ترغیب به دوری از بلند کردن لباس به خاطر تواضع و اقتدا به اَشرف مخلوقات محمد ج و اصحابش و ترهیب از پوشیدن لباس شهرت و تکبر و خودستایی
3010-2072- (1) (حسن لغیره) عَنْ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ تَرَکَ اللِّبَاسَ تَوَاضُعًا لِلَّهِ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ؛ دَعَاهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ حَتَّى یُخَیِّرَهُ مِنْ أَیِّ حُلَلِ الإِیمَانِ شَاءَ یَلْبَسُهَا».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن"، والحاکم فی موضعین من "المستدرک"، وقال فی أحدهما: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "رویاه من طریق أبی مرحوم - وهو عبدالرحیم بن میمون- عن سهل بن معاذ، ویأتی الکلام علیهما".
از معاذ بن انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس از روی فروتنی برای خدا، لباس گرانقیمت را درحالی نپوشد که بر پوشیدن آن قادر است، خداوند در روز قیامت در انظار مردم، او را فرا میخواند تا او را مخیر کند که از هر لباس اهل ایمان که میخواهد، انتخاب کند و بپوشد».
3011-2073- (2) (حسن لغیره) وَعَنْ رَجُلٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَصْحَابِ رَسُولِ الله ج عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَمَنْ تَرَکَ لُبْسَ ثَوْبِ جَمَالٍ، وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ - قَالَ بِشْرٌ: أَحْسَبُهُ قَالَ:- تَوَاضُعًا، کَسَاهُ اللَّهُ حُلَّةَ الْکَرَامَةِ».
رواه أبو داود فی حدیث، ولم یسم ابنَ الصحابیِّ. ورواه البیهقی من طریق زبان بن فائد عن سهل بن معاذ عن أبیه بزیادة.
مردی از فرزندان اصحاب رسول الله ج از پدرش روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه پوشیدن لباس زینت را درحالی ترک کند که توانایی پوشیدن آن را دارد - بشر میگوید: گمان میکنم فرمود: - به خاطر تواضع؛ خداوند لباس کرامت را بر او میپوشاند».
3012-2074- (3) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ بن ثعلبة الأنصاریّ - واسمه إیاس س- قَالَ: ذَکَرَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ج یَوْمًا عِنْدَهُ الدُّنْیَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا تَسْمَعُونَ، أَلَا تَسْمَعُونَ؟ إِنَّ الْبَذَاذَةَ مِنَ الْإِیمَانِ، إِنَّ الْبَذَاذَةَ مِنَ الْإِیمَانِ. یَعْنِی التَّقَحُّلَ».
رواه أبو داود وابن ماجه؛ کلاهما من روایة محمد بن إسحاق([1])، وقد تکلم أبو عمر النمری فی هذا الحدیث([2]).
از ابوامامة بن ثعلبة الأنصاری - و اسم او ایاس س است- روایت است که روزی اصحاب رسول الله ج نزد وی از دنیا صحبت میکردند، پس رسول الله ج فرمود: «آیا گوش نمیدهید! آیا گوش نمیدهید! سادهپوشی و دوری از زینت و رضایت به لباس ساده از ایمان است، ساده پوشی و دوری و دوری از زینت و رضایت به لباس ساده از ایمان است».
(البذاذة) به فتح باء: عبارت است از رعایت تواضع در لباس با سادهپوشی و ترک زینت و رضایت به لباس ساده.
3013-1261- (1) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللهَ ﻷ یُحِبُّ الْمُتَبَذِّلُ؛ الَّذِی لَا یُبَالِی مَا لَبِسَ».
رواه البیهقی([3]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال کسی که به آنچه میپوشد اهمیت نمیدهد، دوست دارد».
3014-2075- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بُرْدَةَ س قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ ل، فَأَخْرَجَتْ إِلَیْنَا کِسَاءً مُلَبَّداً مِنَ الَّتِی تُسَمُّونَهَا الْمُلَبَّدَةَ؛ إِزَارًا غَلِیظًا مِمَّا یُصْنَعُ بِالْیَمَنِ، وَأَقْسَمَتْ بِاللهِ لَقَد قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ج فِی هَذَیْنِ الثَّوْبَیْنِ.
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی أخصر منه.
از ابو برده س روایت است که نزد عایشه ل رفتم، لباس وصله زدهای را که به آن «مُلَبَّده» میگفتند، بیرون آورد؛ و آن شلوار ضخیمی است که در یمن آماده میشود. و به خدا سوگند خورد که رسول الله ج در این دو لباس قبض روح شد.
(الملبَّد): به معنای وصلهزده؛ و معانی دیگری برای آن ذکر شده است.
3015-2076- (5) (صحیح) وَرُوِیَ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: تُوُفِّیَ رَسُولُ اللهِ ج وَإِنَّ نَمِرَةً مِنْ صُوفٍ([4]) تُنْسَجُ لَهُ.
رواه البیهقی([5]).
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج در حالی وفات نمودند که پارچهای از پشم برایش بافته میشد.
3016-1262- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س: «أَنَّ رَسُولَ الله ج أَکَلَ خَشِنًا، لَبِسَ الصُّوفَ وَاحْتَذَى الْمَخْصُوفَ». قِیلَ لِلْحَسَنِ: مَا الْخَشِنُ؟ قَالَ: غَلِیظُ الشَّعِیرِ، مَا کَانَ رَسُول الله ج یَسِیغُهُ إِلَّا بِجُرْعَةٍ مِنْ مَاءٍ.
