1149-791- (1) (صحیح) عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَا تَزَالُ الْمَسْأَلَةُ بِأَحَدِکُمْ حَتَّى یَلْقَى اللهَ تَعَالَی وَلَیْسَ فِی وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ».
رواه البخاری ومسلم والنسائی.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پیوسته کسی دست تکدی پیش این و آن دراز نمیکند مگر اینکه الله متعال را درحالی ملاقات میکند که در صورتش قطعه گوشتی باقی نمانده است».
(المزعة) بضم المیم وسکون الزاء وبالعین المهملة: هی القطعة.
1150-792- (2) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّما الْمَسَائِلُ کُدُوحٌ یَکْدَحُ بِهَا الرَّجُلُ وَجْهَهُ، فَمَنْ شَاءَ أَبْقَى عَلَى وَجْهِهِ، وَمَنْ شَاءَ تَرَکَ، إِلَّا أَنْ یَسْأَلَ الرَّجُلُ ذَا سُلْطَانٍ، أَوْ فِی أَمْرٍ لَا یَجِدُ مِنْهُ بُدًّا».
از سَمُره بن جُندب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «درخواست [مال] از دیگران همانند زخم و جراحت است؛ زخم و جراحتی که انسان در چهرهاش ایجاد میکند. پس هرکس میخواهد چهرهاش سالم بماند [خویشتنداری به خرج داده و درخواست مال نکند] و هرکس میخواهد چنین نکند. مگر اینکه از شخص قدرتمندی [حاکم و پادشاه که بیت المال در اختیار اوست] طلب کند یا در موردی که ضرورت داشته و ناچار باشد چنین نماید».
رواه أبو داود والنسائی والترمذی وعنده: «المَسْأَلَةَ کَدٌّ یَکُدُّ بِهَا الرَّجُلُ وَجْهَهُ» الحدیث. وقال: "حدیث حسن صحیح". ورواه ابن حبان فی "صحیحه" بلفظ "کدٌّ" فی روایة، و"کدوح" فی أخرى.
(الکدوح) به ضم کاف عبارت است از اثر نیش پشه([1]).
و در روایت ترمذی آمده است: «تکدی و دستدرازی خراشی است که انسان در چهرهاش ایجاد میکند».
1151-793- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «الْمَسْأَلَةُ کُدُوحٌ([2]) فِی وَجْهِ صَاحِبِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَمَنْ شَاءَ استَبقَى عَلَى وَجْهِهِ» الحدیث.
رواه أحمد، ورواته کلهم ثقات مشهورون.
از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «درخواست [مال] از دیگران، روز قیامت همانند خراشی بر روی صورت صاحبش میباشد، پس هرکس میخواهد، این خراش بر صورتش باقی میماند».
1152-488- (1) (ضعیف) وَعَنْ مَسْعُودِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَزَالُ الْعَبْدُ یَسْأَلُ وَهُوَ غَنِیٌّ حَتَّى یَخْلَقَ([3]) وَجْهُهُ، فَمَا یَکُونُ لَهُ عِنْدَ اللهِ وَجْهٌ».
رواه البزار والطبرانی فی "الکبیر"، وفی إسناده محمد بن عبد الرحمن بن أبی لیلى.
از مسعود بن عمرو روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «پیوسته بنده درخواست میکند و بینیاز است تا اینکه چهرهاش فرسوده میشود چنانکه نزد خداوند چهرهای نخواهد داشت».
1153-794- (4) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ فِی غَیْرِ فَاقَةٍ نَزَلَتْ بِهِ، أَوْ عِیَالٍ لَا یُطِیقُهُمْ، جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِوَجْهٍ لَیْسَ عَلَیْهِ لَحْمٌ».
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بدون نیاز و تنگدستی که دچار آن شده باشد یا خانوادهای که تاب ادای حقوق آن را ندارد، دست نیاز به سوی مردم دراز کند، روز قیامت در حالی حاضر میشود که در چهره و صورت او هیچ گوشتی نیست».
1154-795- (5) (حسن لغیره) وَقَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ فَتْحَ عَلَى نَفْسِهِ بَابَ مَسْأَلَةٍ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ نَزَلَتْ بِهِ، أَوْ عِیَالٍ لَا یُطِیقُهُمْ، فَتْحَ اللهُ عَلَیْهِ بَابَ الفَاقَةِ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ».
رواه البیهقی، وهو حدیث جید فی الشواهد([4]).
و رسول الله ج فرمودند: «کسی که باب درخواست نمودن از مردم را بر خود بگشاید درحالیکه دچار فقر و تنگدستی نیست یا خانوادهای ندارد که تاب ادای حقوق آن را نداشته باشد، خداوند دروازهی نیاز و تنگدستی را از جایی که گمان نمیبرد بر او میگشاید».
1155-796- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ عَائِذِ بْنِ عَمْرٍو س أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ج یسَأَلُهُ، فَأَعْطَاهُ، فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ عَلَى أُسْکُفَّةِ الْبَابِ([5])، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا مَشَى أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ یَسْأَلُهُ».
رواه النسائی.
از عائذ بن عمرو س روایت است که مردی برای طلب مال نزد رسول الله ج آمد و رسول الله ج مالی به او بخشید؛ هنگامی که آن مرد پای خود را بر آستانهی در گذاشت، رسول الله ج فرمود: «اگر میدانستند در درخواست کردن چه چیزی نهفته است هیچکس جهت درخواست نزد دیگری نمیرفت».
0-797- (7) (حسن لغیره) ورواه الطبرانی فی "الکبیر" من طریق قَابُوس عَنْ عکرمة عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَوْ یَعْلَمُ صَاحِبُ الْمَسْأَلَةِ مَا لَهُ فِیهَا؛ لَمْ یَسْأَلْ».
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی که از دیگران چیزی درخواست میکند، میدانست که در این امر چه چیزی نهفته است، هرگز چیزی درخواست نمیکرد».
1156-798- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَسْأَلَةُ الْغَنِیِّ شَیْنٌ([6]) فِی وَجْهِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد بإسناد جید، والطبرانی فی "الکبیر".
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «درخواست فرد ثروتمند، در روز قیامت عیبی در صورتش خواهد بود».
0-489- (2) (منکر) والبزار وزاد: «وَمَسْأَلَةُ الْغَنِیِّ نَارٌ، وَإِنْ أُعْطیَ قَلِیلًا فَقَلِیلٌ، وَإِنْ أُعْطیَ کَثِیرًا فَکَثِیرٌ»([7]).
و در روایت بزار علاوه بر این آمده است: «درخواست ثروتمند آتش است. اگر اندک داده شود، آتش وی اندک و چون زیاد داده شود، سهم وی از آتش زیاد خواهد بود».
1157-799- (9) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَأَلَ مَسْأَلَةً وَهُوَ عَنْهَا غَنِیٌّ، کَانَتْ شَیْئًا فِی وَجْهِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد والبزار والطبرانی، ورواة أحمد محتج بهم فی "الصحیح".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که چیزی درخواست کند درحالیکه از آن بینیاز است، روز قیامت به شکل عیبی در صورتش خواهد بود».
1158-800- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرٍ بن عبدالله ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ سَأَلَ وَهُوَ غَنِیٌّ عَنِ الْمَسْأَلَةِ، یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهِیَ خُمُوشٌ فِی وَجْهِهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد لا بأس به.
از جابر بن عبد الله ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که چیزی را طلب کند که از درخواست آن بینیاز است، روز قیامت با صورتی خراشیده محشور میشود».
1159-801- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ مَسعودِ بن عَمرو س عَنِ النَّبِیِّ ج: أَنَّهُ أُتِیَ بِرَجُلٍ یُصَلِّی عَلَیْهِ، فَقَالَ: «کَمْ تَرَکَ؟». قَالُوا: دِینَارَیْنِ أَوْ ثَلَاثَةً. قَالَ: «تَرَکَ کَیَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثَ کَیَّاتٍ»([8]).
رواه البیهقی من روایة یحیى بن عبد الحمید الحِمّانی.
مسعود بن عمرو س از رسول الله ج روایت میکند که رسول الله ج بر مردی نماز خواند و فرمود: «چه چیزی به جا گذاشته است؟» گفتند: دو یا سه دینار. پیامبر ج فرمود: «دو یا سه داغ را به جا نهاده است».
1160-802- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ حُبشِیِّ بْنِ جُنَادَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ سَأَلَ مِنْ غَیْرِ فَقْرٍ، فَکَأَنَّمَا یَأْکُلُ الْجَمْرَ».
از حُبشِی بن جُناده س روایت است از رسول الله ج شنیدم که میفرمود: «کسی که بدون نیاز و فقر درخواست [مالی] کند، گویی که اخگری را میخورد».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" ورجاله رجال "الصحیح"، وابن خزیمة فی "صحیحه". والبیهقی، ولفظه: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «الَّذِی یَسْأَلُ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ، کَمَثَلِ الَّذِی یَلْتَقِطُ الْجَمْرَ».
و در روایت بیهقی آمده است: «کسی که بدون نیاز درخواست [مالی] کند همانند کسی است که اخگر میخورد».
(صحیح لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 490 – (3) (ضعیف) ورواه الترمذی من روایة مجالد عن عامر، عن حبشی أطول من هذا، ولفظه: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ وَهُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَةَ أَتَاهُ أَعْرَابِیٌّ، فَأَخَذَ بِطَرَفِ رِدَائِهِ، فَسَأَلَهُ إِیَّاهُ، فَأَعْطَاهُ، وَذَهَبَ [فَعِنْدَ ذَلِکَ حَرُمَتِ المَسْأَلَةُ]، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ المَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ لِغَنِیٍّ، وَلَا لِذِی مِرَّةٍ سَوِیٍّ، إِلَّا لِذِی فَقْرٍ مُدْقِعٍ، أَوْ غُرْمٍ مُفْظِعٍ، وَمَنْ سَأَلَ النَّاسَ لِیَثْرِیَ بِهِ مَالُهُ، کَانَ خُمُوشًا فِی وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَرَضْفًا یَأْکُلُهُ مِنْ جَهَنَّمَ، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُقلِل، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ». قال الترمذی: "حدیث غریب".
رسول الله ج درحجة الوداع در سرزمین عرفه ایستاده بود که بادیهنشینی نزد او آمد و گوشهی لباسش را گرفته و از او درخواست مال کرد؛ رسول الله ج آن را به او داد و اعرابی رفت، رسول الله ج فرمود: «سؤال کردن برای ثروتمند و فرد توانمند حلال نیست مگر فرد بسیار فقیر و یا ورشکسته؛ و هرکس از مردم سؤال کند تا به اموالش بیفزاید، در روز قیامت خراشی بر روی صورتش قرار گرفته و از سنگهای گرم جهنم میخورد پس هرکس که میخواهد آن را کمتر یا بیشتر کند».
