ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
متهم ساختن بی بی مریم( سلام الله علیها ) به توزیع نمودن شراب
مسیحیان با وجود اینکه مریم را یک قدیسه و زن نیک دانسته، او را مادر عیسای مسیح میدانند که در حقیقت به گفتۀ آنان مادر خدا است. ولی بازهم آن زن پاک را به توزیع نمودن شراب برای مهمانان درعروسی متهم میسازند: «و در روز سوم در قانای جلیل، عروسی بود و مادر عیسی در آنجا بود و عیسی و شاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند و چون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: شراب ندارند»([1]).
|
|
مسیحیان امروزی گوشت خوک میخورند و آن را برای خود حلال ساختهاند در حالی که در بایبل (کتاب مقدسشان) خوردن گوشت خوک حرام است: شما این متن بایبل را با دقت بخوانید: «و خوک، زیرا شگافتهی سم است و شگاف تمام دارد، لیکن نشخوار نمیکند، این برای شما نجس است، از گوشت آنها مخورید و لاش آنها را لمس مکنید؛ اینها برای شما نجساند»([1]). اکنون انسان حیران میماند که مسیحیان امروزی از چی پیروی میکنند.
بشارت موسی÷ به آمدن پیامبر بعد از وی
در صفحهی: 163 بایبل (انجیل عیسای مسیح) که به زبان دری ترجمه شده است دربخشی بنام اعمال رسولان (7) در فقرهی شمارهی: 37 آن میخوانیم: همین موسی به قوم اسرائیل گفت: خدا از میان برادران شما، پیامبری مانند من برایتان خواهد فرستاد. موسی در بیابان واسطهای بود میان قوم اسرائیل و آن فرشته که کلمات زندهی تورات را در کوه سینا به ایشان داد»([1]).
خوب عزیز مسیحی! شما لطفا این بشارت موسی را درمورد آمدن پیامبر بعدی خوب بخوانید، آیا او میگوید که روزی پسر خدا به دنیا میآید، هرگز چنین نگفته، او میگوید که پیامبری بعد از وی میآید؛ پس چرا به گفتهی موسی عقیده نکنیم؟ این گفته درکجا است؟ در کتابی که خودتان میگویید که کلام خداست، هرگاه کلام خداست، پس در فهم این بخش چرا دقت نمیکنید، هرگاه این بخش را که به نظر یک خوانندهی بیطرف یک حقیقت اصلی است که تمامی پیامبران بعد از آمدن خود، درمورد آمدن پیامبری دیگری بشارتهایی داشتهاند و این هم بشارت موسی÷ بود که به آمدن پیامبر دیگری بنام عیسی÷ بشارت میدهد و میگوید که بعد از من پیامبری میآید و قرآن کریم هم پیامبری موسی و عیسی÷ را تأیید میکند.
دین مقدس اسلام برای عدالت اجتماعی و رفع مشکلات بینوایان، زکات را فرض نموده، که این زکات از اغنیاء اخذ و به فقراء توزیع میگردد؛ وظیفۀ علمای دین این است که مردم را باخبر سازند تا سالانه زکات اموال خویش را به فقراء تقدیم بدارند، ولی در مسیحیت زکات بالای اغنیاء نیست بلکه کشیشان از پیروان کلیسا % 10 عوایدشان را میگیرند و این فیصدی(درصد) بالای همهی مردم، حتی انسانهایی که عواید بسیار کمی دارند به شکل اجباری تطبیق میگردد که این قانون درحقیقت یک نوع ظلم بالای فقراء و مردمان بی بضاعت میباشد، آقای سامی فرناندس در این مورد واقعیت زندگیش را زمانی که کشیش بود چنین بیان میکند: «در این وقت بالای ما کشیشها لازم بود که % 10 از اموال مردم را برای کلیسا جمع آوری نماییم من ازجمع آوری این اموال از فقراء، کارگران عادی مثل زغال فروشان و دهقانان کم زمین احساس خجالت مینمودم، احساس نمودم که این نوع ظلمی است که عمل به آن شایسته نیست، او اضافه میکند: در اینجا میخواهم به یک مطلب اشاره نمایم که وظیفهی این کشیشها و راهبها غالبا تجارت در عواطف اتباعشان و خوردن اموال به باطل میباشد. من دیگر این اعمال را نمیتوانستم تحمل کنم، جمع نمودن این مالیات کلیسایی را توقف دادم. یک برنامه در رادیو بنام (پیام انجیل) داشتم، تقدیم این برنامه را نیز توقف دادم، همچنان از رفتن به پروگرامهای نصرانیسازی مردم نیز ابا ورزیدم و در خاتمه بطور کلی رفتن به کلیسا را نیز توقف دادم، رفقایم چندین بار به نزدم آمده به بازگشت به کلیسا مرا دعوت نمودند، برایشان میگفتم که من خستهام و روانم به عمل کردن مستعد نمیباشد.
مسیحیان بعضی ازعباداتی را داخل مسیحیت نمودهاند که اصلا در کتاب مقدس آنان وجود نداشته و به این طریق برای وسایل و بعضی از مسایل قدسیت دادن و آن را جزء دین ساختن سبب شده که بعضی از مسیحیان با دانستن حقیقتها، از آن متنفر شده به عوض به دین مقدس اسلام گرایش خویش را اعلان نمایند؛ به عنوان مثال:
محترم سامی فرناندس که یک کشیش مذهب پروتستان میباشد، وی بعد از اینکه مسلمان میشود و نامش را به نجیب رسول تبدیل میکند، در مورد داخل نمودن موسیقی در عبادات مسیحیت قصهاش را با کشیشان چنین بیان میدارد: بعد از آن سه تن از کشیشان بزرگ را به نزد من فرستادند، برایشان اساسات و تعلیمات اسلام را بیان داشتم، کوشش نمودند با من همان حیلهها و نظریات را که برای نشر افکارشان استعمال مینمایند بالای من نیز تجربه نمایند؛ در حالی که من و آنها از یک فاکولته ایدیولوژیک(مدرسهی فکری) فارغ شده بودیم، و میدانستم که چطور این نظریات را که شاید مردم عوام بدان قناعت نمایند، رد نمایم، بناء دلیل من قویتر بود. در مورد تفسیر و حل عقایدی که بدان معتقدند از ایشان سؤال نمودم و برایشان گفتم اگر جواب این سؤالات را بدهید من دوباره با شما برمیگردم، از جمله سوالات این بود که:
در انجیل چه دلیلی بر نبوت (مسزوایت) دارید و یا اینکه او رسول خداست؟
آیا در انجیل درمورد جمع نمودن مالیات %10 از عواید فقراء کدام حکمی دارید؟
جواز نـواختن، پیانو، گیتار و وسایل موسیقی را در داخل کلیساها در وقت نماز از کجا آوردهاید؟
آنها جواب این سؤالات را نتوانستند بدهند، برایشان گفتم: «اکنون حق ظاهر شد» و من ایشان را به استفاده از عقولشان دعوت نمودم و برایشان اسلام را تقدیم نمودم، از نزد من خارج شدند و در بین مردم اشاعه نمودند که من دیوانه هستم و نامم را از اسناد کلیسا خط زدند.