اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مطلب اول: موضع حکیمانه در مسیر اصلاح و تاسیسِ (جامعه اسلامی)

مطلب اول: موضع حکیمانه در مسیر اصلاح و تاسیسِ (جامعه اسلامی)

زمانی‌که پیامبر ج به مدینه هجرت کرد، ساکنان مدینه را گروه‌هایی تشکیل می‌دادند که عقاید متفاوت و اهداف مختلف و مجالس جدا از هم داشتند. و در بین آنها اختلافاتی در جریان بود که برخی از قدیم و به صورت موروثی بود و برخی از آنها بعدا به وجود آمده و میان‌شان رواج داشت. به طور کلی ساکنان مدینه به سه دسته تقسیم می‌شدند:

1-     مسلمانانی که از اوس و خزرج و مهاجران بودند.

2-     مشرکان اوس و خزرج که هنوز مسلمان نشده بودند.

3-     یهود که سه قبیله بودند: بنی‌قینقاع که با خزرج هم‌پیمان بودند و بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که با اوس هم‌پیمان بودند.

البته اختلافات شدیدی میان اوس و خزرج وجود داشت که در جاهلیت جنگ‌هایی میان آنان رخ داده بود و آخرین آنها جنگ بُعاث بود که هنوز خاطرات تلخ آن جنگ را به یاد داشتند[1].

اما با وجود همه‌ی مشکلات موجود، پیامبر ج در صدد حل تمام آنها برآمد، با حکمت والا و سیاست نیکویی که از آن برخوردار بود. و در راستای حل مشکلات و اصلاح اوضاع در جهت وحدت مسلمانان به ترتیب ذیل عمل نمود:

1- ساخت مسجد و اجتماع در آن

ساخت مسجد اولین عملی است که میان دل‌ها وحدت و یکپارچگی ایجاد می‌کند.

اولین گامی که پیامبر ج در مسیر اصلاح و تاسیس جامعه اسلامی برداشت، بنای مسجد نبوی بود که همه‌ی مسلمانان در بنای آن شرکت داشتند و در راس آنها امام‌شان محمد ج بود؛ این اولین عملی بود که همه با هم در آن همکاری می‌کردند و این خود باعث ایجاد وحدت میان قلب‌ها می‌شد و هدف عمومی را برای فعالیت به وجود می‌آورد، درحالی‌که پیش از آمدن رسول خدا  به مدینه، هر گروهی در مدینه مکانی مشخص جهت ملاقات داشت که شب و روز در آنجا می‌گذراند و اشعاری می‌سرودند که این وضعیت خود بیانگر تفرقه و اختلاف بین آنها بود، اما زمانی‌که مسجدالنبی ساخته شد، مرکزی برای همه‌ی مسلمانان قرار گرفت و مکانی برای تجمع‌ و گردهمایی آنان گردید که در شبانه روز پنج بار یکدیگر را ملاقات می‌کردند و سوالاتی که داشتند از پیامبر ج می‌پرسیدند و پیامبر مسایل دینی‌شان را به آنها آموزش می‌داد و آنها را راهنمایی و توجیه می‌کرد[2].

آری، این‌گونه مسجدالنبی محل اجتماع مردم شد و همگی کنار هم جمع می‌شدند و قبایل به یکدیگر نزدیک شدند و محبت میان آنها ایجاد گردید و تفرقه و اختلاف جای خود را به وحدت داد و از آن پس گروه‌های مختلف در مدینه نبود بلکه گروهی واحد بود؛ و دیگر سران مختلف نبود، بلکه رهبری واحد بود و او کسی نبود جز پیامبر ج که اوامر و نواهی را از پروردگارش دریافت می‌کرد و امتش را آموزش می‌داد؛ و این‌گونه بود که مسلمانان در یک صف قرار گرفتند و روان‌ها و خردها همگام و همراه شدند و وحدت محقق گردید و ارواح را به یکدیگر نزدیک نمود و جسم‌ها را به همکاری با یکدیگر فراخواند[3].

اما مسجد فقط مکانی برای ادای نمازهای پنج‌گانه نبود، بلکه در واقع دانشگاهی بود که مسلمانان احکام، آموزه‌ها و رهنمودهای اسلام را در آن فراگرفته و در مسجد جمع می‌شدند و کسانی‌که پیش از این و از مدت‌های مدید میان‌شان درگیری و جنگ و اختلاف جاهلیت حاکم بود، با یکدیگر ملاقات می‌کردند. به این ترتیب مسجد نبوی به مرکزی برای اداره‌ی تمام امور و تقسیم کارها و مکانی برای برپایی جلسات مشورتی و اجرایی تبدیل شده بود.

