1- باب: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً...﴾
باب [1]: ﴿پس اگر آبی را نیافتید...﴾.
223- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، حَتَّى إِذَا کُنَّا بِالْبَیْدَاءِ أَوْ بِذَاتِ الجَیْشِ انْقَطَعَ عِقْدٌ لِی، فَأَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى التِمَاسِهِ، وَأَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، فَأَتَى النَّاسُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ، فَقَالُوا: أَلاَ تَرَى مَا صَنَعَتْ عَائِشَةُ؟ أَقَامَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسِ وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَجَاءَ أَبُو بَکْرٍ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاضِعٌ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِی قَدْ نَامَ، فَقَالَ: حَبَسْتِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسَ، وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَعَاتَبَنِی أَبُو بَکْرٍ، وَقَالَ: مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَقُولَ وَجَعَلَ یَطْعُنُنِی بِیَدِهِ فِی خَاصِرَتِی، فَلاَ یَمْنَعُنِی مِنَ التَّحَرُّکِ إِلَّا مَکَانُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى فَخِذِی، «فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ أَصْبَحَ عَلَى غَیْرِ مَاءٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آیَةَ التَّیَمُّمِ فَتَیَمَّمُوا»، فَقَالَ أُسَیْدُ بْنُ الحُضَیْرِ: مَا هِیَ بِأَوَّلِ بَرَکَتِکُمْ یَا آلَ أَبِی بَکْرٍ، قَالَتْ: فَبَعَثْنَا البَعِیرَ الَّذِی کُنْتُ عَلَیْهِ، فَأَصَبْنَا العِقْدَ تَحْتَهُ [رواه البخاری: 334].
223- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: در یکی از سفرهای پیامبر خدا ج با ایشان همسفر بودیم، چون به منطقه (بیداء) یا منطقه (ذات الجیش)([1]) رسیدیم، گلوبندم قطع شد، پیامبر خدا ج و دیگر همراهانشان غرض جستجوی گلوبند، توقف نمودند، و در این محل آبی هم نداشتند.
مردم نزد ابوبکر صدیقس آمد و گفتند: مگر نمیبینی که عائشه چه کرده است؟ سبب توقف پیامبر خدا ج و دیگران گردیده است، و این در حالی است که در این محل آبی نیست، و با خود آبی هم ندارند.
ابوبکرس در حالی که پیامبر خدا ج سرخود را بالای رانم گذاشته و به خواب رفته بودند، آمد و گفت: سبب توقف پیامبر خدا ج و دیگر مردم شدهای، در حالی که اینجا نه آبی است، و نه هم آنها با خود آبی دارند.
عائشهل میگوید: ابوبکرس مرا مورد عتاب قرار داد، و آنچه که خداوند میخواست که بگوید گفت: و با دست خود به پهلویم میزد، و جز اینکه سر پیامبر خداج بر بالای رانم گذاشته بود، چیز دیگری مانع حرکت کردن من نمیشد.
و چون پیامبر خدا ج صبح از خواب بیدار شدند، آبی وجود نداشت، و خداوند آیۀ تیمم را نازل فرمود، و مردم تیمم کردند.
أسید بن حضیرس([2]) گفت: ای خاندان ابوبکر! این اولین برکت شما نیست، عائشه میگوید: چون شتری را که من بر او سوار بودم از جایش حرکت دادیم، گلوبند را از زیر پایش یافتیم([3]).
224- عَنْ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "أُعْطِیتُ خَمْسًا لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِی الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی أَدْرَکَتْهُ الصَّلاَةُ فَلْیُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِی المَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِی، وَأُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ، وَکَانَ النَّبِیُّ یُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً" [رواه البخاری: 335].
224- از جابر بن عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «برایم پنج چیز داده شده است که برای هیچکسی پیش از من داده نشده است.
اینکه چون از مسافت یک ماه راه، به دل دشمنانم خوف و رُعب میافتد، نصرت داده شدهام([4]).
اینکه زمین برایم مسجد و وسیلۀ طهارت قرار داده شده است([5])، پس هرکس از امت من که نماز را دریافت [و آبی را ندید، تیمم کند] و نماز را اداء نماید.
و اینکه اموال برایم حلال گردانیده شده است، و برای هیچکس دیگری پیش از من حلال گردانیده نشده بود([6]).
و اینکه برایم اجازه شفاعت داده شده است([7]).
و اینکه پیامبران پیش از من خاص برای قوم خود مبعوث میشدند، و من برای همه مردمان مبعوث گردیدهام([8]).
2- باب: التَّیَمُّمِ فِی الحَضَرِ إِذَا لَمْ یَجِدِ المَاءَ وَخَافَ فَوْتَ الصَّلاَةِ
باب [2]: تیمم در حال مقیم بودن، در صورت نبودن آب و خوف فوت نماز
225- عَنْ أَبِی جُهَیْمِ بْنِ الحَارِثِ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أَقْبَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ نَحْوِ بِئْرِ جَمَلٍ فَلَقِیَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ السَّلامَ، حَتَّى أَقْبَلَ عَلَى الجِدَارِ، فَمَسَحَ بِوَجْهِهِ وَیَدَیْهِ، ثُمَّ رَدَّ عَلَیْهِ السَّلاَمَ» [رواه البخاری: 337].
225- از ابوجهیم بن حارث انصاریس([9]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از طرف محلۀ (بئر جمل) میآمدند که شخصی ایشان را دیده و سلام کرد.
پیامبر خدا ج سلامش را (علیک) ندادند، تا اینکه نزدیک دیواری آمدند، و از آن دیوار، بر روی و دستهای خود مسح نمودند، [یعنی: تیمم کردند] و بعد از آن جواب سلام آن شخص را دادند([10]).
3- باب: المُتَیَمِّمُ هَلْ یَنْفُخُ فِیهِمَا
باب [3]: آیا تیممکننده در دستهای خود فُوت نماید([11])؟
226- عَنْ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ أَنَّه قالَ لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ: أَمَا تَذْکُرُ أَنَّا کُنَّا فِی سَفَرٍ أَنَا وَأَنْتَ، فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ، وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّکْتُ فَصَلَّیْتُ، فَذَکَرْتُ لِلنَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیکَ هَکَذَا» فَضَرَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِکَفَّیْهِ الأَرْضَ، وَنَفَخَ فِیهِمَا، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ وَکَفَّیْهِ [رواه البخاری: 338].
226- از عمار بن یاسرس([12]) روایت است که برای عمر بن خطابس گفت: آیا به یادت هست که من و تو در سفری باهم بودیم، و تو نماز نخواندی، و من در [خاک] غلت زدم و نماز خود را خواندم، و چون این واقعه را برای پیامبر خدا ج گفتیم، فرمودند:
«اگر چنین میکردی برایت کافی بود»، و پیامبر خدا ج هردو کف دست خود را بر زمین زدند، و در آنها فُوت کردند، و روی و دستهای خود را با آنها مسح نمودند([13]).
4- باب: الصَّعِیدُ الطَّیِّبُ وَضُوءُ المُسْلِمِ یَکْفِیهِ عن المَاءِ
باب [4]: خاک پاک برای مسلمان وضوء شمرده میشود و جای آب را میگیرد
227- عَنْ عِمْرَانَ بْن حُصَیْنٍ الْخُزَاعِیّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: کُنَّا فِی سَفَرٍ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَإِنَّا أَسْرَیْنَا حَتَّى کُنَّا فِی آخِرِ اللَّیْلِ، وَقَعْنَا وَقْعَةً، وَلاَ وَقْعَةَ أَحْلَى عِنْدَ المُسَافِرِ مِنْهَا، فَمَا أَیْقَظَنَا إِلَّا حَرُّ الشَّمْسِ، وَکَانَ أَوَّلَ مَنِ اسْتَیْقَظَ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ ثُمَّ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ الرَّابِعُ - وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا نَامَ لَمْ نُوقِظْهُ حَتَّى یَکُونَ هُوَ یَسْتَیْقِظُ، لِأَنَّا لاَ نَدْرِی مَا یَحْدُثُ لَهُ فِی نَوْمِهِ، فَلَمَّا اسْتَیْقَظَ عُمَرُ وَرَأَى مَا أَصَابَ النَّاسَ وَکَانَ رَجُلًا جَلِیدًا، فَکَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِ، فَمَا زَالَ یُکَبِّرُ وَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِ حَتَّى اسْتَیْقَظَ بِصَوْتِهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا اسْتَیْقَظَ شَکَوْا إِلَیْهِ الَّذِی أَصَابَهُمْ، قَالَ: «لاَ ضَیْرَ - أَوْ لاَ یَضِیرُ - ارْتَحِلُوا»، فَارْتَحَلَ، فَسَارَ غَیْرَ بَعِیدٍ، ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالوَضُوءِ، فَتَوَضَّأَ، وَنُودِیَ بِالصَّلاَةِ، فَصَلَّى بِالنَّاسِ، فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلاَتِهِ إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مُعْتَزِلٍ لَمْ یُصَلِّ مَعَ القَوْمِ، قَالَ: «مَا مَنَعَکَ یَا فُلاَنُ أَنْ تُصَلِّیَ مَعَ القَوْمِ؟» قَالَ: أَصَابَتْنِی جَنَابَةٌ وَلاَ مَاءَ، قَالَ: «عَلَیْکَ بِالصَّعِیدِ، فَإِنَّهُ یَکْفِیکَ»، ثُمَّ سَارَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاشْتَکَى إِلَیْهِ النَّاسُ مِنَ العَطَشِ، فَنَزَلَ فَدَعَا فُلاَنًا - وَدَعَا عَلِیًّا رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَقَالَ: صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «اذْهَبَا، فَابْتَغِیَا المَاءَ» فَانْطَلَقَا، فَلَقِیَّا امْرَأَةً بَیْنَ مَزَادَتَیْنِ - أَوْ سَطِیحَتَیْنِ - مِنْ مَاءٍ عَلَى بَعِیرٍ لَهَا، فَقَالاَ لَهَا: أَیْنَ المَاءُ؟ قَالَتْ: عَهْدِی بِالْمَاءِ أَمْسِ هَذِهِ السَّاعَةَ وَنَفَرُنَا خُلُوفٌ، قَالاَ لَهَا: انْطَلِقِی، إِذًا قَالَتْ: إِلَى أَیْنَ؟ قَالاَ: إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: الَّذِی یُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ، قَالاَ: هُوَ الَّذِی تَعْنِینَ، فَانْطَلِقِی، فَجَاءَا بِهَا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَحَدَّثَاهُ الحَدِیثَ، قَالَ: فَاسْتَنْزَلُوهَا عَنْ بَعِیرِهَا، وَدَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِإِنَاءٍ، فَفَرَّغَ فِیهِ مِنْ أَفْوَاهِ المَزَادَتَیْنِ - أَوْ سَطِیحَتَیْنِ - وَأَوْکَأَ أَفْوَاهَهُمَا وَأَطْلَقَ العَزَالِیَ، وَنُودِیَ فِی النَّاسِ اسْقُوا وَاسْتَقُوا، فَسَقَى مَنْ سَقَی، وَاسْتَقَى مَنْ شَاءَ وَکَانَ آخِرُ ذَاکَ أَنْ أَعْطَى الَّذِی أَصَابَتْهُ الجَنَابَةُ إِنَاءً مِنْ مَاءٍ، قَالَ: «اذْهَبْ فَأَفْرِغْهُ عَلَیْکَ»، وَهِیَ قَائِمَةٌ تَنْظُرُ إِلَى مَا یُفْعَلُ بِمَائِهَا، وَایْمُ اللَّهِ لَقَدْ أُقْلِعَ عَنْهَا، وَإِنَّهُ لَیُخَیَّلُ إِلَیْنَا أَنَّهَا أَشَدُّ مِلْأَةً مِنْهَا حِینَ ابْتَدَأَ فِیهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اجْمَعُوا لَهَا» فَجَمَعُوا لَهَا مِنْ بَیْنِ عَجْوَةٍ وَدَقِیقَةٍ وَسَوِیقَةٍ حَتَّى جَمَعُوا لَهَا طَعَامًا، فَجَعَلُوهَا فِی ثَوْبٍ وَحَمَلُوهَا عَلَى بَعِیرِهَا وَوَضَعُوا الثَّوْبَ بَیْنَ یَدَیْهَا، قَالَ لَهَا: «تَعْلَمِینَ، مَا رَزِئْنَا مِنْ مَائِکِ شَیْئًا، وَلَکِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِی أَسْقَانَا»، فَأَتَتْ أَهْلَهَا وَقَدِ احْتَبَسَتْ عَنْهُمْ، قَالُوا: مَا حَبَسَکِ یَا فُلاَنَةُ، قَالَتْ: العَجَبُ لَقِیَنِی رَجُلاَنِ، فَذَهَبَا بِی إِلَى هَذَا الرَّجْلِ الَّذِی یُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ فَفَعَلَ کَذَا وَکَذَا، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَأَسْحَرُ النَّاسِ مِنْ بَیْنِ هَذِهِ وَهَذِهِ، وَقَالَتْ: بِإِصْبَعَیْهَا الوُسْطَى وَالسَّبَّابَةِ، فَرَفَعَتْهُمَا إِلَى السَّمَاءِ - تَعْنِی السَّمَاءَ وَالأَرْضَ - أَوْ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَکَانَ المُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِکَ یُغِیرُونَ عَلَى مَنْ حَوْلَهَا مِنَ المُشْرِکِینَ، وَلاَ یُصِیبُونَ الصِّرْمَ الَّذِی هِیَ مِنْهُ، فَقَالَتْ: یَوْمًا لِقَوْمِهَا مَا أُرَى أَنَّ هَؤُلاَءِ القَوْمَ یَدْعُونَکُمْ عَمْدًا، فَهَلْ لَکُمْ فِی الإِسْلاَمِ؟ فَأَطَاعُوهَا، فَدَخَلُوا فِی الإِسْلاَمِ [رواه البخاری: 344].
227- از عمران بن حصین خزاعیب([14])، روایت است که گفت: در یکی از سفرها همراه پیامبر خدا ج بودیم، همه شب راه پیمودیم، و چون آخر شب شد، در جایی آرام گرفتیم، و البته برای مسافر هیچ چیزی شیرینتر از استراحت کردن آخر شب نیست، و جز گرمی آفتاب چیز دیگری ما را از خواب بیدار نکرد، و اول کسی که از خواب بیدار شد، فلانی، و بعد ازان فلانی، و بعد ازان فلانی و چهارمشان عمر بن خطاب بود.
پیامبر خدا ج که خواب میشدند، تا خودشان بیدار نمیشدند، ما ایشان را از خواب بیدار نمیکردیم، چون نمیدانستیم که در حالت خواب، به ایشان چه رُخ میدهد؟([15]).
و چون عمر از خواب بیدار شد و حالت مردم را دید، و در عین حال شخص با هیبتی بود، تکبیر گفت (الله أکبر)، و صدای خود را بلند کرد، و به تکبیر گفتن و بلند کردن صوت خود تا جایی ادامه داد، که پیامبر خدا ج از صدای او از خواب بیدار شدند.
چون از خواب بیدار شدند، مردم نزدشان آمدند، و از مصیبت فوتشدن نماز شکایت نمودند، [پیامبر خدا ج] فرمودند: «ضروری نیست [و یا] ضرری ندارد([16])، حرکت کنید».
از آنجا حرکت کردند، و هنوز راه زیادی را نپیموده بودند، که پیامبر خدا ج توقف نمودند، آبی را طلبیدند و وضوء ساختند، برای ادای نماز اذان داده شد، و [پیامبر خداج] به مردم نماز خواندند، و چون از نماز فارغ شدند، شخصی را دیدند که در گوشۀ نشسته و با مردم نماز نخوانده است.
[برایش] گفتند: «فلانی! چه چیز مانع نماز خواندنت با مردم شد»؟
گفت: جنب شدهام و آبی نیست.
فرمودند: «از خاک پاک استفاده میکردی، و خاک برایت کافی است»([17]).
سپس پیامبر خدا ج حرکت کرده و براه افتادند، مردم آمده و از تشنگی شکایت نمودند، پیامبر خدا ج توقف نمودند، و علیس و شخص دیگری را نزد خود خواسته و فرمودند: «بروید و آب پیدا کنید»([18]).
آن دو نفر رفته و زنی را دیدند که بین دو مشک آب، بلای شترش نشسته است.
از آن زن پرسیدند که: آب در کجا است؟
گفت: من دیروز همین وقت برسر آب بودم، و مردم ما [زنان و اطفال را گذاشته] و به طلب آب برآمدهاند.
برایش گفتند: بیا برویم.
گفت: کجا بروم؟
گفتند: نزد پیامبر خدا ج.
گفت: نزد آنکه از دین آبائیاش برگشته است؟
گفتند: بلی! این همان کسی است که میگوئی، بیا که برویم، و او را نزد پیامبر خداج آورده، و ماجرا را حکایت نمودند.
[راوی میگوید]: پیامبر خدا ج فرمودند: او را از شترش پیاده کنید.
و پیامبر خدا ج ظرفی را طلبیدند و از آن دو مشک، مقدار آبی را در آن ظرف ریختند، و دهان مشکها را بسته نموده، و قسمت پایینی آنها را باز کردند، و مردم را صدا زدند تا از آن آب، خودشان نوشیده و حیوانات خود را نیز آب بدهند.
هرکس میخواست خودش، و هرکس میخواست حیوانش را آب میداد، و آخرین شخص، همان شخص جنب بود، که برایش ظرفی از آب دادند و فرمودند: «این آب را بگیر و برسر خود بریز».
آن زن همانطور ایستاده بود و نگاه میکرد که با آبهایش چه میکنند، و به خداوند قسم است که آن آب کاملا خلاص شد، و باز دیدیم که آن مشکها نسبت به اول پرتر شده است.
و پیامبر خدا ج فرمودند: «برای این زن چیزی جمعآوری نمائید».
برایش خرما، آرد، و بلغور جمع نمودند، و در جامۀ نهادند، و آن زن را بر شترش سوار نموده، و آن جامه را پیش رویش گذاشتند.
[و پیامبر خدا ج] برای آن زن گفتند: «میدانی که ما از آب تو چیزی کم نکردیم، و خداوند متعال بود که ما را سیراب ساخت».
آن زن دیرتر از موعد معین به خانوادهاش رسید، وابستگانش از وی پرسیدند که: سبب تاخیر تو چه بود؟
گفت قصهام تعجبآور است، مرا دو نفر گرفته و نزد همان کسی که برایش (صابیء) میگویند بردند([19])، و او چنین و چنان کرد، و به خداوند قسم است که این شخص یا ساحرترین مردمان بین زمین و آسمان است، و یا پیامبر بر حق خدا است.
مسلمانان بعد از این واقعه بر مشرکینی که به اطراف دیار آن زن بودند، حمله میکردند، ولی به مردم و خانههایی که آن زن متعلق به آنها بود، کاری نداشتند.
آن زن روزی برای اقوامش گفت:
فکر میکنم که این مردم [یعنی: مسلمانان] قصدا شما را مورد تعرض قرار نمیدهند، آیا نمیخواهید مسلمان شوید؟ و آنها پیشنهادش را پذیرفته و مسلمان شدند([20]).
8- کتابُ الصَّلاة
[1]- و (ذات الجیش) نام دو منطقه بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره است.
[2]- وی اسید بن حضیر انصاری است، یکی از نمایندگان مردم مدینۀ منوره در عقبۀ ثانی بود، و در مدینۀ منوره در سال بیست هجری وفات یافت، فتح المبدی (1/296).
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پدر حق دارد و دخترش را ولو آنکه به شوهر داده شده باشد، تادیب نماید.
2) شخص میتواند همسرش را با خود به سفر ببرد، ولو آنکه با گروهی از مردها سفر نماید.
3) زن میتواند در سفر خود را برای شوهرش زینت نماید.
4) اگر چیزی از نزد زن گم میشود، نباید شوهرش او را مورد عتاب قرار دهد، ولو آنکه سبب زحمت و یا خسارۀ مادی برایش شود.
5) در وقت نماز خواندن اگر آب پیدا نمیشد، باید تیمم نمود.
6) عائشه رضی الله دارای فضائل زیادی بود، از آن جمله اینکه به سبب گم شدن گلو بندش تیمم کردن در وقت نبودن آب مشروع گردید.
[4]- یعنی وقتی که بین من و بین دشمنان من یک ماه راه سفر باقی میماند، ترس من به دل دشمنان من میافتد، و ترس افتادن به دل دشمن یکی از مهمترین اسباب شکست دشمن است، و مراد از یک ماه راه سفرهای آن روزی است، و اگر خواسته باشیم این اندازه راه را به حساب امروزی بسنجیم، چون در آن زمان روزانه تقریبا حدود چهل کیلو متر راه میپیمودند، میتوان این فاصله را به حدود یک هزار و دو صد کیلو متر راه تخنین زد، والله تعالی أعلم.
[5]- نماز خواندن برای امم سابقه خاص در داخل معابد که به نام (بِیَع) و (صوامع) یاد میشد، جواز داشت، و در بیرون از آن معابد نماز خواندن برای آنها روا نبود، ولی در دین اسلام نماز خواندن و عبادت خدا در هرجایی – به شرط آنکه پاک باشد – جواز دارد، و اینکه عیسی÷ در زمین به سیاحت میپرداخت، و در هرجایی که وقت نماز داخل میشد، نماز میخواند، معارض با این اختصاص نیست، زیرا برای سیدنا عیسی÷ زمین تنها مسجد و جای نماز خواندن قرار داده شده بود، نه وسیلۀ طهارت، ولی برای محمد ج هم مسجد قرار داده شده است، و هم وسیله طهارت، و این چیز وجه اختصاص به پیامبر خدا ج است.
[6]- زیرا بعضی از انبیاء گذشته مامور به جهاد نبودند، از این جهت غنمیتی را به دست نمیآوردند، و آنهایی که مامور به جهاد شده بودند، غنائمی را که به دست میآوردند، آتشی میآمد، و آن غنائم را از بین میبرد، و خوردن و استفاده کردن از آن غنائم برای آنها روا نبود.
[7]- مراد از این شفاعت، شفاعت کبری است که برای تمام مؤمنین اهل موقف در میدان محشر شفاعت مینمایند، و تفصیل آن إنشاءالله در حدیث شفاعت خواهد آمد.
[8]- هر پیامبری از پیامبران گذشته مانند نوح، صالح، ایوب، لوط، موسی، عیسی و غیر هم علیهم السلام خاص برای قوم خود مبعوث شده بودند، ولی پیامبر خدا محمد ج برای همه جهانیان مبعوث شدهاند، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾ بگو ای مردمان! من برای همۀ شما مبعوث شدهام، و از اینجا بود که نبی کریم ج برای مردمان غیر عرب، مانند کسیری و قیصر وغیره نامه فرستاده و آنها را به اسلام دعوت مینمودند.
ملاحظه:
اینکه در این حدیث نبوی شریف امور اختصاصی برای پیامبر خدا ج نسبت به انبیاء دیگر علیهم السلام پنج چیز ذکر گردیده است، به این معنی نیست که: پیامبر خدا ج تنها به همین پنج چیز اختصاص یافته باشند، زیرا طوری که در علم (اصول فقه) مقرر است، مفهوم عدد در نزد بسیاری از علماء معتبر نیست، و اموری را که پیامبر خدا ج به آنها اختصاص یافتهاند بسیار است، و از آن جمله است:
1) مقام محمود: خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ و (مقام محمود) عبارت شفاعت عظمی در روز قیامت است.
2) حوض کوثر: خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ ١﴾.
3) اینکه خداوند متعال لغزشهای گذشته و آیندۀشان را بخشیده، و نعمت خود را بر ایشان تمام کرده است، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا ١ لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا ٢﴾.
4) اینکه نام ایشان در بسیاری از جاها مقارن با نام خداوندأ آمده است، مانند کلمه شهادت، «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»، و همچنین در اذان، و در اقامت، و در «التَّحِیَّاتُ»، و در جاهای دیگر، خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَکَ صَدۡرَکَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنکَ وِزۡرَکَ ٢ ٱلَّذِیٓ أَنقَضَ ظَهۡرَکَ ٣ وَرَفَعۡنَا لَکَ ذِکۡرَکَ ٤﴾.
5) اینکه خود خداوند متعال و ملائکهاش بر وی درود و سلام میفرستند، و همۀ مؤمنان مامور به درود و سلام فرستادن بر ایشان شدهاند، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا ٥٦﴾.
6) در هرجایی که خداوند متعال ایشان را خطاب نموده است، به جهت تشریف و تکریم به (نبی) و (رسول) «یا أیها النبی ویا أیها الرسول» مخاطب ساخته است، نه به نامشان، و به نام که (محمد) و (أحمد) باشد فقط در مقام خبر دادن از ایشان یاد شده است، خداوند متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِ﴾، و میفرماید: ﴿وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُ﴾.
7) اینکه دارای خلق عظیم بودند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤﴾.
8) اینکه متصف به رأفت و رحمت بودند، خداوند متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨﴾.
9) و اینکه خداوند متعال ایشان را بر شیطانشان غالب ساخت، تا جایی که آن شیطان مسلمان شد.
10) دارای (جوامع الکلم) بودند.
11) خاتم النبیین بودند.
12) امتشان در نماز مانند ملائکه در آسمان به صف میایستند.
13) مشقتها و مشکلاتی که در ادیان سابقه بود، از ایشان و از امتشان برداشته شده است.
14) امتشان از خطا و فراموشی (عندالله) مؤاخذه نمیباشند.
15) امتشان (خیر الأمم) هستند، یعنی: از همۀ امتهای سابقه بهتر میباشند.
16) دارای معجزات متعدد و گوناگونی بودند، که در رأس این معجزات، معجزۀ قرآن مجید قرار دارد، و بسیاری از معجزات دیگر إنشاءالله در احادیث همین کتاب از نظرتان خواهد گذشت، از آن جمله اینکه: جمادات برایشان نطق میکردند، طفل در گهواره به نبوتشان شهادت داد، از طعام اندکی گروه زیادی را طعام داده و سیر ساختند، آب از سر انگشتانشان فواره زد، قمر به جهت اثبات نبوتشان شق شد، با یک دست کشیدنشان مریضهای بسیاری شفا یافتند، کسی که به تعقیبشان میآمد تا به ایشان ضرر برساند، دستهای اسپش در زمین فرورفت، خداوند در شب هجرت بینائی را از چشمان کفار گرفت، و همان بود که در وقت خارج شدن از خانه ایشان را ندیدند، همۀ اقوال و افعال و تصرفاتشان یکایک به طور دقیق به سند برای امتشان رسید، و حفظ گردید، و بسیاری از معجزات و امور خارق العادۀ دیگر، و امام ابن حجر/ میگوید: ابوسعید نیشاپوری در کتاب (شرف مصطفی) آورده است که پیامبر خدا ج از دیگر انبیاء علیهم السلام به شصت خصلت اختصاص یافتهاند، (فتح الباری: 1/523-524).
[9]- وی ابوجهیم ابن حارث انصاری است، پدرش از بزرگان صحابه بود، از وی جز اینکه بعضی از احادیث از آن جمله حدیث تیمم را روایت کرده است، معلومات بیشتری به دست آورده نتوانستم، (أسد الغابه: 5/163-164).
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (بئر جمل) نام جایی است در نزدیک مدینۀ منوره.
2) این تیمم کردن، پیامبر خدا ج جهت رد سلام بود، و ایشان نمیخواستند در حالت بیوضوئی نام خدا را که (سلام) باشد، به زبان آورند.
3) این تیمم کردن پیامبر خدا ج از روی حسن ادب بود، نه از روی و جوب، بنابراین طوری که در بسیاری از احادیث دیگری آمده است، برای شخص بیضوء و حتی جنب، سلام کردن، جواب سلام را دادن، سخن زدن و دیگر امور دنیوی جواز دارد، و چیزی که انجام دادن آن برای شخص بیوضوء جواز ندارد، انجام دادن بعضی از عبادات مانند: نماز خواندن، و طواف کردن، و دست زدن به قرآن مجید است.
[11]- طوری که معلوم است تیمم عبارت از آن است که شخص کف هردو دست خود را بر زمین زده و به روی خود بمالد، و آیا روا است که پیش از مالیدن دستها بر روی خود، جهت آنکه خاکهای دستهایش بریزد، به دستهای خود فُوت نماید، و یا اینکه این عمل روا نیست؟ این حدیث بیانگر این مسئلۀ است.
[12]- وی عمار بن یاسر بن مالک عنسی است، او و پدر مادرش از کسانی هستند که در اول امر مسلمان شده بودند، مادرش اولین کسی است که در راه خدا به شهادت رسیده است، عمار در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و نبی کریم ج دربارهاش فرمودند که: «عمار از ایمان لبریز شده است»، و فرمودهاند که: «کسی که با عمار دشمنی کند، خدا با او دشمنی میکند، و کسی که عمار را بیازارد، خدا او را میآزارد، در صفین در صف علیس در سال سی و هفت هجری، به سن نود و سه سالگی به شهادت رسید، مناقبش بسیار است، به همین قدر اکتفاء میکنیم، امام بخاری/ از وی چهار حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (4/43-47).
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در یکی از لشکرهای که به جهاد رفته بودند، عمر و عمارب اشتراک داشتند، در یکی از شبهای این سفر، عمر و عمارب جنب شدند، عمارس تیمم کرد، و نمازش را خواند، ولی عمرس نظرش آن بود که تیمم کردن برای جنب روا نیست، و باید تا وقتی که به آب میرسد، نمازش را به تاخیر بیندازد، ولی مذهب عموم علماء همان نظر عمارس است، و خصوصا آنکه پیامبر خدا ج این نظر را تایید نمودند.
2) کسی که تیمم میکند، بعد از اینکه دستهایش را به خاک زد، فوت کردن بر دستها پیش از مالیدن به روی و دست، سنت و یا مستحب است.
3) طریقۀ تیمم در نزد اکثر علماء – طوری که در احادیث دیگری به تفصیل آمده است – چنین است که: هردو کف دست خود را بر زمین بزند، و روی خود را به آنها مسح نماید، و بار دوم آنها را برزمین بزند، و دستهای خود را تا آرنجها به آنها مسح نماید، چه تیمم برای رفع حدث باشد، و چه برای رفع جنایت، و اینکه عمار بن یاسرس در تیمم کردن برای رفع جنابت به خاک غلت زد، به اجتهاد و قیاس خودش بود، زیرا وی دیده بود که تیمم کردن برای رفع حدث، به همان طریق وضوء ساختن است، از این جهت فکر کرد که تیمم کردن جهت رفت جنابت شاید به همان طریق غسل کردن باشد، که باید تمام بدن را دربر بگیرد، از این جهت به خاکها غلت زد، تا خاک به همۀ بدنش تماس نماید.
4) همانطوری که اجتهاد هر مجتهد دیگری احتمال صواب و خطاء را دارد، اجتهاد صحابهش نیز همین احتمال را دارد، زیرا صحابه با وجود فضائل بسیاری که در آنها موجود است، و با وجود آنکه عدالت و صدقشان ثابت است، معصوم نیستند، و عصمت خاص برای انبیاء علیهم السلام است، و کسی که معصوم نباشد، احتمال دارد که در اجتهاد خود به صواب برسد، و احتمال دارد، که خطاء و اشتباه نماید، و مجتهد هرکس که باشد – طوری که نبی کریم ج فرمودهاند – اگر به صواب برسد برایش دو مزد، و اگر به صواب نرسد، برایش یک مزد است.
[14]- وی عمران بن حصین خزاعی قاضی بصره است، از فضلاء و فقهای صحابه بود، در سال پنجاه و دو هجری وفات یافت، و امام بخاری/ از وی دوازده حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/301).
[15]- یعنی: چون احتمال نزول وحی بر پیامبر خدا ج در حالت خواب وجود داشت، تا خودشان بیدار نمیشدند، ما ایشان را بیدار نمیکردیم، زیرا میترسیدیم که مبادا کردن ما سبب قطع وحی شود.
[16]- شک بین این دو عبارت که پیامبر خدا ج (ضرری نیست) و یا (ضرری ندارد) گفته حریص بودند که عین عبارت پیامبر خدا ج را نقل کنند، و اگر در بین یکی از دو لفظ به شک میافتادند، هردو لفظ را روایت میکردند.
[17]- از این فرمودۀ پیامبر خدا ج برای آن شخص که: «از خاک پاک استفاده میکردی، و خاک برایت کافی است»، این احکام استنباط میگردد:
1) این شخصی که با مردم نماز نخواند، شاید از اینکه تیمم مشروع شده است، خبر نداشت، و یا از مشروعیت تیمم خبر داشت، ولی اینطور فکر میکرد که مشروعیت تیمم خاص برای رفع حدث اصغر است، یعنی تنها جای وضوء را میگیرد، نه جای غسل را.
2) اجتهاد کردن در زمان نبی کریم ج و حتی در حضور ایشان جواز دارد، ورنه نبی کریم ج برایش میگفتند: «این فهمت درست نیست، و باید میآمدی و از من میپرسیدی».
3) تیمم چه به عوض وضوء باشد، و چه به عوض غسل، برای ادای همان نماز فرض و نفلی است که غرض ادای آن تیمم کرده است، بنابراین اگر این شخصی که جنب است، و برای نماز معینی مثلا: برای نماز ظهر غسل کرده بود، تا وقتی که ظهر باقی است، میتواند هرنمازی را از وقتی، و نفلی و قضائی اداء نماید، ولی بعد از این که وقت ظهر خارج شد، اگر خواسته باشد نماز فرض و یا نفل دیگری را اداء نماید، باید دوباره تیمم کند، این مذهب جمهور علماء است، وعده بر این نظر اند که تیمم مانند وضوء و غسل است، و تا وقتی که سببی از اسباب نقض وضوء، و وجوب غسل پیدا نشود، میتوان به همان تیمم اول هرقدر نماز فرض و نفل را که خواسته باشد، اداء کرد.
[18]- آن شخص دیگری را که پیامبر خدا ج با علی نزد خود خواستند، طوری که در صحیح مسلم آمده است، عمران بن حصین خزاعی راوی همین حدیث است.
[19]- (صابیء): کسی است که دین اصلیاش را ترک نموده، و به دین دیگری گرائیده باشد، و پیامبر خدا ج را از آن جهت صابئ میگفتند که دین آبائی آنها را که شرک باشد، گذاشته و به دین اسلام گرویده بودند.
[20]- از این حدیث مسائل و احکام زیادی استنباط میگردد، از آن جمله اینکه:
1) آنچه که در این واقعه به وقوع پیوست، بیانگر معجزۀ دیگری از معجزات پیامبر خدا ج است، زیرا از آب آن دو مشک تمام کسانی که با پیامبر خدا ج بودند، نوشیدند و به حیوانات خود آب دادند، و مشکهای خود را پُر کردند، و باز دو مشک به حال اولی خود برگشته و حتی پُرتر شده بود.
2) عمرس از صحابههای دیگری که آنجا حضور داشتند، در ادای شعائر دین، از آن جمله نماز، اهتمام بیشتری داشت.
3) اگر نماز بدون اختیار قضاء میشود، باکی ندارد.
4) اگر کسی با مسلمانان نماز نمیخواند، نباید از این عملش سرسری گذشت، بلکه باید از وی سبب را پرسید، و او را به راه صواب رهنمائی کرد.
5) قضاءآوردن نمازهای فوتی واجب است، و باید به اولین فرصت قضاءآورده شود.
6) مستحب است که برای نمازهای فوتی اگر به جماعت اداء میگردید، اذان داده شود.
7) اگر نماز عدۀ باهم فوت میشود، سنت و یا مستحب است که آن نماز را به جماعت قضاء بیاورند.
8) استفاده نمودن از مال غیر به طریقی که سبب ضرر برای صاحبش نگردد، در حال ضرورت جواز دارد.
9) اگر رعیت دچار مشکلی میشوند، میتوانند مشکل خود را با (ولی امر) مطرح نمایند.
10) (ولی امر) مسلمانان باید به فکر رعیت بوده و مشکلات آنها را حتی الامکان رفع نماید.
1- باب: الأمرِ بِالنُّفَسَاءِ إذا نَفِسْنَ
باب [1]: احکام متعلق به زنها در حالت نفاس و عادت ماهانگی
203- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: خَرَجْنَا لاَ نَرَى إِلَّا الحَجَّ، فَلَمَّا کنتُ بِسَرِفَ حِضْتُ، فَدَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا أَبْکِی، قَالَ: «مَا لَکِ أَنُفِسْتِ؟». قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: «إِنَّ هَذَا أَمْرٌ کَتَبَهُ اللَّهُ عَلَى بَنَاتِ آدَمَ، فَاقْضِی مَا یَقْضِی الحَاجُّ، غَیْرَ أَنْ لاَ تَطُوفِی بِالْبَیْتِ» قَالَتْ: وَضَحَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ نِسَائِهِ بِالْبَقَرِ [رواه البخاری: 294].
203- از عایشهل روایت است که گفت: به سفر رفته بودیم، و قصدی جز حج نداشتیم، چون به (سَرِف) [منطقهای است در ده میلی مکه] رسیدیم، دچار عادت ماهانگی گردیدم، پیامبر خدا ج نزدم آمدند و من گریه میکردم.
فرمودند: «تو را چه شده است، مگر به عادت ماهانگی دچار شدهای؟».
گفتم: بلی!
فرمودند: «این چیزی است که خداوند بر تمام دختران بنی آدم مقدر کرده است، هرکاری را که حجاج انجام میدهند، تو هم انجام بده، مگر به خانه معظمه [بیت الله الحرام] طواف نکنی».
عائشهل گفت: و پیامبر خدا ج از طرف همسران خود، یک گاوی را قربانی کردند([1]).
2- باب: غَسْلِ الحَائِضِ رَأْسَ زَوْجِهَا وَتَرْجِیلِهِ
باب [2]: شستن و مرتب نمودن زن حائض، سر شوهرش را
204- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أُرَجِّلُ رَأْسَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا حَائِضٌ» [رواه البخاری: 295].
204- و از عائشهل روایت است که گفت: در حالی که دچار عادت ماهانگی بودم، سر پیامبر خدا ج را شانه زده و مرتب میکردم.
205- وَفی روایة: «وَهُوَ مُجَاوِرٌ فِی المَسْجِدِ، یُدْنِی لَهَا رَأْسَهُ، وَهْیَ فِی حُجْرَتِهَا، فَتُرَجِّلُهُ وَهِیَ حَائِضٌ» [رواه البخاری: 296].
205- و در روایت دیگری در ادامه حدیث گذشته آمده است که: ... پیامبر خدا ج در حالی که در مسجد معتکف بودند، سرخود را به عائشه نزدیک میکردند، و در حالی که عائشه داخل خانهاش بود و به عادت ماهانگی گرفتار بود، سرپیامبر خدا ج را شانه میزد و مرتب میکرد([2]).
3- باب: قِرَاءَةِ الرَّجُلِ فِی حَجْرِ امْرَأَتِهِ وَهِیَ حَائِضٌ
باب [3]: قرآن خواندن مرد در آغوش همسر حائضش
206- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَتَّکِئُ فِی حَجْرِی وَأَنَا حَائِضٌ، ثُمَّ یَقْرَأُ القُرْآنَ» [رواه البخاری: 297].
206- و از عائشهل روایت است که گفت: در حالی که به عادت ماهانگی گرفتار بودم پیامبر خدا ج خود را به آغوشم تکیه داده و قرآن میخواندند([3]).
4- باب: مَنْ سَمَّى النِّفَاسَ حَیْضًا
باب [4]: کسی که نفاس را حیض نامید
207- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: بَیْنَا أَنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، مُضْطَجِعَةٌ فِی خَمِیصَةٍ، إِذْ حِضْتُ، فَانْسَلَلْتُ، فَأَخَذْتُ ثِیَابَ حِیضَتِی، قَالَ: «أَنُفِسْتِ» قُلْتُ: نَعَمْ، فَدَعَانِی، فَاضْطَجَعْتُ مَعَهُ فِی الخَمِیلَةِ [رواه البخاری: 298].
207- از أم سلمهل روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج در زیر یک روپوش خوابیده بودم، دچار عادت ماهانگی گردیدم، آهسته خود را بیرون کشیدم، و جامههای عادت ماهانگی خود را گرفتم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر نفاس شدهای»؟
گفتم: بلی!
مرا طلبیدند، و باز با ایشان زیر روپوش خوابیدم([4]).
5- باب: مُبَاشَرَةِ الحَائِضِ
208- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ کِلاَنَا جُنُبٌ» وَکَانَ یَأْمُرُنِی، فَأَتَّزِرُ، فَیُبَاشِرُنِی وَأَنَا حَائِضٌ»وَکَانَ یُخْرِجُ رَأْسَهُ إِلَیَّ وَهُوَ مُعْتَکِفٌ فَأَغْسِلُهُ وَأَنَا حَائِضٌ» [رواه البخاری: 229].
208- از عائشهل روایت است که گفت: من با پیامبر خدا ج در حالی که هردو نفر ما جنب بودیم، از یک ظرف، غسل میکردیم،
و در حالی که به عادت ماهانگی گرفتار بودم مرا امر میکردند که ازار بپوشم، و سپس با من همبستر میشدند. و در حالی که معتکف بودند، سرخود را به سویم نزدیک میکردند، و من در حالی که به عادت ماهانگی گرفتار بودم، سرشان را میشستم([5]).
209- وَفی روایة عَنْهَا – رَضِیَ اللهُ عَنْهَا - قَالَتْ: کَانَتْ إِحْدَانَا إِذَا کَانَتْ حَائِضًا، فَأَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُبَاشِرَهَا «أَمَرَهَا أَنْ تَتَّزِرَ فِی فَوْرِ حَیْضَتِهَا، ثُمَّ یُبَاشِرُهَا، قَالَتْ: وَأَیُّکُمْ یَمْلِکُ إِرْبَهُ، کَمَا کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْلِکُ إِرْبَهُ» [رواه البخاری: 302].
209- و در حدیث دیگری از عائشهل روایت است که گفت: وقتی که کسی از مایان [یعنی: ازدواج مطهرات] دچار عادت ماهانگی میشد، و پیامبر خدا ج میخواستند با او همآغوش شوند، امر میکردند تا در وقتی که عادت ماهانگیاش زیاد است، ازار بپوشد، سپس با او همآغوش میشدند.
و عائشهل میگوید: کدام یک از شما میتواند مانند پیامبر خدا ج زمام شهوت خود را بگیرد؟([6]).
6- باب: تَرْکِ الحَائِضِ الصَّوْمَ
باب [6]: حائض نباید روزه بگیرد
210- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَرَجَ علینا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أَضْحَى أَوْ فِطْرٍ إِلَى المُصَلَّى، فَمَرَّ عَلَى النِّسَاءِ، فَقَالَ: «یَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ فَإِنِّی أُرِیتُکُنَّ أَکْثَرَ أَهْلِ النَّارِ» فَقُلْنَ: وَبِمَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «تُکْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَکْفُرْنَ العَشِیرَ، مَا رَأَیْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِینٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الحَازِمِ مِنْ إِحْدَاکُنَّ»، قُلْنَ: وَمَا نُقْصَانُ دِینِنَا وَعَقْلِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَلَیْسَ شَهَادَةُ المَرْأَةِ مِثْلَ نِصْفِ شَهَادَةِ الرَّجُلِ» قُلْنَ: بَلَى، قَالَ: «فَذَلِکِ مِنْ نُقْصَانِ عَقْلِهَا، أَلَیْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ» قُلْنَ: بَلَى، قَالَ: «فَذَلِکِ مِنْ نُقْصَانِ دِینِهَا» [رواه البخاری: 304].
210- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: در روز عید قربان – یا عید فطر – پیامبر خدا ج به (عیدگاه) آمدند، نزد زنها رفته و فرمودند: «ای گروه زنها! صدقه بدهید، زیرا من دیدم که بیشتر اهل دوزخ شمایان هستید».
گفتند: چرا یا رسول الله؟
فرمودند: «بسیار لعنت و دشنام میدهید، نیکیهای شوهر را انکار مینمایید، و هیچ ناقص عقل و دینی را که مانند شما عقل شخص دانا و فهمیده را برباید، ندیدم».
گفتند: یا رسول الله! سبب نقصان عقل و دین ما چیست؟
فرمودند: «آیا شهادت زن برابر نصف شهادت مرد نیست»؟
گفتند: بلی! هست.
فرمودند: «این از نقصان عقل وی، [و] آیا در هنگام عادت ماهانگی، نماز و روزه را ترک نمیکند»؟
گفتند: بلی! ترک میکند.
فرمودند: «این هم سبب نقصان دین وی»([7]).
7- باب: اعْتِکَافِ المُسْتَحَاضَةِ
211- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اعْتَکَفَ مَعَهُ بَعْضُ نِسَائِهِ وَهِیَ مُسْتَحَاضَةٌ تَرَى الدَّمَ»، فَرُبَّمَا وَضَعَتِ الطَّسْتَ تَحْتَهَا مِنَ الدَّمِ [رواه البخاری: 309].
211- از عائشهل روایت است که گفت: یکی از همسران پیامبر خدا ج در حالی که استحاضه بود و خون میدید، با پیامبر خدا ج به اعتکاف نشست، و از شدت خونریزی بسا اوقات که طشت را زیرپای خود میگذاشت([8]).
8- باب: الطِّیبِ لِلْمَرْأَةِ عِنْدَ غُسْلِهَا مِنَ المَحِیضِ
باب [8]: استعمال خوشبوئی برای زن، بعد از غسل حیض
212- عَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنَّا نُنْهَى أَنْ نُحِدَّ عَلَى مَیِّتٍ فَوْقَ ثَلاَثٍ، إِلَّا عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا، وَلاَ نَکْتَحِلَ وَلاَ نَتَطَیَّبَ وَلاَ نَلْبَسَ ثَوْبًا مَصْبُوغًا، إِلَّا ثَوْبَ عَصْبٍ، وَقَدْ رُخِّصَ لَنَا عِنْدَ الطُّهْرِ إِذَا اغْتَسَلَتْ إِحْدَانَا مِنْ مَحِیضِهَا فِی نُبْذَةٍ مِنْ کُسْتِ أَظْفَارٍ، وَکُنَّا نُنْهَى عَنِ اتِّبَاعِ الجَنَائِزِ» [رواه البخاری: 313].
212- از أم عطیهل([9]) روایت است که گفت: ما زنها از اینکه برای مرده بیش از سه روز به ماتم بنشینیم، نهی میشدیم، مگر برای شوهر، که چهار ماه و ده روز به ماتم مینشستیم.
نه سرمه به چشم میکردیم، و نه خوشبویی استعمال مینمودیم، و به جز از برد یمانی رنگۀ، لباس رنگه دیگری نمیپوشدیم، و وقتی که از عادت ماهانگی پاک گردیده و غسل میکردیم، برای ما رخصت بود که از خوشبویی ظفار استعمال نمائیم، و از اشتراک در جنازه نیز ممنوع بودیم([10]).
9- باب: دَلْکِ المَرْأَةِ نَفْسَهَا إِذَا تَطَهَّرَتْ مِنَ المَحِیضِ
باب [9]: مالیدن زن سر و جان خود را بعد از پاک شدن از حیض
213- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ امْرَأَةً سَأَلَتِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ غُسْلِهَا مِنَ المَحِیضِ، فَأَمَرَهَا کَیْفَ تَغْتَسِلُ، قَالَ: «خُذِی فِرْصَةً مِنْ مَسْکٍ، فَتَطَهَّرِی بِهَا» قَالَتْ: کَیْفَ أَتَطَهَّرُ؟ قَالَ: «تَطَهَّرِی بِهَا»، قَالَتْ: کَیْفَ؟، قَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، تَطَهَّرِی» فَاجْتَبَذْتُهَا إِلَیَّ، فَقُلْتُ: تَتَبَّعِی بِهَا أَثَرَ الدَّمِ [رواه البخاری: 314].
213- از عائشهل روایت است که گفت: زنی از پیامبر خدا ج از کیفیت غسل خود از عادت ماهانگی پرسید، به وی امر کردند که چگونه غسل نماید.
فرمودند: که: «پارچۀ عطر آگینی را بگیر و خود را با آن پاک کن».
آن زن گفت: با این پارچه چگونه خود را پاک نمایم؟
فرمودند: «با آن پارچه خود را پاک کن».
گفت: چگونه؟
فرمودند: «سبحان الله! پاک کن».
[عائشهل میگوید]: آن زن را به طرف خود کشیدم و گفتم: با آن پارچه اثر خون را پاک کن([11]).
10- باب: امْتِشَاطِ المَرْأَةِ عِنْدَ غُسْلِهَا مِنَ المَحِیضِ
باب [10]: شانه کردن زن سر خود را در وقت غسل از حیض
214- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: أَهْلَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ، فَکُنْتُ مِمَّنْ تَمَتَّعَ وَلَمْ یَسُقْ الهَدْیَ، فَزَعَمَتْ أَنَّهَا حَاضَتْ وَلَمْ تَطْهُرْ حَتَّى دَخَلَتْ لَیْلَةُ عَرَفَةَ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ لَیْلَةُ عَرَفَةَ وَإِنَّمَا کُنْتُ تَمَتَّعْتُ بِعُمْرَةٍ؟، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «انْقُضِی رَأْسَکِ وَامْتَشِطِی، وَأَمْسِکِی عَنْ عُمْرَتِکِ»، فَفَعَلْتُ، فَلَمَّا قَضَیْتُ الحَجَّ أَمَرَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ لَیْلَةَ الحَصْبَةِ، فَأَعْمَرَنِی مِنَ التَّنْعِیمِ مَکَانَ عُمْرَتِی الَّتِی نَسَکْتُ [رواه البخاری: 316].
214- و از عائشهل روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج در حجة الوداع احرام بستم، و از کسانی بودم که (هدی) را نفرستاده بودند، و نیت حج تمتع کرده بودم، و عائشهل فکر کرد که به عادت ماهانگی گرفتار شده است، و تا شب عرفه پاک نشده بود.
گفت: یا رسول الله! امشب عرفه است، و من جهت تمتع، نیت عمره کرده بودم، [پس چه باید بکنم]؟
پیامبر خدا ج برایش گفتند: «گیسوهایت را بازکن، سرت را شانه بزن، و از عمره کردن خودداری نما»،
[عائشهل میگوید]: طبق هدایت پیامبر خدا ج عمل نمودم، و چون حج را انجام دادم، [شبی که از منی به طرف مکه میآمدیم]، در شب که به (محصَّب) سکنی گزیده بودیم به [پیامبر خدا ج به برادرم] عبدالرحمن امر کردند تا مرا از تنعیم به عوض عمرۀ که نیت آن را کرده بودم، عمره بدهد([12]).
11- باب: نَقْضِ المَرْأَةِ شَعَرَهَا عِنْدَ غُسْلِ المَحِیضِ
باب [11]: هنگام غسل حیض، زن باید موهایش را بگشاید
215- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: خَرَجْنَا مُوَافِینَ لِهِلاَلِ ذِی الحِجَّةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُهِلَّ بِعُمْرَةٍ فَلْیُهْلِلْ، فَإِنِّی لَوْلاَ أَنِّی أَهْدَیْتُ لَأَهْلَلْتُ بِعُمْرَةٍ» فَأَهَلَّ بَعْضُهُمْ بِعُمْرَةٍ، وَأَهَلَّ بَعْضُهُمْ بِحَجٍّ، وسَاقَتِ الحَدیثَ، وَذَکَرتْ حَیْضَتَها قالت: أَرْسَلَ مَعِی أَخِی عَبْدَ الرَّحْمَنِ إِلَى التَّنْعِیمِ، فَأَهْلَلْتُ بِعُمْرَةٍ «وَلَمْ یَکُنْ فِی شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ هَدْیٌ، وَلاَ صَوْمٌ وَلاَ صَدَقَةٌ» [رواه البخاری: 317].
215- و از عائشهل روایت است که گفت: مقارن به هلال ماه ذوالحجه [به سفر حج] بیرون شدیم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که میخواهد عمره نماید، میتواند برای ادای عمره نیت نماید، و اگر من (هدی) را نفرستاده بودم، برای عمره احرام میبستم».
بعضی از [مردم] نیت عمره کردند، و بعضی نیت حج، و [عائشهل] حدیث را ذکر کرده، و در موضوع دچار شدنش به عادت ماهانگی گفت: [پیامبر خدا ج] برادرم عبدالرحمن را همراهم به (تنعیم) فرستادند، از آنجا برای عمره احرام بستم، و در هیچ کدام از این پیش آمدها بر من هدی، روزه، و صدقۀ لازم نگردید([13]).
12- باب: لاَ تَقْضِی الحَائِضُ الصَّلاَةَ
باب [12]: حائض نماز را قضاء نمیآورد
216- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ امْرَأَةً قَالَتْ: أَتَجْزِی إِحْدَانَا صَلاَتَهَا إِذَا طَهُرَتْ؟ فَقَالَتْ: أَحَرُورِیَّةٌ أَنْتِ؟ «کُنَّا نَحِیضُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلاَ یَأْمُرُنَا بِهِ» أَوْ قَالَتْ: فَلاَ نَفْعَلُهُ [رواه البخاری: 321].
216- و از عائشهل روایت است که زنی از وی پرسید: آیا زن بعد از پاک شدن از عادت ماهانگی، باید نماز خود را قضا بیاورد؟
عائشهل برایش گفت: مگر تو (حروریه) میباشی؟ مایان در زمان پیامبر خدا ج به عادت ماهانگی گرفتار میشدیم، و ما را به قضاء آوردن نماز امر نمیکردند، و یا گفت: ما نماز را قضاء نمیآوردیم([14]).
13- باب: النَّوْمِ مَعَ الحَائِضِ فِی ثِیَابِهَا
باب [13]: خواب شدن با حائض در جامههایش
217- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا حدیثُ حَیْضِها وهی مَعَ النَّبیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فی الخَمیلةِ، ثمَّ قَالَتْ: فی هذهِ الروایة: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَانَ یُقَبِّلُهَا وَهُوَ صَائِمٌ» [رواه البخاری: 322].
217- از أم سلمهل در حدیثی که راجع به عادت ماهانگیاش روایت میکند، و اینکه او در این حالت با پیامبر خدا ج در یک قطیفه خوابیده بود، روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در حالی که روزه داشتند، او را میبوسیدند([15]).
14- باب: شُهُودِ الحَائِضِ العِیدَیْنِ
باب [14]: حاضر شدن زنهای حائض به نماز عید
218- عَنْ أُمّ عَطِیَّةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «تَخْرُجُ العَوَاتِقُ وَذَوَاتُ الخُدُورِ، أَوِ العَوَاتِقُ ذَوَاتُ الخُدُورِ، وَالحُیَّضُ، وَلْیَشْهَدْنَ الخَیْرَ، وَدَعْوَةَ المُؤْمِنِینَ، وَیَعْتَزِلُ الحُیَّضُ المُصَلَّى»، قیل لَهَا: الحُیَّضُ؟ فَقَالَتْ: أَلَیْسَ یَشْهَدْنَ عَرَفَةَ، وَکَذَا وَکَذَا [رواه البخاری: 324].
218- از أم عطیهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «دخترهای نوجوان، و دخترهای پرده نشین، [و یا فرمودند که]: دخترهای جوان پرده نشین، و زنهای حائض، بیرون شوند، و به کارهای نیک و دعای مسلمانان، اشتراک نمایند، ولی زنهای حائض از آمدن به (عیدگاه) خودداری نمایند».
از [أم عطیه] پرسیدند: آیا زنهای حائض [هم حاضر شوند]؟
گفت: مگر زنهای حائض به (عرفات) و فلان جا و فلان جا حاضر نمیشوند([16])؟
15- باب: الصُّفْرَةِ وَالکُدْرَةِ فِی غَیْرِ أَیَّامِ الحَیْضِ
باب [15]: حکم زرداب و آب تیره در غیر ایام حیض
219- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنَّا لاَ نَعُدُّ الکُدْرَةَ وَالصُّفْرَةَ شَیْئًا» [رواه البخاری: 326].
219- و از أم عطیهل روایت است که گفت: مایان زرداب، و آب تیره را از عادت ماهانگی حساب نمیکردیم([17]).
16- باب: المَرْأَةِ تَحِیضُ بَعْدَ الإِفَاضَةِ
باب [16]: حکم زنی که بعد از بازگشت از طواف افاضه، حیض میشود
220- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا قَالَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ قَدْ حَاضَتْ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَعَلَّهَا تَحْبِسُنَا أَلَمْ تَکُنْ طَافَتْ مَعَکُنَّ»، فَقَالُوا: بَلَى، قَالَ: «فَاخْرُجِی» [رواه البخاری: 328].
220- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که وی به پیامبر خدا ج گفت: یا رسول الله! (صفیه بنت حیی) به عادت ماهانگی گرفتار شده است.
پیامبر خدا ج فرمودند: «شاید او مانع رفتن ما شود، آیا او با شما طواف نکرده است»؟
گفتند: طواف کرده است.
فرمودند: پس [برایش بگو که از مکه] خارج شو([18]).
17- باب: الصَّلاَةِ عَلَى النُّفَسَاءِ وَسُنَّتِهَا
باب [17]: نماز [جنازه] بر زنی که در حالت نفاس وفات یافته است
221- عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِی بَطْنٍ، فَصَلَّى عَلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ وَسَطَهَا» [رواه البخاری: 332].
221- از سمره بن جندبس([19]) روایت است که: زنی از اثر ولادت وفات یافت، پیامبر خدا ج در وسط جنازهاش ایستادند، و بر وی نماز خواندند([20]).
18- «باب»
222- عَنْ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا زَوْجَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا کَانَتْ تَکُونُ حَائِضًا، لاَ تُصَلِّی وَهِیَ مُفْتَرِشَةٌ بِحِذَاءِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «وَهُوَ یُصَلِّی عَلَى خُمْرَتِهِ إِذَا سَجَدَ أَصَابَها بَعْضُ ثَوْبِهِ» [رواه البخاری: 333].
222- از میمونهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: وی در عادت ماهانگی بود و نماز نمیخواند، ولی در کنار جایی که پیامبر خدا ج سجده میکردند، خوابیده بود، و ایشان روی جاینماز خود، نماز میخواندند، و هنگام سجدهکردن، گوشههای از لباس پیامبر خدا ج به بدن صفیهل تماس میکرد([21]).
7- کِتَابُ التَّیَمُّمِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر زن بعد از احرام بستن به عادت ماهانگی گرفتار شد، باید تمام افعال حج را به استثنای طواف کردن به خانۀ معظمه، انجام بدهد.
