ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
***
توضیح موضوع: یکی از روشهای استدلال در قرآن کریم که به واسطهی آن قدرت خداوند متعال و راستی و درستی دین حق و قرآن ثابت میشود، استدلال در قالب «تشبیه و مثال» است و خداوند در قرآن کریم میفرماید: «ما از طریق آوردن مثال، حقایق را بیان میکنیم».
هدف از مثال آوردن، توضیح حقایق والا و تشریح امر غائب و غیرمحسوس و معانی کلّی از راه تشبیه به امر حسّی و مشاهدهی جزئیات میباشد.
نمونهی این استدلال در سورهی بقره آمده که هدف از آوردن مثال، بیان حقیقت است. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦﴾ [البقرة: 26]
خداوند در این آیه ثابت میکند که حقایق و واقعیات را با مثال و ذکر ویژگیهای آن توضیح داده است، و به اثبات میرساند و مردم در برخورد با این روش دو گونهاند: برخی را که خداوند دلی تابناک عطا فرموده است، به حق گوش میدهند و تسلیم آن میشوند، و بعضی که دچار کینهتوزی و عناد شدهاند، هر چند دلیل، قوی و محکم باشد، جز بر لجبازی و غوطهور شدن در گمراهی بیشتر، چیزی نصیبشان نمیشود، و همین معنای «یضلّ به کثیراً و یهدی به کثیرا و ما یضلّ به الا الفاسقین» است.
در مثال زدن: تذکّر، تفهیم، تعلیم، بیان و پردهبرداری از حقایق نهفته است و در کتابهای آسمانی پیشین نیز (همانند تورات و انجیل) و در سخنان رسول اکرم ج و صحابهی کرامش فراوان دیده میشود. (در تورات نیز بخشی از آن به نام «امثال سلیمان» وجود دارد).
به هر حال، مثالهای مناسب، نقش فوقالعاده حساس و غیرقابل انکاری برای روشن ساختن حقایق و دلنشین کردن مطالب مختلف دارد؛ گاه میشود که ذکر یک مثالِ مناسب، آنچنان راه را نزدیک و میانبر میکند که زحمت استدلالات فلسفیِ زیادی را از دوش گوینده و شنونده برمیدارد.
و مهمتر اینکه برای تعمیم و گسترش مطالب پیچیدهی علمی در سطح عمومی، راهی جز استفاده از مثالهای مناسب نیست.
نقش مثال را در خاموش کردن افراد لجوج و بهانهگیر نیز نمیتوان انکار کرد. چرا که تشبیه «معقول» به «محسوس» یکی از طرق مؤثر تفهیم مسائل عقلی است.
روی همین جهات در قرآن کریم به مثالهای زیادی برخورد میکنیم که هر یک از دیگری جالبتر و شیرینتر و مؤثرتر است. چرا که قرآن، کتابی است برای همهی انسانها در هر سطح و هر پایهای از تفکر و معلومات، کتابی است در نهایت فصاحت و بلاغت.
بنابراین میتوان گفت که مثال در مباحث مختلف علمی، تربیتی، اجتماعی، اخلاقی و غیر آن، نقشهای مؤثر زیر را دارد که عبارتند از:
1. مثال، مسائل را حسّی میکند و درک آنها را دلچسب و شیرین و اطمینانبخش میسازد.
2. مثال، راه درک و فهم را نزدیک میکند و تأثیر استدلالها را افزایش میدهد و از ضرورت مطرح کردن استدلالهای متعدد و فراوان میکاهد.
3. مثال، مسائل را همگانی میسازد و تودهی مردم در هر حد و پایهای از علم و دانش باشند، از آن بهره میگیرند. بنابراین مثالها به عنوان یک وسیلهی تعمیم علم و فرهنگ، کاربرد غیرقابل انکاری دارند.
4. مثال، درجهی اطمینان به مسائل را بالا میبرد، و به مسائل ذهنی عینیّت میبخشد؛ و کاربرد آنها را در عالم خارج روشن میسازد. و به همین دلیل در میزان باور و پذیرش و اطمینان نسبت به یک مسئله اثر میگذارد.
5. مثال، لجوجان و عنودان را خاموش میسازد و مجال بهانه گیری برای آنها باقی نمیماند.
و نباید فراموش کرد که مثال با این همه نقشهای ارزنده و مؤثرش در صورتی میتواند نقش اساسی خود را ایفا کند که کاملاً موافق و هماهنگ با مطلبی باشد که مثال برای آن انتخاب شده است، و الا گمراهکننده و مخرّب خواهد بود. یعنی به همان نسبت که یک مثال درست و هماهنگ مفید و مؤثر است، یک مثال انحرافی، مخرّب و ویرانگر و گمراه کننده میباشد. و به همین دلیل منافقان و بداندیشان همیشه برای گمراه ساختن مردم و اغفال ساده دلان از مثالهای انحرافی استفاده میکنند و برای دروغ خود از فروغ مثال کمک میگیرند و باید به دقت مراقب اینگونه مثالهای انحرافی و سوء استفاده از مثال باشیم.
امثال قرآن کریم دو قسم هستند:
1- امثالی که برای تفهیم و تعلیم و بیان آورده شدهاند، مثل ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ﴾ [البقرة: 261].
