اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

«اجل» (وقت و مدّتِ معیّن مرگ) در نزد خداوند متعال، مکتوب و مقدّر است

«اجل» (وقت و مدّتِ معیّن مرگ) در نزد خداوند متعال، مکتوب و مقدّر است

﴿وَمَا کَانَ لِنَفۡسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ کِتَٰبٗا مُّؤَجَّلٗاۗ وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡیَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن یُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاۚ وَسَنَجۡزِی ٱلشَّٰکِرِینَ١٤٥ [آل عمران: 145]

﴿... قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ یُخۡفُونَ فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبۡدُونَ لَکَۖ یَقُولُونَ لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِیَبۡتَلِیَ ٱللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمۡ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ [آل عمران: 154]

﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ٢ [الأنعام: 2]

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٣٤ [الأعراف: 34]

﴿قُل لَّآ أَمۡلِکُ لِنَفۡسِی ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌۚ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَلَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ٤٩ [یونس: 49]

﴿وَمَآ أَهۡلَکۡنَا مِن قَرۡیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٞ مَّعۡلُومٞ٤ مَّا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ٥ [الحجر: 4-5]

﴿وَإِن مِّن قَرۡیَةٍ إِلَّا نَحۡنُ مُهۡلِکُوهَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَوۡ مُعَذِّبُوهَا عَذَابٗا شَدِیدٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٥٨ [الإسراء: 58]

﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قُرُونًا ءَاخَرِینَ٤٢ مَا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ٤٣ [المؤمنون: 42-43]

﴿وَمَا مِنۡ غَآئِبَةٖ فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٍ٧٥ [النمل: 75]

﴿... لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ [سبأ: 3]

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَکُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١١ [فاطر: 11]

﴿وَکُلُّ شَیۡءٖ فَعَلُوهُ فِی ٱلزُّبُرِ٥٢ وَکُلُّ صَغِیرٖ وَکَبِیرٖ مُّسۡتَطَرٌ٥٣ [القمر: 52-53]

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢ [الحدید: 22]

﴿وَلَوۡلَآ أَن کَتَبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣ [الحشر: 3]

﴿... إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءٖ قَدۡرٗا [الطلاق: 3]

﴿قُلۡ إِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ یَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّیٓ أَمَدًا٢٥ [الجن: 25]

***

توضیح موضوع: اجل هر انسانی محدود است و ما هر روز با چشم خود می‌بینیم انسان‌هایی که به انتظار مرگ نیستند، چگونه به کام مرگ می‌روند و راه گریزی از آن ندارند؛ مرگ‌های ناگهانی انسان‌هایی را می‌بینیم که قبلاً احساس ناراحتی نکرده‌اند. «اشاعره» بر این باورند که «اجل و مدتِ معیّن مرگ» یکی است که نه به تأخیر می‌افتد و نه پیشی می‌گیرد، و گوناگون بودنِ علل و عوامل مرگ، تأثیری در آن ندارد و مقتول هم به اَجلِ معیّن و مشخّص خود می‌میرد، و اگر قاتل هم نباشد، جایز و ممکن است که در همان وقت بمیرد، و مسلّماً کسی که مرگ را می‌آفریند، خداوند است نه قاتل.

و اشاعره در مقابل نصوصی که دلالت می‌کنند بر اینکه بعضی از طاعات و عبادات، عمر انسان را زیاد می‌کنند. گفته‌اند: که زیاد شدن عمر چند احتمال دارد: یکی اینکه مراد از زیادی عمر، مجازی است، یعنی: عمرش برکت می‌یابد به طوری که اعمال و نتایجی برای او حاصل می‌شود که با اعمال کسی که عمر طولانی دارد برابری می‌کند. مثلاً: در عمری پنجاه ساله، اعمالی انجام می‌دهد که برابر با صد سال است.

و یا اینکه خداوند در لوح محفوظ ثبت کرده است که عمر او چهل است [به طور طبیعی و بنا به علل و قوانین حیاتی] و با علم ازلی خود می‌داند که صله‌ی رحم به جا خواهد آورد و یا صدقه خواهد داد، پس عمرش به سبب این حسناتِ اختیاری شصت سال می‌شود، همانطور که در لوح محفوظ و دیوان ثبت امور هستی، ثبت است، لذا اجلش را تا شصت سالگی به تأخیر می‌اندازد.

و قاتل هم مستحق کیفر و ضمان می‌شود نه به خاطر اینکه او مرگ را در مقتول خلق کرده و اجلش را قطع کرده است، بلکه به این خاطر است که او گناهی را که از آن نهی شده کسب کرده است، و با عمل اختیاری خود سبب انجام آن گناه شده است، و لذا انسان بنا به اکتسابش از خوب و بد، کاسب است نه خالق. و قاتل مستحق کیفر و ضمان می‌شود چون به طور اختیاری، سبب مرگ مقتول شده است. و خداوند با علم ازلی خویش به این سبب آگاه بود، و اجل مقتول را با توجه به این سبب ارادی، معیّن و مقدّر کرده است. پس خداوند می‌دانسته است که فلان شخص پنجاه سال عمر می‌کند و بدست زید، یا به وسیله‌ی آتش یا زلزله و ... می‌میرد و اراده‌اش بر این تعلق گرفته است که همین مدت عمر او باشد. [ر.ک: شرح عقاید اهل سنّت صص 129-130]

پس اجل یکی است که نه به تأخیر می‌افتد و نه پیشی می‌گیرد، و گوناگون بودن علل و عوامل مرگ، تأثیری در آن ندارد.

«کلمات الله»

«کلمات الله»

﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا١٠٩ [الکهف: 109]

﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٧ [لقمان: 27]

***

توضیح موضوع: «کلمات» جمع کلمه است و در اصل به معنای الفاظ و واژه‌هایی است که با آن سخن گفته می‌شود. ولی بعدها معنی و مفهوم این واژه را گسترده‌تر کردند و بر هر چیزی که بیانگر مطلبی باشد، اطلاق کردند، از این رو، «کلمات خدا» چند چیز می‌تواند باشد:

1-   وعده‌های خدا.

2-   حکمت و مفاهیم

3-   آفریده‌ها و مخلوقات خدا

4-   وحی خدا

5-   علم و دانش پروردگار

6-   هر چه نشانی از خدا دراد.

پس اگر «کلمات» را به معنای گسترده‌تری بگیریم، و از آنجا که مخلوقات گوناگون و موجودات شگرف و شگفت‌انگیز این جهان، هر کدام بیانگر ذاتِ پاک خدا، و روشنگر علم و قدرت او، و دال بر عظمت و بزرگی او، و نشانه‌ای از او دارند، به هر موجودی «کلمة‌الله» اطلاق می‌شود. و روشنگر علم و قدرت او، و دال بر عظمت و بزرگی او، و نشانه‌ای از او دارند، به هر موجودی «کلمة‌الله» اطلاق می‌شود. به عنوان مثال: «خداوند در مورد حضرت عیسی که یکی از موجودات عجیب و شگرف خدا بود که بدون پدر از مادر متولد شده بود می‌فرماید:

﴿ی....إِنَّمَا ٱلۡمَسِیحُ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَکَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡیَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ ... [النساء: 171]

پس هر یک از موجودات این جهان دلیل بر علم و قدرت پروردگار است و هر کدام «کلمه‌ی خدا» هستند که حکایت از صفات گوناگون پروردگار می‌کنند.

حروف تهجّی که در اول سوره‌های قرآن آمده است (حروف مقطّعه‌ی قرآن)

حروف تهجّی که در اول سوره‌های قرآن آمده است (حروف مقطّعه‌ی قرآن)

﴿الٓمٓ١ [البقرة: 1] 3 آل عمران 29 عنکبوت 30 الروم 31 لقمان 32 سجده

﴿الٓمٓصٓ١ [الأعراف: 1]

﴿الٓرۚ [یونس: 1] 11 هود 12 یوسف 14 ابراهیم 15 حجر

﴿الٓمٓرۚ [الرعد: 1]

﴿کٓهیعٓصٓ١ [مریم: 1]

﴿طه١ [طه: 1]

﴿طسٓمٓ١ [القصص: 1]

﴿طسٓۚ [النمل: 1]

﴿یسٓ١ [یس: 1]

﴿صٓۚ [ص: 1]

﴿حمٓ١ [غافر: 1] 41 فصلت 43 زخرف 44 دخان 45 جاثیه 46 احقاف

﴿حمٓ١ عٓسٓقٓ٢ [الشورى: 1-2]

﴿قٓۚ [ق: 1]

﴿نٓۚ [القلم: 1]