بر این اساس بود که رسول خدا ج پس از اقامت در مدینه، اولین عملی که انجام داد بنای مسجدی بود که مومنان در آن جمع شوند؛ و حتی در مدت کوتاه اقامت در قبا مسجدی ساخت و نماز جمعه را در میان بنی‌سالم بن عوف در دره «رانوناء» برگزار نمود و نیز هنگامی ‌که به مدینه رسید اولین کاری که انجام داد بنای مسجدی در مدینه بود[4].

2- دعوت یهود به اسلام با سخنانی حکیمانه

از دیگر قواعد اصلاح و تاسیس جامعه اسلامی که پیامبر ج پس از ورود به مدینه به آن پرداخت، ارتباط برقرار کردن با یهود بوسیله‌ی عبدالله بن سلام و دعوت آنها به اسلام بود.

انس روایت می‌کند: چون خبر ورود پیامبر ج به مدینه، به عبدالله بن سلام رسید، نزد پیامبر ج آمد و گفت: در مورد سه چیز از تو سوال می‌کنم که فقط یک پیامبر ج آنها را می‌داند؛ گفت: اولین علامت قیامت چیست؟ و اولین غذایی که بهشتیان می‌خورند، چه نام دارد؟ و شباهت فرزند به یکی از پدر و مادر چگونه است؟ رسول الله ج (در پاسخ) فرمود: «خَبَّرَنِی بِهِنَّ آنِفًا جِبْرِیلُ»: «پیش‌تر جبریل پاسخ این سوال‌ها را برایم آورد». ابن سلام گفت: از میان فرشتگان، جبریل دشمن یهودیان است. رسول الله ج فرمودند: «أَمَّا أَوَّلُ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ فَنَارٌ تَحْشُرُ النَّاسَ مِنَ المَشْرِقِ إِلَى المَغْرِبِ، وَأَمَّا أَوَّلُ طَعَامٍ یَأْکُلُهُ أَهْلُ الجَنَّةِ فَزِیَادَةُ کَبِدِ حُوتٍ، وَأَمَّا الشَّبَهُ فِی الوَلَدِ: فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَشِیَ المَرْأَةَ فَسَبَقَهَا مَاؤُهُ کَانَ الشَّبَهُ لَهُ، وَإِذَا سَبَقَ مَاؤُهَا کَانَ الشَّبَهُ لَهَا»: «اولین نشانه‌های قیامت، آتشی است که مردم را از مشرق به سوی مغرب سوق می‌دهد. و نخستین غذایی که بهشتیان می‌خورند، زائده جگر ماهی است؛ اما در مورد شباهت فرزند، اگر هنگام همبستری مرد زودتر انزال شود فرزند شبیه او خواهد شد و اگر زن زودتر انزال شود فرزند شبیه او خواهد شد». عبدالله بن سلام (پس از شنیدن پاسخ پیامبر ج) گفت: گواهی می‌دهم که معبود بر حقی جز الله نیست و تو فرستاده‌ی خدایی. سپس گفت: ای رسول خدا، یهود قومی بسیار دروغگو است و بسیار تهمت می‌زند. اگر پیش از اینکه از آنان سوال کنی، بدانند که من مسلمان شده‌ام، مرا نزد شما متهم می‌کنند. به این ترتیب پیامبر ج به دنبال یهود فرستاد و آنان این دعوت را پذیرفتند و نزد رسول الله ج آمدند. رسول خدا ج به آنان گفت: «یَا مَعْشَرَ الیَهُودِ، وَیْلَکُمْ، اتَّقُوا اللَّهَ، فَوَ اللَّهِ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ، إِنَّکُمْ لَتَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، وَأَنِّی جِئْتُکُمْ بِحَقٍّ، فَأَسْلِمُوا»: «ای گروه یهود، وای بر شما، از خدا بترسید، سوگند به خداوندی که معبود بر حقی جز او نیست، شما خود خوب می‌دانید که من رسول بر حق الله هستم و با حق به سوی شما آمده‌ام، پس اسلام آورید». گفتند: ما آن‌را نمی‌دانیم و این را سه بار به پیامبر ج گفتند.

سپس رسول الله ج فرمود: «فَأَیُّ رَجُلٍ فِیکُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلاَمٍ؟»: «عبدالله بن سلام در میان شما چگونه شخصیتی است؟».

گفتند: او سید و سرور و فرزند سرور ما و داناترین ما و پسر داناترین ماست.

