87- مَخْلَد بن یزید حَرّانی/[1]
[متوفّای 193 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، مَخْلَد بن یزید قرشی حرّانی میباشد. در مورد کنیهی وی، اختلاف است: برخی، «ابویحیی»، برخی «ابوخداش»، برخی دیگر «ابوالحسن»، و برخی هم، «ابوخالد» گفتهاند.
از کسانی که مخلد بن یزید، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
یحیی بن سعید انصاری؛ حریز بن عثمان رحبی؛ اوزاعی؛ ابن جریج؛ یونس بن اسحاق؛ اسرائیل بن یونس؛ سعید بن عبدالعزیز؛ حنظلة بن ابوسفیان؛ عبدالله بن علاء بن زبر؛ مالک بن مغول؛ مسعر بن کدام؛ و دیگران.
و از مَخْلَد بن یزید حرّانی نیز این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ ابوجعفر نفیلی؛ دو پسر ابوشیبة (ابوبکر و عثمان)؛ عبدالحمید بن محمّد بن مستام؛ ابوأمیّة عمرو بن هشام؛ محمد بن سلام بیکندی؛ عبدالله بن عبدالصمد بن ابوخداش موصلی؛ علی بن میمون عطار؛ یعقوب بن سفیان؛ یعقوب بن کعب أنطاکی؛ احمد بن بکار حرّانی؛ و دیگران.
اثرم به نقل از احمد بن حنبل گوید: «لا بأس به»؛ «در روایات و احادیث مَخْلد بن یزید حرّانی، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گفته است: «ثقة»؛ «مخلد بن یزید، فردی مؤثق و قوی و مطمئن و قابل اعتماد میباشد».
ابوداود و یعقوب بن سفیان نیز بدین سان، او را ستودهاند و به بیان تعریف و تمجید و وثاقت و صداقت ودرستی و اعتماد وی پرداختهاند. ابواتم رازی گوید: «صدوق»؛ «مخلد بن یزید، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و شریف و وفادار و امین میباشد».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، وی را در زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد ذکر کرده است.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، مخلد بن یزید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/، ذکر نموده است.
نگارنده گوید:
مخلد بن یزید حّرانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[4]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدٌ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَطَاءً، یَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَوْ أَنَّ لِابْنِ آدَمَ مِثْلَ وَادٍ مَالًا لَأَحَبَّ أَنَّ لَهُ إِلَیْهِ مِثْلَهُ، وَلاَ یَمْلَأُ عَیْنَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «فَلاَ أَدْرِی مِنَ القُرْآنِ هُوَ أَمْ لاَ»، قَالَ: وَسَمِعْتُ ابْنَ الزُّبَیْرِ، یَقُولُ ذَلِکَ عَلَى المِنْبَرِ»(ح 6437)
«محمد، از مخلد بن یزید حرّانی، از ابن جریج، از عطاء برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن عباسب شنیدم که میگفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «اگر فرزند آدم مانند یک درّه پر از مال داشته باشد، باز هم دوست دارد که به مثل آن داشته باشد؛ و فقط خاک است که چشم او را پر میکند؛ و هر کس توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد. ابن عباسب گوید: نمیدانم که این گفته، از آیات (منسوخ التلاوة) قرآن است یا نه؟
عطاء گوید: از ابن زبیر شنیدم که همین مطلب را بر منبر میگفت».
* در باب «لا یقیم الرجل أخاه یوم الجمعة ویقعد فی مکانه»[5]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلَّامٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ یَزِیدَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ نَافِعًا، یَقُولُ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، یَقُولُ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقِیمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ، وَیَجْلِسَ فِیهِ»، قُلْتُ لِنَافِعٍ: الجُمُعَةَ؟ قَالَ: الجُمُعَةَ وَغَیْرَهَا»(ح 911)
«محمد، از مخلد بن یزید حرّانی، از ابن جریج برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نافع شنیدم که میگفت: از ابن عمرب شنیدم که میگفت: رسول خدا ج از این منع کرد که شخص، برادر خود را از جایش بلند کند و خود در جای او بنشیند. از نافع پرسیدم: آیا این قضیه، در نماز جمعه است؟ وی گفت: در نماز جمعه و دیگر نمازها است».
* در باب «اذا قال: أرضی أو بستانی، صدقة لله عن أمّی؛ فهو جائز. وان لم یبیّن لمن ذلک»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدُ بْنُ یَزِیدَ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی یَعْلَى، أَنَّهُ سَمِعَ عِکْرِمَةَ، یَقُولُ: أَنْبَأَنَا ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ تُوُفِّیَتْ أُمُّهُ وَهُوَ غَائِبٌ عَنْهَا، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمِّی تُوُفِّیَتْ وَأَنَا غَائِبٌ عَنْهَا، أَیَنْفَعُهَا شَیْءٌ إِنْ تَصَدَّقْتُ بِهِ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قَالَ: فَإِنِّی أُشْهِدُکَ أَنَّ حَائِطِیَ المِخْرَافَ صَدَقَةٌ عَلَیْهَا»(ح 2756)
«محمد بن سلام، از مخلد بن یزید، از ابن جریج، از یعلی، از عکرمه، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: مادر سعد بن عبادةس وفات کرد و او در وقت مرگ مادرش، حاضر نبود. ویگفت: ای رسول خدا ج! مادرم وفات کرد و من در وقت مرگش حاضر نبودم. آیا به او ثوابی میرسد اگر از جانب او صدقه دهم؟ آن حضرت ج فرمود: «آری». سعد گفت: بیگمان، من، شما را شاهد میگیرم که باغ من (به نام مخراف) از جانب مادرم، صدقه است».
* در باب «اذا قال احدکم: آمین والملائکة فی السماء آمین، فوافقت احداهما الأخری، غفر له ما تقدّم من ذنبه»[7].
* در باب «شرب الأعلی الی الکعبین»[8].
* در باب «الخروج فی التجارة»[9].
* در باب «الاحتباء فی ثوب واحد»[10].
