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند. ناگفته نماند که علامه کردری، وی را از راویان شهر «واسط» برشمرده که به نقل رویات از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[7]، به ذکر اسحاق بن یوسف پرداخته و او را در جرگهی علماء و صاحب نظران احناف برشمرده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[8] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع جلالة قدره وکونه من شیوخ احمد ویحیی بن معین، یروی عن ابی حنیفة الاحادیث الکثیرة فی هذه المسانید»؛ «اسحاق بن یوسف - با وجود این که از مقام و جایگاهی والا برخوردار بود و از زمرهی اساتید احمد بن حنبل و یحیی بن معین به شمار میآمد - باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ احادیث فراوانی را روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، اسحاق بن یوسف را در زمرهی روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.
نگارنده گوید:
اسحاق بن یوسف ازرق از ابوحنیفه، از علقمة بن مرثد، از سلیمان بن بریدة، از پدرش، از رسول خدا ج، روایت نموده است که آن حضرت ج فرمودند: «الدّال علی الخیر کفاعله»؛ «راهنمای به سوی نیکی و خوبی، بسان انجام دهندهی آن است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[10] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد و ابوعبدالله بن خسرو بلخی، این حدیث را در مُسندهای خویش، به نقل از اسحاق بن یوسف ازرق، از امام ابوحنیفه/ روایت نمودهاند.
و همچنین اسحاق بن یوسف ازرق، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اذا وقع الذباب فی شراب احدکم فلیغمسه؛ ثم لینزعه؛ فانّ فی احدی جناحیه داء وفی الاخری شفاء»:[11]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ الأَزْرَقُ، حَدَّثَنَا عَوْفٌ، عَنِ الحَسَنِ، وَابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: “غُفِرَ لِامْرَأَةٍ مُومِسَةٍ، مَرَّتْ بِکَلْبٍ عَلَى رَأْسِ رَکِیٍّ یَلْهَثُ، قَالَ: کَادَ یَقْتُلُهُ العَطَشُ، فَنَزَعَتْ خُفَّهَا، فَأَوْثَقَتْهُ بِخِمَارِهَا، فَنَزَعَتْ لَهُ مِنَ المَاءِ، فَغُفِرَ لَهَا بِذَلِکَ”» (ح 3321)
«حسن بن صبّاح، از اسحاق ازرق، از عوف، از حسن و ابن سیرین، از ابوهریرهس برای ما روایت شده که رسول خدا ج فرمودند: «زن فاحشهای بخشیده شد؛ آن زن، سگی را دید که کنار چاه آبی، قرار دارد و زبانش، از شدّت تشنگی، بیرون آمده و میخواهد بمیرد؛ او کفش خویش را درآورد و به چادرش بست و اینگونه از چاه، آب کشید؛ (و آن سگ را نجات داد)؛ به خاطر این کار، مورد آمرزش و مغفرت قرار گرفت».
* در باب «غزوة الحدیبیّة»:[12]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ خَلَفٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ یُوسُفَ، عَنْ أَبِی بِشْرٍ وَرْقَاءَ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی لَیْلَى، عَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَآهُ وَقَمْلُهُ یَسْقُطُ عَلَى وَجْهِهِ، فَقَالَ: “أَیُؤْذِیکَ هَوَامُّکَ؟” قَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَحْلِقَ، وَهُوَ بِالحُدَیْبِیَةِ، لَمْ یُبَیِّنْ لَهُمْ أَنَّهُمْ یَحِلُّونَ بِهَا، وَهُمْ عَلَى طَمَعٍ أَنْ یَدْخُلُوا مَکَّةَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ الفِدْیَةَ، فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “أَنْ یُطْعِمَ فَرَقًا بَیْنَ سِتَّةِ مَسَاکِینَ، أَوْ یُهْدِیَ شَاةً، أَوْ یَصُومَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ”» (ح 4159)
«حسن بن خلف، از اسحاق بن یوسف ازرق، از ابی بشر و رقاء، از ابن ابی نجیح، از مجاهد، از عبدالرحمن بن ابی لیلی، از کعب بن عجرةس برای ما چنین روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج او (یعنی کعب بن عجرةس) را دید که شپش از سر وی، بر روی وی میافتاد؛ از این رو فرمود: «آیا شپشها، تو را آزار میرساند؟» گفت: آری. رسول خدا ج بدو دستور داد تا موی سرش را بتراشد، در حالی که او در حدیبیه بود و برای آنها بیان نکرد که از احرام درآیند؛ و آنها در طمع آن بودند که با احرام، به مکهی مکرمه درآیند؛ سپس خداوند بلند مرتبه در مورد فدیه، وحی فرستاد و رسول خدا ج نیز به کعب بن عجرةس فرمان داد که یک پیمانه طعام را میان شش نفر انسان مستمند تقسیم کند یا گوسفندی قربان نماید و یا سه روز، روزه بگیرد».