(صحیح لغیره) زاد فیه رزین: «وَإنِّی لأُعطی الرجل العطیة فینطلق بها تحت إبطه، وما هی إلا النار». فقال له عُمر: ولِمَ تعطی یا رسول الله ما هو نار؟! فقال: «أبى الله لی البخل، وأبوا إلا مسألتی».
(صحیح لغیره) قَالوا: وَمَا الْغِنَى الَّذِی لَا تَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «قَدْرُ مَا یُغَدِّیهِ، وَیُعَشِّیهِ»([9]).
و رزین علاوه براین روایت میکند: «و من به مردی که چیزی را درخواست کرده عطا میکنم پس آن را زیر بغلش گذاشته و میرود حال آنکه برای او جز آتش چیزی نیست. عمر س به او گفت: ای رسول الله ج! چرا چیزی را که در آن آتش است عطا میکنی؟ فرمود: «خداوند نمیپذیرد که من بخل بورزم و آنها به جز طلب و درخواست چیزی نمیپذیرند [و چون به آنها داده نشود زبان به بدگویی و توصیف پیامبر به بخل میگشایند]».
گفتند: کیفیت غنا و بینیازی که درخواست مال با وجود آن شایسته نیست، چگونه است؟ فرمود: «اینکه به اندازه صبحانه یا شامش را داشته باشد».
وهذه الزیادة لها شواهد کثیرة لکنی لم أقف علیها فی شیء من نسخ الترمذی([10]).
(المِرَّة) به کسر میم و تشدید راء: عبارت است از شدت و قوت. و(السویّ) به فتح السین و تشدید یاء: خلقت کامل و سالم از موانع اکتساب را گویند. (یثری) به ثاء یعنی آنچه مالش به وسیلهی آن افزایش یابد. و (الرضف) معنای آن و بقیه کلمات غریب خواهد آمد.
1161-803- (13) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ تَکَثُّرًا، فَإِنَّمَا یَسْأَلُ جَمْرًا، فَلْیَسْتَقِلَّ أَوْ لِیَسْتَکْثِرْ».
رواه مسلم وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که برای زیاد شدن [مالش] از مردم درخواست [مال] کند، درواقع اخگر آتشین را طلب کرده است، حال باید از این اخگر آتشین بکاهد یا بر آن بیفزاید [که در هر صورت در برابر کم یا زیاد آن مجازات خواهد شد]».
1162-804- (14) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ سَأَلَ مَسْأَلَةٌ([11]) عَنْ ظَهْرِ غِنًى، اسْتَکْثَرَ بِهَا مِنْ رَضْفِ جَهَنَّمَ». قَالُوا: وَمَا ظَهْرُ غِنًى؟ قَالَ: «عِشَاءُ لَیْلَةٍ»([12]).
رواه عبد الله بن أحمد فی زوائده على المسند، والطبرانی فی "الأوسط"، وإسناده جید([13]).
از علی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که از مردم درخواست [مال] کند درحالیکه بینیاز است، سنگهای داغ جهنم را جمع نموده است. گفتند: منظور از بینیازی چیست؟ فرمود: «غذای شب داشته باشد».
1163-805- (15) (صحیح) وَعَن سَهْلُ ابْنُ الْحَنْظَلِیَّةِ([14]) س قَالَ: قَدِمَ عُیَیْنَةُ بْنُ حِصْنٍ وَالْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَسَأَلَاهُ، فَأَمَرَ مُعَاوِیَةَ، فَکَتَبَ لَهُمَا مَا سَأَلَا، فَأَمَّا الْأَقْرَعُ فَأَخَذَ کِتَابَهُ فَلَفَّهُ فِی عِمَامَتِهِ وَانْطَلَقَ، وَأَمَّا عُیَیْنَةُ فَأَخَذَ کِتَابَهُ، وَأَتَى بِه رَسُولَ اللَّهِ ج [مَکَانَهُ]([15])، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! أَتُرَانِی حَامِلًا إِلَى قَوْمِی کِتَابًا لَا أَدْرِی مَا فِیهِ کَصَحِیفَةِ الْمُتَلَمِّسِ؟ فَأَخْبَرَ مُعَاوِیَةُ بِقَوْلِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ سَأَلَ وَعِنْدَهُ مَا یُغْنِیهِ، فَإِنَّمَا یَسْتَکْثِرُ مِنَ النَّارِ، - قَالَ النُّفَیْلِیُّ، وهو أحد رواته- [فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: «مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ»]. فَقَالُوا: [یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا یُغْنِیهِ؟ وَقَالَ النُّفَیْلِیُّ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ:] وَمَا الْغِنَى الَّذِی لَا تَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «قَدْرُ مَا یُغَدِّیهِ وَیُعَشِّیهِ».
از سهل بن حنظلیه س روایت است که عیینه بن حصن و أقرع بن حابس نزد رسول الله ج آمدند و طلب مال کردند؛ پس رسول الله ج به معاویه دستور داد و معاویه آنچه را که درخواست کرده بودند نوشت. أقرع نامهاش را گرفته و آن را در عمامهاش پیچیده و رفت، اما عیینه نامهاش را گرفته نزد رسول الله ج رفت و گفت: ای محمد! مرا چنین میبینی که نامهای به سوی قومم میبرم درحالیکه نمیدانم در آن چیست همانند نامهی متلمس([16])؟ پس معاویه، رسول الله ج را از گفتهی او باخبر نمود، رسول الله ج فرمود: «کسی که طلب کند درحالیکه بینیاز است، آتش جهنم را جمع کرده است». - و نفیلی که یکی از راویان است در جایی دیگر میگوید: از اخگرهای جهنم-. گفتند: ای رسول الله ج! چه چیز انسان را بینیاز از طلب میکند؟ و نفیلی در جایی دیگر میگوید: چه چیزی موجب بینیازی او میشود که با وجود آن طلب کردن شایسته نیست؟ فرمود: «غذای صبح و شب را داشته باشد».
رواه أبو داود - واللفظ له- وابن حبان فی "صحیحه"، وقال فیه: «مَنْ سَأَلَ شَیئاً وَعِنْدَهُ مَا یُغْنِیهِ، فَإِنَّمَا یَسْتَکْثِرُ مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ». قَالوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا یُغْنِیهِ؟ قَالَ: «مَا یُغَدِّیهِ وَیُعَشِّیهِ».
کذا عنده: «أو یعشیه" بألف.
و در روایت ابن حبان آمده است: «هرکس درحالی درخواست چیزی کند به اندازه نیازش دارد [و بینیاز از درخواست است]، اخگرهای جهنم را برای خودش جمعآوری کرده است. گفتند: ای رسول الله ج! چه چیزی انسان را بینیاز از طلب میکند؟ فرمود: «غذای صبح و شب را داشته باشد». و همچنین در روایت ابن حبان آمده است که: «غذای صبح یا شب را داشته باشد».
ورواه ابن خزیمة باختصار إلا أنه قال: «قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا الْغِنَی الَّذِی لَا یَنْبَغِی مَعَهُ الْمَسْأَلَةُ؟ قَالَ: «أَنْ یَکُونَ لَهُ شِبَعُ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ، أَوْ لَیْلَةٍ وَیَوْمٍ»([17]).
و در روایت ابن خزیمه آمده است: «گفته شد: ای رسول الله ج! چه چیزی موجب بینیازی او میشود که با وجود آن طلب کردن شایسته نیست؟ فرمود: «غذای صبح و شب یا شب و روزی که او را سیر نماید، داشته باشد».
قوله: "کصحیفة المتلمّس": هذا مثل تضربه العرب لمن حمل شیئاً لا یدری هل هو یعود علیه بنفع أو ضر، وأصله أن المتلمس - واسمه عبد المسیح- قدم هو وطَرَفة العبدی على الملک عمرو بن المنذر، فأقاما عنده، فنقم علیهما أمراً، فکتب إلى بعض عماله یأمره بقتلهما، وقال لهما: إنی قد کتبت لکما بصلة، فاجتازا بـ(الحِیرَة)، فأعطى المتلمس صحیفته صبیاً فقرأها، فإذا فیها الأمر بقتله، فألقاها، وقال لطرفة: افعل مثل فعلی، فأبى علیه، ومضى إلى عامل الملک، فقرأها؛ وقتله. قال الخطابی([18]): "اختلف الناس فی تأویله، یعنی حدیث سهل، فقال بعضهم: من وجد غَداء یومِه وعشاءَه؛ لم تحل له المسألة علی ظاهر الحدیث. وقال بعضهم: إنما هو فیمن وجد غداء وعشاء على دائم الأوقات، فإذا کان عنده ما یکفیه لقوته المدة الطویلة، حرمت علیه المسألة. وقال آخرون: هذا منسوخ بالأحادیث التی تقدم ذکرها". یعنی الأحادیث التی فیها تقدیر الغنى بملک خمسین درهماً أو قیمتها، أو بملک أوقیة أو قیمتها. قال الحافظ س: "ادعاء النسخ مشترک بینهما، ولا أعلم مرجحاً لأحدهما على الآخر، وقد کان الشافعی رحمه الله یقول: قد یکون الرجل بالدرهم غنیاً مع کسبه، ولا یغنیه الألف مع ضعفه فی نفسه وکثرة عیاله. وقد ذهب سفیان الثوری وابن المبارک والحسن بن صالح وأحمد بن حنبل وإسحاق بن راهویه إلى أن من له خمسون درهماً أو قیمتها من الذهب لا یُدفع إلیه شیء من الزکاة. وکان الحسن البصری وأبو عبید یقولان: من له أربعون درهماً فهو غنی. وقال أصحاب الرأی: یجوز دفعها إلى من یملک دون النصاب، وإن کان صحیحاً مکتسباً مع قولهم: من کان له قوت یومه لا یحل له السؤال، استدلالاً بهذا الحدیث وغیره([19]). والله أعلم".
اینکه در حدیث آمده است: «کصحیفة المتلمّس» درواقع ضرب المثلی است که عرب برای کسی استفاده میکند که حامل چیزی است که نمیداند به نفع وی خواهد بود یا ضررش؛ اصل داستان از این قرار است که: متلمس که اسم وی عبدالمسیح میباشد همراه طَرَفه بن عبد نزد پادشاه عمرو بن منذر حضور یافتند. پادشاه به سبب امری درصدد مواخذه آنان برآمد؛ بنابراین نامهای مبنی بر کشتن آنها به سوی برخی از کارگزارانش نوشت. و به آن دو (متلمس و طرفه) گفت: برای شما (دو) نامه مبنی بر دریافت صلهای نوشتم. پس آن دو به همراه نامههایشان راهی حیره شدند. متلمس نامهاش را جدی نگرفت و آن را باز کرده و خواند که متوجه شد به کشتن وی امر شده است. پس آن را رها کرد و به طرفه گفت: کاری که من کردم انجام بده؛ اما وی نپذیرفت. و با نامهای که به همراه داشت نزد کارگزار پادشاه در حیره رفت. چون کارگزار پادشاه نامه را خواند، او را کشت.
