تشویق به همکاری در جمعآوری زکات بر مبنای تقوا و ترهیب از تعدی و تجاوز و خیانت در آن. و مستحب بودن ترک این عمل برای کسی که به خود اطمینان ندارد. و بیان آنچه در مورد مسئولین اخذ مالیات و مسئولین آمده است
1123-773- (1) (حسن صحیح) عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الْعَامِلُ عَلَى الصَّدَقَةِ بِالْحَقِّ لِوَجهِ اللهِ تَعَالَى، کَالْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهلِهِ».
رواه أحمد - واللفظ له -، وأبو داود والترمذی وابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن".
از رافع بن خَدیج س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که میفرمود: «عهدهدار مسئولیت جمعآوری زکات برای رضای خداوند، مانند مجاهد در راه خدا است تا زمانی که نزد خانوادهاش برگردد».
0-774- (2) (حسن لغیره) ورواه الطبرانی فی "الکبیر" عن عبدالرحمن بن عوف ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «الْعَامِلُ إِذَا اسْتُعْمِلَ فَأَخَذَ الْحَقَّ، وَأَعْطَى الْحَقَّ؛ لَم یَزَل کَالْمُجَاهِدِ فِی سُبَیْلِ اللهِ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى بَیْتِهِ».
از عبد الرحمن بن عوف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی که مسئولیت جمعآوری زکات به او داده شود، پس حق را بگیرد و حق را ببخشد، پیوسته مانند مجاهد در راه خداوند است تا زمانی که به خانهاش بر میگردد».
1124-775- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى الأَشعَری س عَنِ النَّبِیِّ ج أَنَّهُ قَالَ: «الخَازِنَ المُسْلِمَ الأَمِینَ الَّذِی یُنْفِّذُ([1]) مَا أُمِرَ بِهِ، فَیُعْطِیه کَامِلًا مُوَفَّرًا طَیِّبةً بِهِ نَفْسُهُ، فَیَدْفَعُهُ إِلَى الَّذِی أُمِرَ [لَهُ] بِهِ أَحَدُ المُتَصَدِّقَیْنِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود.
از ابوموسی اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نگهبان و انباردارِ مسلمانِ امینی که مأموریت خود را به طور کامل و با رضایت نفس [به دور از حسادت نسبت به کسی که مالی را به او میدهد]، انجام دهد و صدقه را به کسی که دستور داده شده، برساند، او نیز یکی از صدقهدهندگان به شمار میرود».
1125-776- (4) (حسن) وَعنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «خَیْرُ الْکَسْبِ، کَسْبُ الْعَامِلِ([2]) إِذَا نَصَحَ».
رواه أحمد، ورواته ثقات.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهترین کسب و درآمد، درآمد کارگر است اگر کارش را به درستی و خالص و پاک [از هرگونه فریب و خیانت] انجام دهد».
1126-477- (1) (ضعیف) وَعَنْ مَسْعُودِ بْنِ قَبِیصَةَ - أَوْ قَبِیصَةَ بْنِ مَسْعُودٍ - قَالَ: صَلَّى هَذَا الْحَیُّ مِنْ (مُحَارِبٍ) الصُّبْحَ، فَلَمَّا صَلَّوْا قَالَ شَابٌّ مِنْهُمْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنَّهُ سَتُفْتَحُ عَلَیکُمْ مَشَارِقُ الْأَرْضِ وَمَغَارِبُهَا، وَإِنَّ عُمَّالَهَا فِی النَّارِ إِلَّا مَنْ اتَّقَى اللهَ عَزَّ وَجَل وَأَدَّى الْأَمَانَةَ».
رواه أحمد، وفی إسناده شقیق بن حَیَّان([3])، وهو مجهول، ومسعود لا أعرفه.
از مسعود بن قبیصه– یا قبیصه بن مسعود- روایت است که: این قبیله از محارب نماز صبح را خواندند، پس از نماز جوانی از آنها گفت: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «بزودی مشرق و مغرب زمین را فتح میکنید که دست اندرکاران آن در آتش هستند مگر کسانی که تقوای الهی را پیشه کرده و امانت را ادا کنند».
1127-777- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ لَهُ: «قُمْ عَلَى صَدَقَةِ بَنِی فُلَانٍ، وَانْظُرْ لَا تَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِبَکْرٍ تَحْمِلُهُ عَلَى عَاتِقِکَ أَوْ عَلَى کَاهِلِکَ، لَهُ رُغَاءٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! اصْرِفْهَا عَنِّی، فَصَرَفَهَا عَنْهُ.
رواه أحمد والبزار والطبرانی، ورواة أحمد ثقاتٌ؛ إلا أنَّ سعید بن المسیَّب لم یدرک سعداً.
از سعد بن عُباده س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «بلند شو که مسؤلیت جمعآوری زکات بنی فلان را به تو سپردم، دقت کن که مبادا در روز قیامت با شتر جوانی بیایی که بر گردن و شانهات حمل کنی درحالیکه فریاد میزند! گفت: ای رسول الله ج! این کار را به من مسپار، پس رسول الله ج این کار را به او نسپرد.
0-778- (6) (صحیح) ورواه البزار أیضاً عن ابن عمر ب قال: بَعَثَ رَسُولَ الله ج سَعدِ بن عُبَادَةَ، فَذَکَرَ نَحَوَهُ.
ورواته محتجّ بهم فی "الصحیح".
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج سعد بن عباده را فرستاد و همانند آن را بیان میکند.
(البَکر) بفتح الباء الموحَّدة وسکون الکاف: عبارت است از شتر جوان نر؛ و شتر جوان ماده «بکرة» نام دارد.
1128-779- (7) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ عَلَى عَمَلٍ، فَرَزَقْنَاهُ رِزْقًا، فَمَا أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ فَهُوَ غُلُولٌ».
رواه أبو داود.
عبد الله بن بُریده از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی را برای عملی مسئولیت دادیم و برای او حقوقی تعیین نمودیم، آنچه جز حقوقش بگیرد، خیانت به حساب میآید».