* در باب «کیف کان عیش النبیّ ج واصحابه وتخلّیهم من الدنیا»:[13]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ هُوَ الأَزْرَقُ، عَنْ مِسْعَرِ بْنِ کِدَامٍ، عَنْ هِلاَلٍ الوَزَّانِ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: “مَا أَکَلَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَکْلَتَیْنِ فِی یَوْمٍ إِلَّا إِحْدَاهُمَا تَمْرٌ”» (ح 6455)
«اسحاق بن ابراهیم بن عبدالرحمن، از اسحاق ازرق، از معسر بن کدام، از هلال، از عروه، از عایشهل برای ما روایت نموده که وی گفته است: «آل محمد ج در یک روز، دو نوع خوراک نخورده مگر آن که یکی از آن دو، خرما بوده است».
* باب «این یصلّی الظهر فی یوم التربیة».[14]
* باب «من صلّی العصر یوم النَّفْر بالاَبْطَح».[15]
* باب «حدیث الافک».[16]
* باب «اثم الزُّناة».[17]
[1]- بیوگرافی اسحاق بن یوسف اَزْرق را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/406؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/79 و 80؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/238؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/52؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/319؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 2/171؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/82؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/225؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/78؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 138؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 36؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/30؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 2/161 به شمارهی 464؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/343؛ و «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/315
[2]- «تذکرة الحفّاظ»، حافظ ذهبی 1/320
[3]- «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/225
[4]- «تهذیب الکمال» 19/103
[5]- «تبییض الصحیفة»؛ ص 65
[6]- «المناقب»، کردری 2/229
[7]- «الجواهر المضیّة» 1/140
[8]- «جامع المسانید» 2/387
[9]- «عقود الجمان»؛ ص 99
[10]- «جامع المسانید» 1/121 و 120
[11]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/467
[12]- همان 2/597
[13]- همان 2/956
[14]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/224
[15]- همان 1/237
[16]- همان 2/598
[17]- همان 2/1006
5- اسحاق بن ابراهیم حنفی؛ معروف به «ابن راهویه»/[1]
[متوفّای 238 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای والامقام و حافظ بزرگ حدیث: ابویعقوب تمیمی حنظلی مَروزی (اسحاق بن ابراهیم بن مَخلَد بن ابراهیم بن مَطر)، ساکن نیشابور و عالم و دانشمند آن سرزمین، بلکه شیخ و رهبر و زعیم و سرور مردمان مشرق زمین میباشد که به «ابن راهویه» شناخته میشود.
ابن راهویه، به سال 166 ه . ق یا 161 ه . ق دیده به جهان گشود و در همان اوان کودکی، از عبدالله بن مبارک، جریر بن عبدالحمید، عبد العزیز بن عبدالصمد عمی، فضیل بن عیاض، عیسی بن یونس، دَراوَردی و کسان دیگر از طبقهی آنان، به سماع حدیث پرداخت.
و از اسحاق بن راهویه نیز، این افراد، به سماع حدیث پرداختهاند:
امام بخاری؛ امام مسلم؛ امام ترمذی؛ امام ابوداود؛ امام نسایی؛ امام احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ استادش یحیی بن آدم؛ حسن بن سفیان؛ ابوالعباس سرّاج و شمار زیادی از دیگر مردمان.
به محمد بن اسلم طوسی، خبر وفات اسحاق بن راهویه رسید؛ از این رو، او در شأن وی گفت: «ما اعلم احداً کان اخشی لله من اسحاق؛ یقول الله: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: 28]؛ وکان اعلم الناس؛ ولو کان الثوری والحمادان فی الحیاة، لاحتاجوا الیه»؛ «کسی را سراغ ندارم که از اسحاق بن راهویه، پارساتر و پرهیزگارتر باشد؛ (زیرا وی عالم و دانشمند راستین بود) و خداوند بلند مرتبه نیز میفرماید: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: 28] «تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم و بزرگداشت دارند»؛ به راستی اسحاق، داناترین و آگاهترین مردمان بود؛ و اگر چنانچه سفیان ثوری، ابواسماعیل بصری حماد بن زید بن درهم ازْدی جهضمی و ابوسلمة حماد بن سلمة بن دینار بصری، در قید حیات نمیبودند، حتماً مردمان، به اسحاق بن راهویه، نیاز پیدا میکردند».
و نسایی گوید: «اسحاق، ثقة مأمون، امام»؛ «اسحاق بن راهویه، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، امین و درستکار و امام و پیشوا بود».