خطابی میگوید: «علما در تاویل حدیث سهل اختلاف کردهاند: برخی از آنها گفتهاند: هرکس غذای ظهر و شبش را داشته باشد، بنابر ظاهر حدیث برای او حلال نیست که درخواست چیزی کند. و برخی از آنها بر این باورند که: این حدیث در مورد کسی است که غذای ظهر و شبش را در همه اوقات داشته باشد، بنابراین اگر نزد وی به اندازهای باشد که قوت وی را در مدتی طولانی کفایت کند، درخواست مال بر وی حرام است. و عدهای هم میگویند: این حدیث با احادیثی که پیشتر ذکر شد، منسوخ است». منظور احادیثی است که بینیازی را مالکیت پنجاه درهم یا قیمت آن یا مالکیت یک اوقیه یا قیمت آن بیان داشتهاند. حافظ س میگوید: «ادعای نسخ در مورد هر دو دسته از احادیث مشترک میباشد. و دلیلی که سبب ترجیح یکی از آنها بر دیگری گردد نمیدانم. و شافعی / میگوید: گاهی فردی با یک درهم همراه کسبش غنی میباشد اما دیگری به سبب ضعف جسمانی و کثرت اهل و عیال، مالکیت هزار درهم نیز او را کفایت نکرده و بینیاز نمیکند. سفیان ثوری و ابن مبارک و حسن بن صالح و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه بر این باورند که هرکس پنجاه درهم یا قیمت آن را از طلا داشته باشد چیزی از اموال زکات به داده نمیشود. و حسن بصری و ابوعبید میگویند: هرکس چهل درهم داشته باشد غنی محسوب میشود. و اصحاب الرای میگویند: پرداخت زکات به کسی که صاحب نصاب زکات نیست، جایز است هرچند سالم بوده و درآمد داشته باشد؛ و میگویند: هرکس مالک قوت روزانهاش باشد، درخواست مال برای او حلال نیست. و در این مورد به همین حدیث و احادیث دیگر استدلال میکنند. والله اعلم».
1164-806- (16) (صحیح لغیره) وَعَن عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ لِیَثْرِیَ مَالَهُ فَإِنَّمَا هُوَ رَضْفٌ مِنَ النَّارِ مُلهبة، فَمَنْ شَاءَ فَلْیُقِلَّ، وَمَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِرْ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که برای زیاد شدن مالش طلب کند، درواقع سنگهای داغ جهنم را درخواست کرده است. پس هرکس میخواهد از آنها بکاهد و هرکس میخواهد بر آنها بیفزاید».
(الرَّضف) به فتح راء و سکون ضاد: سنگ داغشده را گویند.
1165-491- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: جَاءَ مَالٌ مِنَ الْبَحْرَیْنِ، فَدَعَا النَّبِیُّ ج الْعَبَّاسَ س فَحَفَنَ لَهُ، فَقَالَ: «أَزِیدُکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. فَحَفَنَ لَهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَزِیدُکُ؟» قَالَ: نَعَمْ. فَحَفَنَ لَهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَزِیدُکَ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «أَبْقِ لِمَنْ بَعْدَکَ». ثُمَّ دَعَانِی فَحَفَنَ لِی. فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! خَیْرٌ لِی أَوْ شَرٌّ لِی؟ قَالَ: «لَا، بَلْ شَرٌّ لَکَ». فَرَدَدْتُ عَلَیْهِ مَا أَعْطَانِی، ثُمَّ قُلْتُ: لَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، لَا أَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ عَطِیَّةً بَعْدَکَ. - قَالَ مُحَمَّدٌ بن سیرین:- قَالَ حَکِیمٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! ادْعُ اللهَ أَنْ یُبَارِکَ لِی. قَالَ: «اللهُمَّ بَارِکْ فِی صَفْقَةِ یَدِهِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
از حکیم بن حزام س روایت است که: اموالی از بحرین آمد که رسول خدا ج عباس س را فراخواند و از آن اندکی به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ پس اندکی دیگر به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ پس اندکی دیگر به وی بخشید. سپس فرمود: «آیا بر آن بیفزایم؟» عباس گفت: بله؛ رسول خدا ج فرمود: «برای دیگران هم باقی بگذار». سپس مرا فراخوانده و اندکی از آن به من داد. گفتم: ای رسول خدا، این برای من خیر است یا شر؟ فرمود: «نه، بلکه برای تو شر است». پس مالی را که به من داده بود، بازگرداندم. سپس گفتم: نه، سوگند به کسی که جانم در دست اوست پس از تو هیچ بخششی را از هیچکس قبول نمیکنم. – محمد بن سیرین میگوید:- حکیم گفت: پس گفتم: ای رسول خدا، دعا کن تا خداوند در من برکت نهد. رسول خدا ج فرمود: «پروردگارا، در معامله وی برکت قرار ده».
1166-807- (17) (صحیح موقوف) وَعَنْ أَسْلَمَ قَالَ: قَالَ لِی عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْأَرْقَمِ: «ادْلُلْنِی عَلَى بَعِیرٍ مِنَ الْعَطَایَا([20]) أَسْتَحْمِلُ عَلَیْهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ». قُلْتُ: نَعَمْ، جَمَل مِن إِبِلِ الصَّدَقَةِ. فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْأَرْقَمِ: «أَتُحِبُّ لَو أَنَّ رَجُلًا بَادِنًا فِی یَوْمٍ حَارٍّ، غَسَلَ لَکَ مَا تَحْتَ إِزَارِهِ وَرُفْغَیْهِ، ثُمَّ أَعْطَاکَهُ فَشَرِبْتَهُ؟ قَالَ: فَغَضِبْتُ، وَقُلْتُ: یَغْفِرُ اللَّهُ لَکَ، لِمَ تَقُولُ مِثْلَ هَذَا لِی؟ قَالَ: «فَإِنَّمَا الصَّدَقَةُ أَوْسَاخُ النَّاسِ یَغْسِلُونَهَا عَنْهُمْ».
رواه مالک.
از اسلم روایت است که عبدالله بن ارقم به من گفت: شتری از هدایا را به من نشان بده که امیر المؤمنین را بر آن سوار نمایم. گفتم: بله، شتری از شتران زکات. عبدالله بن ارقم گفت: دوست داری مرد چاقی در روزی بسیار گرم، زیر ازارش و زیر دو بغلش را شسته سپس آن را به تو بدهد و آن را بنوشی؟ اسلم میگوید: بسیار خشمگین شدم و گفتم: خداوند تو را ببخشد، چرا به من چنین میگویی؟ گفت: زیرا زکات ناپاکی و آلودگی (اموال) مردم است که آن را از خود دور میکنند.
(البادن): چاق. و(الرُّفغ) به ضم راء و فتح آن: به معنای ابط (زیر بغل) میباشد. و گفته شده پلیدی لباس میباشد. و (الأرفاغ): عبارت است از هرجایی از بدن که عرق و پلیدی بدن در آن جمع میشود.
1167-808- (18) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قُلْتُ لِلْعَبَّاسِ: سَلِ النَّبِیَّ ج یَسْتَعْمِلُکَ عَلَى الصَّدَقَةِ([21]). فَسَأَلَه قَالَ: «مَا کُنْتُ لِأَسْتَعْمِلُکَ عَلَى غُسَالَةِ ذُنُوبِ النَّاسِ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"([22]).
از علی س روایت است که به عباس س گفتم: از رسول الله ج بخواه که تو را مسئول نگهداری اموال صدقه [زکات] کند؛ پس آن را از رسول الله ج درخواست نمود. رسول الله ج فرمود: «من تو را بر آلودگی گناهان مردم نمیگمارم».
1168-809- (19) (صحیح) وَعَن أَبِی عَبدالرحمن([23]) عَوْف بْن مَالِکٍ الْأَشْجَعِیُّ س قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ج تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِیَةً أَوْ سَبْعَةً، فَقَالَ: «أَلَا تُبَایِعُونَ رَسُولَ اللهِ؟» وَکُنَّا - حَدِیثَ عَهْدٍ بِبَیْعَةٍ - فَقُلْنَا: قَدْ بَایَعْنَاکَ یَا رَسُولَ اللهِ! ثُمَّ قَالَ: «أَلَا تُبَایِعُونَ رَسُولَ اللهِ؟». فَبَسَطْنَا أَیْدِیَنَا وَقُلْنَا: قَدْ بَایَعْنَاکَ یَا رَسُولَ الله!، فَعَلَامَ نُبَایِعُکَ؟ قَالَ: «عَلَى أَنْ تَعْبُدُوا اللهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، وَالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ، وَتُطِیعُوا - وَأَسَرَّ کَلِمَةً خَفِیَّةً - وَلَا تَسْأَلُوا النَّاسَ [شَیْئًا]». فَلَقَدْ رَأَیْتُ بَعْضَ أُولَئِکَ النَّفَرِ یَسْقُطُ سَوْطُ أَحَدِهِمْ، فَمَا یَسْأَلُ أَحَدًا یُنَاوِلُهُ إِیَّاهُ.
رواه مسلم والترمذی والنسائی باختصار.
از ابو عبدالرحمن عوف بن مالک اشجعی س روایت است که ما نُه یا هشت یا هفت نفر نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «آیا با رسول الله ج بیعت نمیکنید؟» درحالیکه ما تازه بیعت کرده بودیم؛ به همین علت گفتیم: ای رسول الله ج! ما با شما بیعت کردهایم. سپس فرمود: «آیا با رسول الله بیعت نمیکنید؟» و ما دستهای خود را دراز کردیم و گفتیم: با شما بیعت کردهایم، اکنون بر چه چیزی با شما بیعت کنیم؟ فرمود: «بر اینکه تنها الله را عبادت کنید و چیزی برای او شریک قرار ندهید و نمازهای پنجگانه را به جای آورید و اطاعت کنید -و جملهای را پنهانی گفت - و اینکه از مردم چیزی نخواهید». (عبدالرحمن میگوید:) پس از آن، برخی از آنان را دیدم که چون تازیانهاش به زمین میافتاد، از کسی نمیخواست که آن را برداشته و به او بدهد.
1169-810- (20) (صحیح) وَعَن أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: بَایَعَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج خَمْسًا، وَأَوثَقَنِی سَبْعًا، وَأَشْهَدَ اللهَ عَلَیَّ تِسْعًا([24]): أَنْ لَا أَخَافَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ. - قَالَ أَبُو الْمُثَنَّى: - قَالَ أَبُو ذَرٍّ: فَدَعَانِی رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «هَلْ لَکَ إِلَى بَیْعَةٍ وَلَکَ الْجَنَّةُ؟». قُلْتُ: نَعَمْ، وَبَسَطْتُ یَدِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج - وَهُوَ یَشْتَرِطُ - «عَلَی أَنْ لَا تَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا». قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «وَلَا سَوْطَکَ إِنْ سَقط مِنْکَ حَتَّى تَنْزِلَ فَتَأْخُذَهُ».