[1]- بیوگرافی «مَخْلَد بن یزید حرّانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/437؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/725؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/398؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/237؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/186؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/128؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/167؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/495؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 318؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/507
[2]- «تهذیب التهذیب» 10/69 و 70
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 144
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/952
[5]- همان 1/124
[6]- همان 1/386
[7]- همان 1/458
[8]- همان 1/318
[9]- همان 1/277
[10]- همان 2/866
86- محمد بن میمون مَروزی، ابوحمزة سُکری حنفی/[1]
[متوفّای 167 یا 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ خراسان: محمد بن میمون مروزی میباشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
زیاد بن علاقة؛ ابواسحاق؛ عبدالملک بن عمیر؛ منصور بن معتمر؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و طلایه داران عرصهی روایت و درایت.
و از محمد بن میمون نیز، این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
عبدالله بن مبارک؛ عبدان بن عثمان؛ نعیم بن حماد؛ و دیگران. ابوحمزة محمد بن میمون، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، درستکار و امین، شریف و بزرگوار، نجیب و محترم، صادق و معتبر، سخاوتمند و آزاده، بزرگ منش و گشاده دست، دارای سعهی صدر و علوّ طبع و دست و دل باز و سخی بود؛ و در کنار اینها، شیرین سخن نیز بود؛ از این رو، به «سُکّری» ملقّب گردیده است.
یحیی بن معین، او را روایت کنندهای ثقه و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.
خود ابوحمزة محمد بن میمون گوید: «ما شبعتُ منذ ثلاثین سنة الّا ان یکون لی ضیف»؛ «مدت سی سال است که از خوردن سیر نشدهام، مگر آن که میهمان داشتهام».
عباس بن مصعب گوید: «کان ابوحمزة مجاب الدعوة»؛ «ابوحمزة محمد بن میمون، مستجاب الدعوة بود و دعاهایش به بارگاه الهی، پذیرفته میشد».
وی به سال 167 یا 168 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه ذهبی، در ادامه گوید: احادیث و روایات ابوحمزة محمد بن میمون، با اِسناد عالی، در صحیح بخاری وجود دارد؛ و همچنین، روایات وی، با اسناد عالی، از طریق اجازهی خود ابوحمزة به شاگرانش، وجود دارد. [اجازه: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمهی فیض محمد بلوچ؛ صص 285-288]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر ابوحمزة محمد بن میمون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: ابوحمزة محمد بن میمون، از ابوحنیفه/ شنیده است که میگفت: «اذا جاء الحدیث صحیح الاسناد عن رسول الله ج، أخذناه؛ واذا جاء عن أصحابه، تخیّرنا ولم نخرج من قولهم؛ واذا جاء عن التابعین، زاحمناهم»؛ «هرگاه، حدیثی با اسناد صحیح، از رسول خداج وجود داشته باشد، بدان عمل میکنیم و آن را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار میدهیم؛ و هرگاه از صحابه و یاران رسول خدا ج اثری وجود داشته باشد، یکی از اقوال و گفتار آنان را برای عمل انتخاب میکنیم و پا را از گفتار آنان فراتر نمیگذاریم و از محدوده و قلمرو اقوال آنان، بیرون نمیرویم؛ و هرگاه از تابعین، قولی به ما رسیده باشد، در آن صورت با آنها، به رقابت میپردازیم و همچون آنان، به اظهارنظر و بیان دیدگاه میپردازیم».
خالد بن صبیح گوید: «سمعتُ ابا حمزة السکّری یقول غیر مرّة: هذا الذی سمعتُ من ابی حنیفة، أحبّ الیّ من مائة ألف»؛ «از ابوحمزة سکری، چندین بار شنیدم که میگفت: این چیزی که از امام ابوحنیفه/ شنیدهام، برایم بهتر و خوشایندتر و محبوبتر و زیبندهتر از صد هزار (درهم) است».
ابوالعلاء گوید: صاعد بن محمد، از ابوحمزة سکری روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحداً قطّ من العلماء أحسن قولاً فی أصحاب رسول الله ج من أبی حنیفة؛ وکان یعطی کلّ ذی حقّ حقّه من الفضل. وما ذکره واحد منهم بالنقص حتی مضی لسبیله»؛ «از میان علماء و صاحب نظران اسلامی، هرگز گفتار هیچ کسی را در مورد یاران رسول خدا ج (صحابه)، بهتر و خوشایندتر از گفتار ابوحنیفه/ ندیدهام؛ به راستی او چنانکه باید، منزلت و عظمت و فضل و برتری هر یک از صحابه را به خوبی شناخته بود و به گونهی لازم، به قدر و شأن آنها، پی برده بود؛ و هرگز تا زمانی که جان در بدن داشت و در قید حیات بود، یکی از آنها را به بدی یاد نکرد».
و علماء و صاحب نظرانی که در ذیل، بدانها اشاره میشود، از آن دسته از کسانی میباشند که ابوحمزة محمد بن میمون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند:
1- حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4].
2- حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5].
3- علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[6]و[7].
نگارنده گوید:
ابوحمزة سُکری، از ابوحنیفه، از حسن بن عبیدالله، از شعبی، از نعمان بن بشیرس روایت کرده است که رسول خدا ج فرمودهاند: «اِنّ فی الانسان مضغة، اذا صلحت، صلح بها سائر الجسد؛ واذا سقمت، سقم بها سائر الجسد؛ ألا وهی القلب»؛ «در پیکر انسان، پاره گوشتی است که وقتی اصلاح پذیرد، تمام وجود انسان، رو به عدالت و شایستگی میرود؛ و هنگامی که به تباهی گراید، همهی تن تباه میگردد. هان بدانید که آن پاره گوشت، قلب انسان است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رمیح، از خلف بن شاذان، از عمویش، از ابوحمزة سکری، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
ابوحمزة سکّری محمد بن میمون مروزی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من أجاب الی کراع»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ دُعِیتُ إِلَى کُرَاعٍ لَأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ»»(ح 5178)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، از ابوحازم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «اگر به میهمانی پاچه، فراخوانده شوم، آن را میپذیرم؛ و اگر پاچهی گوسفندی هدیه داده شوم، باز هم آن را قبول میکنم».