1129-780- (8) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بنِ الصامت س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ فَقَالَ: «یَا أَبَا الْوَلِیدِ! اتَّقِ الله، لَا تَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِبَعِیرٍ تَحْمِلُهُ لَهُ رُغَاءٌ، أَوْ بَقَرَةٌ لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةٌ لَهَا ثُغَاءٌ». فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ ذَلِکَ لَکَذلکَ؟ قَالَ: «إیْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ». قَالَ: فَوَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا أَعْمَلُ لکَ عَلَى شَیْءٍ أَبَدًا.
رواه الطبرانی فی "الکبیر" وإسناده صحیح.
از عُباده بن صامت س روایت است که رسول الله ج او را برای جمعآوری زکات فرستاد؛ رسول الله ج فرمود: «ای ابا الولید از خدا بترس، مبادا روز قیامت درحالی بیایی که حامل شتر یا گاو یا گوسفندی باشی که فریاد میزند!». گفت: ای رسول الله ج آن در نتیجهی چنین عملی خواهد بود؟ رسول الله ج فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست او است، بله!». گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث نموده هیچگاه درجمع آوری زکات همکاری نمیکنم».
(الرغاء) بضم الراء وبالغین المعجمة والمد: صوت البعیر. و(الخوار) بضم الخاء المعجمة: صوت البقر. و(الثغاء) بضم الثاء المثلثة وبالغین المعجمة ممدوداً: هو صوت الغنم.
1130-781- (9) (صحیح) وَعَنْ عَدِیِّ بْنِ عُمَیرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ عَلَى عَمَلٍ، فَکَتَمَنَا مِخْبَطًا([4]) فَمَا فَوْقَهُ؛ کَانَ غُلُولًا یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ أَسْوَدُ مِنَ الْأَنْصَارِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! اقْبَلْ عَنِّی عَمَلَکَ. قَالَ: «وَمَا لَکَ؟». قَالَ: سَمِعْتُکَ تَقُولُ کَذَا وَکَذَا. قَالَ: «وَأَنَا أَقُولُهُ الْآنَ، مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ مِنْکُمْ عَلَى عَمَلٍ فَلْیَجِئْ بِقَلِیلِهِ وَکَثِیرِهِ، فَمَا أُوتِیَ مِنْهُ أَخَذَ، وَمَا نُهِیَ عَنْهُ انْتَهَى».
رواه مسلم وأبو داود وغیرهما.
از عَدی بن عُمیره س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «اگر ما کسی از شما را عهدهدار مسئولیتی کنیم و او به اندازهی یک سوزن یا بیشتر از آن را از ما بپوشاند، خیانت به شمار آمده و روز قیامت آن را همراه خود میآورد. مرد سیاهی از انصار بلند شد – گویا من او را میبینم – و گفت: ای رسول الله ج! کاری که به من سپردهای از من بگیر! فرمود: «تو را چه شده است؟» گفت: از شما شنیدم که چنین و چنان فرمودی. رسول الله ج فرمود: «اکنون هم آن را میگویم: هریک از شما را عهدهدار مسئولیتی نمودیم، پس باید با کم و زیاد آن حاضر گردد، آنگاه هر چه از آن به او داده شد، بردارد و از هر چه نهی شد، دست بردارد».
1131-782- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ س قَالَ: اسْتَعْمَلَ النَّبِیُّ ج رَجُلًا مِنَ الأَزْدِ یُقَالُ لَهُ: (ابن اللُّتْبِیَّةِ) عَلَى الصَّدَقَةِ، فَلَمَّا قَدِمَ قَالَ: هَذَا [مَا] لَکُمْ، وَهَذَا أُهْدِیَ لِی! قَالَ: فَقَامَ رَسُولَ الله ج فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّی أَسْتَعْمِلُ الرَّجُلَ مِنْکُمْ عَلَى العَمَلِ مِمَّا وَلَّانِی اللَّهُ، فَیَأْتِی فَیَقُولُ: هَذَا [مَا] لُکُمْ، وَهَذَا هَدِیَّةٌ أُهْدِیَتْ لِی! أَفَلاَ جَلَسَ فِی بَیْتِ أَبِیهِ وَأُمِّهِ حَتَّى تَأْتِیَهُ هَدِیَّتُهُ إِنْ کَانَ صَادِقًا؟! وَاللَّهِ لاَ یَأْخُذُ أَحَدٌ مِنْکُمْ شَیْئًا بِغَیْرِ حَقِّهِ إِلَّا لَقِیَ اللَّهَ یَحْمِلُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدًا مِنْکُمْ لَقِیَ اللَّهَ یَحْمِلُ بَعِیرًا لَهُ رُغَاءٌ، وَلَا بَقَرَةً لَهَا خُوَارٌ، أَوْ شَاةً تَیْعَرُ». ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ حَتَّى رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیهِ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ؟»، [بَصَرُ عَیْنِی، وَسَمعَ أُذُنِی].
رواه البخاری ومسلم([5]) وأبو داود.
از ابوحُمید ساعدی س روایت است که رسول الله ج یک نفر از طایفهی اَزد به نام (ابن اللُّتْبِیَّةِ) را مأمور گرفتن زکات نمود؛ وقتی از ماموریتش برگشت، به رسول الله ج گفت: این مال شما است و این هم هدیهای است که به من داده شده است. رسول الله ج بالای منبر رفت و سپاس و ستایش خداوند را به جا آورد و فرمود: «اما بعد، من مردی از شما را عهدهدار امری میکنم که خداوند به من سپرده است درحالیکه او برمیگردد و میگوید: این برای شما و این نیز هدیهای است که به من داده شده است. اگر راست میگوید چرا در خانهی پدر یا مادرش نمینشیند تا هدیهاش برای او آورده شود؟! به خدا سوگند، هریک از شما به جز حقش چیزی بگیرد، روز قیامت در حالی خداوند را ملاقات میکند که آن را بر دوشش حمل میکند؛ و نکند که در زمان ملاقات خداوند یکی از شما را ببینم در حالی بیاید که حامل شتر یا گاو یا گوسفندی باشد که فریاد میزند. سپس دستهایش را تا اندازهای که سفیدی زیر بغلش دیده شد، بلند کرد و سه بار فرمود: «خداوندا! آیا تبلیغ کردم؟» [چشمم دید و گوشم شنید].
