اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترهیب از اینکه انسان با توسل به وجه الله چیزی جز بهشت را طلب کند و ترهیب کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته شده

ترهیب از اینکه انسان با توسل به وجه الله چیزی جز بهشت را طلب کند و ترهیب کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته شده، از اینکه از دادن چیز خواسته شده خودداری کند. 

1220-851- (1) (حسن) عَن أَبِی مُوسى الأَشعَرِی س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَلْعُونٌ مَنْ سَأَلَ بِوَجْهِ اللَّهِ، وَمَلْعُونٌ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللَّهِ ثُمَّ مَنَعَ سَائِلَهُ، مَا لَمْ یُسْأَلْ هُجْرًا».

رواه الطبرانی، ورجاله رجال "الصحیح"؛ إلا شیخه یحیى بن عثمان بن صالح، وهو ثقة، وفیه کلام([1]).

از ابوموسی اشعری س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «ملعون است کسی که با توسل به وجه الله طلب کمک کند. و ملعون است کسی که از او با توسل به وجه الله طلب کمک شود و طلب زشت و قبیحی هم نباشد و او از دادن خودداری کند».

(هُجْرًا) به ضم هاء و سکون جیم یعنی: مادامی که خواسته‌ی زشت و ناشایستی نداشته باشد. و احتمال این معنا نیز وجود دارد که: مادامی که خواسته‌ی زشتی با سخنانی زشت نداشته باشد.

1221-506- (1) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یُسْأَلُ بِوَجْهِ اللَّهِ إِلَّا الْجَنَّةُ».

رواه أبو داود وغیره([2]).

از جابر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «با توسل به وجه الله جز بهشت خواسته نمی‌شود».

1222-852- (2) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنِ اسْتَعَاذَ بِاللَّهِ فَأَعِیذُوهُ، وَمَنْ سَأَلَ بِاللَّهِ فَأَعْطُوهُ، وَمَنْ دَعَاکُمْ فَأَجِیبُوهُ، وَمَنْ صَنَعَ إِلَیْکُمْ مَعْرُوفًا فَکَافِئُوهُ، فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا مَا تُکَافِئُوهُ، فَادْعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّکُمْ قَدْ کَافَأْتُمُوهُ».

رواه أبو داود والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه والحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین".

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی با توسل به نام الله از شما پناه خواست، او را پناه دهید. و اگر کسی با توسل به نام الله از شما چیزی طلبید، پس به او بدهید. و اگر کسی شما را دعوت نمود، دعوتش را قبول کنید. و اگر کسی به شما نیکی نمود، پاداشش را با نیکی بدهید پس اگر چیزی نیافتید که پاداش نیکی او را جبران کند، برایش دعای خیر کنید تا اینکه بدانید پاداش نیکی‌های او را داده‌اید».

1223-853- (3) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَة مَوْلَى رِفَاعَةَ عَن رَافِعٍ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَلْعُونٌ مَنْ سَأَلَ بِوَجْهِ اللهِ، وَمَلْعُونٌ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللهِ فَمَنَعَ سَائِلَهُ».

رواه الطبرانی.

ابو عُبَیده مولای رِفاعه از رافع روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «کسی که با توسل به وجه الله طلب کمک کند، ملعون است و کسی که با توسل به وجه الله از او طلب کمک شود و او از دادن خودداری کند، ملعون است».

1224-854- (4) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ النَّاسِ؟ رَجُلٌ یُسْأَلُ بِوَجهِ اللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب والنسائی وابن حبان فی "صحیحه" فی آخر حدیث یأتی فی الجهاد إن شاء الله تعالى. [12- الجهاد/9 رقم 4]

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟ کسی که با توسل به وجه الله از او خواسته می‌شود و [با وجود توان دادن به سائل] نمی‌دهد».

1225-855- (5) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِشَرِّ الْبَرِیَّةِ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «الَّذِی یُسْأَلُ بِاللَّهِ وَلَا یُعْطِی».

رواه أحمد.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از بدترین مردم خبر ندهم؟ گفتند: بله، ای رسول الله ج! فرمود: «کسی که با توسله به نام الله درخواست چیزی می‌کند و به او داده نمی‌شود».

