اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

دلیل پنجم رد مسیحیت اعتقادات عجیب وغریب درمورد الله

 دلیل پنجم رد مسیحیت

اعتقادات عجیب وغریب درمورد اللهأ

مشکل اساسی مسیحیان در شناخت الله متعالأ است؛ زیرا آنان به اساس روایات مختلف خویش، گاهی پدر عیسی را خدا معرفی میکنند و گاهی عیسی را خدا می‌دانند و گاهی هم خدا را متشکل از سه عنصر (پدر، پسر و روح القدس) معرفی می‌کنند. ولی اکنون که به اعمال آنان نظر اندازیم، می‌بینیم که آنان فقط مجسمه‌ی مسیح را که بر روی صلیب کشیده شده است، عبادت می‌کنند. بناء خدای آنان، همان مجسمه (بت مسیح) می‌باشد که در کلیساها آویزان شده و آن را مانند بت پرستان عبادت می‌کنند.

 

3542

اعتقادات خارج از عقل درمسیحیت

اعتقادات خارج از عقل درمسیحیت

مسیحیت دارای یک سلسله از معتقداتی می‌باشد که از دایره‌ی عقل انسانی کاملا خارج بوده و یک انسان عاقل به هیچ شکلی نمی‌تواند آن را ببپذیرد و همین سبب شده که بسیاری از بزرگان مسیحیت، این اعتقادات را ترک نموده و به قرآن عظیم الشأن که تمامی دلایل آن مطابق معیارهای عقل انسانی بوده وعقل، آن را نفی نمی‌کند، گرایش خویش را اعلام نمایند.

در این بحث، کوشش می‌کنیم که این اعتقادات را از کتاب‌ها و دستوهای خودشان بصورت واضح نقل نماییم و باز این اعتقادات را مطابق عقل و دانش، مورد بحث قراردهیم، تا باشد که یک انسان عاقل و با دانش، دلایل مهم این اشتباهات را درک نموده و خود را از این خرافات دور نموده، در صف موحدان یکتاپرست قرار دهد. و هرگاه با یک مسیحی روبرو می‌شود، او را به اشتباهاتش متوجه نموده، کوشش نماید وی را به راه حقیقی یکتاپرستی سوق دهد؛ زیرا وظیفه‌ی هرمسلمان یکتاپرست است که خیرخواه بوده و به اساس خیرخواهی، دیگران را در رسیدن به اعتقاد یکتاپرستی یاری نماید.

دلیل چهارم رد مسیحیت (مولفین اناجیل)

 دلیل چهارم رد مسیحیت

(مولفین اناجیل)

هرگاه در مولفین این کتاب‌ها نظری بیفکنیم، می‌بینیم که این کتاب‌ها توسط لوقا (اسم یک شخص)، مرقس(اسم یک شخص)، یوحنا (اسم یک شخص) و متی (اسم یک شخص) نوشته شده است. بنابر این دلیل، این کتاب‌ها، کتاب الله نیستند؛ زیرا مولف این کتاب‌ها، انسان‌ها هستند. و به همین دلیل بود که یک تن از شخصیت‌های بزرگ که خود رهبر کلیسا بود، بعد از تحقیقات در کتاب‌هایی که به خدا نسبت داده می‌شود، دریافت که یگانه کتابی که مولف انسانی ندارد، قرآن عظیم الشأن می‌باشد و به این اساس او به دین مقدس اسلام مشرف شد و به همراه وی یک ونیم لک انسان دیگری که درجمله آن دو هزار کشیش بود نیز مسلمان شدند([1]).

1-    عبادات مخصوص: مسیحیت دارای یک سلسله عباداتی می‌باشد که مهمترین آنان، تعمید (غسل مخصوص)، حمد خوانی و عشای ربانی می‌باشد که تفصیل این موضوعات را درفصل‌های بعدی خواهیم خواند.




[1] - شما در این زمینه کتاب آشوک کولن یانک را که از طرف جمعیت اصلاح وانکشاف اجتماعی افغانستان جاپ شده وبه قیمت 5 افغانی فروخته می‌شود، مطالعه نمایید.