رسول الله ج فرمودند: «أَفَرَأَیْتُمْ إِنْ أَسْلَمَ؟»: «اگر عبدالله مسلمان شود چه می‌گویید؟» گفتند: خدا نکند، امکان ندارد مسلمان شود».

رسول الله ج فرمودند: «أَفَرَأَیْتُمْ إِنْ أَسْلَمَ؟»: «اگر عبدالله مسلمان شود چه می‌گویید؟» گفتند: خدا نکند، امکان ندارد مسلمان شود.

رسول الله ج (برای بار سوم) فرمودند: «أَفَرَأَیْتُمْ إِنْ أَسْلَمَ؟»: «اگر عبدالله مسلمان شود چه می‌گویید؟» گفتند: خدا نکند، امکان ندارد که مسلمان شود.

(آنگاه) رسول خدا ج فرمود: «یَا ابْنَ سَلاَمٍ اخْرُجْ عَلَیْهِمْ»: «ای ابن سلام بیرون بیا».

عبدالله بن سلام (که همان جا پنهان شده بود) بیرون آمده و گفت: ای گروه یهود، از الله بترسید؛ سوگند به خداوندی که معبود بر حقی جز او نیست، خود خوب می‌دانید که او فرستاده‌ی خداست و با حق آمده است؛ اما آنان در پاسخ گفتند: دروغ می‌گویی، بدترین ما و فرزند بدترین ما هستی؛ و به او بد و بیراه گفتند[5].

پس از ورود به مدینه این اولین تجربه‌ی رسول خدا ج در برخورد با یهود بود[6].

روشن است که این از سیاست‌های نیکو و حکیمانه پیامبر ج بود که با پنهان شدن عبدالله بن سلام موافقت کرد تا از یهود در مورد جایگاه او در میان آنها سوال کند. و چون او را ستایش کردند و جایگاه وی را در میان خود بزرگ و شاخص معرفی کردند، دستور داد بیرون بیاید و اسلام آوردنش را اعلان کند و آنچه را که یهود در مورد صداقت و راستی پیامبر ج کتمان کردند، اظهار کند.

سپس رسول الله ج به ایجاد پیمان برادری میان مهاجرین و انصار پرداخت.

3- پیمان برادری میان مهاجرین و انصار

پیامبر ج ابتدا به بنای مسجد و دعوت یهود به اسلام پرداخت و پس از آن بین مهاجرین و انصار پیمان برادری بست؛ و این برخاسته از رشد، کمال نبوی، بلوغ سیاسی و حکمت محمدی بود[7].

رسول خدا ج در خانه‌ی انس بن مالک میان مهاجرین و انصار که 90 نفر بودند و نیمی از آنها از مهاجرین و نیمی از انصار، پیمان برادری بست. پیمان برادری بر مبنای برادری و برابری تا جایی که حتی از یکدیگر ارث می‌بردند. ارث بردن برادران دینی تا جنگ بدر ادامه داشت و با نزول آیه 75 سوره انفال[8] ارث بردن مسلمانان از یکدیگر، از پیمان برادری به خویشاوندی نَسَبی محدود شد[9].

آری، این برادری تعصبات جاهلی را از بین برد و خشم و غیرت را تنها به خاطر خداوند و اسلام قرار داد و امتیازات رنگ و نسب و نژاد را بی‌اعتبار نمود و تنها جوانمردی و تقوا معیار برتری قرار گرفت؛ این پیمان نیز چنان عواطف و احساسات مسلمانان را برانگیخته بود که در برابر آن از همه چیز خود صرف‌نظر می‌کردند؛ در نتیجه‌ی همین اقدام بی‌نظیر رسول خدا  بود که جامعه نوپای مدینه به جامعه‌ای بی‌مانند تبدیل شد و در این برادری بزرگ‌ترین نشانه‌های عدالت انسانی و اخلاق اسلامی به ظهور رسید.

اما این برادری تنها معاهده و پیمانی نبود که بر روی کاغذ نوشته می‌شود و بس؛ و تنها کلماتی نبود که با زبان گفته می‌شود، بلکه پیمان برادری بود که بر صفحات قلوب ثبت گردید و در عمل با خون و مال‌شان عجین شده بود، نه اینکه تنها سخنی باشد که بر زبان جاری شود و بس، بلکه آن برادری در قول و عمل و جان و مال و در سختی و آسانی بود.

