اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فطرت سالم یکی از منابع فراگیری

فطرت سالم یکی از منابع فراگیری

منبع اخیر فطرت سالمی است که خداوند مردم را بر آن سرشته است، بنابراین همه مردم بر ایمان درست سرشته شده‌اند، چنان‌که پیامبر ج می‌فرماید: (هر نوزادی بر فطرت به دنیا می‌آید، آنگاه پدر و مادرش هستند که او رایهودی یا مسیحی یا مجوسی می‌کنند) و فطرت در اینجا یعنی اسلام، از این‌رو اگر کودک را به فطرتش رها کنند از مومنان مسلمان خواهد بود، اما اگر کسانی باشند که او را تحت تاثیر خود قرار دهند، آنگاه همان‌طورکه رسول اکرم ج خبر داده پدر و مادرش او رایهودیس یا مجوسی خواهند ساخت، و این قضیه خیلی مهم است؛ چون خداوند سرشت بندگان خود را به گونه‌ای قرار داده که چیزهای را با ساده‌ترین دلایل می‌فهمند، بادیه‌نشین براساس دلایل فطرت به وجود خداوند متعال استدلال می‌کند، چون فطرت دلالت می‌کند که این جهان هستی باید آفریننده‌ای داشته باشد، و سرگین شتر بر وجود شتر دللت می‌کند، و رد پا نشانه آن است که کسی از آن‌جا رفته است، زمین و امواج و آسمان آیا بر خداوند حکیم آگاه دلالت نمی‌کند؟! فطرت دلالت می‌کند که انسان پروردگارش را بالا بجوید، و هرگاه انسان درکاری از کاره دست نیاز به سوی خدا دراز کند چشم به آسمان می‌دوزد، و این فطرتی است که خداوند بندگان خود را بر آن سرشته است، و بلکه فطرت بر توحید الوهیت دلالت می‌کند؛ چون انسان وقتی باور داشته باشد که خداوند آفریننده یکتاست و تنها اوست که روزی می‌دهد، و اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، و همه کارها به او باز می‌گردد، و همه چیز فقط در دست اوست، هرگاه انسان به این امور باور داشته باشد باید به این نتیجه برسد که این معبود آفریننده روزی‌دهنده، زنده کنند و میراننده باید فقط او عبادت شود و شریکی با او قرار داده نشود، و محبت و توکل و کرنش و هراس فقط از او و برایاو باشد...

و دیگر عبادت‌ها باید فقط برای الله متعال انجام شود، پس چگونه انسانی که نمی‌تواند برای خود سود و زیانی بیاورد به صورت عبادی مورد محبت قرار می‌گیرد و بر او توکل می‌شود، و این قضایای فطری برآنچه قرآن و سنت آورده دلالت می‌کنند، از این‌رو فطرت و عقل سالم آنچه را که در قرآن و سنت پیامبر ج آمده تائید می‌کند، و امکان ندارد که در قرآن و سنت چیزی بیاید تا که با این خردهای صریح و فطرت‌های سالم مخالف و متضاد باشد.

عقل موافق با نقل یکی از منابع فراگیری

عقل موافق با نقل یکی از منابع فراگیری

منبع چهارم دلایل عقلی است، باید بدانیم که بسیاری از مردم چنین فکر می‌کنند که مذهب سلف یعنی مراجعه به قرآن و سنت فقط از طریق روایت، و امور عقلی در آن دخالتی ندارد، چنین فکری اشتباه است.

سلف رحمهم الله برای فهمیدن قرآن و سنت به خود قرآن و سنت استفاده می‌کنند، اما نه به این معنی که عقل در این قضیه دخالتی ندارد؛ بلکه آن‌ها می‌گویند اگر در ظاهر عقل و نقل در تعارض قرار گرفتند ـ که در حقیقت ممکن نیست که در تعارض باشند ـ باید نقل بر عقل مقدم شود چون نقل سالم‌تر است، و عقل که متکلمان و فلاسفه و غیره ادکا می‌کنند که در امور اعتقدی و دین و ایمان به عنوان منبعی مستقل از آن استفاده می‌شود، در تعریف آن اتفاق‌نظر ندارند که عقل چیست: آیا عقل غریزه‌ای است که انسان را از حیوان متمایز می‌کند؟ یا عقل علوئم قطعی است که همه آن را تصدیق می‌کنند مانند اینکه می‌گویند یک نصف دو است و کل ازجزء بزرگتر است؟ یا اینکه عقل به علوم نظری گفته می‌شود که با نظر و استدلال به دست می‌آید؟ و عقل نزد این‌ها چیست؟ و درتعریف عقل آن‌ها اختلاف بزرگی دارند، و این اختلاف سبب شده تا دیدگاه‌ها و آرای متضادی در این‌مورد داشته باشند، از این‌رو سلف رحمهم الله به عقل نقش مناسب را داده‌اند و عقل را فراتر از جایگاهش قرار نمی‌دهند و همانند این منحرفان آن را مستقل قرار نمی‌دهند و نیز از کسانی نیستند که عقل را کاملاً ملغی بدارند، بلکه عقل را در جایگه درست آن قرار می‌دهند. ابن قتیبه/ در کتابش تاویل مختلف الحدیث با بیان گمراهی اینان می‌گوید: با توجه با ادعای آن‌ها که می‌گویند قیاس را می‌دانند و الات نظر و فکر را فراهم می‌آورند، باید اختلاف نمی‌کردند همان‌طور که مهندسین و حساب‌گران اختلاف نمی‌کنند چون الات و ابزار آن‌ها فقط بریک عدد و یک شکل دلالت می‌کند، پس چرا اهل کلام و فلسفه بیش از همه مردم دچار اختلاف هستند، و دو تا از آن‌ها بر امری از امور دین اتفاق ندارند؟! پس اگر عقل در امور دین مستقل باشد، چنین چیزی به انحراف در دین می‌انجامد.

سلف رحمهم الله همان‌طور که در قرآن و سنت آمده به نقلی استند می‌کنند که همراه با دلایل عقلی آمده است، و خداوند متعال مثال‌ءها را زده و به ما فرمان داده که از امت‌های گذشته درس بگیریم، چون آن امت‌ها وقتی با فرمان خدا و رسول او ج مخالفت کردند به سرنوشت‌هایی آن‌چنانی گرفتار آمدند، و ما هم اگر کارهای آن‌ها را انجام دهیم و با فرمان خدا و رسول مخالفت کنیم آنچه بر آن‌ها آمده بر ما نیز خواهد آمد. همچنین خداوند متعال دلایل زنده شدن پس از مرگ را با دلایل عقلی بیان کرده، و در این مورد مثال‌هایی زده که برای انسان روشن می‌کند که خداوند متعال برای زنده کردن مرده‌ها تواناست، و مردم باید روزی به سوی خدا باز گردند.

اجماع یکی از منابع فراگیری

اجماع یکی از منابع فراگیری

منبع سوم از منابع فراگیری عقیده اجماع است، و اجماع یعنی آنچه در یکی از زمان‌ها مسلمین بر آن اجماع کرده‌اند، وقتی بر امری اجماع شد هیچ کسی به هیچ عنوان حق مخالفت با آن را ندارد، شاید کسی بپرسد: آیا مسایلی که مسلمین بر آن اجماع کرده‌اند زیادند؟ می‌گوئیم: بله، مسائلی که مسلمین بر آن اجماع کرده‌اند مسائل والضح و مشخصیمی‌باشند و علما آن را ذکر کرده‌اند، پس آنچه علما برآن اجماع کرده‌اند. کسی حق مخالفت با آن را ندارد، چون اجماع علما مبتنی بر قرآن و سنت است، یعنی اجماع آن‌ها از دلیلی نشأت گرفته، از این‌رو کسی حق مخالفت با آن را ندارد، بعضی از اهل کلم اجماع را منحصر در مسائل فروع قرار داده‌اند و در مورد مسائل اصول می‌گویند: اجماع در آن وارد نیست، علت این است که آن‌ها بر این باورند که می‌توان دلایل عقلی را وارد باب عقاید کرد، پس وقتی دلایل عقلی می‌توان وارد آن شود اجماع در آن انجام نمی‌شود و این اشتبه است، چون اجماع خواه بر امور اعتقادی یا امور شرعی باشد اجماع است و کسی حق مخالفت با آن را ندارد، و مسئله اجماع این نظریه را که ما باید به قرآن و سنت مراجعه نکنیم نه به آنچه علما می‌گویند، کاملاً رد می‌کند، و کسانی‌که چنین باوری دارند در مورد اجماع چه می‌گویند؟ آیا در مورد آنچه سلف بر آن اجماع کرده‌اند می‌گویند آن را کنار می‌گذاریم و اجماع را نقض می‌کنیم و دیدگاه‌های جدیدی ارائه می‌دهیم؟! این فقط یکی از پیامدهای خطرناک این دیدگاه است.