دلیل سوم رد مسیحیت (نسبت آن به مسیح)

دلیل سوم رد مسیحیت

(نسبت آن به مسیح)

 همین نسبت این دین به یک شخص یا منطقه است، دلیل واضحی برای رد این دین است؛ زیرا این دین دین خدا نیست، دین یک مخلوق است به این اساس آن را به شخص نسبت داده‌اند نه به خدای عزوجل. شاید بعضی‌ها بگویند که عیسوی‌ها عیسی را خدا می‌گویند؛ ولی در جواب آنان می‌گویم که در بحث‌های بعدی خودتان می‌دانید که آنان عیسی را خدای پسر می‌گویند، معتقد به الله نیز هستند ولی بر اساس محبت زیاد به خدای پسر (العیاذ بالله) خدای واحد را فراموش کرده‌اند؛ با وجود این‌که در اصل، کتاب‌شان از خدای همه که عیسی نیز مخلوق و پیامبرش است ذکرهایی آمده است.

مسیحیت دراصطلاح: دایرة المعارف بریطانی در این مورد می‌گوید: «دینی است که پیروان آن خود را بسوی باشنده‌ی منطقه‌ی ناصره (مسیح) نسبت می‌دهند و او را مسیح منتخب خدا می‌دانند. (انسایکوپیدیا اوف بریتش) ([1])

ولی تعریف دقیق مسیحیت را می‌توان چنین بیان داشت: مسیحیت دینی است که به مسیح منسوب شده، و به عقیده‌ی تثلیث، یکتابودن این سه عنصر و صلیب مسیح، ایمان داشته، دارای کتاب مخصوص وعبادات مخصوصی می‌باشد.

شرح تعریف :

1-   مسیحیت یک دین است: فعلا درجهان ادیان مختلفی وجود دارد، که بعضی‌ حق و بعضی هم باطل می‌باشد و از این‌که در قرآن کریم خطاب به کافران می‌خوانیم ﴿لَکُمۡ دِینُکُمۡ وَلِیَ دِینِ٦ [الکافرون: 6]. «دین شما براى خودتان و دین من براى خودم».

بنابراین می‌توان لفظ دین را بر ادیان باطل نیز اطلاق نمود. مسیحیت نیز یکی از ادیانی است که بطلان آن با دلایل، ثابت می‌شود.

2-   نسبت مسیحیت به عیسی: اصلا محور اساسی عقیده‌ی مسیحیت را عیسی تشکیل می‌دهد؛ بناء این دین به عوض نسبت به خدا، به عیسی÷ نسبت داده شده است و از این‌که مسیحیان نمی‌خواهند اسلام را دین خدا بگویند، بناء آن را نیز به نام محمدیزم اطلاق می‌کنند، که مسلمانان هیچ‌گاه این اصطلاح را قبول ندارند.

3-  عقیده‌ی تثلیث: مسیحیان به تثلیث مقدس که عبارت از (خدای پدر، خدای پسر و روح القدس) می‌باشد، عقیده دارند. آنان بدین عقیده‌اند که ذات اللهأ خدای پدراست (العیاذ بالله) و مسیح، خدای پسر است و روح القدس هم مانند کبوتری می‌باشد.

4-    یکتا بودن این سه عنصر: مسیحیان به این عقیده‌اند که آنان یکتاپرست وموحد هستند؛ زیرا آنان می‌گویند که همین اقانیم سه گانه (خدای پدر، پسر، وروح القدس) با هم متحد شده، یک خدا را تشکیل می‌دهند، که این سخن یکی از بخش‌های مهم عقیده‌ی مسیحیت بوده و هیچ‌گاهی موافق عقل نمی‌باشد و آنان برای پذیرش این، عاطفه را نسبت به عقل ترجیح می‌دهند.

5-    صلب مسیح: به موضوع صلب مسیح؛ یعنی بدار آویخته شدن وی وزنده شدن وی بعد از سه روز، عقیده‌ دارند، آنان می‌گویند که دشمنان مسیح او را به صلیب آویختند، او را کشتند و او سه روز بعد دوباره زنده شد و به آسمان رفته، در پهلوی پدرش نشسته است. بدین معنا که در این مدت سه روز یک بخش خدا مرده بوده است.

6-    کتاب مخصوص: مسیحیان اصولا به دو کتاب که عبارت از عهد قدیم (تورات) وعهد جدید (انجیل) است، ایمان دارند، آنان این کتاب را که از دوبخش ساخته شده است، بنام بایبل (کتاب مقدس) می‌نامند. ولی تمامی بایبل‌ها یکسان نبوده و آنان در ایمان به یک کتاب اتفاق ندارند.

مشهورترین کتاب‌های آنان، اناجیلی است که به اشخاصی چون (لوقا – مرقس – یوحنا – متی) منتسب می‌باشد.