از بهترین مواردی که در این زمینه می‌توان به آن اشاره کرد، نمونه‌ای است که امام بخاری در صحیح خود روایت می‌کند. آنجا که می‌گوید: پیامبر ج میان عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ربیع پیمان برادری منعقد کرد. سعد بن عبدالرحمن گفت: من در میان انصار بیش از همه مال و ثروت دارم، نصف مالم را برای خودت بردار؛ من دو همسر دارم، ببین در نظرت کدام یک بهتر است، به من بگو تا طلاق دهم و چون عده‌اش تمام شد، با او ازدواج کن. عبدالرحمن گفت: الله به مال و خانواده‌ات برکت دهد، بازار کجاست؟ سعد او را به بازار بنی‌قینقاع راهنمایی کرد؛ عبدالرحمن هنگام بازگشت با مقداری خوار و بار و روغن به خانه سعد رفت. وی همچنان کار می‌کرد تا اینکه روزی درحالی‌که چهره‌اش براق بود (و گویا عطر زده بود) نزد پیامبر ج آمد. رسول خدا ج پرسید: چه شده؟ پاسخ داد: ای رسول خدا، ازدواج کردم. فرمود: چقدر مهریه دادی؟ گفت: به اندازه‌ی یک هسته[10] طلا. رسول الله ج فرمودند: «أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ»: «ولیمه بده، هرچند یک گوسفند باشد»[11].

4- تربیت حکیمانه

پیامبر ج با تعهد و احساس مسئولیت به آموزش، تربیت، اصلاح و تزکیه جامعه نوپا با ارزش‌های اخلاقی پرداخت و آنان را به آداب دوستی، برادری، بزرگواری، شرافت، عبادت و اطاعت آراسته می‌کرد[12] و می‌فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَفْشُوا السَّلَامَ، وَأَطْعِمُوا الطَّعَامَ وَصَلُّوا بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نِیَامٌ، تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلَامٍ»:[13] «ای مردم! سلام کردن به یکدیگر را ترویج دهید و به گرسنگان غذا بدهید و شب هنگام درحالی‌که مردم به خواب می‌روند، نماز بخوانید و اگر چنین کنید به سلامتی وارد بهشت خواهید شد».

 و فرمودند: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ»:[14] «کسی که همسایه‌اش از شرش در امان نباشد، داخل بهشت نخواهد شد».

 و می‌فرمود: «المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ»:[15] «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند».

و می‌فرمود: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ، حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»:[16] «کسی از شما ایمان [کاملی] ندارد تا برای برادر خود همان را بپسندد که برای خود می‌پسندد».

و می‌فرمود: «المُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»:[17] «مؤمن برای مؤمن، همانند اجزای ساختمان است که برخی، برخی دیگر را محکم می‌سازد». و انگشتان خویش را در یکدیگر فرو می‌بردند.

و می‌فرمود: «لَا تَحَاسَدُوا، وَلَا تَنَاجَشُوا، وَلَا تَبَاغَضُوا، وَلَا تَدَابَرُوا، وَلَا یَبِعْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَیْعِ بَعْضٍ، وَکُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا یَظْلِمُهُ وَلَا یَخْذُلُهُ، وَلَا یَحْقِرُهُ التَّقْوَى هَاهُنَا» وَیُشِیرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ «بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ یَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ، کُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ»:[18] «نسبت به یکدیگر حسادت نکنید و به قصد فریب مشتری قیمت کالا را بیشتر نکنید؛ با یکدیگر دشمنی نکنید و به یکدیگر پشت ننمایید. برخی از شما بر معامله برخی دیگر معامله نکند، بندگان خدا و برادروار باشید. مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم و ستم روا نمی‌دارد و او را (بی‌یاور و ذلیل و) خوار رها نمی‌کند، او را تحقیر نمی‌کند، تقوا اینجاست». و سه بار به سینه‌اش اشاره کرد و فرمود: «برای گنه کار شدن شخص همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند؛ همه چیزِ مسلمان بر مسلمان حرام است. خونش، مالش و آبرویش».

و می‌فرمود: «لَا یَحلُ لمُسلم أَنْ یَهجُر أخاهُ فَوق ثَلاث لَیالٍ یَلْتَقِیَانِ فَیُعْرِضُ هَذَا وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَا الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلَامِ»:[19] «برای هیچ‌کس جایز نیست که بیشتر از سه شب با برادر مسلمانش قهر باشد، چنان‌که هنگام ملاقات از یکدیگر روی‌گردانند؛ و بهترین آنان کسی است که ابتدا سلام کند».