(اللُّتْبِیَّةِ) بضم اللام وسکون التاء المثناة فوق وکسر الباء الموحّدة بعدها یاء مثناة تحت مشدَّدة ثم هاء تأنیث: نسبة إلى حی یقال لهم (بنو لُتب) بضم اللام وسکون التاء، واسم ابن اللتبیة: عبدالله. وقوله: (تَیعَر) هو بمثناة فوق مفتوحة ثم مثناة تحت ساکنة ثم عین مهملة مفتوحة وقد تکسَر([6])، أی: تصیح، و(الیَعار): صوت الشاة.
1132-783- (11) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ س قَالَ: بَعَثَنِی رَسُولَ الله ج سَاعِیًا ثُمَّ قَالَ: «انْطَلِقْ أَبَا مَسْعُودٍ، وَلَا أُلْفِیَنَّکَ تَجِیءُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى ظَهْرِکَ بَعِیرٌ مِنْ إِبِلِ الصَّدَقَةِ لَهُ رُغَاءٌ قَدْ غَلَلْتَهُ». قَالَ: فَقُلتُ: إِذًا لَا أَنْطَلِقُ. قَالَ: «إِذًا لَا أُکْرِهُکَ».
رواه أبو داود.
از ابومسعود انصاری س روایت است که رسول الله ج مرا برای جمعآوری زکات فرستاد و فرمود: «ای ابومسعود! برو، مبادا در روز قیامت در حالی با تو روبرو شوم که به خاطر خیانت، شتر صدقهای را که فریاد میزند بر پشتت حمل میکنی». گفتم: در این صورت نمیروم. رسول الله ج فرمود: «من تو را مجبور نمیکنم».
1133-478- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی رَافِعٍ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا صَلَّى الْعَصْرَ ذَهَبَ إِلَى بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ، فَیَتَحَدَّثُ عِنْدَهُمْ حَتَّى یَنْحَدِرَ لِلْمَغْرِبِ - قَالَ أَبُو رَافِعٍ: - فَبَیْنَمَا النَّبِیُّ ج یُسْرِعُ إِلَى الْمَغْرِبِ مَرَرْنَا بِالْبَقِیعِ، فَقَالَ: «أُفٍّ لَکَ، أُفٍّ لَکَ». فَکَبُرَ ذَلِکَ فِی ذَرْعِی([7])، فَاسْتَأْخَرْتُ، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ یُرِیدُنِی، فَقَالَ: «مَا لَکَ؟ امْشِ». فَقُلْتُ: أَحْدَثْتُ حَدَثًا؟ قَالَ: «مَا ذَاکَ؟» قُلْتُ: أَفَّفْتَ بِی. قَالَ: «لَا. وَلَکِنْ هَذَا فُلَانٌ بَعَثْتُهُ سَاعِیًا عَلَى بَنِی فُلَانٍ، فَغَلَّ نَمِرَةً فَدُرِّعَ [الْآنَ]([8]) مِثْلَهَا مِنْ النَّار».
رواه النسائی وابن خزیمة فی "صحیحه"([9]).
(النَّمِرة) به کسر میم: لباسی از پشم خطدار.
از ابورافع س روایت است که: چون رسول خدا ج نماز عصر را میخواند به سوی بنی عبدالاشهل میرفت و در میان آنها تا مغرب سخن میگفت. ابورافع میگوید: باری که رسول خدا شتابان برای نماز مغرب رفتند، از بقیع گذشتیم که فرمودند: «اف بر تو باد، اف بر تو باد». این مساله بر من دشوار آمد. پس با تاخیر حرکت کردم. و گمانم این بود که این خطاب متوجه من است. پس رسول خدا ج فرمود: چه شده؟ حرکت کن. پس گفتم: با خود گمانی نمودم. رسول خدا ج فرمود: چه گمانی؟ گفتم: به من گفتید اف بر تو باد. رسول خدا ج فرمودند: نه، [منظور من تو نبودی] بلکه فلانی بود که او را به سوی بنی فلان فرستادم و پارچهای پشمی خطدار را دزدید که اکنون مانند آن زرهای از آتش بر وی پوشانده شده است».
1134-784- (12) (حسن صحیح) وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّی مُمْسِکٌ بِحُجَزِکُمْ عَنِ النَّارِ: هَلُمَّ عَنِ النَّارِ، وَتَغلِبونَنی؛ تَقَاحَمُونَ فِیه تَقَاحُمَ الْفَرَاشِ فِی النَّارِ أو الْجَنَادِبِ، فَأُوشِکُ أَنْ أُرْسِلَ بِحُجَزِکُمْ، وَأَنَا فرطَکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، فَتَرِدُونَ عَلَیَّ مَعًا وَأَشْتَاتًا، فَأَعْرِفَکُمْ بِسِیمَاکُمْ وَأَسْمَائِکُمْ، کَمَا یَعْرِفُ الرَّجُلُ الْغَرِیبَةَ مِنَ الْإِبِلِ فِی إِبِلِهِ، وَیُذهَبُ بِکُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، وَأُنَاشِدُ فِیکُمْ رَبَّ العالیمن، فَأَقُولُ: أَی رَبِّ أُمَّتِی!! فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ! إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ، إِنَّهُم کَانُوا یَمْشُونَ بَعْدَکَ الْقَهْقَرَى عَلَى أَعْقَابِهِمْ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکَمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ شَاةً لَهُ ثُغَاءٌ، فَیُنَادِی یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکَمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ بَعیراً لَهُ رُغَاةٌ، فَیُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ فَرَسًا لَهَا حَمْحَمَةٌ یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ! یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ، فَلَا أَعْرِفَنَّ أَحَدَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَحْمِلُ سِقَاءً مِنْ أَدَمٍ یُنَادِی: یَا مُحَمَّدُ یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: لَا أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُکَ».