* در باب «اشدّ الناس بلاءً، الانبیاء؛ ثم الأمثل فالأمثل»[10]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ، عَنِ الحَارِثِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یُوعَکُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّکَ لَتُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا؟ قَالَ: «أَجَلْ، إِنِّی أُوعَکُ کَمَا یُوعَکُ رَجُلاَنِ مِنْکُمْ» قُلْتُ: ذَلِکَ أَنَّ لَکَ أَجْرَیْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، ذَلِکَ کَذَلِکَ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُصِیبُهُ أَذًى، شَوْکَةٌ فَمَا فَوْقَهَا، إِلَّا کَفَّرَ اللَّهُ بِهَا سَیِّئَاتِهِ، کَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا»»(ح 5648)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، ازابراهیم تیمی، از حارث بن سوید، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد رسول خدا ج آمدم و حال آن که ایشان تب داشت. گفتم: ای رسول خدا ج! همانا تب شما، تب بسیار شدیدی است. فرمود: آری، بیگمان، تب دارم مانند این که دو نفر از شما، تب داشته باشد». گفتم: این به آن سبب است که تو را دو پاداش است؟ فرمود: «آری. همین طور است. هیچ مسلمانی نیست که او را رنجی برسد و یا خاری به پایش فرو رود، مگر آن که خداوند، گناهان او را میپوشاند؛ همچنانکه درخت، برگش را میریزاند».
* در باب «ما یقول اذا أصبح»[11]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الحُرِّ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا» فَإِذَا اسْتَیْقَظَ قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»»(ح 6325)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از منصور، از ربعی بن حراش، از خرشة بن حُرّ، از ابوذرس برای ما روایت کرده و گفته است: چون رسول خدا ج در شب، به خوابگاه خود میرفت؛ میفرمود: «اللهم باسمک اموت واحیی»؛ «بار خدایا! به نام تو، میمیرم و زنده میشوم». و هرگاه بیدار میشد، میفرمود: «الحمد الله الذی احیانا بعد ما اماتنا والیه النشور»؛ «حمد و ستایش از آن خدایی است که پس از مردن، ما را زنده کرد؛ و بازگشت، به سوی اوست».
* در باب «ما یحذّر من زهرة الدنیا والتنا فس فیها»[12].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾ [الأحزاب: 38]»[13].
* در باب «من قام لجنازة یهودیّ»[14].
* در باب «تحریم تجارة الخمر فی المسجد»[15].
* در باب «من توضّأ فی الجنابة، ثم غسل سائر جسده»[16].
* در باب «الصوم لمن خاف علی نفسه العزوبة»[17].
* در باب «الخصومة فی البئر والقضاء فیها»[18].
* در باب «کتابة الامام الناس»[19].
* در باب «ما ذکر من درع النبیّ ج وعصاه وسیفه»[20].
* در باب «اثم من عاهد ثم غدر»[21].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[22].
* در باب «صفة النبیّ ج »[23].
* در باب «انشقاق القمر»[24].
به هر حال، روایات «ابوحمزة سُکّری محمد بن میمون مروزی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن میمون مروزی، ابوحمزة سُکری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/234؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/1098؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/81؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/385؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/420؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/429؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/102؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/139؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/284؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 309؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/264؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/371؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/450
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/230
[3]- «الجواهر المضیة» 2/249 و 250
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 92
[6]- «عقود الجمان» ص 96
[7]- «المناقب»، کردری 2/237
[8]- «جامع المسانید» 1/114
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/778
[10]- همان 2/843
[11]- همان 2/936
[12]- همان 4/951 و 952
[13]- همان 2/977
[14]- همان 1/175
[15]- همان 1/65
[16]- همان 1/41
[17]- همان 1/255
[18]- همان 1/317
[19]- همان 1/430
[20]- همان 1/438
[21]- همان 1/451
[22]- همان 1/464
[23]- همان 1/503
[24]- همان 1/546
85- محمد بن فُضیل بن غَزوان حنفی/[1]
[متوفّای 195 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ و روایت کنندهی حدیث: محمد بن فُضیل بن غزوان (بن جریر)، ابوعبدالرحمن ضبّی کوفی و مصنّف کتاب «الزهد»، کتاب «الدعاء» و غیره میباشد.
از کسانی که محمد بن فُضیل بن غزوان به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
پدرش (فضیل بن غزوان)؛ بیان بن بشر؛ ابراهیم هجری؛ حبیب بن ابوعمرة؛ حصین بن عبدالرحمن؛ عاصم احول؛ و کسان دیگر غیر از اینها.
و از محمد بن فُضیل نیز، این افراد، حدیث روایت کردهاند:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ احمد بن بدیل؛ حسن بن عرفة؛ ابوسعید اشجّ؛ فلّاس؛ علی بن حرب؛ احمد بن عبدالجبار عُطاردی و کسان دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.
محمد بن فُضیل بن غزوان، یکی از علماء و صاحب نظران عرصهی روایت و درایت، و اندیشمندان و فرهیختگان عرصهی حدیث و دانایان و آگاهان به این فن بود که یحیی بن معین نیز، وی را از زمرهی راویان مؤثق و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.
احمد بن حنبل گوید: «حسن الحدیث شیعی»؛ «احادیث و روایات محمد بن فُضیل، در درجهی حَسَن قرار دارند؛ و وی از زمرهی کسانی بود که قائل به برتری و تفوّق علی بن ابی طالبس بر عثمان بن عفّانس هستند».
علامه ذهبی در ادامه گوید: «کان مُتوالیاً فقط؛ قرأ القرآن علی حمزة؛ وقد دخل علی منصور لیسمع منه، فوجده مریضاً»؛ «محمد بن فضیل؛ فقط گرایش به این داشت که علی بن ابی طالبس بر عثمان بن عفّانس برتر است و در تمامی جنگهای خویش، حق به جانب بوده است و دیگران بر غیر حق بودهاند؛ او فن قرائت را به نزد حمزة الزیّات فراگرفت و بر منصور نیز وارد شد تا از او، به سماع حدیث بپردازد؛ ولی او را مریض و بیمار و ناخوش و دردمند یافت».
و سرانجام، محمد بن فضیل، به سال 195 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، محمد بن فُضیل بن غزوان را در شمار راویان قوی و مؤثّق و مطمئن و قابل اعتماد ذکر نموده است.
و نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث محمد بن فُضیل، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد است».
ابن شاهین هم، در کتاب «الثقات» گفته است: علی بن مدینی گوید: «کان ثقةً ثبتاً فی الحدیث»؛ «محمد بن فُضیل بن غزوان، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و درستکار و معتبر و امانت دار در حدیث میباشد».
شیخ الحدیث محمد زکریا کاند هلوی نیز در کتاب «مقدمة لامع الدراری»[4]، محمد بن فُضیل بن غزوان را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف و یکی از اساتید امام بخاری ذکر کرده و در ادامه گفته است: «و کذا محمد بن فُضیل، من رواة الستة»؛ «و بدین سان، محمد بن فُضیل، یکی از راویان صحاح شش گانه نیز میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، محمد بن فُضیل را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند قرار داده است.
و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[7]، به ذکر محمد بن فُضیل بن غزوان پرداخته و او را از اندیشمندان و فرهیختگان احناف، برشمرده است.
نگارنده گوید:
محمد بن فُضیل بن غَزوان/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الاذان بعد ذهاب الوقت»[8]
«حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُصَیْنٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: سِرْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیْلَةً، فَقَالَ: بَعْضُ القَوْمِ: لَوْ عَرَّسْتَ بِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَخَافُ أَنْ تَنَامُوا عَنِ الصَّلاَةِ» قَالَ بِلاَلٌ: أَنَا أُوقِظُکُمْ، فَاضْطَجَعُوا، وَأَسْنَدَ بِلاَلٌ ظَهْرَهُ إِلَى رَاحِلَتِهِ، فَغَلَبَتْهُ عَیْنَاهُ فَنَامَ، فَاسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ طَلَعَ حَاجِبُ الشَّمْسِ، فَقَالَ: «یَا بِلاَلُ، أَیْنَ مَا قُلْتَ؟» قَالَ: مَا أُلْقِیَتْ عَلَیَّ نَوْمَةٌ مِثْلُهَا قَطُّ، قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ قَبَضَ أَرْوَاحَکُمْ حِینَ شَاءَ، وَرَدَّهَا عَلَیْکُمْ حِینَ شَاءَ، یَا بِلاَلُ، قُمْ فَأَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالصَّلاَةِ» فَتَوَضَّأَ، فَلَمَّا ارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ وَابْیَاضَّتْ، قَامَ فَصَلَّى»(ح 595)
«عمران بن میسرة، از محمد بن فُضیل بن غزوان، از حُصین، از عبدالله بن ابوقتادة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: «شبی همسفر رسول خداج بودیم. گروهی گفتند: چه خوب بود اگر برای خواب، توقف میکردیم. رسول خدا ج فرمود: «میترسم برای نماز صبح بیدار نشویم». بلالس گفت: من شما را بیدار میکنم. مردم دراز کشیدند و خوابیدند. بلالس هم نشست و به شترش تکیه زد. دیری نگذشت که خواب بر او نیز غلبه کرد. رسول خدا ج زمانی از خواب بیدار شد که آفتاب طلوع کرده بود. آنگاه خطاب به بلالس فرمود: «کجاست آنچه وعده نمودی؟»! بلالس گفت: ای رسول خدا ج! من هرگز چنین به خواب نرفته بودم. رسول خدا ج فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد، ارواح شما را قبض میکند و هرگاه بخواهد، برمی گرداند. ای بلال! اکنون برخیز و اذان بگو». سپس آن حضرت ج وضو گرفت و پس از بلند شدن آفتاب، نماز را اقامه نمود».
* در باب «غزوة الحدیبیّة»[9]
«حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِشْکَابَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنِ العَلاَءِ بْنِ المُسَیِّبِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَقِیتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَقُلْتُ: “طُوبَى لَکَ، صَحِبْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَایَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فَقَالَ: یَا ابْنَ أَخِی، إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ ”»(ح 4170)
«احمد بن اِشکاب، از محمد بن فُضیل بن غزوان، از علاء بن مسیّب، از پدرش، برای ما روایت کرده که وی گفته است: براء بن عازبس را ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حال تو! از مصاحبت با رسول خدا ج بهرهمند شدی و با او در زیر درخت، بیعت کردی. ویگفت: ای پسر برادر! تو نمیدانی که ما پس از آن حضرت ج چه پدید آوردیم».
* در باب «غزوة موتة مِن أرض الشام»[10]
«حَدَّثَنِی عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنْ حُصَیْنٍ، عَنْ عَامِرٍ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أُغْمِیَ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ رَوَاحَةَ، فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ عَمْرَةُ تَبْکِی وَاجَبَلاَهْ، وَاکَذَا وَاکَذَا، تُعَدِّدُ عَلَیْهِ، فَقَالَ حِینَ أَفَاقَ: “مَا قُلْتِ شَیْئًا إِلَّا قِیلَ لِی: آنْتَ کَذَلِکَ”»(ح 4267)
«عمران بن میسرة، از محمد بن فضیل بن غزوان، از حصین، از عامر، از نعمان بن بشیرس برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن رواحهس دچار بیهوشی شد؛ خواهرش، عمرة گریست و گفت: وای کوه من! وای چنین و وای چنان. و صفات وی را برشمرد. هنگامی که ابن رواحهس به هوش آمد، گفت: آنچه تو به من گفتی؛ جز آن نبود که از (نظر اهانت) به من گفته میشد: آیا تو واقعاً چنین هستی که خواهرت تو را بدان وصف میکند».
* در باب «صوم رمضان احتساباً من الایمان»[11].
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[12].
* در باب «الأذان بعد ذهاب الوقت»[13].
* در باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة»[14].
* در باب «لایردّ السلام فی الصلاة»[15].
* در باب «من جلس عند المصیبة یعرف فیه الحزن»[16].
* در باب «الحلق والتقصیر عند الاِحلال»[17].
* در باب «فضل التسبیح»[18].
* در باب «کیف کان عیش النبی ج وأصحابه وتخلّیهم من الدنیا»[19].
