3274-2251- (1) (صحیح) عَنْ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِاللهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ لَا یَرْحَمِ النَّاسَ؛ لَا یَرْحَمْهُ اللهُ».
رواه البخاری ومسلم والترمذی.
از جریر بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه به مردم رحم نکند، خداوند به او رحم نمیکند».
(صحیح لغیره) ورواه أحمد وزاد: «وَمَنْ لَا یَغْفِرْ؛ لَا یُغْفَرْ لَهُ».
و در روایت امام احمد آمده است: «و کسیکه نبخشد، بخشوده نمیشود».
0-2252- (2) (صحیح لغیره) وهو فی "المسند" أیضاً من حدیث أبی سعید بإسناد صحیح([1]).
3275-2253- (3) (حسن لغیره) وَعَن أَبِی مُوسَى س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «لن تُؤمِنوا حتَّى تَراحَموا». قالوا: یا رسولَ الله! کلُّنا رحیمٌ. قال: «إنَّه لیسَ برحمَةِ أحدِکُم صاحِبَهُ، ولکنَّها رحمَةُ العامَّةِ».
رواه الطبرانی، ورواته رواة "الصحیح".
از ابوموسی س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «ایمانتان کامل نمیگردد تا زمانی که به همدیگر رحم کنید». گفتند: ای رسول الله ج! همهی ما رحیم هستیم. فرمود: «منظور رحمت و شفقت یکی از شما به دوستش نیست، بلکه رحمت عام است».
3276-2254- (4) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ لَمْ یَرْحَمِ النَّاسَ لَمْ یَرْحَمْهُ اللَّهُ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از ابن مسعود س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه بر مردم رحم نکند خداوند بر او رحم نمیکند».
3277-2255- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَرِیرٍ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ لَا یَرْحَمْ مَنْ فِی الْأَرْضِ؛ لَا یَرْحَمْهُ مَنْ فِی السَّمَاءِ».
رواه الطبرانی بإسناد جید قوی.
از جریر س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه به اهل زمین رحم نکند، کسیکه در آسمان است بر او رحم نمیکند».
3278-2256- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرو بنِ العَاصِی ب؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «الرَّاحِمُونَ یَرْحَمُهُمُ الرَّحْمَنُ، ارْحَمُوا مَنْ فِی الْأَرْضِ؛ یَرْحَمُکُمْ مَنْ فِی السَّمَاءِ».
رواه أبو داود والترمذی بزیادة، وقال: "حدیث حسن صحیح".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آنان که رحم میکنند، خداوند رحمان به آنان رحم میکند؛ به اهل زمین رحم نمایید تا کسیکه در آسمان است به شما رحم کند».
3279-2257- (7) (صحیح) وَعَنهُ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «ارْحَمُوا تُرْحَمُوا، وَاغْفِرُوا یُغْفَرْ لَکُمْ، وَیْلٌ لِأَقْمَاعِ([2]) الْقَوْلِ، وَیْلٌ لِلْمُصِرِّینَ، الَّذِینَ یُصِرُّونَ عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ».
رواه أحمد بإسناد جید.
و از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رحم کنید تا به شما رحم شود و ببخشید تا بخشوده شوید؛ وای بر کسانی که میشنوند و توجهی نمیکنند، وای بر اصرار کنندگان، کسانیکه بر آنچه انجام میدهند اصرار میورزند درحالیکه میدانند».
3280-1367- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبِیرَ، وَیَرْحَمِ الصَّغِیرَ، وَیَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ، وَیَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ».
رواه أحمد والترمذی وابن حبان فی "صحیحه" [مضى 3- العلم/5]. وقد روی هذا اللفظ من حدیث جماعة من الصحابة([3])، وتقدم بعض ذلک فی "إکرام العلماء".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه به بزرگسالان احترام نگذارد و به کودکان رحم و شفقت نداشته باشد، و امر به معروف و نهی از منکر نکند، از ما نیست».
3281-2258- (8) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى بَیْتٍ فِیهِ نَفَرٌ مِنْ قُرَیْشٍ، فَأَخَذَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ فَقَالَ: «هَلْ فِی الْبَیْتِ إِلَّا قُرَشِیٌّ؟». فَقَالُوا: لَا، إِلَّا ابْنَ أُخْتٍ لَنَا. قَالَ: «ابْنُ أُخْتِ الْقَوْمِ مِنْهُمْ». ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ فِی قُرَیْشٍ، مَا إِذَا اسْتُرْحِمُوا رَحِمُوا، وَإِذَا حَکَمُوا عَدَلُوا، وَإِذَا قَسَمُوا أَقْسَطُوا، وَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ مِنْهُمْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، ورواته ثقات.
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج کنار در خانهای ایستاد که در آن چند نفر از قریش بودند. پس چارچوب در را گرفته و فرمود: «آیا در خانه غیر از قریشی کسی هست؟». گفته شد: ای رسول الله ج غیر از پسر خواهرمان کسی نیست. رسول الله ج فرمود: «پسر خواهر قوم از خودشان است». سپس فرمود: «این امر در قریش است تا زمانی که چون از آنها طلب رحم شد، رحم کنند و اگر حکم کردند عدالت کنند و اگر مالی را تقسیم کردند عدالت ورزند؛ و کسی که چنین نکند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر او باد».
3282-2259- (9) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: کُنَّا فِی بَیْتٍ فِیهِ نَفَرٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ، فَأَقْبَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج، فَجَعَلَ کُلُّ رَجُلٍ یُوَسِّعُ رَجَاءَ أَنْ یَجْلِسَ إِلَى جَنْبِهِ، ثُمَّ قَالَ إِلَى الْبَابِ، فَأَخَذَ بِعِضَادَتَیْهِ، فَقَالَ: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ، وَلِی عَلَیْکُمْ حَقٌّ عَظِیمٌ، وَلَهُمْ ذَلِکَ؛ مَا فَعَلُوا ثَلَاثًا: إِذَا اسْتُرْحِمُوا رَحِمُوا، وَإِذَا حَکَمُوا عَدَلُوا، وَإِذَا عَاهَدُوا وَفَوا، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ مِنْهُمْ؛ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن - واللفظ له-، وأحمد بإسناد جید - وتقدم لفظه [2- باب]-، وأبو یعلى.
انس بن مالک س میگوید: در خانهای بودیم که در آن تعدادی از مهاجرین و انصار بودند؛ رسول الله ج نزد ما آمد و هر مردی جا باز میکرد به امید اینکه رسول الله ج نزد او بنشیند؛ رسول الله ج کنار در ایستاد و چارچوب در را گرفت و فرمود: «امامان از قریش هستند، من بر شما حق بزرگی دارم و آنها همچنین بر شما حقی دارند، تا زمانی که به سه چیز عمل کنند: چون از آنان طلب رحم شد رحم کنند و در اجرای حکم عدالت ورزند و اگر عهد بستند وفا کنند. پس اگر کسی از آنان چنین نکرد، لعنت خداوند و فرشتگان و تمام مردم بر او باد».
0-2260- (10) (صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" مختصراً من حدیث أبی هریرة.
وتقدم حدیث بنحوه لأبی برزة، وحدیث لأبی موسى فی "العدل والجور" [2- باب].
3283-1368- (2) (ضعیف) وَعَنْ نَصِیحٍ الْعَنْسِیِّ عَنْ رَکْبٍ الْمِصْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «طُوبَى لِمَنْ تَوَاضَعَ مِنْ غَیْرِ مَنْقَصَةٍ، وذَلَّ فِی نَفْسِهِ مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ، وَأَنْفَقَ مَالًا جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ، وَرَحِمَ أَهْلَ الذُّلِّ وَالْمَسْکَنَةِ، وَخَالَطَ أَهْلَ الْفِقْهِ وَالْحِکْمَةِ» الحدیث.
رواه الطبرانی، ورواته إلى نصیح ثقات([4]).
از نصیح عنسی از رکب مصری روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مژده باد کسی را که بدون کمبود و کاستی تواضع به خرج داده و نفسش را نزد خود خوار و ذلیل نموده بدون اینکه از دیگری چیزی بخواهد؛ و مالی را که بدون معصیت جمع نموده انفاق میکند و همنشین اهل فقه و حکمت میباشد».
3284-2261- (11) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ الصَّادِقَ الْمَصْدُوقَ صَاحِبَ هَذِهِ الْحُجْرَةِ أَبَا الْقَاسِمِ ج یَقُولُ: «لَا تُنْزَعُ الرَّحْمَةُ إِلَّا مِنْ شَقِیٍّ».
رواه أبو داود - واللفظ له-، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن"، وفی بعض النسخ: "حسن صحیح".
از ابوهریره س روایت است از صادق المصدوق صاحب این حجره ابا القاسم ج شنیدم که فرمود: «جز بدبخت کسی دیگران را از رحمت محروم نمیکند».
3285-2262- (12) (صحیح) وَعَنهُ قَالَ: قَبَّلَ رَسُولُ اللَّهِ ج الحَسَنَ أَوِ الحُسَینَ بْنَ عَلِیٍّ وَعِنْدَهُ الأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ التَّمِیمِیُّ، فَقَالَ الأَقْرَعُ: إِنَّ لِی عَشَرَةً مِنَ الوَلَدِ مَا قَبَّلْتُ مِنْهُمْ قَطُّ! فَنَظَرَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج ثُمَّ قَالَ: «مَنْ لاَ یَرْحَمُ لاَ یُرْحَمْ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج حسن یا حسین بن علی را بوسید درحالیکه اقرع بن حابس تمیمی نزد او بود؛ اقرع گفت: من ده فرزند دارم و هرگز هیچیک از آنها را نبوسیدهام؛ رسول الله ج به او نگاه کرده و فرمود: «کسیکه رحم نکند به او رحم نمیشود».
3286-2263- (13) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى رَسُولِ الله ج فَقَالَ: إِنَّکُم تُقَبِّلُونَ الصِّبْیَانَ؟ وَمَا نُقَبِّلُهُمْ. فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «أَوَأَمْلِکُ لَکَ أَنْ نَزَعَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِنْ قَلْبِکَ؟!».
رواه البخاری ومسلم.
از عایشه ل روایت است که بادیهنشینی نزد رسول الله ج آمد و گفت: شما کودکان را میبوسید و ما آنها را نمیبوسیم؛ رسول الله ج فرمود: «اگر خداوند رحمت را از قلبت گرفته باشد من نمیتوانم آن را در قلبت قرار دهم».
3287-2264- (14) (صحیح) وَعَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ قُرَّةَ عَنْ أَبِیهِ س :أَنَّ رَجُلًا قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّی لَأَرْحَمُ الشَّاةَ أَنْ أَذْبَحَهَا. فَقَالَ: «إِنْ رَحِمْتَهَا رَحِمَکَ اللَّهُ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([5]).
معاویة بن قره از پدرش س روایت میکند، مردی گفت: ای رسول الله ج! من هنگامیکه حیوانی را ذبح میکنم بر آن رحمت و شفقت میورزم. رسول الله ج فرمود: «اگر نسبت به او رحیم باشی، خداوند بر تو رحم میکند».
(صحیح لغیره) والأصبهانی، ولفظه قال: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّی آخذُ شَّاةً وَأُرِیدُ لِأَذْبَحَهَا فَأَرْحَمُهَا؟ قَالَ: «وَالشَّاةُ إِنْ رَحِمْتَهَا رَحِمَکَ اللَّهُ».
و در روایت اصبهانی آمده است: ای رسول الله ج من گوسفندی را گرفته و میخواهم آن را ذبح کنم، آن را مورد رحمت قرار دهد؟ رسول الله ج فرمود: «اگر بر گوسفند رحمت کنی، خداوند تو را مورد رحمت قرار میدهد».
3288-2265- (15) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَجُلًا أَضْجَعَ شَاةً وَهُوَ یَحُدُّ شَفْرَتَهُ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «أَتُرِیدُ أَنْ تُمِیتَهَا مَوْتَاتٍ؟! هَلْ أَحْدَدْتَ شَفْرَتَکَ قَبْلَ أَنْ تُضْجِعَهَا؟!».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط"، والحاکم - واللفظ له-، وقال: "صحیح على شرط البخاری"([6]).
از ابن عباس ب روایت است که مردی پایش را بر گردن گوسفندی گذاشته بود و کاردش را تیز میکرد. رسول الله ج فرمود: «آیا میخواهی دو بار آن را بکشی؟ مگر نمیشد کاردت را قبل از انداختن حیوان روی زمین تیز کنی؟!».
3289-2266- (16) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرٍو([7]) ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَا مِنْ إِنْسَانٍ یَقْتُلُ عُصْفُورًا، فَمَا فَوْقَهَا بِغَیْرِ حَقِّهَا، إِلَّا سَأَلَهُ اللهُ عَنْهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ! وَمَا حَقُّهَا؟ قَالَ: «حَقُّهَا أَنْ یَذْبَحَهَا فَیَأْکُلُهَا، وَلَا یَقْطَعَ رَأْسَهَا فَیَرْمِیَ بِه».
رواه النسائی، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد". [مضى 10- العیدین/4].
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ انسانی نیست که گنجشکی یا بزرگتر از آن را به ناحق بکشد مگر اینکه خداوند در روز قیامت از آن سؤال میکند». گفته شد: ای رسول الله ج! به حق کشتن آن چیست؟ فرمود: «به حق کشتن آن این است که آن را ذبح کرده و بخوری، نه اینکه سرش را جدا کرده و دور بیندازی».
3290-1369- (3) (ضعیف) وَعَنِ الشَّرِیدَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَتَلَ عُصْفُورًا عَبَثًا؛ عَجَّ إِلَى اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَقُولُ: یَا رَبِّ! إِنَّ فُلَانًا قَتَلَنِی عَبَثًا، وَلَمْ یَقْتُلْنِی مَنْفَعَةً».
رواه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه". [مضى 10- العیدین/4].
از شرید س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس بیهوده گنجشکی را بکشد، آن گنجشک در روز قیامت فریاد زنان نزد خداوند حاضر شده و میگوید: پروردگارا، فلانی مرا بیهوده کشت نه برای بهره بردن از من».
3291-1370-(4) (ضعیف موقوف) وَعَنِ الْوَضِین بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: إِنَّ جَزَّارًا فَتَحَ بَابًا عَلَى شَاةٍ لِیَذْبَحَهَا؛ فَانْفَلَتَتْ مِنْهُ حَتَّى جَاءَت إِلَى النَّبِیِّ ج، فَاتَّبعها، فَأَخَذَ یَسْحَبُهَا بِرِجْلِهَا. فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ج: «اصْبِرِی لِأَمْرِ اللَّهِ. وَأَنْتَ یَا جَزَّارُ! فَسُقْهَا سَوْقًا رَفِیقًا».
رواه عبدالرزاق فی "کتابه" عن محمد بن راشد عنه. وهو معضل [مضى هناک].
از وضین بن عطاء روایت است: قصابی دری را به روی گوسفندی باز کرد تا آن را ذبح کند؛ پس گوسفند فرار کرد و نزد رسول الله ج آمد و قصاب به دنبال آن بود. پس پاهایش را گرفته و گوسفند را میکشید؛ رسول الله ج به گوسفند گفت: «در برابر امر الهی صبر کن؛ و تو ای قصاب، با آن رفتاری نیک داشته باش».
3292-1371- (5) (ضعیف موقوف) وَعَنِ ابْنِ سِیرِینَ قَالَ: أَنَّ عُمَرَ س رَأَى رَجُلًا یَسْحَبُ شَاةً بِرِجْلِهَا لِیَذْبَحَهَا. فَقَالَ لَهُ: وَیْلَکَ قُدْهَا إِلَى الْمَوْتِ قَوْدًا جَمِیلًا.
رواه عبدالرزاق أیضاً موقوفاً. [مضى هناک].
از ابن سیرین روایت است: عمر بن خطاب س مردی را دید که پاهای گوسفندی را گرفته و او را میکشید تا ذبح کند. پس به او گفت: وای بر تو، آن را به نیکی به سوی مرگ ببر.
3293-2267- (17) (صحیح) وَعَنْ ابْنُ عُمَرَ ب: أَنَّهُ مَرَّ بِفِتْیَانٍ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ نَصَبُوا طَیْرًا أَو دَجَاجَةً یَتَرامَونَهَا، وَقَدْ جَعَلُوا لِصَاحِبِ الطَّیْرِ کُلَّ خَاطِئَةٍ مِنْ نَبْلِهِمْ، فَلَمَّا رَأَوْا ابْنَ عُمَرَ تَفَرَّقُوا. فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا؟! لَعَنَ اللهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا، إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج لَعَنَ مَنِ اتَّخَذَ شَیْئًا فِیهِ الرُّوحُ غَرَضًا».
رواه البخاری ومسلم.
از ابن عمر ب روایت است که وی از کنار دو جوان از جوانان قریش عبور کرد که پرنده یا مرغی را هدف قرار داده بودند و به سوی آن تیر میانداختند و هر تیری که به خطا میرفت، برای صاحب پرنده بهرهای قرار داده بودند؛ همین که ابن عمر ب را دیدند، پراکنده شدند. ابن عمر ب گفت: چه کسی چنین کرده است؟ لعنت خدا بر کسی باد که این عمل را انجام داده است! رسول الله ج لعنت نموده کسی را که جانداری را هدف قرار دهد».
(الغَرَضُ): به فتح غین و راء: عبارت است از آنچه تیراندازان به عنوان هدف تیراندازی قرار میدهند که میتواند از جنس کاغذ و جز آن باشد.
3294-2268- (18) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مَسعُودٍ س قَالَ: کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِی سَفَرٍ، فَانْطَلَقَ لِحَاجَتِهِ، فَرَأَیْنَا حُمَرَةٌ([8]) مَعَهَا فَرْخَانِ، فَأَخَذْنَا فَرْخَیْهَا، فَجَاءَتِ الْحُمَرَةُ فَجَعَلَتْ تَفَرَّشُ([9])؛ فَجَاءَ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: «مَنْ فَجَعَ هَذِهِ فِی وَلَدِهَا؟! رُدُّوا وَلَدَیْهَا إِلَیْهَا». وَرَأَى قَرْیَةَ نَمْلٍ قَدْ حَرَّقْنَاهَا. فَقَالَ: «مَنْ حَرَّقَ هَذِهِ؟». قُلْنَا: نَحْنُ. قَالَ: «إِنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یُعَذِّبَ بِالنَّارِ إِلَّا رَبُّ النَّارِ».
رواه أبو داود.
از ابومسعود س روایت است که ما در سفری همراه رسول الله ج بودیم که رسول الله ج برای قضای حاجت رفت. ما پرندهی کوچک قرمز رنگی که همراه آن دو جوجه بود مشاهده کردیم، پس دو جوجهاش را گرفتیم؛ آن پرنده به زمین نزدیک میشد و بال بال میزد؛ پس رسول الله ج آمد و فرمود: «چه کسی این پرنده را با گرفتن فرزندانش آزرده است؟ فرزندانش را به او بازگردانید. و لانهی مورچهای را دید که ما آن را سوزانده بودیم. رسول الله ج فرمود: «چه کسی این را سوزانده است؟». گفتیم: ما. فرمود: «شایسته نیست جز پروردگار آتش کسی با آتش عذاب کند».
(قریةُ النمل) لانه مورچگان.
3295-2269- (19) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ ب قَالَ: أَرْدَفَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج خَلْفَهُ ذَاتَ یَوْمٍ، فَأَسَرَّ إِلَیَّ حَدِیثًا لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ، وَکَانَ أَحَبُّ مَا اسْتَتَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ج لِحَاجَتِهِ هَدَفًا أَوْ حَایِشَ نَخْلٍ([10])، فَدَخَلَ حَائِطًا لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَإِذَا فِیهِ جَمَلٌ، فَلَمَّا رَأَى النَّبِیَّ ج حَنَّ وَذَرَفَتْ عَیْنَاهُ، فَأَتَاهُ رَسُولُ الله ج فَمَسَحَ ذِفْرَاهُ([11]) فَسَکَتَ. فَقَالَ: «مَنْ رَبُّ هَذَا الْجَمَلِ؟ لِمَنْ هَذَا الْجَمَلُ؟». فَجَاءَ فَتًى مِنَ الْأَنْصَارِ، فَقَالَ: لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: «أَفَلَا تَتَّقِی اللَّهَ فِی هَذِهِ الْبَهِیمَةِ الَّتِی مَلَّکَکَ اللَّهُ إِیَّاهَا؟! فَإِنَّهُ شَکَا إِلَیَّ أَنَّکَ تُجِیعُهُ وَتُدْئِبُهُ».
رواه أحمد وأبو داود([12]).
از عبدالله بن جعفر ب روایت است که روزی رسول الله ج مرا پشت سر خود سوار نمود و سخنی در گوش من گفت که آن را به هیچکس نمیگویم؛ بهترین چیزی که رسول الله ج برای پوشاندن خود [از دید دیگران] هنگام قضای حاجت دوست میداشت، دیوار بلند یا شاخههای درخت خرما بود. پس رسول الله ج وارد باغ مردی از انصار شد که شتری در آن بود؛ هنگامیکه شتر، رسول الله ج را مشاهده نمود ناله کرده و از چشمانش اشک جاری شد، رسول الله ج نزدش رفته و بر پشت گوش آن دست کشید تا اینکه ساکت شد. سپس فرمود: «صاحب شتر کیست؟. شتر از آنِ کیست؟». جوانی از انصار آمد و گفت: ای رسول الله ج از آنِ من است. رسول الله ج فرمود: «آیا نمیترسی از خداوندی که تو را صاحب این شتر نموده است؟! آن نزد من شکایت نمود که او را گرسنه رها کرده و [با کار زیاد] خسته میکنی».
(الهدف): به فتح هاء و دال: عبارت است از آنچه از سطح زمین بالاتر باشد؛ بنایی باشد یا جز آن. (الحائش): عبارت است از تعدادی نخل؛ این کلمه مفرد ندارد. (الحائط): باغ و بستان. (ذفرى البعیر): به کسر ذال: عبارت است از جایی در پشت شتر در نزدیکی گوشهایش که عرق میکند. (تُدئبه): به ضم تاء و دال ساکن و همزه مکسور؛ یعنی: آن را با کار زیاد خسته میکنی.
3296-2270- (20) (صحیح لغیره) وروى أحمد أیضاً فی حدیث طویل عن یعلى بن مُرَّةَ قال فیه: کُنْتُ مَعَهُ - یعنی مع النبی ج- جَالِسًا ذَاتَ یَوْمٍ، إِذْ جَاءَ جَمَلٌ یُخَبِّبُ، حَتَّى ضَرَبَ بِجِرَانِهِ بَیْنَ یَدَیْهِ، ثُمَّ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ؛ فَقَالَ: «وَیْحَکَ! انْظُرْ لِمَنْ هَذَا الْجَمَلُ، إِنَّ لَهُ لَشَأْنًا». قَالَ: فَخَرَجْتُ أَلْتَمِسُ صَاحِبَهُ، فَوَجَدْتُهُ لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَدَعَوْتُهُ إِلَیْهِ فَقَالَ: «مَا شَأْنُ جَمَلِکَ هَذَا؟». فَقَالَ: وَمَا شَأْنُهُ؟ [قَالَ]: لَا أَدْرِی وَاللَّهِ مَا شَأْنُهُ، عَمِلْنَا عَلَیْهِ وَنَضَحْنَا عَلَیْهِ حَتَّى عَجِزَ عَنِ السِّقَایَةِ، فَأْتَمَرْنَا الْبَارِحَةَ أَنْ نَنْحَرَهُ وَنُقَسِّمَ لَحْمَهُ. قَالَ: «فَلَا تَفْعَلْ، هَبْهُ لِی أَوْ بِعْنِیهِ». قَالَ: بَلْ هُوَ لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: فَوَسَمَهُ بِمَیسَم الصَّدَقَةِ ثُمَّ بَعَثَ بِهِ.
وإسناده جید.
از یعلی بن مُرَّه روایت است که روزی همراه رسول الله ج نشسته بودم که شتری دوان دوان آمد تا اینکه در مقابل رسول الله ج گلویش را به خاک مالید سپس از چشمانش اشک جاری شد؛ رسول الله ج فرمود: «وای بر تو! ببین این شتر از کیست؟. این شتر مسئلهای دارد». پس برای یافتن صاحب آن خارج شدم، پس صاحبش که مردی انصاری بود یافتم؛ او را نزد رسول الله ج فرا خواندم، رسول الله ج فرمود: «برای این شترت چه اتفاقی افتاده است؟». گفت: مگرچه وضع و حالی دارد؟ قسم به خدا نمیدانم چه حالی دارد! از آن کار میکشیدیم و با آن آب میآوردیم تا اینکه از آب آوردن ناتوان شد؛ پس دیشب تصمیم گرفتیم آن را ذبح کرده و گوشتش را تقسیم کنیم. رسول الله ج فرمود: «این کار را نکن؛ آن را به من ببخش یا بفروش». گفت: بلکه آن برای شما باشد. پس نشان صدقه را بر آن زده و آن را فرستاد.
وفی روایة له نحوه؛ إلا أنه قال فیه: إنه قال لصاحب البعیر: «مَا لِبَعِیرِکَ یَشْکُوکَ، زَعَمَ أَنَّکَ سَانیهِ حَتَّى کَبِرَ؛ تُرِیدُ أَنْ تَنْحَرَهُ». قَالَ: صَدَقْتَ، وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا أَفْعَلُ.
و در روایتی آمده است: به صاحب شتر فرمود: «چرا شترت شکایت میکند، میگوید تو با آن آبکشی نمودهای و اکنون که پیر شده قصد ذبحش را داری». گفت: راست گفتی، قسم به کسیکه تو را به حق مبعوث نموده چنین نمیکنم.
(صحیح) وفی أخرى له أیضاً: قال یعلى بن مُرة: بَیْنَا نَحْنُ نَسِیرُ مَعَهُ - یعنی مع النبی ج- إِذْ مَرَرْنَا بِبَعِیرٍ یُسْنَى عَلَیْهِ، فَلَمَّا رَآهُ الْبَعِیرُ جَرْجَرَ، وَوَضَعَ جِرَانَهُ، فَوَقَفَ عَلَیْهِ النَّبِیُّ ج فَقَالَ: «أَیْنَ صَاحِبُ هَذَا الْبَعِیرِ؟». فَجَاءَ فَقَالَ: «بِعْنِیهِ». قَالَ: لَا؛ بَلْ أَهَبُهُ لَکَ، وَإِنَّهُ لِأَهْلِ بَیْتٍ مَا لَهُمْ مَعِیشَةٌ غَیْرُهُ، فَقَالَ: «أَمَا إِذْ ذَکَرْتَ هَذَا مِنْ أَمْرِهِ، فَإِنَّهُ شَکَا کَثْرَةَ الْعَمَلِ، وَقِلَّةَ الْعَلَفِ، فَأَحْسِنُوا إِلَیْهِ» الحدیث.
یعلی بن مُره میگوید: درحالیکه همراه رسول الله ج میرفتیم از کنار شتری عبور کردیم که بر آن آب حمل میشد؛ پس هنگامیکه شتر او را دید با سر و صدا آمد و گردنش را بر زمین نهاد. رسول الله ج کنار آن ایستاد و فرمود: «صاحب شتر کجاست؟». پس صاحب شتر آمد و رسول الله ج فرمود: «آن را به من بفروش؟». آن مرد گفت: نه! بلکه آن را به تو میبخشم؛ این شتر متعلق به خانوادهای است که محل درآمد دیگری ندارند. رسولالله ج فرمود: «حال که چنین است بدان که آن شتر از کار زیاد و علف کم شکایت نمود، پس با او به نیکی رفتار کنید».
و(جِرانُ البعیر) به کسر جیم: عبارت است از قسمت جلوی گردن شتر از محل ذبح تا نحر آن؛ چنانکه ابن فارس میگوید؛ (یَسْنا) علیه: به معنای «یسقى علیه» یعنی بر آن آب حمل میشد.
3297-1372- (6) (منکر جداً) وروى ابن ماجه([13]) عن تمیم الداری س قال: کنَّا جلوساً معَ رسولِ الله ج إذ أقبَلَ بعیرٌ یَعدو، حتَّى وقف على هامَةِ رسولِ الله ج فقال ج: «أیُّها البعیرُ! اسکُنْ، فإن تَکُ صادِقاً فَلکَ صِدقُکَ، وإن تَکُ کاذِباً فعلیک کَذِبُک، مَعَ أَنَّ الله تعالى قد أمَّنَ عائِذَنا، ولیسَ بخائبٍ لائذُنا». فقلنا: یا رسولَ الله! ما یقول هذا البعیرُ؟ فقال: «هذا بعیرٌ قد همَّ أهلُه بنَحرِه وأکلِ لَحمِهِ، فهرَبَ منهُم، واستغاثَ بنبیکم ج». فبینا نحنُ کذلک إذ أقبَلَ أصحابُه یتَعادُونَ، فلمّا نَظَرَ إلیهم البعیرُ عادَ إلى هامَةِ رسولِ الله ج فلاذَ بها! فقالوا: یا رسولَ الله! هذا بعیرُنا هَربَ منذُ ثلاثَةِ أیامٍ، فلم نَلقَهُ إلا بین یدیکَ، فقال ج: «أما إنَّه یشکو إلیَّ، فبئستِ الشکایةُ». فقالوا: یا رسولَ الله! ما یقولُ؟ قال: «یقول: إنَّه ربَی فی أمْنِکُم أحوالاً، وکُنتُم تحمِلونَ علیه فی الصَّیفِ إلى مَوضع الکَلإ، فإذا کان الشتاءُ رَحلتُم إلى موضع الدِّفءِ، فلمَّا کَبُرَ استَفْحَلْتُموه، فَرَزَقَکُمُ الله منه إبِلاً سائِمَةً، فلمَّا أدرَکَتْهُ هذه السَّنةُ الخصیبَةُ([14]) هَمَمتُم بنحره، وأکلِ لَحمِهِ». فقالوا: قد والله کانَ ذلک یا رسولَ الله! فقال ÷: «ما هذا جزاءُ المَملوکِ الصالح مِن موالیهِ». فقالوا: یا رسولَ الله! فإنَّا لا نبیعُه ولا نَنحَرُهُ. فقال ÷: «کَذَبتُم، قد استَغاثَ بِکُم فَلم تُغیثُوهُ، وأنا أولى بالرحمَةِ منکُم، فإنَّ الله نَزَعَ الرحمَةَ مِن قلوبِ المنافِقینَ، وأسکَنها فی قلوبِ المؤمنینَ». فاشتَراه ÷ منهم بمئةِ درهَمٍ وقال: «یا أیُّها البعیرُ انطلِقْ، فأنتَ حرٌّ لوَجهِ الله تعالى». فرغَى على هامَةِ رسولِ الله ج، فقال ÷: (آمین). ثُمَّ رَغَى، فقال: (آمین). ثُمَّ رغَى، فقال: (آمین). ثم رَغَى الرابِعَةَ، فبکى ÷. فقلنا: یا رسولَ الله! ما یقول هذا البعیر؟ قال: «قال: جزاکَ الله أیُّها النبیُّ عن الإسلامِ والقرآنِ خَیراً، فقلتُ: (آمین). ثمَّ قال: سَکَّنَ الله رُعبَ أمَّتِکَ یومَ القیامَةِ کما سکَّنْتَ رُعبی، فقلتُ: (آمین). ثُمَّ قال: حَقَن الله دِماءَ أُمَّتِکَ مِن أعدائِها کما حَقَنتَ دمی، فقلتُ: (آمین). ثم قال: لا جَعَل َالله بأسَها بینَها، «فَبَکَیتُ. فإنَّ هذه الخصال سألتُ ربِّی فأعطانیها ومَنَعَنی هذه، وأخبَرنی جبریلُ عنِ الله تعالى أن فناءَ أمَّتی بالسیفِ. جرى القَلَمُ بما هو کائِنٌ».
3298-2271- (21) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «دَخَلَتِ امْرَأَةٌ النَّارَ فِی هِرَّةٍ رَبَطَتْهَا، فَلَمْ تُطْعِمْهَا، وَلَمْ تَدَعْهَا تَأْکُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «زنی به خاطر گربهای که آن را بسته بود، نه به آن غذا میداد و نه رهایش میکرد تا از حشرات و دیگر چیزهای زمین بخورد، وارد دوزخ شد».
وفی روایة: «عُذِّبَتِ امْرَأَةٌ فِی هِرَّةٍ سَجَنَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ، لاَ هِیَ أَطْعَمَتْهَا وَسَقَتْهَا إِذْ حَبَسَتْهَا، وَلاَ هِیَ تَرَکَتْهَا تَأْکُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ».
رواه البخاری وغیره.
و در روایتی آمده است: «زنی به خاطر گربهای عذاب شد که آن را زندانی کرده بود تا اینکه مُرد. چراکه از وقتی آن را زندانی کرده بود، نه به آن غذا و آب میداد و نه آن را رها میکرد تا از حشرات و دیگر چیزهای روی زمین خود را سیر کند».
0-2272- (22) (صحیح لغیره) ورواه أحمد من حدیث جابرٍ، فزاد فی آخره: «فَوَجَبَتْ لَهَا النَّارُ بِذَلِکَ».
و در روایت احمد آمده است: «پس به همین دلیل آتش بر او واجب گردید».
(خَشاشُ الأرض): عبارت است از حشرات زمین و گنجشکها و مانند آنها.
3299-2273- (23) (صحیح) وَعَنْ سَهْلِ ابْنِ الْحَنْظَلِیَّةِ س قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ج بِبَعِیرٍ قَدْ لَصِقَ([15]) ظَهْرُهُ بِبَطْنِهِ، فَقَالَ: «اتَّقُوا اللَّهَ فِی هَذِهِ الْبَهَائِمِ الْمُعْجَمَةِ، فَارْکَبُوهَا صَالِحَةً، وَکُلُوهَا([16]) صَالِحَةً».
از سهل بن حنظلیه س روایت است که رسول الله ج از کنار شتری عبور نمود که پشتش به شکمش چسبیده بود، فرمود: «از خدا در مورد این حیوانات زبان بسته بترسید، پس به خوبی سوار آن شده و خوب به آن غذا دهید».
رواه أبو داود، وابن خزیمة فی "صحیحه"، إلا أنه قال: «قَدْ لَحِقَ ظَهْرُهُ».
3300-2274- (24) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأیتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا الْفُقَرَاءَ، وَاطَّلَعْتُ فِی النَّارِ فَرَأیتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءُ، وَرَأَیْتُ فِیهَا ثَلَاثَةً یُعَذَّبُونَ: امْرَأَةً مِنْ حِمْیَرَ طُوَالَةً، رَبَطَتْ هِرَّةً لَهَا لَمْ تُطْعِمْهَا، وَلَمْ تَسْقِهَا، وَلَمْ تَدَعْهَا تَأْکُلُ مِنْ خَشَاشِ الْأَرْضِ، فَهِیَ تَنْهَشُ قُبُلَهَا وَدُبُرَهَا. وَرَأَیْتُ فِیهَا أَخَا بَنِی دَعْدَعٍ الَّذِی کَانَ یَسْرِقُ الْحَاجَّ بِمِحْجَنِهِ، فَإِذَا فُطِنَ لَهُ قَالَ: إِنَّمَا تَعَلَّقَ بِمِحْجَنِی، وَالَّذِی سَرَقَ بَدَنَتَیْ رَسُولِ اللَّهِ ج».
رواه ابن حبان فی "صحیحه".
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وارد بهشت شدم و دیدم که بیشتر اهل آن فقرا هستند و بر جهنم اشراف یافتم و دیدم که بیشتر اهل آن زنان هستند؛ و سه نفر را دیدم که در آن عذاب میشدند: زن قد بلندی از قبیلهی حِمیر که گربهای را محکم بست و به او آب و غذا نمیداد و رهایش نمیکرد تا از حشرات زمین خود را سیر کند؛ وی شرمگاهش و ماتحت خود را گرفته و قطعه گوشتی از آن جدا میکرد. و در آن برادر بنی دعدع را مشاهده کردم که با عصای منحنی شکلش از حاجیای دزدی کرد و چون حاجی متوجهش شد گفت: به عصایم چسبیده؛ و فردی که دو شتر رسول الله ج را دزدید».
(صحیح لغیره) وفی روایة له ذکر فیها الکسوف قال: «وَعُرِضَتْ عَلَیَّ النَّارُ، فَلَوْلَا أَنِّی دَفَعْتُهَا عَنْکُمْ لَغَشِیَتْکُمْ، وَرَأَیْتُ فِیهَا ثَلَاثَةً یُعَذَّبُونَ: امْرَأَةً حِمْیَرِیَّةً سَوْدَاءَ طَوِیلَةً تُعَذَّبُ فِی هِرَّةٍ لَهَا أَوْثَقَتْهَا، فَلَمْ تَدَعْهَا تَأْکُلُ مِنْ خَشَاشِ الْأَرْضِ، وَلَمْ تُطْعِمْهَا حَتَّى مَاتَتْ، فَهِیَ إِذَا أَقْبَلَتْ تَنْهَشُهَا، وَإِذَا أَدْبَرَتْ تَنْهَشُهَا» الحدیث.
و در روایتی از امام احمد که در آن ذکر کسوف نیز میباشد آمده است: «و آتش به من نشان داده شد که اگر آن را از شما دور نمیکردم شما را در بر میگرفت؛ و سه نفر را دیدم که در آن عذاب میشدند: زن حِمیری سیاه و قد بلند که به خاطر گربهای عذاب داده میشد که آن را محکم بسته بود و رهایش نمیکرد تا از حشرات زمین بخورد و به آن غذا نداد تا اینکه مرد؛ هنگامیکه به طرف گربه میآمد او را گاز گرفته و هنگامیکه پشت مینمود او را گاز میگرفت».
(المحجن) به کسر میم و سکون حاء عبارت است از عصایی که سر آن منحنی شکل است.
3301-2275- (25) (صحیح) وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ ب: أَنَّ النَّبِیَّ ج صَلَّى صَلاَةَ الکُسُوفِ فَقَالَ: «دَنَتْ مِنِّی النَّارُ، حَتَّى قُلْتُ: أَیْ رَبِّ! وَأَنَا مَعَهُمْ! فَإِذَا امْرَأَةٌ - حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: - تَخْدَشُهَا هِرَّةٌ، قَالَ: مَا شَأْنُ هَذِهِ؟ قَالُوا: حَبَسَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ جُوعًا».
رواه البخاری.
از اسماء بنت ابوبکر ب روایت است که رسول الله ج نماز کسوف را خواند، سپس فرمود: «جهنم آنقدر به من نزدیک شد تا اینکه گفتم: پروردگارا! آیا من هم از دوزخیان هستم؟ ناگهان زنی را دیدم (اسماء میگوید: به گمانم رسول الله ج فرمود:) که گربهای صورتش را میخراشید؛ گفتم: آن زن چه کرده بود؟ گفتند: آن زن گربهای را زندانی کرده بود تا اینکه از گرسنگی مرد».
3302-2276- (26) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «دَنَا رَجُلٌ إِلَى بِئْرٍ، فَنَزَلَ فَشَرِبَ مِنْهَا، وَعَلَى الْبِئْرِ کَلْبٌ یَلْهَثُ، فَرَحِمَهُ، فَنَزَعَ أحْدَ خُفَّیْهِ فَسَقَاهُ؛ فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ، فَأَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ»([17]).
رواه ابن حبان فی "صحیحه". ورواه مالک والبخاری ومسلم وأبو داود أطول من هذا. وتقدم فی "إطعام الطعام" [8- الصدقات/17- باب/14- حدیث].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی به چاهی رسید، وارد آن شده و از آن نوشید؛ در بالای چاه سگ تشنهای بود که زبانش در آمده بود؛ پس بر او رحم نموده و یکی از کفشهایش را بیرون کرد [و در آن آب نمود] و به آن آب نوشانید؛ پس خداوند از او خشنود گشت و او را وارد بهشت نمود».
3303-1373- (7) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنِ التَّحْرِیشِ بَیْنَ الْبَهَائِمِ».
رواه أبو داود والترمذی متصلاً ومرسلاً عن مجاهد، وقال فی المرسل: "هو أصح".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج از تحریک حیوانات علیه هم نهی کردند.
3304-2277- (27) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الْبَدْرِیُّ س قَالَ: کُنْتُ أَضْرِبُ غُلَامًا لِی بِالسَّوْطِ، فَسَمِعْتُ صَوْتًا مِنْ خَلْفِی: «اعْلَمْ، أَبَا مَسْعُودٍ!»، فَلَمْ أَفْهَمِ الصَّوْتَ مِنَ الْغَضَبِ، فَلَمَّا دَنَا مِنِّی إِذَا هُوَ رَسُولُ اللهِ ج، فَإِذَا هُوَ یَقُولُ: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ! إِنَّ اللهَ تَعَالَی أَقْدَرُ عَلَیْکَ مِنْکَ عَلَى هَذَا الْغُلَامِ». فَقُلْتُ: لَا أَضْرِبُ مَمْلُوکًا بَعْدَهُ أَبَدًا.
از ابومسعود بدری س روایت است که به بردهام شلاق میزدم، پس صدایی از پشت سرم شنیدم که گفت: «بدان ای ابا مسعود!» از شدت خشم صدا را تشخیص ندادم، هنگامیکه به من نزدیک شد، متوجه شدم رسول الله ج است که میفرمود: «بدان ای ابا مسعود! خداوند بر تو از قدرتت بر این غلام، قادرتر است». پس گفتم: بعد از این هیچ بردهای را تنبیه نمیکنم.
وفی روایة: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هُوَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى، فَقَالَ: «أَمَا لَوْ لَمْ تَفْعَلْ لَلَفَحَتْکَ النَّارُ – أَوْ لَمَسَّتْکَ النَّارُ-».
رواه مسلم وأبو داود والترمذی([18]).
و در روایتی آمده است: پس گفتم: ای رسول الله ج، او را جهت رضای خداوند آزاد میکنم. فرمود: «اگر چنین نمیکردی گرمای آتش یا خود آتش به تو میرسید».
3305-2278- (28) (صحیح) وَعَنْ زَاذَانَ - وهو الکندی مولاهم الکوفی- قَالَ: أَتَیْتُ ابْنَ عُمَرَ وَقَدْ أَعْتَقَ مَمْلُوکًا لَهُ، فَأَخَذَ مِنَ الْأَرْضِ عُودًا أَوْ شَیْئًا فَقَالَ: مَا لِی فِیهِ مِنَ الْأَجْرِ مَا یساوی هَذَا، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ لَطَمَ مَمْلُوکاً لهُ، أَوْ ضَرَبَهُ؛ فَکَفَّارَتُهُ أَنْ یَعْتِقَهُ».
رواه أبو داود واللفظ له.
از زاذان روایت است که میگوید: درحالی نزد ابن عمر رفتم که بردهاش را آزاد کرده بود؛ پس چوبی یا چیزی از زمین برداشت و گفت: در مورد این برده به اندازهی این هم به من اجر داده نمیشود؛ از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه بردهای را سیلی بزند یا او را بزند، کفارهاش آزاد کردن آن است».
(صحیح) ورواه مسلم([19])، ولفظه: قال: «مَنْ ضَرَبَ غُلَامًا لَهُ حَدًّا لَمْ یَأْتِهِ، أَوْ لَطَمَهُ؛ فَإِنَّ کَفَّارَتَهُ أَنْ یَعْتِقَهُ».
و در روایت مسلم آمده است: «هرکس غلامی را به خاطر کاری که نکرده بزند یا به او سیلی بزند، کفاره آن آزاد کردنش میباشد».
3306-2279- (29) (صحیح) وعَنْ مُعَاوِیَة بْنِ سُوَیْدِ بْنِ مُقَرِّنٍ قَالَ: لَطَمْتُ مَوْلًى لَنَا، فَدَعَاهُ أَبِی وَدَعَانِی، فَقَالَ: اقْتَصَّ مِنْهُ، فَإِنَّا مَعْشَرَ بَنِی مُقَرِّنٍ کُنَّا سَبْعَةً عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ ج، وَلَیْسَ لَنَا إِلَّا خَادِمٌ، فَلَطَمَهَا رَجُلٌ مِنَّا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَعْتِقُوهَا». قَالُوا: إِنَّهُ لَیْسَ لَنَا خَادِمٌ غَیْرَهَا. قَالَ: «فَلْتَخْدِمْهُمْ حَتَّى یَسْتَغْنُوا، فَإِذَا اسْتَغْنَوْا فَلْیُعْتِقُوهَا».
رواه مسلم، وأبو داود و- اللفظ له-، والترمذی والنسائی([20]).
از معاویة بن سُوَید بن مُقَرِّن روایت است که یکی از خدمتکارانمان را کتک زدم، پس پدرم هردوی ما را فراخواند و [به خادم] گفت: از او قصاص بگیر؛ ما در زمان رسول الله ج هفت نفر از بنی مقرن بودیم و فقط یک خدمتکار داشتیم؛ مردی از ما او را کتک زد، پس رسول الله ج فرمود: «او را آزاد کنید». گفتند: غیر از او خدمتکاری نداریم. رسول الله ج فرمود: «پس باید شما را خدمت کند تا زمانی که بینیاز شوید، پس هرگاه بینیاز شدید باید او را آزاد کنید».
3307-2280 - (30) (صحیح لغیره) وَعَن عَمار بنِ یَاسِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ ضَرَب مَمْلوکَهُ ظُلْماً؛ أُقِیدَ([21]) منه یومَ القِیامَةِ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات([22]).
از عمار بن یاسر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس به ظلم و ستم بردهاش را تنبیه کند، روز قیامت از او قصاص میگیرد».
3308-2281- (31) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ أَبُو القَاسِمِ ج نَبِیُّ التَّوْبَةِ: «مَنْ قَذَفَ مَمْلُوکَهُ بَرِیئًا مِمَّا قَالَ؛ أُقِیمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الحَدُّ یَوْمَ القِیَامَةِ؛ إِلَّا أَنْ یَکُونَ کَمَا قَالَ».
رواه البخاری ومسلم والترمذی - واللفظ له- وقال: "حسن صحیح".
از ابوهریره س روایت است که ابو القاسم ج پیامبر توبه فرمودند: «هرکس به بردهاش تهمتی بزند که از آن مبرا باشد، الله متعال در روز قیامت بر او حد جاری میکند مگر اینکه اتهام وی مطابق واقعیت باشد».
3309-1374- (8) (ضعیف) وَعَنْ رَافِعِ بْنِ مُکَیثٍ - وَکَانَ مِمَّنْ شَهِدَ الْحُدَیْبِیَةَ س -؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «حُسْنُ الْمَلَکَةِ نَمَاءٌ، وَسُوءُ الْخُلُقِ شُؤْمٌ».
رواه أحمد وأبو داود عن بعض بنی رافع بن مکیث، ولم یسمِّه عنه. ورواه أبو داود أیضاً عن الحارث بن رافع بن مکیث عن رسول الله ج مرسلاً.
از رافع بن مکیث س – که در حدیبیه حضور داشت – روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رفتار نیک با برده، افزایش رزق و برکت و پاداش را به دنبال دارد و رفتار بد ناگواری و شومی در پی دارد».
3310-1375- (9) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ سَیِّئُ الْمَلَکَةِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَیْسَ أَخْبَرْتَنَا أَنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ أَکْثَرُ الْأُمَمِ مَمْلُوکِینَ وَیَتَامَى؟ قَالَ: «نَعَمْ، فَأَکْرِمُوهُمْ کَکَرَامَةِ أَوْلَادِکُمْ، وَأَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْکُلُونَ». قَالُوا: فَمَا یَنْفَعُنَا مِنَ الدُّنْیَا؟ قَالَ: «فَرَسٌ تَرْبِطُهُ تُقَاتِلُ عَلَیْهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، مَمْلُوکُکَ یَکْفِیکَ، فَإِذَا صَلَّى فَهُوَ أَخُوکَ، [فَإِذَا صَلَّى فَهُوَ أَخُوکَ]».
از ابوبکر صدیق س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه با بردهاش بد رفتار باشد وارد بهشت نمیشود». گفتند: ای رسول خدا، آیا به ما خبر ندادی که این امت بیشترین بردهها و یتیمان را از میان امتها دارد؟ فرمود: «بله؛ پس آنها را چون فرزندانتان گرامی داشته و از آنچه میخورید به آنها بدهید». گفتند: چه چیزی از دنیا برای ما سودمند است؟ فرمود: «اسبی که افسار آن را گرفته و با آن در راه خدا بجنگی؛ (رفتار نیکو با) بردهات تو را کفایت میکند و چون نماز بخواند برادر توست. [و چون نماز بخواند برادر توست]».
رواه أحمد وابن ماجه والترمذی مقتصراً على قوله: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ سَیِّئُ الْمَلَکَةِ»، وقال: "حدیث حسن غریب، وقد تکلم أیوب السختیانی فی فرقد السبخی من قبل حفظه". ورواه أبو یعلى والأصبهانی أیضاً مختصراً، وقال: "قال أهل اللغة: سیىء الملکة: إذا کان سیىء الصنیعة إلى ممالیکه".
3311-2282- (32) (صحیح) وَعَنِ الْمَعْرُورِ بْنِ سُوَیْدٍ قَالَ: رَأَیْتُ أَبَا ذَرٍّ بِـ (الرَّبَذَةِ)، وَعَلَیْهِ بُرْدٌ غَلِیظٌ، وَعَلَى غُلَامِهِ مِثْلُهُ، قَالَ: فَقَالَ الْقَوْمُ: یَا أَبَا ذَرٍّ! لَوْ کُنْتَ أَخَذْتَ الَّذِی عَلَى غُلَامِکَ فَجَعَلْتَهُ مَعَ هَذَا فَکَانَتْ حُلَّةً، وَکَسَوْتَ غُلَامَکَ ثَوْبًا غَیْرَهُ؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: إِنِّی کُنْتُ سَابَبْتُ رَجُلًا، وَکَانَتْ أُمُّهُ أَعْجَمِیَّةً، فَعَیَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَشَکَانِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّکَ امْرُؤٌ فِیکَ جَاهِلِیَّةٌ». فَقَالَ: «إِنَّهُمْ إِخْوَانُکُمْ، فَضَّلَکُمُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ، فَمَنْ لَمْ یُلَائِمْکُمْ فَبِیعُوهُ، وَلَا تُعَذِّبُوا خَلْقَ اللَّهِ».
رواه أبو داود، واللفظ له.
از معرور بن سوید س روایت است که ابوذر را در ربذه مشاهده کردم که بُرد (پارچهی خطدار) ضخیمی پوشیده بود و غلامش نیز مثل آن را پوشیده بود. مردم گفتند: ای اباذر! چه خوب بود اگر آن لباسی را میگرفتی که بر تن غلامت هست و همراه این میپوشیدی تا حلهای برای تو باشد؛ و بر غلامت لباس دیگری میپوشاندی؟ ابوذر گفت: من به مردی دشنام دادم که مادرش عرب نبود، پس در مورد مادرش به او نسبت بدی دادم، نزد رسول الله ج از من شکایت کرد. رسول الله ج فرمود: «ای ابوذر! تو کسی هستی که آثار جاهلیت در تو وجود دارد». سپس فرمود: «آنها برادران شما هستند و خداوند شما را بر آنها فضیلت و برتری داده است؛ پس بردگانی را که با شما مخالفت میکنند بفروشید و خلق خدا را عذاب ندهید».
(صحیح) وهو فی البخاری ومسلم، والترمذی بمعناه؛ إلا أنهم قالوا فیه: «هُمْ إِخْوَانُکُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَیْدِیکُمْ، فَمَنْ جَعَلَ اللَّهُ أَخَاهُ تَحْتَ یَدِهِ؛ فَلْیُطْعِمْهُ مِمَّا یَأْکُلُ، وَلْیُلْبِسْهُ مِمَّا یَلْبَسُ، وَلاَ یُکَلِّفُهُ مِنَ العَمَلِ مَا یَغْلِبُهُ، فَإِنْ کَلَّفَهُ مَا یَغْلِبُهُ؛ فَلْیُعِنْهُ عَلَیْهِ».
واللفظ للبخاری.
و در روایت بخاری آمده است: «آنها برادران شما هستند که خداوند آنان را زیر دستان شما قرار داده است، پس هرکس خداوند متعال برادرش را زیر دست او قرار داد، باید از غذایش به او بدهد و از لباسش به او بپوشاند و او را به کاری وا ندارد که بیش از توان او باشد و اگر انجام کاری دشوار را از او خواست، باید او را یاری دهد».
(صحیح) وفی روایة للترمذی قال: «إِخْوَانُکُمْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ فِتْیَةً تَحْتَ أَیْدِیکُمْ، فَمَنْ کَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یَدِهِ؛ فَلْیُطْعِمْهُ مِنْ طَعَامِهِ، وَلْیُلْبِسْهُ مِنْ لِبَاسِهِ، وَلَا یُکَلِّفْهُ مَا یَغْلِبُهُ، فَإِنْ کَلَّفَهُ مَا یَغْلِبُهُ؛ فَلْیُعِنْهُ».
و در روایت ترمذی آمده است: «برادران شما هستند که خداوند آنها را زیر دست شما قرار داده است؛ پس کسیکه برادرش زیر دست اوست، باید از غذایش به او بدهد و از لباسش به او بپوشاند و او را به کاری وا ندارد که بیش از توان اوست و اگر انجام کاری دشوار را از او خواست، باید او را یاری دهد».
(صحیح) وفی روایة لأبی داود عنه قال: دَخَلْنَا عَلَى أَبِی ذَرٍّ بِـ (الرَّبَذَةِ) فَإِذَا عَلَیْهِ بُرْدٌ، وَعَلَى غُلَامِهِ مِثْلُهُ. فَقُلْنَا: یَا أَبَا ذَرٍّ! لَوْ أَخَذْتَ بُرْدَ غُلَامِکَ إِلَى بُرْدِکَ فَکَانَتْ حُلَّةً، وَکَسَوْتَهُ ثَوْبًا غَیْرَهُ. قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِخْوَانُکُمْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَیْدِیکُمْ، فَمَنْ کَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یَدهِ؛ فَلْیُطْعِمْهُ مِمَّا یَأْکُلُ، وَلْیَکْسُهُ مِمَّا یَکتَسی، وَلَا یُکَلِّفْهُ مَا یَغْلِبُهُ، فَإِنْ کَلَّفَهُ مَا یَغْلِبُهُ؛ فَلْیُعِنْهُ».
و در روایت ابوداود آمده است: در ربذه نزد ابوذر رفتیم و او بُرد (پارچهی خطدار) پوشیده بود و غلامش نیز مثل آن را پوشیده بود. گفتیم: ای اباذر! اگر علاوه بر برد خودت، برد غلامت را بگیری، حلهای برای تو خواهد بود و میتوانی به او لباس دیگری بپوشانی. ابوذر گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «برادران شما هستند که خداوند آنها را زیر دست شما قرار داده است. پس کسیکه برادرش زیر دست او باشد، باید از غذایی که میخورد به او بدهد و از آنچه میپوشد به او بپوشاند و او را به کاری وا ندارد که بیش از توان اوست و اگر انجام کاری دشوار را از او خواست باید او را یاری دهد».
(صحیح) وفی أخرى له: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَاءَمَکُمْ مِنْ مَمْلُوکِیکُمْ؛ فَأَطْعِمُوهُ مِمَّا تَأْکُلُونَ، وَاَکْسُوهُم مِمَّا تَلْبَسُونَ، وَمَنْ لَمْ یُلَائِمْکُمْ مِنْهُمْ؛ فَبِیعُوهُ، وَلَا تُعَذِّبُوا خَلْقَ اللَّهِ».
و در روایت دیگری در سنن ابوداود آمده است: رسول الله ج فرمودند: «اگر بردگان و زیردستانتان با شما سازگاری کردند، از آنچه میخورید به آنها بدهید و از آنچه میپوشید به آنها بپوشانید و اگر فردی از آنها با شما سر ناسازگاری داشت، او را بفروشید و خلق خدا را عذاب ندهید».
(حافظ میگوید): «فردی که ابوذر از وی عیب و ایراد گرفت، بلال بن رباح موذن رسول الله ج بود».
3312-1376- (10) (ضعیف) وَعَن زیدِ بن حارِثَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «أَرِقَّاءَکُمْ أَرِقَّاءَکُمْ، أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْکُلُونَ، وَاکْسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ، فَإِنْ جَاءُوا بِذَنْبٍ لَا تُرِیدُونَ أَنْ تَغْفِرُوا، فَبِیعُوا عِبَادَ اللَّهِ وَلَا تُعَذِّبُوهُمْ».
رواه أحمد والطبرانی من روایة عاصم بن عبیدالله، وقد مشاه بعضهم، وصحح له الترمذی والحاکم، ولا یضر فی المتابعات.
از زید بن حارثه س روایت است که رسول الله ج در حجة الوداع فرمودند: «بردههایتان، بردههایتان؛ به آنها از غذایی بدهید که خود میخورید و آنها را از لباسی بپوشانید که خود میپوشید. پس اگر مرتکب گناهی شدند که نمیخواستید آنها را ببخشید، بندگان خدا را بفروشید و شکنجهشان نکنید».
3313-2283- (33) (صحیح لغیره) وَعَن ابْنِ عُمَر ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج فی العبید: «إن أحسنوا فاقبَلوا، وَإن أساؤُوا فاعفوا، وَإن غلبوکم فبیعوا».
رواه البزار([23])، وفیه عاصم أیضاً([24]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج در مورد بردگان فرمودند: «اگر نیکی کردند، آنها را قبول کنید و اگر بدی کردند عفو کنید و اگر با شما سر ناسازگاری داشتند، آنها را بفروشید».
3314-1377- (11) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن حُذَیفَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «الغَنَمُ بَرکةٌ على أهْلِها، والإبلُ عِزٌّ لأهلِها، والخیلُ مَعْقودٌ فی نواصیها الخیرُ، والعبدُ أخوکَ فأحْسِنْ إلیه، وإنْ رأیته مَغْلوباً؛ فأَعِنْهُ».
رواه الأصبهانی.
از حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گوسفند برای صاحبش برکت است و شتر برای صاحبش عزت؛ و در پیشانی اسب خیر و خوبی گره خورده است. برده برادر توست به او نیکی کن و اگر او را مغلوب یافتی یاریش کن».
3315-2284- (34) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لِلْمَمْلُوکِ طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ وَکِسْوَتُهُ، وَلَا یُکَلَّفُ إِلَّا مَا یَطِیقُ، فَإِنْ کَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِینُوهُمْ، وَلَا تُعَذِّبُوا عِبَادَ اللَّهِ؛ خَلْقًا أَمْثَالَکُمْ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، وهو فی مسلم باختصار.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حق برده دادن غذا و نوشیدنی و لباسش میباشد و اینکه اجبار به انجام کار دشواری نشود؛ پس اگر انجام کار دشواری را از آنها خواستید به آنها کمک کنید و بندگان خدا را اذیت نکنید، زیرا آنها انسانهایی همانند شما هستند».
3316-1378- (12) (ضعیف) وَعَنْ عَمْرو بْن حُرَیْثٍ([25]) ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَا خَفَّفْتَ عَنْ خَادِمِکَ مِنْ عَمَلِهِ؛ کَانَ لَکَ أَجْرًا فِی مَوَازِینِکَ».
از عمرو بن حریث ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آنچه در کار و وظیفه خدمتکارت تخفیف قائل شوی، اجر و پاداشی در میزان اعمالت محاسبه خواهد شد».
رواه أبو یعلى، وابن حبان فی "صحیحه". (قال الحافظ): "وعمرو بن حریث؛ قال ابن معین: لم یرَ النبی ج. والذی علیه الجمهور أن له صحبة. وقیل: قُبِضَ النبیُّ ج وهو ابن اثنتی عشرة سنة، وروى عن أبی بکر، وابن مسعود، وغیرهم من الصحابة".
3317-2285- (35) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ آخِرُ کَلَامِ النَّبِیَّ ج: «الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ؛ اتَّقُوا اللَّهَ فِیمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ».
رواه أبو داود وابن ماجه؛ إلا أنه قال: «الصَّلَاةَ، وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ».
از علی س روایت است که آخرین کلام رسول الله ج این بود: «نماز را به پا دارید، نماز را به پا دارید. و از خدا در مورد زیردستانتان بترسید».
3318-2286- (36) (صحیح) وروى ابن ماجه وغیره عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَت: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج کَانَ یَقُولُ فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ: «الصَّلَاةَ، وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ». فَمَا زَالَ یَقُولُهَا حَتَّى مَا یَفِیضُ لِسَانُهُ([26]).
از ام سلمه ل روایت است که رسول الله ج در بیماریی که در آن وفات نمود فرمود: «نماز و زیردستانتان». و آنقدر آن را تکرار نمود تا اینکه زبانش از گفتن آن باز ماند.
3319-2287- (37) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَر ب؛ وَجَاءَهُ قَهْرَمَانٌ لَهُ فَقَالَ لَهُ: أَعْطَیْتَ الرَّقِیقَ قُوتَهُمْ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: فَانْطَلِقْ فَأَعْطِهِمْ، قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کَفَى إِثْمًا أَنْ تَحْبِسَ عَمَّنْ تَمْلِکُ؛ قُوتَهُم».
رواه مسلم.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که وکیلش نزد او آمد؛ عبدالله بن عمرو ب به او گفت: آیا به بردگان غذا دادهای؟ گفت: نه. عبدالله بن عمرو ب گفت: برو و غذایشان را بده زیرا رسول الله ج فرمودند: «برای گنهکار شدن همین بس که به زیر دستانت [بردگانت که مالک آنها هستی] غذا ندهی».
3320-2288- (38) (صحیح لغیره) وَعَنْ کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: عَهْدِی بِنَبِیِّکُمْ ج قَبْلَ وَفَاتِهِ بِخَمْسِ لَیَالٍ، سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «لَمْ یَکُنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَلَهُ خَلِیلٌ فِی أُمَّتِهِ، وَإِنَّ خَلِیلِی أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی قُحَافَةَ، وَإِنَّ اللهَ اتَّخَذَ صَاحِبَکُمْ خَلِیلًا، أَلَا وَإِنَّ الْأُمَمَ قَبْلَکُمْ کَانُوا یَتَّخِذُونَ قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ، وَإِنِّی أَنْهَاکُمْ عَنْ ذَلِکَ([27])، اللهُمَّ هَلْ بَلَغَتُ؟ (ثَلَاثَ مَرَّاتٍ)». ثُمَّ قَالَ: «اللهُمَّ اشْهَدْ، (ثَلَاثَ مَرَّاتٍ)». وَأُغْمِیَ عَلَیْهِ هنیهة، ثُمَّ قَالَ: «اللهَ اللهَ فِیمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ».
رواه الطبرانی من طریق عبیدالله بن زحر عن علی بن یزید، وقد وثِّقا، ولا بأس بهما فی المتابعات.
از کعب بن مالک س روایت است که پنج شب قبل از وفات پیامبرتان او را ملاقات کردم، از او شنیدم که فرمود: «پیامبری نبوده مگر اینکه خلیل و دوست صمیمی از امتش داشته است و خلیل من ابوبکر بن ابی قحافه است؛ و خداوند دوست شما [پیامبر] را خلیل و دوست خاصش قرار داده است. آگاه باشید که امتهای قبل از شما قبرهای پیامبرانشان را مساجد قرار میدادند و من شما را از آن نهی میکنم، خدایا آیا ابلاغ کردم؟! (و این را سه بار تکرار نمود). سپس فرمود: «خدایا تو شاهد باش (سه بار تکرار فرمود)». و مدت کوتاهی بیهوش گردید سپس فرمود: «خدا را خدا را در مورد زیر دستانتان در نظر بگیرید».
3321-2289- (39) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! کَمْ أَعْفُو عَنِ الْخَادِمِ؟ قَالَ: «کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً».
رواه أبو داود والترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". وفی بعض النسخ: "حسن صحیح".
از عبدالله بن عمر ب روایت است که مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! چند بار خدمتکار را ببخشم؟ فرمود: «در هر روز هفتاد بار».
(صحیح) وروى أبو یعلى بإسناد جید عنه - وهو روایة للترمذی-: أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: إِنَّ خَادِمِی یُسِیءُ وَیَظْلِمُ، أَفَأَضْرِبُهُ؟ قَالَ: «تَعْفُو عَنْهُ کُلَّ یَوْمٍ وَلَیلَةٍ سَبْعِینَ مَرَّةً».
و در روایت ابویعلی آمده است: مردی به نزد رسول الله ج آمد و گفت: خدمتکارم بدی و ستم میکند، آیا او را تنبیه کنم؟ رسول الله ج فرمودند: «هر روز و شب هفتاد بار او را ببخش».
(قال الحافظ): "کذا وقع فی سماعنا (عبدالله بن عمر)، وفی بعض نسخ أبی داود (عبد الله بن عمرو). وقد أخرجه البخاری فی "تاریخه" من حدیث عباس بن جُلَید عن عبدالله بن عمرو بن العاصی، ومن حدیثه أیضاً عن عبدالله بن عمر، وقال الترمذی: "روى بعضهم هذا الحدیث بهذا الإسناد وقال: عن عبدالله بن عمرو". وذکر الأمیر أبو نصر أنَّ عباس بن جُلید یروی عنهما کما ذکره البخاری، ولم یذکر ابن یونس فی "تاریخ مصر"، ولا ابن لأبی حاتم روایته عن عبدالله بن عمرو بن العاصی. والله أعلم».
3322-2290- (40) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَت: جَاءَ رَجُلٌ، قَعَدَ بَیْنَ یَدَیِ رَسُولِ الله ج فَقَالَ: إِنَّ لِی مَمْلُوکَینِ یُکَذِّبُونَنِی، وَیُخَوِّنُونَنِی، وَیَعْصُونَنِی، وَأَشْتُمُهُمْ وَأَضْرِبُهُمْ، فَکَیْفَ أَنَا مِنْهُمْ؟ فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَةِ یُحْسَبُ مَا خَانُوکَ وَعَصَوْکَ وَکَذَّبُوکَ وَعِقَابُکَ إِیَّاهُمْ، فَإِنْ کَانَ عِقَابُکَ إِیَّاهُمْ فَوقَ ذُنُوبِهِمْ؛ کَانَ کَفَافًا، لَا لَکَ وَلَا عَلَیْکَ، [وَإِنْ کَانَ عِقَابُکَ إِیَّاهُمْ دُونَ ذُنُوبِهِمْ؛ کَانَ فَضْلًا لَکَ]([28])، وَإِنْ کَانَ عِقَابُکَ إِیَّاهُمْ فَوْقَ ذُنُوبِهِمْ؛ اقْتُصَّ لَهُمْ مِنْکَ الفَضْلُ». [قَالَ]: فَتَنَحَّى الرَّجُلُ وَجَعَلَ یَبْکِی وَیَهْتِفُ([29]). فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا تَقْرَأُ قَولَ ﴿وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ٤٧﴾». فَقَالَ الرَّجُلُ: [وَاللَّهِ] یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا أَجِدُ لِی وَلهولاء [شَیْئًا] خَیْرًا مِنْ مُفَارَقَتِهِمْ، أُشْهِدُکَ أَنَّهُمْ أَحْرَارٌ کُلُّهُمْ.
رواه أحمد، والترمذی وقال: "حدیث غریب، لا نعرفه إلا من حدیث عبدالرحمن بن غزوان، وقد روى أحمد بن حنبل عن عبدالرحمن بن غزوان هذا الحدیث". (قال الحافظ): عبدالرحمن هذا ثقة احتج به البخاری وبقیة رجال أحمد احتج بهم البخاری ومسلم. والله أعلم».
عایشه ل روایت میکند که مردی آمد و در برابر رسول الله ج نشست و عرض کرد: ای رسول الله ج! من غلامان و بردگانی دارم که به من دروغ گفته و خیانت کرده و از من نافرمانی میکنند و من در عوض به آنان ناسزا گفته و تنبیهشان میکنم. وضعیت من نسبت به آنها چگونه خواهد بود؟ رسول الله ج فرمود: «در روز قیامت خیانت و نافرمانی و دروغ آنان با تنبیهی که برای آنها در نظر گرفتی محاسبه میشود. اگر تنبیه تو به قدر گناهان آنان باشد پس مساوی است نه به نفع تو و نه به ضرر توست؛ [و اگر تنبیه تو کمتر از گناهان آنها باشد، این فضیلت و برتری برای توست] و اگر تنبیه تو بیش از گناهان آنها باشد، عوض آن از تو گرفته میشود». آن شخص به گوشهای رفت و شروع به گریه کرده و فریاد میکشید، رسول الله ج فرمود: «آیا کلام الهی را نخواندهای که میفرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِینَ ٱلۡقِسۡطَ لِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡٔٗاۖ وَإِن کَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَیۡنَا بِهَاۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِینَ٤٧﴾ [الأنبیاء: 47] «و (ما) در روز قیامت ترازوهای عدل را مینهیم، پس به هیچکس، هیچ ستمی نمیشود و اگر (عملی) به مقدار سنگینی یک دانۀ خردل باشد، آن را (به حساب) میآوریم و حسابرسی ما کافی است». آن مرد گفت: [به خدا قسم]، ای رسول الله ج! هیچ راهی بهتر از جدا شدن خودم از آنان نمیبینم، شما را گواه میگیرم که همه آنها آزاد هستند.
3323-2291- (41) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ ضَرَبَ سَوْطًا ظُلْمًا؛ اقْتَصَّ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه البزار والطبرانی([30]) بإسناد حسن.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه از روی ظلم، با شلاق ضربهای [به کسی] بزند، روز قیامت از او قصاص گرفته میشود».
3324-1379- (13) (ضعیف) وَعن أم سلَمَة ل قالت: کانَ رسولُ الله ج فی بیتی، وکان بیده سِواکٌ، فدعا وَصیفَةً له - أوْ لها- [فأبطأت] حتى استبانَ الغَضَبُ فی وَجهِهِ، وخَرَجت أمُّ سَلَمَة إلى الحُجُراتِ، فوجَدتِ الوَصیفةَ وهی تَلعَبُ بِبَهْمَةٍ، فقالت: ألا أراکِ تلعبینَ بهذه البَهمَةِ ورسولُ الله ج یدعوکِ، فقالت: لا والذی بَعَثَکَ بالحقِّ ما سمِعتُکَ، فقال رسول الله ج: «لولا خَشیةُ القَوَدِ؛ لأوجَعتُکِ بهذا السواکِ».
رواه أبویعلى([31]) بأسانید أحدها جید([32])، واللفظ له. ورواه الطبرانی بنحوه.
از ام سلمه ل روایت است: رسول الله ج در خانه من بود و در دستش سواک؛ خدمتکارش را صدا زد. وی چنان دیر کرد که ناراحتی در چهره رسول الله ج نمایان شد و ام سلمه به اتاقهای اطراف سرزد که خدمتکار را درحالی یافت که با گوسفندی بازی میکرد. پس گفت: با این گوسفند بازی میکنی درحالیکه رسول الله ج تو را صدا میزند؟ خدمتکار گفت: نه، سوگند به کسیکه تو را به حق مبعوث کرده صدایت را نشنیدم. پس رسول الله ج فرمود: «اگر ترس قصاص نبود تو را با این سواک تنبیه میکردم».
3325-2292- (42) (صحیح) وَعن هشام بن حکیم بن حزام س: أنَّه مرَّ بالشام على أُناسٍ مِنَ الأنباطِ وقد أقیموا فی الشمسِ، وصُبَّ على رؤوسِهِمُ الزیتُ، فقال: ما هذا؟ قیلَ: یُعذَّبونَ فی الخَراجِ - وفی روایة- حُبِسوا فی الجِزیَةِ. فقال هشامٌ: أشهدُ لَسَمِعتُ رسولَ الله ج یقول: «إنَّ الله یُعَذِّبُ الذین یُعَذِّبونَ الناسَ فی الدنیا». فدخلَ على الأمیرِ فَحدَّثَهُ، فأمر بهم فَخُلُّوا.
رواه مسلم وأبو داود والنسائی.
از هشام بن حکیم بن حزام س روایت است: وی در شام بر کشاورزانی غیر عربی عبور نمود که در زیر آفتاب نگه داشته شده بودند و بر سر آنها روغن ریخته شده بود. هشام گفت: این چیست؟ گفته شد: به خاطر ندادن خراج - و در روایتی به خاطر ندادن جزیه - شکنجه میشوند. هشام گفت: شهادت میدهم از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «خداوند عذاب میدهد کسانی را که مردم را در دنیا عذاب میدهند». چون بر امیر وارد شد و حدیث را بر او خواند، پس امیر دستور داد آنها را آزاد کنند.
(الأنْبَاط): کشاورزان غیر عرب که در دشتها در بین عراقیها سکونت میکردند.
3326-1380- (14) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ نَشَرَ اللَّهُ عَلَیْهِ کَنَفَهُ، وَأَدْخَلَهُ جَنَّتَهُ: رِفْقٌ بِالضَّعِیفِ، وَشَفَقَةٌ عَلَى الوَالِدَیْنِ، وَإِحْسَانٌ إِلَى المَمْلُوکِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب".
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس این سه خصلت در وی باشد، خداوند متعال او را در سایه رحمت خویش جای داده و وارد بهشت میگرداند: مهربانی با ضعیف، مهربانی و دلسوزی با پدر و مادر و نیکی کردن به برده و خدمتکار».
([1]) هذا من الأوهام فإن فیه (3/ 40) عطیة!
([2]) جمع (قمع) همچون (ضلع): عبارت است از ظرفی که بر دهانهی ظروف گذاشته میشود تا به وسیلهی آن ظرف از مایعات پر شود. [قیف].
[کسانی که میشنوند اما به آنچه شنیدهاند توجه نکرده و بدان عمل نمیکنند به قیفهایی تشبیه شدند که به آنچه به درون آنها ریخته میشود، توجه ندارند و اهمیت نمیدهند؛ گویا سخن از گوش چنین افرادی همچون آب در قیف گذر میکند. الفتح الربانی لترتیب مسند الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی (19/ 89)] مصحح
([3]) فیه إیهام خلاف الواقع، ذلک لأن الجماعة لیس فی حدیثهم جملة: "ویأمر بالمعروف، وَیَنْهَ عن المنکر". ولولا ذلک لأدرجت الحدیث مع أحادیثهم فی "الصحیح"، فراجعها هناک.
([4]) قلت: وماذا یغنی ذلک، و (نصیح) لیس صحابیاً، ولا هو معروف، والبخاری لما ذکره فی "التاریخ" (4/ 2/ 136/ 2472) لم یزد على قوله: "روى عنه مطعم بن المقدام" یعنی الراوی عنه هنا. بل إن (رکب المصری) لم تثبت صحبته، ولذلک قال ابن حبان فی "الثقات" (3/ 130): "یقال: إن له صحبة، إلا أن إسناده لیس مما یعتمد علیه"، یشیر إلى هذا. وهو مخرج بطوله فی "الضعیفة" (3835)، وسیأتی بتمامه فی (23- الأدب /22)، ومضى طرف منه فی (16- البیوع /5).
([5]) قلت: ووافقه الذهبی فی "التلخیص" (4/ 231)، وهو کما قالا، وقد رواه جمع آخر منهم الإمام البخاری فی "الأدب المفرد" (373)، فکان بالعزو أولى. وهو مخرج فی "الصحیحة" (رقم 26)، وقد جهل هذا العزو کله الجهلة المتعالمون، فجزموا بضعف الحدیث! لأنَّهم لم یعثروا علیه إلا عند الحاکم (3/ 586-587)، وعقبوا علیه بقولهم: "وصححه (!) وتعقبه الذهبی بقوله: عدی هالک، ورواه الأصبهانی فی "الترغیب" (1553)"! وإن من غفلاتهم بل وجهالاتهم أن الحاکم بیَّض له ولم یصححه، فظنوا أنَّ مجرد إخراج الحاکم إیاه تصحیح له! ولم ینتبهوا أن اللفظ الذی تعقبه الذهبی وهو غیر لفظ المؤلف الذی عزاه إلیه، ولقد کان هذا وحده کافیاً لیندفعوا للبحث عنه فی موضع آخر منه، ولو أنهم فعلوا لوجدوه فی المکان الذی أشرت إلیه، ولما وقعوا فی إثم تضعیف صحیح حدیث رسول الله ج بجهلهم البالغ! والله المستعان. ومن الغرائب أنَّ حدیث ابن عباس الآتی هو فی الموضع الذی فاتهم عزو الحدیث إلیه، وتحته حدیث ابن عباس، وقد عزوه إلیه بالجزء والصفحة (4/ 233)، وهذه بعد تلک بصفحة واحدة! ثم تعالوا وتعالموا فلم یقبلوا تصحیح الحاکم والذهبی واقتصروا على تحسینه فقط. أما لماذا؟ فهم أنفسهم لا یدرون لأنه خبط عشواء!
([6]) قلت: ووافقه الذهبی، وهو کما قالا، وأما المتعالمون فقالوا: "حسن"! ولا وجه له. انظر التعلیق المتقدم.
([7]) الأصل (ابن عمر)، والصواب ما أثبتنا، انظر التعلیق علیه حیث تقدم (10- العیدین/ 4).
([8]) به ضم حاء و تشدید میم و تخفیف آن: پرنده قرمز رنگ کوچکی همچون گنجشک است.
([9]) بحذف إحدى الفاءین مثل (تذکر) أی: ترفرف بجناحیها وتقترب من الأرض، وکان الأصل (تعرش)، وکذلک فی مطبوعة عمارة! والتصویب من "أبی داود".
لکن أفاد الناجی اْن نسخه مختلفة، وأن فی بعضها (تعرش) کما فی الأصل، وأن المعنى: ترتفع فوقها وتظلل علیها. ومنه أخذ (العریش)، فراجعه (ق 179/ 1).
([10]) کذا فی "أبی داود" -والسیاق له-: "هدفاً أَو حائش نخل" على الخبریة. وفی "المسند" عکسه: "هدف أو حائش نخل" بتقدیم خبر کان على اسمها. وکذا فی "مسلم"، وصوبه الناجی واعتبر الأول تصرفاً من أبی داود.
([11]) قال ابن الأثیر: " (ذفرى البعیر) أصل أذنه وهما (ذفریان) و (الذفرى) مؤنثة، وألفها للتأنیث أو للإلحاق".
([12]) قلت: والسیاق له، وقد رواه مسلم إلى قوله: "حائش نخل"، انظر "الصحیحة" (20).
([13]) عزوه إلیه خطأ محض تعجب منه الحافظ الناجی. ثم ذکر أنه أخرجه السِّلفی وغیره بإسناد فیه متروک ومجهول، وعن ابن کثیر أنه قال: "فیه غرابة ونکارة فی إسناده ومتنه". وأطال الکلام فی ذلک (180/ 1-2).
([14]) قال الناجی: "کذا وقع، وإنما هی: الجدبة".
([15]) کذا، والذی فی أبی داود "لحق" مثل روایة ابن خزیمة الآتیة، وکذا قال الناجی (181/ 1).
([16]) بالضم، ویجوز عندی الکسر؛ أی: اترکوها وانزلوا عنها. انظر "الصحیحة" (23).
([17]) لفظ الشیخین: "فغفر له"، وهو أصح، ولازمه دخول الجنة. ومضى هناک.
([18]) قلت: وکذلک رواه البخاری فی "الأدب المفرد" (171).
([19]) قلت: والبخاری فی «المصدر السابق» (رقم 177 و180).
([20]) قلت: والبخاری فی "المصدر السابق" (178).
([21]) یعنی: از او قصاص میگیرد.
وکان الأصل: (قید) فصححته من المخطوطة و"الأدب المفرد" وغیره.
([22]) قلت: والبخاری أیضاً فی "الأدب" (181)، وعزاه الهیثمی (4/ 238) أیضاً للطبرانی، لکنَّه فی مکان آخر ذکره بنحوه، وقال (10/ 353): "رواه البزار". وهو فی "کشف الأستار" (4/ 163/ 3452) مرفوعاً وموقوفاً. و"مسند عمار" من "المعجم الکبیر" لم یطبع بعد لننظر فی إسناده، لکنْ قد رواه أبو نعیم عن الطبرانی، وفیه ضعیف، فانظر "الصحیحة" (2352).
([23]) فی المخطوطة: (الترمذی) مکان (البزار)، وهو خطأ من الناسخ.
([24]) کذا قال، وقلده الهیثمی (4/ 236)، وهو عجیب، فإنه أورده فی "کشف الأستار عن زوائد البزار" (1391) من طریق محمد بن عبدالرحمن عن أبیه عن ابن عمر. . . وقال البزار: "محمد بن البیلمانی ضعیف عند أهل العلم". فلیس فیه عاصم. ثم إن الحدیث یشهد لبعضه ما تقدم قریباً فی حدیث المعرور، وما سیأتی عن عبدالله بن عمر الآتی برقم (39).
([25]) الراجح أن (عمرو بن حریث) هنا لیس هو الصحابی، وإنما هو مصری تابعی، انظر "الضعیفة" (4437).
([26]) یعنی: تا زمانی که این کلمات بر زبانش جاری نمیشد. ماخوذ از «فاض الماء» به معنای جاری و روان شدن آب میباشد. تا جایی که قادر به بیان فصیح این کلمات نبود. چنانکه سندی در توضیح آن میگوید.
قلت: زاد البیهقی فی "دلائل النبوة" (7/ 205): "الله الله، الصلاة. . ."، ویشهد له حدیث کعب الآتی هنا بعد حدیث ابن عمرو.
([27]) إلى هنا الحدیث صحیح له شواهد کثیرة مخرجة فی کتابی "تحذیر الساجد"، وکذلک جملة ". . . ما ملکت أیمانکم" یشهد لها حدیث أم سلمة المتقدم قبل حدیث.
([28]) هذه الزیادة وما بعدها من "الترمذی" (3163)، والسیاق له مع الاختلاف فی بعض الجمل والألفاظ، وقد صححت بعضها، ولیس عنده ولا عند أحمد (6/ 280) ولا عند البیهقی فی "الشعب" (6/ 377) أیضاً قوله: "إذا کان یوم القیامة"، ولکنه فی "المشکاة" (5561) بروایة الترمذی، فلعله فی بعض نسخه، وغفل عن ذلک کله الغافلون النقلة!
([29]) یعنی: فریاد میزد.
([30]) قیده الهیثمی بـ "الأوسط"، وهو الصواب کما خرجته فی "الصحیحة" (2352).
([31]) الأصل: "أحمد" بدل "أبو یعلى"، وهو خطأ صححته من "المخطوطة" ومما سیأتی فی (26- البعث /3). فقد أعاده هناک على الصواب وکذلک هو فی "المجمع" (10/ 353).
([32]) کذا قال. وقلده الهیثمی وهو غیر جید، کیف لا ومدار أسانیده على مجاهیل، ولذلک خرجته فی "الضعیفة" (4363)، وفی "غایة المرام" (248) , و"الضعیفة" (4363) ومن المجاهیل (جدة ابن جدعان) وقول المعلقین الثلاثة: "زوجة أبیه" من تخالیطهم، مقلدین فیه المعلق على "أبی یعلى" (12/ 329) ومع ذلک تشبعوا بما لم یعطوا فقالوا: "قلنا. ."!! والزیادة فی روایة لأبی یعلى.