ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
(38)- (خطبهی- 163) وصف عثمانس و تذکر به خطاهایش
(1)إِنَّ النَّاسَ وَرائِى، وَقَدِ اسْتَسْفَرُونِى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ، وَوَاللَّهِ ما أَدْرِى ما أَقُولُ لَکَ؟! ما أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ، وَلا أَدُلُّکَ عَلى أَمْرٍ لا تَعْرِفُهُ، (2)إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نَعْلَمُ، ما سَبَقْناکَ إِلى شَىءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ، وَلا خَلَوْنا بِشَىءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ، وَقَدْ رَأَیْتَ کَما رَأَیْنا، وَسَمِعْتَ کَما سَمِعْنا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج کَما صَحِبْنا. (3)وَمَا ابْنُ أَبِىقُحافَةَ وَلَا ابْنُ الْخَطّابِ بِأَوْلى بِعَمَلِ الْحَقّ مِنْکَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلى رَسُولِ اللَّهِ ج وَشِیجَةَ رَحِمٍ مِنْهُما، وَقَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ ما لَمْ یَنالا، (4)فَاللَّهَ اللَّهَ فِى نَفْسِکَ فَإِنَّکَ وَاللَّهِ ما تُبَصَّرُ مِنْ عَمىً، وَلا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الطُّرُقَ لَواضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلامَ الدِّینِ لَقائمَةٌ. (5)فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ عادِلٌ هُدِىَ وَهَدى، فَأَقامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَماتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَةٌ لَها أَعْلامٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أَعْلامٌ، (6)وَإِنَّ شَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَماتَ سُنَّةً مَّأْخُوذَةً، وَأَحْیا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً، (7)وَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: ((یُؤْتى یَوْمَ الْقِیامَةِ بِالْإِمامِ الْجائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لا عاذِرٌ فَیُلْقى فِى نارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیها کَما تَدُورُ الرَّحى، ثُمّ یُرْتَبَطُ فِى قَعْرِها))، (8)وَإِنِّى أَنشُدُکَ اللَّهَ أَنْ تَکُونَ إِمامَ هذِهِ الاُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ، کانَ یُقالُ: یُقْتَلُ فِى هذِهِ الْأمَّةِ إِمامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتالَ إِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ، وَیَلْبِسُ أُمُورَها عَلَیْها، وَیَبُثُّ الْفِتَنَ فِیها، فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ، یَمُوجُونَ فِیها مَوْجاً، وَیَمْرُجُونَ فِیها مَرْجاً، (9)فَلا تَکُونَنَّ لِمَرْوانَ سَیِّقَةً یَسُوقُکَ حَیْثُ شاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ، وَتَقَضِّى الْعُمْرِ!! فَقالَ لَهُ عُثْمانُ: کَلِّمِ النّاسَ فِى أَنْ یُوَجِّلُونِى حَتّى أَخْرُجَ إِلَیْهِم مِّنْ مَظالِمِهِمْ. فَقالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: (10)ما کانَ بِالْمَدِینَةِ فَلا أَجَلَ فِیهِ، وَما غابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَیْهِ.
[(1)براستی مردم پشت سرم میباشند و مرا بین تو و خودشان سفیر و واسطه قرار دادهاند، سوگند به خدا، به تو نمیدانم چه بگویم؟! چیزی نمیدانم که تو خود آن را ندانی، تو را به کاری راهنما نیستم که آن را نشناسی، (2)و میدانی آنچه ما میدانیم، در چیزی از تو پیشی نگرفتیم که تو را به آن آگاه سازیم، در هیچ حکمی خلوت ننمودیم تا آن را به تو برسانیم، تو دیدی آنچه ما دیدیم، و شنیدی آنچه که ما شنیدیم، با رسول خدا ج آمیزش داشتی چنانکه ما آمیزش داشتیم، (3)و پسر ابی قحافه و پسر خطاب به درستکاری سزاوارتر از تو نبودند، در حالی که تو از جهت خویشی به رسول خدا ج از آنها نزدیکتری، = به دامادی پیغمبر مرتبهای یافتهای که ابوبکر و عمر نیافتند، (4) خدا را به جان خود رحم کن، سوگند به خدا که تو نیاز به راهنمائی و تعلیم نداری، به تحقیق راهها آشکار و نشانههای دین برپا و برقرار است، (5) آگاه باش برترین بندگان در نزد خداوند پیشوای عادلی است. که خود هدایت یافته و دیگران را هدایت میکند، سنت معلومی را بر پا دارد و بدعت مجهولی را بمیراند. سنتها روشن و نورانیند و نشانههای مشخص دارند، بدعتها نیز آشکارند و علامتهائی دارند (6)بدترین مردم نزد پروردگار پیشوای ستمگری است که خود گمراه است و مردم به وسیله او گمراه میشوند؛ سنتهای مورد قبول را از بین برده و بدعتهای متروک را زنده میکند، (7) من از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: پیشوای ستمکار را روز رستاخیز حاضر میکنند در حالی که نه یاوری با او است و نه عذرخواهی، او را در آتش دوزخ میافکنند، همچون سنگ آسیا در آتش به چرخش میافتد، آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجیر میکشند. (8) و من تو را به خدا سوگند میدهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امت گردی. چه اینکه پیامبر ج همواره میفرمود: در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کُشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهدگردید و امور این امت را بر آنها مشتبه میکند، فتنه و فساد را در میانشان گسترش میدهد تا آن جا که حق را از باطل تمیز نمیدهند، و به سخنی در آن فتنه غوطه ور میشوند و به شدت در هم آمیخته و فاسد خواهند گردید، (9) نکند تو با این سن زیاد و گذراندن عمر زمام خویش را به دست مروان بسپاری تا بَرد هر جا که خاطرخواه او است. عثمان در پاسخ به آن حضرت گفت: از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خویش را از حقوق از دست رفته آنها خلاص گردانم .. پس آن علیه السلام فرمود: (10) آنچه مربوط به مدینه است مهلتی در آن نیست و آنچه بیرون مدینه است، مهلتش رسیدن دستور تو به آنها است.]