اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

3- شبهاتی که در زمینه‌ی تعدّد زوجات پیامبر ج وارد شده است

3- شبهاتی که در زمینه‌ی تعدّد زوجات پیامبر ج وارد شده است

بسیاری از کسانی که در قلبشان آفت و مرض «کج فهمی و عناد» وجود دارد و حقایق از دید و بصیرت آنان محو شده است، در تلاشند که دایماً بر تعدّد زنان پیامبر انگشت اتهام قرار دهند و ایشان را «نعوذ بالله» انسانی شهوت‌ران معرفی کنند و این شبهه از آنجا ناشی می‌شود که ایشان به چهار همسر که برای پیروانش توصیه می‌کند، اکتفا نکرده‌ است؛ بلکه بیشتر از این تعداد زن اختیار کرده و در این امر مبالغه کرده است.

آنان در زمینه‌ی شبهه‌ پراکنی و انتشار اضطراب و نگرانی می‌گویند: رسالت محمد چگونه است که تابع هوی و هوس نفسانی خویش است؛ در حالی که حضرت مسیح برخلاف نفس مبارزه کرده است و هیچ وقت ازدواج نکرده است؟!

تعصب و تنگ نظری مستشرقانی همانند «رینان» به اوج رسیده است آن چنان که در کتابش «ابن رشد» اسلام را به عنوان دینی معرفی می‌کند که صاحبان آن غرق شدگان در شهوات هستند؛ همان گونه که پدر «بروغلی» بر این باور است که تعدّد زوجات، حاصل و نتیجه‌ی اسلام است.[1]

متفکر بزرگ اسلام، عباس محمود عقاد، به این دروغ پردازی‌ها این گونه پاسخ می‌دهد: «در مسأله‌ی تعدّد زوجات برای پیامبر خصوصیت خاصی نهفته است. این امر زمانی برای ایشان جایز بود که قانون مفید شدن ازدواج برای 4 زن هنوز شامل حال مسلمانان نشده بود و این امر فقط مخصوص و منحصر به پیامبر بوده است و قابل تکرار هم نیست؛ چرا که این امر ارتباط با مصالح کار دعوت بوده است و علاوه بر آن، برای کار دعوت پیامبری به جز ایشان نبود و راهی دیگر برای رفع نیاز امر دعوت پیامبر ج در شهری که روابط فامیلی و خویشاوندی در بین خانواده‌های آن حاکم بوده است، وجود نداشت. اما در اختصاص این مسأله به پیامبر حکمت‌هایی نهفته است که به شرح و توضیح آن‌ها می‌پردازیم:

·        پاک و مبرّا بودن، خاصه از آنچه مورد عیب واقع شود و نیز از شائبه‌های هوی و هوس نفسانی.

·        این امتیاز به خاطر این نبوده است که صاحب آن امتیاز، از لذت و غرق شدن در نعمت‌های زندگی جسمانی و لذت‌های جنسی بهره‌مند شود.

·        این خصوصیت، علاوه بر اینکه نشانه‌ای از حکیمانه بودن احکام قرآنی است و بیانگر توجه و اهتمام به زن و حفاظت از حریم زن به هنگام ظلم و ستم و ذلتی است که در آن زمان بر او روا داشته می‌شد.[2] «یعنی در محیطی و در زمانی که کوچک‌ترین اهمیتی به عنوان یک انسان به زن داده نمی‌شد، خداوند متعال تعدادی از آنان را به عقد بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین پیامبرش محمد درمی‌آورد و این عدد را خاص او می‌گرداند تا بدین وسیله قدر و احترام زن را اثبات نماید».

علاوه بر موارد ذکر شده مهمترین موارد دیگری که این شبهه را از پیامبر اکرم دفع کرده است و حکمت تعدّد زنان ایشان را روشن می‌سازد این است:

اول: رسول الله ج زمانی اقدام به تعدّد زنان خویش کردند که دیگر سن و سال ایشان بالا رفته و پیر شده بودند، یعنی بالاتر از سن 50 سالگی این اقدام صورت گرفت.

دوّم: تمام زنان رسول الله بیوه بودند، به غیر از عایشهل که دوشیزه بود. بر این اساس چنین استنباط می‌گردد که این تهمت تا چه حد لغو و بی اساس است و بطلان این ادعای وارد شده از طرف مستشرقان کینه توز اثبات می‌گردد.[3]



[1]- به نقل از کتاب الإسلام، تألیف کاستری و ترجمۀ زغلول، ص 52. [مؤلف]

[2]- به نقل از کتاب المرأة فی القرآن، عقاد، ص 81 و 82. [مؤلف]

[3]- به نقل از تفسیر روائع البیان، صابونی ج 2، ص 617 – 616. [مؤلف]

2- لوازم و انگیزه‌های تعدّد زوجات

2- لوازم و انگیزه‌های تعدّد زوجات

با تامل در نظام تعدّد زوجات، متوجه ضروریاتی می‌شویم که ارزش و اهمیت آن در برخی از اوقات به خاطر حفظ مصالح عامّه‌ی جامعه استنباط خواهد شد که می‌توان موارد ذیل را بر شمرد:

الف- ضروریت‌های اجتماعی تعدّد زوجات

منظور از ضروریت‌های اجتماعی، کثرت تعداد زنان است، به طور طبیعی تعداد زنان از مردان بیشتر است؛ همانگویه که در اروپا این مسأله وجود دارد. بنابراین، چاره‌ای جز جواز تعدّد زوجات به عنوان یک فریضه‌ی اجتماعی در راستای حفظ اخلاقی وجود ندارد.

منع و تحریم تعدّد زوجات در چنین حالتی باعث گسترش فساد و ازدیاد فرزندان نامشروع می‌شود. به همین صورت در دوران جنگ و کشتار نیز تعداد مردان تقلیل می‌یابد و چاره‌ای جز جواز تعدّد زوجات برای پایان دادن به آثار و نتایج اضطراب و محرومیت در جامعه نیست.

ب- ضرورت‌های فردی

مواردی همانند عقیم «نازا بودن» زن، در حالی که مرد خواهان اولاد است یا مبتلا بودن زن به نوعی بیماری مزمن یا معدوی، یا نوعی بیماری که باعث تنفر و انزجار مرد بوده و ناخوشایند است و معاشرت و همنشینی را مشکل می‌کند، از جمله ضروریات فردی و شخصیتی است که چاره‌ای جز تعدّد زوجات ندارد.

امر دیگری که می‌توان به آن اشاره نمود، ناخوشایند و نامحبوب بودن زن برای مرد است، که در این صورت جوّ خانواده به جهنّمی غیر قابل تحمّل تبدیل می‌شود، پس در این حالت چاره‌ای جز جواز تعدّد زوجات برای آرامش فرد از عذاب درونی نیست؛ البته نسخه‌ی تعدّد زوجات برای این حالت زمانی است که تمام تلاش‌های صورت گرفته برای اصلاح ارتباط با شکست مواجه شده باشد.

یا در صورتی که مرد ناچار از سفرهای طولانی و پی در پی و ناچار به گذراندن مدت زمانی در هر شهری است و ناچار به جستجوی زنان متعدّد است که هرکدام را در مکانی و شهری اقامت دهد؛ چرا که مقتضای کار او چنین است. «که با داشتن چند همسر می‌تواند در هر سفر یکی را همراه خود ببرد و این مشکل هم حل شود».

مهمترین و شدیدترین حالت، زمانی است که میل جنسی بسیار شدید است، به گونه‌ای که نتواند میل جنسی خود را کنترل کند یا اینکه زن وی پیر شده یا مریض شده، یا خسته و رنجور شده است. در این صورت متشدّدان سرسخت و متحجّر که مرد را مجبور به گرفتن و اکتفا فقط به یک زن می‌کنند، چه جوابی می‌توانند داشته باشند؟![1]



[1]- به تفصیل، این مطلب را در کتاب المرأة بین الفقه والقانون، تألیف مصطفی سباعی، ص 80 تا 89 مطالعه کنید. [مؤلف]

1- ملت‌ها و تعدّد زوجات

1- ملت‌ها و تعدّد زوجات

نظام اسلام تعدّد زوجات را ایجاد نکرده است؛ بلکه از زمان‌های دور، قبل از اسلام نیز در یهود و مصری‌ها و چینی‌ها و آشوری‌ها و ملت‌های فارس هم این رسم وجود داشته است؛ به گونه‌ای که این ملت‌ها، تفّکر تعدّد زوجات و در اختیار گرفتن چند زن را بدون توجه به تعداد آن‌ها یا شرایط این کار به جز طعام و مسکن، داشتند «اما گمان برخی علمای دینی قرون وسطایی بر این بود که تعدّد زوجات، نظامی است از ابتکارات پیامبر و قبل از او کسی به آن دست نیافته است».[1]

نیو فلند صاحب کتاب قوانین الزواج عند العبرانیین الأقدمین می‌گوید:

تلمود و تورات «دو کتاب دینی یهود» تعدّد زوجات را جایز شمرده‌اند، هر چند که برخی از علمای یهود مردم را به تعادل و میانه‌روی در تعداد همسران راهنمایی می‌کنند، قوانین بابلی‌ها و ملت‌های همسایه آن‌ها که قوانین بنی‌اسراییل با آن‌ها آمیخته شده است، نیز همگی در ارتباط با ازدواج با زن و کنیز بر این عقیده‌اند».[2]

علاوه بر این مشهور است که مسیحیان بیشتر از یک زن به همسری می‌گرفتند. وستر مارک در کتاب تاریخ ازدواج می‌گوید:

«تعدّد زوجات به اعتراف کلیسا تا قرن 17 باقی بود و این حالت به طور وفور اگر مانعی از طرف کلیسا یا دولت نباشد، انجام می‌شود».[3]

اسلام نیز تعدّد را در گزینش همسر جایز شمرده است و اما فضیلت و برتری را به گزینش فقط یک همسر داده است و از تجرّد و تنها زندگی کردن نهی نموده است و مجرّدان را جزو اشرار می‌شمارد.

اسلام شرط انتخاب تعدّد زوجات را عدالت بین زنان و توانایی اداره‌ی امور زندگی آن‌ها می‌داند و تعداد همسران را نیز محدود به حداکثر 4 زن نموده است و انسان به تأنی و تأمّل قبل از اقدام به ازدواج و افتادن در مشکلات و سختی‌های تعدّد زوجه رهنمون شده است، خداوند تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُوا أَن تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ [النساء: 129].

«و هر چند بکوشید هرگز نمی‌توانید (از نظر محبت قلبی) در میان زنان عدالت بر قرار کنید»

علاوه بر این، بسیاری از محققان در میان ملت‌های گذشته و بدوی و عقب افتاده به نظام چند همسر گزینی دست نیافته‌اند، اما معتقدند در امت‌های پیشرفته و ملل متمدن بیشتر یافت شده است.[4]

گوستاولوبون بر این عقیده است که نظام تعدّد زوجات، نظامی زیبا و نیکوست که باعث بالا رفتن سطح اخلاقی در امتی است که پایبند آن می‌شود؛ چرا که موجب افزایش ارتباط بین خانواده‌ها می‌گردد و به زن یک نوع احترام و خوشبختی می‌دهد که در اروپا یافت نمی‌شود.[5]

و آیا این ارزش و برتری برای زن نیست که مرد چند همسر داشته باشد و دیگر به مصاحبت و همنشینی زنان بیگانه و برقراری رابطه‌ی دوستانه با آنان نپردازد؟!

فساد و انحلال اخلاقی و گمراهی و تباهی در میان غریب‌هایی که ازدواج را منحصر به یک زن کرده‌اند، بسیار یافت می‌شود، اما بسیاری از علما و دینداران مسیحی معتقد به «نظام تک همسری» نیستند و آن را امری مذموم می‌دانند. بر این اساس آنان بیشتر از یک همسر برمی‌گزینند برخلاف آنچه مقتضی قداست و احترام و ارزش آنان است».[6]

علاوه بر این اسلام تعدّد زوجات را مباح شمرده است تا به زن ارزش و احترام و حفاظت وی را برگرداند و زن را سرپرست راهی قرار دهد که باعث حفظ نسل و ارزش انسان‌ها است و خوشبختی را برایش آماده کرده است تا محبت و دوستی را در میان افراد خانواده انتشار دهد.



[1]- قصة الحضارة، ویل دورانت، (1/70).

[2]- به نقل از کتاب المرأة فی القرآن، عقاد، ص 73.

[3]- به نقل از کتاب حقائق الإسلام، عقاد، ص 177.

[4]- به نقل از کتاب الأسرة والمجتمع، علی وافی، ص 82. [مؤلف]

[5]- به نقل از کتاب حضارة العرب. گوستاو لوبون، ص 483. [مؤلف]

[6]- به نقل از کتاب مرکز المرأة فی الإسلام. تألیف امیرعلی و ترجمه علی محمد، ص 39. [مؤلف]

2- حقوق شوهر

2- حقوق شوهر

الف) اطاعت کردن از او

از جمله حقوق مرد بر زن، این است که در امور خیر که گناهی در آن‌ها نیست، از مرد اطاعت کند؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی حق سرپرستی زن را به مرد بخشیده است؛ پس واجب است از او اطاعت شود رسول الله ج می‌فرماید: «لَوْ أَمَرْتُ أَحَدًا أَنْ یَسْجُدَ لِأَحَدٍ، لَأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا مِنْ عِظَمِ حَقِّهِ عَلَیْهَا».

«اگر جایز بود که من امر کنم به کسی که کس دیگری را سجده کند، به زن امر می‌کردم که شوهرش را به خاطر بزرگی حق شوهر بر او سجده کند».[1]

حاکم و غیره از حضرت عایشهل روایت می‌کنند که فرمود: از حضرت رسول‌الله ج پرسیدم: چه کسی بزرگ‌ترین حق را بر زن دارد؟ فرمود: «شوهرش» حضرت عایشه گفت: چه کسی بزرگ‌ترین حق را بر مرد دارد؟ پیامبر ج فرمود: «مادرش».[2]

علاوه بر آن پیامبر ج می‌فرماید: «لا ینظرُ اللهُ تبارکَ وتعالى إِلَى امرأةٍ لَا تَشْکُرُ لزوجِهَا وَهِیَ لَا تَسْتَغْنِی عَنْهُ».[3]

ترجمه: «خداوند سبحان و تعالی به زنی که سپاسگزار شوهرش نباشد، نمی‌نگرد؛ چرا که هرگز از یاری شوهرش بی‌نیاز نمی‌شود».

از حضرت ابن عباس روایت شده است که فرمود: زنی نزد حضرت محمد ج آمد و گفت: ای رسول خدا! من از طرف زنان خدمت شما رسیده‌ام. خداوند بر مردان جهاد را واجب کرده است که اگر پیروز شوند، پاداش می‌گیرند و اگر کشته شوند، نزد خدا روزی می‌گیرند و ما که به آنان مدد و یاری می‌رسانیم، این امر برای ما چه سودی دارد؟ روایت می‌کند که رسول الله ج فرمود: «أَبْلِغِی مَنْ لَقِیتِ مِنَ النِّسَاءِ، أَنَّ طَاعَةَ الزَّوْجِ وَاعْتِرَافًا بِحَقِّهِ یَعْدِلُ ذَلِکَ، وَقَلِیلٌ مِنْکُنَّ مَنْ یَفْعَلُهُذ».[4]

ترجمه: «هر یک از زنان که از شوهرش اطاعت می‌نماید و حق وی را ادا می‌نماید، گویا جهاد نموده است، اما عده اندکی از زنان این اعمال را انجام می‌دهند».

اسلام میان اطاعت از شوهر و اطاعت خداوند پیوند برقرار نموده است، پیامبراکرم ج می‌فرماید: «إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خَمْسَهَا، وَصَامَتْ شَهْرَهَا، وَحَفِظَتْ فَرْجَهَا، وَأَطَاعَتْ زَوْجَهَا دَخلتِ الْجَنَّة».[5]

ترجمه: «زمانی که زن نمازهای پنجگانه و روزه ماه مبارک رمضان را به جا آرد و عفت خویش را محفوظ دارد و از شوهرش اطاعت نماید، وارد بهشت می‌شود».

از حضرت عبدالرحمن بن عوفس روایت شده که پیامبر اکرم ج فرمود: «إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خَمْسَهَا، وَصَامَتْ شَهْرَهَا، وَحَفِظَتْ فَرْجَهَا، وَأَطَاعَتْ زَوْجَهَا قِیلَ لَهَا: ادْخُلِی الْجَنَّةَ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ شِئْتِ».[6]

ترجمه: «زمانی که زن نمازهای پنجگانه و روزه ماه مبارک رمضان را به جا آرد و عفت خویش را حفظ نماید و از شوهرش اطاعت کند، (پس از مرگش) به او گفته می‌شود از هر کدام از درهای بهشت که می‌خواهی، وارد شو».

و نافرمانی زن از شوهرش باعث «دخول او» به جهنم خواهد شد:

از حضرت عبد الله ابن عباس س روایت شده است که رسول الله ج فرمود:

«َرَأَیْتُ النَّارَ فَلَمْ أَرَ کَالْیَوْمِ مَنْظَرًا قَطُّ، وَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ، قَالُوا: بِمَ؟ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: بِکُفْرِهِنَّ، قِیلَ: أَیَکْفُرْنَ بِاللهِ؟ قَالَ: بِکُفْرِ الْعَشِیرِ، وَبِکُفْرِ الْإِحْسَانِ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْکَ خَیْرًا قَطُّ».[7]

ترجمه: «جهنم را دیدم و تاکنون چنین منظره‌ی هولناکی را ندیده بودم و بیشتر اهل جهنم را زنان تشکیل می‌دادند. اصحاب گفتند: چرا ای رسول خدا؟ پیامبر ج فرمود: «به خاطر کفرشان» گفته شد: آیا زنان به خدا کفر می‌ورزند، پیامبر فرمود: «به خاطر توهین و ناسپاسی آن‌ها به شوهر و اقوام او و کفر و توهین به نیکی وی؛ چرا که اگر در تمامی وقت‌ها با یکی از آن‌ها نیکی کنی، سپس از تو یک بدی را مشاهده کند، می‌گوید: من هرگز از تو نیکی ندیده‌ام».

از جمله نافرمانی‌های زن، امتناع او از همبستری با شوهرش به حساب می‌آید. در این باره پیامبر عظیم ‌الشأن می‌فرماید:

«إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ، فَأَبَتْ أَنْ تَجِیءَ فَبَاتَ غَضْبَانَ لَعَنَتْهَا المَلاَئِکَةُ حَتَّى تُصْبِحَ».[8]

ترجمه: «زمانی که مرد، زنش را به همبستری فرا می‌خواند و او از این امر متناع ورزد و شوهر شب را با عصبانیت سپری کند، ملائکه تا صبح بر او لعنت می‌فرستند».

پس اطاعت اقسام متعددی دارد که تضمین کننده‌ی سعادت و کامیابی و سربلندی خانواده‌ی مسلمان به شمار می‌آید.

ب) حفظ مال

بر زن به خاطر اطاعت از شوهرش واجب است از اموال او محافظت کند و از اسراف و تبذیر پرهیز نماید و بدون اجازه‌ی شوهرش انفاق نکند و مال او را فقط با رضایت شوهرش به دیگری ببخشد.

پیامبر ج می‌فرماید: «لاَ تُنْفِقُ امْرَأَةٌ شَیْئًا مِنْ بَیْتِ زَوْجِهَا إِلاَّ بِإِذْنِه، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، وَلاَ الطَّعَامُ؟ قَالَ: ذَالِکَ هُو أَفْضَلُ أَمْوَالِنَا».[9]

ترجمه: «زن باید چیزی را از خانه‌ی شوهرش بدون اجازه‌ی او به کسی نبخشد. گفته شد یا رسول الله! حتی طعام؟ پیامبر فرمود: آن برترین اموال ماست».

پیامبر ج فرمود: «لَیْسَ لِامْرَأَةٍ أَنْ تَنْتَهِکَ مِنْ مَالِهَا شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا إِذَا مَلَکَ عِصْمَتَهَا».[10]

ترجمه: «برای زن تا زمانی که شوهر دارد، جایز نیست که از اموالش چیزی را بدون اجازه‌ی وی به دیگری ببخشد».

از حضرت عباده بن صامت روایت شده است که از پیامبر ج روایت نموده است که ایشان فرمودند: زن نباید بدون رضایت شوهرش چیزی را به کسی ببخشد. جز به رضایت او.[11]

بنابراین حق اموال مخصوص مرد است؛ چرا که تدبیر و دوراندیشی وی بر خرج و نفقات «خانواده» بیشتر است.

ج) خدمتگذاری زن برای مرد

اسلام یک نظام همکاری دو جانبه بین مرد و زن برقرار نموده است؛ به گونه‌ای که مرد در خارج از خانه به تلاش و کوشش و کسب و کار می‌پردازد و زن به اداره‌ی خانه و تربیت فرزندان می‌پردازد و اسباب راحتی و آرامش را مهیا می‌نماید.

پیامبر اکرم ج بین حضرت علیس و همسرش فاطمه زهرال حکم کرد که فاطمهل امور مربوط به خانه را انجام دهد و علیس به کسب و کار تلاش «در خارج از خانه» بپردازد.

از اسماءل دختر ابوبکر سروایت شده است که گفت: من تمام اعمال خانه‌ی زبیر را انجام می‌دادم و به او خدمت می‌کردم و او اسبی داشت که من از آن نگهداری می‌کردم و برای او علف می‌چیدم و می‌آوردم. همچنین حضرت اسماء به آن علوفه و آب می‌داد و با سطل از «چاه» آب می‌کشید، خمیر می‌پخت و از زمینشان که  فرسخ دور بود، ظرف خرما را روی سر می‌گذاشت و به منزل می‌آورد.

ابن قیم گفته است: در صحت خدمت کردنِ زن به شوهر هیچ شکی وجود ندارد. در این مورد تفاوت و فرق گذاشتن بین زن زیبارو و یا زشت‌رو، فقیر یا ثروتمند جایز نیست. خدمت‌های اسماء به شوهرش با وجود آن که وی از شریف‌ترین زنان دنیا است، شایان ذکر است. او نزد پیامبر اکرم آمد و از او نسبت به خدمتگذاری «خویش» شکایت کرد، اما پیامبر ج اعتراض وی را نپذیرفت.

د) اجازه ندادن ورود کسی به منزل به فردی که شوهرش از او خوشش نمی‌آید

یکی دیگر از حقوق مردان بر زنان آن است که کسی را بدون اجازه‌ی شوهرش به منزلش راه ندهد و در این حالت، اطاعت «مرد» بر زن واجب است. رسول الله ج در حجّة الوداع فرمود: «لِنِسَائِکُمْ عَلَیْکُمْ حَقًّ، فَحَقُّکُمْ عَلَیْهنَّ أَلَا یُوطِئْنَ فُرُشَکُمْ مَنْ تَکْرَهُونَهُ، وَلاَ یَأْذَنَّ فِی بُیُوتِکُمْ لِمَنْ تَکْرَهُونَهُ».[12]

ترجمه: «زنانتان بر شما حقی دارند و شما هم حقی دارید، حقّ شما بر آن‌ها، این است که به کسی که شما از وی خوشتان نمی‌آید به منزل راه ندهند و بر فرش شما ننشانند».

حضرت معاذ بن جبلب از پیامبر ج روایت می‌کند که فرمود: «لَا یَحِلُّ لِامْرَأَةٍ أَنْ تَأْذَنَ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا، وَهُوَ کَارِهٌ، وَلَا تَخْرُجَ وَهُوَ کَارِهٌ».[13]

ترجمه: «بر زن جایز نیست که کسی را که شوهرش از او بدش می‌آید، اجازه ورود دهد و نیز «بدون اجازه‌ی» او در حالی که شوهرش ناراضی است، از خانه خارج شود».

هـ) زن نباید بدون اجازه شوهر خود روزه مستحبی بگیرد

علت نهی این امر، این است که مرد حق دارد که در هر روزی از زنش، استمتاع بجوید و نیز بر زن واجب است که بدون هیچ گونه تأخیری از او اطاعت نماید؛ پس جایز نیست که عبادت مستحبی بدون اجازه‌ی مرد به خاطر حقوق جنسی انجام داده شود.

پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «لَا تَصُومُ الْمَرْأَةُ وَبَعْلُهَا شَاهِدٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ».[14]

ترجمه: «زن نباید روزه (مستحبی) بگیرد، در حالی که شوهرش شاهد و ناظر آن است (شوهر در خانه است)، مگر به اجازه او».

زنی پیش پیامبر اکرم ج آمد و از شوهرش شکایت می‌کرد که «به زور» او را وادار می‌کند که روزه‌اش را افطار کند. هنگامی که پیامبر ج علت این امر را جویا شد، گفت: من مردی جوان هستم و نمی‌توانم زیاد صبر کنم. بر این اساس، پیامبر ج فرمود: «لَا تَصُومُ الْمَرْأَةُ إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا».[15]

ترجمه: «زن نباید بدون اجازه‌ی شوهرش روزه مستحبی بگیرد».

و) بخشیدن مال زن به شوهر فقیرش

زینب ثقفیّهل زن عبدالله بن مسعودس روایت کرده است که رسول اکرم فرمود: «تَصَدَّقْنَ یَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ، وَلَوْ مِنْ حُلِیِّکُنَّ».[16]

ترجمه: «ای زنان! صدقه بدهید حتی اگر از زینت آلات خودتان هم باشد».

زینب می‌گوید: نزد عبدالله بن مسعود برگشتم و گفتم: تو مرد تنگدستی و رسول الله ما زنان را به صدقه دادن امر فرمود: پس نزد رسول اکرم برو و از او (در این زمینه) بپرس.

عبدالله گفت: تو برو، پس من رفتم، در این هنگام زنی از زنان انصار را جلوی خانه رسول الله دیدم و او هم به خاطرِ این مسأله آمده بود، امّا مشغله‌ی کاری رسول الله ج بسیار زیاد بود.

بلال نزد ما آمد، به او گفتیم: نزد رسول الله برو و به ایشان بگو دو زن جلوی در خانه شما هستند و از شما می‌خواهند این مسأله را بپرسند که آیا جایز است ما به مردان خود و یتیمانی که تحت حمایت ما هستند، صدقه بدهیم، اما به پیامبر نگو که ما هستیم. زینب تعریف می‌کرد که بلال داخل منزل رسول الله ج رفت و مسأله را از ایشان پرسید، پیامبر ج فرمود: چه کسانی هستند؟ بلال جواب داد که زنی از انصار و زینب. رسول الله ج فرمود: کدام زینب؟ گفت: زن عبدالله بن مسعود. پیامبر ج فرمود: برای آن‌ها دو اجر است؛ یکی اجر خویشاوندی (با اشخاصی که می‌خواهند صدقه بدهند) و دیگری اجر و پاداش صدقه».[17]

ز) در اختیار قرار دادن جای مناسبی به زن بعد از ازدواج

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم مِّن وُجْدِکُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ [الطلاق: 6].

«آنان (زنان مطلقه) را در حد توانتان هر جای که خودتان سکونت دارید، سکونت دهید، و به آنها زیان نرسانید تا (عرصه را) بر آنان تنگ کنید».

بر اساس این آیه لازم است که مرد، زن خود را به به مقتضای شغل و کار خویش به جای دیگری انتقال دهد، بدون اینکه به زن ضرری برسد یا سختی و رنج خارج از توان بر او را تحمل کند یا موجب در تنگنا قرار گرفتن زن شود و مهم در نظر گرفتن مصلحت شرعی بدون هیچ گونه ضرر مادی و یا معنوی است.

پس برای مرد جایز نیست که زن خود را به شهری ببرد که مرض وبا یا بیماری‌های مسری دیگر در آن شهر وجود دارد. یا به جایی ببرد که زن تحمل گرما یا سرمای آن را نداشته باشد یا منطقه‌ای که در آن جنگ و خونریزی وجود دارد و امنیت جان و مال وجود ندارد. و این مسأله بستگی به اشخاص دارد.

ح) زن را از کار منع کردن

اگر زن به کاری اشتغال داشته باشد که موجب کوتاهی و ضایع شدن حقوق همسر وی نگردد و هر دو به آن شغل راضی باشند، مانعی ندارد که زن کار کند، اما اگر آن کار باعث ضرر می‌شود، لازم است که مرد از آن به مقتضای حال جلوگیری نماید.

ابن عابدین می‌گوید: «زمانی شوهر می‌تواند همسرش را از کار منع کند که کار وی باعث نفض حقوق شوهر و ضرر رساندن به او و خروج از منزل او شود.

اما کاری که هیچ ضرری در آن نیست، جایز نیست که زن را از آن منع کرد و همچنین شوهر نمی‌تواند زن خود را از خروج از خانه در صورت داشتن فعلی که فرض کفایه و مخصوص زن است، منع نماید. همانند شغل مامایی و علاوه بر آن اگر زن نیز از احکام دینی آگاهی نداشته باشد و شوهرش نتواند به او نیز این احکام را بیاموزد، زن می‌تواند برای کسب علم از منزل بیرون رود، اما اگر شوهرش به مسائل دینی آگاه باشد، زن حقّ خروج از منزل را ندارد.

ط) تذکر دادن و تنبیه زن هنگام سرکشی و نافرمانی

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ [النساء: 34].

«و زنانی را که نافرمانی آن‌ها بیم دارید، پند و اندرزشان دهید، (اگر فرمانبردار نشد) در بستر از ایشان دوری کنید، (و اگر تأثیر نکرد) آنان را بزنید، پس اگر از شما اطاعت کردند، هیچ راهی برای (سرزنش و) تعدّی بر آنها مجویید».

 قصد ما از نشوز، نافرمانی است خداوند متعال بر اساس این آیه مراحل تنبیه (که منجر به تربیت می‌گردد)، موارد زیر را برمی شمرد:

1-   راهنمایی و نصیحت کردن و تذکر دادن به زن نسبت به فرایض واجب شده از جانب خدا مثل: حسن معاشرت و اخلاق؛ رعایت جمال و زیبایی برای همسر و اعتراف به حقوقی که بر او واجب است.

2-   همبستری نکردن با زن؛ چرا که خودداری مرد از این امر، موجب می‌گردد تا دو حالت ذیل به وجود آید: یا اینکه زن، مرد را دوست دارد و به خاطر سختی دوری از مرد، دست از نافرمانی برمی‌دارد و به راه درست و صلاح برمی‌گردد.

یا اینکه بغض و کینه شوهر خود را در سینه دارد؛ پس در نتیجه‌ی دوری شوهرش، نافرمانی او بیشتر می‌گردد و آن را آشکار می‌کند و نافرمانی زن، استنباط می‌گردد.

3-   کتک زدنی که زیاد سخت و دردآور نباشد و باعث شکستگی استخوان و ایجاد زخم و کبودی و امثال آن نشود و این امر بر این اساس که هدف آن فقط خیر خواهی و اصلاح است، جایز است.

علاوه بر آن جایز است که زن را به دلیل خودداری کردن از همبستری کتک زد، اما در این مسأله که آیا می‌توان زن را به خاطر خدمت نیز کتک زد یا خیر اختلاف نظر وجود دارد. بر اساس قیاس جایز است که زن را نسبت به وظایف و اعمالی که از طرف شوهر بر او قرار می‌گیرد، تنبیه کرد.

ی) آراستگی زن برای شوهرش

مستحب است برای زن که خویش را به گونه‌ای شایسته برای شوهرش آراسته نماید؛ چرا که آرایش کمال، زیبایی و نظافت و پاکیزگی را به دنبال دارد، اما شایسته است که هیچ گویه زیاده‌روی در آن انجام نگیرد و به عنوان یک امر بسیار مهم و یک شغل روزانه قرار نگیرد.

از امام احمد/ روایت شده است که حضرت کریمه بنت همامل به حضرت عایشهل گفت: ای ام المؤمنین درباره‌ی حنا چه می‌گویید گفت: حبیبم پیامبر ج زنگش را دوست دارد و از بویش بدش می‌آید و بر شما زنان در هر دو حیض یا در موقع هر حیضی، حرام نیست.[18]

از جمله موارد زینت می‌توان به از بین بردن موهای زاید بدن؛ تمیز نمودن دندان‌ها؛ کوتاه کردن ناخن‌ها و نیز عدم توجه به دراز کردن ناخن تا اینکه شبیه به ناخن‌های حیوانات درنده شود، اشاره نمود.

همچنین از جمله موارد دیگر زینت می‌توان: از بین بردن و تراشیدن موهای زیر بغل و یا موی اطراف شرمگاه را نام برد که موجب محبت بیشتر زن در نزد شوهرش می‌گردد و شوهر به او نزدیک‌تر می‌شود و ارتباط بهتری با یکدیگر برقرار می‌نمایند و این امر موجب سعادت می‌گردد و سختی‌ها و ناراحتی‌ها از بین می‌رود.

لازم است به برخی از احکام مربوط به آراستگی زن مانند حنا و کوتاه کردن موی سر زن و پوشیدن کلاه‌گیس، سرمه زدن، بافتن یا آرایش دادن موی سر و نیز انجام کارهایی که برای خود آرایی انجام داده می‌شود، اشاره نماییم.

1- آیا حنا کردن دستان زن جایز است؟

جایز است که زن دستان خویش را با حنا رنگ نماید و این عمل، مستحب است؛ به طوری که ابوداود از حضرت عایشهل چنین روایت می‌کند: هند دختر عتبه گفت: ای پیامبر خدا! از من بیعت بگیر. پیامبر فرمود: «لَا أُبَایِعُکِ حَتَّى تُغَیِّرِی کَفَّیْکِ، کَأَنَّهُمَا کَفَّا سَبُعٍ».[19]

ترجمه: «از تو بیعت نمی‌گیرم تا اینکه دستانت را که مانند دستان حیوانات درنده هستند، تغییر ندهی (رنگ زینتشان را تغییر ندهی)».

علاوه بر آن حضرت ابوداود از حضرت عایشه چنین روایت می‌کند که فرمود: زنی از پشت پرده‌ای با دستانش کتابی را به پیامبر داد.

پیامبر ج دست خود را جمع کرد، عقب کشید و فرمود: «ندانستم که دست مرد بود یا زن، زن گفت: دست زن بود. پیامبر اکرم ج فرمود: اگر زن بود بایستی ناخن‌هایت را «با حنا» رنگ می‌نمودی».[20]

2- آیا کوتاه کردن موهای زن جایز است؟

قاعده عمومی‌ای (که وجود دارد این است که) برای زن جایز نیست که خود را شبیه مردان گرداند و نیز برای مرد جایز نیست که خود را شبیه زنان گرداند؛ لذا رسول الله ج از این امر نهی فرموده‌اند؛ زیرا موهای زن، نعمتی از نعمت‌های خداوند برای او هستند و واجب است که آن‌ها را محافظت نماید و آن‌ها را زیبا و تمیز نگه دارد. پیامبر اکرم ج فرمود: «مَنْ کَانَ لَهُ شَعْرٌ فَلْیُکْرِمْهُ».[21]

ترجمه: «هرکس که مو دارد، باید آن را به خوبی نگه دارد».

از جمله نگهداری و کرامت زن به موهایش این است که آن‌ها را کوتاه ننماید یا نتراشد.

3- آیا پوشیدن کلاه گیس حلال است یا حرام؟

به بررسی این مسأله به طور مفصل می‌پردازیم:

زمانی که کلاه گیس از موی طبیعی باشد، پوشیدن آن حرام است؛ چرا که باعث مکر و حیله و فریب می‌شود، اما زمانی که از موی مصنوعی باشد، حکم آن بر حسب بقاء یا عدم علت تحریم فرق می‌کند. یعنی اگر کسی به آن نگاه کرد احساس کند که موی طبیعی زن نیست، مباح است، در صورتی که برای شوهرش باشد؛ چون علت تحریم که فریب مرد است، وجود ندارد. امّا اگر کسی که بدان نگاه می‌کند، احساس کند که موی طبیعی زن است و آن را جزیی از موی زن پندارد، استعمال آن به دلیل وجود علت تحریم یعنی مکر و نیرنگ و فریب حرام است.

در ارتباط با دلایل مذکور می‌توان به احادیثی که از پیامبر اکرم و نیز آنچه که امامان چهار گانه‌ی اهل سنت «رضی الله عنهم» از فرموده‌ی پیامبر اکرم ج استنباط کرده‌اند، استناد نمود که در ذیل به بیان احادیث و روایات مذکور از ائمه‌ی چهارگانه می‌پردازیم:

احادیث:

1-   شیخان در صحیح مسلم و صحیح بخاری از حضرت سعید بن مسیّب روایت می‌کنند که گفت: آخرین باری که معاویه به مدینه آمد، برای ما سخن می‌گفت که گلوله‌ای از موی «سر را» بیرون آورد و گفت: من تاکنون کسی را به جز یهود ندیده‌ام که این عمل را انجام دهد؛ چرا که پیامبر اکرم ج این عمل را یعنی وصل کردن موی دیگری به موی خویش (به خاطر اینکه دراز دیده شود) دروغ و مکر نیرنگ نامیده است.[22]

و نیز مسلم از حضرت سعید بن مسیّب روایت می‌کند که روزی حضرت معاویهس گفت: شماها مُد و حالت بدی را ایجاد کردید که پیامبر خدا ج از تزویر نهی فرموده‌اند. در آن هنگام مردی که با عصا راه می‌رفت و موی مصنوعی به سرش وصل کرده بود، ظاهر شد.

حضرت معاویهس گفت: این همان فریب و تزویر است (که پیامبر از آن نهی فرموده‌اند).[23]

2-   شیخان از عبدالله بن عمرب روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمود: «لَعَنَ اللهُ الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ، وَالْوَاشِمَةَ وَالْمُسْتَوْشِمَةَ».[24]

«خدا لعنت کند کسی را که مو وصله می‌کند و کسی که درخواست آن را می‌کند و همچنین خالکوب و کسی که طلب کوبیدن خال می‌کند».

3-   بخاری از حضرت عایشهل روایت می‌کند که فرمود: دختری از انصار ازدواج نمود و مریضی ریزش مو گرفت؛ به گونه‌ای که بی‌مو شد و قصد کرد که مو به سرش وصل نماید و از پیامبر ج «در این زمینه» سؤال کرد و پیامبر فرمود: «لَعَنَ اللهُ الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ».[25]

«خدا لعنت کند زنی که مو به سر وصل می‌کند و کسی که طلب چنین کاری را می‌نماید».

4-   حدیث پنجم آن است که امام مسلم از ابوزبیر روایت کرده است که گفت: از جابر بن عبدالله شنیدم که گفت: پیامبر ج از اینکه زنی مو وصله کند، ناراحت می‌شد.[26]

آراء ائمه‌ی چهارگانه‌ی اهل سنت:

نظر شافعیه این است که اتصال موی طبیعی «موی انسان» به سر به طور مطلق حرام است، ولی اتّصال به موی مصنوعی یا موی غیر آدمی به سر بر دو قسم است:

اولاً: اگر چیزی که به مو وصل می‌شود، نجس باشد، این عمل به خاطر حرام بودن استعمال شیء نجس در نماز و خارج از آن حرام است.

ثانیاً: اگر آنچه به موی سر وصل می‌گردد پاک باشد، احکام ذیل در مورد آن اجرا خواهد شد:

1)     اگر زنی که این عمل را انجام دهد، شوهر ندارد، یا دارد اما اگر به خاطر «و با اجازه‌ی» او نباشد، حرام است و اگر با اذن و فقط برای شوهر باشد حلال است.

2)     نظر دوم اینکه حرام است؛ هرچند که با اجازه‌ی شوهر باشد.

3)     نظریه سوم اینکه به طور مطلق حلال است؛ هرچند که بدون اجازه شوهر باشد و علمائ شافعی قول اول را ترجیح داده‌اند.

نظر احناف: آنان عقیده دارند که اتصال موی سرِ آدمی به موی سر زن حرام است، اما اگر وصل مویش به موی مصنوعی یا غیر آدمی باشد، به این دلیل که در آن هیچ گونه نیرنگ و فریبی وجود ندارد حلال است.

نظر حنابله و مالکیه: عقیده دارند که اتصال مو به طور مطلق حرام است و تفاوتی در این امر که موی آدمی یا غیر آدمی باشد، ندارد.

4- حکم سرمه زدن برای زنان چیست؟

برای زن جایز است در موقعی که نامحرمی نباشد، چشمان خویش را سرمه بزند و حتی این عمل مستحب است؛ چرا که پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «إنی لأبغض المرأة أن أراها سلتاء مرهاء».[27]

«من از زنی که حنا نزده و چشمانش را سرمه نکشیده است بدم می‌آید».

5- آیا آرایش موهای زن جایز است؟

تزئین و مرتب کردن موی سر برای زن یا مرد نه تنها مباح؛ بلکه امری است که شریعت بر آن تاکید ورزیده است و أبوداود از حضرت ابوهریرهس روایت می‌کند که پیامبر اکرم فرمود: «مَنْ کَانَ لَهُ شَعْرٌ فَلْیُکْرِمْهُ».[28]

«هرکس که مو داشته باشد، باید آن را (با تمیز و مرتب کردن) اکرام کند».

امام مالک در الموطا از حضرت ابوقتادهس روایت می‌کند که من گفتم: ای رسول الله! من موهایی دارم که تا شانه‌هایم آمده است، آیا آن‌ها را شانه و آراسته نمایم؟ پیامبر فرمود: بله، آن‌ها را (با شانه کردن و تمیز نگه داشتن) اکرام کن.[29]

علاوه بر آن امام مالک از حضرت عطاء بن یسار روایت می‌کند که گفت: رسول خدا در مسجد بود که مردی با سر و ریشی آشفته وارد شد. پیامبر با دستانش اشاره کرد که خارج شود تا موهای سر و ریشش را تزئین نماید، مرد این کار را کرد و برگشت پیامبر ج فرمود: «أَلَیْسَ هَذَا خَیْرًا مِنْ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدُکُمْ ثَائِرَ الرَّأْسِ کَأَنَّهُ شَیْطَانٌ».[30]

ترجمه: «آیا این عمل بهتر نیست از اینکه یک نفر از شما با موهای ژولیده مانند اینکه شیطان است، بیاید؟».

و همچنین برای ما مشخص گردید که أکرام مو با مرتب کردن یا شانه کردن یا به هم بستن امری است که شریعت خواستار آن است و بر آن تأکید می‌ورزد؛ زیرا این عمل باعث می‌شود که چهره‌ی انسان زیبا گردد و ظاهری قشنگ و زیبا داشته باشد؛ به طوری که پیامبر اکرم ج در حدیث می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ».[31]

«همانا خداوند زیباست و دوستدار زیبایی است».

بنابراین، برای زن جایز است که موهایش را زیبا و مرتب نماید و آن‌ها را خودش یا به وسیله‌ی زنی دیگر آرایش دهد و زیبا نماید. پس رفتن او به آرایشگاه فقط برای مرتب ساختن موهای سرش به شرطی که آرایشگر زن باشد، اشکالی ندارد؛ زیرا بر مرد حرام است به موهای زن نگاه یا آن‌ها را لمس نماید. و همچنین برای زن حرام است که موهای سرش را بیگانه شانه و مرتب و پیرایش نماید؛ چرا که این عمل باعث به وجود آمدن فتنه و گناه برای هردو آن‌ها می‌شود.

6- حکم اسلام در مورد رنگ کردن ناخن چیست؟

زمانی که روکش و رنگ ناخن به وسیله‌ی «مانیکور»، «لاک» باشد که باعث ممانعت رسیدن آب به ناخن‌ها است، در نتیجه وضو یا غسل در حالت جنابت جایز نیست و این عمل به طور کلی حرام است. اما زمانی که زنگ زدن ناخن‌ها به وسیله‌ی ماده‌ای «مانند حنا» که مانع رسیدن آب به ناخن‌ها نیست و این عمل فقط برای شوهر به خاطر زیبایی و آراستگی انجام گردد، نه تنها مباح است؛ بلکه حتی مستحب است.




[1]- به روایت ابوداود (2140) در النکاح و ترمذی (1159) در الرضاع و ابن ماجه (1853) و امام احمد (4/381 و 5/228 و 6/76). [مؤلف]

آلبانی در صحیح التغریب (1939) می‌گوید: حسن صحیح است. [مصحح]

[2]- به روایت حاکم (4/150). [مؤلف]

آلبانی در ضعیف التغریب (1212) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[3]- به روایت حاکم (2/190 و 4/174) با موافقۀ امام ذهبی و بزار در کشف الأستار (2/175). [مؤلف]

آلبانی در صحیح التغریب (1944) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[4]- به روایت بزار در کشف الأستار (2/181). [مؤلف]

آلبانی در ضعیف التغریب (1213) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[5]- به روایت بزار در کشف الأستار (178 و 2/177). [مؤلف]

آلبانی در صحیح الجامع (661) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[6]- به روایت امام احمد (1/191) و هیثمی در مجمع الزوائد (4/306) می‌گوید: طبرانی در الأوسط روایت کرده است. [مؤلف]

آلبانی در صحیح الجامع (660) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[7]- به روایت امام بخاری (1/83) در الإیمان و (9/298) در النکاح و امام مسلم (907) در الکسوف. [مؤلف]

[8]- به روایت امام بخاری (294 – 2/293) و امام مسلم (143) در باب النکاح. [مؤلف]

[9]- به روایت ابوداود (3565) در البیوع و ترمذی (670) در الزکاة و ابن ماجه (2295) در التجارات. [مؤلف]

آلبانی در تحقیق روایت ترمذی (670) می‌گوید: حسن است. [مصحح]

[10]- هیثمی در مجمع الزوائد (4/315) می‌گوید: طبرانی آن را روایت کرده است. [مؤلف]

آلبانی در صحیح الجامع (7238) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[11]- هیثمی در مجمع الزوائد (4/315) می‌گوید: طبرانی و احمد روایت کرده‌اند. [مؤلف]

[12]- به روایت ترمذی (1163) در الرضاع و ابن ماجه (1851) در النکاح. [مؤلف]

آلبانی در صحیح التغریب (1930) می‌گوید: حسن لغیره است. [مصحح]

[13]- هیثمی در مجمع الزوائد (4/313) می‌گوید: طبرانی روایت کرده است. [مؤلف]

آلبانی در غایة المرام (246) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[14]- به روایت امام بخاری (9/293) در النکاح و امام مسلم (1026) در الزکاة. [مؤلف]

[15]- به روایت ابی داود (2459) در الصوم. [مؤلف]

آلبانی در تخریج مشکاة المصابیح (3205) می‌گوید: اسناد آن صحیح است. [مصحح]

[16]- صحیح مسلم (1000). [مصحح]

[17]- به روایت امام بخاری (3/325) و امام مسلم (1000) در الزکاة. [مؤلف]

[18]- امام احمد (6/117). [مؤلف]

شعیب الأرنؤوط در تحقیق این روایت در مسند احمد (24905) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[19]- به روایت ابوداود (4165) در اَلتّرجَّل. [مؤلف]

آلبانی در تخریج مشکاة المصابیح (4392) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[20]- به روایت ابوداود (4166) در اَلتّرجَّل. [مؤلف]

آلبانی در صحیح ابوداود می‌گوید: حسن است. [مصحح]

[21]- به روایت ابوداود (4163) در اَلتّرجَّل. [مؤلف]

آلبانی در صحیح الجامع (6493) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[22]- به روایت امام بخاری (6/515) در احادیث الأنبیاء (باب 54) و امام مسلم (2127) شمارۀ (123) در اللباس والزینة. [مؤلف]

[23]- به روایت امام مسلم (2127) شمارۀ (124). [مؤلف]

[24]- امام بخاری (10/374) و امام مسلم (2122) در اللباس. [مؤلف]

[25]- امام بخاری (374) در اللباس. [مؤلف]

[26]- به روایت امام مسلم (2126) در اللباس و الزینة. [مؤلف]

[27]- الفائق (2/192) غریب الحدیث. ابن جوزی (1/491) النهایة فی غریب الحدیث (2/387). [مؤلف]

صحیح یا ضعیف بودن این روایت مشخص نیست. [مصحح]

[28]- قبلاً تخریج شده است.

[29]- به روایت امام مالک در الموطأ (2/949). [مؤلف]

آلبانی در تمام المنة (70) می‌گوید: به خاطر انقطاع سند و اضطراب متن آن، این روایت از ابو قتاده صحیح نیست. [مصحح]

[30]- به روایت امام مالک در الموطأ (2/949). [مؤلف]

آلبانی در تخریج مشکاة المصابیح (4412) می‌گوید: اسناد آن صحیح است اما مرسل است و به صورت موصول صحیح است. [مصحح]

[31]- صحیح مسلم (91). [مصحح]

1- حقوق همسر «زوجه»

1- حقوق همسر «زوجه»

حقوق همسر بسیار زیاد است که در ذیل به برخی از آنان می‌پردازیم:

الف: مهربانی و عطوفت

در زمینه‌‌ی مهربانی به زن، خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید:

﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [النساء: 19].

«و با زنان خود به طور شایسته (در گفتار و در کردار) رفتار کنید».

همچنین پیامبر اکرم ج می‌فرماید:

«اللهُمَّ إِنِّی أُحَرِّجُ حَقَّ الضَّعِیفَیْنِ: الْیَتِیمِ وَالْمَرْأَةِ».[1]

«بار الها! همانا من سخت می‌گیرم (بر مردم) حق دو ضعیف را، حقّ یتیم و زن».

پیامبر ج زنان را به شیشه و بلور تشبیه فرموده است و می‌فرماید: «با زنان (زنانی که همانند) بلور هستند مهربان باش» پیامبر در خطبه‌ی حجة الوداع فرمود: «وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَیْرًا، فَإِنَّهُنَّ عَوَانٌ عِنْدَکُمْ».[2]

از آنجا که نمی‌توان انسانی را یافت که دارای تمامی صفات کمال باشد؛ لذا شایسته است که مرد برخی از اشتباهات و لغزش‌های زن را قبول نماید.

یک اعرابی با زنش چانه می‌زد، زن بر سرش داد کشید و این عمل زن بر او سخت و گران آمد و گفت: قسم به خدا، نزد امیرالمؤمنین از تو شکایت می‌کنم و هنگامی که به در منزل حضرت امیرالمؤمنین رسید و منتظر خروج ایشان گردید، شنید که زنش با صدای بلند می‌گفت: ای عمر! از خدا بترس در حالی که حضرت عمر ساکت بود و سخنی نمی‌گفت، مرد در حالی که قصد بازگشت داشت با خودش گفت: زمانی که حال امیرالمؤمنین این گونه است، حال من چگونه باید باشد؟

و در این اندیشه بود که حضرت عمرس خارج شد و به مرد گفت: ای مرد عرب! حاجتت چه بود؟ مرد عرب گفت: به سوی تو آمده‌ام تا از اخلاق زنم شکایت کنم از اینکه او بر من صدایش را بلند می‌کند و من در نزد شما چیزی را یافتم که «من را به تفکر واداشت» و پارسا نمود؛ زیرا اختیارات تو بیشتر از اختیارات من است؛ پس بدین خاطر مراجعت نمودم و با خودم چنین گفتم: زمانی که رفتار امیرالمؤمنین با زنش این گونه است، پس حال من چگونه باشد؟

حضرت عمرس خندید و گفت: ای برادر مسلمان! من آن را تحمل کردم به خاطر حقوقی که همسرم بر من دارد: همانا او غذایم را می‌پزد، نانم را آماده می‌کند؛ فرزندانم را شیر می‌دهد؛ لباس‌هایم را می‌پوشد و علاوه براین به اندازه‌ی صبری که به خاطر اعمال وی می‌نمایم، ثواب عایدم می‌گردد. [3]

ب: نفقه

مقصود از نفقه، آماده کردن هر آن چیزی است که همسر بدان نیاز دارد مانند: طعام، مسکن، خدمتکار؛ هرچند زن خود صاحب مال باشد.

خداوند تبارک تعالی می‌فرماید:

﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ [البقرة: 233].

«و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده (پدر)، لازم است خوراک و پوشاک آنان (= مادران) را بطور شایسته (در مدت شیر دادن بپردازد). هیچ کس جز به اندازه توانایی اش مکلف نمی‌شود».

همچنین خداوند می‌فرماید:

﴿أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم مِّن وُجْدِکُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ ۚ وَإِن کُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّىٰ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ [الطلاق: 6].

«آنان (زنان مطلقه) را در حد توانتان هر جای که خودتان سکونت دارید، سکونت دهید، و به آنها زیان نرسانید تا (عرصه را) بر آنان تنگ کنید، (و پیش از پایان عده مجبور به ترک منزل شوند) و اگر باردار باشند، نفقة آن‌ها را بدهید تا آن که حمل خود را بگذارند».

پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «وَلَهُنَّ عَلَیْکُمْ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ».[4]

ترجمه: «مردان باید رزق و لباس زنان را به طور شایسته بپردازند».

از حضرت معاویه قشیریس چنین روایت شده است که به پیامبر اکرم ج گفتم: حق زن ما بر ما چیست؟ پیامبر ج فرمود: «تُطْعِمُهَا إِذَا طَعِمْتَ، وَتَکْسُوهَا إِذَا اکْتَسَیْتَ، وَلَا تَضْرِبِ الْوَجْهَ، وَلَا تُقَبِّحْ، وَلَا تَهْجُرْ إِلَّا فِی الْبَیْتِ».[5]

ترجمه: «او را طعام دهی، زمانی که طعام خوردی و او را بپوشانی زمانی که خود را پوشاندی و بر صورت او نزن و او را دشنام نده و او را مگر در خانه تنها نگذار».

ابن حزم در کتاب المحلّی می‌گوید: زمانی که مردی با زنی ازدواج می‌نماید و عقد نکاح را می‌بندد، باید به اندازه توانش نفقه‌ی زنش را بپردازد هرچند که در گهواره باشد؛ نافرمان باشد یا مطیع، فقیر باشد و یا ثروتمند؛ دختر باشد یا بیوه؛ آزاد باشد یا کنیز؛ به منزل آورده باشد یا هنوز در منزل پدرش باشد.

از حضرت وهب بن جابر روایت شده است که گفت: غلام «خدمتکار» عبدالله بن عمر به او گفت که قصد دارم این ماه را در بیت‌ المقدس اقامت گزینم. حضرت به او گفت: آیا تو نفقه‌ی این ماه را که بر تو واجب است، برای آن‌ها مهیا کرده‌ای؟ غلام گفت: نه. عبدالله فرمود: برو و نفقه‌ی ماه را برایش مهیا کن؛ چرا که من از رسول اکرم شنیدم که می‌فرمود: «کَفَى بِالْمَرْءِ إِثْمًا أَنْ یُضِیعَ مَنْ یَقُوتُ».[6]

ترجمه: «برای انسان تنها مرتکب شدن این گناه کافی است که نفقه‌ی کسی را که نفقه‌ی وی بر او واجب است، آن را ضایع کند».

از حضرت جابر از پیامبر اکرم روایت شده است که فرمودند: «أَوَّلُ مَا یُوضَعُ فِی مِیزَانِ الْعَبْدِ نَفَقَتُهُ عَلَى أَهْلِهِ».[7]

ترجمه: «اولین چیزی که در ترازوی اعمال انسان گذاشته می‌شود، نفقه‌ی او بر خانواده‌اش است».

علاوه بر آن پیامبر اکرم می‌فرماید: «خیرُ الصَّدقةِ ما کانَ عن ظَهرِ غِنًى، وابدأ بِمَن تعولُ».[8]

ترجمه: «بهترین صدقه آن است که آن را به دلیل احتیاج نداشتن به آن بپردازی و در حال صدقه دادن از خانواده‌ات شروع کن».

آیات و احادیث ذکر شده به انفاق و احسان نسبت به همسر به عنوان یک مسئولیت کامل و در حدود توان او دلالت می‌کند.

ج: همبستری

جماع و همبستری از ضروریات ازدواج به حساب می‌آید و گاهی بر عاطفه طغیان می‌کند و طبیعت و سرشت میل جنسی انسان به صورت عجیبی او را به سوی عشق بازی و دلبستگی می‌کشاند و پذیرفتن زندگی و ازدواج با مرد از طرف زن در مرحله‌ی اول، همان دستیابی به غریزه‌ی جنسی است.

خداوند، ازدواج را برای اشباع و برآورده ساختن غریزه‌ی جنسی به صورت حلال قرار داده است و حتی برای آن اجر و پاداش در نظر گرفته است؛ به طوری که پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «وَفِی بُضْعِ أَحَدِکُمْ صَدَقَةً».[9]

بنابراین: از آنجا که ازدواج یک نیاز شدیدی برای زن محسوب می‌گردد؛ پس جایز نیست که مرد مدت زمانی طولانی از زن دور شود، به طوری که روایت شده است که حضرت عمر بن خطاب موقعی که از احوال و رعیّت خود در شبی تفقد می‌جستند، شنید که زنی این شعر را می‌سرود و با آواز می‌خواند:

تطاول هذا اللیل و اسود جانبه

 

و ارقنی اذلا خلیل ألاعبه

فوالله لو لا الله رب غیره

 

لزعزع من هذا السیر جوانبه

ولکن ربی والحیاء یکفنی

 

و أکرم بعلی ان توطا مراکبه

حضرت عمرس به سوی منزلش برگشت و در مورد زنی که شوهرش غایب باشد، از دخترش حفصهل پرسید که چند ماه زن می‌تواند دوری شوهر خود را تحمل کند؟ حضرت حفصه ساکت شد و خجالت کشید و اندیشید و حضرت عمر گفت: چهار ماه، پنج ماه، یا شش ماه، حفصه پلک چشم را به علامت نه به بالا تکان داد. دانست بیشتر از شش ماه نمی‌تواند صبر کند بنابراین، برای فرمانده‌ی لشکر چنین نوشت: مردان زمانی که شش ماه از خانواده دور ماندند، باید از غزوه برگردند.

از جمله عواملی که موجب نفرت زن از مرد می‌گردد، این است که زن را از لذت جماع و همبستری محروم سازد، یا اینکه در انزال شهوتش عجله کند و در برخی از مواقع زن به خاطر حیاء و آزرم خویش آن را طلب نمی‌کند؛ لذا شایسته است که مرد توجه بسیار کاملی به این امر مهم داشته باشد. در این مسأله، مهم این است که همسران در کسب لذت عشق بازی و همبستری توافق داشته باشند تا اینکه آن‌ها به نهایت لذت و خوشی در احساس متبادل برسند. و بهترین جماع موقعی انجام می‌گیرد که بعد از هضم غذا در موقع اعتدال بدن از گرما، سرما، گرسنگی و یا سیری بدن انجام گیرد. و نیز شایسته است که جماع هنگامی پایان پذیرد که شهوت به اوج خود رسیده و منی حمله ورگشته و نهایت حد شهوت به سر رسیده است؛ چرا که اگر جماع پایان پذیرد، موجب آرامی روحی می‌گردد و طرفین به آرامش می‌رسند.

از حضرت ابوهریرهس چنین روایت شده است: بسیار نیکوست که یکی از شماها با خانواده‌اش در هر جمعه‌ای جماع نماید که برای او دو اجر وجود دارد: اجر غسل خویش و اجر غسل زنش و پیامبر ج می‌فرماید: «إذا جَامَعَ أحدُکُمْ أَهْلَهُ فَلْیُصْدِقْهَا فإن سَبَقَها فلا یُعْجِلْها». [10]

ترجمه: «زمانی که یکی از شما با همسرش جماع نمود؛ پس برای او صدقه دهد و اگر در ارضاء شدن بر زن غالب شد بر او عجله نکند (و بر او فشار وارد نکند)».

عبدالرزاق در کتاب المصنّف از حضرت زید بن اسلم روایت می‌کند که گفت: برای من تعریف کرده‌اند که زنی نزد حضرت عمر بن خطاب آمد و گفت: شوهر من توانایی همبستری ندارد «و من را ارضاء نمی‌کند». پس حضرت عمر «شخصی را» پیش او فرستاد و از او «مسأله را» پرسید و مرد گفت: پیر شده‌ام و قوّتم را از دست داده‌ام «بیش از این توانایی ندارم». حضرت عمرس گفت: آیا در هر ماهی یک بار با او همبستر می‌شوی؟ گفت: بیشتر از یک بار، حضرت عمرس گفت: چند بار با او همبستر شدی؟ گفت: در هر طهری «فاصله‌ی بین دو حیض» یک بار. حضرت عمر «به زن» گفت: برگرد و همین برای زن کفایت می‌کند.

ابن قیم گفته است که جماع بیش از حد، نیرو را کم و برای اعصاب مضر است و باعث رعشه، لرزه و تشنج می‌شود و موجب ضعف قوت بینایی و سایر نیروهای بدن می‌گردد و حرارت و شدت غریزه را خاموش می‌کند و موجب گشاد شدن مجاری تناسلی می‌گردد و آن را برای زیاده‌های آزار دهنده مساعد می‌کند. و بهترین اوقات برای جماع پاسی از شب است، زمانی که از هضم غذا تا حدودی گذشته است؛ سپس شخص پس از جماع غسل می‌کند یا اینکه وضو می‌گیرد و بعد از آن می‌خوابد و نیروی از دست رفته‌ی وی «به بدن» بر می‌گردد «و تجدید قوا می‌کند».

در حقیقت در این امر افراط و تفریط جایز نیست؛ بلکه «خیرُ الأمورِ أَوْسَطُها».[11] بهترین اعمال، میانه‌روترین آن‌هاست».



[1]- به روایت ابن ماجه (3678) در الأدب و امام احمد (2/439). [مؤلف]

آلبانی در الجامع الصحیح (2447) می‌گوید: حسن است. [مصحح]

[2]- قبلاً تخریج شده‌اند.

[3]- این روایت اصلی ندارد و بدون سند در بعضی کتب مؤخران با صیغه‌ی تمریضِ مردی گفت، آن را نقل کرده‌اند. [مصحح]

[4]- به روایت امام مسلم (1218) و ابوداود (1950) و ابن ماجه (3074) در الحج المناسک و امام احمد (5/73). [مؤلف]

[5]- قبلاً تخریج شده است.

[6]- به روایت ابوداود (1692) در الزکاة و امام احمد (195 و 194 و 2/160) و طیالسی در مسند خودش (ص 301) و ابونعیم در الحلیة (7/135) و بیهقی (7/467) و حاکم (5004 و 1/415) با موافقۀ امام ذهبی. [مؤلف]

آلبانی در إرواء الغلیل (894) می‌گوید: صحیح است. [مصحح]

[7]- طبرانی در الأوسط و کنز العمال (16/276) آن را روایت کرده است. [مؤلف]

آلبانی در ضعیف الترغیب (1223) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[8]- به روایت امام بخاری (3/294) در الزکاة. [مؤلف]

[9]- قبلاً تخریج شده است.

[10]- آلبانی در ضعیف الجامع (451) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]

[11]- آلبانی در ضعیف الجامع (1252) می‌گوید: ضعیف است. [مصحح]