[1] - دایرة المعارف بریطانی، مقاله مسیحیت، ج: 5، ص: 693.

دلیل دوم رد مسیحیت

دلیل دوم رد مسیحیت

( شخصیت پیامبرمسیحیت= پولس (شاوول طرطوسی)

اصلا بنیان‌گذار مسیحیت شخصی بنام پولس (شاوول طرطوسی) است که مسیحیان او را (پولس رسول) می‌نامند. شخصیت این شخص خود دلیل واضحی است بر این‌که مسیحیت دین خدا نیست؛ زیرا تمامی پیامبران معصوم هستند و این لطف خدای عزوجل است که پیامبران را به انجام دادن نیکی‌ها واجتناب از بدی‌ها حمل می‌کند، بناء پیامبران از گناهان ظاهری و باطنی معصوم بوده و این رحمت الهی با ایشان قبل وبعد از نبوت می‌باشد.([1]) عصمت و پاکی پیامبران در دعوت آنان خیلی ها موثر است، زیرا بزرگترین دلیل برای راستگویی یک شخص در امور آخرت راستی وصداقت وی در امور دنیوی میباشد روی همین علت بود که پیامبر ج برای مردم میگفت که من هیچگاهی دروغ نگفته‌ام وحضرت ابوبکر صدیق بمجرد شنیدن خبرت رسالتش گفت که محمد ج در امور دنیوی دروغ نگفته است پس در امور آخرت چطور ممکن است دروغ بگوید ، وقرآن عظیم الشان حکایت میکند که ﴿فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِیکُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦ [یونس: 16]. من در میان شما یکی عمر زنده گی نموده ام چرا تعقل نمی‌کنید.

درینجا پیامبر گرامی اسلام برای مردم عصمت ، پاکی وعفت خود را بیان میدارد که او مدت طولانی درمیان آن‌ها زنده گی داشته وهمه او را بنام صادق ، امانت کار وشخصیت با عزت میشناختند . همچنان هنگامیکه ابوسفیان با هرقل پادشاه روم ملاقات نمود او هرقل او را در مورد شخصیت رسول ج پرسید اساسی ترین سوال وی این بود که آیا کدام وقتی او را به دروغ گویی متهم نموده اید. ابو سفیان گفت که نخیر در حالیکه ابو سفیان که شخص کافری در آن زمان بود . ولی شهادت راستین داد . هرقل گفت من تصور نمیکنم که او در بین مردم دروغ را ترک کند سپس بر خواسته بالای خدا دروغی بگوید.([2])

معصوم وپاک بودن پیامبران بزرگرین سند برای بدوش گرفتن امانت الهی است ، آیا ممکن است غذای پاکی را در ظرف کثیف گذاشت؟

اکنون شما در مورد موسس مسیحیت پولس (شاوول طرطوسی) که او را پیامبر مینمامند از کتاب خود شان نقاطی را بخوانید وسپس در مورد قضاوت کنید که مشکل در کجاست ؟

... بنیان‌گذار عقیده مسیحیت پولس (شاوول طرطوسی)

یکی از دشمنان خطرناک عیسى÷ و پیروانش شاوول طرطوسی (پولس) می‌باشد، او که یهودی متعصب و یکی از فرماندهان جنگ سالار یهودی بود و هزاران پیر و موحد و یکتاپرست مسیح÷ را به قتل رسانده بود، بدین نتیجه رسید که جنگ مسلح، او را به هدف نمی‌رساند و خواست دین توحید عیسى÷ و حواریونش را از داخل ضربه زند و یا به عبارت دیگر جنگ فکری را آغازنماید و برای رسیدن به این هدف کتب عقاید و فلسفه‌ی هند، اغریق، یونان و غیره را مطالعه نمود؛ او در خلال این کتب دریافت که در هند قدیم مردم به عبادت سه خدا معتاد بوده‌اند و فلاسفه‌ی قدیم نیز در شناخت خالق نظریاتی داشته‌اند که همه در نیمه‌ی راه باقی‌مانده‌اند؛ زیرا برای رسیدن به خالق جهان، عقل مرجع خوبی بوده ولی برای تصور ذات الله متعالأ عقل عاجز بوده و لازم است انسان به وحی الهی روی آورد. ولی بر عکس برای فساد عقیدتی لازم است تا شکوکی را در توحید ایجاد نمود و وحی الهی را مخدوش نموده و پیامبران را از مقام بشریت به الوهیت رسانید و بنام دوست، تیشه به ریشه‌ی دین زد؛ به دنبال این هدف بالأخره روزی برخواسته و با لباس‌های فقیرانه در مقابل مردم ظهور نمود و مردم که او را می‌شناختند، او را در میدان‌های جنگ و نبرد علیه مؤمنین با لباس‌های نظامی با حشمت و دهشت و حالت اجتماعی نهایت مستمند دیده بودند، همه به تعجب فرو رفته ا‌ز او علت را پرسیدند: که چگونه در یک شبانه روز حالت وی دگرگون شده از سلطنت به فقر رو آورده؟ او طرح خصمانه‌ی خویش را در لباس دوستان و مظلومان چنین بروز داده و گفت: دوش به بیابانی در شام در حرکت بودم که ناگهان ندایی از آسمان‌ها مرا توقف نمود و خطابم کرد که ای پولس! چرا بندگان بیچاره‌ام را اذیت می‌نمایی و چرا عناد و دشمنی‌ات را با این مظلومان اعلان نموده‌ای و آنان را به خاک و خون می‌کشانی؟ پرسیدم: که هستی و از من چه می‌خواهی؟ گفت: من عیسای مسیح هستم که خدای انسان‌ها و پسر خدا می‌باشم و اکنون در پهلوی پدرم نشسته‌ام و احوال بندگان را مراقبت می‌کنم. من با او تعهد نمودم که از این پس بندگانش را اذیت نمی‌کنم و خودم نیز توبه نموده و در زمره‌ی بنده گان او در آمدم.

دلیل رد مسیحیت مطالعه‌ی شخصیت پولس یهودی می‌باشد، که او قبل از این‌که ادعای پیامبری نماید، یک شخص قاتل، ظالم و دشمن حق وعدالت بود؛ درحالی که تمامی برگزیدگان الهی برای وظیفه‌ی پیامبری، کسانی بودند، که سابقه‌ی بسیارعالی تقوا، اخلاق و انسانیت داشتند، شما شخصیت پولس را درعنوان بعدی از خلال کتاب انجیل مطالعه نمایید.

شخصیت پولس یهودِی در بایبل: هرگاه شما درمورد تمامی پیامبران از آدم گرفته تا محمد ج فکرکنید و شخصیت آنان را در کتاب‌های آسمانی مطالعه کنید، می‌بیند که آنان انسان‌های پاک بودند و مسلمانان به معصوم و پاک بودن تمامی پیامبران حتی از گناهان کوچک متیقن بودند؛ زیرا الله متعالأ کسانی را برای نشر رسالت آسمانی اختیارنموده است که پاکی و اخلاق ایشان سبب ایمان دیگران شده است؛ تمامی آنان خود را قربان نمودند؛ عذاب‌ها را از دست بی‌ایمان‌ها کشیده‌اند و بخاطر اثبات اخلاص آنان قصه‌هایی داریم که ثابت می‌کند، آنان در راه خدا آماده‌ی همه نوع قربانی بودند؛ ابراهیم÷ پسرش اسماعیل را به قربان‌گاه می‌برد و پسر نیز می‌گوید: ﴿یَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ [الصافات: 102]. «پدرچان هرچه امرشده‌ای آن را عملی کن».

آنان پاک تولد شدند، پاک زندگی نمودند و پاک مرده‌اند، تاریخ زندگی هر کدام دارای پاکی است؛ زیرا خدای پاک، انسان‌های پاکی را برای دعوت به یکتا پرستی تعیین نموده است. اما اگر شما انجیل را با دقت وتفکیر مطالعه نمایید، شخصیت پولس را که بعدها بنام پولس رسول گفته می‌شود، مخالف تمامی پیامبران می‌باشد، او را قبل از ادعای پیامبری از حیث یک انسان قاتل معرفی کرده که حقیقتا هم یک قاتل بوده است شما لطفا سفر اعمال رسولان را باز نمایید و در وسط صفحه عنوانی را تحت «پولس دشمن مسیح، پیرو مسیح می‌شود» بخوبی مطالعه کنید.

((واما پولس که از تهدید و کشتار پیروان مسیح هیچ کوتاهی نمی‌کرد، نزد کاهن اعظم اورشلیم رفت و از او معرفی نامه‌هایی خطاب به کنیسه و عبادتگاه‌های دمشق، پایتخت سوریه خواست تا ایشان با او در امر دستگیری پیروان عیسی، چه مرد و چه زن، همکاری کنند و او بتواند ایشان را دست بسته به اورشلیم بیاورد.))

در سفر اعمال رسولان فصل: 8 شماره‌های: 1-3 چنین نوشته شده است: «پولس با کشته شدن استیفان کاملا موافق بود، از آن روز به بعد، شکنجه و آزار ایمان‌داران کلیسای اورشلیم شروع شد بطوری که همه‌ی یهودیه وسامره فرار کردند، فقط رسولان در اورشلیم باقی مانند .... اما پولس همه جا می‌رفت و دیوانه‌وار ایمان‌داران به مسیح را تار ومار می‌کرد حتی وارد خانه‌های مردم می‌شد و مردان و زنان را به زور بیرون می‌کشید وبه زندان می‌انداخت.»

این شخص که از کشته شدن مومنان دریغ نمی‌کرد، هم به قتل رضایت داشت و هر جایی که مومنان را دستگیر می‌نمود، آنان را تار و مار می‌کرد، آیا ممکن است که الله مهربان قاتلی را برای نشر رسالت رحمت و اخوت اختیار نماید، انسانی که تاریخ حیاتش در خون‌ریزی‌ها سپری شده است؟ و به اساس عقل انسان که می‌داند که این انسان قاتل که از خدا نمی‌ترسید، برای ضربه زدن به یکتا پرستان، چنین ادعایی را نکند، که حقیقتا کرده است.

پولس ادعا نمود که عیسى÷ پیامبر الهی نبوده بلکه پسر خداست و از این‌که پسر خدا با من صحبت نمود و بر این اساس که خدا بجز پیامبران با کسی دیگری صحبت نمی‌کند، من هم اکنون پیامبر هستم، پولس یهودی بدین طریقه ادعای نبوت نمود و یک سلسله از عقاید را در دین داخل نمود که عیسى÷ از آن بری بوده و می‌باشد.

اکنون درکتاب بایبل باز هم سفر اعمال رسولان فصل: 9 را باز نمودم که در ادامه‌ی قصه‌ی پولس چنین نگاشته است:

«پس او رهسپارشد، در راه، در نزدیکی دمشق، ناگهان نوری خیره کننده از آسمان گرداگرد پولس تابید، بطوری که برزمین افتاد و صدایی شنید که به او می‌گفت: پولس، پولس، چرا این‌قدر مرا رنج می‌دهی؟ پولس پرسید: آقا شما کیستید؟ آن صدا جواب داد: من عیسی هستم، همان کسی که تو به او آزار می‌رسانی ! اکنون بر خیز به شهر برو ومنتظر دستور من باش ...» اعمال رسولان، فصل: 9 شماره: 1-5 

زمانی پولس با این اسلوب خود را درجمله‌ی پیروان مسیح نه بلکه به ادعای خودش پیغمبر و رسول قلمداد می‌کند، معتقدات باطلی را که از هندوها گرفته بود و بنام تثلیث (سه خدایی) است داخل عقیده‌ی آنان می‌کند .

در این‌جا به عنوان مثال می‌توان بعضی از نصوص بایبل را نقل نمود:

در انجیل یوحنا باب هفدهم آمده است: «خدا پدر عیسى است و عیسى پسر گرامی خدا است»

JesusPoster4

در رساله‌ی اعمال رسولان باب نهم آیه‌ی ششم آمده: «نه بلکه خدا همان خود عیساست. شائول گفت: خدا توکیستی؟ خدا گفت: من همان عیسی هستم.»

در انجیل متى فصل سوم شماره‌ی: شانزدهم آمده است: «اما عیسی چون تعمید یافت فورا از آب برآمد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده و بر وی می‌آید آنگاه ندایی از آسمان رسید که: اینست پسر گرامی من که از او خشنودم.»

در رساله رومیان باب پانزدهم شماره‌ی هفتم آمده است: «بنابرین یک دل و یک زبان خدا و پدر خدا ما عیسی را تمجید کنید»   

در رساله‌ی غلاطیان باب چهارم شماره‌ی چهارم آمده است: «لکن چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد.»

بدین شکل پولس یهودی آنان را به شرک کشانید، پیامبر خدا را بنام پسر خدا قلمداد نموده و او را شریک سلطنت الهی نمود و آهسته آهسته نشان صلیب را چنان در بین آنان بخش نمود که حالا اکثریت آنان نام خدای یکتا را به زبان نیاورده، همه عیسای مسیح را می‌پرستند، کلیسا را از حالت اولیه‌اش تغییر داده و به عوض عبادت الله یکتا به عبادت عیسی÷ مبدل نموده و مجسمه‌ی به دار آویخته شده‌ی عیسای مسیح را داخل کلیسا نمودند.

ادعای پولس توسط موحدین (حواریین عیسى÷) مورد انتقاد قرار گرفت و اختلاف میان مؤمنان موحد و پیروان پولس شروع شد و چندین سال ادامه یافت و آریوس موحد یکی از معترضین عقیدۀ تثلیث (سه خدایی) بود و سرسختانه با کلیسا مبارزه می‌نمود و از این‌که پیروان پولس بر اساس نیرنگ‌هایش دین را مخصوص خدا و دولت را مخصوص امپراطور می‌دانستند و برای امپراطور دست آزادی برای قانون‌گذاری و برده‌سازی داده بودند، امپراطوران وقت نیز برای منافع خود پیروان پولس را تایید مینمودند و زمانی که این اختلافات و گفتگو‌ها میان موحدین و پیروان پولس جریان داشت، امپراطور وقت با مشوره‌ی پولسیان، کنفرانس بزرگی را دایر نموده و از همه خواست تا با اسناد دست داشته‌ی خویش برای اثبات عقیده‌شان در این کنفرانس اشتراک نمایند تا در نهایت تصمیم قطعی اتخاذ گردد.

موحدین مؤمن نسخ اصلی انجیل را با خود آوردند تا اثبات کنند که الله یکی و یگانه است، شریک و مانند نداشته، از پدر، پسر، و شریک مبرا می‌باشد و عیسی÷ پیامبر خدا و مخلوق می‌باشد و دین عیسی÷ همان دینی است که برای آدم و ابراهیم (علیهما السلام) وحی گردیده است در کنفراس حاضر گردیدند، پیروان پولس نیز برای دفاع از عقیده‌ی مشرکانه‌ی سه خدایی در این کنفرانس شرکت ورزیدند؛ این کنفرانس که بنام کنفرانس نیقیه (نیکایا) در تاریخ ذکراست، بریاست امپراطور وقت و اراکین حکومتش دایر گردید و بعد از بحث و مناقشه، امپراطور که قبلا توسط پیروان پولس پلان شده بود، فیصله نمود که تمام اسناد دست داشته موحدین که نسخ اصلی انجیل است؛ سوزانده شوند و موحدین و دانشمندانی که برای دفاع از عقیده‌ی توحید در این مجلس هستند، همه در سالن کنفرانس اعدام گردند و بعد از قتل موحدین و سوزاندن نسخ انجیل، فیصله نمودند که بعد از این، دین امپراطوری همان عقیده‌ی پولسی بوده و به سه خدایی رسما اعتراف نمودند که در قسمتی از قطعنامه آمده است:

«ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق، خالق همه‌ی چیزهای دیدنی و نادیدنی و به خدای واحد، عیسای مسیح، پسرخدا، مولود پدر یگانه، مولودی که از ذات پدر است خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی که مولود است نه مخلوق».

به این شکل نخستین بانی مسیحیت، عیسی÷ نبوده؛ زیرا وی یک مسلمان یکتاپرست بود و حوارین وی نیز به خدای یکتا معتقد بودند، نخستین بانی مسیحیت، پولس است که عقیده‌ی پیروان مسیح را با هزاران نیرنگ از توحید (یکتا پرستی) به تثلیث (سه خدایی) کشاند، او اصطلاحات جدیدی را در این دین داخل نمود.

هرگاه به تاریخ انسانیت نظر اندازیم و کتاب‌های الهی را مورد مطالعه قرار دهیم، جنگ فکری وسیله‌ی خطرناکی برای رسیدن به اهداف شیطانی می‌باشد، دشمنان حق زمانی که از مقابله‌ی مستقیم با مسلمانان مایوس می‌شوند، راه جنایت فکری را در پیش می‌گیرند و بر این اساس با فریب‌کاری، در لباس دوستان داخل شده و به طرف مسلمانان دست دوستی را دراز نموده، کوشش می‌کنند که د رلباس دوست به نابودی آنان اقدام ورزند.