رواه أبو یعلى والبزار إلا أنّه قال: "قشعاً" مکان "سقاء".
وإسنادهما جید إن شاء الله([10]).
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من برای اینکه در آتش نیفتید کمربندهای شما را گرفته و میگویم: از طرف آتش به سوی من بیایید، شما بر من غلبه کرده و همانند پروانهها و حشرات به سوی آتش میشتابید، نزدیک است که کمربندهای شما را رها کنم. و من بر حوض از شما پیشی میگیرم و شما به صورت دستهجمعی و جداگانه بر من وارد میشوید و شما را به چهرهها و نامهایتان میشناسم، چنانکه شتربان شتر غریبه را در میان شترانش میشناسد؛ شما را به سمت چپ میبرند و به خاطر شما خداوند را به فریاد طلبیده و میگویم: پروردگارا! امت من؛ میگوید: ای محمد! تو نمیدانی بعد از تو چه کردهاند، آنها پیوسته به اعمال گذشتهی خویش برمیگشتند؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل گوسفندی که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری برایت نمیتوانم انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل شتری که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا فردی از شما در روز قیامت حامل اسبی که فریاد میزند بیاید و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم؛ مبادا در روز قیامت فردی از شما در حالی بیاید که حامل مشکی از پوست باشد و بگوید: ای محمد! ای محمد! میگویم: هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، قبلاً به تو ابلاغ کرده بودم.
(الفَرَط) بالتحریک: هو الذی یتقدم القوم إلى المنزل لیهیىء مصالحهم. و(الحجز) بضم الحاء المهملة وفتح الجیم بعدهما زای: جمع (حجزة) بسکون الجیم: وهو معقد الإزار وموضع التکة من السراویل. و(الحَمحَمة) بحاءین مهملتین مفتوحتین: هو صوت الفرس. وتقدم تفسیر (الثغاء) و(الرغاء) [قریباً تحت الحدیث الثامن فی الباب]. و(القشَع) مثلثة القاف وبفتح الشین المعجمة: هو هنا القِربة الیابسة (!) وقیل: بیت من أدم، وقیل: هو النطع، وهو محتمل الثلاثة، غیر أنه بالقربة أمسّ([11]).
1135-785- (13) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْمُعْتَدِی فِی الصَّدَقَةِ کَمَانِعِهَا».
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که در زکات تجاوز و تعدی نماید مانند کسی است که از پرداخت آن خودداری میکند».
رواه أبو داود والترمذی وابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه"؛ کلهم من روایة سعد بن سنان عن أنس، وقال الترمذی: "حدیث غریب، وقد تکلم أحمد بن حنبل فی سعد بن سنان"، ثم قال: «(وقوله): "المعتدی فی الصدقة کمانعها" یقول: على المعتدی من الإثم کما على المانع إذا منع". قال الحافظ: «وسعد بن سنان وُثِّقَ، کما سیأتی».
و منظور از (الْمُعْتَدِی فِی الصَّدَقَةِ کَمَانِعِهَا) این است که: گناه کسی که در صدقه تعدی و تجاوز میکند مانند گناه کسی است که از پرداخت زکات خودداری میکند.
1136-479- (3) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَتِیکٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «سَیَأْتِیکُمْ رُکَیْبٌ مُبْغَضُونَ، فَإِنْ جَاءُوکُمْ، فَرَحِّبُوا بِهِمْ، وَخَلُّوا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَبْتَغُونَ، فَإِنْ عَدَلُوا فَلِأَنْفُسِهِمْ، وَإِنْ ظَلَمُوا، فَعَلَیْهم وَأَرْضُوهُمْ، فَإِنَّ تَمَامَ زَکَاتِکُمْ رِضَاهُمْ، وَلْیَدْعُوا لَکُمْ».
رواه أبو داود([12]).
از جابر بن عتیک س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «گروهی نزد شما خواهد آمد که مورد خشم و نفرت هستند. پس چون نزد شما آمدند به آنها خوش آمد گویید (و راه را برای آنها باز نموده) و میان آنها و آنچه میخواهند [زکات] مانعی ایجاد نکنید. اگر با عدالت رفتار کردند به سود خود آنان است و اگر ظلم کردند به ضررشان میباشد. و آنان را راضی کنید؛ پرداخت کامل زکات رضایت آنها را به دنبال دارد و آنان باید برای شما دعا کنند».
(فصل)
1137-480—(4) (ضعیف) عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَا یَدْخُلُ صَاحِبُ مَکْسٍ الْجَنَّةَ». قَالَ یَزِیدُ بن هارون: «یَعْنِی الْعُشَارَ».
رواه أبو داود، وابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من روایة محمد بن إسحاق، وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم". کذا قال، ومسلم إنما خرج لمحمد بن إسحاق فی المتابعات([13]). قال البغوی: "یرید بـ(صاحب المکس): الذی یأخذ من التجار إذا مروا علیه مکساً باسم العشر». قال الحافظ: «أما الآن فإنهم یأخذون مکساً باسم العشر، ومکوساً أخر لیس لها اسم، بل شیء یأخذونه حراماً وسحتاً، ویأکلونه فی بطونهم ناراً ﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾"([14]).
از عُقبه بن عامر س روایت است که از رسول خدا ج شنیده که فرمودند: «مالیاتگیر وارد بهشت نمیشود».
بغوی میگوید: «منظور از (صَاحِبُ مَکْسٍ) کسی است که در برخورد با تجار مالیاتی به اسم عشر از آنها میگیرد». حافظ میگوید: «هم اکنون آنها مالیاتی به اسم عشر میگیرند و نیز مالیاتهای دیگری میگیرند که اسمی ندارند بلکه اموالی را به حرام تصاحب کرده و آتش در شکمشان میریزند. ﴿حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَیۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٌ١٦﴾ [الشورى: 16] «دلیلشان نزد پروردگارشان باطل (و بیاساس) است و خشم (الله) بر آنهاست و عذاب شدیدی برای آنهاست».([15])
1138-481- (5) (ضعیف) وَعَنِ الْحَسَنِ قَالَ: مَرَّ عُثْمَانُ بْنُ أَبِی الْعَاصِ عَلَى کِلَابِ بْنِ أُمَیَّةَ وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى مَجْلِسِ الْعَاشِرِ بِـ(الْبَصْرَةِ)، فَقَالَ: مَا یُجْلِسُکَ هَهُنَا؟ قَالَ: اسْتَعْمَلَنِی عَلَى هَذَا الْمَکَانِ - یَعْنِی زِیَادًا - فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: أَلَا أُحَدِّثُکَ حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ عُثْمَانُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «کَانَ لِدَاوُدَ نَبِیِّ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ سَاعَةٌ یُوقِظُ فِیهَا أَهْلَهُ، یَقُولُ: یَا آلَ دَاوُدَ! قُومُوا فَصَلُّوا، فَإِنَّ هَذِهِ سَاعَةٌ یَسْتَجِیبُ اللَّهُ فِیهَا الدُّعَاءَ إِلَّا لِسَاحِرٍ أَوْ عاشرٍ». فَرَکِبَ کِلاَبُ بْنُ أُمَیَّةَ سَفِینَةً فَأَتَى زَیِادًا، فَاسْتَعْفَاهُ، فَأَعْفَاهُ.
رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر".
حسن میگوید: عثمان بن ابی العاص بر کلاب بن امیه گذشت که وی در مجلس مالیاتبگیران در بصره نشسته بود. به وی گفت: چه باعث شده اینجا بنشینی؟ گفت: زیاد مرا در این مکان مسئولیت داده است. پس عثمان به وی گفت: آیا حدیثی را برایت روایت نکنم که آنرا از رسول خدا ج شنیدم؟ پس گفت: بله؛ عثمان گفت: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «پیامبر خدا داود ÷ در ساعتی مشخص خانوادهاش را بیدار کرده و میگفت: ای اهل داود، برخیزید و نماز بگزارید. خداوند متعال در این ساعت دعاها را اجابت میکند مگر دعای ساحر و مالیات بگیر را»؛ پس کلاب بن امیه سوار کشتی شده و نزد زیاد رفته و از این عمل استعفا داد و زیاد از او پذیرفت».
0-786- (14) (صحیح) ورواه([16]) فی "الأوسط". ولفظه: عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «تُفْتَحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ نِصْفَ اللَّیْلِ، فَیُنَادِی مُنَادٍ: هَلْ مِنْ دَاعٍ فَیُسْتَجَابُ لَهُ؟ هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَیُعْطَى؟ هَلْ مِنْ مَکْرُوبٍ فَیُفَرَّجَ عَنْهُ؟ فَلَا یَبْقَى مُسْلِمٌ یَدْعُو بِدَعْوَةٍ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ، إِلَّا زَانِیَةً تَسْعَى بِفَرْجِهَا، أَوْ عَشَّارًا».
از رسول الله ج روایت است که فرمودند: «درهای آسمان در نیمهی شب باز میشود و منادی ندا میدهد: آیا درخواستکنندهای هست که دعای او را قبول کنم؟ آیا سؤال کنندهای هست که به او عطا کنم؟ آیا فرد گرفتاری هست که گرفتاری او را برطرف کنم؟ پس مسلمانی نیست که [در این وقت] دعا کند مگر اینکه خداوند متعال آن را قبول میکند جز زن فاحشهای که به وسلهی فرجش کسب درآمد کند یا مالیات بگیر».
(ضعیف) وفی روایة له فی "الکبیر" أیضاً: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ یَدْنُو مِنْ خَلْقِهِ، فَیَغْفِرُ لِمَنِ یَسْتَغْفِرَ إِلَّا لِبَغِیٍّ بِفَرْجِهَا، أَوْ عَشَّارٍ».
همچنین در روایت «الکبیر» از وی روایت است که از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «خداوند متعال به مخلوقاتش نزدیک شده و کسانی را که طلب مغفرت میکنند میبخشد مگر در مورد دو نفر: زنا کار یا مالیات بگیر».
وإسناد أحمد فیه علی بن زید، وبقیة رواته محتج بهم فی "الصحیح" واختلف فی سماع الحسن من عثمان س.
1139-787- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی الْخَیْرِ س قَالَ: عَرَضَ مَسْلَمَةُ بْنُ مُخَلَّدٍ - وَکَانَ أَمِیرًا عَلَى مِصْرَ - عَلَى رُوَیْفِعِ بْنِ ثَابِتٍ س أَنْ یُوَلِّیَهُ الْعُشُورَ، فَقَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ صَاحِبَ الْمَکْسِ فِی النَّارِ».
رواه أحمد من روایة ابن لهیعة([17])، والطبرانی بنحوه، وزاد: (یعنی العاشر).
از ابو الخیر س روایت است که مَسلَمَه بن مُخَلَّد، امیر مصر میخواست رُوَیفِعِ بن ثابت س را مسؤول گرفتن مالیات نماید. رُوَیفع س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «مالیاتگیر در جهنم است».
1140-482- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللهِ ج فِی الصَّحْرَاءِ، فَإِذَا مُنَادٍ یُنَادِیهِ: یَا رَسُولَ اللهِ! فَالْتَفَتَ فَلَمْ یَرَ أَحَدًا، ثُمَّ الْتَفَتَ، فَإِذَا ظَبْیَةٌ مُوَثَّقَةٌ، فَقَالَتْ: ادْنُ مِنِّی یَا رَسُولَ اللهِ! فَدَنَا مِنْهَا، فَقَالَ: «حَاجَتُکِ؟» قَالَتْ: إِنَّ لِی خِشَفَیْنِ([18]) فِی ذَلِکَ الْجَبَلِ، فَحُلَّنِی حَتَّى أَذْهَبَ، فَأُرْضِعَهُمَا، ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَیْکَ. قَالَ: «وَتَفْعَلِینَ؟». قَالَتْ: عَذَّبَنِی اللهُ بِعَذَابِ الْعُشَارِ إِنْ لَمْ أَفْعَلْ، فَأَطْلَقَهَا، فَذَهَبَتْ فَأَرْضَعَتْ خِشَفَیْهَا ثُمَّ رَجَعَتْ، فَأَوْثَقَهَا، وَانْتَبَهَ الْأَعْرَابِیُّ([19])، فَقَالَ: أَلَکَ حَاجَةٌ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ تُطْلِقُ هَذِهِ». فَأَطْلَقَهَا، فَخَرَجَتْ تَعْدُو، وَهِیَ تَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّکَ رَسُولُ اللهِ».
رواه الطبرانی.
از ام سلمه ل روایت است که: رسول خدا ج در بیابان بود که کسی فریاد زد: یا رسول الله؛ اما رسول خدا ج به اطراف نگاه کرده و کسی را ندید. برای بار دوم به اطراف توجه کرد که آهویی را در بند دید. آهو گفت: ای رسول خدا! به من نزدیک شو؛ رسول خدا ج به آهو نزدیک شده و فرمود: چه نیازی داری؟ گفت: در این کوه دو بچه دارم پس مرا آزاد کن تا نزد آنها رفته و به آنها شیر دهم و سپس نزد تو بازگردم. رسول خدا ج فرمود: آیا چنین میکنی؟ گفت: خداوند مرا به عذاب مالیات بگیران دچار کند اگر چنین نکنم. پس رسول خدا ج او را آزاد کرد. بنابراین آهو رفته و فرزندانش را شیر داده و بازگشت و رسول خدا ج او را بست. بادیهنشین متوجه شد و گفت: ای رسول خدا، آیا خواستهای داری؟ فرمود: بله؛ این آهو را آزاد کن. پس آهو را درحالی آزاد کرد که میدوید و میگفت: گواهی میدهم معبود بر حقی جز الله نیست و تو رسول خدایی».
1141-788- (16) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ([20])، وَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ، وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا، یَتَذَبْذَبُونَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَلَمْ یَکُونُوا عَمِلُوا عَلَى شَیْءٍ».
رواه أحمد من طرق، رواة بعضها ثقات([21]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر عهدهداران مسئولیت امانت([22])، وای بر مسئولین امور و وای بر امیران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو میکنند [که ای کاش] با موی سر به به ستارهی ثریا معلق شده و بین آسمان و زمین حرکت میکردند اما عهدهدار مسئولیت امری نمیبودند».
1142-789- (17) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، وَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ، وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ کَانَتْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا یُدَلْدَلُونَ([23]) بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَأَنَّهُمْ لَمْ یَلُوا عَمَلًا».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم، واللفظ له، وقال: "صحیح الإسناد"([24]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر امیران، وای بر مسئولین امور، وای بر امانتداران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو میکنند که [ای کاش در دنیا] با موی سر به ستارهی ثریا آویزان شده و بین آسمان و زمین حرکت میکردند اما مسؤلیتی به عهده نمیگرفتند».
1143-483- (7) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ فِی النَّارِ حَجَرًا یُقَالُ لَهُ: (وَیْلٌ)، یَصْعَدُ عَلَیْهِ الْعُرَفَاءُ وَیَنْزِلُونَ».
رواه البزار.
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «در دوزخ سنگی است که به آن ویل گفته میشود که مسئولین امور از آن بالا و پایین میروند».
1144-484- (8) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَنَسٍ س أَنَّ النَّبِیَّ ج مَرَّتْ بِهِ جَنَازَةٌ فَقَالَ: «طُوبَى لَهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ عَرِیفاً».
رواه أبو یعلى، وإسناده حسن إن شاء الله تعالى([25]).
از انس س روایت است که رسول خدا ج در مورد جنازهای فرمودند: «خوشا به حالش اگر مسئول امور [قومش] نبوده باشد».
1145-485- (9) (ضعیف) وَعَنْ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِی کَرِبَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ضَرَبَ عَلَى مَنْکِبَیْهِ([26])، ثُمَّ قَالَ: «أَفْلَحْتَ یَا قُدَیْمُ! إِنْ مُتَّ وَلَمْ تَکُنْ أَمِیرًا، وَلَا کَاتِبًا، وَلَا عَرِیفًا».
رواه أبو داود.
از مقدام بن مَعدی کرب روایت است که رسول خدا ج ضربهای به شانههایش زده و سپس فرمود: «ای قُدَیم رستگار خواهی شد اگر درحالی بمیری که امیر و کاتب و مسئول امور [بخشی از مردم یا قومت] نباشی».
1146-486- (10) (ضعیف) وَعَن مَوْدُودُ بْنُ الْحَارِثِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ سَیْفِ بْنِ حَارِثةَ الْیَرْبُوعِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ([27]): أَنَّهُ أَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی تَمِیمٍ ذَهَبَ بِمَالِی کُلِّهِ. فَقَالَ لِی رَسُولُ اللهِ ج: «لَیْسَ عِنْدِی مَالٌ أُعْطِیکَهُ». ثُمَّ قَالَ: «هَلْ لَکَ أَنْ تَعْرِّفَ عَلَى قَوْمِکَ؟ - أَو أَلَا أُعَرِّفُکَ عَلَى قَوْمِکَ؟-» قُلْتُ: لَا. قَالَ: «أَمَا إِنَّ الْعَرِیفَ یُدْفَعُ فِی النَّارِ دَفْعًا».
رواه الطبرانی، ومودود لا أعرفه.
از مودود بن حارث بن یزید بن کُریب از پدرش از جدش روایت است که: وی نزد رسول خدا ج رفت و گفت: ای رسول خدا، مردی از بنی تمیم تمام مالم را برده است. پس رسول خدا ج به من گفت: «چیزی نزد من نیست که به او بدهی». سپس فرمود: «آیا مسئول امور [قومت] هستی؟ گفتم: نه؛ فرمود: «اما کسی که مسئول امور [قومش] باشد به یکباره به دوزخ میافتد».