از انس س روایت است: رسول الله ج غذای سخت و خشن میخورد و لباس پشمین و نعل میپوشید. به حسن گفته شد: غذای خشن چیست؟ گفت: جو غلیظ. رسول الله ج نمیتوانست جز با جرعهای آب آن را بخورد.
رواه ابن ماجه والحاکم واللفظ له؛ کلاهما من روایة یوسف بن أبی کثیر، عن نوح بن ذکوان. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "یوسف لا یعرف، ونوح بن ذکوان قال أبو حاتم: لیس بشیء".
3017-1263- (3) (ضعیف جداً) وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «کَانَ عَلَى مُوسَى یَوْمَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ: کِسَاءُ صُوفٍ، وَجُبَّةُ صُوفٍ، وَکُمَّةُ صُوفٍ، وَسَرَاوِیلُ صُوفٍ، وَکَانَ نَعْلَاهُ مِنْ جِلْدِ حِمَارٍ مَیِّتٍ».
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روزی که موسی با خداوند سخن گفت، لباسش از پشم و جبهی او از پشم و کلاهی کوچک از پشم و شلواری از پشم بر تن داشت. و نعلین او از پوست الاغ مرده بود».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب [لانعرفه إلا من حدیث حمید الأعرج، وهو ابن علی الکوفی، قال محمد [یعنی البخاری]: منکر الحدیث]"([6])، والحاکم؛ کلاهما عن حمید الأعرج، عن عبدالله بن الحارث، عن ابن مسعود. وقال الحاکم: "صحیح على شرط البخاری". (قال الحافظ): "توهم الحاکم أن حمیداً الأعرج هذا هو حمید بن قیس المکی، وإنما هو حمید بن علی([7])، وقیل: ابن عمار؛ أحد المتروکین. والله أعلم".
(الکُمَّة) به ضم کاف و تشدید میم: عبارت است از «القلنسوة الصغیرة»([8]) نوعی کلاه کوچک.
3018-1264- (4) (ضعیف موقوف) وَعَنْ أَبِی الْأَحْوَصِ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسعُودٍ س قَالَ: «کَانَتْ الْأَنْبِیَاءُ یَسْتَحِبُّونَ أَنْ یَلْبَسُوا الصُّوفَ، وَیَحْتَلِبُوا الْغَنَمَ، وَیَرْکَبُوا الْحُمُرَ».
رواه الحاکم موقوفاً وقال: "صحیح على شرطهما"([9]).
از ابوالاحوص از عبدالله بن مسعود س روایت است: پیامبران دوست داشتند که لباس پشمین بپوشند و گوسفندان را بدوشند و بر الاغ سوار شوند.
3019-1265- (5) (ضعیف) وَرَوَى ابن ماجه عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ وَعَلَیْهِ جُبَّةٌ مِنْ صُوفٍ، ضَیِّقَةُ الْکُمَّیْنِ، فَصَلَّى بِنَا فِیهَا، لَیْسَ عَلَیْهِ شَیْءٌ غَیْرُهَا([10]).
از عبادت بن صامت س روایت است: روزی رسول الله ج نزد ما آمد درحالیکه جبهای از پشم بر تن داشت و کلاهی کوچک بر سر؛ و در این لباس بر ما امامت داد و چیزی جز این لباس بر تن نداشت.
3020-1266- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «بَرَاءَةٌ مِنَ الْکِبْرِ؛ لَبُوسُ الصُّوفِ، وَمُجَالَسَةُ فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ([11])، وَرُکُوبُ الْحِمَارِ، وَاعْتِقَالُ الْعَنْزِ أَوْ الْبَعِیرِ».
رواه البیهقی وغیره.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوری و برائت جستن از کبر و غرور، پوشیدن لباس پشمی و همنشینی با مومنان فقیر و سوار شدن بر الاغ و گوسفند یا شتر چرانی میباشد».
3021-1267- (7) (ضعیف مرسل) وَعَنِ الْحَسَنِ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج کَانَ یُصَلِّی فِی مُرُوطِ نِسَائِهِ، وَکَانَتْ أَکْسِیَةٌ مِنْ صُوفٍ مِمَّا یُشْتَرَى بِالسِّتَّةِ وَالسَّبْعَةِ، وَکُنَّ نِسَاؤُهُ یَتَّزِرْنَ بِهَا.
رواه البیهقی وهو مرسل، وفی سنده لین.
از حسن روایت است: رسول الله ج در عبای پشمی زنانش نماز میخواند که آن را به شش یا هفت خریده بود و همسرانش با آن خود را میپوشاندند.
3022-2077- (6) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعَرٍ أَسْوَدَ.
رواه مسلم وأبو داود والترمذی.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج از خانه خارج شد درحالیکه پیراهنی از موی سیاه که نقش زین شتر بر آن بود بر تن داشت.
(المِرط) به کسر میم و سکون راء لباسی است که به عنوان شلوار پوشیده میشود. ابوعبید میگوید: و گاهی از پشم و خز میباشد. و(مرحَّل) به فتح حاء و تشدید آن؛ یعنی: در آن نقش پالان شتر بود.
3023-2078- (8) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ أیضاً ل قَالَتْ: کَانَ وِسادُ رَسُولِ اللهِ ج الَّذِی یَنَامُ عَلَیْهِ أَدَمًا حَشْوُهُ لِیفٌ.
از عایشه ل روایت است، بالش رسول الله ج که بر آن تکیه میداد، از پوست دباغی شدهای بود که درون آن از لیف خرما پُر شده بود.
3024-2079- (8) (صحیح) وَعَنهَا قَالَت: إِنَّمَا کَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللهِ ج الَّذِی یَنَامُ عَلَیْهِ أَدَمًا حَشْوُهُ لِیفٌ.