2) اگر زن در حالت عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت، و یا جنابت طواف نمود، بر وی شتری لازم میگردد.
3) اگر کسی در حال بیوضویی طواف حج را انجام داد، بر وی گوسفندی لازم میگردد.
4) قربانی کردن یک گاو از عوض همۀ همسران شخص جواز دارد، ولی اگر قربانی واجب باشد، باید شوهر از همسر و یا همسرانش اجازه بگیرد، و اگر قربانی نفلی باشد، اجازه گرفتن شرط نیست.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلیاش آنکه:
1) روا است که زن در حالت عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت سر شوهرش را بشوید، و یا شانه بزند.
2) خدمت کردن زن برای شوهرش روا است، ولی باید خدمت کردن به موافقت زن باشد، و اگر موافقت نداشت، مرد حق ندارد او را به زور به خدمت خود وادارد.
3) معتکف اگر سر، و یا پا و یا دست خود را از مسجد بیرون نماید، برایش جواز داشته و اعتکافش باطل نمیشود.
4) شانه زدن موی سر برای مرد، حتی ولو آنکه در حال اعتکاف باشد، روا است.
5) زن در حالت عادت ماهانگی و مریضی ولادت، نباید به مسجد داخل گردد.
6) مباشرت ممنوع با زن در حالت اعتکاف، عبارت از جماع کردن و یا انجام دادن مقدمات جماع مانند بوسه زدن و در آغوش گرفتن است، نه مجرد تماس.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شنیدن قرآن برای زن در حالت عادت ماهانگیاش جواز دارد.
2) لمس کردن زنی که در عادت ماهانگی است، برای شوهرش جواز دارد.
3) قرآن خواندن در نزد کسی که ملبس به نجاست است، جواز دارد.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از (نفاس) خونی است که از زن بعد از ولادت خارج میگردد، و ام سلمهل در این وقت حیض شده بود نه نفاس، ولی به جهت مشابهتی که بین حیض و نفاس وجود دارد، پیامبر خدا ج حیضش را نفاس نامیدند، و از این مشابهتها آنکه: در هردوی آنها زن از نماز خواندن و روزه گرفتن ممنوع میباشد، و در هردو حالت برای شوهرش روا نیست که با وی جماع نماید، و در هردو حالت زن از خواندن قرآن و رفتن به مسجد، و طواف به خانۀ خدا و امثال اینها ممنوع میباشد.
2) جائز است که مرد در حالی که زنش به عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت دچار است، اگر خواسته باشد، با وی در یک بستر بخوابد، ولی باید از تماس بین ناف زانوی زن خودداری نماید، و دیگر کارها از بوسه و معانقه وغیره برایش روا است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای زن و شوهر روا است که – در جنابت وغیر جنابت – از یک طرف باهم غسل نمایند.
2) آنچه که از آن به (همبستر شدن) تعبیر شده است، در لفظ حدیث (یباشرنی) میباشد، و مباشره یا مباشرت با زن عبارت از در آمیختن و جماع کردن با وی است، ولی چون مراد از آن در اینجا این چیزها نبوده، بلکه مجرد خوابیدن با زن است، از این جهت به همبسترشدن ترجمه شده است، یعنی: در یکبستر باهم خوابیدیم.
3) هم آغوش شدن با زنی که در عادت ماهانگی است جواز دارد، ولی نباید با وی جماع نمود، زیرا جماع کردن با زن در این حالت، به اجماع علماء حرام است، تا جایی که اگر کسی این عمل را حلال بشمرد کافر میشود، و اگر حلال ندانسته و چنین عملی را انجام میدهد، گنهکار گردیده و باید از خداوند طلب مغفرت نماید.
4) به شستن سر و بدن، اعتکاف باطل نمیشود.
5) بیرون کردن تنها سر و یا تنها دست و یا تنها پا از مسجد، سبب باطل شدن اعتکاف نمیگردد.
[6]- از احکام و متعلق به این حدیث آنکه:
1) همآغوش شدن با زن در حالت عادت ماهانگیاش جواز دارد، و مراد از هم آغوش شدن آن است که با وی بخوابد ولی جماع کردن با وی در این حالت – طوری که مکررا به آن اشاره نمودیم – به اجماع علماء حرام است.
2) این قول عائشهل که: (کدام یک از شما میتواند مانند پیامبر خدا ج زمام شهوت خود را بگیرد؟) دلالت بر این دارد که همآغوش شدن با زن در حالت دعوت ماهانگی برای کسی روا است که از واقع شدن در جماع مطمئن باشد، و کسی که این اطمینان را به خود ندارد، نباید در این حالت با زنش همآغوش شود.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای زنها روا است که در روز عید مانند مردها به عیدگاه و به نماز عید بروند.
2) سبب بیشتر رفتن زنها به دوزخ، همان چیزهایی است که در حدیث نبوی شریف ذکر گردیده است، بنابراین اگر زنی متصف به این صفات نباشد، و مرتکب گناه دیگری که مستوجب رفتن به دوزخ میگردد نشود، یقینا مستحق رفتن به دوزخ نیست.
3) زنی که در غیر ایام عادت ماهانگی و مریضی ولادت نماز خوانده و روزۀ فرضش را میگیرد، از ترک نماز و روزه در این حالت، ثواب روزه و نماز برایش داده میشود.
4) زنی که به سبب عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت نماز خود را ترک کرده است، و یا روزه نگرفته است، بعد از اینکه عارضهاش برطرف شد، باید روزهای را که روزه نگرفته است، قضاء بیاورد، ولی نمازهای را که به سبب عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت ترک کرده است، قضاء آوردنی ندارد.
5) مراد از نقصان دین، نقصان عبادت است، نه نقصان اصل دین، یعنی: عبادتی که زنها انجام میدهند، نسبت به عبادتی که مردها انجام میدهند، کمتر است.
6) همانطوری که مردها باید علم و معرفت حاصل نموده و احکام دین را بیاموزند، بر زنها نیز لازم است که از این امور معرفت حاصل نمایند.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) استحاضه عبارت از خونی است که از زن، در غیر وقت عادت ماهانگی و مریضی ولادت خارج میگردد.
2) آنکه در حالت استحاضه با پیامبر خدا ج به اعتکاف نشسته بود، ام سلمهل بود.
3) زن در حالت استحاضه میتواند به اعتکاف بنشیند، ولی به اعتکاف نشستن زن در حالت عادت ماهانگی و مریضی ولادت جواز ندارد، و حتی داخل شدن وی به مسجد روا نیست.
[9]- نامش نسیبه بنت حارث انصاریه است، در غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، زخمیها را تداوی میکرد، و از مریضها سرپرستی مینمود، و مردهها را میشست، امام بخاری/ از وی پنج حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (5/603).
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (ظفار) منطقهای است در یمن که این خوشبوئی از آنجا میآمد.
2) زن نباید جز برای شوهرش برای هیچکس دیگری بیش از سه روز به ماتم بنشیند.
3) زنی که شوهرش وفات نموده است، اگر حامل نباشد، باید چهار ماه و ده روز به عده بنشیند، در این مدت باید لباس عادی بپوشد، از سرمه کردن به چشم، و استعمال عطر خودداری نماید.
4) عده زن حامل، وضع حمل است، ولو آنکه وضع حمل بعد از اندک مدتی از طلاق و یا وفات شوهرش صورت بگیرد.
5) بعد از اینکه از عادت ماهانگی پاک میشود، برایش روا است که غرض از بین بردن بویی که شاید به سبب عادت ماهانگی به بدنش مانده باشد، اندکی عطر و خوشبوئی استعمال نماید.
6) حکم رفتن زن به جنازه، إنشاءالله بعد از این در باب جنائز خواهد آمد.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زن باید از مسائلی که به معرفت آن احتیاج دارد، پرسان نماید، ولو آنکه از مسائل خاص و حساس باشد، ولی شخصی که این مسائل را از وی میپرسد باید متصف به علم و صلاح باشد.
2) زن بعد از اینکه از عادت ماهانگیاش پاک شد، باید برعلاوه از غسل نمودن، جاهایی را که اثر خون حیض به آنها رسیده است، با خوشبوئی پاک نماید.
3) عائشهل مسائل دقیقی را از احکام دین و احادیث نبوی میفهمید که بعضیها از فهم آنها عاجز بودند، و از اینجا است که علماء در پهلوی داشتن علم، داشتن فهم دقیق را در اجتهاد شرط دانستهاند، ورنه چه بسا که شخص اگر فهم درستی نداشته باشد، نصوص قرآن کریم و سنت نبوی را طوری بفهمد و توجیه نمایند که برخلاف مقصود شارع باشد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) محصب جایی است بین مکه و منی، و در آن وقت حجاج وقتی که بعد از ایام تشریق به طرف مکۀ مکرمه میآمدند، شب را در آنجا میخوابیدند، و شب خوابیدن در (محصب) از مناسک حج نیست، و اگر کسی بنیت پیروی از نبی کریم در آنجا میخوابد، برایش ثواب دارد.
2) اینکه عائشهل نیت عمره را کرده بود و یا نیت حج را، که در این زمینه روایات متعددی آمده است که هردو احتمال را میدهد، و برای جمع بین این روایات علماء گفتهاند که: عائشهل اول نیت حج را کرده بود، ولی بعد از این که پیامبر خدا ج صحابه را به فسخ حج امر کردند، حج خود را به عمره تبدیل نمود، ولی بعد از اینکه به عادت ماهانگی گرفتار شد، و اتمام عمره برایش امکانپذیر نبود، پیامبر خدا ج او را امر کردند که عمرهاش را به حج تبدیل نماید.
3) احکام بیشتر متعلق به این حدیث، و سائر مسائل متعلق به حج، به تفصیل بیشتری إنشاءالله در باب حج خواهد آمد.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج در بیست و پنجم ماه ذوالقعده از مدینۀ منوره بیرون شدند، و بعد از (نُه) روز، و یا ده روز مسافرت در پنجم ماه ذوالحجه به مکۀ مکرمه رسیدند.
2) در اینکه حج تمتع بهتر است یا حج قرآن و یا حج مفرد، بین علماء اختلاف است، و راجح در نزد احناف و حنابله آن است که حج تمتع افضل است، زیرا در این نوع حج، هریک از حج و عمره به طور مستقل اداء میگردد، و بعضی از احناف حج قرآن را بهتر میدانند.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (حروریه) منسوب به (حروراء) است، و حروراء قریۀ در نزدیک کوفه است، و اولین اجتماع خوارج در این قریۀ صورت گرفته بود، و از این سبب گروهی از آنها به نام (حروریه) یاد میشوند، و مقصد عائشهل این بود که مگر تو از خوارج هستی؟ زیرا گروهی از خوارج به خلاف اجماع علماء، قضاء آوردن نمازهایی را که زن در ایام عادت ماهانگیاش ترک میکند، بر وی لازم میدانند.
2) نمازهای را که زن در ایام عادت ماهانگی و مریضی ولادت ترک میکند، قضاء آوردن آنها بر وی لازم نیست، ولی روزهاش را باید قضاء بیاورد، و قبلا هم به این موضوع اشاره نمودیم، و تفصیل بیشتر آن إنشاءالله در کتاب روزه خواهد آمد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای زن و شوهری که بر نفس خود اطمینان داشته باشند روا است که در وقت روزه داشتن یکدیگر خود را ببوسند، و اگر اطمینان نداشته باشد، بوسیدن مکروه است.
2) اگر کسی همسرش را بوسید، و به سبب بوسیدن و یا در آغوش گرفتن انزال شد، باید همان روز را قضاء بیاورد، ولی بر وی کفارۀ نیست.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زنها میتوانند در مواطن خیر و مجالس علم حاضر شوند.
2) اگر زنهای که به عادت ماهانگی گرفتار اند به نماز عید میروند، باید از داخل شدن به عیدگاه و مسجد خودداری نمایند.
3) زنها ولو آنکه به عادت ماهانگی گرفتار باشند، میتوانند به طرف عیدگاه بروند، ولی نباید در این حالت به عیدگاه داخل شوند.
4) بعضی از علماء از این حدیث نبوی شریف و جوب نماز عیدین را استنباط نمودهاند.
5) زن در حال گرفتاری به عادت ماهانگی میتواند به عرفات برود.
[17]- یعنی: خونی که از ما زنها در غیر عادت ماهانگی به مانند زرداب، و یا به رنگ تیره خارج میشد، از ایام عادت ماهانگی خود حساب نمیکردیم، ولی اگر خون به رنگ زرداب و یا به رنگ تیره در ایام عادت ماهانگی زن از وی خارج گردد، از عادت ماهانگی حساب میشود، این مذهب جمهور علماء است، ولی امام مالک/ میگوید: خونی که از زن خارج میشود، به هر رنگی که باشد، و در هر وقتی که باشد، از ایام حیض محسوب میشود، ولی این حدیث ام عطیه نظر وی را رد میکند.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) صفیه بنت حیی یکی از امثات مؤمنین و ازواج مطهرات است، و وی از نسل هارون بن عمران برادر موسی علیهما السلام میباشد، از پیامبر خدا ج تنها ده حدیث روایت کرده است، و امام بخاری از وی تنها یک حدیث روایت کرده است.
2) اگر زن طواف حج را انجام داد، و بعد از آن به عادت ماهانگی دچار گردید، و قبل از انجام دادن طواف و داع، اراده داشت که از مکه خارج شود، طواف و داع از وی ساقط میشود، و بر وی دم و یا فدیۀ لازم نمیگردد، و این همان چیزی بود که برای صفیهل واقع گردیده بود.
3) طواف حج به هیچ طریقی از زن حائض ساقط نمیگردد، لذا به هر صورتی که شده است، باید انتظار بکشد که از عادت ماهانگیاش پاک شود، و بعد از آن طواف حجش را انجام بدهد.
4) اگر زن پیش از انجام دادن طواف حج از مکۀ مکرمه خارج گردیده و به وطنش رفت، تا وقتی که بر نگشته و طواف حج را انجام نداده است، در موضوع جماع کردن با شوهرش مُحرم باقی میماند، یعنی: جماع کردن شوهرش با وی تا وقتی که طواف حج را انجام نداده است، روا نیست.
5) اگر زن در حالت عادت ماهانگی طواف حج را انجام داد، بر وی یک شتر لازم میگردد.
[19]- وی سمره بن جندب بن هلال فزاری است، با خوارج سخت مخالف بود و میگفت: بدترین مردمان هستند، مسلمانان را تکفیر میکنند، و خون آنها میریزند، از این جهت است که خوارج و کسانی که هم نظر آنها هستند وی را دشنام داده و از وی بدگوئی مینمایند، در سال پنجاه و نه هجری در بصره وفات یافت، أسد الغابه (2/354-355).
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر زن در حالت عادت ماهانگی و یا مریضی ولادت وفات مییابد، باید بر وی نماز جنازه خوانده شود.
2) در اینکه امام در وقت نماز خواندن بر زن به چه قسمت از جنازه ایستاده شود، بین علماء اختلاف است، امام احمد بن حنبل/ میگوید: باید به وسط جنازه ایستاده شود، و احناف رحمهم الله میگویند که باید در برابر سینهاش ایستاده شود، و در این موضوع در نزد آنها فرقی بین جنازۀ زن و مرد نیست، و میگویند: اینکه در حدیث نبوی شریف لفظ (وسط) آمده است، وسط عبارت از سینه است، زیرا قسمت فوقانی جنازه عبارت از دست و سر، و پایین جنازه عبارت از شکم و پاها است، پس وسط عبارت از سینه است.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جسم زن در حال عادت ماهانگی و مریضی ولادت نجس نمیباشد، ورنه پیامبر خدا ج به پهلوی همسر خود در آن حالت آن قدر نزدیک نماز نمیخواندند که جامههایشان به بدن وی تماس نماید.
2) نماز خواندن بر بالای جانماز روا است، و چون جانماز پیامبر خدا ج از بوریا بود، بنابراین بهتر است که جانماز از فرض فقیرانه ساخته شود نه از فرشهای متکبرانه.
3) زنی که به عادت ماهانگی گرفتار است، نباید نماز بخواند، چنانچه از روزه گرفتن نیز ممنوع است، با این فرق که بعد از پاک شدن از عادت ماهانگی قضاءآوردن نماز بر وی لازم نیست، ولی باید روزه را قضاء بیاورد.
4) خوابیدن زن در کنار کسی که نماز میخواند روا است.
5) نماز خواندن بر بالای جانمازی که از ابریشم ساخته شده است، مکروه میباشد.
ا- باب: الوُضُوءِ قَبْلَ الغُسْلِ
185- عَنْ عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم ورضیَ عنها: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: کَانَ إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الجَنَابَةِ، بَدَأَ فَغَسَلَ یَدَیْهِ، ثُمَّ یَتَوَضَّأُ کَمَا یَتَوَضَّأُ لِلصَّلاَةِ، ثُمَّ یُدْخِلُ أَصَابِعَهُ فِی المَاءِ، فَیُخَلِّلُ بِهَا أُصُولَ شَعَرِهِ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَى رَأْسِهِ ثَلاَثَ غُرَفٍ بِیَدَیْهِ، ثُمَّ یُفِیضُ المَاءَ عَلَى جِلْدِهِ کُلِّهِ» [رواه البخاری: 248].
185- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که:
پیامبر خدا ج چون از جنابت غسل میکردند، اول دستهای خود را میشستند، بعد از آن مانندی که برای نماز وضوء بسازند، وضوء میساختند، بعد از آن، انگشتان خود را در آب غوطه داده، و بیخ موهای خود را خلال میکردند، بعد از آن با دست، سه بار بر سر خود آب میریختند، و سپس آب را بر همه بدن خود میریختند([1]).
186- عَنْ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: «تَوَضَّأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وُضُوءهُ لِلصَّلاَةِ، غَیْرَ رِجْلَیْهِ، وَغَسَلَ فَرْجَهُ وَمَا أَصَابَهُ مِنَ الأَذَى، ثُمَّ أَفَاضَ عَلَیْهِ المَاءَ، ثُمَّ نَحَّى رِجْلَیْهِ، فَغَسَلَهُمَا، هَذِهِ غُسْلُهُ مِنَ الجَنَابَةِ» [رواه البخاری: 249].
186- از میمونهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مانند وضوی نماز خود، وضوء ساختند، ولی پاهای خود را نشستند، و عورت و جاهای را که نجاست [منی] رسیده بود، شستند، بعد از آن بر بدن خود آب ریختند، و سپس پاهای خود را [از جای غسل] دور کرده و شستند، این غسلشان از جنابت بود([2]).
2- باب: غُسْلِ الرَّجُلِ مَعَ امْرَأَتِهِ
باب [2]: غسل نمودن مَرد با همسرش
187- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ إِنَاءٍ وَاحِدٍ، مِنْ قَدَحٍ یُقَالُ لَهُ الفَرَقُ» [رواه البخاری: 250].
187- از عائشهل روایت است که گفت: من و پیامبر خدا ج از ظرف واحدی [یعنی]: از قدحی، که به نام (فَرَق) یاد میشد، باهم غسل میکردیم([3]).
3- باب: الغُسْلِ بِالصَّاعِ وَنَحْوِهِ
باب [3]: غسل نمودن به آبی که به گنجایش صاع و امثال آن باشد
188- وعنها رضی الله عنها أَنَّها سُئِلتَ عَنْ غُسْلِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَدَعَتْ بِإِنَاءٍ نَحْوٍ مِنْ صَاعٍ، فَاغْتَسَلَتْ، وَأَفَاضَتْ عَلَى رَأْسِهَا، وَبَیْنَهَا وَبَیْن السائلِ حِجَابٌ» [رواه البخاری: 251].
188- از عائشهل روایت است که کسی از وی از کیفیت غسل پیامبر خدا ج پرسید.
عائشهل ظرفی را که تقریبا یک صاع بود طلبید، و غسل کرد و بر سر خود ریخت، و در این وقت بین او و بین شخص سؤال کننده حجاب بود([4]).
189- عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رضی الله عنهما أنه سأله رجل عَنِ الغُسْلِ، فَقَالَ: «یَکْفِیکَ صَاعٌ»، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا یَکْفِینِی، فَقَالَ جَابِرٌ: «کَانَ یَکْفِی مَنْ هُوَ أَوْفَى مِنْکَ شَعَرًا، وَخَیْرٌ مِنْکَ» ثُمَّ أَمَّنَا فِی ثَوْبٍ [رواه البخاری: 252].
189- از جابر بن عبداللهس روایت است که شخصی از وی از [مقدار آب] غُسل پرسید، در جواب گفت: یک صاع برایت کفایت میکند([5]).
شخص دیگری گفت: برای من [این مقدار آب] کفایت نمیکند.
جابر گفت: برای کسی که موهایش از موهایت بیشتر، و خودش از تو بهتر بود، کفایت میکرد، [مقصدش پیامبر خدا ج بود]، بعد از آن جابر در حالی که یک جامعه به تن داشت، برای آنها امامت داد([6]).
4- باب: مَنْ أَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ ثَلاَثًا
باب [4]: کسی که سه بار بر سرش آب ریخت
190- عَنْ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «أَمَّا أَنَا فَأُفِیضُ عَلَى رَأْسِی ثَلاَثًا، وَأَشَارَ بِیَدَیْهِ کِلْتَیْهِمَا» [رواه البخاری: 254].
190- از جبیر بن مطعمس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«ولی من بر سرخود، [در وقت غسل کردن] سه بار آب میریزم»، و به هردو دست خود اشاره به [کیفیت] ریختن آب کردند([7]).
5- باب: مَنْ بَدَأَ بِالحِلاَبِ أَوِ الطِّیبِ عِنْدَ الغُسْلِ
باب [5]: کسی که پیش از غسل نمودن، ظرف آب و خوشبویی را آماده میکرد
191- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الجَنَابَةِ، دَعَا بِشَیْءٍ نَحْوَ الحِلاَبِ، فَأَخَذَ بِکَفِّهِ، فَبَدَأَ بِشِقِّ رَأْسِهِ الأَیْمَنِ، ثُمَّ الأَیْسَرِ، فَقَالَ بِهِمَا عَلَى وَسَطِ رَأْسِهِ» [رواه البخاری: 258].
191- از عائشهل روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج از جنابت غسل میکردند، ظرفی که به اندازۀ (حلاب) بود میطلبیدند، و با هردو دست خود، اول به طرف راست، و بعد از آن به طرف چپ، و سپس با دو دست بر سرخود آب میریختند([8]).
6- باب: إِذَا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ
192- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أُطَیِّبُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَطُوفُ عَلَى نِسَائِهِ، ثُمَّ یُصْبِحُ مُحْرِمًا یَنْضَخُ طِیبًا» [رواه البخاری: 267].
192- و از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را عطر میزدم، و ایشان با همسران خود همبستر میشدند، و صبح در حالی که احرام داشتند، از ایشان بوی عطر به مشام میرسید([9]).
193- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ فِی السَّاعَةِ الوَاحِدَةِ، مِنَ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ، وَهُنَّ إِحْدَى عَشْرَةَ» وَفی روایة: تِسْعُ نِسْوَةٍ. قیل لِأَنَسٍ أَوَکَانَ یُطِیقُ ذَلکَ؟ قَالَ: کُنَّا نَتَحَدَّثُ «أَنَّهُ أُعْطِیَ قُوَّةَ ثَلاَثِینَ» [رواه البخاری: 268].
193 از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در قسمتی از روز، و یا قسمتی از شب، با همهء همسران خود همبستر میدشدند، و آنها (یازده)، و در روایتی (نُه) زن بودند.
کسی از انسس پرسید: آیا این اندازه قدرت داشتند؟ گفت: ما با یکدیگر خود اینطور صحبت میکردیم که برای پیامبر خدا ج توانائی (سی) مرد داده شده است([10]).
7- باب: مَنْ تَطَیَّبَ واغْتَسَلَ
باب [7]: کسی که بعد از استعمال خوشبویی غسل نمود
194- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى وَبِیصِ الطِّیبِ، فِی مَفْرِقِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم وَهُوَ مُحْرِمٌ» [رواه البخاری: 271].
194- از عائشهل روایت است که گفت: گویا همین حالا به درخشندگی عطری که بر فرق سر پیامبر خدا ج استعمال شده بود، نظر میکنم، و این در حالی بود که ایشان مُحرِم بودند([11]).
8- باب: تَخْلِیلِ الشَّعَرِ أثناء الغُسلِ
باب [8]: داخل کردن انگشتان در موی سر، هنگام غُسل کردن
195- وعَنْها رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا اغْتَسَلَ مِنَ الجَنَابَةِ، غَسَلَ یَدَیْهِ، وَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاَةِ، ثُمَّ اغْتَسَلَ، ثُمَّ یُخَلِّلُ بِیَدِهِ شَعَرَهُ، حَتَّى إِذَا ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ أَرْوَى بَشَرَتَهُ، أَفَاضَ عَلَیْهِ المَاءَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ غَسَلَ سَائِرَ جَسَدِهِ» [رواه البخاری: 272].
195- و از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگامی که از جنابت غسل میکردند، دستهای خود را میشستند، و مانند وضوی نماز، وضوء میساختند، بعد از آن غسل میکردند، و با دو دست خود موهای خود را خلال مینمودند، و چون یقینشان حاصل میشد که آب خوب به زیر مویها رسیده است، سه بار بر سر خود آب میریختند، و بعد از آن بقیه بدن خود را میشستند([12]).
9- باب: إِذَا ذَکَرَ فِی المَسْجِدِ أَنَّهُ جُنُبٌ یَخْرُجُ کَمَا هُوَ وَلاَ یَتَیَمَّمُ
باب [9]: اگر در مسجد بیادش آمد که جنب است، باید همان طور بیرون شود و تیمم نکند
196- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ وَعُدِّلَتِ الصُّفُوفُ قِیَامًا، فَخَرَجَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا قَامَ فِی مُصَلَّاهُ، ذَکَرَ أَنَّهُ جُنُبٌ، فَقَالَ لَنَا: «مَکَانَکُمْ» ثُمَّ رَجَعَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَیْنَا وَرَأْسُهُ یَقْطُرُ، فَکَبَّرَ فَصَلَّیْنَا مَعَهُ [رواه البخاری: 275].
196- از ابوهریرهس روایت است که گفت: نماز برپا گردید و صفها برابر شد، پیامبر خدا ج آمدند، و چون در جای نماز خود قرار گرفتند، بیادشان آمد که جنب هستند، برای ما گفتند که: «شما در جای خود قرار داشته باشید».
خودشان برگشتند و غسل نمودند، و در حالی که از موهایشان آب میچکید، آمدند، تکبیر گفتند و با ایشان نماز خواندیم([13]).
10- باب: مَنِ اغْتَسَلَ عُرْیَانًا وَحْدَهُ فِی خَلْوَة
باب [10]: کسی که در حالت تنهائی در خلوت برهنه غسل نمود
197- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «کَانَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ یَغْتَسِلُونَ عُرَاةً، یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، وَکَانَ مُوسَى یَغْتَسِلُ وَحْدَهُ، فَقَالُوا: وَاللَّهِ مَا یَمْنَعُ مُوسَى أَنْ یَغْتَسِلَ مَعَنَا إِلَّا أَنَّهُ آدَرُ، فَذَهَبَ مَرَّةً یَغْتَسِلُ، فَوَضَعَ ثَوْبَهُ عَلَى حَجَرٍ، فَفَرَّ الحَجَرُ بِثَوْبِهِ، فَخَرَجَ مُوسَى فِی إِثْرِهِ، یَقُولُ: ثَوْبِی یَا حَجَرُ، ثَوْبِی یَا حَجَرُ، حَتَّى نَظَرَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ إِلَى مُوسَى، فَقَالُوا: وَاللَّهِ مَا بِمُوسَى مِنْ بَأْسٍ، وَأَخَذَ ثَوْبَهُ، فَطَفِقَ بِالحَجَرِ ضَرْبًا» فَقَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: وَاللَّهِ إِنَّهُ لَنَدَبٌ بِالحَجَرِ، سِتَّةٌ أَوْ سَبْعَةٌ، ضَرْبًا بِالحَجَرِ [رواه البخاری: 278].
197- و از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «قوم بنی اسرائیل برهنه غسل میکردند، و به طرف یکدگر نگاه میکردندند، و موسی÷ تنها غسل میکرد.
[بنی اسرائیل با خود] گفتند: به خدا قسم اینکه موسی با ما غسل نمیکند، جز اینکه خصیهایش متورم است، سبب دیگری ندارد([14]).
بار دیگر که موسی÷ برای غسل کردن رفت، لباسهایش را روی سنگی گذاشت، سنگ با جامههای موسی از نزدش گریخت، موسی÷ به عقبش دویده و میگفت: (ای لباسم، ای سنگ لباسم).
[و موسی÷] تا جایی رسید که بنی اسرائیل – به همان حالت – به طرف او دیده و گفتند: به خداوند سوگند است که موسی عارضۀ ندارد، و موسی÷ لباسهایش را گرفت، و شروع به زدن سنگ کرد».
ابوهریرهس گفت: به خداوند قسم است که: اثر شش یا هفت ضربه، هنوز بر آن سنگ موجود است([15]).
198- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَا أَیُّوبُ یَغْتَسِلُ عُرْیَانًا، فَخَرَّ عَلَیْهِ جَرَادٌ مِنْ ذَهَبٍ، فَجَعَلَ أَیُّوبُ یَحْتَثِی فِی ثَوْبِهِ، فَنَادَاهُ رَبُّهُ: یَا أَیُّوبُ، أَلَمْ أَکُنْ أَغْنَیْتُکَ عَمَّا تَرَى؟ قَالَ: بَلَى وَعِزَّتِکَ، وَلَکِنْ لاَ غِنَى بِی عَنْ بَرَکَتِکَ» [رواه البخاری: 279].
198- و از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «روزی ایوب÷ برهنه غسل میکرد، ملخهایی از طلا نزدش افتاد، و ایوب÷ آنها را برداشته و در جامهاش میانداخت.
در این وقت خداوند برایش خطاب کرد و گفت: ای ایوب! مگر من تو را از این چیزهای که میبینی بینیاز نساختهام؟
گفت: چرا نه، به عزتت قسم است که بینیاز ساختهای، ولی مرا از الطاف و برکات تو بینیازی نیست»([16]).
11- باب: التَّسَتُّرِ فِی الغُسْلِ عِنْدَ النَّاسِ
باب [11]: هنگام غسل کردن در نزد مردم، باید خود را بپوشاند
199- عَنْ أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبی طَالِبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: ذَهَبْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ الفَتْحِ فَوَجَدْتُهُ یَغْتَسِلُ وَفَاطِمَةُ تَسْتُرُهُ فَقَالَ: «مَنْ هَذِهِ؟» فَقُلْتُ: أَنَا أُمُّ هَانِئٍ [رواه البخاری: 280].
199- از أم هانیء بنت ابی طالبل([17]) روایت است که گفت: سال فتح مکه، نزد پیامبر خدا ج رفتم، دیدم که غسل میکنند، و فاطمهل بر ایشان پرده میگرفت.
[پیامبر خدا ج] گفتند: «این کیست»؟
گفتم: من أم هانیء هستم([18]).
12- باب: عَرَقِ الجُنُبِ وَأَنَّ المُؤمِنَ لاَ یَنْجُس
باب [12]: حکم عرق شخص جنب و اینکه مؤمن نجس نمیشود
200- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَقِیَهُ فِی بَعْضِ طَرِیقِ المَدِینَةِ وَهُوَ جُنُبٌ، قال: فَانْخَنَسْتُ مِنْهُ، فَذَهَبْتُ فَاغْتَسَلَت ثُمَّ جَئت، فَقَالَ: «أَیْنَ کُنْتَ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟» قَالَ: کُنْتُ جُنُبًا، فَکَرِهْتُ أَنْ أُجَالِسَکَ وَأَنَا عَلَى غَیْرِ طَهَارَةٍ، فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، إِنَّ المُؤْمِنَ لاَ یَنْجُسُ» [رواه البخاری: 283].
200- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج او را در یکی از راههای مدینه – در حالی که جنب بود- ملاقات نمودند، [ابوهریرهس] گفت: خود را از نظر پیامبر خداج پنهان کردم، و رفتم و غسل کردم، و پس آمدم.
فرمودند: «ابوهریره! کجا بودی»؟
[ابوهریره] گفت: جنب بودم، و نپسندیدم که بدون طهارت با شما بنشینم.
فرمودند: «سبحان الله! مؤمن هرگز نجس نمیشود»([19]).
13- باب: مَبیْت الجُنُبِ إذا تَوضَّأ...
باب [13]: خوابیدن در حال جنابت بعد از وضوء ساختن
201- عَنِ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَیَرْقُدُ أَحَدُنَا وَهُوَ جُنُبٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُکُمْ، فَلْیَرْقُدْ وَهُوَ جُنُبٌ» [رواه البخاری: 287].
201- از عمر بن خطابس روایت است که: از پیامبر خدا ج پرسید: آیا روا است که کسی از مایان در حال جنابت بخوابد؟
فرمودند: «بلی! اگر کسی از شما وضوء بسازد، میتواند در حال جنابت بخوابد»([20]).
14- باب: إِذَا التَقَى الخِتَانَانِ
باب [14]: وقتی که التقاء ختانین صورت بگیرد
202- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا جَلَسَ بَیْنَ شُعَبِهَا الأَرْبَعِ، ثُمَّ جَهَدَهَا فَقَدْ وَجَبَ الغَسْلُ» [رواه البخاری: 291].
202- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که [شخص] بین پاهای زن نشست، و با او درآمیز گردید، غسل واجب میشود»([21]).
6- کتابُ الحیض
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) وضوء ساختن پیش از غسل کردن سنت است.
2) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که باید در وضوی غسل، پاها نیز شسته شود، ولی چنانچه که در حدیث بعدی میآید، نبی کریم ج در وقت وضوی غسل، پاهای خود را نمیشستند، از این جهت علماء در این موضوع نظرهای مختلفی ابراز داشتهاند، امام شافعی/ میگوید: باید پاهای خود را بشوید، امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهماالله میگویند: اگر در جای غسل میکرد، که آب جمع میشد، نباید پاهای خود را بشوید، و اگر آب جمع نمیشد، شستن پا لازم است.
3) خلال کردن موی سر و ریش در نزد احناف در غسل واجب، و در وضوء سنت است، ولی در نزد دیگران در غسل و وضوء سنت است.
4) دست کشیدن بدن در غسل در نزد احناف سنت، و در نزد دیگران واجب است.
5) بعد از شستن دستها، اگر دست و یا انگشتان شخصی که غسل میکند در آب داخل گردید، باکی ندارد.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در نزد احناف مضمضه و استنشاق در غسل واجب است، و دیگران آن را مستحب میدانند.
2) لمس کردن عورت در نزد احناف سبب نقص وضوء نمیگردد، گرچه بعضی از علماء نظر به احادیث دیگری آن را ناقض وضوء میدانند.
3) اگر منی و یا مذی کسی به جایی از بدنش تماس کرده بود، پیش از غسل کردن، باید آن را بشوید.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) فَرَق بر وزن عرق، پیمانهای است که شانزده رطل است، و چون هر رطل، (455) گرام میباشد، بنابراین (فَرَق) مساوی هفت لتر و ربع است.
2) برای زن و شوهر جائز است که باهم در یکجا و از یک ظرف، غسل نمایند.
3) برای مرد و زن روا است که از یک ظرف غسل نموده و یا وضوء بسازند.
4) برای زن و مرد روا است که از آب باقی ماندۀ غسل و وضوی یکدیگر، غسل نموده و یا وضوء بسازند.
5) اما عینی/ به نقل از امام دراوردی میگوید: برای زن و شوهر روا است که عورت یکدیگر را ببینند، و دلیلشان این است که ابن حبان از طریق سلیمان بن موسی روایت میکند که کسی از وی پرسید: آیا روا است که مرد به فرج زن خود نظر کند؟ سلیمان گفت که من از این مسأله از عطاء پرسدم، عطاء گفت که من از این مسأله از عائشهل پرسیدم، و او در جوابم همین حدیث را ذکر نمود.
ولی نظرم آن است که نظر به حدیثی که عائشهل میگوید: نه من عورت پیامبر خدا ج را دیدم، و نه ایشان عورت مرا، شاید آنها که باهم غسل میکردند، عورت خود را به ازار و یا لنگی پوشیده بوده باشند، و حتی به فرض آنکه عورت خود را نپوشانده باشند، از کجا معلوم که به عورت یکدیگر نظر میکردند؟ والله تعالی أعلم.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که از کیفیت غسل پیامبر خدا ج پرسان کرد، طوری که در صحیح مسلم و در این وقت خواهرزادۀ عائشه که ابوسلمه عبدالله بن عبدالرحمن بن عوف باشد، نیز همراه عبدالله بن یزید بود.
2) در هنگام غسل کردن عائشهل، خواهرزاده و برادر رضاعیاش قسمت بلند بدن او را مانند: سر و گردن میدیدند، قاضی عیاض/ میگوید: ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که آنها سر و قسمت بالائی بدن او را که دیدن آن برای مَحْرَم روا است میدیدند، زیرا اگر این قسمتها را نمیدیدند، از طلب کردن آب، و غسل کردن به حضور آنها فائدۀ نبود.
3) عائشهل از این جهت چنین غسل نمود، تا کیفیت عملی غسل پیامبر خدا ج برای آنها بنمایاند، و البته تعلیم عملی از تعلیم قولی مؤثر تر و به فهم نزدیکتر است.
4) در غسل کردن، عدد و تکرار در ریختن آب شرط نیست، آنچه که شرط است، رساندن آب به تمام بدن است.
[5]- صاع مساوی چهار (مد) است، و هر مد مساوی (910) گرام است، بنابراین یک صاع مساوی (سه کیلو و ششصد و چهل گرام) میشود.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) متابعت از اسلوب نبی کریم ج در همۀ شؤون چه در عبادات باشد و چه در معاملات سنت است.
2) مستحب است که در غسل کردن به مقدار یک صاع اکتفاء شود، و اسراف کردن در استعمال آب مکروه است.
3) رد کردن سخن کسی که از اتباع سنت نبوی اباء میورزد، به شکل مناسبش مستحب است.
4) نماز خواندن با یک جامه جواز دارد.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «ولی من بر سرخود سه بار آب میریزم» طوری که در صحیح مسلم آمده است، به این سبب بود که صحابه در بین خود در کیفیت غسل اختلاف نمودند، و همان بود که پیامبر خدا ج فرمودند «ولی من بر سرخود سه بار آب میریزم»، و امام اینکه دیگران چگونه غسل میکردند، نمیدانم.
2) سه بار ریختن آب بر بدن در غسل کردن سنت است، ولی شستن بدن برای یکبار به اجماع علماء فرض است.
3) احناف مضمضمه و استنشاق را در غسل فرض، و دیگران سنت میدانند.
[8]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) (حِلاب): بر وزن کتاب، ظرفی است که در آن گاو و یا گوسفند را میدوشند، و در هرات آن را (گاو دوشه) میگویند، امام بیهقی/ میگوید: حلاب ظرف کوزه مانندی است که هشت رطل آب میگیرد، و هشت رطل به اوزان رایج فعلی، مساوی (640/3) لتر است.
2) در غسل کردن باید اول به شانۀ راست، بعد از آن به شانۀ چپ، و بالآخره بر سر خود آب ریخت.
3) سه بار ریختن آب بر بدن سنت است، و یکبار شستن آن فرض است.
[9]- از احکام ومسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) استعمال خوشبوئی پیش احرام بستن سنت است.
2) تکرار جماع برای کسی که قدرت آن را دارد، روا است.
3) متصل بعد از جماع غسل کردن لازم نیست، بلکه وجوب آن در وقت ارادۀ نماز خواندن است.
4) غسل کردن در بین دو جماع، لازم نیست.
5) از اینکه بعد از غسل از پیامبر خدا ج بوی عطر به مشام میرسید، علماء اینطور استنباط کردهاند که: مالیدن بدن در غسل لازم نیست، زیرا اگر ایشان بدن خود را میمالیدند، غالبا آنکه اثر عطر از ایشان محو میشد.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در مورد همسران پیامبر خدا ج امام ابن حجر/ میگوید: هنگامی که پیامبر خدا ج به مدینۀ منوره آمدند، تنها یک همسر داشتند که سودهل باشد، بعد از آن با عائشهل عروسی کردند، و بعد از آن در سال سوم و چهارم هجری با ام سلمه، و حفصه، و زینب بنت خزیمه، و بعد از آن در سال پنجم با زینب بنت حجش، و در سال ششم با جویریه، و در سال هفتم با صفیه و ام حبیبه و میمونه رضی الله عنهن جمیعا ازدواج نمودند.
2) امام ابن قیم/ در مورد ازدواج مطهرات به تفصیل بیشتری صحبت کرده و میگوید: ازدواج مطهرات عبارت بودند از:
أ- خدیجهل که پیامبر خدا ج با وی پیش از نبوت ازدواج نمودند، سن وی چهل سال بود، و تا وقتی که زنده بود، پیامبر خدا ج همسر دیگری نگرفتند، تمام اولاد پیامبر خدا ج با استثنای ابراهیم از وی بود، و این یگانه زنی است که خداوند متعال به واسطۀ جبرئیل÷ برایش سلام فرستاد.
ب- بعد از خدیجهل با سوده بنت زمعهل ازدواج نمودند، و همین سوده بود که نوبت خود را برای عائشهل داد.
ج- بعد از آن عائشه صدیقه بنت صدیقب ازدواج نمودند، عائشهل دارای فضائل بسیاری است، از آن جمله اینکه: براءتش از آسمان نازل گردید، و کسی که وی را قذف نماید به اجماع علماء کافر و مرتد، و خارج از دین اسلام است، و یگانه کسی است که در بسترش بر پیامبر خدا ج وحی نازل گردید، عالمترین، و فقیهترین زنهای امت است، پیامبر خدا ج جز با وی با زن بکر دیگری ازدواج نکردند.
د- بعد از آن با حفصه بنت عمر بن خطابب ازدواج نمودند، و در روایتی آمده است که پیامبر خدا ج وی را طلاق دادند، و دوباره به وی رجوع از ازدواجش وفات نمود.
هـ- بعد از وی با زینب بنت خزیمه بن حارث قیسیه ازدواج نمودند، و بعد از دو ماه از ازدواجش وفات نمود.
و- بعد از آن با أم سلمه بنت أبی أمیه قرشیه مخزومیه ازدواج نمودند، و ام سلمهل آخرین همسرشان بود که وفات نمود.
ز- بعد از آن با زینب جحشل ازدواج نمودند، و درباره همین زینبل بود که این قول خداوند متعال نازل گردید: ﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا﴾ [الأحزاب: 37]، و به همین سبب بر دیگر ازواج مطهرات افتخار نموده و میگفت که: شما را اقوام شما به ازدواج دادند، و مرا خداوند از بالای هفت آسمان به ازدواج داد.
ح- بعد از آن با جویریه بنت حارث ازدواج نمودند.
ط- بعد از آن با أم حبیبه که رمله بنت أبی سفیان باشد، ازدواج نمودند، با وی وقتی که در حبشه بود ازدواج نمودند، و عوض پیامبر خدا ج نجاشی برایش چهار صد دینار مهر داد.
ی- بعد از آن با صفیه بنت حُیی بن أخطب که از اولاد هارون بن عمران÷ است ازدواج نمودند، وی به اسارت درآمده بود، پیامبر خدا ج او را آزاد ساختند، و آزادیاش را برایش مهر قرار دادند.
ک- بعد از آن با میمونه بنت حارث هلالیه ازدواج نمودند، و میمونهل آخرین ازدواج مطهرات است، که بعد از وی با زن دیگری ازدواج نکردند.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر اثر خوشبوئی که مُحرم پیش از احرام بستن استعمال کرده است، بر بدنش باقی میماند، باکی ندارد.
2) امام مالک/ میگوید: استعمال عطری که اثرش بعد از احرام باقی میماند، برای محرم پیش از احرام بستنش روا نیست، و از این حدیث چنین جواب میدهد که این عطر زدن جهت همبستر شدن با همسرانشان، و پیش از غسل کردن بود، به طوری که بعد از غسل کردن اثری از عطر بر پیامبر خدا ج باقی نمانده بود، ولی سیاق و عبارت حدیث دلالت بر خلاف نظر و تاویل امام مالک/ دارد، والله تعالی أعلم بالصواب.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بنا به قول اکثر علماء اگر کسی موهایش انبوه باشد، خلال کردن موی سر در وقت غسل کردن نسبت به وی واجب است.
2) در موضوع خلال کردن موی ریش بین علماء اختلاف است، و راجح در مذهب احناف آن است که خلال کردن ریش در غسل واجب، و در وضوء سنت است.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) واجب نیست که متصل بعد از جنابت غسل نمود، بلکه غسل وقتی واجب میشود، که نماز خواندن واجب گردد، ورنه پیامبر خدا ج غسل کردن را تا وقتی که به نماز آمدند، به تاخیر نمیانداختند.
2) برابر کردن صفها در نماز جماعت مستحب است.
3) در نزد احناف مستحب آن است که در اقامت وقتی که (حی علی الصلاه) گفته شد، صفها ایستاده شوند، و وقتی که (قد قامت الصلاه) گفته شد، امام تکبیر بگوید.
4) اگر به امام مشکلی پیش شد که نماز را ادامه داده نمیتوانست، به اشاره – نه به سخن زدن – کسی را خلیفه بگیرد.
5) در نزد امام ابوحنیفه/ بهتر آن است که مقتدی با امام تکبیر بگوید، در نزد ابویوسف و محمد بهتر آن است که مقتدی بعد از امام تکبیر بگوید.
6) فراموشی برای انبیاء علیهم السلام در انجام دادن عبادات جواز دارد.
[14]- قابل توجه است که این قوم بیحیا، حتی انبیاء الله را بازیچه و مورد تمسخر قرار میدادند، و البته چنین موافقی از این قوم سرکش جای چندان تعجب نیست.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) غسل کردن به طور برهنه در جای که دیگران وی را نبینند، جواز دارد.
2) کشف عورت روی ضرورت مانند تداوی و امثال آن جواز دارد.
3) انبیاء الله کاملترین افراد بشر در خلقت هستند، و از عیوب بدنی که نقص شمرده شود، مبراء هستند.
4) اینکه قوم بنی اسرائیل برهنه غسل میکردند، و موسی÷ آنها را منع نمیکرد، گویند: سببش آن بود که پوشیدن عورت در دین آنها لازم نبود، و اینکه خود موسی÷ با آنها موافقت نکرده و تنها غسل میکرد، به سبب حیاء و عمل به افضلیت بود، ولی در نظر من یک احتمال دیگر نیز وجود دارد، و آن اینکه: پوشیدن عورت در دین آنها نیز لازم بود، و موسی÷ آنها را منع میکرد، ولی این قوم سرکش از وی اطاعت نمیکردند، و چنین مواقفی از این قوم در قرآن کریم، و سنت نبوی به طور مکرر به نظر میرسد.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر شخص تنها باشد، روا است که برهنه غسل نماید.
2) حرص در جمع کردن مال حلال مشروع است.
3) سوگند خوردن به صفات خداوندأ جواز دارد.
[17]- وی ام هانیء بنت أبی طالب قرشی هاشمی دختر کاکای (عموی) پیامبر خدا ج و خواهر علی بن ابی طالب است، در اسمش اختلاف است، بعضی میگویند که: نامش هند، و بعضی میگویند، که فاطمه، وعده هم میگویند که فاخته است، در فتح مکه مسلمان شد، سال وفاتش را ندیدم، أسد الغابه (5/624).
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) فتح مکه در رمضان سال هشتم هجری واقع گردید.
2) غسل کردن در نزد محرم جواز دارد، و البته این در صورتی است که بین آنها پرده باشد.
3) اگر کسی عورت خود را در نزد مردم بدون ضرورت کشف کند، در نزد عموم علماء شهادتش ساقط میگردد.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مسلمان به سبب نجاست نجس نمیشود، بنابراین، پس خورد او، عرق او، لعاب او، و اشک چشم او چه مرده باشد، و چه زنده پاک است، و امام عینی/ میگوید که: در این احکام فرقی بین کافر و مسلمان نیست، یعنی: آنچه که از مسلمان پاک است، از کافر نیز پاک است، ولی اگر مفهوم مخالف را حجت بدانیم، در این احکام کافر از مسلمان فرق میکند، زیرا نبی کریم ج فرمودهاند که: «مؤمن هرگز نجس نمیشود» که مفهوم مخالفش آن است که غیر مؤمن نجس میشود، و البته احناف مفهوم مخالف را حجت نمیدانند، والله تعالی أعلم.
2) باید برای اهل فضیلت احترام نمود، و به بهترین هیئتی با آنها مجالست نمود.
3) تاخیر کردن غسل جنابت جواز دارد، ولی در وقت خوف قضاء شدن نماز، غسل کردن از جنابت واجب است.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) خواب شدن در حال جنابت جواز دارد.
2) در حکم وضوء ساختن برای جنب پیش از خواب شدن بین علماء اختلاف است:
اکثر فقهاء بر این نظر اند که وضوء ساختن پیش از خواب شدن برای جنب مستحب است، ولی بعضی از علماء وضوء ساختن پیش از خواب شدن را برای جنب واجب میدانند، ولی شاید راجح نظر جمهور علماء باشد، والله تعالی أعلم.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از درآمیز گردیدن جماع است، و معنی حدیث این است که: اگر کسی با زنش جماع کرد، ولو آنکه انزال هم نشود، باید غسل نماید، و غسل وقتی واجب میشود که (حشفه) داخل گردد، و مراد از (حشفه) آن قسمت از ذکر مرد است که قبل از ختنه کردن در زیر جلد قرار دارد.
2) از هر عمل دیگری که بین زن و شوهر غیر از انزال و دخول صورت میگیرد، به هرشکلی که باشد، غسل واجب نمیشود.
1- باب: لاَ تُقْبَلُ صَلاَةٌ بِغَیْرِ طُهُورٍ
باب [1]: هیچ نمازی بدون وضوء قبول نمیشود
110- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تُقْبَلُ صَلاَةُ مَنْ أَحْدَثَ حَتَّى یَتَوَضَّأَ» قَالَ رَجُلٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ: مَا الحَدَثُ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟، قَالَ: فُسَاءٌ أَوْ ضُرَاطٌ [رواه البخاری: 135].
110- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نماز کسی که بیوضوء شود، تا مجددا وضوء نسازد، قبول نمیشود».
شخصی از مردم حضرموت گفت: یا ابا هریره! بیوضوئی چهگونه است؟
ابوهریرهس [در جوابش] گفت: چوسیدن یا گوزیدن([1]).
2- باب: فَضْلِ الوُضُوءِ
111- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ «إِنَّ أُمَّتِی یُدْعَوْنَ یَوْمَ القِیَامَةِ غُرًّا مُحَجَّلِینَ مِنْ آثَارِ الوُضُوءِ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمْ أَنْ یُطِیلَ غُرَّتَهُ فَلْیَفْعَلْ» [رواه البخاری: 136].
111- از ابوهریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «امت من در روز قیامت در حالی که از اثر وضوء، نور از دست و پای آنها میدرخشد، ندا میشوند، و کسی که میخواهد این نورانیت و درخشش خود را زیاد کند، بکند»([2]).
3- باب: لاَ یَتَوَضَّأُ مِنَ الشَّکِّ حَتَّى یَسْتَیْقِنَ
باب [3]: از مشکوک شدن، وضوء لازم نمیگردد مگر آنکه متیقن شود
112- عَنْ عبْدِ اللهِ بن یزیْدٍ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ شَکَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الرَّجُلُ الَّذِی یُخَیَّلُ إِلَیْهِ أَنَّهُ یَجِدُ الشَّیْءَ فِی الصَّلاَةِ؟ فَقَالَ: «لاَ یَنْفَتِلْ - أَوْ لاَ یَنْصَرِفْ - حَتَّى یَسْمَعَ صَوْتًا أَوْ یَجِدَ رِیحًا» [رواه البخاری: 137].
112- از عبدالله بن یزید انصاریس([3]) روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج پرسیدم: اگر کسی در وقت نماز خواندن به شک میافتد که از وی چیزی خارج شده است یا نه، چه باید بکند؟
فرمودند: «تا وقتی که صوتی را نشیده باشد، و یا احساس بویی را نکرده است، از نماز خارج نشود»([4]).
4- باب: التَّخْفِیفِ فِی الوُضُوءِ
113- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صلّى الله علیه وسلم نَامَ حَتَّى نَفَخَ، ثُمَّ صَلَّى – وَلَمْ یَتَوَضَّا وَرُبَّمَا قَالَ: اضْطَجَعَ حَتَّى نَفَخَ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى» [رواه البخاری: 138].
113- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج خواب شدند تا جایی که نفیرشان بلند گردید، بعد از آن بدون آنکه وضوء بسازند، نماز خواندند، - و یا چنین گفت که – به پهلو خوابیدند تا اینکه نفیرشان بلند شد، بعد از آن برخاسته و نماز خواندند([5]).
5- باب: إِسْبَاغِ الوُضُوءِ
114- عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: دَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ عَرَفَةَ حَتَّى إِذَا کَانَ بِالشِّعْبِ نَزَلَ بِالشِّعْبِ فَبَالَ، ثُمَّ تَوَضَّأَ وَلَمْ یُسْبِغِ الوُضُوءَ فَقُلْتُ الصَّلاَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «الصَّلاَةُ أَمَامَکَ» فَرَکِبَ، فَلَمَّا جَاءَ المُزْدَلِفَةَ نَزَلَ فَتَوَضَّأَ، فَأَسْبَغَ الوُضُوءَ، ثُمَّ أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ، فَصَلَّى المَغْرِبَ ثُمَّ أَنَاخَ کُلُّ إِنْسَانٍ بَعِیرَهُ فِی مَنْزِلِهِ، ثُمَّ أُقِیمَتِ العِشَاءُ فَصَلَّى، وَلَمْ یُصَلِّ بَیْنَهُمَا [رواه البخاری: 139].
114- از اسامه بن زیدب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام بازگشتن از (عرفه) به درۀ کوهی رسیدند، در آن دره بول نمودند، و بعد از آن وضوء ساختند، ولی وضوء را کامل نکردند [یعنی: اعضای وضوء را فقط یکبار یکبار شستند].
گفتم: یا رسول الله! ارادۀ نماز خواندن دارید؟
فرمودند: «نماز پیش روی تو است»، و سوار شدند و به (مزدلفه) آمدند، در مزدلفه وضوی کاملی ساختند، بعد از آن اقامت گفته شد، نماز شام را خواندند، بعد از آن هرکس شترش را در جایش خوابانید، بعد از آن اقامت نماز خفتن گفته شد، آن نماز را هم اداء کردند، و بین این دو نماز، کدام نماز دیگری نخواندند([6]).
6- باب: غَسْلِ الوَجْهِ بِالیَدَیْنِ مِنْ غَرْفَةٍ وَاحِدَةٍ
باب [6]: شستن رو به هردو دست، از برداشتن آب به یک دست
115- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا أَنَّهُ «تَوَضَّأَ فَغَسَلَ وَجْهَهُ، أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ، فَمَضْمَضَ بِهَا وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ، فَجَعَلَ بِهَا هَکَذَا، أَضَافَهَا إِلَى یَدِهِ الأُخْرَى، فَغَسَلَ بِهِمَا وَجْهَهُ، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ، فَغَسَلَ بِهَا یَدَهُ الیُمْنَى، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ، فَغَسَلَ بِهَا یَدَهُ الیُسْرَى، ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً مِنْ مَاءٍ، فَرَشَّ عَلَى رِجْلِهِ الیُمْنَى حَتَّى غَسَلَهَا، ثُمَّ أَخَذَ غَرْفَةً أُخْرَى، فَغَسَلَ بِهَا رِجْلَهُ، الیُسْرَى» ثُمَّ قَالَ: هَکَذَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَوَضَّأُ [رواه البخاری: 140].
115- روایت است که ابن عباسب وضوء ساخت: [و وضویش چنین بود که]: روی خود را شست، کف آبی گرفت و با آن مضمضه و استنشاق نمود، کف آب دیگری گرفت، و این دست خود را با دست دیگر خود یکجا نمود، و با دو دست روی خود را شست، باز کف آب دیگری گرفت، و با آن، دست راست خود را شست، و با کف آب دیگری دست چپ خود را شست، بعد از آن سرش را مسح نمود، بعد از آن کف آب دیگری گرفت، و روی پای راست خود پاشید، تا آنکه آن را شست، بعد از آن کف آب دیگری گرفت، و با آن پای چپ خود را شست، و گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین وضوء میساختند([7]).
7- باب: مَا یَقُولُ عِندَ الخَلَاءِ
باب [7]: آنچه که در وقت دخول بیت الخلاء میگوید؟
116- عَنْ اَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا دَخَلَ الخَلاَءَ قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الخُبُثِ وَالخَبَائِثِ» [رواه البخاری: 142].
116- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام داخل شدن به بیت الخلاء چنین میگفتند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الخُبُثِ وَالخَبَائِثِ»، یعنی: خدایا! از ذکور و اناث شیاطین به تو پناه میجویم([8]).
8- باب: وَضْعِ المَاءِ عِنْدَ الخَلاَءِ
باب [8]: گذاشتن آب در بیت الخلاء
117- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ الخَلاَءَ، فَوَضَعْتُ لَهُ وَضُوءًا فقَالَ: «مَنْ وَضَعَ هَذَا فَأُخْبِرَ فَقَالَ اللَّهُمَّ فَقِّهْهُ فِی الدِّینِ» [رواه البخاری: 143].
117- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج به بیت الخلاء رفتند، و من آبی را جهت وضویشان گذاشتم.
گفتند: «این [آب] را چه کسی گذاشته است»؟ برایشان خبر دادند که: ابن عباس].
دعا کردند که: «خدایا! او را در علم دین عالم بگردان»([9]).
9- باب: لاَ تُسْتَقْبَلُ القِبْلَةُ بِبَوْلٍ وَلَا غَائطٍ
باب [9]: در وقت بول و غائط نباید روی خود را به طرف قبله نمود
118- عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا أَتَى أَحَدُکُمُ الغَائِطَ، فَلاَ یَسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ وَلاَ یُوَلِّهَا ظَهْرَهُ، شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا» [رواه البخاری: 144].
118- از ابو ایوب انصاریس([10]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر کسی که از شما به قضای حاجت آمد، روی و یا پشتش را به طرف قبله نکند، [بلکه در این حالت] روی خود را به طرف شرق و یا غرب نمائید»([11]).