و می‌فرمود: «تُفْتَحُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ، وَیَوْمَ الْخَمِیسِ، فَیُغْفَرُ لِکُلِّ عَبْدٍ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، إِلَّا رَجُلًا کَانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَخِیهِ شَحْنَاءُ، فَیُقَالُ: أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا، أَنْظِرُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا»:[20] «روز دوشنبه و پنجشنبه درهای بهشت باز می‌شوند، پس هر بنده‌ای که چیزی را با الله متعال شریک نکرده، بخشیده می‌شود، مگر شخصی که بین او و برادرش کینه و دشمنی باشد؛ پس گفته می‌شود: در مورد این دو نفر صبر کنید و دست نگه دارید تا اینکه آشتی کنند».

و می‌فرمود: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ فِی کُلِّ یَوْمِ خَمِیسٍ وَاثْنَیْنِ، فَیَغْفِرُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ، لِکُلِّ امْرِئٍ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، إِلَّا امْرَأً کَانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَخِیهِ شَحْنَاءُ، فَیُقَالُ: ارْکُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا، ارْکُوا هَذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا»:[21] «هر پنج‌شنبه و دوشنبه اعمال عرضه می‌شوند، خداوند متعال در این روزها هرکس را که چیزی با او شریک نساخته، می‌بخشد مگر شخصی که میان او و برادرش کینه و دشمنی باشد؛ پس در مورد آنها گفته می‌شود: (مغفرت) این دو را به تاخیر اندازید تا اینکه آشتی کنند، (مغفرت) این دو را به تاخیر اندازید تا اینکه آشتی کنند».

و می‌فرمود: «انْصُرْ أَخَاکَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»: «برادرت را چه ظالم یا مظلوم یاری کن». گفته شد: ای رسول خدا، یاری دادن مظلوم روشن است، اما چگونه وی را یاری دهیم در‌حالی‌که ظالم است؟ فرمودند: «تَحْجُزُهُ، أَوْ تَمْنَعُهُ، مِنَ الظُّلْمِ فَذَلِکَ نَصْرُهُ»: «او را از ظلم کردن منع کنید، این یاری دادن اوست»[22].

و فرمود: «حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ»: «حق مسلمان بر مسلمان شش چیز است». گفته شد: ای رسول خدا، آن حقوق کدامند؟ فرمودند: «إِذَا لَقِیتَهُ فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، وَإِذَا دَعَاکَ فَأَجِبْهُ، وَإِذَا اسْتَنْصَحَکَ فَانْصَحْ لَهُ، وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللهَ فَشمِّتْهُ، وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ وَإِذَا مَاتَ فَاتَّبِعْهُ»: «چون او را ملاقات کردی، بر وی سلام کن؛ چون تو را دعوت نمود، اجابت کن؛ اگر از تو نصیحت خواست، او را نصیحت کن و چون عطسه زده و الحمدلله گفت: پاسخ عطسه‌اش (را با گفتن یرحمک الله) بده و چون بیمار شد، به عیادتش برو و اگر مرد، در تشییع جنازه‌اش شرکت کن»[23].

و از براء بن عازب روایت است که می‌گوید: پیامبر خدا ج ما را به هفت چیز امر نمود و از هفت چیز نهی کرد: «أَمَرَنَا بِعِیَادَةِ المَرِیضِ، وَاتِّبَاعِ الجِنَازَةِ، وَتَشْمِیتِ العَاطِسِ، وَإِجَابَةِ الدَّاعِی، وَإِفْشَاءِ السَّلاَمِ، وَنَصْرِ المَظْلُومِ، وَإِبْرَارِ المُقْسِمِ، وَنَهَانَا عَنْ خَوَاتِیمِ الذَّهَبِ، وَعَنِ الشُّرْبِ فِی الفِضَّةِ، أَوْ قَالَ: آنِیَةِ الفِضَّةِ، وَعَنِ المَیَاثِرِ وَالقَسِّیِّ، وَعَنْ لُبْسِ الحَرِیرِ وَالدِّیبَاجِ وَالإِسْتَبْرَقِ»:[24] «ما را امر نمود که از مریض عیادت کنیم و جنازه‌ها را همراهی کنیم و پاسخ عطسه کننده را (با جمله دعایی یرحمک الله) بگوییم و دعوت را اجابت و سلام را منتشر و مظلوم را یاری کنیم و کسی را که سوگند خورده در به جای آوردن سوگندش یاری کنیم. و ما را از انگشترهای طلا و نوشیدن در ظرف نقره و میاثر (آنچه روی زین حیوان می‌اندازند، رو زینی ابریشمی) و قسی (نوعی پارچه ابریشمی) و پوشیدن حریر و دیبا و استبرق (پارچه‌های ابریشمی) منع کرد».

