تعیین امام مسلمانان واجب است و این جهت حمایت از اسلام، تدبیر اوضاع و احوال مسلمانان، اقامهی حدود، رسیدگی به حقوق افراد، حکم و قضاوت بر مبنای آنچه الله متعال نازل کرده، نهی از منکر، دعوت به سوی الله و جهاد در راه الله میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
حاکمان و علما اولیالامر هستند. علما عهدهدار امور ما در بیان شریعت الهی میباشند. چنانکه الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِینَ یَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّیۡطَٰنَ إِلَّا قَلِیلٗا٨٣﴾ [النساء: 83] «و هنگامیکه خبری از ایمنی (و پیروزی) یا ترس (و شکست) به آنها برسد آنرا شایع میسازند، درحالیکه اگر آنرا به پیامبر و صاحبان امرشان باز میگرداندند، از حقیقت امر آگاه میشدند و اگر فضل و رحمت الله بر شما نبود، جز اندکی، (همگی) از شیطان پیروی میکردید».
و حاکمان در مسیر مستقیم و راه راست حرکت نخواهند کرد مگر بهوسیلهی علما؛ و نیز علما راه راست را طی نخواهند کرد مگر با حاکمان؛ بنابراین بر حاکمان واجب است که برای شناخت شریعت الهی به علما مراجعه کنند و نیز بر علما واجب است که حاکمان را نصیحت کرده و به پند و اندرز آنها بپردازند تا اینکه شریعت الهی را در مورد بندگان تطبیق دهند؛ و بر حاکمان واجب است که از علما اطاعت کنند؛ و نیز بر ما واجب است که از حاکمان و علما درآنچه معصیت و نافرمانی الله متعال نیست، اطاعت کنیم.
بنابراین درواقع حاکمان و علما روح زندگی هستند و آنها پیشوایان مردم در خیر و شر میباشند. و بلکه صلاح و فساد دنیا و آخرت به حاکمان و علما بستگی دارد. پروردگارا، پیشوایان ما در علم و دین و عهدهداران امور ما را صالح و نیک بگردان و آنها را هدایت یافتگانی هدایتگر قرار ده و درآنچه دوست داری و مورد رضایت توست، ایشان را موفق نموده و توفیق نصیبشان گردان.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر روایت است رسول الله فرمود: «بر هر مسلمانی واجب است که درآنچه دوست دارد و ناپسند میداند، (از امیر خود) بشنود و اطاعت کند؛ مگر اینکه به معصیت و نافرمانی الله دستور دهد که در اینصورت نه اجابتی هست و نه فرمانی».[1]
رهبریِ امام مسلمانان با یکی از این راهها ثابت میشود:
1- امام با اجماع مسلمانان انتخاب میشود. و تعیین وی با بیعت اهل حل و عقد با وی به پایان میرسد. و اهل حل و عقد شامل علما، صالحین، افراد شناخته شده در جامعه، بزرگان و معتمدین آنها میشود. چنانکه مسلمانان ابوبکر صدیق را به عنوان خلیفهی خود انتخاب کردند.
2- رهبری امام با تصریح امام قبل از او باشد چنانکه ابوبکر به خلافت عمر سفارش نمود.
3- امر انتخاب خلیفه به شورایی با تعداد معین و محصور در پرهیزکاران سپرده شود. چنانکه به اتفاق یکی را از میان خود انتخاب کنند. عمر مسئولیت انتخاب خلیفه را به شورای شش نفره از کسانی سپرد که رسول الله به بهشتی بودن آنها بشارت داده بود. پس به اتفاق عثمان را به عنوان خلیفه، امام و رهبر مسلمانان انتخاب کردند.
4- رهبر و امام مسلمانان به زور عهدهدار این مسئولیت شود چنانکه مردم از وی اطاعت کنند و او را به عنوان امام بپذیرند. در اینصورت بر رعیت واجب است در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست، از او اطاعت کنند مانند خلافت معاویه؛
پس از انتخاب خلیفه و امام مسلمانان، وی تا زمانی که بمیرد خلیفهی مسلمانان است چنانکه خلفای راشدین خلیفهی مسلمانان بودند تا اینکه فوت شدند.
و رهبر جامعه اسلامی در این مقام باقی خواهد ماند تا زمانی که صلاحیت امامت را داشته باشد و اجل وی فرا رسد یا اینکه قدرت و توان لازم برای این امر را نداشته باشد تا اینکه از چاپلوسی و نفاق در امان باشد.
خلافت و پادشاهی تنها در اختیار الله است آنرا به هرکس که بخواهد میدهد و از هرکس بخواهد میگیرد؛ و او تعالی با حکمتِ آگاه، در قول و عمل و حکم و تدبیرش میباشد. و خلافت در زمین با ایمان و اعمال صالح و صبر و یقین به دست میآید.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِیَدِکَ ٱلۡخَیۡرُۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٦﴾ [آل عمران: 26] «بگو: بارالها! ای دارنده پادشاهی و (هستی) به هرکس که بخواهی پادشاهی (و فرمانروایی) میبخشی و از هرکس بخواهی پادشاهی (و فرمانروایی) را میگیری و هرکس را بخواهی عزت مىدهى و هرکه را بخواهى خوار میکنی، همه خوبیها به دست توست، بیشک تو بر هرچیز توانایی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾ [النور: 55] «الله به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعده داده است که قطعاً آنها را در زمین جانشین (و حکمران) خواهد کرد، همان گونه که کسانی را که پیش از آنها بودند جانشین (و حکمران) ساخت و دینشان را که برای آنها پسندیده است برای آنها استوار (و پا برجا) سازد و یقیناً (خوف و) ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل میکند، تنها مرا عبادت میکنند و چیزی را با من شریک نمیسازند و کسانیکه بعد از این کافر شوند، اینانند که فاسقند».
3- الله متعال میفرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤﴾ [السجدة: 24] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ زیراشکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».
دستورات و اوامر حاکمان و مسئولان به سه بخش تقسیم میشود:
1- چون ولی امر به آنچه الله و رسولش بدان امر کردهاند، دستور دهد، اطاعت از وی واجب است.
2- چون به امری دستور دهد که الله و رسولش از آن نهی کردهاند، از وی اطاعت نمیشود اما نصیحت وی در این زمینه واجب است.
3- چون به چیزی امر کند که شریعت نه بدان دستور داده و نه از آن نهی کرده است و در بردارنده مصلحت بوده و با شریعت مخالف نباشد، مانند قوانین راهنمایی و رانندگی، قوانین و مقررات شهرداری، تجارت، کشاورزی، صنعت و ... در این مورد اطاعت از وی واجب است.
خلافت در میان قریشیان است مادامی که دین را برپا دارند و مردم تابع و پیرو قریش هستند.
1- از معاویه روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «همانا امارت در میان قریش خواهد بود تا زمانی که پایبند به دین باشد و هیچکس با آنها دشمنی نمیکند مگر اینکه الله با چهره او را در آتش میاندازد».[2]
2- و از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «تا زمانی که دو نفر از قریش باقی بماند، همچنان امر خلافت در میان آنان خواهد ماند».[3]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «مردم در امارت تابع و پیرو قریش هستند، مسلمانان تابع مسلمانانِ قریش و کافران تابع کفارِ قریش هستند».[4]
1- از عبدالرحمن بن سمره روایت است که رسول الله فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره خواهان امارت نباش؛ اگر در حالی به تو داده شود که خواهان آن بودهای، امارت (و تدبیرآن) به خودت سپرده میشود. و اگر در حالی به تو داده شود که خواهان آن نبودهای، بر آن یاری میشوی».[5]
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «شما برای رسیدن به امارت و فرمانروایی تلاش میکنید ولی روز قیامت باعث پشیمانی شما خواهد شد. امارت و ریاست شیر دهندهی خوبی است (لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد».[6] (البته این برای کسی است که به مسئولیت خود بخوبی عمل نکنند).
3- از ابوموسی روایت است که میگوید: همراه دو مرد از قوم خود نزد رسول الله رفتیم. یکی از آنها گفت: ای رسول الله، ما را از فرماندهان قرار بده؛ و دیگری نیز همین مساله را مطرح کرد. رسول الله فرمود: «ما این امر را به کسیکه خواهان آن باشد و آنکه بر آن حریص باشد، نمیسپاریم».[7]
دوری از امارت و ریاست به ویژه برای کسیکه از پرداختن به وظایف آن ناتوان است:
از ابوذر روایت است که میگوید: «گفتم: ای رسول الله، آیا مسئولیتی به من واگذار نمیکنید؟ ابوذر میگوید: رسول الله با دستش ضربهای به شانهام زده و گفت: ای ابوذر تو ضعیفی و این وظیفه امانت است و در روز قیامت مایهی رسوایی و ندامت است مگر کسیکه بتواند آنرا به حق عهدهدار شود و حق آنرا به تمام و کمال ادا کند».[8]
فضیلت امام عادل و مجازات امام ظالم
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنۡ حَکَمۡتَ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ﴾ [المائدة: 42] «و اگر داوری کردی، با عدالت در میان آنها داوری کن، یقیناً الله عادلان را دوست دارد».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله هفت گروه را روزی که هیچ سایهای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود جای میدهد: 1- فرمانروای عادل؛ 2- جوانی که در سایه اطاعت و بندگی الله رشد یافته باشد؛ 3- کسیکه همواره دلبسته مسجد باشد. 4- دو مسلمانی که صرفا به خاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر مبنای آن باهم جمع شده و از یکدیگر جدا شوند. 5- کسیکه زنی زیبا و صاحب مقام او را به فحشا دعوت کند ولی نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم. 6- کسیکه با دست راستش طوری صدقه دهد که دست چپش نداند. 7- کسیکه در تنهایی ذکر الله گوید و اشکهایش جاری شود».[9]
3- از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «مقسطین نزد الله بر منابری از نور و در سمت راست الله خواهند بود. و هردو دست الله راست است. کسانیکه در حکم و قضاوت عادلانه رفتار میکنند و با خانواده و زیردستان خود با انصاف برخورد میکنند».[10]
4- از معقل بن بسیار روایت است: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هیچ بندهای نیست که الله مسئولیت رعیتی را به او عنایت کند و او در حق آنان خیانت کند، مگر اینکه بهشت را بر او حرام میگرداند».[11]
خلافت و امامت برای مردان است نه زنان
از ابوبکر روایت است که: «زمانی که میخواستم به اصحاب جمل ملحق شوم، الله متعال مرا با سخنی که از رسول الله شنیده بودم، بهرهمند نمود. آنگاه که به رسول الله ابلاغ شد مردم فارس دختر کسری را به عنوان پادشاه خود انتخاب کردهاند و فرمود: قومی که زمام امورش به زنی سپرده شود، رستگار نمیشود».[12]
1- از عباده بن صامت روایت است که: «رسول الله بر شنیدن و اطاعت کردن در سختی و آسانی، خوشحالی و نگرانی، ترجیح دیگران بر ما و اینکه با صاحبان امر (حکام و امیران خویش) اختلاف نکنیم و اینکه هرجا بودیم حق را بگوییم و در راه الله از ملامت هیچکس نهراسیم، با ما بیعت کرد. و در روایتی بعد از این جمله که: «و با صاحبان امر اختلاف نکنیم» میفرماید: «مگر زمانی که کفری آشکار از آنها ببینید که در مورد آن نزدتان دلیل و برهانی از سوی الله میباشد».[13]
2- و از جریر بن عبدالله روایت است که میگوید: «با رسول الله بر شنیدن و اطاعت کردن (مطلق) بیعت کردم؛ پس رسول الله به من فرمود که بگویم: به اندازه قدرت و تواناییام مطیع و فرمانبردار هستم. و بر نصیحت و خیرخواهی نسبت به هر مسلمانی با او بیعت کردم».[14]
حکم کسیکه باعث پراکندگی وحدت و یکپارچگی امور مسلمانان میشود:
از عرفجه روایت است که میگوید: «هرکس در حالی نزد شما آمد که امورتان در اختیار یک نفر بود و قصد تفرقه و اختلاف میان شما داشت، او را بکشید».[15]
از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله فرمود: «چون با دو خلیفه بیعت شود، پس دومی را بکشید».[16]
از عوف بن مالک روایت است که رسول الله فرمود: بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست دارند و برای شما دعا میکنند و شما برای آنان دعا میکنید. و بدترین آنان کسانی هستند که شما آنان را دشمن میدارید و آنان شما را دشمن میدارند و شما آنان را نفرین میکنید و آنان شما را نفرین میکنند. گفتند: ای رسول الله، با آنان بجنگیم؟ فرمود: «تا زمانی که در میان شما نماز میخوانند، چنین نکنید؛ هرگاه از امرای خود چیزی را مشاهده کردید که آنرا ناپسند میدارید، عمل او را ناپسند بدارید. اما از فرمان برداری او سرباز نزنید».[17]
خلافت عبادتی از بزرگترین عبادتهاست و جهت ادای کامل این مسئولیت امور ذیل بر خلیفه واجب است:
الف) اقامهی دین؛ و آن با حفظ دین، عمل به آن، دعوت به سوی آن، دفع شبهات از آن، اجرای احکام و حدود آن، قضاوت در میان مردم بر مبنای آنچه الله متعال نازل کرده و جهاد در راه الله میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١٢٥﴾ [النحل: 125] «با حکمت و پند نیکو (مردم را) به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با روشی که نیکوتر است با آنها (بحث و) مناظره کن، بیتردید پروردگارت به (حال) کسیکه از راه او گمراه شده است، داناتر است و (نیز) او به هدایتیافتگان داناتر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
3- الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا٥٨﴾ [النساء: 58] «بیگمان الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانید. و هنگامیکه میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید، درحقیقت، نیکو چیزی است که الله شما را به آن اندرز میدهد، بیگمان الله شنوای بیناست»
4- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ٩﴾ [التحریم: 9] «ای پیامبر، با کفار و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت بگیر و جایگاهشان جهنم است و بد جایگاهی است».
ب) انتخاب افراد لایق و شایسته برای سمتها و شهرهای مختلف
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ﴾ [القصص: 26] «بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است)».
2- از معقل بن یسیار روایت است که شنیدم رسول الله فرمود: «هر امیری که امور مسلمانان را بر عهده گیرد، سپس برای آنان تلاش نکرده و خیرخواهی نکند، همراه آنان وارد بهشت نمیشود».[18]
ج) امام اقوال و اعمال کارگزارانش را مورد محاسبه قرار دهد.
از ابوحمید ساعدی روایت است که: رسول الله مردی از قبیلهی ازد که ابن اللتبیه نام داشت، مامور جمعآوری زکات نمود. وقتی وی برگشت گفت: اینها (اموال زکات و) مال شماست و این را به من هدیه دادهاند. رسول الله فرمود: چرا (چنین شخصی) در خانهی پدر یا مادرش نمینشیند تا ببیند برای او هدیه میآورند یا نه؟ سوگند به کسیکه جانم در دست اوست، کسی چیزی از مال زکات (به ناحق) بر نمیدارد مگر اینکه در روز قیامت در حالی میآید که آنرا بر گردن حمل میکند که اگر شتر یا گاو یا گوسفندی باشد، بانگ میزند. سپس رسول الله دستش را بالا برد چنانکه سفیدی زیر بغلش دیده شد و فرمود: «بار الها آیا حکم تو را ابلاغ کردنم، بار الها آیا حکم تو را ابلاغ کردم» و این را سه بار تکرار کردند.[19]
د) جویای اوضاع و احوال رعیت باشد و امورشان را چنانکه مصلحت میطلبد تدبیر کند.
از ابنعمر روایت است که رسول الله فرمود: «همهی شما مسئول هستید. و از همه شما در مورد زیردستانتان سوال خواهد شد. امیری که بر مردم گمارده میشود، مسئول است و در مورد رعیتش سوال خواهد شد. مرد مسئول خانواده خود میباشد و در مورد آنها سوال خواهد شد. زن در خانهی شوهرش و در مورد فرزندش مسئول میباشد و در مورد آنها سوال خواهد شد؛ برده مسئول مال آقایش میباشد و در مورد آن سوال خواهد شد. بدانید و آگاه باشید که همهی شما مسئول هستید و در مورد زیردستانتان سوال خواهید شد».[20]
و) مهربانی و نرمخویی با زیردستان و نصیحت آنان
1- از تمیم داری روایت است که رسول الله فرمود: «دین نصیحت و خیرخواهی است. گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، کتابش، رسولش، پیشوایان مسلمانان و عموم مردم».[21]
2- از معقل بن یسار روایت است که شنیدم رسول الله فرمود: «هیچ امیر و فرماندهی نیست که امور مسلمانان به وی سپرده میشود و او در امور آنها تلاش نمیکند و به نصیحت آنها نمیپردازد مگر اینکه همراه آنها وارد بهشت نمیشود».[22]
ی) مشورت در امور با مشاوران
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159] «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعا از اطراف تو پراکنده میشدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا الله توکل کنندگان را دوست میدارد».
ی) رسیدگی به مصالح داخلی و خارجی امت
1- اللهود متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨﴾ [التوبة: 128] «یقیناً پیامبری از (میان) خودتان به سویتان آمد که رنجهای شما بر او دشوار (و گران) است و بر (هدایت) شما سخت اصرار دارد و (نسبت) به مؤمنان روؤف (و) مهربان است».
2- از امالموئمنین عایشه روایت است که از رسول الله شنیدم در خانهام فرمود: «پروردگارا کسیکه امر ولایت امت مرا به عهده بگیرد و بر آنان سختگیری کند، تو بر او سختبگیر و اگر نسبت به آنان مهربان باشد، تو نیز بر او مهربان باش».[23]
ن) برای رعییتش الگوی نیکی در دین و اخلاق باشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤﴾ [القلم: 4] «و یقیناً تو (ای محمد) بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١﴾ [الأحزاب: 21] «یقیناً برای شما در زندگی رسول الله سرمشق نیکویی است، برای آنان که به الله و روز آخرت امید دارند و الله را بسیار یاد میکنند».
3- - الله متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَلَا تَکُن فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٢٣ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ٢٤﴾ [السجدة: 23-24] «به راستی به موسی کتاب (تورات) دادیم، پس (ای پیامبر گرامی!) از دیدار او (= موسی) در شک و تردید مباش و ما آن (تورات) را (وسیله) هدایت برای بنیاسرائیل قرار دادیم. و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند؛ زیراشکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند».
ر) نسبت به مسلمانان حُسن ظن داشته باشد و در جستجوی اسرار و نهان آنها نباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًاۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمۡ أَن یَأۡکُلَ لَحۡمَ أَخِیهِ مَیۡتٗا فَکَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ١٢﴾ [الحجرات: 12] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمان(های بد) بپرهیزید، بیشک بعضی از گمان(ها) گناه است و (در امور دیگران) تجسس (و کنجکاوی) نکنید و بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادرش را درحالیکه مرده است، بخورد؟! پس (البته) آنرا ناپسند دارید و از الله بترسید، بیگمان الله توبهپذیر مهربان است».
2- از معاویه روایت است از رسول الله شنیدم که فرمود: «اگر در پی اسرار و نهان مردم باشی، آنان را تباه خواهی کرد یا چه بسا به تباهی بکشانی».[24]
ز) همنشینان صالح و نیک انتخاب کند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِینَ١١٩﴾ [التوبة: 119] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید از الله بترسید و با راستگویان باشید».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: 28] «و با کسانی باش که پروردگار خود را صبحگاهان و شامگاهان میخوانند (و تنها) وجه او را میطلبند و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمانت را از آنها بر مگیر و پیروی نکن از کسانیکه دلهایشان را از یاد خود غافل ساختهایم و هوای نفس خویش را پیروی کردند و کارهایشان از حد گذشته (و برباد) است».
3- از ابوسعید خدری روایت است که رسول الله فرمود: «الله متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرد و هیچ خلیفهای به خلافت نمیرسد مگر اینکه دو همنشین دارد: همنشینی که او را به نیکی امر نموده و بدان تشویق میکند و همنشینی که او را به شر و بدی امر میکند و بدان تشویق میکند. و معصوم کسی است که الله او را حفظ نماید».[25]
وظایفی که بر عموم امت در برابر حاکم اسلامی واجب است عبارتند از:
الف) اطاعت از ولی امر در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «بر هر مسلمانی شنیدن و اطاعت کردن (از امام و خلیفهی مسلمانان) در آنچه دوست دارد و ناپسند میشمارد، واجب است. مگر اینکه به معصیت و نافرمانی امر شود؛ بنابراین اگر به معصیت و نافرمانی امر شود، نباید سخنانش را شنید و از دستوراتش اطاعت کرد».[26]
ب) نصیحت مسئولین:
از تمیم داری روایت است که رسول الله فرمود: «دین نصیحت است. گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: برای الله و کتابش و رسولش و پیشوایان مسلمانان و عموم مردم».[27]
ج) یاری نمودن وی در حق:
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
د) خیانت نکردن به مسئولین و دیگران:
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِکُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٧ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِیمٞ٢٨﴾ [الأنفال: 27-28] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، به الله و پیامبر (او) خیانت نکنید و (نیز) در امانتهای خود، درحالیکه میدانید خیانت نورزید. و بدانید که اموال شما و اولاد شما، (وسیله) آزمایش است و همانا الله است که پاداش بزرگ نزد اوست».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس علیه ما سلاح حمل کند، از ما نیست».[28]
ذ) صبر و شکیبایی به هنگام ظلم حاکمان و انحصار طلبی آنها.
1- از اسید بن حُضیر روایت است که مردی از انصار با رسول الله خلوت کرده و گفت: آیا مرا مامور جمع آوری زکات قرار نمیدهی، همانگونه که فلانی را مامور نمودی؟ رسول الله فرمود: «به زودی بعد از من با امرایی رو به رو خواهید شد که (در بیت المال تصرف میکنند و) تنها به رای خود عمل میکنند؛ پس (در مقابل ظلم آنان) شکییایی ورزید تا مرا در جوار حوض (کوثر) ملاقات کنید».[29]
2- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، باید صبر کند. زیرا کسیکه به اندازهی یک وجب از فرمان حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت و بر گمراهی مرده است».[30]
ر) اطاعت از حاکمان در آنچه معصیت و نافرمانی الله نیست هرچند از حقوق منع کنند.
سلمه بن زید جعفی از رسول الله پرسید: «ای رسول الله، اگر امیرانی داشتیم که حق خود را از ما بخواهند و ما را از حقوقمان باز دارند، دستور شما چیست؟ رسول الله از وی روی گردانید. وی برای بار دوم همین سوال را تکرار کرد که رسول الله از وی روی گردانید. و برای بار سوم این سوال را تکرار کرد که اشعث بن غیث او را به سمت خود کشید. پس رسول الله فرمود: «بشنوید و اطاعت کنید». زیرا بر آنها وظایفی واجب است و بر شما وظایفی».[31]
ز) همراهی با مسلمانان و امام آنها به هنگام ظهور فتنهها و در هر حال.
1- از حذیفه بن یمان روایت است که میگوید: مردم از رسول الله در مورد امور نیک و خیر میپرسیدند اما من از شر و شرارت میپرسیدم تا مبادا گفتار آن شوم؛ گفتم: ای رسول الله، ما در جاهلیت در شر و بدی به سر میبردیم که الله این خیر (اسلام) را به ما عطا نمود؛ آیا بعد از این خیر و شری هست؟ رسول الله فرمود: بله؛ گفتم: آیا بعد از آن شر، خیر است؟ فرمود: بله، اما در آن فساد خواهد بود. گفتم: فساد آن چیست؟ فرمود: گروهی خواهند بود که به راه و روشی جز سنت من عمل کرده و دیگران را به آن فرا میخوانند برخی اعمالشان نیک و برخی منکر است. گفتم: آیا بعد از این خیر، شری هست؟ فرمود: بله، دعوتگرانی که مردم را به سوی دروازههای دوزخ فرا میخوانند، هرکس دعوت آنها را اجابت کند، او را به آتش میاندازند. گفتم: ای رسول الله آنان را برای ما توصیف کن؛ رسول الله فرمود: بله؛ قومی از جنس ما هستند که به زبان ما سخن میگویند. گفتم: ای رسول الله، اگر این وضعیت را دریافتم چه کنم؟ فرمود: با مسلمانان و پیشوای آنان باش؛ گفتم: اگر در آن زمان جماعت و رهبری نداشتند چه کنم؟ فرمود: از تمام گروهای موجود دوری کن هرچند این دوری سبب شود ریشهی درختان را با دندان بگیری تا اینکه در همان حال بمیری ... .[32]
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس از اطاعت امام و پیشوای مسلمانان خارج شود و جماعت مسلمانان را ترک کند و در این وضعیت بمیرد، بر مرگ جاهلی (و گمراهی) مرده است. و هرکس زیر پرچمی که هدفش معلوم نیست بجنگند و به خاطر تعصب قومی خشمگین شود، یا اینکه به سوی تعصبات قومی فرا خواند، یا چنین تعصبی را یاری دهد و در این مسیر کشته شود. بر مرگ جاهلی (و گمراهی) مرده است و هرکس بر علیه امت من خروج کند و نیک و بد آنها را گردن زند و از کشتن مومنان باکی نداشته باشد و به عهد هیچ صاحب عهدی وفا نکند، نه او از من است و نه من از اویم».[33]
3- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، باید صبر کند؛ زیرا کسیکه به اندازهی یک وجب از فرمان حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت (و بر گمراهی) مرده است».[34]
ن) انکار حکیمانهی امور غیر شرعی که از حاکم سر میزند و نجنگیدن با آنها مادامی که نماز میخوانند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: 104-105] «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی باز دارند و آنانند که رستگارند. و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند پس از آنکه دلایل روشن برایشان آمد و اینان برایشان عذاب بزرگی است».
2- از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «پادشاهانی بر شما حاکم خواهند شد که برخی از اقدامات آنها را نیک و مطابق با شریعت و برخی را مخالف با آن مییابند. بنابرابن هرکس اعمال و رفتار مخالف با شریعتِ آنان را (در دل) ناپسند شمارد از گناه بری میگردد؛ و هرکس با آن مخالفت مبارزه کند، (از گناه تایید ظلم و منکر) سالم میماند. ولی کسیکه به عمل آنها راضی باشد و از آنها پیروی کند، (گنه کار و نافرمان است). گفتند: ای رسول الله، آیا آنها نجنگیم؟ فرمود: مادامی که نماز میخوانند، نه».[35]
چون مسلمانی ظالمانه به قتل یا زندان تهدید شود و بر جان و دینش ترسان باشد، برای وی جایز است که از یکی از کشورهای اسلامی پناهندگی بخواهد و اگر چنین شرایطی میسر نبود، خواهان پناهندگی به کشورهای غیر اسلامی باشد به شرط اینکه خطری برای دینش نداشته باشد و کفار را بر مسلمانان یاری ندهد و نیت وی بازگشت به سرزمینهای اسلامی باشد هر زمان که مقدور بود.
برخی از صحابه از مکه به حبشه هجرت کردند و اینگونه از اذیت و آزار فرار نمودند و تحت حمایت پادشاه حبشه نجاشی قرار گرفتند که در آن زمان کافر بود.
[1]- متفق علیه؛ بخاری: 7144؛ مسلم: 1839؛ متن از مسلم میباشد.
[2]- بخاری: 7139.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 3501؛ مسلم: 1820؛ متن از بخاری میباشد.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 3495، مسلم: 1818 متن از بخاری میباشد.
[5]- متفق علیه؛ بخاری: 7147؛ مسلم: 1652؛ متن از بخاری میباشد.
[6]- بخاری: 7148
[7]- متفق علیه؛ بخاری: 7149؛ مسلم: 1733؛ متن از بخاری میباشد.
[8]- مسلم: 1825
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 1423؛ مسلم: 1031؛ متن از بخاری میباشد.
[10]- مسلم: 1827
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 7150، مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[12]- بخاری: 7099
[13]- متفق علیه؛ بخاری: 7056؛ مسلم: 42؛ 1709
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 7204؛ مسلم: 56؛ متن از بخاری میباشد.
[15]- مسلم: 1852
[16]- مسلم: 1853
[17]- مسلم: 1855
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 7150؛ مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 2597؛ مسلم: 1832؛ متن از بخاری میباشد.
[20]- متفق علیه؛ بخاری: 893؛ مسلم: 1829؛ متن از مسلم میباشد.
[21]- مسلم: 55
[22]- متفق علیه؛ بخاری: 6066؛ مسلم: 2563؛ متن از بخاری میباشد.
[23]- مسلم: 1828
[24]- صحیح؛ ابوداود: 4888
[25]- بخاری: 7198
[26]- متفق علیه؛ بخاری: 7144؛ مسلم: 1839 متن از مسلم میباشد.
[27]- مسلم: 55
[28]- مسلم: 143
[29]- متفق علیه؛ بخاری: 3792؛ مسلم: 1845؛ متن از مسلم است.
[30]- متفق علیه؛ بخاری: 7054؛ مسلم: 1849؛ متن از بخاری میباشد.
[31]- مسلم: 1846
[32]- متفق علیه؛ بخاری: 3606؛ مسلم: 1847؛ متن از بخاری میباشد.
[33]- مسلم: 848
[34]- متفق علیه؛ بخاری: 7054؛ مسلم: 1849؛ متن از بخاری است.
[35]- مسلم: 1854
قضاوت: عبارت است از تبیین حکم شرعی و الزام بدان و حل و فصل اختلافات.
الله متعال قضاوت و صدور حکم را بر مبنای آنچه نازل کرده جهت حفظ حقوق، اقامه عدل، حفظ سرزمینها و بندگان، حفاظت از جان و مال و آبروی افراد وضع کرده است. الله متعال انسانها را چنان خلق کرده که نیازمند یکدیگر هستند چنانکه برای خرید و فروش و سایر حرفهها و امور ازدواج و طلاق و اجاره و دیگر ضروریات زندگی به یکدیگر وابسته و نیازمند میباشند. شریعت برای این امور قواعد و شروطی را وضع کرده که نوع تعامل افراد با یکدیگر را تنظیم و استوار میکند تا اینکه امنیت و عدالت در میان آنها برقرار باشد. اما گاهی عمدا یا از روی جهل مخالفتهایی با این شروط و قواعد صورت میگشرد که مشکلاتی را بوجود میآورد و باعث اختلاف و نزاع و عداوت و دشمنی میشود. و چه بسا گاهی منجر به غارت اموال و خونریزی و تخریب خانهها میگردد. از اینرو الله دانا و آگاه به مصالح بندگان قضاوت بر مبنای شریعت را در میان آنها مقرر داشته است تا اختلاف و نزاع از بین رفته و مشکلات بوجود آمده حل شود و بین بندگان با معیار حق و بر مبنای عدل قضاوت شود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨﴾ [المائدة: 48] «و (این) کتاب (= قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم درحالیکه تصدیقکنندهی کتابهای که پیش از آن است و بر آنها شاهد و نگاهبان است، پس به آنچه الله نازل کرده است در میان آنها حکم کن و از هوی و هوسهای آنان به جای آنچه از حق به تو رسیده است، پیروی نکن (و از احکام الهی روی مگردان) ما برای هرکدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر الله میخواست همهی شما را یک امت قرار میداد، ولی (الله میخواهد) شما را در آنچه به شما داده بیازماید، پس در نیکیها بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همهی شما به سوی الله است، آنگاه از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر میدهد».
قضاوت فرض کفایه است و بر امام و حاکم مسلمانان واجب است بر حسب نیاز در هر شهر و اقلیمی یک یا چند قاضی مشخص کند تا به حل و فصل اختلافات و اقامه حدود و قضاوت بر مبنای حق و عدل بپردازد. و حقوق را به صاحبان حق بازگردانده و با مظلوم منصفانه رفتار شود و به مصالح مسلمانان و مواردی از این قبیل رسیدگی کند. قضاوت بین مردم فرض کفایه است چنانکه اگر عدهای به اندازه کفایت، به این مهم بپردازند، گناه نپرداختن به آن از دیگران ساقط میشود زیرا مقصود در فرض کفایه عمل موردنظر است نه فاعل آن؛ همچون اذان؛ و اگر مقصود شریعت هم عمل و هم عامل آن باشد حکم مورد نظر فرض عین خواهد بود مانند نماز و روزهی رمضان و...
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩ أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 49-50] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند. آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند بهتر از الله حکم میکند؟!»
کسیکه عهدهدار مسئولیت قضاوت میشود باید شروطی را دارا باشد:
1- قوی و امین باشد؛ قاضی باید در عملش قوی و در وظیفهای که بر عهدهی اوست امین باشد.
2- مسلمان باشد زیرا واجب است قاضی به آنچه الله متعال نازل کرده حکم کند.
3- بالغ و عاقل باشد. چون تصرفات کودک و مجنون ناقص و غیر قابل اعتنا میباشد.
4- عادل باشد؛ زیرا به دلیل فسقِ فاسق احتمال ظلم و ستم وی میرود.
5- شنوا باشد؛ چون کر نمیتواند سخنان طرفین دعوا را بشنود.
6- قدرت تکلم داشته باشد. تا اینکه بتواند با طرفین دعوی سخن بگوید.
7- مجتهد، آشنا و آگاه از احکام باشد. چون مقلد و فرد عامی صلاحیت لازم برای عهدهدار شدن این مسئولیت را ندارد.
8- مرد باشد؛ زن ناقص العقل است و عاطفه و احساس وی غلبه دارد، لذا بسیار فریب میخورد.
بر حسب امکان این شروط معتبر است و بینا بر کور ترجیح دارد و بر حسب قدرت و نیاز سپردن امر قضاوت به برترینها واجب است.
انتخاب قاضی
مسئول تعیین قاضی امام و حاکم مسلمانان است. و بر او واجب است که برای قضاوت میان مردم، برترین آنها از نظر علم و تقوا و باهوشترین و زیرکترین آنها را انتخاب کند. زیرا در میان مردم برخی مُحق و برخی دروغگو میباشند. تا اینکه حق ضایع نشود و فاجر او را نفریبد.
و نیز باید پرهیزگارترین آنها را برای قضاوت انتخاب کند زیرا متقی و پرهیزگار مال حرام نمیخورد و در صدور حکم به کسی گرایش نخواهد داشت و حکم ناحق صادر نخواهد کرد. و تقوا موجب آسان شدن امور و میسر شدن هر امر دشواری و معرفت حق و تمایل به آن و حکم نمودن بر اساس آن و یاری کردن آن میشود.
و کسی را انتخاب میکند که در علم شرعی قوی، در انجام وظیفهاش امین، فردی صادق و فقیه و مهربان و نرمخو با مردم باشد.
1- الله متعال درشان موسی علیهالسلام میفرماید: ﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا یَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَیۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡأَمِینُ٢٦﴾ [القصص: 26] «یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرجان! او را اجیر کن، بیتردید بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است)».
2- و الله متعال میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَوَکِّلِینَ١٥٩﴾ [آل عمران: 159] «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعا از اطراف تو پراکنده میشدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها، با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا الله توکل کنندگان را دوست میدارد».
قضاوت کردن عادلانه میان مردم از بزرگترین عبادتها است. بنابراین بر تمام حکام و قضات واجب است بر مبنای حق و هدایتی که الله متعال نازل کرده، حکم کرده و قضاوت کنند.
و این از رحمت الله است که دینی کامل به سوی ما نازل کرده که در آن حل تمام مسایل بشریت نهفته است. الله متعال قرآن را نازل کرد که در آن احکام و شرایع به تفصیل بیان شده است و نیز میزان را نازل نمود که همان عدل است و نمود آن در قالب قوهی قضایی میباشد و نیز آهن را نازل کرد که نمود آن در قالب قوهی اجرایی احکام شرعی میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما بر گزیدم. اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی به نادیده او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
اموری که باید قاضی از آنها دوری کند
بر قاضی و دیگران قبول کردن رشوه حرام است. و نباید قاضی از کسی هدیه قبول کند مگر از کسیکه قبل از قاضی شدن وی به او هدیه میداده است. هرچند بهتر است از او هم قبول نکند. زیرا رسول الله فرمود: هدیه پذیرفتن عامل خیانت است.[1]
قضاوت بین مردم برای کسیکه توان آنرا دارد و اطمینان دارد مرتکب ظلم و ستم نمیشود، فضل بزرگی دارد.
قضاوت از بهترین عباداتی است که به وسیلهی آن به الله متعال تقرب حاصل میشود و این زمانی است که خالصانه برای الله متعال باشد. زیرا دربردارنده اصلاح بین مردم، اقامهی عدل، گرفتن حق مظلوم، دفع ظالم، امر به معروف و نهی از منکر، اقامهی حدود و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها میباشد. و این وظیفهی پیامبران است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
2- از عبدالله بن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «حسادت (غبطه) جز در دو مورد روا نیست: مردی که الله متعال مال را به او ارزانی داشته و در خرج کردن آن در راه حق به وی همت بخشیده است. و مردی که الله متعال به او علم و معارف اسلامی شرعی عنایت فرموده و او از علم خود دیگران را بهرهمند میسازد و با عدالت قضاوت میکند». [2]
3- از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «همانا مقسطین بر منبری از نور و در سمت راست الله قرار میگیرند. و هردو دست الله راست هستند. همان کسانیکه در حکم و قضاوتشان عدالت را رعایت کرده و در مورد خانواده و زیردستان خود انصاف به خرج میدهند»[3].
4- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله متعال در روزی که سایهای جز سایه او وجود ندارد هفت گروه را در زیر سایه خود جای میدهد: 1- امام (فرمانروای) عادل؛ 2- جوانی که در اطاعت و عبادت الله رشد یافته باشد؛ 3- کسیکه همواره دلبسته مسجد باشد؛ 4- دو مسلمانی که صرفا به خاطر خشنودی الله یکدیگر را دوست داشته باشند؛ و بر اساس آن جمع شده و از هم جدا شوند؛ 5- کسیکه زنی زیبا و صاحب مقامی او را به فحشاء فرا بخواند ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم. 6- کسیکه با دست راستش طوری صدقه دهد که دست چپش نداند. 7-کسیکه در تنهایی بیاد الله باشد و از ترس او اشک بریزد».[4]
5- از عمروبن عاص روایت است که از رسول الله شنیده که فرمود: «هرگاه قاضی در داوری اجتهاد کند و رای صادره از سوی وی درست باشد، دو پاداش دارد و اگر رای صادره برخاسته از اجتهاد نادرست باشد، یک پاداش برای وی میباشد».[5]
موضوع قضاوت، حکم نمودن در مورد خون، آبرو، اموال و سایر حقوق مردم میباشد. از این جهت پاداش آن بزرگ است و نیز خطر آن بزرگ میباشد. زیرا ترس آن میرود قاضی به یکی از دو طرف دعوی تمایل یابد. چه از این جهت که از نزدیکان یا دوستان وی باشد یا کسی باشد که از جاه و مقامی برخوردار است و احتمال بهرهبرداری از آن میرود یا اینکه ریاست جایی را بر عهده دارد که از نفوذ و قدرت وی میترسد. و بنا به هریک از این دلایل در صدور حکم دچار ظلم و ستم شود و اینگونه در معرض خشم الله قرار گیرد.
قاضی تمام تلاش خود را در شناخت حکم شرعی و جستجوی دلایل جهت رسیدن به حکم درست صرف میکند. و قضاوت تلاش و کوشی را میطلبد که جسم قاضی را خسته و او را ضعیف میکند. و هرکس تقوای الهی پیشه کند و اللهترس باشد، الله به او میآموزد و او را به سوی حکم و حکمت و قول صواب هدایت میکند. و مادامی که قاضی ظلم و ستم نکند، الله همراه اوست اما چون مرتکب ظلم و جور شود، او را به خودش وا میگذارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩﴾ [البقرة: 269] «(الله) به هرکس که بخواهد حکمت و (دانش) میدهد و به هرکس حکمت داده شود، بیشک خیر فراوانی داده شده است و جز خردمندان پند نمیگیرد».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٦٩﴾ [العنکبوت: 69] «و کسانیکه در راه ما (کوشش و) جهاد کنند، قطعاً به راههای خویش هدایتشان میکنیم و یقیناً الله با نیکوکاران است».
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن، و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از بریده روایت است که رسول الله فرمود: قاضیها سه دستهاند: دو گروه آنها در آتشاند و یکی از آنها وارد بهشت میشود. قاضی که حق را میداند و بر مبنای آن قضاوت میکند در بهشت است؛ قاضی که بر مبنای جهل و ناآگاهی میان مردم قضاوت میکند، در آتش است؛ و قاضی که در صدور حکم ستم میکند، در آتش است».[6]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس به عنوان قاضی میان مردم قرار داده شود، درحقیقت بدون چاقو ذبح شده است». [7]
مطالبهی جایگاه قضاوت یا حریص بودن برآن امری شایسته نیست. از عبدالرحمن بن سمره روایت است که رسول الله به من گفت: «ای عبدالرحمن بن سمره، خواهان امارت نباش زیرا اگر بعد از درخواست آن به امارت برسی، با آن (امارت) تنها خواهی ماند. اما اگر بدون درخواست به تو داده شود. الله تو را یاری خواهد کرد».[8]
چه کسی قضاوت را برعهده میگیرد؟
قضاوت بین مردم از بزرگترین مناصب در اسلام است. و نیز از بزرگترین عبادتها و مسئولیتها میباشد. بنابراین جز مسلمان نیکوکارِ فقیهِ متقی عهدهدار آن نمیشوند.
و سپردن امر قضاوت به اهل بدعت جایز نیست زیرا شروط لازم برای عهدهدار شدن این امر را ندارند.
اهل بدعت دو گونهاند:
1- کسانیکه بدعتشان از نوع مکفره میباشد. این گروه شرط اسلام در حق آنها منتفی میباشد.
2- اهل بدعتی که بدعتشان از نوع فسق است نه کفر؛ و شرط عدالت در حق آنها منتفی میباشد.
بنابراین امر قضاوت را هیچیک از این دو گروه بر عهده نخواهند داشت ولو در مورد اهل بدعتی چون خود؛
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩﴾ [المائدة: 49] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند».
2- از ام المؤمنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس در این امر (دین) ما چیزی ایجاد کند که از آن نیست، آن چیز مردود است و باطل».[9]
- شایسته است قاضی قوی و نه متجاوز باشد. تا اینکه ظالم به وی چشم امید نداشته باشد.
- نرمخو و نه ضعیف باشد تا صاحب حق از او بیم نداشته باشد.
- شایسته است قاضی بردبار و صبور باشد؛ تا از سخنان طرفین دعوی خشمگین نشده وتصمیم عجولانه نگیرد و باعث عدم تسلط لازم نشود. و غرور و تکبر دروغین او را به انجام گناه نکشاند و همهی اینها باعث نشود تا به خاطر خود انتقام بگیرد.
- خویشتندار و شکیبا باشد تا اینکه شتابزدگی منجر به امری ناشایست نشود. و زیرک باشد. تا اینکه طرفین دعوی با گزافهگویی و سخنان آراسته او را نفریبند.
- شخصی پاکدامن و مالش از حرام پاک باشد تا اینکه مال حرام مانع قضاوت درست و عادلانهی وی نشود.
- امین باشد و در انجام وظیفه رضایت الله متعال را مدنظر داشته و مخلص باشد و در قبال قضاوت، امید ثواب داشته باشد و در مسیر حق از ملامتِ ملامت کنندگان ترس و هراسی نداشته باشد.
- فردی آگاه به احکامِ قضاوت باشد تا صدور حکم و قضاوت در پروندههای مختلف برای وی آسان باشد.
- شایسته است که قاضی، فقها و علما را در مجلس قضاوت خود فرابخواند و در مواردی که دچار اشکال میشود با آنها مشورت کند.
- بر قاضی واجب است که بین طرفین دعوی در همهی موارد یکسان برخورد کند. در حاضر شدن آنها نزد قاضی، نشستن در برابر قاضی و نوع برخورد با هریک از آنها بر مبنای آنچه الله نازل کرده است.
- وشایسته نیست قاضی در حالت عصبانیت شدید یا بیماری یا شدت گرسنگی یا تشنگی یا اندوه یا خستگی یا خوابآلودگی قضاوت کند. اما اگر در این حالات قضاوت کرد و در قضاوت مصیب بود، حکم وی نافذ میباشد.
- برای قاضی سنت است که کاتبی مسلمان، مکلف و عادل در اختیار بگیرد تا وقایع و قضایا و وثیقهها و اسناد را ثبت و ضبط کند.
آیا قاضی میتواند بر مبنای علم خود قضاوت کند؟
بر قاضی واجب است که بر حسب امور حسی ظاهری قضاوت کند و بر مبنای علم خود حکم نکند هرچند یقین داشته باشد، تا اینکه متهم نشود. اما اگر دو طرف دعوی برای قضاوت نزد وی حاضر شدند و قاضی یقینا میدانست که حق با یکی از آنهاست، قضاوت این دعوی را به قاضی دیگری ارجاع دهد و خود شاهد حقی باشد که از آن آگاه است.
قاضی بر مبنای علم خود قضاوت نمیکند زیرا چنین رفتاری باعث متهم شدن وی میشود بلکه بر مبنای آنچه میشنود قضاوت میکند.
برای قاضی جایز است در حالتی که خوف تهمت نباشد، یا اینکه مسأله موردنظر نزد وی به تواتر ثابت شده و اخبار متعددی در مورد آن ذکر شده باشد، چنانکه در علم و آگاهی از آن، او و دیگران مشترک باشند، یا بر مبنای آنچه در مجلس قضاوت به او خبر میدهند، بر اساس علم خود قضاوت کند.
برای قاضی مستحب است میان دو طرف دعوی صلح برقرار کند و آنها را به بخشش و گذشت تشویق نماید. در اصلاح، پاداش بزرگی نهفته است و باعث از بین رفتن کینهتوزی میشود. و این مادامی است که حکم شرعی مشخص نشده و بدان حکم نشده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
2- الله متعال میفرماید ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠﴾ [الحجرات: 10] «یقیناً مؤمنان برادرند، پس میان برادرانتان صلح (و آشتی) بر قرار کنید و از الله بترسید، باشد که به شما رحم کرده شود».
3- الله متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ﴾ [الفتح: 29] «محمد رسول الله است و کسانیکه با او هستند، بر کافران سختگیر (و شدید) و در میان خود مهربانند».
4- از جریر بن عبدالله روایت است که رسول الله فرمود: «کسیکه به مردم رحم نکند، الله به او رحم نمیکند».[10]
موعظهی طرفین دعوی قبل از حکم
برای قاضی مستحب است قبل از صدور حکم به موعظهی طرفین دعوی بپردازد. از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «من (همچون شما) بشر هستم؛ و شما در اختلافات خود به من مراجعه میکنید و چه بسا برخی از شما در بیان دلیل خود سخنورتر باشد. و من بر اساس آنچه میشنوم (به نفع او) قضاوت کنم؛ لذا نباید کسیکه از حق برادرش به نفع او قضاوت نمودم، آنرا برگیرد؛ زیرادر واقع بخشی از آتش را برای او جدا نمودم».[11]
حکم قاضی در مورد خودش نافذ و قابل اجرا نیست و همچنین در مورد کسیکه شهادت وی برای او قبول نمیشود مانند: همسر، همسرِ پدر و فرزندانش و... .