***

توضیح موضوع: حروف مقطّعه (حرف‌های بریده از هم) عبارتند از: نام چهارده حرف الفبای زبان عربی، یعنی «ا، ن، ه‍ ، س، ی، ص، ل، ح، ق، ط، ر، م، ع، ک» که در این جمله «انّه سیصلح قُطر معک» جمع شده‌اند و نام‌های این چهارده حرف در آغاز بیست و نه سوره‌ی قرآن به پنج شکل نمایان گشته است:

اوّل: به شکل یک حرفی و در سه قالب و در سه سوره: 1) «ن» در سوره‌ی «ن» 2) «ق» در سوره‌ی «ق» 3) «ص» در سوره‌ی «ص».

دوّم: به شکل دو حرفی و در چهار قالب و نه سوره: 1) «طه» در سوره‌ی طه 2) «طس» در سوره‌ی نمل 3) «حم» در شش سوره‌ی مؤمن، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف 4) «یس» در سوره‌ی یس.

سوّم: در شکل سه حرفی، و در سه قالب و در سیزده سوره: 1) «الم» در شش سوره‌ی بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده... 2) «الر» در پنج سوره‌ی یونس، هود، یوسف، ابراهیم و حجر 3) در قالب «طسم» در دو سوره‌ی شعراء و قصص.

چهارم: در شکل چهارحرفی و در دو قالب: 1) در قالب «المص» در سوره‌ی اعراف 2) در قالب «المر» در سوره‌ی رعد.

پنجم: در شکل پنج حرفی و در دو قالب: 1) در قالب «کهیعص» در سوره‌ی مریم 2) در قالب «حمعسق» در سوره‌ی شوری.

در کتاب‌های تفسیر و علوم قرآنی نزدیک به چهل نوع تفسیر و معنی برای حروف مقطّعه مشاهده می‌شود که مشهورترین آن‌ها عبارتند از:

1-   قرآن معجزه‌ی الهی از همین حروفِ الفباء، تألیف یافته که در اختیار همه است، و اگر شما نیز می‌توانید از این حروف، کلام معجزه‌آمیز بیاورید.

2-   این حروف، نام همان سوره‌ای است که در ابتدایش آمده است.

3-   این حروف، اشاره به اسم اعظم الهی دارد.

4-   این حروف، نوعی سوگند و قسم الهی است.

5-   این حروف از اسرار بین خداوند و پیامبر اکرم ج است.

علامه زمخشری، بیضاوی، ابن تیمیه و حافظ مزّی می‌گویند: فواتح سور در قرآن آمده‌اند، فقط برای اینکه دلالت کنند بر آنکه این کتاب کریم از همان حروف الفبای معروف، تألیف یافته است و بعضی از این حروف به صورت منفرد و مقطّع (بریده از هم) آمده‌اند (بدون آنکه کلمه‌ای بسازند)، و هم حروف الفباء به صورت مجتمع و تألیف یافته در کلمات قرآن به کار رفته‌اند، به این منظور که برای عرب‌زبانان روشن گردد که قرآن با همان حروفی نازل شده است که آنان یاد دارند و این سرزنش و توبیخی باشد برای آنان و نشانه‌ای برای ناتوانی آنان از آوردن همانند قرآن به حساب بیاید.

و شاید بهترین نظر همین باشد، زیرا در میان صد و چهارده سوره‌ی قرآن که 29 سوره‌ی آن با حروف مقطّعه شروع می‌شود. در 24 مورد بعد از این حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است، یعنی وحی و کلام خداوند نیز با استفاده از همین حروف است، حروفی که در دسترس همه‌ی افراد بشری است، البته خداوند با این حروف، کتابی نازل کرده که معجزه است، آیا انسان نیز می‌تواند چنین کتابی فراهم کند.

و جالب اینجاست که در هیچ یک از تواریخ ندیده‌ایم که عرب جاهلی و مشرکان مکه، وجود حروف مقطّعه را در آغاز بسیاری از سوره‌های قرآن بر پیامبر اکرم ج خرده و عیب بگیرند و آن را وسیله‌ای برای استهزاء و سخریه قرار دهند، و این خود می‌رساند که گویا آن‌ها نیز از اسرار وجود حروف مقطّعه کاملاً بی‌خبر نبوده‌اند، چرا که قرآن آن‌ها را دعوت به مقابله به مثل کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند و در برابر فصاحت و بلاغت آن زانو زدند.

