راستی افکار و تصوراتی که امروز در بارهی اخلاق مطرحند، چیست؟
با تحقیق موشکافانه در مورد نظام اخلاقی انسان معاصر، خواهیم دید که این افکار از نقطه نظر پایه و اساس، حاوی دو نوع طرز فکر مختلف است:
نوع اول: افکاری است که بر اساس ایمان به خدا و اعتقاد به معاد و زندگی اخروی پایهریزی شده است.
نوع دوم: افکاری بر مبنای تفکرات و نظریاتی غیر از دو اعتقاد مزبور.
در مورد نوع اول باید گفت: بر صاحبان دانش و پاک نهاد پوشیده نیست افکاری که براساس ایمان به خدا و زندگی اخروی استوار است طبعاً بر محور ایمان و اعتقادات مردم نسبت به خدا و روز جزا شکل گرفتهاند و از نظر حدود با مقتضیات آن موافق خواهد بود.
امروزه میبینیم که مفهوم دین و اوامر الهی به طور کلی دائرهی بسیار تنگی از شؤون زندگی انسانی را در برگرفته و عبادتهای معدودی به جای آورده و شعارهای معینی به پا میدارند(مرجع ضمیر مشخص نیست) و از حدود معلومی پرهیز کرده و به پندار خویش تمام آنچه را خدا از ایشان خواسته همین امور مزبور بوده و آن نهایت چیزی است که خداوند در دائرهی تنگ زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی به آنان امر فرموده است.
در حقیقت همین تصور ناقص و غلط از دین، مانع اصلی تطبیق قواعد اخلاقی در شؤون مختلف زندگی انسان شده است که خداوند در شرائع و ادیان آسمانی تشریع نمودهاند و سبب کاهش تأثیر آنها در نشاط اجتماع انسانی گشته است.
در نتیجه تمام طوائف بشری و جوامع انسانی از هر هدایت و ارشاد الهی در این زمینه بیبهره مانده و خویشتن را از تمامی قیود اخلاقی رها ساختهاند. در صورتی که شایسته و ضروری بود، همین ادیان الهی که بشر امروزی اعتقاد به آنها را ادعا میکند، اصول اخلاقی را برای جامعهی انسانی تنظیم و تبیین میکرد.
همچنین کج فهمی و کوتاهی در عمل به مقتضیات ایمان به خدا و روز جزا، سبب شده است تا افرادی که میخواهند خود را از قیود و چارچوب نظام اخلاقی رها سازند به آسانی بتوانند گریزگاههایی برای خویش بیابند.
اما افراد متدین و کسانی که از نظر اعتقاد و ایمان به مبدأ و معاد، وضع بهتری دارند، بیشک مردمی با اخلاق نیکو و نفسهای پاک بشمار میآیند و در میان آنها افراد بسیار نیک رفتار با اخلاق پسندیده و کردار نیکو، دیده میشوند.
بزرگترین صدمه و ضرری که این افکار ناقص و خرافی دربارهی دین و سیستم اخلاقی و مسائل معنوی به جهان بشریت وارد کردهاند، این است که مردمان پاک و صاحبان اخلاق و خصال نیک را از میدان زندگی و مبارزه کنار زده و آنها را در گوشههای خلوت و دور از اجتماع منزوی نگاه داشته و در نتیجه، میدان برای افراد دیگری که دارای اخلاق و خصال پست و صفات رذیلهاند، خالی گشته و گوی و میدان بدون مزاحمت در انحصار آنها قرار گرفته است.[1]
جایگاه و اهمیت اخلاق و قوانین آن در اسلام:
هر جامعهای برای برقراری استقرار و ثبات، نیاز به برخی ضوابط و قوانین اخلاقی دارد که ضایع شدن آنها باعث پاره شدن نخی میگردد که افراد جامعه را بهم پیوند داده است. در این میان اسلام مجموعهای از قواعد و اصول اخلاقی را در این زمینه وضع کرده که هر فطرت و سرشت پاکی در مقابل آنها به پاس احترام، خواهد ایستاد..