10- باب: مَنْ تَبَرَّزَ عَلَى لَبِنَتَیْنِ
باب [10]: کسی که در بالای دو خشت قضای حاجت نمود
119- عَنْ عَبْدِ اللهُ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: إِنَّ نَاسًا یَقُولُونَ إِذَا قَعَدْتَ عَلَى حَاجَتِکَ فَلاَ تَسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ وَلاَ بَیْتَ المَقْدِسِ، لَقَدْ ارْتَقَیْتُ یَوْمًا عَلَى ظَهْرِ بَیْتٍ لَنَا، فَرَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «عَلَى لَبِنَتَیْنِ، مُسْتَقْبِلًا بَیْتَ المَقْدِسِ لِحَاجَتِهِ». [رواه البخاری: 145].
119- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: مردمانی میگویند: وقتی که به قضای حاجت نشستی، روی خود را به طرف قبله و یا بیت المقدس مکن، من روزی روی بام خانهام بالا شدم، و پیامبر خدا ج را دیدم که بر روی دو خشت، در حالی که رویشان به طرف بیت المقدس بود، قضای حاجت میکردند([12]).
11- باب: خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى البَرَازِ
باب [11]: بیرون شدن زنها به قضای حاجت
120- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ أَزْوَاجَ النَّبِیّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ إِذَا تَبَرَّزْنَ إِلَى المَنَاصِعِ وَهُوَ صَعِیدٌ أَفْیَحُ «فَکَانَ عُمَرُ یَقُولُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: احْجُبْ نِسَاءَکَ، فَلَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُ»، فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ، زَوْجُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِی عِشَاءً، وَکَانَتِ امْرَأَةً طَوِیلَةً، فَنَادَاهَا عُمَرُ: أَلاَ قَدْ عَرَفْنَاکِ یَا سَوْدَةُ، حِرْصًا عَلَى أَنْ یَنْزِلَ الحِجَابُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عزَّوجلَّ الحِجَابِ [رواه البخاری: 146].
120- از عائشهل روایت است که: همسران پیامبر خدا ج شبها برای قضای حاجت، به طرف مناصع که میدان فراخی بود، بیرون میشدند، و عمر برای پیامبر خداج میگفت: زنهای خود را امر کن که حجاب نمایند، ولی پیامبر خدا ج این کار را نمیکردند.
شبی در وقت نماز خفتن (سوده بنت زمعه)([13]) یکی از همسران پیامبر خدا ج که زن بلند قامتی بود، [جهت قضای حاجت] بیرون شده بود.
عمرس او را صدا زد [و گفت]: ای سوده! بدان که تو را شناختم، و مقصد عمر از این سخن این بود که حکم حجاب نازل گردد، و همان بود که خداوند [أ] حکم حجاب را نازل فرمود([14]).
12- باب: الِاسْتِنْجَاءِ بِالْمَاءِ
121- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا خَرَجَ لِحَاجَتِهِ، أَجِیءُ أَنَا وَغُلاَمٌ، مَعَنَا إِدَاوَةٌ مِنْ مَاءٍ» [رواه البخاری: 150].
121- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج وقتی که به قضای حاجت بیرون میشدند، من و یک بچۀ [دیگری که از انصار بود] میآمدیم، و با ما ظرف آبی بود([15]).
13- باب: حَمْلِ العَنَزَةِ مَعَ المَاءِ فِی الِاسْتِنْجَاءِ
باب [13]: برداشتن نیزه و آب در وقت استنجا زدن
122- وَفِی روایة: «مِنْ مَاءٍ وَعَنَزَةً، یَسْتَنْجِی بِالْمَاءِ» [رواه البخاری: 152].
122- و در روایت دیگری از انسس آمده است که [گفت]: با ما ظرفی از آب، و عصای نیزه داری بود، و [پیامبر خدا ج] با آب، استنجاء میزدند([16]).
14- باب: النَّهْیِ عَنْ الِاسْتِنْجَاءِ بِالیَمِینِ
باب [14]: با دست راست نباید استنجاء زد
123- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا شَرِبَ أَحَدُکُمْ فَلاَ یَتَنَفَّسْ فِی الإِنَاءِ، وَإِذَا أَتَى الخَلاَءَ فَلاَ یَمَسَّ ذَکَرَهُ بِیَمِینِهِ، وَلاَ یَتَمَسَّحْ بِیَمِینِهِ» [رواه البخاری: 153].
123- از ابوقتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که کسی از شما آب آشامید، در ظرف [آب]، نفس نکشد، و وقتی که به بیت الخلاء آمد، ذَکَر خود را با دست راست لمس ننماید، و با دست راست خود استنجاء نزند»([17]).
15- باب: الِاسْتِنْجَاءِ بِالحِجَارَةِ
124- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: اتَّبَعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَخَرَجَ لِحَاجَتِهِ، فَکَانَ لاَ یَلْتَفِتُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَقَالَ: «ابْغِنِی أَحْجَارًا أَسْتَنْفِضْ بِهَا - أَوْ نَحْوَهُ - وَلاَ تَأْتِنِی بِعَظْمٍ، وَلاَ رَوْثٍ، فَأَتَیْتُهُ بِأَحْجَارٍ بِطَرَفِ ثِیَابِی، فَوَضَعْتُهَا إِلَى جَنْبِهِ، وَأَعْرَضْتُ عَنْهُ، فَلَمَّا قَضَى أَتْبَعَهُ بِهِنَّ» [رواه البخاری: 155].
124- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را که به قضای حاجت بیرون شده بودند، تعقیب نمودم، و ایشان ملتفت نبودند، تا اینکه به ایشان نزدیک شدم.
فرمودند: «برایم سنگهایی را پیدا کن که با آنها استنجاء بزنم، و استخوان و سرگین را نیاوری».
سنگهای را به گوشۀ جامۀ خود آوردم و در کنارشان گذاشتم و خودم برگشتم، و چون قضای حاجت کردند، خود را به آن سنگها، پاک کردند([18]).
16- باب: لا یستنجی بِرَوْثٍ
باب [16]: با سرگین استنجاء نزند
125- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «أَتَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الغَائِطَ فَأَمَرَنِی أَنْ آتِیَهُ بِثَلاَثَةِ أَحْجَارٍ، فَوَجَدْتُ حَجَرَیْنِ، وَالتَمَسْتُ الثَّالِثَ فَلَمْ أَجِدْهُ، فَأَخَذْتُ رَوْثَةً فَأَتَیْتُهُ بِهَا، فَأَخَذَ الحَجَرَیْنِ وَأَلْقَى الرَّوْثَةَ» وَقَالَ: «هَذَا رِکْسٌ» [رواه البخاری: 156].
125- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به قضای حاجت آمدند، و به من امر کردند که سه عدد سنگ برایشان حاضر سازم، دو عدد سنگ یافتم، و سنگ سومی را پالیدم ولی آن را پیدا کرده نتوانستم، [در عوض] سرگینی را گرفته و آوردم.
[پیامبر خدا ج] آن دو سنگ را گرفتند و سرگین را دور انداخته و فرمودند: «این نجس است»([19]).
17- باب: الوُضُوءِ مَرَّةً مَرَّةً
باب [17]: یکبار یکبار شستن اعضاء در وضوء
126- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: «تَوَضَّأَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَّةً مَرَّةً» [رواه البخاری: 157].
126- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج یکبار یکبار وضوء ساختند، [یعنی: اعضای وضوء را یکبار یکبار شستند].
18- باب: الوُضُوءُ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ
باب [18]: دوبار دوبار شستن اعضاء در وضوء
127- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «تَوَضَّأَ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ» [رواه البخاری: 158].
127- ازعبدالله بن زید انصاریس([20]) [روایت است] که: پیامبر خدا ج دوبار دوبار وضوء ساختند، [یعنی: عضای وضوء را دوبار دوبار شستند].
19- باب: الْوُضُوءِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً
باب [19]: سه بار سه بار شستن اعضاء در وضوء
128- عَنْ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ: دَعَا بِإِنَاءٍ، فَأَفْرَغَ عَلَى یَدَیْهِ ثَلاَثَ مِرَارٍ، فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ أَدْخَلَ یَمِینَهُ فِی الإِنَاءِ، فَمَضْمَضَ، وَاسْتَنْشَقَ واستَنْثَر، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاَثًا مراتٍ، وَیَدَیْهِ إِلَى المِرْفَقَیْنِ ثَلاَثَا ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَیْهِ ثَلاَثَ مِرَارٍتٍ إِلَى الکَعْبَیْنِ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «مَنْ تَوَضَّأَ نَحْوَ وُضُوئِی هَذَا، ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ لاَ یُحَدِّثُ فِیهِمَا نَفْسَهُ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [رواه البخاری: 159].
128- از عثمان بن عفانس([21]) روایت است که ظرف آبی را طلبید، و سه بار بر بالای دستهای خود ریخت و آنها را شست، بعد از آن دست راست خود را در ظرف داخل کرد، و مضمضه و استنشاق نمود، و آب را به شدت از بینی خود خارج ساخت، بعد از آن روی خود را سه بار، و دستهای خود را تا به آرنجها سه بار شست، بعد از آن سرش را مسح کرد، و پاهایش را تا بجلک، سه بار شست بعد از آن گفت:
پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که مانند همین وضوی من، وضوء بسازد، و دو رکعت نماز که در آن با خود سخن نگوید، اداء نماید، گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود»([22]).
129- وَفی روایة: أَنَّ عُثْمَانُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَلاَ أُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا لَوْلاَ آیَةٌ فی کتاب اللهِ مَا حَدَّثْتُکُمُوهُ سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَتَوَضَّأُ رَجُلٌ فَیُحْسِنُ وُضُوءَهُ، وَیُصَلِّی الصَّلاَةَ، إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الصَّلاَةِ حَتَّى یُصَلِّیَهَا» قَالَ عُرْوَةُ: «وَالآیَةَ ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ البَیِّنَاتِ﴾» [رواه البخاری: 160].
129- در روایت دیگری از عثمانس روایت است که گفت: آیا میخواهید حدیثی را از پیامبر خدا ج برای شما بگویم؟ و اگر ترس یکی از آیات قرآن نمیبود، آن حدیث را بیان نمیکردم.
از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی نیست که وضوء بسازد و آن وضوء را به طور شایسته انجام داده و نماز [فرض] را اداء نماید، مگر آنکه گناهان بین این نماز، و نمازی که بعد از آن میآید، تا وقتی که آن نماز را میخواند، برایش بخشیده میشود».
(عروه) گفت: آن آیت این قول خداوند متعال است که میفرماید: (کسانی که دلایل و هدایتی را که نازل کردیم، و در کتاب بر مردم عرضه داشتیم، کتمان کنند، مورد لعنت خدا، و لعنت هر لعنت کنندۀ واقع میشوند...)([23]).
20- باب: الِاسْتِنْثَارِ فِی الوُضُوءِ
130- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ تَوَضَّأَ فَلْیَسْتَنْثِرْ، وَمَنِ اسْتَجْمَرَ فَلْیُوتِرْ» [رواه البخاری: 161].
130- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که وضوء میسازد، بینیاش را بیفشاند، و کسی که خود را پاک میکند، به عدد طاق [یکبار، سه بار، پنج بار...] پاک نماید»([24]).
21- باب: الِاسْتِجْمَارِ وِتْرًا
131- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُکُمْ فَلْیَجْعَلْ فِی أَنْفِهِ ماءً، ثُمَّ لِیَنْثُرْ، وَمَنِ اسْتَجْمَرَ فَلْیُوتِرْ، وَإِذَا اسْتَیْقَظَ أَحَدُکُمْ مِنْ نَوْمِهِ فَلْیَغْسِلْ یَدَهُ قَبْلَ أَنْ یُدْخِلَهَا فِی وَضُوئِهِ، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ لاَ یَدْرِی أَیْنَ بَاتَتْ یَدُهُ» [رواه البخاری: 162].
131- و از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که وضوء میسازد، بینیاش را بیفشاند، و کسی که با سنگ و کلوخ [و امثال اینها] خود را پاک میکند، به عدد طاق پاک کند، و کسی که از خواب بیدار میشود، دست خود را پیش از آنکه در آب وضوء داخل میکند، بشوید، زیرا نمیداند که شب دستش در کجا گذاشته شده است»([25]).
22- باب: غَسْلِ الرِّجْلَیْنِ فِی النَّعْلَیْنِ وَلاَ یَمْسَحُ عَلَى النَّعْلَیْنِ
باب [22]: شستن پا در نعلین و مسح نکردن بر نعلین
132- عَنِ عَبْدِ اللهِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا – وقَد قیل له -: رَأَیْتُکَ لاَ تَمَسُّ مِنَ الأَرْکَانِ إِلَّا الیَمَانِیَّیْنِ، وَرَأَیْتُکَ تَلْبَسُ النِّعَالَ السِّبْتِیَّةَ، وَرَأَیْتُکَ تَصْبُغُ بِالصُّفْرَةِ، وَرَأَیْتُکَ إِذَا کُنْتَ بِمَکَّةَ أَهَلَّ النَّاسُ إِذَا رَأَوُا الْهِلاَلَ وَلَمْ تُهِلَّ أَنْتَ حَتَّى کَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَةِ. قَالَ أَمَّا الأَرْکَانُ: فَإِنِّی لَمْ «أَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمَسُّ إِلَّا الیَمَانِیَّیْنِ»، وَأَمَّا النِّعَالُ السِّبْتِیَّةُ: فَإِنِّی «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَلْبَسُ النَّعْلَ الَّتِی لَیْسَ فِیهَا شَعَرٌ وَیَتَوَضَّأُ فِیهَا»، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَلْبَسَهَا، وَأَمَّا الصُّفْرَةُ: فَإِنِّی «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَصْبُغُ بِهَا، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَصْبُغَ بِهَا»، وَأَمَّا الإِهْلاَلُ: فَإِنِّی «لَمْ أَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُهِلُّ حَتَّى تَنْبَعِثَ بِهِ رَاحِلَتُهُ» [رواه البخاری: 166].
132- از عبدالله بن عمرب روایت است که شخصی برایش گفت: میبینم که به غیر از دو رکن یمانی دیگر ارکان [کعبۀ مشرفه] را استلام نمیکنی، و میبینم که کفشهای چرمی مدبوغ میپوشی، و لباسهای خود را به زعفران رنگ میدهی، و وقتی که در مکه هستی، مردم را اول ماه [ذوالحجه] احرام میبندند، و تو در روز (ترویه) [یعنی: روز هشتم ذوالحجه] احرام میبندی.
ابن عمرب در جوابش گفت: در موضوع استلام ارکان: ندیدم که پیامبر خدا ج جز همین دو رکن، رکن دیگری را استلام نموده باشند.
و راجع به کفشهای چرمی مدبوغ: خودم پیامبر خدا ج را دیدم که کفشهای را میپوشیدند که در آن مو نبود، و با آنها وضوء میساختند، و [از این جهت] دوست دارم که چنین کفشهای بپوشم.
و راجع به رنگ کردن لباسها: من خودم پیامبر خدا ج را دیدم که [لباسهای خود را گاهی] به زعفران رنگ میدادند، [از این جهت] دوست دارم که لباسهای خود به زعفران رنگ بدهم.
و در موضوع احرام: من پیامبر خدا ج را ندیدم که پیش از آنکه راحلۀ ایشان به طرف حج حرکت میکرد، احرام بسته باشند([26]).
23- باب: التَّیَمُّنِ فِی الوُضُوءِ وَالغَسْلِ
باب [23]: در وضوء و غسل باید از طرف راست شروع نمود
133- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُعْجِبُهُ التَّیَمُّنُ، فِی تَنَعُّلِهِ، وَتَرَجُّلِهِ، وَطُهُورِهِ، وَفِی شَأْنِهِ کُلِّهِ» [رواه البخاری: 168].
133- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج دوست داشتند که در همه چیز از طرف راست شروع نمایند، در پوشیدن کفش، در شانه زدن سر، در وضوء ساختن، و در تمام امور زندگی خود([27]).
24- باب: التِمَاسِ الوَضُوءِ إِذَا حَانَتِ الصَّلاَةُ
باب [24]: هنگام فرا رسیدن وقت نماز باید آبی را برای وضوء جستجو نمود
134- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَحَانَتْ صَلاَةُ العَصْرِ، فَالْتَمَسَ النَّاسُ الوَضُوءَ فَلَمْ یَجِدُوهُ، فَأُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِوَضُوءٍ، فَوَضَعَ فِی ذَلِکَ الإِنَاءِ یَدَهُ، وَأَمَرَ النَّاسَ أَنْ یَتَوَضَّئُوا مِنْهُ قَالَ: «فَرَأَیْتُ المَاءَ یَنْبُعُ مِنْ تَحْتِ أَصَابِعِهِ حَتَّى تَوَضَّئُوا مِنْ عِنْدِ آخِرِهِمْ» [رواه البخاری: 169].
134- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را هنگام نزدیک شدن وقت نماز عصر دیدم، مردم در این وقت، به جستجوی آب وضوء برآمدند، ولی آبی را پیدا کرده نتوانستند، و برای پیامبر خدا ج آبی را غرض وضوء ساختن آوردند.
پیامبر خدا ج دست خود را در آن ظرف نهادند، و به مردم امر کردند تا از آن آب وضوء بسازند.
[انس] میگوید: خودم مشاهده نمودم که آب از زیر انگشتان آن حضرت ج فواره میزد، و همۀ مردم تا آخرین نفر، ازان آب، وضوء ساختند([28]).
25- باب: المَاءِ الَّذِی یُغْسَلُ بِهِ شَعَرُ الإِنْسَانِ
باب [25]: حکم آبی که موی انسان به آن شسته شود
135- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «لَمَّا حَلَقَ رَأْسَهُ کَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَوَّلَ مَنْ أَخَذَ مِنْ شَعَرِهِ» [رواه البخاری: 171].
135- و از انس بن مالکس روایت است که [گفت]: چون پیامبر خدا ج سرخود را تراشیدند، (ابوطلحه) اولین کسی بود که از موی پیامبر خدا ج برای خود برداشت([29]).
26- باب: إِذَا شَرِبَ الکَلْبُ فِی إِنَاءِ أَحَدِکُمْ
باب [26]: وقتی که سگ از ظرف شما نوشید
136- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا شَرِبَ الکَلْبُ فِی إِنَاءِ أَحَدِکُمْ فَلْیَغْسِلْهُ سَبْعًا» [رواه البخاری: 172].
136- از ابوهریرهس روایت است که [گفت]: پیامبر خدا ج فرمودند:
«اگر سگ از ظرف کدام یکی از شمایان نوشید، باید آن [ظرف] را هفت بار بشوید»([30]).
137- عَنِ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: «کَانَتِ الکِلاَبُ تَبُولُ، وَتُقْبِلُ وَتُدْبِرُ فِی المَسْجِدِ، فِی زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمْ یَکُونُوا یَرُشُّونَ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ» [رواه البخاری: 174].
137- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج سگها در مسجد بول نموده و رفت و آمد میکردند، [مردم] روی هیچ چیزی از اینها آب پاش نمیدادند([31]).
27- باب: مَنْ لَمْ یَرَ الوُضُوءَ إِلَّا مِنَ المَخْرَجَیْنِ
باب [27]: کسی که وضوء را بجز از خارج شدن چیزی از سبیلین، لازم نمیداند
138- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَزَالُ العَبْدُ فِی صَلاَةٍ مَا کَانَ فِی المَسْجِدِ یَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ مَا لَمْ یُحْدِثْ» [رواه البخاری: 176].
138- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «شخص که در مسجد، به انتظار نماز مینشیند، تا وقتی که بیوضوء نشود، در حالت نماز خواندن گفته میشود»([32]).
139- عن زَیْدَ بْنَ خَالِدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قال: سَأَلْتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قُلْتُ أَرَأَیْتَ إِذَا جَامَعَ فَلَمْ یُمْنِ، قَالَ عُثْمَانُ «یَتَوَضَّأُ کَمَا یَتَوَضَّأُ لِلصَّلاَةِ وَیَغْسِلُ ذَکَرَهُ» قَالَ عُثْمَانُ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِکَ عَلِیًّا، وَالزُّبَیْرَ، وَطَلْحَةَ، وَأُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ فَأَمَرُوهُ بِذَلِکَ [رواه البخاری: 179].
139- از زید بن خالدس روایت است که گفت: از عثمان بن عفانس پرسیدم که نظر تو درباره شخصی که جماع کند و انزال نشود، چیست؟
عثمانس گفت: مانند اینکه برای نماز وضوء میسازد، وضوء بسازد، و ذَکَرش را بشوید، عثمانس گفت: این چیز را از پیامبر خدا ج شنیدهام.
[زید میگوید] از این مسأله از: علی، و زبیر، و طلحه، و أبی بن کعبش پرسیدم، آنها هم مرا به همین چیز امر کردند([33]).
140- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ فَجَاءَ وَرَأْسُهُ یَقْطُرُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَعَلَّنَا أَعْجَلْنَاکَ»، فَقَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أُعْجِلْتَ أَوْ قُحِطْتَ فَعَلَیْکَ الوُضُوءُ» [رواه البخاری: 180].
140- از ابوسعید خدریس روایت است که: پیامبر خدا ج کسی را به طلب شخصی از انصار فرستادند، آن شخص حاضر شد، و آب از موهایش میچکید.
پیامبر خدا ج گفتند: «شاید سبب عجله [از مجامعت با همسرت] شدیم»؟
گفت: بلی.
پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر چنین عجلۀ رخ داد، و یا [فرمودند: اگر] انزال نشدی، بر تو فقط وضوء لازم است»([34]).
28- باب: الرَّجُلُ یُوَضِّیءُ صَاحِبَهُ
باب [28]: شخصی که دیگری را وضوء میدهد
141- عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، وَأَنَّهُ ذَهَبَ لِحَاجَةٍ لَهُ، وَأَنَّ مُغِیرَةَ «جَعَلَ یَصُبُّ المَاءَ عَلَیْهِ وَهُوَ یَتَوَضَّأُ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَیَدَیْهِ، وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ، وَمَسَحَ عَلَى الخُفَّیْنِ» [رواه البخاری: 182].
141- از مغیره بن شعبهس روایت است که: وی در سفری با پیامبر خدا ج بود، ایشان به قضای حاجت رفتند، [و هنگام وضوء ساختن] مغیره آب میریخت، و پیامبر خدا ج وضوء میساختند، روی و دستهای خود را شستند، و بر سر و بر موزههای خود مسح کردند([35]).
29- باب: قِرَاءَةِ القُرْآنِ بَعْدَ الحَدَثِ وَغَیْرِهِ
باب [29]: خواندن قرآن بعد از بیوضویی و غیر آن
142- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ بَاتَ لَیْلَةً عِنْدَ مَیْمُونَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهِیَ خَالَتُهُ فَاضْطَجَعْتُ فِی عَرْضِ الوِسَادَةِ، وَاضْطَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَهْلُهُ فِی طُولِهَا، فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ اللَّیْلُ، أَوْ قَبْلَهُ بِقَلِیلٍ أَوْ بَعْدَهُ بِقَلِیلٍ، اسْتَیْقَظَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَلَسَ یَمْسَحُ النَّوْمَ عَنْ وَجْهِهِ بِیَدِهِ، ثُمَّ قَرَأَ العَشْرَ الآیَاتِ الخَوَاتِمَ مِنْ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ، ثُمَّ قَامَ إِلَى شَنٍّ مُعَلَّقَةٍ، فَتَوَضَّأَ مِنْهَا فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ، ثُمَّ قَامَ یُصَلِّی. قَالَ: فَقُمْتُ فَصَنَعْتُ مِثْلَ مَا صَنَعَ، ثُمَّ ذَهَبْتُ فَقُمْتُ إِلَى جَنْبِهِ، فَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى رَأْسِی، وَأَخَذَ بِأُذُنِی الیُمْنَى یَفْتِلُهَا، فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ أَوْتَرَ، ثُمَّ اضْطَجَعَ حَتَّى أَتَاهُ المُؤَذِّنُ، فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ، ثُمَّ خَرَجَ فَصَلَّى الصُّبْحَ، وَقَد تَقَدَّم هذا الحدیث وفی کُلِّ منهما مَا لیْسَ فی الآخَرِ [رواه البخاری: 183].
142- از عبدالله بن عباسب روایت است که وی شبی نزد (میمونه) أم المؤمنین که خالهاش میباشد، خوابید.
[ابن عباسب میگوید]: من در پهنای بالش و پیامبر خدا ج با همسرشان در درازی بالش خوابیدند، پیامبر خدا ج خوابیدند، تا اینکه حدود نیم شب چیزی بیش و یا کم بود که پیامبر خدا ج از خواب بیدار شدند و نشستند، و دست خود را به روی خود میکشیدند، که خواب از چشمشان برود، سپس ده آیت اخیر سورۀ (آل عمران) را تلاوت نمودند، و بعد از آن از مشکی که در آنجا آویزان بود، وضوء نمودند، و وضوی نیک و خوبی ساختند، بعد از آن به نماز برخاستند.
[ابن عباس] گفت: من هم برخاستم و هر آنچه را که پیامبر خدا ج انجام داده بودند، انجام دادم، بعد از آن رفتم و در پهلویشان [به نماز] ایستادم، آن حضرت ج دست راست خود را بر سرم نهادند، و گوش راست مرا گرفته و میتابیدند. بعد ازان: دو رکعت، باز دو رکعت، باز دو رکعت، باز دو رکعت، باز دو رکعت نماز خواندند، و بعد از آن وتر را خواندند.
بعد از آن به پهلو خوابیدند، تا اینکه مؤذن نزدشان آمد، دو رکعت نماز سبک اداء نمودند، و بعد از آن بیرون شدند و نماز صبح را خواندند([36]).
[زبیدی/ میگوید]: و این حدیث قبلا گذشت، و در هریک از این دو روایت چیزهایی است که در روایت دیگر وجود ندارد.
30- باب: مَسْحِ الرَّأْسِ کُلِّهِ
143- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا، قَالَ لَهُ: أَتَسْتَطِیعُ أَنْ تُرِیَنِی، کَیْفَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَوَضَّأُ؟ فَقَالَ نَعَمْ، فَدَعَا بِمَاءٍ، فَأَفْرَغَ عَلَى یَدَیْهِ فَغَسَلَ مَرَّتَیْنِ، ثُمَّ مَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ ثَلاَثًا، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاَثًا، ثُمَّ غَسَلَ یَدَیْهِ مَرَّتَیْنِ مَرَّتَیْنِ إِلَى المِرْفَقَیْنِ، ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ بِیَدَیْهِ، فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ، بَدَأَ بِمُقَدَّمِ رَأْسِهِ حَتَّى ذَهَبَ بِهِمَا إِلَى قَفَاهُ، ثُمَّ رَدَّهُمَا إِلَى المَکَانِ الَّذِی بَدَأَ مِنْهُ، ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَیْهِ [رواه البخاری: 185).
143- از عبدالله بن زیدس روایت است که شخصی برایش گفت: آیا میتوانی برایم نشان بدهی که پیامبر خدا ج چگونه وضوء میساختند؟
گفت: بلی.
آبی را طلبید، و بر بالای دستهای خود ریخت و دوبار شست، بعد از آن سه بار مضمضه و استنشاق نمود، سپس روی خود را سه مرتبه، و دستهای خود را تا به آرنج، دومرتبه دو مرتبه شست، بعد ازان سرخود را با دو دست خود مسح کرد، به طوری که دستهای خود را به عقب سر و پیش سر آورد، یعنی دستها را از پیش سر به عقب سر برد، و باز به سوی پیش سر، تا جایی که از آنجا شروع کرده بود، پس آورد، بعد از آن پاهای خود را شست([37]).
31- باب: اسْتِعْمَالِ فَضْلِ وَضُوءِ النَّاسِ
باب [31]: استعمال آبی که از وضوی مردم باقی میماند
144- عَنْ أَبی جُحَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالهَاجِرَةِ، فَأُتِیَ بِوَضُوءٍ فَتَوَضَّأَ، فَجَعَلَ النَّاسُ یَأْخُذُونَ مِنْ فَضْلِ وَضُوئِهِ فَیَتَمَسَّحُونَ بِهِ، فَصَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ، وَالعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ، وَبَیْنَ یَدَیْهِ عَنَزَةٌ [رواه الخاری: 187].
144- از ابوجحیفهس([38]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [در سفری] در گرمی نیم روز، نزد ما آمدند، و برایشان آبی برای وضوء تهیه گردید، ازان آب وضوء ساختند، مردم از آبی که از وضوی [پیامبر خدا ج] زیاد آمده بود، میگرفتند، و به سر و روی خود میمالیدند.
پیامبر خدا ج نماز پیشین را دو رکعت و نماز عصر را دو رکعت، اداء نودند، و در این وقت در پیش رویشان عصای نیزهداری نصب شده بود([39]).
145- عَنْ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَال: ذَهَبَتْ بِی خَالَتِی إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِی وَجِعٌ «فَمَسَحَ رَأْسِی وَدَعَا لِی بِالْبَرَکَةِ، ثُمَّ تَوَضَّأَ، فَشَرِبْتُ مِنْ وَضُوئِهِ، فَقُمْتُ خَلْفَ ظَهْرِهِ، فَنَظَرْتُ إِلَى خَاتَمِ النُّبُوَّةِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ، مِثْلَ زِرِّ الحَجَلَةِ» [رواه البخاری: 190].
145- از سائب بن یزیدس([40]) روایت است که گفت: مرا خالهام نزد پیامبر خدا ج برد و گفت: یا رسول الله! خواهرزادهام مریض است، [آن حضرت ج] دست خود را بر سرم کشیده و برای من دعای برکت نمودند، بعد از آن وضوء ساختند، و من از آب وضویشان نوشیدم، بعد از آن عقب سرشان ایستادم و به خاتم نبوت که بین دو شانه آن حضرت ج به شکل بیضه کبکی بود، نظر کردم([41]).
32- باب: وُضُوءِ الرَّجُلِ مَعَ امْرَأَتِهِ
باب [32]: وضوء ساختن مرد با زنش
146- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: «کَانَ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ یَتَوَضَّئُونَ فِی زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَمِیعًا» [رواه البخاری: 193].
146- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج مردها و زنها باهم وضوء میساختند([42]).
33- باب: صَبِّ النَّبِیِّ ج وَضُوءَهُ عَلَى المُغْمَى عَلَیْهِ
باب [33]: ریختن پیامبر خدا ج آب وضوی خود را بر بالای شخصی که بیهوش شده بود
147- عَنْ جَابِر رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَعُودُنِی، وَأَنَا مَرِیضٌ لاَ أَعْقِلُ، فَتَوَضَّأَ وَصَبَّ عَلَیَّ مِنْ وَضُوئِهِ، فَعَقَلْتُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَنِ المِیرَاثُ؟ إِنَّمَا یَرِثُنِی کَلاَلَةٌ، فَنَزَلَتْ آیَةُ الفَرَائِضِ [رواه البخاری: 194].
147- از جابرس([43]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به عیادتم آمدند، و من آنچنان مریض بودم که بیهوش گردیده بودم، [آن حضرت ج] وضوء ساختند و از آب وضوی خود بربالایم ریختند، و من به هوش آمدم.
گفتم: یا رسول الله! میراث من از کیست؟ چون من کلالهام، [یعنی: پدر و یا فرزند میراث بری ندارم]، و آیۀ میراث نازل گردید([44]).
34- باب: الغُسْلِ وَالوُضُوءِ فِی المِخْضَبِ
باب [34]: غسل نمودن و وضوء ساختن در طشت
148- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: حَضَرَتِ الصَّلاَةُ، فَقَامَ مَنْ کَانَ قَرِیبَ الدَّارِ إِلَى أَهْلِهِ، وَبَقِیَ قَوْمٌ، «فَأُتِیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمِخْضَبٍ مِنْ حِجَارَةٍ فِیهِ مَاءٌ، فَصَغُرَ المِخْضَبُ أَنْ یَبْسُطَ فِیهِ کَفَّهُ، فَتَوَضَّأَ القَوْمُ کُلُّهُمْ» قُلْنَا: کَمْ کُنْتُمْ؟ قَالَ: «ثَمَانِینَ وَزِیَادَةً» [رواه البخاری: 195].
148- از انسس روایت است که گفت: وقت نماز داخل شد، کسانی که خانۀ آنها نزدیک بود، [غرض وضوء ساختن] به خانههای خود رفتند، وعدۀ باقی ماندند، برای پیامبر خدا ج ظرفی آبی آوردند، و این ظرف آنقدر کوچک بود، که دست پیامبر خداج در آن داخل شده نتوانست، با آن هم تمام مردم از آن وضوء ساختند.
گفتیم: چند نفر بودید؟
گفت: هشتاد نفر و بیشتر([45]).
149- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «دَعَا بِقَدَحٍ فِیهِ مَاءٌ، فَغَسَلَ یَدَیْهِ وَوَجْهَهُ فِیهِ، وَمَجَّ فِیهِ» [رواه البخاری: 196].
149- از ابوموسیس روایت است که پیامبر خدا ج قدحی را که در آن آبی بود، طلب نمودند، و دست و روی خود را در آن شستند، و آب دهان خود را در آن قدح انداختند([46]).
150- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاشْتَدَّ بِهِ وَجَعُهُ، اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ فِی أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی، فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ، تَخُطُّ رِجْلاَهُ فِی الأَرْضِ، بَیْنَ عَبَّاسٍ وَرَجُلٍ آخَرَ. وَکَانَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا تُحَدِّثُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ، بَعْدَمَا دَخَلَ بَیْتَهُ وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ: «هَرِیقُوا عَلَیَّ مِنْ سَبْعِ قِرَبٍ، لَمْ تُحْلَلْ أَوْکِیَتُهُنَّ، لَعَلِّی أَعْهَدُ إِلَى النَّاسِ» وَأُجْلِسَ فِی مِخْضَبٍ لِحَفْصَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ طَفِقْنَا نَصُبُّ عَلَیْهِ تِلْکَ، حَتَّى طَفِقَ یُشِیرُ إِلَیْنَا: «أَنْ قَدْ فَعَلْتُنَّ». ثُمَّ خَرَجَ إِلَى النَّاسِ [رواه البخاری: 198].
150- از عائشهل روایت است که گفت: وقتی که پیامبر خدا ج مریض گردیده و درد بر ایشان غلبه کرد، از همسران خویش اجازه خواستند تا تیمار داریشان در خانۀ من باشد، و آنها برایشان اجازه دادند.
پیامبر خدا ج در وسط دو نفر، بین عباس و شخص دیگری، در حالی که پاهایشان به زمین کشیده میشد، [برای نماز] بیرون شدند.
و عائشهل قصه میکرد که پیامبر خدا ج بعد از اینکه به خانۀ خود آمدند و دردشان شدید گردید، فرمودند: «از هفت مشکی که دهن بندهای آنها باز نشده باشد، [یعنی: مشکها پر باشد] بر بالای من آب بریزید، شاید بتوانم برای مردم وصیت نمایم».
ایشان را در طشتی که از ام المؤمنین حفصهل بود، نشاندند، و بریختن آب از آن مشکها بربالای آن حضرت شروع نمودیم، تا اینکه به طرف ما اشاره نموده و فرمودند: «کار مطلوب را انجام دادید»، سپس نزد مردم رفتند([47]).
151- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «دَعَا بِإِنَاءٍ مِنْ مَاءٍ، فَأُتِیَ بِقَدَحٍ رَحْرَاحٍ، فِیهِ شَیْءٌ مِنْ مَاءٍ، فَوَضَعَ أَصَابِعَهُ فِیهِ» قَالَ أَنَسٌ: «فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَى المَاءِ یَنْبُعُ مِنْ بَیْنِ أَصَابِعِهِ» قَالَ أَنَسٌ: فَحَزَرْتُ مَنْ تَوَضَّأَ، مَا بَیْنَ السَّبْعِینَ إِلَى الثَّمَانِینَ [رواه البخاری: 200].
151- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج ظرف آبی را طلب نمودند، برایشان قدح دهان گشادی که در آن اندکی آب بود، آوردند، ایشان انگشتان خود را در آن آب نهادند.
انسس گفت: در آن آب نظر میکردم و آب از بین انگشتان ایشان فوران میکرد.
انسس گفت: کسانی را که از آن قدح وضوء ساختند، اندازه نمودم، بین هفتاد تا هشتاد نفر بودند.
35- باب: الوُضُوءِ بِالْمُدِّ
باب [35]: وضوء ساختن از دو رطل آب
152- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَغْسِلُ، أَوْ کَانَ یَغْتَسِلُ، بِالصَّاعِ إِلَى خَمْسَةِ أَمْدَادٍ، وَیَتَوَضَّأُ بِالْمُدِّ» [رواه البخاری: 201].
152- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به یک صاع آب، [و گاهی] تا پنج [مُد] [آب] غسل میکردند، و به یک (مُد) آب، وضوء میساختند([48]).
36- باب: المَسْحِ عَلَى الخُفَّیْنِ
153- عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنْ «النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ مَسَحَ عَلَى الخُفَّیْنِ» وَأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ سَأَلَ عُمَرَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: نَعَمْ، إِذَا حَدَّثَکَ شَیْئًا سَعْدٌ، عَنِ النَّبِیّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلاَ تَسْأَلْ عَنْهُ غَیْرَهُ [رواه البخاری: 202].
153- از سعد بن ابی وقاصس روایت است که پیامبر خدا ج بر موزههای خود مسح نمودند.
عبدالله بن عمر از عمرب از این موضوع پرسان نمود.؟
[عمرس] گفت: بلی همینطور بود، وقتی که (سعد) برایت از پیامبر خدا ج چیزی روایت کرد، از دیگری دربارۀ آن حدیث، پرسان مکن([49]).
154- عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ الضَّمْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ «رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ عَلَى الخُفَّیْنِ» [رواه البخاری: 204].
154- از عمرو بن أمیه ضمریس([50]) روایت است که او پیامبر خدا ج را دیده است بر موزههای خود مسح میکردند.
155- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ عَلَى عِمَامَتِهِ وَخُفَّیْهِ» [رواه البخاری: 205].
155- و از عمرو بن أمیۀ ضمریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که بر عمامه و موزههای خود، مسح میکردند([51]).
37- باب: إِذَا أَدْخَلَ رِجْلَیْهِ وَهُمَا طَاهِرَتَانِ
باب [37]: پوشیدن موزه باید در حال طهارت باشد
156- عَنِ المُغَیِرَةِ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَأَهْوَیْتُ لِأَنْزِعَ خُفَّیْهِ، فَقَالَ: «دَعْهُمَا، فَإِنِّی أَدْخَلْتُهُمَا طَاهِرَتَیْنِ». فَمَسَحَ عَلَیْهِمَا [رواه البخاری: 206].
156- از مغیره بن شعبهس روایت است که گفت: در سفری با پیامبر خدا ج بودم، خواستم موزهها را از پایشان درآورم.
فرمودند: «موزههایم را بیرون مکن، من پاهایم را در حال طهارت در موزهها داخل نموده بودم»، و بر بالای آن موزهها مسح کردند([52]).
38- باب: مَنْ لَمْ یَتَوَضَّأْ مِنْ لَحمِ الشَّاةِ وَالسَّوِیقِ
باب [38]: کسی که از خوردن گوشت گوسفند و سویق وضوء نساخت
157- عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یَحْتَزُّ مِنْ کَتِفِ شَاةٍ، فَدُعِیَ إِلَى الصَّلاَةِ، فَأَلْقَى السِّکِّینَ، فَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ» [رواه البخاری: 208].
157- از عمرو بن أمیهس روایت است که او: پیامبر خدا ج را دیده است که از شانۀ گوسفندی [گوشت] میبریدند [و میخوردند]، به نماز دعوت شدند، کارد را انداخته و بدون آنکه وضوء بسازند، نماز خواندند([53]).
39- باب: مَنْ مَضْمَضَ مِنَ السَّوِیقِ وَلَمْ یَتَوَضَّأْ
باب [39]: کسی که از خوردن سویق مضمضه کرد و وضوء نساخت
158- عَنْ سُوَیْدَ بْنَ النُّعْمَانِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ خَرَجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ خَیْبَرَ، حَتَّى إِذَا کَانُوا بِالصَّهْبَاءِ، وَهِیَ أَدْنَى خَیْبَرَ، «فَصَلَّى العَصْرَ، ثُمَّ دَعَا بِالأَزْوَادِ، فَلَمْ یُؤْتَ إِلَّا بِالسَّوِیقِ، فَأَمَرَ بِهِ فَثُرِّیَ، فَأَکَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَکَلْنَا، ثُمَّ قَامَ إِلَى المَغْرِبِ، فَمَضْمَضَ وَمَضْمَضْنَا، ثُمَّ صَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ» [رواه البخاری: 209].
158- از سوید بن نعمانس([54]) روایت است که او با پیامبر خدا ج در سال فتح (خیبر) از مدینه خارج گردید، و هنگامی که به (صهباء) که نزدیک خیبر است، رسیدند، نماز عصر را خواندند.
و بعد از آن از [مردم] خواستند تا طعامهایی را که با خود دارند، حاضر نمایند، به جز سویق چیز دیگری نیاوردند، امر نمودند تا آن [سویق] را به آب، تر کنند.
پیامبر خدا ج و مایان از آن سویق خوردیم، بعد از آن برای ادای نماز شام برخاستیم، پیامبر خدا ج مضمضه نمودند، و مایان نیز مضمضه نمودیم، بعد از آن پیامبر خدا ج نماز خواندند، و وضوء نساختند([55]).
159- عَنْ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «أَکَلَ عِنْدَهَا کَتِفًا، ثُمَّ صَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ» [رواه البخاری: 210].
159- از میمونهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نزدش شانۀ [گوسفندی] را تناول نمودند، بعد از آن نماز خوانده و وضوء نساختند([56]).
40- باب: هَلْ یُمَضْمَضُ مِنَ اللَّبَنِ
باب [40]: آیا از نوشیدن شیر باید مضمضه کرد؟
160- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «شَرِبَ لَبَنًا فَمَضْمَضَ، وَقَالَ: «إِنَّ لَهُ دَسَمًا» [رواه البخاری: 211].
160- از ابن عباسب روایت است که: پیامبر خدا ج مقدار شیری را نوشیدند، بعد از آن مضمضه نموده و فرمودند: «شیر، چربی دارد»([57]).
41- باب: الوُضُوءِ مِنَ النَّوْمِ وَمَنْ لَمْ یَرَ مِنَ النَّعْسَةِ وَالنَّعْسَتَیْنِ أَوِ الخَفْقَةِ وُضُوءاً
باب [41]: وضوء به سبب خواب شدن، و کسی که از پینکی وضوء را لازم نمیداند
161- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُکُمْ وَهُوَ یُصَلِّی فَلْیَرْقُدْ، حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا صَلَّى وَهُوَ یُصَلِّی فَلْیَرْقُدْ، حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْمُ، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا صَلَّى نَاعِسٌ، لاَ یَدْرِی لَعَلَّهُ یَسْتَغْفِرُ فَیَسُبُّ نَفْسَهُ» [رواه البخاری: 212].
161- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در حالت نماز پینکی رفت، استراحت نموده و خواب شود، زیرا کسی که در حالت پینکی رفتن نماز میخواند، چیزی نمیداند، و شاید به عوض آنکه استغفار نماید، خودش را دشنام بدهد»([58]).
162- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّه قَالَ: «إِذَا نَعَسَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلاَةِ فَلْیَنَمْ، حَتَّى یَعْلَمَ مَا یَقْرَأُ» [رواه البخاری: 213].
162- از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که در وقت نماز خواندن خوابش آمد، بخوابد، تا آنکه بداند که چه میخواند»([59]).
42- الوُضُوءِ مِنْ غَیْرِ حَدَثٍ
باب [42]: وضوء ساختن بدون بیوضوء بودن
163- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یَتَوَضَّأُ عِنْدَ کُلِّ صَلاَةٍ» قَالَ: وَکَانَ یُجْزِئُ أَحَدَنَا الوُضُوءُ مَا لَمْ یُحْدِثْ [رواه البخاری: 214].
163- و از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای هر نمازی [از نمازهای پنجگانه] وضوء میساختند، [انسس] گفت: در حالی که برای مایان تا وقتی که بیوضوء نمیشدیم، [نماز خواندن] به وضوی ما روا بود([60]).
43- باب: مِنَ الکَبَائِرِ أَنْ لاَ یَسْتَتِرَ مِنْ بَوْلِهِ
باب [43]: پرهیز نکردن از بول از گناهان کبیره است
164- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: مَرَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِحَائِطٍ مِنْ حِیطَانِ المَدِینَةِ، أَوْ مَکَّةَ، فَسَمِعَ صَوْتَ إِنْسَانَیْنِ یُعَذَّبَانِ فِی قُبُورِهِمَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُعَذَّبَانِ، وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ» ثُمَّ قَالَ: «بَلَى، کَانَ أَحَدُهُمَا لاَ یَسْتَتِرُ مِنْ بَوْلِهِ، وَکَانَ الآخَرُ یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ». ثُمَّ دَعَا بِجَرِیدَةٍ رَطْبَةٍ، فَکَسَرَهَا کِسْرَتَیْنِ، فَوَضَعَ عَلَى کُلِّ قَبْرٍ مِنْهُمَا کِسْرَةً، فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَ فَعَلْتَ هَذَا؟ قَالَ: «لَعَلَّهُ أَنْ یُخَفَّفَ عَنْهُمَا مَا لَمْ تَیْبَسَا» [رواه البخاری: 216].
164- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به بستانی از بساتین مدینۀ منوره یا مکۀ مکرمه گذشتند، [شک از راوی است]، آواز دو شخصی را شنیدند که در قبرهای خود عذاب میشدند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «این دو شخص عذاب میشوند، و سبب عذاب شدن آنها کار بزرگی نیست».
بعد از آن فرمودند: «نه خیر! یکی از اینها از بول خود پرهیز نمیکرد، و دیگری سخن چینی میکرد».
بعد از آن، شاخۀ خرمای تازۀ را طلبیده و آن را دو قسمت نمودند، و هر قسمتی را بر سر یکی از آن دو قبر، گذاشتند.
کسی برایشان گفت: یا رسول الله! چرا چنین کردید؟
فرمودند: «شاید تا وقتی که این دو شاخه خشک نشده است، از عذاب آنها تخفیف داده شود»([61]).
44- باب: مَا جَاءَ فِی غَسْلِ البَوْلِ
باب [44]: آنچه که در شستن بول آمده است
165- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا تَبَرَّزَ لِحَاجَتِهِ، أَتَیْتُهُ بِمَاءٍ فَیَغْسِلُ بِهِ» [رواه البخاری: 217].
165- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج وقتی که به قضای حاجت بیرون میشدند، برای ایشان آبی حاضر میکردم، و با آن آب، [آنچه را که لازم بود] میشستند([62]).
45- باب: تَرْکِ النَّبِیِّ ج وَالنَّاسِ الأَعْرَابِیَّ حَتَّى فَرَغَ مِنْ بَوْلِهِ فِی المَسْجِدِ
باب [45]: اجازه دادن پیامبر خدا ج و مردم، بادیه نشین را تا فارغ شدن از بول کردن در مسجد
166- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَبَالَ فِی المَسْجِدِ، فَتَنَاوَلَهُ النَّاسُ، فَقَالَ لَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «دَعُوهُ وَهَرِیقُوا عَلَى بَوْلِهِ سَجْلًا مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوبًا مِنْ مَاءٍ، فَإِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُیَسِّرِینَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ» [رواه البخاری: 220].
166- از ابوهریرهس روایت است که گفت: «شخص بادیه نشینی برخاست و در مسجد بول نمود، مردم او را سرزنش نمودند.
پیامبر خدا ج برای آنها فرمودند: «چیزی نگوئید! و سطل آبی و یا دلو آبی را آورده و بر بالای بولهایش بریزید، شما به آسانگیری فرستاده شدهاید، نه به سختگیری»([63]).
46- باب: بَوْلِ الصِّبْیَانِ
167- عَنْ أُمِّ قَیْسٍ بِنْتِ مِحْصَنٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّهَا «أَتَتْ بِابْنٍ لَهَا صَغِیرٍ، لَمْ یَأْکُلِ الطَّعَامَ، إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَجْلَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی حَجْرِهِ، فَبَالَ عَلَى ثَوْبِهِ، فَدَعَا بِمَاءٍ، فَنَضَحَهُ وَلَمْ یَغْسِلْهُ» [رواه البخاری: 223].
167- از ام قیس بنت محصنل([64]) روایت است که: وی طفل صغیرش را که هنوز نانخواره نشده بود، نزد پیامبر خدا ج آورد، پیامبر خدا ج او را در آغوش خود نشاندند.
طفل بالای لباسهای پیامبر خدا ج بول کرد، [آن حضرت ج] آبی را طلب نمودند، و بر روی لباس خود پاشیدند، و آن را نشستند([65]).
47- باب: البَوْلِ قَائِمًا وَقَاعِدًا
باب [47]: بول نمودن در حالت ایستاده و نشسته
168- عَنْ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ «أَتَى النَّبِیُّ صلّى الله علیه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا، ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ» [رواه البخاری: 224].
168- از حذیفهس([66]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در زبالهدان مردمی داخل شدند، و ایستاده بول کردند، بعد از آن آبی طلب نمودند، آب را حاضر ساختم، و ایشان به آن آب وضوء ساختند([67]).
48- باب: البَوْلِ عِنْدَ صَاحِبِهِ وَالتَّسَتُّرِ بِالحَائِطِ
باب [48]: بول نمودن در نزد رفیق خود و حجاب کردن به دیوار
169- وَفی روایة عَنْهُ: فَانْتَبَذْتُ مِنْهُ، فَأَشَارَ إِلَیَّ فَجِئْتُهُ، فَقُمْتُ عِنْدَ عَقِبِهِ حَتَّى فَرَغَ [رواه البخاری: 225].
169- و در روایت دیگری از وی روایت است که گفت: بعد از آن از ایشان دور شدم. و ایشان به سوی من اشاره نمودند، و من آمدم و عقب سر ایشان قرار گرفتم تا آنکه فارغ شدند([68]).
49- باب: غَسْلِ الدَّمِ
170- عَنْ أَسْمَاءَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَی النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: أَرَأَیْتَ إِحْدَانَا تَحِیضُ فِی الثَّوْبِ، کَیْفَ تَصْنَعُ؟ قَالَ: «تَحُتُّهُ، ثُمَّ تَقْرُصُهُ بِالْمَاءِ، وَتَنْضَحُهُ، وَتُصَلِّی فِیهِ» [رواه البخاری: 227].
170- از اسماءل روایت است که گفت: زنی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: برای ما بگوئید که اگر کسی از ما [زنها] بالای لباسش حیض شود، چه باید بکند؟
فرمودند: «آن را بخراشد، بعد از آن، آن را در آب به هم بمالد، و آن را با آب بشوید، و در آن نماز بخواند»([69]).
171- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ ابْنَة أَبِی حُبَیْشٍ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی امْرَأَةٌ أُسْتَحَاضُ فَلاَ أَطْهُرُ أَفَأَدَعُ الصَّلاَةَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ، إِنَّمَا ذَلِکِ عِرْقٌ، وَلَیْسَ بِحَیْضٍ، فَإِذَا أَقْبَلَتْ حَیْضَتُکِ فَدَعِی الصَّلاَةَ، وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَاغْسِلِی عَنْکِ الدَّمَ ثُمَّ صَلِّی» - قَالَ: «ثُمَّ تَوَضَّئِی لِکُلِّ صَلاَةٍ، حَتَّى یَجِیءَ ذَلِکَ الوَقْتُ» [رواه البخاری: 228].
171- از عائشهل روایت است که گفت: فاطمه بنت ابی حبیش نزد پیامبر خداج آمده و گفت: یا رسول الله! من زنی هستم که عادت ماهانهام قطع نمیشود، و پاک نمیشوم، آیا نماز را ترک نمایم؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «نه خیر! این تراوش رگها است، و عادت ماهانه نیست، وقتی که عادت ماهانهات آمد، نماز را ترک کن، و بعد از آن، خون را از خود شسته و نماز را اداء کن».
و فرمودند: «بعد از آن برای هر نمازی وضوء بساز، تا آنکه دوباره وقت عادت ماهانگیات فرا برسد»([70]).
50- باب: غَسْلِ المَنِیِّ وَفَرْکِهِ
باب [50]: شستن (منِی) و خراشیدن آن
172- وعنها رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَغْسِلُ الجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَخْرُجُ إِلَى الصَّلاَةِ، وَإِنَّ بُقَعَ المَاءِ فِی ثَوْبِهِ» [رواه البخاری: 229].
172- و از عائشهل روایت است که گفت: اثر جنایت را [یعنی: منی را] از لباسهای پیامبر خدا ج میشستم، و ایشان برای نماز خواندن از خانه بیرون میشدند، و اثر آب هنوز در لباسهایشان آشکارا بود([71]).
51- باب: أَبْوَالِ الإِبِلِ وَالدَّوَابِّ وَالغَنَمِ وَمَرَابِضِهَا
باب [51]: حکم بول شتر، گوسفند، و چارپایان دیگر
173- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَدِمَ نَاسٌ مِنْ عُکْلٍ أَوْ عُرَیْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ یَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِیَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِی آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِیءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْیُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِی الحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ» [رواه البخاری: 233].
173- از انسس روایت است که گفت: مردمی از قبیلۀ (عکل) یا (عرینه) [به مدینۀ منوره] آمدند، آب و هوای مدینه برای آنها سازگار نیامد، پیامبر خدا ج آنها را امر کردند، تا به چراگاه شترها بروند، و از بول و شیر آنها بیاشامند.
آنها در آنجا رفتند، و چون صحت یافتند، ساربان پیامبر خدا ج را کشتند، و حیواناتی را که آنجا بود، رانده و با خود بردند، این خبر در ابتدای همان روز [به مدینۀ منوره] رسید، پیامبر خدا ج به تعقیب آنها فرستادند.
هنگامی که آفتاب بلند شده بود، آنها را آوردند، و [پیامبر خدا ج] امر کردند، و دستها و پاهای آنها را بریدند، و به چشمهای آنها میل کشیده شد، و به آفتاب انداخته شدند، آنها طلب آب میکردند، و برای آنها آب داده نمیشد([72]).
174- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، قَبْلَ أَنْ یُبْنَى المَسْجِدُ، فِی مَرَابِضِ الغَنَمِ» [رواه البخاری: 234].
174- و از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج – پیش از آنکه مسجد بنا شود – در خوابگاه گوسفندان، نماز میخواندند([73]).
52- باب: مَا یَقَعُ مِنَ النَّجَاسَاتِ فِی السَّمْنِ وَالمَاءِ
باب [52]: افتادن نجاست در روغن و یا آب
175- عَنْ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: سُئِلَ عَنْ فَأْرَةٍ سَقَطَتْ فِی سَمْنٍ، فَقَالَ: «أَلْقُوهَا وَمَا حَوْلَهَا فَاطْرَحُوهُ، وَکُلُوا سَمْنَکُمْ» [رواه البخاری: 235].
175- از میمونهل روایت است که گفت: کسی از پیامبر خدا ج از [حکم] موشی که در روغن [بسته مانند: روغن زرد] میافتد، پرسان نمود.
فرمودند: «موش، و روغن اطراف موش را گرفته و دور بیندازید، و روغن خود را بخورید»([74]).
176- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «کُلُّ کَلْمٍ یُکْلَمُهُ المُسْلِمُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، یَکُونُ یَوْمَ القِیَامَةِ کَهَیْئَتِهَا، إِذْ طُعِنَتْ، تَفَجَّرُ دَمًا، اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ، وَالعَرْفُ عَرْفُ المِسْکِ» [رواه البخاری: 237].
176- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «هر زخمی را که شخص مسلمان در راه خدا برمیدارد، [در قیامت] به همان شکل خود در وقت زخم برداشتن است، آن زخم خونی میفشاند که رنگ آن رنگ خون، و بوی آن بوی مشک است»([75]).
53- باب: البَوْلُ فِی المَاءِ الدَّائِمِ
باب [53]: بول کردن در آب ایستاده
177- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «لاَ یَبُولَنَّ أَحَدُکُمْ فِی المَاءِ الدَّائِمِ الَّذِی لاَ یَجْرِی، ثُمَّ یَغْتَسِلُ فِیهِ» [رواه البخاری: 238].
177- و از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی از شما در آب ایستاد ای که جریان ندارد، بول نکند، که سپس در آن غسل نماید»([76]).
54- باب: إِذَا أُلْقِیَ عَلَى ظَهْرِ المُصَلِّی قَذَرٌ وجِیفَةٌ لَمْ تَفْسُدْ عَلَیْهِ صَلاَتُهُ
باب [54]: اگر بر بالای نمازگذار نجاستی انداخته شود نمازش فاسد نمیشود
178- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی عِنْدَ البَیْتِ، وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ، إِذْ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: أَیُّکُمْ یَجِیءُ بِسَلَى جَزُورِ بَنِی فُلاَنٍ، فَیَضَعُهُ عَلَى ظَهْرِ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ؟ فَانْبَعَثَ أَشْقَى القَوْمِ فَجَاءَ بِهِ، فَنَظَرَ حَتَّى سَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَضَعَهُ عَلَى ظَهْرِهِ بَیْنَ کَتِفَیْهِ، وَأَنَا أَنْظُرُ لاَ أُغْنِی شَیْئًا، لَوْ کَانَ لِی مَنَعَةٌ، قَالَ: فَجَعَلُوا یَضْحَکُونَ وَیُحِیلُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدٌ لاَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ، حَتَّى جَاءَتْهُ فَاطِمَةُ، فَطَرَحَتْ عَنْ ظَهْرِهِ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ عَلَیْکَ بِقُرَیْشٍ». ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَشَقَّ عَلَیْهِمْ إِذْ دَعَا عَلَیْهِمْ، قَالَ: وَکَانُوا یَرَوْنَ أَنَّ الدَّعْوَةَ فِی ذَلِکَ البَلَدِ مُسْتَجَابَةٌ، ثُمَّ سَمَّى: «اللَّهُمَّ عَلَیْکَ بِأَبِی جَهْلٍ، وَعَلَیْکَ بِعُتْبَةَ بْنِ رَبِیعَةَ، وَشَیْبَةَ بْنِ رَبِیعَةَ، وَالوَلِیدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَأُمَیَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَعُقْبَةَ بْنِ أَبِی مُعَیْطٍ» - وَعَدَّ السَّابِعَ فَنَسِیَهُ الراوی. قَالَ: فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَقَدْ رَأَیْتُ الَّذِینَ عَدَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَرْعَى، فِی القَلِیبِ قَلِیبِ بَدْرٍ [رواه البخاری: 240].
178- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در کنار کعبه نماز میخواندند، ابوجهل و یارانش آنجا نشسته بودند، در این وقت با خود گفتند: کدام یک از شما میرود و (بچهدان) شتر فلان مردم را آورده، و هنگامی که محمد به سجده رفت، بربالای کمرش میگذارد؟
بدترین و شریرترین آنها [که عقبه بن ابی معیط باشد] رفت و بچهدان شتر را آورد، و هنگامی که پیامبر خدا ج به سجده رفتند، آن را بین شانههایشان گذاشت، [ابن مسعود میگوید]: من این ماجرا را میدیدم و کاری کرده نمیتوانستم، و اگر پشتیبانی میداشتم، [از این کار جلوگیری میکردم].
و گفت: آنها بنای خنده را گذاشتند، و هرکدام [روی استهزاء] این عمل را به دیگری نسبت میداد، و پیامبر خدا ج همانطور در حالت سجده بودند، و سر خود را بالا نمیکردند، تا اینکه فاطمهل آمد([77])، و [پردۀ بچهدان شتر] را از روی شانههای پیامبر خدا ج انداخت.
پیامبر خدا ج سرخود را از سجده بالا نموده و گفتند: «خدایا! به حساب کفار قریش برس»، و این گفتۀ خود را سه بار تکرار نمودند.
[ابوجهل و یارانش] از این نفرین ترسیده و به خود آمدند، زیرا میدانستند که دعا در این شهر [یعنی: شهر مکه] اجابت میگردد.
بعد از آن، پیامبر خدا ج آنها را ناموار نفرین نمودند: «خدایا! هلاک ابوجهل، هلاک عتبه بن ربیعه، و شیبه بن ربیعه، و ولید بن عتبه، و امیه بن خلف، و عقبه بن ابی معیط، برتو است» هفتمین را هم نام بردند، ولی راوی آن را فراموش کرده است.
عبدالله بن مسعودس میگوید: سوگند به ذاتی که جانم در دست او است، [بلاکیف] همین اشخاصی را که پیامبر خدا ج نام بردند، دیدم که در گودال بدر سرنگون شدهاند([78]).
55- باب: البُصاقِ وَالمُخَاطِ وَنَحْوِهِ فِی الثَّوْبِ
باب [55]: حکم آب دهان و آب بینی بر روی لباس
179- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «بَزَقَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی ثَوْبِهِ» [رواه البخاری: 241].
179- از انسس روایت است که گفت: [یکباری] پیامبر خدا ج آب دهان خود را بر روی لباس خود انداختند([79]).
56- باب: غَسْلِ المَرْأَةِ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ أَبِیْها
باب [56]: زنی که خون را از روی پدرش شست
180- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ سَأَلَهُ النَّاسُ، بِأَیِّ شَیْءٍ دُووِیَ جُرْحُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: مَا بَقِیَ أَحَدٌ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، «کَانَ عَلِیٌّ یَجِیءُ بِتُرْسِهِ فِیهِ مَاءٌ، وَفَاطِمَةُ تَغْسِلُ عَنْ وَجْهِهِ الدَّمَ، وأُخِذَ حَصِیرٌ فَأُحْرِقَ، فَحُشِیَ بِهِ جُرْحُهُ» [رواه البخاری: 243].
180- روایت است که مردم از سهل بن سعد ساعدیس([80]) پرسیدند: جراحت پیامبر خدا ج [در غزوۀ احد] به چه چیز مداوا شد؟
گفت: کسی که این واقعه را از من بهتر خبر داشته باشد، باقی نمانده است، علیس در سپر خود آب میآورد، و فاطمهل خون را از روی آن حضرت ج میشست، و بوریایی را گرفته و سوزاندند، و جراحت پیامبر خدا ج را از آن پُر کردند([81]).
57- باب: السِّوَاکِ
181- عنْ أَبی مُوسى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَوَجَدْتُهُ «یَسْتَنُّ بِسِوَاکٍ بِیَدِهِ یَقُولُ أُعْ أُعْ، وَالسِّوَاکُ فِی فِیهِ، کَأَنَّهُ یَتَهَوَّعُ» [رواه البخاری: 244].
181- از ابوموسیس روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج آمدم و دیدم با مسواکی که در دست دارند، مسواک میزنند، و در حالی که مسواک به دهان ایشان بود، به شکلی که بخواهند استفراغ نمایند (أُعْ، أُعْ) میکردند([82]).
182- عَنْ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ، یَشُوصُ فَاهُ بِالسِّوَاکِ» [رواه البخاری: 245].
182- از حذیفهس روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج شب [برای نماز خواندن] برمیخاستند، دهان خود را مسواک میزدند([83]).
58- باب: دَفْعِ السِّوَاکِ إِلَى الأَکْبَرِ
باب [58]: دادن مسواک برای شخص بزرگتر
183- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَرَانِی أَتَسَوَّکُ بِسِوَاکٍ، فَجَاءَنِی رَجُلاَنِ، أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ، فَنَاوَلْتُ السِّوَاکَ الأَصْغَرَ مِنْهُمَا، فَقِیلَ لِی: کَبِّرْ، فَدَفَعْتُهُ إِلَى الأَکْبَرِ مِنْهُمَا» [رواه البخاری: 246].
183- از ابن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند:
«در خواب دیدم که به مسواکی دهان خود را مسواک میزنم، دو نفر نزدم آمدند که یکی از دیگری بزرگتر بود، مسواک را برای خوردسالتر آنها دادم، برایم گفته شد [گوینده جبرئیل÷ بود] که برای آنکه بزرگسالتر است بده، من هم آن را برای شخص بزرگسالتر دادم»([84]).
59- باب: فَضْلِ مَنْ بَاتَ عَلَى الوُضُوءِ
باب [59]: فضیلت خواب شدن با وضوء
184- عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَتَیْتَ مَضْجَعَکَ، فَتَوَضَّأْ وُضُوءَکَ لِلصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّکَ الأَیْمَنِ، ثُمَّ قُلْ: اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ وَجْهِی إِلَیْکَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَیْکَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَیْکَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَیْکَ، لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَى مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ، اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ، فَإِنْ مُتَّ مِنْ لَیْلَتِکَ، فَأَنْتَ عَلَى الفِطْرَةِ، وَاجْعَلْهُنَّ آخِرَ مَا تَتَکَلَّمُ بِهِ». قَالَ: فَرَدَّدْتُهَا عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا بَلَغْتُ: اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ، قُلْتُ: وَرَسُولِکَ، قَالَ: «لاَ، وَنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ» [رواه البخاری: 247].
184- از براء بن عازبب([85]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«هنگامی که به بستر خوابت میروی، مانند وضوی نماز، وضوء بساز، بعد از آن به پهلوی راستت خوابیده و بگو:
«اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ وَجْهِی إِلَیْکَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَیْکَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَیْکَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَیْکَ، لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَى مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ، اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ».
اگر در این شب خود بمیری، بر فطرت [که دین اسلام باشد] مرده باشی، و این دعا را آخرین کلام خود بگردان»، [یعنی: بعد از این دعا، سخن مزن و خواب شو].
براء بن عازبس میگوید: من این دعا را نزد پیامبر خدا ج تکرار نمودم، و چون به این جمله رسیدم که: «اللَّهُمَّ آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ»، گفتم: «وَرَسُوْلِکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ».
فرمودند: «نه! باید بگویی که: «وَنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ»»([86]).
5- کتابُ الغُسْلِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر از کسی در داخل نماز و یا در خارج نماز بادی خارج میشود، تا وقتی که مجددا وضوء نسازد، نمازش روا نیست.
2) بیرون شدن باد سبب نقض وضوء میشود، خواه به طور اختیاری خارج شود، و خواه به طور اضطراری، زیرا حدیث نبوی شریف به طور مطلق آمده است.
3) همانطوری که خارج شدن باد سبب بیوضوئی میشود، خارج شدن هر چیزی دیگری از سبیلین به طریق اولی سبب بیوضوئی میشود.
4) طهارت در هر نمازی شرط است، و نماز جنازه و نماز عیدین و نماز کسوف و خسوف وغیره از این حکم مسثنی نمیباشد.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شستن چیزی بیشتر از حد معین آن از اعضای وضوء مستحب است، مثلا: در شستن روی قدری از پیش روی سر خود، و اطراف گوشهای خود را نیز بشوید، و در شستن دستها قدری بالاتر از آرنجها را نیز بشوید، و در شستن پا قدری بالاتر از بجلک پا را نیز بشوید.
2) برای کسانی که وضوء میسازند در روز قیامت مقام و منزلت خاصی است.
3) این حدیث دلالت قطعی بر این امر دارد که پا باید در وقت وضوء ساختن شسته شود.
4) یکی از کسانی که این حدیث را شنیده بود، به فهم و اجتهاد خود در وضوء ساختن وقتی که رویش را میشست، گردن و سینهاش را نیز میشست، و وقتی که دستهایش را میشست، تا شانههایش میشست، و وقتی که پاهایش را میشست، تا زانوهایش میشست، و بدون شک این یک فهم سقیم، و غیر مطلوب از نص حدیث نبوی است، بلکه مطلوب از حدیث نبوی آن است که: اگر کسی میخواهد که این نورانیش در روز قیامت بیشتر شود، اعضای وضوء را به طور کامل بشوید، و در این حالت – طوری که قبلا تذکر دادیم – از مقداری که فرض است، یک اندازه بیشتر بشوید – نه آنکه در این کار غلو کند.
[3]- وی عبدالله بن یزید ین حصن انصاری است، در حدیبیه و در غزوات بعد از آن اشتراک داشت، در ذی حجه سال شصت و سه به شهادت رسید، و امام بخاری/ از وی نُه حدیث روایت کرده است، (أسد الغابه: 3/274).
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حکم برای کسی است که از بیرون شدن و عدم بیرون شدن چیزی از خود به شک میافتد، و کسی که در شک نیفتاده باشد، و متیقن باشد که از وی چیزی خارج شده است، ولو آنکه خارج شدن این چیز بدون صوت، و بدون احساس بوی باشد، وضویش نقض میگردد، و باید از نمازش خارج گردد، و مجددا وضوء بسازد.
2) از این حدیث نبوی شریف این قاعده استنباط میگردد که: آنچه که به یقین ثابت شده باشد، به شک زائل نمیگردد، مثلا: اگر کسی یقین داشته باشد که وضوء ساخته است، ولی از اینکه وضویش شکسته است یا نه در شک بیفتد، با وضوء شمرده شده و ضرورت به وضوء ساختن ندارد، چنانچه بالعکس اگر کسی از نقض وضویش متیقن باشد، ولی از اینکه شاید وضوء ساخته است یا نه در شک باشد، بیوضوء شمرده میشود، و تا وقتی که وضوء نسازد نمازش صحت پیدا نمیکند.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طوری که قبلا به آن اشاره نمودیم، اینکه کسی بخوابد، و بعد از خواب شدن بدون آنکه وضوء به آن وضوء بسازد، نماز بخواند، خاص برای پیامبر خدا ج، و سائر انبیاء علیهم السلام است، زیرا طوری که در احادیث دیگری آمده است، چشم ایشان خواب ولی قلبشان جهت تلقی وحی، بیدار بود، ولی کسان دیگری اگر میخوابند، باید هنگام نماز خواندن وضوء بسازند، زیرا در وقت خوابیدن به تمام اعضای خود میخوابد، و اختیاری به هیچ یک از اعضای خود ندارند.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مزدلفه جایی است بین عرفات، و منی، و به طرف منی نزدیکتر است، و حجاج بعد از اینکه از عرفات بعد از غروب آفتاب خارج میشوند، نماز شام و خفتن را باهم در وقت خفتن در اینجا اداء میکنند، و مزدلفه به معنی (جای تقرب و عبادت نمودن در اینجا به خداوند متعال تقرب میجویند.
2) در روز عرفه برای حجاج واجب است که نماز شام را تا وقت رسیدن به مزدلفه به تاخیر اندازند، بنابراین اگر کسی نماز شام را در عرفات، و یا در بین راه خواند، باید آن را در مزدلفه با نماز عشاء دوباره جمع نماید.
3) در جمع کردن بین این دو نماز، موالات و پیاپی خواندن شرط نیست، بکله میتوان در بین این دو نماز، بعضی کارها را انجام داد، چنانچه که صحابهش بعد از ادای نماز مغرب و پیش از ادای نماز عشاء به خواباندن شترهای خود، و به پایین کردن بار سفر خود مشغول شدند.
4) برای هریک از نماز مغرب و عشاء، در مزدلفه باید اقامت جداگانۀ گفت.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در آب وضوء نباید اسراف کرد.
2) روا است که از یک آب، مضمضه و استنشاق نمود، ولی علمای احناف نظر به حدیث دیگری که در این مورد آمده است میگویند: برای هریک از مضمضه و استنشاق باید آب جداگانۀ استعمال نمود.
3) باید رو به هردو دست شسته شود، زیرا یک دست نمیتواند رو را استیعاب نموده و به طور کامل بشوید.
4) اعضای که دوگانه اند، مانند: دست و پا، باید اول عضو راست را شست.
5) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که سر، به آبی که از شستن دستها مانده است، مسح میگردد، و گرفتن آب جدید برای مسح کردن سر لازم نیست، ولی اکثر علماء گفتهاند که: تقدیر حدیث آن است که آب جدیدی برای مسح سر گرفت، و حدیثی که در سنن ابی داود آمده است، مؤید این رأی است، ولی باید آب جدید را که میگیرد، از دست خود پاش دهد، و با رطوبتی که بر انگشتانش باقی میماند، سرخود را مسح نماید.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از استعاذه آن است که از شیطان به خداوند پناه بجوید، مثلا همانطوری که در متن این حدیث نبوی شریف آمده است بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الخُبُثِ وَالخَبَائِثِ» و یا بگوید (بسم الله أعوذ بالله مِنَ الخُبُثِ وَالخَبَائِثِ)، و یا بگوید: (أللهم إنی أعوذ بک) و یا: (أعوذ بالله)، و یا: (استعیذ بالله) و امثال اینها.
2) استعاذه را پیش از داخل شدن به خلاء بگوید، و فرقی نمیکند که خلاء در بنیان و خانهها باشد و یا در صحراء و یا در هرجای دیگری.
3) استعاذۀ پیامبر خدا ج جهت اظهار عبودیت و تعلیم امت بود، ورنه آن حضرت ج از تاثیر شیاطین انس و جن محفوظ بودند.
4) طوری که در حدیث دیگری آمده است، هنگام خارج شدن از بیت الخلاء بگوید: «غُفْرَانَکَ، الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِیْ أَذْهَبَ عَنِّیْ الأَذَى وَعَافَانِیْ».
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) احترام کردن به شخص عالم و دانشمند کار نیک و پسندیدهای است.
2) دعای پیامبر خدا ج مستجاب است، زیرا ابن عباسب همانطوری که نبی کریم ج به حقش دعا کردند، یکی از متبحرین علم دین بگرداند، تا جای که به نام حبر امت و مفسر قرآن شهرت یافت.
3) و گرچه هر علمی شریف و با منفعت است، ولی علم دین از دیگر علوم شریفتر و با منفعتتر است، زیرا اگر علم دیگری بر علم دین برتری میداشت، پیامبر خدا ج دعا میکردند که خداوند ابن عباس را عالم در آن علم بگرداند، و دیگر آنکه هر علمی سبب منفعت رساندن به گروه معینی از مردم میگردد، ولی علم دین سبب منفعت رساندن به عموم مردم میگردد، و بالآخره هر علمی تنها سبب منفعت رساندن برای مردم در امور دنیوی میشود، ولی علم دین سبب منفعت رساندن به مردم در امور دنیا و آخرت هردو میشود.
[10]- نامش خالد بن زید بن کلیب انصاری است، از بزرگان صحابه است، و به غزوۀ بدر اشتراک نموده است، وقتی که نبی کریم ج به مدینۀ منوره هجرت نمودند، به خانۀ وی اقامت گزیدند، در وقت جهاد با رومیان در قسطنطنیه در سال پنجاه هجری وفات یافت، و امام بخاری از وی هفت حدیث روایت کرده است، (اسد الغابه: 5/143-144).
[11]- از احکام و مسائل متلعق به این حدیث آنکه:
1) در موضوع رو آوردن و پشت کردن به قبله در وقت بول و غائط کردن چهار مذهب وجود دارد:
أ- بنا به عموم این حدیث نبوی شریف امام ابوحنیفه/ میگوید: در وقت بول و غائط چه در نبیان باشد و چه در صحراء رو آوردن، و پشت کردن به قبله جواز ندارد.
ملاحظه:
از دلائل عقلی امام عینی/ برتایید مذهب امام ابوحنفه/ این است که میگوید: در منع بودن رو آوردن به قبله در وقت قضای حاجت نباید بین بنیان و صحرا فرق نمود، زیرا سبب منع، احترام به قبله است، و در این معنی فرقی بین صحراء و بنیان وجود ندارد، و دیگر اینکه اگر بگوئیم رو آوردن به قبله در بنیان جواز دارد، زیرا در این حالت بین شخص و بین مکه حائل واقع میشود، این معنی در جاهای دور از مکه در صحراء نیز وجود دارد، زیرا در صحراء نیز کوهها و درهها حائل واقع میشود، خصوصا در نزد کسانی که میگویند زمین کروی است، که در این حالت اصلا موازاتی صورت نمیگیرد.
و طوری که ملاحظه میکنید امام عینی/ در اینجا اشاره به کروی بودن زمین میکند، و این سخن را وی در سال (821) هشت صد و بیست و یک هجری یعنی: پیش از این به (645) شش صد و چهل و پنج سال گفته است، پس کسانی که کشف کروی بودن زمین را به غیر مسلمانان نسبت میدهند، از انصاف به دور هستند.
ب- در روایت دیگری از امام ابوحنیفه/ آمده است که: رو آوردن به قبله جواز ندارد، ولی پشت کردن به قبله جواز دارد، خواه در بنیان باشد و خواه در صحراء، ولی روایت مشهور همان روایت اول است.
ج- اهل ظاهر میگویند که: رو آرودن و پشت کردن به قبله در نبیان و صحرا جواز دارد.
د- ائمه سه گانه مالک و شافعی و احمد رحمهم الله میگویند که: رو آرودن و پشت کردن به قبله در صحراء حرام، و در بنیان جواز دارد.
2) هدف آن نیست که در وقت قضای حاجت باید حتما انسان رو به طرف شرق و یا غرب باشد، بلکه هدف آن است که در وقت قضای حاجت نباید رو و یا پشتش به طرف قبله باشد، و چون قبلۀ اهل مدینه منوره به طرف جنوب است، برای آنکه در وقت قضای حاجت رو و یا پشت شخص به طرف قبله نشود، پیامبر خدا ج فرمودند که در وقت قضای حاجت روی خود را به طرف شرق و یا غرب نمائید، بنابراین کسانی که قبلۀشان به طرف مغرب و یا مشرق قرار دارد، نباید هنگام قضای حاجت، روی خود را به طرف مغرب و یا مشرق نمایند، بلکه باید رویشان به طرف شمال و یا جنوب باشد.
3) از آداب دیگر قضای حاجت این است که:
أ- اگر در زمین همواری قضای حاجت میکرد، بکوشد که دور برود تا از چشم مردم قدر الإمکان پنهان شود.
ب- اگر در صحراء و زمین همواری قضاء حاجت میکرد، پیراهنش را از پشت سر رها کند تا به زمین برسد.
ج- سخن نزند.
د- با دست چپ استنجاء بزند.
هـ- با فضله حیوان و استخوان خود را پاک نکند.
و- اگر بر انگشترش نام خدا نوشته شده بود، پیش از داخل شدن به خلا آن را درآورد، و اگر جای برای حفاظت آن در خارج از خلا میسر نبود، آن را در دهان خود بگذارد.
ز- از قضای حاجت و بول کردن در این اماکن خودداری نماید: در راه رفت و آمد مردم، در سایۀ که در تابستان مورد استفادۀ مردم است، در آفتاب رخی که در زمستان مورد استفادۀ مردم است، در آب ایستاده، در زیر درخت میوهدار، در سوراخی که احتمال میرود لانۀ حشره و یا جانداری باشد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که در حدیث گذشته دیدیم پیامبر خدا ج از رو آوردن به طرف قبله [خواه بیت المقدس و خواه مکۀ مکرمه باشد]، در وقت قضای حاجت نهی فرمودند، و از این حدیث، اباحت این کار دانسته میشود، بعضی از علماء میگویند که این حدیث ناسخ حدیث اول است، و در نتیجه روی آوردن به طرف بیت المقدس در وقت قضای حاجت جواز دارد، و بعضی از علماء میگویند که حدیث گذشته قولی، و این حدیث فعلی است، و حدیث قولی بر حدیث فعلی ترجیح دارد، و در نتیجه روی آوردن به طرف بیت المقدس در وقت قضای حاجت جواز ندارد، ولی باید گفت که اگر ضرورت نباشد، اقلا روی احتیاط رو نیاوردن به طرف بیت المقدس در وقت قضای حاجت، بهتر است.
2) از این سخن راوی که میگوید: (مردمانی میگویند: وقتی که به قضای حاجت نشستی، روی خود را به طرف قبله و یا بیت المقدس مکن)، چنین دانسته میشود که صحابهش نیز در فهم بعضی از احادیث در بین خود اختلاف نظر داشتند، و اختلاف نظر یک امر طبیعی است، از این جهت بود که صحابهش در بعضی مسائل حتی در حضور نبی کریم ج نیز اختلاف میکردند، و نبی کریم ج ایشان را از این کار منع نمیکردند، و چنین مسائلی در فقه اسلامی بسیار زیاد است، از آن جمله اختلافشان در قضیه اسیران بدر، در وقت ادای نماز عصر در روز رفتن به سوی بنی قریظه، در اعادۀ نماز نیست به کسی که آبی نیافته است و با تیمم نماز خوانده است، و سپس پیش از خارج شدن وقت به آب رسیده است، و در مسائل بسیار دیگری، ولی اختلافشان بعد از عصر نبوت از اینهم بیشتر و بیشتر است، و در مقدمۀ این کتاب، این موضوع را توضیح بیشتری دادهام، به آنجا مراجعه شود.
[13]- وی أم المؤمنین سوده بنت زمعه بن قیس قرشی است، پیامبر خدا ج با وی در مکۀ مکرمه بعد از وفات خدیجهل ازدواج نمودند، و در آخر خلافت عمرس وفات نمود، أسد الغابه (5/484-485).
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مناصع عبارت از میدان فراخی بود در نزدیکی بقیع که قبرستان اهل مدینۀ منوره است.
2) طوری که از این حدیث دانسته میشود، سبب نزول آیۀ حجاب، همین قصۀ عمرس با سودهل بوده است، و در روایت دیگری آمده است، که سبب نزول حجاب، قصۀ زینب بنت جحش میباشد، زیرا در شب عروسی پیامبر خدا ج با زینب، سه نفر از مدعوین رفتن خود را از خانۀ پیامبر خدا ج به تاخیر انداختند، و پیامبر خدا ج از اینکه آنها را به بیرون شدن از خانه امر نمایند، حیا میکردند، و همان بود که آیۀ حجاب نازل گردید، و در روایت دیگری آمده است که سبب نزول آیۀ حجاب این بود که پیامبر خدا ج با عدۀ از صحابهش در خانۀ خود نان میخوردند، و عائشهل هم با آنها نان میخورد، و دست یکی از آنها با دست عائشهل تماس نمود، و از این پیش آمد، پیامبر خدا ج متاثر گشتند، و همان بود که آیۀ حجاب نازل گردید.
و به این طریق برای نزول آیۀ حجاب، سه سبب را ذکر میکنند، و علماء برای جمع بین این روایات مختلفه گفتهاند که حجاب اسباب متعددی داشته است، و آخرین سبب آن قصۀ زینب بنت جحش است، زیرا خود آیۀ کریمه اشاره به این قصه دارد، والله تعالی أعلم.
3) این واقعه یکی از یازده واقعهای است که وحی آسمانی موافق نظر عمرس نازل گردید، و از جملۀ آن مواضع: تحریم شراب، و جوب نماز خواندن در مقام ابراهیم÷، نخواندن نماز جنازه بر منافقین، قبولنکردن فدیه از اسیران غزوۀ بدر، و غیره است، و تفصیل بسیاری از این مواضع، إنشاءالله در این کتاب در جای خودش خواهد آمد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در وقت قضای حاجت باید از نزد مردم دور شد.
2) از این حدیث دانسته میشود که: استنجاء زدن با آب، بعد از استنجا زدن با سنگ و یا کلوخ، سنت است، و علماء گفتهاند که اگر نجاست از جای خود تجاوز نکند، میتوان تنها به استنجا زدن به سنگ و یا کلوخ اکتفاء نمود، و با اینهم اگر کسی در این حالت با آب نیز استنجا بزند، بدون شک بهتر است.
3) علمای زیدی و شیعه میگویند که استنجاء زدن به کلوخ در وقت موجود بودن آب روا نیست، ولی احادیث بسیاری خلاف نظر آنها را ثابت میسازد، و دیگر آنکه غرض از استنجاء طهارت و نظافت است، پس چه مانعی دارد که هم با سنگ و کلوخ و یا هر وسیلۀ دیگری استنجاء زد و هم با آب؟ و فائدۀ استنجاء زدن با سنگ و کلوخ با وجود آب آن است که سنگ و کلوخ عین نجاست را از بین برده و در وقت استنجاء زدن با آب عین نجاست به دست اثر نمیکند.
4) اگر کسی میخواهد به یکی از دو چیز که سنگ و کلوخ و یا آب باشد اکتفاء نماید، استنجاء زدن به تنها آب، بهتر از استنجاء زدن به تنها سنگ و یا کلوخ است، زیرا سنگ و کلوخ تنها عین نجاست را پاک میکند، ولی آب هم عین نجاست را پاک میکند و هم اثر آن را، و این قول خداوند متعال که: ﴿فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ ١٠٨﴾ [التوبه: 108] در شأن اهل قباء که به آب استنجاء میزدند، نازل گردید.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آنچه را که در حدیث به عصای نیزهدار ترجمه نمودیم، لفظ (عَنَزَه) است، و عنزه عبارت از عصایی است که دارای نوک تیز نیزه مانند است، و چون در فارسی لفظ مرادف آن را نداریم، از این جهت آن را به عصای نیزهدار ترجمه نمودم، علماء برای آوردن این عصای نیزهدار فوائد زیادی را ذکر کردهاند، از آن جمله:
أ- دفاع کردن از خود در مقابل دشمنان از منافقین و یهود.
ب- حفر کردن زمین سخت در وقت بول کردن، تا آنکه بول بر روی لباسها نپاشد.
ج- تکیه کردن و عصا زدن بر آن، وغیره.
2) در مفاتیح العلوم خوارزمی آمده است که: این عصای نیزهدار را نجاشی برای پیامبر خدا ج بخشش داده بود، و در مصلی در پیش رویشان نصب میگردید، و بعد از پیامبر خدا ج این عصای نیزهدار نزد خلفاء به توارت باقی ماند، و در طبقات ابن سعد آمده است که: نجاشی برای پیامبر خدا ج سه عصای نیزهدار بخشش داده بود، پیامبر خدا ج یکی را برای خود نگهداشتند، و یکی را به علیس و دیگری را به عمرس دادند.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در وقت آب خوردن نباید در ظرف آب نفس کشید، زیرا دور نیست که در چنین حالتی چیزی از آب دهانش در ظرف آب سرایت نماید، و یا لا اقل اثر تنفس در آب باقی بماند.
2) از آداب دیگر آب خوردن آن است که شخص با سه نفس آب بنوشد، و در وقتی که میخواهد آب بنوشد، (بسم الله) بگوید، و بعد از آب نوشیدن (الحمدلله).
3) همانطوری که لمس کردن ذَکَر با دست راست روا نیست، لمس کردن دُبُر نیز با دست راست جواز ندارد، زیرا نان و آب خوردن انسان با دست راست است، پس استعمال کردن آن، به کارهای تقززآور خلاف عقل و حکمت است.
4) همانطوری که این اعمال برای مرد جواز ندارد، برای زن نیز جواز ندارد، زیرا احکام شرعی – ولو آنکه به نام مردها وارد شده باشد – زنها را نیز شامل میشود، مگر آنکه دلیل خاصی وجود داشته باشد که زنها را از آن حکم استثناء نموده باشد، و چون در اینجا چنین دلیل خاصی وجود ندارد، پس این حکم، زنها را نیز شامل میشود، و به این موضوع قبلا هم اشاره نمودیم.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حکمت آنکه نبی کریم ج از استنجاء زدن به استخوان و سرگین خودداری نمودند آن بود که استخوان – همانطوری که در حدیث دیگری آمده است – طعام جنیان است، پس نباید طعام آنها را ملوث ساخت، و سرگین چون خودش نجس است، پس نجاست دیگری را پاک کرده نمیتواند.
2) بعضی از علماء میگویند که علت استنجاء نزدن آن حضرت ج به استخوان آن بود که استخوان صاف و لغزان است، و نجاست را برنمیدارد، بنابراین همانطوری که استنجاء زدن به استخوان روا نیست، به هر جسم سخت و صاف دیگری مانند: شیشه، سفال و امثال اینها نیز جواز ندارد، و همانطوری که استجاء زدن به سرگین روا نیست به فضله هیچ حیوان دیگری مانند: فضلۀ گاو، پشکل شتر و گوسفند، وغیره نیز جواز ندارد.
3) بعضی از علماء گفتهاند که استنجاء زدن به نُه چیز روا نیست: استخوان، فضلۀ انسان، سرگین، طعام – هر طعامی که باشد – زغال، کاغذ، پارچه، برگ درخت، گیاه که علف باشد.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) چون علت استنجاء نزدن پیامبر خدا ج به سرگین نجاست سرگین است، لذا با قیاس به سرگین، استنجاء زدن به هیچ جسم نجس دیگری نیز جواز ندارد.
2) در استنجاء زدن به سنگ و کلوخ و امثال آن، استعمال سه سنگ شرط نیست، بلکه شرط حصول نظافت است، ولو آنکه بیک سنگ حاصل شود، چنانچه که اگر نجاست به سه سنگ حاصل نشد، باید از سنگ چهارمی و حتی پنجمی استفاده نماید.
3) چون هدف حصول نظافت است، میتوان عوض سنگ، از کلوخ، از کاغذ مخصوص حمام و امثال این چیزها استفاده نمود، و این مذهب امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله است.
[20]- وی عبدالله بن زید بن عاصم انصاری است، به استنثای جنگ بدر در همۀ غزوات دیگر اشتراک نموده است، و این همان کسی است که مسیلمۀ کذاب را کشت، و یا در قتل وی اشتراک داشت، و در سال شصت و سه هجری در واقعه (حَرَّه) به شهادت رسید، اسد الغابه (3/167-168).
[21]- وی عثمان بن عفان بن ابی العاص قرشی اموی است، چون دو دختر نبی کریم ج را یکی پس از دیگری به نکاح گرفت، به نام ذی النورین یاد میشود، از کسانی است که در اول مسلمان شدهاند، خلیفۀ سوم راشد، و یکی از عشرۀ مبشره به جنت است، در روز جمعه هژدهم ماه ذوالحجۀ سال سی و پنج هجری به شهادت رسید، أسد الغابه (3/376-384).
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «و دو رکعت نماز که در آن با خود سخن نگوید، اداء نماید» این است که در وقت ادای این دو رکعت نماز به وساوس دنیوی گرفتار نگردیده و به یاد آخرت بوده و خود را قلبا و غالبا در حضور خدا احساس نماید، از عذاب خدا در خوف، و از رحمت وی امیدوار باشد.
2) گناهانی که به این طریق آمرزیده میشود، گناهان صغیره است، و طریق آمرزش گناهان کبیره توبه کردن، و طریق آمرزش حقوق الناس رد حقوق و یا حصول رضایت آنها است، و این مسئله به طور مکرر گذشت.
3) از سه حدیث گذشته اینطور دانسته میشود که پیامبر خدا ج اعضای وضوء را گاهی یکبار یکبار، و گاهی دوبار دوبار، و گاهی سه بار سه بار میشستند، و سببش آن است که چون پیامبر خدا ج در مقام تشریع و تعلیم قرار داشتند، همه چیز را به طور کامل برای امت میآموختند، و یکبار شستن اعضای وضوء، جهت ادای فرض است، یعنی: اگر کسی اعضای وضویش را یکبار بشوید، فرض وضوء برایش اداء میگردد، و وضویش صحت پیدا میکند، و دوبار شستن غرض بیان افضلیت است، یعنی: افضل آن است که در شستن اعضای وضوء به یکبار اکتفاء نشود، بلکه دوبار دوبار شسته شود، و سه بار شستن جهت بیان اکملیت است، یعنی: وضوی کامل آن است که اعضای وضوء، سه بار سه بار شسته شود، و خود پیامبر خدا ج جز در حالات خاصی چنانچه که در احادیث زیادی آمده است، اعضای وضوء را سه بار سه بار میشستند، و از اینجا است که علماء گفتهاند: سه بار شستن اعضاء در وضوء سنت است.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی اگر چیزی را از شریعت آموخته است، باید آن را برای دیگران بیاموزد، ورنه مرتکب گناه کبیره میگردد، زیرا خداوند متعال کسی را که کتمان علم میکند، لعنت کرده است، و گناهی که مستوجب لعنت باشد، از گناهان کبیره است.
2) حکم این حدیث در مورد بخشایش گناهان، مانند حکم حدیث گذشته است، که مراد از گناهانی که بخشیده میشود، گناهان صغیره است، و گناهان کبیره احتیاج به توبه داشته، و حقوق الناس یا باید اداء گردد، و یا باید از صاحب حق بحل داشتی خواسته شود.
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عنوان باب در این حدیث نبوی شریف (استنثار در وضوء) است، و مراد از استنثار آن است، که آب را در بینی نموده و آن را به شدت ذریعه هوای سینه خارج سازد، تا اوساخ و افرازات داخل بینی خارج گردد.
2) طوری که در احادیث دیگری آمده است، استنثار نیز باید به عدد طاق باشد، یعنی: یکبار و یا سه بار، و یا پنج بار، ولی سه بار بهتر است.
3) اکثر علماء بر این نظر اند که امر به استنثار در این حدیث نبوی شریف برای سنت بودن است، نه وجوب، و گفتهاند: مستحب آن است که استنشاق و استنثار به دست چپ صورت بگیرد.
4) استنشاق و استنثار هردو مورد بینی صورت میگیرد، و فرق بین آنها این است که: استنشاق عبارت از داخل کردن آب در بینی، و استنثار بیرون کردن آب از بینی به شدت است، که همان افشاندن بینی باشد.
5) این حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد، که باید شخص بکوشد که بعد از قضای حاجت نجاست را، و در هنگام وضوء ساختن افرازات بینی خود را به طور کامل دور نماید.
[25]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) عنوان باب در این حدیث نبوی شریف (استجمار به عدد طاق) است، و (استجمار) عبارت از پاک کردن مکان نجاست از بدن، بعد از قضای حاجت است.
2) شستن دست پیش از شروع کردن به وضوء سنت است.
3) در سنت بودن شستن دستها بعد از خواب، فرقی بین خواب روز و خواب شب نیست.
4) آب اندک اگر نجاست در آن میافتد، نجس میشود، ولو آنکه یکی از اوصاف سه گانۀ آن را که عبارت از رنگ و بو و مزه باشد، تغییر نداده باشد.
5) اگر کسی در نجس شدن بدن و یا جامهاش به شک میافتد، از باب احتیاط شستن آن بهتر و مستحب است.
6) خواب ناقض وضوء است، و اگر کسی میخواهد نماز بخواند، باید بعد از خواب شدن وضوء بسازد.
[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) دو رکن یمانی عبارت از رکن حجر الأسود و رکن مقابل آن در عرض خانۀ مشرفه است، و دو رکن دیگری که در مقابل این دو رکن قرار دارد، دو رکن شامی نامیده میشوند.
2) مشروع، استلام دو رکن یمانی است، نه دو رکن شامی، و سبب این امر این است که دو رکن یمانی بر اساس قواعد ابراهیم÷ قرار دارند، و دو رکن شامی چنین نیستند، علماء میگویند: اگر روزی خانۀ مشرفه از طرف دو رکن شامی نیز بر اساس قواعد ابراهیم÷ بناء گردید، باید آن دو رکن نیز استلام گردد.
3) پوشیدن کفشی که از جلد دباغی شده ساخته میشود، روا است، چنانچه رنگ کردن لباس به زعفران نیز جواز دارد.
4) بهترین وقت تلبیه گفتن و نیت کردن به حج در نزد امام شافعی/ وقتی است که راحله به راه میافتد، و در نزد احناف بهترین وقت، تلبیه گفتن بعد از ادای دو رکعت نماز احرام است، یعنی: بعد از اینکه: دو رکعت نماز احرام را اداء نمود، پییش از آنکه از جایش برخیزد، نیت حج نموده و تلبیه بگوید.
5) خلاصۀ آنچه که عبدالله بن عمرب گفت این است که غرضش از التزام به این امور چهارگانه، پیروی از سنت پیامبر خدا ج است نه چیز دیگری، و مشهور است که ابن عمرب سخت تابع سنت نبوی بود، و همیشه میکوشید که هر کارش چه در عبادات و چه در معاملات موافق سنت نبوی باشد، و البته بر هر مسلمانی لازم است که در همۀ امور خود تابع سنت نبوی باشد.
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) دوست داشتن نبی کریم ج به شروع کردن از دست راست در چیزهای تکریمی بود، مانند وضوء ساختن، لباس پوشیدن، سرمه کردن به چشم، داخل شدن به مسجد، و امثال اینها، و اما در چیزهای غیر تکریمی مانند داخل شدن به بیت الخلاء، و یا تف کردن طرف چپ را اختیار میکردند، مثلا هنگام داخل شدن به بیت الخلاء اول پای چپ خود را میگذاشتند، و هنگام تف کردن، به طرف چپ خود تف میکردند.
2) ابتداء کردن به راست در امور تکریمی مستحب و یا سنت است.
3) در وضوء ساختن نیز ابتداء کردن از طرف راست مستحب و یا سنت است، و امام ابن منذر/ میگوید: اگر کسی در شستن اعضای وضوء از طرف چپ شروع کرد، به اجماع علماء وضویش صحت دارد، و دوباره وضوء ساختن بر وی لازم نیست، و البته شروع کردن از طرف چپ در وضوء ساختن کار خوبی نیست، و ترک سنت است.
[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیش از داخل شدن وقت نماز، برآمدن به طلب آب واجب نیست، ولی بعد از اینکه وقت نماز داخل شد، کسی که وضوء ندارد، و آب آمادۀ در نزدش نیست، واجب است که به جستجو و طلب آب برآید.
2) کسی که آب بیشتری از اندازۀ وضوی خود دارد، واجب است که در وقت ضرورت آن را در اختیار دیگران بگذارد، تا از آن وضوء بسازند.
3) این حدیث بیانگر معجزۀ دیگری از معجزات نبی کریم ج است، و این معجزه از معجزۀ حضرت موسی÷ که به زدن عصایش به سنگ آب جاری گردید، بزرگتر است، زیرا بیرون شدن آب از سنگ به شکل طبیعی امکان پذیر است، ولی بیرون شدن آب و آن هم به شکل فوران زدن از انگشتان دست که از گوشت و خون و استخوان است – بدون معجزه – به هیچ شکلی امکان پذیر نیست.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) موی انسان پاک است.
2) از این معلوم میشود که دیگر صحابهها نیز برای خود از موی سر آن حضرت ج برداشته بودند، ولی (ابوطلحه) از دیگران در این کار سبقت جسته بود.
3) این حدیث دلالت بر جواز تبرک جستن به موی نبی کریم ج دارد.
4) طوری که در احادیث دیگری آمده است، این واقعه در حجة الوداع صورت گرفته بود، و کسی که سر نبی کریم ج تراشیده بود، معمر بن عبداللهس بود.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سگ نجس است، ورنه پیامبر خدا ج امر به شستن ظرفی که سگ از آن آب خورده است نمیکردند.
2) همانطوری که ظرف از رسیدن لعاب دهان سگ نجس میشود، از رسیدن عرق و شاش سگ نیز ظرف و کاسه نجس میشود.
3) در روایت دیگری آمده است که آن ظرف را هفت بار بشوید، و با خاک پاک نماید، بنابراین بعضی از علماء میگویند: ظرفی را که سگ از آن چیزی مینوشد، باید هفت بار شست و یکبار با خاک پاکش نمود، ولی علمای احناف نظر به احادیث دیگری که از ابوهریره روایت شده است، و نظر به اینکه هر نجاستی به سه بار شستن پاک میگردد، هفت بار شستن چنین ظرفی را لازم نمیدانند.
4) در لزوم شستن ظرفی که سگ از آن چیزی مینوشد، فرقی نمیکند که آن سگ تعلیم یافته باشد و یا غیر تعلیم یافته، سگ خانگی باشد و یا سگ بیرونی، و این در صورتی است که سگ از چیز مایعی مانند: آب، شیر و امثال اینها نوشیده باشد، و اگر از چیز جامدی مانند نان، برنج، گوشت و امثال اینها خورده بود، پس خوردش حرام است، ولی هفت بار شستن ظرف به اتفاق عامۀ علماء لازم نیست.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در صورتی که آب پاش دادن را بر روی زمینی که سگ بول کرده بود لازم نمیدانستند، به طریق اولی آب ریختن و شستن را لازم نمیدانستند.
2) اگر زمین نجس شد، و بعد از آن خشگ گردید، و اثر نجاست از بین رفت، حکم به طهارت آن زمین میگردد.
3) بول نمودن و رفت و آمد سگها در مسجد، در وقتی بود که هنوز مسجد در و دیوار مناسبی نداشت، بنابراین مسجدی که دارای در و دیوار بوده و فرش دارد، باید از داخل شدن سگها در آن مسجد خودداری شود، زیرا سگ نجس است، و داخل شدن سگ، از یک طرف سبب نجس شدن فرشها، و از طرف دیگر سبب بیاحترامی به مسجد میشود.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر این دارد که انتظار کشیدن جهت انجام دادن عبادت، مانند خود عبادت ثواب دارد، بنابراین کسی که در مسجد به انتظار نماز مینشیند، تا وقتی که بیوضوء نشود، برایش همان ثوابی داده میشود، که در حالت نماز خواندن داده میشود.
2) اگر تا وقت بر پاشدن جماعت، نماز نفلی میخواند، إنشاءالله برایش دو ثواب است، یکی ثواب انتظار نماز، و دیگری ثواب نماز خواندن نفلی.
[33]- گویند: حکم این حدیث منسوخ است، بنابراین، اگر کسی با زنش جماع کرد، ولو آنکه انزال نشده باشد، باید غسل نماید، و در باب خودش این مسئله إنشاء الله به تفصیل خواهد آمد.
[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حکم این حدیث، مانند حکم حدیث قبلی است، یعنی: عدم و جوب غسل از جماع بدون انزال، بنا به قول عامۀ علماء منسوخ است، بنابراین اگر کسی با زنش جماع کرد، و پیش از انزال شدن او را ترک نمود، بر زن و شوهر غسل لازم میشود، و این نظر أم المؤمنین عائشه، ابوبکر صدیق، عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب، ابن عباس، ابن عمرش، و نظر امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام مالک، امام احمد رحمهم الله، و علمای بسیار دیگری است.
2) عدۀ دیگری از صحابه از آن جمله: عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن مسعود، ابو ایوب انصاری، وعدۀ دیگری از صحابه و بعضی از تابعین، به این نظر اند که: اگر کسی جماع کرد، و پیش از آنکه انزال شود، عزل نمود، بر وی تنها وضوء لازم میشود نه غسل.
3) امام نووی/ میگوید: به اجماع علماء امت، کسی که جماع میکند، ولو آنکه انزال نشود، باید غسل نماید.
[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) استعانت به دیگری در وضوء ساختن روا است، و مراد از استعانت آن است که شخص وضوء بسازد، و دیگری برایش آب بریزد، و حتی بعضی از علماء به این نظر اند که با قیاس به آب ریختن، وضوء دادن شخص نیز روا است، به این معنی که شخص بنشیند، و دیگری عضای وضویش را بشوید، و بر سرش مسح کند، ولی بسیاری از علماء بر این نظر اند که اگر معذرتی نباشد، وضوء ساختن عبادت است، و قیاس در عبادات در نزد بسیاری از اصولیین جواز ندارد، والله أعلم.
2) مسح کردن بر موزه جواز دارد.
3) از ادب آن است که خورد سالان بزرگسالان را احترام نموده و برایشان خدمت نمایند.
[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد ابن عباسب از این گفتهاش که: (پیامبر خدا ج از مشکی که در آنجا آویزان بود، وضوء نمودند، و وضوی نیک و خوبی ساختند) این است که وضوی کاملی نمودند، نه آنکه تنها مثلا دست و روی خود را شسته باشند.
2) نماز تهجد مستحب است.
3) کسی که به نماز تهجد برمیخیزد، مستحب است که به تأسی از نبی کریم ج پیش از آنکه از بسترش بیرون میشود، ده آیت آخر سورۀ (آل عمران) را تلاوت نماید.
4) نماز تهجد ده رکعت است، و به طور دو رکعتی اداء میگردد.
5) کسی که نیت خواندن نماز تهجد را دارد، باید خواندن نماز وتر را به تأخیر انداخته و بعد از نماز تهجد بخواند.
6) کار اندک، نماز را – خصوصا نماز نفل را – فاسد نمیکند، چنانچه نبی کریم ج در حال نماز خواندن، گوش ابن عباس را میتابیدند.
7) نظر به ظاهر این حدیث، بعضی از علماء میگویند که: قرآن خواندن بدون وضوء جواز دارد، و آنهایی که قرآن خواندن را بدون وضوء جائز نمیدانند، میگویند: نبی کریم ج در وقتی که قرآن میخواندند، بیوضوء نبودند، زیرا در احادیث صحیحی آمده است که در حالت خواب، «چشمشان میخوابد، ولی قلبشان بیدار است»، و اینکه برخاستند و وضوء ساختند، به جهت طلب ثواب بود، نه به جهت رفع حدث، زیرا ایشان فرمودهاند که: «وضوء بر وضوء، نور بر نور است»، ولی نظر به ظاهر حدیث، قول اول راجحتر به نظر میرسد، والله تعالی أعلم.
[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مضمضه و استنشاق در نزد احناف در وضوء سنت و در غسل فرض است، و در نزد امام شافعی/ در وضوء و غسل و سنت است، و در نزد امام احمد بن حنبل در وضوء و غسل واجب است.
2) هریک از مضمضه و استنشاق سه بار است، و باید در هربار از مضمضه و استنشاق آب جدیدی استعمال شود.
3) این حدیث مانند حدیثهای گذشته، دلالت بر آن دارد، که اعضای وضوء جواز دارد که یک یک بار، و دو دو بار، و سه سه بار شسته شود، و طوری که قبلا گفتیم، یک بار شستن جهت ادای فرض، دو بار شستن جهت افضلیت، و سه بار شستن جهت اکملیت و متابعت از سنت پیامبر خداج است.
[38]- وی وهب بن عبدالله سوائی است، در هنگام وفات نبی کریم ج أبو جحیفه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، و با اینهم احادیثی را از ایشان روایت کرده است، در زمان خلافت علی بن ابی طالب مسؤول بیت المال در کوفه بود، در شبانه روزی فقط یکبار نان میخورد، و خود را سیر هم نمیکرد، و در سال هفتاد و دو هجری در کوفه و یا در بصره وفات یافت، أسد الغابه (5/157).
[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نبی کریم ج از ظرف آب طوری وضوء میساختند که آب را با دست خود برمیداشتند، و وضوء میساختند، و به این طریق آبی که از وضویشان زیاد میآمد، به دستشان تماس کرده بود، و از این سبب مردم آن را به سر و روی خود مالیده و به آن تبرک میجستند.
2) نماز فرض چهار رکعتی در سفر، قصر گردیده و دو رکعت خوانده میشود.
3) شخصی که در صحراء نماز میخواند، مستحب است که: نیزه و یا عصا و یا چوبی را در وقت نماز خواندن، پیش روی خود قرار دهد.
[40]- وی از صغار صحابه است، در سال دوم هجری متولد شد، و در حجة الوداع با پدرش به سن هفت سالگی به حج رفت، و در وقت بازگشتن نبی کریم از غزوۀ تبوک با اطفال دیگر در ثنیة الوداع به استقبال ایشان رفت، و در سال نود و یک هجری به سن هشتاد و نه سالگی وفات نمود، امام بخاری/ از وی شش حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/238).
[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در حدیث لفظ (حجله) آمده است، و حجله به دو معنی میآید، یکی: پردۀ اتاقی که برای عروس آراسته میشود، و (زر حجله) به این معنی: عبارت از دکمههایی است که در روی این پردۀها آویزان میکردند، و معنی دومی (حجله) کبک است، و کبک همان پرندۀ معروف است، و (زر حجله): به این معنی: بیضۀ کبک است، و در ترجمه همین معنی دومی اختیار گردیده است.
2) (مهر نبوت) همانطوری که در این حدیث و در احادیث دیگری آمده است، قطعه گوشت برآمدۀ در بین دو شانۀ پیامبر خدا ج بود که بر روی آن، خالهای کوچک سرخی دیده میشد، و این قطعه گوشت را به نام (خاتَم) نبوت، یعنی: مهر نبوت، و به نام (خاتِم) نبوت یعنی: ختم کننده نبوت یاد میکنند، و مهر نبوت از آن جهت مینامند که علامۀ بر نبوت و پیامبری آن حضرت ج میباشد، و (خاتِم) نبوت، یعنی: ختم کننده نبوت از آن جهت میگویند که نبوت به آن حضرت ختم گردیده و پیامبر دیگری بعد از ایشان مبعوث نمیگردد.
[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که برای زن و مرد – ولو آنکه نسبت به یکدیگر بیگانه باشند – روا است که در یکجا باهم وضوء بسازند، ولی عدۀ از علماء نظرشان این است که جواز این کار، پیش از نزول حجاب بود، و بعد از آن منع گردید، ولی ظاهر حدیث دلالت بر خلاف این نظر دارد، زیرا راوی حدیث میگوید که: (در زمان پیامبر خدا ج...) و این عبارت معنی استمرار را داده و مقید به یک وقت دون وقت دیگری نیست، و تفصیل موضوع را میتوان در فتح الباری در شرح این حدیث مطالعه نمود، ولی در صورت خوف فتنه باید زنها و مردها در جاهای جداگانۀ وضوء بسازند.
2) غسل کردن مرد و زنش باهم از یک ظرف جواز دارد، در حدیث متفق علیه آمده است که پیامبر خدا ج و أم المؤمنین میمونهل از یک ظر باهم غسل میکردند.
3) اگر مرد و یا زنی از ظرف آبی غسل نمود، آیا روا است که دیگری از زیادی آب غسل وی غسل نماید، در این مورد دو نظر وجود دارد، نظر اول آن است که از چنین آبی غسل کردن جواز ندارد، ودلیل این نظر حدیثی است که میگوید: «پیامبر خدا ج از اینکه زن به آب زیادی غسل مرد غسل نماید، و یامرد به آب زیادی غسل زن غسل نماید، منع کردهاند، [و فرمودهاند که]: باید باهم غسل نمایند»، و نظر دوم آن است که از چنین آبی غسل کردن روا است، و دلیل این نظر حدیث میمونهل است که میگوید: (جنب شدم، و از ظرف آبی غسل نمودم، آب زیاد آمد، پیامبر خدا ج آمدند که از آن آب غسل نمایند، برایشان گفتم که [من از این آب غسل کرده بودم]، فرمودند: «آب جنب نمیشود»، و از آن آب غسل نمودند).
ولی آنچه که به نظر راقم میرسد این است که چون هردو حدیث صحیح است، باید هردوی آن عمل نمود، به این طریق که: مدلول حدیث اول که عدم جواز غسل از آب زیادی غسل زن و مرد باشد، نسبت به عموم مردم است، و جواز غسل از چنین آبی خاص برای نبی کریم ج است، و به اینگونه میتوان که تعارض بین این دو حدیث صحیح را رفع نمود، و در عین حال به هردو حدیث عمل کرد، والله تعالی أعلم.
[43]- وی جابر بن عبدالله بن عمرو انصاری است، در هژده با پیامبر خدا ج اشتراک نموده است، و در جنگ صفین در صف علیس بود، در آخر عمرش کور شد، احادیث بسیاری را روایت کرده است، و در سال هفتاد و چهار هجری به سن نود و چهار سالگی وفات نمود، أسد الغابه (1/256-258).
[44]- از احکام و مسائل متعلق به حدیث آنکه:
1) کلاله کسی است که در وقت مرگ نه پدری دارد و نه فرزندی.
2) مراد از آیۀ میراثی که نازل گردید، این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿یَسۡتَفۡتُونَکَ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِ...﴾.
3) آبی که به آن وضوء ساخته میشود، پاک است، ورنه پیامبر خدا ج آن را بالای جابرس نمیریختند.
4) عیادت کردن بزرگان از بیچارگان و زیردستان فضیلت دارد.
[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از این جهت میخواستند دست مبارک خود را در آن ظرف کنند، تا از آن ظرف با دست خود آب برداشته و وضوء بسازند، ولی از اینکه سر ظرف تنگ بود، دستشان در آن ظرف داخل شده نتوانست.
2) با آنکه آن ظرف آب به این اندازه کوچک و خورد بود، که دست پیامبر خدا ج در آن داخل شده نتوانست، ولی به معجزۀ نبی کریم ج بیش از هشتاد نفر از آن ظرف وضوء ساختند، و در صفحات این کتاب معجزات بسیاری را در مناسبتهای مختلف، و به اشکال مختلف برای نبی کریم ج مطالعه خواهید فرمود.
[46]- آنچه که از این حدیث دانسته میشود این است که پیامبر خدا ج از آن قدح دست و روی خود را شستند، و اینکه از آن قدح وضوء ساخته باشند، حدیث از این چیز مسکوت است، و حتی دلالت بر این دارد که در آن قدح وضوء نساختند، ورنه شخصی که شستن دست و رویشان را نقل کرده بود، وضوء ساختنشان را نیز نقل میکرد، و یا آنکه از وضوء ساختنشان به شستن دست و رو تعبیر نمیکرد، والله تعالی اعلم.
[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نوبت کردن در بین زنها – برای کسی که چند زن دارد – واجب است، ورنه ضرورتی نبود که پیامبر خدا ج از آنها اجازه بخواهند.
2) برای زن روا است که نوبت خود را به بناغ خود بدهد.
3) وصیت کردن در وقت مرگ مستحب بوده و کار پسندیده و نیکی است.
4) معالجه نمودن مریض به نیت شفا یافتن، و یا به نیت تخفیف مرض جواز دارد،
5) عائشهل بر دیگر ازواج مطهراتی که در وقت نبی کریم ج حیات داشتند، فضیلت داشته، و پیامبر خدا ج او را از دیگران بیشتر دوست داشتند.
[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) هر (مد) مساوی دو (رطل) شرعی است، و هر رطل مساوی (455) گرام به وزن فعلی است، بنابراین پیامبر خدا ج به (910) گرام آب که کمتر از یک کیلو میشود، وضوء میساختند، و از مقدار (4550) گرام، یعنی حدود (چهار و نیم کیلو) گرم آب غسل میکردند.
2) چون وضوء و غسل پیامبر خدا ج کاملترین وضوء و غسل است، بنابراین شخص مسلمان باید متوجه باشد که در وضوء و غسل خود همین مقدار آب را استعمال کند، نه بسیار بیشتر از آن تا در اسراف داخل نگردد، و نه بسیار کمتر از آن تا وضوء و غسلش ناقص نشود.
[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه ابن عمرب حدیث سعد بن أبی وقاص را در مورد مسح کردن نبی کریم ج بر موزه قبول نکرد، سببش این بود که وی از این امر اطلاعی نداشت، و اکثر چیزی که برایش معلوم بود این بود که مسح کردن بر موزه تنها در سفر جواز دارد نه در حضر، ابن ابی شیبه از ابن عمرب روایت میکند که گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که «در سفر با آب بر موزه مسح کردند»، و موضوع مسح بر خفین از صحابههای بسیاری روایت شده است، بعضی از محدثین کسانی که از صحابه مسح بر خفین را روایت کردهاند جمعآوری نموده است، و تعداد آنها به بیش از هشتاد نفر میرسد، و از جملۀ آنها عشرۀ مبشره به جنت هستند، و حسن بصری میگوید که: هفتاد نفر از صحابه موضوع مسح بر خفین را برایم روایت کردهاند، و تمام علماء بر جواز و مشروعیت مسح بر خفین اتفاق نظر دارند، و بعضی از علماء میگویند که: نظر به اینکه مسح بر خفین به طریق تواتر ثابت شده است، انکار آن کفر است.
2) ادعای اینکه مسح بر خفین به آیۀ وضوء که میگوید و پاهای خود را تا بجلک بشوئید نسخ شده است، ادعای غلطی است، زیرا از جملۀ احادیثی که مسح بر خفین را روایت میکند، حدیث مغیره بن شعبه در غزوۀ تبوک است، و طوری که به همگان معلوم است، آیۀ وضوء در سورۀ مائده در غزوۀ (مریسع) نازل گردیده است، و غزوۀ (مریسع) پیش از غزوۀ تبوک و اقع گردیده است، و علاوه بر آن جابرس روایت میکند که پیامبر خدا ج را دیده است که بر خفین مسح میکنند، و اسلام جابرس نیز بعد از نزول سورۀ مائده میباشد، بنابراین جایی برای انکار مسح بر خفین باقی نمیماند.
[50]- وی عمرو بن أمیه بن خویلد ضمری است، از کسانی است که در اول مسلمان شدهاند، سفارت نبی کریم ج در نزد بعضی از ملوک و رؤساء به عهده داشته است، پیش از سال شصت هجری وفات یافته است، أسد الغابه (4/86).
[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلی آنکه:
1) مسح بر موزه به اجماع علماء جواز دارد.
2) جواز مسح بر عمامه مورد اختلاف است، امام احمد بن حنبل نظر به این حدیث نبوی شریف مسح بر عمامه را جائز میداند، ولی به سه شرط:
شرط اول آنکه: شخص عمامه را مانند مسئلۀ موزه بر طهارت کامل پوشیده باشد، و مراد از طهارت کامل آن است که: شخص بعد از اینکه وضوء ساخت عمامه را به سرش بیچید، و در مرتبه دوم که میخواهد وضوء بسازد، اگر عمامه را که در حالت وضوء و طهارت پوشیده بود، باز نشده باشد، روا است که عوض مسح بر سر، بر عمامهاش مسح نماید.