اینگونه از مثالها، برای واضح نمودن و روشن ساختن حقایق و دلنشین کردن مطالب آورده میشوند.
2- قسم دوم از مثالهای قرآن کریم آن است که در فارسی به آن «ضرب المثل» میگویند. این قسم از مثالها، به دو صورت در قرآن کریم آمدهاند: بعضی از آنها پس از نزول قرآن «ضرب المثل» شدند، گویا خود قرآن سازندهی آنها است. مثل: ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠﴾ [الرحمن: 60] و ﴿أَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ﴾ [البقرة: 237].
قسم دوم: آن است که در آنها صراحتاً ضرب المثلی مذکور نیست، اما از مفهوم آیه، ضربالمثل فهمیده میشود (گویا سرچشمهی ضرب المثل مردم هستند، و آیه دلالت بر آنها دارد). به چنین امثالی «امثال کامنه» میگویند.
مثالهای بیشماری در قرآن کریم از این نوع است، به عنوان مثال ضرب المثل مشهور عربی است: «لیس الخبر کالعیان» [شنیدن کی بود مانند دیدن]. این ضرب المثل در آیهی ذیل از قرآن وجود دارد، هنگامی که حضرت ابراهیم به خداوند عرض کرد: شما به من نشان دهید که چگونه مردگان را زنده میفرمائید؟ خداوند پرسید: آیا شما به این قضیه ایمان ندارید؟ حضرت ابراهیم گفت: ﴿بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ﴾ [البقرة: 260]. همچنین ضرب المثل مشهوری است: «لا یُلدغ المؤمن من جُحر مرّتین» [مسلمان از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود]. این ضرب المثل در آیهی 64 سورهی یوسف وجود دارد. هنگامی که برادران یوسف پس از به چاه افکندن او از حضرت یعقوب خواستند که بنیامین را همراه آنها بفرستد، ایشان فرمودند ﴿هَلۡ ءَامَنُکُمۡ عَلَیۡهِ إِلَّا کَمَآ أَمِنتُکُمۡ عَلَىٰٓ أَخِیهِ مِن قَبۡلُ﴾ [یوسف: 64]، «یعقوب به یاد گذشتهها افتاد و گفت: آیا من دربارهی بنیامین به شما اطمینان کنم همانگونه که دربارهی برادرش یوسف قبلاً به شما اطمینان کردم»؟
***
توضیح موضوع: آیهی 178 سورهی بقره به پارهای از جزئیات اشاره نموده و بیان میدارد که «در مقابل کشته شدن آزاد، شخص آزاد، و در برابر برده، برده و در مقابل زن، خود آن زن قاتل قصاص میشوند.»
این موضوع در واقع مُهر بطلانی است بر روش ناپسندی که در جامعهی جاهلی وجود داشت و براساس آن برای گرفتن حق مقتول به کشتن قاتل اکتفاء نمیشد، و در برابر کشته شدن مردی به وسیلهی یک خانم به جای قصاص یک زن، چندین نفر از مردان طرف مقابل را به قتل میرسانیدند و در مقابل کشته شدن شخصی آزاد به وسیله بردهای اقدام به کشتن افراد بیگناهی از میان اشخاص آزاد مینمودند و به کشتن و قصاص قاتل اکتفاء نمیکردند. از این رو اگر بردهای از یک قوم قوی و نیرومند و قدرتمند، به وسیلهی بردهای منسوب به قومی فرو دست کشته میشد، آن قبیلهی قدرتمند، مغرورانه میگفتند: ما باید آزادی را در برابر آن به قتل برسانیم! و اگر زنی از آنان کشته میشد، میگفتند: باید مردی را در برابر آن بکشیم! همینگونه آنان فرادست را در مقابل فرودست نمیکشتند، اما در برابر قتل یک فرد اشرافی، چند تن از فرودستان را میکشتند.
قاضی بیضاوی میگوید: «گاهی در میان دو قبیله یا محلهی عرب عصر جاهلی جنگ و خونریزی میشد، اگر یکی از دیگری قدرتش بیشتر میبود، سوگند یاد مینمودند که در مقابل کشته شدن بردهای از خود، آزادی از آنها و در برابر کشته شدن زنی، مردی را از ایشان به قتل برسانند. اما پس از آنکه اسلام آمد، در این مورد قضاوت را به رسول خدا ج سپردند و آیهی قصاص نازل گردید. به آنان دستور فرمود که از آن کار دست بردارند. این بدان معنا نیست که شخص آزاد اگر بردهای را بکشد و یا اگر مردی زنی را به قتل برساند، قصاص نمیشود!»
جمهور فقهاء بر این نظراند که آزاد مقابل برده قصاص نمیشود. اما امام ابوحنیفه بر آن است که آزاد در برابر برده قصاص میشود، به دلیل عام بودن آیهی 45 سورهی مائده. و از حضرت علی و ابن مسعود نیز همین رأی نقل شده است. امام بخاری نیز میگوید: مولی با کشتن بردهی خویش کشته میشود، به دلیل این حدیث شریف:
«هر کس بردهاش را کشت؛ او را میکشیم و هر کس بینیاش را برید، بینیاش را میبریم و هر کس او را عقیم (جنسی) کرد، او را عقیم میکنیم».