فهم و درک صحابه از نصوص بر درک دیگران مقدم است

فهم و درک صحابه از نصوص بر درک دیگران مقدم است

قضیه دوم در پیوند با منابع فراگیری نزد اهل سنت و الجماعت این است که صحابه رضی الله تعالی عنهم اجمعین دین را از پیامبر ج به دیگران رسانده‌اند، از این‌رو درک و برداشت آن‌ها از نصوص بر فهم و برداشت دیگران مقدم است، و این نتیجه قضیه اول است و با آن پیوند محکمی دارد، اصحاب رسول خدا ج برای فهمیدن قرآن و سنت و اجرای آن بیش از همه می‌کوشیدند، بنابراین صحابه در تطبیق و اجرای قرآن و سنت بهترین نمونه بوده‌اند، و آنان ویژگی‌های متعددی داشته‌اند، و یکی از مهم‌ترین آن ویژگی‌ها جدیت و تلاش آن‌ها در فهمیدن سخنان پیامبر ج بود، تا جایی وقتی یکی از آن‌ها از پیامبر سخنی نقل می‌کند می‌گوید: با گوش‌هایم شنیدم، و به خطر سپردم، و با چشمانم دیدم وقتی رسول اکرم ج این سخن را می‌گفت. همچنین در مورد اشکالاتی که برایشان پیش می‌آمد از رسول اکرم ج می‌پرسیدند، و وقتی ابوهریرهس از رسول خدا ج پرسید و گفت: (ای رسول خدا! روز قیامت چه کسی به برخوردار شدن از شفاعت تو از دیگران مقدم‌تر خواهد بود؟ رسول خدا ج به او گفت: می‌دانستم ای اباهریره که هیچ کسی به پرسیدن از این سخن از تو اولی‌تر نخواهد بود، چون علاقه زیاد تو را به فراگیری حدیث می‌بینم) و همچنین صحابه سنت را تکرار می‌کردند، و عائشهل همسر پیامبر(صث اگر چیزی می‌شنید که آن را نمی‌دانست به سنت مراجعه می‌کرد تا آن را بداند، چنان‌که بخاری آمده است.

و انس بن مالکس می‌گوید: (نزد پیامبر ج بودیم و حدیث می‌شنیدیم، وقتی بلند می‌شدیم آن حدیث را برای یکدیگر می‌گفتیم و تکرار می‌کردیم تا اینکه آن را حفظ می‌نمودیم).

 پس صحابهش با نهایت جدیت می‌کوشیدند که از رسول خدا فرا بگیرند، و مقصود او را درست بفهمند و آن را اجرا کنند، خواه قرآن بود یا حدیث رسول خدا ج، و خداوند قوت حافظه را به صحابه عنایت کرده بود، و رسول خدا برای بعضی دعا نمود، و آنانش در روایت حدیث از رسول خدا ج به شدت احتیاط می‌کردند، و این نزد علمای حدیث معروف است، و نتیجه‌ای که باید به آن برسیم عبرت است از اینکه:

فهم درست قرآن و سنت در قضایای اعتقادی و فروع فهم و برداشت سلفش است، و هرگونه فاصله و جدایی از این فهم گمراهی آشکار و گشودن درهای اندیشه‌های قرامطه و رافضه و عقل‌گراها و فلاسفه و معتزله و تاویل‌کنندگان است. و علمای گذشته و حال سلف بر همین تاکید کرده‌اند ـ یعنی فهم و مطالب نصوص را باید از سلف رحمهم الله فرا گرفت ـ حتی امام ابوحامد غزالی که به تصوف و پرداختن به علم کلام معروف است در آخر به حدیث بازگشت. این مرد که کتاب‌هایش معروف است و بدعت‌های زیادی در آن وجود دارد، در آخر عمرش به حدیث و مذهب سلف بازگشت و تاکید کرد که مذهب سلف حق است، و باید هم‌چنین باشد، چون ما باید چند اصل را بپذیریم که عبارتند از:

1-   رسول اکرم ج به آنچه صلاح اوضاع مردم در زندگی دنیا و آخرت وابسته به آن است، را از همه بهتر می‌دانست.

2-   رسول خدا ج همه آنچه را که در رابطه با اصلاح زندگی دنیا و آخرت مردم به او وحی می‌شد همه را بدون آن‌که چیزی را پنهان کند، رسانده است، و ایشان بیش از همه به بهبود یافتن اوضاع مردم و راهنمایی کردن آن‌ها به سوی آنچه دنیا و آخرت آن‌ها را سامکان می‌بخشد، می‌کوشید.

3-   کسانی‌که همواره همراه ایشان ج بودند، و معانی سخنان ایشان ج را بهتر از دیگران می‌فهمیدند و اسرارآن‌را درک می‌کردند، صحابه بودند.

4-   غزالی در آخر عمر به این پی برد ـ صحابه در طول زندگی خود هیچگاه مردم را با تأویل فرا نخواندند، و اگر تاویل از دین می‌بود شب و روز به آن می‌پرداختند، و فرزندان و خانواده خود را به آن فرا می‌خواندند.

پس با توجه این اصول می‌دانیم که حق همان چیزی است که آن‌ها گفته‌اند و راه درست همان است که آنان رفته‌اند.

و این نتیجه تجربه یکی از برجسته‌ترین علمای اهل کلام و تصوف است که بعد از ده‌ها سال تجربه تاکید می‌کند که مذهب سلف حق است و غیر از آن حق نیست، پس آیا نباید عقل‌گراها نظرهای پوچ و قیاس‌های عقلی را وارد دین ما بکنند، تجربه چنین کسانی را درک می‌کنند؟!

نشانه‌های اساسی در استند و اعتماد بر قرآن و سنت

نشانه‌های اساسی در استند و اعتماد بر قرآن و سنت

باید دانست که اعتماد و تکیه بر قرآن و سنت نشانه‌های اساسی دارد، و نخستین این نشانه‌ها این است که ایمان جز با آن تحقق نمی‌یابد.

دوم اینکه عقل‌های بشری نمی‌تواند خود معارف و دانستنی‌ها را دریابد، پس التزام و اعتماد بر خبر راستین لازم است.

سوم اینکه باید دانست که رسول اکرم ج در همه آنچه از سوی خدا به مردم می‌رساند معصوم است.

چهارم اینکه باید بدانیم که امکان ندارد نصوص قرآن و سنت با یکدیگر در تضاد باشند، و ممکن نیست نصی بیاید و نصّی دیگر را نقض کند و برخلاف آن بشد؛ چون همان‌طورکه قبلاً گفته شد نصوص قرآن و سنت دو نوع هستند: یا اخبار می‌باشند یا اوامر و نواهی هستند، در خبر دادن اینگونه نیست که نصی با نصی دیگر مخالف باشد، اما اوامر و نواهی احکام شرعی هستند که ممکن است گاهی منسوخ شده باشند، و اجتهاد علما در آن متفاوت است همان‌طورکه صحابه در آن اختلاف کرده‌اند و این حکمت خداوند متعال است، اما ممکن نیست که در یک وقت رسول خدا دو سخن متضاد گفته باشد، و بلکه نصی بر امر مشخصی دلالت می‌کند و به آن دستور می‌دهد و بعد از آن خداوند یا پیامبر ج آن را منسوخ می‌کند، اما اینکه دو نص متعارض باشد هیچگاه چنین نمی‌شود.

و در پایان بحث این دو منبع، دوست دارم به طرحی که بعضی از بیماردلان از قبیل سکولاریست‌ها و غیره مطرح می‌کنند اشاره کنم، و نشانه‌های این فکر و طرح هم‌اکنون عرض اندام کرده است، و آن این است که این‌ها پرچم بازگشت به قرآن و سنت را بلند می‌کنند اما بدون بازگشت به فهم سلف از قرآن و سنت، کلمه حقی را می‌گویند و هدفشان از آن بطل است، چون می‌دانند که نمی‌توانند به قرآن و سنت حمله کنند، و نمی‌توانند عقیده را کاملاً دور بیندازند، چون آن وقت این کارشان ارتدادی بی‌پرده خواهد بود و رسوا خواهند شد، بنابراین به شیوه‌ای دیگر پناه برده‌اند که می‌خواهد از طریق آن شریعت و عقیده ما را نابود کنند.

این اندیشه می‌گوید باید به قرآن و سنت باز گردیم و آن را براساس وضعیت کنونی و معاصر خودمان بفهمیم و به فهم و برداشت سلف و فهم علمای گذشته و اصول و قواعدی که مقرر کرده‌اند توجه نکنیم، و اینگونه ما به قرآن و سنت مراجعه می‌کنیم و مفاهیم آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم و به هر نتیجه‌ای که رسیدیم بر آن اتفاق کرده و به همان عمل می‌کنیم. اما کار یعنی اینکه ما از همه تاریخ و و سرمایه به جا مانده علمی در فهم قرآن و سنت و توضیحات آن دست بکشیم، و فهم جدیدی را شروع کنیم، و این برداشت و استنباط جدید را چه کسی می‌کند؟ هر کسی‌که می‌خواهد قرآن و سنت را بفهمد می‌تواند آن را بفهمد و از آن برداشت کند، عالم و جاهل بی‌سواد و ملحد و بی‌دینی که قرآن و سنت را نمی‌تواند همه این‌ها می‌توانند قرآن و سنت را تفسیر کنند، تردیدی نیست که چنین فکری بسیار خطرناک است، و در مطالب بعدی شاید به بخشی از ابعاد آن اشاره کنیم.