و اگر معانی و مفاهیم حروف مقطعه پوشیده و مخفی بود، هرگز آن دشمنان قسم خورده و زخم خورده از قرآن و پیامبر ساکت نمی‌نشستند و بر پیامبر ج خرده می‌گرفتند و آن را وسیله‌ای برای استهزاء و تمسخر قرار می‌دادند. و آن‌ها می‌دانستند که خداوند عرب‌ها را با این حروف مقطّعه به مبارزه با قرآن فرا می‌خواند، بدین معنی که این حروف به حروف هجای زبان عربی اشاره دارد تا به اعراب اعلام کند که قرآن، مرکّب و تألیف یافته از همان حروفی است که خودشان با آن سخن می‌گویند، پس اگر مدّعی هستند که قرآن کلام خداوند نیست، نظیر وشبیه آن را بیاورند، و چون عجز و ناتوانی آنان در این مبارزه و هماورد طلبی، آشکار است، بنابراین، حجّت بر آنان بلیغ‌تر و رساتر می‌گردد، زیرا با وجود آن که قرآن از حروف مورد تکلّمشان خارج نیست، نفس این واقعیت که نمی‌توانند همانند آن را ساخته و برای مبارزه با آن به میدان آورند، خود برهانی روشن بر حقانیّت قرآن کریم و الهی بودن آن می‌باشد.

درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان، با آن ساختمان شگفت‌انگیز، و انواع پرندگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهای رنگارنگ و میوه‌های خوشمزه می‌آفریند، و ما از آن کاسه و کوزه، و خشت و آجر می‌سازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و حروف مقطّعه و کلمات معمولی، مطالب و معانیِ بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصّی در آن به کار برد که همه انگشت حیرت به دندان گرفته‌اند.

آری، همین حروف (به سان خاک) در اختیار انسان‌ها نیز هست، ولی توانایی ندارند که ترکیب‌ها و جمله‌بندی‌هایی به سان قرآن ابداع کنند.

علم غیب

علم غیب

﴿...یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ [البقرة: 255]

﴿... وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُطۡلِعَکُمۡ عَلَى ٱلۡغَیۡبِ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَجۡتَبِی مِن رُّسُلِهِۦ مَن یَشَآءُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمۡ أَجۡرٌ عَظِیمٞ [آل عمران: 179]

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٥٩ [الأنعام: 59]

﴿... قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ [الأنعام: 73]

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ یَسۡ‍َٔلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ١٨٧ [الأعراف: 187]

﴿وَیَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۖ فَقُلۡ إِنَّمَا ٱلۡغَیۡبُ لِلَّهِ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِینَ٢٠ [یونس: 20]

﴿وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ کُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَکَّلۡ عَلَیۡهِۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٢٣ [هود: 123]

﴿وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَآ أَمۡرُ ٱلسَّاعَةِ إِلَّا کَلَمۡحِ ٱلۡبَصَرِ أَوۡ هُوَ أَقۡرَبُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٧٧ [النحل: 77]

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85]

﴿قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا٢٦ [الکهف: 26]

﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَمَا یَشۡعُرُونَ أَیَّانَ یُبۡعَثُونَ٦٥ [النمل: 65]

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ٣٤ [لقمان: 34]

﴿ذَٰلِکَ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ٦ [السجدة: 6]

﴿یَسۡ‍َٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا٦٣ [الأحزاب: 63]

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ٤٨ [سبأ: 48]

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَٰلِمُ غَیۡبِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٣٨ [فاطر: 38]

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡکُمُ بَیۡنَ عِبَادِکَ فِی مَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ٤٦ [الزمر: 46]

﴿إِلَیۡهِ یُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِۚ وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَکۡمَامِهَا وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ ... [فصلت: 47]

﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٥ [الزخرف: 85]

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨ [الحجرات: 18]

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٨ [التغابن: 18]

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧ [الجن: 26-27]

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَا٤٢ فِیمَ أَنتَ مِن ذِکۡرَىٰهَآ٤٣ إِلَىٰ رَبِّکَ مُنتَهَىٰهَآ٤٤ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخۡشَىٰهَا٤٥ [النازعات: 42-45]