شرط دوم آنکه: عمامه بر زنخش نیز هیچ خورده باشد، ولو آنکه یک پیچ باشد.
شرط سوم آنکه: تمام سر را دربر گرفته باشد، بنابراین اگر کسی عمامه را در یک کنار سر خود، و یا تنها در قسمت بالائی سرخود پیچانده بود، مسح کردن بر آن جواز ندارد.
ولی اکثر علماء از آن جمله امام ابوحنیفه و امام شافعی و امام مالک وعدۀ دیگری از علماء رحمهم الله با استناد به دلایل و تعلیلات و تاویلاتی که میآورند، مسح بر عمامه را جایز نمیدانند، و از جملۀ دلایلشان این قول خداوند متعال است که در آیۀ وضوء میفرماید: ﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ﴾ [المائده: 6]، یعنی: و بر سرهای خود مسح کنید، و میگویند: کسی که بر عمامهاش مسح میکند، بر سرش مسح نکرده است، خطابی/ میگوید: خداوند مسح سر را فرض گردانیده است، و حدیثی که در مورد مسح بر عمامه آمده است، قابل تاویل است، پس نباید آنچه را که متیقن است، در مقابل آنچه که محتمل است، ترک کرد.
ولی باید گفت که: کسان بسیاری بر عمامه مسح کردهاند، که از آن جمله است: ابوبکر صدیقس، و اشخاص بسیاری نیز مسح بر عمامه را جایز میدانند، مانند: عمر بن خطاب، أنس بن مالک، أبوأمامه، سعد بن مالک، أبوالدرداء، عمر بن عبدالعزیز، حسن، قتاده، مکحول، اوزاعی، و أبوثورش.
3) مسح کردن بر کلاه و عرقچین به هر حجمی که باشد، به اتفاق علماء جواز ندارد.
[52]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث اینکه:
1) مسح بر موزه – طوری که قبلا هم گفتیم – به اتفاق علماء جواز دارد.
2) به اتفاق علماء مسح بر موزه وقتی جواز دارد که شخص، موزه را در حال طهارت کامل پوشیده باشد، ورنه مسح کردن بر آن جواز ندارد.
3) گفتیم: به اتفاق علماء، مسح کردن بر موزه وقتی جواز دارد که موزه را در حالت طهارت کامل پوشیده باشد، ولی در اینکه شرط، طهارت کامل در وقت پوشیدن موزه است، و یا در وقت بیوضوء شدن، بین علماء اختلاف است، امام شافعی/ طهارت کامل را در وقت پوشیدن موزه شرط میداند، و احناف در وقت بیوضوء شدن، به این معنی که: امام شافعی/ میگوید: شرط جواز مسح کردن بر موزه آن است که اول به طور کامل وضوء بسازد، بعد از آن موزهها را بپوشد، و اگر چنین نکرد، مسح کردن به موزه جواز ندارد، ولی احناف میگویند که: اگر کسی در حالی که بیوضوء میباشد، پاهایش را شست، و موزهها را پوشید، و پیش از آنکه بیوضوء شود، وضوء ساخت، بعد از آن اگر بیوضوء میشود، برایش روا است که بر موزههایش مسح کند.
4) مدت مسح بر موزه برای مقیم یک شبانه روز، و برای مسافر سه شبانه روز است.
[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که از داخل شدن وقت نماز خبر داد، و پیامبر خدا ج را به نماز دعوت کرد، بلالس بود.
2) از خوردن آنچه که به آتش پخته شود، وضوء لازم نمیشود، و مذهب عامۀ علماء همین چیز است، گرچه در بعضی از احادیث آمده است که از خوردن چیزی که به آتش پخته میشود، وضوء لازم میگردد، ولی علماء میگویند: مراد از وضوء ساختن از خوردن چیزی که به آتش پخته شود، تنها شستن دست و دهان است نه وضوی حقیقی، و یا آنکه وضوء ساختنی که از خوردن چیزهای پختنی لازم گردیده بود، به احادیث دیگری – از آن جمله همین حدیث باب – نسخ گردیده است.
3) طعام خوردن با کارد و چنگال و قاشق جواز دارد.
4) مراد از سویق که در عنوان باب آمده است، کوبیدۀ گندم و جو است، که به انواع مختلف از آن استفاده میگردد، ما مردم هرات آن را به نام (غلور) یاد میکنیم، و مردم دیگری آن را (تلخان) میگویند.
[54]- وی سوید بن نعمان بن مالک خزرجی انصاری است، در غزوۀ احد و غزوات بعد از آن با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، از زندگی و تاریخ وفاتش جز اینکه همین حدیث را روایت کرده است، معلومات بیشتری بدست آورده نتوانستم، (أسد الغابه: 2/381).
[55]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (صهباء): نام منطقهای است که یک مرحله از خیبر فاصله دارد، و به طرف مدینۀ منوره واقع گردیده است.
2) مضمضه کردن که شستن دهان باشد، بعد از طعام خوردن مستحب است.
3) امام مسلمانان میتواند در حالات خاصی طعام را جمع کرده و برای همگان توزیع نماید.
4) مهلب/ از این حدیث اینطور استنباط نموده است که: امام میتواند محتکرین را امر کند تا طعامی را که در نزد خود دارند بیرون کنند، و برای مردم بفروش برسانند، و البته حکم احتکار و محتکرین در احادیث دیگری به طور صریح ذکر گردیده است.
[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) وضوء ساختن از خوردن طعامی که به آتش پخته شده باشد، لازم نیست، و این مذهب عامۀ علماء از آن جمله امام ابوحنیفه، و مالک، و شافعی، و اوزاعی، و ثوری وعدۀ دیگری از آنها است، ولی عدۀ دیگری از صحابه و تابعیین از آن جمله عائشه و ابوهریره و انس و حسن بصری، و عمر بن عبدالعزیز بر این نظراند که از خوردن چیزی که به آتش پخته شود، وضوء لازم میشود، و دلیلشان این قول پیامبر خدا ج است که میفرمایند: «از آنچه که آتش آن را تغییر داده است، وضوء بسازید»، ولی جمهور علماء از این حدیث اینطور جواب میدهند که این حدیث منسوخ است، و دلیل نسخ آن حدیث جابرس است که میگوید: (آخر این دوکار – یعنی: آخر کار وضوء ساختن و وضوء نساختن از آنچه که به آتش پخته شده است – از پیامبر خدا ج ترک وضوء ساختن از خوردن چیزی بود که به آتش پخته شده بود).
2) امام نووی/ میگوید: اجماع علماء بر این قرار گرفته است که از خوردن چیزی که به آتش پخته شده باشد، وضوء لازم نمیشود)، و امام ابن حجر/ در فتح الباری به نقل از مهلب میگوید که: در جاهلیت عادت بر این بود که به نظافت کمتر توجه داشتند، از این جهت مامور به این گشتند که از خوردن چیزی که به آتش پخته شده است، وضوء بسازند، ولی بعد از اینکه نظافت در اسلام مقرر گردید و انتشار یافت، روی تخفیف بر مسلمانان وضوء ساختن از چیزی که به آتش پخته شده است نسخ گردید.
[57]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با تمسک به این حدیث نبوی علماء گفتهاند که: مضمضه کردن و شستن دهان از خوردن و نوشیدن چیزی که چربی داشته باشد، مستحب است.
2) آنچه که در این حدیث نبوی شریف در مورد مضمضه کردن از آشامیدن شیر آمده است، فعل پیامبر خدا ج است، و در حدیث قولی نیز از ایشان روایت است که فرمودند: «از تناول شیر مضمضه کنید، زیرا شیر چربی دارد»، ولی علماء میگویند که این امر برای استحباب است، نه برای وجوب، و دلیلشان حدیث أنس بن مالکس است که میگوید: پیامبر خدا ج شیری را نوشیدند، و بدون آنکه مضمضه کنند، و یا وضوء بسازند، نماز خواندند.
[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این حدیث نبوی شریف دانسته میشود که خواب ناقض وضوء است، ولی آیا بذات خود ناقض وضوء است، و یا مظنۀ بیوضوئی است؟ بعضی از علماء به این نظر اند که خواب به ذات خود ناقص وضوء میباشد، بنابراین کسی که خواب شد، وضویش نقض میگردد، خواه خوابش کم باشد و خواه بسیار، خواه نشسته خواب شود، و خواه به پهلو، و خواه به هرکیفیت و هیئت دیگری، زیرا در حدیث نبوی دیگری آمده است که: «... مگر از غائط، یا بول، و یا نوم»، که فرقی بین این سه چیز گذاشته نشده است، پس همانطوری که مطلق غائط و بول ناقض وضوء است، مطلق خواب نیز ناقض وضوء است.
2) عدۀ از علماء رحمهم الله بر این نظر اند که خواب مظنۀ نقض وضوء است، به این معنی که اگر کسی خواب شود، احتمال دارد که وضویش نقض شود، و احتمال دارد که نقض نشود، زیرا پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «چشم متکاء مقعد است، پس کسی که خواب شد وضوء بسازد»، از این جهت اینها میگویند که خواب اندک ناقض وضوء نیست، چنانچه که اگر کسی اینطور بخوابد که مقعدش در جایش محکم باشد، وضویش نقض نمیگردد.
3) و گروه سومی بر این نظر اند که خواب اصلا ناقض وضوء نیست، و این مذهب ابوموسی اشعری، و ابن عمر و مکحول است، و دلیلشان این است که (صحابه خواب میشدند، و بدون اینکه وضوء بسازند، نماز میخواندند).
و هر نظری که در مورد خواب وجود داشت، در مورد جنون و اغماء و مستی نیز وجود دارد، زیرا همانطوری که خواب سبب غفلت و بیخودی انسان میشود، این حالات سه گانه نیز سبب غفلت و بیخودی انسان میشود، و این امر واضح است و احتیاج به دلیلی ندارد.
[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلی آنکه:
1) اگر کسی در وقت نماز خواندن خوابش آمد، باید نماز را گذاشته و بخوابد، ولی علماء گفتهاند که این در حالت غلبۀ کامل نوم است، به طوری که نداند چه میخواند، ولی اگر خواب بر وی غلبه کامل نکرده بود، باید نماز را اداء نموده و بعد از آن بخوابد.
2) ظاهر این دو حدیث، دلالت بر عموم دارد، یعنی: در هر نمازی – چه نماز فرضی باشد و چه نماز نفلی، چه نماز شب باشد و چه نماز روز – بنابراین اگر شخص پینکی میرفت و خواب بر او غلبه کرده بود، باید نماز را گذاشته و بخوابد، و بعد از اینکه خواب از سرش رفت، وضوء ساخته و نمازش را اداء نماید، گرچه بعضی از علماء میگویند که این حکم، دربارۀ نماز تهجد است است، و دیگر نمازها را شامل نمیشود، ولی ظاهر حدیث جانب عمومیت را ترجیح میدهد، وعلاوه بر آن، کسی که خوابش آمده باشد – طوری که نبی کریم ج فرمودهاند – چه بسا که عوض استغفار نمودن، خودش را دشنام بدهد، و یا نفرین کند و یا سخن نا مناسب دیگری بگوید، و در این امور فرق بین نماز فرض و نماز نفل نیست.
3) همانطوری که در وقت غلبۀ خواب، باید از نماز خواندن خودداری شود، در وقت هر پیش آمد دیگری که بر عقل تاثیر منفی میبخشد، نیز باید تا وقت به جا آمدن عقل، از نماز خواندن خودداری شود، مانند: بیهوشی، دیوانگی، نشه شدن از مخدرات، سستی از مفترات و امثال آنها.
[60]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جمهور علماء نظر به این حدیث و احادیث دیگری که در این مورد آمده است، بر این نظر اند که: شخص بعد از اینکه وضوء ساخت، تا وقتی که وضویش نشکند، با وضوء گفته میشده، و هر اندازه نمازی را از قرض و نفل به همان وضوء خوانده میتواند.
2) شیعه و بعضی از علمای اهل ظاهر میگویند: شخص مقیم باید برای هر نمازی وضوء بسازد، ولی شخص مسافر تا وقتی که وضویش نشکند، با وضوء گفته میشود.
3) ابراهیم نخعی/ میگوید: به یک وضوء – ولو آنکه شخص بیوضوء نشود – نباید بیش از یک وقت نماز اداء نماید، خواه مقیم باشد و خواه مسافر.
[61]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث نبوی شریف احکام زیادی استنباط میگردد، از آن جمله اینکه:
1) عذاب قبر حق است.
2) پرهیزنکردن از بول از گناهان کبیره است.
3) سخنچینی از گناهان کبیره است.
4) به سبب تسبیحی که شاخۀ خرما میگوید خداوند متعال عذاب مرده را تخفیف میدهد، و علماء گفتهاند: چون تسبیح شاخۀ خرما سبب تخفیف عذاب میگردد، قراءت قرآن و خواندن دعا به طور اولی سبب تخفیف عذاب میگردد، امام عینی برای اثبات این نظر، چندین حدیث و اثر را روایت کرده است، و نسبت به اهمیت موضوع، بعضی از این روایات را بیان میداریم:
أ- از ابوبکر صدیقس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که قبر والدین خود و یا یکی از آنها را زیارت نموده و سورۀ (یس) را بخواند، خداوند برای آنها میآمرزد».
ب- از علی بن ابیطالبس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در قبرستان، (ده) بار ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را بخواند، و ثواب آن را برای اهل قبرستان ببخشد، خداوند برایش به تعداد مردههای آن قبرستان مزد میدهد».
ج- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که این دعا را بخواند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، رَبِّ السَّمَوَاتِ وربِّ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، لِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَوَاتِ وَربِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، وَلَهُ الْعَظَمَةُ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، هو المَلِکُ رَبِّ السَّمَوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ وَرَبِّ الْعَالَمِینَ، وَلَهُ النُّورُ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»، و بعد از آن بگوید: «الهی! ثواب این دعا را برای پدر و مادرم برسان» هر حقی را که پدر و مادرش برگردن او داشتهاند، اداء میشود».
د- علاوه بر آن ثابت شده است که خود پیامبر خدا ج وقتی که به قبرستان (بقیع) میرفتند برای اهل قبرستان چنین دعا میکردند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِیعِ الْغَرْقَدِ»، چنانچه با استناد به احادیثی که آمده است، ثواب هر عمل نیک دیگری مانند روزهگرفتن، خیراتدادن، عمرهکردن وغیره کارهای نیک، نیز برای مرده میرسد.
هـ- امام خطابی/ میگوید: تلاوت قرآن مجید بر سر قبر مستحب است، زیرا در صورتی که تسبیح شاخۀ درخت، سبب تخفیف گناه میشود، امید تخفیف عذاب از مرده به سبب خواندن قرآن مجید، بیشتر و بیشتر است، عمدة القاری شرح صحیح البخاری (2/598).
[62]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این حدیث دانسته میشود که استنجاءزدن با آب بعد از قضای حاجت، سنت است، ولو آنکه نجاست از جای معین خود تجاوز نکرده باشد.
2) اگر نجاست از جای خود تجاوز نکرده باشد، استنجاءزدن تنها به کلوخ و سنگ و امثال آنها جواز دارد، ولی – طوری که قبلا هم گفتیم – بدون شک بهتر آن است که بعد از استنجاءزدن به سنگ و کلوخ، به آب نیز استنجاء زده شود.
[63]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آسانگیری با مردم و دوری جستن از تشدد و سختگیری از قواعد اساسی دین اسلام است، و از این جهت بود که پیامبر خدا ج اگر شخصی و یا گروهی را به کدام طرفی میفرستادند، برای آنها سفارش اکید کرده و میفرمودند: «آسانگیری نمایید و سختگیری نکنید» و آنچه که قابل ذکر است این است که این آسانگیری با کسانی است که جاهل بوده و از علم دین بهرۀ ندارند، و در اموری است که از گناهان صغیره محسوب میگردد، بنابراین کسانی که ادعای علم و معرفت را دارند، و یا مرتکب حدی از حدود، و یا گناه کبیره میگردند، و یا به حقوق الناس تجاوز مینمایند، باید با آنها برخورد مناسب صورت پذیرد، و این برخورد از نصیحت شروع شده، و به عقوبت ختم میگردد.
2) زمینی که نجس میشود، با ریختن آب بر آن، و از بین رفتن اثر نجاست پاک میشود، گرچه بعضی از علماء میگویند که: اگر زمین سخت بود، به ریختن آب پاک میشود، و اگر سست و خاکی بود، باید خاکی را که به نجاست تماس کرده است، حفر نموده و بیرون انداخت.
[64]- وی امیه بنت محصن بن حرثان اسدیه است، از کسانی است که در اول در مکۀ مکرمه ایمان آورده بودند، با پیامبر خدا ج بیعت نمود، و به مدینۀ منوره هجرت کرد، امام بخاری/ از وی تنها دو حدیث روایت کرده است، از خودش روایت است که گفت: یکی از پسرانم مرد، و بسیار جزع و فزع کردم، برای زنی که او را غسل میداد گفتم: از آب سرد او را غسل مده که او را میکشی، عکاشه این واقعه را برای پیامبر خدا ج گفت، به حقم دعا کرده و فرمودند: «خداوند عمرش دراز کند»، و گویند: هیچ زنی به اندازۀ او عمر نکرد، (الإصابه:4/485-486).
[65]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در لزوم شستن لباس از بول طفل بین علماء اختلاف است.
أ- اکثر علماء نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف بر این نظر اند که اگر پسر، نان خواره نشده باشد، و بر جامه بول کند، کفایت است که بر آن جامه آب پاشیده شود، و ضرورت به شستن ندارد، ولی اگر دختر، بر جامه بول کند، باید آن جامه شسته شود.
ب- علمای احناف میگویند: فرقی بین بول پسر و بول دختر نیست، و باید هردو شسته شود، و میگویند: مراد از پاشاندن آب در این حدیث، پاشاندنی است قوی، که در نتیجه همان شستن است، چنانچه در احادیث دیگری لفظ (پاشاندن) به اتفاق علماء به معنی (شستن) استعمال شده است.
و دلیل دیگرشان این است که آن طفل بر روی لباسهای خود بول کرده بود، نه بر روی لباسهای پیامبر خدا ج و ایشان روی احتیاط بر بالای لباسهای خود آب پاشاندند، تا آنکه مبادا رطوبت بول طفل بر لباسهای ایشان نیز سرایت کرده باشد.
[66]- وی حذیفه بن یمان عبسی است، یکی از صحابههای جلیل القدر است، در صحیح مسلم آمده است که پیامبر خدا ج برایش علم گذشته و آنچه را که تا قیامت رخ میدهد آموختند، وی در اول خلافت علیس در سال سی و شش هجری وفات یافت، امام بخاری/ از وی بیست و دو حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/252).
[67]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
بول کردن در حالت ایستاده جواز دارد، و این مذهب اکثر علماء است، وعدۀ نظر به احادیثی که پیامبر خدا ج از بول کردن ایستاده منع کردهاند، بر این نظر اند که بول کردن ایستاده مکروه است، و از حدیث باب چنین جواب میدهند که پیامبر خدا ج در این وقت کمر درد بودند، و نشستن آنها را تکلیف میداد، از این جهت ایستاده بول کردند، و بعضی از احادیث دلالت بر این امر دارد، وعدۀ دیگری میگویند که: پیامبر خدا ج از آن جهت ایستاده بول کردند، که در آن مزبلهدان جای مناسبی برای نشستن وجود نداشت.
[68]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ثابت است که پیامبر خدا ج در وقت بول کردن از مردم دور میشدند، و در پشت دیواری و یا جای مینشستند، که از انظار پنهان باشند، و اینکه در اینجا از حذیفهس خواستند که به ایشان نزدیک شود، سببش این بود که: حذیفهس وظیفۀ حراست از پیامبر خدا ج بر عهده داشت، از این جهت در همه وقت و در همه جا باید ایشان همراه میبود، و با اینهم حذیفهس گرچه نزدیک پیامبر خدا ج آمده بود، ولی به طرف دیگر دیوار ایستاده بود.
2) علماء گفتهاند: اگر کسی ایستاده بول میکرد، باکی نیست که شخص دیگری در نزدیکش وجود داشته باشد، ولی اگر نشسته بول میکرد، و یا قضای حاجت میکرد، نباید شخص دیگری در نزدیکش ایستاده باشد، تا مبادا از وی چیزی بشنود که نباید بشنود.
[69]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آنچه که در ترجمه از آن به (و آن را با آب بشوید) تعبیر شده است، لفظ حدیث نبوی شریف از این تعبیر (تنضحه) میباشد، و معنایش آن است که آب را بر آن بپاشد، ولی معنی این کلمه در اینجا شستن است نه پاش دادن آب، زیرا آب پاش دادن بر جامه بعد از شستن آن، معنی و فائدۀ ندارد، یعنی بعد از خراشیدن خون از جامعه، و به هم مالیدن آن در آب، باید آن را بشوید که اثر خون از بین برود.
2) نظر به این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: «آن را به آب بشوی» بعضی از علماء گفتهاند که نجاست چه خون باشد و چه چیز دیگری باید به آب شسته شود، و شستن به چیز دیگری جواز ندارد، ولی علمای احناف میگویند که چون هدف، از بین رفتن نجاست است، از اینرو میتوان نجاست را به آب و به هر چیز دیگری که قدرت از بین بردن نجاست را داشته باشد، پاک نمود.
ولی نظر به اینکه در عصر حاضر و سائل و اشیاء دیگری مانند بخار وغیره جهت پاک کردن لباس، و از بین بردن نجاسات به کار میرود که اثر آن در از بین بردن نجاست از آب بیشتر است، میتوان گفت که نظر احناف در این موضوع راجحتر به نظر میرسد، خصوصا آنکه: احادیث دیگری نیز برای تایید مذهبشان وجود دارد.
3) اساس اختلاف بین احناف و سائر علماء در این مسئله، و مسئلۀ آشامیدن سگ از ظرف که توضیحش قبلا گذشت، و مسائل دیگری در این زمینه این است که:
اکثر علماء از آن جمله: شوافع رحمهم الله میگویند که: اساس شریعت تعبد است، یعنی: وقتی که شریعت ما را به چیزی امر کرد، باید آن را به همان طریقی که شریعت امر کرده است، انجام دهیم و علل و اسباب آن را جستجو نکنیم.
ولی علمای احناف رحمهم الله میگویند که: اساس شریعت تعقل است، یعنی شریعت بر مصلحت و معقولیت استوار است، بنابراین مسائلی که علت آن و حکمت آن را میتوان به عقل و فهم خود درک کرد، آنچه که مهم است تحقق علت و سبب است، نه لفظ نص.
مثلا: در همین مسئله موجوده، شوافع/ میگویند: چون شریعت ما را به این امر کرده است که نجاست را به آب بشوییم، در شستن نجاست نباید از چیز دیگری استفاده نمود، ولی احناف رحمهم الله میگویند: چون اساس شریعت مصلحت و معقولیت است، لذا عقل ما میتواند حکم کند مقصد نبی کریم ج از شستن خون به آب، از بین بردن نجاست است، نه خصوص استعمال آب، پس به هر طریقی که این هدف برآورده گردد، به نص حدیث نبوی شریف عمل شده است، لذا همانطوری که خون را میتوان به آب شست، میتوان به هر وسیلۀ دیگری نیز آن را شست، و جامه را پاک کرد.
[70]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زنی که در غیر عادت ماهانگی خود خون میبیند، باید برای هر نمازی وضوء بسازد و نماز خود را اداء نماید، و اگر خونریزیاش به طور مستمر ادامه مییابد، باید ایامی را که پیش از این فرض، به عادت ماهانگی گرفتار بوده است، نماز را ترک نماید، و بعد از گذشت آن ایام برای هروقت نمازی وضوء بسازد، و نماز خود را به طور عادی اداء نماید، مثلا: اگر عادت ماهانگی زنی هفت روز بوده باشد، و اکنون پانزده روز و یا کمتر و یا بیشتر از آن را خون میبیند، باید در همان هفت روز نماز را ترک کند، و بعد از هفت روز، تا بار دیگری که وقت عادت ماهانگیاش میشود، در وقت هر نمازی وضوء بسازد، و نماز خود را اداء نماید.
2) علماء احناف رحمهم الله از این حدیث نبوی شریف اینطور استنباط نمودهاند که: اگر خون از جای دیگر بدن غیر از سبیلین [که قبل و دبر باشد] خارج شد، سبب نقض وضوء میگردد، زیرا پیامبر خدا ج در علت وضوء ساختن برای آن زن فرمودند که: استحاضهاش به سبب (تراوش رگ است)، و چون خون در تمام بدن در داخل رگها میباشد، لذا هر وقت که خون از رگ خارج شد، وضوء نقض میگردد، و فرقی نمیکند که این بیرون شدن خود از سبیلین باشد و یا از غیر سبیلین.
[71]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج با لباس تر از خانه بیرون شده و به نماز میرفتند، سببش آن بود که ایشان در اکثر اوقات تنها یک دست لباس داشتند، و اگر فرصتی برای خشک شدن لباسهایشان میسر نمیگردید، مجبور بودند با همان لباس تر، از خانه برآمده و به طرف مسجد، و یا به جای دیگری که ضرورت داشتند بروند.
2) این حدیث قویترین دلیل برای حناف است که منی را نجس میدانند، و با اینهم کسانی که منی را نجس نمیدانند میگویند که: سبب شستن منی آن است، که از مجری بول میگذرد، ورنه منی به ذات خود نجس نیست، ولی چون منی همیشه از مجری بول میگذرد، لذا همیشه نجس میشود، و در نتیجه میتوان گفت: منی همیشه نجس است، ولو آنکه در اصل خود نجس نباشد، والله تعالی أعلم.
3) بیرون شدن از خانه با جامعه تری که منی را از آن شسته است، جواز دارد.
4) کسی که مورد اقتداء میباشد، جواز دارد که از حالات خصوصی وی جهت اقتداء کردن به وی در آن حالات، برای مردم قصه کرد، ولو آنکه بین چنین حالاتی در اصل سبب شرم و حیاء باشد.
[72]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن جنایتکاران ساربان پیامبر خدا ج را به این شکل کشتند که: دست و پای او را بریدند، به چشمها و دهانش خار داخل کردند، و او را تا وقت مردنش به همان همان حالت گذاشتند.
2) امام مالک وعدۀ دیگری از علماء با استناد به این حدیث گفتهاند که بول شتر، و بول هر حیوان حلال گوشت دیگری حلال است، ولی جمهور علماء میگویند که: بول هر حیوانی چه حلال گوشت باشد، و چه حرام گوشت حرام است، و از حدیث عرنیین چنین جواب میدهند که: امر به آشامیدن بول شتر روی ضرورت بود، چنانچه پوشیدن ابریشم، برای مردها، و خوردن گوشت خوک جهت سد رمق روی ضرورت حلال است.
2) معالجه از مریضی جواز دارد.
3) حرابت همانطوری که در آبادانی تحقق مییابد، در صحرا نیز تحقق مییابد.
4) مرتدی که به حرابت دست بزند، کشتن آن بدون طلب توبه از وی روا است.
[73]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
بعضی از علماء از این حدیث اینطور استنباط کردهاند که بول و پشکل گوسفند و شتر پاک است، زیرا کسی که در چنین جایی نماز میخواند، حتما چیزی از بول و پشکل این حیوانات به وی تماس میکند، و اگر این چیزها پاک نمیبود، در آنجا نماز نمیخواندند، ولی کسانی که بول و پشکل شتر و گوسفند را پاک نمیدانند میگویند که شاید آنها در آنجا بر روی چیزی مثلا: حصیر و یا فرشی نماز میخواندند.
و نظر راقم این است که گرچه این احتمال وجیه است، ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد، و آن این است که در جای که نماز میخواندند، شاید در سابق خوابگاه گوسفندان بوده باشد، ولی بعد از اینکه آن مکان را برای نماز خواندن تعیین نمودند، آن را پاک نموده، و آنچه را که منافی نماز بوده است، از آنجا دور کرده باشند، و اینکه هنوز به نام خوابگاه گوسفند از آنجا یاد شده است، به اساس حالت اولی آن بوده است، نه به اساس فعلی آن، والله تعالی أعلم.
[74]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با قیاس به روغن، هرچیزی دیگری که بسته و سخت باشد، مانند: شیرۀ سخت، شیراز سخت، و امثال اینها، حکمش حکم روغن بسته و سخت است، که فقط همانجایی که به موش تماس داشته است، دور انداخته میشود، و ما بقی آن پاک است.
2) اگر چیزی که موش و یا هر نجس دیگری در آن میافتد، مانند: شیر و دوغ و امثال اینها مایع باشد، همۀ آن چیز نجس میگردد.
3) این نجاست در نزد بعضی از علماء و از آن جمله احناف تنها مانع خوردن آن چیز میگردد، و استفاده کردن از آن چیز در غیر خوردن جواز دارد، مثلا: روغن مایعی مانند روغن کنجد که در آن موش افتاده است، گرچه خوردن آن روا نیست، ولی استفاده کردن از آن در چراغ، و در هرکار دیگری مانعی ندارد.
[75]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حکمت از اینکه شهید در قیامت با خون خود حاضر میشود آن است که آن خون به شهادت صاحب خود، و به جنایت ظالمی که آن شخص را به شهادت رسانده است، شهادت بدهد، و حکمت از اینکه شهید بوی مشک میدهد این است که بیانگر فضیلت شهید در نزد مردمان در روز قیامت باشد.
2) شهید نه غسل داده میشود و نه خونش شسته میشود، تا این چیز سبب افتخار و شفاعتش در روز قیامت باشد، و از این جهت بویش بوی مشک است که به مشام اهل موقف رسیده و فضیلت شهید و شهادت را دریابند.
[76]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حکم خاص به بول و غسل کردن نیست، بلکه وضوء ساختن را نیز شامل میشود، به این معنی که اگر شخصی میخواست از آب ایستاده وضوء نماید، نباید در آن آب بول نموده، و سپس از آن وضوء بسازد.
2) بول و غائط کردن، و انداختن نجاست در آبی که مردم از آن استفاده میکنند، روا نیست، ولو آنکه خود شخص قصد وضوء ساختن و یا غسل کردن از آن آب را نداشته باشد.
3) این حکم، یعنی غسل نکردن و وضوء نساختن از آبی که در آن بول میکند، طوری که حدیث بر آن تنصیص دارد، خاص به آب ایستاده است، بنابراین اگر کسی در آب روان بول کرد – گرچه این کارش روا نیست – ولی غسل کردن و وضوء ساختن از جایی که اثر بول در آن نرسیده است، و یا اثر بول از آنجا دور و محو شده است، جائز است.
[77]- وی فاطمه دختر پیامبر، و همسر فاتح خیبر علی بن ابی طالب و مادر حسن و حسین است، بنا به شهادت پیامبر خدا ج وی سردار همه زنان دنیا است، مناقب و فضائلش بسیار است، شش ماه بعد از وفات پیامبر خدا ج در روز سه شنبه سوم ماه رمضان رحلت نمود، رضی اللع تعالی عنها وأرضاها.
[78]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نفرین کردن ظالم جواز دارد.
2) مراد از سرنگون شدن کسانی که پیامبر خدا ج آنها را نفرین کردند، سرنگون شدن اکثر آنها است، نه همه آنها، زیرا بعضی از آنها مانند: عقبه بن ابی معیط، و امیه بن خلف در جاهای دیگری به هلاکت رسیدند.
3) هلاکت و کشته شدن این اشخاص در غزوۀ بدر بود، و در ابن غزوۀ ابوجهل را معاذ بن عمرو، و معاذ بن جموح به قتل رساندند، و ابن مسعود سرش را از تنش جدا کرد و نزد پیامبر خدا ج برد، بن ربیعه را حمزه و یا علی، شیبه را حمزه بن عبدالمطلب، ولید بن عتبه را عبیده بن حارث، و امیه بن خلف را عقبه که شخصی از انصار است، به قتل رساندند.
4) در نزد بعضی از علماء: داخل شدن به نماز با نجاست روا نیست، ولی نجاستی که بر نمازگذار در حالت نماز خواندنش بدون ارادهاش میافتد باکی ندارد، ولی دیگران میگویند: نجاست در هر وقتی که عارض شود، سبب باطل شدن نماز میگردد، و از اینکه پیامبر خدا ج با وجود نجاستی که بر روی شانههایشان گذاشته شده بود، به نماز خود ادامه دادند، علماء جوابهای زیادی ارائه کردهاند، از آن جمله اینکه پیامبر خدا ج از اینکه در بین شانههایشان چیز نجسی گذاشته شده است، خبر نداشتند، گرچه این تاویل و تاویلات بسیار دیگری که در این حدیث کردهاند، خالی از اشکال و تکلف نیست.
[79]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در روایات دیگری آمده است، که این عمل پیامبر خدا ج در وقت نماز خواندن بود، و در این حالت اگر آب دهان خود را به این طرف و آن طرف میانداختند، سبب آن میشد که رویشان از قبله منحرف گردد، و اگر به پیش روی خود تف میکردند، بازهم کار شایستۀ نبود، لذا آب دهان خود را با لباس خود پاک کردند.
2) آب دهان پاک است، جامه را نجس نمیکند، و اگر در آب میافتد، سبب نجاست آن نمیشود.
[80]- وی سهل بن سعد بن مالک ساعدی است، نامش (حزن) بود، پیامبر خدا ج او را سهل نامیدند، در وقت وفات پیامبر خدا ج پانزده ساله بود، بسیار عمر کرد، تا آنکه زمان حجاج را دریافت، حجاج از وی پرسید: چرا امیرالمؤمین عثمان بن عفان را نصرت ندادی، گفت: نصرت دادم، گفت: دروغ میگوئی، و همان بود که امر کرد تا گردنش را مهر کنند، وی در سال هشتاد و هشت هجری به عمر نود و شش سالگی وفات یافت، أسد الغابه (2/366-367).
[81]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای زن روا است که دستش به بدن کسانی که با وی محرم هستند، تماس نماید.
2) تداوی کردن به سوخته بوریا روا است، و سبب بند شدن خونریزی میشود.
3) انبیاء الله علیهم السلام مانند دیگر افراد بشر به درد و غم گرفتار میشوند، تا اینکه این چیز از یکطرف سبب بدست آوردن مزد، و رفع درجاتشان عندالله گردد، و از طرف دیگر ثابت شود که آنها هم بشر هستند، و مصایبی که بر دیگر افراد بشر واقع میشود، بر آنها نیز واقع میگردد، و به این طریق از غلو کردن نسبت به آنها – مانند آنکه مسیحیان نسبت به عیسی÷ غلو نمودند – خودداری شود.
[82]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مسواک زدن سنت است، و پیامبر خدا ج فرمودهاند که «اگر سبب مشقت بر امت خود نمیشدم، آنها را امر میکردم که در وقت هر نمازی مسواک بزنند».
2) مسواکزدن زبان باید به درازی مسواک [یعنی: عمودی]، و مسواکزدن دندانها به عرض آن [یعنی: افقی] باشد.
3) چون غرض از استعمال مسواک تنظیف دندانها است، بنابراین میتوان در این کار، از برس و کریم دندان استفاده نمود، گرچه برای مسواک خواصی است که شاید در برس و کریم دندان یافت نشود.
[83]- از این حدیث دانسته میشود که مسواکزدن دهان برای کسی که به نماز تهجد برمیخیزد سنت است، و شاید حکمتش آن باشد که چون آب دهان نسبت به اینکه ساعات زیادی در دهان میماند، بدبوی میشود، از این سبب بهتر است که شخص هنگام مناجات با پروردگارش دندانهای خود را تنظیف نموده و دهان خود را پاک بشوید.
[84]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث نبوی شریف دانسته میشود که احترام شخص بزرگتر باید در نظر گرفته شود، ولی اگر مردمی در جایی به طور مرتب نشسته و یا ایستاده بودند، طوری که در احادیث بسیار دیگری آمده است، در دادن چیزی برای آنها، و در هر احترام دیگری، باید از شخص طرف راست شروع نمود.
[85]- وی براء ین عازب بن حارث انصاری است، نسبت به کمی سن، پیامبر خدا ج برایش اجازه اشتراک در غزوۀ بدر را ندادند، در چهارده غزوۀ با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و شهر (ری) را وی فتح کرده است، در جنگ جمل و صفین در صف علی بن ابی طالبس قرار داشت، در کوفه سکنیگزین گریدید، و در همانجا وفات نمود، أسد الغابه (1/171-172).
[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی دعای نبوی شریف این است که: الهی! خودم را به تو سپردم، و کار و بارم را به تو سپردم، و تو را پشت و پناه خود قرار دادم، و این به جهت آرزوی ثواب تو و ترس از عذاب تو است، هیچ پناهگاهی جز پناه تو، و هیچ جای نجاتی جز نجات تو وجود ندارد، الهی! به کتابی که نازل کردهای، و به پیامبری که فرستادهای، ایمان آوردم.
2) از این سبب پیامبر خدا ج برایش اجازه ندادند که عوض «وَنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ»، «وَرَسُوْلِکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ»، بگوید که الفاظ (دعا) توقیفی است، و مجالی برای تغییر دادن آنها نیست، و دیگر آنکه لفظ (إرسال) که «أَرْسَلْتَ» باشد، در عبارت دعا ذکر گردیده بود، و اگر به جای «نَبِیِّکَ»، «رَسُوْلِکَ» گفته میشد، تکرار لازم میآمد، و تکرار در کلام، از اسلوب فصاحت و بلاغت نیست، و البته کلام نبی کریم ج در اعلیترین درجۀ بلاغت و فصاحت قرار دارد.
1- باب: فَضْلِ العِلْمِ
54- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَجْلِسٍ یُحَدِّثُ القَوْمَ، جَاءَهُ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُحَدِّثُ، فَقَالَ بَعْضُ القَوْمِ: سَمِعَ مَا قَالَ فَکَرِهَ مَا قَالَ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ لَمْ یَسْمَعْ، حَتَّى إِذَا قَضَى حَدِیثَهُ قَالَ: «أَیْنَ - أُرَاهُ - السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ» قَالَ: هَا أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِذَا ضُیِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ»، قَالَ: کَیْفَ إِضَاعَتُهَا؟ قَالَ: «إِذَا وُسِّدَ الأَمْرُ إِلَى غَیْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ» [رواه البخاری: 59].
54- از ابوهریرهس روایت است که گفت: در حالی که پیامبر خدا ج در مجلسی نشسته بودند و با مردم صحبت میکردند، شخص با دیه نشینی آمده و گفت: قیامت چه وقت است؟
پیامبر خدا ج [در جوابش چیزی نگفتند] و به صحت کردن خود ادامه دادند، بعضی از مردم با خود گفتند که پیامبر خدا ج سخن این شخص را شنیدهاند، ولی از سؤال وی، بدشان آمده است، عدۀ دیگری گفتند: نه خیر! سؤالش را نشنیدهاند، تا اینکه [پیامبر خدا ج] سخن خود را تمام کرده و فرمودند:
«شخصی که از قیامت پرسان کرد کجا است»؟
آن شخص گفت: یا رسول الله! [سؤال کننده] منم.
فرمودند: «وقتی که امانت ضایع گردید، منتظر قیامت باش».
گفت: امانت چگونه ضایع میشود؟
فرمودند: «وقتی که کار به غیر اهلش سپرده شود، در آن وقت منتظر قیامت باش»([1]).
2- باب: مَنْ رَفَعَ صَوْتَهُ بِالْعِلْمِ
باب [2]: کسی که جهت آموزش علم آوازش را بلند نمود
55- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللهُ عَنْهُما قَالَ: تَخَلَّفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنَّا فِی سَفْرَةٍ سَافَرْنَاهَا فَأَدْرَکَنَا - وَقَدْ أَرْهَقَتْنَا الصَّلاَةُ - وَنَحْنُ نَتَوَضَّأُ، فَجَعَلْنَا نَمْسَحُ عَلَى أَرْجُلِنَا فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ: «وَیْلٌ لِلْأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ» مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاَثًا [رواه البخاری: 60].
55- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در یکی از سفرهایی که سفر کرده بودیم، از ما عقب ماندند، و وقتی به ما رسیدند که نماز تاخیر شده بود، و ما [از عجله طوری پاهای خود را میشستیم که گویا] بر پاهای خود مسح میکنیم.
پیامبر خدا ج به آواز بلند فرمودند: «عذاب دوزخ بر کسانی است که عقب پاهای آنها خشک مانده باشد»، و این سخن را دو و یا سه بار تکرار نمودند([2]).
3- باب: طَرْحِ الإِمَامِ المَسْأَلَةَ عَلَى أَصْحَابِهِ لِیَخْتَبرَ مَا عِنْدَهُمْ مِنَ العِلْمِ
باب [3]: امتحان نمودن استاد شاگردانش را
56- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً لاَ یَسْقُطُ وَرَقُهَا، وَإِنَّهَا مَثَلُ المُسْلِمِ، فَحَدِّثُونِی مَا هِیَ» فَوَقَعَ النَّاسُ فِی شَجَرِ البَوَادِی قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: وَوَقَعَ فِی نَفْسِی أَنَّهَا النَّخْلَةُ، فَاسْتَحْیَیْتُ، ثُمَّ قَالُوا: حَدِّثْنَا مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «هِیَ النَّخْلَةُ» [رواه البخاری: 61].
56- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «از جملۀ درختها درختی است که برگهایش نمیریزد، و این چیز صفت مسلمان است، برایم بگویید که این کدام درخت است»؟
مردمان درختهای دشت و صحرا را به ذهن خود میآوردند.
عبدالله [بن عمرب] میگوید: من فکر کردم که شاید این درخت، درخت خرما باشد، ولی شرم کردم که چیزی بگویم.
مردم گفتند: یا رسول الله! شما برای ما بگویید که این کدام درخت است؟
فرمودند: «این درخت خرما است»([3]).
4- باب: القِرَاءَةُ وَالعَرْضِ عَلَى المُحَدِّث
باب [4]: خواندن حدیث بر مُحَدِّث
57- عَنْ أَنَسَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی المَسْجِدِ، دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى جَمَلٍ، فَأَنَاخَهُ فِی المَسْجِدِ ثُمَّ عَقَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّکُمْ مُحَمَّدٌ؟ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُتَّکِئٌ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِمْ، فَقُلْنَا: هَذَا الرَّجُلُ الأَبْیَضُ المُتَّکِئُ. فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: یَا ابْنَ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَجَبْتُکَ». فَقَالَ: إِنِّی سَائِلُکَ فَمُشَدِّدٌ عَلَیْکَ فِی المَسْأَلَةِ، فَلاَ تَجِدْ عَلَیَّ فِی نَفْسِکَ؟ فَقَالَ: «سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ» فَقَالَ: أَسْأَلُکَ بِرَبِّکَ وَرَبِّ مَنْ قَبْلَکَ، آللَّهُ أَرْسَلَکَ إِلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ؟ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ نُصَلِّیَ الصَّلَوَاتِ الخَمْسَ فِی الیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ نَصُومَ هَذَا الشَّهْرَ مِنَ السَّنَةِ؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». قَالَ: أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ، آللَّهُ أَمَرَکَ أَنْ تَأْخُذَ هَذِهِ الصَّدَقَةَ مِنْ أَغْنِیَائِنَا فَتَقْسِمَهَا عَلَى فُقَرَائِنَا؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ نَعَمْ». فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ، وَأَنَا رَسُولُ مَنْ وَرَائِی مِنْ قَوْمِی، وَأَنَا ضِمَامُ بْنُ ثَعْلَبَةَ أَخُو بَنِی سَعْدِ بْنِ بَکْرٍ [رواه البخاری: 63].
57- از انسس روایت است که گفت: در حالی که ما با پیامبر خدا ج در مسجد نشسته بودیم، شخصی بر شتری سوار و داخل شد، شتر خود را در مسجد خوابانید و بسته کرد، بعد از آن گفت:
محمد کدام یک از شمایان است؟ و پیامبر خدا ج در بین صحابه تکیه داده بودند.
گفتیم: همین شخص خوش چهره که تکیه داده است.
آن شخص گفت: ای فرزند عبدالمطلب؟ پیامبر خدا ج فرمودند: «بلی، شنیدم».
آن شخص گفت: از تو سؤالهای میکنم، و در این سؤالها تشدد خواهم کرد، و با اینهم از آن به دلت چیزی مگیر.
فرمودند: «هرچه میخواهی بپرس».
آن شخص گفت: تو را به خدای تو و به خدای آنانی که پیش از تو بودهاند سوگند میدهم که: تو را خداوند به سوی همه مردم فرستاده است؟
فرمودند: «بار خدایا! بلی».
گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که: خدا به تو امر کرده است که در یک شب و روز پنج وقت نماز بخوانی؟
فرمودند: «بار خدایا! بلی».
گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که: خدا تو را امر کرده است که همین ماه را [یعنی: ماه رمضان را] در سال روزه بگیری؟
فرمودند: «بار خدایا! بلی».
گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که: تو را خداوند امر کرده است که همین زکات را از اغنیای ما گرفته و برای فقرای ما تقسیم نمایی؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «بار خدایا! بلی».
آن شخص گفت: به آنچه که از [طرف خدا] آوردهای ایمان آوردم، و من نمایندۀ قوم خود هستم، و نامم (ضمام بن ثعلبه) است، و از قوم (بنی سعد بن بکر) میباشم([4]).
58- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «بَعَثَ بِکِتَابِهِ رَجُلًا وَأَمَرَهُ أَنْ یَدْفَعَهُ إِلَى عَظِیمِ البَحْرَیْنِ فَدَفَعَهُ عَظِیمُ البَحْرَیْنِ إِلَى کِسْرَى، فَلَمَّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ قَالَ: فَدَعَا عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «أَنْ یُمَزَّقُوا کُلَّ مُمَزَّقٍ» [رواه البخاری: 64].
58- از ابن عباسب روایت است که: پیامبر خدا ج نامۀ خود را به دست شخصی دادند، و به او امر کردند که آن نامه را برای سردار بحرین بدهد، سردار بحرین آن نامه را برای (کسری) داد، چون (کسری) آن را خواند، پاره پاره کرد.
ابن عباسب میگوید: [چون خبر پاره کردن نامه رسید] پیامبر خدا ج بر آنها نفرین کردند که پاره پاره شوند([5]).
59- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَتَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا - أَوْ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ - قِیلَ لَهُ: إِنَّهُمْ لاَ یَقْرَءُونَ کِتَابًا إِلَّا مَخْتُومًا، فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، نَقْشُهُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِهِ فِی یَدِهِ [رواه البخاری: 65].
59- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج نامۀ نوشتند، و یا میخواستند که نوشته کنند،
کسی برایشان گفت: این مردم نامۀ بدون مهر را نمیخوانند.
همان بود که مهری از نقره تهیه نمودند، که نقش آن (محمد رسول الله) بود، و گویا همین حالا به سفیدی آن مُهر در دست پیامبر خدا ج نگاه میکنم([6]).
60- عَنْ أَبِی وَاقِدٍ اللَّیْثِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْنَمَا هُوَ جَالِسٌ فِی المَسْجِدِ وَالنَّاسُ مَعَهُ إِذْ أَقْبَلَ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ، فَأَقْبَلَ اثْنَانِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَذَهَبَ وَاحِدٌ، قَالَ: فَوَقَفَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَمَّا أَحَدُهُمَا: فَرَأَى فُرْجَةً فِی الحَلْقَةِ فَجَلَسَ فِیهَا، وَأَمَّا الآخَرُ: فَجَلَسَ خَلْفَهُمْ، وَأَمَّا الثَّالِثُ: فَأَدْبَرَ ذَاهِبًا، فَلَمَّا فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَلاَ أُخْبِرُکُمْ عَنِ النَّفَرِ الثَّلاَثَةِ؟ أَمَّا أَحَدُهُمْ فَأَوَى إِلَى اللَّهِ فَآوَاهُ اللَّهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَاسْتَحْیَا فَاسْتَحْیَا اللَّهُ مِنْهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَأَعْرَضَ فَأَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ» [رواه البخاری: 66].
60- از ابوواقد لیثیس([7]) روایت است که گفت: در حالی که پیامبر خدا ج در مسجد نشسته بودند، و مردم با ایشان بودند، سه نفر آمدند، دو نفر آنها به سوی پیامبر خدا ج آمدند، و سومی رفت، آن دو نفر به حضور پیامبر خدا ج ایستادند، یکی از آن دو نفر، جای را در حلقۀ مردم خالی یافت، و در آنجا نشست، و دیگری پشت سر آنها نشست، و سومی پشت برگردانید و رفت.
چون پیامبر خدا ج فارغ شدند فرمودند: «آیا شما را از [احوال] این سه نفر با خبر نسازم؟ اولی: به خدا پناه آورد، خداوند او را پناه داد، دومی حیا کرد، خداوند هم به حالش رحم کرد، سومی که روی گردانید، خداوند هم بر وی غضب کرد»([8]).
5- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: رُبَّ مُبَلَّغٍ أَوْعَى مِنْ سَامِعٍ
باب [5]: این گفته پیامبر خدا ج که: بسا تبلیغ شدۀ که از شنونده فهمیدهتر است
61- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: قَعَدَ علیه السَّلامُ عَلَى بَعِیرِهِ، وَأَمْسَکَ إِنْسَانٌ بِخِطَامِهِ - أَوْ بِزِمَامِهِ - ثُمَّ قَالَ: «أَیُّ یَوْمٍ هَذَا»، فَسَکَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُسَمِّیهِ سِوَى اسْمِهِ، قَالَ: «أَلَیْسَ یَوْمَ النَّحْرِ» قُلْنَا: بَلَى، قَالَ: «فَأَیُّ شَهْرٍ هَذَا» فَسَکَتْنَا حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُسَمِّیهِ بِغَیْرِ اسْمِهِ، فَقَالَ: «أَلَیْسَ بِذِی الحِجَّةِ» قُلْنَا: بَلَى، قَالَ: «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ، وَأَمْوَالَکُمْ، وَأَعْرَاضَکُمْ، بَیْنَکُمْ حَرَامٌ، کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا، فِی شَهْرِکُمْ هَذَا، فِی بَلَدِکُمْ هَذَا، لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ عَسَى أَنْ یُبَلِّغَ مَنْ هُوَ أَوْعَى لَهُ مِنْهُ» [رواه البخاری: 67].
61- از ابوبکرهس روایت است که پیامبر خدا ج بر شتر خود نشستند([9])، شخصی مهار آن شتر را گرفت، بعد از آن فرمودند: «امروز کدام روز است»؟
همگی خاموش شدیم، تا جای که گمان کردیم که شاید امروز را به نام دیگری به غیر از نام خودش یاد کنند.
فرمودند: «آیا روز عید قربان نیست»؟
گفتیم: بلی هست.
فرمودند: «این کدام ماه است»؟
همگی خاموش شدیم و گمان کردیم که شاید این ماه را به نام دیگری غیر از نام خودش یاد کنند.
فرمودند: «آیا ماه ذوالحجه نیست»؟
گفتیم: بلی هست.
فرمودند: «یقینا خونهای شما، و اموال شما، و نوامیس شما، مانند حرمت امروز شما، مانند حرمت این ماه شما، مانند حرمت این شهر شما [که شهر مکۀ مکرمه باشد]، بر شما حرام است، و کسی که اینجا حاضر است، [این خبر را] برای کسی که حاضر نیست برساند، چون شخص حاضر شاید این سخن را برای کسی برساند که او این سخن را از کسی که آن را شنیده است بهتر بفهمد»([10]).
6- باب: مَا کَانَ النَّبِیُّ ج یَتَخَوَّلُهُمْ بِالْمَوْعِظَةِ وَالعِلْمِ کَیْ لاَ یَنْفِرُوا
باب [6]: پیامبر خدا ج اوقات مناسبی را برای تعلیم و موعظه اختیار میکردند
62- عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِی الأَیَّامِ، کَرَاهَةَ السَّآمَةِ عَلَیْنَا» [رواه البخاری: 68].
62- از ابن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج روزهای مناسبی را جهت موعظه کردن برای ما انتخاب میکردند، تا اینکه مبادا خسته و دلسرد شویم([11]).
63- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «یَسِّرُوا وَلاَ تُعَسِّرُوا، وَبَشِّرُوا، وَلاَ تُنَفِّرُوا» [رواه البخاری: 69].
63- از انسس، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «آسانگیری کنید و سختگیری نکنید، و مردم را بشارت دهید و متنفر نسازید»([12]).
7- باب: مَنْ یُرِدِ الله بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ (فِی الدِّینِ)
باب [7]: کسی را که خداوند برایش ارادۀ خیر داشته باشد در امور دین دانشش میدهد
64- عَنْ مُعَاوِیَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ، وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَاللَّهُ یُعْطِی، وَلَنْ تَزَالَ هَذِهِ الأُمَّةُ قَائِمَةً عَلَى أَمْرِ اللَّهِ، لاَ یَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، حَتَّى یَأْتِیَ أَمْرُ اللَّهِ» [رواه البخاری: 71].
64- از معاویهس([13]) روایت است گه گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که خداوند برایش ارادۀ خیر داشته باشد، برای وی در امور دین دانش میدهد، من تقسیم میکنم و خدا میدهد، و این امت تا ظهور علائم قیامت بر امر خداوند پایبند خواهند بود، و مخالفت دیگران ضرری به ایشان نمیرساند»([14]).
8- باب: اَلْفَهْمُ فِی الْعِلْمِ
65- عَنْ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأُتِیَ بِجُمَّارٍ، فَقَالَ: «إِنَّ مِنَ الشَّجَرِ شَجَرَةً»، وذکر الحدیث وَزَادَ فی هَذِهِ الرِّوایةِ: فَإِذَا أَنَا أَصْغَرُ القَوْمِ، فَسَکَتُّ [رواه البخاری: 72].
65- از ابن عمرب روایت است که گفت: در حضور پیامبر خدا ج بودیم که برایشان خوشه خرمای نورسی آوردند، فرمودند: «از جمله درختها درختی است که خاصیت مسلمان را دارد»، میخواستم بگویم که این درخت، خرما است، ولی چون من خوردترین فرد آن مجلس بودم، سکوت نمودم([15]).
9- باب: الِاغْتِبَاطِ فِی العِلْمِ وَالحِکْمَةِ
باب [9]: جواز رشک بردن در علم و حکمت
66- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَسُلِّطَ عَلَى هَلَکَتِهِ فِی الحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الحِکْمَةَ فَهُوَ یَقْضِی بِهَا وَیُعَلِّمُهَا» [رواه البخاری: 73].
66- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «رشک بردن، جز در دو چیز، در چیز دیگری روا نیست، [یکی]: در شخصی که خداوند برایش مال و دارائی داده است، و او را قادر ساخته است که آن مال را در راه خیر به مصرف برساند، [دومی]: کسی است که خداوند برایش حکمت ارزانی داشته است، و او با این حکمت، در بین مردم قضاوت میکند، و آن را [برای دیگران] میآموزد»([16]).
10- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الکِتَابَ
باب [10]: این گفتۀ پیامبر خدا ج که: خدایا قرآن را برایش بیاموز
67- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: ضَمَّنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَالَ: «اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الکِتَابَ» [رواه البخاری: 75].
67- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مرا در آغوش گرفته و دعا کردند که: «خدایا! قرآن را برایش بیاموز»([17]).
11- باب: مَتَى یَصِحُّ سمَاعُ الصَّغِیرِ
باب [11]: شنیدن حدیث برای طفل چه وقت صحیح است؟
68- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «أَقْبَلْتُ رَاکِبًا عَلَى حِمَارٍ أَتَانٍ، وَأَنَا یَوْمَئِذٍ قَدْ نَاهَزْتُ الِاحْتِلاَمَ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی بِمِنًى إِلَى غَیْرِ جِدَارٍ، فَمَرَرْتُ بَیْنَ یَدَیْ بَعْضِ الصَّفِّ، وَأَرْسَلْتُ الأَتَانَ تَرْتَعُ، فَدَخَلْتُ فِی الصَّفِّ، فَلَمْ یُنْکَرْ ذَلِکَ عَلَیَّ» [رواه البخاری: 76].
68- و از ابن عباسب روایت است که گفت: در زمانی که قریب به بلوغ بودم، بر خر ماده سوار شدم و به طرف (منی) آمدم، و پیامبر خدا ج بدون آنکه دیواری پیش رویشان قرار داشته باشد، نماز میخواندند، من از پیش روی بعضی ازصفها گذشتم، و خر را گذاشتم که بچرد، و خودم در صف ایستادم، و [پیامبر خدا ج و دیگران] از این عمل بر من اعتراض نکردند([18]).
69- عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِیعِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «عَقَلْتُ مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَجَّةً مَجَّهَا فِی وَجْهِی وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِینَ مِنْ دَلْوٍ» [رواه البخاری: 77].
69- از محمود بن ربیعس([19]) روایت است که گفت: بیاد دارم که پیامبر خدا ج در زمانی که من پنج ساله بودم، آبی را از دلوی با دهان خود گرفته و بر رویم پاشاندند([20]).
12- باب: فَضْلِ مَنْ عَلِمَ وَعَلَّم
70- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَثَلُ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ بِهِ مِنَ الهُدَى وَالعِلْمِ، کَمَثَلِ الغَیْثِ الکَثِیرِ أَصَابَ أَرْضًا، فَکَانَ مِنْهَا نَقِیَّةٌ، قَبِلَتِ المَاءَ، فَأَنْبَتَتِ الکَلَأَ وَالعُشْبَ الکَثِیرَ، وَکَانَتْ مِنْهَا أَجَادِبُ، أَمْسَکَتِ المَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ، فَشَرِبُوا وَسَقَوْا وَزَرَعُوا، وَأَصَابَتْ مِنْهَا طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِیَ قِیعَانٌ لاَ تُمْسِکُ مَاءً وَلاَ تُنْبِتُ کَلَأً، فَذَلِکَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِی دِینِ اللَّهِ، وَنَفَعَهُ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ یَرْفَعْ بِذَلِکَ رَأْسًا، وَلَمْ یَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ» [رواه البخاری: 79].
70- از ابوموسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هدایت و علمی که خداوند مرا به آن مبعوث ساخته است، مانند باران فراوانی است که بر زمین میبارد، بعضی از این زمینها، پاک [و قابل زرع] است، که آب را جذب کرده و از آن سبزه و گیاه میروید، و نوع دیگری از زمین، آب را در خود نگه داشته و به سبب این آب، خداوند برای مردم منفعت میرساند، [به طوری که مرد از آن] میآشامند، [و به حیوانات] آب میدهند، و زراعت میکنند، و نوع دیگر زمینی است هموار و سخت، که نه آب را ذخیره میکند، و نه حاصل میدهد.