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج روز پنجم با من بیعت نمود و روز هفتم با من عهد و پیمان بست و روز نهم خداوند را بر من گواه گرفت که: در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم. - ابوالمثنی میگوید:- ابوذر س گفت: رسول الله ج مرا فرا خواند و فرمود: «آیا بیعت میکنی تا در مقابل آن بهشت به تو داده شود؟» گفتم: بله و درحالی دستم را به سوی او دراز کردم که شرط میگذاشت: «از مردم چیزی نخواهی». گفتم: بله. فرمود: «اگرچه شلاقت افتاد؛ پایین آمده و آن را بردار».
(حسن لغیره) وفی روایة أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «سِتَّةَ أَیَّامٍ، ثُمَّ اعْقِلْ یَا أَبَا ذَرٍّ! مَا یُقَالُ لَکَ بَعْدُ». فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ السَّابِعُ قَالَ: «أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَعَلَانِیَتِهِ، وَإِذَا أَسَأْتَ فَأَحْسِنْ، وَلَا تَسْأَلَنَّ أَحَدًا شَیْئًا وَإِنْ سَقَطَ سَوْطُکَ، وَلَا تَقْبِضْ أَمَانَةً».
رواه أحمد ورواته ثقات.
و در روایتی رسول الله ج فرمودند: «بعد از شش روز بیا و دقت کن چه به تو گفته میشود». روز هفتم که فرا رسید فرمود: «تو را به تقوای الهی در آشکار و پنهان توصیه میکنم و اگر خطایی کردی به دنبالش نیکی کن و از کسی چیزی درخواست نکن و اگر چه شلاقت بیفتد؛ و امانت تحویل نگیر».
1170-492- (5) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: رُبَّمَا سَقَطَ الْخِطَامُ مِنْ یَدِ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س، فَیَضْرِبُ بِذِرَاعِ نَاقَتِهِ، فَیُنِیخُهَا، فَیَأْخُذُهُ. قَالَ: فَقَالُوا لَهُ: أَفَلا أَمَرْتَنَا نُنَاوِلَکَهُ؟ قَالَ: إِنَّ حِبِّی ج أَمَرَنِی أَنْ لَا أَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا».
رواه أحمد، وابن أبی ملیکة لم یدرک أبا بکرٍ س.
(الخطام) به کسر خاء: عبارت است از آنچه بر بینی و دهان شتر برای کنترل آن گذاشته میشود.
از ابن ابی ملیکه روایت است که میگوید: گاهی افسار شتر از دست ابوبکر صدیق س میافتاد پس به دست شترش ضربه زده و او را میخواباند و افسار را به دست میگرفت. به او گفتند: آیا به ما دستور نمیدهی آنرا به تو بدهیم؟ گفت: محبوبم ج مرا امر نمود تا چیزی از مردم نخواهم.
1171-493- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ یُبَایِعُ؟» فَقَالَ ثَوْبَانُ مَوْلَى رَسُولِ اللهِ ج: عَلَامَ نُبَایِعُ؟ بَایِعْنَا یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: «عَلَى أَنْ لَا تَسْأَل أَحَدًا شَیْئًا». قَالَ ثَوْبَانُ: فَمَا لَهُ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «الْجَنَّةُ». فَبَایَعَهُ ثَوْبَانُ. قَالَ أَبُو أُمَامَةَ: «فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ بِمَکَّةَ فِی أَجْمَعَ مَا یَکُونُ مِنَ النَّاسُ، یَسْقُطُ سَوْطُهُ وَهُوَ رَاکِبٌ، فَرُبَّمَا وَقَعَ عَلَى عَاتِقِ رَجُلٍ فَیَأْخُذُهُ الرَّجُلُ فَیُنَاوِلُهُ، فَمَا یَأْخُذُهُ مِنهُ، حَتَّى یَکُونَ هُوَ یَنْزِلُ فَیَأْخُذَهُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" من طریق علی بن یزید عن القاسم عن أبی أمامة.
از ابوامامه س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «چه کسی بیعت میکند؟» پس ثوبان مولی رسول الله ج گفت: بیعت میکنیم ای رسول خدا؛ رسول خدا ج فرمود: «بر اینکه از کسی چیزی نخواهی». پس ثوبان گفت: پاداش آن چیست ای رسول خدا؟ فرمود: «بهشت». پس ثوبان با رسول خدا ج بیعت کرد.. ابوامامه میگوید: او را در جمع بزرگی از مردم در مکه دیدم که سوار بود و شلاقش بر گردن مردی افتاد. پس آن مرد شلاق را از گردنش برداشته و به وی داد اما آنرا از وی نگرفت تا اینکه پیاده شده و آنرا گرفت.
1172-811- (21) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: «أَوْصَانِی خَلِیلِی ج بِسَبْعٍ: بِحُبِّ الْمَسَاکِینِ، وَأَنْ أَدْنُوَ مِنْهُمْ، وَأَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنِّی، وَلَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِی، وَأَنْ أَصِلَ رَحِمِی وَإِنْ جَفَانِی، وَأَنْ أُکْثِرَ مِنْ قول: (لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ)، وَأَنْ أَتَکَلَّمَ بِمُرِّ الْحَقِّ، وَلَا تَأْخُذَنِی باللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَأَنْ لَا أَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا».
رواه أحمد والطبرانی من روایة الشعبی عن أبی ذر. ولم یسمع منه([25]).
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوستم ج مرا به هفت چیز وصیت نمود: دوست داشتن مسکینان، نزدیک شدن به آنها، نگاه کردن به کسانی که در جایگاهی پایینتر از من هستند، چشم ندوختن به کسانی که در جایگاهی بالاتر از من قرار دارند، اینکه صلهی رحم با خویشاوندان را رعایت کنم اگرچه به من ظلم و ستم کرده باشند؛ کلمهی «لا حول ولا قوة إلا بالله» را زیاد بگویم و کلمهی حق را بیان کنم اگر چه تلخ باشد و به خاطر خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم و از مردم چیزی درخواست نکنم».
1173-812- (22) (صحیح) وَعَن حَکِیمِ بْن حِزَامٍ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَأَعْطَانِی، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِی، ثُمَّ قَالَ: «یَا حَکِیمُ! إِنَّ هَذَا المَالُ خَضِرٌ حُلْوٌ([26])، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِکَ لَهُ فِیهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ یُبَارَکْ فِیهِ، وَکَانَ کَالَّذِی یَأْکُلُ وَلاَ یَشْبَعُ، وَالیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى». قَالَ حَکِیمٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لاَ أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَکَ شَیْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْیَا. فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ س یَدْعُو حَکِیمًا لِیُعْطِیَهُ العَطَاءَ، فَیَأْبَى أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُ شَیْئًا، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ س دَعَاهُ لِیُعْطِیَهُ، فَیَأْبَى أَنْ یَقْبَلَهُ، فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ المُسْلِمِینَ! أُشهِدُکم عَلَى حَکِیم أنِّی أَعْرِضُ عَلَیْهِ حَقَّهُ الَّذِی قَسَمَ اللَّهُ لَهُ فِی هَذَا الفَیْءِ، فَیَأْبَى أَنْ یَأْخُذَهُ، فَلَمْ یَرْزَأْ حَکِیمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ النَّبِیِّ ج حَتَّى تُوُفِّیَ س.
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی باختصار.
حکیم بن حزام س میگوید: از رسول الله ج چیزی خواستم، آن را به من عطا کرد. سپس برای بار دوم و سوم، خواستم و ایشان همچنان به من عطا کرد. آنگاه فرمود: «ای حکیم! مال دنیا چیز بسیار شیرین و تر و تازهای است. هرکس آن را سخاوتمندانه دریافت کند برای او با برکت خواهد بود و هرکس از روی حرص و طمع طالب آن باشد برایش برکتی نخواهد داشت و مانند کسی است که بخورد و سیر نشود. و دست بالا (دهنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است». حکیم میگوید: عرض کردم ای رسول الله ج! سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث کرده است، بعد از شما تا زمانی که زنده باشم از هیچکس چیزی نخواهم خواست. به این ترتیب چون ابوبکر س در زمان خلافت خود او را فراخواند تا چیزی به او عطا کند، از اینکه چیزی از او قبول کند خودداری نمود. پس از آن نیز چون عمر س در زمان خود او را فراخواند تا چیزی به او عطا کند، باز هم نپذیرفت. سپس عمر س به مردم فرمود: ای مسلمانان! من شما را گواه میگیرم بر اینکه میخواهم حق حکیم را از مال فیئی که خداوند برای او قرار داده به او بدهم، ولی قبول نمیکند. راوی میگوید: حکیم پس از وفات رسول الله ج همچنان از هیچکس چیزی قبول نکرد تا از دنیا رفت.
(یرزأ) به معنای: نگرفتن چیزی از کسی میباشد. و(إشراف النفس) به کسر همزة و شین و فاء: عبارت است از اشتیاق و حرص و طمع و خواهش نفس. و (سخاوة النفس): ضد آن میباشد.
1174-813- (23) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَکَفَّلَ لِی أَنْ لَا یَسْأَلَ النَّاسَ شَیْئًا، أَتَکَفَّلُ لَهُ بِالْجَنَّةِ». فَقُلتُ: أَنَا. فَکَانَ لَا یَسْأَلُ أَحَدًا شَیْئًا.
رواه أحمد والنسائی وابن ماجه وأبو داود بإسناد صحیح.
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که به من ضمانت دهد از مردم چیزی درخواست نکند، من برای او بهشت را تضمین میکنم». گفتم: من [تضمین میدهم]؛ و او از هیچکس چیزی درخواست نمیکرد.
وعند ابن ماجه قال: «لَا تَسْأَلِ النَّاسَ شَیْئًا». قَالَ: فَکَانَ ثَوْبَانُ یَقَعُ سَوْطُهُ وَهُوَ رَاکِبٌ، فَلَا یَقُولُ لِأَحَدٍ: نَاوِلْنِیهِ، حَتَّى یَنْزِلَ فَیَأْخُذَهُ([27]).
و در روایت ابن ماجه آمده است: «از مردم چیزی درخواست نکن». راوی میگوید: چون ثوبان سواره بود شلاقش میافتاد، به هیچکس نمیگفت: آن را به او بدهد تا اینکه خودش پایین میآمد و آن را بر میداشت.
1175-814- (24) (صحیح لغیره) وَعَن عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «ثَلاثٌ وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ إِنْ کُنْتُ لَحَالِفًا عَلَیْهِنَّ: لَا یَنْقُصُ مَالٌ مِنْ صَدَقَةٍ؛ فَتَصَدَّقُوا، وَلا یَعْفُو عَبْدٌ عَنْ مَظْلَمَةٍ إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ بِهَا عِزًّا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا یَفْتَحُ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ».