و ابوداود خَفّاف گوید: «سمعتُ اسحاق بن راهویه، یقول: کانّی انظر الی مائة الف حدیث فی کتبی وثلاثین الفاً اسردها؛ قال: واَملی علینا اسحاق من حفظه احد عشر الف حدیث؛ ثم قرأها علینا؛ فما زاد حرفاً ولا نقص حرفاً»؛ «از اسحاق بن راهویه شنیدم که میگفت: گویی که من، در کتاب هایم، صدهزار حدیث را مورد بررسی و کاوش و تحقیق و وارسی قرار دادهام و به نقل و روایت سی هزار حدیث از آنها پرداختهام. ابوداود خَفّاف، در ادامه گوید: اسحاق از حفظ خویش، یازده هزار حدیث بر ما املا و دیکته کرد؛ سپس همانها را بر ما خواند؛ بیآن که حرفی را بر آنها بیافزاید و یا حرفی را از آنها کم نماید».
و ابوزرعه گفته است: «ما رئی احفظ من اسحاق»؛ «تاکنون (در عرصهی حدیث)، حافظتر از اسحاق بن راهویه، دیده نشده است».
ابوحاتم گوید: «العجب من اتقانه وسلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ»؛ «مهارت و زبردستی، درستی و چیرگی و خبرگی و استادی اسحاق بن راهویه، و سالم بودنش از اشتباه و غلط، بسیار شگفت انگیز و حیرت آور است؛ و همهی اینها در کنار حفظ و ضبطی است که از ناحیهی خداوند بلند مرتبه، بهرهی او شده است».
و عبدالله بن احمد بن شبویه گوید: «سمعتُ احمد بن حنبل یقول: اسحاق لم یلق مثله»؛ «از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: تاکنون، با کسی چون اسحاق بن راهویه، دیدار و ملاقات نشده است».
بخاری گوید: «مات لیلة نصف شعبان، سنة ثمان وثلاثین ومائتین؛ وله سبع وسبعون سنة»؛ «اسحاق بن راهویه، در شب نیمهی شعبان، به سال 238 ه . ق - در 77 سالگی - درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی در کتاب «عقود الجمان»،[3] اسحاق بن راهویه را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[4]
علامه عبدالرشید نعمانی، در حاشیهی کتاب «الامام ابن ماجة وکتابه السنن»،[5] گفته است: «انّ ابن راهویه، تفقّه اوّلاً بمَرو علی مذهب الامام ابی حنیفة/ عند عبدالله بن مبارک واصحابه؛ ثمّ لمّا حلّ بالبصرة فی رحلته، جلس الی عبدالرحمن بن مهدی؛ واتّصل به فحصل فیه الانحراف عن فقه ابی حنیفة بصحبة ابن مهدی، حتّی اصبحت طریقته فی الفقه اشبه شیء بالظاهریة؛ فسبحان مقلّب القلوب»؛ «در ابتدا، اسحاق بن راهویه، فقه را در سرزمین «مَرو» بر مبنای مذهب امام ابوحنیفه/ به نزد عبدالله بن مبارک و دیگر پیروان او فراگرفت؛ آنگاه در سفری که به بصره داشت، به عبدالرحمن بن مهدی پیوست و همنشین و همرکاب او شد؛ و این چنین بود که با همنشینی و همراهی با ابن مهدی، از فقه ابوحنیفه برگشت؛ و بدین سان بود که روش و منهج فقهیاش، چیزی شبیه فقه ظاهریه شد. از تمام ناتوانیها و ناشایستیها، خداوندی پاک و منزّه است که گردانندهی دلها است».
و این در حالی است که علامه نعمانی در متن کتاب «الامام ابن ماجة وکتابه السنن» گوید: «و هو حنفیٌّ»؛ «اسحاق بن راهویه، حنفی بود».