همچنین قرآن کریم اساسنامهی اخلاقی برای هر فرد مسلم مقرر نموده تا در تمامی مراحل زندگی شخصی عملا تطبیق گردد، مسائلی که در ظاهر بسیار شخصی و خاص فرد است ولی در ساختار سلوکی و رفتاری او بسیار مؤثر و بیانگر و تکوین دهندهی شخصیت اسلامی و انسانی او میباشند، مواردی از قبیل:
اجازه گرفتن قبل از دخول بر حوزه دیگران: (النور: 27 ـ 29. النور: 58 ـ 59.)، آرام سخن گفتن: (الحجرات: 2 ـ 4.)، سلام قبل از داخل شدن: (النور: 61.)، جواب سلام با عباراتی بهتر از سلام: (النساء: 86.)، احترام مجلس: (المجادلة: 11.)، سخن شیرین و مؤدبانه: (الإسراء: 53.)، اجازه گرفتن قبل از انصراف: (النور: 62.).
از بین سورههای بزرگ قرآن کریم که حقایق عقیده، برنامهی شریعت، راه و رسم انسانیت، مرام ادب و الفبای اخلاق را در لابلای محتوای خود دارد، سورۀ «حجرات» میباشد.
خداوند در این سورۀ مبارکه در کمال صراحت و وضوح به مسلمانان ارشاد میفرماید: «شیوۀ زندگی شما با سایر انسانها فرق دارد؛ یعنی مسلمانان باید در جامعه بشری اسوه و نمونهی اخلاق الهی و قرآنی باشند و جامعهی اسلامی باید نمادی از عدالت اجتماعی و در نهایت احترام و ادب با پروردگار عالم و رسول برگزیدهی او ج و در مقابل سایر انسانها باشد. از این رو میتوان این سورۀ مبارک را «سورۀ اخلاق» نامید و این حقیقت را دریافت که درجات ایمان به درجات اخلاق نیک وابسته است، چنانچه رسول الله ج فرمودهاند: «أَکْمَلُ المُؤْمِنِینَ إِیمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»[1]: «کاملترین مؤمنان در ایمان، خوشاخلاقترینشان میباشند».
اخلاق نیکو پیرایهای نیست که بینیازی از آن ممکن باشد، بلکه جزو اصول زندگی است که دین، آن را میپسندد و صاحبان آن را محترم میشمارد.
همچنین از ایشان ج روایت شده که فرمودند:
«إِنَّ مِنْ أَحَبِّکُمْ إِلَیَّ وَأَقْرَبِکُمْ مِنِّی مَجْلِسًا یَوْمَ القِیَامَةِ أَحَاسِنَکُمْ أَخْلَاقًا»[2]: «همانا از محبوب ترین و نزدیک ترین شما در مجلس من روز قیامت خوش اخلاقترین شما میباشد»[3].
در سایهی نظام اخلاقی اسلام و در آغوش تعلیم و تربیت پیامبر بزرگ اسلام و مکتب و مدرسهی قرآن حکیم چنان نسلی تربیت گردید که به نیکوترین صفات و بهترین اخلاق متصف بودند و از اخلاق پست و عادات زشت و صفات بد رهایی جستند و توانستند در مدت زمان اندکی این دین بر حق را به اقصی نقاط عالم برسانند.
پیامبر اکرم ج از همان ابتدای دعوت دینی، نخستین هدف و غایت بعثت خویش را چنین معرفی نمودند:
«إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق»: «بدان جهت خداوند مرا به رسالت برگزیده است که مکارم اخلاق را تکامل بخشم و انسان را با اخلاق حسنه بیارایم»[4].
و در مورد دین وشیوه زندگی خود چنین فرمودند: «الدین المعاملة»: «دین تنها و تنها نحوهی برخورد و رفتار با دیگران است»[5].
از این رو میتوان گفت؛ اسلام دین اخلاق پسندیده است[6] و داعی انسانها به داشتن اخلاقی نیک بر اساس آموزههای وحی بوده و به تربیت جامعهی اسلامی بر آن علاقمند و مصّر میباشد. وخداوند نیز پیامبر خود را چنین تمجید مینماید:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤﴾ [القلم: 4]: «تو دارای خوی سترگ (صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی».
