3148-2169- (1) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا، وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا، وَالخَادِمُ رَاعٍ فِی مَالِ سَیِّدِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
رواه البخاری ومسلم. [مضى 17- النکاح/3].
از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «همه شما مسئولید و نسبت به افراد زیردست و تحت تکفل خود مسئولیت دارید و مورد سوال قرار میگیرید؛ امام و حاکم [مسلمانان] مسئول امت و افراد زیر فرمان خود میباشد. و مرد در برابر خانوادهاش و زیردستانش مسئول است؛ زن در خانه شوهرش مسئول و نسبت به زیردستانش مسئولیت دارد. خدمتکار، مسئول اَموالِ آقا و کارفرمای خود میباشد و در برابر دیگر مسئولیتهایش مسئولیت دارد. درواقع همهی شما مسئول و در برابر زیردستانتان مسئولیت دارید».
3149-2170- (2) (حسن صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ اللَّهُ سَائِلٌ کُلَّ رَاعٍ عَمَّا اسْتَرْعَاهُ؛ حَفِظَ أَمْ ضَیَّعَ، [حَتَّى یَسْأَلَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ]([1])».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند مسئول هر قوم و قبیله را مورد بازخواست قرار میدهد که چگونه آنان را سرپرستی کرده است؟ امانت سرپرستی آنها را حفظ نموده یا ضایع کرده است؟ [حتی از مرد در مورد خانوادهاش سؤال میشود]».
3150-2171- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَلِیَ القَضَاءَ أَوْ جُعِلَ قَاضِیًا بَیْنَ النَّاسِ؛ فَقَدْ ذُبِحَ بِغَیْرِ سِکِّینٍ».
رواه أبو داود والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن غریب". وابن ماجه، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه قضاوت را به عهده گیرد یا اینکه در بین مردم قاضی قرار داده شود، درحقیقت بدون چاقو ذبح شده است».
(حافظ میگوید): «این بخش از روایت: «ذُبِحَ بِغَیْرِ سِکِّینٍ» به این معناست که ذبح با چاقو موجب راحتی ذبیحه با قبض روح سریع آن میباشد. اما زمانی که بدون چاقو ذبح گردد، اذیت و آزار آن بیشتر است. و گفته شده: چون معمولا ذبح در عرف و عادت غالب با چاقو میباشد، رسول الله از ظاهر این عرف و عادت به غیر آن عدول کرده است، تا بیاموزد مراد وی از این سخن، ترسش بر از بین رفتن دین انسان نه نابودی جسمش میباشد. و این توضیح را خطابی ذکر نموده است. و احتمال معانی دیگری نیز میباشد».
3151-2172- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ بُرَیْدَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الْقُضَاةُ ثَلَاثَةٌ، وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ وَاثْنَانِ فِی النَّارِ، فَأَمَّا الَّذِی فِی الْجَنَّةِ، فَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَقَضَى بِهِ، وَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَجَارَ فِی الْحُکْمِ فَهُوَ فِی النَّارِ، وَرَجُلٌ قَضَى لِلنَّاسِ عَلَى جَهْلٍ فَهُوَ فِی النَّارِ».
رواه أبو داود والترمذی وابن ماجه.
از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قضات سه دسته هستند؛ یک دسته در بهشت و دو دسته آنان در آتش جهنم میباشند؛ قاضی که حق را میداند و به آن قضاوت میکند در بهشت است، قاضی که حق را شناخته و در قضاوت ظلم کند در آتش است و قاضی که از روی جهل، بین مردم قضاوت میکند در آتش است».