جنگ فکری وسیله فریب مومنان

نخستین بنیان‌گذار جنگ فکری و یاهم جنایت فکری، ابلیس بود؛ زیرا او می‌دانست که نمی‌تواند آدم و بی بی حوا (علیهما السلام) را به بیراهه کشاند، ولی به ادعای دوستی آنان را را راه گم نمود.

شیطان آدم و بی بی حوا را وسوسه نمود: ﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ٢٠ وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١ فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣ [الأعراف: 20-23]. «شیطان (آدم و بی بی حواء) را وسوسه نمود تا عورت آنان را کشف نماید و برای‌شان گفت که پروردگارتان شما را ازین درخت برای این منع نموده است تا دو فرشته و یا هم برای همیشه در این‌جا نباشید. و برای‌شان قسم یاد نمود که من برای‌تان از جمله نصیحت کنندگانم. و چون از درخت ممنوعه خوردند، عورت‌شان کشف گردید و به پوشاندن خود با برگ‌های درختان جنت آغاز نمودند، پروردگار برای‌شان گفت: که آیا شما را ازین درخت منع ننموده بودم و برای‌تان نگفته بودم که شیطان دشمن آشکار شما است؟ گفتند: پروردگارا ما بالای نفس‌های خود ظلم نمودیم و اگر ما را مغفرت ننموده و رحمتت را بالای ما نفرستی از جمله زیان کاران خواهیم بود».

شیطان ازجنگ فکری کار گرفته، برای آدم وبی بی حوا (علیهما السلام) فریب کاری نمود تا آنان از درخت ممنوعه بخورند و برای‌شان دلیل بیان داشت که هرگاه شما از این درخت بخورید، مانند فرشتگان می‌شوید ‌و یا هم در جنت برای همیشه باقی خواهید ماند. شیطان از نفاق کار گرفته و برای آنان قسم خورد که من دوست شما می‌باشم و این سخنان را برای خوبی شما می‌گویم و آنان هم با سخنان این دشمن مکار، فریب خورده و از درخت ممنوعه‌ی جنت خوردند و به مجرد خوردن، لباس‌های زیبای جنت از تن آنان ریخت و هر دو برهنه شده، مجبور شدند تا به برگ‌های درختان بهشت خود را بپوشانند.

این حکایت، بزرگترین درس برای مسلمانان است، تا انسان فریب شیطان‌های انسی و جنی را نخورده واحکام اسلام را کاملا بپذیرد، الله متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ٢٠٨ [البقرة: 208]. «ای مؤمنان شما در اسلام کاملا داخل شوید و پیروی از گام‌های شیطان مکنید».

دومین کسی که در تاریخ، جنگ فکری را انجام داد، پولس یهودی بود، که با استفاده از چال‌های شیطانی به مخالفت با مسلمانانی که پیرو عیسی÷ بودند، برخواست؛ او با هزاران مکر و فریب، عقیدۀ توحید را تثلیث مبدل نمود و وقتی توانست یک سلسله جاهلان و درباریان را قناعت دهد، بقیه‌ی موحدین را توسط آنان به قتل رسانید، در کتاب الهی تغییرات و تحریف‌هایی را او وپیروانش آوردند که نه به شأن الله متعال شایسته است و نه هم به شأن پیامبران؛ مثال‌های آن را درفصل‌های دیگر به شکل مفصل توضیح خواهم داد.


شناخت مسیحیت  

تعریف مسیحیت: در مباحث قبلی خواندیم که یگانه دینی که الله متعالأ برای بشریت فرستاده، دین مقدس اسلام است؛ زیرا ما ایمان داریم که تمامی پیامبران مسلمان بوده‌اند. اکنون بهتر است القابی را که مسیحیان برای خود اختیار نموده اند، مورد بررسی قرار دهیم.

هرگاه به کتاب‌های مختلفی که درمورد مسیحیان نوشته شده است، نظراندازیم، پیروان این کیش هم اکنون نام‌های مختلفی دارند که عبارت‌اند از:

1-   مسیحیت: این واژه در اصل از تخلص عیسی÷ گرفته شده است؛ او را عیسای مسیح می‌گویند و مسیحیت نسبت است به سوی مسیح. در این اصطلاح خوب درک می‌کنیم که دین خدا به سوی یک انسان نسبت شده، که خود دلالتی بر تحریف این دین می‌کند.