و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: «و هو یروی عن اصحاب ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «اسحاق بن راهویه، در این مسانید، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در مقدمهی کتاب «فتح الباری»[7] (دربارهی تدوین و ساماندهی و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح البخاری») گوید: «و قوی عزمه علی ذلک ما سمعه من استاذه امیرالمؤمنین فی الحدیث والفقه، اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، المعروف بابن راهویه؛ وذلک فیما اخبرنا ابومنصور القزاز، اخبرنا الحافظ ابوبکر الخطیب، اخبرنی محمد بن احمد بن یعقوب، اخبرنا محمد بن نعیم، سمعتُ خلف بن محمد البخاری بها یقول: سمعتُ ابراهیم بن معقل النسفی یقول: قال ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل البخاری: «کنّا عند اسحاق بن راهویه، فقال: لو جمعتُم کتباً مختصراً لصحیح سنّة رسول الله ج! قال: فوقع ذلک فی قلبی؛ فاخذتُ فی جمع الجامع الصحیح».[8]
«عزم امام بخاری/ زمانی بر تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» جزم شد که پیشنهاد نگارش و تدوین آن را از استاد خویش، امیر مؤمنان در حدیث و فقه: اسحاق بن ابراهیم حنظلی - معروف به «ابن راهویه» - شنید؛ و داستان از این قرار بود که ابومنصور قزاز، از حافظ ابوبکر خطیب، از محمد بن احمد بن یعقوب، از محمد بن نعیم چنین به ما خبر دادهاند که محمد بن نعیم گوید: از خلف بن محمد بخاری شنیدم که میگفت: از ابراهیم بن معقل نسفی شنیدم که میگفت: ابوعبدالله بن محمد بن اسماعیل بخاری گفته است: ما به نزد اسحاق بن راهویه بودیم؛ وی گفت: کاش میشد تا کتابی مختصر و موجز برای احادیث صحیح رسول خدا ج تدوین و گردآوری و نگارش و ساماندهی مینمودید! امام بخاری گوید: این سخن اسحاق بن راهویه، در قلبم تأثیر گذاشت و آن را تحت الشعاع خویش قرار داد؛ از این رو، تصمیم به نگارش و تألیف و تدوین و ساماندهی «الجامع الصحیح» گرفتم».
از این روایت، چنین دانسته میشود که سبب تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» امام بخاری، خود اسحاق بن راهویه بوده است؛ زیرا امام بخاری، به پیشنهاد اسحاق بن راهویه، دست به گردآوری و تدوین «الجامع الصحیح» یازید؛ و این در حالی است که اسحاق بن راهویه؛ حنفی بود؛ از این رو، سبب تدوین و نگارش «الجامع الصحیح» امام بخاری، فردی از احناف است.
نگارنده گوید:
اسحاق بن راهویه/ در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ﴾ الی قوله عظیم»:[9]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ﴾ [الأنعام: 82] إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِکَ عَلَى المُسْلِمِینَ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّنَا لاَ یَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: “لَیْسَ ذَلِکَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْکُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ”» (ح 3429)
«اسحاق بن راهویه، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت نموده که گفته است: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾ [الأنعام: 82] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ستم نیامیخته باشند».
نزول این آیه بر مسلمانان دشوار آمد و آنان را پریشان و مضطرب ساخت؛ از این رو، خطاب به پیامبر ج گفتند: ای فرستادهی خدا! چه کسی از ما، بر خویشتن، ظلم و ستم روا نداشته است؟ رسول خدا ج فرمود: این، آن چیزی نیست که شما تصور میکنید؛ بلکه مراد از ظلم و ستم در آیه، «شرک و چندگانه پرستی» است؛ آیا آنچه را لقمان به پسرش گفت، نشنیدهاید؛ آنجا که گفت: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 13] «بیگمان، شرک، ستم بزرگی است».
* در باب «کنیة النبیّ ج»:[10]
«حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، عَنِ الجُعَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، رَأَیْتُ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ، ابْنَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِینَ، جَلْدًا مُعْتَدِلًا، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتُ: مَا مُتِّعْتُ بِهِ سَمْعِی وَبَصَرِی إِلَّا بِدُعَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِنَّ خَالَتِی ذَهَبَتْ بِی إِلَیْهِ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِی شَاکٍ، فَادْعُ اللَّهَ لَهُ، قَالَ: “فَدَعَا لِی”» (ح3540)
«اسحاق بن راهویه، از فضل بن موسی، از جُعید بن عبدالرحمن برای ما روایت کرده که گفته است: سائب بن یزید را دیدم که در نود و چهار سالگی، همچنان سالم و تندرست و نیرومند و استوار بود؛ سائب گفت: میدانم که برخورداری من از نعمت چشم و گوش، صرفاً مدیون دعای رسول خدا ج میباشد. خالهام مرا نزد آن حضرتج برد و گرفت: ای رسول خدا ج! این خواهرزادهی من بیمار است؛ برایش دعا کن. رسول خدا ج نیز برایم دعا کرد».
* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ﴾ [المائدة: 90]:[11]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الحَنْظَلِیُّ، أَخْبَرَنَا عِیسَى، وَابْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ أَبِی حَیَّانَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى مِنْبَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: “أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِیمُ الخَمْرِ، وَهْیَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِیرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ”» (ح 4619)
«اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمر بن خطابس بر فراز منبر رسول خدا ج شنیدم که میگفت: اما بعد؛ هانای مردم! به راستی، تحریم شراب از ناحیهی خداوند نازل شده است؛ و بدانید که شراب از پنج چیز است: انگور؛ خرما؛ عسل؛ گندم و جو. و شراب (خمر)، آن چیزی است که عقل را بپوشاند».
* باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ﴾ [المائدة: 90][12].
* باب «قوله: ﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [التوبة: 79][13].
* باب «قوله: «و قولوا حطّة».[14]
* باب «قوله: اَمنةً نعاساً».[15]
* باب «غزوة خیبر».[16]
* باب «فضل من علم وعلّمه».[17]
* باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قومٍ کراهیة ان یفهموا».[18]
* باب «لاتقبل صلاة بغیر طهور».[19]
* باب «ما یستر من العورة».[20]
* باب «الاسیر او الغریم یربط فی المسجد».[21]
* باب «ما یقول اذا سمع المنادی».[22]
* باب «الاذان قبل الفجر».[23]
* باب «کیف صلاة اللیل وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل».[24]
* باب «متی یحلّ المُعتمر».[25]
* باب «النّحر فی منحر النبیّ ج بمنی».[26]
به هر حال، روایات اسحاق بن راهویه/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام بخاری در بیشتر 67 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی اسحاق ابن راهویه را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/379؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/72؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/209؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/115؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/345؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 1/199؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 11/118؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/106؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/10؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/190؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/76؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 191؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی 1/23؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/31
[2]- «تذکرة الحفّاظ»، 2/433، 434 و 435
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 99
[4]- «المناقب»؛ کردری 2/241
[5]- «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»؛ ص 123
[6]- «جامع المسانید» 2/410
[7]- «هدی الساری»، مقدمة فتح الباری 1/4
[8]- «طبقات الشافعیة الکبری»، سبکی 2/221؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 2/8؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 12/401؛ و «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/91
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/487
[10]- همان 1/501
[11]- همان 2/664
[12]- همان 2/664
[13]- همان 2/673
[14]- همان 2/668
[15]- همان 2/655
[16]- همان 2/608
[17]- همان 1/18
[18]- همان 1/24
[19]- همان 1/25
[20]- همان 1/53
[21]- همان 1/66
[22]- همان 1/86
[23]- همان 1/87
[24]- همان 1/153
[25]- همان 1/241
[26]- همان 1/231
4- اَسباط بن محمد قُرشی/[1]
[متوفّای 200 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، اَسباط بن محمد بن عبدالرحمن بن خالد بن میسرة القرشی، آزادهی «ابومحمد» میباشد. او از اعمش، مطرّف بن طریف، ابواسحاق شیبانی، محمد بن عجلان، سفیان ثوری و دیگران، حدیث روایت نموده است.
و از او نیز، این افراد به روایت حدیث پرداختهاند:
احمد بن حنبل؛ پسرش: عبید بن اسباط؛ ابن ابی شیبه؛ ابن نُمیر؛ اسحاق بن راهویه؛ محمد بن مقاتل؛ علی بن حَرب؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابن ابی خیثمه به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثِقة»؛ «اسباط بن محمد، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
ابواحمد گفته است: «انّه احبّ الیه من الخَفَّاف»؛ «از دیدگاه وی، اسباط بن محمد قرشی (در نقل روایات)، از ابوداود خفّاف بهتر و پسندیدهتر است».
ابوحاتم گفته است: «صالح»؛ «اسباط بن محمد، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، متخصص و کاردان و خبره و آگاه بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات اسباط بن محمد، نمیتوان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا که وی، فردی ثقه و مورد اعتماد است». یعقوب بن شیبه گوید: «کوفی ثقة صدوق؛ توفی بالکوفة فی المحرم سنة 200 ه . ق»؛ «اسباط بن محمد، از اهالی کوفه و فردی مؤثق و قابل اعتماد و راستگو و امین و درستکار و صادق میباشد که در ماه محرم به سال 200 ه . ق در کوفه درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید: دَوری به نقل از یحیی بن معین گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث اسباط بن محمد، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و امین میباشد».
و غلابی در مورد وی گفته است: «ثقة»؛ «اسباط بن محمد قرشی، از راویان قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن حبّان نیز وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر نموده است.
و حافظ مزّی در کتاب «تهذیب الکمال»،[3] اسباط بن محمد قرشی را در ردیف روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[4] این کار را نموده است.
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5] و حافظ ابن بزاز کردری در کتاب «المناقب»،[6] اسباط بن محمد قرشی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[7] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع کونه من شیوخ شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن ابی حنیفة فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل ویحیی بن معین رحمهما الله، علی ما ذکره الخطیب»؛ «اسباط بن محمد قرشی، با وجود این که - با یک واسطه - استاد امام بخاری/ و امام مسلم/ میباشد، باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و علاوه از آن، - همچنانکه خطیب بغدادی ذکر نموده است - وی از زمرهی اساتید امام احمد بن حنبل/ و یحیی بن معین/ نیز میباشد».