همچنین است [موقف مردم]، زیرا در مردم کسانی هستند که دین خدا را میآموزند، و از آنچه که خداوند مرا به آن مبعوث ساخته است منفعت میبرند، به طوری که خودش آموخته و به دیگران هم تعلیم میدهد.
و [گروه دیگر] کسانیاند که از روی رعونت و تکبر به این چیزها التفاتی نمیکنند، و هدایت خداوندی را که من به آن مبعوث شدهام، قبول نکردهاند»([21]).
13- باب: رَفْعِ العِلْمِ وَظُهُورِ الجَهْلِ
باب [13]: از بین رفتن علم و به میان آمدن جهل
71- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ یُرْفَعَ العِلْمُ وَیَثْبُتَ الجَهْلُ، وَیُشْرَبَ الخَمْرُ، وَیَظْهَرَ الزِّنَا» [رواه البخاری: 80].
71- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «از علامات قیامت این است که: علم از بین میرود، و جهل جایگزین آن میشود، شرابخواری رواج مییابد، و زنا منتشر میگردد»([22]).
72- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: لَأُحَدِّثَنَّکُمْ حَدِیثًا لاَ یُحَدِّثُکُمْ أَحَدٌ بَعْدِی، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ: أَنْ یَقِلَّ العِلْمُ، وَیَظْهَرَ الجَهْلُ، وَیَظْهَرَ الزِّنَا، وَتَکْثُرَ النِّسَاءُ، وَیَقِلَّ الرِّجَالُ، حَتَّى یَکُونَ لِخَمْسِینَ امْرَأَةً القَیِّمُ الوَاحِدُ» [رواه البخاری: 81].
72- و از انسس روایت است که گفت: من برای شما حدیثی را از پیامبر خدا ج میگویم که بعد از من کسی آن را برای شما نخواهد گفت، از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند:
«از علامات قیامت این است که علم کم میشود، و جهل جایگزین آن میگردد، زنا انتشار مییابد، زنها زیاد میشوند، و مردها آن قدر کم میشوند که سرپرستی پنجاه زن را فقط یک مرد بر عهده میگیرد»([23]).
14- باب: فَضْلِ العِلْمِ
73- عَنْ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یقول: «بَیْنَا أَنَا نَائِمٌ، أُتِیتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ، فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّی لَأَرَى الرِّیَّ یَخْرُجُ فِی أَظْفَارِی، ثُمَّ أَعْطَیْتُ فَضْلِی عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ» قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «العِلْمَ» [رواه البخاری: 82].
73- از ابن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «در حالی که خواب بودم قدح شیری برایم داده شد، از آن شیر آنقدر نوشیدم که فکر کردم سیرابی از ناخنهایم سرازیر گردید، و آنچه را که زیاد آمد، برای عمر بن خطاب دادم».
پرسیدند: این خواب را چه تعبیر میکنید؟ فرمودند: «علم و دانش»([24]).
15- باب: الفُتْیَا وَهُوَ وَاقِفٌ عَلَى الدَّابَّةِ وَغَیْرِهَا
باب [15]: فتوی دادن در هنگام سوار بودن بر مرکوب و غیر آن
74- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَفَ فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ بِمِنًى لِلنَّاسِ یَسْأَلُونَهُ، فَجَاءهُ رَجُلٌ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَحَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ؟ فَقَالَ: «اذْبَحْ وَلاَ حَرَجَ» فَجَاءَ آخَرُ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَنَحَرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِیَ؟ قَالَ: «ارْمِ وَلاَ حَرَجَ» فَمَا سُئِلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ شَیْءٍ قُدِّمَ وَلاَ أُخِّرَ إِلَّا قَالَ: «افْعَلْ وَلاَ حَرَجَ» [رواه البخاری: 83].
74- از عبدالله بن عمرو بن العاصب روایت است که: پیامبر خدا ج در حجة الوداع به (منی) ایستاده شدند تا به سؤالهای مردم پاسخ بگویند.
شخصی نزدشان آمد و گفت: متوجه نشدم، پیش از اینکه ذبح کنم، سر خود را تراشیدم.
فرمودند: «ذبح کن و باکی ندارد».
شخص دیگری آمد و گفت: متوجه نگردیدم و پیش از اینکه جمره بزنم، ذبح نمودم.
فرمودند: «جمره بزن و باکی ندارد».
[راوی میگوید]: و پیامبر خدا ج از هیچ چیزی که تقدیم و تاخیر شده باشد، پرسان نشدند، مگر آنکه فرمودند: «بکن و باکی ندارد»([25]).
16- باب: مَنْ أَجَابَ الفُتْیَا بِإِشَارَةِ الرَّأْسِ وَالیَدِ
باب [16]: کسی که از فتوی را به اشارۀ سر و دست جواب داد
75- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُقْبَضُ العِلْمُ، وَیَظْهَرُ الجَهْلُ وَالفِتَنُ، وَیَکْثُرُ الهَرْجُ»، قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الهَرْجُ؟ فَقَالَ: «هَکَذَا بِیَدِهِ فَحَرَّفَهَا، کَأَنَّهُ یُرِیدُ القَتْلَ» [رواه البخاری: 85].
75- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «علم از بین میرود، و جهل و فتنهانگیزی جایگزین آن میشود، و هرج [و مرج] زیاد میگردد».
کسی پرسید: یا رسول الله! هرج [و مرج] چیست؟
[در جواب آن شخص] دست مبارک خود را طوری حرکت دادند که دلالت بر کشت و کشتار میکرد([26]).
76- عَنْ أَسْمَاءَ بنتِ أَبی بکرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَتْ: أَتَیْتُ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا وَهِیَ تُصَلِّی فَقُلْتُ: مَا شَأْنُ النَّاسِ؟ فَأَشَارَتْ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا النَّاسُ قِیَامٌ، فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللَّهِ، قُلْتُ: آیَةٌ؟ فَأَشَارَتْ بِرَأْسِهَا: أَیْ نَعَمْ، فَقُمْتُ حَتَّى تَجَلَّانِی الغَشْیُ، فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَى رَأْسِی المَاءَ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْ شَیْءٍ لَمْ أَکُنْ أُرِیتُهُ إِلَّا رَأَیْتُهُ فِی مَقَامِی هَذَا، حَتَّى الجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَأُوحِیَ إِلَیَّ: أَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فِی قُبُورِکُمْ - مِثْلَ أَوْ - قَرِیبَ - لاَ أَدْرِی أَیَّ ذَلِکَ قَالَتْ أَسْمَاءُ - مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، یُقَالُ مَا عِلْمُکَ بِهَذَا الرَّجُلِ؟ فَأَمَّا المُؤْمِنُ أَوِ المُوقِنُ - لاَ أَدْرِی بِأَیِّهِمَا قَالَتْ أَسْمَاءُ - فَیَقُولُ: هُوَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، جَاءَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَالهُدَى، فَأَجَبْنَا وَاتَّبَعْنَا، هُوَ مُحَمَّدٌ ثَلاَثًا، فَیُقَالُ: نَمْ صَالِحًا قَدْ عَلِمْنَا إِنْ کُنْتَ لَمُوقِنًا بِهِ. وَأَمَّا المُنَافِقُ أَوِ المُرْتَابُ - لاَ أَدْرِی أَیَّ ذَلِکَ قَالَتْ أَسْمَاءُ - فَیَقُولُ: لاَ أَدْرِی، سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ شَیْئًا فَقُلْتُهُ» [رواه البخاری: 86].
76- از اسماء بنت ابوبکر صدیقب([27]) روایت است که گفت: نزد عایشهل رفتم، و او نماز میخواند، گفتم: مردم را چه شده است؟ [که جزع و فزع میکنند]، به سوی آسمان اشاره کرد [و آفتاب گرفتگی را برایم نشان داد]، و در این وقت مردم به نماز ایستاده بودند.
عائشه گفت: سبحان الله.
پرسیدم: این [آفتاب گرفتگی] علامت [نزول عذاب و یا علامت نزدیکی روز قیامت است]؟
با سر خود اشاره کرد که: بلی [چنین است].
[اسماء میگوید: بعد از این گفت و شنود، به نماز] برخاستم، تا آنکه بیهوشی بر من غلبه کرد، [جهت رفع بیهوشی] بر سر خود آب میریختم.
و پیامبر خدا ج حمد و ثنای خداوند را گفته و فرمودند: «هر آن چیزی که تا حالا برایم نشان داده نشده بود، اینک در همین جا دیدم، حتی جنت و دوزخ را هم دیدم».
«و بر من وحی شد که: شمایان در قبرهای خود آزمایش میشوید، مانند آزمایشی که با مسیح دجال میشوید، از شما پرسان میشود که این شخص [یعنی پیامبر خدا محمد ج] کیست؟ شخص مؤمن و یا متیقن میگوید: او محمد پیامبر خدا ج است، برای ما دلائل روشن و اسباب هدایت را آورده بود، و مایان هم به ندایش لبیک گفته و از وی پیروی نمودیم، (او محمد است) (او محمد است) (او محمد است)، برایش گفته میشود که آرام بخواب، ما میدانستیم که تو به این چیز یقین داری، ولی منافق و یا مشکک میگوید: من چیزی نمیدانم، از مردم شنیدم که چیزی میگفتند، من هم مثل آنها گفتم»([28]).
17- باب: الرِّحْلَةِ فِی المَسْأَلَةِ النَّازِلَةِ، وَتَعْلِیمِ أَهْلِهِ
باب [17]: رفتن جهت حل مسئلۀ که واقع شده است و تعلیم دادن خانوادۀ خود
77- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ تَزَوَّجَ ابْنَةً لِأَبِی إِهَابِ بْنِ عُزَیْزٍ فَأَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: إِنِّی أَرْضَعْتُ عُقْبَةَ وَالَّتِی تَزَوَّجَ بِها، فَقَالَ لَهَا عُقْبَةُ: مَا أَعْلَمُ أَنَّکِ أَرْضَعْتِنِی، وَلاَ أَخْبَرْتِنِی، فَرَکِبَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِینَةِ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کَیْفَ وَقَدْ قِیلَ» فَفَارَقَهَا عُقْبَةُ، وَنَکَحَتْ زَوْجًا غَیْرَهُ [رواه البخاری: 88].
77- از عقبه بن حارثس([29]) روایت است که: وی با یکی از دخترهای ابو إهاب بن عزیز ازدواج نمود، زنی نزدش آمد و گفت که من، عقبه و آن دختری را که با وی ازدواج کرده است، شیر دادهام.
عقبه برای آن زن گفت: فکر نمیکنم که تو مرا شیر داده باشی، و نه مرا از این شیردادن خبر دادی.
و همان بود که [عقبه] سوار شد و به مدینۀ منوره نزد پیامبر خدا ج رفت، و مسأله را از ایشان پرسید.
پیامبر خدا ج فرمودند: «چگونه [با او ازدواج میکنی] در حالی که چنین چیزی هم گفته شده است»؟
و عقبه از آن زن مفارقت کرد، و آن زن با شخص دیگری ازدواج نمود([30]).
18- باب: التَّنَاوُبِ فِی العِلْمِ
78- عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَجَارٌ لِی مِنَ الأَنْصَارِ فِی بَنِی أُمَیَّةَ بْنِ زَیْدٍ وَهِیَ مِنْ عَوَالِی المَدِینَةِ وَکُنَّا نَتَنَاوَبُ النُّزُولَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَنْزِلُ یَوْمًا وَأَنْزِلُ یَوْمًا، فَإِذَا نَزَلْتُ جِئْتُهُ بِخَبَرِ ذَلِکَ الیَوْمِ مِنَ الوَحْیِ وَغَیْرِهِ، وَإِذَا نَزَلَ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِکَ، فَنَزَلَ صَاحِبِی الأَنْصَارِیُّ یَوْمَ نَوْبَتِهِ، فَضَرَبَ بَابِی ضَرْبًا شَدِیدًا، فَقَالَ: أَثَمَّ هُوَ؟ فَفَزِعْتُ فَخَرَجْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: قَدْ حَدَثَ أَمْرٌ عَظِیمٌ. قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى حَفْصَةَ فَإِذَا هِیَ تَبْکِی، فَقُلْتُ: طَلَّقَکُنَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَتْ: لاَ أَدْرِی، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ وَأَنَا قَائِمٌ: أَطَلَّقْتَ نِسَاءَکَ؟ قَالَ: «لاَ» فَقُلْتُ: اللَّهُ أَکْبَرُ [رواه البخاری: 89].
78- از عمرس روایت است که گفت: من و یکی از همسایهگانم از مردم انصار که از قوم بنی امیه بن زید بود و در منطقۀ (عوالی مدینه) سکونت داشت، در مشرف شدن به حضور پیامبر خدا ج باهم نوبت داشتیم، یک روز او میرفت و یک روز من، روزی که من میرفتم، اگر وحی نازل میگردید، و یا مسائل دیگری واقع میشد، برایش خبر میدادم، و روزی که او میرفت، او هم همین کار را میکرد.
یک روز که نوبت همسایه انصاریام بود، آمد و در خانهام را به شدت کوبید و گفت: آیا فلانی هست؟ من ترسیدم و بیرون شدم.
گفت: [امروز] کار مهمی رخ داده است، [پیامبر خدا ج همسران خود را طلاق دادهاند].
[عمرس میگوید]: نزد أم المؤمنین (حفصه)([31]). ل رفتم، دیدم که گریه میکند.
گفتم: مگر پیامبر خدا ج شمایان را طلاق داده است؟
گفت: نمیدانم.
بعد از آن نزد پیامبر خدا ج رفتم، و همانطور که ایستاده بودم پرسیدم: آیا همسران خود را طلاق دادهاید؟
فرمودند: نه.
گفتم: (الله أکبر)([32]).
19- باب: الغَضَبِ فِی المَوْعِظَةِ وَالتَّعْلِیمِ إِذَا رَأَى مَا یَکْرَهُ
باب [19]: غضب کردن در وقت موعظه و تعلیم به سبب پیش آمد ناگوار
79- عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ أَکَادُ أُدْرِکُ الصَّلاَةَ مِمَّا یُطَوِّلُ بِنَا فُلاَنٌ، فَمَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْ یَوْمِئِذٍ، فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّکُمْ مُنَفِّرُونَ، فَمَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیُخَفِّفْ، فَإِنَّ فِیهِمُ المَرِیضَ، وَالضَّعِیفَ، وَذَا الحَاجَةِ» [رواه البخاری: 90].
79- از ابومسعود انصاریس روایت است که گفت: شخصی برای [پیامبر خدا ج] گفت: یا رسول الله! از بسکه فلانی نماز را دراز میکند، نزدیک است که نماز را درنیابم([33]). پیامبر خدا ج آنچنان برآشفته شدند که در هیچ موعظه ایشان را در چنین حالتی ندیده بودم، و فرمودند:
«ای مردم! شما [به این کار خود] مردم را متنفر میسازید، کسی که به مردم [امامت میدهد] نماز را سبک بخواند، زیرا در بین مردم اشخاص مریض، و ناتوان و کسانی هستند که کار ضروری دارند»([34]).
80- عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ اللُّقَطَةِ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اعْرِفْ وِکَاءَهَا، أَوْ قَالَ وِعَاءَهَا، وَعِفَاصَهَا، ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً، ثُمَّ اسْتَمْتِعْ بِهَا، فَإِنْ جَاءَ رَبُّهَا فَأَدِّهَا إِلَیْهِ» قَالَ: فَضَالَّةُ الإِبِلِ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، أَوْ قَالَ احْمَرَّ وَجْهُهُ، فَقَالَ: «وَمَا لَکَ وَلَهَا، مَعَهَا سِقَاؤُهَا وَحِذَاؤُهَا، تَرِدُ المَاءَ وَتَرْعَى الشَّجَرَ، فَذَرْهَا حَتَّى یَلْقَاهَا رَبُّهَا» قَالَ: فَضَالَّةُ الغَنَمِ؟ قَالَ: «لَکَ، أَوْ لِأَخِیکَ، أَوْ لِلذِّئْبِ» [رواه البخاری: 91].
80- از زید بن خالد جهنیس([35]) روایت است که: شخصی از پیامبر خدا ج از حکم چیز (یافت شده) پرسید.
پیامبر خدا ج فرمودند: «از نخبند و ظرف و کیسه آن بخود معرفت کامل و حاصل کن، و یک سال از آن سراغ بده، سپس از آن استفاده کن، و اگر صاحبش پیدا شد، آن را برایش برگردان».
آن شخص: پرسید: با شتر گم شده چه باید کرد؟
پیامبر خدا ج آنچنان برآشفته گردیدند که رخسارشان سرخ شد، و یا گفت که رویشان سرخ شد، و فرمودند: «تو را به شتر چه کار؟ او آبِش خور، و کفش خود را با خود دارد، آب را مینوشد، و درخت را میچرد، او را بگذار تا صاحبش آمده و او را دریابد»([36]).
آن شخص گفت: گوسفند گمشده چه طور؟
فرمودند: «گوسفند یا برای تو است [در صورتی که صاحبش پیدا نشود]، یا برای برادر تو [که صحاب گوسفند باشد] و یا برای گرگ [اگر بدست کسی نیفتد]»([37]).
81- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سُئِلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ أَشْیَاءَ کَرِهَهَا، فَلَمَّا أُکْثِرَ عَلَیْهِ غَضِبَ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ: «سَلُونِی عَمَّا شِئْتُمْ» قَالَ رَجُلٌ: مَنْ أَبِی؟ قَالَ: «أَبُوکَ حُذَافَةُ» فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: مَنْ أَبِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «أَبُوکَ سَالِمٌ مَوْلَى شَیْبَةَ» فَلَمَّا رَأَى عُمَرُ مَا فِی وَجْهِهِ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا نَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ [رواه البخاری: 92].
81- از ابو موسیس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج از چیزهای پرسان میکردند که بدشان میآمد، چون از این چیزها زیاد پرسیدند، خشمگین گردیده و فرمودند: «هرچه که میخواهید از من بپرسید».
شخصی پرسید که: پدر من کیست؟
فرمودند: «پدر تو، حذافه است».
دیگری برخاست و پرسید: یا رسول الله! پدر من کیست؟
فرمودند: «پدر تو: (سالم) آزاد شدۀ (شیبه) است».
چون عمر آثار [خشم و غضب را] در چهرۀ پیامبر خدا ج مشاهده نمود، گفت: یا رسول الله! ما [از اینکه سبب آزردگی شما شدیم] به نزد خداوند عزوجل توبه مینماییم([38]).
20- باب: مَنْ أَعَادَ الحَدِیثَ ثَلاَثًا لِیُفْهَمَ عَنْهُ
باب [20]: کسی که حدیث را جهت آنکه فهمیده شده سه بار تکرار نمود
82- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ کَانَ «إِذَا تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ أَعَادَهَا ثَلاَثًا، حَتَّى تُفْهَمَ عَنْهُ وَإِذَا أَتَى عَلَى قَوْمِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ سَلَّمَ ثَلاَثًا» [رواه البخاری: 94].
82- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج وقتی که تکلم به کلمۀ [مهمی] میکردند، برای آنکه خوب فهمیده شود، آن را سه بار تکرار میکردند، و وقتی که نزد مردمی میآمدند و بر آنها سلام میدادند، سه بار سلام میدادند([39]).
21- باب: تَعْلِیمِ الرَّجُلِ أَمَتَهُ وَأَهْلَهُ
باب [21]: تعلیم دادن شخص کنیز و خانوادۀ خود را
83- عَنْ أَبِی مُوسى – رَضِیَ اللهُ عَنْهُ - قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ثَلاَثَةٌ لَهُمْ أَجْرَانِ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الکِتَابِ، آمَنَ بِنَبِیِّهِ وَآمَنَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَالعَبْدُ المَمْلُوکُ إِذَا أَدَّى حَقَّ اللَّهِ وَحَقَّ مَوَالِیهِ، وَرَجُلٌ کَانَتْ عِنْدَهُ أَمَةٌ یَطَؤُهَا، فَأَدَّبَهَا فَأَحْسَنَ تَأْدِیبَهَا، وَعَلَّمَهَا فَأَحْسَنَ تَعْلِیمَهَا، ثُمَّ أَعْتَقَهَا فَتَزَوَّجَهَا فَلَهُ أَجْرَانِ» [رواه البخاری: 97].
83- از ابوموسیس روایت است که گفت پیامبر خدا ج فرمودند: «سه گروه هستند که برای آنها دو ثواب است:
[اول] شخصی از اهل کتاب است که به پیامبر خود و به محمد ج ایمان آورده است.
[دوم]: غلامی است که حق خدا را [از نماز و روزه وغیره] و حق باداران خود را [از خدمت و امانتداری وغیره] اداء کرده است.
[سوم]: کسی است که کنیزی دارد، با وی جماع میکند، و بعد از آن به طور شایستۀ تربیتش میکند، و به طور شایستۀ تعلیمش میدهد، و سپس آزادش ساخته و با او ازدواج مینماید، برای هریک از این اشخاص، دو ثواب است»([40]).
22- باب: عِظَةِ الإِمَامِ النِّسَاءَ
84- عَنِ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - «خَرَجَ وَمَعَهُ بِلاَلٌ، فَظَنَّ أَنَّهُ لَمْ یُسْمِعْ النِّسَاء فَوَعَظَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ بِالصَّدَقَةِ، فَجَعَلَتِ المَرْأَةُ تُلْقِی القُرْطَ وَالخَاتَمَ، وَبِلاَلٌ یَأْخُذُ فِی طَرَفِ ثَوْبِهِ» [رواه البخاری: 98].
84- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج در حالی که بلال همراهشان بود، [از صفوف مردها] بیرون شده [و نزد زنها آمدند]، چون فکر میکردند که شاید زنها موعظه ایشان را نشنیده باشند، آنها را وعظ و نصیحت کردند، و به آنها امر کردند که صدقه بدهند.
و زن بود که گوشواره و انگشترش را میانداخت، و بلال به گوشۀ دامن خود جمع میکرد([41]).
23- باب: الحِرْصِ عَلَی الْحَدِیثِ
85- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِکَ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَقَدْ ظَنَنْتُ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ أَنْ لاَ یَسْأَلُنِی عَنْ هَذَا الحَدِیثِ أَحَدٌ أَوَّلُ مِنْکَ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ حِرْصِکَ عَلَى الحَدِیثِ أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ، مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ، أَوْ نَفْسِهِ» [رواه البخاری: 99].
85- از ابوهریرهس روایت است که گفت: گفتم: یا رسول الله! در قیامت لایقترین شخص به شفاعت شما کیست؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابوهریره! از حرصی که به تو نسبت به فرا گرفتن حدیث دیدم، فکر میکردم که شخص دیگری پیش از تو از این موضوع از من پرسان نخواهد کرد، لایقترین شخص به شفاعت من در روز قیامت کسی است که از صمیم قلب (لا إله إلا الله) بگوید»([42]).
24- باب: کَیْفَ یُقْبَضُ العِلْمُ
باب [24]: علم چگونه از بین میرود
86- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَقْبِضُ العِلْمَ انْتِزَاعًا یَنْتَزِعُهُ مِنَ العِبَادِ، وَلَکِنْ یَقْبِضُ العِلْمَ بِقَبْضِ العُلَمَاءِظ، حَتَّى إِذَا لَمْ یُبْقِ عَالِمًا اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالًا، فَسُئِلُوا فَأَفْتَوْا بِغَیْرِ عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا» [رواه البخاری: 100].
86- از عبدالله بن عمرو بن العاصب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «خداوند علم را از بین مردم به یکبارگی از بین نمیبرد، بلکه عالم را به سبب از بین بردن علماء از بین میبرد».
«بعد از اینکه عالمی را باقی نگذاشت، مردم رئیسان نادانی را انتخاب میکنند، و این اشخاص نادان، چون از مسئله پرسان شوند، بدون علم برای مردم فتوی میدهند، و به این طریق سبب گمراهی خود و دیگران میشوند»([43]).
25- باب: هَلْ یُجْعَلُ لِلنِّسَاءِ یَوْماً فِی العِلْمِ
باب [25]: آیا جهت تعلیم زنها روز معینی اختصاص داده میشود؟
87- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ – قَالَ: قَالَتِ النِّسَاءُ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: غَلَبَنَا عَلَیْکَ الرِّجَالُ، فَاجْعَلْ لَنَا یَوْمًا مِنْ نَفْسِکَ، فَوَعَدَهُنَّ یَوْمًا لَقِیَهُنَّ فِیهِ، فَوَعَظَهُنَّ وَأَمَرَهُنَّ، فَکَانَ فِیمَا قَالَ لَهُنَّ: «مَا مِنْکُنَّ امْرَأَةٌ تُقَدِّمُ ثَلاَثَةً مِنْ وَلَدِهَا، إِلَّا کَانَ لَهَا حِجَابًا مِنَ النَّارِ» فَقَالَتِ امْرَأَةٌ: وَاثْنَتَیْنِ؟ فَقَالَ: «وَاثْنَتَیْنِ» [رواه البخاری: 101].
87- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: زنها برای پیامبر خدا ج گفتند: مردها در مشرف شدن به حضور شما برای ما جای نگذاشتهاند، [خوب است] برای ما روز معینی را اختصاص دهید.
پیامبر خدا ج روزی را جهت ملاقات با آنها وعده دادند [و در آن روز] آنها را موعظه نموده [و به چیزهای] امر نمودند، و از آن جمله فرمودند:
«هیچ زنی نیست که سه فرزندش پیش از وی مرده باشد، مگر آنکه برایش پردۀ در مقابل آتش دوزخ خواهد بود».
زنی گفت: اگر دو فرزندش پیش از وی مرده باشد چطور؟
فرمودند: «حتی اگر دو فرزندش مرده باشد».
و در روایتی از ابوهریرهس آمده است که: [آن فرزندان] بالغ نشد باشند([44]).
26- باب: مَنْ سَمِعَ شَیْئًا فَرَاجَعَ حَتَّى یَعْرِفَهُ
باب [26]: کسی که چیزی را شنیده است و برای آنکه بفهمد دوباره میپرسد
88- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ حُوسِبَ عُذِّبَ» قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ أَوَلَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا﴾ قَالَتْ: فَقَالَ: «إِنَّمَا ذَلِکِ العَرْضُ، وَلَکِنْ: مَنْ نُوقِشَ الحِسَابَ یَهْلِکْ» [رواه البخاری: 103].
88- از عایشهل روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «هرکسی که [در قیامت] محاسبۀ شود، عذاب میشود».
عائشهل میگوید: پرسیدم آیا خداوند نگفته است که: «به زودی محاسبۀ آسانی خواهد شد؟»
فرمودند: «این مرحلۀ پیش شدن به محاسبه است، ولی کسی که به طور دقیق محاسبه شود، هلاک میگردد»([45]).
27- باب: لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ
باب [27]: شخص حاضر باید [خبر را] برای شخص غائب برساند
89- عَنْ أَبِی شُرَیْحٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الغَدَ مِنْ یَوْمِ الفَتْحِ، یَقُولُ قَوْلَا سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی، وَأَبْصَرَتْهُ عَیْنَایَ حِینَ تَکَلَّمَ بِهِ: حَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مَکَّةَ حَرَّمَهَا اللَّهُ، وَلَمْ یُحَرِّمْهَا النَّاسُ، فَلاَ یَحِلُّ لِامْرِئٍ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ أَنْ یَسْفِکَ فِیهَا دَمًا، وَلاَ یَعْضِدَ بِهَا شَجَرَةً، فَإِنْ أَحَدٌ تَرَخَّصَ لِقِتَالِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیهَا، فَقُولُوا: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِرَسُولِهِ وَلَمْ یَأْذَنْ لَکُمْ، وَإِنَّمَا أَذِنَ لِی فِیهَا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، ثُمَّ عَادَتْ حُرْمَتُهَا الیَوْمَ کَحُرْمَتِهَا بِالأَمْسِ، وَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ» [رواه البخاری: 104].
89- از ابو شُریحس([46]) روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج فردای روز فتح [مکه] سخنی شنیدم که گوشهایم آن را شنید، و قلبم حفظ نمود، و چشمهایم ایشان را وقتی که به این سخن تکلم میکردند، دید، ایشان بعد از حمد و ثنای خداوند متعال فرمودند:
«مکه را خداوند دارای حرمت ساخت، و این حرمت را مردم برایش ندادهاند، و کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، روا نیست که در مکه خونی را بریزد، و یا درختی را قطع نماید».
«و اگر کسی از رخصتی که [در روز فتح مکه] برای پیامبر خدا ج داده شده بود، دلیل به جواز قتال در مکه میجست، برایش بگوئید که: خداوند این رخصت را برای پیامبر خود داده بود، نه برای شما، و همان رخصت هم برایم به مدت یک ساعت از روز بود، و بعد از آن، حرمت آن روز به حرمت دیروزی خود برگشت، و کسی که حاضر است [سخن مرا] برای کسی که غائب است، برساند»([47]).
28- باب: إِثْمِ مَنْ کَذَبَ عَلَى النَّبِیِّ ج
باب [28]: گناه کسی که بر پیامبر خدا ج دروغ بگوید
90- عَنْ عَلیّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ تَکْذِبُوا عَلَیَّ، فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارَ» [رواه البخاری: 106].
90- از علیس([48]) روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند:
«بر من دروغ نگویید [یعنی: از زبان من دروغ نگوئید]، زیرا کسی که از [زبان] من دروغ بگوید، پس هرآئینه جایش را در دوزخ آماده نماید»([49]).
91- عَنْ سَلَمَةَ بنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ یَقُلْ عَلَیَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: 109].
91- از سلمه بن اکوعس([50]) روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که بر من چیزی بگوید که من نگفتۀ باشم، [یعنی: از زبانم چیزی بگوید که من نگفته باشم]، پس جای خود را در آتش آماده نماید»([51]).
92- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «تَسَمَّوْا بِاسْمِی وَلاَ تَکْتَنُوا بِکُنْیَتِی، وَمَنْ رَآنِی فِی المَنَامِ فَقَدْ رَآنِی، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ لاَ یَتَمَثَّلُ فِی صُورَتِی، وَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: 110].
92- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«به نام من نامگذاری کنید، ولی کنیهام را برای خود کنیه قرار ندهید».
«و کسی که مرا به خواب به بیند، در حقیقت خودم را به خواب دیده است، زیرا شیطان خود را به صورت من درآورده نمیتواند».
«و کسی که بر من دروغ بگوید، جای خود را در آتش آماده نماید»([52]).
29- باب: کِتَابَةِ الْعِلْمِ
93- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ الَّنِبیَّ صلّى الله علیه وسلم قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ حَبَسَ عَنْ مَکَّةَ القَتْلَ، أَوِ الفِیلَ» - وَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالمُؤْمِنِینَ، أَلاَ وَإِنَّهَا لَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِی، وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ بَعْدِی، أَلاَ وَإِنَّهَا حَلَّتْ لِی سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، «أَلاَ وَإِنَّهَا سَاعَتِی هَذِهِ حَرَامٌ، لاَ یُخْتَلَى شَوْکُهَا، وَلاَ یُعْضَدُ شَجَرُهَا، وَلاَ تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إِلَّا لِمُنْشِدٍ، فَمَنْ قُتِلَ فَهُوَ بِخَیْرِ النَّظَرَیْنِ: إِمَّا أَنْ یُعْقَلَ، وَإِمَّا أَنْ یُقَادَ أَهْلُ القَتِیلِ». فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الیَمَنِ فَقَالَ: اکْتُبْ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «اکْتُبُوا لِأَبِی فُلاَنٍ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ: إِلَّا الإِذْخِرَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّا نَجْعَلُهُ فِی بُیُوتِنَا وَقُبُورِنَا؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِلَّا الإِذْخِرَ إِلَّا الإِذْخِرَ» [رواه البخاری: 112].
93- و از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«خداوند قتل و یا فیل را از داخل شدن به مکه نافع شد، و پیامبر خود رسول اللهج و مسلمانان را بر اهل مکه غالب ساخت، بدانید و آگاه باشید که مکه نه پیش از من برای کسی حلال شده بود، و نه بعد از من برای کسی حلال خواهد شد، و مکه برای من یک ساعتی از روز حلال گردید».
«و آگاه باشید که اکنون در همین ساعت دارای حرمت است، نه گیاهش چیده میشود، و نه درختش قطع میگردد، مال گمشدهاش را جز کسی که به صاحبش سراغ میدهد، نباید بردارد، کسی که کشته میشود، [صاحبان خود] بین یکی از دو چیز مخیر اند: یا دیت بگیرند و یا قاتل را قصاص نمایند».
شخصی از اهل یمن آمد و گفت: یا رسول الله [این چیزها را] برایم بنویس.
فرمودند: «برای ابوفلان بنویسید».
شخصی از قریش گفت: یا رسول الله! (اِذْخر) را [که نوع گیاهی است] از گیاهان مکه استثناء فرمائید، زیرا از آن در خانهها و قبرهای خود استفاده مینمائیم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر اذخر، مگر اذخر»([53]).
94- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّی، وَلاَ یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ» [رواه البخاری: 114].
94- از ابن عباسب روایت است که گفت: هنگامی که مرض پیامبر خدا ج شدت یافت [و این همان مرضی بود که از آن وفات نمودند]، فرمودند: «برایم کتابی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید».
عمرس گفت: (درد) بر پیامبر خدا ج غلبه نموده است، و کتاب خدا نزد ما موجود است و برای ما کافی است، [سر این موضوع] اختلاف بروز کرد، و جار و جنجال زیاد شد.
پیامبر خدا ج فرمودند: «از نزد من برخیزید، در حضور من جار و جنجال مناسب نیست»([54]).
30- باب: العِلْمِ وَالعِظَةِ بِاللَّیْلِ
باب [30]: تعلیم دادن و موعظه نمودن به شب
95- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: اسْتَیْقَظَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، مَاذَا أُنْزِلَ اللَّیْلَةَ مِنَ الفِتَنِ، وَمَاذَا فُتِحَ مِنَ الخَزَائِنِ، أَیْقِظُوا صَوَاحِبَاتِ الحُجَرِ، فَرُبَّ کَاسِیَةٍ فِی الدُّنْیَا عَارِیَةٍ فِی الآخِرَةِ» [رواه البخاری: 115].
95- از أم سلمهل([55]) روایت است که گفت: شبی پیامبر خدا ج از خواب برخاسته و فرمودند:
«سبحان الله! امشب چه فتنههایی نازل شد، و چه خزانههای فتح گردید، عذابهای زیادی و رحمتهای بیشمار نازل گردیده است، اینهایی را که در حجرهها خوابند [یعنی: أمهات مؤمنین را] بیدار کنید، بسا زنهای که در دنیا پوشیده هستند، ولی در آخرت برهنه خواهند بود»([56]).
31- باب: السَّمَرِ فِی الْعِلْمِ
باب [31]: بیدار خوابی جهت تحصیل علم
96- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: صَلَّى بِنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ العِشَاءَ فِی آخِرِ حَیَاتِهِ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ، فَقَالَ: «أَرَأَیْتَکُمْ لَیْلَتَکُمْ هَذِهِ، فَإِنَّ رَأْسَ مِائَةِ سَنَةٍ مِنْهَا، لاَ یَبْقَى مِمَّنْ هُوَ عَلَى ظَهْرِ الأَرْضِ أَحَدٌ» [رواه البخاری: 116].
96- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در آخرین ایام حیات خود، نماز خفتن [عشاء] را برای ما اداء نمودند، و بعد از سلام دادن برخاسته و فرمودند:
«میدانید که امشب چه شبی است؟ [گویا صحابهش گفتند: نمیدانیم، و یا گفتند: میدانیم، پیامبر خدا ج فرمودند]: صد سال بعد از امشب، از کسانی که اکنون در روی زمین هستند، هیچکسی زنده نمیماند»([57]).
97- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: بِتُّ فِی بَیْتِ خَالَتِی مَیْمُونَةَ بِنْتِ الحَارِثِ زَوْجِ النَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَهَا فِی لَیْلَتِهَا، فَصَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ العِشَاءَ، ثُمَّ جَاءَ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَصَلَّى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ، ثُمَّ نَامَ، ثُمَّ قَامَ، ثُمَّ قَالَ: «نَامَ الغُلَیِّمُ» أَوْ کَلِمَةً تُشْبِهُهَا، ثُمَّ قَامَ، فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ، فَجَعَلَنِی عَنْ یَمِینِهِ، فَصَلَّى خَمْسَ رَکَعَاتٍ، ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ نَامَ، حَتَّى سَمِعْتُ غَطِیطَهُ أَوْ خَطِیطَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ [رواه البخاری: 117].
97- از ابن عباسب روایت است که گفت: شبی در خانۀ خالهام أم المؤمنین میمونه بنت حارثل([58]) همسر پیامبر خدا ج خوابیدم، و پیامبر خدا ج در شب نوبت او در نزد او بودند، پیامبر خدا ج نماز عشاء را اداء نموده و به خانۀ خود آمدند، و چهار رکعت نماز اداء نموده و خواب شدند.
بعد از آن برخاسته و فرمودند: «آیا طفلک [یعنی ابن عباس] خوابیده است»؟ یا کلمۀ مثل آن را گفتند.
بعد از آن [به نماز] ایستادند، من هم برخاستم و به طرف چپ شان ایستادم، مرا گرفته و به طرف راست خود قرار دادند، و پنج رکعت نماز اداء نمودند، و بعد از آن دو رکعت [سنت نماز صبح] را خوانده و خوابیدند، تا جایی که صدای نفیر آن حضرت ج را شنیدم، بعد از آن [بدون آنکه وضوء بسازند] برای ادای نماز [صبح] بیرون شدند([59]).
32- باب: حِفْظِ الْعِلْمِ
98- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ أَکْثَرَ أَبُو هُرَیْرَةَ، وَلَوْلاَ آیَتَانِ فِی کِتَابِ اللَّهِ مَا حَدَّثْتُ حَدِیثًا، ثُمَّ یَتْلُو ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ البَیِّنَاتِ﴾ إِلَى قَوْلِهِ ﴿الرَّحِیمُ﴾ إِنَّ إِخْوَانَنَا مِنَ المُهَاجِرِینَ کَانَ یَشْغَلُهُمُ الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ، وَإِنَّ إِخْوَانَنَا مِنَ الأَنْصَارِ کَانَ یَشْغَلُهُمُ العَمَلُ فِی أَمْوَالِهِمْ، وَإِنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ کَانَ یَلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِشِبَعِ بَطْنِهِ، وَیَحْضُرُ مَا لاَ یَحْضُرُونَ، وَیَحْفَظُ مَا لاَ یَحْفَظُونَ» [رواه البخاری: 118].
98- از ابوهریرهس روایت است که گفت: مردم میگویند: ابوهریره احادیث بسیاری را روایت میکند، و اگر [خوف] دو آیت از قرآن مجید نمیبود، اصلا حدیثی را روایت نمیکردم، و سپس این آیت را تلاوت نمود: ﴿کسانی که دلایل و هدایتی را که نازل کردیم، و در کتاب بر مردم عرضه داشتیم، کتمان میکنند، مورد لعنت خدا، و لعنت لعنت کنندگان واقع میشوند...﴾([60]).
برادران مهاجر ما مشغول خرید و فروش در بازار، و برادران انصار ما مشغول مال و زندگی خود بودند، و ابوهریره بود که جهت سیر کردن شکم خود، به طور دائم همراه پیامبر خدا ج بود، و [در نتیجه] مجالسی را حاضر میشد، که آنها حاضر نمیشدند، و چیزهای را حفظ میکرد، که آنها حفظ نمیکردند([61]).
99- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّی أَسْمَعُ مِنْکَ حَدِیثًا کَثِیرًا أَنْسَاهُ؟ قَالَ: «ابْسُطْ رِدَاءَکَ» فَبَسَطْتُهُ، قَالَ: فَغَرَفَ بِیَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «ضُمَّهُ» فَضَمَمْتُهُ، فَمَا نَسِیتُ شَیْئًا بَعْدَهُ [رواه البخاری: 119].
99- و از ابوهریرهس روایت است که گفت:
گفتم: یا رسول الله! من احادیث بسیاری را از شما میشنوم، و باز آنها را فراموش میکنم.
فرمودند: «ردای خود را هموار کن».
ردای خود را هموار کردم، چند پیمانه با دو دست خود [مانند کسی که آب را با دست خود در ظرفی بریزد] در ردایم ریخته و فرمودند: «ردای خود را به هم بپیچ».
ردای خود را به هم پیچیدم، و بعد از این واقعه، هیچ چیزی را فراموش نکردم([62]).
100- وعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وِعَاءَیْنِ: فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا البُلْعُومُ» [رواه البخاری: 120].
100- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: از [احادیث] پیامبر خدا ج دو ظرف را حفظ کردم، یکی از آن دو ظرف را نشر کردم، و اگر دیگری را نشر کنم همین حلقومم بریده خواهد شد([63]).
33- باب: الإِنْصَاتِ لِلْعُلَمَاءِ
باب [33]: گوش فرا دادن برای علماء
101- عَنْ جَرِیرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ: «اسْتَنْصِتِ النَّاسَ» فَقَالَ: «لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا، یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» [رواه البخاری: 121].
101- از جریرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در (حجة الوداع) برایم گفتند: «از مردم بخواه که خاموش شوند».
بعد از آن فرمودند: «بعد از من کافر نشوید، به طوری که یکی گردن دیگری را بزند»([64]).
34- باب: مَا یُسْتَحَبُّ لِلْعَالِمِ إِذَا سُئِلَ: أَیُّ النَّاسِ أَعْلَمُ؟
باب [34]: اگر از عالمی پرسان شد که از همه عالمتر کیست؟ بگوید که: خدا
102- عَنْ أُبَیُّ بنِ کَعْبٍ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: قَامَ مُوسَى النَّبِیُّ خَطِیبًا فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ فَسُئِلَ أَیُّ النَّاسِ أَعْلَمُ؟ فَقَالَ: أَنَا أَعْلَمُ، فَعَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِ، إِذْ لَمْ یَرُدَّ العِلْمَ إِلَى اللهِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ: أَنَّ عَبْدًا مِنْ عِبَادِی بِمَجْمَعِ البَحْرَیْنِ، هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ. قَالَ: یَا رَبِّ، وَکَیْفَ بِهِ؟ فَقِیلَ لَهُ: احْمِلْ حُوتًا فِی مِکْتَلٍ، فَإِذَا فَقَدْتَهُ فَهُوَ ثَمَّ، فَانْطَلَقَ وَانْطَلَقَ بِفَتَاهُ یُوشَعَ بْنِ نُونٍ، وَحَمَلاَ حُوتًا فِی مِکْتَلٍ، حَتَّى کَانَا عِنْدَ الصَّخْرَةِ وَضَعَا رُءُوسَهُمَا وَنَامَا، فَانْسَلَّ الحُوتُ مِنَ المِکْتَلِ فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی البَحْرِ سَرَبًا، وَکَانَ لِمُوسَى وَفَتَاهُ عَجَبًا، فَانْطَلَقَا بَقِیَّةَ لَیْلَتِهِمَا وَیَوْمَهُمَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ: آتِنَا غَدَاءَنَا، لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا، وَلَمْ یَجِدْ مُوسَى مَسًّا مِنَ النَّصَبِ حَتَّى جَاوَزَ المَکَانَ الَّذِی أُمِرَ بِهِ، فَقَالَ لَهُ فَتَاهُ: (أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ؟ فَإِنِّی نَسِیتُ الحُوتَ. قَالَ مُوسَى: (ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِی فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا) فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَى الصَّخْرَةِ، إِذَا رَجُلٌ مُسَجًّى بِثَوْبٍ، أَوْ قَالَ تَسَجَّى بِثَوْبِهِ، فَسَلَّمَ مُوسَى، فَقَالَ الخَضِرُ: وَأَنَّى بِأَرْضِکَ السَّلاَمُ؟ فَقَالَ: أَنَا مُوسَى، فَقَالَ: مُوسَى بَنِی إِسْرَائِیلَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِی مِمَّا عُلِّمْتَ رَشَدًا قَالَ: إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا، یَا مُوسَى إِنِّی عَلَى عِلْمٍ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عَلَّمَنِیهِ لاَ تَعْلَمُهُ أَنْتَ، وَأَنْتَ عَلَى عِلْمٍ عَلَّمَکَهُ لاَ أَعْلَمُهُ، قَالَ: سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا، وَلاَ أَعْصِی لَکَ أَمْرًا، فَانْطَلَقَا یَمْشِیَانِ عَلَى سَاحِلِ البَحْرِ، لَیْسَ لَهُمَا سَفِینَةٌ، فَمَرَّتْ بِهِمَا سَفِینَةٌ، فَکَلَّمُوهُمْ أَنْ یَحْمِلُوهُمَا، فَعُرِفَ الخَضِرُ فَحَمَلُوهُمَا بِغَیْرِ نَوْلٍ، فَجَاءَ عُصْفُورٌ، فَوَقَعَ عَلَى حَرْفِ السَّفِینَةِ، فَنَقَرَ نَقْرَةً أَوْ نَقْرَتَیْنِ فِی البَحْرِ، فَقَالَ الخَضِرُ: یَا مُوسَى مَا نَقَصَ عِلْمِی وَعِلْمُکَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ إِلَّا کَنَقْرَةِ هَذَا العُصْفُورِ فِی البَحْرِ، فَعَمَدَ الخَضِرُ إِلَى لَوْحٍ مِنْ أَلْوَاحِ السَّفِینَةِ، فَنَزَعَهُ، فَقَالَ مُوسَى: قَوْمٌ حَمَلُونَا بِغَیْرِ نَوْلٍ عَمَدْتَ إِلَى سَفِینَتِهِمْ فَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا؟ قَالَ: أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا؟ قَالَ: لاَ تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلاَ تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا - فَکَانَتِ الأُولَى مِنْ مُوسَى نِسْیَانًا -، فَانْطَلَقَا، فَإِذَا غُلاَمٌ یَلْعَبُ مَعَ الغِلْمَانِ، فَأَخَذَ الخَضِرُ بِرَأْسِهِ مِنْ أَعْلاَهُ فَاقْتَلَعَ رَأْسَهُ بِیَدِهِ، فَقَالَ مُوسَى: أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ؟ قَالَ: أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا؟ - قَالَ ابْنُ عُیَیْنَةَ: وَهَذَا أَوْکَدُ - فَانْطَلَقَا، حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا، فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا، فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ قَالَ الخَضِرُ: بِیَدِهِ فَأَقَامَهُ، فَقَالَ مُوسَى: لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا، قَالَ: هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ «قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَرْحَمُ اللَّهُ مُوسَى، لَوَدِدْنَا لَوْ صَبَرَ حَتَّى یُقَصَّ عَلَیْنَا مِنْ أَمْرِهِمَا» [رواه البخاری: 122].
102- از أُبی بن کعبس([65]) از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «موسی نبی÷([66]) برای بنی اسرائیل خطبه میداد([67])، [کسی از وی] پرسید: از همه داناتر کیست؟
گفت: من از همه داناترم.
چون نسبت علم را به خداوند نداد، خداوند بر وی عتاب نموده، و وحی فرستاد که بندۀ از بندگان من در (مجمع البحرین)، از تو داناتر است([68]).
موسی÷ گفت: خدایا! چگونه میتوانم نزد او برسم؟
برایش گفته شد که: ماهیی را در زنبیلی انداخته و با خود بردار، به هر جایی که ماهی گم شد، آن شخص در آنجا است.
موسی÷ با خادم خود (یوشع بن نون) ماهیی را در زنبیلی با خود گرفته و براه افتادند، تا اینکه نزد صخره رسیدند، در آنجا سر خود را گذاشته و خوابیدند، ماهی از زنبیل برآمد و آهسته به سوی دریا رفت([69])، و این کار برای موسی÷ و خادمش تعجبآور بود. بعد از آن برخاستۀ و بقیۀ آن روز و شب را راه رفتند، چون صبح شد، موسی برای خادم خود گفت: صبحانۀ ما را بیاور، چون از این سفر خسته و مانده شدهایم.
و موسی÷ تا از جای که مامور به رفتن آنجا شده بود، نگذشته بود، احساس خستگی و ماندگی نکرده بود([70])، خادمش برایش گفت: جای را که نزد صخره خوابیده بودیم بیاد داری؟ ماهی را در همانجا فراموش کردم.
موسی÷ گفت: این همان جایی است که ما در طلب آن هستیم، و همان بود که در پی خود برگشتند.
چون نزد صخره رسیدند، شخصی را دیدند که خود را به جامۀ [و یا گفت به جامۀ خود] پیچانده است([71]).
موسی÷ سلام کرد.
خضر گفت: در این سرزمین سلام چه معنی دارد([72])؟
موسی÷ گفت: من موسی هستم؟
[خضر گفت]: موسی بنی اسرائیل؟
گفت: بلی، و گفت: آیا [اجازه میدهی] که با تو همراهی کنم، و از آنچه که برایت آموخته شده است، برایم بیاموزی؟
گفت: تو تحمل همراهی با من را نداری، زیرا خداوند علمی را برای من آموخته است که تو آن را نمیدانی، و علمی را برای تو آموخته است که من آن را نمیدانم([73]).
[موسی÷] گفت: إنشاء الله مرا شخص صابری خواهی یافت، و از هیچ امر و فرمان تو سرپیچی نخواهم کرد.
هردوی آنها [یعنی: موسی و خضر علیهما السلام] در ساحل دریا به راه افتادند، خودشان از خود کشتی نداشتند، ولی کشتیی سر رسید و با او مفاهمه کردند تا آنها را با خود بردارد، صاحبان کشتی خضر را شناخته، و آنها را بدون کرایه با خود سوار کردند.
گنجشکی آمد و در کنار کشتی نشست، و یک یا دو بار نول خود را در دریا غوطه داد.
خضر گفت: ای موسی! علم من و علم تو، نسبت به علم خدا، مانند همین یک یا دو نول آبی است که این گنجشک از دریا برداشته، [و چیزی را کم نکرده است].
بعد از آن خضر÷ تختۀ از تختههای کشتی را درآورد.
موسی برایش گفت: این مردم ما را بدون کرایه با خود سوار کردند، تو کشتی آنها را خراب نموده و همۀ سرنشینان آن را غرق میسازی.
[خضر÷] گفت: مگر نگفته بودم که تو تحمل همراهی با من را نداری؟
[موسی÷] گفت: مرا از چیزی که فراموش کردهام، مؤاخذه مکن و باعث زحمت درکارم مشو، و این اولین فراموشی موسی÷ بود.
باز براه افتادند، و طفلی را دیدند که با اطفال دیگر در حال بازی کردن است، خضر سر آن طفل را با دست از تنش کند و جدا نمود([74]).
موسی÷ گفت: آیا شخص بیگناهی را بدون اینکه کسی را کشته باشد به قتل میرسانی؟
[خضر÷] گفت: مگر به تو نگفته بودم که تو تحمل همراهی با من را نداری؟
باز براه افتادند، تا اینکه به قریۀ رسیدند، از مردم آن قریه طلب نان نمودند، ولی آنها از مهمان کردن آنها ابا ورزیدند، و در آن قریه دیواری را مشاهده نمودند که در حال فرو ریختن است([75])، خضر÷ [چیزی] به دست خود گفت و آن دیوار را، راست ایستاده کرد.
موسی÷ گفت: اگر میخواستی در مقابل این کار خود مزدی میگرفتی.
[خضر÷] گفت: این نقطۀ جدایی بین من و تو است».
پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند موسی را رحمت کند، دوست داشتیم که صبر میکرد تا قصۀ آنها بر ما روشن میشد»([76]).
35- باب: مَنْ سَأَلَ وَهُوَ قَائِمٌ عَالِمًا جَالِسًا
باب [35]: کسی که ایستاده از عالمی نشسته چیزی پرسیده است
103- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا القِتَالُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؟ فَإِنَّ أَحَدَنَا یُقَاتِلُ غَضَبًا، وَیُقَاتِلُ حَمِیَّةً، فَقَالَ: «مَنْ قَاتَلَ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ العُلْیَا، فَهُوَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» [رواه البخاری: 123].
103- از ابوموسیس روایت است که گفت: شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت یا رسول الله! جهاد فی سبیل الله چگونه است؟ زیرا بعضی از مایان به اساس انتقام، و بعضی روی عصبیت قومی و قبیلوی میجنگد.
[پیامبر خدا ج] فرمودند: «کسی که به جهت اعلای کلمة الله بجنگد، جنگ او جهاد فی سبیل الله است»([77]).
36- باب: قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥﴾
باب [36]: این قول خداوند متعال که: از علم جز مقدار اندکی داده نشدهاید
104- عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: بَیْنَا أَنَا أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی خَرِبِ المَدِینَةِ، وَهُوَ یَتَوَکَّأُ عَلَى عَسِیبٍ مَعَهُ، فَمَرَّ بِنَفَرٍ مِنَ الیَهُودِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: سَلُوهُ عَنِ الرُّوحِ؟ وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لاَ تَسْأَلُوهُ، لاَ یَجِیءُ فِیهِ بِشَیْءٍ تَکْرَهُونَهُ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَنَسْأَلَنَّهُ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَقَالَ یَا أَبَا القَاسِمِ مَا الرُّوحُ؟ فَسَکَتَ، فَقُلْتُ: إِنَّهُ یُوحَى إِلَیْهِ، فَقُمْتُ، فَلَمَّا انْجَلَى عَنْهُ، قَالَ: «(وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتُوا مِنَ العِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا)» [رواه البخاری: 125].
104- از ابن مسعودس روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج در مکان مخروبه و ویرانۀ از مدینۀ منوره میرفتم، و پیامبر خدا ج با چوب خرمای که در دستشان بود عصا میزدند، به گروهی از مردم یهود رسیدیم، عده از آنها برای عده دیگری گفت که: دربارۀ [حقیقت] روح از وی [یعنی: از پیامبر خدا ج] پرسان نمائید، گروه دیگری گفتند: پرسان نکنید، زیرا مبادا نشود موقفی بگیرد که بدتان بیاید، و گروهی گفتند: که حتما سؤال میکنیم.
و همان بود که یکی از آنها برخاست و گفت: یا ابا القاسم! روح چیست؟
پیامبر خدا ج خاموش شدند.
با خود گفتم: بر ایشان وحی نازل میگردد، و من برخاستم، [تا در هنگام نزول وحی، مزاحم ایشان نشوم] و وقتی که علائم وحی از ایشان برطرف شد، این آیت را تلاوت نمودند: ﴿از تو دربارۀ روح میپرسند، بگو که روح از امر پروردگار من است، و شما از علم، جز مقدار اندکی داده نشدهاید﴾»([78]).
37- باب: مَنْ خَصَّ بِالعِلْمِ قَوْمًا دُونَ قَوْمٍ کَرَاهِیَةَ أَنْ لاَ یَفْهَمُوا
باب [37]: کسی که از خوف نفهمیدن علم، تنها عدۀ را به آموختن آن اختصاص داده است
105- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَانَ مُعَاذٌ رَدِیفُهُ عَلَى الرَّحْلِ، قَالَ: «یَا مُعَاذَ»، قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَیْکَ، قَالَ: «یَا مُعَاذُ»، قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَیْکَ ثَلاَثًا، قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ»، قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: أَفَلاَ أُخْبِرُ بِهِ النَّاسَ فَیَسْتَبْشِرُون؟ قَالَ: «إِذًا یَتَّکِلُوا» وَأَخْبَرَ بِهَا مُعَاذٌ عِنْدَ مَوْتِهِ تَأَثُّمًا [رواه البخاری: 128].
105- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج برای (معاذ)([79]) که پشت سر ایشان بر مرکوبی سوار بود، فرمودند: «یا معاذ»!
گفت: بلی یا رسول الله! بفرمائید بخدمت حاضرم!
فرمودند: «یا معاذ»!
گفت: بلی یا رسول الله! بفرمائید، بخدمت حاضرم، تا اینکه این سخن سه بار تکرار شد.
فرمودند: «هیچکسی نیست که از صدق دل بگوید: (أشْهد أَنْ لا إِلَه إِلَّا اللَّه وأَنَّ محمدا رسولُ اللّه) مگر آنکه خداوند او را بر آتش دوزخ حرام میگرداند».
معاذ گفت: یا رسول الله! آیا از این چیز به مردم خبر بدهم که خوشحال شوند؟
فرمودند: «در این موضوع در وقت مرگ خود از خوف اینکه مبادا [از پوشیدن این حدیث] گنهکار شود، برای مردم خبر داد([80]).
38- باب: الْحَیَاءِ فِی العِلْمِ
باب [38]: شرم کردن در تحصیل علم
106- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: جَاءَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی مِنَ الحَقِّ، فَهَلْ عَلَى المَرْأَةِ مِنْ غُسْلٍ إِذَا احْتَلَمَتْ؟ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا رَأَتِ المَاءَ» فَغَطَّتْ أُمُّ سَلَمَةَ، تَعْنِی وَجْهَهَا، وَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَتَحْتَلِمُ المَرْأَةُ؟ قَالَ: «نَعَمْ، تَرِبَتْ یَمِینُکِ، فَبِمَ یُشْبِهُهَا وَلَدُهَا» [رواه البخاری: 130].
106- از أم سلمهل روایت است که گفت: (أم سلیم)([81]) نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! خداوند از بیان حق حیاء نمیکند، آیا اگر زن احتلام شود، بر وی غسل واجب میشود؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «به شرطی آنکه آب [منی] را ببیند».
أم سلمهل روی خود را پوشانیده و گفت: یا رسول الله! زن هم احتلام میشود؟
فرمودند: «بلی! دستت به خاک [یک نوع خوش کلامی است]، وگرنه چه سبب است که فرزندش همرنگش میشود»([82])؟
39- باب: مَنِ اسْتَحْیَا فَأَمَرَ غَیْرَهُ بِالسُّؤَالِ
باب [39]: کسی که خودش حیا کرد و دیگری را امر کرد که پرسان نماید
107- عَنْ عَلیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ رَجُلًا مَذَّاءً فَأَمَرْتُ المِقْدَادَ أَنْ یَسْأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «فِیهِ الوُضُوءُ» [رواه البخاری: 132].