1147-487- (11) (ضعیف) وَعَنْ غَالِبٌ الْقَطَّانُ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ قَوماً کَانُوا عَلَى مَنْهَلٍ مِنَ المَنَاهِلِ، فَلَمَّا بَلَغَهُمُ الْإِسْلَامُ، جَعَلَ صَاحِبُ الْمَاءِ لِقَوْمِهِ مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ عَلَى أَنْ یُسْلِمُوا، فَأَسْلَمُوا وَقَسَمَ الْإِبِلَ بَیْنَهُمْ، وَبَدَا لَهُ أَنْ یَرْتَجِعَهَا، فَأَرْسَلَ ابْنَهُ إِلَى النَّبِیِّ ج، - فذکر الحدیث. وَفِی آخره: ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَبِی شَیْخٌ کَبِیرٌ، وَهُوَ عَرِیفُ الْمَاءِ، وَإِنَّهُ یَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ لِی الْعِرَافَةَ بَعْدَهُ. قَالَ: «إِنَّ الْعِرَافَةَ حَقٌّ، وَلَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنَ عِرَافَةَ، وَلَکِنَّ الْعُرَفَاءَ فِی النَّارِ».
رواه أبو داود، ولم یسم الرجل، ولا أباه، ولا جده.
از غالب قطان از مردی از پدرش از جدش روایت است: قومی بود که آبشخوری داشتند. چون اسلام به آنها ابلاغ شد، مسئول آن در برابر اسلام آوردن قومش صد شتر برای آنها در نظر گرفت. پس اسلام آوردند و و شترها بین آنها تقسیم شد. اما پس از این خواست تا شترها به وی برگردانده شود. پس برای این مهم پسرش را نزد رسول خدا ج فرستاد. و حدیث ادامه دارد تا اینکه در انتهای آن آمده است: سپس گفت: پدرم مردی سالخورده و مسئول آبشخور است. او از شما میخواهد که مرا پس از وی مسئول آبشخور قرار دهید. رسول خدا ج فرمود: «این عمل حق است و باید برای مردم مسئولی باشد، اما مسئولین در آتش هستند».
1148-790- (18) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَأَبِی هُرَیْرَةَ ب قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَیَأْتِیَنَّ عَلَیْکُمْ أُمَرَاءُ یُقَرِّبُونَ شِرَارَ النَّاسِ، وَیُؤَخِّرُونَ الصَّلَاةَ عَنْ مَوَاقِیتِهَا، فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ مِنْکُمْ، فَلَا یَکُونَنَّ عَرِیفًا، وَلَا شُرْطِیًا، وَلَا جَابِیًا، وَلَا خَازِنًا».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"([28]).
از ابوسعید و ابوهریره ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «امیرانی بر شما حکومت خواهند کرد که بدترین مردم را اطراف خود جمع نموده و خواندن نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند، پس اگر یکی از شما این حاکمان را درک نمود، [در چنین دستگاهی] مسئول امور و مصالح مردم، سرباز، مسئول جمعآوری اموال دولت [مالیات و خراج و زکات و..] و خزانهدار نشود».
4- (الترهیب من المسألة وتحریمها مع الغنى، وما جاء فی ذم الطمع، والترغیب فی التعفف والقناعة والأکل من کسب یده)
([1]) الأصل ومطبوعة عمارة والثلاثة: "ینقل"! قال الحافظ الناجی: "کذا وُجد فی النسخ (ینقل) بالقاف واللام من (النقل)، وهو تصحیف بلا شک، وإنما هو (ینفِّذ) ". قلت: وکذا على الصواب وقع فی مخطوطتنا الظاهریة.
([2]) قال الناجی (110): "تخیل أنَّ المراد بـ (العامل): العامل على الصدقة، والذی یظهر أنه العامل بیده تکسّباً، وحینئذ محله کتاب البیع، وهناک ذکره الهیثمی فی "معجمه" (کذا والصواب "مجْمعه") أول "البیوع"، وبوَّب علیه "باب نصح الأجیر"، فینبغی تحویله إلى محله، وذکره مع ما یشبهه من الأحادیث فی هذا الکتاب".
([3]) بالمثناة من تحت. ووقع فی الأصل (حبان) بالموحدة، والتصحیح من کتب الرجال، وهو فی المخطوطة مهمل، وفی مطبوعة عمارة بالموحدة!
([4]) بکسر المیم؛ أی: الإبرة.
([5]) فی "الإمارة" (6/ 11-12)، والسیاق له فی روایة مع اختصار فی أوله واختلاف یسیر فی بعض ألفاظه مما قبل خطبته ج، والزیادة منه.
([6]) قال الناجی (110): "کان ینبغی له أن یعکس، إذ الکسر هو المتقدم، ولم یذکر بعضهم غیره".
([7]) أی: طاقتی. فی "المصباح": (وذرع الإنسان): طاقته التی یبلغها".
([8]) زیادة من النسائی. وقد صححت منه بعض الألفاظ وقعت خطأ فی الأصل.
([9]) قلت: فیه (منبوذ، رجل من آل أبی رافع)، لم یوثقه أحد ولا ابن حبان! وقال الحافظ: "مقبول". ومع ذلک حسنه الثلاثة المعلقون!
([10]) قلت وأشار ابن عبد البر فی "التمهید" (2/ 300-301) إلى تقویته، ورواه ابن أبی شیبة (11/ 451-452)، وعنه ابن أبی عاصم فی "السنة" (2/ 346/ 744).
([11]) قال الحافظ الناجی: "فیه أمور: منها ادعاء تثلیث القاف وفتح السین، وخلط لفظة مفردة بأخرى جمع، وغیر ذلک مما ستعرفه، فأما القشع المراد ونظیره فهو بإسکان الشین وفتح القاف، قال النووی: وکسرها. ذکره فی "شرح مسلم". وعلى الفتح اقتصر صاحب "المشارق" وغیره. قال الراوی فی "مسلم": القشع: النطع. قال فی "النهایة": قیل: أراد به القربة الخلق. قلت: ولم أر أحداً ضم قافه، وأظنه من تصرف المصنف. وقال ابن الأثیر فی قوله: "یحمل قشعا من أدم" أی: جلداً یابساً، وقیل: نطعاً. وقیل: أراد القربة البالیة وهذه اللفظة حرَّفها المصنف بـ (الیابسة)! قال ابن الأثیر: وهو إشارة إلى الخیانة فی الغنیمة أو غیرها من الأعمال، وأما القشع بکسر القاف وفتح الشین جمع قشع على غیر قیاس، وقیل: جمع قشعة، وهی ما یقشع عن وجه الأرض من المدر والحجر. . ".