1226-507- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «أَلَا أُحَدِّثُکُمْ عَنِ الْخَضِرِ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «بَیْنَما هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ یَمْشِی فِی سُوقِ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَبْصَرَهُ رَجُلٌ مُکَاتَبٌ، فَقَالَ: تَصَدَّقْ عَلَیَّ بَارَکَ اللهُ فِیکَ. فَقَالَ الْخَضِرُ: آمَنْتُ بِاللهِ، مَا شَاءَ اللهُ مِنْ أَمَرٍ یَکُونُ، مَا عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیکَهُ. فَقَالَ الْمِسْکِینُ: أَسْأَلُکَ بِوَجْهِ اللهِ لِمَ تَصَدَّقْتَ عَلَیَّ؛ فَإِنِّی نَظَرْتُ السَّمَاحَة فِی وَجْهِکَ، وَرَجَوْتُ الْبَرَکَةَ عِنْدَکَ. فَقَالَ الْخَضِرُ: آمَنْتُ بِاللهِ، مَا عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیکَهُ إِلَّا أَنْ تَأْخُذَنِی فَتَبِیعَنِی. فَقَالَ الْمِسْکِینُ: وَهَلْ یَسْتَقِیمُ هَذَا؟ قَالَ: نَعَمِ؛ أَقُولُ: لَقَدْ سَأَلْتَنِی بِأَمْرٍ عَظِیمٍ، أَمَا إِنِّی لَا أُخَیِّبُکَ بِوَجْهِ رَبِّی، بِعْنِی. قَالَ: فَقَدَّمَهُ إِلَى السُّوقِ، فَبَاعَهُ بِأَرْبَعِ مِائَةِ دِرْهَمٍ، فَمَکَثَ عِنْدَ الْمُشْتَرِی زَمَانًا لَا یَسْتَعْمِلُهُ فِی شَیْءٍ، فَقَالَ: إِنَّمَا اشتَرَیتَنِی الْتِمَاسَ خَیْرٍ عِنْدِی، فَأَوْصِنِی بِعَمَلٍ. قَالَ: أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ، إِنَّکَ شَیْخٌ کَبِیرٌ ضَعِیفٌ. قَالَ: لَیْسَ یَشُقُّ عَلَیَّ. قَالَ: قُمْ فَانْقِلْ هَذِهِ الْحِجَارَةَ. وَکَانَ لَا یَنْقُلُهَا دُونَ سِتَّةِ نَفَرٍ فِی یَوْمٍ. فَخَرَجَ الرَّجُلُ لِبَعْضِ حَاجَتِهِ ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدْ نَقَلَ الْحِجَارَةَ فِی سَاعَةٍ! قَالَ: أَحْسَنْتَ وَأَجْمَلْتَ، وَأَطَقْتَ مَا لَمْ أَرَکَ تُطِیقُهُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضَ لِلرَّجُلِ سَفَرٌ، فَقَالَ: إِنِّی أَحْسَبُکَ أَمِینًا، فَأَخْلُفْنِی فِی أَهْلِی خِلَافَةً حَسَنَةً. قَالَ: وَأَوْصِنِی بِعَمَلٍ. قَالَ: أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ. قَالَ: لَیْسَ یَشُقُّ عَلَیَّ. قَالَ: فَاضْرِبْ مِنَ اللَّبِنِ لِبَیْتِی، حَتَّى أُقْدِمَ عَلَیْکَ. قَالَ: فَمَر الرَّجُلُ لِسَفَرِهِ، قَالَ: فَرَجَعَ الرَّجُلُ وَقَدْ شَیَّدَ بِنَاءً. فَقَالَ: أَسْأَلُکَ بِوَجْهِ اللهِ مَا سَبِیلُکَ وَمَا أَمْرُکَ؟ قَالَ: سَأَلْتَنِی بِوَجْهِ اللهِ، وَوَجْهُ اللهِ أَوْقَعَنِی فِی الْعُبُودِیَّةِ، فَقَالَ الْخَضِرُ: سَأُخْبِرُکَ مَنْ أَنَا؟ أَنَا الْخَضِرُ الَّذِی سَمِعْتَ بِهِ، سَأَلَنِی مِسْکِینٌ صَدَقَةً فَلَمْ یَکُنْ عِنْدِی شَیْءٌ أُعْطِیَهُ. فَسَأَلَنِی بِوَجْهِ اللهِ، فَأَمْکَنَتْهُ مِنْ رَقَبَتِی، فَبَاعَنِی. وَأُخْبِرُکَ أَنَّهُ مَنْ سُئِلَ بِوَجْهِ اللهِ فَرَدَّ سَائِلَهُ وَهُوَ یَقْدِرُ؛ وَقَفَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ جِلْدُةً وَلَا لَحْمَ لَهُ یَتَقَعْقَعُ. فَقَالَ الرَّجُلُ: آمَنْتُ بِاللهِ، شَقَقْتُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اللهِ! وَلَمْ أَعْلَمْ. قَالَ: لَا بَأْسَ، أَحْسَنْتَ وَأَتقَنْتَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا نَبِیَّ اللهِ! احْکُمْ فِی أَهْلِی وَمَالِی بِمَا شِئتَ، أَو اختر فَأُخَلِّی سَبِیلَکَ. قَالَ: أُحِبُّ أَنْ تُخَلِّیَ سَبِیلِی فَأَعْبُدَ رَبِّی. فَخَلَّى سَبِیلَهُ. فَقَالَ الْخَضِرُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَوْثَقَنِی فِی الْعُبُودِیَّةِ، ثُمَّ نَجَّانِی مِنْهَا».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" وغیر الطبرانی، وحسَّنَ بعض مشایخنا إسناده، وفیه بُعدٌ. والله أعلم.