رواه أحمد، وفی إسناده رجل لم یسم، وأبو یعلى والبزار. وتقدم فی الإخلاص [الباب الأول] من حدیث أبی کبشة الأنماری مطولاً. رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح".
از عبدالرحمن بن عوف س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قسم به کسی که جانم در دست اوست سه موضوع هستند که من بر آنها قسم میخورم: مال با صدقه دادن کم نمیشود، پس صدقه بدهید و بندهای که به او ظلم شده از حقش نمیگذرد، مگر اینکه خداوند به خاطر آن در روز قیامت به عزت او میافزاید و بندهای دروازهی درخواست نمودن [از مردم] را [به روی خود] باز نمیکند، مگر اینکه خداوند دروازهی فقر و تنگدستی را بر او میگشاید».
0-494- (7) (ضعیف)([28]) ورواه الطبرانی فی "الصغیر" من حدیث أم سلمة، وقال فی حدیثه: «وَلَا عَفَا رَجُلٌ عَنْ مَظْلِمَةٍ إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ بِهَا عِزًّا، فَاعْفُوا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ».
والباقی بنحوه.
طبرانی در «الصغیر» از ام سلمه ل روایت میکند که در آن آمده است: «انسان هیچ ستمی را نمیبخشد مگر اینکه خداوند در برابر آن به وی عزت میبخشد. پس ببخشید خداوند شما را عزت میبخشد».
1176-815- (25) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ عُمَرُ س: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ سَمِعْتُ فُلَانًا وَفُلَانًا یُحْسِنَانِ الثَّنَاءَ؛ یَذْکُرَانِ أَنَّکَ أَعْطَیْتَهُمَا دِینَارَیْنِ. قَالَ: فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «وَاللَّهِ لَکِنَّ فُلَانًا مَا هُوَ کَذَلِکَ، لَقَدْ أَعْطَیْتُهُ مِنْ عَشَرَةٍ إِلَى مِائَةٍ، فَمَا یَقُولُ ذَاکَ! أَمَا وَاللَّهِ إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیُخْرِجُ مَسْأَلَتَهُ مِنْ عِنْدِی یَتَأَبَّطُهَا (یَعْنِی تَکُونُ تَحْتَ إِبْطِهِ) نَارًا». قَالَ: قَالَ عُمَرُ س: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ تُعْطِیهَا إِیَّاهُمْ؟ قَالَ: «فَمَا أَصْنَعُ؟ یَأْبَوْنَ إِلَّا ذَاکَ، وَیَأْبَى اللَّهُ لِیَ الْبُخْلَ».
رواه أحمد وأبو یعلى، ورجال أحمد رجال الصحیح.
از ابوسعید خدری س روایت است که عمر س گفت: ای رسول الله ج! من از فلانی و فلانی شنیدهام که از تو بسیار تمجید و تعریف میکردند، به خاطر اینکه به آنها دو دینار عطا نمودهای. رسول الله ج فرمود: «قسم به خدا، فلانی چنین نیست به او از ده تا صد دادم و تعریف و تمجیدی نکرد! به خدا قسم یکی از شما خواستهاش را از من میگیرد و میرود درحالیکه عطای آتشین را در زیر بغلش حمل میکند. عمر س گفت: ای رسول الله ج! پس چرا به او میدهی؟ فرمود: «پس چه کنم؟ جز این چیزی را نمیپذیرند و خداوند بخل را برای من دوست ندارد».
0-816- (26) (صحیح) وفی روایة جیدة لأبی یعلى([29]): «وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَخْرُجُ بِصَدَقَتِهِ مِنْ عِنْدِی مُتَأَبِّطُهَا، وَإِنَّمَا هِیَ لَهُ نَارٌ». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! کَیْفَ تُعْطِیهِ وَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّهَا لَهُ نَارٌ؟ قَالَ: «فَمَا أَصْنَعُ؟ یَأْبون إِلَّا مَسأَلَتِی، وَیَأْبَى اللَّهُ عَزَّ وَجَل لِیَ الْبُخْل».
و در روایت ابویعلی آمده است: «یکی از شما با صدقهاش از نزد من خارج میشود درحالیکه آن را زیر بغل دارد، حال آنکه برای او آتش است». گفتم: ای رسول الله ج! چطور به او میدهی درحالیکه میدانی برای او آتش است. فرمود: «چه کنم؟ جز طلب کردن از من چیزی نمیپذیرند و خداوند بخل را برای من دوست ندارد».
1177-817- (27) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بشرٍ قَبِیصَةَ بْنِ المُخَارِقٍ س قَالَ: تَحَمَّلْتُ حَمَالَةً، فَأَتَیْتُ رَسُولَ اللهِ ج أَسْأَلُهُ فِیهَا، فَقَالَ: «أَقِمْ حَتَّى تَأْتِیَنَا الصَّدَقَةُ فَنَأْمُرَ لَکَ بِهَا». ثُمَّ قَالَ: «یَا قَبِیصَةُ! إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا لِأَحَدِ ثَلَاثَةٍ: رَجُلٍ تَحَمَّلَ حَمَالَةً، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَهَا ثُمَّ یُمْسِکُ. وَرَجُلٌ أَصَابَتْهُ جَائِحَةٌ اجْتَاحَتْ مَالَهُ، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَ قِوَامًا مِنْ عَیْشٍ، أَوْ قَالَ: سِدَادًا مِنْ عَیْشٍ. وَرَجُلٌ أَصَابَتْهُ فَاقَةٌ حَتَّى یَقُولَ ثَلَاثَةٌ مِنْ ذَوِی الْحِجَی مِنْ قَوْمِهِ: لَقَدْ أَصَابَتْ فُلَانًا فَاقَةٌ، فَحَلَّتْ لَهُ الْمَسْأَلَةُ حَتَّى یُصِیبَ قِوَامًا مِنْ عَیْشٍ، أَوْ قَالَ: سِدَادًا مِنْ عَیْشٍ. فَمَا سِوَاهُنَّ مِنَ الْمَسْأَلَةِ یَا قَبِیصَةُ سُحْتٌ، یَأْکُلُهَا صَاحِبُهَا سُحْتًا».
رواه مسلم وأبو داود والنسائی.
از ابو بشر قَبیصه بن مخارق س روایت است که پرداخت مالی را بر عهده گرفتم. نزد رسول الله ج آمدم تا از او درخواست کمک کنم. رسول الله ج فرمود: «نزد ما بمان تا برایمان صدقه برسد و دستور دهم تا از آن به تو بدهند». سپس رسول الله ج فرمود: «ای قبیصه، درخواست کمک جایز نیست مگر برای سه نفر: مردی که به منظور اصلاح بین مردم، پرداخت مالی را بر عهده گرفته باشد که در این حالت درخواست کمک برای او جایز است تا آن را پرداخت کند و سپس از درخواست نمودن دست نگه میدارد؛ و مردی که به مصیبتی گرفتار شده و مالش از بین رفته، میتواند طلب کمک کند تا وقتی که زندگیش سر و سامان بگیرد. یا گفت: سر پای خود بایستد. و مردی که به فقر و نداری گرفتار شده چنانکه سه نفر از خردمندان قومش بگویند: فلانی دچار تنگدستی شده است، برای او هم درخواست کمک جایز است تا وقتی که زندگیش سر و سامان بگیرد یا گفت: سر پای خود بایستد. (سپس رسول الله ج فرمود:) ای قبیصه! درخواست کمک برای غیر اینها حرام است و گیرنده آن حرام میخورد».
(الحمالة) به فتح حاء: عبارت است از دیهای که قومی از جانب قوم دیگری عهدهدار پرداخت آن میشود. و گفته شده: مالی است که فردی مصلح میان دو گروه بر عهده میگیرد تا جنگ و خصومت میان آنها را پایان بخشد. و (الجائحة): آفتی است که دامنگیر مال انسان میشود. و (القِوَام) به فتح قاف و کسر آن فصیحتر است. عبارت است از مال و موارد دیگری که وضعیت انسان به آن بستگی دارد. و (السداد) به کسر سین عبارت است از آنچه نیاز را برطرف نماید. و (الفاقة): فقر و نیاز. و (الحجى) به کسر حاء: به معنای عقل میباشد.
1178-818- (28) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُول اللهِ ج: «اسْتَغْنُوا عَنِ النَّاسِ وَلَوْ بِشَوْصِ السِّوَاک».
رواه البزار والطبرانی بإسناد جید، والبیهقی.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از مردم بینیازی بورزید اگر چه به مسواک زدن باشد».
1179-819- (29) (صحیح لغیره) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لا یُؤمِنُ عَبدٌ حَتَّى یَأمَنَ جَارُهُ بَوَائِقُه، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ، فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلیَقُل خَیراً أَو لِیَسکُت، إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یُحِبُّ الغَنیَّ الحَلیمَ المتعففَ، ویبغضُ البَذیءَ الفاجرَ السَّائِلَ المُلِحّ».
رواه البزار([30]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده ایمان ندارد تا زمانی که همسایهاش از شر او در امان باشد. و هرکس به الله و روز آخرت ایمان دارد باید مهمانش را گرامی دارد و هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد باید سخن خیر بگوید یا سکوت اختیار کند. خداوند ثروتمندِ بردبارِ با عفت را دوست دارد و فرد بددهانِ گستاخِ بسیار سؤال کننده را مورد خشم قرار میدهد».
1180-495- (8) (ضعیف) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عُرِضَ عَلَیَّ أَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَأَوَّلُ ثَلَاثَةٍ یَدْخُلُونَ النَّارَ، فَأَمَّا أَوَّلُ الثَلَاثَةِ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: فَالشَّهِیدُ، وَعَبْدٌ مَمْلُوکٌ أَحْسَنَ عِبَادَةَ رَبِّهِ وَنَصَحَ لِسَیِّدِهِ، وَعَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیَالٍ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، وتقدم بتمامه فی "منع الزکاة"[2- باب]
از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند و نیز اولین سه نفری که وارد دوزخ میشوند بر من عرضه شد؛ اما اولین سه نفری که وارد بهشت میشوند (عبارتند از): شهید، بنده بردهای که به خوبی عبادت پروردگارش را کرده و آقایش را خدمت کرده است و فرد پاکدامنی که از حرام و ابراز نیاز در برابر مردم دوری کرده و خانواده دارد».
1181-496- (9) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: کَانَتْ لِی عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج عِدَةٌ، فَلَمَّا فُتِحَتْ قُرَیْظَةُ، جِئْتُ لِیُنْجِزَ لِی مَا وَعَدَنِی، فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «مَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ یَقْنَعْ یُقَنَّعه اللَّهُ». فَقُلْتُ فِی نَفْسِی: لَا جَرَمَ لَا أَسْأَلُهُ شَیْئًا.
رواه البزار، وأبو سلمة لم یسمع من أبیه. قاله ابن معین وغیره.
از ابوسلمه بن عبدالرحمن از پدرش س روایت است که: نزد رسول خدا ج وعدهای داشتم. زمانی که قریظه فتح شد آمدم تا آنچه به من وعده داده بود وفا کند. پس از او شنیدم که فرمود: «هرکس بینیازی طلبد، خداوند او را بینیاز میکند و هرکس قناعت پیشه کند، خداوند او را قانع میکند».
1182-820- (30) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ وَهُوَ عَلَى المِنْبَرِ - وَذَکَرَ الصَّدَقَةَ وَالتَّعَفُّفَ عَنِ المَسْأَلَةَ-: «الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، وَالعُلْیَا هِیَ المُنْفِقَةُ، وَالسُّفْلَى هِیَ السَّائِلَةُ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج بر روی منبر از صدقه دادن و پرهیز از درخواست از دیگران سخن فرموده و گفتند: «دست بالا از دست پایین بهتر است و دست بالا انفاقکننده (دهنده) است و دست پایین درخواست کننده (گیرنده) است».
رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والنسائی. وقال أبو داود: اختُلِفَ على أیوب عن نافع فی هذا الحدیث؛ قال عبد الوارث: "الید العلیا المتعففة". وقال أکثرهم: عن حماد بن زید عن أیوب: "المنفقة". وقال واحد عن حماد: "المتعففة"([31]). قال الخطابی: "روایة من قال: "المتعففة" أشبه وأصح فی المعنى، وذلک أن ابن عمر ذکر أن رسول الله ج ذکر هذا الکلام وهو یذکر الصدقة والتعفف عنها، فعطفُ الکلام على سببه الذی خرج علیه وعلى ما یطابقه فی معناه أولى. وقد یتوهم کثیر من الناس أن معنى العلیا أن ید المعطی مستعلیة فوق ید الآخذ، یجعلونه من علو الشیء إلى فوق، ولیس ذلک عندی بالوجه، وإنما هو من علاء المجد والکرم، یرید [به] التعفف عن المسألة والترفع عنها". انتهى کلامه([32])، وهو حسن([33]).
1183-497- (10) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بن مَسعودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأَیْدِی ثَلَاثَةٌ: فَیَدُ اللَّهِ الْعُلْیَا، وَیَدُ الْمُعْطِی الَّتِی تَلِیهَا، وَیَدُ السَّائِلِ السُّفْلَى إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَاسْتَعِفَّ عَنِ السُّؤَالِ وَعَنِ الْمَسْأَلَةِ مَا اسْتَطَعْتَ، فَإِنْ أُعْطِیتَ شَیْئًا - أَوْ قَالَ: خَیْرًا - فَلْیُرَ عَلَیْکَ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَارْضَخْ مِنَ الْفَضْلِ، وَلَا تُلَامُ عَلَى الْکفَافِ»([34]).
رواه أبو یعلى، والغالب على رواته التوثیق. ورواه الحاکم، وصحح إسناده([35]).
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «دستها به سه گونهاند: دست بالا و برتر که دست الله است، دست بخشنده که پس از آن است و دست گیرنده که تا روز قیامت پایین است. پس تا جایی که میتوانی از سوال و درخواست کردن پرهیز کن. و اگر چیزی یا خیری به تو عطا شد، باید اثر آن در تو دیده شود و آنرا نخست از افرادی شروع کن که تحت تکفل شما هستند. و از روی فضل ببخش و حفظ و کسب رزق به اندازهی نیاز، سبب ملامت صاحبش نیست».
1184-821- (31) (صحیح) وَعَن مَالِک بن نَضْلَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأَیْدِی ثَلَاثَةٌ: فَیَدُ اللَّهِ الْعُلْیَا، وَیَدُ الْمُعْطِی الَّتِی تَلِیهَا، وَیَدُ السَّائِلَ السُّفْلَى، فَأَعْطِ الْفَضْلَ، وَلَا تَعْجِزْ عَنْ نَفْسِکِ».
رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه"، واللفظ له.
از مالک بن نَضله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دستها سه نوع است: دست خدا که بالاست و دست انفاقکننده بعد از آن است و دست سؤال کننده که پایین است. پس حق مستحقین را ببخش و از نپذیرفتن خواستهی نفس مبنی بر منع بخشش عاجز نباش»([36]).
1185-822- (32) (صحیح) وَعَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَیْرُ الصَّدَقَةِ مَا کَانَ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ یَسْتَعْفَّ یُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ».
رواه البخاری - واللفظ له - ومسلم.
از حکیم بن حزام س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دست بالا از دست پایین بهتر است. و قبل از هرکس برای افراد تحت تکفل خرج کن. بهترین صدقه زمانی است که از روی بینیازی باشد (یعنی به گونهای صدقه دهد که خود محتاج نشود) و هرکس عفت ورزیده و از خواستن دوری کند، خداوند او را از آن دور نگه میدارد و هرکس اظهار بینیازی کند خداوند او را بینیاز میکند».
1186-823- (33) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س أَنَّ نَاسًا مِنَ الْأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللهِ ج، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، حَتَّى إِذَا نَفِدَ مَا عِنْدَهُ قَالَ: «مَا یَکُون عِنْدِی مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْکُمْ، وَمَنْ اسْتَعفَّ([37]) یُعِفَّهُ اللهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللهُ، وَمَنْ یَتَصبَّر یُصَبِّرْهُ اللهُ، وَمَا أعْطی الله أَحَداً عَطَاءً هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَوْسَعُ مِنَ الصَّبْرِ».
رواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی.
از ابو سعید خدری س روایت است که: مردانی از انصار از رسول الله ج چیزی درخواست کردند، رسول الله ج حاجت آنها را بر آورده کرد. باز درخواست کردند، دوباره به آنها داد، و باز درخواست کردند، رسول الله ج هم دوباره به آنها داد تا اینکه تمام آنچه نزد رسول الله ج بود تمام شد و فرمود: «اگر مالی در دستم باشد آن را از شما دریغ نمیکنم و کسی که (از درخواست نمودن) عفت بورزد خداوند او را از آن پاک و بینیاز میگرداند. و هرکس از خداوند توفیق صبر بخواهد (و خود را به صبر وادارد) خداوند آن را برای او میسر میکند. و خداوند متعال به هیچکس بخشش و عطایی بهتر و وسیع تر از صبر نداده است».
1187-824- (34) (حسن لغیره) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: جَاءَ جِبْرِیلُ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «یَا مُحَمَّدُ! عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ، وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّکَ مَجْزِیٌّ بِهِ، وَأَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّکَ مُفَارِقُهُ، وَاعْلَمْ أَنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِنِ قِیَامُ اللَّیْلِ، وَعِزَّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" بإسناد حسن.
از سهل بن سعد س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جبرئیل نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای محمد! به هر صورتی که میخواهی زندگی کن که وفات خواهی کرد و آنگونه که میخواهی عمل کن؛ پس بیگمان نتیجهی آن را خواهی دید و هرکس را که میخواهی دوست بدار که از او جدا خواهی شد و بدان که شرف و بزرگواری مؤمن به نماز شب است و عزت و سربلندی او در بینیازی اش از مردم».
1188-825- (35) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَیْسَ الغِنَى عَنْ کَثْرَةِ العَرَضِ، وَلَکِنَّ الغِنَى غِنَى النَّفْسِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی([38]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ثروت و بینیازی عبارت از زیادی مال نیست، بلکه ثروت و بینیازی، بینیازی نفس است».
(العرض) به فتح عین و راء: عبارت است از هرآنچه از مال و جز آن که کسب میشود.
1189-826- (36) (صحیح) وَعَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج کَانَ یَقُولُ: «اللهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع، وَمِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَع، وَمِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَع، وَمِنْ دَعْوَةٍ لَا یُسْتَجَابُ لَهَا».
رواه مسلم وغیره. [مضى 3-العلم/9].
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج میفرمود: «خدایا! پناه میبرم به تو از علمی که نفع نمیرساند، از دلی که ترس و خشوع در آن نیست، از نفسی که سیر نمیشود و از دعایی که قبول نمیشود».
1190-827- (37) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا أَبَا ذَرٍّ! أَتَرَى کَثْرَةَ الْمَالِ هُوَ الْغِنَى؟». قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «أَفَتَرَى قِلَّةَ الْمَالِ هُوَ الْفَقْرُ؟». قُلْتُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «إِنَّمَا الْغِنَى غِنَى الْقَلْبِ، وَالْفَقْرُ فَقْرُ الْقَلْبِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه" فی حدیث یأتی إن شاء الله تعالى([39]).
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای اباذر! آیا کثرت مال را بینیازی میدانی؟» گفتم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «آیا اندک بودن مال را فقر میپنداری؟» گفتم: بله، ای رسول الله ج. فرمود: «به درستی که بینیازی حقیقی، بینیازی قلب و فقر حقیقی فقر قلب میباشد».
1191-828- (38) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَلاَ اللُّقْمَتَانِ، والتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَکِنِ المِسْکِینُ الَّذِی لاَ یَجِدُ غِنًى یُغْنِیهِ، وَلاَ یُفْطَنُ لَه فَیُتَصَدَّقُ عَلَیْهِ، وَلاَ یَقُومُ فَیَسْأَلُ النَّاسَ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسکین کسی نیست که نیاز او با یک لقمه و دو لقمه و یک خرما و دو خرما برطرف شود. بلکه مسکین کسی است که چیزی که او را بینیاز کند نمییابد و مردم نیز از فقر او آگاهی ندارند تا به او صدقه دهند و از مردم درخواست کمک نمیکند».
1192-829- (39) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرِو ب أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ، وَرُزِقَ کَفَافًا، وَقَنَّعَهُ اللهُ بِمَا آتَاهُ».
رواه مسلم والترمذی وغیرهما.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که اسلام آورده و رزق کافی به او داده شده باشد و خداوند او را نسبت به آنچه به او داده قانع کرده باشد، رستگار است».
1193-830- (40) (صحیح) وَعَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ للإِسْلَامِ، وَکَانَ عَیْشُهُ کَفَافًا وَقَنَعَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از فَضَالَه بن عُبید س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «خوشا به حال کسی که به اسلام هدایت شد و مایحتاج زندگی او به اندازهی کفایتش بوده و بدان راضی است».
(الکفاف) من الرزق: عبارت است از آنچه انسان را با وجود قناعت از درخواست نمودن از دیگران بازمیدارد و بیشتر از قدر نیاز نیست.
1194-831- (41) (صحیح) وَعَن أَبِی أُمَامَةَ س أَنَّ رَسُولُ اللهِ ج قَالَ: «یَا ابْنَ آدَمَ! إِنَّکَ أَنْ تَبْذُلَ([40]) الْفَضْلَ خَیْرٌ لَکَ، وَأَنْ تُمْسِکَهُ شَرٌّ لَکَ، وَلَا تُلَامُ عَلَى کَفَافٍ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَالْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الْیَدِ السُّفْلَى».