رواهما([12]) مسلم وغیره.
واز عایشه ل روایت است، بستر رسول الله ج که بر آن میخوابید از پوست دباغی شدهای بود که وسط آن از لیف خرما پُر شده بود.
3025-2080- (9) (حسن) وَعَنْ عُتْبَةَ بْنِ عَبْدٍ السُّلَمِیِّ س قَالَ: اسْتَکْسَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَکَسَانِی خَیْشَتَیْنِ، فَلَقَدْ رَأَیْتُنِی وَأَنَا أَکْسَى أَصْحَابِی.
رواه أبو داود والبیهقی؛ کلاهما من روایة إسماعیل بن عیاش.
از عتبة بن عبدالسلمی س روایت است، از رسول الله ج درخواست لباس کردم پس دو لباس کتانی خشن به من پوشاند و اگر مرا میدیدی من بهترین لباس را در بین یارانم داشتم.
(الخَیشة) به فتح خاء و سکون یاء: لباسی که از مشاقة الکتّان([13]) که به صورت ضخیم و نازک ریسته و بافته میشود. و اینکه میگوید: «وَأَنَا أَکْسَى أَصْحَابِی» یعنی بیشترین و برترین لباس را در میان آنها داشتم.
3026-2081- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بُرْدَةَ([14]) قَالَ: قَالَ لِی أَبِی: لَوْ رَأَیْتَنَا وَنَحْنُ مَعَ نَبِیِّنَا ج وَقَدْ أَصَابَتْنَا السَّمَاءُ، حَسِبْتَ أَنَّ رِیحَنَا رِیحُ الضَّأْنِ.
رواه أبو داود وابن ماجه والترمذی وقال: "حدیث صحیح".
از ابو برده روایت است که پدرم به من گفت: اگر ما را درحالی مشاهده میکردی که همراه رسول الله ج بودیم و باران میآمد، گمان میکردی بوی ما بوی میش است.
معنای حدیث از این قرار است که: لباس آنها از پشم بود و چون بر آنها باران میبارید از لباسشان بوی پشم میآمد.
0-1268- (8) (منکر) ورواه الطبرانی بإسناد صحیح أیضاً([15]) بنحوه، وزاد فی آخره: «إِنَّمَا لِبَاسُنَا الصُّوفُ، وَطَعَامُنَا الْأَسْوَدَانِ: التَّمْرُ وَالْمَاءُ».
و در روایت طبرانی آمده است: ما لباس پشمی میپوشیدیم و غذای ما دو چیز بود: خرما و آب.
3027-1269- (9) (ضعیف) وَعَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ س قَالَ: خَرَجْتُ فِی غَدَاةٍ شَاتِیَةٍ جَائِعًا وَقَدْ أَوْبَقَنِیَ الْبَرْدُ، فَأَخَذْتُ ثَوْبًا مِنْ صُوفٍ قَدْ کَانَ عِنْدَنَا، ثُمَّ أَدْخَلْتُهُ فِی عُنُقِی. وَحَزَمْتُهُ عَلَى صَدْرِی أَسْتَدْفِئُ بِهِ، وَاللَّهِ مَا کَانَ فِی بَیْتِی شَیْءٌ آکُلُ مِنْهُ، وَلَوْ کَانَ فِی بَیْتِ النَّبِیِّ ج شَیْءٌ لَبَلَغَنِی ... فذکر الحدیث([16]). إلى أن قال: ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَجَلَسْتُ إِلَیْهِ فِی الْمَسْجِدِ، وَهُوَ مَعَ عِصَابَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَطَلَعَ عَلَیْنَا مُصْعَبُ بْنُ عُمَیْرٍ فِی بُرْدَةٍ لَهُ مَرْقُوعَةٍ بِفَرْوَةٍ، وَکَانَ أَنْعَمَ غُلَامٍ بِمَکَّةَ وَأَرْفَهَهُ عَیْشًا، فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ ج ذَکَرَ مَا کَانَ فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ، وَرَأَى حَالَهُ الَّتِی هُوَ عَلَیْهَا، فَذَرَفَتْ عَیْنَاهُ فَبَکَى، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَنْتُمُ الْیَوْمَ خَیْرٌ أَمْ إِذَا غُدِیَ عَلَى أَحَدِکُمْ بِحَفْنَةٍ مِنْ خُبْزٍ وَلَحْمٍ، وَرِیحَ عَلَیْهِ بِأُخْرَى، وَغَدَا فِی حُلَّةٍ وَرَاحَ فِی أُخْرَى، وَسَتَرْتُمْ بُیُوتَکُمْ کَمَا تُسْتَرُ الْکَعْبَةُ؟». قُلْنَا: بَلْ نَحْنُ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ؛ نَتَفَرَّغُ لِلْعِبَادَةِ. قَالَ: «بَلْ أَنْتُمُ الْیَوْمَ خَیْرٌ»([17]).
از علی بن ابی طالب س روایت است: در صبحگاه روزی زمستانی گرسنه از خانه خارج شدم درحالیکه سرما مرا فراگرفته بود. پس لباسی پشمی که نزد ما بود بر تن کردم. به خدا سوگند چیزی در خانهام نبود تا از آن بخورم. و اگر در خانه رسول الله ج چیزی برای خوردن بود آن را برای من نیز میفرستاد... تا آنجا که میگوید: سپس نزد رسول الله ج به مسجد رفته و همراه ایشان نشستم درحالیکه همراه گروهی از اصحابش بود. پس از این مصعب بن عمیر در بُردهای که با کرک شتر وصله شده بود نزد ما آمد حال آنکه او از مرفهترین و در ناز و نعمتترین جوانان مکه بود. زمانی که رسول الله ج او را دید نعمتهایی را که مصعب در آنها غرق بود، یادآور شد و به حالت وی پس از اسلام اشاره کرد که اشک از چشمانش جاری شده و گریست. سپس رسول الله ج فرمود: «شما امروز در خیر و خوبی هستید یا زمانی که صبحگاه کاسهای نان و گوشت برایتان آورده میشد و روزیتان مهیا بود و در لباس فاخر و رفاه به سر میبردید و خانههایتان را چون خانه کعبه میپوشاندید؟». گفتیم: بلکه امروز ما در خیر و خوبی هستیم. برای عبادت فارغ هستیم. رسول الله ج فرمود: «بلکه شما امروز در خیر هستید».
رواه أبو یعلى واللفظ له. ورواه الترمذی؛ إلا أنه قال: خَرَجْتُ فِی یَوْمٍ شَاتٍ مِنْ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَقَدْ أَخَذْتُ إِهَابًا مَعْطُونًا([18]) فَجَوَّبْتُ وَسَطَهُ، فَأَدْخَلْتُهُ فِی عُنُقِی، وَشَدَدْتُ وَسَطِی فَحَزَمْتُهُ بِخُوصِ النَّخْلِ، وَإِنِّی لَشَدِیدُ الجُوعِ، فذکر الحدیث، ولم یذکر فیه مصعب بن عمیر، وذکر قصته فی موضع آخر مفردة، وقال فی کل منهما: "حدیث حسن غریب". (قال الحافظ): "وفی إسنادیه وإسناد أبی یعلى رجل لم یسم".
(جوّبت) وسط آن، به تشدید واو؛ یعنی: در وسط آن پارگی همچون جیب ایجاد نمودم؛ و آن یقهای است که انسان سرش را از آن خارج میکند. و (الإهاب) به کسر همزة: عبارت است از پوست. و گفته شده: پوستی است که دباغی نشده.
3028-1270- (10) (ضعیف) وَعَنْ عُمَرَ س قَالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللهِ ج إِلَى مُصْعَبِ بْنِ عُمَیْرٍ مُقْبِلًا عَلَیْهِ إِهَابُ([19]) کَبْشٍ قَدْ تَنَطَّقَ بِهِ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «انْظُرُوا إِلَى هَذَا الَّذِی نَوَّرَ اللهُ قَلْبَهُ، لَقَدْ رَأَیْتُهُ بَیْنَ أَبَوَیْنِ یَغْذُوَانِهِ بِأَطْیَبَ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ، وَلَقَدْ رَأَیْتُ عَلَیْهِ حُلَّةً شَرَاهَا أَوْ شُرِیَتْ بِمِئَةِ دِرْهَمٍ، فَدَعَاهُ حُبُّ اللهِ وَحُبُّ رَسُولِهِ إِلَى مَا تَرَوْنَ».
رواه الطبرانی([20]) والبیهقی.
از عمر س روایت است: درحالیکه مصعب بن عمر پوست گوسفندی را بر تن داشت و به سوی رسول الله ج میآمد، رسول الله ج به او نگاه میکرد. پس فرمود: «به این (مصعب) که خداوند قلبش را نورانی کرده نگاه کنید. او را در میان پدر و مادری دیدم که بهترین غذاها و نوشیدنیها را به او میخوراندند و او را در حالی دیدم که لباسی بر تن داشت که آن را به صد درهم خریده بود یا برای او خریده بودند، اما محبت الله و رسولش او را به این مرحله رساند که میبینید».
3029-2082- (11) (صحیح موقوف) وَعَنْ أَنَسٍ: رَأَیْتُ عُمَرَ س - وَهُوَ یَوْمَئِذٍ أَمِیرُ المُؤمِنینَ - وَقَدْ رَقَعَ بَیْنَ کَتِفَیْهِ بِرِقَاعٍ ثَلَاثٍ، لَبَّدَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ.
رواه مالک.
از انس س روایت است، عمر س را - زمانی که امیر المؤمنین بود- در حالیدیدم که بین دو کتفش سه وصله در کنار هم جمع شده بود.
3030-2083- (12) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کَمْ مِنْ أَشْعَثَ أَغْبَرَ ذِی طِمْرَیْنِ لَا یُؤْبَهُ لَهُ، لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَأَبَرَّهُ، مِنْهُمُ البَرَاءُ بْنُ مَالِکٍ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن". (قال الحافظ): "ویأتی فی [24- الزهد/5] "باب الفقر" أحادیث من هذا النوع وغیره إن شاء الله تعالى".
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چه بسا شخص ژولیده مو و غبار آلود که دارای لباسهای کهنه بوده و کسی به او اهمیت نمیدهد اما اگر به خداوند سوگند بخورد، سوگندش را راست میگرداند و از جملهی آنها براء بن مالک میباشد».
3031-1271- (11) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ الشِّفَاءِ بِنْتِ عَبْدِاللهِ ل قَالَتْ: أَتَیْتُ رَسُولَ اللهِ ج أَسْأَلُهُ فَجَعَلَ یَعْتَذِرُ إِلَیَّ، وَأَنَا أَلُومُهُ، فَحَضَرَتِ الصَّلَاةُ، فَخَرَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَى ابْنَتِی وَهِیَ تَحْتَ شُرَحْبِیلِ بْنِ حَسَنَةَ، فَوَجَدْتُ شُرَحْبِیلَ فِی الْبَیْتِ؛ فَقُلْتُ: قَدْ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَأَنْتَ فِی الْبَیْتِ؛ وَجَعَلْتُ أَلُومُهُ. فَقَالَ: یَا خَالَةُ! لَا تَلُومِینِی، فَإِنَّهُ کَانَ لِی ثَوْبٌ فاسْتَعارَهُ النَّبِیُّ ج! فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی؛ کُنْتُ أَلُومُهُ مُنْذُ الْیَوْمَ وَهَذِهِ حَالُهُ وَلَا أَشْعُرُ! فَقَالَ شُرَحْبِیلٌ: مَا کَانَ إِلَّا دِرْعاً رَقَّعْنَاهُ.
رواه الطبرانی والبیهقی.
و از شفا دختر عبدالله ل روایت است: براى طلب نمودن (صدقه) نزد رسول الله ج آمدم، او شروع به معذرت خواهى نمود و من ملامتش مىکردم. وقت نماز فرا رسید، بیرون رفتم و نزد دخترم که همسر شرحبیل بن حسنه بود، رفتم و شرحبیل را در خانه یافته، گفتم: نماز فرا رسیده و تو در خانهاى؟! و شروع به ملامت نمودنش کردم. گفت: اى خاله، مرا ملامت مکن، چون یک لباس داشتم، آن را رسول الله ج به عاریت گرفته است. پس گفتم: پدر و مادرم فدایش، من او را از ابتداى روز ملامت مىکردم، درحالىکه این حالش است و من نمىدانم!! شرحبیل گفت: آن هم لباسى است که ما وصلهاش زدهایم.
3032-2084- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بنِ شَدَّادِ بْنِ الْهَادِ قَالَ: «رَأَیْتُ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَیْهِ إِزَارٌ عَدَنِیٌّ غَلِیظٌ، ثَمَنُهُ أَرْبَعَةُ دَرَاهِمَ أَوْ خَمْسَةُ، وَرِیطَةٌ کُوفِیَّةٌ مُمَشَّقَةٌ، ضَرَبَ اللَّحْمِ([21])، طَوِیلُ اللِّحْیَةِ، حَسَنُ الْوَجْهِ.
رواه الطبرانی بإسناد حسن، والبیهقی([22]).
از عبد الله بن شداد بن الهاد روایت است عثمان بن عفان س را روز جمعه بر روی منبر دیدم که ازار عدنی کلفتی که قیمت آن چهار یا پنج درهم میشد و جامهی نرم کوفی که با گِل سرخ رنگ شده بود پوشیده بود، او لاغر اندام و دارای ریش بلند و صورتی زیبا بود.
(عَدَنی) به فتح عین و دال: منسوب به (عدن). و (الرِّیْطَة) به فتح راء و سکون یاء: عبارت است از هر پارچهی یک تکهای که از دو پارچه دوخته شده بهم نباشد. «لیس لها لفقان([23])». و (ضَرْبَ اللحم) به فتح ضاد و سکون راء: خفیفه. و (مُمشَّقة) یعنی: رنگ شده با (المشق) به کسر میم که عبارت است از گِل سرخ (المُغرة)([24]).
2033-1272- (12) (ضعیف جداً موقوف) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: حَضَرْنَا عُرْسَ عَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ ب، فَمَا رَأَیْنَا عُرْسًا کَانَ أَحْسَنَ مِنْهُ، حَشَوْنا الفِراشَ - یعنی اللیفَ- وأَتَینا بتَمرٍ وزَبیبٍ فَأَکَلنَا، وَکَانَ فِرَاشُهُمَا لَیْلَةَ عُرْسِها إِهَابُ کَبْشٍ.
رواه البزار([25]).
از جابر س روایت است: در عروسی علی و فاطمه حاضر بودیم. عروسی بهتر از آن ندیده بودیم. فرشهایی از لیف نخل خرما پهن شده بود و با خرما و کشمش پذیرایی میشدیم و فرش زیر پای فاطمه در شب عروسی پوست گوسفند بود.
3034-2085- (14) (صحیح موقوف) وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی هُرَیْرَةَ س وَعَلَیْهِ ثَوْبَانِ مُمَشَّقَانِ مِنْ کَتَّانٍ، فَمَخَّطَ فِی أَحَدِهِمَا ثُمَّ قَالَ: بَخٍ بَخٍ، یَمتَخِطُ أَبُو هُرَیْرَةَ فِی الکَتَّانِ! لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنِّی لَأَخِرُّ فِیمَا بَیْنَ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَحُجْرَةِ عَائِشَةَ مِنَ الجُوعِ مَغْشِیًّا عَلَیَّ، فَیَجِیءُ الجَائِی، فَیَضَعُ رِجْلَهُ عَلَى عُنُقِی یَرَى أَنَّ بِیَ الجُنُونَ؟ وَمَا هُوَ إِلَّا الجُوعُ.
رواه البخاری، والترمذی وصححه.
از محمد بن سیرین روایت است که نزد ابوهریره س بودیم و او دو لباس کتانی که با گِل سرخ، رنگ شده بود، پوشیده بود. در یکی از آنها آب دهان انداخت سپس گفت: به به، ابوهریره آب دهان را در پارچهی کتانی میاندازد! اگر مرا میدیدی که ما بین منبر رسول الله ج و حجرهی عایشه ل از گرسنگی افتاده و بیهوش بودم و رهگذر میآمد و پا بر گردن من مینهاد و گمان میکرد که دیوانه هستم، در صورتی که هیچ مشکلی جز گرسنگی نداشتم.
3035-2086- (15) (صحیح موقوف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: «لَقَدْ رَأَیْتُ سَبْعِینَ مِنْ أَهلِ الصُّفَّةِ، مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ عَلَیْهِ رِدَاءٌ، إِمَّا إِزَارٌ وَإِمَّا کِسَاءٌ قَدْ رَبَطُوا فِی أَعْنَاقِهِمْ، فَمِنْهَا مَا یَبْلُغُ نِصْفَ السَّاقَیْنِ، وَمِنْهَا مَا یَبْلُغُ الکَعْبَیْنِ، فَیَجْمَعُهُ بِیَدِهِ کَرَاهِیَةَ أَنْ تُرَى عَوْرَتُهُ.
رواه البخاری.
از ابوهریره س روایت است که هفتاد نفر از اهل صفه را دیدم که در میان آنها مردی نبود که ردایی داشته باشد؛ یا شلواری بود یا پیراهنی که آن را بر گردن خود میبستند و بعضی از آنها تا نصف ساق پا و بعضی تا دو قوزک میرسید و شخص آن را با دست جمع میکرد که مبادا عورتش ظاهر شود.
3036-1273- (13) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا یَکْفِینِی مِنَ الدُّنْیَا؟ فَقَالَ: «مَا سَدَّ جَوْعَتَکَ، وَوَارَى عَوْرَتَکَ، وَإِنْ کَانَ لَکَ بَیْتٌ یُظِلُّکَ فَذَاکَ، وَإِنْ کَانَتْ لَکَ دَابَّةٌ فَبَخٍ بَخٍ».
رواه الطبرانی([26]).
از ثوبان س روایت است که گفتم: ای رسول خدا، از دنیا چه مرا کفایت میکند؟ فرمود: «آنچه مانع گرسنگی تو شود و عورتت را بپوشاند و اگر خانهای به عنوان سایبان و چهارپایی باشد، خوب است».
3037-1274- (14) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی یَعْفُورَ([27]) قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عُمَرَ وَسَأَلَهُ رَجُلٌ: مَا أَلْبَسُ مِنَ الثِّیَابِ؟ قَالَ: مَا لَا یَزْدَرِیکَ فِیهِ السُّفَهَاءُ، وَلَا یَعِیبُکَ بِهِ الْحُکَمَاءُ. قَالَ: مَا هُوَ؟ قَالَ: مَا بَیْنَ الْخَمْسَةِ دَرَاهِمَ إِلَى الْعِشْرِینَ دِرْهَمًا.
رواه الطبرانی ورجاله رجال "الصحیح"([28]).
از ابی یعفور روایت است: از ابن عمر ب شنیدم که مردی از او پرسید: چه لباسی بپوشم؟ گفت: لباسی که سفیهان تو را خوار نشمرده و حکما از تو ایراد نگیرند. لباسی که قیمت آن بین پنج تا بیست درهم باشد.
3038-1275- (15) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَلْبَسُ ثَوْبًا لِیُبَاهِیَ بِهِ وَیَنْظُرَ النَّاسُ إِلَیْهِ؛ لَمْ یَنْظُرِ اللهُ إِلَیْهِ؛ حَتَّى یَنْزَعَهُ مَتَى نَزَعَهُ».
رواه الطبرانی([29]).
از ام سلمه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچکس نیست که لباسی جهت فخر فروشی و جلب توجه مردم بپوشد، مگر اینکه خداوند به او نگاه نمیکند تا اینکه آنچه پوشیده از تن درآورد».
3039-1276- (16) (ضعیف) وَعَنْ ضَمْرَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ س: أَنَّهُ أَتَى النَّبِیَّ ج وَعَلَیْهِ حُلَّتَانِ مِنْ حُلَلِ الْیَمَنِ؛ فَقَالَ: «یَا ضَمْرَةُ! أَتَرَى ثَوْبَیْکَ هَذَیْنِ مُدْخِلَیْکَ الْجَنَّةَ؟». فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! لَئِنْ اسْتَغْفَرْتَ لِی لَا أَقْعُدُ حَتَّى أَنْزَعَهُمَا عَنِّی. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «اللَّهُمَّ! اغْفِرْ لِضَمْرَةَ». فَانْطَلَقَ سَرِیعًا حَتَّى نَزَعَهُمَا عَنْهُ.
رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا بقیة([30]).
از ضمره بن ثعلبه س روایت است که میگوید: درحالی نزد رسول الله ج حاضر شد که دو لباس از لباسهای فاخر یمنی بر تن داشت. رسول الله ج فرمود: «آیا گمان میکنی این دو لباس تو را وارد بهشت میکنند؟» ضمره گفت: ای رسول خدا، اگر برای من طلب مغفرت کنید آن لباسها را در میآورم. پس رسول الله ج فرمود: «پروردگارا، ضمره را ببخش». پس ضمره به سرعت رفته و لباسها را درآورد.
3040-2087- (16) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «شِرَارُ أُمَّتِی الَّذِینَ غُذُّوا بِالنِّعیمِ؛ یَأْکُلُونَ أَلْوَانَ الطَّعَامِ، وَیَلْبَسُونَ أَلْوَانَ الثِّیَابِ، وَیَتَشَدَّقُونَ فِی الْکَلَامِ».
رواه ابن أبی الدنیا فی "کتاب ذم الغیبة" وغیره.
از فاطمه دختر رسول الله ج روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین امت من کسانی هستند که در رفاه و خوشی به سر میبرند، غذاهای رنگارنگ میخورند و لباسهای رنگارنگ میپوشند و با تکلف سخن میگویند».
3041-2088- (17) (حسن لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَیَکُونُ رِجَالٌ مِنْ أُمَّتِی یَأْکُلُونَ أَلْوَانَ الطَّعَامِ، وَیَشْرَبُونَ أَلْوَانَ الشَّرَابِ، وَیَلْبَسُونَ أَلْوَانَ الثِّیَابِ، یَتَشَدَّقُونَ فِی الْکَلَامِ، فَأُولَئِکَ شِرَارُ أُمَّتِی».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط".
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردانی از امت من خواهند آمد که غذاهای گوناگون خورده و شرابهای رنگارنگ نوشیده و لباسهای گوناگون میپوشند و متکلفانه سخن میگویند، آنان بدترین امت من هستند».
3042-2089- (18) (حسن لغیره) وَعن ابن عمر ب یرفعه قال: «مَن لَبِسَ ثوبَ شُهرَةٍ، ألبَسهُ الله إیَّاهُ یومَ القِیامَةِ، ثُمَّ ألهَبَ فیهِ النَّارَ، وَمَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فهو منهم».
ذکره رزین فی "جامعه"، ولم أره فی شیء من الأصول التی جمعها([31]).
از ابن عمر ب روایت است که میگوید: کسیکه لباس شهرت بپوشد، خداوند آن را در روز قیامت به او پوشانده و در آن آتش میافروزد و کسی خود را به قومی شبیه کند پس از آنها میباشد».
(حسن) إنما رواه ابن ماجه بإسناد حسن ولفظه: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَبِسَ ثَوْبَ شُهْرَةٍ؛ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ مَذَلَّةٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، ثُمَّ أَلْهَبَ فِیهِ نَارًا».
ورواه أیضا أخصر منه.
و در روایت ابن ماجه آمده است: رسول الله ج فرمودند: «کسیکه در دنیا لباس شهرت بپوشد، خداوند در روز قیامت لباس خواری و ذلت به او پوشانده، سپس در آن آتش میافروزد».
3043-1277- (17) (ضعیف) وَرُوِیَ أَیضاً عَنْ عُثْمَانُ بْنُ جَهْمٍ عَنْ أَبِی زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ لَبِسَ ثَوْبَ شُهْرَةٍ؛ أَعْرَضَ اللَّهُ عَنْهُ حَتَّى یَضَعَهُ مَتَى وَضَعَهُ».
و از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس لباس شهرت بر تن کند، خداوند متعال از او روی میگرداند تا زمانی که آن را از تن بیرون کند».
8- (الترغیب فی الصدقة على الفقیر بما یلبسه کالثوب ونحوه)
([1]) قلت: محمد بن إسحاق لیس فی طریق ابن ماجه، فتنبه.
([2]) قلت: کأنَّه یشیر إلى الخلاف الذی وقع فی إسناده الذی شرحته فی "الصحیحة" (341)، لکن بینت أنَّه لا یضر فی صحة الحدیث، لرجاحة وجه من وجوه الاختلاف.
([3]) یعنی فی "الشعب" (5/ 156/ 6176)، وفیه انقطاع جهله المعلقون الثلاثة، وأعلوه بـ (ابن لهیعة)، وهو من روایة ابن وهب عنه! وهذا دیدنهم، لا یعرفون أن روایته عنه صحیحة، فقد ضعفوا بعض الأحادیث الصحیحة بجهلهم هذا. فانظر على سبیل المثال الهامش بعد الآتی. ولم یقف الحافظ العراقی على مخرج هذا الحدیث فقال: "لم أجد له أصلاً"! انظر "الضعیفة" (2324).
([4]) الأصل: "صور"، والتصویب من "شعب البیهقی" و"المخطوطة"، والحدیث مخرج فی "الصحیحة" (2687).
(النَّمِرة) به فتح نون و کسر میم: لباسی که دربردارنده خطوط سیاه و سفید است و اعراب میپوشند. چنانکه در "المصباح" آمده است.
([5]) أخرجه البیهقی فی "الشعب" (5/ 154/ 6165) بسند صحیح، وأعله الجهلة بابن لهیعة، وقد رواه عنه عبدالله بن وهب، وحدیثه عنه صحیح عند العلماء، ثم تناقضوا فحسنوا له حدیث عبدالله بن شداد الآتی [برقم 3032-2084-(13)] وهو من روایة ابن وهب أیضاً عنه!
([6]) الأصل: "حسن غریب"، فصححته من "الترمذی" (1734) و"تحفة الأشراف" (7/ 64/ 9328)، والزیادة منه، وهی تؤکد أن لفظ: "حسن" مدرج من بعض النساخ لأنه مباین لها.
([7]) وکذا قال الذهبی، لکن نسبة الوهم فیه إلى الحاکم فیه نظر عندی؛ لأنه قد رواه مثل روایة الحاکم ابن مردویه کما ذکر ابن کثیر. فالخطأ من غیره کما کنت بینته فی "الضعیفة" (4082).
([8]) وهی فی عرفنا (الطاقیة). قاله الحافظ الناجی الحلبی.
([9]) قلت: فیه اختلاط السَّبیعی؛ کما هو مبین فی "التعلیق الرغیب".
([10]) فیه ضعف وانقطاع، کما هو مبین هناک.
([11]) الأصل: (المسلمین). والتصویب من "البیهقی"، و"ضعیف الجامع" (2323) وغیرهما.
([12]) وقع فی طبعة الثلاثة: (رواه)! مع أنَّهم عزوا فی التعلیق الحدیث الأول کالثانی لمسلم! ثم جهلوا أنَّ الثانی منهما رواه البخاری أیضاً مع تنبیه الناجی علیه! وانظر "مختصر الشمائل" (173/ 282).
([13]) آنچه از کتان به هنگام جدا شدن رشتههای آن قطع میشود. "النهایة".
([14]) الأصل والمخطوطة: (ابن بریدة)، وهو خطأ لعله من بعض النساخ، فالحدیث عند جمیع من عزاه المصنف إلیه على ما أثبتنا، وعند أحمد وغیره: "قال: قال أبو موسى: یا بنی. . .".
([15]) قلت: إطلاق العزو إلیه یوهم أنه رواه فی "المعجم الکبیر"، وإنما رواه فی "الأوسط" (2/ 564/ 1967). واقتصاره فی العزو علیه یشعر أنه لم یروه أحد ممن التزم فی کتابه إخراج الصحیح، ولیس کذلک، فقد أخرجه الحاکم (4/ 188)، لکن فیه من تکلم فی حفظه وخالف الثقات فی زیادته، فهی منکرة، کما بینته فی الأصل.
([16]) سیأتی بتمامه فی (24- التوبة والزهد/6).
([17]) هذا المقطع من: "أنتم الیوم. . ." إلى هنا صحیح لغیره، وسیأتی فی (19- الطعام /7) من "الصحیح"، وهو مخرج فی "الصحیحة" (3384).
([18]) (المعطون): پوست بدبویی که موهایش کنده شده. گفته میشود: «عطن الجلد، فهو عطن ومعطون»: زمانی که مویش کنده شود و در دباغی بوی بدی به خود بگیرد. "النهایة". و در روایت ترمذی (2475) آمده است: (معطوباً)، و همچنین در چاپ سوم! و آن را چنین شرح دادهاند: «پوستی که دباغی شده و گفته شده عبارت است از پوستی که دباغی نشده»!!
([19]) به معنای پوست میباشد. و گفته شده: قبل از دباغی پوست بدان (إهاب) گفته میشود. اما پس از دباغی نه؛ «نهایة». (قد تنطَّق به) یعنی آن را با ریسمانی در وسط بدنش بسته است.
([20]) المراد به عند الإطلاق "المعجم الکبیر" له، ولم أره فی "مسند عمر" منه، ولا رأیته فی "مجمع الزوائد" لا فی "اللباس" ولا فی "الزهد". ثم رجعت إلى المخطوطة، فوجدت مکان (الطبرانی) بیاضاً، فشعرت أن (الطبرانی) ملحق من بعض النساخ، والأولى أن یوضع فیه أبو نعیم؛ فإنه رواه فی "الحلیة". ثم إن فی سنده ضعفاً وجهالة؛ وبیانه فی "الضعیفة" (5195). وأما الجهلة الثلاثة فقالوا: "حسن"! هکذا خبط عشواء!.
([21]) هو الخفیف اللحم الممشوق المستدق. "نهایة".
([22]) کذا قال! ولو عکس کان أولى؛ لأن فی إسنادهما ابن لهیعة، وهو سیئ الحفظ، لکنه عند البیهقی فی "الشعب" (2/ 230/ 2) من روایة عبدالله بن وهب عنه، وهی صحیحة عند العلماء، کما تقدم منی [فی التعلیق علی رقم (3015-2076-(5))] رداً على الجهلة الذین ضعفوا حدیثه هناک وحسنوه هنا، تقلیداً منهم للهیثمی مع أنَّه عنده من غیر طریق ابن وهب!!
([23]) در "المصباح" آمده است: "لبست لفقین، یعنی: دو تکه؛ و جمع آن (ریاط) میباشد مانند «کلبة» و «کلاب».
([24]) گِل سرخ که با آن لباس را رنگ میکردند.
([25]) وقال: "لا نعلم رواه هکذا إلا عبدالله، ولم یکن بالحافظ، ولم یتابع علیه، وعنده أحادیث یتفرد بها". وعبدالله هو ابن میمون القداح ضعیف جداً؛ کما فی "التقریب"، ووقع فی "کشف الأستار" (1408) فی کلام البزار: "عمر"، فلم یتنبه الشیخ الأعظمی أنه تحرف من "عبدالله"!
([26]) أوهم بإطلاق العزو بأنه فی "الکبیر"؛ ولیس کذلک؛ فإنما رواه فی "المعجم الأوسط"؛ فانظر "الضعیفة" (5351).
([27]) الأصل: (أبی یعقوب)، وهو تصحیف، والتصویب من "المعجم الکبیر" (32/ 188/ 2) والمخطوطة.
[وفی الطبعة السابقة: «ابن عمرو سأله»!! والصواب ما أثبتناه، وکذا فی «المعجم الکبیر» (12/ 262/ 13051) و«المجمع» (5/ 135). وفی الطبعة المنیریة (2/ 111/ 28): «ابن عمر یسأله»]. [ش].
([28]) قلت: نعم، ولکن ذلک لا یستلزم ثبوت الخبر؛ لأن ابن أبی یعفور هذا واسمه (یونس) مختلف فیه؛ وقد ضعفه أحمد وغیره، وقال الحافظ فی "التقریب": "صدوق یخطىء کثیراً". فمثله بالکاد أن یکون حدیثه حسناً.
([29]) انظر "الضعیفة" (5352).
([30]) یعنی أنه مدلس، وقد عنعنه، ثم إن فیه انقطاعاً بین ضمرة والراوی عنه یحیى بن جابر؛ فإنه لم یرو عن أحد من الصحابة، وإنما روایته عن التابعین، مات سنة (126).
([31]) قلت: قد أخرجه أبو داود فی "اللباس" مفرقاً بإسنادین حسنین عن ابن عمر مرفوعاً، لفظ الأول مثل لفظ ابن ماجه الآتی. والآخر: "من تشبه بقوم فهو منهم". وهما مخرجان فی "جلباب المرأة" (ص 148 و204)، وعند ابن ماجه فی روایة: "ثم ألهب فیه ناراً"، ولم یتنبه الحافظ الناجی إلا للروایة الأخرى، فنفى أن یکون عنده!