به هر حال، روایات «محمد بن فُضیل بن غزوان»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن فضیل بن غزوان» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/207؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/674؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/57؛ «سیر أعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/173؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/9؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/103؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/359؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/89؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/124؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/155؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 304؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 136؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/344؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/447
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/315
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/360
[4]- «مقدمة لامع الدراری، علی جامع البخاری» 1/67
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 96
[6]- «المناقب»، کردری 2/223
[7]- «الجواهر المضیة» 2/111
[8]- «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/83
[9]- همان 2/599
[10]- همان 2/611
[11]- همان 1/10
[12]- همان 1/63
[13]- همان 1/83
[14]- همان 1/160
[15]- همان 1/162
[16]- همان 1/173
[17]- همان 1/233
[18]- همان 2/948
[19]- همان 2/956
84- محمد بن ابراهیم بن أبی عَدی بصری/[1]
[متوفّای 194 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و قوی: ابوعمرو محمد بن ابراهیم بن ابی عدی میباشد. برخی گفتهاند که «ابوعدی»، کینهی ابراهیم بوده است.
محمد بن ابوعدی بصری، از این بزرگان عرصهی علم و دانش، به نقل روایت پرداخته است:
حُمید طویل؛ داود بن ابوهند؛ ابن عون؛ عَؤف اعرابی؛ حسین معلّم؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که از محمد بن ابوعدی، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ فلاس؛ بندار؛ محمد بن مثنّی؛ حسن زعفرانی؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابوحاتم رازی و دیگران، محمد بن ابوعدی بصری را فردی مؤثّق و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کردهاند و او را روایت کنندهای درستکار و شریف دانستهاند.
وی، به سال 194 ه . ق در 80 سالگی، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابوحاتم و نسایی گفتهاند: «ثقة»؛ «محمد بن ابوعدی بصری، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
ابن سعد گوید: «کان ثقة»؛ «ابن ابوعدی، یکی از روایت کنندگان ثقه و مطمئن و قوی و مورد اعتماد بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
عمرو بن علی گوید: «سمعتُ عبدالرحمن بن مهدی - وذکر ابن ابی عدی - فأحسن الثناء علیه؛ وسمعتُ معاذ بن معاذ یحسن الثناء علیه»؛ «از عبدالرحمن بن مهدی و معاذ بن معاذ، شنیدم که به ذکر محمد بن ابوعدی بصری پرداختند و به زیبایی هر چه تمام، او را مدح و ستایش و تعریف و تمجید و سپاس و تقدیر نمودند».
و علاوه از اینها، محمد بن ابوعدی، از آن دسته از روایت کنندگانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از وی حدیث روایت نمودهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، محمد بن ابوعدی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «عهد الله عزّو جلّ»[6]
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ سُلَیْمَانَ، وَمَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ کَاذِبَةٍ، یَقْتَطِعَ بِهَا مَالَ رَجُلٍ مُسْلِمٍ - أَوْ قَالَ: أَخِیهِ - لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ ”فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَصْدِیقَهُ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ﴾ [آل عمران: 77]، قَالَ سُلَیْمَانُ، فِی حَدِیثِهِ: فَمَرَّ الأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ، فَقَالَ: مَا یُحَدِّثُکُمْ عَبْدُ اللَّهِ؟ قَالُوا لَهُ، فَقَالَ الأَشْعَثُ: نَزَلَتْ فِیَّ وَفِی صَاحِبٍ لِی، فِی بِئْرٍ کَانَتْ بَیْنَنَا»(ح 6659 و 6660)
«محمد بن بشار، از محمد بن ابوعدی بصری، از شعبة، از سلیمان و منصور، از ابووائل، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «کسی که به دروغ سوگند بخورد تا مال مسلمانی را از چنگش به در آورد؛ - یا گفت: - مال برادرش را تصاحب کند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که بر وی خشمگین میباشد».
خداوند نیز در تصدیق فرمودهی رسول خدا ج، این آیه را نازل کرد: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [آل عمران: 77] «کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خویش را به بهای ناچیزی میفروشند، آنان را در آخرت، بهرهای نیست».
سلیمان، در حدیث خود گفته است: اشعث بن قیس، عبور کرد و گفت: عبدالله بن مسعودس، به شما چه گفت؟ به وی گفتند: اشعث گفت: این آیه، دربارهی من و همکار من نازل شده است که دربارهی چاهی، دعوا داشتیم».
* در باب «التلبیة اذا إنحدر فی الوادی»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَذَکَرُوا الدَّجَّالَ أَنَّهُ قَالَ: مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ کَافِرٌ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَمْ أَسْمَعْهُ وَلَکِنَّهُ قَالَ: «أَمَّا مُوسَى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ إِذْ انْحَدَرَ فِی الوَادِی یُلَبِّی»»(ح 1555)
«محمد بن مثنّی، از محمد بن ابوعدی، از ابن عون، از مجاهد برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما در نزد عبدالله بن عباسب بودیم که سخن از دجّال به میان آمد. گفتند: آن حضرت ج فرمود: «میان دو چشم او، کافر نوشته شده است». ابن عباسب گفت: من، این را از پیامبر ج نشنیدم؛ ولی شنیدم که آن حضرت ج فرمود: «امّا موسی: گویا هم اکنون او را میبینم که لبیک گویان به سوی وادی، سرازیر است».
* در باب «من أخفّ الصلاة عند بکاء الصبیّ»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لَأَدْخُلُ فِی الصَّلاَةِ، فَأُرِیدُ إِطَالَتَهَا، فَأَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ، فَأَتَجَوَّزُ مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وَجْدِ أُمِّهِ مِنْ بُکَائِهِ» وَقَالَ مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبَانُ، حَدَّثَنَا قَتَادَةُ، حَدَّثَنَا أَنَسٌ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلَهُ»(ح 710)
«محمد بن بشار، از محمد بن ابوعدی، از سعید، از قتادة، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «من در نماز داخل میشوم و دوست دارم که آن را طولانی کنم ولی چون گریهی کودکی را میشنوم، آن را کوتاه میگردانم؛ زیرا میدانم که گریهی او، موجب اندوه شدید مادرش میشود».
* در باب «الحلال بیّن والحرام بیّن؛ وبینهما مشتبهات»[9].