و می‌فرمود: «لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَلَا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَیْنَکُمْ»:[25] «وارد بهشت نمی‌شوید تا اینکه ایمان آورید و ایمان نمی‌آورید مگر اینکه همدیگر را دوست بدارید، آیا شما را به امری راهنمایی نکنم که چون آن‌را انجام دهید یکدیگر را دوست می‌دارید؟ سلام را میان خود منتشر سازید».

و از رسول الله ج سوال شد که کدامین اسلام بهتر است؟ فرمودند: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ وَمَنْ لَمْ تَعْرِفْ»:[26] «این‌که گرسنگان را غذا بدهی و به همه چه بشناسی و چه نشناسی، سلام کنی».

و می‌فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ، وَتَرَاحُمِهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ کمَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»:[27] «صفت مومنان در دوستی و مهربانی و عطف توجه و پائیدن یکدیگر همچون صفت بدن است. هرگاه اندامی از بدن به ناله و فغان درآید، همه اندام‌های تن با آن همدرد می‌شوند و با شب زنده‌داری و تب و لرز با آن هم آوا می‌گردد».

و فرمودند: «مَنْ لاَ یَرْحَمُ لاَ یُرْحَمُ»:[28] «کسی که رحم نمی‌کند، مورد رحم قرار نمی‌گیرد».

و فرمودند: «مَنْ لَا یَرْحَمِ النَّاسَ، لَا یَرْحَمْهُ اللهُ ﻷ»:[29] «هرکس به مردم رحم نکند، الله ﻷ به او رحم نمی‌کند».

و فرمودند: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ کُفْرٌ»:[30] «دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن وی کفر است».

باید توجه داشت برای انصار فرقی نداشت این نصوص را به طور مستقیم از پیامبر ج می‌شنیدند یا از مهاجرانی می‌شنیدند که پیش از هجرت از پیامبر ج شنیده بودند.

به هر حال همه‌ی این امور بیانگر روش تربیتی پیامبر ج در مورد همه‌ی اصحاب و حتی تمام کسانی بود که این نصوص و دیگر نصوص تربیتی پیامبر ج را تا قیام قیامت دریافت می‌کنند.

نصوصی که با بیان آن‌ها اصحاب خود را به انفاق تشویق کرد و فضایل آن‌را چنان بیان می‌کرد که قلب و روان را به شوق می‌آورد؛ یارانش را از گدایی کردن باز می‌داشت و همواره خوبی‌های قناعت و شکیبایی را یادآور می‌شد؛ یارانش را به عبادت‌هایی که سراسر فضایل و ثواب بودند، تشویق می‌نمود و آنان را چنان با پیام‌های وحی از آسمان عجین کرده بود که رابطه‌ی میان آنان و وحی را مستحکم و استوار می‌کرد. و هرگاه آیه یا آیاتی از وحی نازل می‌شد بر آنها قرائت می‌کرد و آنان نیز آن‌را می‌خواندند. و اینگونه با آموزش و تربیت، آنها را متوجه مسئولیتی می‌نمود که در برابر دعوت داشتند و درواقع روشن و واضح وظایف ایشان در برابر دعوت را شرح می‌داد و این علاوه بر یادآور شدن ضرورت فهم و تدبر در آیات الهی و برنامه‌های دعوت بود.  

آری، بدین ترتیب بود که پیامبر ج سطح معنویات آنها را بالا می‌برد و به آنان بهترین توشه و ارزش معنوی را بخشید تا جایی که نمونه‌هایی بی‌مانند از بهترین انسان‌ها که از کمال انسانی برخوردار بودند، تربیت کرد.

چنین بود که رسول خدا ج توانست جامعه‌ی مسلمانان را سازمان دهد که به بهترین و برترین جوامع در طول تاریخ تبدیل شد. در میان افراد و جامعه‌ای که غرق در تاریکی‌های جهل و خرافات زندگی می‌کردند، راهکارهایی ارائه نمود که با تاثر و تاسی از آن به جامعه‌ای تبدیل شد که در تمام کمالات انسانی ضرب المثل شد و این ثمره فضل خداوند متعال و پس از آن تلاش‌ها و روش تربیتی پیامبر  حکیم می‌باشد؛ از این‌رو شایسته و سزاوار است که دعوتگران الی الله، هدایت و روش پیامبر ج را در پیش گیرند و مردم را مطابق با روش و رهنمود ایشان دعوت داده و موافق با خط‌مشی او گام بردارند[31].

5- پیمان مهاجرین و انصار و صلح با یهود

پس از اینکه رسول خدا پیمان برادری میان مهاجرین و انصار بست، پیمان همبستگی دیگری نیز منعقد نمود که به موجب آن تمام تعصبات جاهلیت و مشاجرات و افتخارات قبیله‌ای از بین می‌رفت. و جایی برای نفوذ رسوم جاهلیت باقی نمی‌نماند. این پیمان، همان پیمانی بود که با مضمون صلح با یهودیان در مدینه، میان مهاجرین و انصار بسته شد؛ و این از بارزترین تلاش‌های پیامبر ج در مسیر اصلاح و تاسیس جامعه اسلامی بود.

در این پیمان، پیامبر ج برای مهاجرین و انصار شرایطی مقرر نمود که مطابق آن بایستی با یهود راه صلح در پیش می‌گرفتند و با آنها هم‌پیمان می‌شدند تا به اموال‌شان تعرض نشود؛ و شرایطی دوطرفه را برای هریک مقرر نمود[32].

این پیمان در نهایت دقت و حسن سیاست و کمال حکمت پیامبر ج منعقد گردید و به موجب آن میان مسلمانان ساکن در مدینه و یهودیان پیوند همکاری ایجاد شده بود که در حقیقت آنها را به یک گروه تبدیل می‌کرد و می‌توانستند یکپارچه و متحد در برابر هرکس که سوءقصدی نسبت به مدینه داشت، بایستند.

آری، این گام‌های پنج‌گانه یعنی: «بنای مسجد، دعوت یهود به اسلام، پیمان برادری میان مومنان و آموزش و تربیت آنان و انعقاد پیمان» همان راهکارهایی بود که پیامبر ج به وسیله‌ی آنها به لطف خداوند متعال توانست اختلاف و درگیری دیرینه‌ی میان ساکنان مدینه را ریشه کن کند. و بلکه تمام کینه‌ها و مشاجرات پیشین را از بین برد و اینگونه قلب‌های مسلمانان همسو گردید و با این روش، حاکمیتی محکم و استوار در مدینه برپا شد و در نتیجه به گسترش این نظام و دعوت الی الله از این شهر به سایر نقاط جهان انجامید[33].



[1]- البدایة والنهایة (3/214)؛ سیرة ابن هشام (2/114)؛ زاد المعاد (3/62)؛ التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/159)؛ الرحیق المختوم، ص171؛ هذا الحبیب یا محب، ص174؛ فقه السیرة، محمد الغزالی، ص188؛ البخاری مع الفتح، باب هل تنبش قبور مشرکی الجاهلیة ویتخذ مکانها مساجد (1/524)، (ش: 428)؛ مسلم، کتاب المساجد، باب بناء مسجد النبی ج (1/373، 374)، (ش: 524).

[2]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النبی ج وأصحابه (7/239، 240)، (ش: 3906).

[3]- التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/161، 162)؛ والرحیق المختوم، ص179.

[4]- السیرة النبویة دروس وعبر، ص74؛ وفقه السیرة، ص189؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص180.

[5]- بخاری مع الفتح، فی کتاب أحادیث الأنبیاء (6/362)؛ وفی کتاب مناقب الأنصار (7/250)، (ش: 3911)، (7/272)، (ش: 3938)؛ والألفاظ من المواضع الثلاثة؛ ونگا: البخاری مع الفتح (8/165)؛ والبدایة والنهایة (3/210).

[6]- الرحیق المختوم، ص175؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص175؛ وفقه السیرة، محمد الغزالی، ص198؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/173).

[7]- هذا الحبیب یا محب، أبی‌بکر الجزائری، ص178.

[8]- ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ ﴾: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند سزاوارترند».

[9]- زاد المعاد (3/63)؛ والرحیق المختوم، ص180.

[10]- هسته طلا معادل پنج درهم و یا ربع دینار بوده است.

[11]- البخاری مع الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب إخاء النبی ج بین المهاجرین والأنصار (7/112)، (ش: 3780، 3781)؛ واللفظ من الموضعین؛ و باب کیف آخى النبی ج بین أصحابه، در صحیح بخاری.

[12]- الرحیق المختوم، ص179، 181، 208؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/165).