2-   عیسویت: این واژه از نام عیسی گرفته شده، که نسبت به سوی عیسی÷ می‌باشد. در این واژه نیز بخوبی دیده می‌شود که دین الهی، بسوی یک مخلوق نسبت داده شده، این دین را دین عیسی خوانده‌اند، ولی درحقیقت، پیامبران دین دیگری جز دین خدا نداشته‌اند که آن را اسلام گویند.

3-  نصاری: واژۀ نصاری از کلمه‌ی (ناصره) گرفته شده و ناصره هم نام جایی است درفلسطین، و از این‌که عیسی در این منطقه زندگی می‌کرد، او را عیسای ناصری می‌گفتند و پیروان این دین را نصاری گویند.



[1] - ولعل من أحسن التعریفات للعصمة وأسلمها ما ذکره صاحب کتاب نسیم الریاض فى شرح الشفا للقاضى عیاض بأنها : "لطف من الله تعالى یحمل النبى على فعل الخیر، ویزجره عن الشر مع بقاء الاختیار تحقیقاً للابتلاء"( ینظر : إتحاف المرید بحاشیة الأمیر ص114، وتحفة المرید على جوهرة التوحید للباجورى ص75 .) ومن المستحسن فى تعریفها أیضاً من قال : "هى حفظ الله عز وجل للأنبیاء بواطنهم وظواهرهم من التلبس بمنهى عنه، ولو نهى کراهة ولو فى حال الصغر مع بقاء الاختیار تحقیقاً للابتلاء(أخلاق النبى صلى الله علیه وسلم فى القرآن والسنة للدکتور أحمد الحداد 2/990، 991).

... إن العصمة تعنى حفظ الله تعالى لأنبیائه عن مواقعة الذنوب الظاهرة والباطنة، وأن العنایة الإلهیة لم تنفک عنهم فى کل أطوار حیاتهم قبل النبوة وبعدها، على ما هو المعتمد کما سیأتى تحقیقه، فهى محیطة بهم تحرسهم من الوقوع فى منهى عنه شرعاً أو عقلاً، وهذا ما ظهر أثره فى الخارج، فقد کان أنبیاء الله تعالى ورسله علیهم الصلاة والسلام محفوظى الظواهر والبواطن من التلبس بمنهى عنه ولو نهى کراهة أو خلاف الأولى.

... فهم محفوظون ظاهراً من الزنا وشرب الخمر والکذب والسرقة، وغیر ذلک من المنهیات المستقبحات فى الخارج، ومحفوظون فى الباطن من الحسد والکبر والریاء وغیر ذلک من منهیات الباطن.

شاید یکی از بهترین تعریف‌ها برای عصمت، تعریف صاحب کتاب نسیم الریاض فی شرح الشفا نوشته‌ی قاضی عیاض باشد که آورده است: لطفی است از سوی خداوند متعال که پیامبرش را به سوی کار خیر می‌کشاند و از شر و بدی بازمی‌دارد اما با وجود این اختیار پیامبر همچنان وجود دارد تا مورد آزمایش قرار گیرد (نک: إتحاف المرید بحاشیة الأمیر ص: 114، وتحفة المرید على جوهرة التوحید للباجورى ص: 75) یکی از تعاریف مناسبی که در مورد آن شده، این است که: حفظ باطن و ظاهر پیامبران از اموراتی که از آن نهی شده است و لو که نهی از امر مکروه و حتی در کودکی باشد و در عین این حال، اختیار او باقیست تا مورد آزمایش و ابتلا قرار گیرد. (أخلاق النبى ج فى القرآن والسنۀ، دکتر أحمد الحداد 2/990، 991)

[2] - ولهذا لما سَأَل هرقل(1) ملک الروم أبا سفیان(2) ومن معه، فیما سأله من صفة النبى ج قال: فهل کنتم تتهمونه بالکذب قبل أن یقول ما قال؟ قال أبو سفیان : لا. وقد کان أبو سفیان إذ ذاک رأس الکفرة وزعیم المشرکین ومع هذا اعترف بالحق : والفضل ما شهدت به الأعداء فقال له هرقل : فقد أعرف أنه لم یکن لیدع الکذب على الناس ثم یذهب فیکذب على الله!!(3). جزء من حدیث طویل أخرجه البخارى (بشرح فتح البارى) فى عدة أماکن منهما کتاب بدء الوحی 1/42 - 44 رقم7، ومسلم (بشرح النووى) کتاب الجهاد والسیر،باب کتاب النبى ج إلى هرقل 6/346 - 348 رقم 1773 من حدیث ابن عباس رضىل وینظر : تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر 4/190 .