***

توضیح موضوع: هنگامی که رسول خدا ج در شبه جزیره‌ی عربستان به نبوّت و رهبری جامعه‌ی بشری مبعوث گردید، با عدّه‌ای از افراد فاسد و دجّال صفت و شیّاد و حیله‌گر که به «کاهن» و «غیبگو» معروف بودند و آنان را «عرّاف»، «کاهن» و «فال‌گیر» نیز می‌خواندند، رو به رو شد که ادعا می‌کردند غیب را می‌دانند و از گذشته و آینده با خبر هستند و از طریق ارتباط با جن و غیره علم غیب پیدا می‌کنند. پیامبرج با این فتنه و فساد عقیدتی و اجتماعی که پایه‌ای از علم و منطق و رهنمودهای آسمانی و دلایل وحیانی و براهین شرعی نداشت به مبارزه برخاست و آیاتی را که خداوند بر او نازل کرده بود، بر ایشان تلاوت نمود و فرمود:

﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ [النمل: 65]

«بگو: جز خدا هیچ یک از کسانی که در آسمان‌ها و زمین قرار دارند، غیب را نمی‌دانند».

پس نه فرشتگان، نه جن و نه بشر، هیچ کدام غیب را نمی‌دانند. حتی پیامبر ج از خودش نیز دانستن غیب را نفی کرد و فرمود:

﴿وَلَوۡ کُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ لَٱسۡتَکۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَیۡرِ وَمَا مَسَّنِیَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ١٨٨ [الأعراف: 188]

و خداوند دانستن غیب را از جنیات نیز نفی کرد و فرمود:

﴿أَن لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٱلۡغَیۡبَ مَا لَبِثُواْ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ١٤ [سبأ: 14]

پس کسی که ادعای دانستن غیب حقیقی را می‌کند، بدون شک در برابر خدا، حقیقت و مردم دروغ می‌گوید و اسلام تنها به حمله به کاهنان و مبارزه با این دجّال‌ها قناعت نکرده، بلکه کسانی را که نزد آنان می‌روند و از آن‌ها چیزهایی می‌پرسند و جواب‌های آنان را تأیید می‌کنند و موجبات تشویق و ترویج و فساد و گمراهی آنان را فراهم می‌سازند را شریک جرم این دروغگویان قرار داده است و آن‌ها را نیز مقصر و گنهکار می‌داند.

پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَن اَتی عرّافاً فسأله عن شیءٍ فصدّقه بماقال، لم تقبل له صلوة اربعین یوماً» [مسلم]. «کسی که نزد فالگیری برود و چیزی از او بپرسد و جواب او را تصدیق و باور نماید، چهل روز نمازش قبول نمی‌شود.»

و نیز می‌فرماید: «من أَتی کاهناً فصدّقه بماقال، فقد کفر بما انزل علی محمد» [بزار]. «کسی که پیش کاهنی برود و گفته‌ی او را تصدیق نماید، به آنچه بر محمد ج نازل شده، کفر می‌ورزد.»

چرا که آنچه بر حضرت محمد ج نازل شده است، اعلام می‌دارد که غیب و علم گذشته و آینده، خاصِّ خدا است و محمد ج عالم به غیب و آگاه به اخبار گذشته و آینده نیست، پس افراد غیر محمد ج به طریق اولی به غیب آگاهی ندارند.

خداوند خطاب به پیامبر ج می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ [الأنعام: 50]

«بگو: من نمی‌گویم گنجینه‌های ارزاق و اسرار جهان یزدان در تصرّف من است و من نمی‌گویم که من غیب می‌دانم. چرا که کسی از غیب جهان با خبر است که در همه‌ی مکان‌ها و زمان‌ها حاضر و ناظر باشد که خدا است».

پس فالگیری، کاهنی، رمّالی، طلسم‌نویسی، کتاب باز کردن، طاس نهادن و کارهای دیگری از این قبیل که در جامعه‌ی ما انجام می‌پذیرند، به نصّ قرآن و حدیث، حرام و ناپسند می‌باشند.

پس هرگاه مسلمان این آیات صریح و روشن را در قرآن ببیند و معنای واضح آن‌ها را درک کند و با وجود این، عقیده داشته باشد که بعضی از مخلوقات می‌توانند به خودی خود و به طور مستقیم پرده از روی غیب بردارند و اسرار آن را کشف کنند، مسلماً به آیاتی که خداوند بر محمد ج نازل نموده است، کفر می‌ورزد.

باور و ایمان به خداوند و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران الهی و روز رستاخیز و باور به اینکه قضا و قدر [چه نیک و چه بد

باور و ایمان به خداوند و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران الهی و روز رستاخیز و باور به اینکه قضا و قدر [چه نیک و چه بد و چه شیرین و چه تلخ] همه از سوی خداست

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤ [البقرة: 4]

﴿لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ ... [البقرة: 177]

﴿... أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ [البقرة: 186]

﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦ [البقرة: 256]

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥ [البقرة: 285]

﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٨٤ [آل عمران: 84]

﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ ... [آل عمران: 110]

﴿...فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَکُمۡ أَجۡرٌ عَظِیمٞ١٧٩ [آل عمران: 179]

﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِیٗا یُنَادِی لِلۡإِیمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّکُمۡ فَ‍َٔامَنَّاۚ ... [آل عمران: 193]

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ ... [النساء: 136]

﴿لَّٰکِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ مِنۡهُمۡ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَۚ وَٱلۡمُقِیمِینَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أُوْلَٰٓئِکَ سَنُؤۡتِیهِمۡ أَجۡرًا عَظِیمًا١٦٢ [النساء: 162]

﴿إِنَّمَا یَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَلَمۡ یَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ ... أَجَعَلۡتُمۡ سِقَایَةَ ٱلۡحَآجِّ وَعِمَارَةَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ کَمَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَجَٰهَدَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۚ لَا یَسۡتَوُۥنَ عِندَ ٱللَّهِۗ ... [التوبة: 18-19]

﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٣ [النمل: 3]

﴿... وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَأُنزِلَ إِلَیۡکُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُکُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦ [العنکبوت: 46]

﴿وَمَا کَانَ لَهُۥ عَلَیۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِی شَکّٖۗ وَرَبُّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ٢١ [سبأ: 21]

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ .... وَمَا لَکُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ یَدۡعُوکُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّکُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِیثَٰقَکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٨ [الحدید: 7-8]

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ٢٢ [الحدید: 22]

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ یُؤۡتِکُمۡ کِفۡلَیۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٨ [الحدید: 28]

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ [الصف: 10-11]

﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٨ [التغابن: 8]

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ یَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١١ [التغابن: 11]

﴿قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِۦ وَعَلَیۡهِ تَوَکَّلۡنَاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٩ [الملک: 29]

﴿وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ٢٦ [المعارج: 26]

﴿وَأَنَّا لَمَّا سَمِعۡنَا ٱلۡهُدَىٰٓ ءَامَنَّا بِهِۦۖ فَمَن یُؤۡمِنۢ بِرَبِّهِۦ فَلَا یَخَافُ بَخۡسٗا وَلَا رَهَقٗا١٣ [الجن: 13]

﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ٣١ [القیامة: 31]

***

توضیح موضوع: «قضا و قدر»: قضا به معنی علمِ خداوند به وقوعِ شیء از ازل، و قدر به معنای ایجاد آن شیء مطابق با آنچه که از ازل خداوند به آن علم داشته است می‌باشد. و ایمان به قضا و قدر واجب است و باید یک مسلمان ایمان داشته باشد به اینکه خداوند متعال تمام آنچه را که انسان‌ها انجام می‌دهند و تمام آنچه را که وابسته به مخلوقات است می‌داند و ایمان داشته باشد به اینکه ایجاد تمام این امور مطابق با علم ازلی خداوند است و هیچ رابطه‌ای بین قضا و قدر با جبر و اینکه خداوند انسان را بر انجام یا عدم انجام فعلی معین مجبور کند، وجود ندارد.

و اینکه سابقه‌ی علم ازلی خداوند بدانچه مردم در آینده می‌کنند، آنان را بر انجام مکتوب ازلی مجبور خواهد ساخت، این چیزی است باطل و چنین چیزی پوچ و بی‌معنی است، چون علم خداوند نوری است کاشف، نه قوه‌ای مجبورکننده و اجبارآور و به هیچ وجه این علم سابق خداوند بدانچه که ما در آینده انجام می‌دهیم جبری ایجاد نمی‌کند و انسان‌ها خودشان با اراده‌ی خودشان به چیزی روی می‌آورند که اهداف ارادی آنان است و خداوند مردشان را (هرچه باشد خوب یا بد) به اتمام می‌رساند و تحقق می‌بخشد. پس هر کس درخت سیب بکارد خداوند میوه‌ی لذت‌بخش به وی می‌دهد و هر کس درخت خار بکارد، ناچار خار می‌چیند.