بدون شک پیامبر اسلام ج در میان یاران خود مَثَل اعلای اخلاق نیکویی بود که آنان را به سوی آن دعوت میفرمود و او پیش از آنکه با پند و اندرزهای حکیمانهاش نهال اخلاق نیکو و رفتار و کردار نیکو را در نهاد یارانش بنشاند، با اخلاق نیکو و سیرت معطر خویشتن این نهال را میکاشت و آنگاه با آب پند و اندرز بارورش میساخت.
اساساً اسلام بدین منظور آمده است تا انسان و بشریت را بسوی زندگی درخشان با فضایل اخلاقی و تربیتهای نیکو با گامهایی گسترده به پیش ببرد.
چه نیکو گفته است احمد شوقی/:
«وَ إنَّما الأُمَمُ الأخلاقُ مَا بَقِیَت فإن هُمُ ذَهَبَت أخلاقُهُم ذَهَبُــوا»
«بیگمان آنچه که ملتها را نگه میدارد، اخلاق آنهاست هرگاه اخلاق نیکو از میان آنها رخت بربندد، آنان نیز به دنبال آن از میان میروند».
[1] - به روایت ترمذی.
[2] - به روایت ترمذی.
[3] - الغزالی مصری، 1378، ص: 24.
[4] - الغزالی مصری محمد، 1378، ص: 16.
[5] - علامه البانی / گفته: این عبارت، حدیث نبوی نیست، حتی در بین احادیث جعلی و موضوع هم وارد نشده!. نگاه کنید به: مقدمه کتاب " سلسلة الأحادیث الضعیفة " (ج: 5، ص: 11). مصحح
[6] - البته نمیتوان اسلام را تنها در اخلاق پسندیده حصر نمود، بلکه در وحلهی نخست ایمان آنگونه که خدا و رسولش میخواهند ضرورت دارد؛ بعد از آن اخلاق، برای همین است در جای جای قرآن عمل صالح بعد از ایمان ذکر شده، بعنوان مثال میفرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ﴾ «به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنهاست». مصحح
معنا ومفهوم اخلاق از دیدگاه اسلام
اخلاق، مجموعهای از اصول و ارزشهایی است که رفتار انسان را تنظیم مینماید و تعالیم وحی، آنها را تعیین فرموده و جهت تحقق هدف وجود انسان در کرهی خاکی، اصول و ضوابطی را برای آنها قرار داده است.»[1]
امام محمد غزالی در بحث زیبایی راجح به اخلاق میفرماید: «اخلاق، وضعیت و حالت پایدار و استواری در نهان انسان است، که رفتار و کردار آدمی به آسانی – و بدون نیاز به اندیشه و تأمل– از آن فرمان میگیرد. اگر این حالت و وضعیت به گونهای باشد که کردار و رفتاری که از دیدگاه عقل و شرع شایسته است، از آن سر زند، در این صورت، این حالت و وضعیت به نیک رفتاری قلمداد خواهد شد؛ و اگر کردار صادره از آن، زشت باشد، در این صورت، آن حالت به «بد رفتاری» نام گذاری خواهدشد.»[2]
همچنین امام غزالی میفرماید: «الخُلُق و الخَلق» با هم به کار میروند، گفته میشود: «فُلانً حَسَنُ الخُلُقِ وَ الخَلقِ» یعنی باطن و ظاهر وی نیک وخوب است؛ منظور از « خَلق» همان صورت ظاهری و مراد از «خُلُق» صورت باطنی است.»[3]
اخلاق در لغت به معنای طبیعت و سرشت است. دکتر عبدالکریم زیدان در این مورد چنین میفرماید: «اخلاق، مجموعهای از معانی و ویژگیهای مستقر و ثابت در نهان انسان است که در پرتو آن، رفتار در نظرش نیک یا زشت نشان داده میشود و از این رو، فرد یا به انجام آن اقدام مینماید یا از انجام آن خودداری میورزد.»[1]
بدون شک قرآن کریم تنها برنامهی زندگی است که سعادت و خوشبختی را برای هر فرد تضمین میکند؛ در این اساسنامه که از سوی خالق وآمر انسان تنظیم شده، نیازهای ریز و درشت او برای رسیدن به کمال سعادت وخوشبختی مطرح شده است.