چون شخصی که صلاحیت قضاوت را دارد در امری از امور بین دو یا بیش از دو نفر قضاوت کند، حکمش بین آنها نافذ است.
خطر حکم بغیر ما انزل الله (حکم کردن بر مبنای آنچه الله متعال نازل نکرده است قوانین وضعی و خود ساخته مخالف با شریعت)
بر قاضی واجب است که بر مبنای شریعت اسلام و احکامی که الله متعال نازل کرده، در بین مردم حکم نموده و قضاوت کند. و در هیچ شرایطی برای هیچکس جایز نیست که بین مردم با ملاک و معیاری جز قانون و شریعت اسلام قضاوت کند. زیرا حکم کردن و قضاوت بر اساس آنچه الله نازل نکرده است، یکی از اعمال اهل کفر است بلکه کفر و ظلم و فسق است. و چنین عملی تعدی و تجاوز در حدود الهی و رویگرداندن از شریعت الهی میباشد. از آنجایی که شریعت اسلام عهدهدار اصلاح اوضاع و احوال بشر در تمام امور است، بر قاضی واجب است که تمام قضاوتهایی که به وی ارجاع داده میشود بررسی کرده و بر مبنای شریعت و احکام الهی به قضاوت آنها بپردازد، زیرا دین الله کامل است و برای هر حالت و مسالهای کفایت میکند و بیانگر هر چیزی و هدایت و رحمت است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾ [المائدة: 44] «و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند؛ کافر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ فَٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨ وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩﴾ [المائدة: 48-49] «و (این) کتاب (= قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم درحالیکه تصدیق کنندهی کتابهای که پیش از آن است و بر آنها شاهد و نگاهبان است، پس به آنچه الله نازل کرده است در میان آنها حکم کن و از هوی و هوسهای آنان به جای آنچه از حق که به تو رسیده است، پیروی نکن (و از احکام الهی روی مگردان) ما برای هرکدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم و اگر الله میخواست همهی شما را یک امت قرار میداد، ولی (الله میخواهد) شما در آنچه به شما داده است بیازماید، پس در نیکیها بر یکدیگر پیشی گیرید، بازگشت همهی شما به سوی الله است، آنگاه از آنچه در آن اختلاف میکردید به شما خبر میهد. و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند».
قاضی دارای سه ویژگی میباشد: از جهت اثبات مساله، شاهد است؛ از جهت بیان حکم، مفتی بوده و از جهت الزام حکم، صاحب قدرت میباشد.
تفاوت میان قاضی و مفتی: قاضی حکم شرعی را بیان کرده و بدان ملزم میکند اما مفتی فقط حکم شرعی را بیان میکند. قضاوت و اِفتا دو منصب بزرگ میباشند. بنابراین باید کسانیکه عهدهدار این دو منصب هستند، تقوای الهی را مدنظر داشته باشند. زیرا در واقع به مثابه امضای پروردگار جهانیان هستند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦ مَتَٰعٞ قَلِیلٞ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١١٧﴾ [النحل: 116-117] «و چیزی را که زبانتان به دروغ توصیف میکند؛ نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر الله افترا ببندید، یقیناً کسانیکه بر الله افترا میبندند، رستگار نمیشوند. (در این دنیا) بهرهی اندک (نصیبشان میشود) و برای آنها (در آخرت) عذاب دردناک است».
- چون طرفین دعوی نزد قاضی حاضر شوند، قاضی میگوید: کدام یک از شما مدعی است؟ و میتواند ساکت باشد تا یکی از آنها سخن گفتن را آغاز کند. پس هریک از آنها زودتر سخن گفت، او را بر دیگری مقدم کند و اگر طرف دعوای وی اقرار کرد، به نفع طرف اول بر دیگری حکم کند.
اگر طرف دعوی منکر ادعای مدعی شد، قاضی به مدعی میگوید: اگر بینهای داری، ارایه بده. بنابراین اگر بینه را حاضر نمود، آنرا در نظر گرفته و بر مبنای آن حکم میکند. و قاضی بر اساس علم خودش حکم نمیکند مگر در حالتهایی خاص که پیشتر به آنها اشاره شد.
- اگر مدعی گفت بینهای برای اثبات ادعای خود ندارد، قاضی به او اطلاع میدهد که این حق را دارد که مدعیعلیه نسبت به رد ادعای وی سوگند یاد کند؛ بنابراین اگر مدعی سوگند خوردن مدعیعلیه را پذیرفت، قاضی او را قسم میدهد و وی را رها میکند - اما اگر مدعیعلیه از سوگند خوردن خودداری کرد، بر علیه وی قضاوت میشود زیرا عدم سوگند خوردن وی دلیلی آشکار بر صدق و راستی ادعای مدعی میباشد.
قاضی میتواند در صورت خودداری مدعیعلیه از قسم خوردن، سوگند را متوجه مدعی کند، به ویژه زمانی که دلایل مدعی قوی باشد. و در این حالت اگر مدعی قسم بخورد، به نفع او قضاوت میشود و اگر کسیکه منکر ادعاست سوگند یاد کند و قاضی وی را رها کند و پس از آن مدعی بینهی لازم را ارایه دهد، به نفع مدعی حکم میشود. زیرا سوگند منکِر، خصومت را به پایان میبرد نه اینکه حق را ضایع کند.
و حکم قاضی نقض نمیشود مگر زمانی که مخالف با کتاب و سنت یا اجماع قطعی باشد.
و اصل در مسلمانان عدالت است مادامی که در باب عدالت مورد اتهام و شک و تردید قرار نگیرد و چون در عدالت متهم شد، باید در مورد عدالت ظاهری و باطنی وی بررسی لازم صورت گیرد. زیرا مباح شمردن خون و اموال مردم جایز نیست مگر با شهادت کسانیکه معروف به عدالت ظاهری و باطنی باشند. تا اینکه قاضی دچار قضاوتی حرام نشود.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ أَن تُصِیبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِینَ٦﴾ [الحجرات: 6] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر (شخص) فاسقی خبری برای شما آورد، پس (در باره آن) بررسی (و تحقیق) کنید، تا آنکه (مبادا) به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه انجام دادهاید پشیمان شوید».
دعوی: عبارت است از ادعا و نسبت دادن استحقاق چیزی به خود که در اختیار دیگری است.
مدعی: کسی است که حق را مطالبه میکند. و چون ادعایی نداشته باشد، حق به وی تعلق نخواهد گرفت.
مدعیعلیه: کسی است که از وی مطالبهی حق میشود. و اگر در برابر ادعای مطرح شده سکوت کند، حق از وی ستانده میشود.
ارکان دعوی: مدعی، مدعیعلیه، آنچه در مورد آن ادعا شده؛
بینه: عبارت است از هر چیزی که حق را آشکار کند، مانند شهود یا سوگند و مدارک و شواهد موجود و...
صفت بینه: بینه عبارت است از آنچه چیزی را آشکار و نمایان میکند. تفاوتی نمیکند دلیلی شرعی باشد که پذیرفتن آن واجب است مانند شهادت؛ یا قرینهای باشد که اتخاذ آن مباح میباشد.
و شهود بینه نامیده شدند چون بیان میکنند حق از آن چه کسی است و حق بر علیه کیست.
دعوی زمانی صحیح خواهد بود که ارکان آن وجود داشته باشند. زیرا حکم وابسته به آن است. و لازم است آنچه در مورد آن ادعا شده معلوم باشد و مدعی آنرا مطالبه کند و درصورتیکه مدعی به (آنچه در مورد آن ادعا شده) دَین باشد، موجود باشد.
دعوی: آن است که انسان چیزی را به خود نسبت دهد که در اختیار دیگری است. یکسان است که آن چیز کالایی باشد یا منفعتی یا حقی یا دَینی؛
و این نسبت دادن سه حالت دارد:
1- چیزی را به خود نسبت دهد که در اختیار دیگری است چنانکه مدعی بگوید: من از فلانی فلان چیز را طلبکارم.
2- چیزی را به دیگری نسبت دهد که از او طلبکار است (درواقع به بدهی خود به دیگری اعتراف کند) و این اقرار میباشد چنانکه بگوید: فلانی فلان چیز را از من طلبکار است.
3- چیزی را به دیگری نسبت دهد که در اختیار شخص ثالث است و این شهادت دادن میباشد چنانکه بگوید: گواهی میدهم که صالح فلان چیز را از خالد طلبکار است.
تاسیس شرکتهای حقوقی امری جایز است و بلکه چون برای دفاع از حق و یاری مظلوم و رد مظالم باشد، امری مشروع میباشد چه در برابر دستمزدی باشد یا نه؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
1- گاهی بینه به صورت دو شاگرد مرد میباشد و گاهی یک مرد و دو زن میباشد.
و گاهی چهار شاهد، گاهی سه شاهد و گاهی یک شاهد، به همراه سوگند مدعی میباشد.
2- در شهادت دادن عدالتِ بینه شرط است و قاضی بر مبنای آن حکم میکند. و اگر شهادتی مطرح شده و قاضی خلاف آنرا دانست، برای وی جایز نیست بر اساس شهادت شهود قضاوت کند. و کسیکه عدالت وی ناشناخته باشد، در مورد وی بررسی صورت میگیرد. و اگر طرف خصم شهود را عادل نداند، مدعی مکلف میشود کسانی را حاضر کند که به عدالت شهود گواهی داده و در واقع شهود را تزکیه کنند؛ و سه روز به وی مهلت داده میشود که اگر در این مدت نتواند عدالت شهود را ثابت کند بر علیه وی حکم میشود.
و اگر قاضی عدالت بینه را بداند بر مبنای آن حکم میکند و نیازی به تزکیه آنها نیست؛ و اگر عدم عدالت بینه برای قاضی محرز باشد بر اساس بینه حکم نمیکند. و اگر نسبت به عدالت بینه ناآگاه باشد، از مدعی میخواهد که با دو شاهد عادل عدالت شهود را ثابت کند.
و در تزکیهی شهود و اثبات عدالت ایشان و نیز عدم عدالت گواهان، جز شهادت دو نفر عادل پذیرفته نمیشود. و این جهت حفظ حقوق و اموال میباشد. چون کسانیکه از نظر ایمان ضعیفتر هستند به دلایل مختلف و پیشنهادهای گوناگون تحت تأثیر قرار گرفته و شهادت ناحق میدهند.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
افراد از حیث اتهام به سه دسته تقسیم میشوند:
1- کسانیکه در میان مردم به دینداری و پرهیزگاری معروف هستند. و درواقع از کسانی نیستند که مورد اتهام قرار بگیرند.
این افراد نه زندانی میشوند و نه شلاق میخورند و بلکه کسیکه به آنها اتهام زده، ادب میشود.
2- کسیکه مورد اتهام واقع شده (متهم) مجهول الحال باشد و نیک و بد بودن وی مشخص نباشد. چنین شخصی در روند رسیدگی به اتهام، زندانی میشود تا اینکه وضعیتش روشن شود. و این جهت حفظ حقوق بندگان میباشد.
3- متهم معروف به فسق و جرم و جنایت باشد. و اتهام وارده در مورد امثال وی صدق میکند. چنین شخصی بدتر از حالت دوم است بنابراین با شلاق و زندانی روبرو میشود تا اینکه اقرار کند. و این جهت حفظ حقوق بندگان میباشد.
حکم قاضی حرامی را حلال نمیکند و نیز حلال را حرام نمیکند، بنابراین اگر بینه راست و درست بود، برای مدعی حلال میشود که حقش را بگیرد و اگر بینه دروغ و نادرست باشد، مانند گواهی دادن به ناحق؛ و قاضی نیز براساس همین گواهان دروغین قضاوت کرده و حکم را به نفع مدعی صادر کند، برای مدعی حلال نیست که طبق آن عمل کند.
از ام سلمه روایت است که رسول الله فرمود: «شما برای رفع خصومت و نزاع به من مراجعه میکنید؛ و چه بسا برخی از شما در بیان دلیلش سخنورتر باشد و من بر اساس آنچه میشنوم به نفع وی قضاوت کنم، بنابراین اگر در چنین شرایطی به کسی چیزی از حق برادرش را دادم، آنرا نپذیرد که در حقیقت قطعهای از آتش به او دادهام».[12]
صفت صدور حکم در مورد فردی که غایب است:
چون مدعیعلیه غایب باشد، در صورت ثبوت حق علیه وی با ارایهی بینه، صدور حکم بر علیه او جایز میباشد. و این از جهت حفظ حقوق بندگان میباشد. و این در مورد حقوق افراد است نه در حقوق الله متعال؛ و این در حالتی است که فرد غایب به اندازهی مسافتی که انسان مسافر محسوب میشود یا بیشتر از آن از محل قضاوت فاصله داشته باشد و حضور وی نزد قاضی ممکن نباشد. و اگر غایب حضور یابد، او نیز دلیل و حجت خود را خواهد داشت.
رسیدگی به دعوای مطرح شده در شهر مدعیعلیه میباشد زیرا اصل بری بودن وی از اتهام است اما اگر مدعیعلیه فرار کند یا امروز و فردا کرد یا از حضور نزد قاضی بدون عذر تاخیر کرد، تادیب وی به گونهای که او را از چنین رفتاری باز دارد و حق دیگران را حفظ کند، لازم است.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
نامه نوشتن یک قاضی به قاضی دیگر در حقوق مربوط به افراد مانند خرید و فروش، اجاره، وصیت، ازدواج، طلاق، جنایت، قصاص و امثال آنها امری پذیرفته شده است. و نیز در حقوقی که متعلق به الله است مانند: زکات، واجبات، کفارات؛
اما شایسته نیست در باب حدود الهی مانند زکات و قذف و ... نامهای میان دو قاضی رد و بدل شود زیرا اساس حدود مبنی بر ستر و پوشاندن آنها و دفع و تعطیل آنها با شبهات میباشد.
فایدهی نامهنگاری به قاضی دیگر: راحتی طرفین دعوی از دشواریهای سفر و تردد میباشد. یا اینکه قاضی پرونده به دلیل ازدحام پروندهها، وقت رسیدگی ندارد و رسیدگی پرونده را با نامهای به قاضی دیگر موکول میکند تا به قضاوت آن بپردازد و مصلحتهای از این قبیل.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
مالی که در مورد آن اختلاف شده است:
چون مدعی و مدعیعلیه در مورد مالی مشخص اختلاف کنند، مساله از شش حالت خارج نیست: (این مال میتواند منقول یا غیر منقول باشد)
1- اگر مال موردنظر در اختیار یکی از آنها باشد، با سوگند خوردن وی از آنِ او خواهد بود و این در صورتی است که طرف دعوای وی بینه ارایه نکند. اما اگر هردو طرف دعوی ارایهی بینه کنند، در اینصورت مال مورد نظر با سوگند خوردن کسیکه آنرا در اختیار دارد، از آنِ او خواهد بود.
2- مال مورد نظر در اختیار هر دوی آنها باشد و هیچیک بینهای نداشته باشند، بنابراین هردو سوگند خورده و مال مورد نظر میان آنها تقسیم میشود.
3- مال مورد نظر در اختیار شخص ثالث باشد و هیچیک از طرفین دعوی بینهای نداشته باشند. در اینصورت بین آنها قرعه کشی شده قرعه به نام هریک از آنها افتاد، سوگند خورده و آنرا دریافت میکند.
4- در صورتی که مال مورد نظر در اختیار هیچکس نباشد و هیچیک از طرفین بینهای نداشته باشند، هردو سوگند خورده و آنرا نصف میکنند.
5- در صورتی که هریک از طرفین بینه داشته باشند و مال مورد نظر در اختیار هیچیک از آنها نباشد، به طور مساوی میان آنها تقسیم میشود.
6- چون طرفین دعوی در مورد حیوان یا ماشینی اختلاف کردند و یکی از آنها سوار بر آن بود و دیگری افسارش را به دست داشت، حیوان مورد نظر با سوگند خوردن کسیکه سوار بر آن است برای او خواهد بود. و این در حالتی است که بینهای وجود نداشته باشد.
حرام است کسی قسم دروغ یاد کند تا مال برادرش را به ناحق تصاحب کند.
از ابوامامه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس حق فرد مسلمانی را با قسم خوردن تصاحب کند، الله آتش را بر وی واجب کرده و بهشت را بر او حرام نموده است. مردی گفت: ای رسول الله هرچند چیزی اندک باشد؟ فرمود: حتی اگر مسواک چوبی باشد».[13]
تقسیم املاکی که قسمت کردن آنها با ضرر یا پرداخت عِوضی همراه است جایز نیست مگر با رضایت شُرکا؛ و آنچه ضرری در تقسیم آن نیست و نیز پرداخت عِوضی در تقسیم آن مطرح نیست، درصورتیکه شریک قسمت خود را بخواهد، شریک دیگر به تقسیم آن مجبور میشود. و کسانیکه شریک هستند میتوانند خود به تقسیم بپردازند یا اینکه فردی را مسئول تقسیم آن کنند و یا اینکه از حاکم بخواهند آنرا تقسیم کند و اجرت این تقسیم به مقدار املاک بستگی دارد. و اگر خود تقسیم کردند یا قرعه کشیدند، باید به نتیجهی آن پایبند باشند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
هر ادعایی که مطرح شود با یکی از این امور ثابت میشود: اقرار، شهادت گواهان، سوگند.
اقرار عبارت است از اظهار مکلفِ مختار به آنچه بر او واجب است.
اقرار محکمترین و اساسیترین دلایل میباشد. و اقرار و اعتراف از هر فرد بالغ، عاقل، مختار و کسیکه مجبور نباشد صحیح است.
1- چون حقی از حقوق الله متعال بر عهدهی انسان باشد، مانند زکات و ... یا حقی از حقوق افراد مانند بدهی ... اقرار بدان واجب است.
2- چون مکلفی مستحق حدی از حدود الهی مانند زنا باشد، جایز است که بدان اقرار کند اما پنهان کردن آن و بازگو نکردن آن و توبه از آن سزاوارتر است.
3- چون اقرار صحیح باشد و ثابت شود، اگر مربوط به حقی از حقوق افراد باشد، بازگشتن از آن جایز نیست و بازگشت وی از این اقرار پذیرفته نمیشود. اما اگر مربوط به حقی از حقوق الله باشد مانند حد زنا یا قذف یا سرقت و ... بازگشت از این اقرار جایز است زیرا حدود با وجود شبهه کأن لم یکن تلقی میشود. و حقوق الله متعال مبنی بر بخشیدن و آسانگیری میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
عبارت است از خبر دادن شاهد از آنچه میداند با الفاظی چون: گواهی میدهم یا دیدم یا شنیدم و مانند اینها.
الله متعال شهادت دادن به حق را برای اثبات حقوق و دفع ظلم از دیگران، مشروع کرده است.
شاهد برای شهادت دادن خوانده شود و از او خواسته شود تا گواهی دهد. و قادر به گواهی دادن باشد و در ادای شهادت ضرری متوجه جان یا آبرو یا مال یا خانوادهاش نشود. هرکس جهت اثبات حق یا ابطال باطل گواهی دهد، اجر و پاداش بزرگی دارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ﴾ [البقرة: 282] «و گواهان نباید به هنگامیکه آنها را (برای گواهی) دعوت میکنند، خودداری کنند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿۞لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا١١٤﴾ [النساء: 114] «در بسیاری از رازگوییهای آنان [= مردم] خیری نیست، مگر [در گفتارِ] کسى که به [دادنِ] صدقهای یا کاری پسندیده یا سازشى میان مردم فرمان دهد؛ و هر کس برای رضایت الله چنین کند، به زودی پاداش بزرگی به وی خواهیم داد».
تحمل شهادت اگر در حقوق مربوط به افراد باشد فرض کفایه است؛ و ادای آن برکسیکه آنرا تحمل میکند؛ زیرادر باب حقوق انسانها باشد، فرض عین است.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ﴾ [البقرة: 283] «و شهادت را کتمان نکنید و هرکس آنرا کتمان کند، بیشک قلبش گناهکار است. و الله به آنچه میکنید، داناست».
2- ادای شهادت در حقوق الله متعال مباح است مانند: شهادت دادن در مورد حدی از حدود الهی مانند زنا و ... و بلکه ترک این شهادت بهتر است زیرا پوشاندن خطا و گناه مسلمان واجب است. مگر زمانی که شخصی علنا فساد کرده و معروف به فساد باشد که در اینصورت ادای شهادت افضل و بهتر است تا اینکه ریشهی فساد و مفسدان بخشکد.
3- برای هیچکس جایز نیست که بدون علم گواهی دهد و علم با دیدن یا شنیدن یا شهرت مانند ازدواج یا مرگ کسی حاصل میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری، پیروی نکن؛ بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن باز خواست خواهند شد».
گواهی دروغ از بزرگترین گناهان کبیره میباشد. و درواقع سبب خوردن مال مردم از راه باطل، ضایع شدن حقوق و گمراه شدن حکام جهت صدور حکم به غیر ما انزل الله میباشد.
از ابوبکر روایت است که رسول الله فرمود: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نکنم؟ گفتند: بلهای رسول الله؛ فرمود: شرک ورزیدن به الله و نافرمانی از پدر و مادر؛ سپس درحالیکه تکیه زده بود نشسته و فرمود: و بدانید گواهی دروغ؛ راوی میگوید: و پیوسته آنرا تکرار میکرد چنانکه با خود گفتمای کاش بس کند».[14]
شروط کسیکه شهادتش پذیرفته میشود
1- بالغ و عاقل باشد. بنابراین شهادت کودکان جز در بین خودشان پذیرفته نمیشود.
2- توان سخن گفتن داشته باشد. لذا شهادت لال پذیرفته نمیشود مگر زمانی که شهادتش را مکتوب کند.
3- اسلام؛ شهادت کافر بر مسلمان پذیرفته نمیشود مگر به هنگام ضرورت؛ و مثال آن وصیت کردن مسلمان به کافر در سفر به دلیل عدم وجود مسلمان میباشد. و شهادت کفار در حق هم جایز است.
4- از حافظه خوبی برخوردار باشد. لذا شهادت غافل و نادان پذیرفته نمیشود.
5- عدالت؛ و این مفهوم بر حسب زمان و مکان شاهد میباشد. و دو فاکتور برای عدالت شاهد معتبر است:
- صلاحیت و شایستگی در دین که عبارت است از ادای فرایض و دوری از امور حرام.
- جوانمردی؛ عبارت است از انجام اعمالی که سیرت انسان را آراسته میکند. مانند بخشندگی، اخلاق نیکو و امثال آنها؛ و دوری از پلیدیهایی چون فسق و فجور، تردستی و ساحری و شهرت به رذایل و مانند اینها.
6- مورد اتهام نباشد؛ بنابراین شهادت کسیکه متهم است و معروف به دشمنی با طرف خسم میباشد. پذیرفته نیست.
حکم شهادت دادن بر مبنای شهادت دیگری
شهادت دادن بر مبنای شهادت دیگران، در هر چیزی جز حدود پذیرفته میشود. بنابراین چون شهادت اصل به دلیل مرگ یا بیماری یا غیبت وی ممکن نباشد، حاکم شهادت فرع را در صورتی میپذیرد که اصل، فرع را در شهادت نمایندهی خود معرفی کند. چنانکه اصل به فرع بگوید: شما بر اساس شهادت من شهادت بده به فلان چیز؛ این امر از مصادیق همکاری در نیکی و تقوی میباشد تا اینکه حقوق افراد ضایع نشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
اموری که مانع شهادت دادن میشوند، 9 مورد هستند:
1- خویشاومندی از جهت ولادت؛ بنابراین پدران و هرچه بالاتر روند و فرزندان هرچه پایینتر روند، شهادتشان در حق هم پذیرفته نمیشود. چون به دلیل قوت خویشاوندی در معرض اتهام میباشند. اما شهادتشان علیه یکدیگر پذیرفته میشود. اما باقی خویشاوندان مانند برادران، عموها و ... شهادتشان به نفع و علیه یکدیگر پذیرفته میشود.
2- زوجیت؛ بنابراین شهادت شوهر برای همسر و همسر برای شوهر پذیرفته نمیشود اما شهادتشان علیه هم پذیرفته میشود.
3- شهادت کسیکه از شهادت به او نفعی میرسد، پذیرفته نمیشود. مانند کسیکه در حق شریکش یا بردهاش یا خدمتکارش و ... شهادت دهد.
4- کسیکه با شهادت دادن ضرری را از خود دور کند.
5- عداوت و دشمنی دنیوی؛ و کسیکه از زیان دیدن دیگری خوشحال میشود یا از اندوه وی شادمان میگردد، در واقع دشمن اوست.
6- کسیکه نزد حاکم شهادت داده اما به دلیل خیانت، شهادت وی پذیرفته نمیشود و مانند آن.
7- تعصب؛ بنابراین شهادت کسیکه معروف به تعصب نسبت به قوم یا قبیله یا سرزمینش میباشد، پذیرفته نمیشود.
8- چون کسیکه برای او شهادت داده میشود، مالک شاهد یا خدمتکار وی باشد، شهادت شاهد پذیرفته نمیشود.
9- قذف؛ مگر اینکه قاذف توبه کرده باشد.
اقسام «مشهود به» (اموری که در مورد آنها شهادت داده میشود) و تعداد و شاهدان لازم در هریک:
1- اتهام زنا و عمل قوم لوط؛ در این مورد باید چهار شاهد عادل مرد گواهی دهند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤﴾ [النور: 4] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید، و اینانند که فاسقاند».
2- چون کسیکه او را به ثروتمندی میشناسد، ادعای فقر کند تا چیزی از اموال زکات بگیرد، باید سه مرد عادل در مورد ادعای او شهادت دهند.
3- هرآنچه موجب قصاص یا حد - جز زنا- یا تعزیر میشود، باید دو مرد عادل در مورد آن شهادت دهند.
4- در قضایای مربوط به اموال مانند خرید و فروش، قرض، اجاره و مانند آنها و حقوق چون ازدواج، طلاق و رجعت و مانند آن؛ و تمام موارد جز حدود و قصاص، شهادت دو مرد عادل یا یک مرد و زن پذیرفته میشود.
و برای قاضی جایز است که بر مبنای شهادت یک مرد عادل همراه سوگند مدعی، در اموری غیر از حدود و قصاص حکم صادر کند. و این زمانی است که صدق و راستی شاهد آشکار شود و جز او شاهد دیگری نباشد.
- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ﴾ [البقرة: 282] «و دو شاهد از مردانتان را گواه بگیرید، پس اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن از میان گواهانی که (به عدالت آنان) رضایت دارید (گواه بگیرید). تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد، دیگری به او یاد آوری کند».
- و از ابن عباس روایت است که رسول الله بر مبنای سوگند و یک شاهد قضاوت نمودند.[15]
5- در اموری که معمولا مردان از آن اطلاع ندارند، مانند رضاع (شیرخوارگی)، ولادت، حیض و اموری از این قبیل که غالباً مردان حضور ندارند، شهادت دو مرد یا یک مرد و زن یا چهار زن پذیرفته میشود. و نیز قضاوت بر مبنای یک مرد عادل یا یک زن عادل جایز است هرچند احتیاط در این است که دو زن عادل باشند. و کاملتر از آن همان است که پیشتر بیان شد.
6- اموری که در مورد آن شهادت یک مرد عادل پذیرفته میشود. مانند رویت هلال رمضان و... .
7- در اموری چون بیماری حیوان، زخم موضحه و هاشمه و از این قبیل، نظر دو پزشک یا دامپزشک پذیرفته میشود. و اگر ممکن نباشد، نظر یکی از آنها پذیرفته میشود.
چون شاهدان از شهادت خود رجوع کنند
چون شاهدانی که در مورد مالی شهادت میدهند پس از صدور حکم، از شهادت خود بازگردند، حکم نقض نمیشود و بلکه ضامن حکم صادر شده میباشند و صاحب حق، حقش را از آنها میستاند. و در این میان ضمانتی متوجه کسانیکه شهود را تزکیه کردهاند، نیست.
اگر شاهدان قبل از صدور حکم، از شهادت خود بازگردند، شهادتشان لغو و بیاثر تلقی میشود و نه حکمی بر مبنای آن صادر میشود و نه شاهدان ضامن خواهند بود.
و اگر قاضی بر مبنای یک شاهد و سوگند در مالی قضاوت کرد، سپس شاهد از شهادتش بازگشت، شاهد غرامت تمام مال را میپردازد.
سوگند خوردن به الله، به اسمی از اسما الله یا صفتی از صفات او تعالی؛
آنچه سوگند خوردن در آن مشروع است
سوگند خوردن فقط در دعوای مربوط به حقوق اشخاص مشروع است و در این دعاوی برای حفظ حقوق خواسته میشود که سوگند یاد شود. اما در باب حقوق الله مانند عبادات و حدود، مطالبهی سوگند نمیشود و چون شخصی بگوید زکات اموالم را پرداخت کردم، از او سوگند خواسته نمیشود. و کسیکه منکر امری چون زنا و سرقت شود که موجب حد میباشند، از وی سوگند خوردن خواسته نمیشود. زیرا ستر و پوشاندن آن و اشاره به کنایه برای منصرف شدن از آن مستحب است.
چون مدعی در حقی که در دست دیگری دارد از ارایهی بینه ناتوان باشد و مدعیعلیه این حق را انکار کند؛ تنها راه باقی مانده برای مدعی، سوگند خوردن مدعیعلیه بر عدم وجود چنین حقی میباشد. و این فقط در مورد دعاوی مربوط به اموال و مانند آن است اما در دعاوی مربوط به قصاص و حدود جایز نیست.
سوگند پایان دهندهی خصومت میباشد اما حق را ساقط نمیکند و در تمام دعاوی مدعی باید بینه ارایه دهد و کسیکه انکار میکند، سوگند یاد میکند. و این یک اصل و قاعده در دعاوی میباشد.
بنابراین، اگر مدعی بینه ارایه داد، قاضی به موجب آن حکم میکند و اگر بینهای ارایه ندهد از مدعیعلیه که انکار کرده، خواسته میشود سوگند یاد کند؛ اگر مدعیعلیه که منکر است سوگند یاد نکرد، از مدعی خواسته میشود تا سوگند یاد کند؛ زیرازمانی که مدعیعلیه از سوگند خوردن امتناع کند، جانب مدعی و ادعای وی تقویت میشود بنابراین از مدعی خواسته میشود تا سوگند یاد کند تا تاکیدی باشد برای دعوای وی و ادعایش با سوگند تقویت گردد.
و قاضی میتواند بر مبنای خوداری مدعیعلیه از سوگند خوردن، قضاوت کرده و حکم را صادر کند و از مدعی سوگند نخواهد.
و نیز برای قاضی جایز است که مدعی را سوگند بدهد یا بر حسب مصلحت مدعیعلیه را سوگند بدهد.
سوگند در هر سوی دعوی باعث تقویت خواهد بود زیرا اصل برائت اشخاص میباشد مگر با ارایه بینه؛ و چون بینهای نباشد به جای آن به سوگند اکتفا میشود که بر ادعای مدعی تاکید میکند.
1- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «اگر به هرکس هرچه ادعا میکرد، داده میشد، کسانی ادعای خون و مال دیگران میکردند؛ ولی قسم خوردن بر مدعیعلیه است».[16]
2- از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت است که رسول الله فرمود: «بینه از آنِ مدعی و سوگند برای مدعیعلیه میباشد».[17]
برای قاضی جایز است در پروندههایی که خطر و اهمیت خاصی دارند مانند جنایتی که موجب قصاص نباشد و دعوایی که پیرامون اموال زیادی است و از این قبیل، خواستار تغلیظ در سوگند باشد. و این زمانی است که طرف خصم تغلیظ در سوگند را برای دیگری که سوگند یاد میکند، بخواهد.
و تغلیظ از نظر زمانی بعد از عصر و از جهت مکان در مسجد و در کنار منبر میباشد.
و اگر قاضی تغلیظ در سوگند را ترک کند، مصیب خواهد بود و کسیکه از تغلیظ در سوگند خوداری کند، درواقع از سوگند خوردن صرفنظر نکرده است و هرکس برای او به الله سوگند یاد میشود باید راضی باشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَیۡنِکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِینَ ٱلۡوَصِیَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنکُمۡ أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَیۡرِکُمۡ إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَأَصَٰبَتۡکُم مُّصِیبَةُ ٱلۡمَوۡتِۚ تَحۡبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَیُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ لَا نَشۡتَرِی بِهِۦ ثَمَنٗا وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰ وَلَا نَکۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِینَ١٠٦﴾ [المائدة: 106] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید؛ زیرامرگ یکی از شما فرا رسد در موقع وصیت باید از میان شما دو نفر عادل را گواه بگیرید یا اگر مسافرت کردید و مصیبت مرگ به شما رسید (و مسلمانی را نیافتید) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید و اگر (هنگام ادای شهادت در صدق آنها) شک کردید آن دو را بعد از نماز نگاه دارید تا به الله سوگند بخورند که: ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم اگر چه خویشانمان باشند و شهادت الله را کتمان نمیکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود».
سوگند خوردن در حق مدعیعلیه مشروع شده است چه مسلمان باشد یا از اهل کتاب؛ بنابراین اگر مدعی بینهای نداشته باشد، به الله سوگند یاد میکند.
1- از ابوهریره روایت است که از رسول الله شنیده که فرمود: «بدترین مردم کسی است که دورو باشد که با یک چهره نزد گروهی و با چهرهی دیگر نزد گروه دیگر میرود».[18]
2- از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «بدترین مردم نزد الله متعال شخصی ستیزهجو و لجوج است».[19]
زندانی کردن انسان به منظور حبس و بازداشتن او از هرگونه تصرف میباشد. زندان مجازات تعزیری و جایزی است که به هنگام نیاز، قاضی به آن حکم میکند و این وابسته به وضعیت گنهکار و تحقق مصلحت با زندانی شدن یا آزادی وی متفاوت میباشد.
واجب است که زندانها از نظر وسعت، نور، روشنایی و نظافت درخور منزلت و جایگاه انسان باشد و از امکانات و خدماتی برخوردار باشد که ضامن سلامت جسمی و روحی زندانیان باشد. و نیز از لباسها وفرشهایی پاکیزه، غذای سالم، امکانات پزشکی و درمانی، قرآن و کتابهای علمی سودمند برخوردار باشد. و نیز لازم است که در زندانها مسجد باشد و به زندانیان اجازهی نماز خواندن در مسجد داده شود.
واجب است که زندانیان براساس جنس، عمر، نوع جرم و مدت مجازات به گروههای مختلفی تقسیم شوند. و لازم است کسانیکه به تازگی وارد زندان میشوند در مکانهایی حبس شوند که ویژهی اصلاح افراد میباشد تا ایمان تزکیه شده و اخلاق نیکو گردد.
واجب است زندانها چنان تعبیه شوند که وسیلهی اصلاح و تهذیب و تربیت باشند ودر واقع جایی باشد برای رحمت و توحید و ارشاد و احسان؛ چنانکه دست گنهکار و آنکه لغزیده گرفته شود؛ و از هرگونه سختگیری و خشونت و تجاوز و رفتار وحشیانه و تحقیر و رسوایی خالی باشد.
از نعمان بن بشیر روایت است که رسول الله فرمود: «مومنان در مهربانی و دوستی و محبت نسبت به همه چون اعضای یک پیکرند که اگر عضوی از آن به درد آید، سایر اندامهای بدن با بیقراری و تب با او همدردی میکنند».[20]
حبس انسان به دو گونه است:
1- حبس تعزیری جهت دست کشیدن از جرم برای تادیب و اصلاح.
2- حبس جهت احتیاط و اطمینان؛ هدف از حبس احتیاطی روشن شدن حقیقت متهم میباشد و حبس احترازی (امنیتی) برای جلوگیری از وقوع ضرر میباشد. و حبس کسانیکه مرتکب جنایت شدند، برای اجرای قصاص و حدود میباشد تا اینکه حقوق اشخاص ضایع نشود.
زندانی شدن انسان به دو بخش تقسیم میشود:
1- زندانی شدن شرعی که با آن مصلحت تحقق یافته و مفسده دفع میشود و از اسباب آن است:
عدم پایبندی لازم به دین برای کسیکه توانایی آنرا دارد تا اینکه به دین پایبند شود؛ حبس کسیکه قصاص یا حد یا حق یا تعزیری بر وی واجب شده و احتمال فرار کردن وی میباشد تا اینکه قصاص یا حد یا تعزیر در مورد وی اجرا شود یا اینکه حق از وی گرفته شود؛ حبس کسیکه برای امنیت مردم، آبرو و اموال آنها مضر است، بنابراین حبس میشود تا مردم از شر و شرارت وی در امان باشند و ... .
2- زندانی شدن غیر شرعی که عبارت است از زندانی شدن به ناحق که ظلم و تجاوز نسبت به دین یا کرامت انسانی میباشد.
1- حبس متهم جایز نیست مگر زمانی که قرائن قوی دال بر متهم بودن وی وجود داشته باشد و چون حبس وی میسر شد، واجب است که بلافاصله به تعیین وضعیت وی رسیدگی شود. و اگر چیزی در مورد وی ثابت نشد، لازم است غرامت ضررهای که در مدت حبس متوجه وی شده پرداخت شود.
2- اگر شخصی از باب تعزیر زندانی شد و سپس توبه کند، برای قاضی جایز است که در مدت حبس وی تخفیف قائل شود و یا اگر حُسن توبه وی را تشخیص داد، او را آزاد کند. زیرا مقصود تادیب وی میباشد نه تعذیب و شکنجهاش؛
3- شایسته است زندانیان به هنگام نیاز و ضرورت، از زندان خارج شوند مانند حضور در تشییع جنازهی پدر و مادر یا فرزندانش یا عیادت آنها یا دیدن همسرش و ... ؛ و در صورتی که از فرصت استفاده کرده و فرار کند، مستحق تادیب میباشد.
4- کسیکه بیگناه به زندان بیفتد، حق دارد از زندان خارج نشود تا اینکه برائت وی اعلان شود.
5- بر مدیریت زندان واجب است که وقت زندانیان را با اموری سودمند که مصلحت آنها را به دنبال دارد، ساماندهی و تنظیم کند و وقت آنها را با حفظ قرآن، فراگیری علم، آموزش شغل و حرفههای گوناگون و از این قبیل برنامهها پُر کند. تا وقتشان را به بطالت سپری نکنند.
آنچه بر ولی امر در قبال زندانیان واجب است
1- زندانی کردن اشخاص فقط در اختیار ولی امر میباشد. درواقع امانتی در دست اوست و مدت حبس و مکان آنرا قضاوت شرعی مشخص میکند.
2- انتخاب مسئولانی نیکرفتار برای زندانها که خدمت خود در زندان را عمل دینی تلقی کنند که با آن الله را عبادت میکنند.
3- عدم مجازات زندانیان بهگونهای با اصول شریعت اسلام منافات دارد و بلکه با فطرت انسانی مخالف است؛ و بلکه تادیب زندانیان باید متناسب با کرامت و منزلت زندانی باشد و البته مطابق با شریعت.
4- برای هیچکس جایز نیست حدود الهی را تعطیل کند و مجازات جرایمی را که در شریعت حدی برای آنها مشخص شده، حبس و زندان تعیین کنند؛ و تا زمانی که مجرم میتواند با چیزی جز زندان مجازات شود، با حکم تعزیری زندان مجازات نمیشود.
5- بر ولی امر واجب است کمیتههایی برای بازرسی و بررسی و مراقبت از زندانها تشکیل دهد تا به شکایتهای زندانیان و قضایای مربوط به آنها رسیدگی لازم به عمل آید. و به ظلم و ستم وارده بر مظلوم نیز رسیدگی شود و ظالم مورد محاسبه قرار گیرد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
[1]- صحیح؛ مسند احمد: 23999
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 73؛ مسلم: 816؛ متن از مسلم میباشد.
[3]- مسلم: 1827.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 1423؛ مسلم: 1031؛ متن از بخاری میباشد.
[5]- متفق علیه؛ بخاری: 7352؛ مسلم: 1716.
[6]- صحیح: ابوداود: 3573؛ ابن ماجه: 2315؛ متن از ابن ماجه میباشد.
[7]- صحیح: ابوداود: 3572؛ ابن ماجه: 2308
[8]- متفق علیه؛ بخاری: 7147؛ مسلم: 1652؛ متن از بخاری میباشد.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 2697؛ مسلم: 1718؛ متن از بخاری میباشد.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 7376؛ مسلم: 2319؛ متن از بخاری میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 7169؛ مسلم: 1713؛ متن از بخاری میباشد.
[12]- متفق علیه؛ بخاری: 2680؛ مسلم: 1713؛ متن از مسلم میباشد.
[13]- مسلم: 137
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 2654؛ مسلم: 87؛ متن از بخاری میباشد.
[15]- مسلم: 1712
2- متفق علیه؛ بخاری: 4552؛ مسلم: 1711؛ متن از بخاری میباشد.
[17]- صحیح؛ ترمذی: 1341
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 7179؛ مسلم: 2526؛ متن از بخاری میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 7188؛ مسلم: 2668؛ متن از بخاری است.
[20]- متفق علیه؛ بخاری: 6011؛ مسلم: 2586؛ متن از بخاری میباشد
حد: عبارت است از مجازات مقدر شرعی در برابر ارتکاب گناهی مشخص به دلیل حق الله متعال؛
حدود الهی دو نوع میباشند:
1- حدودی که الله متعال بندگان را از خارج شدن از محدودهی آن منع کرده است؛ و این خروج میتواند با افزایش در آن یا کاهش از آن یا پیروی از جز آن باشد. و این حدود همان واجبات و احکامی است که الله متعال به آنها امر کرده است.
و همان است که الله متعال در مورد آن میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ﴾ [البقرة: 229] «اینها حدود الهی است، پس از آنها تجاوز نکنید».
2- حدودی که الله متعال از وارد شدن به آن منع کرده است که عبارت است از گناهان کبیره و امور حرامی که در مورد آن میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ﴾ [البقرة: 187] «این مرزهای الهی است پس به آن نزدیک نشوید».
و مقصود ما در اینجا این نوع از حدود میباشد.
حدود در اسلام شامل پنج حد میشود: حد زنا، حد قذف، حد سرقت، حد راه زنی، حد اهل بغی.
برای هریک از این جرمها مجازات مشخصی در شریعت در نظر گرفته شده است.
الله متعال میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ﴾ [البقرة: 187] «این مرزهای الهی است پس به آن نزدیک نشوید. الله اینچنین آیات خود را برای مردم روشن میسازد؛ باشد که پرهیزگار شوند».
الله متعال به عبادت و اطاعت از او تعالی و انجام آنچه بدان امر کرده و دوری از آنچه از آن نهی کرده، دستور داده است. و جهت مصالح بندگان حدودی را مشخص کرده است و در برابر التزام و پایبندی به شریعتش به بهشت و در برابر مخالفت با آن به دوزخ وعده داده است.
و چون نفس انسان جری شده و موجب ارتکاب گناه از سوی انسان شد، الله متعال درهای توبه و استغفار را به روی آن باز کرده است. اما اگر به ارتکاب معصیت و نافرمانی الله اصرار ورزد و از حدود الهی با تجاوز به اموال و آبروی مردم از حد خود بگذرد، به ناچار لازم است با اقامهی حدود الهی مانع تجاوز وی شد. تا اینکه امنیت و آرامش امت محقق شود. و حدود الهی همگی رحمت الله برای بندگانش و نعمتی برای همهی آنها میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را (بعنوان) دین برای شما برگزیدم. اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
اصل و اساس حیات انسان وابسته به حفظ ضروریات پنجگانه میباشد. و در واقع اقامهی حدود از این ضروریات حفاظت میکند. چنانکه قصاص باعث مصونیت جان افراد، اقامهی حد سرقت باعث مصونیت اموال مردم، اقامهی حد زنا و قذف باعث مصونیت آبروی آنها، اقامهی حد محاربه باعث مصون ماندن امنیت و مال و جان و آبروی مردم و شلاق خوردن شرابخوار باعث مصونیت عقل افراد میباشد.
با اقامهی حدود و تعزیرات تمام دین حفظ شده و بلکه حیات و جان افراد مصون میماند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی در نهان و پنهان او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
حدود شرعی مجازاتهای مقدر شرعی در برابر گناهان مشخص میباشند. و در شریعت مجازات متوجه معصیت و نافرمانی است.
بنابراین در ترک واجب یا مباح مجازاتی معین شده است. ترک واجب متضمن ارتکاب امر حرام میباشد اما مجازاتی برای آن مشخص نشده است مگر زمانی که ارتداد باشد که مجازات آن قتل مرتد است. و کشته شدن فرد در برابر ارتداد و قصاص قتل عمد، هیچیک از حدود نیست. زیرا حد، حق الله متعال است که باید اجرا شود و هرچند صاحب آن توبه کند، امکان ساقط شدن حد وجود ندارد. در صورتی که قصاص با بخشیدن ساقط میشود زیرا حق انسان است و به او اختیار بخشیدن آن داده شده است. و نیز مجازات ارتداد که کشتن مرتد است، با توبه و بازگشت به اسلام ساقط میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
حدود اثر بازدارنده در ارتکاب معصیت دارند و باعث جبران گناه کسی میشود که حد بر او جاری میشود و او را از پلیدی جرم و گناهی که مرتکب شده، پاک میکند. و نیز دیگران را از ارتکاب آن گناه بازداشته و امت را در برابر شر و شرارت مصون و محفوظ میدارد.
حدود الهی محارم اوست که از ارتکاب و هتک حرمت نسبت به آنها منع کرده است مانند زنا، سرقت و ... و نیز آنچه الله متعال مقدار و حد و مرز آنرا مشخص نموده، از حدود الهی میباشد. مانند میراث و دیگر واجبات.
حدودی که در شریعت مشخص شده، بازدارنده از محارم الهی میباشند. مانند حد زنا، قذف؛ و از این قبیل است مواردی که الله متعال حد و مرز آنرا مشخص نموده مانند میراث و احکام شبیه آن؛ افزایش و کاهش در این موارد جایز نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الحشر: 7] «و آنچه که رسول الله به شما داد، بگیرید و از آنچه که شما را از آن نهی کرد دست بردارید؛ و از الله پروا کنید که الله سختکیفر است».
در جرایم مربوط به قصاص، حقِ قصاص یا بخشیدن از آن اولیای مقتول و مجنیعلیه - اگر زنده باشد- میباشد و حاکم مرجع ذیربط برای مطالبه این حقوق میباشد.