* در باب «ذکر القین والحدّاد»[10].
* در باب «اخراج اهل المعاصی والخصوم من البیوت بعد المعرفة»[11].
* در باب «القلیل من الهبة»[12].
* در باب «اذا ادّعی أو قذف، فله أن یلتمس البیّنة وینطلق لطلب البیّنة»[13].
* در باب «العون بالمدد»[14].
* در باب «ذکر الملائکة»[15].
* در باب «ذکر الجنّ وثوابهم وعقابهم»[16].
* در باب «حدیث الغار»[17].
* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[18].
به هر حال، روایات «محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 23 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن ابراهیم بن ابوعدی بصری/» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/23؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/636؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/16؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/12؛ «سیر أعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/220؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/647؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/50؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/19؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 276؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 141؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/434
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/324
[3]- «تهذیب التهذیب» 9/12 و 13
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 91
[5]- «المناقب»، کردری 2/228
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/985
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/210
[8]- همان 1/98
[9]- همان 1/275
[10]- همان 1/280
[11]- همان 1/326
[12]- همان 1/349
[13]- همان 1/367
[14]- همان 1/431
[15]- همان 1/457
[16]- همان 1/467
[17]- همان 1/493
[18]- همان 1/504
83- محمد بن عبدالله بن مُثنّی أوسی/[1]
[متوفّای 215 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ و قاضی بصره: ابوعبدالله محمد بن مثنّی بن عبدالله بن انس بن مالک بن نضر نجّاری اَوسی میباشد که از سلیمان تیمی، حمید طویل، ابن عون، سعید جریری، ابن جریج، ابن ابوعروبة و کسان دیگر غیر از آنها، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از محمد بن عبدالله اوسی، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ اسماعیل سمویة؛ محمد بن بشار بندار؛ ابوحاتم رازی؛ اسماعیل قاضی؛ ابومسلم الکجی - آخرین بازمانده از شاگردان وی -؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین و دیگران، محمد بن عبدالله اوسی را ثقه و معتبر و قوی و مطمئن معرفی کردهاند.
ابوحاتم رازی گوید: «لم أر من الأئمّة الاثلاثة: احمد بن حنبل، ومحمد بن عبدالله الانصاری وسلیمان بن داود الهاشمی»؛ «از ائمه و پیشوایان دینی، فقط سه نفر را دیدهام که عبارتند از: احمد بن حنبل؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ و سلیمان بن داود هاشمی».
زکریا ساجی گوید: «رجلٌ جلیلٌ عالمٌ، غلب علیه الرأی؛ لم یکن من فرسان الحدیث مثل یحیی القطّان»؛ «محمد بن عبدالله، مردی جلیل و بزرگوار، والا و ارجمند، عالم و دانشمند، آگاه و دانا و متخصّص و کارشناس است که بر وی، رأی فائق و چیره است؛ (یعنی گرایش به اهل رأی دارد)؛ و مثل یحیی قطّان، از خبرگان و زبردستان حدیث نبود».
ابن قتیبة نیز گفته است: «قلّد الرشیدُ الأنصاریَ قضاء الجانب الشرقی؛ فلمّا استخلف الأمین؛ عزله»؛ «هارون الرشید، قضاوت بخش شرقی را به محمد بن عبدالله اوسی انصاری سپرد؛ و چون امین بر مسند خلافت نشست، او را از قضاوت، برکنار کرد».
خود محمد بن عبدالله اوسی انصاری گفته است: «ولدتُ سنة ثمان عشرة ومائة؛ وما أتیتُ سلطاناً قطا الّا وأنا کاره»؛ «من، به سال 118 ه . ق به دنیا آمدهام و دیده به جهان گشودم؛ و هرگز به نزد سلطان و حاکم و فرمانروا و پادشاهی نرفتهام، مگر از روی اجبار و ناچاری».
محمد بن سعد گوید: «مات فی رجب، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، در ماه رجب، به سال 215 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
علامه ذهبی، در ادامه گوید: «أنبأنا مؤمل بن محمد، اخبرنا الکندی، اخبرنا ابوبکر القاضی، اخبرنا البرمکی، اخبرنا ابن ماسی، اخبرنا الانصاری، حدثنا سلیمان التیمی، أنساًس کان یقرأ: انّی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً»؛ «مؤمّل بن محمد، از کندی، از ابوبکر قاضی، از برمکی، از ابن ماسی، از محمد بن عبدالله انصاری از سلیمان تیمی، برای ما چنین روایت کرده است که انس بن مالکس آیهی ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا﴾ [مریم: 26] را چنین قرائت میکرد: «انّی نذرتُ للرحمن صوماً وصمتاً»؛ (و در قرائت خویش، واژهی «صمتاً» را نیز میافزود)».
[و در این سلسله از سند، نام «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» نیز وجود دارد؛ و این خود، بیانگر جایگاه و مقام شامخ وی، در نزد علماء و صاحب نظران حدیثی است.]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر محمد بن عبدالله انصاری پرداخته و او را در شمار علماء و اندیشمندان احناف قرار داده و گفته است: «أخذ عن زفر. قال الصیمری: ومن أصحاب زفر خاصّة، محمد بن عبدالله الانصاری من ولد أنس بن مالک. وحکی الخطیب: انّه کان من أصحاب زفر وابی یوسف. حکاه عن احمد بن کامل القاضی فیما ذکر اسماعیل بن اسحاق؛ وروی عن شعبة وابن جریج؛ وروی عنه البخاری فی الصحیح عن حمید عن انس؛ رفعه حدیث الربیع: یا انس! کتاب الله القصاص. وهو أحد ثلاثیات البخاری. روی له الائمّة الستة فی کتبهم؛ ووثّقه یحیی بن معین؛ وذکره ابن حبّان فی الثقات»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، از امام زفر (شاگرد امام ابوحنیفه/)، علم و دانش فراگرفته است.
صیمری گوید: یکی از شاگردان شاخص و نخبهی امام زفر، محمد بن عبدالله انصاری - از نوادگان انس بن مالکس - بود.