نگارنده میگوید:
اسباط بن محمد قرشی، از ابوحنیفه، روایت کرده که وی گفته است: «رأیتُ فی النوم کانّی انبش قبر النبیّ ج؛ فارسلتُ الی ابن سیرین اسأله؛ فقال: هذا رجل ینبش علم رسول الله ج»؛ «در خواب چنین دیدم که گویا دارم قبر رسول خدا ج را نبش میکنم؛ از این رو، کسی را به نزد ابن سیرین فرستادم تا در این زمینه، مرا راهنمایی کند؛ ابن سیرین نیز، چنین تعبیر کرد که این مرد، کسی است که علم و دانش رسول خدا ج را نبش خواهد کرد و پرده از روی آن، برخواهد داشت».
این روایت را خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر نموده و در ادامه گفته است: قاضی عمر بن حسن اشنانی، این حدیث را به نقل از اسباط بن محمد قرشی، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.
و همچنین نگارنده گوید:
اسباط بن محمد قرشی، با یک واسطه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری/ نیز میباشد؛ آن هم در باب «قوله: ﴿لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ﴾ الآیه[9]، آنجا که امام بخاری چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ الشَّیْبَانِیُّ: وَذَکَرَهُ أَبُو الحَسَنِ السُّوَائِیُّ وَلاَ أَظُنُّهُ ذَکَرَهُ، إِلَّا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ﴾ [النساء: 19] قَالَ: “کَانُوا إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ کَانَ أَوْلِیَاؤُهُ أَحَقَّ بِامْرَأَتِهِ، إِنْ شَاءَ بَعْضُهُمْ تَزَوَّجَهَا وَإِنْ شَاءُوا زَوَّجُوهَا، وَإِنْ شَاءُوا لَمْ یُزَوِّجُوهَا فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا مِنْ أَهْلِهَا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ فِی ذَلِکَ”» (ح 4579)
«محمد بن مقاتل، از اسباط بن محمد قرشی، از شیبانی، از عکرمه، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که شیبانی گفته است: و ابوالحسن سوّایی نیز آن را از ابن عباسب یاد کرده است [یعنی این حدیث، به دو طریق از شیبانی، روایت شده است؛ چنانکه شیبانی از عکرمه و عکرمه از ابن عباسب روایت کرده است که موصول است؛ و طریق دیگر، مشکوک فیه است که از طریق شیبانی، از ابوالحسن سوّایی از ابن عباسب روایت شده است که] خداوند بلند مرتبه فرموده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ﴾ [النساء: 19] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که زنان را (همچون کالایی) به ارث برید (و ایشان را بدون مهریّه و رضایت، به ازدواج خود درآورید، و) حال آن که آنان چنین کاری را نمیپسندند و وادار بدان میگردند؛ و آنان را تحت فشار قرار ندهید تا بدین وسیله (ایشان را وادار به چشم پوشی از قسمتی از مهریّه کنید و) برخی از آنچه را که بدیشان دادهاید، فراچنگ آرید».
ابن عباسب گفت: مردمان (در روزگار جاهلیّت) اگر مردی درمی گذشت و چهره در نقاب خاک میکشید، خویشاوندان وی، در ازدواج با زن وی، از دیگران، مستحقتر و بایستهتر بودند؛ از این رو، اگر کسی از آنان میخواست، با آن زن ازدواج میکرد، و اگر میخواستند، او را به ازدواج کسی دیگر درمیآوردند و اگر هم میخواستند، او را از ازدواج مانع میشدند؛ و این چنین بود که خویشاوندان مردِ وفات یافته، نسبت به زن از خویشاوندان خود زن، مستحقتر بودند؛ از این رو، این آیه، در منع آنان از این رسم نازل گردید».
[1]- بیوگرافی اَسباط بن محمد قرشی را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 1/2/53؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/332؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/85؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 7/45؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/355؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/175؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/104؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 1/523؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/76؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی 1/22؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/358؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/393؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/15.
[2]- «تهذیب التهذیب» 1/185
[3]- «تهذیب الکمال» 19/103
[4]- «تبییض الصحیفة»؛ ص 65
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 99
[6]- «المناقب»، کردری 2/224
[7]- «جامع المسانید» 2/388
[8]- «جامع المسانید» 2/299
[9]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/658
3- ابراهیم بن محمد فزاری، ابواسحاق/[1]
[متوفّای 185 یا 186 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، امام کارشناس و قابل اعتماد و پیشوایی کاردان و خبره و آگاه و متخصّص، شیخ الاسلام: ابراهیم بن محمد بن حارث بن اسماء (بن خارجة بن حِصن بن حدیفة بن بدر فَزاری، ابواسحاق) کوفی میباشد که در شهر مرزی «مِصّیصة» (در شام) مستقر بود.