اما حدود در حوزهی اختیارات حاکم است و چون نزد وی مطرح شوند عدم اجرای آن جایز نیست زیرا حدود، حقِ الله هستند که باید اجرا شوند.
جرایم در باب قصاص مورد بخشش قرار میگیرند چنانکه یا دیه جایگزین آنها میشود یا بدون هیچ عوضی بخشیده میشوند.
اما در باب حدود هیچگونه بخشش و میانجیگری، مطلقا جایز نیست. چه در برابر عوض یا بدون عوض؛ زیرا عدم توجه لازم به حدود، بلا و مصیبت بزرگ و شرارت دامنهدار و گستردهای را به دنبال خواهد داشت. و با اقامهی قصاص و حدود است که امت حیاتی پاک و همراه با آرامش خواهد داشت.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
حد بر هر فرد عاقل، عامد، آگاه، عالم به تحریم و ملتزم به احکام اسلام -مسلمان و ذمی- اقامه میشود.
1- زمانی که این آیه نازل شد: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ﴾ [البقرة: 286] الله متعال فرمود: «اینگونه خواهم کرد».[1]
2- و از علی روایت است که رسول الله فرمود: «قلم تکلیف از سه کس برداشته شده است: از کسیکه در خواب است تا زمانی که بیدار شود؛ از کودک تا اینکه محتلم و بالغ گردد و از دیوانه تا اینکه عقلش را بازیابد».[2]
چون حدی از نظر شرعی ثابت شد، اقامهی بدون هرگونه تاخیری واجب است. زیرا در این امر مصلحت عموم امت و مبادرت به اجرای امر الهی نهفته است. اما تاخیر در اقامهی حد به دلیل عارضهای که مصلحت اسلام در آن نهفته است، جایز میباشد. و مثال آن به تاخیر انداختن اقامهی حد در میدان جهاد میباشد. و نیز جایز است جهت رعایت مصلحت محدود (کسیکه حد بر او جاری میشود) اقامهی حد به تاخیر افتد. و این در صورتی است که محدود عذر یا بیماری داشته باشد یا مصلحت دیگری به او وابسته باشد مانند زنی که حامله باشد یا نوزادی را شیر میدهد.
مسئولیت اقامهی حدود با امام مسلمانان یا نایب او میباشد. و اقامهی حد در حضور گروهی از مومنان و در مکان تجمع مردم مانند بازارها انجام میشود. و حدود در مساجد اقامه نمیشود. الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داود، ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
اقامهی حدود و قصاص در مکه جایز است و جانی و مجرم و فاسق در حرم پناه داده نمیشود. بنابراین چون قصاص یا حدی از حدود الهی بر کسی واجب شد، چه شلاق باشد یا زندانی یا قتل، در حرم و غیر حرم بر وی جاری میگردد.
لازم است ضربههای شلاق متعادل زده شود و در آن افراط و تفریط نباشد. و نیز لباسهای شخص بیرون آورده نمیشود. و ضربات شلاق به قسمتهای مختلف بدنش زده میشود. و نباید به صورت، سر، آلت تناسلی و هر عضوی از بدن که منجر به کشته شدن گردد مانند گیجگاه و ... ضربهای زده شود. و زن کامل پوشانده میشود تا عورت وی نمایان نشود.
چون حدود الهی از یک جنس در شخصی جمع شود، مانند کسیکه چندین بار زنا کرده است یا به کرات دزدی کرده است، در اینصورت فقط یک بار حد سرقت یا دزدی بر وی اقامه میشود. اما اگر جنس حدود با هم متفاوت باشد، مانند مجردی که مرتکب زنا و دزدی شده باشد، ابتدا حدی بر وی اقامه میشود که خفیفتر است بنابراین در این مثال ابتدا به خاطر زنا شلاق خورده و پس از آن دستش قطع میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
شدیدترین شلاقها در اجرای حدود متوجه زنای فرد مجرد میباشد. و پس از آن شلاق حد قذف و به همین ترتیب شلاق تعزیری به دلیل شراب خواری و پس از آن شلاق تعزیری میباشد.
حکم کسیکه نزد حاکم به حدی اقرار میکند
چون کسی نزد حاکم به حدی اقرار کند اما آنرا مشخص نکند، سنت این است که حاکم آنرا بپوشاند و در مورد آن سوال نکند.
از انس بن مالک روایت است: نزد رسول الله بودم که مردی آمد و گفت: ای رسول الله، من سزاوار حدی شدم. آنرا بر من اقامه کن؛ اما رسول الله در مورد آن نپرسید. چون وقت اقامهی نماز شد، آن شخص همراه رسول الله نماز خواند؛ زیرانماز به پایان رسید نزد رسول الله رفته و گفت: ای رسول الله، من سزاوار حدی شدم، آنرا بر من اقامه کن؛ رسول الله فرمود: «آیا همراه من نماز نخواندی؟ وی گفت: آری؛ فرمود: «الله گناه تو را بخشیده است؛ یا فرمود: «الله حد تو را بخشیده است».[3]
فصل پردهپوشی از خود و دیگران
مستحب است کسیکه مرتکب گناهی میشود، پردهپوشی گناهش نموده و به سوی الله توبه کند. و برای کسیکه از آن آگاه میشود نیز مستحب است مادامی که فجور خود را علنی نکرده از آن چشمپوشی کند تا اینکه گناه و معصیت و نافرمانی در میان امت شایع و پراکنده نشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِی ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: 19] «بیگمان کسانیکه دوست دارند زشتیها در (میان) مؤمنان شایع شود، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است و الله میداند و شما نمیدانید».
2- ابوهریره میگوید: «از رسول الله شنیدم که فرمود: همهی افراد امت من بخشیده خواهند شد مگر کسانیکه به طور علنی مرتکب گناه شوند و یکی از انواع گناهان علنی این است که شخص شب هنگام مرتکب گناهی شود و در حالی صبح کند که الله گناهش را پوشانده است. اما او بگوید: ای فلانی، دیشب فلان کار و فلان کار را انجام دادم. این در حالی است که الله گناهش را پنهان کرده بود ولی او پردهی الله را از روی خودش برداشت».[4]
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس از مومنی اندوهی از اندوههای دنیا را دور سازد، الله مشکلی از مشکلات قیامت او را برطرف میسازد. هرکس بر فقیر و بینوایی آسان بگیرد، الله در دنیا و آخرت بر او آسان خواهد گرفت. هرکس عیب مسلمانان را بپوشاند، الله در دنیا و آخرت عیبهای او را میپوشاند. مادامی که بنده برادرش را کمک کند، الله بندهاش را کمک میکند».[5]
اقامهی حد بر هر جانی واجب است. خویشاوند نزدیک باشد یا دور، از جایگاه بالا یا پایینی برخوردار باشد، مذکر باشد یا مونث، تفاوتی نمیکند.
چون حدود شرعی به حاکم ابلاغ شود، میانجیگری در مورد عدم اجرای آن و نیز تلاش برای تعطیل یا تبدیل حکم، حرام است. زیرا در این امر فسادی بزرگ نهفته است.
و نیز بر حاکم حرام است که شفاعت و میانجیگری را بپذیرد بلکه بر وی واجب است با ابلاغ حکم به وی، حد را اقامه کند. و نیز برای او جایز نیست که در برابر عدم اجرای حد و ساقط نمودن آن از جانی، مالی دریافت کند.
و هرکس از زناکار یا دزد و امثال آنها مالی دریافت کند تا حدود الهی تعطیل شود، دو فساد بزرگ را همزمان مرتکب شده است؛ تعطیل حد و ترک واجب و خوردن حرام و انجام فعل حرام.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داود، ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از امالمومنین عایشه روایت است که: قریش تصمیم گرفت در مورد زن مخزونی که دزدی کرده بود، نزد رسول الله شفاعت کند. پس با خود گفتند: چه کسی در این مورد با رسول الله سخن میگوید و چه کسی جز اسامه محبوب رسول الله جرات این کار را دارد. پس اسامه در این مورد با رسول الله سخن گفت. رسول الله فرمود: آیا در حدی از حدود الهی شفاعت میکنی؟ سپس برخاست و به سخنرانی پرداخت و فرمود: ای مردم، کسانیکه پیش از شما بودند به این دلیل گمراه شدند که چون فرد مشهور و نامداری در میان آنها دزدی میکرد، او را رها میکردند (و حد سرقت را بر او جاری نمیکردند) اما چون فرد ضعیفی از میان آنها دزدی میکرد، حد سرقت را بر وی اقامه میکردند. و به الله سوگند اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، محمد دستش را قطع میکند».[6]
چون مقتول قصاص شده باشد یا بر اساس حد یا تعزیر کشته شده باشد و مسلمان باشد، غسل داده شده و بر وی نماز خوانده میشود و نیز در قبرستان مسلمانان دفن میشود. و نیز مسلمانان بر کسیکه خودکشی کرده نماز جنازه میخوانند. و برای امام و کسانیکه به او اقتدا میکنند جایز است از باب مجازات وی و منع دیگران از چنین عملی، نماز خواندن بر وی را ترک کنند.
اما کسیکه به دلیل ارتداد کشته شده، کافر است و غسل نمیشود و نیز بر او نماز خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود بلکه در گودالی در بیابانی دفن میشود و با او چون کافر رفتار میشود.
اقامهی حدودی که الله و رسولش وضع کردهاند، واجب است زیرا در آنها تحصیل مصالح و دفع مفاسد نهفته است. جرایم ریشه کن نشده و جامعه از آن در امان نخواهد بود مگر با اقامهی حدود شرعی بر کسانیکه مرتکب آنها میشوند. اما جریمههای نقدی یا زندانی کردن جنایتکاران و مجازاتهایی از این دست، مصداق حکم بغیر ما انزل الله میباشد. و سراسر کفر است و منجر به افزایش شر میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱحۡکُم بَیۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩ أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 49-50] «و در میان آنها (= یهود) بر اساس آنچه الله (در قرآن) نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش، مبادا تو را از بعضی از چیزهایی که الله بر تو نازل کرده منحرف کنند و اگر آنها (از حکم تو) روی گردانند، پس بدان که الله میخواهد آنان را به (خاطر) پارهای از گناهانشان مجازات کند و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند * آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند، بهتر از الله حکم میکند؟!».
کسانیکه خونشان مصون و معصوم است چهار دسته میباشند: مسلمان، ذمی، مستامن، معاهد.
اما کسانیکه به احکام اسلام ملتزم میباشند دو گروهاند: مسلمان و ذمی؛ ذمی ملتزم به احکام اسلام میباشد. اما انجام عبادات از وی خواسته نمیشود و نیز حد بر او جاری نمیشود مگر آنچه معتقد به تحریم آن است مانند زنا؛ زیرا زنا در هر شریعتی حرام است. پس چون با زنی ذمی زنا کرد، حد را به او جاری میکنیم. زیرا در زنا دو علت موجود است: منع از وقوع مانند آن و بخشیده شدن گناهان؛ بنابراین اگر از کسانی نباشد که بخشیده شدن گناهان شامل وی نمیشود چون کافر است، بر مبنای علت دوم حد را بر او جاری میکنیم که همان منع از انجام آن است.
از ابن عمر روایت است که یهودیان همراه زن و مردی یهودی که مرتکب زنا شده بودند، نزد رسول الله آمدند که رسول الله به سنگسار کردن آنها دستور داد و در مسجد سنگسار شدند».[7]
نوع جهلی که مانع اقامهی حد میشود
جهل و عدم آگاهی به مجازات عمل حرام، عذر محسوب نمیشود اما جهل به حرام بودن یا نبودن عمل، عذر میباشد. بنابراین کسیکه میداند زنا حرام است اما نمیداند حد آن رجم یا شلاق است، به دلیل جهلش معذور به شمار نمیآید بلکه حد بر وی جاری میشود.
اما کسیکه از حرام بودن زنا بیاطلاع است مانند کسیکه تازه مسلمان است، در اینصورت جهل وی عذر محسوب میشود زیرا احکام جز بعد از علم به آنها و توانایی انجام آنها واجب نمیشوند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦﴾ [البقرة: 286] «الله هیچکس را جز به اندازه توانش تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن، پروردگارا بارگران (و تکلیف سنگین) را بر (دوش) ما مگذار، چنانکه آنرا بر (دوش) کسانیکه پیش از ما بودند؛ گذاشتی، پروردگارا آنچه را که طاقت تحمل آنرا نداریم بر (دوش) ما مگذار و ما را بیامرز و به ما رحم فرمای. تو مولا و سرور مایی پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان».
زنا: عبارت است از عمل فاحشه در فرج زنی که برای انسان حلال نیست.
زنا حرام است و از بزرگترین گناهان میباشد و بلکه بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک به الله و قتل ناحق میباشد. و بر حسب حال زناکار و کسیکه با او زنا شده، قُبح و زشتی آن متفاوت است. بنابراین زنا با زن شوهردار و زنا با محارم و زنا با زن همسایه از بزرگترین انواع زنا و زشتترین آنها میباشد. و زنای فردی که ازدواج کرده از زنای مجرد بزرگتر و قباحت آن بیشتر است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلزَّانِی لَا یَنکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوۡ مُشۡرِکَةٗ وَٱلزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِکٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِکَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٣﴾ [النور: 3] «مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمیکند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج خود در نمیآورد و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است».
2- از ابن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «خون فرد مسلمانی که شهادت میدهد معبود بر حقی جز الله نیست و من فرستادهی او هستم حلال نیست مگر در مورد سه نفر: متاهلی که زنا کند، کسیکه دیگری را به ناحق کشته باشد (در برابر او قصاص میشود) و آنکه دِینش را رها کرده و از جماعت مسلمانان فاصله گرفته است (مرتد)».[8]
3- از عبدالله بن مسعود روایت است که: از رسول الله سوال کردم بزرگترین گناه نزد الله کدام است؟ فرمود: «اینکه برای الله همتایی قرار دهی در حالیکه او تو را خلق کرده است. گفتم: این گناه بسیار بزرگی است. گفتم: پس از آن چه؟ فرمود: اینکه فرزندت را بکشی از ترس اینکه همراه تو غذا بخورد (از ترس فقر و گرسنگی) گفتم: پس از آن چه؟ فرمود: اینکه با زن همسایه زنا کنی».[9]
مفسدهی زنا از بزرگترین مفاسد میباشد و با نظام جهانی در حفظ نَسَبها و حمایت از نوامیس و حفظ حرمتها و صیانت از آبروی افراد منافات دارد.
زنا شر را تماما در خود دارد و درهای گناه و معصیت و نافرمانی را به سوی بنده باز میکند و بیماریهای روحی و روانی، قلبی و جسمی را به دنبال دارد؛ و میراث آن فقر و ذلت و خواری میباشد. علاوه بر اینکه افراد دیگر از زناکاران متنفر شده و احترامی نزد آنها ندارند، فساد در چهرهی زناکار ظاهر میگردد و از مردم میترسد. و بر این اساس است که الله متعال زنا را حرام کرده است. آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢﴾ [الإسراء: 32] «و نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است».
اسلام برای کنترل غریزهی جنسی و حفظ نسل، ازدواج شرعی را به عنوان سالمترین راه ممکن تشریع نموده است. و از هرگونه تصرفی جز این راه مشروع، منع کرده است. بنابراین به حجاب دستور داده و نیز به روزه گرفتن و کنترل نگاه امر کرده است. و همچنین زنان را از کوبیدن پا به زمین و آرایش و آمیخته شدن با مردان و نمایان کردن زینتها و خلوت با بیگانه یا دست دادن با بیگانه نهی کرده است. چنانکه از سفر زن بدون محرم نهی کرده است. و تمام اینها به این دلیل است که هیچیک از زن و مرد مرتکب زنا نشوند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٣٠﴾ [النور: 30] «ای پیامبر، به مردان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند و شرمگاهشان را حفظ کنند، این (کار) برای آنها پاکیزهتر است، بیگمان الله به آنچه انجام میدهند، آگاه است».
2- و الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٩﴾ [الأحزاب: 59] «ای پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: چادرهای خود را بر خویش فرو افکنند (و با آن سر و صورت و سینههایشان را بپوشانند) این مناسبتر است تا شناخته شوند پس مورد آزار قرار نگیرند و الله آمرزنده مهربان است».
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله سهم زنا را بر فرزند آدم نوشته است که ناگزیر آنرا درمییابد؛ زنای دو چشم؛ نگاه کردن است. زنای دو گوش، گوش دادن است. زنای زبان سخن گفتن است. زنای دست تماس است و زنای پا گام برداشتن است. و زنای قلب خواهش نفس است که فرج آنرا تصدیق یا تکذیب میکند».[10]
کسیکه مرتکب زنا شده یا متاهل است یا مجرد:
1- مجازات متاهلی که مرتکب زنا شده، سنگسار است تا اینکه بمیرد. مرد باشد یا زن، مسلمان باشد یا کافر؛
2- مجازات مجردی که مرتکب زنا شده، صد ضربه شلاق و تبعید یکسال میباشد. مرد باشد یا زن؛ مجازات برده، پنجاه ضربه شلاق میباشد و تبعید نمیشود. مرد باشد یا زن؛
و اگر زنی که شوهر یا ارباب ندارد حامله شود، اگر ادعای شبهه یا اکراه و اجبار نداشته باشد، حد زنا بر وی جاری میشود. و کسیکه زنی را مجبور به زنا کند، حد بر او و نه آن زن جاری میشود. زیرا زن در این شرایط معذور است و به او مهر مثل تعلق میگیرد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢﴾ [النور: 2] «هریک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و اگر به الله و روز آخرت ایمان دارید نباید در (اجرای احکام) دین الله نسبت به آن دو (زن و مرد) رأفت (و رحمت کاذب) داشته باشید و باید گروهی از مؤمنان بر مجازاتشان (شاهد و) حاضر باشند».
2- از جابر بن عبدالله روایت است که مردی از قبیلهی اسلم نزد رسول الله آمده و مسالهی زنا کردنش را با ایشان مطرح نمود. و چهار بار در مورد زنا کردنش گواهی داد. پس رسول الله دستور داده و او را سنگسار کردند زیرا متاهل بود».[11]
زنا مجازات شدیدی دارد چنانکه در دنیا حد زنایِ کسیکه متاهل است سنگسار و برای مجرد شلاق و تبعید میباشد. اگر توبه نکند، مجازات وی در آخرت تهدید و وعید شدید میباشد چنانکه مردان و زنان زناکار لخت و عریان در تنوری در آتش دوزخ گردهم جمع شده و عذاب آنها چندین برابر خواهد بود.
برای وجوب حد زنا سه شرط لازم است:
1- پنهان شدن حشفه در فرج زنِ زندهای که برای او حلال نباشد.
2- شبههای در میان نباشد؛ بنابراین حد بر کسیکه با زنی آمیزش داشته به این گمان که همسرش هست، جاری نمیشود.
3- ثبوت زنا که با دو امر ثابت میشود:
الف) اقرار؛ چنانکه عاقل یک بار به ارتکاب زنا اعتراف کند و آنکه در مورد ضعف عقلش متهم است، چهار بار به ارتکاب زنا اقرار و اعتراف کند. و تا اقامهی حد به آن اعتراف داشته باشد.
2- شهادت دادن؛ چنانکه چهار نفر مردِ عادلِ مسلمان به زنا کردن دیگری گواهی دهند.
اما زنا با معاینات پزشکی و عکس برداری و فیلم برداری و اموری از این قبیل ثابت نمیشود. زیرا این وسایل محتمل بوده و یقینی نیست؛ و اسلام این قاعده را لحاظ کرده که حدود با وجود شبهات ساقط میشوند. اما قاضی میتواند از این وسایل به عنوان قرینهای در اثبات زنا کمک بگیرد و بر مبنای آنها متهم به زنا را چنانکه مناسب میداند، تعزیر کند.
1- حد زنا بر مسلمان یا کافری که زنا کرده است جاری میشود. بنابراین اقامهی آن بر کافر واجب است همچون وجوب قصاص در قتل و قطع دست در سرقت؛
2- چون متاهل با مجردی مرتکب زنا شود، متاهل سنگسار شده و مجرد شلاق خورده و تبعید میشود.
3- چون فرد آزادی با کنیزی زنا کرد و برعکس زن آزادهای با بردهای زنا کرد، برای هریک حکم مخصوص خود در باب حد جاری میشود.
4- بر کسیکه مرتکب زنا شده، حد زنا جاری میشود زمانی که مکلف، مختار، آگاه به تحریم باشد که بعد از ثبوت آن نزد قاضی بنا به اقرار یا شهادت و عدم وجود شبهه اجرا میشود.
برای سنگسار مرد یا زنی که مرتکب زنا شده، گودالی حفر نمیشود، اما اگر زن باشد به طور کامل پوشیده میشود تا اینکه عورت وی کشف نشود. و هرگاه زنی از طریق زنا حامله شود یا اینکه به زنا اعتراف کند، اولین کسیکه سنگسار را انجام میدهد امام یا نمایندهی وی میباشد و پس از آنها مردم چنین میکنند.
و اگر حد زنا در مورد شخصی با شهادت چهار نفر ثابت شده بود، این چهار نفر اولین کسانی خواهند بود که سنگسار را آغاز میکنند و پس از آنها امام و سپس مردم؛
چون مردی که متاهل است مرتکب زنا شود، همسرش بر او حرام نمیشود؛ و همچنین اگر زنی مرتکب زنا شود، شوهرش بر وی حرام نمیشود اما هردو گناه بزرگی را مرتکب شدهاند و باید توبه کرده و طلب مغفرت و آمرزش کنند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢﴾ [الإسراء: 32] «و نزدیک زنا نشوید که کار بسیار زشت و بد راهی است».
فرزندی که از راه زنا متولد شده باشد به مادرش نسبت داده میشود نه به مردی که مرتکب زنا شده؛ و این نسبت به مادر، نسبتی شرعی میباشد که با آن احکامی چون محرمیت و ارث بردن از یکدیگر ثابت میشود.
نسب و میراثی بین ولد الزنا و پدرش از راه زنا، نمیباشد زیرا نَسَب وی از راه پدر منقطع میباشد. و ولد الزنا به زناکار نسبت داده نمیشود ولو اینکه با مادرش ازدواج کند. و نیز به دختران زناکار از مادر دیگر محرم نیست اما ازدواج کردن با یکی از آنها بر او حرام است.
و بر زناکار حرام است که با دخترش از راه زنا ازدواج کند زیرا آن دختر از آب وی میباشد چنانکه بر ولد الزنا حرام است که با مادر زناکارش ازدواج کند.
حامله شدن در اثر زنا، عذری برای جواز سقط جنین نمیباشد و انجام این عمل منجر به دو جرم که گناه آنها بزرگ است میباشد: زنا و قتل؛
الله متعال میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [البقرة: 229] «اینها حدود الهی است، پس از آنها تجاوز نکنید و هرکس از حدود الله تجاوز کند، پس اینانند که ستمگرند».
چون کسی با محرم خود مانند خواهر، دختر، همسر پدر و ... مرتکب زنا شود و از تحریم زنا آگاه باشد، قتل وی واجب است. به دلیل زشتی و قبح جرمش؛ و بلکه به دلیل ننگ و عار و قباحت این عمل، پنهان داشتن عمل وی و مجازات او از مردم امری نیک است.
از الله متعال سلامتی و عافیت را خواستاریم
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ ءَابَآؤُکُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِیلًا٢٢﴾ [النساء: 22] «و با زنانی که پدرانتان (باآنها) ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید، مگرآنچه (زمان جاهلیت بوده و) گذشته است، زیرا این کار عملی زشت و منفور و راه و روش بسیار بدی است».
2- از براء روایت است که میگوید: با عمویم برخورد کردم که پرچمی به همراه داشت. گفتم: چه تصمیمی داری؟ گفت: رسول الله مرا به سوی مردی فرستاده که با همسر پدرش ازدواج کرده است و مرا امر کرده که گردن او را بزنم و اموالش را بگیرم».[12]
عمل فاحشه از راه پشت و کفایت به مردان و طرد زنان؛
لواط بزرگترین جرم اخلاقی و منافی با فطرت انسانی است و مجازات آن به دلیل شدت حرمت آن شدیدتر از مجازات زنا میباشد. زیرا زنا عمل فاحشه در فرج زن میباشد که با ازدواج مباح میشود اما عمل قوم لوط فاحشه در پشت است که هرگز مباح نمیشود.
عمل قوم لوط رفتار جنسی نامتعارف و خطرناکی است که سبب بیماریهای روحی و روانی و جنسی خطرناکی میشود.
الله متعال مرتکبین این جرم را با فرو بردن در زمین مجازات نمود و بر آنها سنگهایی از گل (سجیل) باراند. و روز قیامت به قدر جرمشان آتش در انتظارشان میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١﴾ [الأعراف: 80-81] «و (به یاد آورید) لوط را، هنگامیکه به قوم خود گفت: آیا کار بسیار زشتی را انجام میدهید که پیش از شما هیچیک از جهانیان انجام نداده است؟! همانا شما به جای زنان با مردان شهوت میرانید، راستی که شما قومی تجاوز کار هستی».
2- الله متعال میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ مَّنضُودٖ٨٢ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَۖ وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ٨٣﴾ [هود: 82-83] «پس چون فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و سرزمین) را زیر و رو کردیم و بر (سر) آنها سنگهای از سنگ و گِل متراکم روی هم فرو باریدیم. (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود و این (سنگها و عذاب) از (سایر) ستمگران دور نیست».
عمل قوم لوط حرام است و مجازات آن این است که فاعل و مفعول کشته شوند. متاهل باشند یا مجرد؛ و نوع کشتن آنها به نظر و مصلحتی که حاکم میداند بازمیگردد؛ اینکه با شمشیر باشد یا سنگسار یا ... و دلیل آن رهنمود نبوی است: «هرکسی را یافتید که عمل قوم لوط را انجام میدهد، فاعل و مفعول را بکشید».[13]
سحاق عبارت است از همجنس بازی دو زن؛ این عمل نیز حرام است و حکم آن تعزیر است.
استمنا (جلق زدن) و مانند آن حرام است. زیرا تجاوز از حد و حدود الهی میباشد و روزه مانع این عمل میشود.
1- الله متعال در بیان امور حلال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧﴾ [المؤمنون: 5-7] «و آنها که شرمگاهشان را حفظ میکنند. جز بر همسرانشان یا (بر) کنیزانشان، پس بیگمان اینان (در بهرهگیری از آنان) ملامت نمیشوند. پس کسیکه فراتر از این بخواهد، آنانند که تجاوزگرند».
2- از عبدالله بن مسعود روایت است که رسول الله به ما فرمود: «ای جوانان، هرکس توانایی دارد باید ازدواج کند، زیرا این کار باعث حفاظت چشم و شرمگاه میشود. و کسیکه توانایی ازدواج ندارد، روزه بگیرد که روزه شهوت را ضعیف و کنترل میکند».[14]
قذف: عبارت است از متهم کردن دیگری به زنا یا عمل قوم لوط یا نفی نسب به گونهای که موجب حد در آن شود.
اسلام به حفظ ناموس و آبرو از آنچه آنرا خدشهدار میکند، تشویق کرده است. و به پرهیز از تجاوز در آبروی پاکان دستور داده است. و به ناحق سخن گفتن در آبروی دیگران را حرام کرده است. تا اینکه آبروی افراد از هرگونه پلیدی و اتهام و آلودگی در امان باشد.
برخی از افراد با نیتها و اهداف مختلف اقدام به قذف و متهم کردن و آلوده نمودن آبروی مسلمانان میکنند و از آنجا که نیتها و اهداف از امور پنهان است، قاذف (کسیکه اتهام زده) مکلف است با شهادت چهار نفر اتهام خود را ثابت کند و اگر چنین نکند حد قذف بر وی جاری میشود که هشتاد ضربه شلاق است.
قذف یا متهم کردن دیگران به فاحشه، امری حرام و از گناهان کبیره است. الله متعال برای قاذف مجازاتهای شدیدی در دنیا و آخرت در نظر گرفته است. و هرکسی توبه کند الله متعال توبهاش را میپذیرد و هرکس قذف و اتهام زنی وی ثابت شود، حد قذف بر وی جاری میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥﴾ [النور: 4-5] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید و اینانند که فاسقاند. مگر کسانیکه بعد از آن توبه کردند و (اعمال خود را) اصلاح (و جبران) نمودند، پس بیگمان الله آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٢٣﴾ [النور: 23] «بیگمان کسانیکه زنان پاکدامن بیخبر (از هرگونه بدکاری و) مؤمن را متهم (به زنا) میسازند، در دنیا و آخرت لعنت شدهاند و عذاب بزرگی برای آنهاست».
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «از هفت عمل هلاک کننده دوری کنید. گفتند: ای رسول الله، آنها کدامند؟ فرمود: شرک ورزیدن به الله، سحر، کشتن انسان بیگناه، رباخواری، خوردن مال یتیم، فرار از جهاد، تهمت زنا به زنان پاکدامن و بیخبر از فساد».[15]
الفاظ قذف به دو نوع است:
1- قذف صریح: چنانکه بگوید، ای زناکار، ای لوطی؛
2- قذف با کنایه؛ اینکه الفاظی را بر زبان آورد که احتمال قذف و غیر آنرا دارند. مانندای بدکاره، ای فاجر. در اینصورت اگر مقصود وی اتهام زنا باشد، حد قذف بر وی جاری میشود اما اگر چنین قصدی نداشته باشد، حد بر او جاری نمیشود و به گونهای که او و دیگران از این عمل دست کشند، تعزیر میشود.
1- قاذف مکلف و مختار باشد.
2- کسیکه مورد اتهام قرار گرفته (مقذوف) مسلمان، مکلف، آزاد، پاکدامن باشد که شرایط جماع را داراست.
3- مقذوف حد قذف را مطالبه کند.
4- چنان دیگری را به زنا متهم کند که موجب حد شود و قذف وی ثابت نشود.
حد قذف چهل ضربه شلاق را برای آزاده و چهل ضربه برای برده میباشد.
حد قذف به دو صورت اثبات میشود؛ زیراقاذف در مورد خودش به اتهام قذف اعتراف کند یا اینکه دو مرد عادل به اتهام زدن وی شهادت دهند.
مجازات قذف با توجه به حالت قاذف و مقذوف مختلف و متفاوت است.
قاذف دو نوع است:
1- چون قاذف آزاد یا برده باشد و مقذوف محصن باشد، حد وی هشتاد ضربه شلاق است.
2- چون فردی که محصن نباشد مورد اتهام واقع شود، قاذف حد ندارد، بلکه به گونهای که قاذف و دیگران دست از چنین عملی بردارند، تعزیر میشود.
محصن در اینجا عبارت است از مسلمان آزادهیِ مکلفِ پاکدامن و پایبندی که شرایط جماع را داراست.
حد قذف حق مقذوف میباشد. لذا حد قذف با بخشیدن مقذوف ساقط میشود و حد قذف جاری نمیشود تا اینکه مقذوف آنرا مطالبه کند و برده نیز هشتاد ضربه کامل حد میخورد.
حد قذف با اعتراف مقذوف به زنا یا با اقامهی بینه در مورد زنای مقذوف ساقط میشود. و چون شخصی همسرش را متهم کند و میان آنها لعان صورت گیرد، حد قذف ساقط خواهد شد.
چون حد قذف ثابت شد عواقب آن عبارت است از:
قاذف هشتاد ضربه شلاق میخورد. شهادت و گواهی قاذف پذیرفته نمیشود مگر پس از توبه؛ به فسق وی حکم میشود تا اینکه توبه کند.
توبهی قاذف با استغفار و پشیمانی و تصمیم قاطع به عدم بازگشت به این گناه و تکذیب خود در اتهامی که وارد کرده واقع میشود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِینَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥﴾ [النور: 4-5] «و کسانیکه زنان پاکدامن را (به زنا) متهم میکنند، سپس چهار شاهد نمیآورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادتشان را نپذیرید و اینانند که فاسقاند. مگر کسانیکه بعد از آن توبه کردند و (اعمال خود را) اصلاح (و جبران) نمودند، پس بیگمان الله آمرزندۀ مهربان است».
حکم کسیکه دیگری را به عملی جز زنا یا لواط متهم میکند
چون کسی را به عملی جز زنا یا لواط متهم کند و در این اتهام دروغگو باشد، مرتکب عملی حرام شده است و حد قذف بر وی جاری نمیشود اما بنا به نظر حاکم و متناسب با اتهامش، به گونهای که زبان از اتهام دیگران نگه دارد، تعزیر میشود.
مثال قذف و اتهام به عملی جز زنا: چنانکه دیگری را به کفر و نفاق یا مستی یا دزدی یا خیانت و مانند آن متهم کند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36] «و از آنچه به آن علم نداری پیروی نکن، بدون شک گوش و چشم و دل، هریک از اینها از آن بازخواست خواهند شد».
2- الله متعال میفرماید: «قُلْ ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾ [الأعراف: 33] «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را حرام کرده است و اینکه چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است و چیزی را که نمیدانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است)».
سرقت: عبارت است از تصاحب مال محترم دیگری که هیچ شبههای در آن نیست از جایی مخصوص به مقدار مشخص به صورت پنهانی؛
دزدی حرام است و از گناهان کبیره میباشد. زیرا سبب ظلم و تجاوز و حرام خواری میباشد. اسلام به حفظ مال امر کرده و تجاوز به آنرا حرام نموده است.
بنابراین از دزدی و چپاول و اختلاس نهی کرده است زیرا این اعمال مصداق خوردن اموال مردم از راه باطل میباشد و چنین عملی با ایمان منافات دارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨﴾ [البقرة: 188] «و اموالتان را در بین خود به باطل (و ناحق) نخورید و (به عنوان رشوه قسمتی از) آنرا به حاکمان (و قضات) ندهید؛ تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، درحالیکه شما میدانید (این کار گناه است)».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار هنگام ارتکاب عمل زنا مومن نیست. شرابخوار هنگام خوردن شراب مومن نیست. سارق (دزد) به هنگام سرقت مومن نیست. و همچنین چپاولگری که مال با ارزشی را غارت میکند که مردم به آن چشم دوختهاند، هنگام چپاول مومن نیست».[16]
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨﴾ [البقرة: 188] «و اموالتان را در بین خود به باطل (و ناحق) نخورید و (به عنوان رشوه قسمتی از) آنرا به حاکمان (و قضات) ندهید؛ تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، درحالیکه شما میدانید (این کار گناه است)».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار هنگام ارتکاب عمل زنا مومن نیست؛ شرابخوار هنگام خوردن شراب مومن نیست؛ سارق به هنگام سرقت مومن نیست. و چپاولگر به هنگام چپاول مال با ارزشی که مردم به آن چشم دوختهاند، مومن نیست».
الله متعال با وجوب قطع دست سارق، اموال مردم را مصون داشته است. دست خائن مانند عضو بیماری است که قطع آن برای سالم ماندن جسم واجب و لازم است.
در قطع دست دزد پند و عبرتی است برای آنکه تصمیم به دزدیدن اموال مردم دارد و نیز باعث پاک شدن سارق از این گناه میشود و امنیت و آرامش در جامعه را به دنبال داشته و باعث حفظ اموال امت میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٣٨ فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 38-39] «دست مرد دزد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شدهاند، بعنوان مجازاتی از جانب الله قطع کنید و الله نیرومند حکیم است. پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «الله دزد را لعنت کند که با دزدیدن تخم مرغ و ریسمانی باعث قطع شدن دستش میشود».[17]
نصاب سرقت یکچهارم دینار از طلا و بیشتر از آن یا معادل آن میباشد.
از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «دست دزد در برابر یکچهارم دینار و بیشتر از آن بریده میشود».[18]
حد سرقت زمانی جاری میشود که شروط زیر وجود داشته باشد:
1- سارق مکلف (بالغ و عاقل)، مختار، مسلمان یا ذمی باشد.
2- مال دزدیده شده، مالی محترم باشد. بنابراین دست دزد در برابر سرقت آلت موسیقی یا شراب و مانند آن قطع نمیشود.
3- مال دزدیده شده به حد نصاب سرقت رسیده باشد که یکچهارم دینار طلا و بیشتر از آن است یا کالایی که معادل این قیمت باشد.
4- دزدیده شدن مال، پنهان باشد. لذا اگر دزدی مخفیانه و پنهانی نباشد مانند اختلاس و غصب و چپاول و غارت و مانند آن، حد سرقت جاری نمیشود بلکه حکم تعزیری بدان تعلق میگیرد.
5- مال از حِزر آن دزدیده شود و از آن خارج شود.
حِزر: عبارت است از آنچه اموال در آن نگهداری میشود. و بر حسب عرف و عادت متفاوت میباشد. و حرز هر مال متناسب با آن است. بنابراین حرز اموال، خانهها و بانکها و مغازهها میباشد. و حرز اشیاء، انبارها و حرز گوسفندان آغل میباشد و به همین ترتیب.
6- هرگونه شبههای در حق سارق منتفی باشد. بنابراین دست دزد به خاطر دزدی از مال پدر و مادر و اصول وی و نیز به دلیل دزدی از مال فرزندش و فروع وی قطع نمیشود. و نیز چون زن و شوهر از یکدیگر دزدی کنند، حد سرقت بر هیچیک از آنها جاری نمیشود و همچنین کسیکه به خاطر گرسنگی دزدی کرده باشد، دستش قطع نمیشود.
7- کسیکه از او دزدی شده، مالش را مطالبه کند.
8- ثبوت سرقت با یکی از دو امر یا هردو با هم: 1) دو بار اقرار به سرقت از سوی سارق. 2) شهادت؛ چنانکه دو مرد عادل به سرقت دزد شهادت دهند.
نتایج ثبوت سرقت
1- سارق مسئول دو حق است: حق خاص و آن عبارت است از بازگرداندن مالی که دزدیده، اگر موجود باشد. و اگر تلف شده باشد مثل و مانند آن یا قیمتش را برگرداند. و نیز حق عام که حق الله متعال میباشد که قطع دست وی -اگر شروط آن فراهم باشد- یا تعزیر -اگر شروط قطع دست فراهم نباشد- میباشد.
2- چون قطع دست سارق واجب شد، دست راستش از مفصل کف دست قطع میشود و محل قطع با روغن جوشانده شده یا با استفاده از وسایل پزشکی که باعث قطع خون میشود، پانسمان میگردد. و پیوند عضوی که در اثر حد یا قصاص قطع شده جایز نیست زیرا عبرت گرفتن دیگران جز با رویت عضو قطع شده ممکن نیست. تا اینکه اثر بازدارندگی آن برای خود سارق و دیگران تا زمان زنده بودن سارق وجود داشته باشد.
میانجیگری در حد سرقت بعد از ابلاغ آن به حاکم حرام است
3- چون سارق بار دیگر دزدی کند، پای چپش از نصف قدم قطع میشود و اگر برای بار سوم دزدی کند زندانی شده و بنا به تصمیم امام به گونهای تعزیر میشود که از دزدی دست بردارد و توبه کند و پس از این هیچ قسمتی از بدنش قطع نمیشود.
و نیز دست جیببُر که مال پنهان در جیب را میدزدد، قطع میشود و این در صورتی است که مال دزدیده شده به حد نصاب حد دزدی برسد. زیرا وی نیز از حزر دزدی کرده است.
عدم اجرای حدود به دلیل وجود شبهه
چون سارقی به سرقت اعتراف کند، قاضی میتواند با اشاره و کنایه به وی بفهماند که از اعتراف خود برگردد. اما اگر سارق به این اعتراف اصرار کرد و از اقرار خود بازنگشت، دستش قطع میشود. و اگر سارق به سرقت اعتراف کند و پس از اعتراف از آن بازگردد، دستش قطع نمیشود. زیرا حدود با وجود شبهه منتفی میگردد. و هدف بازگشتن و دست کشیدن سارق از دزدی میباشد نه فقط قطع دست وی؛
حکم کسیکه از بیتالمال دزدی میکند
کسیکه از بیتالمال دزدی میکند با توجه به تصمیم امام تعزیر میشود به گونهای که سارق و دیگران از این کار دست بکشند. و باید غرامت آنرا بپردازد و دستش قطع نمیشود زیرا خود نصیبی در بیتالمال دارد. و کسیکه از مال غنیمت یا خمس دزدی کند حکمش چنین است.
و تعزیر بر حسب مقدار مال دزدیده شده، متفاوت میباشد و نیز بر حسب ضرر مترتب بر آن؛
دستگاههای خودپرداز برای رفاه و مصلحت مردم قرار داده شدهاند و نیز برای حفظ و نگهداری اموال تعبیه شدهاند و هرکس از آنها دزدی کند، دستش قطع میشود، یکسان است که این دستگاهها داخل بانک باشند یا در مناطق عمومی؛ و این در صورتی است که دیگر شروط قطع دست وجود داشته باشند. و همچنین حکم کسیکه از حساب بانکی از طریق کامپیوتر و انتقال حساب به دیگری دزدی میکند، چنین است. و چون همهی شروط قطع دست وجود نداشته باشند، حاکم به گونهای وی را تعزیر میکند که او و دیگران از این کار دست کشیده و عبرت بگیرند.
سرقت مالی که حفاظت نشده باعث قطع دست نمیشود بلکه در این سرقت، سارق تعزیر میشود و چندین برابر مال دزدیده شده میپردازد و مبلغی که بیشتر از قیمت مال دزدیده شده میباشد، به بیتالمال مسلمانان پرداخت میشود.
از عبد الله بن عمرو بن عاص روایت است که چون رسول الله از خرمای روی درخت سوال شد، فرمود: «هر نیازمندی که از آن بخورد و در ظرف نریزد (و نبرد) بر او چیزی نیست؛ و کسیکه چیزی از آن با خود ببرد، بر او غرامتِ مانند آن و مجازات است. و کسیکه از محل انبار (خرما) به مقدار قیمت سپری بدزد، دستش قطع میشود. و هرکس کمتر از این مقدار را بدزدد، باید غرامت مانند آنرا بپردازد و مجازات میشود».[19]
کسیکه امانت را منکر شود، قطع دست وی واجب است زیرا عمل وی از مصادیق سرقت میباشد. و میانجیگری جهت عدم اجرای حد بر او و ساقط شدن آن حرام است.
1- از امالمومنین عایشه روایت است که: «زنی مخزومی که جایگاه وی نزد قریش از اهمیت خاصی برخوردار بود، مرتکب دزدی شده بود. قریشیان گفتند: چه کسی در مورد او با رسول الله سخن میگوید؟ گفتند: چه کسی جز اسامه محبوب رسول الله جرات این کار را دارد. پس اسامه در این زمینه با رسول الله سخن گفت. رسول الله فرمود: آیا در مورد حدی از حدود الهی میانجیگری میکنی؟ سپس برخاسته و به سخنرانی پرداخته و فرمود: ای مردم، هلاک شدن کسان پیش از شما به این دلیل بود که چون فرد نامدار و مشهوری از میان آنها دزدی میکرد او را رها کرده (حد سرقت را بر وی جاری نمیکردند) اما اگر فردی ضعیف از آنها دزدی میکرد، حد را بر او جاری میکردند؛ سوگند به الله اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، دستش را قطع میکنم».[20]
2- از امالمومنین عایشه روایت است که میگوید: زنی مخزونی کالایی را به امانت گرفت و آنرا منکر شد، پس رسول الله به قطع دست وی دستور دادند».[21]
از جمله شرایط توبهی سارق، ضامن بودن وی در برابر مال دزدیده شده میباشد که در صورت تلف شدن آن باید قیمتش را به صاحبش بازگرداند و این در صورتی است که توانگر باشد و اگر فقیر و بیچیز باشد، به وی مهلت داده میشود. و اگر کالای دزدیده شده موجود باشد، شرط صحت توبهاش برگرداندن آن به صاحبش میباشد. و اگر امانت را در دست دارد، تا برگرداندن آن به صاحبش ضامن است.
حکم کسیکه قبل از بازداشت شدن توبه کند
کسیکه حد سرقت یا زنا یا ... بر او واجب شده و قبل از ثبوت آن نزد حاکم از آن توبه کند، حد از وی ساقط میشود و برای وی جایز نیست بعد از اینکه الله گناهش را پوشاند، آنرا افشا کند. اما بر او لازم است که مال دزدیده شده را به صاحبش بازگرداند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا کَسَبَا نَکَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٣٨ فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 38-39] «دست مرد دزد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شدهاند، بعنوان مجازاتی از جانب الله قطع کنید و الله نیرومند حکیم است. پس هرکس بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
قطاع الطریق: کسانی هستند که در مناطق بیابانی یا شهری با سلاح مزاحم مردم شده و اموالشان را به زور و علنا تصاحب میکنند که محارب نیز نامیده میشوند.
هرکس که سلاح برداشته و راه را ناامن کند و از قدرتی برخوردار باشد، چنانکه خود به تنهایی یا با حمایت گروهی چنین کند مانند باندهای قتل، باندهای سرقت از خانهها و بانکها، باند ربودن دختران برای تجاوز به آنها، باند آدم ربایی و ... اینان و امثالشان مصداق قطاع الطریق میباشد.
حرابه عبارت است از تعرض با سلاح در صحرا یا شهر، در خانه یا وسایل نقلیه جهت خونریزی و هتک حریم و آبروی افراد و غصب اموالشان؛ و مانند این اعمال مصداق قطاع الطریق میباشد.
و هریک از این موارد در راهها، خانهها، وسلیل نقلیه چون ماشین و قطار و کشتی و هواپیما رخ دهد، چه تهدید با سلاح باشد، یا بمبگذاری یا منفجر کردن ساختمان یا آتشسوزی یا گروگان گیری و مانند آن، همه در حکم حِرابه میباشد.
و حرابه از بزرگترین جرمها میباشد و به همین دلیل است که مجازات آن از شدیدترین مجازاتها است.
قطاع الطریق چهار حالت دارد:
1- چون مرتکب قتل شوند و اموالی را غصب کنند، کشته شده و به دار آویخته میشوند.
2- چون مرتکب قتل شوند و مالی را غصب نکنند، کشته شده و به دار آویخته نمیشوند.
3- چون اموال را غصب کرده و مرتکب قتل نشوند، دست راست و پای چپ هریک از آنها قطع میشود.