خطیب بغدادی، از احمد بن کامل قاضی - بنا به آنچه که اسماعیل بن اسحاق ذکر کرده - چنین حکایت نموده است که محمد بن عبدالله انصاری، یکی از شاگردان امام زُفر و امام ابویوسف بوده است.
محمد بن عبدالله انصاری، به نقل روایت، از شعبة و ابن جریج نیز پرداخته است و بخاری هم در کتاب «الجامع الصحیح»، به نقل از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث: «یا انس! کتاب الله القصاص» را از حمید، از انس، از پیامبر ج روایت نموده است. و این حدیث نیز، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری به شمار میآید.
به هر حال، هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، در کتابهای خویش، از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث روایت نمودهاند. و یحیی بن معین نیز وی را مؤثّق و قابل اعتماد معرفی کرده و ابن حبّان هم در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان ثقه و مطمئن و قوی و درستکار ذکر کرده است».
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن عبدالله بن مثنّی اوسی انصاری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الصلح فی الدیة»[4]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ: أَنَّ الرُّبَیِّعَ وَهِیَ ابْنَةُ النَّضْرِ کَسَرَتْ ثَنِیَّةَ جَارِیَةٍ، فَطَلَبُوا الأَرْشَ، وَطَلَبُوا العَفْوَ، فَأَبَوْا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَمَرَهُمْ بِالقِصَاصِ، فَقَالَ أَنَسُ بْنُ النَّضْرِ: أَتُکْسَرُ ثَنِیَّةُ الرُّبَیِّعِ یَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، لاَ تُکْسَرُ ثَنِیَّتُهَا، فَقَالَ: «یَا أَنَسُ کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»، فَرَضِیَ القَوْمُ وَعَفَوْا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَأَبَرَّهُ» زَادَ الفَزَارِیُّ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، فَرَضِیَ القَوْمُ وَقَبِلُوا الأَرْشَ»(ح 2703)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رُبیع دختر نَضْر، دو دندان پیشین دختری را شکست. کسان ربیع از کسان آن دختر خواستند تا خون بهای جراحت را بگیرند و قصاص را عفو نمایند؛ ولی آنها نپذیرفتند. هر دو طرف به نزد رسول خدا ج آمدند و آن حضرت ج نیز به قصاص امر کرد.
انس به نضر گفت: آیا دندان ربیع را میشکنیای رسول خدا ج؟ هرگز؛ سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است که دندان او شکسته نخواهد شد. آن حضرت ج فرمود: «ای انس! حکم خدا، قصاص است». سپس کسان دختر، راضی شدند و عفو کردند. پیامبر ج فرمود: «بیگمان، برخی از بندگان خدا، کسانی هستند که اگر به خدا سوگند یاد کنند، خداوند، سوگندشان را راست میگرداند».
فزاری، به نقل از انس، این را نیز افزوده است که: کسان آن دختر، راضی شدند و بهای جراحت را قبول کردند».
[این حدیث، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨﴾ [البقرة: 178][5]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»»(ح 4499)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «حکم خدا، همین قصاص است».
[این حدیث، شانزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ است. و «حدیث ثلاثی»، به حدیثی گفته میشود که بین راوی و پیامبر ج، سه راوی وجود داشته باشد.]
* در باب «السنّ بالسنّ»[6]
«حَدَّثَنَا الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ «أَنَّ ابْنَةَ النَّضْرِ لَطَمَتْ جَارِیَةً فَکَسَرَتْ ثَنِیَّتَهَا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَرَ بِالقِصَاصِ»»(ح 6894)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که گفت: دختر نَضْر، دختری را سیلی زد و دندانش را شکست؛ از این رو به نزد رسول خدا ج آمدند و پیامبر ج به قصاص امر کرد».
[این حدیث، نوزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «لایجمع بین متفرّق ولا یُفّرق بین مجتمع»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلاَ یُجْمَعُ بَیْنَ مُتَفَرِّقٍ، وَلاَ یُفَرَّقُ بَیْنَ مُجْتَمِعٍ خَشْیَةَ الصَّدَقَةِ»»(ح 1450)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس به وی نوشته بود: آنچه را که رسول خدا ج (در زکات) فرض گردانیده بود: «میان متفرّق [مال دو شریک که جدا جداست] جمع نشود و میان مجتمع [مال دو شریک که با هم یکجا میباشد] تفریق نشود به سبب ترس (از کمی و زیادتی) در صدقه».
* در باب «ما کان من خلیطین فانّهما یتراجعان بینهما بالسویة»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَمَا کَانَ مِنْ خَلِیطَیْنِ، فَإِنَّهُمَا یَتَرَاجَعَانِ بَیْنَهُمَا بِالسَّوِیَّةِ»»(ح 1451)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس، دربارهی آنچه رسول اکرم ج فرض گردانیده است، نوشت: «اگر دو نفر با هم، اموال مشترک داشتند و به آنها زکات تعلّق گرفت، پرداخت زکات را بین خود، به طور مساوی تقسیم نمایند».
* در باب «زکاة الغنم»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ المُثَنَّى الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ هَذَا الکِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى البَحْرَیْنِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذِهِ فَرِیضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى المُسْلِمِینَ، وَالَّتِی أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، «فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ المُسْلِمِینَ عَلَى وَجْهِهَا، فَلْیُعْطِهَا وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلاَ یُعْطِ فِی أَرْبَعٍ وَعِشْرِینَ مِنَ الإِبِلِ، فَمَا دُونَهَا مِنَ الغَنَمِ مِنْ کُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ إِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِینَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاَثِینَ، فَفِیهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاَثِینَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِینَ فَفِیهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِینَ إِلَى سِتِّینَ فَفِیهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّینَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِینَ، فَفِیهَا جَذَعَةٌ فَإِذَا بَلَغَتْ یَعْنِی سِتًّا وَسَبْعِینَ إِلَى تِسْعِینَ، فَفِیهَا بِنْتَا لَبُونٍ فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِیهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِی کُلِّ أَرْبَعِینَ بِنْتُ لَبُونٍ وَفِی کُلِّ خَمْسِینَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلَّا أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ، فَفِیهَا شَاةٌ وَفِی صَدَقَةِ الغَنَمِ فِی سَائِمَتِهَا إِذَا کَانَتْ أَرْبَعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَیْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَیْنِ إِلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِیهَا ثَلاَثُ شِیَاهٍ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِی کُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا کَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِینَ شَاةً وَاحِدَةً، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا وَفِی الرِّقَّةِ رُبْعُ العُشْرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ إِلَّا تِسْعِینَ وَمِائَةً، فَلَیْسَ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا»»(ح 1454)
«محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری، از پدرش، از ثمامة بن عبدالله بن انس، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: هنگامی که ابوبکر صدّیقس وی را به بحرین فرستاد، این نامه را برایش نوشت:
به نام خداوند بخشندهی مهربان
این فریضهی زکات، همان چیزی است که رسول خدا ج بر عهدهی مسلمانان، مقرّر کرده است؛ و همان دستور خداوند بلند مرتبه است به رسولش. بنابر این، از هر مسلمانی که زکات مطالبه میگردد، باید به همان مقدار تعیین شده، پرداخت نماید. و اگر بیشتر از آن، مطالبه نمایند، پرداخت نکند.