رواه مسلم والترمذی وغیرهما.
از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای فرزند آدم! اگر آنچه افزون بر مایحتاج توست ببخشی، برایت نیکوتر است؛ و اگر آن را نگهداری، شری برای تو است؛ و حفظ و کسب رزق به اندازهی نیاز، سبب ملامت صاحبش نیست؛ و در انفاق از کسانی شروع کن که مخارج او بر عهدهی تو است و دست بالا از دست پایین بهتر است».
1195-498- (11) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ جَابِر بن عبدالله ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِیَّاکُمْ وَالطَّمَعَ، فَإِنَّهُ هُوَ الْفَقْرُ، وَإِیَّاکُمْ وَمَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"([41]).
از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «از طمع پرهیز کنید که همان فقر است و پرهیز کنید از آنچه عذر خواهی به دنبال دارد».
1196-832- (42) (حسن لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 499- (12) (ضعیف) وَعَن سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ س قَالَ: أَتَى النَّبِیِّ ج رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی وَأَوْجِزْ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَلَیْکَ بِالْأیَاسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ، [وَإِیَّاکَ وَالطَّمِعَ، فَإِنَّهُ فَقْرٌ حَاضِرٌ]، وَإِیَّاکَ وَمَا یُعْتَذَرُ مِنْهُ».
رواه الحاکم، والبیهقی فی" کتاب الزهد" واللفظ له، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". کذا قال.
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! مرا وصیت مختصری کن. رسول الله ج فرمودند: «چشم امید به آنچه مردم در اختیار دارند نداشته باش و از حرص و طمع برحذر باش که خود فقر است و از آنچه سبب عذرخواهی میگردد پرهیز کن».
1197-500- (13) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْقَنَاعَةُ کَنْزٌ لَا یَفْنَى».
رواه البیهقی فی "کتاب الزهد"، ورفعه غریب([42]).
از جابر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «قناعت گنجی است که نابود نمیشود».
1198-833- (43) (حسن لغیره) وَعَن عُبَیْدِاللَّهِ بْنِ محْصَنٍ الخَطْمِیِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «مَنْ أَصْبَحَ [مِنْکُمْ] آمِنًا فِی سِرْبِهِ، مُعَافًى فِی جَسَدِهِ، عِنْدَهُ قُوتُ یَوْمِهِ، فَکَأَنَّمَا حِیزَتْ لَهُ الدُّنْیَا بِحَذَافِیرِهَا».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از عبیدالله بن محصن خَطمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هریک از شما درحالی شب را به صبح رساند که در وجود خود احساس آرامش کند و بدنش سالم باشد و غذای آن روزش را داشته باشد، گویا تمام خوشیهای دنیا برای او جمع شده است».
(فی سربه) به کسر سین یعنی: در وجودش([43]).
1199-501- (14) (ضعیف) إلا ما بین المعقوفتین 834- (44) فهو (صحیح لغیره) وَعَنْ أَنَسٍ س: [أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ أَتَى النَّبِیَّ ج فَسَأَلهُ، فَقَالَ: «مَا فِی بَیْتِکَ شَیْءٌ؟». قَالَ: بَلَى، حِلْسٌ نَلْبَسُ بَعْضَهُ، وَنَبْسُطُ بَعْضَهُ، وَقَعْبٌ نَشْرَبُ فِیهِ مِنَ الْمَاءِ. قَالَ: «ائْتِنِی بِهِمَا»، فَأَتَاهُ بِهِمَا، فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِیَدِهِ وَقَالَ: «مَنْ یَشْتَرِی هَذَیْنِ؟» قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمٍ. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ یَزِیدُ عَلَى دِرْهَمٍ؟» (مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا). قَالَ رَجُلٌ: أَنَا آخُذُهُمَا بِدِرْهَمَیْنِ، فَأَعْطَاهُمَا إِیَّاهُ، وَأَخَذَ الدِّرْهَمَیْنِ فأَعْطَاهُمَا الْأَنْصَارِیَّ، وَقَالَ: «اشْتَرِ بِأَحَدِهِمَا طَعَامًا، فَانْبِذْهُ إِلَى أَهْلِکَ، وَاشْتَرِ بِالْآخَرِ قَدُومًا فَأْتِنِی بِهِ»، فَأَتَاهُ بِهِ فَشَدَّ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ج عُودًا بِیَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: «اذْهَبْ فَاحْتَطِبْ، وَبِعْ، وَلَا أَرَیَنَّکَ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْمًا». فَفَعَلَ، فَجَاءَ وَقَدْ أَصَابَ عَشْرَةَ دَرَاهِمَ، فَاشْتَرَى بِبَعْضِهَا ثَوْبًا، وَبِبَعْضِهَا طَعَامًا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَجِیءَ الْمَسْأَلَةُ نُکْتَةً فِی وَجْهِکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، [إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِثَلَاثٍ: لِذِی فَقْرٍ مُدْقِعٍ، أَوْ لِذِی غُرْمٍ مُفْظِعٍ، أَوْ لِذِی دَمٍ مُوجِعٍ]»([44]).
رواه أبو داود، والبیهقی بطوله، واللفظ لأبی داود، وأخرجَ الترمذی والنسائی منه قصة بیع الحطب فقط، وقال الترمذی: "حدیث حسن".
[از انس س روایت است که مردی از انصار نزد رسول الله ج آمده و از او درخواست کمک نمود. رسول الله ج فرمود: «آیا در خانهات چیزی نیست؟» گفت: بله، لباسی است که بخشی از آن را میپوشم و بخشی از آنرا به عنوان فرش استفاده میکنم. و کاسهای است که با آن آب مینوشم. رسول خدا ج فرمود: «با آنها نزد من بیا». پس با آنها آمده و رسول خدا ج آنها را به دست گرفت و فرمود: «چه کسی این دو را میخرد؟» مردی گفت: من آنها را به یک درهم میخواهم. رسول خدا ج فرمود: «چه کسی آنها را بیش از یک درهم میخرد؟» (دو یا سه بار این را گفتند.) مردی گفت: من آنها را به دو درهم میخرم. پس به وی داده شد. رسول خدا ج دو درهم را گرفته و آنها را به مرد انصاری داد. و فرمود: «با یک درهم غذا بخر و به خانوادهات بده و با درهم دیگر تبری بخر و نزد من بیا». پس با آن نزد رسول خدا ج آمد و رسول خدا با چوب، دستهای برای آن درست کرد. سپس فرمود: «برو و چوب جمع کن و بفروش. و تو را پانزده روز نبینم». پس وی چنین کرد. و درحالی بازگشت که ده درهم داشت. با بخشی از آن لباس خرید و با بخشی غذا. رسول خدا ج فرمود: «این برای تو بهتر است از اینکه که درخواست (مال) کنی و این روز قیامت نقطهای در چهرهات باشد. [درخواست کمک جز برای سه نفر روا نیست: فرد بسیار فقیر یا فردی ورشکسته یا کسی که در راه پرداخت دیهی قصاص به جای خویشاوندانش بدهکار شده است».
(الحِلس) به کسر حاء و سکون لام و به سین: لباس یا جامه ضخیمی است که بر پشت شتر میاندازند و نیز لباس و جامهای جز آن که به عنوان زیرانداز و مانند آن استفاده میشود «الحلس» نامیده میشود.
و (الفقر المدقع) به ضم میم و سکون دال و کسر قاف: فقری را گویند که شدید باشد و صاحبش را به (الدقعاء): زمینی که گیاهی ندارد، چسبنده باشد. و (الغٌرم) به ضم غین و سکون راء: عبارت است از آنچه ادای آن تکلفا و بدون اینکه در مقابل عوضی باشد لازم است. و(المفظع) به ضم میم و سکون فاء و کسر ظاء: عبارت است از شدید و شنیع. و (ذو الدم الموجع): کسی را گویند که متحمل پرداخت دیه از جانب خویشاوند نزدیک یا دوست قاتلش شده است و دیه را به اولیای مقتول پرداخت میکند. و اگر چنین نکند خویشاوند نزدیکش یا دوستش را میکشند که قتلش سبب ناراحتی وی میباشد.
1200-835- (45) (صحیح) وَعَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ العَوَّامِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یَأْخُذَ أَحَدُکُمْ أَحْبُلَهُ([45]) فَیَأْتِیَ بِحُزْمَةٍ مِن حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَیَبِیعَهَا فَیَکُفَّ بِهَا وَجهَهُ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ، أَعْطَوْهُ أَم مَنَعُوهُ».
رواه البخاری وابن ماجه وغیرهما.
از زبیر بن عوام س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر یکی از شما طنابهایش را برداشته و یک پشته چوب را بر پشتش حمل نموده و بیاورد و آن را بفروشد تا آبرویش را حفظ کند، برای او بهتر از آن است که به سوی مردم دست دراز کند، چیزی به او بدهند یا ندهند».
1201-836- (46) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَأَنْ یَحْتَطِبَ أَحَدُکُمْ حُزْمَةً عَلَى ظَهْرِهِ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ أَحَدًا، فَیُعْطِیَهُ أَوْ یَمْنَعَهُ».
رواه مالک والبخاری ومسلم والترمذی والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر یکی از شما بار هیزمی را بر پشت خود حمل کند، برای او بهتر از آن است که از کسی چیزی بخواهد؛ چه به او چیزی بدهد یا ندهد».
1202-837- (47) (صحیح) وَعَنِ المِقْدَامِ بن معدِ یکَرِب س عَنِ النَّبِیَّ ج: «مَا أَکَلَ أَحَدٌ طَعَامًا خَیْرًا مِنْ أَنْ یَأْکُلَ مِنْ عَمَلِ یَدِهِ، وَإِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ دَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَأْکُلُ مِنْ عَمَلِ یَدِهِ».
رواه البخاری.
از مقدام بن معدیکرب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگز کسی غذایی بهتر از حاصل دسترنج خودش نخورده است و پیامبر خدا داود ÷ از دسترنج خودش میخورد».
5- (ترغیب من نزلت به فاقة أو حاجة أن ینزلها بالله تعالى)
([1]) هر اثری از خراش یا گزیدگی مصداق کدح است. و «الکدح» در جاهای دیگر به معنای سعی و حرص و عمل میباشد.
([2]) الأصل: "کلوح"، والتصویب من "المسند"، و"المجمع" (3/ 96). وغفل عنه الثلاثة!
([3]) یعنی: یبلى (کهنه و فرسوده میشود).
([4]) قلت: منها حدیث عبدالرحمن بن عوف الآتی فی هذا الباب برقم (23). ومن جهالات المعلقین الثلاثة أنهم فرقوا بین مرتبة هذا الحدیث والذی قبله؛ مع قولهم أنهما حدیث واحد، فقالوا فی الأول: "حسن"، وفی هذا: "حسن لغیره"!