4- چون مرتکب قتل نشوند و مالی را هم غصب نکنند، اما باعث ناامنی راه شوند، تبعید میشوند. و امام میتواند حکم تعزیری برای آنها در نظر بگیرد تا اینکه برای آنها و دیگران بازدارنده باشد و اینگونه مانع شر و فساد شود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
2- از انس روایت است که میگوید: «گروهی از قبیلهی عکل به خدمت رسول الله آمدند و (تحت تاثیر جو مدینه) به «جَوَی» که نوعی شکم درد طولانی است مبتلا شدند. رسول الله دستور داد که همراه چوپانِ شترهایِ صدقه (زکات) به چراگاه شترها رفته و از شیر و ادرار آنها بیاشامند و آنها از آن خوردند و خوب شدند. سپس مرتد شدند و (یکی از) چوپانها را کشتند و گلهی شترها را با خود به غنیمت بردند. (چوپان دیگر این خبر را اوایل روز به رسول الله رساند) و ایشان هم کسانی را در پی آنها فرستاد (و طول نکشید) که آنها را اسیر کردند. رسول الله دستور داد دست و پای آنها را قطع کنند و چشمانشان را با میخهایی که بر آتش داغ شده بودند از حدقه بیرون آوردند. (چون آنها چشمان چوپان را بیرون آورده بودند) سپس درحالیکه نشسته بودند تا دم مرگ در گرما و نور آفتاب رهایشان کردند و در این وضعیت مردند».[22]
1- قاطع الطریق - که محارب هم نامیده میشود- مکلف، مسلمان یا ذمی میباشد.
2- مالی که به زور تصاحب میکند، محترم باشد.
3- مال را از حزر آن تصاحب کرده باشد کم باشد یا زیاد.
4- محاربه و راهزنی وی با اقرار خودش یا دو شاهد عادل ثابت شود.
5- شبههای در میان نباشد.
چون راهزن مردم را تهدید کند و امنیت را بر هم زند اما مرتکب قتل و غصب اموال نشود، تبعید میشود. تا اینکه مردم از شر او در امان باشند و از ارتکاب جرمش خوداری کنند.
اما اگر شر و شرارت آنها با تبعید کاسته نمیشود، زندانی میشوند. و درواقع کسیکه زندانی شده همچون آن است که تبعید شده باشد و گاهی زندانی کردن وی به برقراری امنیت و سالم ماندن از شر وی بیشتر کمک میکند.
بنابراین اگر با تبعید آنها، امنیت برقرار شده و از شرارت آنها کاسته میشود و جامعه از شر آنها در امان میماند، آنان را تبعید میکنیم و در غیر اینصورت راه بهتر زندانی کردن ایشان است.
چون محارب قبل از دستگیر شدن، توبه کند، احکامی که حق الله است چون تبعید و قطع دست و پا و به دار آویخته شدن و ضرورت کشته شدن بخشیده میشود و این احکام بر وی جاری نمیشود. اما در برابر حقوقی که متعلق به افراد است مانند جنایت در حق آنها با کشتن یا آسیب رساندن به اعضا و جوارح و گرفتن اموال آنها مواخذه میشود، مگر اینکه مجنیعلیهم او را ببخشد و از حق خود درگذرد.
اما اگر قبل از توبه دستگیر شود، حد حرابه بر وی جاری میشود
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
گروگانگیری، آدم ربایی، ربودن وسایل حمل و نقل چون اتوبوس، هواپیما و ... و تهدید به قتل یا انفجار، همگی در حالت صلح و نه جنگ حرام است و و مصداق فساد در زمین و تجاوز در حق افراد بیگناه میباشد. و کسیکه چنین عملی مرتکب شود، حد حرابه بر وی جاری میگردد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠﴾ [البقرة: 190] «و در راه الله با کسانیکه با شما میجنگند، جنگ کنید و از حد تجاوز نکنید که الله تجاوزگران را دوست نمیدارد».
چون کسی در مورد جان خود یا خانواده یا مالش از سوی انسان یا حیوانی مورد تعرض و تجاوز و حمله قرار گیرد، با کمترین چیزی که گمان غالب وی آن است که با آن متجاوز را از خود دور میکند، از خود دفاع کند. اما اگر این میسر نباشد. متجاوز سه حالت دارد:
1- متجاوز مال میخواهد. در اینصورت جایز است که به او مالی داده شود و با وی درگیر نشود هرچند برای کسیکه مورد تجاوز قرار گرفته جایز است با وی درگیر شده و مالی به او ندهد.
2- متجاوز در پی هتک حرمت چون زنا باشد. در اینصورت به وی اجازهی چنین کاری داده نمیشود بلکه دور کردن وی با آنچه ممکن است هرچند با درگیری باشد، واجب است.
3- چون متجاوز در پی کشتن دیگری باشد، بر کسیکه به وی تجاوز شده، واجب است از جانش دفاع کند مگر در هنگام فتنه که در اینصورت جایز است از خود دفاع نکند. (مانند زمانی که دو گروه مسلمان با هم درگیر شوند که حق و باطل آمیخته باشد).
سعید بن زید میگوید: «از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس به خاطر مالش کشته شود، شهید است؛ هرکس به خاطر دینش کشته شود، شهید است؛ هرکس به خاطر جانش کشته شود، شهید است؛ و هرکس به خاطر خانوادهاش کشته شود، شهید است».[23]
زندیق کسی است که اظهار اسلام کرده و کفر را در باطن پنهان میکند. و این بزرگترین انواع نفاق است. بنابراین زندیق مصداق محارب با الله و رسولش میباشد. و محاربهی زندیق با اسلام به وسیلهی زبانش بزرگتر از محاربهی قطاعالطریق با دست و سلاحش میباشد. زیرا فتنهی قطاعالطریق متوجه اموال و جان افراد است و فتنهی زندیق متوجه قلوب و ایمان میباشد.
اگر زندیق قبل از دستگیر شدن توبه کند، توبهاش پذیرفته میشود و خونش محفوظ میماند اما بعد از دستگیر شدن، توبهاش پذیرفته نمیشود. بلکه بر مبنای حد و بدون استتابه کشته میشود. مگر اینکه صدق و راستی توبهاش و حُسن استواری او در توبهاش را بدانیم.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣﴾ [الأعراف: 153] «و کسانیکه مرتکب کارهای بد شدند، سپس بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، همانا پروردگار تو پس از آن، مسلّماً آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 68-70] «و کسانیکه با الله معبود دیگری را نمیخوانند و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمیکشند و زنا نمیکنند و هرکس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. عذاب او در روز قیامت مضاعف میگردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. مگر کسیکه توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدیهایشان را به نیکیها مبدل میکند و الله آمرزنده مهربان است».
3- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِیرًا١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِینَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَسَوۡفَ یُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَجۡرًا عَظِیمٗا١٤٦﴾ [النساء: 145-146] «همانا منافقان در پایینترین طبقه (= درکات) آتش (جهنم) هستند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت. مگر آنان که توبه کردند و جبران و اصلاح نمودند و به الله تمسک جستند و دین خود را برای الله خالص گرداندند، پس اینان با مؤمنان خواهند بود و الله به زودی مؤمنان را پاداش بزرگی خواهد داد».
باغیان: کسانی هستند که از قدرت و نیرویی برخوردارند و با تاویلی محتمل علیه حاکم خروج میکنند تا وی را خلع کرده یا با او مخالفت کنند و در پی اختلاف هستند.
هر گروهی از حقوقی که بر عهدهی اوست، خوداری کند یا اینکه از امام مسلمانان جدا شوند، یا اینکه اطاعت از وی را رها کنند، مصداق باغیان ظالم میباشند. و باغیان مسلمان بوده و کافر نیستند.
1- چون باغیان بر علیه حاکم خروج کردند، لازم است حاکم و امام مسلمانان با آنها مکاتبه کند و از آنان دلیل مخالفت و نارضایتیشان را جویا شود. پس چون حقی را یادآور شدند که بدان ظلم شده بود، به آن رسیدگی کند؛ اگر ادعای شبههای کردند، آنرا برطرف کند؛ پس از این اگر از رفتار خود در برابر حاکم صرفنظر کردند که خوب، وگرنه به پند و اندرز آنها روی آورده و آنها را به جنگ تهدید کند و اگر به نوع عملکرد خود در برابر حاکم اصرار داشتند، با آنها بجنگد. و بر رعیت واجب است که حاکم را جهت دفع شر و شرارت آنها یاری کنند و فتنهی آنها را خاموش کنند.
2- چون حاکم با آنها وارد جنگ شود، از ابزار جنگی کشتار جمعی که همگی آنها را نابود میکند مانند بمبهای مخرب استفاده نمیکند. و نیز کشتن فرزندان و آنان که از جنگ فرار میکنند و زخمیهایشان و نیز کسانیکه جنگ را ترک میکنند، جایز نیست.
و هریک از آنها که اسیر میشود، زندانی میشود تا اینکه آتش فتنه خاموش شود و اموالشان به غنیمت گرفته نمیشود و فرزندانشان اسیر نمیشوند.
3- پس از پایان یافتن جنگ و خاموش شدن آتش فتنه، اموالی از آنها که در حال جنگ تلف شده، هدر خواهد بود. و هریک از آنها که کشته شده، چیزی به او تعلق نمیگیرد و آنها نیز ضامن اموال و جانهایی که در حال جنگ تلف شده، نمیباشند.
رفتار واجب به هنگام جنگ دو گروه
چون دو گروه از روی تعصب یا برای به دست آوردن ریاست با یکدیگر درگیر شوند، هردو ظالماند و هریک از آنها ضامن چیزی است که از دیگری تلف کرده است. و برقراری صلح و اصلاح عادلانه میان آنها و برخورد لازم با گروهی که اصرار بر تجاوز دارد تا اینکه از تجاوزش دست بکشد، واجب است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ٩﴾ [الحجرات: 9] «و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ بر خاستند، میانشان آشتی برقرار کنید، پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با گروه متجاوز بجنگید تا به فرمان الله بازگردد، پس اگر بازگشت، میان آنها به عدالت صلح برقرار کنید و عدالت پیشه کنید، بیگمان الله عادلان را دوست میدارد».
2- از عرفجه روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس در حالی نزد شما آمد که تمام امورتان در اختیار یک نفر بود و قصد تفرقه و اختلاف میان شما داشت، او را بکشید».[24]
خروج علیه امام مسلمانان (حاکم اسلامی)
1- تعیین امامی برای مسلمانان و حاکم اسلامی از بزرگترین واجبات دین است. چنانکه نافرمانی او و خروج علیه او - هرچند ظالم باشد- حرام است. و این مادامی است که مرتکب کفری آشکار نشده باشد که در مورد آن دلیل و برهانی از سوی الله نزد ما وجود دارد. یکسان است که امامت وی به اجماع مسلمانان ثابت شده باشد یا توسط امامی که قبل از او بوده تعین شده باشد یا با اجتهاد اهل حل و عقد یا اینکه با چیره شدن وی باشد، چنانکه مردم از وی اطاعت کنند و او را به عنوان امام و حاکم اسلامی بپذیرند.
و به دلیل فسقش عزل نمیشود مادامی که مرتکب کفر آشکاری نشده باشد که برای آن از سوی الله دلیل و برهانی داریم.
2- کسانیکه از اطاعت امام خارج شدهاند یا جزء قطاعالطریق هستند یا اینکه باغی و یا خوارج میباشند. و خوارج کسانی هستند که مرتکبین گناهان کبیره را کافر میدانند و خون مسلمانان و اموالشان را حلال میشمارند. خوارج فاسقانی هستند که ابتدا به جنگ با آنها جایز است.
این سه گروه - قطاعالطریق، باغیان و خوارج- از اطاعت امام خارج شدهاند و هریک از آنها که بمیرد، حکم وی حکم گنهکاران موحد میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا١١٥﴾ [النساء: 115] «و هرکس پس از آنکه هدایت (و راه حق) برایش روشن شد، با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند، ما او را به آنچه پیروی کرده واگذاریم و او را به جهنم در افکنیم و بد جایگاهی است».
1- واجب است که امام و حاکم مسلمانان مرد باشد نه زن؛ قومی که عهدهدار امورشان زنی باشد، رستگار نمیشوند.
از وظایف امام این است که از سرزمینهای اسلامی در برابر هرگونه تجاوزی حمایت کند، دین را حفظ نماید، احکام الهی را اجرا کند، حدود را اقامه کند، از مرزها حفاظت کند، زکات را جمع آوری کند، عادلانه قضاوت کند، با دشمنان جهاد کند، به سوی الله دعوت کند و اسلام را نشر دهد.
2- بر امام واجب است که رعیتش را نصیحت کند و بر آنان سخت نگیرد و در سایر احوالشان با مهربانی و دلسوزی با آنها برخورد کند.
1- الله متعال میفرماید﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 26] «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم داوری کن و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه الله گمراه میکند، بیگمان کسانیکه از راه الله گمراه میشوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب شدیدی (در پیش) دارند».
2- از معقل بن یسار روایت است که از رسول الله شنیدم فرمود: «هیچ بندهای نیست که الله متعال مسئولیت رعیتی را در اختیار او قرار دهد و در حالی بمیرد که در حق آنان خیانت کرده است مگر اینکه الله متعال بهشت را بر او حرام میکند».[25]
آنچه بر امت در قبال حاکم واجب است
بر امت واجب است در آنچه معصیت و نافرمانی الله متعال نیست، از حاکم اطاعت کنند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا٥٩﴾ [النساء: 59] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، از الله اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و از صاحبان امرتان؛ و اگر در چیزی اختلاف کردید، آنرا به الله و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و خوش فرجامتر است».
2- از ابن عمر از رسول الله روایت است که فرمود: «بر هر مسلمانی شنیدن و اطاعت کردن در آنچه دوست دارد و آنچه دوست ندارد، واجب است مگر زمانی که به معصیت و نافرمانی (الله) امر شود. پس اگر به معصیت و نافرمانی (الله) امر شد، نه میشنود و نه اطاعت میکند».[26]
توبهی کسیکه جرمی مرتکب شده که موجب حد است
هرکس جرمی مرتکب شود که موجب حد است، اما پس از دستگیر شدن توبه کند، این توبه حد را ساقط نمیکند. اما اگر این توبه قبل از دستگیر شدن وی باشد، توبهاش پذیرفته شده و حد از وی ساقط میشود. و این رحمتی از سوی الله جهانیان است که مجازات را از گنهکارانی که توبه میکنند، برداشته است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ عَمِلُواْ ٱلسَّیَِّٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّکَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ١٥٣﴾ [الأعراف: 153] «و کسانیکه مرتکب کارهای بد شدند، سپس بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، همانا پروردگار تو پس از آن، مسلّماً آمرزنده مهربان است».
مجازاتی است برای گناهانی که حد و قصاص و کفاره در آنها مشخص نشده است.
مجازات گناهان سه نوع است:
1- آنچه در شریعت حدی مشخص برای آن تعیین شده است مانند زنا، سرقت، قتل عمد؛ در این نوع نه کفارهای وجود دارد و نه تعزیر، بلکه در این موارد حد میباشد.
2- آنچه مجازات آن کفاره است و حدی در مورد آن وارد نشده است مانند: جماع در روز رمضان، قتل خطا و شبه عمد؛ در این موارد کفاره و دیه میباشد.
3- آنچه نه حدی برای آن مشخص شده و نه کفارهای؛ مانند شرابخواری، مواد مخدر و گناهان و منکراتی از این قبیل؛ در این موارد تعزیر میباشد که حاکم با توجه به مصلحتی که میبیند حکمی را متناسب با شرایط صادر میکند چنانکه مجرم و دیگران از چنین عملی باز آیند. و شر و فساد از میان امت ریشه کن شود.
الله متعال در برابر جرایمی که مُخل عناصر اساسی امت میباشد: حفظ دین، نفس، مال، آبرو و عقل مجازاتهایی را در شریعت مشخص کرده است که نه به آنها افزوده میشود و نه از آنها کاسته میشود.
به این منظور حدودی بازدارنده وضع کرده است که از مهمترین عوامل امنیت میباشد. و ممکن نیست امت اسلامی زندگی امنی داشته باشد مگر با مراقبت از آن به وسیلهی اقامهی حدود؛
برای این حدود شروط و ضوابطی میباشد که گاهی برخی از آنها ثابت نمیشود و اینگونه مجازات مشخص شده به مجازاتی که در شریعت مشخص نشده، تبدیل میشود.
مجازاتی که وابسته به حکم حاکم و اجتهاد او و با رعایت تحقیق مصلحت و دفع مفسده میباشد که همان تعزیر است.
تعزیر در هر گناه و معصیتی که حد و کفارهای برای آن مشخص نشده واجب است. تفاوتی نمیکند انجام عملی حرام باشد مانند بهره بردن جنسی از دیگری به گونهای که مستحق حد نباشد، یا سرقتی که شامل حد نشود، یا جنایتی که در آن قصاص نیست، یا همجنس بازی زنان، یا قذف دیگری به چیزی جز زنا و ....
یا اینکه معصیت و نافرمانی از نوع ترک واجب با وجود توانایی انجام آن باشد. مانند ترک پرداخت بدهی، بازگرداندن امانتها، بازگرداندن مال غصب شده و مظالم و اموری از این قبیل مانند تنبلی در ادای نماز و روزه و واجباتی از این قبیل؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
و چون کسی مرتکب گناهی شود که برای آن حدی مشخص نشده است، اما توبه کند و از کردهی خود پشیمان شود، گناهش پوشیده شده و تعزیر نمیشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس که بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤ وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١١٥﴾ [هود: 114-115] «و (ای پیامبر!) در دو طرف روز و ساعاتی از شب، نماز را برپا دار، بیشک نیکیها بدیها را از بین میبرند، این پندی برای پند پذیران است؛ و (ای پیامبر!) صبر کن، پس بیگمان الله پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد».
تعزیر به دو بخش تقسیم میشود:
1- تعزیر جهت تادیب و تربیت در آنچه معصیت و نافرمانی نیست. مانند ادب کردن فرزند توسط پدر؛ همسر توسط شوهر، برده توسط ارباب؛
این نوع تعزیر مشروع است زیرا مصلحتهایی در آن نهفته است.
در این نوع جایز نیست تعداد ضربات شلاق بیشتر از ده ضربه باشد. زیرا رسول الله فرمود: «بیش از ده ضربه شلاق به کسی نزنید مگر در حدی از حدود الهی».[27]
2- تعزیر در برابر گناهان؛ در این زمینه برای حاکم جایز است که بر حسب مصلحت و نیاز و حجم گناه و کثرت و قلت آن و در گناهی که حدی برای آن در شریعت مشخص نشده، بر مقدار ده شلاق بیفزاید. اما اگر معصیت و نافرمانی از نوع گناهی بود که شارع حدی برای آن مشخص کرده بود مانند زنا و سرقت و... نباید تعزیر از حدی که برای اصل چنین گناهی مشخص شده، بیشتر باشد.
تعزیر مجموعهای از مجازاتهاست که با نصیحت و پند و اندرز و دوری از گنهکار و توبیخ و تهدید و بیم دادن و عزل از ولایت و... آغاز شده و با شدیدترین مجازاتها از قبیل زندانی و شلاق به پایان میرسد.
و گاهی حکم تعزیر قتل میباشد و این زمانی است که مصلحت عامه اقتضا کند مانند قتل جاسوس و مبتدع و کسیکه جرایم خطرناکی را مرتکب شده است.
و گاهی تعزیر به صورت رسوا کردن یا غرامت مال یا تبعید و از این قبیل میباشد. و این به تحقیق مصلحت و دفع مفسده بستگی دارد.
مقدار مجازات تعزیر مشخص نیست و حاکم در این زمینه اختیار دارد که مجازاتی را متناسب با جانی برای او مشخص کند. تا اینکه امت را از شر او در امان دارد. به این شرط که از آنچه الله متعال بدان امر کرده یا از آن نهی کرده، تجاوز نکند. و این با اختلاف مکان و زمان و اشخاص و گناهان و احوال و جرایم متفاوت میباشد.
خمر اسمی است برای هر آنچه عقل را دچار اختلال کرده و آنرا میپوشاند. و میتواند هر نوع نوشیدنی باشد. و هر نوشیدنی که زیاد آن مست کننده باشد، مقدار اندک آن نیز حرام است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، همانا شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان است. پس از آنها دوری کنید، تا رستگار شوید».
2- از امالمومنین عایشه روایت است که: رسول الله در مورد شرابِ عسل سوال شد. پس در پاسخ فرمود: «هر نوشیدنی که مست کننده باشد، حرام است».[28]
شراب اساس تمام بدیها و پلیدیهاست. و پرداختن به آن به هر صورتی حرام است. خوردن آن، خرید و فروش آن، ساختن آن، هرکاری که مربوط به نوشیدن آن و ترویج آن بین مردم شود.
شراب (مِی) عقل انسان را دچار اختلال کرده و چون پردهای بر آن قرار گرفته و آنرا میپوشاند، و در اثر آن تصرفاتی خواهد داشت که موجب زیان دیدن جسم و روح میشود و مال و فرزند و آبرو و شرف انسان و فرد و جامعه را هدف قرار داده و فاسد میکند. باعث افزایش فشار خون شده و سبب کاهش عقل وی و فرزندانش میشود و جنون و فلج شدن و تمایل به جرم و فساد، فقر و ضایع شدن وقت در امور حرام و ترک واجبات از دیگر پیامدهای ناشی از آن میباشد.
مستی حالتی لذتبخش است که در آن عقل پنهان میشود، عقلی که قوهی تشخیص وابسته به آن است. بنابراین با مختل شدن عقل، نمیداند چه میگوید. و از این جهت است که اسلام آنرا حرام کرده است. و برای کسیکه هرگونه ارتباطی با آن دارد، مجازات تعزیری بازدارندهای مشخص کرده است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾ [المائدة: 90-91] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، بیتردید، شراب و قمار و اَنصاب [= هر چیزی که به عنوان یادواره و نماد، نَصب گردد و عبادت شود از قبیل مجسمههای سنگی، ضریحهای فلزی، مقبره صالحان و ...] و تیرهای قرعهکشی [= انتخاب قرعه خوب و بد به وسیله فالگیری که با وسایل گوناگون صورت میگیرد و امروزه به اشتباه از آن به عنوان استخاره یاد میشود در حالی که استخاره شامل دو رکعت نماز و سپس طلب خیر نمودن در امر مورد نظر از الله متعال و نیز پناه بردن از شر آن به الله متعال است]، پلید [و] از کار[های] شیطان هستند؛ پس از آنها دوری کنید؛ باشد که رستگار شوید. در حقیقت، شیطان میخواهد با شراب و قمار، در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد الله و از نماز بازدارد؛ پس [ای مؤمنان، حال که حقیقت را دانستید،] آیا از آنها دست برمیدارید؟».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «زناکار به هنگام زنا مومن نیست. شرابخوار به هنگام شرابخواری مومن نیست. دزد به هنگام دزدی مومن نیست و چپاولگر به هنگام چپاول آنچه مردم به آن چشم دوختهاند، مومن نیست».[29]
نوشیدن شراب با یکی از دو امر ذیل ثابت میشود:
1- اقرار؛ چنانکه شخصی اقرار کند شراب نوشیده است.
2- شهادت دادن دو شاهد عادل.
معاینه پزشکی قرینهی قوی دال بر شرابخواری فرد میباشد. و بلکه دلیل قویتر از اعتبار بو یا استفراغ میباشد. به ویژه در امور مهمی که منجر به مرگ یا صدمات شدید شده است.
به حدودی که شارع برای جرایم مختلف در نظر گرفته است، نه چیزی افزوده میشود و نه چیزی از آنها کاسته میشود که عبارتند از: حد زنا، قذف، سرقت، قطاعالطریق و حد باغیان؛
و مجازات شرابخوار تعزیر است نه حد؛ زیرا حدی برای آن در قرآن و سنت ذکر نشده است. و چون کسیکه شراب خورده نزد صحابه آورده میشد، او را با شاخهی درخت خرما و کفش و مانند آن میزدند. و اگر حدی داشت ثبت و ضبط آن واجب بود مانند دیگر حدود.
شرابخوار در زمان رسول الله حدود چهل ضربه شلاق میخورد و همچنین در عهد ابوبکر؛ و چون شرابخواری در میان مردم افزایش یافت، عمر رضیاللهعنه تعداد ضربههای شلاق را به هشتاد ضربه افزایش داد. و بعد از مشورت با صحابه، مجازات شرابخواری را مجازات کمترین حدود که حد قذف است، تعیین نمود. و اگر شرابخواری حدی مشخص در شریعت داشت، عمر و غیر او نمیتوانست به آن بیفزاید. زیرا حدود غیر قابل تغییر میباشند. بنابراین روشن شد که مجازات شرابخوار تعزیر است نه حد؛
1- چون کسی با اختیار و آگاه به این مساله که مقدار زیاد شراب مست کننده است، آنرا بنوشد، بر مبنای حکم تعزیری چهل ضربه شلاق به وی زده میشود. و امام میتواند تعداد ضربات را به هشتاد ضربه افزایش دهد و این در صورتی است که مردم نسبت به شرابخوار بیپروا باشند.
2- چون کسی شراب بنوشد، برای بار اول چهل ضربه شلاق میخورد. و در بار دوم نیز شلاق میخورد و همچنین در بار سوم؛ و در بار چهارم امام میتواند او را زندانی کرده یا اینکه تعزیراً حکم قتل وی را صادر کند. تا اینکه بندگان از شر او در امان مانده و فساد و مفسدین ریشهکن شود.
3- هرکس در دنیا شراب نوشیده و از شرابخواری توبه نکرده باشد، شراب آخرت را نخواهد نوشید هرچند وارد بهشت شود. و هرکس شراب نوشیده و مست شود، نماز چهل روز وی قبول نمیشود. و اگر بمیرد و توبه نکرده باشد، وارد آتش میشود. و اگر توبه کند، توبهاش پذیرفته میشود. و هرکس شرابخواری را تکرار نکند، الله متعال در روز قیامت او را از عصارهی اهل دوزخ مینوشاند.
و برای امام جایز است که از باب تعزیر ظرفهای شراب را شکسته و مکانهای فروش شراب را آتش بزند و این بر حسب مصلحتی است که به تشخیص امام باز میگردد تا اینکه از نوشیدن و ترویج آن جلوگیری شود.
1- از جابر روایت است که مردی از جیشان یمن نزد رسول الله آمد و از ایشان دربارهی خمری که در سرزمینشان از ذرت و به نام «مزر» ساخته میشود، پرسید؛ رسول الله فرمود: «آیا مست کننده است؟ گفت: آری؛ رسول الله فرمود: هر مست کنندهای حرام است و الله عهد نموده که خورندهی آنرا از طینةالخبال بنوشاند. اصحاب پرسیدند: ای رسول الله، طینةالخبال چیست؟ فرمود: «عرق اهل دوزخ یا عصارهی دوزخیان که از بدنشان فرو میریزد».[30]
2- از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «کسیکه در دنیا شراب بنوشد و پس از آن توبه نکند، در آخرت از آن محروم میشود».[31]
مواد مخدر، موادی است که جسم را فاسد کرده و باعث تنبلی و سستی در بدن و خلل در عقل میشود.
اعتیاد به مواد مخدر بیماری سخت و طاقتفرسایی است که انسان را از پای درآورده و سبب شرارتها و بیماریها و جرایم مختلفی میشود، علاوه بر اینکه عقل و جسم را فاسد میکند. بنابراین ساختن مواد مخدر و داد و ستد آن، قاچاق و ترویج و تجارت با آن حرام است.
امام میتواند برای کسیکه با مواد مخدر سروکار دارد، بر حسب مصلحت حکمی چون قتل یا شلاق یا زندان یا غرامت صادر کند. تا اینکه شرارت و فساد را ریشهکن کند و جان افراد و اموال و آبرو و عقلها را حفظ نماید.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157] «آنانکه از (این) رسول (الله)، پیامبر «أمی» (= درس ناخوانده) پیروی میکنند که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، نوشته مییابند. آنها را به (کارهای) خوب و پسندیده فرمان میدهد و از زشتی (و کارهای ناپسند) بازشان میدارد. و پاکیزهها را برایشان حلال میگرداند و پلیدیها را بر آنان حرام میکند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ یَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِیقِ١٠﴾ [البروج: 10] «به راستی کسانیکه مردان و زنان مؤمن را شکنجه (و آزار) دادند، سپس توبه نکردند، پس برای آنها عذاب جهنم است و برایشان عذاب (آتش) سوزان است».
مجازات کسانیکه با مواد مخدر سر و کار دارند
به دلیل خطر بزرگ مواد مخدر و ضرر مهلک آن، بسیاری از علما چنین فتوا دادهاند:
1- مجازات قاچاقچی مواد مخدر قتل است. زیرا ضرر و شر آن بزرگ است.
2- کسیکه مواد مخدر را با خرید و فروش یا ساختن یا وارد کردن آن یا هدیه دادن ترویج میدهد، در بار اول تعزیر قابل توجهی میشود. و با زندان یا شلاق یا جریمهی مالی یا همهی این موارد مجازات میشود. و این وابسته به نظر حاکم بر مبنای تحقیق مصلحت و دفع مفسده میباشد. و اگر چنین عملی از وی تکرار شود به گونهای که امت از شر وی در امان بماند، تعزیر میشود هرچند با قتل وی باشد. زیرا این عمل مصداق «مفسد فیالارض» میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِکَ لَهُمۡ خِزۡیٞ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ٣٣ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤﴾ [المائدة: 33-34] «سزای کسانیکه با الله و پیامبرش میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست (راست) و پای (چپ) آنها بعکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت عذاب بزرگی خواهند داشت. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، پس بدانید که همانا الله آمرزندهی مهربان است».
حکم هر آنچه باعث سستی و ناتوانی در بدن و تنبلی و بیحسی اعضا شود
چیزهایی که سبب تنبلی و سستی و بیحسی در بدن میشود مانند توتون و تنباکو و قات[32] و موادی از این قبیل که باعث مستی نمیشوند و عقل را از بین نمیبرند و آنرا مختل نمیکنند، حرام است و هرگونه استفاده از آنها جایز نیست. زیرا ضرر آن متوجه دین، سلامتی، بدن، مال، عقل و جامعه میباشد.
و مجازات استفاده از این مواد، تعزیر میباشد که حاکم بر حسب تحقق مصلحت و دفع مفسده جهت حفظ وقت و اموال و جسم، نوع آنرا تعیین میکند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
الکل مادهای ضدعفونی کننده برای زخم و جراحت میباشد. و آمیختن برخی از داروها با مقدار کمی از الکل و استفاده کردن از آن به عنوان دارو در پزشکی جهت ضدعفونی کردن و از بین بردن درد، به هنگام نیاز جایز است.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [المائدة: 3] «اما هرکس که از گرسنگی درمانده شود و مایل به گناه نباشد (مانعی ندارد که از گوشتهای ممنوع بخورد) پس (بداند که) الله آمرزندهی مهربان است».
جعل اسناد عبارت است از مشابهسازی اصل با هدف فریب که ضرر و ظلم و دروغ به همراه دارد. و مثال آن جعل ارز رسمی یا اسکناس یا کارت ملی یا پاسپورت یا مهر یا امضا میباشد.
جعل اسناد با تمام انواع آن جرمی حرام است. زیرا جعل اسناد، ابطال حق و اثبات باطل و خوردن مال حرام را به همراه دارد که همگی اینها حرام است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ﴾ [الحج: 30] «پس از پلیدی بتها اجتناب کنید و از گفتار باطل (و دروغ) دوری کنید».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس ما را فریب دهد، از ما نیست».[33]
مرتد کسی است که بعد از اسلام آوردن به اختیار کافر شود.
کفر مرتد شدیدتر از کفر کافر اصلی میباشد. ارتداد کفری است که صاحبش را به طور کلی از دین خارج میکند و چون صاحبش قبل از مرگ توبه نکند موجب جاودانگی وی در آتش میباشد. و چون مرتد کشته شود یا بمیرد درحالیکه از ارتداد خود توبه نکرده باشد، کافر است و غسل نمیشود و بر وی نماز جنازه خوانده نمیشود. و نیز در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ﴾ [البقرة: 217] «و پیوسته با شما میجنگند، تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده است و آنان اهل آتش (دوزخ)اند و همیشه در آن خواهند بود».
2- الله متعال میفرماید: ﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَٰلَکُمۡ٣٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ مَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٞ فَلَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ٣٤﴾ [محمد: 33-34] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، الله را اطاعت کنید و رسول (الله) را اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نکنید. بیگمان کسانیکه کافر شدند و (دیگران را) از راه الله باز داشتند سپس در حال کفر مردند، پس الله هرگز آنها را نخواهد آمرزید».
3- از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس دینش را تغییر داد او را بکشید».[34]
اسلام برنامهی کاملی برای زندگی بشر میباشد و نظامی است شامل برای هر آنچه بشر بدان نیاز دارد. موافق با فطرت و عقل بوده و اساس آن دلیل و برهان است. اسلام از بزرگترین نعمتها میباشد. و با اسلام است که سعادت دنیا و آخرت برای بشریت محقق میشود.
اما هرکس که وارد اسلام شود، سپس از آن برگشته و در اصطلاح مرتد شود، به پایینترین درکات سقوط کرده است و در واقع دینی را که الله متعال برای بندگانش بدان راضی شده و آنرا برگزیده، رد نموده و به الله و رسولش خیانت کرده است، بنابراین قتل وی واجب است. زیرا حقی را انکار کرده که دنیا استوار نخواهد بود مگر با آن و آخرت انسان نیک نخواهد بود مگر با آن؛ و اینگونه الله را نافرمانی کرده و از شیطان اطاعت کرده است.
الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَى ٱلشَّیۡطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمۡ وَأَمۡلَىٰ لَهُمۡ٢٥ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لِلَّذِینَ کَرِهُواْ مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ سَنُطِیعُکُمۡ فِی بَعۡضِ ٱلۡأَمۡرِۖ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِسۡرَارَهُمۡ٢٦ فَکَیۡفَ إِذَا تَوَفَّتۡهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ٢٧ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَکَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٢٨﴾ [محمد: 25-28] «بیگمان کسانیکه بعد از روشن شدن (راه) هدایت برای آنها، به پشت سر خود بازگشتند (و مرتد شدند) شیطان (اعمال زشتشان را) برای آنها بیاراست و (با آرزوهای دراز) فریبشان داد. این بدان سبب است که آنها (=منافقان) به کسانی (= یهودیان) که نسبت به آنچه الله نازل کرده (از وحی) کراهت داشتند، گفتند: «ما در پارهای از امور از شما پیروی میکنیم» و الله پنهانکاری آنها را میداند. پس (حال آنها) چگونه خواهد بود هنگامیکه فرشتگان (مرگ) جانهایشان را میگیرند، بر چهرهها و پشتهایشان میزنند. این (کیفر) بدان سبب است که آنها از آنچه الله را به خشم میآورد پیروی کردند و خشنودیش را کراهت داشتند، پس (الله) اعمالشان را نابود کرد».
ارتداد بر سه قسم است:
1- ارتداد اعتقادی: چنانکه شخص معتقد باشد کسی با الله در ربوبیت یا الوهیت شریک است یا اینکه ربوبیت یا وحدانیت یا صفتی از صفات الله را انکار کند. یا اینکه معتقد به تکذیب پیامبران یا انکار کتابهای آسمانی باشد. یا اینکه برانگیخته شدن دوباره یا بهشت یا دوزخ را منکر شود. یا اینکه نسبت به چیزی از دین کراهت و کینه داشته باشد ولو اینکه بدان عمل کند. یا بر این باور باشد که زنا یا شراب یا اموری که حرام بودن آنها در دین واضح و آشکار است، حلال است. یا وجوب نماز یا زکات یا یکی از واجبات آشکار دین را انکار کند. اما اگر نسبت به وجوب آن جاهل باشد، کافر نمیشود اما اگر حکمش را در دین بداند و بر اعتقادش اصرار داشته باشد، کافر میشود. یا اگر در چیزی از واجبات آشکار دین شک و تردید داشته باشد، مانند نماز و زکات و مانند آن، کافر میشود.
2- ارتداد قولی: چنانکه الله متعال یا پیامبران یا فرشتگان یا کتابهای آسمانی یا دین را مورد دشنام و ناسزا یا تحقیر قرار دهد. یا ادعای نبوت کند یا اینکه همراه الله، دیگری را بخواند یا بگوید: الله فرزند یا همسر دارد. یا اینکه حرام بودن چیزی از امور حرامِ آشکار چون زنا، ربا، شراب و مانند آنها را انکار کند. یا اینکه دین یا بخشی از آنرا مثلا وعده یا وعید الله را مورد استهزاء و تمسخر قرار دهد. یا اینکه صحابه را به خاطر دینشان دشنام و ناسزا گوید یا به یکی از آنها از این جهت دشنام دهد و ...
3- ارتداد عملی: چنانکه برای غیر الله ذبح کند یا برای غیر الله سجده کند یا نماز را ترک کند و ... .
یا با ترک قضاوت بر مبنای آنچه الله نازل کرده با روی گردانی از آن کافر میشود. یا اینکه از دین الله روی گرداند و نه آنرا بیاموزد و نه به آن عمل کند یا مشرکان را یاری کرده و با آنها علیه مسلمانان همکاری کند. و از این قبیل است ساحری که مردم را به واسطهی شیاطین سحر میکند.
و هرکس ارتداد وی به سبب انکار بخشی از دین یا ترک آن باشد، توبه وی علاوه بر اقرار به شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده و عمل به آنچه ترک کرده و سبب کفر وی شده، میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَتُوبُ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ٣٩﴾ [المائدة: 39] «پس هرکس که بعد از (گناه و) ستمش توبه کند و (اعمال خود را) اصلاح و جبران نماید، همانا الله توبه او را میپذیرد، بیگمان الله آمرزندهی مهربان است».
چون کسی از اسلام مرتد شود و بالغ و عاقل و مختار باشد، امام مسلمانان وی را به اسلام فرا میخواند و او را بدان تشویق کرده و توبه را بر وی عرضه میکند، تا شاید توبه کند؛ پس اگر توبه کرد، مسلمان است و اگر توبه نکرد و بر ارتدادش اصرار داشت، با شمشیر و بر مبنای کفر و نه حد، کشته شده و غسل نمیشود و بر وی نماز جنازه خوانده نمیشود و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود.
و هرکس مرتد شده و سپس توبه کند، برای وی پاداش اعمال صالح وی قبل از ارتداد خواهد بود و الله گناهان وی را به نیکی تبدیل میکند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیَِّٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠﴾ [الفرقان: 68-70] «و کسانیکه با الله معبود دیگری را نمیخوانند و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمیکشند و زنا نمیکنند و هرکس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. عذاب او در روز قیامت مضاعف میگردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. مگر کسیکه توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدیهایشان را به نیکیها مبدل میکند و الله آمرزنده مهربان است».
2- از ابوموسی روایت است که مردی اسلام آورد و سپس یهودی شد. معاذ بن جبل در حالی نزد ابوموسی آمد که آن مرد نزد ابوموسی بود؛ معاذ گفت: «چرا این مرد در بند است؟ گفت: اسلام آورده و سپس یهودی شده است. معاذ گفت: نمینشینم تا او را بکشم. قضاوت الله و رسولش چنین است».[35]
چون شوهر مرتد شود، همسرش برای او حلال نیست. و چون توبه کند، مادامی که همسرش در دوران عده است میتواند به وی رجوع کند و اگر عده وی تمام شده باشد و شوهر به او رجوع نکرده باشد، همسر، مالک نفس خود میباشد و در اینصورت برای شوهر حلال نخواهد بود مگر با رضایت همسر و با عقد و مهر جدید؛
و چون همسر مرتد شود، بر شوهرش حرام میشود. و در صورتی که توبه کند مادامی که زن در عده باشد، شوهر میتواند به وی رجوع کند و اگر پس از پایان یافتن عده توبه کند، برای شوهر حلال نیست مگر با عقد و مهر جدید؛
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١﴾ [البقرة: 221] «و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند؛ ازدواج نکنید و بیگمان کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است، اگر چه (زیبایی یا دارائی او) شما را به شگفت آورد و (زنان با ایمان را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، تا ایمان بیاورند. و قطعاً بردهی با ایمان از مرد (آزاد) مشرک بهتر است، اگر چه (زیبائی یا دارائی و موقعیت او) شما را به شگفت آورد. آنان به سوی آتش (دوزخ) دعوت میکنند و الله به فرمان و (توفیق) خویش به سوی بهشت و آمرزش دعوت میکند و آیات و (احکام) خود را برای مردم روشن میسازد، باشد که متذکّر (و یادآور) شوند».
عبارت است از تاکید بر امری که به خاطر آن سوگند یاد میشود با ذکر نام الله یا اسمی از اسماءالحُسنی یا صفتی از صفات الله متعال بر وجه مخصوص؛ که سوگند یا قسم هم نامیده میشود.
سوگندی که منعقد شده و چون حانث شود، در برابر آن کفاره واجب میشود، سوگند خوردن به الله یا اسمی از اسمای الهی یا صفتی از صفات الله میباشد. چنانکه بگوید: والله، بالله، تالله؛ به الرحمن سوگند، به بزرگی الله سوگند؛ به عزتش، به رحمتش سوگند؛ و ... .
1- سوگند خوردن به غیرالله حرام است. بلکه شرک اصغر میباشد. زیرا سوگند یاد کردن به کسی درواقع تعظیم او میباشد و تعظیم تنها برای الله ﻷ میباشد. و اگر کسیکه به غیرالله سوگند یاد میکند، آن غیرالله را چنان بزرگ شمارد که الله را تعظیم کرده و بزرگ میشمارد، مرتکب شرک اکبر شده است.
ابن عمر میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس به غیرالله سوگند یاد کند، شرک ورزیده است».[36]
2- سوگند خوردن به غیرالله حرام است؛ از این قبیل است سوگند یاد کردن به پیامبر، به جان تو، به امانت، به کعبه، به پدرانم سوگند؛ و ... .
از ابن عمر روایت است که رسول الله فرمود: «آگاه باشید که الله متعال شما را از اینکه به پدرانتان سوگند یاد کنید، نهی کرده است؛ پس هرکس قصد سوگند خوردن دارد، باید به الله سوگند یاد کند یا ساکت باشد».[37]
حفظ سوگند و عدم سبک شمردن آن واجب است زیرا ازشان و منزلت والایی برخوردار است. زیاد سوگند خوردن امری مذموم است بنابراین بیتوجهی به این امر جایز نیست و نیز چارهجویی برای رهایی از حکم آن جایز نیست. و گاهی سوگند خوردن برای امری مهم شرعاً جایز است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ١١﴾ [القلم: 10-11] «و از هر فرومایۀ که بسیار سوگند (دروغ) یاد میکند، اطاعت مکن. (آن) بسیار عیبجویی که به سخنچینی آمد و رفت میکند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 89] «سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید) اینچنین الله آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که شکر گزاری کنید».
سوگند از جهت انعقاد آن به سه بخش تقسیم میشود:
1- سوگندی که منعقد میشود چنانکه پیشتر چگونگی انعقاد آن بیان شد. و در صورت حانث شدن (وفا نکردن به سوگند) کفاره دارد.
و اگر در سوگندش استثنا قائل شود چنانکه بگوید: به الله سوگند چنان میکنم انشاءالله؛ اگر به سوگندش عمل نکند، حانث نمیشود.
2- سوگند غموس: و صفت آن چنین است که به دروغ، آگاهانه و عمداً به امری در گذشته سوگند یاد کند. اینگونه سوگند خوردن یا حقی را ضایع میکند و باعث ظلم به دیگری میشود یا اینکه مقصود از آن فسق و خیانت است. سوگند غموس از بزرگترین گناهان کبیره است و از این جهت غموس (غوطه ور شدن) نامیده شده که صاحبش در گناه و پس از آن در آتش غوطهور میشود. این سوگند کفاره ندارد و منعقد هم نمیشود و مبادرت به توبه از آن واجب است.
3- سوگند لغو: و آن عبارت است از سوگند خوردن بدون قصد سوگند، چنانکه بر سر زبان بسیاری از مردم جاری میشود. مانند اینکه میگویند: نه بالله؛ به والله بله؛ یا سوگند خوردن برای احترام و مانند آن؛ یا سوگند خوردن در مورد امری در گذشته که گمان درست بودن آنرا دارد اما مشخص میشود چنین نبوده و برخلاف آن بوده است. این سوگند نیز منعقد نمیشود و کفاره ندارد و کسیکه چنین سوگند یاد میکند، در برابر آن موأخذه نمیشود.
الله متعال میفرماید: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَیۡمَٰنَۖ﴾ [المائدة: 89] «الله شما را به خاطر سوگندهای لغو (و بیهوده)تان مؤاخذه نمیکند، ولی شما را به خاطر سوگندهایی که (از روی قصد) محکم کردهاید، مؤاخده میکند».
1- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس سوگند خورد و در سوگندش چنین گفت: به لات و عزی سوگند؛ پس باید بگوید: لااله الا الله؛ و هرکس به دوستش گفت بیا تا با تو قمار کنم، باید صدقه بدهد».[38]
2- از سعد بن ابی وقاص روایت است که چون به لات و عزی سوگند خورد، رسول الله به او فرمود: سه بار بگو لااله الاالله؛ و سه بار به سمت چپ خود آب دهان بینداز. و از شیطان به الله پناه ببر و دوباره این کار را تکرار نکن».[39]
1- سوگند واجب: سوگندی است که امر واجبی بدان وابسته است. مانند اثبات حق یا ابطال باطل.
2- سوگند مستحب: مانند سوگند خوردن به هنگام اصلاح بین مردم و زمانی که امر مستحبی بدان وابسته است.
3- سوگند مباح: مانند سوگند خوردن بر امری مباح یا ترک آن یا جهت تأکید امری و ... .
4- سوگند مکروه: مانند سوگند خوردن برای انجام عملی مکروه یا ترک امری مستحب؛ و سوگند خوردن در خرید و فروش بیآنکه نیازی بدان باشد، از این قبیل است.
5- سوگند حرام: و آن سوگندی است که امر حرامی بدان وابسته باشد. چون کسیکه به دروغ و عمداً سوگند میخورد یا برای انجام گناه یا ترک واجبی سوگند یاد میکند.
1- چون برای ترک امری واجب سوگند یاد شود، نقض سوگند واجب است. چنانکه سوگند یاد کند پیوند خویشاوندی را قطع کند یا اینکه در مورد انجام عملی حرام، سوگند یاد کند مثلاً قسم بخورد شراب بنوشد؛ در اینصورت واجب است به سوگندش وفا نکند و آنرا نقض کند و در برابر آن کفارهی سوگند بپردازد.
2- سنت است در صورتی که مصلحت در شکستن سوگند باشد، بدان وفا نکند و در اصطلاح حانث شود. مانند کسیکه به انجام امری مکروه یا ترک امری مستحب سوگند یاد میکند. بنابراین عملی را انجام میدهد که خیر در آن است و کفارهی سوگند را میپردازد.
3- چون برای امری مباح سوگند یاد کند یا جهت ترک آن سوگند خورده باشد، مباح است که سوگندش را شکسته و حانث شود و کفارهی سوگند را بپردازد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٢﴾ [التحریم: 2] «به راستی الله (راه) گشودن سوگندهایتان را برای شما مقرر داشته است و الله دوستدار (و مولای) شماست و او دانای حکیم است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس در مورد امری سوگند یاد کرد و به این نتیجه رسید که غیر آن از آنچه بدان سوگند خورده بهتر است، باید آنچه خیر است انجام دهد و در برابر سوگندش کفارهی آنرا بپردازد».[40]
1- سوگند منعقد شده، از سوی مکلف و در مورد امری ممکن در آینده باشد. مانند کسیکه سوگند یاد کند وارد خانهی فلانی نشود.