پس علم خداوند محیط به ازل و ابد و تمام زمان‌ها و مکان‌ها می‌باشد و قبل از اینکه انسان به وجود بیاید خداوند می‌داند که این انسان خوب است یا بد؛ و این انسان است که به میل و اختیار خود راه سعادت را انتخاب می‌نماید یا راه بدبختی را، و نباید. برخی از آیات و احادیث را حمل بر سلب اختیار از انسان کرد چون علم خدا «صفت کاشفه» است به این معنی که اشیاء را چنان‌چه که هست روشن می‌نماید و در به وجود آوردن اشیاء مؤثر نیست، مثلاً دکتر، عالِم است که فلان مریض سرطان دارد، ولی این علم و آگاهی او هیچ تأثیری در به وجود آمدن سرطان در مریض ندارد، تقریباً در اینجا نیز موضوع شبیه این است، خداوند می‌داند که فلان شخص به اراده‌ی خود در فلان روز و فلان ساعت، فلان عمل را انجام می‌دهد، ولی علم خدا شخص را مجبور به انجام آن عمل نمی‌نماید، و انسان مسلمان باید تفاوت دو صفتِ علم و اراده‌ی خداوند را درک کند که علم موجب کشف است و اراده است که باعث ایجاد اشیاء می‌باشد.

و انسان مسلمان باید بداند که علم و دانش فراگیر خداوند و حساب و کتاب دقیق و ثبت و ضبط کلی او نسبت به همه‌ی اشیاء و حوادث (قبل از وقوع آن‌ها)، با سعی و کوشش در کارها و به کارگیری اسباب و وسایل منافات ندارد و خداوند متعال همانطور که مسبّبات را مکتوب فرموده، اسباب را هم مکتوب و مقرّر داشته است و همانطور که نتایج امور را مقدّر فرموده، مقدّمات آن‌ها را نیز مقدّر فرموده و ثبت نموده است.

به عنوان مثال: خداوند متعال برای یک دانشجو و طلبه، موفقیتِ تنها را اراده نفرموده است، تا به هر وسیله بدان نایل آید، بلکه پیروزی و موفقیت او را همراه با وسایل و اسبابِ آن، یعنی کوشش و پشتکار و زیرکی و هوشیاری و صبر و عوامل و اسباب دیگر در نظر گرفته است، یعنی همانطور که مسببّات مکتوب و مقرّر هستند، اسباب هم مکتوب و مقررند. و به کارگیری اسباب و وسایل با قدر منافات ندارد، بلکه اسباب و وسایل نیز از جمله‌ی مقرّرات به حساب می‌آیند؛ از این رو وقتی از پیامبر خدا ج درباره‌ی داروها و اسباب و وسایل پیشگیری و بهداشت سؤال شد که آیا این‌ها روی قدر و اراده‌ی خداوند اثر می‌گذارند؟ جواب قاطع ایشان این بود: «هِیَ مِنْ قَدَرِ اللهِ»: آن داروها و اسباب و وسایل نیز خود از مصادیق قدر خداوند می‌باشند.

بنابراین ایمان به قضا و قدر، به هیچ وجه با کار و کوشش در جهت دستیابی به مصالح و رفع مفاسد، منافات ندارد و نباید اشخاص تنبل و بیکار، بار سنگین مشکلات و اشتباهات خود را بر دوش قضا و قدر بنهند که چنین کاری دلیل بر ناتوانی و فرار از مسئولیّت است؛ در محضر رسول خدا ج مردی بر دیگری غلبه یافت، شخص مغلوب گفت: «حَسبی الله» (خدا مرا بس است)، پیامبر ج هنگامی که دید ظاهر عبارت او بیانگر ایمان است، اما در حقیقت بیانگر عجز و ناتوانی اوست، خشمگین شد و فرمود: عجز و ناتوانی مورد سرزنش و ملامت پروردگار است، تو باید زیرک باشی و در کارها چاره اندیشی کنی، و آنگاه اگر در کاری شکست خوردی بگو: «حسبی الله» (ابوداود). بنابراین سزاوار نیست که انسان به قدر پناه ببرد، مگر هنگامی که نهایت سعی و کوشش خود را در جهت مطلوب خود، مبذول دارد، و بعد بگوید: این قضای پروردگار است.