در بیست و چهار شتر و کمتر از آن، در مقابل هر پنج شتر، یک گوسفند باید داده شود. از بیست و پنج تا سی و پنج شتر، یک «بنت مخاض» لازم میگردد؛ و از سی و شش تا چهل و پنج شتر، یک «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از چهل و شش تا شصت شتر، یک «حقّه» که آمادهی آبستن است، لازم میگردد؛ و از شصت و یک تا هفتاد و پنج شتر، یک «جذعة» لازم میگردد؛ و از هفتاد و شش تا نود شتر، دو «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از نود و یک تا یکصد و بیست شتر، دو «حقّه» که آمادهی آبستن هستند، لازم میگردد؛ و چون تعداد شتران، از صد و بیست گذشت، برای هر چهل شتر، یک «بنت لبون» و برای هر پنجاه شتر، یک «حقّه» واجب میگردد. و هر کس، فقط چهار شتر دارد، زکات بر وی واجب نیست، مگر این که صاحب آنها بخواهد چیزی صدقه نماید؛ و چون تعداد آنها به پنج شتر برسد، یک گوسفند واجب میگردد.
امّا در مورد زکات گوسفند: اگر گوسفندان در صحرا بچرند، از هر چهل رأس گوسفند تا صد و بیست گوسفند، یکی واجب میگردد؛ و از یکصد و بیست تا دویست رأس، دو رأس گوسفند، و از دویست تا سیصد، سه رأس گوسفند لازم میگردد؛ و هنگامی که تعدادشان از سیصد رأس گذشت، از هر صد گوسفند، یکی لازم میگردد؛ و اگر تعداد گوسفندان کسی از چهل رأس، کمتر باشند، زکات بر او واجب نیست، مگر این که خودش بخواهد چیزی صدقه بدهد.
و اما زکات نقره: یک چهلم است. و اگر فردی فقط یکصد و نود درهم دارد، زکات بر او واجب نیست مگر این که داوطلبانه، چیزی صدقه بدهد».
* در باب «من بلغت عنده صدقة بنت مخاض ولیست عنده»[10]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ فَرِیضَةَ الصَّدَقَةِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الإِبِلِ صَدَقَةُ الجَذَعَةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ، وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ، وَیَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَیْنِ إِنِ اسْتَیْسَرَتَا لَهُ، أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ الحِقَّةُ، وَعِنْدَهُ الجَذَعَةُ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الجَذَعَةُ، وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ إِلَّا بِنْتُ لَبُونٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ لَبُونٍ وَیُعْطِی شَاتَیْنِ أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ مَخَاضٍ وَیُعْطِی مَعَهَا عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ»»(ح 1453)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکر صدّیقس فریضهی زکات را که خداوند به پیامبرش امر کرده بود، برایش چنین نوشت: «هر کس که زکات شترهایش به «جذعه» (بچه شتر چهارساله) رسید و آن را نداشت که پرداخت کند، ولی «حقّه» (بچه شتر سه ساله) در شترانش بود، «حقّه» از او پذیرفته میشود. البته اگر دسترسی داشت، دو گوسفند یا بیست درهم همراه آن پرداخت نماید؛ و هر کس که در زکات شترانش، «حقّه» واجب گردید و «حقّه» در شترانش نبود و «جذعه» وجود داشت، «جذعه» از او پذیرفته میشود. البته زکات گیرنده باید به او بیست درهم یا دو گوسفند، پس بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «حقّه» واجب گردید و در شترانش فقط «بنت لبون» (بچه شتر دو ساله) وجود داشت، «بنت لبون» از وی پذیرفته میشود و دو گوسفند یا بیست درهم نیز (همراه او) بدهد؛ و هر کس که در زکات شترهایش «بنت لبون» واجب گردید و «حقه» داشت، همان از وی پذیرفته میشود و زکات گیرنده به وی، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «بنت لبون» واجب گردید، و وی، بنت لبون نداشت و «بنت مخاض» در شترانش وجود داشت، «بنت مخاض» از وی، پذیرفته میشود. علاوه بر آن، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد».
* در باب «سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا»[11].
* در باب «لا یؤخذ فی الصدقة هرمة ولا ذات عوار ولا تیس الّا ما شاء المصدّق»[12].
* در باب «الشروط فی الوقف»[13].
* در باب «ما ذکر فی درع النبیّ ج وعصاه»[14].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[15].
* در باب «ذکر عباس بن عبدالمطلب»[16].
به هر حال، روایات «محمد بن عبدالله بن مثنّی انصاری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 16 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری /1/132؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/657؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/305؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 3/64؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/244؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/99؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/452؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/443؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 286؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 160؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/294؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/441
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/371
[3]- «الجواهر المضیة» 2/70 و 71
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/372
[5]- همان 2/646
[6]- همان 2/1018
[7]- همان 1/195
[8]- همان 1/195
[9]- همان 1/195
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/195
[11]- همان 1/137
[12]- همان 1/196
[13]- همان 1/382
[14]- همان 1/438
[15]- همان 1/463
[16]- همان 2/526