3152-1309- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ موهب: أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ س قَالَ لِابْنِ عُمَرَ: اذْهَبْ فَکُنْ قَاضِیًا، قَالَ أَوَتَعْفِینِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! قَالَ: اذْهَبْ، فَاقْضِ بَیْنَ النَّاسِ، قَالَ تُعْفِیَنِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! قَالَ: عَزَمْتُ عَلَیْکَ إِلَّا ذَهَبْتَ فَقَضَیْتَ بَینَ الناسِ، قَالَ: لَا تَعْجَلْ، سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ عَاذَ بِاللَّهِ؛ فَقَدْ عَاذَ بمَعَاذٍ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَإِنِّی أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ قَاضِیًا. قَالَ: وَمَا یَمْنَعُکَ وَقَدْ کَانَ أَبُوکَ یَقْضِی؟ قَالَ: لِأَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ کَانَ قَاضِیًا، فَقَضَى بِالْجَهْلِ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَمَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضَى بِالْجَوْرِ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَمَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضی بِحَقٍّ أَوْ بِعَدْلٍ سَأَلَ التَّقَلُّبَ کَفَافًا»، فَمَا أَرْجُو مِنْهُ بَعْدَ ذَلک.
از عبدالله بن موهب روایت است: عثمان بن عفان س به ابن عمر گفت: برو و قاضی باش؛ وی گفت: ای امیر مومنان، مرا از امر قضاوت معاف کنید. عثمان گفت: برو و بین مردم قضاوت کن. وی گفت: ای امیر مومنان، مرا از این امر معاف کنید. عثمان گفت: تصمیم گرفتم که بین مردم قضاوت کنی. وی گفت: عجله نکن. آیا از رسول الله ج نشنیدی که فرمودند: «هرکس به الله پناه ببرد به پناهگاه بزرگی پناه برده است؟». عثمان گفت: بله شنیدم. وی گفت: من به خدا پناه میبرم از اینکه قاضی باشم. عثمان گفت: چه چیزی تو را از قضاوت بازمیدارد حال آنکه پدرت قاضی بود؟ وی گفت: چون من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس قاضی باشد و از روی جهل قضاوت کند، از دوزخیان است؛ و کسیکه قاضی باشد و ظالمانه قضاوت کند، از دوزخیان است؛ و کسیکه قاضی باشد و بر مبنای حق قضاوت کند یا عادلانه قضاوت کند، همین که از شر قضاوت در امان باشد برای او کفایت میکند». بعد از این هیچگاه تمنای آن نداشتم.
رواه أبو یعلى وابن حبان فی "صحیحه"، والترمذی باختصار عنهما، وقال فیه: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ کَانَ قَاضِیًا فَقَضَى بِالعَدْلِ فَبِالحَرِیِّ أَنْ یَنْقَلِبَ مِنْهُ کَفَافًا([2])». فَمَا أَرْجُو بَعْدَ ذَلِکَ.
و در روایت ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس قاضی باشد و و عادلانه قضاوت کند، شایسته است پاداش و عقابی برای او نباشد و همین که از شر قضاوت در امان بماند برای او کافی است». بعد از این هیچگاه تمنای آن نداشتم.
ولم یذکر الآخرین، وقال: "حدیث غریب، ولیس إسناده عندی بمتصل". وهو کما قال: فإن عبدالله ابن موهب لم یسمع من عثمان س([3]).
3153-1310- (2) (ضعیف) وَعَنْ عَائِشَةُ ل قَالَت: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَیَأْتِیَنَّ عَلَى الْقَاضِی الْعَدْلِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَاعَةٌ یَتَمَنَّى أَنَّهُ لَمْ یَقْضِ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی تَمْرَةٍ قَطُّ».
از عایشه ل روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «در روز قیامت برای قاضی که عادلانه قضاوت کرده، لحظهای فرا میرسد که آرزو میکند ای کاش هرگز در میان دو نفر در مورد خرمایی قضاوت نمیکردم».
رواه أحمد وابن حبان فی "صحیحه"، ولفظه: قَالَت: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «یُدْعَى الْقَاضِی الْعَدلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیَلْقَى مِنْ شِدَّةِ الْحِسَابِ مَا یَتَمَنَّى أَنَّهُ لَمْ یَقْضِ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی عُمْرِهِ قَطُّ».
و متن ابن حبان چنین است: «در روز قیامت قاضی که عادلانه قضاوت کرده خوانده میشود و شدت حسابرسی را مشاهده میکند چنانکه آرزو میکند ای کاش هرگز در تمام عمرش میان دو نفر قضاوت نمیکرد».
(قال الحافظ): "کذا فی أصلی من "المسند" و"الصحیح"([4]): "تمرة" و"عمره" وهما متقاربان فی الخط، ولعل أحدهما تصحیف([5]). والله أعلم".
3154-2173- (5) (حسن) وَعَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنْ شِئْتُمْ أَنْبَأْتُکُمْ عَنِ الْإِمَارَةِ وَمَا هِیَ؟». فَنَادَیْتُ بِأَعْلَى صَوْتِی: وَمَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «أَوَّلُهَا مَلَامَةٌ، وَثَانِیهَا نَدَامَةٌ، وَثَالِثُهَا عَذَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ إِلَّا مَنْ عَدَلَ...([6])».
رواه البزار والطبرانی فی "الکبیر"، ورواته رواة الصحیح.
از عوف بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا میخواهید شما را از امارت و چگونگی آن آگاه نمایم؟». با صدای بلند گفتم: ای رسول الله ج! آن چیست؟ فرمود: «اول آن ملامت و دوم آن ندامت و سوم آن عذاب روز قیامت است مگر برای کسیکه عدالت کند...».
3155-2174- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س - قَالَ شَرِیکٌ: لَا أَدْرِی رَفَعَهُ أُمْ لَا - قَالَ: «الْإِمَارَةُ أَوَّلُهَا نَدَامَةٌ، وَأَوْسَطُهَا غَرَامَةٌ، وَآخِرُهَا عَذَابٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از ابوهریره س روایت است – شریک میگوید: نمیدانم آن را به رسول الله نسبت داده یا نه- امارت اول آن ندامت، وسط آن زیان دیدن و آخر آن عذاب روز قیامت است».
3156-2175- (7) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَلِی أَمْرَ عَشَرَةٍ فَمَا فَوْقَ ذَلِکَ إِلَّا أَتَى اللَّهَ مَغْلُولًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَدُهُ إِلَى عُنُقِهِ، فَکَّهُ بِرُّهُ، أَوْ أَوْثَقَهُ إِثْمُهُ، أَوَّلُهَا مَلَامَةٌ، وَأَوْسَطُهَا نَدَامَةٌ، وَآخِرُهَا خِزْیٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا یزید بن أبی مالک([7]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی نیست که امور ده نفر یا بیشتر را به عهده بگیرد، مگر اینکه روز قیامت درحالی آورده میشود که دستش بر گردنش با غل و زنجیر بسته شده است، نیکیهایش او را آزاد کرده یا گناهانش او را در بند قرار میدهد؛ اول آن ملامت، وسط آن ندامت و آخر آن خواری روز قیامت است».
3157-1311- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی وَائِلٍ شَقِیقِ بْنِ سَلَمَةَ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س اسْتَعْمَلَ بِشْرَ بْنَ عَاصِمٍ س عَلَى صَدَقَاتِ هَوَازِنَ، فَتَخَلَّفَ بِشْرٌ، فَلَقِیَهُ عُمَرُ فَقَالَ: مَا خَلَّفَکَ؟ أَمَا لَنَا سَمْعٌ وَطَاعَةٌ؟ قَالَ: بَلَى، وَلَکِنْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا». قَالَ: فَخَرَجَ عُمَرُ س کَئِیبًا مَحزونًا، فَلَقِیَهُ أَبُو ذَرٍّ، فَقَالَ: مَالِی أَرَاکَ کَئِیبًا حَزِینًا؟ فَقَالَ: مَا لِی لَا أَنْ أَکُونُ کَئِیبًا حَزِینًا وَقَدْ سَمِعْتُ بِشْرَ بْنَ عَاصِمٍ یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا»؟! فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: وَمَا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج؟ قَالَ: لَا. قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ؛ أُتِیَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنًا نَجَا، وَإِنْ کَانَ مُسِیئًا انْخَرَقَ بِهِ الْجِسْرُ فَهَوَى فِیهِ سَبْعِینَ خَرِیفًا، وَهِی سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ». فَأَیُّ الْحَدِیثَیْنِ أَوَجَعُ لِقَلْبِکَ؟ قَالَ: کِلَاهُمَا قَدْ أَوَجَعَ قَلْبِی، فَمَنْ یَأْخُذُهَا بِمَا فِیهَا؟ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: مَنْ سَلَتَ اللهُ أَنْفَهُ، وَأَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ، أَمَا إِنَّا لَا نَعْلَمُ إِلَّا خَیْرًا، وَعَسَى إِنْ وَلَّیتَهَا مَنْ لَا یَعْدِلُ فِیهَا أَنْ لَا تَنْجُوَ مِنْ إِثْمِها.
از ابووائل شقیق بن سلمه روایت است: عمر بن خطاب س بشر بن عاصم س را برای جمع آوری زکات هوازن استخدام کرد. اما بشر از این امر سرباز زد. چون عمر س او را ملاقات کرد گفت: چه باعث شد نپذیری؟ آیا نباید از ما بشنوی و اطاعت کنی؟ گفت: بله، اما از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهدهدار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده میشود و بر پل دوزخ متوقف میشود، پس اگر به درستی مسئولیتش را انجام داده باشد نجات مییابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط میکند». راوی میگوید: عمر درحالی او را ترک کرد که غمگین و محزون بود. پس ابوذر او را دید و گفت: چه شده که تو را غمگین و محزون میبینم؟ عمر گفت: چگونه غمگین و محزون نباشم درحالیکه شنیدم بشر بن عاصم میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهدهدار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده میشود و بر پل دوزخ متوقف میشود، پس اگر مسئولیتش را به درستی انجام داده باشد نجات مییابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط میکند». ابوذر گفت: تو این را از رسول الله ج شنیدی؟ عمر گفت: نه؛ ابوذر گفت: گواهی میدهم که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عهدهدار امری از مسلمانان شود، روز قیامت با آن آورده میشود و بر پل دوزخ متوقف میشود، پس اگر مسئولیتش را به درستی انجام داده باشد نجات مییابد و اگر آن را درست انجام نداده باشد، پل دهان باز کرده و به اندازه هفتاد سال در دوزخ سقوط میکند و دوزخ سیاه و تاریک است». کدامیک از این دو حدیث، قلبت را بیشتر به درد میآورد؟ عمر گفت: هردو قلبم را به درد آورد، چه کسی به چنین اموری گرفتار میآید؟ پس ابوذر گفت: هرکس خداوند بینیاش را بریده و صورتش را بر زمین بچسباند. اما ما جز خیر [از تو] سراغ نداریم؛ و چه بسا اگر کسی را مسئول امری کنی که در آن به عدالت رفتار نکند، از گناه آن نجات نیابد.
رواه الطبرانی. وتأتی أحادیث نحو هذه فی الباب بعده إن شاء الله تعالى.
(سلت أنفه) بفتح السین المهملة واللام بعدهما تاء مثناة فوق؛ یعنی: بینیاش را برید.
3158-1312- (4) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ - یعنی ابن مسعود- س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ حَاکِمٍ یَحْکُمُ بَیْنَ النَّاسِ؛ إِلَّا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمَلَکٌ آخِذٌ بِقَفَاهُ ثُمَّ یَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِنْ قَالَ: أَلْقِهِ، أَلْقَاهُ فِی مَهْوَاةٍ أَرْبَعِینَ خَرِیفًا».
رواه ابن ماجه - واللفظ له-، والبزار، ویأتی لفظه فی الباب بعده إن شاء الله، وفی إسنادهما مجالد بن سعید([8]).
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ حاکمی نیست که بین مردم حکم نموده و قضاوت کند مگر اینکه در روز قیامت فرشتهای او را از پشت سر گرفته و سپس سرش را به سوی آسمان بلند میکند که اگر گفته شود: او را بینداز، وی را به مدت چهل سال به دوزخ میاندازد».
3159-1313- (5) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: جَاءَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ س إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! اجْعَلْنِی عَلَى شَیْءٍ أَعِیشُ بِهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا حَمْزَةُ! نَفْسٌ تُحْیِیهَا أَحَبُّ إِلَیْکَ، أَمْ نَفْسٌ تُمِیتُهَا؟». قَالَ: بَلْ نَفْسٌ أُحْیِیهَا. قَالَ: «عَلَیْکَ نَفْسَکَ».
رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا ابن لهیعة.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است: حمزه بن عبدالمطلب س نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول خدا، مرا مسئول امری قرار ده که با درآمد آن زندگیام را بگذرانم. پس رسول الله ج فرمود: «ای حمزه، آیا خوشحال میشوی که نفس خویش را زنده کنی یا اینکه آن را بمیرانی؟». وی گفت: اینکه آن را زنده گردانم. فرمود: «با نپذیرفتن چنین مسئولیتی نفس خویش را زنده نگهدار».
3160-1314- (6) (ضعیف) وَعَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِ یکرِبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج ضَرَبَ عَلَى مَنْکِبِهِ ثُمَّ قَالَ: «أَفْلَحْتَ یَا قُدَیْمُ! إِنْ مُتَّ وَلَمْ تَکُنْ أَمِیرًا وَلَا کَاتِبًا وَلَا عَرِیفًا».
رواه أبو داود، [مضى 8- الصدقات/3]، وفی صالح بن یحیى بن المقدام کلام قریب لا یقدح([9]).
از مقدام بن یکرب س روایت است: رسول الله ج ضربهای به شانههایش زده و فرمود: «ای مقدام رستگار شدی؛ اگر بمیری درحالی مُردی که امیر و کاتب و عهدهدار مسئولیتی نبودی».
3161-2176- (8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَلَا تَسْتَعْمِلُنِی؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى مَنْکِبَیَّ ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّکَ ضَعِیفٌ، وَإِنَّهَا أَمَانَةُ، وَإِنَّهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِزْیٌ وَنَدَامَةٌ، إِلَّا مَنْ أَخَذَهَا بِحَقِّهَا، وَأَدَّى الَّذِی عَلَیْهِ فِیهَا».
رواه مسلم.
از ابوذر س روایت است که گفتم: ای رسول الله! آیا مرا بر کاری نمیگماری؟ رسول الله ج با دست خویش بر شانهام زده و فرمود: «ای ابوذر! تو ضعیف هستی و امارت، امانت است و در قیامت مایهی عذاب و رسوایی و پشیمانی؛ مگر کسیکه به حق، آن پست را تحویل گرفته و مسؤولیتش را در آن ادا کند».
3162-2177- (9) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ لَهُ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفًا، وَإِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی، لَا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَیْنِ، وَلَا تَلِیَنَّ مَالَ الیَتِیمِ».
رواه مسلم وأبو داود، والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما".
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «ای ابوذر! من تو را ضعیف میبینم و برای تو آنچه دوست دارم که برای خود دوست دارم، بر دو نفر هم امیر مباش و مسؤولیت مال یتیم را به عهده نگیر».
3163-2178- (10) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّکُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ، وَسَتَکُونُ نَدَامَةً یَوْمَ القِیَامَةِ، فَنِعْمَتِ المُرْضِعَةُ، وَبِئْسَتِ الفَاطِمَةُ».
رواه البخاری والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما بر کسب ریاست و امارت حریص هستید حال آنکه در روز قیامت موجب پشیمانی خواهد شد؛ ریاست و امارت شیر دهندهی خوبی است (لذات زیادی دارد) اما قطع شدن (مردن) بسیار بدی دارد».([10])
3164-2179- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَیضاً؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «وَیْلٌ لِلْأُمَرَاءِ، وَوَیْلٌ لِلْعُرَفَاءِ([11])، وَیْلٌ لِلْأُمَنَاءِ، لَیَتَمَنَّیَنَّ أَقْوَامٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّ ذَوَائِبَهُمْ مُعَلَّقَةً بِالثُّرَیَّا یُدَلْدَلُونَ([12]) بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَأَنَّهُمْ لَمْ یَلُوا عَمَلًا».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم - واللفظ له- وقال: "صحیح الإسناد". [مضى 8- الصدقات/3].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وای بر امیران و رؤسای قوم و امانتداران؛ در روز قیامت اقوامی آرزو میکنند که با موی سر به ستارهی پروین معلق شده و بین آسمان و زمین حرکت نموده و تکان بخورند و هیچ پستی را به عهده نگیرند».
0-2180- (12) (حسن صحیح) وفی روایة له وصحح إسنادها أیضاً؛ قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «لیوشِکَنَّ رجلٌ أنْ یتَمنَّى أنَّهُ خَرَّ مِنَ الثُّریَّا ولَمْ یَلِ مِنْ أمْرِ الناسِ شَیْئاً».
از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «نزدیک است که مردی آرزو کند تا او را از ستارهی پروین آویزان کنند، اما امری از امور مردم را به عهده نگیرد».
(قال الحافظ): "وقد وقع فی الإملاء المتقدم "باب فیما یتعلق بالعمّال والعرفاء والمکّاسین والعشّارین" فی "کتاب الزکاة" أغنى عن إعادته هنا" [8- الصدقات/3].
3165-2181- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ! لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّکَ إِنْ أُعْطِیتَهَا مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ؛ أُعِنْتَ عَلَیْهَا، وَإِنْ أُعْطِیتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ؛ وُکِلْتَ إِلَیْهَا» الحدیث.
رواه البخاری ومسلم.
از عبدالرحمن بن سمره س روایت است که رسول الله ج به من فرمود: «ای عبدالرحمن بن سنره، درخواست امارت نکن، زیرا اگر بدون تقاضا کردنش به تو واگذار شود، خداوند تو را در آن یاری میکند و اگر به درخواست خودت به تو واگذار شود، خداوند تو را به آن واگذار میکند».
3166-1315- (7) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ ابْتَغَى القَضَاءَ وَسَأَلَ فِیهِ شُفَعَاءَ؛ وُکِلَ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ أُکْرِهَ عَلَیْهِ؛ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ مَلَکًا یُسَدِّدُهُ».
رواه أبو داود، والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن غریب"([13]).
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خواهان مقام قضاوت باشد و برای کسب آن از میانجیگری دیگران استفاده کند، به خودش واگذار میشود و هرکس بر آن اجبار شود، خداوند متعال فرشتهای را میفرستد تا او را در این مسیر استوار گرداند».
وابن ماجه ولفظه - وهو روایة للترمذی([14])-: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ سَأَلَ القَضَاءَ؛ وُکِلَ إِلَى نَفْسِهِ، وَمَنْ أُجْبِرَ عَلَیْهِ؛ یَنْزِلُ عَلَیْهِ مَلَکٌ فَیُسَدِّدُهُ».
2- (ترغیب من ولی شیئاً من أمور المسلمین فی العدل إماماً کان أو غیره، وترهیبه أن یشق على رعیته أو یجور أو یغشهم أو یحتجب عنهم أو یغلق بابه دون حوائجهم)
([1]) سقطت من الأصل وکذا المخطوطة، واستدرکتها من "زوائد ابن حبان" (1562) و"کبرى النسائی"، وغیرهما. انظر "الصحیحة" (1626).
([2]) أی: یرجع مکفوفاً عنه.
([3]) قلت: وأیضاً فالراوی عنه (عبدالملک بن أبی جمیلة) مجهول من أتباع التابعین، وتوهم المعلق على "مسند أبی یعلى" أنه تابعی ثقة سمع من ابن عمر فی خلط له وتجوید لإسناده کما بینته فی "الضعیفة" (6864).
([4]) على هامش المخطوطة: "الألف واللام للعهد، والمراد "صحیح ابن حبان"، فانتفى الإشکال".
([5]) قلت: لا شک عندی أن لفظة (عمره) خطأ، لتفرد روایة ابن حبان بها دون روایة کل من أخرجه من الأئمة الحفاظ منهم الطیالسی والبیهقی وغیرهما، وفی إسناده جهالة، وقد خرجته فی "الضعیفة" (1142).
([6]) هنا فی الأصل زیادة: "فکیف یعدل مع أقربیه؟! "، فحذفتها لنکارتها وتفرد هشام بن عمار بها دون أبی مسهر، أو لتفرد البزار عن (هشام) دون الطبرانی فی "الأوسط".
([7]) قلت: وهو صدوق ربما وهم کما قال الحافظ، فهو حسن الحدیث، ومن أئمة التابعین، وقد رُمی بشیء من الضعف، وکذا التدلیس، ولکنه تدلیس عمن لم یدرکه. وقد جهل هذا المعلقون الثلاثة، فتعقبوا المؤلف وکذا الهیثمی، فتعالموا: "قلنا(!): یزید صاحب تدلیس، وفیه لین"! فضعفوا بجهلهم الحدیث، وتعاموا عن الشواهد التی تشهد للشطر الثانی منه، وهی فی طبعتهم قبیل هذا، وقد حسنوها، کحدیث (عوف) المتقدم! کما أنهم لم یتذکروا {وَأَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى} وذهنهم فارغ من أحادیث رسول الله ج، لم یتذکروا شواهد الشطر الأول منه، الآتیة فی الباب الثانی، بترقیمهم (3249-3254)، فهی خمسة شواهد، حسنوا أربعة منها، وضعفوا جداً الخامس منها!! وذلک من تمام جهلهم، لأنهم وقفوا ببصرهم عند ظاهر إسناده، ولم ینظروا ببصیرتهم إلى متنه الموافق لما قبله إلا فی قوله: "وإلى ثلاثة"، ذلک لأنهم لم یتفقهوا بقوله ج فی حق الشیطان: "صدقک وهو کذوب"! فهل یعرفون أنفسهم ویمسکون عن الخوض فیما لا یعلمون؟! انظر "الصحیحة" (349 و2621).
([8]) قلت: وعنه أحمد أیضاً (1/ 430)، ومن طریقه الطبرانی (10/ 19/ 10313)، وابن أبی الدنیا فی "الأهوال" (249/ 242)، ومع تضعیف المعلق علیه لإسناده أتبعه بقوله: "والحدیث صحیح"! دون أن یبین وجه التصحیح! على أنه موقوف عنده. وکذلک رواه ابن أبی شیبة (12/ 216/ 12591).
([9]) قلت: هذا تساهل عجیب، فإن الذی تَکلم فیه إنما هو الإمام البخاری، ولم یوثقه أحد غیر ابن حبان، وتوثیقه مما لا یعتد به عند التفرد، فکیف مع المخالفة لمثل هذا الإمام! والآخرین جهلوه ولم یوثقوه، ثم إن فیه شائبة الانقطاع عند ابن حبان نفسه، وقد أوضحت ذلک کله فی تخریج هذا الحدیث وحدیث آخر له فی "الضعیفة" (1133 و1149).
([10]) فنعمت المرضعة: مربوط به دنیا است؛ و بر منافع و لذات زودگذر دنیا دلالت میکند. و بئست الفاطمة: مربوط به زمان جدا شدن از دنیا به وسیله مرگ یا غیر آن است؛ زمانی که لذتها و منافع دنیا تمام شده و از وی جدا میشود و جز حسرت و پشیمانی چیزی برای او باقی نمیماند.
آنچه مورد مدح و ذم قرار گرفته و محذوف است، همان امارت و ریاست میباشد.
([11]) الْعَرِیفُ: عبارت است از عهدهدار و سرپرست قبیله یا گروهی از مردم که به امورشان میپردازد. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (8/ 108)
([12]) الأصل: «یُدلّون»، وهو خطأ، ویظهر أنه من المؤلف، فإنه کذلک فی المخطوطة، وکذلک کان فیما تقدم هناک (8- الصدقات/3/ 17). والمعنى: یضطربون ویتذبذبون.
([13]) قلت: بل هو ضعیف، فیه اضطراب فی إسناده من أحد رواته المضعف. والبیان فی "الضعیفة" (1154).
([14]) الأصل: (الترمذی)، وهو خطأ ظاهر غفل عنه الثلاثة! ولفظه کلفظ ابن ماجه یختلف عما هنا، فلفظ هذا: "نزل إلیه ملک فیسدده". ولفظ الترمذی: "ینزل الله علیه ملکاً فیسدده".