107- از علیس روایت است که گفت: من شخصی بودم که (مذی) از من بسیار خارج میشد، (مقداد)([83]) را امر کردم تا [حکم] آن را از پیامبر خدا ج بپرسد، و چون پرسید، فرمودند: «از [خارج شدن] مذی، وضوء واجب میشود»([84]).
40- باب: ذِکْرِ العِلْمِ وَالفُتْیَا فِی المَسْجِدِ
باب [40]: بیان کردن علم و فتوی دادن در مسجد
108- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَجُلًا، قَامَ فِی المَسْجِدِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مِنْ أَیْنَ تَأْمُرُنَا أَنْ نُهِلَّ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُهِلُّ أَهْلُ المَدِینَةِ مِنْ ذِی الحُلَیْفَةِ، وَیُهِلُّ أَهْلُ الشَّأْمِ مِنَ الجُحْفَةِ، وَیُهِلُّ أَهْلُ نَجْدٍ مِنْ قَرْنٍ» وَقَالَ ابْنُ عُمَرَ وَیَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَیُهِلُّ أَهْلُ الیَمَنِ مِنْ یَلَمْلَمَ» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ یَقُولُ: لَمْ أَفْقَهْ هَذِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 133].
108- از عبدالله بن عمرب روایت است که: شخصی در مسجد برخاست و گفت: یا رسول الله! به ما امر میکنید که از کجا احرام ببندیم؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «مردم مدینه: از ذوالحلیفه، مردم شام: از جحفه، و مردم نجد: از قرن منازل».
ابن عمرب گفت: و مردم گمان میکنند پیامبر خدا ج فرمودند که: «مردم یمن: از یلملم احرام ببندند»، و ابن عمرب میگفت: ولی من این چیز را از پیامبر خدا ج نفهمیدم([85]).
41- باب: مَنْ أَجَابَ السَّائِلَ بِأَکْثَرَ مِمَّا سَأَلَهُ
باب [41]: کسی که سائل را به بیشتر از آنچه که سؤال کرده است جواب داده است
109- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا یَلْبَسُ المُحْرِمُ؟ فَقَالَ: «لاَ یَلْبَسُ القَمِیصَ، وَلاَ العِمَامَةَ، وَلاَ السَّرَاوِیلَ، وَلاَ البُرْنُسَ، وَلاَ ثَوْبًا مَسَّهُ الوَرْسُ أَوِ الزَّعْفَرَانُ، فَإِنْ لَمْ یَجِدِ النَّعْلَیْنِ فَلْیَلْبَسِ الخُفَّیْنِ، وَلْیَقْطَعْهُمَا حَتَّى یَکُونَا تَحْتَ الکَعْبَیْنِ» [رواه البخاری: 134].
109- و از ابن عمرب روایت است که شخصی از پیامبر خدا ج پرسید: محرم چه لباسی را باید بپوشد؟
فرمودند: «پیراهن نپوشد، دستار (عمامه) نپیچد، ازار نپوشد، عبا نپوشد، و لباسی که معطر به خوشبویی و زعفران باشد، نپوشد، اگر کفش را نیافت، موزه بپوشد، ولی باید آن را طوری قطع نماید که از زیر کعبین [یعنی: بجلک] پایینتر باشد»([86]).
4- کتابُ الوُضوء
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امانت هرچه که باشد، ضایع کردن آن، و خیانت کردن در آن کار بد و نامشروعی است، ولی مراد از امانت در اینجا وظائف و مناصبی است که شخص متحمل آن میگردد که باید آن را به بهترین وجهی انجام داده و اداء نماید، مانند: خلافت، امارت، وزارت، قضاوت، و امثال اینها، چنانچه که آخر حدیث دلالت بر این امر دارد، و امانت در این امور دو جانبه است، جانب سپردن امانت، و جانب قبول کردن امانت، یعنی: کسی که این امانت را به دیگری میسپرد باید به کسی بسپرد که اهل این امانت باشد، و کسی که متحمل این امانت میشود، باید آن را طوری که شایستۀ آن است به انجام برساند، خداوند متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [انساء: 58]، یعنی: خداوند شما را امر میکند که امانتها را به اهل آن بسپارید، و وقتی که بین مردم قضاوت میکردید، به اساس عدالت قضاوت کنید.
2) طوریکه از این نص، و از نصوص دیگری که در مورد قیامت آمده است دانسته میشود، قیامت بر سه نوع است: قیامت دنیوی، قیامت برزخی، و قیامت اخروی، قیامت دنیوی عبارت از بدبختی، نا امنی، حق تلفی، گرسنگی، و بیبند و باری است، و قیامت برزخی، عبارت از قیامتی است که بر هر فرد چه نیکو کار باشد و چه بدکار بعد از مردنش شروع میشود، و قیامت اخروی و یا قیامت عمومی همان قیامتی است که همگان بعد از مردن دوباره زنده شده و بعد از محاسبه اعمال، نیکوکاران به بهشت و بدکاران به دوزخ فرستاده میشوند.
3) مراد از قیامتی که در این حدیث شریف آمده است، قیامت دنیوی که عبارت از بدبختی، نا امنی و حق تعالی تلفی است میباشد، و البته وقتی که کار به غیر اهلش سپرده شود و کسانی خلافت و زمامداری امور مسلمانان را به عهده بگیرند که از نگاه علم و دانش، و درک امور سیاسی، و فهم مصالح عمومی لیاقت چنین منصبی را نداشته باشند، نمیتوان جز بدبختی، نا امنی، حق تلفی، گرسنگی و دیگر مشاکل اجتماعی چیز دیگری را از آنها انتظار داشت، و بدون شک این نوع مصائب و مشاکل نمونۀ از قیامت کبری و یا قیامت اخروی است.
4) کسی که مشغول سخن زدن با شخص دیگری است، نباید سخنش را قطع کرد و از وی چیزی پرسید، و یا با وی به سخن زدن پرداخت، زیرا حق اول برای همان کسی است که فعلا مشغول سخن گفتن با او است، و اگر در چنین وقتی مداخله میکنیم، در واقع تجاوز به حق آن شخص دیگری نمودهایم.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بلند کردن آواز در وقت ضرورت از آن جمله در وقت تعلیم علم، در صورتی که به این کار ضرورت باشد، جواز دارد.
2) امام طحاوی در مورد این حدیث گفته است که: مسلمانان در اول پاهای خود را مانند مسح کردن سر، مسح میکردند، بعد از آن پیامبر خدا ج آنها را از مسح کردن منع نموده و امر به شستن پا نمودند، و مسح کردن نسخ گردید، وعدۀ دیگری میگویند که از اول پاهای خود را میشستند، ولی چون این مرتبه از عجله زیاد پاهای خود را به طوری شستند که گویا بر آنها مسح میکنند، پیامبر خدا ج آنها را به شستن کامل امر فرمودند، و اصل قضیه هرچه که باشد، نتیجه آن میشود که به اتفاق همگان شستن پا در وضوء فعلا فرض است، و مسح کردن کفایت نمیکند.
3) امام عینی/ میگوید: (اینکه صحابهش نماز را تا این حد تاخیر کردند، سببش این بود که میخواستند نماز را با پیامبر خدا ج اداه نمایند، و چون پیامبر خدا ج از ایشان عقب مانده بودند، منتظر آمدن و رسیدن ایشان بودند، از این جهت نماز را تاخیر نمودند)، و از این سخن اینطور دانسته میشود که خود پیامبر خدا ج نماز را در وقتش با کسانی که با ایشان بودند، اداء نموده بودند، والله تعالی أعلم بالصواب.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب شرم عبدالله بن عمرب این بود که: در آن مجلس بزرگان صحابه، مانند ابوبکر و عمرب و امثال اینها نشسته بودند، و چون در این وقت ابن عمرب خورد سال بود، لذا شرم کرد که در مقابل آنها که سکوت کردهاند و چیزی نمیگویند، چیزی بگوید و ابراز نظر نماید.
2) همچنانی که درخت خرما در مقابل تقلبات حوادث از گرمی و سردی مقاومت نموده و برگش نمیریزد، شخص مسلمان نیز از وقائع ناگوار شکست نخورده و نمیهراسد، و به ادای مسئولیت خود که عبادت خالق و خدمت به خلق الله و دعوت به کار خیر، و انجام وظائف دنیوی باشد، ادامه میدهد.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج در جواب آن شخص، عوض (بلی) «بار خدایا! بلی» میگفتند، سببش این است که به ذکر نام خدا تبرک میجستند، و به این اسلوب خود، خدا را در آنچه که میگفتند شاهد میگرفتند، تا سخنشان برای شخص مقابل دلنشینتر گردد.
2) در این حدیث ذکری از حج نیامده است، و در سنن نسائی از روایت ابوهریرهس آمده است که: آن اعرابی گفت: تو را به خدا قسم میدهم که خدا تو را امر کرده است که اگر کسی توانائی داشته باشد، باید به به این خانه حج نماید، و پیامبر خدا ج در جوابش فرمودند که: بار خدایا! بلی، سنن النسائی، کتاب الصیام، باب وجوب الصیام (4/124)، برقم (2094).
3)
شخصی که این سؤالها را به این اسلوب خشن نمود، در روایتی هنوز مسلمان نشده بود، و
در روایت دیگری که مسلمان شدنش را در این وقت افاده میکند، وی از مردم بادیه نشین
بود، و غلظت و شدت برای بسیاری از بادیه نشینان از خصلت و سجیه آنها است، ولی با
آنهم این شخص نسبت به فهمی که داشت پیش از آنکه به سؤالهایش بپردازد، از پیامبر
خدا ج معذرت خواست، و نبی کریم ج به فهم این شخص شهادت داده و
بعد از اینکه رفت، فرمودند:
«آدم با فهمی بود»، و عمرس گفت که: هیچکسی را ندیدم که سؤالهایش را از ضمام بهتر و موجزتر مطرح
کرده باشد.
4) ضمامس چون نزد قومش رسید، اولین سخنش این بود که گفت: لات و عزی بسیار بد است، قومش گفتند: مگر از پیسی و جذام و جنون نمیترسی؟ گفت: وای بر شما، به خداوند قسم است که لات و عزی نه بکسی نفع رسانده میتوانند و نه ضرر، و خدا رسولی فرستاده و کتابی را بر وی نازل ساخته است، تا بدین وسیله شما را از فکر جاهلیت نجات بدهد، و بدانید که من مسلمان شدهام، (أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأن محمدا عبده ورسوله) و آنها را به اسلام دعوت کرد، و همان روز هنوز شام نشده بود که مرد و زن قبیلهاش مسلمان شدند (أسد الغابه: 3/43).
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که نامه را ذریعۀ وی برای سردار بحرین فرستادند، عبدالله بن حذافۀ سهمی بود، این شخص در زمان خلافت عمرس با جمع دیگری از صحابه به اسارت رومیان درآمد، رومیان از وی خواستند که به کفر برگردد، او ابا ورزید، پادشاه روم برایش گفت: اگر سرم را ببوسی تو را آزاد میسازم، حذافهس قبول نکرد، گفت: سرم را ببوس، تو را و تمام کسانی را که با تو اسیر شدهاند، آزاد میکنم، حذافهس سرش را بوسید، و همان بود که پاشاه روم او و هشتاد نفر از مسلمانان را که با وی اسیر شده بودند، آزاد کرد، چون به مدینه برگشت صحابه از بوسه زدن سر پادشاه روم بر او طعنه میزدند، او در جواب میگفت: خداوند بواسطه یک بوسهام هشتاد نفر از مسلمانان را آزاد ساخت، هنوز به من طعنه میزنید؟
2) نام سردار بحرین، منذر بن ساوی بود، و بحرین منطقهای است که بین بصره و عمان قرار دارد، و اکنون دولت مستقلی است.
3) کسری لقب پادشاهان فرس بود، همچنانی که فرعون لقب پادشاهان مصر، و قیصر لقب پادشاهان روم بود، و نام کسری پرویز فرزند هرمز، فرزند نوشیروان بود.
4) بعد از این که پیامبر خدا ج دعا کردند که خداوند آنها را پاره پاره کند، دیری نگذشت که (شرویه) فرزند کسری، پدرش را کشت، و شش ماه نگذشت که شرویه هم مرد، و ملک بیسرپرست گردیده و خراب شد.
5) در عمدة القاری آمده است که: کسری بعد از اینکه نامۀ پیامبر خدا ج را پاره کرد، به (باذان) که نمایندهاش در یمن بود نوشت که: برایم خبر رسیده است که شخصی از مردم قریش ادعای نبوت را دارد، بزودی نزدش برو و از وی بخواه که از این ادعایش توبه نماید، ورنه سرش را برایم بفرست، و همان بود که (باذان) نامه کسری را برای پیامبر خدا ج فرستاد، پیامبر خدا ج در جوابش نوشتند که: «خداوند بمن وعده داده است که کسری در فلان روز و فلان تاریخ به قتل میرسد»، و روزی را که پیامبر خدا ج تعیین کرده بودند، روز سه شنبه دهم ماه جمادی الأولی سال هفتم هجری بود، چون نامۀ پیامبر خدا ج برای باذان رسید، گفت: اگر این شخص پیامبر باشد، آنچه را که گفته است به حقیقت خواهد پیوست، و همان بود که خبر کشته شدن کسری در همان روز معین برای باذان رسید، بعد از این واقعه (باذان) خبر مسلمان شدن خود، و مسلمان شدن کسان دیگری را که از فس با وی بودند، برای پیامبر خدا ج فرستاد.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از نامۀ که ذکرش در این حدیث نبوی شریف رفته است، نامهای است که میخواستند برای اهل روم و یا اهل فرس بفرستند.
2) همانطوری که در متن حدیث نبوی شریف آمده است، نقش مهر پیامبر خدا ج (محمد رسول الله) بود، و در روایات دیگری آمده است که: (محمد رسول الله) مقلوب و در سه سطر نوشته شده بود، به طوری که (محمد) در سطر پایان، (رسول) در سطر دوم، و (الله) در سطر اول قرار گرفته بود، و من خودم یکی از نامههای پیامبر خدا ج را که به این مهر ممهور شده بود دیدم، و مهر به شکل تقریبا مربعی بود، و کلمه (محمد) در سطر زیرین، کلمۀ (رسول) در سطر وسط، و کلمۀ (الله) در سطر فوقانی قرار گرفته بود.
3) از این حدیث نبوی شریف اینطور دانسته میشود که نبی کریم ج به عرف و عادت مردم – حتی غیر مسلمانان – در صورتی که مخالف به احکام شرعی نمیبود، اهمیت میدادند، و با آن مخالفت نمیکردند، و اکنون (عُرف) یکی از ادلۀ معتبر شرعی است، و در نزد عامۀ اصولیین و علماء با شروط معینی مقبول و قابل احتجاج است.
[7]- وی حارث بن عوف لیثی است، در غزوۀ بدر اشتراک نمود، و از لواء داران در فتح مکه بود، در مکۀ مکرمه یک سال مجاورت گزید، و در همانجا در سال شصت و هشت هجری به سن هفتاد و پنج سالگی وفات نمود، امام بخاری/ از وی تنها همین یک حدیث را روایت کرده است، أسد الغابه (5/319).
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج دربارۀ کسی که آمد و پهلوی دیگران نشست گفتند که: «به خدا پناه آورد، و خداوند او را پناه داد» این است که: چون بنی کریم ج مبلغ حکم خدا، و مبین دین خدا هستند، از این جهت از نشستن این شخص به مجلس پیامبر خدا ج تعبیر به پناه آوردن به خدا شده است، و مراد از پناه دادن خدا به وی این است که خداوند او را مشغول رحمت و رضوان خود ساخته است، و یا آنکه به سبب این عمل نیکش او را در روز قیامت به سایۀ عرش خود پناه میدهد.
2) اینکه پیامبر خدا ج از نشستن شخص دوم در پشت سر مردم تعبیر به (حیاء) نمودند این است که این شخص از شستن در پهلوی مردمی که در مجلس نشسته بودند، حیاء کرد، از این جهت رفت و پشت سر آنها نشست، و یا سببش این است که این شخص از اینکه مجلس را مانند رفیق سوم خود ترک کند، حیاء نمود.
3) در لفظ حدیث نبوی شریف از باب مشاکله برای خداوند متعال نیز اطلاق لفظ حیاء شده است، و چون این امر نسبت به خداوند متعال مستحیل است، از این جهت گفتهاند که مراد از حیاء نسبت به خداوندأ ترک عذاب این شخص، و رحمت به حال وی است.
4) گویند: شخص سومی که از مجلس پیامبر خدا ج اعراض کرد، شخصی از منافقین بود، و سبب اعراضش نفاقش بود نه چیز دیگری، و به همین سبب خداوند متعال از وی اعراض نمود، یعنی: بر وی غضب کرد.
[9]- این واقعه در حجة الوداع و در روز اول عید قربان و در منطقۀ (منی) واقع گردید، و چون در این وقت میخواستند برای مردم خطبه بدهند، لذا برای آنکه همگان صدایشان را بشنوند، بر بالای شتر نشستند.
[10]- از احکام مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج حرمت خون و حرمت مال، و حرمت ناموس را به حرمت روز عید قربان، و حرمت ماه عید، و حرمت شهر مکه تشبیه نمودهاند، سببشش این است که این زمان و این مکان در نزد مردم عرب دارای احترام خاص خود بود، تا جایی که به هیچ وجه حاضر نبودند که حرمت این زمان و این مکان را نقض نمایند، و با وجود آنکه همیشه به جنگ و جدال و چور و چپاول میپرداختند، ولی در این روز و در این ماه، و در این مکان از این کارها کاملا خودداری مینمودند، بنابراین باید مسلمانان بنا به توصیه جدی پیامبر خود، و بنابراین که این امور سه گانه در قوانین بین المللی و در نزد همۀ جهانیان از بالاترین حقوق بشری شناخته شده است، با کمال دقت این دستورات نبوی را محترم بشمارند، و به جان کسی، و مال کسی، و ناموس و شرف کسی تعدی و تجاوز ننمایند.
2) عالم باید علمی را که آخوخته است، برای دیگران تعلیم بدهد.
3) عالم باید محرمات دین را به صورت هرچه شدیدتر برای مردم گوشزد نماید.
3) روایت حدیث برای کسی که معنی آن را نمیداند، روا است، چنانچه کسانی که این حدیث برای آنها میرسد، قبول کردن آن حدیث از زبان چنین شخصی – در صورتی که دیگر شروط روایت حدیث در وی موجود باشد – بر آنها واجب است.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از اسلوب نبی کریم ج آن بود که در موعظه و سخنرانیهای خود سه چیز را همیشه مراعات میکردند: یکی وقت مناسب، و دیگری سخن مناسب، و سومی اندازۀ مناسب، و در این اواخر کتابی به دستم افتاد که حاوی تمام سخنرانیهای پیامبر خدا ج در مناسبتهای مختلف بود، این کتاب را از اول تا به آخر مطالعه نمودم، دیدم که این سه اصل در هریک از این سخرانیهای مراعات گردیده است، به طور نمونه دیدم که هیچ سخرانیشان که به صورت آرام و مناسب ایراد گردد، بیشتر از پنج دقیقه وقت را دربر نمیگیرد، و از اینجا بود که مردم سخنان ایشان را به گوش هوش میشنیدند، و به خاطر میسپردند، و در این وقت یادم از سخنرانانی آمد که اگر وقت سخنرانیشان مناسب باشد، سخنشان مناسب نیست، و اگر فرضا این دو مناسب باشد، اندازۀ مناسب را از نگاه وقت هیچگاه مراعات نمیکنند، و از اینجا است که اکثر سخنانشان دلسرد کننده و ملالآور است، تا جایی که همۀ حضار در انتظار لحظۀ هستند که سخنرانی چنین اشخاصی ختم شود، و گوشهایشان از سخنان ملالآور وی راحت گردد.
2) نه تنها در سخنرانی بلکه در همۀ امور این اصل را که (دلسرد نشدن) و (خسته نشدن) مردم باشد، مراعات میکردند، چنانچه فرمودند که: در وقت نماز اگر طعام شما آماده و حاضر شد، اول طعام خود را صرف کنید، تا مبادا ذهن و فکر شما در وقت نماز خواندن به چیز دیگری مشغول شود.
3) پیامبر خدا ج غمخوار همگان، و مهربان برای همگان بودند، خداوند متعال بر امت محمدی منت گذاشته و میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨﴾ [التوبه: 128]، یعنی: پیامبری از میان خودتان برای شما آمد که بیتردید و رنجهای شما بر او گران میآید، و به هدایتتان اصرار دارد، و بر مؤمنان رؤوف و مهربان است.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث نبوی اساس تبلیغ و دعوت به سوی اسلام است، و علماء گفتهاند که مراد از آسانگیری که پیامبر خدا ج به آن امر فرمودهاند، آسانگیری در امور دنیوی است، و مراد از بشارت دادن، وعده دادن به رحمت الهی و مغفرت او تعالی در امور اخروی است، و طوری که نبی کریم ج به آن اشاره میفرمایند، اگر این دو اصل مراعات نگردد، مردم از دین متنفر میشوند، و خود نبی کریم ج در همۀ مراحل دعوت خود این دو اصل را به طور کامل مراعات میکردند، از آن جمله اینکه روزی شخص بادیه نشینی به مسجد نبوی داخل گردید، و رفت به گوشۀ از مسجد بول نمود، صحابه بر وی غضب کرده و زبان به ملامتی او گشودند، پیامبر خدا ج فرمودند، خاموش باشید، بگذارید بول کند، و بعد از اینکه بول کرد، سطل آبی را گرفته و بر روی بولهایش بریزید.
2) اولیای امور و کسانی که مسؤولیت امور مردم را بر عهده دارند، باید به آنها مهربانی نموده و کار گشای آنها بشند، نه آنکه جهت خود خواهی و تکبر، و یا گرفتن رشوت و غیره بر آنها کبر فروخته و در مقابل آنها از تشدد و سختگیری کار بگیرند.
3) این حدیث نبوی شریف متعلق به امور دنیا و آخرت است، جزء اول حدیث که در آن امر به آسانگیری است، متعلق به امور دنیوی، و در جزء دوم آن که امر به بشارت است، متعلق به امور اخروی است، پس باید در امور دنیوی با مردم از آسانگیری کار گرفت، و در امور اخروی مردم را بشارت به رحمت و مغفرت خداوندی داد.
[13]- وی معاویه بن ابی سفیان بن صخر بن حرب است، دارای مناقب زیادی است، در رجب سال شصت هجری به عمر هشتاد و هفت سالگی وفات نمود، امام بخاری/ از وی هشت حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/161).
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از دانش در امور دین، دانستن احکام حلال و حرام، و دانستن حق خدا و حق خود و حق دیگران است، تا از حلال مستفید گردیده و از حرام اجتناب ورزد، و به حق کسی تجاوز ننماید، و مسائل دین از این امور پنجگانه خارج نیست، و مفهوم حدیث نبوی دلالت بر این دارد که اگر کسی احکام دین را نمیداند، از این خیر محروم است، و از این حدیث فضل علماء و دانشمندان بر دیگران به خوبی مشهود است، و از عمرس روایت است که میگفت: (پیش از آنکه به ریاست برسید، فقه [یعنی: احکام حلال و حرام] را بیاموزید)، و شاید قصدش این باشد، که اگر پیش از رسیدن به ریاست فقه نیاموزید، بعد از رسیدن به امارت فرصت آموختن فقه برای شما میسر نشود، چنانچه شاید قصدش این باشد که اگر فقه را نیاموخته به ریاست برسید، احتمال دارد که سبب بدبختی خود و دیگران شوید، و البته مراد از فقه، فهم حقیقی دین، و فهم مقاصد شرعی است، نه آنکه شخص منسوب به علم باشد، ولی برداشت و فهمش از دین، فهم معکوس از دین، و از مقاصد شرعی باشد.
2) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که «من تقسیم میکنم و خدا میدهد» این است که: آنچه را که خداوند برای من وحی کرده است، برای شما تبلیغ میکنم، و خداوند برای هرکدام فهم جداگانۀ میدهد، و به این سبب است که بعضیها از این وحی چیزهای بیشتری و بعضیها چیزهای کمتری میفهمند، و البته صحابه و هرکس دیگری که وحی قرآن و احادیث نبوی را میشنوند، در فهم و استنباط خود با یکدیگر متفاوت میباشند، و شاید یکی از اسباب اختلاف فقهاء در استنباط احکام از نصوص شرعی، همین تفاوت فهم آنها باشد.
3) بعضی میگویند که سبب ورود این حدیث نبوی تقسیم کردن مالی بود که پیامبر خدا ج روی مصلحتی که لازم دیدند از آن مال برای عدۀ مقدار بیشتری دادند، کسانی که حکمت این امر را نمیدانستد بر این تقسیم پیامبر خدا ج اعتراض نمودند، و پیامبر خدا ج در مقابل اعتراض آنها فرمودند که: و وظیفۀ من تقسیم کردن است، و به این طریق برای آنها فهماندند که این تقسیم کردن من به اساس وحی بوده است، نه به اساس خواهش خودم، پس جای برای اعتراض باقی نمیماند،
4) این حدیث دلالت بر حجیت اجماع دارد، زیرا مفهوم آن دلالت بر این دارد، که حق از این امت خارج نیست.
5) طوری که عدۀ از علماء میگویند: از این حدیث نبوی شریف این طور دانسته میشود که هیچ عصری خالی از مجتهد نمیباشد، یعنی: وقت و زمانی نمیشود که مجتهدی، و یا مجتهدینی در آن عصر و زمان وجود نداشته باشد.
6) علم فقه بر علوم دیگر فضیلت دارد، زیرا اکثر علم تفسیر و علم حدیث بیانگر احکام فقه است، و علم اصول فقه نیز بیانگر طریقۀ (فقه) نصوص قرآن کریم و سنت نبوی است، پس گویا تمام علوم شرعی برای فهم و دانستن علم فقه است، و از این جهت است که علم فقه بر علوم دیگر فضیلت دارد، و علاوه بر آن، علم (فقه) بیانگر حق خدا و حق بنده است، و کسی که علم را فقه را میآموزد و به آن عمل میکند، حق خدا و بندهاش را اداء کرده است، و اساس شریعت هم همین چیز است، و سورۀ (والعصر) هم اشاره به همین امر دارد، و از اینجا است که امام شافعی/ میگوید که: اگر برای مردم جز همین سورۀ (والعصر) چیز دیگری نازل نمیشد، برایشان کافی بود.
[15]- تفصیل بیشتر متعلق به این حدیث قبلا به حدیث شماره (56) بیان گردید، به آنجا مراجعه شود.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) لفظ حدیث نبوی شریف(حسد) است، و مراد از حسد در اینجا به اتفاق علماء غبطه است، زیرا حسد را در دو حالت جواز داده است، حال آنکه از نگاه شرعی (حسد) در هیچ حالتی جواز ندارد، و فرق بین غبطه و حسد آن است که غبطه عبارت از آن است که شخص آرزو کند تا خدا برایش نعمتی بدهد که برای فلان شخص داده است، مثلا: شخص عالمی را میبیند، و آروز میکند که خداوند برایش مانند این شخص علم بدهد، و شخصی را میبیند که خداوند از راه حلال برایش مال و مکنتی داده است، و این شخص از خدا میخواهد تا برای او نیز مالی و منالی از راه حلال عطا فرماید، ولی (حسد) آن است که آرزوی زوال نعمت را از آن شخص دیگر داشته باشد، و آرزوی زوال نعمت از دیگران که همان حسد بردن باشد، از گناهان کبیره است.
2) در سنن ابوداود از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «از حسد بردن بپرهیزید، زیرا (حسد) حسنات را طوری که میخورد که آتش هیزم را».
3) حسد از نگاه تعلق گناه به آن بر سه نوع است، حسد حرام، حسد مباح، و حسد مستحب، حسد حرام آن است که انسان آرزوی زوال نعمت را از برادر مسلمان خود داشته باشد، و حسد مباح که همان (غبطه) باشد، عبارت از آن است که آرزو کند تا خداوند نعمت دنیوی را که برای دیگری داده است، برای او نیز بدهد، و حسد مستحب آن است که آرزو کند که خداوند همانطور که فلان شخص را به طاعت و عبادت رهنمون ساخته است، او را نیز رهنمون سازد.
4) بعضی از علماء میگویند: آرزوی زوال نعمت از کافر و فاجری که نعمت را در راه فسق و فجور و معصیت به مصرف میرساند، روا است، و در حسد مذموم و حرام داخل نمیشود.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در فتح الباری در سبب این دعا آمده است که: ابن عباسب گفت: شبی با پیامبر خدا ج [در قیام لیل] نماز میخواندم، مرا پهلوی خود ایستاده کردند، و من پس آمدم و پشت سرشان ایستاده شدم، چون از نماز فارغ شدند فرمودند، من تو را پهلوی خود ایستاده کردم، و تو چرا پس آمدی و پش سرم ایستاده شدی؟ گفتم: آیا مناسب است که کسی در پهلوی شما بایستد در حالی که شما پیامبر خدا هستید؟ چون این سخن را شنیدند برایم دعا کردند که خداوند علم و دانشم را افزون سازد. و دعای پیامبر خدا ج اجابت گردید، و دانش ابن عباسب به جایی رسید که او را دریای علم، حبر امت، و مفسر قرآن لقب دادند.
2) مراد از (آموختن قرآن) آموختن احکام و علوم قرآن است، و قرآن کریم مشتمل بر علوم بسیاری است، و آنچه که متعلق به شریعت است، سه علم است، علم عقیده که متعلق به امور غیبی، مانند: ایمان آوردن به خدا، و ایمان آوردن به ملائکه، و کتابهای منزله، و پیامبران، و روز آخرت وغیره است، و علم فقه که متعلق به حلال و حرام و امور دنیوی است، چه این امور بین خدا و بندهاش باشد، مانند: نماز و روزه و حج و امثال اینها، و چه بین یک بنده و بنده دیگر، مانند: خرید و فروش، و نکاح، و طلاق، امثال اینها، و علم اخلاق که بیانگر فضائل ورذائل است، به این معنی که شخص مسلمان باید به فضائل مانند: صدق، عفت، کرم، حیاء و امثال اینها متصف گردیده، و از رذائل مانند: دروغ، غیبت، حسد، و امثال اینها خودداری نماید.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عبور شخص سوار از پیش روی نمازگذار سبب فساد نماز نمیگردد، ولی عبور کردن از پیش روی شخص نمازگذار برای کسی که عبور میکند مکروه است، و پیامبر خدا ج فرمودهاند که اگر شخصی میخواست از پیش روی شما عبور کند، مانع عبور کردنش شوید، و تفصیل بیشتر این موضوع إنشاءالله در جای خودش خواهد آمد.
2) شنیدن حدیث برای طفل خوردسال جواز دارد، و کمال اهلیت که عقل و بلوغ باشد، در وقت اداء و روایت حدیث شرط است، و همچنین است کافر و فاسق، یعنی: اگر کافر حدیث را در حال کفر شنید، و آن را در حال اسلام روایت کرد، روایتش مقبول است، چنانچه که اگر فاسق حدیث را در حال فسق شنید، و آن را در حال عدالت روایت کرد، روایتش مقبول است.
3) سواره رفتن به جماعت جواز دارد، و اگر خوف فوت جماعت به سبب پیاده رفتن وجود داشته باشد، سواره رفتن به جهت دریافتن جماعت سنت و یا مستحب است.
4) اگر نبی کریم ج عمل شخصی از صحابه را میبینند، و به آن اعتراض نمیکنند، این عمل در حکم سنت نبوی است، از این جهت علماء گفتهاند که: از عبور خر از پیش روی نمازگذار، فاسد نمیشود، زیرا از اینکه ابن عباسب سوار بر خر از پیش روی صف نمازگذاران گذشت، و پیامبر خدا ج چیزی نگفتند، دلالت بر این دارد که این عمل سبب فساد نماز نمیگردد، گرچه مناسب و بهتر آن است که شخص چه پیاده و چه پیاده از پیش روی نمازگذار عبور نکند.
[19]- وی محمود بن ربیع بن سراقه انصاری است، و وقتی که چهار ساله و یا پنج ساله را تا آخر عمر خود به خاطر داشت، در بیت المقدس در سال نود و نه هجری به سن نود و سه سالگی وفات نمود، (أسد الغابه: 4/332).
[20]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) گویند که این عمل از طرف نبی کریم ج روی خوش طبعی، و یا جهت آن بوده است که این آب سبب برکت برای آن طفل گردد، و صحابهش میخواستند که به این طریق اطفالشان از برکات نبی کریم ج بهرهمند گردند، زیرا دیده بودند که نبی کریم ج وقتی که آب دهان خود را در چاه خشک و بیآبی انداختند، به برکت آب دهانشان، آب از آن چاه آنچنان فواره زد که برای یک لشکر و حیوانات همراهشان کفایت نمود.
2) به استناد بر این حدیث نبوی در نزد بسیاری از اهل حدیث کمترین سنی که شنیدن و تحمل حدیث در آن جواز دارد، پنج سال است، ولی عدۀ چهار سال را معتبر دانستهاند، زیرا در روایت دیگر این حدیث آمده است که سن محمود در وقت وقوع این واقع چهار سال بود، چنانچه نظر عدۀ دیگری بر آن است که برای صحت شنیدن و تحمل حدیث سن معینی نیست، بلکه اساس فهم و درایت است، ولو آنکه در کمتر از پنج سال و یا چهار سال باشد، چنانچه این زبیرب واقعۀ که پدرش را در غزوۀ خندق در بنی قریظه دیده بود، روایت میکند، و خودش در این وقت سه ساله بود.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
کسانی که احکام دین برای آنها رسیده است سه قسماند:
قسم اول: کسانیاند که احکام دین را میآموزند، و به آن عمل میکنند، و از آنچه که آموختهاند به دیگران نیز آموزند، این مانند همان زمین حاصلخیزی است که باران بر آن میبارد، آب را در خود نگه میدارد، و از آن گیاه میروید، و به دیگران هم منفعت میرساند.
و قسم دوم: کسانیاند که احکام دین را میآموزند، ولی به آن عمل نمیکنند، و یا عبارت از کسانیاند که نصوص دین را که عبارت از قرآن و سنت باشد، حفظ میکنند ولی خودشان از خود قوت استنباط و درک احکام را ندارند، این گروه مانند زمینی است که آب را نگه میدارد، و گرچه خودش گیاهی نمیرویاند، ولی سبب میشود تا دیگران از آن استفاده نمایند، و گرچه این نوع دوم از مردم، در حدیث به طور صریح مذکور نیست، ولی سیاق و فحوای حدیث دلالت بر آن دارد.
و قسم سوم: یا مسلمانانی هستند که نه چیزی را میدانند که برای دیگران بیاموزند، و نه چیزی را حفظ کردهاند که برای دیگران برسانند، و یا مراد از آنها کفار خود از این دین بهره بردهاند، و نه سبب رساندن خیر برای دیگران شدهاند.
[22]- از احکام و مسائل و متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد به از بین رفتن علم – طوری که در حدیث دیگری آمده است – این است که علمای متبحر و حقیقی از بین میروند، و گروه جاهلی به نام (علماء) جایگزین آنها میشوند، و در احکام دین – در حالی که علمی ندارند – برای مردم فتوی میدهند، و به این طریق سبب گمراهی خود و دیگران میشوند.
2) مراد از شرابخواری- طوری که در همین حدیث از روایت دیگری آمده است – انتشار زیاد شرابخواری است، نه مطلق شرابخواری، زیرا سیاق حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که پیامبر خدا ج از چیزهای خبر میدادند که در عصرشان وجود نداشته است، و مطلق شرابخواری ولو به صورت اندک در عصر خودشان هم وجود داشته است.
3) علامات قیامت، وقوع همۀ این چهار چیز است نه یکی از آنها، گرچه بعضیها بر این نظر اند که هریک از این امور چهار گانه علامه قیامت است، ولی سیاق حدیث بیشتر دلالت به تایید نظر اول دارد، والله تعالی أعلم.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب کمی زنها، یا خون ریزی و جنگ است که مردها کشته شده و از بین میروند، و تنها زنها باقی میمانند، یا آنکه در تولد وزایمان طبیعی، زنها بیشتر و مردها کمتر میگردند.
2) امام شرقاوی در شرح مختصر صحیح البخاری میگوید که: از مجموع آنچه که در این حدیث و درحدیث قبلی آمده است اینطور دانسته میشود که از بین رفتن ضرورات پنجگانه که عبارت از: دین، عقل، جان، مال و ناموس باشد، از علامات قیامت شناخته شده است، و این امور پنجگانه در هر دین و قانونی از ضروریات بقای هر جامعه شناخته شده است، و از بین رفتن این امور سبب از بین رفتن آن جامعه میگردد، زیرا از بین رفتن علم، سبب از بین رفتن دین، و شرابخواری سبب از بین رفتن عقل، و از بین رفتن مردها به سبب جنگ و کشتار سبب از بین رفتن جان و مال، و انتشار زنا سبب از بین رفت شرف و ناموس میشود، و وقتی که این امور پنجگانه که اساس دنیا و آخرت هر جامعه بر آنها استوار است از بین رفت، علامات قیامت پیدا میشود.
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نبی کریم ج شیر را به علم تعبیر نمودهاند، زیرا همانطوری که شیر بهترین غذای جسم است، علم هم بهترین غذای روح است، و علاوه بر آن شیر غذایی از غذاهای بهشت است.
2) این حدیث دلالت بارزی بر فضیلت و علم دانش عمر بن خطابس دارد، زیرا این حدیث میرساند که وی پرورش یافتۀ مدرسۀ نبوت، و تعلیم یافتۀ دست نبی کریم ج میباشد، و اجتهادات فقهی فراوانش در مسائل مختلف، شاهد این مدعا است، و این جای تعجب نیست، زیرا وی کسی است که پیامبر خدا ج در موردش فرمودهاند که: «پیش از شما در بنی اسرائیل کسانی بودند که بدون آنکه پیامبر باشند، برای آنها الهام میشد، و اگر در امت من کسی از آنها باشد، عمر است»، صحیح البخاری حدیث (3689)، و چون در بنی اسرائیل چنین اشخاصی وجود داشتهاند، در این امت که فاضله است، چنین اشخاصی به یقین وجود دارند، و از آن جمله عمرس است.
[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حج رکنی از ارکان اسلام است، و فقط برای یک بار بر مسلمان فرض است، و عموم کسانی که حج را انجام میدهند، کسانی هستند که برای بار اول به این کار اقدام مینمایند، و چون حج دارای اعمال فراوانی است، لذا کمتر کسی یافت میشود که تمام احکام و مسائل متعلق به حج را به طور شاید و باید بداند، لذا حجاج احتیاج به این دارند که کسی اعمال حج را برایشان توضیح بدهد، و اگر دچار اشتباهی شدهاند، حکم آن را برایشان بیان نماید، و روی این ملحوظ بود که پیامبر خدا ج در منی ایستادند، تا به سؤالهای مردم در مورد احکام و مناسک حج پاسخ بگویند.
2) اصل آن است که حجاج بیت الله الحرام در روز اول عید قربان، باید اول رمی جمره، بعد از آن ذبح، و در اخیر تراشیدن سر را انجام دهند، ولی اگر کسی این اعمال را روی جهل و نادانی به ترتیبش انجام نداد، آیا بر وی (دم) و یا فدیه لازم میگردد، یا نه؟ بین علماء اختلاف است.
امام شافعی و امام احمد بن حنبل رحمهما الله – نظر به ظاهر این حدیث – میگویند: اگر کسی روی جهل و عدم معرفت احکام حج، ترتیب بین این اعمال، و اعمال مشابه آن را مراعات ننمود، باکی نداشته و بر وی چیزی از دم و یا فدیه لازم نمیگردد.
ولی امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله میگویند: مراعات ترتیب در بین این اعمال واجب است، بنابراین اگر کسی ترتیب را در انجام دادن این اعمال مراعات ننمود، ولو آنکه از روی جهل و نادانی باشد، بر وی (دم) لازم میگردد، و دلیلشان این است که ابن عباسب میگوید: «کسی که چیزی را در حج خود تقدیم و یا تاخیر کرد، باید گوسفندی صدقه بدهد».
و از این حدیث نبوی که میگوید: «انجام بده و باکی ندارد» اینطور جواب میدهند که: مراد از این قول پیامبر خدا ج که فرمودهاند: «باکی ندارد» این است که تقدیم تاخیر این امور اگر از روی جهل و نادانی و یا فراموشی باشد، گناهی ندارد، ولی عقوبت دنیوی که ذبح یک گوسفند باشد، از وی ساقط نمیگردد.
ولی ظاهر حدیث، بیشتر دلالت به تایید مذهب اول دارد، زیرا اگر مراد تنها نفی عقوبت اخروی که گناه باشد میبود، آنچه که بر وی از عقوبت دنیوی که ذبح یک گوسفند باشد لازم میگردید، برایش بیان میکردند، زیرا به اساس قاعدۀ اصولی تاخیر بیان از وقت حاجت جائز نیست، والله تعالی أعلم.
[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب سؤال آن شخص از معنی (هرج) آن بود که (هرج) کلمۀ حبشی است، و معنیاش قتل است، و آن شخص زبان و لغت حبشی را نمیدانست.
2) در این حدیث نبوی شریف آمده است که پیامبر خدا ج در جواب آن شخص که پرسید: (هرج و مرج) چیست؟ دست خود را حرکت دادند، گویا به اشارۀ دست جواب او را دادند، و حرکت دست پیامبر خدا ج به اینگونه بود که: دست راست خود را روی دوش چپ خود گذاشته و به جانب راست آوردند، به مانند آنکه کارد هنگام ذبح حیوان، از یک طرف گلو به طرف دیگر آن کشیده میشود.
[27]- وی اسماء دختر ابوبکر صدیق، و خواهر عائشۀ صدیقه أم المؤمنین، و همسر زبیرش است، وی مشهور بذات النطاقین است، در راه اسلام جان فشانیهای زیادی کرد، مناقبش بسیار و فضائلش فراوان است، در سال هفتاد و سه هجری به سن صد سالگی در مکۀ مکرمه وفات یافت، و تا آخرین لحظات عمر، نه یکی از دندانهایش افتاد، و نه هم عقل و فراستش را از دست داد، أسد الغابه (5/392-393).
[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) راوی که این حدیث را از اسماء روایت کرده است میگوید: بیادم نیست که اسماء گفت: شمایان در قبرهای خود آزمایش میشوید، مانند آزمایشی که با مسیح دجال میشوید، و البته از نگاه معنی فرق چندانی بین این دو عبارت نیست، ولی روات حدیث نظر به اینکه میخواستند حدیث را به عین لفظی که شنیدهاند روایت کنند، هردو عبارت را روایت کردهاند.
2) (مسیح) مشتق از مسح است، و این شخص از آن جهت مسیح نامیده شده است که تمام روی زمین را غرض گمراه کردن مردم در چند روز پیموده و مسح میکند، و (دجال) صیغۀ مبالغه و مشتق از (دجل) به معنی دروغ و فریب است، و این شخص از آن جهت (دجال) نامیده شده است، که با دروغهای خود مردم را فریب داده و گمراه میکند.
3) بهشت و دوزخ هم اکنون وجود دارد.
4) سؤال ملکین و عذاب قبر برای کسی که سزاوار آن میباشد، حق است.
5) کسی که در صدق نبی کریم ج و یا در رسالت وی در شک باشد، کافر است.
6) نماز کسوف سنت است.
7) خواندن نماز کسوف برای زنها نیز مشروع است.
8) سوال کردن چیزی از نمازگذار جواز دارد، و نمازگذار در وقت ضرورت میتواند با اشارۀ خفیف جواب آن را بدهد، ولی بعضی از علماء مشروعیت این سوال و جواب را در نمازهای غیر فرضی میدانند.
[29]- وی عقبه بن حارث بن عامر قرشی است، زبیر میگوید: وی همان کسی است که خبیب بن عدی را به شهادت رسانده است، در فتح مکه مسلمان شد، و زنی را که به نکاح گرفته بود، نامش غنیه و مشهور به ام یحیی بود، أسد الغابه (3/416).
[30]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) به اساس این گفتۀ آن زن که: (که من، عقبه و آن دختری را که با وی ازدواج کرده است، شیر دادهام)، آن دختری را که (عقبه) به نکاح گرفته بود، خواهر رضاعیاش میشد، و در نتیجه نکاح آنها باهم حرام بود.
2) در ثبوت (رضاه) یعنی: شیرخوارگی به شهادت زن بیت علماء اختلاف است، یک زن در صورتی که به شیر آوری معروف باشد، ثابت میشود، و امام شافعی/ میگوید: وقتی شیر خوارگی ثابت میشود که چهار زن به این کار شهادت بدهند، تا اینکه جای شهادت دو مرد را بگیرد، و امام ابوحنیفه/ به این نظر است که: ثبوت شیرخوارگی از راه شهادت مانند ثبوت اموال است که به کمتر از شهادت دو مرد، و یا یک مرد و دو زن ثابت نمیشود، و از حدیث نبوی اینطور جواب میدهند، که حکم پیامبر خدا ج در تحریم آن زن، حکم قطعی و به اساس قضاوت نبود، بلکه حکم توجیهی و از باب احتیاط بود، و سیاق حدیث دلالت بر این امر دارد.
3) دختر و پسری که از سینۀ زنی شیر میخورند، باهم خواهر و برادر میشوند، و فرقی نمیکنند، که این دو طفل در یک وقت باهم شیر خورده باشند، و یا به طور متفرق، مثلا: یکی را امثال شیر داده باشد، و دیگری ده سال پیش، و یا ده سال بعد از آن، و سائر متعلق به شیر خوارگی در باب شیرخوارگی إنشاءالله بعد از این خواهد آمد.
[31]- حفصهل دختر عمر بن خطابس بود، و شنیده بود که پیامبر خدا ج همسران خود را طلاق دادهاند، از این جهت گریه میکرد، ولی چون به این امر یقین کامل نداشت، در جواب عمرس که از وی پرسید: آیا پیامبر خدا ج شمایان را طلاق دادهاند؟ گفت که: نمیدانم.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عوالی مدینۀ منوره عبارت از قریههای بود که به طرف جنوب شرق شهر مدینه منوره قرار داشتند، و نزدیکترین این قریهها دو میل، و دورترین آنها هشت میل از داخل شهر مدینۀ منوره فاصله داشتند.
2) این گفتۀ آن شخص انصاری که در خانۀ عمرس را کوبید، و برایش گفت که: (امروز کار مهمی رخ داده است) در این حدیث به طور مختصر ذکر گردیده است، و اصل عبارت چنین است که: آن شخص گفت که (کار مهمی رخ داده است، پیامبر خدا ج همسران خود را طلاق دادهاند)، و البته این چیزی بود که این شخص انصاری فکر میکرد، و در واقع، پیامبر خدا ج همسران خود را طلاق نداده بودند، بلکه برای مدت معینی از آنها گوشهگیری نموده بودند.
2) تکبیر گفتن عمرس به سبب تعجب وی از این امر بود که آن شخص انصاری اعتزال پیامبر خدا ج را از همسرانشان را طلاق فکر کرده بود، و یا به جهت فرحتی بود که از طلاق ندادن پیامبر خدا ج همسران خود را برای وی حاصل شده بود.
3) برای شخص روا است که به خانۀ دخترش – ولو آنکه بدون اذن خواستن از شوهر وی باشد – داخل شود، و بالأخص آنکه اگر این داخل شدن به غرض حل مشاکل خانوادگی آنها باشد.
[33]- در اینجا باید به دو نکته اشاره نمود:
1) کسی که نماز را طولانی میکرد، معاذ بن جبلس بود، و کسی که در نزد پیامبر خدا ج از طولانی شدن نماز شکایت کرد، شخص مزدور کاری بود که تمام روز به کار مشغول بود، شب که به خانهاش برمیگشت، مانده و خسته و بود، و با آنهم به نماز حاضر میشد، ولی از اینکه معاذس نماز را طولانی میکرد، برایش سبب مشقت میشد، از این جهت نزد پیامبر خدا ج آمد و شکایت نمود.
2) ظاهر قول این شخص که گفت: از بسکه فلانی نماز را دراز میکند، نزدیک است که نماز را درنیابم، دلالت برعکس مطلوبش میکند، زیرا طولانی شدن نماز سبب دریافتن جماعت میگردد، نه سبب درنیافتن آن، و علماء از این اشکال جوابهای مختلفی ارائه دادهاند، و آنچه که از همه به واقع نزدیکتر میرسد این است که: این شخص نسبت به ضعف وخستگی که داشت، چون امام نماز را طولانی میکرد، اشتراک کردن به جماعت برایش مشکل تمام میشد، و به این سبب نزدیک بود که نماز خواندن به جماعت را ترک کند، پس در این صورت دراز کردن نماز سبب آن میشد که این شخص جماعت را درنیابد.
[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعد از شنیدن شکایت آن شخص، با وجود آنکه پیامبر خدا ج از این سخن برآشفته شدند، ولی معاذس را به طور مشخص مورد خطاب و ملامتی قرار ندادند، تا این کار سبب خجالت وی نشود، و این چیز اسلوب پیامبر خدا ج بود، که اگر از کسی اشتباهی رخ میداد، او را به طور مشخص مورد خطاب و سرزنش قرار نمیدادند، بلکه به توجیه و ارشاد خود جنبۀ شمولیت داده و همگان را مورد خطاب قرار میدادند، تا به این طریق از یک طرف این کار سبب خجالت آن شخص نشود، و از طرف دیگر توجیه و ارشادشان عمومیت پیدا کرده و همگان از آن استفاده نمایند.
2) طوری که به همگان معلوم است، نماز از اساسیترین ارکان دین است، ولی جهت مراعات حال مردم، و جهت آنکه مبادا به مشقت افتادن در ادای آن سبب تنفر ولو یک نفر از مردمان گردد، پیامبر خدا ج امر به سبک خواندن نماز نمودند، و ایکاش همه کسانی که خود را علمبردار دین میدانند، از این ارشادات نبوی پیروی نموده و با کارهای نابخردانه خود سبب متنفر شدن مردم از این دین انسان ساز و جهان شمول نگردند، و به عوض چوب و چماق، از درایت و حکمت کار میگرفتند، و با خود فکر میکردند که آیا نبی کریم ج در تمام دورۀ نبوت خود، در امر به معروف و نهی از منکر – ولو برای یک مرتبه – با کسی از راه خشونت و ارعاب پیش آمد کردهاند. ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21].
[35]- وی زید بن خالد جهنی است، بیرق قوم جهینه در روز فتح مکه در دست وی بود، در مدینۀ منوره سکونت گزید، و در همانجا در سال هفتاد و هشت هجری وفات یافت، امام بخاری/ از وی پنج حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (2/238).
[36]- سبب غضب پیامبر خدا ج آن بود که آن شخص شتر گمشده را به مال گمشده قیاس نمود، و فکر کرد همانطوری که میتوان مال گمشده را برداشت، شتر گمشده را نیز میتوان گرفت و با خود برد، ولی این قیاس غلط است، زیرا مال گمشده اگر برداشته نشود، تلف گردیده و از بین میرود، ولی شتر گمشده در دست آب و علف برایش میسر بوده و اگر کسی او را نگیرد، امروز و یا فردا صاحبش آمده و او را بدست میآورد.
و بعضی از علماء گفتهاند که اگر خوف این وجود داشت که شتر بدست اشخاصی خائنی بیفتد، و او را برای خود برده و به صاحبش ندهند، روا است که شتر را مانند هر مال گمشدۀ دیگری برده و از آن محافظت به عمل آورد، چنانچه که عثمانس در زمان خلافت خود امر کرد که شتر گمشده را بگیرند، و بعد از معرفت حاصل کردن به آن، آن را بفرشند، و سپس اگر صاحبش آمد، قیمتش را برایش بدهند.
[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از این جهت برای آن شخص گفتند که: «از نخبند و ظرف و کیسۀ آن برای خود معرفت کامل حاصل کن»، تا مال یافت شده با مال کسی که آن را یافته است، خلط نشود، و یا اینکه اگر این مال از حالت اصلیاش تغییر میخورد، و صاحبش بعد از این میآید، و نشانی آن را میگوید، بیادش باشد که مالش چه مواصفاتی داشته است، تا به این طریق بتواند مال را به صاحبش پس بدهد.
2) کسی که مالی را مییابد، باید آن را یک سال سراغ بدهد، و این سراغ دادن باید در احتمال رفت و آمد صاحب آن مال، در آنجا بیشتر باشد، و باید در هفتۀ اول همه روز صبح و شام از آن مال سراغ بدهد، و در هفتۀ دوم روزانه یکبار، و در هفتۀ سوم تا هفتۀ هفتم هر هفته یکبار، و بعد از آن در هرماهی یکبار، تا آنکه یک سال کامل شود.
3) اگر بعد از یک سال صاحبش پیدا نشد، شخص یابنده میتواند از مال یافت شده استفاده نماید، و اگر بعد از استفاده کردن از آن مال، صاحبش پیدا شد، یابنده باید بدل و یا قیمت آن را برای صاحبش پس بدهد، و علماء گفتهاند که از باب احتیاط بهتر است که اگر یابنده فقیر نباشد، مال یافت شده را برای فقراء بدهد و خودش از آن استفاده نکند، و در این صورت هم اگر صاحب مال پیدا شد، یابنده باید بدل و یا قیمت آن را برای صاحبش بپردازد.
4) پیامبر خدا ج از این جهت بین شتر و گوسفند گم شده فرق گذاشتند که: گوسفند – برخلاف شتر – در مقابل حیوانات درنده ضعیف بوده و از خود دفاع کرده نمیتواند، بنابراین اگر گم شود، و کسی که او را مییابد، با خود نبرد، گرگ و یا درندۀ دیگری او را خواهد خورد، ولی اگر شخص یابنده او را ببرد، در صورتی که صاحبش پیدا شود، مالش را برایش مسترد میدارد، و اگر پیدا نشود، به تفصیلی که قبلا گذشت، به شخص یابنده و یا فقراء تعلق میگیرد.
[38]- ازاحکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب بد بردن پیامبر خدا ج از سؤال کردن مردم آن بود، که مبادا جواب دادن به این سؤالها، سبب آن شود که چیزهای مباح، بر مسلمان واجب گردیده و یا بر آنها حرام گردد، و از این سبب به مشقت بیفتند، و این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ﴾ اشاره به این امر دارد.
2) شخصی اولی که در مورد پدرش از پیامبر خدا ج سؤال کرد، عبدالله بن حذافه بود، و سبب سؤالش آن بود که مردم او را به غیر پدرش نسبت میدادند، و شخص دوم: سعید بن سالم بود، و سبب سؤال او نیز آن بود که بنا به عادت جاهلیت بعضی از مردم در مورد نسبش بر او طعنه میزدند.
3) عمرس از این جهت گفت که: (یا رسول الله! ما [از اینکه سبب آزردگی شما شدیم] به نزد خداوند عزوجل توبه مینماییم) که مبادا غضب پیامبر خدا ج سبب نزول عذاب خداوندی گردد.
4) از امور دین فقط باید از چیزهای سؤال نمود که مورد ضرورت باشد.
5) از هرکار و تصرفی که سبب مشقت و مشکلات برای مردم میگردد، باید خودداری نمود، ولو آنکه سؤال کردن از امور دین باشد.
[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج سخنی را سه بار تکرار میکردند که اهمیتی خاصی میداشت، نه آنکه هر سخنی را در هر وقت سه بار تکرار میکردند.
2) مراد از سه بار سلام گفتن، این بود که چون به خانۀ کسی میرفتند، غرض اجازه خواستن سلام میکردند، و وقتی که برایشان اجازه داده میشد و به خانه داخل میشدند، غرض تحیت گفتن بار دوم سلام میکردند، و هنگامی که میخواستند از نزد آنها خارج شوند، جهت وداع کردن با آنها باز سلام میکردند، و باید گفت که سه بار سلام دادن نبی کریم ج عادت دائمیشان نبود، بلکه گاه گاهی حسب مقتضای حال چنین میکردند.
[40]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) دو ثوابی که برای شخص اول است، یکی به سبب ایمان آوردن به پیامبر خود، و دیگری به سبب ایمان آوردن به محمد ج است، و دو ثوابی که برای شخص دوم است، یکی به سبب اداء کردن حق خدا، و دیگری به سبب اداء کردن حق بنده است، و دو ثوابی که برای شخص سوم است، یکی به سبب تعلیم و تربیت کنیز، و دیگری به سبب آزاد کردن و ازدواج کردن با وی است.
2) در جزء اخیر حدیث نبوی شریف (فله أجران) به صیغۀ مفرد آمده است، زیرا مرجع ضمیر همین نوع اخیر است، تا اینطور فکر نشود که برای این شخص نسبت به اینکه چهار کار نیک که عبارت از: تعلیم، و تادیب، و آزاد ساختن کنیز، و ازدواج با وی باشد، چهار مزد خواهد بود، و البته به ثبوت دو مزد برای همۀ این اصناف سه گانه در اول حدیث تنصیص شده است، و یا شاید سبب ذکر ضمیر مفرد در اخیر حدیث این باشد که مراد از آن ثبوت مزد برای هریک از این اصناف سه گانه است، و گرچه این امر در اول حدیث آمده است، ولی برای تاکید در اخیر حدیث ذکر گردیده است، والله تعالی أعلم.
3) همانطوری که اگر کسی کنیزش را تادیب نموده و احکام شرع را برایش میآموزد، برایش دو مزد است، کسی که همسر آزادش را تربیه نموده و احکام دین را برایش میآموزد، نیز برایش دو مزد است، و اینکه در حدیث نبوی شریف تنها کنیز ذکر گردیده است، سببش آن است که مردم کنیز را تنها درکار و خدمت میگماشتند، و موضوع تعلیم و تربیهاش را اصلا در نظر نداشتند، و برای آنکه به تعلیم و تربیه کنیز نیز توجه نمایند، از این جهت موضوع کنیز مطرح شده است.
[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) همانطوری که تعلیم و تربیه، و وعظ و نصیحت برای مردها مهم است، برای زنها نیز مهم است، و در این امور نباید در مورد زنها تغافل صورت بگیرد.
2) مرد در صورت امن از فتنه میتواند در مجلس زنها حاضر گردد، آنها را تعلیم داده و برای آنها موعظه نماید.
3) زن میتواند بدون اجازۀ شوهرش، در اموالی که متعلق به خودش میباشد، تصرف نماید، چه این اموال را خودش از مال خود برایش خریده باشد، و چه شوهرش برایش هدیه و بخشش داده باشد، و این تصرف در اموال خاص به بخشش دادن، و یا صدقه کردن اموال نیست، بلکه در تمام اموری که مرد میتواند، در اموالش تصرف نماید، زن نیز میتواند در آن امور تصرف نماید، مگر آنکه دلیل خاصی وجود باشد، که مرد و یا زن را از تصرف کردن معینی در اموالش استثناء نموده باشد.
