* هر عضوی عبادتی دارد
هر عضو بدن عبادتی دارد که از آن خواسته شده است، مثلا چشم: عبادت آن نگاه کردن است، چنانکه خدایتعالی فرموده است: ﴿أَوَلَمۡ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الأعراف: 185]
(آیا در ملکوت آسمانها و زمین نمینگرند؟!).
و نیز فرموده است: ﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ﴾ [الأنعام: 11]
(بگو: «در زمین گردش کنید، سپس بنگرید).
و همچنین است نگاه کردن؛ فرقی نمیکند که نگاه کردن در ملکوت آسمانها و زمین باشد، یا نگاه کردن به کتب علمی، یا تامل در آنچه که خدایتعالی بوجود آورده است، یا نظر به آنچه که به نفع مسلمین است؛ اینها از عبادات چشم است.
اما عبادت گوش: عبادت گوش آن است که بنده آنچه را که رضای خدا است بشنود؛ مثل خواندن قرآن، ذکر، علم آموختن، یا آنچه که شبیه به اینها است؛ و برای همین اللهتعالی فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾ [الإسراء: 36]
(بدون شک گوش و چشم و دل، هر یک از اینها از آن باز خواست خواهند شد).
همچنین، خدایتعالی در حدیثی قدسی فرموده است: «وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا....»[1].
(پیوسته بندهام با انجام نوافل به من تقرب میجوید تا اینکه محبوب من قرار میگیرد. پس هنگامی که مورد محبتم قرار گرفت، من گوش، چشم، دست و پایش میشوم که بهوسیلهی آنها میشنود، میبیند، میگیرد و راه میرود..).
یعنی: چیزی نمیشنود، مگر آنچه که مورد رضایت من است؛ و چیزی را نمیبیند، مگر آنچه را که مورد رضایت من است.
و دست نیز عبادتی دارد: دادن، بخشیدن و عطا کردن ؛ دادن صدقه و انکار منکر نیز از عبادات دست میباشد، چنانکه نبی مکرّم اسلام ج فرموده است: «مَنْ رَأَى مِنْکُم مُنْکراً فَلْیغیِّرْهُ بِیَدهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبقَلبهِ وَذَلَکَ أَضْعَفُ الإِیمانِ»[2].
(اگر کسی از شما کار زشتی را دید، باید با دست خود آن را تغییر دهد و اگر نتوانست، با موعظه و نصیحت در رفع آن اقدام کند، اگر بر این کار نیز توانا نبود، در دل خود آن عمل ناروا را مکروه و زشت بشمارد (و از عامل آن دوری گزیند) و این (مخالفت تنها در دل و عدم دفع عمل منکر با دست یا زبان) نشانه ضعیفترین ایمان است).
و از عبادت دست همچنین: مصافحه و سلام به برادر مسلمانت میباشد، پس [با این کار] گناهان فرو میریزد، قلوب پاکیزه و نفوس سلامت میگردد.
و همچنین جنگ در راه خدا با کفار و راندن کفار و جنگ با آنان دور از مرزهای اسلامی از عبادت دست میباشد.
و زن مومن در این مورد مثل مرد است، پس عبادت دست او، همان است که گفتیم. علاوه بر این، اقدام زن برای تربیت فرزندانش و کارهایی که در خانه انجام میدهد، از نوع طاعت الله و نزدیکی به خداوند، همچنین رضای شوهرش میباشد.
اما عبادت پاها: رفتن به نماز جمعه و جماعات و نمازها، چنانکه خدایتعالی فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَکۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ﴾ [یس: 12]
(یقیناً ماییم که مردگان را زنده میکنیم، و آنچه را (از اعمال نیک و بد) که از پیش فرستادهاند، و آثار (و گامهای) شان را مینویسیم).
یعنی: قدمهایی که بر روی زمین بر میدارند؛ برای همین وقتی که بنی سلمه اراده نمود به مسجد نزدیک شود، رسول الله ج به ایشان فرمودند: «دِیَارکُمْ تَکْتبُ آثَارکُمْ»[3].
(در محل خودتان بمانید، برای هر قدمیکه [به سوی مسجد] بر میدارید به شما ثواب داده میشود).
یعنی: در همان محل خود بمانید و کوچ نکنید و به نزدیک مسجد نیایید؛ زیرا قدمهایی که به سوی مسجد بر میدارید در نزد خداوند نوشته میشود: ﴿فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى٥٢﴾ [طه: 52]
(در کتابی (ثبت) است، پروردگارم نه اشتباه میکند و نه فراموش میکند).
و همچنین الله سبحانه وتعالی فرموده است: ﴿فَٱمۡشُواْ فِی مَنَاکِبِهَا﴾ [الملک: 15]
(پس در گوشه و نواحی آن راه بروید).
پس راه رفتن بر روی زمین [ برای تامل و پند گرفتن ] از عبادت پا میباشد.
وقتی که عبادات اعضای بدن یادآوری میگردد، آنچه که بر ضد آن است یادآوری میگردد؛ و آنها گناه میباشد.
اما گناه چشم: رها کردن چشم به نگاه کردن به حرام.
و گناه گوش: شنیدن حرامهایی مثل غیبت، سخن چینی، دروغ، سرزنش و دشنام، موسیقی، یا آنچه که شبیه به اینها است و موجب خشم خدایتعالی میگردد.
و گناه زبان: دروغ، غیبت، سخن چینی، دشنام و بدگویی، مسخره کردن و استهزای مومنین؛ و غیر اینها.
و گناه دست: گرفتن حرام، مانند: دزدی یا اذیت و ستم به مسلمان.
و گناه پا: رفتن به سوی حرام در خانه، بازار، شهر نزدیک یا دور.
پس همه اینها از گناهان اعضای بدن میباشد و برای همین گویندهای گفته است:
لعمرک ما مدیت کفّی لریبة |
|
و لا حملتنی نحو فاحشةٍ رِجلی |
به جانت سوگند که دستم برای تهمتی دراز نشده و پاهایم مرا بسوی کار زشتی حمل نکرده است.
ولا قادنی سمعی ولا بصری لها |
|
ولا دلّنی رأیی علیها ولا عقلی |
و گوش و چشمم مرا به سوی آنها رهبری نکرده و رأی و عقلم نیز مرا بدان راهنمایی نکرده است
و أعلم أنی لم تصبنی مصیبة |
|
من الدهر إلا قد أصابت فتیً
قبلی |
و بدان مصیبتی از روزگار به من نرسیده مگر آنچه که در جوانی و قبل به من رسیده است.
پس وی به این افتخار مینماید که اعضایش را از گناهان حفظ نموده است، دستش را به سوی گناه دراز نکرده است و با پایش به سوی آنچه که غیر رضای اللهﻷ است حرکت ننموده است؛ و همچنین است حال زبان؛ زیرا زبان از بزرگترین جوارح میباشد، عبادت آن: ذکر اللهتعالی و تسبیح او، خواندن قرآن و امر به معروف و نهی از منکر و غیر اینها میباشد.
و برای همین، نماز از بزرگترین عبادات در نزد الله متعال میباشد؛ چون همه انواع عبادات اعضای بدن در آن جمع میباشد؛ عبادت چشم در آن: نگاه کردن به محل سجود میباشد. عبادت گوش در آن: شنیدن تلاوت امام و سکوت بهخاطر آن، چنانکه الله ﻷ فرموده است: ﴿فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤﴾ [الأعراف: 204]
(پس به آن گوش فرا دهید و خاموش باشید، تا مشمول رحمت شوید).
رسول الله ج فرموده است: « وَإِذَا قُرِئَ = یعنی وقتی امام تلاوت میکرد. فَأَنْصِتُوا= پس ساکت باشید»[4].
و عبادت زبان در آن: ذکر الله تعالی، قرائت قرآن، تسبیح، تهلیل و تکبیر میباشد. پس در هنگام نماز همه اعضای بدن در حال خشوع و تواضع برای خداوند سبحانه و تعالی است؛ به همین جهت، نماز از بزرگترین عبادات و برترین و نفیسترین آنها میباشد، بلکه نزدیکترین حالتی است که انسان به خداوندﻷ نزدیک میگردد؛ جای تعجب این است که: با وجود این فضیلت آشکار نماز، خدایتعالی بعضی از نمازگزاران را تهدید مینماید و میفرماید: ﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّینَ٤ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥ ٱلَّذِینَ هُمۡ یُرَآءُونَ٦ وَیَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ٧﴾ [الماعون: 4-7].
(پس وای بر نمازگزاران! همان کسانیکه از نمازشان غافلند؛ کسانیکه خودنمایی میکنند و (از پرداخت زکات و) عاریت دادن وسایل ضروری زندگی دریغ میورزند).
پس این، دلالت بر آن دارد که اصل و مهم، حرکات ظاهری نیست؛ زیرا این گروه به اهل نماز توصیف گردیدهاند، ولی با این وجود به ویل تهدید شدهاند. ویل یعنی عذاب و هلاک و سرزنش آنان؛ این بدان خاطر است که آنان با جسم خود نماز میخوانند، اما قلبشان خشوع ندارد، اجسامشان در بین صفوف و در مسجد، صورتهایشان به سوی قبله است؛ لیکن قلوبشان بهسوی غیر قبله میباشد، بلکه متوجه غیر اللهﻷ است. این گروه امیدوارند مردم آنان را ستایش و مدح کنند، یا اطیمنان ایشان را بهدست آورند، یا طمعهای دنیوی، یا غیر آن را دارند. پس ایشان چنانند که خدایتعالی فرموده است: ﴿وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗا١٤٢﴾ [النساء: 142]
(و چون به نماز برخیزند؛ با سستی و کاهلی بر میخیزند، در چشم مردم خودنمایی میکنند و (در نمازشان) الله را جز اندکی یاد نمیکنند).
عبادت بین ظاهر و باطن
چون خداوند ﻷ این مخلوق بزرگوار را خلق کرد، او را برای عبادت انتخاب نمود، خدای تعالی فرموده است: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
(و من جن و انس را نیافریدهام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند).
و این عمل را خداوند از همه انسانها خواسته است، فرقی نمیکند که این عبادات محض و خالص باشد، همچون نماز، روزه، زکات، حج و مانند اینها؛ عبادتهایی که جز برای سرای آخرت انجام نمیشود، در این اعمال طمع دنیوی وجود ندارد؛ یا در سایر کارهای مباح که انسان بدان رضای پروردگارش را میخواهد، اعمال مباحی چون تجارت، زراعت یا صنعت، اختراع، علم و کار. هرگاه هدف انسان از انجام این اعمال پاداش گرفتن از خداوند باشد و با اخلاص عمل کند، امانتی را که به او سپرده شده ادا نماید و کار را بر وجه کامل و نیکو انجام دهد، برای این عمل به او پاداش داده میشود، چنانکه روایتی از نبی اکرم ج در صحیح مسلم آمده است: «وَفِیْ بُضْعِ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَیَأْتِیْ أَحَدُنَا شَهْوَتَه، وَیَکُونُ لَهُ فِیْهَا أَجْرٌ؟، قَالَ: «أَرَأَیْتُمْ لَوْ وَضَعَهَا فِیْ حَرَامٍ أَکَانَ علیهِ وِزْرٌ؟ فَکَذَلِکَ إِذَا وَضَعَهَا فِیْ الحلاَلِ کَانَ لَهُ أَجْرٌ»[1].
(«و در همبستری با زنانتان یک صدقه است!» گفتند: ای رسول خدا! آیا اگر یکی از ما شهوت خود را برآورده سازد، برای او اجر و پاداش دارد؟ پیامبر ج فرمودند: «آیا کسی آن را از راه حرام (از طریق زنا) برآورده کند، گناهکار نمیشود؟ هم چنین اگر از راه حلال [از طریق ازدواج شرعی ] میل جنسی خود را برآورده سازد، برایش اجر و ثواب دارد).
1. عبدالملک القاسم، فرزندانمان و نماز، بروشوری که انتشارات دار القاسم آن را در ریاض منتشر میکند، ص 40.
2. حسن حسینی، چطور فرزندمان را به نماز عادت دهیم؟ مقالهی منتشر شده در سایت:
www.islamway.camarabic image maktabah articles salaf htm
3. دو سخنرانی توکل و یقین از دعوتگر اسلام عمرو خالد: اولی در ضمن سلسله مباحثی به نام شرایط اصلاح قلوب و دومی در سایت خودش: www.amrkhaled.com
4. محبت دستور برخورد با دشمنان. استاد خانم نیفن عبدالله: مشاوره در ضمن باب باهم فرزندانمان را تربیت کنیم. در پایگاه محبت خدا را به آنها یاد دهید. www.islam-online
5. روشهای دوست داشتن نماز: مشاورهای در بخش «باهم فرزندانمان را تربیت کنیم» در www.islamonline.net
6. سمیره مصری، «در دعوت اطفال: الگو باشید تماشاچی نباشید». در بخش باهم فرزندانمان را تربیت کنیم. www.islam-online.net
7. نیفین سویفی، نوجوانان، نماز، حجاب، برنامهای برای پیوند و نزدیکی. مشاوره در بخش باهم فرزندانمان را تربیت کنیم.
8. یسرا علاء رها کنید فرزندانتان را تا در مسجد بازی کنند، بخش حواء و آدم. www.islam-onlin-net
9. استاد دکتر خانم منی، دسوقی، استاد فقه در دانشگاه الازهر و مادر سه فرزند: از طریق ارتباط شخصی با او.
10. خانم دکتر ماجده عشره: پزشک کودکان و مادر دو پسر و یک دختر، از طریق ارتباط شخصی با او.
آنچه در زیر میآید، تجارب مادرانی است که در تشویق فرزندشان به نماز موفق بودهاند و لازم است که همهی مادران، روش متناسب با شخصیت کودکشان را برگزینند.
1- مادری که دو فرزند داشت، میگفت: فرزند کوچکم به دلیل کوچکتر بودنش بسیار ناراحت و دلتنگ بود و همیشه آرزو میکرد که ای کاش من بزرگتر بودم! هر وقت میخواستم که نماز بخواند به او میگفتم: نمازت را خواندهای؟ میگفت: نه! به او میگفتم: به خاطر کوچک بودنت نماز نمیخوانی؟ او جواب میداد: من کوچک نیستم، بزرگم! در جوابش میگفتم: انسان بزرگ کسی است که نماز بخواند! همین جمله سبب روی آوردن او به نماز شد.
2- مادر دیگری میگفت: هر وقت فرزند شش سالهام نمازهای پنجگانه را کامل میخواند، به او یک اسکناس میدادم و هر اسکناسی را که میگرفت، در قلک میانداخت، تا این که پول زیادی جمع شد و به وسیلهی آن هدیهای بزرگ برایش خریدم و همین طور، پیش رفتم، تا این که دخترم به نماز گزاردن عادت کرد و پاداش گرفتن را فراموش کرد! (به همراه پاداشی که به کودک میدهیم، باید یادآور شویم که اجر و پاداش خدا در مقابل هر نمازی، از همهی اجر و پاداشها بهتر و بیشتر است).
3- مادر سومی میگفت: همسرش به دلیل این که کارمند بود، کمتر در خانه بود و برای ترغیب فرزندش به نماز تلاش نمیکرد. اما خداوند همسایگی کسی را نصیبمان کرد که کودکان همسایه را با هم جمع میکرد و برای هر نمازی به مسجد میبرد. بچهها نیز با او میرفتند و در مسیر مسجد به شادی و شوخی میپرداختند. همین طور گذشت، تا این که کودکش به نماز خواندن عادت کرد.
4- مادر دیگری میگفت: همسرش هنگام نماز مغرب و عشاء، فرزندانش را که در سن پنج، هفت و هشت سالگی بودند، دعوت میکرد تا با هم نماز جماعت بخوانند. بعد از اقامهی نماز، همگی بر جانماز مینشستند و گاهی به داستانسرایی و بیان قصههای شیرین میپرداختند. عادت پدر این بود که به فرزندی که از نماز جا میماند، چیزی نمیگفت و او را به حال خودش رها میکرد تا با میل و ارادهی خودش همراه پدر نماز بخواند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا این که دخترش تحت تأثیر قرار گرفت و در اوقات نماز، با مادرش به اقامهی نماز میپرداخت. بعد از او دو فرزند دیگرش هم تدریجاً به او پیوستند و هنگامی که فرزند بزرگترش به سن دوازده سالگی رسید، پدر هر از چند گاهی به او میگفت: «آیا حق پروردگارت را به جا آوردهای»؟ او با این سؤال، فرزندش را به گزاردن نماز یادآور میشد، بدون این که اسمی از نماز برده باشد. همین امر ادامه داشت تا این که مسجد نزدیک خانهشان برای تمامی دانشآموزانی که به مسجد میرفتند، مسابقهای ترتیب داد. به این صورت که به هرکدام از آنان برگهای داد و امام مسجد در مقابل هر نمازی که در مسجد میگزاردند، علامتی در آن میزد. پسر بزرگ این خانواده و دوستانش به این صورت تشویق میشدند تا جایی که حتی نماز صبح را در مسجد ادا میکردند و همین طور پیش رفتند تا این که فرزند بزرگتر به نماز عادت کرد و پس از پایان مسابقه، تمام نمازهایش را در مسجد ادا میکرد.
5- مادر پنجمی میگفت: بچههایم را به مدرسهی حفظ قرآن فرستادم. خانم معلم بعد از حفظ کردن مقدار تعیین شده از قرآن، داستانی هدفمند برای آنان بازگو میکرد و از نماز و فضایل آن سخن میگفت و بچهها را به نماز تشویق میکرد. هنگام نماز به آنان میگفت: بروید وضو بگیرید، تا باهم نماز بگزاریم! همین عملکرد- الحمدلله- سبب روی آوردن بچهها به نماز شد.
6- مادر دیگری میگفت: دخترم را آزاد میگذاشتم تا در کنارم نماز بگزارد. در هیچ کدام از کارهایی که خلاف نماز خواندن بود و او انجام میداد، سرزنشاش نمیکردم، خواه نماز را بدون وضو میگزارد، یا این که نماز ظهر را دو رکعت میخواند تا کمی بزرگتر شد و در مدرسه نماز صحیح را یاد گرفت و چنان شد که به خواندن نمازها پایبند گردید.
7- یکی دیگر از مادران میگفت: فرزندش به وی گفته است که نمیخواهم نماز بگزارم، چون نماز خواندن، وقت مرا میگیرد! او از فرزندش خواست که یک تجربهی عملی کسب کند. این مادر به فرزندش گفت: نماز صبح را شروع کن و من هم با ساعت برایت وقت میگیرم. فرزندش خوشحال شد و از این امر استقبال کرد و به نماز ایستاد و مادرش نیز زمان را محاسبه کرد. معلوم شد که نماز صبح یک دقیقه و چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد! مادر به فرزندش گفت: با آن که نماز را کند خواندی، اما نماز صبح، وقت زیادی از تو نگرفت و با این حساب، نمازهای پنجگانه در هر شبانه روز فقط هفده دقیقه و چند ثانیه بیشتر وقت نمیگیرد. یعنی از بیست و چهار ساعت شبانه روز فقط یک سوم ساعت وقت میگیرد. حالا نظرت در این باره چیست؟ فرزند به مادرش نگاهی انداخت و شگفتزده شد!
8- یکی از مادران میگفت: فرزندش را از همان آغاز خردسالی با سخن گفتن از خدا و رسولش و داستان پیامبران و حفظ جزء سیام قرآن خوب بار آورده بود، تا بندهی شایستهی خدا شود. اما به خاطر افت تحصیلی و اخلاقی کودک در مدرسه، ناچار شد فرزندش را به مدرسهی دیگری که به همراه دروس دولتی، دروس دینی هم تدریس میکرد، منتقل کند. این مدرسه، مسجد داشت و از هر لحاظ، احترام و نظم در آن رعایت میشد. اما کودک در این مدرسه با مشکلات دیگری مثل سختگیری بعضی از معلمان، نیافتن دوستان دلخواه و تراکم زیاد درسها مواجه شد و همهی اینها را ناشی از دین و انجام عبادت و بندگی خدا میدانست و همین عوامل به تنفر او از نماز انجامید، به نحوی که حتی در خانه هم سخن دینی را نمیپذیرفت و از مادرش به سبب پایبندی به اسلام انتقاد میکرد و به جای مشغول بودن به دروس دینی و برنامهی مدرسه، خود را به تماشای تلویزیون و مسایل تفریحی دیگر مشغول میکرد و حتی دین را مسخره میکرد! مادرش به این فکر افتاد که در تعطیلات تابستان که به عمره مشرف میشود، او را با خود ببرد تا فرزندش بفهمد که دین خدا بسیار وسیعتر از آن چیزی است که مادرش میگوید، یا چیزی که در مدرسه به او یاد میدهند و در عین حال از این هم بیمناک بود که فرزندش نسبت به خانهی خدا اهانتی مرتکب شود، اما یقین داشت که خداوند، فرزند خردسالش را میبخشد.
وقتی کودک چشمش به کعبه افتاد، اولین سؤالش در مورد نوری بود که اطراف کعبه را فرا گرفته بود. چون اولین دیدار آنان از کعبه هنگام شب بود. مادرش او را رها کرد تا هرگونه که دوست دارد عمل کند، بازی کند، به بازار برود و به تماشای فیلمهای کودکانه بنشیند و با میل خودش به حرم برود و در سخنرانیهای دینیای که به عمره مربوط بود، شرکت کند و در کنار اینها به بازیهایش ادامه دهد. به لطف خداوند هنگامی که کودک به خانه برگشت، اولین سؤالش این بود که چه زمانی دوباره به عمره میرویم؟ همچنین نظرش در مورد خدا و دین و نماز تغییر کرد و مادر متوجه شد که فرزندش به مرور زمان نماز را به درستی ادا میکند.
بهترین یاریدهنده بعد از کوشش و تلاش
شاید بهترین یاریدهنده بعد از کوشش متناسب با مراحل سنی کودکان تضرع، زاری و اشک ریختن در قالب دعا به درگاه خداست.
نمونهای از دعاها چنین است:
﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾. [إبراهیم:40]
«پروردگار! مرا و کسانی از فرزندان را، از نمازگزاران بگردان و دعا و نیایش مرا بپذیر»!
«یَا حَیُّ، یَا قَیُّومُ، بِرَحْمَتِکَ أسْتَغِیثُ، أَصْلِحْ لِی شَأْنِی کُلَّهُ، وَلَا تَکِلْنِی إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ وَلَا إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ».
«ای خدای حیاتبخش و پابرجا! به وسیلهی رحمتت از تو درخواست میکنم که فرزندانمان را به اندازهی یک چشم بر هم زدن و حتی کمتر از آن، به حال خودشان وامگذار»!
«اللهُمَّ، اهْدِنِی لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَالْأَخْلَاقِ، فَإِنَّهُ لَا یَهْدِی لِصَالِحِهَا إِلَّا أَنْتَ، وَلَا یَصْرِفُ سَیِّئَهَا إِلَّا أَنْتَ».
«خدایا! آنان را به شایستهترین اعمال و آرزوها و اخلاق، راهنمایی کن! چرا که جز تو کسی نمیتواند آنان را به این اعمال شایسته راهنمایی کند. از اعمال بد آنان گذشت کن که جز تو کسی را توان چنین کاری نیست»!
«اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ التُّقَى، وَالْهُدَى، وَالْعَفَافَ، وَالْغِنَى».
«بار الها! از تو درخواست هدایت، تقوی، پاکدامنی و غنای نفس میکنم»!
«أللهم طهر بناتی وبنات المسلمین بما طهرت به مریم، واعصم أولادی وأولاد المسلمین بما عصمت به یوسف».
«بار الها! همانگونه که مریم را پاک گرداندی و یوسف را محافظت کردی، دختران و پسران ما را اینچنین پاک و محافظت بفرما»!
«اللهم اجعل الصلاة أحب إلیهم من الماء البارد على الظمأ إنک على کل شیء قدیر وبالإجابة جدیر، یا نعم المولى ونعم النصیر».
«خدایا! نماز را نزد آنان از آب در وقت تشنگی، محبوبتر بگردان! چرا که تو بر انجام هر کاری توانایی و شایستهترین اجابتکنده و بهترین یاریدهنده و کمککننده هستی».