وی از عبدالملک بن عمیر، عطاء بن سائب، سهیل بن ابی صالح، عبیدالله بن عمر و کسان دیگر از طبقهی آنان، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که به نقل روایت از ابراهیم بن محمد فزاری پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره نمود:
عبدالله بن مبارک؛ عبدالله بن عون خرّاز، محمد بن عبدالرحمن بن سهم؛ محمد بن سلام بِیْکندی؛ و علی بن بکار مِصیّصی - آخرین بازمانده از شاگردان وی که پسرعموی مروان بن معاویة الفزاری بود-.
یک بار اتفاق افتاد که اوزاعی، به نقل روایت از ابراهیم بن محمد فزاری پرداخت و چنین گفت: «حدّثنی الصادق المصدوق: ابواسحاق الفزاری»؛ «ابواسحاق - که فردی راستگو و درستکار و نجیب و شریف و مورد تأیید و قابل اعتماد میباشد - به من چنین خبر داده است که...».
یحیی بن معین در مورد وی گوید: «ثقة ثقة»؛ «ابراهیم بن محمد فزاری، بسیار قابل اعتماد و مورد اطمینان و ثقه و معتبر در عرصهی روایت و درایت بود».
محمد بن سعد او را چنین تعریف و توصیف نموده است: «ابواسحاق ثقة صاحب سنّة وغزو»؛ «ابواسحاق، (ابراهیم بن محمد فزاری)، فردی ثقه و مورد اعتماد و متعهّد و پایبند به سنّت و مجاهد و رزمنده بود».
ابوحاتم گوید: «عظیم الغناء فی الاسلام ثقة مأمون»؛ «ابراهیم بن محمد فزاری، در اسلام، از لیاقت و شایستگی و کارآمدی و کفایتی بس بزرگ و والا برخوردار است؛ و او از زمرهی راویان مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر و قوی و درستکار نیز بود». و سرانجام ابراهیم بن محمد فزاری، به سال 185 ه . ق - و برخی گفتهاند: به سال 186 ه .ق - درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
نسایی در مورد ابراهیم بن محمد گفته است: «ثقة مأمون؛ احد الائمة»؛ «وی، فردی مطمئن و قابل اعتماد، ثقه و معتبر و درستکار و امانت دار میباشد».
احمد عجلی گوید: «کان ثقة، رجلاً صالحاً صاحب سنّة»، «ابراهیم بن محمد فزاری، فردی مؤثق و قابل اعتماد، انسانی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصص و کاردان و متعهد و پایبند به سنّت بود».
سفیان بن عیینه گوید: «کان اماماً»؛ «ابراهیم بن محمد، پیشوا و امام و معیار و مرجع و رهبر و زعیم (در حوزههای مختلف دینی) بود».
خلیلی گوید: «ابواسحاق، امام یقتدی به»؛ «ابواسحاق (ابراهیم بن محمد فزاری)، امام و پیشوایی بود که بدو اقتدا و تأسّی میشد». و ابن حبّان نیز وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر ذکر کرده است.