از ابوامامه س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «آیا با شما در مورد خضر سخن نگویم؟» گفتند: بله ای رسول خدا؛ رسول خدا ج فرمودند: «روزی در بازار بنی‌اسرائیل راه می‌رفت که برده‌ای مکاتَب او را دید، پس گفت: صدقه‌ای به من بده، خداوند در تو برکت نهد. پس خضر گفت: به الله ایمان آوردم، امری را که خداوند بخواهد می‌شود. چیزی ندارم که آن را به تو بدهم. پس مرد فقیر گفت: به واسطه وجه الله از تو می‌خواهم که چیزی به من صدقه دهی. براستی بخشش را در چهره تو دیدم و امید برکت نزد تو دارم. پس خضر گفت: به الله ایمان آوردم. چیزی نزد من نیست تا به تو بدهم مگر اینکه مرا بگیری و بفروشی. مرد مسکین گفت: آیا این امر میسر است؟ خضر گفت: بله؛ با امری بزرگ از من درخواست کمک نمودی و من به خاطر وجه پروردگارم تو را نا امید بازنمی‌گردانم. مرا بفروش. راوی می‌گوید: پس او را به بازار آورده و به چهارصد درهم فروخت. و اینگونه مدتی نزد مشتری ماند و او را در امری به کار نگرفت. پس گفت: تو مرا خریدی تا خیری نصیب تو شود پس مرا به عملی توصیه کن. خریدار وی گفت: دوست ندارم بر تو سخت بگیرم. تو پیرمردی ضعیف و کهنسال هستی. خضر گفت: بر من سخت نیست. خریدار وی گفت: برخیز و این سنگ را جابجا کن. و آن سنگی بود که در یک روز کمتر از شش نفر نمی‌توانستند آن‌را جابجا کنند. پس خریدار برای برخی از نیازهایش خارج شد و چون بازگشت آن سنگ در ساعتی جابجا شده بود. پس گفت: آفرین بر تو، در تو توانی دیدم که مانند آن‌را ندیدم. پس مسافرتی برای خریدار پیش آمد که به خضر گفت: من تو را امانت‌دار می‌پندارم پس در نبود من جانشین خوبی برای خانواده‌ام باش. خضر گفت: و مرا به عملی توصیه کن. خریدار گفت: دوست ندارم تو را به مشقت بیندازم. خضر گفت: مشقتی بر من نیست. خریدار وی گفت: تا من برمی‌گردم برای خانه‌ام آجر تهیه کن. پس آن مرد عازم سفر شد و درحالی از سفر برگشت که خضر ساختمانی را ساخته بود. گفت: به واسطه وجه الله از تو می‌خواهم که راه و روش و راز کارت را بیان کنی؟ خضر گفت: به واسطه وجه الله از من سوال کردی و وجه الله مرا به این بردگی رساند. پس خضر گفت: به تو خواهم گفت من کیستم؟ من همان خضری هستم که آوازه او را شنیدی. فقیری از من صدقه خواست اما نزد من چیزی نبود که به او بدهم. پس به واسطه وجه الله از من طلب کمک کرد. لذا به وی امکان برده شدن خود را دادم. پس مرا فروخت. و به تو خبر می‌دهم که هرکس به واسطه وجه الله چیزی از وی خواسته شود و او بر آن توانا باشد و پاسخ سوال کننده را ندهد، روز قیامت پوستی بدون گوشت خواهد ایستاد و تکان می‌خورد. آن مرد گفت: به الله ایمان آوردم. ای پیامبر خدا، تو را دچار مشقت نمودم و نمی‌دانستم. خضر گفت: اشکالی ندارد. خوب کردی و استوار عمل نمودی. پس آن مرد گفت: پدر و مادرم به فدایت ای پیامبر خدا، در مورد خانواده و مالم چنانکه می‌خواهی حکم کن یا چیزی اختیار کن تا در اختیارت قرار دهم. خضر گفت: دوست دارم راهم را بازگذاری تا پروردگارم را عبادت کنم. پس وی چنین کرد. سپس خضر گفت: حمد و ستایش از آن خدایی است که مرا در بند بردگی قرار داد و سپس مرا از آن نجات داد».

9- (الترغیب فی الصدقة والحث علیها، وما جاء فی جهد المقل، ومن تصدق بما لا یحب)



([1]) قلت: لکنه قد توبع، کما بینته فی "الصحیحة" (2290).

([2]) قلت: فی إسناده (1671) سلیمان بن معاذ التمیمی، وهو ابن قرم بن سلیمان، ضعیف لسوء حفظه, "المشکاة" (1944)، "ضعیف أبی داود" (297).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد