5107-3546- (1) (صحیح) عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ لِأَصحَابِهِ: - یعنی لمّا وصلوا الحِجرَ دیارَ ثَمودٍ-: «لاَ تَدْخُلُوا عَلَى هَؤُلاَءِ المُعَذَّبِینَ إِلَّا أَنْ تَکُونُوا بَاکِینَ؛ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا بَاکِینَ فَلاَ تَدْخُلُوا عَلَیْهِمْ؛ لاَ یُصِیبُکُمْ مَا أَصَابَهُمْ».
رواه البخاری ومسلم.
وفی روایة قال[1]: لَمَّا مَرَّ النَّبِیُّ ج بِـ (الحِجْرِ) قَالَ: «لاَ تَدْخُلُوا مَسَاکِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ أَنْ یُصِیبَکُمْ مَا أَصَابَهُمْ، إِلَّا أَنْ تَکُونُوا بَاکِینَ». ثُمَّ قَنَعَ رَأْسَهُ وَأَسْرَعَ السَّیْرَ حَتَّى أَجَازَ الوَادِیَ.
از ابن عمر ب روایت است که هنگامی که رسول الله ج به حجر، سرزمین ثمود رسیدند (به اصحاب خویش) فرمودند: «بر این عذاب شدهها داخل نشوید مگر اینکه گریان باشید. اگر گریان نباشید بر آنها داخل نشوید، تا عذابی که آنها را فراگرفته دامنگیر شما نشود».
و در روایتی آمده که: چون رسول الله ج از کنار حجر گذشت، فرمود: «به سکونتگاههای کسانی داخل نشوید که بر خویشتن ظلم روا داشتند از بیم آنکه مبادا دچار عذابی شوید که دامنگیر آنها شده است مگر اینکه گریان باشید». سپس رسول الله ج سرش را پوشیده و با شتاب حرکت نمود تا از آن مکان گذشت.
فصل
5108-3547- (2) (صحیح) عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ یَهُودِیَّةً دَخَلَتْ عَلَیْهَا فَذَکَرَتْ عَذَابَ القَبْرِ، فَقَالَتْ لَهَا: أَعَاذَکِ اللَّهُ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ. قَالَت عَائِشَةُ: فَسَأَلَتُ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ عَذَابِ القَبْرِ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ، عَذَابُ القَبْرِ حَقٌّ». قَالَتْ: فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعْدُ صَلَّى صَلاَةً إِلَّا تَعَوَّذَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ.
رواه البخاری ومسلم.
از عایشه ل روایت است که زن یهودی نزد او آمد و از عذاب قبر سخن گفت، سپس به او گفت: خداوند تو را از عذاب قبر نجات دهد.
عایشه ل گفت: از رسول الله ج در مورد عذاب قبر سؤال کردم؟ رسول الله ج فرمود: «بله، عذاب قبر حق است».
عایشه ل میگوید: بعد از آن ندیدم که رسول الله ج نماز به جای آورد مگر اینکه از عذاب قبر پناه میخواست.
5109-3548- (3) (حسن صحیح) وَعَنِ ابنِ مَسعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْمَوْتَى لَیُعَذَّبُونَ فِی قُبُورِهِمْ، حَتَّى إِنَّ الْبَهَائِمَ لَتَسْمَعُ أَصْوَاتَهُمْ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» بإسناد حسن[2].
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردهها در قبرهایشان عذاب میبینند، حتی حیوانات هم صدای آنها را میشنوند».
5110-3549- (4) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللهَ أَنْ یُسْمِعَکُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». رواه مسلم.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر ترس آن نداشتم که مردهها را دفن نکنید، از خداوند میخواستم که عذاب قبر را به شما بشنواند».
5111-3550- (5) (حسن) وَعن هانىءٍ مولى عثمان بن عفان قال: کَانَ عُثْمَانُ س إِذَا وَقَفَ عَلَى قَبْرٍ بَکَى حَتَّى یَبُلَّ لِحْیَتَهُ، فَقِیلَ لَهُ: تَذْکُرُ الجَنَّةُ وَالنَّارُ فَلَا تَبْکِی، وَتَبْکِی مِنْ هَذَا[3]؟ فَقَالَ: إِنِّی سَمِعتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «القَبْرَ أَوَّلُ[4] مَنَازِلِ الآخِرَةِ، فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ مِنْهُ، وَإِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَشَدُّ». قَالَ: وَسَمِعتُ رَسُولُ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا رَأَیْتُ مَنْظَرًا قَطُّ إِلَّا وَالقَبْرُ أَفْظَعُ مِنْهُ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن غریب»[5].
از هانی مولای عثمان س روایت است که هرگاه عثمان س بر قبری میایستاد آنچنان میگریست که ریشش خیس میشد. به او گفته شد: بهشت و جهنم را به یاد میآوری و گریه نمیکنی ولی با یاد قبر به گریه میافتی؟! جواب داد: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «قبر نخستین سرای آخرت است. اگر کسی از آن نجات یافت مراحل بعد از آن آسانتر خواهد بود و اگر از آن نجات حاصل نشود مراحل بعدی سختتر و مشکلتر خواهد بود». و شنیدم که رسول الله ج فرمودند: «هیچ منظره و دیاری را ندیدم مگر اینکه قبر از آن هولناکتر است».
5112-3551- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ عُرِضَ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَدَاةِ وَالعَشِیِّ، إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ فَمِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَیُقَالُ: هَذَا مَقْعَدُکَ حَتَّى یَبْعَثَکَ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ».
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی. وأبو داود دون قوله: «فیقال...» إلى آخره.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما بمیرد جایگاه وی صبح و شام به او نشان داده میشود. اگر از اهل بهشت باشد (جایگاهش) در بهشت و اگر از اهل دوزخ باشد (جایگاهش) در دوزخ. به او گفته میشود: این جایگاه توست تا وقتی که خداوند تو را در قیامت بعد از حساب و کتاب به آنجا بفرستد».
5113-2079- (1) (ضعیف) وَعَن أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُسَلَّطُ عَلَى الْکَافِرِ فِی قَبْرِهِ تِسْعَةً وَتِسْعینَ تِنِّینًا، تَنْهَشُهُ وَتَلْدَغُهُ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، فَلَوْ أَنَّ تِنِّینًا مِنْهَا نَفَخَتْ فِی الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ خَضراء».
رواه أحمد، وأبو یعلى، ومن طریقه ابن حبان فی «صحیحه»؛ کلهم من طریق دراج عن أبی الهیثم.
5114-3552- (7) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ فِی قَبْرِهِ لَفِی رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، فَیُرَحَّبُ لَهُ [فِی] قَبْرِهُ سَبْعِینَ ذِرَاعًا، وَیُنَوَّرُ لَهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ. أَتَدْرُونَ فِیمَ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: ﴿فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾ - قال:- أَتَدْرُونَ مَا الْمَعِیشَةُ الضَّنْکُ؟». قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «عَذَابُ الْکَافِرِ فِی قَبْرِهِ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! إِنَّهُ یُسَلَّطَ عَلَیْهِ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ تِنِّینًا، أَتَدْرُونَ مَا التِّنِّینُ؟! تسعُونَ[6] حَیَّةً، لِکُلِّ حَیَّةٍ سَبْعُ رُءُوسٍ یِلْسَعُونَهُ وَیَخْدِشُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو یعلى، وابن حبان فی «صحیحه» - واللفظ له-؛ کلاهما من طریق دراج عن ابن حجیرة عنه[7].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مؤمن در قبرش، در باغی سرسبز است و قبرش به اندازه هفتاد ذراع گشاد گردیده و مانند ماه شب چهارده روشن و منور میگردد؛ آیا میدانید این آیه ﴿فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾ در چه موردی نازل شده است؟ آیا میدانید «الْمَعِیشَةُ الضَّنْکُ» چیست؟». اصحاب جواب دادند: الله و رسولش بهتر میدانند. رسول الله ج فرمودند: «عذاب کافر در قبرش میباشد. قسم به آن ذاتی که جانم در اختیار و امر اوست، بر شخص کافر نود و نه تنین مسلط میشود. آیا میدانید تنین چیست؟». رسول الله ج فرمودند: «نود مار که هر ماری هفتاد سر دارد و او را تا روز قیامت گزیده و زخمی میکنند».
5115-3553- (8) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرٍو ب: أَنَّ رَسُولَ الله ذَکَرَ فَتَّانَ الْقَبْرِ، فَقَالَ عُمَرُ: أَتُرَدُّ عَلَیْنَا عُقُولُنَا یَا رَسُولَ اللهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «نَعَمْ کَهَیْئَتِکَ الْیَوْمَ». فَقَالَ عُمَرُ: بِفِیهِ الْحَجَرُ!
رواه أحمد من طریق ابن لهیعة، والطبرانی بإسناد جید[8].
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج از بازرس قبر صحبت میکردند، عمر س پرسید: ای رسول الله ج، آیا عقلهایمان به ما بر میگردد؟ رسول الله ج فرمود: «آری مانند امروز». عمر س گفت: به دهان آن سنگ باد[9].
5116-3554- (9) (صحیح لغیره) وَعن عائشة ل قالت: قلت: یا رسول الله! تُبتلى هذ الأمة فی قبورِها، فکیف بی وأنا امرأة ضعیفةٌ؟ قال: «﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾».
رواه البزار، ورواته ثقات.
از عایشه ل روایت است که گفتم: ای رسول الله ج، این امت در قبرهایشان آزمایش میشوند؛ پس حال من در آن هنگام چطور است، درحالیکه من زن ضعیفی هستم؟ رسول الله ج فرمود: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [إبراهیم: 27] «الله کسانی را که ایمان آوردند، با گفتار ثابت (کلمه توحید) در زندگی دنیا و (هم) آخرت پایدار (و ثابت قدم) میدارد».
5117-3555- (10) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ العَبْدَ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ وَتَوَلَّى عَنْهُ أَصْحَابُهُ، وَإِنَّهُ لَیَسْمَعُ قَرْعَ نِعَالِهِمْ إِذَا انصَرفوا؛ أَتَاهُ مَلَکَانِ، فَیُقْعِدَانِهِ، فَیَقُولاَنِ لَهُ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ؟ فَأَمَّا المُؤْمِنُ فَیَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، فَیُقَالُ لَهُ: انْظُرْ إِلَى مَقْعَدِکَ مِنَ النَّارِ قَدْ أَبْدَلَکَ اللَّهُ بِهِ مَقْعَدًا مِنَ الجَنَّةِ؛ - قَالَ النَّبِیُّ ج - فَیَرَاهُمَا جَمِیعًا. وَأَمَّا الکَافِرُ أَوِ المُنَافِقُ فَیَقُولُ: لاَ أَدْرِی، کُنْتُ أَقُولُ مَا یَقُولُ النَّاسُ فیه! فَیُقَالُ: لاَ دَرَیْتَ وَلاَ تَلَیْتَ، ثُمَّ یُضْرَبُ بِمِطرَقَةٍ مِنْ حَدِیدٍ ضَرْبَةً بَینَ أُذُنَیهِ فَیَصِیحُ صَیْحَةً یَسْمَعُهَا مَنْ یَلِیهِ إلا الثَّقَلَیْنِ».
رواه البخاری - واللفظ له- ومسلم[10].
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «زمانی که بندهای در قبرش گذاشته میشود و دوستانش برمی گردند، میت صدای گامهایشان را هنگام برگشتن، میشنود. در این هنگام دو فرشته نزد او میآیند، او را مینشانند و از وی میپرسند: درباره این شخص، یعنی محمد چه میگفتی؟ مؤمن جواب میدهد: گواهی میدهم که محمد ج بندهی الله و رسولش میباشد. فرشتهها میگویند: به جایگاه خود در جهنم نگاه کن که خداوند آن را برای تو با جایی در بهشت، عوض کرده است. رسول الله ج فرمودند: «پس هر دو جایگاهش را (در جهنم و بهشت) میبیند. اما اگر آن شخص کافر یا منافق باشد در جواب فرشتگان میگوید: نمیدانم. هر چه مردم میگفتند من نیز میگفتم. پس به او گفته میشود تو ندانستی و سعی نکردی بدانی؟! سپس با چکشی آهنی ضربهای بر فرق سرش میکوبند و چنان فریادی میکشد که تمامی مخلوقات به جز انسانها و جنها صدای او را میشنوند».
وفی روایة أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ أَتَاهُ مَلَکٌ فَیَقُولُ لَهُ: مَا کُنْتَ تَعْبُدُ؟ فَإِنِ اللَّهُ هَدَاهُ قَالَ: کُنْتُ أَعْبُدُ اللَّهَ، فَیُقَولُ لَهُ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ؟ فَیَقُولُ: هُوَ عَبْدُاللَّهِ وَرَسُولُهُ، فَمَا یُسْأَلُ عَنْ شَیْءٍ غَیْرِهَا، فَیُنْطَلَقُ بِهِ إِلَى بَیْتٍ کَانَ لَهُ فِی النَّارِ فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا [بَیْتُکَ] کَانَ لَکَ فِی النَّارِ، وَلَکِنَّ اللَّهَ عَصَمَکَ فَأَبْدَلَکَ بِهِ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ، فَیَراهُ فَیَقُولُ: دَعُونِی حَتَّى أَذْهَبَ فَأُبَشِّرَ أَهْلِی، فَیُقَالُ لَهُ: اسْکُنْ. وَإِنَّ الْکَافِرَ أَوِ المنافِقَ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ أَتَاهُ مَلَکٌ فَیَنْتَهِرُهُ فَیَقُولُ لَهُ: مَا کُنْتَ تَعْبُدُ؟ فَیَقُولُ: لَا أَدْرِی! فَیُقَالُ [لَهُ]: لَا دَرَیْتَ وَلَا تَلَیْتَ. فَیُقَالُ لَهُ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ؟ فَیَقُولُ: کُنْتُ أَقُولُ مَا یَقُولُ النَّاسُ! فَیَضْرِبُهُ بِمِطْرَاقٍ[11] [مِنْ حَدِیدٍ] بَیْنَ أُذُنَیْهِ فَیَصِیحُ صَیْحَةً یَسْمَعُهَا الْخَلْقُ غَیْرُ الثَّقَلَیْنِ»[12].
ورواه أبو داود نحوه، والنسائی باختصار.
و در روایتی آمده است: «وقتی بندهی مؤمن دفن شود، فرشتهای نزد او آمده و میگوید: چه چیزی را عبادت میکردی؟ پس اگر الله متعال او را هدایت کرد، میگوید: الله را عبادت میکردم؛ پس به او میگوید: در مورد این مرد چه میگفتی؟ میگوید: او بندهی الله و فرستادهاش میباشد. بعد از این از او هیچ سؤالی نمیشود. او را به طرف خانهای که در جهنم داشت، میبرند و به او میگویند: این خانهی تو در جهنم بود، ولی خداوند تو را از آن مصون داشت و آن را به خانهای در بهشت تبدیل کرد. پس آن را میبیند و میگوید: اجازه دهید نزد خانوادهام رفته و به آنها مژده بدهم. به او گفته میشود: آرام باش.
[اما] وقتی کافری یا منافقی دفن شود، فرشتهای بر او وارد شده و او را توبیخ میکند و به او میگوید: چه چیزی را عبادت میکردی؟ میگوید: نمیدانم. پس به او گفته میشود ندانستی و نخواندی؟!
سپس به او گفته میشود: در مورد این مرد چه میگفتی؟ پاسخ میدهد: میگفتم آنچه مردم میگفتند[13]. پس با چکشی آهنی ضربهای بر فرق سرش زده میشود و چنان فریادی میکشد که تمامی مخلوقات جز انس و جن صدای او را میشنوند».
0-3556- (11) (صحیح) ورواه أحمد بإسناد صحیح من حدیث أبی سعیدٍ الخدریِّ بنحو الروایة الأولى، وزاد فی آخره: فَقَالَ بَعْضُ الْقَوْمِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا أَحَدٌ یَقُومُ عَلَیْهِ مَلَکٌ فِی یَدِهِ مِطْرَاقٌ إِلَّا هِیِلَ[14]، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾».
و در روایت احمد آمده است: بعضی گفتند: ای رسول الله ج، فردی نیست که فرشته را درحالی ببیند که چکشی در دست دارد مگر اینکه عقلش را از دست میدهد. رسول الله ج فرمود: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾ [إبراهیم: 27] «الله کسانی را که ایمان آوردند، با گفتار ثابت (کلمه توحید) پایدار (و ثابت قدم) میدارد».
5118-3557- (12) (صحیح) وَعَن عَائشَةَ ل قَالَت: جَاءَتْ یَهُودِیَّةٌ إسْتَطْعَمَتْ عَلَى بَابِی فَقَالَتْ: أَطْعِمُونِی أَعَاذَکُمْ اللَّهُ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ، وَمِنْ فِتْنَةِ عَذَابِ الْقَبْرِ. قَالَتْ: فَلَمْ أَزَلْ أَحْبِسُهَا حَتَّى جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تَقُولُ هَذِهِ الْیَهُودِیَّةُ؟ قَالَ: «وَمَا تَقُولُ؟». قُلْتُ: تَقُولُ: أَعَاذَکُمْ اللَّهُ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ، وَمِنْ فِتْنَةِ عَذَابِ الْقَبْرِ. قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَرَفَعَ یَدَیْهِ مَدّاً، یَسْتَعِیذُ بِاللَّهِ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ، وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ. ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا فِتْنَةُ الدَّجَّالِ، فَإِنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبِیٌّ إِلَّا [قَدْ] حَذَّرَ أُمَّتَهُ، وَسَأُحَدِّثکُمُـ[وهُ] بِحَدیثٍ لَمْ یُحَذِّرْهُ نَبِیٌّ أُمَّتَهُ: إِنَّهُ أَعْوَرُ، وَإنّ اللَّهُ لَیْسَ بِأَعْوَرَ، مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ کَافِرٌ، یَقْرَؤُهُ کُلُّ مُؤْمِنٍ. فَأَمَّا فِتْنَةُ الْقَبْرِ، فَبِی تُفْتَنُونَ، وَعَنِّی تُسْأَلُونَ، فَإِذَا کَانَ الرَّجُلُ الصَّالِحُ أُجْلِسَ فِی قَبْرِهِ غَیْرَ فَزِعٍ وَلَا مَشْعُوفٍ، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: فِیمَ کُنْتَ؟ فَیَقُولُ فِی الْإِسْلَامِ. فَیُقَالُ: مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِی کَانَ فِیکُمْ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، جَاءَنَا بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَصَدَّقْنَاهُ، فَیُفْرَجُ لَهُ فُرْجَةٌ قِبَلَ النَّارِ، فَیَنْظُرُ إِلَیْهَا یَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضاً، فَیُقَالُ لَهُ: انْظُرْ إِلَى مَا وَقَاکَ اللَّهُ، ثُمَّ یُفْرَجُ لَهُ فُرْجَةٌ إِلَى الْجَنَّةِ، فَیَنْظُرُ إِلَى زَهْرَتِهَا وَمَا فِیهَا، فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا مَقْعَدُکَ مِنْهَا، وَیُقَالُ: عَلَى الْیَقِینِ کُنْتَ، وَعَلَیْهِ مِتَّ، وَعَلَیْهِ تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. وَإِذَا کَانَ الرَّجُلُ السَّوْءُ، أُجْلِسَ فِی قَبْرِهِ فَزِعاً مَشْعُوفاً فَیُقَالُ لَهُ: فِیمَ کُنْتَ؟ فَیَقُولُ: سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ قَوْلاً فَقُلْتُ کَمَا قَالُوا، فَیُفْرَجُ لَهُ فُرْجَةٌ إِلَی الْجَنَّةِ، فَیَنْظُرُ إِلَى زَهْرَتِهَا وَمَا فِیهَا، فَیُقَالُ لَهُ: انْظُرْ إِلَى مَا صَرَفَ اللَّهُ عَنْکَ، ثُمَّ یُفْرَجُ لَهُ فُرْجَةٌ قِبَلَ النَّارِ، فَیَنْظُرُ إِلَیْهَا یَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَیُقَالُ [لَهُ]: هَذَا مَقْعَدُکَ مِنْهَا، عَلَى الشَّکِّ کُنْتَ، وَعَلَیْهِ مِتَّ، وَعَلَیْهِ تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ یُعَذَّبُ».
رواه أحمد بإسناد صحیح.
قوله: «غیر مشعوف» اهل لغت میگویند: «(الشعف): عبارت است از ترسی که به قلب راه مییابد».
از ام المؤمنین عایشه ل روایت است که میگوید: زنی یهودی به در خانهام آمد و طلب غذا نمود و گفت: به من غذا بدهید، خداوند شما را از فتنهی دجال و فتنهی عذاب قبر نجات دهد؛ عایشه ل میگوید: او را همچنان نگه داشتم تا رسول الله ج آمد. گفتم: ای رسول الله ج، این زن یهودی چه میگوید؟ فرمود: «چه میگوید؟». گفتم: میگوید: خداوند شما را از فتنهی دجال و فتنهی عذاب قبر نجات دهد. عایشه ل میگوید: سپس رسول الله ج ایستاد و دو دستش را بلند کرد و از فتنهی دجال و فتنهی عذاب قبر به خداوند پناه برد، سپس فرمود: «اما فتنهی دجال، هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه امت و پیروان خود را از فتنهی آن بر حذر داشته است و من شما را از علامتی در دجال خبر میدهم که هیچ پیامبری امت و پیروانش را از آن خبر نداده است. به درستی یک چشم او کور است و خداوند چنین نیست. بین دو چشمش «کافر» نوشته شده و هر مؤمنی آن را میخواند.
اما فتنهی قبر؛ دربارهی پیامبری من مورد آزمایش و سؤال قرار میگیرید. اگر میت انسانی صالح و نیکوکار باشد، بدون آنکه ناراحتی و ترسی داشته باشد، در قبر نشانده میشود و به او گفته میشود: دینت چه بود؟ میگوید: دینم اسلام بود. گفته میشود: آن مردی که در میان شما بود چه کسی بود؟ پاسخ میدهد: او محمد ج رسول الله بود و او با دلایل روشن و آشکار از جانب خداوند نزد ما آمد و ما او را تصدیق کردیم. پس دریچهای از آتش به روی او گشوده میشود و به آن نگاه میکند که آتشی است هولناک که شعلههایش در هم میپیچد؛ پس به او گفته میشود: ببین و بنگر به آنچه خداوند تو را از آن نجات داد. سپس دریچهای از بهشت به سوی او باز میگردد. به گلها و آنچه در آن است نگاه میکند و به او گفته میشود: این جایگاه و مسکن تو است، تو بر یقین و بر حق بودی و بر آن دنیا را وداع گفتی و بر آن ان شاء الله (به خواست خدا) زنده و محشور خواهی شد.
و اگر انسانی بدکار باشد درحالیکه ترس و ناراحتی قلب او را فرا گرفته، در قبر نشانده میشود و به او گفته میشود: در دنیا چه میگفتی؟ پاسخ میدهد: شنیدم مردم چیزی میگفتند و من آن را تکرار میکردم. سپس دریچهای از بهشت بسوی او باز میشود و او به گلها و آنچه در آن است نگاه میکند و به او گفته میشود: ببین و بنگر به آنچه خداوند تو را از آن محروم کرده است. و آنگاه دریچهای از جهنم به روی او گشوده میشود و آتش را میبیند که در هم پیچیده و زبانه میکشد. به او گفته میشود: این مسکن و جایگاه تو است، حقیقتاً که بر شک و تردید بودی و بر آن مردی و ان شاء الله بر آن در روز قیامت زنده و محشور خواهی شد. سپس عذاب میشود».
5119-3558- (13) (صحیح) وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِی جَنَازَةِ رَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَانْتَهَیْنَا إِلَى الْقَبْرِ، وَلَمَّا یُلْحَدْ بَعدُ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ کَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِنَا الطَّیْرُ، وَبِیَدِهِ عُودٌ یَنْکُتُ بِهِ فِی الْأَرْضِ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، (مَرَّتَیْنِ، أَوْ ثَلَاثًا)».
از براء بن عازب س روایت است که گفت: ما برای تشییع جنازهی مردی از انصار خارج شدیم تا به قبر (مورد نظر) رسیدیم. هنوز لحد قبر آماده نشده بود. رسول الله ج نشست و ما دور او نشستیم. (چنان ساکت و آرام بودیم که) گویا پرندهای بر بالای سر ما نشسته بود. در دست رسولالله ج تکهچوبی بود که آن را بر زمین میکوبید و فرو میبرد. بعد از آن سر را بلند کرده و دو یا سه بار فرمود: «از عذاب قبر به خدا پناه ببرید».
(صحیح) زاد فی روایة[15]: وقال: «وَإِنَّهُ لَیَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ، حِینَ یُقَالُ لَهُ: یَا هَذَا! مَنْ رَبُّکَ؟ وَمَا دِینُکَ؟ وَمَنْ نَبِیُّکَ؟».
و در روایتی فرمود: «همانا میت صدای پاهایشان را هنگام برگشت میشنود، درست زمانی که به او گفته میشود: ای فلانی! پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟».
(صحیح) وفی روایة[16]: «وَیَأتِیهِ ملَکانِ فیُجْلِسانِه، فیقولانِ لَهُ: مَنْ ربُّکَ؟ فیقولُ: ربِّیَ الله. فیقولانِ لَهُ: وما دینُکَ؟ فیقولُ: دینیَ الإسْلامُ، فَیَقُولَانِ لَهُ: مَا هَذا الرجلُ الَّذی بُعِثَ فیکُمْ؟ فَیَقُولُ: هُوَ رَسُولُ الله، فَیَقُولَانِ لَهُ: وَمَا یُدْریکَ؟ فَیَقُولُ: قَرأتُ کِتابَ الله، وَآمَنتُ وصدَّقْتُ».
و در روایتی آمده است: «و دو فرشته (منکر و نکیر) نزد او میآیند و او را مینشانند و به او میگویند: پروردگارت کیست؟ جواب میدهد: پروردگارم الله است؛ از او میپرسند: دینت چیست؟ جواب میدهد: دینم اسلام است؛ از او میپرسند: این مردی که در میان شما مبعوث شد، کیست؟ جواب میدهد: او فرستاده الله است؛ از او میپرسند: تو از کجا دانستی؟ جواب میدهد: کتاب الله را خواندم و به آن ایمان آورده و آن را تصدیق کردم».
(صحیح) زاد فی روایة[17]: «فَذلِکَ قوله: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾، فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ السَّمَاءِ: أَنْ صَدَقَ عَبْدِی، فَأَفْرِشُوهُ مِنْ الْجَنَّةِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ الْجَنَّةِ، وَافْتَحُوا لَهُ بَاباً إِلَى الْجَنَّةِ، فَیَأْتِیهِ مِنْ رَوْحِهَا وَطِیبِهَا، وَیُفْسَحُ لَهُ فِی قَبرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ. وَإِنَّ الْکَافِرَ - فَذَکَرَ مَوْتَهُ قَالَ: - فَتُعَادُ رُوحُهُ فِی جَسَدِه،ِ وَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ، فَیَقُولَانِ [لَهُ]: مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ هَاهْ، هَاهْ[18]، لَا أَدْرِی. فَیَقُولَانِ: مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ: هَاهْ، هَاه، لَا أَدْرِی. فَیَقُولَانِ لَهُ: مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِی بُعِثَ فِیکُمْ؟ فَیَقُولُ: هَاهْ، هَاهْ، لَا أَدْرِی. فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ السَّمَاءِ: أَنْ قَد کَذَبَ، فَأَفْرِشُوهُ مِنْ النَّارِ، وَأَلْبِسُوهُ مِنْ النَّارِ، وَافْتَحُوا لَهُ بَابًا إِلَى النَّارِ. فَیَأْتِیهِ مِنْ حَرِّهَا وَسَمُومِهَا، وَیُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُهُ حَتَّى تَخْتَلِفَ فِیهِ أَضْلَاعُهُ، - زَادَ[19] فِی روایة: - ثُمَّ یُقَیَّضُ لَهُ أَعْمَى أَبْکَمُ مَعَهُ مِرْزَبَّةٌ[20] مِنْ حَدِیدٍ، لَوْ ضُرِبَ بِهَا جَبَلٌ لَصَارَ تُرَابًا، قَالَ فَیَضْرِبُهُ بِهَا ضَرْبَةً یَسْمَعُهَا مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ إِلَّا الثَّقَلَیْنِ، فَیَصِیرُ تُرَاباً، ثُمَّ تُعَادُ فِیهِ الرُّوحُ».
رواه أبو داود.
و در روایتی میافزاید: «و این همان کلام الهی است که میفرماید: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [إبراهیم: 27] «الله کسانی را که ایمان آوردند، با گفتار ثابت (کلمه توحید) در زندگی دنیا و (هم) آخرت پایدار (و ثابت قدم) میدارد». پس منادی از آسمان ندا میزند: بندهام راست گفت، فرشی از بهشت برای او پهن کرده و او را از لباس بهشت بپوشانید و دری از بهشت به سوی او بگشایید؛ پس نسیم و بوی خوش بهشت به مشام او میرسد و قبرش به اندازه دید چشمش وسعت پیدا میکند.
اما هنگامی که بندهی کافر –در ادامه مرگش را ذکر میکند و میفرماید:- سپس روحش به بدنش بازگردانده میشود و دو فرشته (منکر و نکیر) او را مینشانند و از او میپرسند پروردگارت کیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. و از او میپرسند دینت چیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. از او میپرسند این مردی که در میان شما مبعوث شد، کیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. در این هنگام ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد که دروغ گفت. پس فرشی از آتش برای او پهن و لباسی از آتش بر او پوشانیده و دری از آتش برای او باز کنید. پس از گرما و حرارت و سموم جهنم به سوی او میآید و چنان قبرش بر او تنگ میشود که استخوانهای سینهاش در هم فرو میروند.
سپس خداوند کور و لالی را برای او مأمور میکند که چکش بزرگ آهنی در دست دارد که اگر با آن به کوه زده شود آن را به خاک تبدیل میکند، با آن به او ضربهای میزند که چنان فریاد میکشد که آنچه بین مشرق و مغرب وجود دارد غیر از جن و انس میشنود، پس به خاک مبدل میگردد سپس در او روح باز گردانده میشود».
(صحیح) ورواه أحمد بإسناد رواته محتج بهم فی «الصحیح» أطول من هذا، ولفظه قال: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ الله ج، فَذَکَرَ مِثلَهُ إِلَى أَن قَالَ: فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «اسْتَعِیذُوا بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ. (مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً)». ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا کَانَ فِی انْقِطَاعٍ مِنْ الدُّنْیَا وَإِقْبَالٍ مِنْ الْآخِرَةِ نَزَلَ إِلَیْهِ مَلَائِکَةٌ مِنْ السَّمَاءِ بِیضُ الْوُجُوهِ، کَأَنَّ وُجُوهَهُمْ الشَّمْسُ، مَعَهُمْ کَفَنٌ مِنْ أَکْفَانِ الْجَنَّةِ، وَحَنُوطٌ مِنْ حَنُوطِ الْجَنَّةِ، حَتَّى یَجْلِسُوا مِنْهُ مَدَّ الْبَصَرِ، ثُمَّ یَجِیءُ مَلَکُ الْمَوْتِ عَلَیْهِ السَّلَامُ؛ حَتَّى یَجْلِسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَیَقُولُ: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الطَّیِّبَةُ! اخْرُجِی إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ، (قَالَ:) فَتَخْرُجُ فَتَسِیلُ کَمَا تَسِیلُ الْقَطْرَةُ مِنْ فِی السِّقَاءِ، فَیَأْخُذُهَا، فَإِذَا أَخَذَهَا لَمْ یَدَعُوهَا فِی یَدِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ حَتَّى یَأْخُذُوهَا فَیَجْعَلُوهَا فِی ذَلِکَ الْکَفَنِ، وَفِی ذَلِکَ الْحَنُوطِ، وَیَخْرُجُ مِنْهَا کَأَطْیَبِ نَفْحَةِ مِسْکٍ وُجِدَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، (قَالَ:) فَیَصْعَدُونَ بِهَا، فَلَا یَمُرُّونَ [یَعْنِی بِهَا] عَلَى مَلَإٍ مِنْ الْمَلَائِکَةِ إِلَّا قَالُوا: مَا هَذَا الرُّوحُ الطَّیِّبُ؟ فَیَقُولُونَ: فُلَانُ ابْنُ فُلَانٍ، بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِ الَّتِی کَانُوا یُسَمُّونَهُ بِهَا فِی الدُّنْیَا، حَتَّى یَنْتَهُوا بِهَا إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَسْتَفْتِحُونَ لَهُ، فَیُفْتَحُ لَهُـ[مْ]، فَیُشَیِّعُهُ مِنْ کُلِّ سَمَاءٍ مُقَرَّبُوهَا إِلَى السَّمَاءِ الَّتِی تَلِیهَا، حَتَّى یُنْتَهَى بِهِ إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ، فَیَقُولُ اللَّهُ ﻷ: اکْتُبُوا کِتَابَ عَبْدِی فِی عِلِّیِّینَ، وَأَعِیدُوهُ إِلَى الْأَرْضِ [فَإِنِّی مِنْهَا خَلَقْتُهُمْ، وَفِیهَا أُعِیدُهُمْ، وَمِنْهَا أُخْرِجُهُمْ تَارَةً أُخْرَى، فَتُعَادُ رُوحُهُ][21] فِی جَسَدِهِ، فَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ، فَیَقُولَانِ: مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: رَبِّیَ اللَّهُ، فَیَقُولَانِ: مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ: دِینِیَ الْإِسْلَامُ، فَیَقُولَانِ: مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِی بُعِثَ فِیکُمْ؟ فَیَقُولُ: هُوَ رَسُولُ اللَّهِ، فَیَقُولَانِ لَهُ: وَمَا عَمَلک[22]؟ فَیَقُولُ: قَرَأْتُ کِتَابَ اللَّهِ فَآمَنْتُ بِهِ، وَصَدَّقْتُه. فَیُنَادِی مُنَادٍ فِی السَّمَاءِ: أَنْ صَدَقَ عَبْدِی، فَأَفْرِشُوهُ مِنْ الْجَنَّةِ، [وَأَلْبِسُوهُ مِنْ الْجَنَّة]، وَافْتَحُوا لَهُ بَابًا إِلَى الْجَنَّةِ، - قَالَ: - فیَأْتِیهِ مِنْ رَوْحِهَا وَطِیبِهَا، وَیُفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ، – قَالَ: - وَیَأْتِیهِ رَجُلٌ حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الثِّیَابِ، طَیِّبُ الرِّیحِ، فَیَقُولُ: أَبْشِرْ بِالَّذِی یَسُرُّکَ، هَذَا یَوْمُکَ الَّذِی کُنْتَ تُوعَدُ. فَیَقُولُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَوَجْهُکَ الْوَجْهُ یَجِیءُ بِالْخَیْرِ، فَیَقُولُ: أَنَا عَمَلُکَ الصَّالِحُ. فَیَقُولُ: رَبِّ أَقِمْ السَّاعَةَ، حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى أَهْلِی وَمَالِی. وَإِنَّ الْعَبْدَ الْکَافِرَ إِذَا کَانَ فِی انْقِطَاعٍ مِنْ الدُّنْیَا، وَإِقْبَالٍ مِنْ الْآخِرَةِ نَزَلَ إِلَیْهِ [مِنْ السَّمَاءِ] مَلَائِکَةٌ سُودُ الْوُجُوهِ، مَعَهُمْ الْمُسُوحُ، فَیَجْلِسُونَ مِنْهُ مَدَّ الْبَصَرِ، ثُمَّ یَجِیءُ مَلَکُ الْمَوْتِ حَتَّى یَجْلِسَ عِنْدَ رَأْسِهِ؛ فَیَقُولُ: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْخَبِیثَةُ! اخْرُجِی إِلَى سَخَطٍ مِنْ اللَّهِ وَغَضَبٍ [قَالَ:] فَتُفَرَّقُ فِی جَسَدِهِ، فَیَنْتَزِعُهَا کَمَا یُنْتَزَعُ السَّفُّودُ مِنْ الصُّوفِ الْمَبْلُولِ، فَیَأْخُذُهَا، فَإِذَا أَخَذَهَا لَمْ یَدَعُوهَا فِی یَدِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ حَتَّى یَجْعَلُوهَا فِی تِلْکَ الْمُسُوحِ، وَتَخْرُجُ مِنْهَا کَأَنْتَنِ جِیفَةٍ وُجِدَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، فَیَصْعَدُونَ بِهَا فَلَا یَمُرُّونَ بِهَا عَلَى مَلَإٍ مِنْ الْمَلَائِکَةِ إِلَّا قَالُوا: مَا هَذَا الرُّوحُ الْخَبِیثُ؟ فَیَقُولُونَ: فُلَانُ ابْنُ فُلَانٍ، بِأَقْبَحِ أَسْمَائِهِ الَّتِی کَانَ یُسَمَّى بِهَا فِی الدُّنْیَا، حَتَّى یُنْتَهَى بِهِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، فَیُسْتَفْتَحُ لَهُ، فَلَا یُفْتَحُ لَهُ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِ﴾، فَیَقُولُ اللَّهُ ﻷ: اکْتُبُوا کِتَابَهُ فِی سِجِّینٍ فِی الْأَرْضِ السُّفْلَى، فَتُطْرَحُ رُوحُهُ طَرْحاً، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ﴾، فَتُعَادُ رُوحُهُ فِی جَسَدِهِ، وَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ، فَیَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: هَاهْ، هَاه،ْ لَا أَدْرِی، قال: فَیَقُولَانِ لَهُ: مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ: هَاهْ، هَاهْ، لَا أَدْرِی، قال: فَیَقُولَانِ لَهُ: مَا هَذَا الرَّجُلُ الَّذِی بُعِثَ فِیکُمْ؟ فَیَقُولُ: هَاهْ، هَاهْ، لَا أَدْرِی، فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنْ السَّمَاءِ: أَنْ کَذَبَ، فَافْرِشُوهُ مِنْ النَّارِ، وَافْتَحُوا لَهُ بَاباً إِلَى النَّارِ، فَیَأْتِیهِ مِنْ حَرِّهَا وَسَمُومِهَا، وَیُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُهُ حَتَّى تَخْتَلِفَ فِیهِ أَضْلَاعُهُ، وَیَأْتِیهِ رَجُلٌ قَبِیحُ الْوَجْهِ، قَبِیحُ الثِّیَابِ، مُنْتِنُ الرِّیحِ، فَیَقُولُ له: أَبْشِرْ بِالَّذِی یَسُوءُکَ، هَذَا یَوْمُک الَّذِی کُنْتَ تُوعَدُ، فَیَقُولُ: مَنْ أَنْتَ؟ فَوَجْهُکَ الْوَجْهُ یَجِیءُ بِالشَّرِّ، فَیَقُولُ: أَنَا عَمَلُکَ الْخَبِیثُ، فَیَقُولُ: رَبِّ لَا تُقِمْ السَّاعَةَ»َ.
از براء بن عازب س روایت است که میگوید: ما برای تشییع جنازهی مردی از انصار همراه رسول الله ج خارج شدیم (و در ادامه به مانند همین روایت را گفت)... سپس سر را بالا آورده و دو یا سه بار فرمود: «از عذاب قبر به خداوند پناه ببرید». سپس فرمود: «هنگامی که بندهی مؤمن در لحظهی گسستن از دنیا و استقبال از آخرت قرار میگیرد، فرشتگانی با چهرههایی سفید مانند خورشید، از آسمان بر او نازل میشوند. آنها کفنی از کفنهای بهشت و حنوطی از حنوطهای خوشبوی بهشت همراه دارند. تا جایی که چشم میبیند اطراف او را فرا میگیرند. سپس ملکالموت ÷ میآید و بالای سرش مینشیند و میگوید: ای روح پاک! به سوی مغفرت و خشنودی خداوند خارج شو». رسول الله ج فرمودند: «روحش مانند قطرهی آبی که از دهانهی مَشک خارج میشود، به آسانی خارج میگردد و ملکالموت آن را میگیرد؛ وقتی روحش را گرفت، فرشتگان رحمت به اندازهی یک چشم بر هم زدن آن را در دستش رها نمیکنند و آن را گرفته و در کفن و حنوط بهشتی قرار میدهند. و از او بهترین بو و مِسکی که بر زمین پیدا میشود خارج میگردد؛ روح را به طرف آسمان بالا میبرند. و با آن بر هیچ جمعی از فرشتگان نمیگذرند مگر اینکه آنها سؤال میکنند: این روح خوشبو از آن کیست؟ میگویند: فلانی پسر فلانی؛ و او را با بهترین نامی که در دنیا داشته صدا میزنند، تا اینکه به آسمان دنیا میرسند. درخواست میکنند درِ آسمان به روی آنها باز شود. پس بروی آنها باز میشود؛ فرشتگان مقرب هر آسمان روحش را همراهی میکنند تا به آسمان بعدی برسد و سرانجام به آسمان هفتم راه یابد. سپس الله ﻷ میفرماید: کتاب بندهام را در علیین بنویسید و او را به زمین بازگردانید که من آنها را از (خاک) زمین آفریدهام و به آن باز میگردانم و بار دیگر آنها را از آن خارج میکنم. پس روحش به جسدش بازگردانده میشود و دو ملائکه (منکر و نکیر) نزد او میآیند و او را مینشانند و از او میپرسند: پروردگارت کیست؟ جواب میدهد پروردگارم الله است؛ از او میپرسند: دینت چیست؟ جواب میدهد: دینم اسلام است؛ از او میپرسند: این مردی که در میان شما مبعوث شد، کیست؟ جواب میدهد: او فرستاده خداست؛ از او میپرسند: عمل تو چیست؟ جواب میدهد: کتاب خداوند را خواندم و به آن ایمان آورده و آن را تصدیق کردم. در این هنگام ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد: بندهام راست گفت، پس از فرش بهشت برای او پهن کنید و از لباس بهشت او را بپوشانید و برای او دری از بهشت باز کنید. پس از نسیم و بوی خوش بهشت به مشام او میرسد و قبرش به اندازه دید چشمش وسعت پیدا میکند». رسول الله ج فرمودند: «سپس مردی زیباروی با لباسی زیبا و بوی خوش نزد او میآید و میگوید: مژده باد تو را به چیزی که خوشحالت میکند! این همان روزی است که به تو وعده داده شده بود؛ پس به آن مرد میگوید: تو کیستی؟ چهرهی تو همانند کسی است که پیامآور خیر و خوبی است. (آن مرد) میگوید: من عمل صالح تو هستم. (بنده مؤمن) میگوید: پروردگارا! قیامت را بر پا کن تا به سوی اهل و مالم برگردم.
اما هنگامی که بندهی کافر در لحظهی گسستن از دنیا و استقبال از آخرت قرار میگیرد، فرشتگانی با چهرههای سیاه از آسمان بر او نازل میشوند که لباس(کفن) مویین جهنم همراه دارند، تا جایی که چشم میبیند اطراف او را فرا میگیرند. سپس ملکالموت میآید و بالای سرش مینشیند و میگوید: ای روح خبیث، بسوی غضب و خشم خدا خارج شو. روح در بدنش پراکنده میشود. اما فرشته روحش را چنان میکشد که سیخ از میان پشم خیس بیرون کشیده میشود. وقتی ملک الموت روحش را گرفت، فرشتگان عذاب به اندازهی یک چشم به هم زدن آن را در دست وی رها نمیکنند تا اینکه آن را در لباس مویین جهنم قرار دهند و از آن همانند بدترین بوی مردهای که در زمین یافت میشود خارج میگردد. سپس با آن بالا میروند. بر هیچ جمعی از فرشتگان نمیگذرد مگر اینکه آنها سؤال میکنند این روح پلید از آن کیست؟ پس میگویند: فلانی پسر فلانی و او را با زشتترین نامی که در دنیا داشته صدا میزنند، تا اینکه به آسمان دنیا میرسد. پس برایش اجازهی ورود میگیرند که دری گشوده نمیشود». سپس رسول الله ج این آیه را تلاوت نمودند: ﴿لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ یَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِی سَمِّ ٱلۡخِیَاطِ٠﴾ [الأعراف: 40] «بیگمان کسانیکه آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن (گردنکَشی و) تکبر ورزیدند، درهای آسمان (هرگز) برایشان گشوده نمیشود، و به بهشت داخل نخواهند شد، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن درآید». و خداوند ﻷ میفرماید: کتاب اعمال او را در سجین در زمین سفلی بنویسید. سپس روحش پرت میگردد». و سپس این آیه را خواند: ﴿وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّیۡرُ أَوۡ تَهۡوِی بِهِ ٱلرِّیحُ فِی مَکَانٖ سَحِیقٖ﴾ [الحج: 31] «و کسیکه به الله شرک آورد، پس گویی از آسمان سقوط کرده است، آنگاه پرندگان (گوشت خوار) او را میربایند، یا باد او را به جایی بسیار دور پرتاب میکند».
سپس روحش به بدنش بازگردانده میشود و دو ملائکه (منکر و نکیر) او را مینشانند و از او میپرسند: پروردگارت کیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. و از او میپرسند: دینت چیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. از او میپرسند: این مردی که در میان شما مبعوث شد، کیست؟ جواب میدهد: هاه! هاه! نمیدانم. در این حال ندا دهندهای از آسمان ندا میدهد که دروغ گفت. پس فرشی از آتش برای او پهن و دری از آتش برای او باز کنید. پس از گرما و حرارت جهنم به سوی او میآید و قبرش چنان بر او تنگ میشود که استخوانهای سینهاش در هم فرو میرود و مردی زشتروی و با لباسی قبیح و بویی بد نزد او میآید و میگوید: مژده باد تو را به چیزی که تو را ناراحت میکند! این همان روزی است که به تو وعده داده شده بود، (آن شخص کافر) میگوید: تو کیستی؟ چهرهی تو همانند کسی است که پیامآور شر و بدی است. (آن مرد) میگوید: من عمل خبیث تو هستم، (شخص کافر) میگوید: پروردگارا! قیامت را بر پا مکن».
(صحیح) وفی روایة له بمعناه، وزاد: «فیأتیهِ آتٍ قبیحُ الوجْه، قبیحُ الثیاب، منتنُ الریح، فیقولُ: أبشِرْ بهَوانٍ مِنَ الله وعذَاب مُقیمٍ، فیقول: [وأنت فـ] بَشَّرکَ الله بالشرِّ مَنْ أنْتَ؟ فیقولُ: أنا عَملُکَ الخَبیثُ، کنتَ بَطیئاً عَنْ طاعَةِ الله سَریعاً فی مَعصِیَتِه، فجزَاک الله شرّاً. ثُمَّ یُقَیَّضُ له أعْمى أصَمُّ فی یدیهِ مِرْزَبَةٌ لو ضُرِبَ بها جَبلٌ کان تُراباً، فیضرِبُه ضَرْبَةً فیصیرُ تُراباً، ثُمَّ یعُیدُه الله کما کان، فیضرِبُه ضرْبةً أُخْرى؛ فیصیحُ صَیْحةً یسْمَعُه کلُّ شیْءٍ إلا الثقلَیْنِ. -قال البراء-: ثمَّ یُفتَح له بابٌ مِنَ النارِ، ویُمَهَّدُ له مِنْ فُرشِ النارِ».
و در روایتی به همین معنا آمده است: «و فردی با رویی زشت و لباسی قبیح و بویی بد نزد او میآید و میگوید: تو را به ذلت از جانب خداوند و عذابی همیشگی مژده باد! (کافر) میگوید: تو کیستی؟ خداوند تو را مژده به شر دهد! میگوید: من عمل خبیث تو هستم؛ تو در اطاعت امر خدا سُست و در معصیت و مخالفت او شتابان بودی؛ پس خداوند پاداش بدی تو را داد؛ سپس کور و کری را بر او مأمور میکنند که چکش بزرگ آهنی در دست دارد که اگر با آن به کوه ضربه زند آن را به خاک تبدیل میکند، با آن به او ضربه میزند که به خاک تبدیل میشود، سپس خداوند او را به حالت اول باز میگرداند و ضربهی دیگری به او میزند؛ چنان فریادی میزند که همهی مخلوقات به غیر از جن و انس آن را میشنوند». براء س میگوید: سپس دری از جهنم به سوی او گشوده و فرشی از آتش برای او پهن میشود.
(قال الحافظ): «هذا الحدیث حدیث حسن، رواته محتج بهم فی «الصحیح» کمـا تقدم، وهو مشهور بالمنهال بنمرو عن زاذان عن البراء. کذا قال أبو موسى الأصبهانی /. والمنهال روى له البخاری حدیثاً واحداً. وقال ابن معین: المنهال ثقة. وقال أحمد العِجلی: کوفی ثقة. وقال أحمد بن حنبل: ترکه شعبة على عمد. قال عبدالرحمن بن أبی حاتم: لأنه سُمع من داره صوتُ قراءةٍ بالتطریب. وقال عبدالله بن أحمد بن حنبل: سمعت أبی یقول: أبو بشر أحب إلیَّ من المنهال، وزاذان ثقة مشهور. ألانهُ بعضهم، وروى له مسلم حدیثین فی (صحیحه).
0-2080- (2) (ضعیف) ورواه البیهقی[23]، ثم قال: وقد رواه عیسى بن المسیب[24] عن عدی بن ثابت عن البراء عن النبی ج، وذکر فیه اسم الملکین. فقال فی ذکر المؤمن: «فَیُرَدُّ إِلَى مَضْجَعِهِ فَیَأْتِیهِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ یُثِیرَانِ الْأَرْضَ بِأَنْیَابِهِماْ، وَیُلْجِفَانِ الْأَرْضَ بِشفَاهِهِمَا[25]، فَیُجْلِسَانِهِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: یَا هَذَا! مَنْ رَبُّکَ؟». فذکره.
وقال فی ذکر الکافر: «فَیَأْتِیهِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ یثیرَانِ الْأَرْضَ بِأَنْیَابِهِمَا، وَیُلْجِفانِ[26] الْأَرْضَ بِشفَاهِهِمَا، أصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ، وَأَبْصَارُهِمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ، فَیُجْلِسَانِهِ، ثُمَّ یُقالُ: یَا هَذَا! مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: لَا أَدْرِی! فَیُنَادَى مِنْ جَانِبِ الْقَبْرِ: لَا دَرَیْتَ، وَیَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَّةٍ مِنْ حَدِیدٍ، لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْهَا مَنْ بَیْنَ الْخَافِقَیْنِ لَمْ یُقِلُّوهَا[27]، یَشْتَعِلُ مِنْهَا قَبْرُهُ نَارًا، وَیُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُهُ حَتَّى تَخْتَلِفَ أَضْلَاعُهُ».
قوله: (هاه هاه): کلمهای که در هنگام خندیدن و بعید پنداشتن گفته میشود. و گاهی از باب درد گفته میشود. و با توجه به سیاق حدیث، همین معنا برای آن مناسبتر است. والله اعلم.
5120-3559- (14) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا قُبِضَ أَتَتْهُ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ بِحَرِیرَةٍ بَیْضَاءَ، فَیَقُولُونَ: اخْرُجِی إِلَى رَوْحِ اللَّهِ، فَتَخْرُجُ کَأَطْیَبِ رِیحِ المِسْکٍ حَتَّى إِنَّهُ لِیُنَاوِلُهُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، فَیَشُمُّونَهُ، حَتَّى یَأْتُونَ بِهِ بَابَ السَّمَاءِ، فَیَقُولُونَ: مَا هَذِهِ الرِّیحُ الطَّیِّبَةُ الَّتِی جَاءَتْ مِنَ الْأَرْضِ؟ وَلَا یَأْتُونَ سَمَاءً إِلَّا قَالُوا مِثْلَ ذَلِکَ، حَتَّى یَأْتُونَ بِهِ أَرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ، فَلَهُمْ أَشَدّ فَرَحًا [بِهِ][28] مِنْ أَهْلِ الْغَائِبِ بِغَائِبِهِمْ، فَیَقُولُونَ: مَا فَعَلَ فُلَانٌ؟ فَیَقُولُونَ: دَعُوهُ حَتَّى یَسْتَرِیحَ؛ فَإِنَّهُ کَانَ فِی غَمِّ الدُّنْیَا، فَیَقُولُ: قَدْ مَاتَ، أَمَا أَتَاکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: ذُهِبَ بِهِ إِلَى أُمِّهِ الْهَاوِیَةِ. وَأَمَّا الْکَافِرُ، فَتَأْتِیهِ مَلَائِکَةُ الْعَذَابِ بِمسَحٍ، فَیَقُولُونَ: اخْرُجِی إِلَى غَضِبِ اللَّهِ، فَتَخْرُجُ کَأَنْتَنِ رِیحِ جِیفَةٍ، فَیُذْهَبُ بِهِ إِلَى بَابِ الْأَرْضِ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، وهو عند ابن ماجه بنحوه بإسناد صحیح.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی بندهی مؤمن قبض روح گردد، فرشتههای رحمت با پارچههای حریر سفید به استقبال او میآیند و میگویند: به سوی رحمت الهی خارج شو؛ پس روحش مانند خوشبوترین مسکها خارج میشود. و ملائکه او را دست به دست میکنند و او را میبویند تا اینکه او را به دَرِ آسمان میرسانند؛ میگویند: این بوی خوشی که از سوی زمین میآید از آنِ کیست؟ و به آسمانی نمیرسند مگر همانند این جمله را میگویند؛ تا اینکه نزد ارواح مؤمنین میرسند که آنها از دیدن او چنان خوشحالاند که فردی از دیدن مسافری خوشحال میگردد که مدتها از خانه دور بوده و به خانه بر میگردد. ارواح میگویند: فلانی چه میکند؟ میگویند: او را بگذارید تا استراحت کند، زیرا در غم و غصهی دنیا بود. پس میگوید: او وفات کرده، مگر نزد شما نیامده؟ میگویند: او را به جایگاهش دوزخ بردهاند. اما فرد کافر؛ فرشتههای عذاب با پارچههای بافتهشده از مو نزد او میآیند و میگویند به سوی خشم خدا خارج شو، پس بویی بدتر از بوی گندیدهترین لاشه از او خارج میشود و او را به سوی دَرِ زمین میبرند».
5121-2081- (3) (ضعیف) وَعَنهُ قَالَ: شَهِدْنَا جَنَازَةً مَعَ نَبِیِّ اللَّهِ ج، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ دَفْنِهَا وَانْصَرَفَ النَّاسُ، قَالَ نَبِیُّ اللَّهِ ج: «إِنَّهُ الْآنَ یَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِکُمْ، أَتَاهُ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ أَعْیُنُهُمَا مِثْلُ قُدُورِ النُّحَاسِ، وَأَنْیَابُهُمَا مِثْلُ صَیَاصِی الْبَقَرِ، وَأَصْوَاتُهُمَا مِثْلُ الرَّعْدِ، فَیُجْلِسَانِهِ، فَیَسْأَلَانِهِ مَا کَانَ یَعْبُدُ؟ وَمَنْ کَانَ نَبِیُّهُ؟ فَإِنْ کَانَ مِمَّنْ یَعْبُدُ اللَّهَ قَالَ: [کُنْتُ] أَعْبُدُ اللَّهَ، وَالنَّبِیُّ مُحَمَّدٌ ج جَاءَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَالهُدی، فَآمَنَّا بِهِ وَاتَّبَعْنَاهُ، فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾، فَیُقَالُ لَهُ: عَلَى الْیَقِینِ حَیِیتَ، وَعَلَیْهِ مِتَّ، وَعَلَیْهِ تُبْعَثُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ، وَیُوَسَّعُ لَهُ فِی حُفْرَتِهِ. وَإِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّکِّ قَالَ: لَا أَدْرِی، سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ شَیْئًا فَقُلْتُهُ، فَیُقَالُ لَهُ: عَلَى الشَّکِّ حَیِیتَ، وَعَلَیْهِ مِتَّ، وَعَلَیْهِ تُبْعَثُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ، وَتُسَلَّطُ عَلَیْهِ عَقَارِبُ وَتنانینُ، لَوْ نَفَخَ أَحَدُهُمْ فِی الدُّنْیَا مَا أَنْبَتَتْ شَیْئًا، تَنْهَشُهُ، وَتُؤْمَرُ الْأَرْضُ فَتُضَمُّ[29] حَتَّى تَخْتَلِفَ أَضْلَاعُهُ».
رواه الطبرانی فی «الأوسط» وقال: «تفرد به ابن لهیعة». (قال الحافظ): «ابن لـهیعة حدیثه حسن فی المتابعات، وأما ما انفرد به فقلیل من یحتج به. والله أعلم[30].
(صیاصی البقر): قرونها.
5122-3560- (15) (حسن) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ أَیضاً؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِذَا قُبِرَ الْمَیِّتُ - أَوْ قَالَ: أَحَدُکُمْ- أَتَاهُ مَلَکَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ، یُقَالُ لِأَحَدِهِمَا الْمُنْکَرُ، وَللْآخَرِ النَّکِیرُ، فَیَقُولَانِ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فِی هَذَا الرَّجُلِ؟ فَیَقُولُ مَا کَانَ یَقُولُ: هُوَ عَبْدُاللَّهِ وَرَسُولُهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. فَیَقُولَانِ: قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ هَذَا، ثُمَّ یُفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ سَبْعُونَ ذِرَاعًا فِی سَبْعِینَ، ثُمَّ یُنَوَّرُ لَهُ فِیهِ، ثُمَّ یُقَالُ لَهُ: نَمْ، فَیَقُولُ: أَرْجِعُ إِلَى أَهْلِی فَأُخْبِرُهُمْ؟ فَیَقُولَانِ: نَمْ کَنَوْمَةِ الْعَرُوسِ الَّذِی لَا یُوقِظُهُ إِلَّا أَحَبُّ أَهْلِهِ إِلَیْهِ، حَتَّى یَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ. وَإِنْ کَانَ مُنَافِقاً قَالَ: سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ قَولاً فَقُلْتُ مِثْلَهُ: لَا أَدْرِی! فَیَقُولَانِ: قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ ذَلِکَ، فَیُقَالُ لِلْأَرْضِ: الْتَئِمِی عَلَیْهِ، فَتَلْتَئِمُ عَلَیْهِ، فَتَخْتَلِفُ أَضْلَاعُهُ، فَلَا یَزَالُ فِیهَا مُعَذَّباً حَتَّى یَبْعَثَهُ اللَّهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن غریب»، وابن حبان فی «صحیحه».
(العروس) این واژه بر مرد و زن اطلاق میشود مادامی که در عروسیشان میباشند.
همچنین از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه میتی دفن میشود، - یا فرمود: یکی از شما دفن میشود- دو فرشته سیاهرنگ با چشمان نیلگون نزد او میآیند که به یکی منکر و به دیگری نکیر گفته میشود. از میت سؤال میکنند: تو در مورد این مرد (محمد ج) چه میگفتی؟ جواب میدهد: آنچه او میفرمود، اینکه او بنده الله و رسولش میباشد و گواهی میدهم هیچ معبودی به حقی جز الله نیست و محمد ج بنده و رسول اوست. آن دو فرشته میگویند: میدانستیم تو این را میگویی؛ سپس قبر او به اندازه هفتاد ذراع در هفتاد ذراع، گشاد و روشن میشود؛ سپس به او گفته میشود: بخواب. میت میگوید: به نزد خانوادهام برگردم تا آنان را از این وضعیت خبر دهم؟ فرشتگان به او میگویند: بخواب به مانند عروسی که جز محبوبترین خانوادهاش کسی او را بیدار نمیکند؛ تا وقتی که خداوند او را از قبر زنده میگرداند. و اگر میت شخص منافقی باشد در جواب فرشتگان میگوید: از مردم میشنیدم که چیزهایی میگفتند، من هم گفتهی آنها را تکرار میکردم و نمیدانم. پس آن دو فرشته میگویند: میدانستیم که این را میگویی؛ سپس به زمین گفته میشود: او را در خود بپیچ؛ و زمین او را در خود پیچیده و فشار میدهد به قدری که پهلوهایش در یکدیگر فرو میروند و این شخص مرتبا در قبر عذاب میبیند تا وقتی که خداوند او را از قبر زنده میگرداند».
5123-3561- (16) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَیضاً عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْمَیِّتَ إِذَا وُضِعَ فِی قَبْرِهِ إِنَّهُ یَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ حِینَ یُوَلُّونَ مُدبِرینَ، فَإِنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَانَتِ الصَّلَاةُ عِنْدَ رَأْسِهِ، وَکَانَ الصِّیَامُ عَنْ یَمِینِهِ، وَکَانَتِ الزَّکَاةُ عَنْ شِمَالِهِ، وَکَانَ فِعْلُ الْخَیْرَاتِ مِنَ الصَّدَقَةِ وَالصَّلَاةِ وَالْمَعْرُوفِ وَالْإِحْسَانِ إِلَى النَّاسِ عِنْدَ رِجْلَیْهِ، فَیُؤْتَى مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ فَتَقُولُ الصَّلَاةُ: مَا قِبَلِی مَدْخَلٌ، ثُمَّ یُؤْتَى عَنْ یَمِینِهِ فَیَقُولُ الصِّیَامُ: مَا قِبَلِی مَدْخَلٌ، ثُمَّ یُؤْتَى عَنْ یَسَارِهِ فَتَقُولُ الزَّکَاةُ: مَا قِبَلِی مَدْخَلٌ، ثُمَّ یُؤْتَى مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ فَیقُولُ فَعَلُ الْخَیْرَاتِ مِنَ الصَّدَقَةِ وَالصَّلَاةِ[31] وَالْمَعْرُوفِ وَالْإِحْسَانِ إِلَى النَّاسِ: مَا قِبَلِی مَدْخَلٌ، فَیُقَالُ لَهُ: اجْلِسْ، فَیَجْلِسُ قَدْ مُثِّلَتْ لَهُ الشَّمْسُ، وَقَدْ آذَنَتْ[32] لِلْغُرُوبِ، فَیُقَالُ لَهُ: أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَانَ قِبَلَکُم؛ مَا تَقُولُ فِیهِ، وَمَاذَا تَشَهَدُ عَلَیْهِ؟ فَیَقُولُ: دَعُونِی حَتَّى أُصَلِّیَ، فَیَقُولُونَ: إِنَّکَ سَتَفْعَلُ، أَخْبِرنا عَمَّا نَسْأَلُکُ عَنْهُ؛ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِی کَانَ قِبَلَکُم؛ مَاذا تَقُولُ فِیهِ، وَمَاذَا تَشَهَدُ عَلَیْهِ؟ قَالَ: فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ؛ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَأَنَّهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، فَیُقَالُ لَهُ: عَلَى ذَلِکَ حَیِیتَ وَعَلَى ذَلِکَ مِتَّ، وَعَلَى ذَلِکَ تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا مَقْعَدُکَ مِنْهَا، وَمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ فِیهَا، فَیَزْدَادُ غِبْطَةً وَسُرُورًا، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا مَقْعَدُکَ وَمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ فِیهَا لَوْ عَصَیْتَهُ، فَیَزْدَادُ غِبْطَةً وَسُرُورًا، ثُمَّ یُفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ سَبْعُونَ ذِرَاعًا، وَیُنَوَّرُ لَهُ فِیهِ، وَیُعَادُ الْجَسَدُ لِمَا بَدَأَ مِنْهُ، فَتُجْعَلُ نَسْمَتُهُ فِی النَّسَمِ الطِّیِّبِ، وَهِیَ طَیْرٌ تَعْلُقُ[33] مِن شَجَرِ الْجَنَّةِ، فَذَلِکَ قَوْلُهُ: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ الْآیَةِ. وَإِنَّ الْکَافِرَ إِذَا أُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ لَمْ یُوجَدْ شَیْءٌ، ثُمَّ أُتِیَ عَنْ یَمِینِهِ فَلَا یُوجَدُ شَیْءٌ، ثُمَّ أُتِیَ عَنْ شِمَالِهِ فَلَا یُوجَدُ شَیْءٌ، ثُمَّ أُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ فَلَا یُوجَدُ شَیْءٌ، فَیُقَالُ لَهُ: اجْلِسْ، فَیَجْلِسُ مَرْعُوبًا خَائِفًا، فَیُقَالُ: أَرَأَیْتَکَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِی کَانَ فِیکُمْ؛ مَاذَا تَقُولُ فِیهِ؟ وَمَاذَا تَشَهَدُ عَلَیْهِ؟ فَیَقُولُ: أَیُّ رَجُلٍ؟ وَلَا یَهْتَدِی لِاسْمِهِ، فَیُقَالُ لَهُ: مُحَمَّدٌ، فَیَقُولُ: لَا أَدْرِی، سَمِعْتُ النَّاسَ قَالُوا قَوْلًا، فَقُلْتُ کَمَا قَالَ النَّاسُ! فَیُقَالُ لَهُ: عَلَى ذَلِکَ حَیِیتَ، وَعَلَیهِ مِتَّ، وَعَلَیه تُبْعَثُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا مَقْعَدُکَ مِنَ النَّارِ، وَمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ فِیهَا، فَیَزْدَادُ حَسْرَةً وَثُبُورًا، ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: ذَلِکَ مَقْعَدُکَ مِنَهَا، وَمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ فِیهِا لَوْ أَطَعْتَهُ، فَیَزْدَادُ حَسْرَةً وَثُبُورًا، ثُمَّ یُضَیَّقُ عَلَیْهِ قَبْرُهُ حَتَّى تَخْتَلِفَ فِیهِ أَضْلَاعُهُ، فَتِلْکَ الْمَعِیشَةُ الضَّنْکَةُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ: ﴿فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾».
رواه الطبرانی فی «الأوسط»، وابن حبان فی «صحیحه» - واللفظ له-، وزاد الطبرانی: «قال أبو عمر – یعنی: الضریر-: قلت لحماد بن سلمة: کان هذا من أهل القبلة؟ قال: نعم: قال أبو عمر: کان یشهد بهذه الشهادة على غیر یقین یرجع إلى قلبه؛ کان یسمع الناس یقولون شیئاً فیقوله».
همچنین از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی میت در قبرش گذاشته میشود صدای کفش تشییعکنندگان به هنگام بازگشت را میشنود؛ اگر میت انسان مؤمنی باشد، نماز در قسمت سرش و روزه در سمت راستش و زکات در سمت چپش و کارهای نیک مانند صدقه، نماز، امر به معروف و نیکی با مردم در قسمت پاهایش قرار میگیرند. پس هرگاه دو فرشته (منکر و نکیر) میخواهند از قسمت سرش بیایند، نماز میگوید: از جهت من راهی نیست. و وقتی میخواهند از سمت راست وارد شوند، روزه میگوید: از جهت من راه نیست. و وقتی میخواهند از سمت چپ بیایند، زکات میگوید: از جهت من راه نیست. و وقتی میخواهند از قسمت پاها وارد شوند، کارهای خیر مانند صدقه، نماز، امر به معروف و نیکی با مردم میگویند: از جهت ما راه نیست.
به میت گفته میشود: بنشین، او مینشیند درحالیکه خورشید در حال غروب جلوی چشمانش ظاهر میگردد، پس به میت گفته میشود: این مرد کیست و دربارهاش چه میگویی و در مورد او چه گواهیمیدهی؟ میت میگوید: رهایم کنید تا نماز بخوانم. منکر و نکیر میگویند: نمازت را خواهی خواند، فعلا جواب ما را بده، این مردی که در میان شما بود در موردش چه میگویی و چه گواهی میدهی؟ او در پاسخ میگوید: گواهی میدهم که محمد ج فرستاده خداوند است و با حق و حقیقت از جانب خداوند آمده است. به میت گفته میشود: با همین دین و آیین زندگی کردی و وفات یافتی و إنشاءالله با همین دین از قبر زنده خواهی شد. سپس دری از درهای بهشت بر او باز میشود و خطاب به وی گفته میشود: این جایگاه تو در بهشت است و آنچه خداوند برای تو در آن آماده کرده است؛ پس به رشک و خوشحالی وی افزوده میشود. سپس دری از درهای جهنم به سوی او گشوده شده و به او گفته میشود: این جایگاه تو در جهنم میباشد و آنچه خداوند جهت عذابت آماده کرده است، اگر از او نافرمانی میکردی؛ پس به رشک و خوشحالی وی افزوده میشود؛ سپس قبرش به اندازهی هفتاد متر فراخ و روشن میشود و جسدش به حالت اولیه بر میگردد و روحش در روحی خوشبو قرار داده میشود؛ و این همان مرغی است که از درختان بهشت میخورد. و این مصداق کلام الهی است که میفرماید: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [إبراهیم: 27] «الله کسانی را که ایمان آوردند، با گفتار ثابت (کلمه توحید) در زندگی دنیا و (هم) آخرت پایدار (و ثابت قدم) میدارد».
اما اگر میت شخص بیایمان و کافری باشد وقتی منکر و نکیر از جانب سر او میآیند چیزی نمیبینند، سپس از سمت راست، چپ و پاهایش میآیند و چیزی نمیبینند. پس به او گفته میشود: بنشین. او با ترس و لرز و هراس مینشیند؛ از وی سؤال میشود: در مورد این شخصی که در میان شما بود چه میگویی؟ در مورد او به چه گواهی میدهی؟ میت کافر سؤال میکند کدام شخص؟ و او اسمش را نمیداند تا اینکه به او گفته میشود: محمد ج؛ میت جواب میدهد: نمیدانم، مردم چیزهایی میگفتند و من هم گفتهی آنها را شنیده و تکرار میکردم. به او گفته میشود: بر همین آیین زندگی کردی و بر همین آیین مُردی و إنشاءالله همینطور [برای حساب و کتاب] زنده خواهی شد. سپس دری از درهای جهنم برای او باز شده و به او گفته میشود: این جایگاه تو در جهنم میباشد و آنچه خداوند در آنجا برای تو فراهم نموده است. پس بر افسوس و اندوه او افزوده میگردد. سپس دری از درهای بهشت به روی او باز میشود و به او گفته میشود: این جایگاه تو در بهشت بود و آنچه برای تو در آن آماده شده بود، اگر از دستورات خداوند اطاعت میکردی. باز بر افسوس و اندوه وی افزوده میگردد. پس از این قبرش به قدری تنگ میشود که پهلوهایش در هم فرو میرود. و همین است معیشت ضنک که خداوند متعال در مورد آن میفرماید: ﴿فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ﴾ [طه: 124] «پس بیگمان زندگانی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا بر انگیزیم».
(حسن) وفی روایة للطبرانی: «یُؤْتَى الرَّجُلُ فِی قَبْرِهِ، فَإِذَا أُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ دَفَعَتْهُ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ، وَإِذَا أُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَإِذَا أُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إِلَى الْمَسَاجِدِ...» الحدیث.
(النَّسَمة) به فتح نون و سین: به معنای روح میباشد. و اینکه فرمود: (تعلُق) به ضم لام؛ یعنی: «تأکل»: «میخورد».
و در روایت طبرانی آمده است: «میت در قبرش گذاشته میشود، وقتی (منکر و نکیر) از طرف سر او میآیند تلاوت قرآن از او دفاع میکند. و هنگامی که از سمت جلو میآیند صدقه از او دفاع میکند. و چون از سمت دو پایش میآیند، رفتن او به سوی مسجد از او دفاع میکند».
(حافظ میگوید): «در باب «الترهیب من إصابة البول الثوب» و در «النمیمة» به احادیثی اشاره کردیم که عذاب قبر از ادرار و سخن چینی حاصل میگردد؛ از آن احادیث چیزی در اینجا تکرار نکردیم؛ احادیث در باب عذاب قبر و سوال دو فرشته بسیار است که آنچه ذکر نمودیم کفایت میکند. توفیق از جانب خداوند است و پروردگاری جز او نیست».
5124-3562- (17) (حسن لغیره) وَقَد رُوِیَ عَنِ ابنِ عَمرٍو[34] ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ یَوْمَ الجُمُعَةِ أَوْ لَیْلَةَ الجُمُعَةِ إِلَّا وَقَاهُ اللَّهُ فِتْنَةَ القَبْرِ».
رواه الترمذی، وغیره، وقال الترمذی: «حدیث غریب، ولیس إسناده بمتصل»[35].
از ابن عمر ب روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «مسلمانی نیست که در روز جمعه یا شب جمعه وفات کند مگر اینکه خداوند متعال او را از فتنهی قبر نجات میدهد».
22- (الترهیب من الجلوس على القبر، وکسر عظم المیت)
([1]) قلت: هذه الروایة للبخاری (4419) دون مسلم.
([2]) فی أکثر النسخ: (صحیح حسن) کما فی "العجالة"، وقال: "وفی بعضها (حسن) فقط، وهو الأشبه". قد یکون کذلک، ولکنه بلا شک صحیح لغیره، فإن له شواهد معروفة، وقد خرجته فی "الصحیحة" (1377).
([3]) الأصل: (وتذکر القبر فتبکی)، والتصحیح من الترمذی (3309).
([4]) الأصل هنا: (منزلٍ من)، والتصحیح من الترمذی.
([5]) فی الأصل هنا قوله: (وزاد رزین فیه مما لم أره فی شیء من نسخ الترمذی: قال هانئ: وسمعت عثمان ینشد على قبرٍ:
فإن ننجُ منها ننجُ من ذی عظیمة ... وإلا فإنی لا إخالک ناجیاً)
قلت: قال الناجی (ق 222/ 2): "وکذا رواه ابن ماجه، والزیادة فی آخره لیست عندهما، بل ولا عند (رزین)، إنما قلد صاحب "جامع الأصول" فی نسبتها إلیه توهماً لا أعرف سببه". قلت: ولذلک حذفتها من هنا، وخفی ذلک على من حقق "الجامع" سواء منهم من حقق الطبعة المصریة أو الشامیة، وهو فیها برقم (8690)، الأمر الذی یدل على أنهم کانوا لا یرجعون فی تحقیقهم إلى الأصول! هذا وقد فات الناجی رحمه الله أن ینّبه أیضاً على أن سیاق الحدیث یختلف عنه فی "الترمذی" کما تقدم منی.
([6]) الأصل: (سبعون)، وکذا فی "موارد الظمآن إلى زوائد صحیح ابن حبان" (782)، والتصحیح من "مجمع الزوائد" (3/ 55) بروایة أبی یعلى، و"تفسیر ابن کثیر" بروایة ابن أبی حاتم و"المجمع" أیضاً بروایة أخرى للبزار. وغفل عن هذا الجهلة کعادتهم!
([7]) قد تبین لی بعد لأی أن روایة دراج عن ابن حجیرة مستقیمة کما قال أبو داود؛ لذلک حسنتُ حدیثه هذا؛ بخلاف روایته عن أبی الهیثم؛ فهی ضعیفة کما حققته فی "الصحیحة" تحت الحدیث (3350).
([8]) قلت: فاته ابن حبان (778)، وإسناده أصح من إسناد أحمد، وکذا الطبرانی (13/ 44/ 106)؛ فإنه عندهما من طریق ابن وهب متابعاً لابن لهیعة.
([9]) عادت عرب بر این است، به کسی که در خسران و زیان است بگویند: له الحجر وبفیه الحجر والتراب و... فتحالباری جلد12/صفحه36
([10]) قلت: أخرجه فی "الجنة" رقم (2870) لکن دون قوله: (وأما الکافر أو المنافق..)، فلو عزاه لأبی داود (4752) والنسائی فی "الجنائز" لکان أولى، فإنهما أخرجاه بتمامه، وکذا البخاری، وهو مخرج فی "الصحیحة" (1344). وهو فی "مختصر البخاری" برقم (641).
([11]) ابزار کوبیدن. و آن به معنای (المطرقة): «چکش» میباشد.
([12]) قلت: لم یعز هذه الروایة لأحد، وظاهر قوله: "وفی روایة..." أنها للشیخین، وهو خطأ. وإنما هی لأبی داود (رقم- 4751) مع اختلاف یسیر فی بعض الألفاظ، والزیادات منه، ومن تفاهة تخریجات المعلقین الثلاثة أنهم عزو الحدیث لأبی داود برقم (3231)، وهذا لیس فیه من هذا الحدیث الطویل ولا حرف واحد!
([13]) یعنی آنچه مسلمانان میگفتند. منافق و کافر هر دو این پاسخ را میدهند چون منافق در دنیا آن را از روی تقیه و بدون اعتقاد بر زبان میآورد و کافر در چنین شرایطی در قبر این ادعای دروغ را مطرح میکند تا از عذاب قبر نجات یابد. مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح (1/ 222) [مصحح]
([14]) یعنی عقلش را از دست میدهد.
([15]) قلت: یعنی جریراً الراوی عن الأعمش، وأما أصل الروایة فهی عن أبی معاویة عنه. فاحفظ هذا فإنه یسهل علیک فهم ما یأتی من التعلیق. على أن الناجی قد تعقب المؤلف فی قوله هنا وفیما یأتی بقوله - وقد أحسن -: "ینبغی أن یقول: "وفی لفظ"، فإنه حدیث واحد".
([16]) کان الأولى أن یقول: (وفی الروایة الأولى)؛ أی روایة أبی معاویة التی بدأ المؤلف بها.
([17]) قلت: یعنی جریراً الراوی عن الأعمش، وأما أصل الروایة فهی عن أبی معاویة عنه. فاحفظ هذا فإنه یسهل علیک فهم ما یأتی من التعلیق. على أن الناجی قد تعقب المؤلف فی قوله هنا وفیما یأتی بقوله - وقد أحسن -: "ینبغی أن یقول: "وفی لفظ"، فإنه حدیث واحد".
([18]) کلمهای از باب وعید است. و همچنین حکایت از خندیدن و نوحه دارد چنانکه در "اللسان" آمده است. و توضیحی مانند آن در پایان حدیث از مولف میآید.
([19]) قلت: یعنی جریراً الراوی عن الأعمش، وأما أصل الروایة فهی عن أبی معاویة عنه. فاحفظ هذا فإنه یسهل علیک فهم ما یأتی من التعلیق. على أن الناجی قد تعقب المؤلف فی قوله هنا وفیما یأتی بقوله - وقد أحسن -: "ینبغی أن یقول: "وفی لفظ"، فإنه حدیث واحد".
([20]) به تخفیف باء: عبارت است از چکشی بزرگ؛ چنانکه ذیل حدیث (8) پیشتر گذشت.
([21]) زیادة من "المسند"، ومنه الزیادات الأخرى ضل عنها الثلاثة، مع أنهم عزوه إلى "المسند" بالجزء والصفحة (4/ 287)!!! وانظر "أحکام الجنائز" (ص 198-202).
([22]) الأصل: (ما یدریک)، والتصویب من "المسند".
([23]) فی الأصل هنا: «ورواه البیهقی من طریق المنهال بنحو روایة أحمد، ثم قال: وهذا حدیث صحیح الإسناد، وقد رواه...». [ش].
([24]) قلت: قال الذهبی فی "المغنی": "قال أبو داود: ضعیف. وقال أبو حاتم: لیس بالقوی". قلت: فمثله یکون حدیثه منکراً عند المخالفة کما هنا، فإنه لیس فی الحدیث الصحیح المشار إلیه ما فی هذا من جملة الأنیاب والشفاه! وهو عند البیهقی فی "الشعب" (1/ 358). وقد حسنه الجهلة! ولم یمیزوه عن الصحیح الذی قبله، وهذا قِل من تخالیطهم الکثیرة التی لا تحصى. وفی تسمیة الملکین بـ"منکر ونکیر" حدیث آخر جید مخرج فی "الصحیحة" (1391)، وهو فی "الصحیح" فی هذا الباب.
([25]) کذا الأصل، وکذا فی طبعة عمارة وغیرها، ولا معنى له، بل قال الحافظ الناجی: "هذا تصحیف فاحش، إنما هو: (ویکسحان أو یفحصان الأرض بأشفارهما) ".
([26]) انظر الحاشیة السابقة.
([27]) أی: لم یحملوها. فی "النهایة": "یقال: أقل الشیء یُقله، واستقله یستقله: إذا رفعه وحمله".
([28]) سقطت من الطبعة السابقة (3/ 402)، وهی موجودة فی المنیریة (4/ 187/ 13) و «صحیح ابن حبان» (7/ 285/ 3014- «الإحسان»). [ش].
([29]) الأصل: (فتضطم)، وکذا فی طبعة عمارة، وعلى هامشها: "وفی ن د (فتنضم). وفی "المجمع" (3/ 54): (فتضمه)، وهو الأقرب لمطابقته لظاهر مصورة "الأوسط". والزیادة منه، وهو مخرج "الضعیفة" (5385).
([30]) قلت: لا یحتج بشیء من حدیثه إلا ما کان من روایة العبادلة ونحوهم عنه، وإلا ما وافق علیه الثقات، وفی حدیثه هذا منکرات لم أجد لها ما یشهد لها، مثل جملة وصف الأعین والأنیاب. وإن من تحویش الجهلة وتهافتهم تحسینهم لهذا الحدیث تقلیداً منهم لما نقلوه عن الهیثمی فی "المجمع" (3/ 52): "رواه الطبرانی فی "الأوسط"، وإسناده حسن"! وهذا من شؤم التحویش، والعجز عن التحقیق، فإنما قال الهیثمی هذا فی حدیث آخر لأبی هریرة أطول من هذا مرتین!! وقال فی هذا (3/ 54): "رواه الطبرانی فی "الأوسط"، وفیه ابن لهیعة، وفیه کلام".
([31]) کذا فی المنیریة (4/ 188) والطبعة السابقة (3/ 403)! وصوابه: «والصلة» کما فی سائر الطبعات و «صحیح ابن حبان» (7/ 381/ 3113- «الإحسان»)، وتقدم ذکر الصلاة، فلا داعی لإعادته. [ش].
([32]) وقع فی نسخة الناجی (دنت) من (الدنو). وقال: "وهو الصواب بلا شک، وفی النسخ (آذنت) من (الإیذان)، وهو تصحیف ظاهر". قلت: وعلى الصواب وقع فی "مستدرک الحاکم" (1/ 379).
([33]) قال الناجی: "بفتح اللام؛ أی: تأکل. کذا وجد فی بعض النسخ، وفی بعضها بضم اللام، والضم هو المشهور المقدم فی کتب اللغة والغریب..".
([34]) الأصل وطبعة عمارة: (ابن عمر)، وهو خطأ.
([35]) قلت: لکن له طریق أخرى وشواهد عند أحمد وغیره، کما فی "المشکاة" و"أحکام الجنائز"، وأخرجه الضیاء فی "المختارة".