[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در این حدیث لفظ نبوی این است که از (صمیم قلب) لا إله إلا الله بگوید، و در روایت دیگری عوض (از صمیم قلب) (از صمیم جان) آمده است، و البته مراد از هردو عبارت نهایت اخلاص است، یعنی: از روی نهایت اخلاص (لا إله إلا الله) بگوید.
2) همانطوری که گفتن (لا إله إلا الله) از صمیم قلب شرط لایقتر بودن به شفاعت نبی کریم ج است، گفتن (محمد رسول الله) نیز برای این لایقتر بودن به این شفاعت نیز شرط است، زیرا تصدیق به رسالت نبی کریم ج از لوازم (لا إله إلا الله) است.
3) شاید کسی بگوید که در حدیث شریف آمده است که لایقترین مردم کسی است که از صمیم قلب (لا إله إلا الله) بگوید، پس کسانی که (لا إله إلا الله) نمیگویند، اگر لایقترین اشخاص به شفاعت نبیکریم نباشند، لا أقل لایق به شفاعتشان خواهند بود، در جواب باید که سیاق حدیث دلالت بر این دارد، که سؤال نسبت به کسانی است که به ایشان ایمان آوردهاند، و مستحق شفاعتشان شدهاند، ولی از این مستحقین شفاعت بعضیشان، به این شفاعت لایق، و بعضی دیگر لایقتر اند.
4) مراد از گفتن (لا إله إلا الله) از صمیم قلب آن است، که از روی یقین کامل (لا إله إلا الله و محمد رسول الله) بگوید، و به این گفتۀ خود در همه جوانب حیاتش، که عبادات، و معاملات، و امور اجتماعی، و اخلاقی باشد، جامۀ عمل بپوشد.
5) از ظاهر حدیث نبوی شریف چنین فهمیده میشود که اشخاص بسیاری از شفاعت نبی کریم ج در روز قیامت بهرهمند میشوند، گرچه لایقترین آنها به این شفاعت کسی است که از صمیم قلب (لا إله إلا الله) گفته باشد.
6) از احادیث و آثاری که در مورد شفاعت نبی کریم ج در روز قیامت آمده است اینطور دانسته میشود که شفاعت ایشان بر پنج نوع است:
نوع اول: شفاعت کردن جهت نجات یافتن مردم از مصائب و اهوال روز قیامت.
نوع دوم: شفاعت کردن جهت رفتن گروهی به بهشت بدون حساب و کتاب.
نوع سوم: شفاعت کردن جهت نرفتن به دوزخ برای گروهی که مستحق رفتن به دوزخ میباشند.
نوع چهارم: شفاعت کردن جهت نجات یافتن از دوزخ برای گروهی که در دوزخ میباشند.
نوع پنجم: شفاعت کردن برای اهل جنت که خداوند متعال برایشان مقام و منزلت بالاتر و بهتری بدهد.
الهی! گرچه متاعی نداریم که ما را لایق شفاعت نبی تو محمد ج بگرداند، ولی از دریای رحمت تو چشم آن داریم تا به لطف عمیم خود ما را مشمول شفاعت نبی خود محمد ج قرار بدهی، تا در هر مرتبۀ که از این مراتب پنجگانه قرار داریم، به اثر شفاعت نبی تو و حبیب تو محمد ج به مرتبۀ بهتر و بالاتری از آن قرار بگیرم، آمین.
[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) باید از اختیار و انتخاب اشخاص جاهل و نادان به ریاست و اموری که به سرنوشت مردم سر و کار دارد، خودداری نمود.
2) کسی که عالم مستجمع شروط فتوی نیست، نباید به کار فتوی دادن پرداخته و حکم حلال و حرام برای مردم صادر نماید، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ ١١٦﴾ یعنی: (به اساس دروغی که زبانتان توصیف میکند، نگویید که این حلال است و این حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید، آنها که به خدا دروغ میبندند، رستگار نمیشوند)، و اگر چنین اشخاص نالایقی اقدام به فتوی دادن میکنند، باید از فتوی دادن آنها ممانعت به عمل آید.
[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آیا موضوع شفاعت اطفالی که به طفلی وفات مییابند، و از مادران خود شفاعت میکنند، پدر را نیز شامل میشود یا خیر؟ ظاهر حدیث تنها تنصیص بر مادر دارد، ولی به اساس این قاعدۀ کلی که: احکام متعلق به مردها، زنها را، و احکام متعلق به زنها مردها را شامل میشود، مگر آنکه دلیل خاصی آمده، و یکی از آنها را از این قاعده استثناء نموده باشد، پدر نیز در این حکم داخل میشود، زیرا دلیل خاصی نیامده است که این حکم خاص برای مادران است، چنانچه دلیلی نیامده است که پدران را از این حکم استثناء نموده باشد، بنابراین اگر از پدری سه و یا دو فرزند نا بالغش از وی مرده باشد، مانع رفتن وی به دوزخ میشوند.
2) در این حدیث از دو نوع مردمانی که پیش از خودشان فرزندان خورد سالشان میمیرند، بحث شده است، یکی کسی که از وی سه فرزندش پیش از خودش میمیرد، و دیگری کسی که دو فرزندش پیش از خودش میمیرد، ولی در حدیث دیگری از دو نوع دیگر از مردمان نیز بحث شده است، یکی آنکه پیش از وی تنها یک فرزند خورد سالش میمیرد، و دیگری کسی که پیش از وی هیچ فرزند خوردسالش نمیمیرد.
از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که دو فرزند خورد سالش پیش از وی مرده باشد، [خداوند] به سبب آنها او را به بهشت میبرد»، عائشهل گفت: اگر کسی یک فرزند خورد سالش پیش از وی مرده باشد، چطور؟ فرمودند: «ای زن موفق! همان یک فرزندش هم سبب رفتنش به بهشت میشود»، عائشهل گفت: اگر کسی از امتت باشد که طفل خورد سالش پیش از وی نمرده باشد، چطور؟ فرمودند: «من خودم برای امت خود چنین طفل خوردسالی میشوم، آنها به مصیبتی مانند مصیبت وفات من گرفتار نشدهاند»، سنن الترمذی، حدیث شماره (1062).
[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این سؤال عائشهل که: (آیا خداوند نگفته است که: به زودی محاسبۀ آسانی خواهد شد)؟ اشاره به این قول خداوند متعال است که دربارۀ بعضی از مؤمنین میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ٧ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا ٨ وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا ٩﴾ یعنی: کسی که در روز قیامت نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود، به آسانی محاسبه میشود، و بعد از حساب شادمان به نزد خانوادۀ خود برمیگردد.
2) استفسار عائشهل از اینجا نشأت میکرد که بین این آیۀ کریمه و بین فرمایش پیامبر خداج که فرموده بودند: هرکس که محاسبه شود عذاب میشود، یک نوع تعارض میدید، زیرا فرمودۀ نبی کریم ج دلالت بر این دارد که هرکسی که محاسبه شود، عذاب میشود، و ظاهر آیۀ کریمه دلالت بر این دارد که بعضی از اشخاص با وجود محاسبه شدن عذاب نمیشوند.
و اینجا بود که پیامبر خدا ج معنی حقیقی آیۀ کریمه را برای عائشهل بیان داشته و فرمودند که: مراد از محاسبۀ که در این آیۀ کریمه آمده است، مجرد پیش شدن به حساب است، که گناهان شخص برایش نشان داده میشود، ولی مورد محاسبه و عذاب قرار نمیگیرد، و اگر به طور دقیق مورد حساب قرار بگیرد، عذاب میشود، و به این صورت بین آیۀ کریمه و بین حدیث نبوی تعارضی نیست.
[46]- وی خویلد بن عمرو خزاعی است، از اشخاص عاقل و دانشمند بود، در سال شصت و هشت هجری وفات یافت، امام بخاری/ از وی تنها سه حدیث روایت کرده است، (أسد الغابه: 5/225-226).
[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ساعتی که در این قول پیامبر خدا ج آمده است که: «و همان رخصت هم برایم مدت یک ساعت از روز بود»، یک ساعت نجومی که عبارت از شصت دقیقه باشد، نیست، بلکه مراد از آن قسمتی از روز است، که عبارت از طلوع آفتاب تا به وقت عصر بود.
2) اگر کسی در خارج حرم مکی مرتکب جنایتی گردید، و به مکۀ مکرمه پناه آورد، در نزد امام ابوحنیفه/ و بعضی از دیگر از علماء، مجازات نمیگردد، ولی اگر در خود مکۀ مکرمه مرتکب جنایتی شد، در نزد اکثر علماء، باید مجازات شود، وعدۀ دیگری میگویند که چنین شخصی باید تحت فشار قرار گیرد، تا از مکۀ مکرمه خارج گردد، و بعد از آن مورد مجازات قرار گیرد.
3) قطع درختان و گیاهان خود روئیدۀ حرم مکۀ مکرمه حرام است، و اگر کسی آنها را شکست، و یا قطع کرد، و یا از ریشه درآورد، در نزد امام ابوحنیفه/ باید قیمت آن را صدقه بدهد، و امام شافعی/ میگوید که: در قطع کردن درخت کلان، گاوی، و در قطع کردن درخت کوچک، گوسفندی لازم میگردد.
3) تعلیم و تعلم و نشر احکام شرعی واجب کفائی است، یعنی: اگر عدۀ به این کار اقدام نمایند، از ذمۀ دیگران ساقط میگردد، و اگر هیچ کسی به این کار اقدام ننماید، همگان گنهکار میشوند.
[48]- وی اسدالله الغالب، علی بن أبی طالب، پسر عم پیامبر خدا ج، و همسر فاطمه الزهراء، و پدر سبطین، حسن و حسین است، یکی از عشرۀ مبشره به جنت، و یکی از خلفاء راشدین، و علماء ربانیین است، به سن ده سالگی اسلام آورد، و دومین کسی بعد از خدیجهل است که مسلمان شده است، پیامبر خدا ج بین خود و او دوبار عقد اخوت [برادری] بستند، در شجاعت و کرم معروف همگان بود، از دنیا روگردان و کاملا به یاد آخرت بود، دنیا را مخاطب قرار داده و میگفت: (دیگری را فریب بده من فریبت را نمیخورم)، فضائلش بسیار و مناقبش بیشمار است، مدت خلافتش تقریبا پنج سال بود، و شب یک شنبه، نوزدهم ماه رمضان سال چهل هجری به سن شصت و سه سالگی از دست عبدالرحمن بن ملجم به شمشیر زهرآلودی به شهادت رسید، امام بخاری/ از وی بیست و نه حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (4/16-40).
[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از دروغ نگفتن بر پیامبر خدا ج این است که از زبانشان نباید به دروغ چیزی روایت کرد که مثلا: پیامبر خدا ج چنین و یا چنان گفتهاند، در حالی که ایشان چنین چیزی نگفته باشند، خواه این دروغ به نفع باشد و خواه به ضرر، خواه در مسائل دنیوی باشد و خواه در مسائل اخروی.
2) همانطوری که نسبت دادن قول دروغ بر پیامبر خدا ج روا نیست، نسبت دادن فعل دروغ نیز بر ایشان روا نیست، که مثلا بگوید: پیامبر خدا ج چنین و چنان کردند، در حالی که ایشان چنین و چنان کاری نکرده باشند.
3) نظر به ظاهر این حدیث، دروغ گفتن از زبان پیامبر خدا ج از گناهان کبیره شمرده میشود، که اگر خدا بخواهد مرتکب این عمل را عفو میکند، و اگر بخواهد مجازات میکند، گرچه بعضی از علماء دروغ گفتن از زبان پیامبر خدا ج را کفر دانستهاند، ولی شاید راجح همان قول اول باشد، والله تعالی أعلم.
4) گرچه دروغ بستن هرکسی ناروا و از گناهان کبیره است، ولی گناه دروغ بستن بر پیامبر خدا ج بیشتر و عذابش افزونتر است، زیرا اگر کسی چیزی را – چه قولی باشد و چه فعلی و چه تقریری – به پیامبر خدا ج نسبت میدهد، این چیز حکمی از احکام شرعی میشود که تا قیامت مردم به اساس اینکه این حکم از طرف شریعت است به آن عمل میکنند، و چه بسا که این حکم چیزی را که حلال است بر مردم حرام بگرداند، و یا چیزی را که حرام است، برای آنها حلال معرفی کند، و مردم هم به اساس اینکه از طرف شریعت است به آن عمل کنند، در حالی که اساس این حکم از طرف این شخص کذاب و مفتری است.
[50]- وی سلمه بن اکوع بن عبدالله اسلمی است، شخص شجاع و تیرانداز ماهری بود، در مدینه سکونت گزید و بعد از آن به ربذه نقل مکان نمود، و در همانجا در سال هفتاد و چهار هجری به سن هشتاد سالگی درگذشت، امام بخاری/ از وی بیست حدیث روایت کرده است، (أسد الغابه: 2/333).
[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث هم مؤید حدیث قبلی است، و این حدیث از چندین صحابه روایت شده است، و از جملۀ معدود احادیث متواتر قولی است، ولی احادیث متواتر فعلی بسیار است.
2) حدیث متواتر آن است که آن را عدۀ زیادی از روات که اتفاقشان بر دروغ گفتن از نگاه عقلی محال باشد، روایت کرده باشند، و تواتر بر دو نوع است، تواتر لفظی و تواتر معنوی.
تواتر لفظی آن است که یک حدیث به یک لفظ و یک معنی به طریق تواتر روایت شده باشد، مانند همین حدیث: «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنِ النَّارِ»،
و تواتر معنوی آن است که لفظ آن حدیث در روایات مختلف باهم تفاوت داشته باشد، ولی از نگاه معنی اختلافی در بین آن روایات نباشد، مثل (بالا کردن دست هنگام دعا کردن) که این موضوع به طور متواتر در لفظ واحدی نیامده است، ولی در مناسبتهای متعددی آمده است که پیامبر خدا ج هنگام دعا کردن دستهای خود را بالا میکردند.
[52]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث نبوی شریف متضمن سه موضوع است:
أ- نامگذاری به نام پیامبر خدا ج و کنیه نکردن به کنیه ایشان.
ب- حکم کسی که پیامبر خدا ج را به خواب میبیند.
ج- اینکه اگر کسی از زبان ایشان دروغ میگوید، جای خود را در آتش دوزخ آماده نماید، حکم موضوع اخیر در دو حدیث قبلی گذشت، و حکم دو موضوع دیگر قرار آتی است:
2) نامگذاری به نام مبارک پیامبر خدا ج که (محمد) باشد، روا است، بلکه از بهترین نامها است، و از این جهت است که اکثر مسلمانان و از جمله مسلمانان وطن ما، نام فرزند خود را اگر به مفرد بگذارند، نام (محمد) را با وی ضمیمه میسازند، مثلا: اگر نامش را علی بگذارند میگوید: محمد علی، و اگر اکرم بگذارند، میگویند محمد اکرم، و همچنین است محمد حسن، و محمد آصف، و محمد رحیم، و محمد یوسف، و محمد جمیل، و محمد امین، وووو.
3) کنیت نمودن به کنیۀ پیامبر خدا ج که (أبو القاسم) باشد، روا نیست، و گویند: سبب این نهی آن بود که یهود پیامبر خدا ج را به کنیتشان صدا میکردند، چون ایشان ملتفت میشدند، روی ایذاء و تمسخر میگفتند: قصد ما أبو القاسم لفظ است نه خصوص سبب، نباید به کنیتشان خود را مکنی نمود.
4) در زبان فارسی کسی که نام فرزندش قاسم باشد، او را (پدر قاسم) میگویند، که معنایش به عربی همان (أبو القاسم) میشود، ولی آیا کنیت به (پدر قاسم) روا است؟ جواب این مسأله را در جای ندیدم، ولی میتوان گفت که اگر این شخص فرزند دیگری مثلا به نام (اکرم) داشته باشد، ولو آنکه فرزند کوچکتر آن باشد، بهتر است او را به نام (اکرم) یاد کنند نه به نام (پدر قاسم)، ولی اگر فرزند دیگری نداشته باشد، و قصد سوئی در میان نباشد، او را به نام (پدر قاسم) یاد کردن باکی نخواهد داشت.
5) دیدن پیامبر خدا ج به خواب حق است، و اگر کسی این سعادت نصیبش میشود که ایشان را به خواب ببیند، در حقیقت خود نبی کریم ج را دیده است، زیرا شیطان نمیتواند که خود را به صورت نبی کریم ج درآورد.
6) اگر کسی ادعا میکند که پیامبر خدا ج را به خواب دیده است، و ایشان در خواب او را به چیزی که مخالفت شریعت است، امر و یا نهی نمودهاند، یقینا این شخص دروغ میگوید، و سخنش را نباید باور کرد.
[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1- مراد از فیل در این قول پیامبر خدا ج که: ﴿خداوند فیل را از داخل شدن به مکه مانع شد﴾، اصحاب فیل است که ابرهه و لشکریانش باشند، و اینها هنگامی به قصد تخریب خانۀ معظمه به طرف مکۀ مکرمه آمده بودند، خداوند متعال مانع داخل شدن آنها گردید، و پرندۀ را که به نام (ابابیل) یاد میشود، بر آنها مسلط ساخت، و در روایت دیگری عوض لفظ (فیل) لفظ (قتل) آمده است، و در این صورت معنی چنین میشود که: خداوند قتل و کشتار را در مکه منع نمود، و البته مراد از هردو لفظ این است که خداوند متعال مکۀ مکرمه را دارای حرمت قرار داده است، بنابراین از نگاه ادای معنی مقصود، فرق چندانی بین این دو لفظ نیست.
2) در این حدیث نبوی شریف نیز پیامبر خدا ج از وقت معینی به (ساعت) تعبیر کرده و فرمودند که: «و مکه برای من یک ساعتی از روز حلال گردید»، مراد از این ساعت نیز – طوری که قبلا یادآور شدیم – ساعت نجومی که عبارت از شصت دقیقه باشد، نیست، بلکه مراد از آن قسمتی از روز که از طلوع آفتاب تا وقت عصر است، میباشد.
3) شخصی که از پیامبر خدا ج خواست تا آنچه را که در مورد مکه معظمه گفتهاند برایش بنویسند، به نام (ابوشاه) معروف بود، و از این حدیث دانسته میشود که نوشتن حدیث به قصد احتجاج جستن به آن، و یا به قصد حفظ کردن آن، عمل نیک و مشروعی است، و حتی دور نیست که واجب هم باشد، و اینکه پیامبر خدا ج از نوشتن حدیث در اول امر نهی میکردند، سببش آن بود که احادیث پیامبر خدا ج به آیات قرآن مجید اشتباه نشود.
4) شخصی که گفت: یا رسول الله! (اذخر) را [که نوع گیاهی است] از گیاهان مکه استثناء فرمائید، عباس بن عبدالمطلبس بود، و (إذخر) گیاه خوشبوئی است که در صحراهای حجاز میروید، و اهل مکه از این گیاه در سقف خانه، و در گل کاری عوض کاه، و در قبر جهت بستن شکافهای خشتهای لحد، استفاده میکردند.
[54]- مراد از (کتاب) ادوات کتابت از قلم و دوات و کاغذ است.
اینکه پیامبر خدا ج میخواستند چه چیزی را بنویسند، به طور یقین معلوم نیست، طائفۀ میگویند که قصد پیامبر خدا ج از نوشتن این کتاب، نوشتن خلافت برای علیس بود، ولی اهل سنت و جماعت میگویند: اگر نبی کریم ج چنین قصدی میداشتند، در صورتی که نوشتن برایشان میسر نشد، میتوانستند به زبان خود این موضوع را برای مردم بگویند، وعدۀ دیگری میگویند که قصد پیامبر خدا ج از نوشتن این کتاب، نوشتن خلافت برای ابوبکر صدیقس بود، و دلیلشان حدیث بخاری و مسلم است که: پیامبر خدا ج برای عائشهل گفتند که: «پدر و برادر خود را نزدم بخواه تا نامۀ بنویسم، زیرا میترسم که صاحب آرزوی آرزوی [خلافت] نماید، و یا گویندۀ [در مورد خلافت] چیزی بگوید، در حالی که خداوند و مؤمنین جز ابوبکر شخص دیگری را قبول ندارند»، و سخن در این حدیث فراوان است، به همین قدر اکتفاء نموده، و کسی که تفصیل آن را میخواهد میتواند به این کتابها مراجعه نماید:
عمدة القاری، شرح صحیح البخاری، تألیف امام بدرالدین عینی (2/239-242) فتح الباری بشرح صحیح البخاری، تألیف امام ابن حجر (1/251-253) – فتح المبدی، بشرح مختصر الزبیدی، تألیف امام شرقاوی (1/190)- تیسیر القاری تألیف مولانا نورالحق دهلوی (1/16-62).
[55]- وی أم المؤمنین هند بنت أبی أمیه بن مغیره قرشی است، پیش از ازدواج با نبی کریم ج همسر ابو سلمه عبدالأسد مخزومی بود، به حبشه و مدینه هجرت نمود، علم و دانش بسیاری را از پیامبر خدا ج آموخت، و در سال پنجاه و نه هجری وفات نمود، و امام بخاری/ از وی چهار حدیث روایت کرده است، (أسد الغابه: 5/588-589).
[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امام عینیس میگوید که: (مراد از این قول پیامبر خدا ج که: «سبحان الله! امشب چه فتنههای نازل شد، و چه خزانههای فتح گردید» این است که ایشان در این شب به خواب دیدند که فتنههای واقع میشود، و خزینههای برای امتشان فتح میگردد، و در وقت بیدار شدن حقیقت این چیزها را یا به واسطۀ تعبیر خواب، و یا به واسطۀ وحیی که پیش از خواب و یا بعد از خواب بر ایشان شد، درک نمودند، و همانطوری که مشهور است، هم فتنهها واقع شد، و هم خزینهها فارس و روم ذریعۀ صحابهش فتح گردید، و از معجزات و علائم نبوت است که از چیزهای پیش از واقع شدن آنها خبر داده بودند).
2) اینکه پیامبر خدا ج امر نمودند تا امهات مؤمنین از خواب برخاسته و به عبادت مشغول شوند، به جهت این بود که از عذاب خداوندی در امان مانده، و مشغول رحمت الهی گردند، و اینکه تنها مهات مؤمنین را امر به بیدار شدن کردند نه دیگران را، چون در این وقت شب تنها همین امهات مؤمنین در آنجا حاضر بودند، و دیگر اینکه نباید آنها بر اینکه همسران پیامبر خدا ج میباشند، اعتماد نموده و از عبادت خدا غافل بمانند، و از اینکه ام سلمهل از این موضوع خبر داد، اینطور دانسته میشود که پیامبر خدا ج این واقعه را در شب نوبت او به خواب دیده بودند.
3) امام عینی/ میگوید: (مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «بسا زنهای که در دنیا پوشیده هستند، ولی در آخرت برهنه خواهند بود» این است که: زنهایی که لباسهای نازک میپوشند به طوری که جسمشان از زیر آن لباسها دیده میشود، در آخرت فضیحت گردیده و از لباس برهنه میشوند، چنانچه که این چنین زنهای در آخرت نیز از حسنات برهنه هستند، [یعنی: برایشان حسناتی نیست]...، و این فتنه و بلا در این عصر و زمان عمومیت یافته است، و خصوصا در بین زنهای مصر، زیرا اینها یا خودشان از پول خود لباسهای بسیار قیمتی را میخرند، و لباسهای خود را طوری میسازند که آستین آنها بسیار کلان و فراخ است، تا جای که میشود از هر آستین یک پیراهن مناسبی درست کرد، و دنبال پیراهن خود را آنچنان دراز میکنند که بیش از دو ذرع به دنبال آنها کشیده میشود، و با همین لباسهای فراخ وقتی که راه میروند بیشتر بدن آنها از آستینهایشان دیده میشود، و بدون شک اینها در حکم این حدیث نبوی داخل میشوند، و این حدیث هم از معجزات پیامبر خدا ج است، زیرا از این چیزها پیش از وقوع آنها خبر داده بودند)، عمدة القاری (2/246).
[57]- از احکام و مسائل به این حدیث آنکه:
1) در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا ج از این خبر میدهد که عمر مردم عصر و زمانشان نسبت به عمر مردم گذشته کمتر شده است، و اینطور نیست که کسی مانند مردم گذشته صدها سال عمر کند.
2) این فرمودۀ پیامبر خدا ج که کسی از کسانی که اکنون در روی زمین میباشند، بعد از صد سال زنده نمیماند، نسبت به مردم همان زمان میباشد، و شاید بعد از آن عصر کسانی پیدا شوند که عمرشان از صد سال بیشتر شود.
3) بعضی از کسانی که میگویند: خضر÷ زنده نیست به همین حدیث تمسک میجویند، ولی کسانی که میگویند: خضر÷ هنوز هم زنده است، حدیث را تاویل میکنند، از آن جمله میگویند که: شاید خضر÷ در آن شب در دریا بوده باشد، و یا اینکه مراد از آن مردمان دیگری غیر از خضر÷ هستند.
[58]- وی میمونه بنت حارث هلالی همسر پیامبر خدا ج است، پیامبر خدا ج با وی در منتطقه (سرف) ازدواج نمودند، و میمونهل در همین مکان در پنجاه و یک هجری وفات نمود، و در همانجا دفن گردید، امام بخاری/ از وی هفت حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (5/550-551).
[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر فضیلت و هوشیاری و فهم ابن عباسب دارد، زیرا برای آنکه از احوال پیامبر خدا ج در عبادات شبشان اطلاع حاصل کند، تمام شب را بیدار ماند، و بعضیها میگویند که: پدرش عباسس او را به این چیز ماموریت داده بود.
2) خواندن نماز نفل به جماعت جواز دارد.
3) انجام دادن کار اندکی در نماز، - خصوصا در نماز نفل – سبب فساد نماز نمیگردد.
4) نماز خواندن به پشت سر کسی که نیت امامت را برای آن شخص ندارد جواز دارد.
5) خواب شدن طفل در نزد محارمش، ولو آنکه شوهر آن زن نزدش باشد، روا است.
6) مجموع نماز شب پیامبر خدا ج – طوری که در این حدیث آمده است – یازده رکعت بود، شش رکعت نفل، سه رکعت وتر، و دو رکعت سنت صبح.
7) اینکه خواب ناقض وضوء نبود، از خصایص آن حضرت ج میباشد، و بر دیگران لازم است که بعد از خواب اگر ارادۀ نماز خواندن را داشته باشند، وضوء بسازند، زیرا طوری که در حدیث دیگری آمده است چشم پیامبر خدا ج میخوابید و قلبشان بیدار بود، ولی دیگران متصف به این صفت نیستند، و وقتی که خواب شدند، به همۀ وجود خود میخوابند، و اختیار و ارادۀ برای آنها باقی نمیماند.
[60]- و آن این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩﴾ [البقره: 159]، پس بنا به حکم این آیۀ کریمه، کسی که چیزی را از احکام و مسائل دین میداند، باید برای دیگران بیان نموده، و کتمان نکند.
[61]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طلب علم، وحفظ و مواظبت بر آن از صفات حمیده است.
2) این حدیث دلالت بر فضیلت ابوهریرهس دارد، زیرا وی طلب علم، و حفظ احادیث نبوی را بر بدست آوردن دنیا، و راحت نفسانی ترجیح داده بود،
3) در وقت ضرورت و دفاع از شخصیت خود، جواز دارد که انسان از خود مدح کند، و فضیلت خود را بیان نماید، و البته به شرط آنکه از این صفات به خود غره نشود.
4) نه تنها خود ابوهریرهس یادآور این سخن میشود که همیشه به صحبت پیامبر خدا ج بوده، و احادیث بسیاری را از ایشان حفظ نموده است، بلکه کسان دیگری از صحابه نیز به این امر اعتراف داشتند، امام احمد و امام ترمذی از ابن عمرب روایت میکند که برای ابوهریرهس گفت: (تو از ما بیشتر به صحبت پیامبر خدا ج بودی، و احادیث بیشتری را حفظ نمودی).
[62]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث نبوی شریف بیانگر معجزۀ با هر دیگری از معجزات پیامبر خدا ج میباشد، زیرا به طریقی که عقل را مجالی برای آن نیست، در یک لحظه آفت فراموشی را که از لوازم طبیعت بشری است، از ابوهریرهس دور ساختند، تا حدی که هزاران حدیث را از نبی کریم ج شنید و حفظ کرد، و فراموشش نشد، و با آنکه وی از متاخرین در اسلام است، از هر صحابۀ دیگری احادیث بیشتری را حفظ نموده و روایت کرده است.
2) شنیدن احادیث نبوی و حفظ آن، و همچنین هر حکمی از احکام شریعت اسلامی فضیلت و ثواب زیادی داشته و سبب رفتن انسان به بهشت میگردد، در حلیة الأولیاء از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکسی نیست که یک یا دو کلمه را از آنچه که خداوند فرض کرده است بشنود، و آن را یاد بگیرد، و به دیگران تعلیم بدهد، مگر آنکه به بهشت میرود».
[63]- از احکام و مسائل متلعق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ظرف اول همین احادیثی است که ابوهریرهس در ابواب مختلف دین روایت کرده است، و مراد از ظرف دوم که از روایت آنها خودداری کرده است، احادیثی است که بیانگر امرای ظالم و ستمگر، و ذم آنها است، که پیامبر خدا ج از احوال آنها خبر داده و آنها را بد گفته بودند، و ابوهریرهس گاهی به طریق کنایه از این چیزها یاد میکرد، از آن جمله این گفتهاش که: (از آمدن سال شصت و از امیر شدن اطفال به خدا پناه میجویم)، و این اشارۀ آشکاری به امارت یزید بن معاویه است، که در سال شصت به خلافت رسید، و خداوند دعای ابوهریره را اجابت نمود، زیرا وی یک سال پیش از به خلافت رسیدن یزید وفات یافت، و مراد از امیر شدن اطفال تنها این نیست که به امارت رسیدن طفل نا بالغ سبب مشاکل و بدبختی میشود، بلکه هر امیری که درایت و لیاقت خلافت را نداشته باشد، و در تفکیر و فهم خود در امور دولتداری مانند اطفال باشد، اگر زمام امارت را بدست میگیرد، نتیجۀ کارش نتیجۀ کار همان طفل نا بالغ بوده، و حکمش همان حکم طفل نا بالغ است که سبب بدبختی خود و رعیت خود میگردد.
2) کسی که وظیفۀ ارشاد و رهنمائی مردم را بر عهده دارد، اگر از گفتن چیزی بر جان و یا مال و یا اهل و اولاد خود میترسید، روا است که از تصریح به آن چیز خودداری نموده و آن را به طور کنایه برای مردم بیان دارد، ولی اگر احادیث و [احکامی] بود که متضمن حلال و حرام بود، و جنبۀ عمومیت برای همگان داشت، پوشیدن آنها روا نیست، و عالمی که این چیزها را میداند، به هر طریقی که لازم میداند، باید این مسائل را برای مردم، و یا برای عدۀ از آنها – حسب الإمکان – بیان دارد.
[64]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که به جان یکدیگر افتادن، و کشتن یکدیگر کفر است، ولی علماء گفتهاند که این کار کفر نیست، و اینکه در حدیث از آن به کفر یاد شده است، به جهت تحذیر شدید از این عمل نهایت زشت است.
2) در اینکه مراد از (کافر شدن در وقت کشتن یکدیگر که در این حدیث نبوی شریف آمده است، چیست؟ شش قول وجود دارد، به این طریق:
أ- اینکه: مراد از آن این است که شخص کشتن مسلمان دیگر را در حالی که به ناحق است، حلال بشمرد، یعنی: اگر کسی مسلمانی را به ناحق کشت، و این کشتن را حرام میدانست، مرتکب گناه کبیره گردیده است، ولی اگر آن را حلال میدانست، کافر میشود.
ب- اینکه: مراد از آن کفر نعمت و حق اسلام است، یعنی: کسی که مسلمانی را به ناحق به قتل میرساند، در مقابل نعمت خداوندی ناسپاسی کرده و حق اسلام را نادیده گرفته است.
ج- اینکه: کشتن مسلمان کاری است که نزدیک به کفر است، و سبب کافر شدن میگردد، یعنی: خود کشتن مسلمان به غیر حق کفر نیست، ولی این کار سبب آن میشود که شخص قاتل بالآخره کافر شود.
د- اینکه: مراد از آن کافر شدن حقیقی است، یعنی: کسی که مسلمانی را به ناحق و از روی قصد به قتل میرساند، حقیقتا کافر میشود.
هـ- اینکه: مراد از کفر، پوشیدن سلاح جنگ است، یعنی: کسی که مسلمانی را میکشد، ملبس به سلاح جنگ شده است، و از این سبب است که برای کسی که سلاح جنگ را میپوشد، کافر میگویند.
و- اینکه: مراد از آن این است که یکدیگر خود را کافر نخوانید، که در نتیجه کشتن و قتل یکدیگر را حلال بشمرید.
3) گرچه علماء در اینکه کشتن مسلمان به ناحق کفر است و یا نه اختلاف نظر دارند، ولی در این هیچ اختلافی ندارند که قتل ناحق بعد از شرک به خدا از بزرگترین گناهان است، و خداوند متعال در مورد کسی که مسلمانی را به ناحق میکشد، میفرماید: کسی که مسلمانی را به قصد به قتل برساند، جزایش دوزخ است، و جاودانه در آن میماند، و خداوند بر وی غضب و لعنت کرده است، و عذاب عظیمی برایش مهیا ساخته است [النساء: 93]، و همچنین در اینکه توبۀ کسی که مسلمانی را به ناحق میکشد قبول میشود یا نه، نیز اختلاف است، و تفصیل بیشتر این مسأله إنشاءالله در جای خودش در این کتاب خواهد آمد.
[65]- وی أبی بن کعب بن قیس أنصاری است، به بیعت عقبه، و غزوۀ بدر اشتراک داشت، به شهادت پیامبر خدا ج قراءتش از همگان بهتر بود، در سال سی و دوی هجری در زمان خلافت عمر بن خطابب وفات نمود، أسد الغابه (1/49-51).
[66]- وی سیدنا موسی بن عمران یکی از پیامبران أولوا العزم است، وقتی که با بنی اسرائیل از مصر بیرون شد، هشتاد ساله بود، و چهل سال در (تیه) ماند، و در عمر یکصد و شصت سالگی وفات نمود، (موسی) معرب (موشی) است، و گویند که آسیه زن فرعون این نام را برایش اختیار کرد، زیرا او را در بین آب در حالی که در تابوتی که از درخت ساخته شده بود، یافت، و از آب لفظ (مو) و از درخت که به زبان عربی شجر است (شی) را اختیار کرد، و از مجموع این دو کلمه (موشی) مرکب گردید، (فتح المبدی: 1/196).
[67]- چیزی را که موسی÷ در خطبۀ خود برای بنی اسرائیل میگفت این بود که: برای آنها از نعمتهای خدا یادآوری میکرد، و بنی اسرائیل فرزندان یعقوب÷ هستند، و برای وی دوازده فرزند بود، و هریکی از آنها توالد و تناسل نموده و یک قبیله را تشکیل دادند، و همین قبائل دوازدهگانه به نام (اسباط) یاد میشوند.
[68]- در اینجا سه نکته قابل تذکر است:
1) مراد از این شخص خضر÷ است، و دربارۀ خضر÷ بین علماء اختلاف بسیار است، و نظر عموم علماء بر این است که وی نامش (خضر) بن ملکان است، و نبی از انبیاء الله، و یا ولی از اولیاء الله میباشد، و کسی او را نمیبیند، از نسل سوم و یا چهارم آدم÷ است، و چون از آب حیات خورده است تا آخر دنیا زنده میماند، و معنی (خضر) سبزی است، و از این جهت به نام خضر یاد شده است که اگر بر روی زمین خشکی بنشیند، اطرافش سرسبز میگردد، و یا آنکه در وقت نماز خواندن اطرافش سبز میشود.
2) مراد از اینکه (آن شخص از تو عالمتر است) این است که به چیزهای معینی از تو عالمتر است، نه آنکه به طور مطلق از موسی÷ عالمتر باشد، زیرا بدون شک موسی÷ از خضر÷ در امور نبوت، و شریعت، و رهنمائی امت از وی عالمتر است، زیرا طوری که بعد از این میآید، خود خضر÷ برای موسی÷ میگوید که: (من چیزهای را میدانم که تو نمیدانی، و تو چیزهای را میدانی که من نمیدانم).
3) در مفاضله باید گفت که موسی÷ بر خضر÷ - ولو آنکه نبی از انبیاء الله باشد – فضیلت دارد، زیرا وی از پیامبران أولوا العزم، و کسی است که خداوند با وی سخن زده و کلیم خدا است، و تورات بر وی نازل گردیده، و تمام انبیاء بنی اسرائیل پیرو او میباشند، و برای خضر÷ چنین امتیازاتی نیست، ولی اگر وی ولی از اولیاء باشد، در این صورت به هیچ وجه به مرتبۀ موسی÷ نمیرسد، زیرا مرتبۀ نبوت به اتفاق همۀ امت از مرتبۀ ولایت بالاتر است، و انکار این حقیقت کفر است.
[69]- گویند: در زیر این صخره چشمۀ آب حیات قرار داشت، و از آن آب چیزی به آن ماهی رسید، و به قدرت خداوند متعال زنده شد، و به طرف دریا رفت.
[70]- و جای که موسی÷ مامور به رفتن آن شده بود، همانجای بود که شب خوابیده بودند، و ماهیی آنها از زنبیل برآمده و آهسته و مخفیانه به طرف دریا رفته بود.
[71]- آن شخص طوری خود را به جامهاش پیچانده بود، که مرده را در کفن میپیچند، و به این طریق بود که: یک سر جامه را در زیر سر خود، و سر دیگری آن را در زیر پای خود، و دو کنار آن را به زیر دو پهلوی خود کرده بود.
[72]- زیرا آن سرزمین سرزمین کفر بود، و سلام و خوش آمدید آنها به طریق دیگری بود.
[73]- علمی را که خداوند برای موسی÷ آموخته بود، علم متعلق به امور شریعت، و هدایت امت بود، و علمی را که برای خضر÷ آموخته بود، اموری بود که متعلق به امور غیب و وقائع قدرت الهی بود، و علمی را که خضر÷ آموخته بود، دارای منفعت خاص بود، زیرا فقط خودش از آن استفاده میکرد، و علمی را که موسی÷ آموخته بود، دارای منفعت عام بود، زیرا علمی بود که سبب ارشاد و هدایت همۀ پیروان موسی÷ میگردید، از این جهت موسی÷ بر خضر÷ افضلیت دارد، و اینکه بعضی از صوفیها میگویند که: خضر÷ ولی از اولیاء بود، و مقام ولایت از مقام نبوت بالاتر است، سخنی است که دلالت بر نادانی صاحبش دارد، و اکثر علماء برآنند که برتر دانستن ولی بر نبی کفر است، و به این موضوع قبلا هم اشاره نمودیم.
[74]- نام این طفل (جیسون) و نام پدرش (خلاس) و نام مادرش (رحمی) بود، و این حادثه در شهر (ابله) که در نزدیکی بصره و عبادان قرار دارد، واقع گردیده است.
[75]- در فتح المبدی آمده است که ارتفاع این دیوار دو صد گز، درازی آن بر وی زمین، پنجصد زرع، و عرض آن، پنجاه گز بود.
[76]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سفر کردن جهت آموختن و فرا گرفتن علم مستحب است.
2) توشه برداشتن در سفر جواز دارد.
3) فضیلت و حرمت مشایخ و علماء باید مراعات گردد.
4) در وقت حاجت سؤال کردن طعام جواز دارد.
5) سوار شدن مرکوب بدون مزد به اجازۀ صاحبش روا است.
6) اگر دو مفسده پیش آمد، جواز دارد که به انجام دادن آنچه که ضررش کمتر است، ضرر مفسدۀ را که بیشتر است، دفع نمود، چنانچه که خضر÷ کشتی را جهت آنکه به طور کامل مورد غصب قرار نگیرد، معیوب ساخت.
7) اینکه باید در مقابل حکم خدا و رسولش تسلیم شد، ولو آنکه عقل حقیقت را درک کرده نتواند و حکمت آن را نداند، و این موضوع رامیتوان از کشتن آن طفل، و خراب کردن کشتی فهمید، زیرا آنچه را که خضر÷ در این دو مورد انجام داد، کاری است که از نگاه عقل و ظاهر امر غیر قابل قبول است، ولی نظر به حقیقت امر کار پسندیده و با حکمتی بود، و خضر÷ این کارها را به امر خداوند انجام داده بود، و از اینجا بود که گفت: ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِی﴾ [الکهف: 82]، یعنی: آنچه که انجام دادم از نزد خود انجام ندادم.
8) چون آنچه را که خضر÷ انجام داده بود، به واسطه وحی انجام داده بود، و بعد از وفات پیامبر خدا ج بر کسی وحی نازل نمیشود، لذا نباید کسی به کشتن شخص دیگری نظر به اینکه شاید در آینده چنین و چنان کند، اقدام نماید، زیرا غیب را جز خدا کس دیگری نمیداند، و دیگر آنکه: از مقررات شریعت آن است که قصاص وقتی واجب میشود که قبلا مرتکب قتل ناحقی بشروط آن شده باشد، و همچنین است هر عقوبت دیگری.
9) این حدیث دلیل برای کسی است که خضر÷ را (پیامبر) میداند، و طوری که قبلا بیان نمودیم، پیامبر بودن خضر÷ محل اتفاق نیست، و علماء در آن اختلاف نظر دارند، و امام عینی/ بر این نظر است که خضر÷ رسول است، و میگوید باید بر این چیز عقیده نمود، زیرا اگر وی را پیامبر ندانیم و بگوئیم که (ولی) است، اهل بدعت به آن تمسک جسته و میگویند که: ولی بر نبی فضیلت دارد، زیرا موسی÷ که نبی بود، از خضر÷ که ولی بود علم آموخت، و خضر÷ چیزهای را میدانست که موسی÷ نمیدانست.
[77]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج در جواب شخص دیگری که پرسید: بعضی از ما به نیت به دست آوردن غنیمت، وعدۀ به غرض بلند شدن نام، و دیگری به غرض جاه و منصب میجنگیم، از اینها کدام یک فی سبیل الله است؟ پیامبر خدا ج همین جواب را برای او نیز داده و فرمودند: «کسیکه به جهت اعلای کلمة الله بجنگد، جهادش فی سبیل الله است»، و از این دانسته میشود که جنگ به هر نیت و قصدی دیگری که غیر اعلای کلمة الله باشد، جنگ جاهلیت است، و از آن جهاد برای صاحبش نه تنها آنکه فائدۀ در آخرت نیست، بلکه سبب گناه و مؤاخذه برایش نیز میشود.
2) در عبادت اخلاص شرط است، و کسی که قصدش از انجام دادن عبادت اغراض دنیوی باشد، عبادتش باطل است، ولی اگر از انجام دادن عبادت هم غرض دنیوی داشت، و هم غرض اخروی، حکم عبادتش چگونه است؟ حارث محاسبی نظر به ظاهر این حدیث نبوی میگوید که: چون در این حالت غرض خاص برای خدا نیست، لذا عبادت چنین شخصی نیز باطل است، ولی جمهور علماء عبادت وی را صحیح میدانند، و نظر امام طبری/ این است که: این شخص اگر در اول قصدش برای خدا بوده باشد، و بعد از آن غرض دنیوی به آن مداخله نموده باشد، عبادتش صحیح است، ورنه عبادتش باطل است.
3) تمام فضیلتی که برای جهاد و مجاهدین در آیات قرآن کریم و احادیث نبوی آمده است، برای مجاهدی است که جهادش (فی سبیل الله) یعنی: خاص برای خدا بوده باشد، و کسی که به هر قصد دیگری به جنگ و جهاد بیرون شده باشد، در آخرت از آن جهاد برایش ثواب و فائدۀ نیست.
4) پیامبر خدا ج دارای (جوامع الکلم) بودند، یعنی: به عبارت اندکی معانی زیادی را اداء میکردند، چنانچه به این فرمودۀشان که: «کسی که به جهت اعلای کلمة الله بجنگد، جنگ او جهاد فی سبیل الله است» هر نوع جهادی را که (فی سبیل الله) نباشد، از جهاد حقیقی خارج ساختند، چه این جهاد غرض بدست آوردن مال و دنیا باشد، چه به غرض قومیت باشد، چه به غرض تایید فلان گروه و حزب باشد، چه به غرض رسیدن به سلطه و قدرت باشد، و چه به غرض اظهار شجاعت باشد، و چه به هر غرض دنیوی دیگری.
[78]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) یهود در تورات خوانده بودند که حقیقت روح برای کسی معلوم نمیشود، و کسی که دعوی بیان حقیقت روح را بنماید، پیامبر نیست، و موقفی را که یهود از آن میترسیدند این بود که مبادا پیامبر خدا ج از بیان حقیقت روح خودداری نمایند، و این چیز دلیل دیگری بر صدق نبوت ایشان شود، و این چیزی بود که یهود را از آن خوش نمیآمد.
2) آیۀ کریمه دلالت بر این دارد که مایان حقیقت (روح) را با این علم اندک خود درک کرده نمیتوانیم، پس سؤال کردن از آن بیمورد، و شنیدن جواب از آن بیفائده است، و علماء در مورد (روح) اختلاف نظر دارند، عدۀ بر این نظر اند که باید در مورد آن توقف نمود، وعدۀ دیگری کوشیدهاند که برای آن تعریفی بیابند، از آن جمله عامۀ متکلمین گفتهاند که: روح عبارت از جسم لطیفی است که در جسم به مانند آبی که در چوب سبز و تازه جریان دارد، در جریان است، و از اشعری نقل است که گفته است، روح عبارت از ذات داخل و خارج است.
ولی بهتر آن است که نظر به ارشاد آیۀ کریمه از این تکلفات خودداری نموده و بگوئیم که: (روح از امر پروردگار ما است، و با علم اندکی که داده شدهایم، حقیقت آن را درک نمیتوانیم).
[79]- وی معاذ بن جبل بن عمرو خزرجی است، به شهادت نبی کریم ج از همه صحابه در فهم حلال و حرام داناتر بود، در همه غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و پیامبر خدا ج او را امیر یمن مقرر نمودند، وی امام فقهاء، و کنز علماء است، در وبای شام در سال هژده هجری وفات نمود، أُسد الغابه (5/194).
[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مرکوبی را که پیامبر خدا ج سوار بودند، و معاذس را پشت سر خود سوار کرده بودند، الاغی بود.
2) مراد از حرام گردانیدن در این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: ﴿هیچکسی نیست که از صدق دل بگوید: (أشْهد أَنْ لا إِلَه إِلَّا اللَّه وأَنَّ محمدا رسولُ اللّه) مگر آنکه خداوند او را بر آتش دوزخ حرام میگرداند﴾، تحریم خلود است، نه تحریم دخول، زیرا به ادله قاطعه ثابت شده است که بعضی از مؤمنین با وجود آنکه از صدق دل (أشْهد أَنْ لا إِلَه إِلَّا اللَّه وأَنَّ محمدا رسولُ اللّه) میگویند، به سبب گناهانی که مرتکب آنها شدهاند، به دوزخ داخل میشوند، و سپس به اثر شفاعت، از آن خارج میگردند.
3) شاید کسی بگوید: در صورتی که نبی کریم ج معاذس را از افشاء کردن این خبر منع نموده بودند، وی چگونه در آخر عمر خود، از آن برای مردم خبر داد، در جواب این سؤال آراء متعددی وجود دارد، و دو رأی از آنها نسبت به دیگر آراء راجحتر به نظر میرسد:
رأی اول آنکه: نهی پیامبر خدا ج نسبت به عامۀ مردم بود که حقیقت دین را درک نکرده و میخواهند که از تکالیف شرعی شانه خالی نمایند، نه از خواص امت، چنانچه خود نبی کریم ج با آنکه از روایت این حدیث برای عامۀ مردم خودداری نمودند، ولی آن را برای معاذس بیان نمودند.
رأی دوم آنکه: نهی پیامبر خدا ج از بیان این حدیث نهی تنزیهی بود نه نهی تحریمی، و دلیل آن این است که خود نبی کریم ج این حدیث را برای معاذس روایت نمودند، و اگر مقصدشان، عدم افشای این خبر به طور حتم میبود، هیچ ضرورتی نبود که خودشان آن را برای معاذس بیان نمایند.
و آنچه که این نظر را تأیید مینماید حدیثی است که بزار از ابوسعید خدریس روایت میکند، و خلاصه آن حدیث این است که پیامبر خدا ج برای معاذس اجازه دادند که از این حدیث برای مردم بشارت بدهد، چون عمرس از این موضوع اطلاع یافت، برای معاذس گفت: عجله نکن، و خودش نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! نظر شما از هر نظری سدیدتر است، ولی نظرم آن است که اگر مردم از این چیز باخبر شوند، اتکال نموده و عمل نمیکنند، پیامبر خدا ج فرمودند: «او را [یعنی: معاذ را] برگردانید»، و همان بود که معاذ را برگردانیدند.
[81]- وی سهله بنت ملحان بن خالد انصاری خزرجی، مادر أنس بن مالک است، زن هوشیار و بافهمی بود، شوهر اولش که وفات نمود، شخصی به نام ابوطلحه از وی خواستگاری نمود، برایش گفت: تو را میخواهم، ولی من مسلمانم و تو کافری، اگر مسلمان شوی، تو را به نکاح میگیرم، و مهرم را برایت میبخشم، و همان بود که ابوطلحه مسلمان شد، و او را به نکاح گرفت، و همین ام سلیم بود که فرزندش أنس را نزد پیامبر خدا ج برد و از ایشان خواست تا به حق او دعا کنند، أسد الغابه (5/591).
[82]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حیاء و شرم برای همگان صفت نیک و پسندیدهای است، و برای زنها بیشتر، ولی در آموختن علم، و معرفت احکام شرعی حیاء کردن برای آنها لازم نیست، بلکه اگر حکم مسئلۀ از مسائل شرعی را نمیدانند، باید آن را از عالم متقی و پرهیزگاری پرسان نمایند، ولو آنکه این مسئله از مسائل بسیار خاص زنها باشد، و در ابواب و احادیث آینده خواهید دید که زنها از مسائل بسیار خاصی از پیامبر خدا ج پرسان نموده و خود را از حکم آنها مطلع میساختند.
2) در صحیح مسلم این حدیث با فرق بعضی عبارات از انسس نیز روایت شده است، و لفظ حدیث انس چنین است که: ام سلیم نزد پیامبر خدا ج آمد، و در حالی که عائشهل موجود بود، پرسید: یا رسول الله! زن هم مانند چیزی که مرد به خواب میبیند، به خواب میبیند، و همان چیزی را که مرد میبیند انجام داده است، زن هم میبیند که انجام داده است، عائشهل گفت: دستت به خاک شود، زنها را فضیحت کردی.
3) اینکه پیامبر خدا ج دیدن آب را شرط وجوب غسل دانستهاند، دلالت بر این دارد که اگر زن در خواب دید که با وی جماع صورت گرفته است، و آبی را بر جامهاش ندید، غسل بر وی لازم نمیگردد، ولی بعضی از علماء بر این نظر اند که به طور عموم منی زن از وی خارج نمیگردد، بلکه فقط تا دهانه فرجش میرسد، و اینکه پیامبر خدا ج فرمودند که: «اگر آب منی را دید» مراد آن است که آب منی را در دهانۀ فرجش ببیند، ولو آنکه بر روی لباس و یا نالینش نبیند، بنابراین اگر زن در خواب دید که با وی جماع صورت گرفته است، و در این حالت یادآوری خوشی بود، اقلا از باب احتیاط بهتر است که غسل نماید.
4) باید متذکر شد که احتمال احتلام برای زنها خاص به زنهای شوهردار نیست، بلکه احتمال احتلام شدن برای دختران باکره نیز وجود دارد، با این فرق که چون داخل فرج دختر باکره تنگ است، اگر احتلام شود، منیاش حتما خارج میشود، لذا اگر دختر باکره در خواب دید که با وی جماع صورت گرفته است، ولی آبی را بر روی لباس و یا نالین خود ندید، بر وی غسل لازم نمیگردد.
5) آنچه را که ام سلیم در مورد احتلام زنها از پیامبر خدا ج پرسید، زنهای دیگری نیز پرسان نمودند، که از آن جملهاند: خوله بنت حکیم، و بسره، و سهله بنت سهیل.
6) در حدیث عائشهل آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر همرنگ شدن مولود جز این، سبب دیگری دارد؟ اگر آب زن بیشتر باشد، مولود همرنگ اقوام مادری خود میشود، و اگر آب مرد بیشتر باشد، همرنگ اقوام پدری خود میشود».
[83]- وی مقداد بن عمرو بن ثعلبه کندی است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، یکی از هفت کسی است که اسلام را در مکۀ مکرمه ظاهر ساختند، دارای مناقب بسیار است، شخص چاق و تنومندی بود، در مدینۀ منوره در خلافت عثمانس به سن هفتاد سالگی وفات یافت، (أسد الغابه: 4/409-411).
[84]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مذی عبارت از مایع بیرنگ و لغزانی است که هنگام غلبه شهوت، و یا هنگام یادآوری جماع، و یا مشغول شدن به مقدمات جماع از انسان خارج میشود، و (مذی) در زنها بیشتر از مردها است، منتهی از مردها زودتر، و از زنها دیرتر خارج میشود.
2) خود علیس از آن جهت از پرسیدن حکم این مسئله از پیامبر خدا ج خودداری نمود، که شوهر دختر پیامبر خدا ج بود، و از یادآوری این مسئله از ایشان شرم نمود، و این امر دلالت بر کمال ادب علیس دارد، و علماء گفتهاند که: شخص نباید در نزد اقارب همسر خود از مسائل جماع و شهوت یادآوری نماید.
3) از خارج شدن (مذی) تنها وضوء لازم میشود نه غسل.
4) چون (مذی) نجس است، بنابراین اگر از کسی مذی خارج شد، باید ذَکَر خود را بشوید، ورنه جسمش نجس باقی مانده و اگر در همان حال نماز میخواند، نمازش صحت پیدا نمیکند.
[85]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ذوالحلیفه منطقهای است در جنوب غرب مدینۀ منوره که از مسجد نبوی حدود (ده) کیلو متر فاصله دارد، و پیامبر خدا ج از همین جا به حج خود احرام بستند، و در جایی که نبی کریم ج نماز خوانده و احرام بستند، اکنون مسجد کلان و زیبایی بنا یافته است، و این منطقه به نام (آبیار علی) نیز یاد میشود، و از اینجا تا مکۀ مکرمه حدود (چهار صد) کیلو متر است.
2) جُحفه در بین راه مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره قرار دارد، و به طرف مکۀ مکرمه نزدیکتر است، و نظر به تقدم عمران، و راهسازیهای جدید، این منطقه از راه اصلی مکۀ مکرمه دور افتاده است.
3) (قرن منازل) در شرق مکۀ مکرمه قرار داشته و فاصلۀ آن تا مکه حدود هشتاد کیلو متر است.
4) (یلملم) در جنوب مکۀ مکرمه و به فاصلۀ تقریبا پنجاه کیلومتری آن قرار دارد.
5) این اماکن میقات کسانی است که پیامبر اکرم ج برای آنها تعیین نمودهاند.
6) کسی که نیت حج و یا عمره را دارد، نباید از این اماکن بدون احرام بگذرد، و اگر گذشت بر وی (دم) لازم میگردد، و حج عمرهاش صحت پیدا میکند، ولی اگر نیت حج و یا عمره را نداشت، آیا میتواند بدون احرام داخل مکۀ مکرمه گردد؟ علماء در این مورد اختلاف نظر دارند، جمهور علماء بر این نظر اند که بر چنین شخصی احرام بستن، و در نتیجه ادای حج و یا عمره لازم نیست، ولی احناف میگویند که احرام بستن جهت رفتن به مکۀ مکرمه لازمی است، خواه نیت حج و یا عمره را داشته باشد، و خواه نداشته باشد، و تفصیل بیشتر این مسأله إنشاءالله در جای خودش در کتاب حج خواهد آمد.
[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طوری که واضح است سؤال سائل از این بود که محرم چه لباسی را باید بپوشد، ولی نبی کریم ج برای سؤال کننده از چیزهای که پوشیدن آن برای محرم روا نیست خبر دادند، و سبب این امر آن است که این چیزها محدود و قابل حصر است، ولی آنچه که پوشیدنش روا است قابل حصر نیست، زیرا حاصل در اشیاء اباحت است، پس چیزهایی را که نبی کریم ج از آن منع نکردند، پوشیدن آن برای محرم روا است.
2) پوشیدن چیزهای که در این حدیث نبوی شریف آمده است، به اجماع علماء برای مُحرم حرام است.
3) در پوشیدن لباس احرامی که به ورس و زعفران رنگ شده باشد، بین علماء اختلاف است، بعضی از علماء نظر به ظاهر حدیث میگویند پوشیدن چنین لباسی برای محرم روا نیست، ولو آنکه بعد از رنگ شدن به ورس و زعفران شسته شده باشد، ولی جمهور علماء پوشیدن چنین لباسی را در صورتی که شسته شده باشد، برای محرم جواز میدهند، زیرا در روایت دیگری آمده است که: «مگر آنکه شسته شده باشد».
4) پوشیدن موزه در وقت یافت نشدن نعلین جواز دارد، ولی بشرط آنکه آن را – طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، پایینتر از کعبین قطع نماید.
5) پوشیدن تنبان برای کسی که ازاری نمییابد، در نزد جمهور علماء جواز دارد، زیرا در حدیث دیگری آمده است، که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که ازار را نیافت، تنبان بپوشد»، ولی در مورد اینکه بعد از پوشیدن تنبان در چنین حالتی بر شخص محرم فدیه لازم میگردد و یا نه، بین علماء اختلاف است، عامۀ علماء میگویند که: چون پیامبر خدا ج در حالت ضرورت اجازۀ پوشیدن تنبان را دادهاند، لذا بر وی فدیه لازم میگردد، ولی امام ابوحنیفه/ میگوید که در این حالت بر وی فدیه لازم میگردد، و مستمسک وی دلائل دیگری است که دلالت بر این دارد که از پوشیدن تنبان فدیه لازم میگردد، ولی قول جمهور علماء راجحتر به نظر میرسد، زیرا دلائل دیگری که فدیه را در پوشیدن تنبان لازم میداند، پوشیدن تنبان در حالت عادی است، نه در حالت ضرورت و ضرورت حالت خاص خود را دارد، والله تعالی أعلم.