2- از روی اختیار سوگند خورده باشد. بنابراین اگر به اجبار و اکراه باشد، سوگندش منعقد نشده است.
3- قصد سوگند خوردن داشته باشد. بنابراین سوگندی که بدون قصدِ آن یاد شود، منعقد نمیشود. و مثال آن کسی است که در حین سخن گفتن سوگند بر زبان وی جاری شده و میگوید: نه به الله، بله به الله؛
4- حانث شدن در سوگند؛ چنانکه امری را انجام دهد که بر ترک آن سوگند خورده است یا عملی را ترک کند که به انجام آن سوگند خورده باشد. و در این امر مختار و آگاه بوده باشد.
کسیکه کفارهی سوگند بر او واجب شده، در انجام یکی از این امور اختیار دارد:
1- غذا دادن به ده فقیر به هریک به اندازهی نصف صاع از قوت منطقه؛ تفاوتی نمیکند گندم باشد یا خرما یا برنج یا ... و اگر به این ده فقیر صبحانه یا شام بدهد نیز جایز است.
2- پوشاندن ده فقیر با لباسی که نماز خواندن با آن جایز است.
3- آزاد کردن بردهای مومن.
در انتخاب هریک از این سه به عنوان کفارهی سوگند اختیار دارد و اگر ناتوان از این سه باشد، سه روز روزه میگیرد؛ اما توجه به این نکته لازم است که روزه گرفتن فقط زمانی جایز است که از آن سه ناتوان باشد.
الله متعال در بیان کفارهی سوگند میفرماید: ﴿لَا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَیۡمَٰنَۖ فَکَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰکِینَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِیکُمۡ أَوۡ کِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِیرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖۚ ذَٰلِکَ کَفَّٰرَةُ أَیۡمَٰنِکُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَیۡمَٰنَکُمۡۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٨٩﴾ [المائدة: 89] «الله شما را به خاطر سوگندهای لغو (و بیهوده)تان مؤاخذه نمیکند، ولی شما را به خاطر سوگندهایی که (از روی قصد) محکم کردهاید، مؤاخده میکند؛ پس کفارهی آن اطعام ده مسکین است از غذاهای متوسطی که به خانوادهی خود میخورانید، یا لباس پوشانیدن آنها و یا آزاد کردن یک برده، پس اگر کسی (هیچیک از اینها) نیابد، سه روز روزه بگیرد، این کفارهی سوگندهای شماست، هرگاه که سوگند یاد کردید (و به آن وفا نکردید) و سوگندهای خود را حفظ کنید (و نشکنید) این چنین الله آیات خود را برای شما بیان میکند، باشد که شکر گزارید».
مقدم داشتن کفارهی سوگند (قبل از اینکه حانث شود کفار را بپردازد)
مقدم داشتن کفارهی سوگند بر حانث شدن و نیز تأخیر آن جایز است. بنابراین اگر کفاره را مقدم دارد، سوگندش را حلال شمرده و اگر آنرا به تأخیر بیندازد، کفارهی آنرا پرداخته است. و مقدم داشتن کفاره بهتر است زیرا در واقع مبادرت در طاعت میباشد.
یکی از حقوق مسلمان بر برادرش این است که چون وی را سوگند دهد، سوگندش را عملی کند و این زمانی است که سوگند وی در مورد گناه و معصیت نباشد و مشقتی برای او به همراه نداشته باشد. و اگر کسی سوگند یاد کرد که فلان عمل را انجام ندهد، اما از روی فراموشی یا اجبار یا جهل، آنرا انجام داد، حانث نمیشود و کفارهای ندارد و سوگندش باقی خواهد بود.
و کسیکه بر امری مباح سوگند یاد کند و قصد شکستن سوگندش را داشته باشد، کفارهی سوگند را میپردازد. و در اینصورت چیزی بر عهدهی او نخواهد بود. و اعمال وابسته به نیتهاست؛ بنابراین چون کسی به چیزی سوگند خورد و نیت و منظورش چیز دیگری بود، نیتش معتبر است نه الفاظی که بر زبان میآورد.
و چون کسی از وی بخواهد سوگند یاد کند، سوگند بر مبنای نیتی که از او خواسته شده میباشد. بنابراین چون قاضی در رسیدگی به پروندهای یا امر دیگری او را قسم دهد، واجب است سوگند بر مبنای نیت قاضی که سوگند خواسته، تلقی شود نه نیت کسیکه سوگند یاد میکند. و اگر شخصی بدون اینکه از وی سوگند بخواهند، خود سوگند یاد کند، این سوگند بر نیت کسیکه سوگند خورده تلقی میشود.
حکم کسیکه چیزی حلال را بر خود حرام کند جز همسرش
هرکس جز همسرش چیزی حلال را بر خود حرام کند مانند غذا یا مانند آن؛ آن چیز حلال بر وی حرام نمیشود و بر وی لازم است که در برابر چنین سوگندی، کفارهی سوگند را بپردازد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکَۖ تَبۡتَغِی مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِکَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١ قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَکُمۡ تَحِلَّةَ أَیۡمَٰنِکُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٢﴾ [التحریم: 1-2] «ای پیامبر، چرا چیزی را که الله بر تو حلال کرده است به خاطر خشنودی همسرانت (بر خود) حرام میکنی؟! و الله آمرزنده مهربان است. به راستی الله (راه) گشودن سوگندهایتان را برای شما مقرر داشته است و الله دوستدار (و مولای) شماست و او دانای حکیم است».
سوگند خوردن به مصحف از دو حالت خارج نیست:
1- نیت وی از این سوگند، کلام الله باشد که در مصحف نهفته است. در اینصورت جایز است زیرا قرآن کلام الله است و کلام، صفتی از صفات الله میباشد و سوگند خوردن به صفات الله جایز است.
2- نیت وی برگهها و جوهر به کار رفته در مصحف باشد؛ این سوگند با این نیت شرک است. زیرا سوگند به غیر الله میباشد.
و هرکس بگوید: به آیات (نشانههای) الله سوگند میخورم، اگر مقصود وی آیات شرعی وارد در قرآن باشد، جایز است اما اگر مقصودش آیات و نشانههای طبیعی موجود در هستی باشد مانند خورشید و... چنین سوگندی جایز نیست. زیرا مخلوق هستند و سوگند خوردن به مخلوق برای مخلوق جایز نیست اما الله متعال که خالق است به آنچه از مخلوقاتش که بخواهد: آسمان، زمین و ... سوگند یاد میکند. دست گذاشتن بر مصحف یا صفحات آن جهت شدت و تأکید سوگند، امری بدعت است.
از عمر بن خطاب روایت است که از رسول الله شنیدم که فرمود: «اعمال به نیتها بستگی دارد و برای هرکس چیزی است که نیت کرده است. بنابراین هرکس هجرت وی برای به دست آوردن دنیا یا برای ازدواج با زنی باشد به دنیا دست یافته و با آن زن ازدواج میکند. درنتیجه دستاورد هجرت هرکس همان چیزی است که به خاطر آن هجرت کرده است».[41]
سوگند خوردن بر انجام گناه و معصیت
هرکس سوگند یاد کند که هیچ عمل خیری را انجام نخواهد داد، برای وی جایز نیست بر سوگندش اصرار داشته باشد بلکه باید کفارهی سوگند را بپردازد و عمل خیر و نیک انجام دهد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤﴾ [البقرة: 224] «و الله را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید، برای اینکه نیکی کنید و تقوا پیشه سازید و در میان مردم آشتی دهید (قسم یاد نکنید) و الله شنوای داناست».
چون به قصد احترام دیگری سوگند یاد شود، حانث نمیشود. بنابراین چون کسی به برادرش بگوید: به الله سوگند قبل از تو وارد نمیشوم یا قبل از تو آب نمینوشم و دیگری بگوید: به الله سوگند قبل از تو وارد نمیشوم و آب نمینوشم، پس یکی از آنها قبل از دیگری وارد خانه شود یا آب بنوشد حانث نمیشود و کفاره لازم نیست. زیرا قصد آنها احترام و نه الزام بوده است. اما اگر قصد وی الزام باشد و برخلاف آن عمل کند، حانث میشود.
عبارت است از اینکه شخص مکلفِ مختار برای کسب رضای الله خود را به چیزی ملزم کند که شریعت او را بدان ملزم نکرده است. و نذر با هر سختی که بر آن دلالت کند، ثابت میشود.
نذر کردن مکروه است. زیرا رسول الله از آن نهی کرده است و بیان نموده که نذر سبب خیر نمیشود. و فایدهای در آن نیست و تقدیر را تغییر نمیدهد. زیرا الله متعال هرچه بخواهد انجام میدهد چه شما نذر بکنید یا نه؛
الله متعال کسانی را که نذر کردهاند ستایش نکرده است بلکه از کسانی ستایش میکند که چون نذر کنند، به نذر خود وفا میکنند؛ بنابراین نذر فی نفسه ممدوح نیست و چه بسا گاهی وفای به نذر دشوار بوده و ممکن نباشد و اینگونه شخص گنهکار میشود.
کسیکه نذر میکند، در واقع با الله پیمان میبندد که اگر خواستهی وی حاصل شود، به نذرش وفا کند وگرنه هیچ؛
الله متعال از بندگان و عبادتهای آنها بینیاز است. ادای عبادت بدون شرط یا نذر بهتر و کاملتر میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ یَشۡرَبُونَ مِن کَأۡسٖ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا٥ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِیرٗا٦ یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾ [الإنسان: 5-7] «بیگمان نیکوکاران (در بهشت) از جامی مینوشند که آمیزهاش کافور است. (از) چشمهای که بندگان (خاص) الله از آن مینوشند، (هر وقت و) هرجا بخواهند آنرا جاری میسازند. (بندگان نیکوکار) به نذر وفا میکنند و از روزی میترسند که (عذاب و) شرّ آن فراگیر است».
2- از ابن عمر روایت است که: رسول الله از نذر نهی کرده و فرمود: «نذر چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه به وسیلهی آن مال بخیل بیرون آورده میشود».[42]
نذر نوعی از انواع عبادت میباشد که انجام آن همچون سایر عبادات برای غیرالله جایز نیست زیرادر بردارنده تعظیم کسی است که برای او نذر شده است و با نذر به سوی وی تقرب حاصل میشود. بنابراین کسیکه برای غیرالله نذر میکند، مانند نذر برای قبر یا فرشته یا پیامبر یا یکی از اولیا، درحقیقت به الله شرک ورزیده و شرک وی از نوع اکبر آن میباشد. و چنین نذری باطل بوده و وفای به آن حرام است.
نذر صحیح نیست مگر از کسیکه بالغ، عاقل، مختار، مسلمان یا کافر باشد.
نذر به شش قسمت تقسیم میشود:
1- نذر مطلق: چنانکه بگوید: اگر فلان کار را انجام دادم، فلان نذر برای الله به عهدهی من خواهد بود. و چون آن کار را انجام دهد، کفارهی سوگند بر وی واجب میباشد.
2- نذر از روی لجاجت و عصبانیت: و آن تعلیق نذر به شرطی میباشد که مقصود وی خودداری از آن یا انجام آن یا تصدیق یا تکذیب آن شرط باشد. چنانکه میگوید: اگر با تو سخن گفتم، پرداخت صد ریال بر عهدهی من خواهد بود؛ و اینگونه بین انجام آنچه نذر کرده و کفارهی سوگند اختیار دارد.
3- نذر عمل مباح: مثلاً نذر میکند لباس سفید بپوشد یا اینکه در روز بر چهارپایش سوار شود و از این قبیل؛ در اینصورت نیز بین انجام آنچه نذر کرده و کفارهی سوگند مخیر میباشد.
4- نذر مکروه: مانند نذر طلاق و مانند آن؛ در چنین نذری سنت آن است که کفارهی سوگند پرداخت کرده و بدان وفا نکند.
5- نذر گناه و معصیت: چنانکه نذر کند کسی را بکشد یا شراب بخورد یا زنا کند یا روز عید، روزه بگیرد یا پیوند خویشاوندی را ترک کند. و دلیل آن رهنمود نبوی است که میفرماید: «نذری در گناه و معصیت نیست و کفارهی آن کفارهی سوگند است».[43]
6- نذر عبادت: یکسان است که نذر مطلق باشد مانند کسیکه نذر میکند عبادتی چون نماز، روزه، حج و عمره و اعتکاف و مانند آنرا به قصد تقرب به الله متعال انجام دهد. که در اینصورت وفای به آن واجب است. یا اینکه نذر وی از نوع معلق باشد چنانکه بگوید: اگر الله بیماریام را شفا دهد یا اموالم را پرسود گرداند، به خاطر الله فلان مقدار صدقه میدهم یا روزه میگیرم یا ... بنابراین چون شرط وی برای انجام عبادتی که نذر کرده، فراهم گردد، وفای به آن واجب است. زیراوفای به نذر عبادتی است که ادای آن واجب میباشد. و الله متعال مدح مومنان گفته است چون به نذرشان وفا میکنند.
1- الله متعال در بیان صفت نیکان میفرماید: ﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾ [الإنسان: 7] «(بندگان نیکوکار) به نذر وفا میکنند و از روزی میترسند که (عذاب و) شرّ آن فراگیر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ﴾ [البقرة: 270] «و هر چیزی را که انفاق کنید یا هر نذری که ببندید، قطعاً الله آنرا میداند».
3- از ام المومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس نذر کرد که الله را اطاعت کند، پس باید او تعالی را اطاعت کند و هرکس نذر نافرمانی الله کند، نباید از الله نافرمانی کند».[44] و هرکس نذر عبادتی کند و قبل از وفای به آن فوت کند درحالیکه قادر به انجام آن بوده است، مانند روزه و صدقه و اعمالی که نیابت میپذیرند، ولی وی به جای او به نذرش وفا میکند».
حکم کسیکه از وفای به نذر ناتوان باشد
هرکس نذر عبادتی کند اما از وفای به آن ناتوان شود، باید کفاره سوگند را بپردازد. و نذر کردن برای او مکروه است. و دلیل آن روایت ابن عمر رضیاللهعنهما میباشد که رسول الله از نذر نهی کرده و فرمود: «نذر چیزی را تغییر نمیدهد بلکه به وسیلهی آن چیزی از دست بخیل بیرون آورده میشود».[45]
نذر کردن برای اعمال و عبادتهایی که بر انسان دشوار است، مکروه میباشد. بنابراین چون کسی نذری کرد که توان آنرا ندارد و وفای به آن با مشقت زیاد به همراه است، مانند کسیکه نذر میکند تمام شب بیدار بماند یا تمام عمر روزه بگیرد یا تمام اموالش را صدقه دهد یا پیاده حج و عمره گذارد؛ وفای به چنین نذری بر او واجب نیست و بر عهدهی وی کفارهی سوگند میباشد و با پرداخت کفاره بری الذمه میشود.
محل صرف نذری که اطاعت از الله است به نیت کسیکه در حدود شریعت نذر کرده بستگی دارد. بنابراین چون نذر کرده باشد گوشت یا هرچیز دیگری را بین فقرا تقسیم کند، برای خود او جایز نیست از آن بخورد اما اگر نذر کرده بود که آنرا میان خانواده یا دوستان خود تقسیم کند، برای نذرکننده جایز است همچون یکی از آنها از این گوشت استفاده کند.
حکم کسیکه نذر وی آمیخته از اطاعت و معصیت باشد
هرکس نذر وی آمیخته از اطاعت و معصیت باشد، لازم است آنچه عبادت و فرمانبرداری است انجام دهد و معصیت را ترک کند و کفارهای بر او نیست. از ابن عباس روایت است که: روزی رسول الله در حال سخنرانی مردی را دید که ایستاده است. پس علتش را جویا شد؛ گفتند: او ابواسرائیل است. نذر کرده بایستد و ننشیند، زیر سایه نرود، حرف نزند و روزه بگیرد. رسول الله فرمود: «به او بگویید تا حرف بزند، زیر سایه برود و بنشیند ولی روزهاش را کامل کند».[46]
حکم کسیکه نذر میکند چند روز روزه بگیرد و این روزها با عید برخورد میکند.
برای هیچکس جایز نیست دو روز عید فطر و قربان را روزه بگیرد و هرکس چنین نذری کند، باید کفارهی سوگند بپردازد. از زیاد بن جبیر روایت است که میگوید: «همراه ابن عمر بودم که مردی از او پرسید: نذر کردهام تا زمانی که زندهام و زندگی میکنم روز سهشنبه یا چهارشنبه را روزه بگیرم. اما اکنون این روز مصادف شده با عید قربان؛ ابن عمر گفت: الله به وفای نذر دستور داده است و ما را از روزه گرفتن روز عید نهی کرده است». آن شخص دوباره آن سوال را پرسید و ابن عمر همین پاسخ را به وی داد و چیزی به آن نیفزود.[47]
[1]- مسلم: 126.
[2]- صحیح؛ مسند احمد؛ 940؛ ابوداود: 4403؛ و این متن ابوداود است.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 6823؛ مسلم: 2764؛ این متن بخاری میباشد.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 6069؛ مسلم: 2990؛ این متن بخاری است.
[5]- مسلم: 2699
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 6788؛ مسلم: 1688؛ این متن بخاری میباشد.
[7]- متفق علیه؛ بخاری: 1329؛ مسلم: 1699؛ متن از بخاری میباشد.
[8]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم است.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 6811؛ مسلم: 86؛ متن از مسلم میباشد.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 6243؛ مسلم: 2657؛ متن از مسلم میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 6814؛ مسلم: 1691؛ این متن از بخاری میباشد.
[12]- صحیح؛ ترمذی: 1362؛ نسائی: 3332؛ این متن نسائی است.
[13]- صحیح؛ ابوداود: 4462؛ ترمذی: 1456
[14]- متفق علیه؛ بخاری: 5066؛ مسلم: 1400؛ این متن از مسلم است.
[15]- متفق علیه؛ بخاری: 2766؛ مسلم: 89؛ این متن بخاری است.
[16]- متفق علیه؛ بخاری: 2475؛ مسلم: 57 متن از بخاری میباشد.
[17]- متفق علیه؛ بخاری: 6799؛ مسلم: 1687؛ متن از بخاری میباشد.
2- متفق علیه؛ بخاری: 6789؛ مسلم: 1684؛ متن از بخاری است.
1- حسن؛ ابوداود: 4390؛ نسائی: 4958؛ متن از ابوداود میباشد.
2- متفق علیه؛ بخاری: 3475؛ مسلم: 1688؛ متن از مسلم میباشد.
3- متفق علیه؛ بخاری: 3475؛ مسلم: 1688؛ متن از مسلم میباشد.
[22]- متفق علیه؛ بخاری: 6802؛ مسلم:1671؛ متن از بخاری است.
[23]- صحیح؛ ابوداود: 4772؛ ترمذی: 1421؛ متن از ترمذی میباشد.
[24]- مسلم: 1852
[25]- متفق علیه؛ بخاری: 7151؛ مسلم: 142؛ متن از مسلم میباشد.
[26]- متفق علیه؛ بخاری: 2955؛ مسلم: 1839
[27]- متفق علیه؛ بخاری: 6850؛ مسلم: 1708؛ متن از بخاری میباشد.
[28]- متفق علیه؛ بخاری: 5586؛ مسلم: 2001؛ متن از بخاری میباشد.
[29]- متفق علیه؛ بخاری: 6772؛ مسلم: 57؛ متن از بخاری است.
[30]- مسلم: 2002
[31]- متفق علیه؛ بخاری: 5575؛ مسلم: 2003؛ متن از بخاری است.
[32]- گیاهی است به شکل برگهای چای که در یمن کشت میشود و برگهای آنرا برای تسکین و آرامش میجوند.
[33]- مسلم: 102
[34]- بخاری: 3017
[35]- متفق علیه؛ بخاری: 7157؛ مسلم: 1824؛ متن از بخاری میباشد.
[36]- صحیح: ابوداود: 3251؛ ترمذی: 1535؛ متن از ابوداود میباشد.
[37]- متفق علیه؛ بخاری: 2679؛ مسلم: 1646؛ متن از مسلم میباشد.
[38]- متفق علیه؛ بخاری: 4860؛ مسلم: 1647؛ متن از بخاری میباشد.
[39]- صحیح؛ مسند احمد: 1622؛ ابن ماجه: 2097؛ متن از مسند احمد میباشد.
[40]- مسلم: 1649
[41]- متفق علیه؛ بخاری: 1؛ مسلم: 1907؛ متن از بخاری میباشد.
[42]- متفق علیه؛ بخاری: 6608؛ مسلم: 1639؛ متن از بخاری میباشد.
[43]- صحیح؛ ابوداود:3290؛ ترمذی: 1524
[44]- بخاری: 6696
[45]- متفق علیه؛ بخاری: 6693؛ مسلم: 1639؛ متن از بخاری میباشد
[46]- بخاری: 6704
[47]- متفق علیه؛ بخاری: 6706؛ مسلم: 1139 متن از بخاری میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 178-179] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان؛ پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است. وای صاحبان خرد! برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
جنایت: عبارت است از تعدی و تجاوز نسبت به بدن که موجب قصاص یا مال یا کفاره میشود.
الله متعال آدم را با دست خودش آفرید و از روحی که مخلوق او بود، در او دمید؛ و او را بر سایر مخلوقات برتری داد و بلکه او را برای امری بزرگ در زمین مستقر نمود. اینکه به عبادت پروردگارش بپردازد، پروردگاری که یکتاست و شریکی ندارد. و تمام انسانها را از نسل او قرار داد؛ الله متعال پیامبران را به سوی انسانها فرستاد و کتابهای آسمانی را به سوی آنها نازل کرد تا اینکه مردم به عبادت پروردگارشان بپردازند؛ و کسانی را که ایمان آورده و به اوامر الهی جامهی عمل بپوشانند، به بهشت وعده داده و آنان که به الله کفر ورزیده و اموری را مرتکب شوند که از آنها نهی کرده است، به آتش تهدید نمود.
در میان انسانها کسانی هستند که دعوت به ایمان را اجابت نمیکنند و این به دلیل ضعف عقیدهشان میباشد، یا اینکه به دلیل ضعف عقلانی، شأن و منزلت حاکم را سبک میشمارند. و اینگونه انگیزهی ارتکاب امور ممنوع و حرام در آنها تقویت میشود و در نهایت باعث تعدی و تجاوز در حق خود یا آبرو یا اموالشان میشوند.
قصاص در دنیا تشریع شده تا انسانها را از انجام این جرایم باز دارد. چون برای برخی از انسانها تنها امر و نهی کفایت نمیکند؛ و تا در حد و مرزهای الهی توقف کنند و در آنها تعدی و تجاوز نکنند.
و اگر این مجازاتها نباشد بسیاری از انسانها بر ارتکاب جرایم و امور حرام و ممنوع گستاخ و بیپروا میشوند و از طرفی نسبت به انجام اعمالی که به آنها امر شدند، تساهل به خرج میدهند.
درواقع اقامهی حدود حفظ حیات است و مصلحت بشریت وابسته به آن است. اقامهی حدود باعث کنترل افراد متجاوز، قسیالقلب و عاری از هرگونه رحمت و شفقت میباشد.
تنفید حکم قصاص مانع قتل و هرگونه تجاوز میشود؛ ضامن حفاظت جامعه است؛ حیات امت را به دنبال دارد؛ باعث حفظ جان انسان میشود؛ آرامش اولیای مقتول را به دنبال دارد؛ عدالت و امنیت را محقق میسازد؛ امت را در برابر افراد وحشی که انسانهای نیک را کشته و باعث رعب و وحشت دیگران میشوند و درواقع سبب بیوه شدن زنان و یتیم شدن کودکان میشوند، حفاظت و مراقبت میکند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد! برای شما در قصاص حیات و زندگی است».
اسلام به حفظ ضروریات پنجگانه که درواقع میان همهی ادیان الهی مشترک هستند، اهمیت ویژهای قایل شده است که عبارتند از: حفظ دین، نفس، عقل، آبرو و مال؛ و هرگونه تعدی و تجاوز نسبت به آنها را جرم و جنایت تلقی کرده که با توجه به نوع آن، مجازات مناسب را برای آن در نظر گرفته است تا اینکه امنیت محقق شده و مانع فساد و تجاوز و ظلم شود؛ و با حفظ این ضروریات است که جامعه به رشد و سعادت رسیده و هر فردی با اطمینان و آرامش و امنیت در آن زندگی خواهد کرد.
حقوق به دو بخش تقسیم میشود:
1- حقوقی که بین بنده و الله است و بزرگترین آنها بعد از توحید و ایمان، نماز است.
2- حقوقی که میان بنده و دیگر مخلوقات است که بزرگترین و مهمترین آنها خون افراد است.
اولین امری که بنده در قیامت در مورد آن محاسبه میشود، نماز است و اولین امری که در قیامت در مورد آن قضاوت میشود، خونهایی است که ریخته شده؛
1- از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمود: «بزرگترین گناهان کبیره عبارتند از: شرک ورزیدن به الله؛ کشتن انسان بیگناه؛ نافرمانی والدین؛ شهادت دروغ»؛[1]
2- از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمود: «خون مسلمانی که گواهی میدهد معبود بر حق جز الله نیست و من فرستادهی او هستم، حلال نیست مگر در سه مورد: فردی که ازدواج کرده و مرتکب زنا شود، کسیکه دیگری را به ناحق کشته است؛ وآنکه دینش را رها کرده (مرتد شده) و از جماعت مسلمانان جدا شده است». [2]
خون مومنان با هم مساوی میباشد و در این زمینه همهی مومنان با هم یکسان هستند. چنانکه در دیه و قصاص تفاوتی میان آنها نیست. بنابراین هیچکس بر دیگری برتری ندارد نه در نَسَب و نه در رنگ و نه در جنسیت؛
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ١٣﴾ [الحجرات: 13] «ای مردم! بیشک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست، بیگمان الله دانای آگاه است».
قصاص آن است که با جانی (کسیکه جنایت مرتکب شده) رفتاری از جنس عمل او شود.
الله متعال در برابر هر جنایتی برای این امت به سه چیز اجازه داده است: قصاص یا گرفتن دیه یا بخشیدن؛
و از میان این سه افضل آن است که مطابق مصلحت باشد و مفسده موجود را از بین ببرد؛ بنابراین اگر مقتضای مصلحت قصاص است، همان افضل است و اگر مقتضای مصلحت گرفتن دیه میباشد، همان افضل است و در صورتی که مقتضای مصلحت، بخشیدن است نیز بخشیدن افضل است.
و در هر حالت حکم همان است که مصلحت همه در آن باشد و شر و شرارت دفع شود. و چنین نیست که مطلقا بخشیدن افضل باشد؛ بلکه افضل همان است که مصلحت را محقق میسازد. و ما از الله که قصاص و حدود را جهت قلع و قمع شر واجب کرده، سزاوارتر به بخشش نیستیم.
1- الله متعال میفرماید: ﴿أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 50] «آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی بهتر از الله، برای گروهی که یقین دارند، حکم میکند؟!».
2- الله متعال میفرماید﴿وَکَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَیۡنَ بِٱلۡعَیۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ کَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥﴾ [المائدة: 45] «و در آن (= تورات) بر آنها (= بنیاسرائیل) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان میباشد و (نیز) زخمها را قصاص است. پس هرکس که از آن درگذرد (و ببخشد) آن کفاره (گناهان) او است و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند، ستمگر است».
3- الله متعال میفرماید: ﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَیِّئَةٖ سَیِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٠﴾ [الشورى: 40] «و جزای بدی، بدیای است همانند آن، پس هرکس که درگذرد و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است، بیگمان او ستمکاران را دوست ندارد».
قتل به سه بخش تقسیم میشود: قتل عمد، قتل شبه عمد و قتل خطا.
عبارت است از اینکه کسی قصد کشتن دیگری کند که از انسان بودن او و حلال نبودن ریختن خونش مطلع است و او را با وسیلهای که اغلب گمان میرود با آن کسی بمیرد، میکشد.
کشتن انسانی از روی عمد و به ناحق از بزرگترین گناهان کبیره بعد از شرک است. و مادامی که دست مومن به خون حرامی آلوده نشده، در امان به سر میبرد. جرم قتل، گناه بزرگی است که موجب مجازات در دنیا و آخرت میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨﴾ [البقرة: 178] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا٩٣﴾ [النساء: 93] «و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
3- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: از هفت گناه هلاک کننده دوری کنید. گفتند: ای رسول الله آنها کداماند؟ فرمود: «شرک ورزیدن به الله، سحر، کشتن انسان بیگناه؛ رباخواری؛ خوردن مال یتیم، فرار از جهاد و تهمت زِنا به زنان پاکدامن و بیخبر از فساد».[3]
1- چون انسانی با وسیله و ابزاری زخمی شود که ویژگی فرورفتن و نفوذ در بدن را دارد، مانند چاقو، گلوله، دشنه و از این قبیل؛ و در اثر آن بمیرد.
2- اینکه به دیگری با چیزی سنگین مانند سنگ بزرگ یا عصای ضخیم ضربهای وارد کند یا اینکه او را با ماشینش زیر بگیرد یا دیواری را بر روی او خراب کند. و آن شخص در اثر هریک از اینها بمیرد.
3- کسی را در شرایطی قرار دهد که رهایی از آن ممکن نباشد مثلا او را در آبی بیندازد که غرق میشود، یا در آتش بیندازد که او را میسوزاند، یا به زندان بیندازد و به وی آب و غذا ندهد.
4- کسی را با طناب یا چیز دیگری خفه کند یا اینکه دهانش را بگیرد و اینگونه سبب مرگ وی شود.
5- کسی را در گودال شکار شیر بیندازد یا ماری او را نیش بزند یا سگی گاز بگیرد و در اثر آن بمیرد.
6- سمی به خورد دیگری دهد که از آن بیاطلاع است یا اینکه او را مجبور به خوردن کند. یا اینکه به وی چیزی تزریق کند و وی بمیرد.
7- کسی را با سحری که غالبا کشنده است، بکشد.
8- اینکه دو مرد در مورد دیگری به امری شهادت دهند که باعث قتل وی میشود و آن شخص بر اساس شهادت آنها کشته شود و سپس دو شاهد بگویند: عمدا قصد کشتن او را داشتیم. یا اینکه پس از کشته شدن آن شخص، دروغ بودن شهادت آندو مشخص شود که در اینصورت قصاص میشوند.
با قتل عمد قصاص واجب میشود و آن کشتن قاتل میباشد. ولی دم میتواند قاتل را قصاص کند یا اینکه دیه بگیرد یا اینکه قاتل را ببخشد. و هریک از این سه وابسته به تحقیق مصلحت میباشد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 178-179] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در (مورد) کشتگان (حکم) قصاص بر شما نوشته شده است، آزاد به آزاد و برده به برده و زن به زن (کشته میشوند). پس اگر کسی از سوی برادر (دینی)اش (یعنی ولی مقتول) چیزی به او بخشیده شد، (و حکم قصاص تبدیل به خونبها گردید) باید (ولی مقتول) از راه پسندیده پیروی کند و (قاتل نیز) به نیکی (دیه) به او بپردازد، این (حکم) تخفیف و رحمتی است از سوی پروردگارتان پس اگر کسی بعد از آن (گذشت و عفو) تجاوز کند، او را عذاب دردناکی است. وای صاحبان خرد، برای شما در قصاص حیات و زندگی است، باشد که تقوا پیشه کنید».
2- از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «کسیکه فردی از (بستگان) او کشته شد، وی (ولیِ دَم) بین دو امر اختیار دارد اینکه قصاص کند و قاتل را بکشد، یا اینکه دیه بگیرد (و قاتل آزاد شود)».[4]
3- از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «صدقه دادن از مال نمیکاهد و بخشش باعث عزت بیشتر بنده از سوی الله میشود و هیچکس در برابر الله تواضع نمیکند مگر اینکه الله متعال مقام و مرتبهی او را بلند میکند».[5]
1- عصمت خون مقتول؛ کسانیکه خونشان معصوم و در امان است عبارتند از: مسلمان، ذمی، معاهد، مستامن؛ بنابراین اگر مسلمانی فردی حربی یا مرتد یا کسیکه مرتکب زنای محصنه شده بود، به قتل برساند، نه قصاصی دارد و نه دیهای میپردازد بلکه با توجه به مصلحت اجرای حکم توسط حاکم و دخالت در امر حاکم، تعزیر میشود.
2- قاتل بالغ و عاقل باشد و از روی عمد مرتکب قتل شده باشد. بنابراین حکم قصاص در مورد کودک، مجنون و کسیکه به اشتباه مرتکب قتل شده ،اجرا نمیشود بلکه باید دیه بپردازند.
3- مرتبهی مقتول به هنگام جنایت همچون قاتل باشد به عبارتی در دین مساوی باشند. زیرامسلمان در برابر کافر کشته نمیشود اما کافر در برابر مسلمان کشته میشود. تفاوتی نمیکند کافر ذمی باشد یا معاهد یا مستامن یا حربی یا مرتد. و زن در برابر مرد و مرد در برابر زن کشته میشود.
چون یکی از شروط سابق وجود نداشته باشد، قصاص ساقط خواهد شد و دیهی مغلظه تعیین میشود.
ابوجحیفه میگوید: «به علی س گفتم: آیا کتابی نزد شما هست؟ گفت: نه جز کتاب الله، قرآن یا دانشی که به مسلمانی داده شده است یا آنچه در این صحیفه است. گفتم: در این صحیفه چیست؟ گفت: دیه، آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان در برابر کافر کشته نمیشود».[6]
قصاص به سه شرط اجرا میشود:
1- ولیِ دَم بالغ و عاقل باشد. در صورتی که کودک یا غایب باشد، قاتل زندانی میشود تا اینکه ولی دم در صورت کودک بودن، بالغ شود و اگر غایب است، حاضر شود. پس از این اگر خواست قصاص میکند یا دیه میگیرد یا اینکه میبخشد که اگر مصلحت در بخشیدن باشد، همان افضل است.
اما اگر ولی دم مجنون باشد، منتظر وی نمیمانند
2- همهی اولیای مقتول خواهان اجرای قصاص باشند؛ و اگر یکی از اولیای مقتول قاتل را ببخشد، قصاص ساقط شده و دیهی مغلظه تعیین میشود.
3- در اجرای حکم قصاص تعدی و تجاوزی متوجه کسی جز قاتل نشود. بنابراین چون بر زن قصاص واجب شد و حامله بود، قصاص نمیشود تا اینکه فرزندش متولد شود و دوران شیرخوارگیاش تمام شود. اگر کسی برای شیردادن نوزاد باشد، وی قصاص میشود وگرنه تا پایان مدت شیرخوارگی نوزاد به قاتل فرصت داده میشود.
چون این سه شرط موجود باشند، اجرای قصاص ممکن خواهد بود و اگر حتی یکی از آنها وجود نداشته باشد، اجرای قصاص متتفی خواهد بود.
حکم کودک یا مجنونی که مرتکب قتل شود
چون کودک یا مجنونی انسانی را بکشند، قصاصی برای آنها نخواهد بود و بلکه کفاره در اموال آنها واجب میشود. و دیه بر عهده عاقلهی آنها میباشد.
و کسیکه کودک یا مجنونی را به قتل دیگری امر یا تحریک کند و او نیز قتل را انجام دهد، قصاص بر کسیکه به کودک یا مجنون دستور داده و او را تحریک نموده، واجب میشود؛ زیرا مامور آلت آمر بوده و غیر مکلف.
چون کسی دیگری را بگیرد و نفر سوم او را عمدا به قتل برساند، قاتل کشته میشود. اما کسیکه او را گرفته دو حالت دارد: اگر میدانسته قاتل، مقتول را در این حالت به قتل میرسانده، او نیز به همراه قاتل کشته میشود. و اگر نمیدانسته که در این صورت قاتل او را خواهد کشت، با به تشخیص قاضی مجازات میشود تا اینکه مجازات وی برای او و دیگران بازدارنده باشد.
حکم کسیکه دیگری را اجبار به قتل میکند
کسیکه دیگری را به قتل فرد بیگناهی اجبار میکند و مقتول کشته میشود، قصاص متوجه هردو نفر خواهد بود. هم آنکه اجبار کرده و هم آنکه اجبار شده؛ و این در جهت مصون ماندن خون افراد و قطع شرارت میباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179] «وای صاحبان خرد، برای شما در قصاص حیات و زندگی است».
قصاص با یکی از دو امر ثابت میشود:
1- اعتراف قاتل به قتل.
2- شهادت دو شاهد عادل به قتل یا قسامه.
چون قصاص ثابت شود، اقامهی آن بر حاکم یا نمایندهی وی واجب میباشد. و این زمانی است که اولیای مقتول خواهان اجرای قصاص از حاکم باشند.
و قصاص اجرا نمیشود مگر با حضور حاکم یا نمایندهی وی؛ و با آلتی اجرا میشود که بسیار برنده باشد. چون شمشیر و مانند آن؛ چنانکه شمشیر به گردنش زده میشود یا به همان صورتی کشته میشود که مقتول را کشته است. مگر زمانی که با چیزی حرام مانند سم باعث کشته شدن مقتول شده باشد یا اینکه او را با سحر کشته باشد که در اینصورت مقابله به مثل نمیشود.
اما استفاده کردن از فناوریهای جدید در قصاص افراد، امور ممنوعی را با خود به همراه دارد. بنابراین اجرای قصاص با صندلی برقی، گلوله، اعدام که با شکنجهی افراد همراه است و نیز خفه کردن با گاز یا تزریق کشنده با استفاده از مخدرات حرام میباشد. و تطببق شریعت با امر حرام جایز نیست و اولیای مقتول با این امور آرامش نمییابند و مفسدان از تبهکاری باز نمیمانند.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِیِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا یُسۡرِف فِّی ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ کَانَ مَنصُورٗا٣٣﴾ [الإسراء: 33] «و جانی که الله (خونش را) حرام شمرده، جز به حق نکشید و کسیکه مظلوم کشته شود، برای ولیش (برای حق قصاص) قدرتی قرار دادهایم، پس در کشتن (و خونخواهی) اسراف نکند، بیگمان او مورد حمایت است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبۡتُم بِهِۦۖ وَلَئِن صَبَرۡتُمۡ لَهُوَ خَیۡرٞ لِّلصَّٰبِرِینَ١٢٦﴾ [النحل: 126] «و اگر خواستید مجازات کنید، پس چنان مجازات کنید که شما را مجازات کردهاند و اگر صبر نمایید، مسلماً آن برای صابران بهتر است».
3- شداد بن اوس میگوید: دو چیزند که آنها را از رسول الله حفظ کردم؛ اینکه الله احسان و رفتار نیک را در هرکاری مقرر داشته و بدان امر کرده است، پس هرگاه کسی را کشتید او را به خوبی بکشید و هرگاه حیوانی را ذبح کردید، به خوبی آنرا ذبح کنید و باید کاردتان را تیز کنید تا حیوان راحت ذبح شود.[7]
چون قصاص واجب شد، قصاصِ در نفس یا کمتر از آن در مورد جانی اجرا میشود. جایز نیست قبل از اجرای قصاص جهت درد نکشیدن جانی، از انواع مخدرات استفاده شود زیرا اگر از مواد مخدر استفاده شود، قصاص عادلانه انجام نخواهد شد. چون وی بدون هرگونه مخدری مرتکب قتل یا قطع عضو یا زخمی شدن دیگری شده است. بنابراین بدون استفاده از هرگونه مخدری قصاص میشود تا اینکه نتیجه کارش را بچشد و مانند کسیکه با جنایت او درد کشیده درد بکشد و اینگونه مساوات و عدالت رعایت شود.
و همچنین در مورد هریک از کسانیکه حد شرعی در مورد آنها اجرا میشود، از مخدرات استفاده نمیشود. تا اینکه از جنایت دست کشیده و درد را بچشد و از جرم و جنایت دوری کند.
الله متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡمِیزَانَ لِیَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِیدَ فِیهِ بَأۡسٞ شَدِیدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن یَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَیۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢٥﴾ [الحدید: 25] «به راستی که پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (عدالت) نازل کردیم. تا مردم به عدالت قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی سخت و منافعی برای مردم است. و تا الله معلوم بدارد چه کسی نهانی و پنهان (از دیدگان مردم) او و پیامبرانش را یاری میکند، بیگمان الله توانای پیروزمند است».
ولیِ دم یا همان اولیای مقتول که قصاص یا بخشیدن وابسته به تصمیم آنهاست عبارتند از: همهی ورثهی مقتول از مردان و زنان و کوچک و بزرگ؛
اگر همهی آنها موافق قصاص باشند، قصاص واجب خواهد شد و اگر همهی آنها جانی را ببخشند، قصاص ساقط خواهد شد. و اگر یکی از آنها جانی را ببخشد، قصاص ساقط میشود هرچند دیگران نبخشند؛ زیرا قصاص تجزیهپذیر نیست.
اما اگر تلاش برای عدم اجرای قصاص و بخشیدن جانی افزایش یابد چنانکه احتمال اختلال در امنیت باشد، بخشیدن جانی منوط به بخشش عصبه از مردان و نه زنان خواهد بود؛ زیرا دور کردن و دفع مفاسد بر جلب مصالح مقدم میباشد.
دیهای که اولیای مقتول در قتل عمد دریافت میکنند همان دیهی واجب در مورد قتل خطا نیست بلکه دیهای در برابر قصاص و به جای آن میباشد. و اولیای مقتول میتوانند با قاتل در مورد آن به توافق برسند و بیشتر و کمتر از آن مطالبه کنند. و دیهی زن نصف دیهی مرد میباشد.
به اولیای مقتول این اختیار داده شده که کمتر یا بیشتر از این مقدار را دریافت کنند یا اینکه تمام آنرا ببخشند؛ زیرا حق با آنهاست.
و چون اولیای مقتول از قصاص صرف نظر کنند و خواهان پرداخت دیه شوند، دیهی مغلظه از مال جانی واجب میشود که برابر است با صد شتر. و دلیل آن رهنمود نبوی است که فرمود: «هرکس مومنی را عمدا بکشد، به اولیای مقتول سپرده میشود. اگر بخواهند او را قصاص کرده و میکشند و اگر بخواهند دیه میگیرند که برابر است با سی شتر که سه سال را تمام کرده و وارد چهارمین سال شدهاند، سی شتر که چهار سال را تمام کرده باشند و چهل شتر آبستن؛ و در صلح در مورد مقداری مشخص اختیار دارند و این از جهت تشدید در دیه میباشد».[8]
1- در صورتی که گروهی یک نفر را کشته باشند، همگی در برابر آن یک نفر قصاص میشوند. و در صورتی که قصاص منتفی شود، مجموعا یک دیه میپردازند. و اگر کسی فردی مکلف یا غیر مکلف را به کشتن دیگری دستور دهد که قاتل نسبت به حرام بودن آن جاهل باشد و چنین کند، قصاص یا دیه متوجه کسی خواهد بود که دستور به قتل داده است. و اگر مامورِ مکلف، آگاهانه و مطلع از تحریم قتل، کسی را بکشد، قصاص و دیه متوجه قاتل خواهد بود نه کسیکه او را به قتل دستور داده است.
2- اگر دو نفر در قتل کسی شرکت داشته باشند و یکی از آنها مجنون باشد یا یک نفر مسلمان و دیگری کافر باشد و هردو در قتل کافری شرکت داشته باشند، قصاص متوجه شریک مجنون و در حالت دوم متوجه کافر میباشد و دو نفر دیگری که با آنها شرکت داشتند تعزیر میشوند. اما اگر اولیای مقتول از قصاص صرفنظر کرده و خواهان دیه باشند، هریک از آنها باید نصف دیه را بپردازند.
3- چون قاتل به ناحق کسی را بکشد که از او ارث میبرد از میراث وی محروم میشود.
قَسامه عبارت است از سوگندهای مکرر در ادعای قتل شخص بیگناه؛
صورت قسامه چنین است که مقتولی در محلی یافت شود که قاتل وی مشخص نیست. و از طرفی شخصی متهم به قتل او میباشد اما بینهای در این زمینه وجود ندارد؛ و قرائن، بر صدق مدعی اقامه میگردد.
وجود عداوت و دشمنی قبلی یا اینکه متهم معروف به قتل باشد یا سببی روشن در میان باشد مانند درگیری و کشمش میان قاتل و مقتول و هتک حرمت نسبت به آبروی هم و اینکه اولیای مقتول در ادعای خود اتفاقنظر داشته باشند.
چون شروط قسامه وجود داشته باشند، از افراد مدعی آغاز شده و 50 نفر از آنها 50 سوگند یاد میکنند که فلانی قاتل است. و اینگونه قصاص ثابت میشود. اما اگر از سوگند خوردن خوداری کنند یا اینکه 50 سوگند یاد نکنند، اگر راضی باشند کسانیکه در مورد آنها ادعا شده (مدعی علیهم) 50 سوگند یاد میکند و در اینصورت متهم از اتهام قتل بری خواهد شد.
اما اگر ورثه از سوگند خوردن خوداری کنند و به سوگند خوردن مدعیعلیهم هم راضی نشوند، حاکم دیه مقتول را از بیتالمال میپردازد تا اینکه خون فرد بیگناه پایمال نشود.
حکم کسیکه عمدا خودکشی میکند
به هر وسیلهای انسان خود را بکشد، مرتکب امری حرام شده است؛ و هرکس عمدا خود را بکشد مجازات وی جاویدان ماندن در آتش است. و چون دو مسلمان به نیت کشتن یکدیگر با شمشیر در برابر هم قرار بگیرند، قاتل و مقتول هردو در آتش خواهند بود.
1- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس خودش را از بالای کوهی بیندازد و خودکشی کند، برای همیشه و جاویدان در آتش جهنم سقوط میکند. و هرکس با خوردن سم خودکشی کند برای همیشه و جاویدان زهر را در آتش دوزخ در دست داشته و جرعه جرعه آنرا خواهد نوشید. و هرکس با آهنی خودکشی کند، برای همیشه و جاویدان آن آهن را در آتش دوزخ در دست خواهد داشت و در شکمش فرو خواهد کرد».[9]
2- ابوبکر میگوید از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرگاه دو مسلمان (به قصد کشتن یکدیگر) با شمشیر در برابر هم قرار گیرند، قاتل و مقتول هردو به دوزخ خواهند افتاد. گفتم: ای رسول الله، دلیل دوزخی بودن قاتل معلوم است، اما چرا مقتول به دوزخ خواهد افتاد؟ فرمود: به این دلیل که نیز آرزوی کشتن برادر مسلمانش را در سر میپروراند».[10]
توبهی قاتلی که مرتکب قتل عمد شده است
قاتلی که مرتکب قتل عمد شده؛ زیراتوبه کند الله متعال توبهاش را میپذیرد اما توبه مانع اجرای مجازات قصاص نمیشود زیرا قصاص حقِ مخلوق است. قتلی که از روی عمد باشد درواقع سه حق به آن تعلق میگیرد: حق الله؛ حق مقتول؛ حق ولی دم؛
اگر قاتل به اختیار، خود را تسلیم اولیای مقتول کند چنانکه از کردهی خود پشیمان باشد و از ترس الله متعال چنین کند و توبهی نصوح نماید، حق الله با توبه ساقط خواهد شد؛ و حق ولی با اجرای قصاص یا صلح بر دیه یا بخشیدن قاتل نیز ساقط خواهد شد؛ اما حق مقتول که به ناحق کشته شده باقی میماند که برای بخشیده شدن از آن باید از صاحب حق حلالیت بخواهد که در اینجا غیرممکن است؛ و اینگونه تحت مشیت الله خواهد بود که رحمتش همه چیز را فراگرفته است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿۞قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ٥٣﴾ [الزمر: 53] «ای پیامبر (از جانب من) بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف (و ستم) کردهاید! از رحمت الله ناامید نشوید، همانا الله همه گناهان را میبخشد، یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١١٠﴾ [النساء: 110] «و کسیکه کار بدی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند، پس از الله آمرزش بطلبد، الله را آمرزندهی مهربان خواهد یافت».
عبارت است از اینکه شخصی قصد جنایتی را داشته باشد که اغلب با آن جنایت انسانی بیگناه کشته نمیشود و نیز زخمی نمیشود؛ اما با ارتکاب آن جنایت مجنیعلیه (کسیکه جنایت در مورد او اتفاق افتاده) میمیرد. به عنوان مثال: شخصی با شلاق به دیگری ضربهای زده و او بمیرد یا با عصایی کوچک و از این قبیل؛
در این نوع قتل ضربه زدن مقصود بوده و نه کشتن شخص. بنابراین شبه عمد نامیده میشود و قصاص ندارد.
قتل شبه عمد حرام است زیرا تعدی و تجاوز در حق انسان بیگناه میباشد.
از ابن مسعود روایت است که رسول الله فرمود: «خون هیچ مسلمانی که گواهی میدهد معبودی بر حقی جز الله نیست و من فرستادهی او هستم، حلال نیست مگر در سه مورد: پیرمرد زناکار، کسیکه دیگری را به ناحق کشته باشد (نفس در برابر نفس) و کسیکه دینش را رها کرده و جماعت مسلمانان را ترک گفته است (مرتد)».[11]
در قتل شبه عمد و قتل خطا، دیه همراه کفاره واجب میشود. اما قتل عمد کفاره ندارد. زیرا گناه آن به دلیل بزرگ بودن، شدت و زشتی آن با کفاره برطرف نمیگردد. در قتل شبه عمد دیهی مغلظه و کفارهی واجب میشود؛
1- دیهی مغلظه: عبارت است از صد شتر که چهل نفر از آنها آبستن باشند. زیرا رسول الله فرمود: «... بدانید که دیهی قتل شبه عمد که با شلاق و عصا صورت میگیرد، صد شتر است که چهل نفر از آنها آبستن باشند».[12]
پرداخت این دیه یا معادل قیمت آن به عهدهی عاقله میباشد. و مهلت پرداخت آن تا سه سال میباشد. و برای اولیای مقتول مستحب است که در صورت مصلحت، دیه را ببخشند و از آن صرف نظر کنند اما کفاره برای جانی لازم میباشد.
2- کفاره: عبارت است از آزاد کردن یک برده مومن؛ و در غیر اینصورت روزه گرفتن دو ماه پیاپی؛
در قتل عمد به دلیل وجود قصد تجاوز، قصاص واجب میشود اما کفاره واجب نیست زیرا این جرم چنان بزرگ است که جز توبهی نصوح سبب بخشش آن نمیشود.
و نیز قصاص در قتل خطا واجب نمیشود چون کشتن مقتول هدف نبوده است. و بلکه پرداخت دیهی مقتول واجب میشود. و نیز کفاره جهت بخشیده شدن گناه قاتل واجب میگردد.
و نیز در قتل شبه عمد قصاص واجب نمیشود زیرا جانی قصد کشتن مقتول را نداشته است بلکه پرداخت دیهی مقتول واجب میباشد. و به دلیل وجود قصد تجاوز، دیه مغلظه خواهد بود. و این دیه بر عهدهی عاقله است. زیرا آنها اهل رحمت و یاری هستند و بر جانی لازم است که با آزاد کردن بردهای مومن یا روزه گرفتن 60 روز پیاپی کفاره بپردازد تا گناهش بخشیده شود و نفسش را ادب کند.
الله متعال میفرماید: ﴿أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 50] «آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟! چه کسی برای گروهی که یقین دارند بهتر از الله حکم میکند؟!».
به هنگام ضروت تشریح جسد مرده جایز است تا جرمِ رخ داده کشف شده و علت مرگ مشخص شود. و حقوق مرده رعایت شود و نیز حقوق اولیای مقتول در برابر این تجاوز محفوظ بماند.
همچنین هنگام نیاز و ضرورت تشریح جسد کفار برای کشف بیماری و آموزش در حوزهی پزشکی جایز میباشد.
عبارت است از قتلی که از روی عمد، تجاوز و به شیوهی فریبکارانه رخ دهد. یا اینکه در شرایطی باشد که مقتول نسبت به خیانت قاتل خود را در امان ببیند. به عنوان مثال کسی مقتول را فریب داده و او را به مکانی خلوت برده و سپس او را میکشد یا اینکه اموالش را به زور تصاحب کرده و او را میکشد تا اینکه قاتل را رسوا نکرده و حقش را مطالبه نکند.
چنین قتلی همراه با نیرنگ، از گناهان کبیره است که در آن قاتل کشته میشود، مسلمان باشد یا کافر؛ و بر اساس حد و نه قصاص کشته میشود و در آن نه بخشش پذیرفته میشود و نه بخشیدن وی صحیح است و در آن اختیاری برای اولیای مقتول نیست.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا٩٣﴾ [النساء: 93] و «هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
و هرکس خود را از دست ظالم نجات دهد و این منجر به کشته شدن ظالم یا آسیب دیدن وی شود، دیهای بر عهدهی او نیست زیرا ظالم متجاوز بوده است و نه کسیکه از جانش دفاع میکند. و در این صورت نه گناهی بر او خواهد بود و نه قصاص متوجه او خواهد شد.
از سعید بن زید روایت است که میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: «هرکس برای دفاع از مالش کشته شود، شهید است، هرکس برای دفاع از دینش کشته شود، شهید است و هرکس برای دفاع از جانش کشته شود شهید است و هرکس برای دفاع از خانوادهاش کشته شود، شهید است». [13]
عبارت است از اینکه کسی عملی را انجام دهد که در آن اختیار دارد و امری مباح است مثلا به سمت شکار یا هدفی شلیک کند اما بدون هیچ قصد و غرضی گلوله به انسان بیگناهی اصابت کرده و در اثر آن کشته شود.
و قتل عمدِ کودک و مجنون و قتل به سبب، در زمرهی قتل خطا به شمار میآید و بدان ملحق میشود.
قتل خطا به دو گونه است:
الف) گونهای که قاتل باید کفاره پرداخت کند و دیه به عهدهی عاقله میباشد. و آن عبارت است از قتل مومن از روی خطا و اشتباه در میدان جنگ یا اینکه مقتول از کافرانی باشد که بین ما و آنها عهد و پیمان است. در اینصورت دیهی مخففه بر عهدهی عاقله خواهد بود و کفاره متوجه جانی میباشد.
1- دیه مخففه: عبارت است از صد شتر؛ و دلیل آن روایت عمرو بن عاص است که «رسول الله در مورد قتل خطا به دیهی صد شتر قضاوت نمودند. صد شتر که سی نفر آن یکساله، سی نفر آنها مادهی دو ساله و سی نفر آنها سهساله و 10 نفر آنها شترهای نر دو ساله باشند». [14]
این دیه یا قیمت آن در هر زمانی به عهدهی عاقله میباشد. و مهلت پرداخت آن تا سهسال میباشد و دیهی زن نصف دیهی مرد است.
2- کفاره: آزاد کردن بردهای مومن میباشد و در غیر اینصورت روزه گرفتن دوماه پیاپی میباشد. و کفاره از مال جانی خواهد بود تا اینکه موجب بخشش گناهی شود که مرتکب شده است. و برای اولیای مقتول مستحب است که از دریافت دیه صرفنظر کرده و آنرا ببخشند، اگر در بخشیدن مصلحت است. و پاداش آنها نزد الله محفوظ است. بنابراین اگر اولیای مقتول دیه را ببخشند، ساقط میشود اما کفاره بر جانی لازم میباشد.
ب) قتل خطایی که فقط کفاره دارد. و آن عبارت است از اینکه مسلمانی مسلمانانی را بکشد که بین کفار و در سرزمین آنها هستند با این تصور که آنان هم از کافران هستند. در اینصورت دیهای بر عهدهی قاتل آنها نخواهد بود. بلکه باید کفاره بپردازد: آزاد کردن بردهای مومن و در غیر اینصورت روزه گرفتن دو ماه پیاپی.
الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚ فَإِن کَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّکُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن کَانَ مِن قَوۡمِۢ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُم مِّیثَٰقٞ فَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ شَهۡرَیۡنِ مُتَتَابِعَیۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا٩٢﴾ [النساء: 92] «هیچ مؤمنی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر از روی اشتباه و خطا؛ و کسیکه مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به خانواده او بپردازد، مگر اینکه آنها ببخشند، پس اگر (مقتول) از قومی باشد که دشمنان شما هستند؛ ولی او مؤمن بوده، باید (قاتل) یک برده مؤمن را آزاد کند و اگر (مقتول) از قومی باشد که میان شما و آنها پیمانی بر قرار است، باید خونبهایی به خانواده او بپردازد و (نیز) یک برده مؤمن را آزاد کند و هرکس که (بردهای) نیافت، پس دو ماه پی در پی روزه بگیرید، این توبهای از جانب الله است و الله دانای حکیم است».
حکم به جای آوردن قضایی روزهی مرده
کسیکه بمیرد و روزهی واجب رمضان یا روزهی دو ماه پیاپی به عنوان کفارهی قتل خطا یا ظهار و ... یا روزهی نذر بر عهدهی او باشد، از دو حالت خارج نیست:
1- در صورتی که با وجود توانایی روزه نگرفته باشد، پس از مرگش ولی یا اولیای او به جای وی روزه میگیرند به اینصورت که روزهی کفاره که پشت سر هم میباشد، بین خود تقسیم کرده و مثلا روز اول را فردی و روز دوم را دیگری و به همین ترتیب روزه میگیرند تا اینکه روزهی کفاره به پایان رسد.
2- در صورتی که به دلیل بیماری یا مانند آن از روزه گرفتن معذور بوده، به جای آوردن قضایی روزه به جای او لازم نیست و همچنین نیازی به غذا دادن فقرا در برابر این روزهها نیست.
از امالمومنین عایشه روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس بمیرد و روزهای بر عهدهی او باشد، ولی او به جایش روزه میگیرد».[15]
آنچه به عهدهی عاقلهی انسان میباشد
در قتل شبه عمد و قتل خطا، دیه بر عهدهی عاقله و کفاره به عهده قاتل میباشد.
عاقلهی انسان عبارتند از عصبه مذکر، نزدیک و دورشان، حاضر و غایبشان و از نزدیکترین آنها آغاز میشود و شامل اصول شخص و نه فروع وی میباشد.
دیهی قتل شبه عمد و خطا و نیز دیهی بیشتر از یکسوم در کمتر از نفس را عاقله میپردازد.
آنچه به عهدهی عاقله نیست و آنرا نمیپردازد
دیهی قتل عمد را عاقله نمیپردازد و نیز عاقله دیهی برده چه جانی باشد یا کسیکه جنایت بر او رخ داده نمیپردازد. و نیز دیهی کمتر از یکسوم مانند دیهی دندان و صلح و اعتراف، به عهدهی عاقله نخواهد بود.
و در میان عاقلهی شخص، دیهای بر عهدهی غیر مکلف، زن، فقیر و کسیکه دینش با دین جانی مخالف است، نمیباشد.
عبارت است از هر نوع اذیت و آزاری که از سوی دیگری متوجه انسان شود و منجر به مرگ وی شود.
حکم تعدی و تجاوز نسبت به اعضای بدن با زخمی کردن یا قطع آنها:
بر هر انسانی تعدی و تجاوز ناحق نسبت به دیگری حرام است. بنابراین اگر این تجاوز عمدی باشد، مجازات آن قصاص است و اگر عمدی نباشد و مصداق خطا و شبه عمد باشد، مجازات آن پرداخت دیه میباشد.
و با همان شرایطی که جانی در برابر نفس قصاص میشود، با همان شرایط در مورد قطع عضو و هرگونه زخم و جراحتی قصاص میشود. و هرکس آن شرایط را نداشته باشد، قصاص نمیشود.
بنابراین موجب قصاص در اعضا و جوارح و هرگونه زخم و جراحت همان موجب قصاص در نفس میباشد و آن عبارت است از عمدی بودن آن؛ لذا در خطا و شبه عمد قصاص نیست بلکه به آنها دیه تعلق میگیرد.
از جابر در بیان صفت حج رسول الله روایت است که میگوید: پس رسول الله به وسط وادی «عرنه» آمد و برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «خون شما و اموال شما بر شما حرام است. همانند حرمت این روز (عرفه) در این ماه (ذیالحجه) و در این شهر (مکه) شما».[16]
اقسام قصاص در کمتر از نفس
چون جنایتی عمدا صورت گیرد و کمتر از قتل نفس باشد، قصاص در آن به دو نوع میباشد:
در این نوع چشم، بینی، گوش، دندان، پلک چشم، لب، دست، پا، انگشت، کف دست، آلت تناسلی، بیضهها و... هریک در برابر مانند آن قصاص میشود. چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان و به همین ترتیب.
الله متعال میفرماید: ﴿وَکَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَیۡنَ بِٱلۡعَیۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ کَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥﴾ [المائدة: 45] «و در آن (= تورات) بر آنها (= بنیاسرائیل) مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان میباشد و (نیز) زخمها را قصاص است. پس هرکس که از آن درگذرد (و ببخشد) آن کفاره (گناهان) او است و هرکس به احکامی که الله نازل کرده است حکم نکند؛ ستمگر است».
1- کسیکه جنایت بر او واقع شده بیگناه باشد؛
2- در دین با جانی یکسان باشد بنابراین مسلمان در برابر کافر قصاص نمیشود؛
3- جانی مکلف باشد؛
4- جنایت عمدی باشد.
چون این شروط محقق شود، با وجود شروط ذیل قصاص اجرا میشود:
1- ایمن بودن از حیف و ظلم و تجاوز در قصاص؛ به این معنا که قطع از مفصل یا از جایی صورت گرفته باشد که حد مشخصی دارد.
پزشکی جدید به تکنولوژی قطع اعضا از غیر مفصل دستیافته است مانند قطع ساعد، ساق و نیز بدون هرگونه تجاوزی و تعدی در شکستن ساق یا شکستن دندانها چنین عمل میکند. بهگونهای که مساوات و ممائله در قصاص رعایت میشود.
2- مماثله در اسم و موضع؛ بنابراین چشم در برابر چشم قصاص میشود. و دست راست در برابر دست چپ قصاص نمیشود. و نیز انگشت بزرگتر در برابر انگشت کوچکتر قصاص نمیشود. و به همین ترتیب.
3- مساوات در صحت و سالم بودن و کمال؛ بنابراین دست یا پای سالم در برابر دست یا پای فلج قصاص نمیشود. و نیز چشم سالم در برابر چشم کور قصاص نمیشود اما بر عکس این مساله صادق است (به این معنی که عضو ناقص در برابر عضو سالم قصاص میشود.) و اَرش (پرداخت تفاوت بهای دیهی سالم و ناقص) محاسبه نمیشود.
چون این شرطها محقق شود، اجرای قصاص جایز است و اگر محقق نشوند، قصاص ساقط خواهد شد و دیه تعیین میشود.
چون کسی عمدا موجب زخمی شدن و جراحت برداشتن دیگری شود، منجر به قصاص میشود.
برای وجوب قصاص در زخم و جراحت همان شرطهایی لازم است که برای وجوب قصاص در نفس میباشد. البته با رعایت اجرای قصاص بدون هرگونه تعدی و تجاوز؛ و این در مورد زخمی است که به استخوان میرسد مانند موضحه؛ و آن عبارت است از هر زخمی که در بدن به استخوان میرسد، مانند سر، ران، ساق و...؛ و اگر اجرای قصاص بدون رعایت عدالت و عدم تعدی و تجاوز ممکن نبود، قصاص ساقط شده و دیه تعیین میشود.
در مورد جراحتی که در شکم انسان ایجاد شده، قصاصی وجود ندارد مگر در مواردی که قصاص آن بدون تعدی و تجاوز و سرایت آن به باقی اعضا باشد و مانند زخم مجنیعلیه ایجاد گردد.
مستحب است که قصاص در اعضا و زخمها بخشیده شده و در برابر آن دیه دریافت شود؛ البته اگر مصلحت با بخشیدن محقق میشود. و در صورتی که مصلحت محقق شود، عفو و بخشش آن و عدم دریافت دیه افضل است. و هرکس ببخشد و اصلاح ایجاد کند، اجر و پاداش وی با الله است و مستحب است که بخشش از صاحب قصاص خواسته شود.
از انس بن مالک روایت است: هیچ قصاصی نزد رسول الله مطرح نشد مگر اینکه به بخشیدن آن امر نمود.[17]
1- سرایت جنایت شامل قصاص یا دیه در نفس و کمتر از آن میشود. بنابراین اگر انگشتی قطع شود و این منجر به قطع دست شخص شود، قصاص در دست واجب میشود. و اگر جنایت منجر به مردن مجنیعلیه شود، قصاص واجب میشود.
2- چون جانی در اجرای حدی چون شلاق یا حد سرقت و مانند آن یا در قصاص در اعضا و یا جراحتها بمیرد، دیهی وی از بیت المال پرداخت میشود.
3- قصاص عضوی از اعضا یا جراحتی مشخص، تا بهبود یافتن مجنیعلیه اجرا نمیشود. زیرا احتمال آن میرود جنایت به بدن وی سرایت کند؛ همچنین در برابر آن دیه خواسته نمیشود تا بهبود یابد، زیرا احتمال سرایت آن به سایر بدن میرود.
4- چون انگشتی عمدا قطع شود و مجنیعلیه از قصاص آن در گذرد، اما پس از بخشش، جنایت به کف دست یا بدن مجنیعلیه سرایت کند و بخشش در عوض هیچ چیزی نبوده باشد؛ نه قصاصی خواهد بود و نه دیهای؛ و اگر بخشش در برابر مالی بوده باشد، در صورت سرایت جنایت، برای مجنیعلیه دیهی مقدار سرایت شده خواهد بود.
چون کسی دیگری را عمدا با دست یا عصا یا شلاق یا سیلی بزند، از وی قصاص گرفته میشود. و با جانی همان رفتاری میشود که با مجنیعلیه داشته است. بنابراین در برابر سیلی، سیلی میخورد؛ و این قصاص ضربه در همان جایی خواهد بود که جانی زده است و با آلتی که جنایت مرتکب شده یا مثل آن؛ مگر اینکه مجنیعلیه ببخشد.
الله متعال میفرماید: ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤﴾ [البقرة: 194] «ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمت (شکنیها) دارای قصاص است، پس هرکس تعدی و تجاوز کرد، همانگونه که بر شما تعدی کرده؛ بر او تعدی کنید و از الله بترسید و بدانید که الله با پرهیزگاران است».
حکم کسیکه پرده از اسرار مردم بر میدارد
کسیکه بدون اجازهی گروهی به جاسوسی در خانهای بپردازد و آنها او را کور کنند، نه دیه دارد و نه قصاص؛ و بر کسیکه باعث کور شدن وی شده گناهی نیست.
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «اگر شخصی بدون اجازهی تو به (درون خانهی تو) نگاه کرد و او را با سنگریزهای زدی و چشمش را کور کردی، بر تو گناهی نیست».[18]
1- اهدای خون به هنگام ضرورت و نیاز و به قدر نجات بیمار از هلاکت و عدم جایگزینی برای آن مباح است. و این زمانی است که پزشک متخصص تشخیص دهد. و احتمال مفید بودن این عمل بالا باشد و ضرری متوجه کسیکه از او خون گرفته میشود نباشد و با رضایت کامل وی همراه باشد.
الله متعال در پی یاری بنده است مادامی که بنده در پی یاری برادرش باشد.
2- نگهداری خون در بانک خون برای مواقع ضروری و ضررهای احتمالی جایز است. مانند حوادث ناگهانی و بیماریهای خاص و زمان جنگ و هنگام تولد و...
الله متعال میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [المائدة: 2] «و در نیکوکارى و پرهیزگاری به یکدیگر یاری رسانید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید و از الله پروا کنید [زیرا] بیتردید، الله سختکیفر است».
دیه: عبارت است از مالی که به سبب جنایت جانی به مجنیعلیه یا ورثهی او داده میشود.
دیه با توجه به جنس آن به سه بخش تقسیم میشود: دیهی نفس، دیهی اعضا، دیه منافع؛ و هرکس جان انسانی را بگیرد، خود عامل باشد یا اینکه سبب باشد، باید دیهی آنرا بپردازد. بنابراین چون دو نفر عامل کشته شدن کسی باشند. باید هردو دیه را بپردازند.
و اگر در جنایتی مُسبب و مباشر شرکت داشته باشند، مسئولیت جنایت و عواقب آن متوجه مباشر میباشد. مگر در سه حالت که مسبب مسئول است:
1- در صورتی که امکان ضامن بودن مباشر وجود نداشته باشد مثلا چون شخصی دیگری را که بر دوش دارد در دام شیر بیندازد و شیر او را بخورد.
2- زمانی که امکان ضامن بودن مباشر به دلیل عدم تکلیف وی وجود نداشته باشد. مثلا مباشر کودک یا مجنون باشد. در اینصورت کسی ضامن جنایت است که آنان را بدان دستور داده است.
3- چون مباشرت در عملی متکی به سببی باشد که عمل به آن شرعا جایز است. چنانکه گروهی در مورد فردی به امری شهادت دهند که موجب کشته شدن وی میشود و با شهادت آنها کشته میشود. اما پس از کشته شدن وی از شهادت و گواهی خود باز میگردند و میگویند، ما عمدا با این شهادت در پسِ قتل او بودیم. در اینصورت شهود ضامن قتل وی هستند.
دیه بر هرکسیکه جان انسانی را گرفته باشد، چه مباشر باشد یا سبب، واجب میباشد. و تفاوتی نمیکند که جانی کودک باشد یا بزرگسال، عاقل باشد یا مجنون، عمدا مرتکب آن شده باشد یا از روی خطا و اشتباه؛ و یکسان است که مقتول مسلمان باشد یا مستامن یا معاهد؛
بنابراین چون جنایت از روی عمد صورت گرفته باشد، دیه از مال جانی واجب میشود و این زمانی است که اولیای مقتول از قصاص به دیه صرفنظر کنند. و اگر جنایت از نوع شبه عمد یا خطا باشد، دیه بر عاقلهی جانی در مدت سهسال واجب میشود.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن یَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِیرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِیَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَصَّدَّقُواْۚ ﴾ [النساء: 92] «هیچ مؤمنی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر از روی اشتباه و خطا؛ و کسیکه مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به خانواده او بپردازد، مگر اینکه آنها ببخشند، پس اگر (مقتول) از قومی باشد که دشمنان شما هستند؛ ولی او مؤمن بوده، باید (قاتل) یک برده مؤمن را آزاد کند و اگر (مقتول) از قومی باشد که میان شما و آنها پیمانی بر قرار است، باید خونبهایی به خانواده او بپردازد و (نیز) یک برده مؤمن را آزاد کند و هرکس که (بردهای) نیافت، پس دو ماه پی در پی روزه بگیرید، این توبهای از جانب الله است و الله دانای حکیم است».
2- از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «و کسیکه فردی از (بستگان) او کشته شد، او (ولی دم) بین انتخاب یکی از این دو: قصاص یا گرفتن دیه مختار است».[19]
دیه در یکی از حالتهای زیر تعیین میشود:
چون ولی دم به پرداخت دیه رضایت دهد.
چون قصاص بخشیده شود.
چون جانی بمیرد.
بنابراین اگر جنایتکار 4 نفر را بکشد، در برابر چهار نفر مسئول خواهد بود. چون اولیای دم یکی از چهار نفر خواهان قصاص باشد، جانی قصاص میشود و به سه مقتول دیگر سه دیه تعلق میگیرد. زیرا برای هریک از آنها حق جدا از دیگری میباشد. و در این مورد ابتدا از اولین مقتول به ترتیب آغاز میشود و هریک که خواهان قصاص نبودند، دیه تعیین میگردد.
1- چون قاتل از روی خطا و اشتباه مرتکب قتل شده باشد، مثلا با وسایل سنگین حمل و نقل: قطار، کشتی، هواپیما، اتوبوس؛ پرداختن دیه در عوض هریک از مقتولین بر وی واجب میباشد. و یک کفاره در برابر همهی آنها بر او لازم است. زیرا حقوق الله بر مبنای تسامح است و کفاره دادن از سوی هریک از مقتولین با آزاد کردن برده یا روزه گرفتن، مشقت و دشواری به همراه دارد. و مشقت و دشواری در امری باعث آسانگیری در آن میشود.
2- چون به سبب اشتباه فردی دیگر یا تعدی و تجاوز وی حادثهای رخ دهد، دیه و کفاره متوجه آن فرد خواهد بود.
3- اگر به سبب قدرت و نیرویی که توانایی دفع آن نباشد، حادثهای رخ دهد و جانی با رعایت احتیاط در آن معذور باشد، نه دیه و نه کفارهای بر عهدهی او نخواهد بود و بیتالمال متحمل پرداخت دیهی کشتهشدگان میشود. زیرا بیتالمال وارث کسانی است که وارث ندارند. و در واقع طبق قاعده، عهدهدار خسارتهای چیزی کسی است که منفعت آن چیز برای او میباشد. و قاضی طبق بررسی شهادت شهود و گزارشهای دریافتی به این مساله حکم میکند.
چه کسانی متحمل پرداخت دیه میباشند
سه نفر عهدهدار پرداخت دیه هستند:
1- قاتل: و این زمانی است که مرتکب قتل عمد شود و اولیای مقتول از قصاص به دیه صرفنظر کنند.
2- عاقله: دیه در قتل شبه عمد و قتل خطا بر عاقله واجب میباشد.
3- بیت المال: بیت المال در حالتهای زیر دین و دیه را میپردازد:
- چون مسلمانی بمیرد و دَینی بر عهدهی او باشد و مالی از خود به جای نگذاشته باشد که به وسیلهی آن بدهی وی پرداخت شود و نیز ورثه از پرداخت آن ناتوان باشند، در اینصورت پرداخت آن از بیت المال بر عهدهی ولی امر میباشد.
- چون کسی در قتل خطا یا شبه عمد کشته شود و عاقلهی جانی توانگر نباشند، در اینصورت دیه از جانی گرفته میشود و اگر جانی فقیر باشد، از بیت المال پرداخت میشود.
- هر مقتولی که قاتل وی مشخص نباشد مانند کسیکه در ازدحام و طواف و مانند آن کشته شود، دیهی وی از بیت المال پرداخت میشود.
- چون قاضی به قسامه حکم کند و ورثه از سوگند خوردن خودداری کنند و به سوگند مدعی علیه هم راضی نشوند، قاضی دیهی مقتول را از بیت المال میپردازد.
- چون دیه در اثر تشخیص اشتباه قاضی در آنچه در محدودهی وظایف وی میباشد، واجب گردد.
چون شخصی به وسیلهی دیگری بمیرد و دَینی بر عهدهی او باشد که جز با دریافت دیه قابل پرداخت نیست، در اینصورت بخشیدن دیه جایز نیست زیرا دَین مقدم بر میراث میباشد. و اگر دینی بر عهدهی مرده نبود، اگر جانی از افراد بیپروا و جسور بود، نبخشیدن دیه بهتر است و اگر از این دسته افراد نیست؛ زیراورثهی مقتول اهل رشد[20] نباشند، برای هیچکس جایز نیست که از حق آنها در مورد مجنیعلیه صرفنظر کنند. و اگر اهل رشد هستند، در این حالت و در صورت تحقق مصلحت، بخشیدن افضل است.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
چون پادشاه رعیتش را ادب کند یا اینکه پدر فرزندش را یا معلم، شاگردش را ادب کند و در این امر اسراف و زیادهروی کند، ضامن آنچه در تنبیه تلف شده نمیباشد. و هرکس شخصی را برای حفر چاهی یا بالا رفتن از درخت اجاره کند و آن شخص چنین کند و در اثر آن بمیرد، کسیکه او را اجاره کرده و بدین امر دستور داده، ضامن نخواهد بود.
دیه نفس از شش جنس میباشد: 100 شتر یا 200 گاو یا 2000 گوسفند یا 1000 مثقال طلا یا 12000 درهم نقره یا 200 لباس.
و مثقال همان دینار است و هزار دینار طلا برابر است با 4250 گرم طلا؛
اصل در دیه شتر است و اجناس دیگر در هنگام گرانی شتر یا عدم دسترسی به آن جایگزین آن میباشند.
اصل دیهی مرد مسلمان صد شتر میباشد و اگر شتر گران بود، جایگزین آن از اجناس دیگر خواهد بود. و چون به جای شتر اجناس دیگر به عنوان دیه پرداخت شود، باید دریافت کنندهی دیه با آن موافق باشد. ولیِ امر اختیار دارد از میان اجناس مختلف دیه، آنچه مصلحت در آن است و برای مردم میسر است، انتخاب کند. از عمر بن خطاب روایت است که در ایراد خطبه فرمود: «بدانید که قیمت شتر گران شده است. راوی میگوید: پس عمر برای صاحبان طلا، هزار دینار، برای صاحبان نقره، دوازده هزار درهم نقره، برای صاحبان گاو، 200 گاو، برای گوسفندداران 200 گوسفند و برای صاحبان لباس، 200 لباس شامل ازار و ردا به عنوان دیه مشخص نمود. و دیهی اهل ذِمه را به همان اندازهی زمان رسول الله رها کرد.[21]
دیهی زن مسلمان چون در قتل خطا کشته شود، نصف دیهی مرد میباشد. و همچنین دیهی اعضا و جوارح و جراحات زن نصف دیه مرد مسلمان و جراحات وی میباشد.
از شریح روایت است که میگوید: عروه بارقی با این پیام از محضر عمر نزد من آمد که جراحتهای مردان و زنان در باب دندان و زخمهایی که در اثر آنها استخوان کشف میشود، (موضحه) یکسان است. اما در جراحتهایی بزرگتر از اینها دیهی زن نصف دیهی مرد میباشد».[22]
کافر چه اهل کتاب باشد یا مجوس یا بتپرست یا از دیگر اصناف کفار باشد، دیهی مرد کافر نصف دیهی مرد مسلمان و دیهی زن کافر نصف دیهی زن مسلمان میباشد. یکسان است که دیهی نفس باشد یا دیهی اعضا و جوارح یا جراحت و زخم؛ و تفاوتی نمیکند که قتل از نوع عمد یا خطا باشد.
بنابراین همهی آنها کافر میباشند. زیرا اهل کتاب پس از بعثت رسول الله به اسلام کفر ورزیدند و از لحاظ کفر با کفار یکسان میباشند و نیز همهی کفار در وارد شدن به دوزخ و دیه یکسان هستند مگر در مواردی که دلیل شرعی اهل کتاب را از دیگران متمایز میداند چنانکه شریعت اسلامی ازدواج با زنان اهل کتاب را جایز شمرده و نیز به خوردن ذبائح آنها اجازه داده است درحالیکه این مسایل در مورد سایر کفار مصداق ندارد.
1- الله متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥﴾ [آل عمران: 85] «و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است».
2- و از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش از رسول الله روایت است که فرمود: «دیهی کافر نصف دیهی مومن است».[23]
چون با جنایت وارد شده بر مادر، جنین وی مرده متولد شده و در واقع سقطجنین صورت بگیرد، دیهی آن یک برده یا کنیز به قیمت 5 شتر میباشد. یعنی معادل یکدهم دیهی مادرش؛ و دیهی برده، قیمت آن میباشد کم باشد یا زیاد؛
از ابوهریره روایت است که دو زن از قبیلهی هذیل با یکدیگر درگیر شده و یکی از آنها سنگی به سوی دیگری پرتاب کرد و باعث سقط جنین وی شد. رسول الله در مورد جنین آن زن چنین قضاوت کرد که خونبهایش یک برده یا کنیز میباشد.[24]
کشتن ذمی، مستامن یا معاهد حرام است و هرکس او را بکشد مرتکب گناه بزرگی شده است.
و ولیِ امر او را با در نظر گرفتن تحقق مصلحت و دفع مفسده تعزیر میکند.
از عبدالله بن عمرو روایت است که رسول الله فرمود: «هرکس فرد معاهدی (کافری که با مسلمانان عهد و پیمان بسته است) را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمیرسد. با اینکه بوی بهشت از مسافت چهل سال راه به مشام میرسد».[25]
حکم دیه زمانی که جانی بمیرد:
چون کسی دیگری را بکشد و پس از آن جانی بمیرد، قصاص ساقط میشود زیرا با مرگ جانی، محل قصاص (که خود اوست) معدوم میباشد. و تنها حق اولیای مقتول در باب دریافت دیه یا بخشیدن آن باقی میماند.
چون جنایت در کمتر از نفس واقع شود و عمدا باشد، قصاص به آن تعلق میگیرد و این زمانی است که مجنیعلیه جانی را نبخشد. و اگر جنایت از نوع خطا یا شبه عمد باشد، قصاص ندارد. بلکه در صورت نبخشیدن مجنیعلیه، دیه واجب میشود.
دیه در کمتر از نفس به سه بخش تقسیم میشود:
1- عضوهایی که در بدن انسان بیش از یکی نیستند: دیهی هریک از این اعضا برابر است با یک دیهی کامل انسان؛ اعضایی مانند: بینی؛ زبان؛ آلتتناسلی مرد، ریش، پوست، کمر و... و از این قبیل است از بین رفتن شنوایی، بینایی، سخن گفتن، عقل؛
2- اعضایی که در بدن انسان جفت هستند: مانند دو چشم، دو گوش، دو لب، دو بیضه، دو دست، دو پا، دو فک، دو باسن، دو لب آلت تناسلی زن، دو پستان زن و ... به هریک از این دو عضو، نصف دیه تعلق میگیرد. و به هر دوی آنها با هم یک دیهی کامل تعلق میگیرد.
و چون کاربرد یکی از آنها از بین رود، نصف دیه به آن تعلق میگیرد. و اگر کاربرد هر دوی آنها از بین رود، دیه کامل به آنها تعلق میگیرد. و چون کسی یک چشم باشد و چشمش سالم باشد، در صورت از بین رفتن آن، یک دیهی کامل به آن تعلق میگیرد.
3- اعضایی که از آنها در بدن انسان چهار تا میباشد؛ مانند پلکهای دو چشم؛ به هریک از پلکها یک چهارم دیهی کامل تعلق میگیرد و به تمام آنها دیهی کامل تعلق میگیرد.
4- اعضایی که از آنها ده تا در بدن انسان میباشد: مانند انگشتان دست و پا؛ به هریک از انگشتان یکدهم دیهی کامل تعلق میگیرد. و به هر ده انگشت یک دیهی کامل تعلق میگیرد. و به بندهای هر انگشت یک سوم دیهی انگشت تعلق میگیرد و هریک از دو بند انگشت ابهام نصف دیهی انگشت ابهام تعلق میگیرد.
و اگر در طی جنایتی انگشتی کاربرد خود را از دست بدهد، یکدهم دیه به آن تعلق میگیرد و اگر همهی انگشتان کاربرد خود را از دست بدهند، یکدیهی کامل به همهی آنها تعلق میگیرد.
الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
تعداد دندانهای انسان 32 عدد میباشد. چهار دندان ثنایا (پیشین)، 4 دندان ربایی و 4 دندان نیش و 20 دندان اطراف میباشد. هر طرف ده تا؛
دیهی هریک از دندانها 5 شتر میباشد و دیهی تمام دندانها 160 شتر است.
به هریک از چهار نوع موی انسان در صورت از بین رفتن یک دیهی کامل تعلق میگیرد. که عبارتند از: موهای سر؛ موهای ریش؛ موهای دو ابرو؛ مژههای دو چشم. به هریک از دو ابرو نصف دیه و به هریک از مژهها یکچهارم دیه تعلق میگیرد.
دیهی دست فلج، چشمیکه نمیبیند، دندانی که کور است، در صورت از بین رفتن، یکسوم دیهی کامل این اعضا میباشد.
بخش دوم: دیهی زخمهای سر و جراحتهای سایر بدن
زخمهای سر ده نوع هستند که دیهی پنج تای آنها حکومت است و دیهی پنج تای آنها مقدار شرعی مشخصی میباشد. اما زخمهایی که به آنها حکومت تعلق میگیرد:
1- حارصه: خراش و شکاف پوست است بدون اینکه خون جاری شود.
2- بازله: زخمی است که مقدار اندکی خون از آن جاری میشود.
3- باضعه: زخمی است که گوشت را میشکافد.
4- متلاحمه: جراحتی است که موجب بریدگی عمیق گوشت شود اما به پوست نازک روی استخوان نرسد.
5- سمحاق: جراحتی است که از گوشت بگذرد و به پوست نازک روی استخوان برسد.
این زخمهای پنجگانه به آنها دیهی مشخص در شریعت تعلق نمیگیرد بلکه در آنها حکومت میباشد.
حکومت: حکومت به این معناست که مجنیعلیه شخصی سالم و برده در نظر گرفته شده و قیمت آن در حال برده بودن مشخص میشود و نیز اُفت قیمت وی در حالت زخمی شدن وی به صورتهای پنجگانه محاسبه میشود. و مقدار افت قیمت با این فرض، همچون نسبت وی به دیهی کامل میباشد. و قاضی به اجتهاد خود مقدار و میزان بهای پرداختی آنرا مشخص میکند. و در تعیین حکومت مقدار درد و زیان و تغییر شکل را لحاظ میکند.
اما زخمهای پنجگانهای که برای آنها در شریعت دیهی مشخصی تعیین شده است:
1- موضحه: زخمی است که به استخوان رسیده و استخوان را نمایان کرده است. و دیهی آن در شریعت 5 شتر میباشد.
2- هاشمه: زخمی است که در آن استخوان شکسته و خرد شده باشد. دیهی آن 5 شتر است.
3- منقله: زخمی است که در آن استخوان شکسته و خرد شده و علاوه بر آن جابجا شده باشد. دیهی آن 15 شتر میباشد.
4- مامومه: زخمی است که به قدری عمیق است که به پوشش نازک مغز استخوان رسیده است. دیهی آن یکسوم دیهی کامل است.
5- دامغه: زخمی است که به داخل مغز نفوذ کرده است. دیهی آن یکسوم دیهی کامل است.
جائفه عبارت است از زخمی که به درون شکم یا پشت یا سینه یا حلق و ... نفوذ کند.
اگر جراحت در سایر اعضای بدن باشد مانند پشت، شکم، سینه؛ زیرابه درون آنها نفوذ کند یکسوم دیه بدان تعلق میگیرد. و اگر به درون آن نفوذ نکند مانند زخمی شدن گوشت دست و پا و ... بدان حکومت تعلق میگیرد.
1- چون استخوان دنده بشکند، سپس ترمیم شود، دیهی آن یک شتر است.
2- چون استخوان ترقوه بشکند سپس ترمیم شود، دیهی آن یک شتر است و در دو استخوان ترقوه دو شتر میباشد.
3- در شکسته شدن ساعد یا بازو یا ران یا ساق چون ترمیم شوند، دو شتر دیه تعلق میگیرد.
4- چون استخوانهای مذکور ترمیم نشوند، به آنها حکومت تعلق میگیرد.
چون کمر بشکند و ترمیم نشود، یک دیهی کامل به آن تعلق میگیرد. و سایر استخوانها به آنها حکومت تعلق میگیرد.
مجنیعلیه حق ندارد به جای دیه از جانی بخواهد هزینههای درمان وی را بپردازد. بلکه مقدار مشخص شدهی دیه در شریعت به او داده میشود، کم باشد یا زیاد؛ و او نیز باید به حکم الله و رسولش راضی باشد. ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ﴾ [المائدة: 50] «چه کسی بهتر از الله، برای گروهی که یقین دارند، حکم میکند؟!».
در باب احکامی که بیشتر بیان شد، ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش از جدش از رسول الله روایت میکند که پیامبر الله به اهل یمن نامهای با محتوای میراث و سنتها و دیه نوشت که در آن آمده است: «دیهی نفس صد شتر است؛ در بریدن بینی از بیخ دیه کامل است. و در زبان دیه کامل، در دو لب دیه کامل، در دو بیضه دیه کامل، در آلت تناسلی مرد دیهی کامل، در کمر دیهی کامل، در دو چشم دیهی کامل، در یک پا نصف دیه، در زخم مامومه یکسوم دیه، در جائفه یکسوم دیه کامل، در منقله 15 شتر، در هر انگشت از انگشتان دست و پا ده شتر، در هر دندان پنج شتر و در جراحت موضحه 5 شتر میباشد. و مرد در برابر زن کشته میشود و بر صاحبان طلا هزار دینار میباشد».[26]
[1]- متفق علیه؛ بخاری: 6871؛ مسلم: 88؛ متن از بخاری است.
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم است.
[3]- متفق علیه؛ بخاری: 2766؛ مسلم: 89؛ متن از بخاری است.
[4] -- متفق علیه؛ بخاری: 6880؛ مسلم: 1355؛ متن از مسلم است.
[5]- مسلم: 2588
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 111، مسلم: 1370؛ متن از بخاری میباشد.
[7]- مسلم: 1955
[8]- حَسَن؛ ترمذی: 1387؛ ابن ماجه: 2626؛ متن از ترمذی میباشد.
[9]- متفق علیه؛ بخاری: 5778؛ مسلم: 109؛ متن از بخاری است.
[10]- متفق علیه؛ بخاری: 6365؛ مسلم: 10؛ متن از بخاری میباشد.
[11]- متفق علیه؛ بخاری: 6878؛ مسلم: 1676؛ متن از مسلم میباشد.
[12]- صحیح؛ ابوداود: 4547؛ ابن ماجه: 2668؛ متن از ابوداود میباشد.
[13]- صحیح؛ ابوداود: 4772؛ ترمذی: 1421؛ این متن ترمذی میباشد.
[14]- حسن؛ ابوداود: 4541؛ ابن ماجه: 2630؛ متن از ابوداود میباشد.
[15]- متفق علیه؛ بخاری: 1952؛ مسلم: 1147
[16]- مسلم: 1218
[17]- صحیح؛ ابو داوود: 4497؛ ابن ماجه: 2692
[18]- متفق علیه؛ بخاری: 6902؛ مسلم: 2158؛ متن از بخاری میباشد.
[19]- متفق علیه؛ بخاری: 6880؛ مسلم: 1355؛ متن از مسلم میباشد.
[20]- سفیه و محجور و ... باشند.
[21]- حسن؛ ابو داوود: 4542؛ بیهقی: 16171
[22]- صحیح؛ ابن ابی شیبة در المصنف: 27487
[23]- حسن؛ مسند احمد:6692؛ ترمذی: 1413؛ این متن از ترمذی میباشد.
[24]- متفق علیه؛ بخاری: 6904؛ مسلم:1681؛ این متن از بخاری میباشد.
[25]- بخاری: 3166
[26]- صحیح؛ نسائی: 4853؛ دارمی: 2277؛ نگا؛ ارواءالغلیل: 2212
علم فرایض از مهمترین و ارزشمندترین علوم است که پاداش بزرگی به دنبال دارد. و به دلیل اهمیت آن الله متعال خود تقدیر فرایض را بر عهده گرفته است.
الله متعال سهم ارث هریک از وارثان را مشخص کرده است و غالبا در آیاتی از قرآن به تفصیل آن پرداخته است؛ زیرا اموال و تقسیم آن محل حرص و طمع انسان است. میراث غالبا بین زنان و مردان، افراد کوچک و بزرگ، افراد ضعیف و قوی میباشد؛ و چه بسا که مجالی برای دخالت هوی و هوس و امیال و استبداد توانگران و تصاحب اموال ضعیفان باشد. بر این اساس است که الله متعال خود تقسیم میراث را بر عهده گرفته است و در کتابش به تفصیل به آن پرداخته است و میراث را بر مبنای عدل و مصلحتی که خود میداند، بین ورثه مقدر کرده است.
انسان دو حالت کلی دارد: حیات و مرگ.
در علم فرایض اغلب احکام مربوط به مرگ است؛ فرایض نصف علم است و همهی مردم بدان نیاز دارند زیرا هر انسانی در زنده بودن ارث میبرد و چون بمیرد دیگران از او ارث میبرند.
در میان اهل جاهلیت فقط بزرگان و نه کودکان، مردان و نه زنان ارث میبردند. و جاهلیت معاصر نیز مناصب و اعمال و اموالی را به زن میبخشد که مستحق آن نیست و این سبب افزایش شرارت و کاهش ازدواج و انتشار فساد و بزرگ شدن مشکلات شده است.
اما اسلام انصاف را در حق زن رعایت کرده است و او را گرامی داشته و حق شایسته او را به وی داده است. و بلکه حق هر صاحب حقی را با رعایت عدالت به او داده است.
الله متعال میفرماید: ﴿أَفَحُکۡمَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ یَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ٥٠﴾ [المائدة: 50]. «آیا آنها حکم جاهلیت را میخواهند؟ چه کسی بهتر از الله برای گروهی که یقین دارند، حکم میکند؟!».
علمی است که به وسیلهی آن کسانیکه ارث میبرند و آنان که در ارث سهمی ندارند و سهم مشخص هریک از وارثان از ارث دانسته میشود.
موضوع علم فرایض ترکات میباشد که عبارت است از اموال و چیزهایی که مرده پس از خود به جای میگذارد.
رسیدن حقوق به مستحقین آنها از ورثه بر حسب مقداری که در شریعت برای آنها مشخص شده است.
عبارت است از سهم مقدر در شریعت برای هریک از وارثان مانند یک سوم، یک چهارم و...