دین اسلام مجموعهای از عقاید و تعالیم و دستورات عملی میباشد که در قالب تعالیمی هدایتبخش بر قلب پیامبر ج از جانب خالق حکیم وحی شده است و نظام اخلاقی را به صورت مجموعه آموزههایی که راه و رسم زیستن به نحو شایسته و بایسته را در آن ترسیم کرده، بایدها و نبایدهای ارزشی حاکم بر رفتار آدمی را تبیین نموده است، در نتیجه بخوبی به رابطهی تنگاتنگ دین و اخلاق پی خواهیم برد و اخلاق را پارهای ناگسستنی از دین به شمار خواهیم آورد. از این رو سخن گفتن از نظام اخلاقی منسوب به اسلام، امری موجه و گفت و گو دربارهی ساختار کلی حاکم بر این نظام، امری در خور تأمل و اندیشه خواهد بود.
قطعاً خاستگاه بنیادین دستورات اخلاقی در اسلام، نه لذتطلبی است و نه سودجویی، نه خرد و نه وجدان، نه عرف و نه جامعه و نه تجدد مآبی و نه دیگر چیزهایی که مکاتب اخلاقی مطرح کردهاند، بلکه منبع فرامین و ملاک عمل و دستور اخلاقی – در اساس کار– همان وحی الهی است.
بر همین مبنا؛ خیر، آن چیزی است که خداوند فرمان انجام آن را صادر نموده است و شر و بدی، آن چیزی است که خداوند از آن نهی فرموده است، به عبارت دیگر شریعت اسلام شریعتی است همنوا با سرشت سالم، و موافق با اندیشهی بالنده و رشد یافته. و جای شگفتی نیست که قرآن وارستگان و صاحبان اخلاق نیکو را با صفت «أُولِیْ الأَلْبَاب» توصیف میکند، همچنانکه در پایان برخی اوامر و نواهی به همین نکته اشاره میکند، از جمله در این فرموده: ﴿ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١﴾ [الأنعام: 151].
«... اینها اموری هستند که خدا به گونۀ مؤکد شما را بدانها توصیه میکند تا آنها را بفهمید و خردمندانه عمل کنید.»
به همین دلیل میبینیم که اخلاق در اسلام فقط بر فرمان قاطع و تکلیف تعبدی تکیه نمیکند، بلکه بر مخاطب ساختن اندیشهها و تحریک وجدانها، در مورد یک نظام اخلاقی قابل فهم و برهان دارای پیامدهای دنیوی و اخروی مشخص نیز تکیه مینماید؛ از جمله در مورد سفارشهای لقمان به فرزندش:
﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧ وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨ وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩﴾ [لقمان: 17-19].
«ای فرزند عزیزم! نماز را چنانکه شاید، بخوان و به کار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید. و با تکبر و بیاعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو؛ چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست نمیدارد. و در راه رفتن اعتدال را رعایت کن و (در سخنگفتنت) از صدای خود بکاه (و فریاد مزن) چرا که زشتترین صداها، صدای خران است».
بنابراین نظام اخلاقی اسلام تنها وعظ و چند مورد دستور و حکم نیست که احکام اخلاقی غیر از نظام اخلاقی است. این نظام با شناختها، شروع میشود و به عشقها گره میخورد.... عظمت این نظام اخلاقی این است که دستور نمیدهد، بلکه تبدیل میکند.
پس ضرورت دارد که دربارهی اساس صحیحی که ممکن است اخلاق انسانی بر اساس آن محکم و استوار، بنا شود، بحث و کاوش کنیم؟ حقیقت این است که این تنها بحث و کاوش علمی نیست، بلکه ضرورتی واقعی از ضروریات روزمرهی زندگی میباشد. خصوصاً در این عصر پرآشوب که بر ضرورت و اهمیت مسائل اخلاقی افزوده است، قطعاً بحث از چنین اساس اخلاقی از مهمترین و ضروریترین مسائل زندگی به شمار خواهد آمد.