و علاوه از آن، ابراهیم بن محمد فزاری، از آن دسته از راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «هو من شیوخ البخاری ومسلم رحمهم الله؛ وسمع اباحنیفة وروی عنه فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام الشافعی/ یروی عنه الکثیر فی مسنده ویذکر باسمه دون کنیّه»؛ «ابراهیم بن محمد فزاری/، یکی از اساتید بخاری/ و مسلم/ به شمار میآید که از امام ابوحنیفه/ نیز حدیث سماع نموده و به روایت آن، در این مسانید پرداخته است؛ و همچنین او، یکی از اساتید امام شافعی/ نیز میباشد که امام شافعی از او، روایات زیادی را در مُسند خویش روایت نموده است و او را با اسمش (ابراهیم بن محمد فزاری) ذکر میکند نه با کنیتش (ابواسحاق)».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] ابراهیم بن محمد فزاری را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
ابراهیم بن محمد، ابواسحاق فزاری، از ابوحنیفه، از عطاء بن یسار، از عبدالله بن عباسب روایت نموده است که وی گفت: رسول خدا ج فرمودند: «من عفاعن دم، لم یکن له ثواب الّا الجنّة»؛ «هر کس (از صاحبان خون)، از جنایت درگذرد و از دریافت قصاص چشم پوشی کند، پاداشی جز، بهشت نخواهد داشت».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از ابواسحاق فزاری، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
ابراهیم بن محمد فزاری (ابواسحاق)، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «صفة الجنّة والنار»:[7]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنْ حُمَیْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسًا، یَقُولُ: أُصِیبَ حَارِثَةُ یَوْمَ بَدْرٍ وَهُوَ غُلاَمٌ، فَجَاءَتْ أُمُّهُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ عَرَفْتَ مَنْزِلَةَ حَارِثَةَ مِنِّی، فَإِنْ یَکُ فِی الجَنَّةِ أَصْبِرْ وَأَحْتَسِبْ، وَإِنْ تَکُنِ الأُخْرَى تَرَى مَا أَصْنَعُ؟ فَقَالَ: “وَیْحَکِ، أَوَهَبِلْتِ، أَوَجَنَّةٌ وَاحِدَةٌ هِیَ؟ إِنَّهَا جِنَانٌ کَثِیرَةٌ، وَإِنَّهُ لَفِی جَنَّةِ الفِرْدَوْسِ”» (ح 6550)
«از عبدالله بن محمد، از معاویة بن عمرو، از ابواسحاق (ابراهیم بن محمد فزاری)؛ از حمید، برای من چنین روایت شده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: حارثهس که پسری نابالغ بود، در جنگ بَدر به شهادت رسید؛ مادرش به نزد رسول خدا ج آمد وگفت: ای فرستادهی خدا! همانا، مرتبه و مقام حارثه را با من میدانی؛ اگر وی در بهشت باشد، شکیبایی ورزم و به امید ثواب باشم و اگر در جایی دیگر باشد، خود میبینی که چه حالتی دارم. آن حضرت ج فرمود: «وای بر تو! آیا عقل از سرت رفته است؟ آیا بهشت یکی است؟ همانا بهشتها، زیاد میباشد؛ و بیگمان، حارثه در بهشت فردوس است (که برترین بهشت میباشد)».
* در باب «القائلة بعد الجمعة»:[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُقْبَةَ الشَّیْبَانِیُّ الکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ الفَزَارِیُّ، عَنْ حُمَیْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسًا، یَقُولُ: “کُنَّا نُبَکِّرُ إِلَى الجُمُعَةِ، ثُمَّ نَقِیلُ”» (ح 940)
«محمد بن عقبة شیبانی کوفی، از ابواسحاق فزاری (ابراهیم بن محمد)، از حمید برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: «ما نماز جمعه را پیشتر میگزاردیم و سپس قیلوله میکردیم». [در این حدیث، ابراهیم بن محمد فزاری، با یک واسطه، استاد امام بخاری میباشد.]
* در باب «الجنّة تحت بارقة السیوف»:[9]
«حَدَّثَنَا خَلَّادُ بْنُ یَحْیَى، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ طَهْمَانَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: “نَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ فِی زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، وَأَطْعَمَ عَلَیْهَا یَوْمَئِذٍ خُبْزًا وَلَحْمًا، وَکَانَتْ تَفْخَرُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَکَانَتْ تَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ أَنْکَحَنِی فِی السَّمَاءِ”» (ح 2818)
«عبدالله بن محمد، از معاویة بن عمرو، از ابواسحاق (ابراهیم بن محمد فزاری)، از موسی بن عقبة، از سالم ابوالنضر، آزاده و کاتب عمر بن عبیدالله، برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن ابی اوفیس به عمر بن عبیدالله نوشت که رسول خدا ج فرموده است: «بدانید که همانا بهشت در زیر سایهی شمشیرها است».
* باب «الحور العین وصفتهنّ».[10]
* باب «التحریض علی القتال».[11]
* باب «غایة السبق للخیل المضمّرة».[12]
* باب «غزوة المرأة فی البحر».[13]
* باب «دعاء النبیّ ج الی الاسلام والنبوة»[14].
به هر حال، روایات ابواسحاق ابراهیم بن محمد فزاری در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 23 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی ابراهیم بن محمد فزاری را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 1/1/321؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/57؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 1/281؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/23؛ «الکاشف»، علامه ذهبی 1/89؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 1/404؛ «تهذیب التهذیب»، حافظ ابن حجر عسقلانی 1/131؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/63؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 27؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/307؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/17
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/273 و 274
[3]- «تهذیب التهذیب» 1/132
[4]- «جامع المسانید» 2/384
[5]- «عقود الجمان»، ص 98
[6]- «جامع المسانید» 2/177
[7]- «الجامع الصحیح» امام بخاری، 2/970
[8]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/128
[9]- همان 1/395
[10]- همامن 1/292
[11]- همان 1/397
[12]- همان 1/402
[13]- همان 1/403
[14]- همان 1/413