([12]) فی إسناده ثلاث علل، أحدها الجهالة، وبیانه فی الأصل و"المشکاة".
([13]) قلت: وابن إسحاق معروف بالتدلیس، وقد عنعنه.
([14]) میگویم: ایی سخن حافظ بیانگر وضعیت زمان وی میباشد؛ براستی اگر مالیاتهای امروزی را میدید چه میگفت؟!
([15]) [و در شرح السنه آمده است: منظور از (صَاحِبُ مَکْسٍ) کسی است که در برخورد با تجار مالیاتی به اسم عشر از آنها میگیرد؛ اما مسئول جمعآوری زکات و کسی که مقدار عشری را از اهل ذمه میگیرد که بر مبنای آن توافق کردهاند، محتسب میباشد مادامیکه دچار تعدی و تجاوز نشود و با هرگونه تعدی و ظلمی گنهکار میشود». عون المعبود وحاشیة ابن القیم (8/ 111)] (مصحح).
([16]) قلت: وخلط الثلاثة بین الضعیف المشار إلیه، والصحیح الذی هنا بلفظة واحدة: «صحیح»! مع أن المولف بیّن علة الضعیف بأن فیه «علی بن زید»، وهو ابن جدعان الضعیف.
([17]) قلت: هو عند أحمد من روایة قتیبة عنه، وهی صحیحة کما تبین لنا أخیراً والحمد لله، فانظر "الصحیحة" (3405). وغفل عن هذا الثلاثة!
([18]) (الخشفین) مثنای (خشف) به کسر خاء به معنای فرزند آهو میباشد که بر بچه آهوی نر و ماده اطلاق میشود.
([19]) لم یسبق له ذکر، وکأَنه سقط من الراوی أو الناسخ، وروی عن زید بن أرقم: نحوه وقال: "فمررنا بخباء أعرابی. . ." فذکره بنحوه وسنده أیضاً واه جداً.
([20]) فی الطبعة السابقة: (للأمراء)! وأثبتناها من الطبعة المنیریة، ومن أصول الشیخ. [ش].
([21]) فیه نظر بینته فی الأصل، خلاصته أن الطرق المشار إلیها تدور على راوٍ واحد، ثم هو ممن لم تثبت عدالته، وهو الآتی بعده! لکنی وجدت له طریقاً آخر، وشاهداً، ولذلک صححته، وهو من مزایا هذه الطبعة، وقد خرجته فی "الصحیحة" (2620).
([22]) کسی که امام مسلمانان او را امانتدار بخش زکات و خراج و سایر امور مسلمانان قرار میدهد. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح (6/ 2409) مصحح
([23]) أی: یضطربون ویتذبذبون؛ کما فی الحدیث الذی قبله. وفی "القاموس":
"و (الدلدال): الاضطراب، وقوم لدال ودُلدُل-بالضم-: تدلدلوا بین أمرین فلم یستقیموا". وکان الأصل (یُدلون): من الإدلاء، وعلیه جرى عمارة والجهلة الثلاثة! ولیس له معنى وثیق هنا، فصححته من "المستدرک". ولیس عند ابن حبان جملة: "یدلدلون بین السماء والأرض".
([24]) قلت: ولیس کذلک کما سبقت الإشارة إلیه آنفاً، ثم إن هذا الحدیث هو روایة فی الحدیث الذی قبله، وطریقهما واحد، فالتفریق بینهما یوهم خلاف ذلک، ویفتح الطریق لمن لا علم عنده أن یقوی أحدهم بالآخر، وإنما جاءت القوة من غیره کما ذکرت آنفاً.
([25]) کذا قال، وهو من أوهامه رحمه الله، لأنه ظن أن (مبارکاً) الذی فی إسناده هو (مبارک بن فضالة)، وهو حسن الحدیث إذا صرح بالتحدیث، ولیس به، وإنما هو (مبارک بن سحیم)، کما حققته فی "الضعیفة" (5072 و 6916). وإن من جهل المعلقین الثلاثة وتقلیدهم وسرقاتهم أنهم قالوا فی التعلیق على الحدیث: "ضعیف، قال الهیثمی: رواه أبو یعلى (3939) -کذا- عن محمد ولم ینسبه فلم أعرفه، وبقیة رجاله ثقات. قلنا: بل فیه مبارک بن سحیم؛ متروک". وهذا الحکم والإعلال سرقوه من تعلیق الأخ الدارانی على الحدیث فی "مسند أبی یعلى" (7/ 33-34) ولخصوه منه، ثم نسبوه لأنفسهم: "قلنا"!! وأما جهلهم فهو ظاهر جداً عند من یعلم، فإن کون الراوی متروکاً یقتضی الحکم على الحدیث بأنه ضعیف جداً، ولیس "ضعیف" فقط، ولکنه الجهل والتعالم: قلنا!!
([26]) کذا بالتثنیة، وإنما هو بالإفراد کما نبَّه علیه الحافظ الناجی (111)، ولم یتنبه له الجهلة! ثم إن إسناده ضعیف ومنقطع، وبیانه فی "الضعیفة" (1133).
([27]) الظاهر من السیاق أنه یزید بن کریب، ولیس بمراد. قال الناجی (112):
"لم یبین جده المذکور، وهو یزید بن سیف کما فی "تجرید الصحابة" للذهبی وغیره، وهو من المهمات المطلوبة".
([28]) أعله الثلاثة بجهالة راویة (عبد الرحمن بن مسعود الیشکری)، وتجاهلوا طریقاً أخرى کنت خرجتها فی "الصحیحة" (360)، ثم وجدت له شاهداً من حدیث ابن عباس، فألحقته به.