حقوق مربوط به ترکه شامل پنج مورد میباشد که اگر ترکهای وجود داشته باشد به ترتیب اجرا میشوند.
1 - هزینهی تدفین و تکفین مرده از ترکه باقی مانده برداشته میشود.
2- حقوق متعلق به اصل ترکه همچون دَین در برابر رهن و مانند آن.
3- دیون مطلق: چه این دیون به الله متعال باشد مانند زکات و کفاره؛ یا اینکه بدهی به کسی دیگر باشد مانند قرض و اجارهی خانه و... حقوق الله بر حقوق دیگران مقدم میباشد؛ زیرا دَین الله متعال سزاوارتر به وفا میباشد.
4- عمل به وصیت اگر میت وصیت کرده باشد.
5- ارث؛ باقی مانده ترکه بر حسب سهم هریک از ورثه بین آنها تقسیم میشود که این مساله محل بحث و بررسی ما میباشد.
ارث سه رکن اساسی دارد:
1- مورث که همان مرده است.
2- وارث که بعد از مرگ مورث زنده است.
3- حق موروث که همان ترکه است.
اسباب ارث سه مورد هستند:
1- ازدواج با عقد صحیح و مطابق شریعت. در این صورت شوهر از همسر و همسر از شوهر به مجرد عقد ازدواج ارث میبرد.
2- نَسَب: و آن خویشاوندی از طریق اصول است مانند پدر و مادر و نیز از طریق فروع مانند فرزندان؛ و نیز از طریق برادر و عمو و فرزندانشان میباشد.
3- نسب حکمی و قرابت به سبب عتق و آزاد کردن برده (ولاء)؛ در این صورت اگر برده وارث نداشته باشد مولایش از او ارث میبرد؛ زیرا او را آزاد کرده است.
برای ارث بردن از مرده سه شرط وجود دارد:
1- مردن حقیقی میت یا همان مورث.
2- زنده بودن وارث به هنگام مرگ مورث.
3- علم و آگاهی از سببی که موجب ارث شده است: نَسَب یا ازدواج یا ولاء.
موانع ارث سه تا هستند:
1- بردگی و رقیت؛ چنانکه برده از مولایش ارث نمیبرد و از او ارث برده نمیشود؛ زیرا خود در حکم مال است که مالک آن مولایش میباشد.
2- قتل ناحق؛ بنابراین قاتل از مقتول ارث نمیبرد و تفاوتی نمیکند قتل عمدا باشد یا از نوع خطا.
3- اختلاف دین: چنانکه مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد.
از اسامه بن زید س روایت است که رسول الله ج فرمود: «مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد».[1]
1- زنی که شوهرش او را طلاق داده است و طلاق وی رجعی باشد، مادامی که در عده باشد، توارث میان آنها حاکم است. و اگر عدهی وی تمام شود و شوهرش به او رجوع نکند، پس از آن توارث میان آنها نخواهد بود.
2- اگر کسی همسرش را طلاق داد و طلاق وی از نوع بائن باشد، اگر در حالت صحت و سلامتی این طلاق را داده باشد، دیگر توارث میان آنها نخواهد بود. اما اگر در بیماری سختی که دامنگیر وی شده طلاق را جاری کند، دو حالت دارد: در صورتی که متهم به محروم کردن زن از ارث نباشد، همسرش از وی ارث نمیبرد. اما اگر متهم به محروم کردن او از ارث باشد، همسرش از وی ارث میبرد.
ارث به دو قسمت تقسیم میشود:
1- ارث بر مبنای فرض که عبارت است از همان سهم تعیین شده در شریعت مانند یک دوم، یک چهارم و...
2- ارث بر مبنای تعصیب: که عبارت است از مقداری از ارث که برای وارث مشخص نشده است.
فروض یا سهمهایی که در قرآن وارد شده است:
سهمهای ذکر شده در قرآن شش تا هستند: یک دوم، یک چهارم، یک هشتم، دو سوم، یک سوم، یک ششم و یک سوم باقی مانده با اجتهاد ثابت میشود.
ورثه به سه بخش تقسیم میشوند:
1- اهل فروض: و آنها کسانی هستند که سهمی مشخص در شریعت دارند مانند مادر و دختر.
2- عصبه: کسانی هستند که بدون تعیین سهم مشخص ارث میبرند. و در واقع پس از تقسیم سهام، آنچه از ترکه باقی میماند به ارث میبرند. چنانکه اگر میت تنها باشد و جز عصبه وارثی نداشته باشد، عصبه همهی مال را به ارث میبرد و در صورتی که سهام مشخص شده در شریعت (فروض) شامل تمام ترکه شود، عصبه ساقط شده و سهمی نمیبرد مانند پسر و برادر و عمو.
3- خویشاوندان یا ذویالارحام: عبارتند از کسانیکه بدون سهمی مشخص در شریعت و نیز بدون اینکه جزو عصبه باشند، ارث میبرند و زمانی ارث میبرند که عصبه یا صاحب سهمی غیر از زوجین وجود نداشته باشد. مانند داییها.
مردانی که وارث هستند 15 نفر میباشند:
پسر و پسرش و هرچه از پسران که پایینتر رود.
پدر و پدربزرگ و هرچه از پدران که بالاتر رود.
برادر حقیقی، برادر پدری، برادر مادری، پسرِ برادر حقیقی؛ پسرِ برادر پدری و هرچه از پسران که پایینتر رود. شوهر؛ عموی حقیقی و هرچه بالاتر رود. عموی پدری و هرچه بالاتر رود. پسر عموی حقیقی و پسر عموی پدری و هرچه از پسران پایینتر رود. و بردهای که آزاد شده و عصبه.
و تمام افراد مذکر غیر از اینها، ذوی الارحام میباشند مانند داییها، پسرِ برادرِ مادری، عموی مادری، پسرِ عموی مادری و... .
زنانی که وارث هستند به طور کلی یازده مورد میباشند:
دختر، دخترِ پسر و دخترانِ پسرانِ پدر و هرچه پایینتر رود.
مادر؛ مادربزرگ از طرف مادر و هرچه از افراد مونث که بالاتر رود. مادربزرگ که مادرِ پدر است و هرچه بالاتر رود. و مادربزرگی که مادر پدرِ پدر است. خواهر حقیقی؛ خواهر پدری؛ خواهر مادری؛ همسر؛ بردهی مونث آزاد شده.
و تمام زنان غیر از اینها شامل ذویالارحام میباشند مانند عمهها و خالهها و... .
1- الله متعال میفرماید: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِیبٞ مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٞ مِّمَّا تَرَکَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ کَثُرَۚ نَصِیبٗا مَّفۡرُوضٗا٧﴾ [النساء: 7] «برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان (از خود) بر جای گذاشتهاند سهمی است و برای زنان (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای گذاشتهاند، سهمی است، خواه آن (مال) کم باشد یا زیاد، این بهره و سهمی فرض و تعین شدهاست».
2- و الله متعال میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١﴾ [النساء: 11] «الله دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند، سهم پسر؛ زیراسهم دو دختر است. پس اگر (فرزندان میت همه) دختر (دو دختر یا) بیش از دو دختر باشند، دو سوم ترکه بهره ایشان است و اگر یک دختر باشد، نیمی از ترکه از آن اوست. و برای هریک از پدر و مادر وی (= میت) یک ششم از ترکه میباشد، در صورتی که (میت) فرزندی داشته باشد، پس اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادرش از او ارث برند، برای مادرش یک سوم است (و باقی از آن پدر خواهد بود) و اگر او (= میت) برادرانی داشته باشد، سهم مادرش یک ششم است، (همه اینها) پس از انجام وصیتی است که او (= میت) به آن سفارش کرده و بعد از ادای دین است، شما نمیدانید پدرانتان و فرزندانتان کدامیک برای شما سودمندترند. (این احکام) فریضهای (معین و مقرر شده) از جانب الله است و بیگمان الله دانای حکیم است».
3- از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمود: «سهمیههای معین شدهی ارث را به صاحبان آنها بدهید و باقی مانده آنرا به نزدیکترین خویشاوند مرد میت بدهید».[2]
ورثه از جهت ارثی که به آنها تعلق میگیرد به چهار دسته تقسیم میشوند:
1- ورثهای که فقط بر مبنای سهم تعیین شده در شریعت (فرض) ارث میبرد که هفت نفر میباشند: مادر، برادر مادری، خواهرِ مادری، مادربزرگ از طرف مادر، مادربزرگ از طرف پدر، همسر و شوهر.
2- کسانیکه فقط بر مبنای تعصیب ارث میبرند که 12 نفر میباشند: پسر، پسرِ پسر و هرچه پایینتر رود. برادر حقیقی، برادرِ پدری، پسرِ برادرِ حقیقی، پسرِ برادرِ پدری و هرچه بالاتر رود. عموی حقیقی و عموی پدری و هرچه بالاتر رود. پسر عموی حقیقی و پسر عموی پدری و هرچه پایینتر رود. مرد یا زنی که بردهای را آزاد میکند.
3- کسانیکه گاهی بر مبنای سهم و گاهی بر مبنای تعصیب ارث میبرند و گاهی بر مبنای هردو (سهم و تعصیب) ارث میبرند. عبارتند از: پدر و پدربزرگ. هریک از آنها همراه فرع وارث یک ششم سهم میبرد و اگر همراه وی فرع وارث[3] نباشد، به تنهایی بر مبنای تعصیب ارث میبرد.
و همراه یک دختر از فرع وارث، اگر بعد از تقسیم سهام بیش از یک ششم باقی بماند، بر مبنای فرض و تعصیب ارث میبرد.
مثال: اگر کسی بمیرد و از او یک دختر، مادر و پدر باقی بماند تقسیم میراث به این شکل خواهد بود:
برای دختر یکدوم (سه سهم) برای مادر یکششم (یک سهم) و باقی ماندهی ترکه دو ششم خواهد بود که یکششم آن بر مبنای سهم و یک ششم دیگر آن بر مبنای تعصیب به پدر میرسد.
4- کسانیکه گاهی بر مبنای سهم و گاهی بر مبنای تعصیب ارث میبرند. و هیچگاه بر مبنای هردو ارث نمیبرند. 4 دستهاند که عبارتند از:
یک یا بیش از یک دختر، یک یا بیش از یک دخترِ پسر و هرچه پدرشان پایینتر رود. یک یا بیش از یک خواهر حقیقی؛ یک یا بیش از یک خواهر پدری؛
این چهار دسته در صورتی که برادری همراه آنها نباشد، بر مبنای فرض و سهم ارث میبرند. و اگر همراه آنها کسی از وارثان مذکر باشد، به تعصیب ارث میبرند؛ مانند پسری که همراه دختر باشد، برادری که همراه خواهر باشد و برادرانی که همراه دختران باشند، همیشه به تعصیب ارث میبرند.
تعداد کسانیکه بر مبنای سهام تعیین شده ارث میبرند
ایشان دوازده نفر میباشند که عبارتنداز: شوهر، یک یا بیش از یک همسر؛ مادر، پدر، پدربزرگ، یک یا چند مادربزرگ، دختران، دختران پسران، خواهران حقیقی، خواهران پدری، برادران و خواهران مادری.
اما ارث کسانیکه سهم آنها مشخص شده و به اصطلاح «اهل فروض» به این ترتیب است:
حالتهای میراث شوهر: میراث شوهر از همسرش به دو بخش تقسیم میشود.
1- شوهر از همسر یک دوم ارث میبرد و این در صورتی است که برای آن زن فرع وارث نباشد.
فروع وارث عبارت است از: فرزندان دختر یا پسر و فرزندان پسران و هرچه پایینتر رود. اما فرزندان دختران، فروع کسانی هستند که وارث او محسوب نمیشوند.
2- شوهر از همسرش یک چهارم ارث میبرد و این زمانی است که همسرش فرع وارث داشته باشد. و تفاوتی نمیکند که فرع وارث از همین شوهر یا شوهر سابق باشند.
الله متعال میفرماید: ﴿۞وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ﴾ [النساء: 12] «و برای شما نصف ترکه همسرانتان است، اگر آنها فرزندی نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم ترکه از آن شماست. پس از انجام وصیتی که به آن سفارش کردهاند و بعد از ادای دین (آنها) است».
مثال:
1- در صورتی که زنی بمیرد و پس از او شوهر و مادر و یک برادر تنی (حقیقی) بماند، میراث هریک چنین خواهد بود: شوهر: یکدوم؛ مادر: یکسوم؛ برادر تنی: باقی مانده ترکه را بر مبنای تعصیب به ارث میبرد.
2- در صورتی که زن بمیرد و پس از او شوهر و پسرش بماند، میراث هریک چنین خواهد بود:
شوهر یکچهارم و باقی مانده ترکه برای پسر خواهد بود.
حالتهای میراث همسر: میراث همسر به دو بخش تقسیم میشود.
1- همسر از شوهرش یکچهارم ارث میبرد و این زمانی است که شوهر از او یا همسر دیگر فرع وارث نداشته باشد.
2- همسر از شوهرش یکهشتم ارث میبرد و این زمانی است که شوهر از او یا دیگری فرع وارث داشته باشد.
اگر همسران مردی بیش از یک عدد باشند، در سهم یک چهارم یا یک هشتم به صورت مساوی شریک هستند.
الله متعال میفرماید: ﴿وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡتُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّکُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَکُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَکۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۗ﴾ [النساء: 12] «و برای شما نصف ترکه همسرانتان است، اگر آنها فرزندی نداشته باشند و اگر فرزندی داشته باشند یک چهارم ترکه از آن شماست. پس از انجام وصیتی که به آن سفارش کردهاند و بعد از ادای دین (آنها) است».
- هرکس دو همسر داشته باشد، یکی مسلمان و دیگری اهل کتاب؛ اگر بمیرد، میراث وی برای همسر مسلمان خواهد بود و چیزی از میراث به همسری که اهل کتاب است تعلق نمیگیرد؛ زیرا اختلاف دین مانع میراث بردن میشود.
مثال:
1- شخصی که بمیرد و وارث وی همسر، مادر و عموی حقیقیاش باشد، میراث هریک چنین خواهد بود: همسر: یکچهارم؛ مادر: یکسوم؛ و عموی حقیقی: باقی ترکه را به تعصیب به ارث میبرد.
2- شخصی که بمیرد و وارثان وی همسر و پسرش باشد، میراث هریک چنین است: همسر: یک هشتم؛ پسر: باقی ترکه را به تعصیب به ارث میبرد.
3- شخصی که بمیرد و وارثان وی سه همسر و یک دختر و یک پسر باشد میراث هریک چنین خواهد بود: همسران: یکهشتم؛ و باقی ترکه برای پسر و دختر خواهد بود به این صورت که: ﴿ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ [النساء: 11] «سهم پسر؛ زیراسهم دو دختر است».
میراث مادر به سه بخش تقسیم میشود:
1- مادر به سه شرط یکسوم ماترک را به ارث میبرد:
الف) عدم وجود فرع وارث؛
ب) عدم وجود دو یا بیش از دو خواهر و برادر؛
ج) مساله از نوع عمریتین نباشد؛
2- مادر یکششم ماترک را ارث میبرد و این در صورتی است که فرع وارث وجود داشته باشد. یا اینکه میت خواهران و برادرانی داشته باشد.
3- مادر یکسوم باقی مانده را در حالت عمریتین که غراوین هم نامیده مییشود به ارث میبرد. و این مساله به دو صورت میباشد:
الف) شخصی بمیرد و وارثان وی همسر، مادر و پدرش باشد؛ در اینصورت همسرش یکچهارم، مادر یکسوم باقی و بقیهی ماترک برای پدر خواهد بود.
ب) شخصی بمیرد و وارثان وی شوهر، مادر و پدر باشند. در اینصورت شوهر یکدوم، مادر یکسوم باقی و بقیهی ماترک برای پدر خواهد بود.
- یکسوم باقی به مادر داده میشود تا اینکه بیشتر از سهم پدر نباشد. درحالیکه پدر و مادر هردو نسبت به میت در درجهی یکسانی قرار دارند. و تا اینکه برای مذکر دو برابر مونث باشد. ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ [النساء: 11].
الله متعال میفرماید: ﴿وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ﴾ [النساء: 11] «و برای هریک از پدر و مادر وی (= میت) یکششم از ترکه میباشد، در صورتی که (میت) فرزندی داشته باشد، پس اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادرش از او ارث برند، برای مادرش یکسوم است (و باقی از آن پدر خواهد بود) و اگر او (= میت) برادرانی داشته باشد، سهم مادرش یک ششم است، (همه اینها) پس از انجام وصیتی است که او (= میت) به آن سفارش کرده و بعد از ادای دین است».
مثال:
1- چون شخصی بمیرد و وارثان وی مادر و عمویش باشند، سهم مادر یکسوم و باقی ماترک بنا بر تعصیب برای عمو خواهد بود.
2- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر و پسرش باشند، سهم مادر یکششم و باقی ماترک بنا بر تعصیب برای پسر خواهد بود.
میراث پدر به سه حالت تقسیم میشود:
1- پدر یکششم ماترک را به ارث میبرد و این به شرط وجود فرعِ وارثِ مذکر میباشد مانند پسر یا پسرِ پسر و هرچه پایینتر رود.
2- پدر بنا به تعصیب مابقی ماترک را به ارث میبرد و این زمانی است که میت فرع وارث نداشته باشد.
3- پدر بنا بر سهم خود و تعصیب هردو با هم ارث میبرد و این با وجود فرع وارث مونث میباشد مانند دختر، یا دخترِ پسر؛ در اینصورت یکششم به عنوان سهم و مابقی را بنا به تعصیب به ارث میبرد.
- برادران تَنی یا پدری یا مادری با وجود پدر و پدربزرگ ارث نمیبرند.
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی پدر و پسر باشند. سهم پدر یکششم و باقی ماترک برای پسر خواهد بود.
2- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر و پدر باشند، سهم مادر یکسوم و باقی ماترک برای پدر خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی پدر و دختر باشند، سهم دختر یکدوم و سهم پدر یکششم و باقی ماترک بنا بر تعصیب میباشد.
4- چون فردی بمیرد و وارثان وی پدر، برادر تنی یا مادری یا پدری باشد، تمام ماترک برای پدر خواهد بود و برادر به دلیل وجود پدر ارث نمیبرد.
- از میان پدربزرگها، پدربزرگی ارث میبرد که بین او و میت زنی نباشد. مانند پدرِ پدر؛ بنابراین پدرِ مادر ارث نمیبرد؛ زیرا بین او و میت یک زن که مادر میت است، میباشد.
میراث پدربزرگ مانند میراث پدر است مگر در حالت عمریتین؛ که در آن سهم مادر همراه پدربزرگ، یک سوم تمام ماترک میباشد و همراه پدر یکسوم مابقی بعد از سهم همسری میباشد.
حالتهای میراث پدربزرگ
میراث پدربزرگ در سه حالت میباشد:
1- یکششم به دو شرط ارث میبرد: وجود فرع وارث مذکر، عدم وجود پدر.
2- بنا به تعصیب ارث میبرد در صورتی که برای میت فرع وارث وجود نداشته باشد و پدر نباشد.
3- پدربزرگ بنا بر سهم و تعصیب هردو با هم ارث میبرد و این با وجود فرع وارث مونث میباشد مانند دختر و دخترِ پسر.
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی پدربزرگ و پسر باشند، سهم پدربزرگ یکششم و مابقی ماترک برای پسر خواهد بود.
2- چون شخصی بمیرد و وارثان وی مادر و پدربزرگ باشند، سهم مادر یکسوم و باقی ماترک برای پدربزرگ خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی پدربزرگ و دختر باشند، سهم دختر یکدوم و سهم پدر یکششم به همراه مابقی ماترک بنا بر تعصیب میباشد.
4- چون فردی بمیرد و وارثان وی شوهر، مادر و پدربزرگ باشند، سهم شوهر یکدوم، سهم مادر یکسوم و مابقی ماترک برای پدربزرگ خواهد بود.
مادربزرگی که وارث محسوب میشود، مادرِ مادر، مادرِ پدر، مادرِ پدربزرگ و هرچه بالاتر رود میباشد.
مادربزرگهایی که از جهت پدر ارث میبرند، دو نفر و از جهت مادر یک نفر میباشد.
با وجود مادر به هیچیک از مادربزرگها ارثی نمیرسد. چنانکه با وجود پدر هیچ ارثی به پدربزرگ تعلق نمیگیرد همچنان که با وجود پسر، خواهران و برادران سهمی در ارث ندارند.
میراث مادربزرگ مطلقا یکششم میباشد به شرط عدم وجود مادر.
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادربزرگ و مادر و پسر باشند، سهم مادر یک ششم، مابقی ماترک بنا بر تعصیب برای پسر خواهد بود و مادربزرگ به دلیل وجود مادر سهمی در ارث ندارد.
میراث دختر سه حالت دارد:
1- یک یا چند دختر چون برادر به همراه داشته باشد، بنا بر تعصیب ارث میبرد: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾
2- یکدوم ارث میبرد به شرط اینکه برادری به همراه نداشته باشد و نیز خواهری به همراه نداشته باشد.
3- بیش از یک دختر، یعنی دو دختر به بالا، دوسوم ارث میبرند. به شرط اینکه دو یا بیش از دو دختر باشند و برادری نداشته باشند.
الله متعال میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ﴾ [النساء: 11] «الله دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند، سهم پسر؛ زیرا سهم دو دختر است. پس اگر (فرزندان میت همه) دختر (دو دختر یا) بیش از دو دختر باشند، دو سوم ترکه بهره ایشان است، و اگر یک دختر باشد، نیمی از ترکه از آن اوست».
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادربزرگ، دختر و پسر باشند. سهم مادربزرگ یکششم؛ و مابقی ترکه برای پسر و دختر خواهد بود. برادر پسر دو برابر دختر: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾
2- چون فردی بمیرد و وارثان وی دختر و عمویش باشد، سهم دختر یکدوم ماترک و باقی بنا بر تعصیب برای عمو خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر، دو دختر و پدربزرگ باشند، سهم مادر یکششم، سهم پدربزرگ یکششم و سهم دو دختر دو سوم میباشد.
میراث دخترِ پسر چهار حالت دارد:
1- دخترِ پسر -یک یا بیش از یک دختر باشد- بنا به تعصیب ارث میبرد و این در صورتی است که برادری در درجهی خود داشته باشد یعنی پسرِ پسر؛ و فرع وارث مذکری که در درجهای بالاتر باشد، وجود نداشته باشد که همان پسر است.
2- دخترِ پسر یکدوم ماترک را به ارث میبرد به شرط عدم وجود برادر و نداشتن خواهر. و عدم وجود فرع وارث که در درجهی بالاتری از او باشد که همان پسر و دختر است.
3- دو دخترِ پسر و بیش از این، دو سوم ماترک را به ارث میبرند. به شرط اینکه دو یا بیش از دو دختر باشند. و همراه آنها برادری نباشد. و فرع وارث در درجهی بالاتر از آنها نباشد مانند پسر و دختر.
4- دخترِ پسر در صورتی که یک یا بیش از یک نفر باشند، یکششم ماترک را به ارث میبرند به شرط عدم وجود برادر، عدم فرع وارث در درجهی بالاتر از آنها مگر دختری که یک دوم ماترک سهم اوست.
دختر پسر تنها با وجود دختر، یکششم را به ارث میبرد و حکم دخترِ پسرِ پسر همراه دخترِ پسر نیز چنین است و هرچه پایینتر رود به همین ترتیب میباشد.
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی دختر، دخترِ پسر و پسرِ پسر باشند، سهم دختر یکدوم ماترک و باقی ماترک برای دخترِ پسر و پسرِ پسر بنا بر تعصیب خواهد بود.
2- چون فردی بمیرد و وارثان وی دخترِ پسر و عمو باشند، سهم دخترِ پسر یکدوم و باقی ماترک بنا بر تعصیب سهم عمو خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی دو دخترِ پسر و برادر تنی باشد، سهم دو دخترِ پسر سهدوم و باقی ماترک برای برادر تنی خواهد بود.
4- چون شخصی بمیرد و وارثان وی دختر، دخترِ پسر و برادرِ پدری باشند، سهم دختر یکدوم، سهم دخترِ پسر یکششم و باقی ماترک برای برادر پدری خواهد بود.
میراث خواهر تنی سه حالت دارد:
1- خواهر تنی یکدوم ارث میبرد به شرط عدم وجود خواهر، عدم وجود برادر، عدم اصل وارث یعنی پدر یا پدربزرگ، عدم فرع وارث.
2- خواهران تنی دو سوم ارث میبرند به شرط اینکه دو یا بیش از دو نفر باشند، فرع وارث وجود نداشته باشد، اصل وارث از افراد مذکر نباشد و نیز برادری برای آنها نباشد.
3- خواهر تنی یا خواهران تنی بنا بر تعصیب ارث میبرند اگر همراه آنها برادری باشد. در اینصورت هر خواهر به اندازه نصف برادر ارث میبرد: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ یا اینکه همراه آنها فرع وارث از زنان باشد مانند دختران؛
الله متعال میفرماید: ﴿یَسۡتَفۡتُونَکَ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَکَ لَیۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَکَۚ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن کَانَتَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَۚ﴾ [النساء: 176] «از تو (دربارهی کلاله= مرده نه فرزند دارد نه پدر) فتوا میخواهند، بگو: الله در (بارهی) کلاله برای شما فتوی میدهد، اگر مردی بمیرد که فرزند نداشته باشد و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، برای او است. و او تمام مال خواهر را به ارث میبرد، (اگر خواهر بمیرد) در صورتی که فرزند نداشته باشد؛ و چنانچه دو (خواهرش) باقی باشند؛ دو سوم ترکه را میبرند».
مثال:
1- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر، خواهر تنی و دو برادر مادری باشد، سهم مادر یکششم، سهم خواهر تنی یکدوم و سهم دو برادرِ مادری یکسوم خواهد بود.
2- چون شخصی بمیرد و وارثان وی همسر، دو خواهر تنی و پسرِ دخترِ پدری باشند، سهم همسر یکچهارم، سهم دو خواهر تنی دو سوم و باقی ماترک برای پسرِ دخترِ پدری خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی همسر، خواهر تنی و برادر تنی باشد، سهم همسر یکچهارم، و باقی ماترک از آنِ خواهر و برادر تنی میباشد: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ [النساء: 11]
4- چون شخصی بمیرد و وارثان وی همسر، دختر و خواهر تنیاش باشند، سهم همسرش یکهشتم، سهم دختر یکدوم و باقی ماترک سهم خواهر تنی خواهد بود.
حالتهای میراث خواهر پدری:
میراث خواهر پدری چهار حالت دارد:
1- خواهر پدری یکدوم از ماترک ارث میبرد به شرط اینکه خواهری نداشته باشد. و نیز برادری نداشته باشد. اصل وارث مذکر نباشد، برادر و خواهر حقیقی نباشد.
2- خواهر پدری دو سوم از ماترک را به ارث میبرند به شرط اینکه دو یا بیش از دو خواهر باشند. برادری نداشته باشند، اصل وارث مذکر نباشد، فرع وارث نباشد، خواهر و برادر تنی نباشد.
3- خواهر پدری یا خواهران پدری یکششم ارث میبرند در صورتی که یک خواهر حقیقی همراه آنها باشد؛ برادری نداشته باشد؛ فرع وارث نباشد، اصل وارث مذکر نباشد، یک یا چند برادر تنی وجود نداشته باشد.
4- یک یا چند خواهر برادری بنا به تعصیب ارث میبرند در صورتی که همراه آنها برادرشان باشد که در اینصورت سهم هر خواهر نصف سهم برادر میباشد: ﴿ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ یا اینکه همراه فرع وارث از زنان باشد مانند دختران.
مثال:
1- چون شخصی بمیرد و وارثان وی مادر، خواهرِ پدری و دو برادر مادری باشند، سهم مادر یکششم، سهم خواهر پدری یکدوم و سهم دو برادر مادری یکسوم خواهد بود.
2- چون شخصی بمیرد و وارثان وی همسر، دو خواهر پدری و پسرِ برادرِ پدری باشد، سهم همسر یکچهارم، سهم دو خواهر پدری دو سوم، و باقی ماترک از آنِ پسرِ برادرِ پدری خواهد بود.
3- چون شخصی بمیرد و وارثان وی مادر، خواهر تنی، خواهر مادری و دو خواهر پدری باشند، سهم مادر یکششم، سهم خواهر تنی یکدوم، سهم خواهر مادری یکششم و سهم دو خواهر پدری یکششم میباشد.
4- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر، دو خواهر پدری و برادر پدری باشد، سهم مادر یکششم و باقی ماترک برای خواهران برادری و برادرشان میباشد. هر خواهر نصف برادر.
5- چون زنی بمیرد و وارثان وی شوهرش، دختر و خواهر پدریاش باشند، سهم شوهر یکچهارم، سهم دختر یکدوم و باقی ماترک برای خواهرِ پدری خواهد بود.
برادر و خواهر مادری تفاوتی با هم ندارند و هردو به یک اندازه ارث میبرند. و مادر بر مبنای حجب نقصان مانع ارث بردن آنها میشود.
میراث خواهر و برادر مادری دو حالت دارد:
1- برادر یا خواهر مادری یکششم ارث میبرد به شرط عدم وجود فرع وارث، عدم اصل وارث مذکر و اینکه تنها باشد.
2- خواهر یا برادر مادری یکسوم ارث میبرد به شرط اینکه دو یا بیش از دو نفر باشند. فرع وارث نباشد، اصل وارث مذکر نباشد.
الله متعال میفرماید: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَ فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ١٢﴾ [النساء: 12] «و اگر مرد یا زنی که از او ارث میبرند کلاله (= بیفرزند و بیپدر) باشد و برای او برادر یا خواهر (مادری) باشد؛ پس برای هریک از آن دو یکششم است و اگر آنها بیش از این باشند؛ در یکسوم شریکاند، پس از انجام وصیتی که به آن سفارش شده و بعد از ادای دَین، (به شرط آنکه) زیانی (به ورثه) نرساند، این (حکم و) سفارش الله است و الله دانای بردبار است».
مثال:
1- اگر فردی بمیرد و وارثان وی: همسر، برادرِ مادری و پسر عموی تنی باشد، سهم همسر یکچهارم، سهم برادرِ مادری یکششم و باقی ماترک برای پسر عموی تنی میباشد.
2- چون زنی بمیرد و وارثان وی شوهر، دو برادر مادری و عموی تنی باشد، سهم شوهر یک دوم، سهم دو برادر تنی یکسوم و باقی ماترک برای عمو خواهد بود.
3- چون فردی بمیرد و وارثان وی مادر، پدر و دو برادرِ مادری باشند، سهم مادر یکششم و باقی ماترک از آن پدر خواهد بود. و دو برادر مادری به دلیل وجود پدر ارث نمیبرند.
عصبه: کسانی را شامل میشود که بدون سهم مشخص ارث میبرند.
اقسام عصب
عصبه بر مبنای نَسَب، عصبه بر مبنای سَبَب.
الف) عصبه بر مبنای نسب به سه بخش تقسیم میشود: عصبه بِنَفس، عصبه به سبب غیر، عصبه مع الغیر.
عبارت است از همه وارثان مذکر جز شوهر و برادرِ مادری: پسر، پسرِ پسر و هرچه پایینتر رود. پدر و پدربزرگ و هرچه بالاتر رود. برادر تنی، برادر پدری، پسرِ برادر تنی و هرچه پایینتر رود. پسرِ برادرِ پدری و هرچه پایینتر رود. عموی پدری، عموی حقیقی، پسر عموی حقیقی و هرچه پایینتر رود. پسر عموی پدری و هرچه پایینتر رود. و کسیکه بردهای را آزاد کند.
هریک از آنها که تنها باشد، تمام ماترک را به ارث میبرد. و اگر همراه کسانی باشد که سهم آنها در شریعت مشخص است (اصحاب فروض) آنچه پس از تقسیم سهام میماند، به ارث میبرد و در صورتی که تمام ماترک شامل سهام مشخص شده اصحاب فروض شود، عصبه ارث نمیبرد.
جهات تعصیب برخی نسبت به برخی نزدیکتر میباشند که به ترتیب عبارتند از: بُنُوت، اُبوت، برادری و فرزندانشان؛ عموها و فرزندانشان سپس ولاء.
پسر و هرچه پایینتر رود. برادر پدری، پسر برادر تَنی؛ پسرِ برادرِ پدری، عموی حقیقی، عموی پدری، پسر عموی حقیقی، پسر عموی پدری؛
این افراد عصبهی انسان هستند که چون پس از مرگ کسی تنها وارث باشند، تمام ترکه را به ارث میبرند. و اگر وارث دیگری به همراه آنها باشد، پس از تقسیم سهام وارثان، باقی ترکه را به ارث میبرند. و اگر شخصی بمیرد و جز پسرِ برادرِ تَنی از خود به جای نگذارد، تمام ماترک. از آن او خواهد بود.
کیفیت میراث عصبه زمانی که افراد عصبه بیش از یک نفر باشند:
زمانی که در میان وارثان کسانیکه بر مبنای عصبه بودن ارث میبرند، بیش از یک نفر باشند، در تقسیم میراث چند حالت متصور است:
حالت اول: در صورتی که در جهت تعصیب و درجه و قوت یکسان باشند مانند دو پسر یا دو برادر یا دو عمو؛ در این حالت به طور مساوی از ترکه ارث میبرند.
حالت دوم: اگر در جهت تعصیب یکسان باشند اما در درجه و مرتبه مختلف باشند، مثلا وارثان از طریق عصبه پسر و پسرِ پسر باشند، در اینصورت ترکه برای کسی خواهد بود که مرتبهاش به میت نزدیکتر باشد، که در این مثال ترکه از آن پسر خواهد بود و پسرِ پسر سهمی در ارث نخواهد داشت.
حالت سوم: اگر در جهت تعصیب و درجه یکسان باشند، اما در قوت متفاوت، مثلا وارثانِ به تعصیب، عموی حقیقی و عموی پدری باشند، آنکه قوت وی بیشتر است، ترکه را به ارث میبرد که در این مثال عموی حقیقی میباشد نه عموی پدری.
حالت چهارم: اگر در جهت تعصیب مختلف باشند، کسیکه جهت وی نزدیکتر است، ترکه را به ارث میبرد هرچند از نظر درجه دورترین درجه نسبت به مورث باشد. مثلا در صورتی که وارثان پسرِ پسر و برادر باشند، پسرِ پسر مقدم خواهد بود. و زمانی که وارثان پسرِ برادرِ پدری و عموی حقیقی باشند، پسرِ برادرِ پدری مقدم خواهد بود.
- چهار نفر از وارثانِ مذکر، ارث خواهرانشان را بنا به تعصیب رقم میزنند و مانع ارث بردن خواهران بر مبنای سهم مشخص شدهی آنها میشوند. که در اینصورت سهم هر خواهر نصف سهم برادر میباشد. و این چهار نفر عبارتند از: پسر، پسرِ پسر و هرچه پایینتر رود، برادر تنی، برادر پدری. در مورد سایر عصبه تنها پسران هستند که میراث میبرند که عبارتند از: پسران برادر، عموها و فرزندانشان.
عبارتند از: یک یا چند دختر به سبب یک یا چند برادر؛ یک یا چند دخترِ پسر به سبب یک یا چند پسرِ پسر؛ یک یا چند خواهر تنی به سبب یک یا چند برادر تنی؛ یک یا چند خواهر پدری به سبب یک یا چند برادر پدری.
در اینصورت افراد مونث نصف افراد مذکر ارث میبرند: ﴿لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾
1- الله متعال میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ﴾ [النساء: 11] «الله دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند، سهم پسر؛ زیراسهم دو دختر است».
2- الله متعال میفرماید: ﴿وَإِن کَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۗ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ﴾ [النساء: 176] «و اگر چندین مردان و زنانی برادر و خواهر باشند برای هر مرد دو برابر سهم زن خواهد بود، الله (احکام خویش را) برای شما بیان میکند تا گمراه نشوید و الله به همه چیز داناست».
و اینها دو گروه میباشند:
1- یک یا چند خواهر تنی همراه یک یا چند دختر یا یک یا چند دخترِ پسر یا هردو با هم.
2- یک یا چند خواهرِ پدری همراه یک یا چند دختر یا یک یا چند دخترِ پسر یا هردو با هم.
خواهران تنی یا پدری همیشه به همراه دختران یا دخترانِ پسر و هرچه پایینتر رود، جزء کسانی هستند که بر مبنای عصبه ارث میبرند. و آنچه از ترکه پس از تقسیم سهام باقی بماند، برای آنها خواهد بود. و اگر سهمهای مشخص شده «فروض» شامل تمام ترکه شود، اینها سهمی در ارث نخواهند داشت.
- از آنجا که خواهر تنی به همراه غیر عصبه محسوب میشود در اینصورت همچون برادر تنی خواهد بود که مانع ارث بردن خواهر و برادران پدری و نیز عصبات پس از آنها میشود.
و از آنجا که خواهر پدری همراه غیر خود عصبه محسوب میشود، در اینصورت چون برادر پدری خواهد بود که مانع ارث بردن فرزندان خواهر و برادر و عصبات پس از آنها میشود.
عبارت است از کسیکه بردهای را آزاد کرده باشد چه مرد باشد یا زن و عصبهی ذکور وی ترکه آن برده را به ارث میبرند.
از ابن عباس روایت است که رسول الله فرمود: «سهمیههای معین شدهی ارث را به صاحبان آنها بدهید و باقی مانده آنرا به نزدیکترین خویشاوند مردِ میت بدهید».[4]
1- اصول: عبارت است از هر وارث نزدیک که مانع ارث بردن کسی میشود که بالاتر از او و از جنس اوست؛ با این حساب پدر مانع ارث بردن پدربزرگ میشود. و مادر مانع ارث بردن مادربزرگ میشود. اما مادر مانع ارث بردن پدربزرگ نمیشود و نیز پدر مانع ارث بردن مادربزرگ نمیشود چون از جنس هم نیستند.
2- فروع: عبارت است از هر فرد مذکری که مانع ارث بردن پایینتر از خود میشود. چه از جنس او باشد یا نباشد؛ بنابراین پسر مانع ارث بردن پسرِ پسر میشود و نیز مانع ارث بردن دختر پسر میشود. اما زنان مانع ارث بردن پایینتر از خود نمیشوند. چنانکه دخترِ پسر با وجود دختر ارث میبرد.
3- حواشی: عبارتند از کسانیکه مانع ارث بردن تمام افراد مذکر در اصول و فروع میشوند. بنابراین پدر مانع ارث بردن برادر و خواهر میشود و پسر مانع ارث بردن برادر و خواهر میشود.
و هر نزدیکی از حواشی مانع ارث بردن فرد دور از حواشی میشود بنابراین برادر مانع ارث بردن پسرِ برادر میشود. اما از زنان حواشی جز خواهران کسی ارث نمیبرد.
4- ضابطه در میراث فروع: واسطهی مونث در میان نباشد. مردی به وسیلهی زنی به مرده متصل نشود. بنابراین پسرِ پسر و دخترِ پدر ارث میبرند اما پسرِ دختر و دخترِ دختر ارث نمیبرند؛ زیرا در این میان واسطهی زن میباشد.
5- پدربزرگ همچون پدر مانع ارث بردن تمام برادران و خواهران میشود چه حقیقی، پدری یا مادری؛
6- هر وارثی که توسط یکی از اصول به مرده برسد، ارث میبرد مانند مادران پدربزرگ.
7- میراث مادربزرگ یکششم است چه فرع وارث باشد یا نه، همراه خواهر و برادر باشد یا نه، همراه ورثه عاصب باشد یا نه؛
8- هر مادربزرگی که توسط یکی از وارثان به میت برسد، ارث میبرد. مانند مادرِ پدر و مادرِ مادر.
9- در مورد میراث همسران و مادربزرگها، تفاوتی میان یک یا چند نفر آنها نیست.
چنانکه همسران در یکچهارم یا یکهشتم شریکاند و مادربزرگها در یکششم با یکدیگر شریک هستند.
10- چهار صنف هستند که با افزایش آنها تغییری در سهم ایجاد نمیشود؛ همسران، مادربزرگها، دخترانِ پسر همراه دختر، خواهران پدری همراه خواهر تنی.
11- چون مذکر و مونثی از یک درجه جزء وارثان باشند، سهم هر دختر نصف پسر میباشد. مانند دختر و پسر یا پدر و مادر در مساله عمریتین (وارثان شوهر و مادر و پدر باشند یا همسر و پدر و مادر باشند).
12- در تقسیم میراث و سهام حالتی نیست که مذکر و مونث ارث مساوی داشته باشند مگر خواهر و برادرِ مادری. در اینصورت مذکر و مونث به طور یکسان در یک سوم ترکه سهیم هستند.
13- خواهران تنی یا پدری همراه دختران همیشه جزء عصبه هستند. و این حدود الهی است که برای کسانیکه میدانند، بیان شدهاند. پس آنها را خوب بیاموز؛ زیرا کسیکه میداند با کسی که نمیداند تفاوت دارد.
الله متعال میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١﴾ [النساء: 11] «الله دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند، سهم پسر؛ زیراسهم دو دختر است. پس اگر (فرزندان میت همه) دختر (دو دختر یا) بیش از دو دختر باشند دو سوم ترکه بهره ایشان است و اگر یک دختر باشد، نیمی از ترکه از آن اوست. و برای هریک از پدر و مادر وی (= میت) یکششم از ترکه میباشد، در صورتی که (میت) فرزندی داشته باشد، پس اگر فرزندی نداشته باشد و (تنها) پدر و مادرش از او ارث برند، برای مادرش یک سوم است (و باقی از آن پدر خواهد بود) و اگر او (= میت) برادرانی داشته باشد، سهم مادرش یکششم است، (همه اینها) پس از انجام وصیتی است که او (= میت) به آن سفارش کرده و بعد از ادای دین است، شما نمیدانید پدرانتان و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند. (این احکام) فریضهای (معین و مقرر شده) از جانب الله است و بیگمان الله دانای حکیم است».
ترکه چه نقد باشد یا عین همچون خانه و امثال آن، اگر حلال باشد میان ورثه تقسیم میشود و اگر حرام باشد از دو حالت خارج نیست:
1- کسب موروث از راه دزدی یا غصب و به طور کلی همراه با ظلم بوده است. در اینصورت گرفتن چنین مالی حلال نیست و همچنین تقسیم آن؛ و بلکه بر وارث واجب است که این مال را به صاحبش بازگرداند. و اگر صاحبش را نیافت یا اینکه او را نمیشناخت، این مال را از طرف صاحبش صدقه بدهد.
و اگر خواست میتواند آن را به بیتالمال سپرده و این مسئولیت را از دوش خود بردارد.
الله متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنکُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا٢٩﴾ [النساء: 29] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اموال یکدیگر را به باطل (و از راههای نامشروع) نخورید، مگر اینکه تجارتی با رضایت شما (انجام گرفته) باشد. و خودتان را نکشید، زیرا الله (نسبت) به شما مهربان است».
2- در صورتی که درآمد مورث از راه حرام چون رباخواری یا خرید و فروش خمر یا مخدرات یا سحر و جادو و از این قبیل باشد، در اینصورت گناه کسب این مال برای کسی است که آنرا جمع میکند و ورثه میتوانند آنرا گرفته و تقسیم کنند.
الله متعال میفرماید: ﴿مَّنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهۡتَدِی لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥﴾ [الإسراء: 15] «کسیکه هدایت یابد برای خود هدایت یافته است و کسیکه گمراه گردد، فقط به زیان خود گمراه شده است. و هیچکس بار (گناه) دیگری را به دوش نمیکشد و ما هرگز عذاب نخواهیم کرد مگر آنکه پیامبری بفرستیم».
حجب عبارت است از منع کسیکه سبب ارث بردن را دارا میباشد از تمام ارث یا بخشی از سهمش؛ حجب یکی از مهمترین ابواب میراث و بزرگترین آنهاست. غفلت از آن گاهی باعث مانع رسیدن حق به اهلش یا دادن آن به کسیکه استحقاق آنرا ندارد، میشود. که هردو حالت دربردارنده گناه و ظلم میباشند.
الله متعال میفرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٣ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ یُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِیهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٤﴾ [النساء: 13-14] «اینها (احکام و) حدودالهی است و هرکس از الله و پیامبرش اطاعت کند، وی را به باغهایی درآورد که از زیر (درختان) آن نهرها است، در آن جاودانهاند و این پیروزی بزرگی است. و هرکس از الله و پیامبرش نافرمانی کند و از حدود او تجاوز کند، وی را در آتشی وارد میکند که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او عذاب خوار کنندهای است».
اگر تمام ورثه موجود باشند، سه حالت وجود دارد:
1- زمانی که همهی وارثان مذکر باشند، تنها سه نفر از آنها ارث میبرند: پدر، پسر و شوهر.
چنانکه سهم پدر یکششم، سهم شوهر یکچهارم و باقی ترکه بنا بر تعصیب برای پسر خواهد بود.
2- چون همهی وارثانِ زن موجود باشند، تنها پنج نفر از آنها ارث میبرند: دختر، دخترِ پسر، مادر، همسر، خواهرِ تنی؛ و باقی زنان سهمی در ارث نخواهند داشت.
چنانکه سهم همسر یکهشتم، سهم مادر یکششم، سهم دختر یکدوم، سهم دخترِ پسر یکششم و باقی ترکه بنا بر تعصیب برای خواهر تنی خواهد بود.
3- اگر همهی وارثان مذکر و مونث موجود باشند، تنها 5 نفر ارث میبرند؛ مادر، پدر، پسر، دختر، یکی از زوجین؛
اگر همراه وارثان همسر باشد؛ سهم پدر یکششم، سهم مادر یکششم، سهم همسر یکهشتم و باقی ترکه بنا بر تعصیب برای پسر و دختر میباشد. و سهم دختر نصف پسر خواهد بود.
اگر همراه وارثان شوهر باشد؛ سهم پدریکششم، سهم مادر یکششم، سهم شوهر یکچهارم و باقی ترکه بنا بر تعصیب برای دختر و پسر خواهد بود. و سهم دختر نصف پسر میباشد.
نزدیکان: اصول، فروع، حواشی.
اصول: کسانی هستند که تو فرعِ آنها محسوب میشوی یعنی پدران و مادران.
فروع: کسانیکه فرعِ تو محسوب میشوند. پسران و دختران.
حواشی: کسانیکه از اصول تو متفرع میشوند که شامل خواهران و برادران، عموها و داییها میشود.
ذویالارحام از اصول: عبارت است از هر مذکری که بین او و مُرده زنی باشد مانند پدرِ مادری.
ذویالارحام از فروع: عبارت است از هر مذکری که بین او و مُرده زنی باشد. مانند پسرِ دختر و دخترِ دختر.
الله متعال را به خاطر بیان عدل و احسان و هدایت، شکر و سپاس میگوییم.
الله متعال میفرماید: ﴿یَسۡتَفۡتُونَکَ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِی ٱلۡکَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَکَ لَیۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَکَۚ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن کَانَتَا ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَۚ وَإِن کَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۗ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ١٧٦﴾ [النساء: 176] «از تو(دربارهی کلاله= مرده نه فرزند دارد نه پدر) فتوا میخواهند، بگو: الله در(بارهی) کلاله برای شما فتوی میدهد، اگر مردی بمیرد که فرزند نداشته باشد و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، برای او است. و او تمام مال خواهر را به ارث میبرد، (اگر خواهر بمیرد) در صورتی که فرزند نداشته باشد و چنانچه دو (خواهرش) باقی باشند؛ دو سوم ترکه را میبرند و اگر چندین مردان و زنانی برادر و خواهر باشند برای هر مرد دو برابر سهم زن خواهد بود، الله (احکام خویش را) برای شما بیان میکند تا گمراه نشوید و الله به همه چیز داناست».
حجب به دو قسمت تقسیم میشود:
1- حجب به وصف: به این معنا که وارث به یکی از موانع ارث توصیف میشود. مانند: آزاد شدن (اینکه بردهای آزاد شود) یا قتل یا اختلاف دین؛ و این در مورد تمام ورثه مصداق دارد. پس هرکس به یکی از این اوصاف توصیف شود، ارث نمیبرد و وجود و عدم وی در ارث بردن یکسان است.
2- حجب با شخص: به این معنا که برخی از ورثه به خاطر وجود برخی دیگر از آنها از ارث محروم میشوند. و منظور ما در اینجا این نوع حجب میباشد.
حجب با شخص به دو بخش تقسیم میشود: حجب نقصان و حجب حِرمان.
الف) حجب نقصان: عبارت است از منع شخص وارث از سهم کامل وی.
چنانکه میراث محجوب (کسیکه حجب شده) به سبب وجود حاجب کاهش یافته و ناقص میشود.
و این در مورد همهی ورثه مصداق مییابد. حجب نقصان نیز به دو بخش تقسیم میشود:
1- حجب نقصان به سبب انتقال که چهار نوع دارد:
سهم محجوب به سهم کمتر از آن انتقال مییابد که شامل پنج نفر میشوند: شوهر و همسر، مادر، دخترِ پسر، خواهرِ پدری؛ مانند انتقال سهم شوهر از یکدوم به یکچهارم (به هنگام وجود حاجب فرزند)
- سهمی از تعصیب به سهمی کمتر از آن انتقال یابد. و این تنها در حق پدر و پدربزرگ میباشد.
- سهمی به تعصیب کمتر از آن انتقال یابد. و این در حق وارثان است که یکدوم ارث میبرند: دختر، دخترِ پسر، خواهر تنی، خواهرِ پدری زمانی که همراه هریک از آنها یک برادر باشد.
- سهمی از تعصیب به تعصیب کمتر از آن انتقال یابد. و این در حق عصبه همراه غیر میباشد.
بنابراین سهم خواهر تنی یا پدری همراه دختر یا دخترِ پسر که باقی ترکه و برابر با یکدوم است، اگر برادری به همراه داشته باشد، باقی ترکه بین آنها به صورت سهم دختر نصف سهم پسر تقسیم میشود.
2- حجب نقصان که سبب آن ازدحام باشد که سه نوع است:
- ازدحام در سهم و این در حق هفت نفر از ورثه میباشد: پدربزرگ، همسر، دختران و دخترانِ پسر؛ خواهران تنی، خواهران پدری، خواهر و برادر مادری؛ مانند ازدحام دو یا چند دختر یا دو یا چند خواهر در دو سوم سهم. (که در اینصورت دو سوم سهم تعیین شده بین آنها به طور مساوی تقسیم میشود).
- ازدحام در تعصیب: و این در حق هر عاصب میباشد مانند پسران، برادران، عموها و مانند آنها. مانند ازدحام دو یا چند پسر یا دو یا چند برادر در میراث.
- ازدحام در عول: و این در حق اصحاب فروض میباشد به هنگام تزاحم.
ب) حجب حرمان: به این معنی که شخص دیگری را کاملا از ارث محروم میکند. و این در مورد همه ورثه مصداق دارد جز شش نفر: پدر، مادر، شوهر، همسر، پسر، دختر؛
مانند حجب برادر توسط پسر، حجب پدربزرگ با وجود پدر، حجب عمو توسط برادر و مانند این.
ورثه از جهت حجب حرمان به 4 دسته تقسیم میشوند:
- دستهای که دیگران را حجب میکنند و خود حجب نمیشوند: پدر و مادر و فرزندان.
- دستهای که حجب میشوند اما دیگران را حجب نمیکنند: خواهر و برادرِ مادری.
- دستهای که دیگران را حجب نمیکنند و خود حجب نمیشوند: زن و شوهر.
- دستهای که باعث حجب دیگران میشوند و خود نیز حجب میشوند: بقیهی ورثه.
1- هر وارثی از اصول، مانع ارث بردن افراد همجنس بالاتر از خود میشود؛ بنابراین پدر مانع ارث بردن پدربزرگها و مادر مانع ارث بردن مادربزرگها میشود.
2- هر وارث مذکری از فروع، مانع ارث بردن افراد پایینتر از خود میشود. چه از جنس او باشد یا نه؛ بنابراین پسر مانع ارث بردن فرزندان پسر و دختر پسر میشود. اما وارثان مونث از فروع تنها زمانی مانع ارث بردن افراد پایینتر از خود میشوند که سهمشان دو سوم باشد. در اینصورت افراد مونثی که در مرتبهی پایینتری از او هستند، ارث نمیبرند مگر اینکه همراه مذکری باشند که بنا بر تعصیب ارث میبرند.
3- هر وارث مذکری از اصول و فروع بدون استثناء مانع ارث بردن حواشی مذکر و مونث میشود. و حواشی عبارتند از: خواهران و برادران حقیقی یا پدری و فرزندانشان و خواهران و برادران مادری و عموهای حقیقی یا پدری و فرزندانشان.
اما هر وارث مونث از اصول و فروع مانع ارث بردن حواشی نمیشود مگر در مورد وارثان مونث فروع که عبارتند از: دختران، دخترانِ پسر؛ و مانع ارث بردن خواهران و برادران مادری میشود.
4- حواشی برخی با هم ارث میبرند. هریک از آنها که بنا به تعصیب ارث برد، مانع ارث بردن کسانی میشود که از نظر جهت یا نزدیکی یا قوت از او، در مرتبهی پایینتری قرار دارند.
بنابراین برادرِ پدری با وجود برادر تنی و خواهر تنی ارث نمیبرد و خواهر تنی بر مبنای عصبه همراه غیر ارث میبرد ... و پسرِ برادر تنی با وجود برادر تنی و خواهر تنی ارث نمیبرد. و خواهر تنی بنا بر عصبه همراه غیر ارث میبرد. و نیز پسرِ برادر تنی با وجود برادر پدری و خواهر پدری که بنا به عصبه معالغیر ارث میبرد، از ارث محروم میشود. و پسر برادر پدری با وجود چهار نفری که ذکر آنها گذشت و پسر برادر تنی ارث نمیبرد.
و عموی حقیقی با وجود پنج نفری که ذکر آنها گذشت و پسر برادر پدری از ارث محروم میشود. - و عموی پدری با وجود شش نفر مذکور و عموی تنی از ارث محروم میشود. و پسر عموی حقیقی با هفت نفر مذکور و عموی پدری سهمی در ارث ندارد. و پسر عموی پدری با هشت نفر مذکور و پسر عموی حقیقی سهمی در ارث ندارد.
اما خواهران و برادران مادری با وجود فرع وارث و اصل وارث از افراد مذکر ارث نمیبرد.
5- اصول را جز اصول از ارث محروم نمیکند و فروع را جز فروع از ارث محروم نمیکند. و اصول و فروع برخی از حواشی، مانع ارث بردن حواشی میشوند.
6- مرد یا زنی که بردهای را آزاد کرده، با وجود عصبه خویشاوند از ارث محروم میشود.
الله متعال را سپاس که ما را به این امور هدایت نمود و هرگز هدایت برای ما میسر نبود اگر الله ما را به سوی حق هدایت نمیکرد: ﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمۡ وَیَهۡدِیَکُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَیَتُوبَ عَلَیۡکُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٢٦﴾ [النساء: 26] «الله میخواهد که (احکام خویش را) برای شما روشن سازد و شما را به راه و روش کسانیکه پیش از شما بودند، راهنمایی کند و الله دانای حکیم است».
تاصیل: به دست آوردن کمترین عددی که با استفاده از آن بتوان سهم هریک از وارثان را در مساله مورد نظر به صورت عدد صحیح و نه کسری به دست آورد.
شناخت اصول مسایل و تسهیل تقسیم ترکه.
مسایل ورثه بر حسب اختلاف ورثه سه حالت دارد:
1- اگر ورثه فقط عصبه باشد در اینصورت اصل مساله از تعداد آنها میباشد و در اینصورت سهام هر زن نصف مرد است. مثلا کسیکه مُرده و وارثان وی پسر و دخترش هستند، مساله از سه سهم خواهد بود. (یک دختر و هر پسر برابر است با دو دختر که جمعا میشود سه دختر)
در اینصورت سهم پسر دو سوم و سهم دختر یک سوم ترکه خواهد بود.
2- اگر ورثه فقط یکی از اصحاب فروض باشد و عصبه؛ در اینصورت محاسبه سهام ورثه بر مبنای مخرج سهم صاحب سهم خواهد بود. مثلا در صورتی که وارثان شخصی همسر و پسرش باشند. سهم همسر که از اصحاب فرض است، یکهشتم و باقی ترکه بنا به تعصیب برای پسر خواهد بود.
3- حالت سوم: اگر ورثه فقط اصحاب فروض باشند یا عصبه همراه آنها باشد؛ در اینصورت به مخارج سهام به چهار صورت توجه میشود: ممائله، مداخله، موافقه، مباینه؛ و نتیجه در هر صورت اصل مساله خواهد بود. فروض یا سهمها عبارتند از: یکدوم، یکچهارم، یکششم، یکسوم، یکهشتم، دو سوم؛
در صورتیکه مخرج سهام یکسان باشد، (ممائله) به یکی از آنها اکتفا میشود و اصل مساله خواهد بود مانند: (یکسوم، یکسوم)
در صورتی که مخرج سهام متفاوت و زیرمجموعه هم باشند، (مداخله) به بزرگترین مخرج اکتفا میشود مانند: (یکششم، یکدوم)
در صورتی که مخرج سهام موافق هم باشند (موافقه) مخرجگیری میشود مانند: یکهشتم، یکششم)
و زمانی که مخرج سهام کاملا متفاوت باشند (مباینه) در هم ضرب میشوند و اینگونه اصل مساله به دست میآید. مانند: (دو سوم، یکچهارم).
اصول مسایل سهامداران هفتتاست: دو، سه، چهار، شش، هشت، دوازده، بیست و چهار.
اگر پس از تقسیم سهام سهامداران چیزی از ترکه باقیماند و عصبهای هم نبود، باقیمانده ترکه متناسب با سهم هریک از سهامداران بین آنها تقسیم میشود، جز شوهر و همسر؛ مانند شوهر و دختر؛ در اینصورت اصل مساله از چهار میباشد؛ سهم شوهر یکچهارم و باقی ترکه بنا به سهم دختر که یکدوم است و عدم وجود عصبه و بازگشت باقی ترکه به ورثه (در اصطلاح علم میراث رد) به دختر میرسد.
ماترک یا همان ترکه: عبارت است از مال نقدی یا عینی که مرده از خود به جای میگذارد.
ترکه با یکی از راههای زیر بین ورثه تقسیم میشود:
راه نسبت: سهم هر وارث از مساله مذکور به وی نسبت داده میشود و بر مبنای آن از ترکه به وی داده میشود. به عنوان مثال اگر شخصی بمیرد و وارثان وی همسر، مادر و عمویش باشد و مقدار ترکه صد و بیست باشد، در اینصورت اصل مساله از دوازده خواهد بود. سهم همسر یکچهارم (سه سهم) سهم مادر یکسوم (چهار سهم) و باقی ترکه (5 پنج سهم باقی مانده) برای عمو خواهد بود.
ضرب کردن سهم هر وارث در ترکه و پس از آن تقسیم حاصل بر اصل مساله برابر است با سهم هر شخص از ترکه. مثلا در مثال سابق سهم همسر یکچهارم یا سه سهم بود. این سه سهم در مقدار ترکه «120» ضرب شده و نتیجه (360) تقسیم بر اصل مساله (12) میشود. و به این ترتیب سهم همسر از ترکه 30 خواهد بود.
تقسیم ترکه بر مبنای اصل مساله؛ چنانکه حاصل تقسیم، ضرب در سهم وارث میشود. و نتیجه، سهم وارث از ترکه میباشد.
در مساله سابق مقدار ترکه (120) تقسیم میشود بر اصل مساله (12) و نتیجه آن (10) در سهم هر وارث ضرب میشود. به عنوان مثال در این مساله یکسوم سهم مادر در 10 ضرب میشود و نتیجه (40)، نصیب مادر از ترکه میباشد.
الله متعال را به خاطر هدایت و بیان این مسایل حمد و سپاس میگوییم: ﴿ وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِینَ﴾ [النحل: 89] «و روزی که در (میان) هر امتی، گواهی از خودشان بر آنها بر میانگیزیم و تو را بر آنها گواه آوریم و (ما این) کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است».
دادن مقداری از ترکه به کسانیکه در تقسیم میراث حضور دارند
چون به هنگام تقسیم میراث، نزدیکان و خویشاوندان مرده حضور داشته باشند و از کسانی هستند که ارث نمیبرند یا یتیم هستند یا مالی ندارند، در اینصورت مستحب است قبل از تقسیم ترکه میان ورثه، با گفتار نیک چیزی از ترکه به آنها داده شود.
الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨ وَلۡیَخۡشَ ٱلَّذِینَ لَوۡ تَرَکُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّیَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَیۡهِمۡ فَلۡیَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡیَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدًا٩﴾ [النساء: 8-9] «برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان (از خود) بر جای گذاشتهاند، سهمی است و برای زنان (نیز) از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جای گذاشتهاند، سهمی است، خواه آن (مال) کم باشد یا زیاد، این بهره و سهمی فرض و تعین شده است. و هرگاه، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان بر تقسیم (میراث) حاضر شدند، (چیزی) از آن (اموال) به آنان بدهید و با آنان به طور شایسته و نیک سخن بگویید».
ورثه از جهت ارث به پنج قسمت تقسیم میشود:
1- کسانیکه فقط اهل فرض هستند، زن و شوهر، مادر، فرزندِ مادر.
2- کسانیکه فقط اهل تعصیب هستند؛ پسران، پسرانشان، برادران و پسرانشان، عموها و پسرانشان.
3- کسانیکه خود سهم دارند و بنا به تعصیب به نفس ارث میبرند مانند پدر و پدربزرگ.
4- کسانیکه صاحب سهم هستند و بنا به تعصیب به سبب غیر، ارث میبرند مانند خواهران همراه دختران.
5- کسانیکه صاحب سهم نیستند و بنا به تعصیب هم ارث نمیبرد و آنها ذویالارحام میباشند.
مسایل ورثه بر مبنای فرض به سه بخش تقسیم میشود:
1- مساله مساوی: در این مساله جمع سهام هریک از سهامداران با اصل مساله برابر است.
مثال: در صورتی که وارثان شوهر و خواهر تنی باشند، سهم شوهر یکدوم و سهم خواهر تنی نیز یکدوم میباشد.
2- مساله ناقص: در این مساله سهام سهامداران از اصل مساله کمتر است.
مثال: در صورتی که وارثان همسر و خواهرِ مادری باشند، اصل مساله از مخرج دوازده میباشد. در اینصورت سهم همسر یکچهارم برابر با سه سهم و سهم خواهرِ مادری یکششم برابر با 2 سهم میباشد.
بنابراین مجموع سهام (5=3+2) میباشد. و این مقدار از اصل مساله (12) کمتر میباشد. در اینصورت همسر سه سهم دارد و باقی (9 سهم) ترکه بر مبنای سهم مشخص (یکششم) و مساله رد، به خواهرِ مادری میرسد. و ترکه اضافه بر سهام میان تمام اصحاب فروض (هریک مناسب با سهم خود) تقسیم میشود غیر از زن و شوهر و پدر و پدربزرگ.
3- مساله عائله: مسالهای که سهام سهامداران بیش از اصل مساله شود.
مثال: چون وارثان مادر، خواهر و برادرِ مادری و دو خواهر تنی باشند؛ اصل مساله از شش خواهد بود. بنابراین سهم مادر یکششم (1 سهم) سهم خواهر و برادرِ مادری یکسوم (2 سهم) و سهم دو خواهر تنی دو سوم (4 سهم) خواهد بود. در اینصورت مجموع سهام 7 میباشد. که از اصل مساله (6) بیشتر است. بنابراین مساله از مخرج 7 محاسبه میشود.
عول: عبارت است از زیادت و افزایش در سهم ذویالفروض و نقصان و کاهش از نصیب آنها در ارث.
چون در مسالهای عول رخ دهد، از سهم هر وارث کاسته شده تا عول برطرف شود.
اصول مسایل 7 تا میباشند: 2، 3، 4، 6، 8، 12، 24 و از جهت عول و عدم آن به دو بخش تقسیم میشوند:
1- اصولی که در آنها عول صورت نمیگیرد: (2، 3، 4، 8)
2- اصولی که در آنها عول صورت میگیرد: (6، 12، 24)
الف) در صورتی که اصل مساله از 6 باشد، بنا بر عول به چهار صورت تفسیر مییابد:
1- در صورتی که اصل مساله از 6 باشد، بنا بر عول 7 میشود؛ و این در صورتی است که وارثان شوهر و دو خواهر تنی باشند. در این مساله بنا بر عول اصل از 6 به 7 تغییر میکند، سهم شوهر یکدوم (3 سهم) و سهم دو خواهر تنی دو سوم (4 سهم) میباشد.
2- در صورتی که اصل مساله از 6 باشد، بنا بر عول 8 میشود. و این در صورتی است که وارثان شوهر، خواهر تنی و دو خواهر مادری باشند، در اینصورت مساله از 6 خواهد بود. اما با وجود مساله عول به 8 تغییر مییابد.
سهم شوهر یکدوم (3 سهم) سهم خواهر تنی یکدوم (3 سهم) و سهم دو خواهر مادری یکسوم (2 سهم) میباشد.
3- در صورتی که اصل مساله از 6 باشد بنا بر عول به 9 تغییر میکند و این در حالتی است که وارثان شوهر، دو خواهر تنی و دو برادرِ مادری باشند. اصل این مساله از 6 میباشد که بنا به عول به 9 تغییر میکند. سهم شوهر یکدوم (3 سهم) سهم دو خواهر تنی دو سوم (4 سهم) و سهم دو برادرِ مادری یکسوم (2 سهم) میباشد.
4- چون اصل مساله از 6 باشد، به 10 تغییر میکند زمانی که وارثان شوهر، مادر، دو خواهر حقیقی و دو خواهرِ مادری باشند.
در اینصورت اصل مساله بنا بر عول از 6 به 10 تغییر میکند. سهم شوهر یکدوم (3 سهم) سهم مادر یکششم (یک سهم) و سهم دو خواهر تنی دو سوم (4 سهم) و سهم دو خواهرِ مادری یک سوم (2 سهم) میباشد.
ب) در صورتی که اصل مساله از 12 باشد، بنا بر عول سه حالت دارد:
1- اصل 12 به 13 تغییر میکند و این در صورتی است که وارثان شوهر، پدر، مادر و دختر باشند. سهم شوهر یکچهارم (3 سهم) سهم پدر یکششم (2 سهم) و سهم دختر یکدوم (6 سهم) میباشد.
2- اصل 12 به 15 تغییر میکند. در صورتی که وارثان شوهر، پدر، مادر و دختر باشند. سهم شوهر یکچهارم (3 سهم) سهم پدر یکششم (2 سهم) و سهم مادر یکششم (2 سهم) و سهم دو دختر دو سوم (8 سهم) میباشد.
3- اصل 12 به 17 تغییر میکند. در صورتی که وارثان همسر، مادر، دو خواهرِ پدری و دو خواهرِ مادری میباشند. سهم همسر یکچهارم (3 سهم) سهم مادر یکششم (2 سهم) سهم دو خواهر پدری دو سوم (8 سهم) و سهم دو خواهر مادری یکسوم (4 سهم) میباشد.
ج) در صورتی که اصل مساله از 24 باشد، یک حالت دارد که بنا به عول به 27 تغییر میکند. و این در صورتی است که وارثان همسر، پدر، مادر، دو دختر باشند. سهم همسر یکهشتم (2 سهم) سهم پدر یکششم (4 سهم) سهم مادر یکششم (4 سهم) و سهم دو دختر دو سوم (16 سهم) میباشد.
رد: عبارت است از بازگرداندن مابقی ترکه به کسانی از اهل فروض که مستحق آن هستند.
سبب رد نقص در سهام و زیادت در نصیبها میباشد. مساله رد عکس مساله عول است که عبارت بود از زیادت در نصیبهای ورثه؛
ورثهای که مسالهی رد شامل آنها نمیشود
زیادت ترکه پس از تقسیم سهام در میان ورثه، به تمام اصحاب فروض بازگردانده میشود جز زن و شوهر و پدر و پدربزرگ؛ زیرا پدر و پدربزرگ عصبه هستند و باقی ماترک را بنا به تعصیب و نه رد به ارث میبرند. و نیز مابقی ترکه به زن و شوهر بازگردانده نمیشود، زیرا مستحق رد (=بازگرداندن) زیادت ترکه خویشاوندان هستند و پس از مرگ، از جهت زوجیت خویشاوندی بین زن و شوهر نخواهد بود. و خویشاوندان نسبت به یکدیگر سزاوارترند.
الله متعال میفرماید: ﴿ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِکُم مَّعۡرُوفٗاۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی ٱلۡکِتَٰبِ مَسۡطُورٗا﴾ [الأحزاب: 6] «و در کتاب الله خویشاوندان برخی از آنان به برخی (دیگر) از (سایر) مؤمنان و مهاجران سزاوارترند، مگر اینکه به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنان بدهید) این (حکم) در کتاب (لوح محفوظ) نوشته شده است».
ورثهای که زیادت ترکه به آنها باز گردانده میشود
ورثهای که زیادت ترکه به آنها بازگردانده میشود، 8 نفر هستند: دختر، دخترِ پسر، خواهر تنی، خواهرِ پدری، مادر، مادربزرگ، برادرِ مادری، خواهرِ مادری؛
در یک مساله بیش از سه نفر از این هشت نفر نخواهند بود.
در تمام مسایل رد، اصل مساله از مخرج 6 میباشد. سپس، سهم فروض جمع میشوند و حاصل را اصل مسایل رد قرار میدهیم. مثال: چون وارثان دختر و دخترِ پسر باشند، مساله از مخرج 6 خواهد بود. و مقدار 4 سهم بر مبنای رد به ورثه بازگردانده میشود. سهم دختر یکدوم (3 سهم) و سهم دخترِ پسر یکششم (1 سهم) میباشد و از ترکه 2 سهم باقی میماند. در اینصورت اصل مساله رد را از مجموع سهامِ اصلِ فروض به دست میآوریم که در اینجا (4=1+3) میشود و اینگونه دختر 3 سهم بر مبنای فرض و رد و دخترِ پسر یک سهم بر مبنای فرض و رد به ارث میبرد.
1- سهام شامل تمام ترکه نشود. چون در اینصورت چیزی از ترکه باقی نمیماند تا به اهل فروض برگردانده شود.
2- عدم وجود یکی از عصبه؛ زیرا عصبه باقی ترکه را به ارث میبرد و چیزی از آن برای رد باقی نمیماند.
3- وجود صاحب فرض.
اهل رد دو حالت کلی دارند؛ اینکه همراه آنها یکی از زن و شوهر هست یا نه؛
درصورتیکه یکی از زن و شوهر همراه آنها باشد. زن یا شوهر سهم مشخص خود را از ترکه دریافت میکند که یا یکدوم یا یکچهارم یا یکهشتم میباشد. و این مقدار را از اصل ترکه دریافت میکند. و باقی ترکه برای اصحاب فروض خواهد بود، هریک بر حسب سهمش؛ اگر از اصحاب فروض یک نفر مثلا یک دختر باشد، تمام مال را بنا به فرض و رد، به ارث میبرد. یا اگر متعدد باشد، مثلا سه دختر باشد، تمام باقی مانده ترکه را بنا به فرض و رد، به ارث میبرند.
و اگر کسانیکه ترکه به آنها بازگردانده میشود، بیش از یک صنف باشد، مانند دختران و خواهران همراه یکی از زن و شوهر؛ سهم مشخص زن یا شوهر با توجه به مخرج سهم وی از ترکه داده میشود و باقی ترکه برای اهل رد خواهد بود سپس مساله را برای اهل رد از اصل 6 حساب میکنیم.
مثال: چون وارثان همسر، مادر، برادرانِ مادری باشند، اصل مساله از 4 میباشد: سهم همسر یکچهارم (یک سهم) و باقی ترکه (سه سهم) برای مادر و برادرانِ مادری خواهد بود. و مسالهی رد، اصل آن از شش میباشد. بنابراین سهم مادر یکششم (یک سهم) و سهم برادران مادری یکسوم (2 سهم) و مساله آنها برمبنای رد از اصل (3=1+2) خواهد بود.
اگر به همراه اهل رد یکی از زن و شوهر نباشد. در اینصورت سه حالت وجود دارد:
1- در صورتی که رد متوجه یک نفر باشد، تمام ترکه بر مبنای فرض و رد به او داده میشود.
مثال: چون وارث یک دختر یا یک خواهر باشد، تمام ترکه بر مبنای فرض و رد برای او خواهد بود.
2- اگر رد متوجه یک صنف باشد، اصل مساله برابر است با تعداد آنها همچون عصبه.
مثال: چون وارثان دو دختر یا 5 دخترِ پسر یا 4 خواهر حقیقی باشند، اصل مساله از جمع تعداد آنها میباشد، مانند عصبه.
3- اگر رد متوجه بیش از یک صنف باشد مانند مادربزرگها به همراه خواهران و از این قبیل؛ اصل مساله از 6 خواهد بود و سهم هریک مشخص میشود، گویا در مساله رد وجود ندارد. سپس سهام همهی آنها جمع میشود و حاصل آن، اصل مساله رد قرار میگیرد مانند عول؛ و اگر نیازی به تصحیح داشته باشد تصحیح میشود.
ذویالارحام: عبارت است از هر خویشاوندی که نه جزء اهل فرض است و نه از عصبه میباشد.
ذویالارحام به دو شرط ارث میبرند: عدم وجود اهل فروض جز زن و شوهر؛ عدم وجود عصبه.
الله متعال میفرماید: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمُۢ٧٥﴾ [الأنفال: 75] «و خویشاوندان در کتاب الله نسبت به یکدیگر سزاوارترند و همانا الله به همه چیز داناست».
هرکس از طریق یک زن به مرده وصل شود، ارث نمیبرد مانند پدرِ مادر و پسرِ دختر؛ اما از ذویالارحام میباشد و جهات ذویالارحام سه جهت میباشد: بنوت، ابوت، امومة (مادری).
میراث ذویالارحام بر مبنای تنزیل است. با این توضیح که هریک از ذویالارحام به جای کسی مینشیند که به وسیلهی او به مرده میرسد یعنی اصل خود؛ و ارث او را میبرد.
1- فرزندان دختر و فرزندان دخترِ پسر همچون مادران خود یعنی دختر خواهند بود. و ارث او را میبرند.
2- دخترانِ برادر و دخترانِ پسرانشان به منزلهی پدرانشان یعنی همان برادر مرده میباشند؛ و فرزندان برادران و خواهرانی مادری به منزلهی برادران و خواهران مادری میباشند. و فرزندان برادران به منزلهی مادرانشان میباشند که همان خواهران مرده هستند.
3- داییها و خالهها و پدرِ مادر به منزلهی مادر هستند.
4- عمهها و عموی مادری به منزله پدر هستند.
5- مادربزرگهایی که از جهت مادر یا پدر مانند مادرِ پدرِ مادر و مادرِ پدرِ پدربزرگ، به ترتیب به منزلهی مادربزرگِ مادری و مادربزرگِ پدری میباشند.
6- پدرپزرگهایی از جهت پدر یا مادر مانند پدرِ مادرِ مادر و پدرِ مادرِ پدر، به ترتیب به منزله مادر و مادرِ پدر میباشند.
7- هریک از این اصناف به منزلهی کسی است که به وسیلهی او به مرده وصل میشود. مانند عمهی عمه و خالهی خاله و ... .
حمل: همان جنین در شکم مادر میباشد.
چه زمانی جنین ارث میبرد:
زمانی که جنین گریه کند و هنگام مرگ مورث در رحم موجود باشد ولو اینکه نطفه باشد، ارث میبرد.
از ابوهریره روایت است که رسول الله فرمود: «هیچ فرزندی از فرزندان آدم نیست مگر اینکه شیطان او را به هنگام ولادت لمس میکند، نوزاد در اثر لمس شیطان جیغ میکشد، البته مریم و فرزندش از این قانون مستثنی هستند».[5]
مساله:
چون در میان وارثان جنین باشد، دو حالت موجود است:
1- وارثان صبر میکنند تا جنین متولد شود و وضعیت مذکر و مونث بودنش مشخص شود، سپس ترکه را تقسیم میکنند.
2- وارثان قبل از ولادت جنین خواهان تقسیم میراث هستند، در اینصورت مقداری بیش از سهم ارث دو پسر یا دو دختر تا تولد جنین، از ترکه برداشته میشود و چون متولد شد، حق وی از ترکه پرداخت میشود و مابقی آن که حق باقی ورثه است میان آنها تقسیم میشود.
و کسانیکه جنین مانع ارث بردن آنها نمیشوند، سهم ارثشان را دریافت میکنند مانند مادربزرگ.
و کسیکه با تولد جنین سهمش ناقص میشود، کمترین مقدار سهمش را دریافت میکند مانند همسر و مادر؛
و کسیکه با تولد جنین سهمی به او نمیرسد، چیزی از ارث به او داده نمیشود مانند برادران مرده؛ و سهم جنین به جای خود باقی است تا اینکه متولد شده و وضعیتش مشخص شود.
به عنوان مثال:
اگر وارثان شامل زن حامله، مادربزرگ و برادر تنی باشند، اصل مساله از 24 میباشد. در اینصورت سهم مادربزرگ یکششم میباشد چه جنین مذکر باشد یا مونث یا اینکه مرده متولد شود.
و سهم مادر جنین در صورت زنده به دنیا آمدن جنین یکهشتم و چون مرده به دنیا بیاید، یکچهارم خواهد بود که قبل از روشن شدن وضعیت جنین یکهشتم به او داده میشود.
و اگر جنین مذکر متولد شود، برادر تنی سهمی نخواهد داشت و اگر مونث متولد شود، پس از سهم جنین، باقی ترکه را به ارث میبرد. و اگر جنین مرده به دنیا بیاید باقی ارث سهم او خواهد بود. بنابراین میراث برادر تنی به او داده نمیشود تا اینکه جنین متولد شود.
خنثی مشکل: کسی است که هم آلت تناسلی مرد و هم آلت تناسلی زن دارد؛ و مرد و زن بودن وی مشخص نیست.
وضعیت خنثی با امور و نشانههایی مشخص میشود؛ ادرار یا منی از یکی از دو آلت؛ پس اگر از هردو ادرار کرد، در تشخیص هویت وی آلتی معتبر است که زودتر از آن ادرار کند. و اگر همزمان از هردو ادرار کند، آلتی معتبر است که بیشتر از آن ادرار کند.
در آوردن ریش، حیض، حامله شدن، برآمدن پستانها، آمدن شیر از پستانها و ... .
خنثی مشکل دو حالت دارد:
1- اگر وضعیت وی مشخص نشود، نصف میراث مذکر و نصف میراث مونث ارث میبرد و این در صورتی است که در هردو حالت که پسر فرض شود یا دختر، سهم ارث وی با دیگری متفاوت میباشد.
2- اگر احتمال روشن شدن وضعیت خنثی وجود داشته باشد، تا مشخص شدن وضعیت وی وارثان صبر میکنند. اگر صبر نکردند و خواهان تقسیم میراث شدند هریک از وارثان بنا به کمترین مقدار سهمشان از ترکه دریافت میکنند و مابقی ترکه تا روشن شدن وضعیت خنثی مشکل تقسیم نمیشود.
بنابراین تقسیم میراث با تصور مذکر بودن وی محاسبه میشود سپس با تصور مونث بودن وی نیز محاسبه میگردد؛ و به هریک از وارثان و خنثی کمترین سهمشان داده میشود. و باقی ماترک تقسیم نمیشود تا اینکه وضعیت خنثی روشن شود.
مثال: چون وارثان پسر، دختر، فرزند خنثی کوچک باشد، در صورت مذکر شمردن خنثی اصل مساله از 5 میباشد: برای پسر 2 سهم، برای دختر یک سهم و برای خنثی 2 سهم میباشد.
و در صورت مونث شمردن خنثی، اصل مساله از 4 خواهد بود، پسر 2 سهم، دختر یک سهم و خنثی نیز یک سهم.
کمترین مقدار نسبت به پسر و دختر زمانی است که خنثی مذکر فرض شود. بنابراین با تصور مذکر بودن خنثی سهم هریک از پسر و دختر را به او میدهیم و چون حداقل ارث در حق خنثی زمانی است که مونث تصور شود. مقدار یک سهم با تصور دختر بودنش به وی داده میشود. و باقی ترکه تا روشن شدن وضعیت خنثی تقسیم نمیشود.
مفقود: عبارت است از کسیکه هیچ اطلاعی در مورد او و زنده یا مرده بودنش در دست نیست.
مفقود دو حالت دارد: مرگ و حیات؛ و هر حالت احکام خاص خود را داراست:
احکام مربوط به همسرش، احکام مربوط به ارث بردن وی از دیگران، احکام مربوط به ارث بردن دیگران از او، احکام مربوط به ارث بردن دیگران به همراه او.
اگر احتمال ترجیح هیچیک از دو حالت زنده یا مرده بودن مفقود بر دیگری نباشد، به ناچار قاضی مدتی را برای جستجوی وی معین میکند و این مدت به اجتهاد قاضی برمیگردد و بستگی به مصلحت یا ضرر موجود دارد.
مفقود دو حالت دارد:
1- درصورتیکه مفقود مونث باشد و مدتی که قاضی برای جستجوی وی تعیین کرده به پایان برسد و وضعیت وی مشخص نشود، به مرگ وی حکم میشود و اموالش و اموال مورثش که برای او توقیف شده است، میان ورثهای تقسیم میشود که هنگام حکم قاضی به مرگ مفقود، زنده باشند نه ورثهای که در مدت مشخص شده از سوی قاضی مرده باشند.
2- اگر مفقود وارث باشد و مزاحمی از میان سایر وارثان نداشته باشد، تا روشن شدن وضعیت وی یا به پایان رسیدن مدت مشخص شده از سوی قاضی، سهم وی توقیف میشود و اگر مزاحمی از میان ورثه داشته باشد و خواهان تقسیم میراث باشد، کمترین مقدار سهم ورثه به آنها داده میشود و باقی ترکه تا روشن شدن وضعیت مفقود تقسیم نمیشود؛ پس اگر زنده بوده که سهمش را دریافت میکند، وگرنه سهم وی به خانوادهاش داده میشود.
در تقسیم میراث مفقود، یکبار با فرض زنده بودن وی میراث وارثان محاسبه میشود و یکبار بر فرض مرده بودنش؛
کسانیکه در هردو حالت ارث میبرند و ارثشان در هربار متفاوت است، کمترین مقدار سهم را دریافت میکنند و هرکس در دو حالت به طور مساوی ارث میبرد، سهمش را بهطور کامل دریافت میکند. و کسیکه فقط در یکی از دو حالت ارث میبرد، چیزی از ارث دریافت نمیکند و باقی مانده ترکه تقسیم نمیشود تا اینکه وضعیت مفقود مشخص شود.
به عنوان مثال:
اگر وارثان، همسر، مادربزرگ، عمو و پسر مفقود باشند، اصل مساله از 24 میباشد.
سهم همسر یکهشتم (سه سهم) با فرض کمترین مقدار سهم میباشد. سهم مادربزرگ یکششم (چهار سهم) زیرا مفقود از سهم وی نمیکاهد. و به عمو سهمی داده نمیشود زیرا در صورت زنده بودن مفقود مانع ارث بردن وی میشود. و باقی ترکه تقسیم نمیشود تا اینکه وضعیت مفقود مشخص شود. پس اگر مفقود زنده بود، سهمش را دریافت میکند و اگر مفقود بعد از مرگ مورثش فوت شده باشد یا به مرگ وی حکم شده باشد، اموال وی را میان ورثهاش تقسیم میکنیم. و اگر قبل از مرگ مورثش مرده باشد یا به مرگ وی حکم شده باشد، سهمی نخواهد داشت و باقی ترکه میان بقیه ورثه تقسیم میشود.
12- میراث کسیکه غرق شده یا زیر آوار مانده و امثال آنها
منظور هر تعداد افرادی است که از یکدیگر ارث میبرند و باهم در حادثهای میمیرند. حادثهای چون غرق شدن، سوختن، جنگ، کسانیکه زیر آوار ماندن، تصادف و ... .
احوال کسانیکه غرق شدند یا زیر آوار ماندند و امثال آنها
کسانیکه چنین وضعیتی دارند، 5 حالت دارند:
1- در صورتی که مشخص شود چه کسی دیرتر از دیگری مرده است. کسیکه دیرتر مرده از آنکه زودتر مرده ارث میبرد. اما عکس این مساله صادق نیست.
2- درصورتیکه مشخص شود همگی باهم مردهاند، هیچیک از دیگری ارث نمیبرد.
3- درصورتیکه کیفیت مردن آنها مشخص نباشد، از این جهت که آیا در زمانهای مختلف مردهاند یا اینکه همگی باهم مردهاند؛ در اینصورت از یکدیگر ارث نمیبرند.
4- درصورتیکه مشخص باشد که به ترتیب مردهاند، اما مشخص نباشد کدامیک دیرتر مرده است، هیچیک از هم ارث نمیبرند.
5- در صورتی که مشخص باشد چه کسانی دیرتر مردهاند سپس فراموش شوند، هیچیک از آنها از هم ارث نمیبرند.
در چهار حالت اخیر هیچیک از این افراد از هم ارث نمیبرند. بنابراین مال هریک از آنها فقط بین ورثهاش که زندهاند تقسیم میشود و نه ورثهای که به همراه وی مردهاند.
مثال:
چون دو برادر و مادر، در حادثهای همه با هم بمیرند. و از برادر اول، همسر، دختر و پسری بماند. از برادر دوم همسر و پسری بماند. و از مادر، دختر، دخترِ پسر و عمویی بماند. مال هریک از آنها (دو برادر و مادر) فقط بین ورثهی خودش که زندهاند تقسیم میشود.
در مساله اول (برادر اول) اصل مساله از 8 میباشد. سهم همسرش یکهشتم (یک سهم) و باقی ترکه بنا بر تعصیب برای پسر و دختر خواهد بود: سهم خواهر نصف برادر.
در مسالهی دوم (برادر دوم) اصل مساله از 8 میباشد. سهم همسرش یکهشتم (یک سهم) و باقی ترکه بنا به تعصیب برای پسر خواهد بود. (7 سهم)
در مسالهی سوم (مادر) اصل مساله از 6 میباشد. سهم دخترش یکدوم (3 سهم) سهم دخترِ پسر یکششم (یک سهم) و سهم عمو باقی ترکه بنا بر تعصیب میباشد. (2 سهم)
قاتل: کسیکه مورثش را به ناحق کشته است.
قاتل دو حالت دارد:
1- چون کسی به تنهایی مورثش را بکشد یا در قتل وی به صورت مستقیم شرکت داشته باشد یا سبب قتل وی به ناحق باشد، از وی ارث نمیبرد.
قتل به ناحق عبارت است از: قتلی که قصاص یا دیه یا کفاره به دنبال داشته باشد مانند قتل عمد، شبه عمد، خطا و قتلهایی که در حکم قتل خطا میباشند. مانند قتل با سبب و قتل کودک و کسیکه خوابیده و مجنون باشد.
بنابراین کسیکه عمدا دیگری را به قتل رسانده باشد، از مقتول ارث نمیبرد. و سبب عدم ارث وی شتاب کردن در به دست آوردن میراث میباشد و هرکس در امری قبل از فرا رسیدن زمانش عجله کند، از آن محروم میشود.
و اگر قتل غیر عمد باشد، همچنین بر مبنای سد ذرائع در راستای حمایت از جان افراد، از ارث منع میشود. تا اینکه طمع در کسب مال دیگری سبب ریختن خونش نشود.
2- اگر قتل دیگری بر مبنای قصاص یا حد یا دفاع از جان و از این قبیل باشد، وی از ارث محروم نمیشود.
1- نه کسی از مرتد ارث میبرد و نه مرتد از مسلمان. و اگر شخصی بر ارتداد بمیرد اموال وی در اختیار بیتالمال مسلمانان قرار میگیرد.
2- کسیکه گمشده، اگر پس از خود ورثهای نداشته باشد، میراث و دیهی وی در اختیار بیتالمال مسلمانان قرار میگیرد.
نه مسلمان از کافر ارث میبرد و نه کافر از مسلمان؛ زیرااختلاف در دین دارند. از اسامه بن زید روایت است که رسول الله فرمود: «نه مسلمان از کافر ارث میبرد و نه کافر از مسلمان».[6]
1- کفاری که دین مشترک دارند از یکدیگر ارث میبرند. کفار شامل ادیان مختلفی هستند. یهود دینی، نصاری دینی و مجوس دینی جدا از یکدیگر میباشند.
یهودی از نصرانی ارث نمیبرد؛ و همچنین در مورد ادیان دیگر چنین است که افراد از ادیان مختلف از هم ارث نمیبرند. و آنان که در دین مشترک هستند، ارثشان چنان بین هم تقسیم میشود که ارث میان مسلمانان تقسیم میشود.
مانند فرزندِ زنا، فرزند مُلاعنه؛ در اینصورت به دلیل عدم وجود نسبت شرعی بین این فرزند و پدرش توارثی میان آنها نیست؛ بلکه توارث بین آنها و مادرانشان و خویشاوندان مادریشان میباشد. زیرانسبشان از جهت پدر منقطع میباشد و از جهت مادر ثابت است.
مثال:
1- چون وارثان مادر و پسر غیر شرعی باشند؛ ترکه بر مبنای فرض و رد برای مادر خواهد بود و پسر ارثی در ترکه ندارد.
2- چون فرزند زنا بمیرد و وارثان وی مادرش و پدرِ مادرش باشند؛ تمام ترکه برای مادر خواهد بود و پدر سهمی در ارث ندارد. زیراپدرِ مادرش، از ذویالاحرام میباشد.
پروردگارا ما را در دین، فقیه و دانا بگردان و از منع حق دیگران یا دادن حق به کسانیکه استحقاقش را ندارند، حفاظت کن.
اسلام زن را گرامی داشته و سهمی از میراث متناسب با شرایط وی برای او معین کرده است.
1- گاهی زن از مرد بیشتر ارث میبرد و این در حالتهایی است که اصل مساله از ده بیشتر است.
مثلا در صورتی که وارثان دختر یا دو دختر همراه پدر باشند. پدرِ میت (پدربزرگ) یکششم ارث میبرد که سهم وی از سهم دختر یا دختران کمتر است.
2- گاهی زن ارث میبرد درحالیکه برخی از مردان ارث نمیبرند. مثلا در صورتی که وارثان، برادران به همراه فرع مونث وارث باشند.
3- گاهی زن سهمی چون سهم مرد میبرد. مثلا چون وارثان، خواهران و برادرانِ مادری باشند، به یک اندازه ارث میبرند.
4- گاهی زن همچون سهم مرد یا کمتر از آن ارث میبرند. مثلا چون وارثانِ مادر همراه پدر باشد، اگر فرزندان مذکر یا مونث همراه آنها باشد، سهم هریک از مادر و پدر یکششم میباشد. و اگر همراه آنها در میان ورثه دختر باشد، سهم مادر یکششم و سهم پدر یکششم به همراه باقی ترکه بر مبنای عصبه بودن خواهد بود.
5- گاهی زن نصف مقداری که مرد ارث میبرد در میراث سهم دارد که اغلب این حالت میباشد.
در میراث، شهادت دادن، عقیقه، دیه و آزاد شدن (عتق)
حکمت بیشتر بودن سهم مرد نسبت به زن در میراث
اسلام مرد را ملزم به مسئولیتها و وظایف مالی کرده است که زن چنان ملزم نشده است. مانند: مهریه، سکونت، نفقه همسر و فرزندان، دیههای بر مبنای عاقله؛
اما زن هیچیک از این مسئولیتها را ندارد.
و اینگونه اسلام با نسپردن این مسولیتها به زن و مکلف کردن مرد به آنها، زن را گرامی داشته و اغلب سهم زن نصف سهم مرد میباشد. نکتهی دیگر اینکه آنچه به زن داده میشود، به آن افزوده میشود اما مال مرد با تامین نفقه خود، همسر و فرزندانش کاسته میشود.
و این رعایت عدل و احسان بین مذکر و مونث است. و پروردگارت نسبت به بندگان ظالم نیست. و الله آگاه و با حکمت است.
1- الله متعال میفرماید: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ ﴾ [النساء: 34] «مردان بر زنان سرپرست و نگهبانند، به این دلیل که الله برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و (نیز) به خاطر آنکه از اموالشان خرج میکنند».
2- الله متعال میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90] «در حقیقت، الله [شما را] به عدالت و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از فحشا و زشتکاری و سرکشی نهى مىکند. او شما را پند مىدهد؛ باشد که پند گیرید».
[1]- متفق علیه؛ بخاری:6764؛ مسلم: 1614
[2]- متفق علیه؛ بخاری: 6732؛ مسلم: 1615
[3]- فرع وارث: عبارتند از کسانیکه به میت منتسب هستند به این اعتبار که به وسیلهی او یا بصورت غیر مستقیم فرزندان او میباشند مانند: پسران و دختران و پسران و هرچه پایینتر رود و دختران پسر و هرچه پایینتر رود.
[4]- متفق علیه؛ بخاری: 6732؛ مسلم: 1615
[5]- متفق علیه؛ بخاری: 3431؛ مسلم: 2366؛ متن از بخاری است.
[6]- متفق علیه؛ بخاری: 6764؛ مسلم: 1614.