([5]) (الأسکفّة) بضم الهمزة وسکون السین المهملة وضم الکاف وتشدید الفاء: عتبة الباب.
([6]) (الشین): العیب.
([7]) قلت: فیه عنعنة الحسن البصری، ودونه (إسماعیل بن مسلم) وهو المکی؛ ضعیف، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5552)، وأما الجهلة الثلاثة، فخلطوا -کعادتهم- بین الصحیح من هذا الحدیث، والضعیف منه، فصدروه بقولهم: "صحیح. ."!
([8]) فی الأصل هنا ما نصه: "فلقیت عبد الله بن القاسم مولى أبی بکر، فذکرت ذلک له فقال: ذاک رجل کان یسأل الناس تکثراً". والحدیث مخرج فی "الصحیحة" (3483).
([9]) (التغدیة): إطعام طعام الغدوة. و (التعشیة): إطعام طعام العشاء.
([10]) قلت: زیادة رزین إنما هی فی حدیث آخر یرویه أبو سعید الخدری، وعمر نفسه، لکن لیس فیه قوله: "قالوا: وما الغنى. . " کما سیأتی قریباً فی الباب برقم (24 و25) وإنما هذا فی حدیث سهل ابن الحنظلیة الآتی قریباً. فکأن رزیناً لفق هذه الزیادة التی زادها فی روایة الترمذی من ثلاثة أحادیث!
([11]) الأصل: "سأل الناس"، والتصویب من "الزوائد" والمخطوطة.
([12]) کذا وقع فی هذه الروایة، والمحفوظ: "ما یغدیه أو یعشیه" کما تقدم تحت حدیث (حُبشی ابن جنادة)، ویأتی فی حدیث (سهل ابن الحنظلیة)، و (أو) بمعنى (و) کما یأتی.
([13]) قلت: وفیه نظر بینته فی "الأصل"، وفی "تخریج الأحادیث المختارة" (495)، فقد أخرجه فیه من طریق عبدالله، وبینت فیه أنه یشهد له ما بعده. وأما الجهلة، فقالوا: "حسن" أی لذاته، ثم نقلوا عن الهیثمی إعلاله إیاه بمن کذبه أحمد وغیره، وأقروه.
([14]) هو سهل بن الربیع الأنصاری الأوسی، و (الحنظلیة): أمه.
([15]) زیادة من "أبی داود"، وهو مخرَّج فی "صحیحه" برقم (1441)، والزیادات الآتیة منه أیضاً.
([16]) وی داستان مشهوری نزد عرب دارد. او متلمس شاعر است که عمرو بن هند پادشاه وقت را در اشعار خود هجو کرد؛ پس پادشاه برای او نامهای به سوی یکی از کارگزارانش نوشت که خود حامل آن بود و گمان میکرد در این نامه دستور به بخشیدن مالی به وی شده است. حال آنکه در نامه نوشته شده بود که وی را بکشند. پی متلمس دچار تردید شد و نامه را باز کرد و آن را خواند. زمانی که محتوای نامه را دانست، آن را پرت نموده و خود را نجات داد. و بر این اساس عرب از نامهی وی به عنوان ضرب المثلی یاد میکند. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (5/ 25) مصحح
([17]) قلت: هذه الروایة عند أبی داود أیضاً عقب قوله: "یغدیه ویعشیه" بلفظ: "وقال النفیلی فی موضع آخر: أن یکون له شبع. . ".
([18]) "معالم السنن" (2/ 229-230).
([19]) میگویم: و این بهترین اقوال است که همهی احادیث را جمع میکند. صنعانی در "سبل السلام" (2/ 305-306) بر این باور است و شوکانی در "نیل الأوطار" (4/ 134-137) به این دیدگاه مایل است.
([20]) فی "الموطأ" -آخره-: "المطایا".
([21]) قلت: قول علی هذا منکر لتفرد عبدالله بن أبی رزین به، وهو مجهول لَم یوثقه غیر ابن حبان، والثابت عن علی س خلافه، وأن السَّائل إنما هما غلامان من بنی عبدالمطلب کما فی مسلم، وهو مخرج فی "صحیح أبی داود" (2642)، وانظر تعلیقی على "صحیح ابن خزیمة" (4/ 79)، وحدیث ابن عباس الشاهد لذلک فی "کبیر الطبرانی" (11/ 69 و227) من طریقین عنه. وأما الجهلة الثلاثة فقالوا: "حسن"! وغفلوا عن النکارة، وهو اللائق بهم! وبجمودهم على التقلید.
([22]) قلت: والحاکم أیضاً (3/ 332)، وصححه! ووافقه الذهبی!
([23]) قد قیل فی کنیته غیر هذا، ولم تقع هذه فی "مسلم" (3/ 97)، والزیادة الآتیة منه، کما أننی صححت منه بعض الأحرف. وقد رواه أبو داود أیضاً (1149- صحیحه)، وابن ماجه. ولم أره عند الترمذی، ولا عزاه إلیه الحافظ المزی فی "التحفة"!
([24]) الأصل: (سبعاً)، والتصحیح من "المسند" (5/ 172).
([25]) قلت: لم یروه أحمد من هذا الوجه، وإنما رواه من وجهین آخرین عن أبی ذر، أحدهما صحیح. انظر "الصحیحة" (2166).
([26]) کذا الأصل، وهو کذلک فی روایة البخاری فی "الوصایا"، وفی أخرى له فی "الزکاة" وغیره: "خضرة حلوة"، وهی روایة مسلم (3/ 94)، ولیس عنده: "قال حکیم: فقلت. . " إلخ. وهذا القدر یختلف سیاقه قلیلاً عن سیاقه فی البخاری. قال الحافظ: "قوله: (خضرة حلوة): شبهه بالرغبة فیه والمیل إلیه وحرص النفوس علیه بالفاکهة الخضراء المستلذة؛ فإن الأخضر مرغوب فیه على انفراده بالنسبة للیابس، والحلو مرغوب فیه على انفراده بالنسبة للحامض، فالإعجاب بهما إذا اجتمعا أشد".
([27]) قلت: وهو روایة لأحمد (5/ 277 و279 و281).
([28]) سقط هذا الحکم من الطبعة السابقة وأثبتناه من أصول الشیخ رحمه الله تعالى. [ش].
([29]) هذه الروایة لیست عن أبی سعید، وإنما عن عمر کما یأتی قریباً (7- باب/ الحدیث الأول)، ولذلک رقمتها.
([30]) قلت: إسناده ضعیف، لکنه قد جاء مفرقاً فی أحادیث مخرجة بعضها فی "الإرواء" (8/ 162 و163)، والأخرى فی "الصحیحة" (549 و876 و1320) إلا کلمة (الفاجر) فلم أرها إلا بلفظ (الفاحش).
([31]) قلت: هذه روایة شاذة، وجزم ابن حجر أنها تصحیف، والصواب ما قبلها، والأحادیث متضامنة على ذلک کما بینه الحافظ (3/ 236)، ولا ینافیه التوجیه الذی نقله المؤلف عن الخطابی بل هو یماشیه کما لا یخفى على المتأمل.
([32]) "معالم السنن" (2/ 243).
([33]) قلت: نعم؛ هو حسن بناء على ما رجحه الخطابی من حیث المعنى، لکنَّ ذلک لا یستقیم مع الروایة الراجحة عندنا والمطابقة للأحادیث الأخرى التی منها الحدیث الآتی بعده، وله شواهد ذکرها الحافظ فی "الفتح" (3/ 231)، وقال عقبها: "فهذه الأحادیث متضافرة على أن الید العلیا هی المنفقة المعطیة، وأنَّ السفلى هی السائلة. وهذا هو المعتمد، وهو قول الجمهور".
([34]) وقع فی "المجمع" (3/ 97): (العفاف)، وهو تصحیف.
([35]) قلت: منه فی سنده إبراهیم بن مسلم الهجری، وهو لین الحدیث، ولیس عند الحاکم الجملة الأخیرة منه.
([36]) [به عبارت دیگر پس از ادای حق و حقوق خود و افراد تحت تکفل چنان از مالت نبخش که خود عاجز و ناتونا مانده و به گدایی و درخواست از دیگران بیفتی.] عون المعبود وحاشیة ابن القیم (5/ 46) مصحح
([37]) هکذا وجد، وإنما هو "یستعفف"، وروایة الترمذی وروایة للبخاری: "یستعف". و"یعفه" بفتح الفاء، جزم به الکرمانی، کذا فی "العجالة" (113).
([38]) قال الناجی: "وبقی علیه ابن ماجه".
([39]) یعنی: فی (24- التوبة /5 - الترغیب فی الفقر).
([40]) نووی آن را در شرح مسلم با فتح همزه آورده است و در معنای این حدیث میگوید: «یعنی اگر آنچه افزون بر نیاز خود و خانوادهات داری، ببخشی، به دلیل باقی ماندن ثواب و پاداش آن، برای تو بهتر است و اگر آن را نگه داشته و نبخشی، برایت شر خواهد بود. زیرا اگر از انجام واجب خودداری کند مستحق مجازات خواهد بود و اگر از مندوب و مستحب خودداری کند، ثواب و پاداش وی ناقص خواهد شد و مصلحت وی در آخرت فوت میگردد و این موارد همگی شر هستند. و معنای «لَا تُلَامُ عَلَى کَفَافٍ» این است که به اندازهی نیاز داشتن، سبب ملامت و نکوهش انسان نیست. و این زمانی است که حق شرعی متوجه آن نباشد. مانند کسی که دارندهی نصاب زکات میباشد و مطابق شروط زکات، زکات بر او واجب است. و به این مقدار نصاب برای مایحتاج خود نیازمند است؛ در اینصورت بر او واجب است که زکاتش را بپردازد و مایحتاج خود را از راه مباح کسب نماید. و معنای «ابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ» این است که در بخشش، خانواده و نزدیکان سزاوارتر به بیگانگان هستند.
([41]) قلت: لکن الشطر الثانی منه ثابت من حدیث أنس وغیره کما تراه مخرجاً محققاً فی "الصحیحة" رقم (354 و401 و1421).
([42]) قلت: فی إسناده (88/ 104) متروک متهم، وهو مخرج فی "الضعیفة" (3907).
([43]) اما (السَّرَب) به فتح به راه گفته میشود.
([44]) تمام الحدیث ثابت؛ وأما الجهلة فلم یفرقوا -کعادتهم- بین ما صح منه وما لم یصح، فقالوا: "حسن. ."!
([45]) کذا الأصل، وهو بفتح أوله وضم الموحدة جمع (حبل)، مثل (فَلس) و (أفلس). وهو روایة للبخاری فی غیر هذا السیاق أخرجه فی أول "16/ البیوع". وبه رواه ابن ماجه (7136)، وفی روایتین أخریین للبخاری: "حبله" على الإفراد.