[13]- ترمذی، کتاب صفة القیامة، باب حدثنا محمد بن بشار (4/652)، (ش: 2485)؛ وقال: هذا حدیث صحیح، وابن ماجه، کتاب الأطعمة، باب إطعام الطعام (2/1083)، (ش: 3251)؛ والدارمی (1/156)؛ و مسندأحمد (1/165)، (2/391)؛ صحیح الترمذی (2/303).

[14]- مسلم، فی کتاب الإیمان، باب تحریم إیذاء الجار (1/68)، (ش: 46).

[15]- البخاری مع الفتح، فی کتاب الإیمان، باب أی الإسلام أفضل (1/54)، (ش: 11)؛ ومسلم کتاب الإیمان، باب بیان تفاضل الإسلام وأی الأمور أفضل (1/65)، (ش: 41)؛ متن از مسلم می‌باشد.

[16]- البخاری مع الفتح، کتاب الإیمان، باب من الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/56)، (ش: 13)؛ ومسلم، کتاب الإیمان، باب الدلیل على أن من خصال الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/67)، (ش: 45).

[17]- البخاری مع الفتح، کتاب الصلاة باب تشبیک الأصابع فی المسجد (1/565)، (ش: 481)؛ ومسلم، کتاب البر والصلة، باب تراحم المؤمنین وتعاطفهم وتعاضدهم (4/1999)، (ش: 2585).

[18]- مسلم، کتاب البر والصلة، باب تحریم ظلم المسلم وخذله واحتقاره وتحریم دمه وعرضه وماله (4/1986)، (ش: 2564).

[19]- البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب الهجر، وقول الرسول ج: لا یحل لرجل أن یهجر أخاه فوق ثلاث بلا عذر شرعی (4/1986)، (ش: 2560).

[20]- مسلم، کتاب البر والصلة، باب النهی عن الشحناء والتهاجر (4/1987)، (ش: 2565).

[21]- مسلم فی کتاب البر والصلة والآداب، باب النهی عن الشحناء والتهاجر (4/1988)، (ش: 2565/36).

[22]- مسلم فی کتاب البر، باب انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً (4/1998)، (ش: 2584)؛ به  همین معنا؛ و أحمد (3/99)؛ والبخاری مع الفتح فی کتاب المظالم، باب أعن أخاک ظالماً أو مظلوماً (5/98)، (ش: 2443، 2444)؛ وکتاب الإکراه، باب یمین الرجل لصاحبه (12/223)، (ش: 6952).

[23]- البخاری مع الفتح بنحوه فی کتاب الجنائز، باب الأمر باتباع الجنائز (3/112)، (ش: 1240)؛ ومسلم فی کتاب السلام، باب من حق المسلم على المسلم رد السلام (4/1705).

[24]- البخاری مع الفتح، کتاب الجنائز، باب الأمر باتباع الجنائز (3/112)، (ش: 1239)، (5/99)، (9/240)، (10/96)؛ مواضع الحدیث فی البخاری مع فتح الباری (3/112).

[25]- مسلم، کتاب الإیمان، باب بیان أنه لا یدخل الجنة إلا المؤمنون (1/74)، (ش: 54).

[26]- البخاری مع الفتح فی کتاب الإیمان، باب إطعام الطعام من الإسلام (1/55)، (ش: 12)؛ ومسلم فی الإیمان باب بیان تفاضل الإسلام (1/65)، (ش: 39).

[27]- البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب رحمة الناس والبهائم (10/438)، (ش: 6011)؛ ومسلم فی کتاب البر والصلة، باب تراحم المؤمنین وتعاطفهم (4/2000)، (ش: 2586).

[28]- البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب رحمة الناس والبهائم (10/438)، (ش: 6013)؛ مسلم، کتاب الفضائل، باب رحمته ج الصبیان والعیال وتواضعه وفضل ذلک (4/1809)، (ش: 2319).

[29]- مسلم، کتاب الفضائل، الباب السابق (4/1809).

[30]- البخاری مع الفتح، کتاب الإیمان، باب خوف المؤمن من أن یحبط عمله وهو لا یشعر (1/110)، (ش: 48)؛ مسلم، کتاب الإیمان، باب بیان قول النبی ج: «سباب المسلم فسوق وقتاله کفر)، (ش: 64).

[31]- نگا: الرحیق المختوم، ص183.

[32]- البدایة والنهایة، ابن کثیر (3/224-226)؛ وزاد المعاد (3/65)؛ وکتابة المیثاق بین المسلمین ویهود المدینة فی سیرة ابن هشام (2/119-123).

[33]- الرحیق المختوم، ص171، 178، 185؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/166)، (2/69، 160)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص176، 174.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد