اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

باهوش‌ترین عرب

باهوش‌ترین عرب

بارتلمی سنت هیلیر([1]) (1805-1895م) سیاستمدار، خاورشناس مشهور فرانسوی و مورخ نامی تاریخ اسلامی، می‌نویسد: «محمد در دوره‌ی خود باهوش‌ترین اعراب، پرهیزگارترین، متدین‌ترینِ آنان، پرحوصله‌تر و بردبارتر از همه و نسبت به دشمنان از همه، مهربان‌تر و خوش‌رفتارتر بود و پایداری آن امپراتوری عظیم و بی‌مانند اسلامی‌ای که برپا کرد، فقط بر اثر برتری این پیغمبر بر رجال آن عصر بود و بس.

و اما دینی که آورد و مردم را به آن فراخواند، یک خیر و برکت بزرگی بود که عموم ملل به او گرویدند و از آن بهره‌مند شدند»([2]).



[1]- Barthelemy-Saint-Hilaire (Jules).

[2]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ 92- 93.

اصلاح جامعه

اصلاح جامعه

جان بایر ناس دین‌شناس مشهور، می‌نویسد: «مردم در سراسرِ عالم اسلام، اصول اساسی قوانین اخلاقی خود را از سرچشمه‌ی قرآن اخذ می‌کنند. محمد در کردار و رفتار پیروان خود، اندیشه‌ی بسیار کرده و باید گفت که برای آنان یک روش قانونی برقرار فرموده که بسیار واضح و صریح است و به سوی هدف و مقصود واحدی سیر می‌کند که همانا بالابردن سطح اخلاق آنان است؛ بطوری که جایگاه اعراب را از عالَم جدال و چند دستگی عشایری قدیم، ترفیع بخشیده و به یک سطح اخوت و برادری عام رساند؛ بنابراین، عمل هر مسلمان – از زن و مرد – از بدو تولد تا لحظه‌ی مرگ، معطوف به آن هدف است. احکامی هم دال بر حرمتِ شراب و قمار، نیز قواعدی که در باب روابط و مناسباتِ جنسی وضع کرده، دستور زندگانی اجتماعی افراد است و مقامِ زن را به رتبه‌ی اعلا بالا می‌برد و این شارع بزرگ از همان بدو تشریع، در زندگانی پیروان خود تغییری فراوان ایجاد فرمود»([1]).



[1]- تاریج جامع ادیان؛ 496.

همای سعادت

همای سعادت

جرج برنارد شاو([1]) (1856-1905م) درام نویس نابغه‌ی ایرلندی که از مشهورترین چهره‌های برجسته‌‌ی ادب معاصر و در نمایشنامه‌نویسی همتای شکسپیر(1564-1616) و استاد بذله‌گویی و طنز در زبان انگلیسی است، در خصوص جایگاه اسلام و پیامبر در گذشته و آینده چنین می‌گوید:

«من همواره برای دین محمد بلندترین جایگاه را قائل هستم؛ زیرا زندگانی حیرت‌آور این مرد، تأثیر عجیبی در من به جای نهاده است. بنابراین، معتقدم که دین او، یگانه دینی است که برای تمام ادوار زندگی بشری مناسب است و قابلیت آن را دارد که هر نسلی را به خود جلب کند. اما من پیش‌بینی می‌کنم که اروپا در آینده، به دین محمد گردن خواهد نهاد و آثار آن از هم‌اکنون هویدا است، زیرا اروپاییان به آن اقبال کرده‌اند. در قرون وسطا روحانیون دین مسیح، یا بر اثر تعصب و یا به واسطه‌‌ی نادانی – که هردو امری ناپسند محسوب می‌شود – اسلام را به رنگ‌های گوناگون و زشتی درآورده و آن را به بدترین شکل معرفی کرده بودند و در واقع روحانیون آن روز، دشمن محمد و دین او بودند و تا پای مرگ بر این دشمنی باقی بودند و او را دشمن مسیح می‌دانستند. من تاریخ زندگی و شخصیت او را از این لحاظ که مرد بزرگ و نابغه‌ای است، مورد مطالعه قرار دادم و آنچه برایم محقق شد، این است که از دشمنی با مسیح، مبراست. ما باید محمد را نجات‌دهنده‌ی بشریت بدانیم و معتقدم اگر شخصی همچون او حکومت امروز جهان را در دست بگیرد، بطور قطع مشکلات آن را حل خواهد کرد و صلح، آرامش و سعادت را – که جهان کمال احتیاج را به آن‌ها دارد – فراهم خواهد ساخت.

خوشبختانه در سده‌ی نوزدهم شماری از دانشمندان اروپا، همچون کارلایل، کوت و گیبون به ارزش راستین دین محمد پی بردند و بر اثر آن، تحول عجیبی در اروپا نسبت به دین اسلام به وجود آمد و موفقیت یافت، اما در این سده اروپا در راه توجه به اسلام پیشرفت زیادی کرده و علاقه‌‌ی شدیدی نسبت به دین محمد از خود نشان می‌دهد و شاید در سده‌ی آینده از این هم جلوتر برود و به آن معتقد شود و به فایده‌‌ی عقیده‌ی محمدی، اعتراف و تصدیق کند که برای حل مشکلاتش بهترین وسیله باشد؛ و از همین جا باید تصدیق کنید که پیشگویی من بجا بوده و در همین وقت عده‌ی زیادی از افراد ملت من و شاید اروپاییان، دین محمد را پذیرفته‌اند، چنان‌که می‌توان گفت: تحول اروپا و توجهش به اسلام، شروع شده است»([2]).



[1]- Shaw Georg Bernard.

[2]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ 77- 78.

انقلابِ محمد و انقلابِ فرانسه

انقلابِ محمد ج و انقلابِ فرانسه

کونستان ویرژیل گیورگیو در کتاب محمد پیغمبری که از نو باید شناخت می‌نویسد: «انقلابی که محمد [ ج] در صدد بود که آن موقع در عربستان به راه بیندازد، با توجه به رسوم و شعایر عرب و نفوذ فوق العاده‌‌ی رؤسای قبایل و توجه به اینکه هر قبیله و طایفه یک واحد اجتماعی بزرگ را تشکیل می‌داد، از انقلاب فرانسه([1]) بزرگ‌تر است. انقلابِ فرانسه نتوانست در میان فرانسویان مساوات برقرار سازد، ولی انقلاب محمد، در میان مسلمانان مساوات برقرار ساخت و هرگونه مزیت خانوادگی، طبقاتی و مادی را از بین برد»([2]).



[1]- انقلاب کبیر فرانسه بر اثر رواج افکار فلسفی و اقتصادی سده هجدهم برپا شد. مزایایی که اشرف و روحانیون از آنان برخوردار بودند و تحمیلاتی که دایماً از طرف آنان و دولت نسبت به طبقۀ سوم می‌شد، خشم افراد طبقۀ اخیر را برمی‌انگیخت. در سال 1789 م تبعیض کامل در تقسیم مشاغل سیاسی مشهور بود و دولت از عهدۀ بازرسی امور برنمی‌امد. لویی شانزدهم بر اثر مشکلات مالی، تصمیم گرفت که مجلس طبقاتی را تشکیل دهد، این مجلس در سال مذکور، منعقد گردید و انقلاب از آن سر به درآورد، چه نمایندگان طبقۀ سوم حاضر نشدند همچون گذشته از اعیان و روحانیان جدا باشند و در مجلس جداگانه رأی خود را بدهند و درخواست کردند که نمایندگان دو طبقۀ مذکور با آنان مجتمعاً یک مجلس تشکیل دهند و در اینصورت شمارۀ نمایندگان طبقۀ سوم به تنهایی مساوی دو طبقۀ دیگر بود. نمایندگان دو طبقۀ عالی بدین امر راضی نبودند. مباحثه در باب این پیشنهاد به کشمکش انجامید و نمایندگان طبقۀ سوم سوگند یاد کردند که تا برای فرانسه قانون اساسی ننویسند، پراکنده نشوند. لویی شانزدهم امر به متفرق‌شدن نمایندگان داد و «میرابو» خطیب فرانسوی گفت: «ما به ارادۀ ملت جمع شده‌ایم و جز با سر نیزه، متفرق نخواهیم شد». دولت نیز صلاح ندانست که با آنان مخالفت کند. بسیاری از نمایندگان اشراف و روحانیون از شرکت با نمایندگان طبقۀ سوم خودداری کردند، ولی نمایندگان طبقۀ اخیر به عنوان اینکه نمایندۀ اکثریت ملت هستند هسئت خود را «مجلس ملی» نامیدند و مجلس طبقاتی را منحل و اعلام کردند که هیچ فرد فرانسوی جز به تصویب مجلس ملی نباید به دولت مالیات بدهد. مجلس مذکور بلافاصله به نوشتن قانون اساسی شروع کرد و عنوان مجلس مؤسسان را برای خود برگزید. این مجلس در ظرف دو سال قانون اساسی فرانسه را تدوین کرد. قانون مزبور که به قانون 1791 معروف است، کشور فرانسه را دارای حکومت مشروطه کرد و قوای مقننه، مجریه و قضاییه را از هم تفکیک کرد و فقط این حق را برای شاه قایل شد که می‌توانست اجرای قوانین را مدتی به تعویق اندازد. در مقدمۀ قانون اساسی، کلیاتی به نام اعلان حقوق بشر که شامل ازادی، مساوات و حکومت ملی بود گنجانیده شده بود. بنابراین، نمایندگان طبقۀ سوم دو انقلاب بزرگ ایجاد کردند: انقلاب سیاسی که بر اثر
آن سلطنت استبدادی از میان رفت و نمایندگان ملت در کار حکومت دخالت کردند؛ انقلاب اجتماعی که در نتیجۀ آن همۀ مردم در برابر قانون مساوی شدند و امتیاز طبقات اشراف و روحانیون از میان رفت. طبعاً این دو انقلاب به آسانی صورت نگرفت و زد و خوردهای شدیدی میان طبقات ممتاز و طبقۀ سوم روی داد. گروهی نیز به ممالک خارج سفر کردند و دولت‌های بیگانه را به جنگ با فرانسه برانگیختند. لویی شانزدهم مخفیانه از حکومت‌های خارجی کمک می‌خواست. عاقبت سپاه اتریش به خاک فرانسه روی نهاد، و چون لویی شانزدهم نقشۀ جنگ را قبلاً برای سرداران اتریش فرستاده بود، فرانسویان شکست خوردند، ولی مردم فرانسه ننگ این شکت را نمی‌توانستند تحمل کنند، به ویژه اهالی پاریس مجاس را به عزل لویی شانزدهم مجبور ساختند. پس از عزل وی، برای تعیین طرز حکومت، مجاس تازه‌ای معروف به کنوانسیون (
Convention) تشکیل شد. این مجاس نخست طرز حکومت جمهوری را در فرانسه، اعلام و سپس لویی شانزدهم را به محاکمه جاب و در نهایت اعدام کرد. کنوانسیون مجبور شد با نیروهای بیگانه بجنگد و شورش‌های داخلی را که پی در پی بروز می‌کرد، خاموش سازد. این مجاس برای اینکه همۀ نیروی خود را متوجه خارج سازد، ابتدا به زندانی‌کردن و کشتن کسانی که مایۀ فتنه‌ها داخلی بودند اقدام کرد و این خون‌ریزی‌ها ده ماه دوام یافت. این مدت به دوره‌ی ترس و وحشت (Terreur) معروف است. کنوانسیون با وجود شورش‌های پیاپی، به کمک وطن‌پرستان فرانسوی موفق شد، پس از دو سال سرزمین تازه‌ای ضمیمۀ کشور خود سازد. علاوه بر این، در داخلۀ کشور نیز اصلاحاتی دربارۀ فرهنگ، اوزان و مقیاس‌ها و غیره به عمل آورد. پس از مجاس کنوانسیون، کشور فرانسه چهار سال دچار اختلال و اغتشاش گردید؛ زیرا مردم به چند حزب قسمت شده بودند و هر حزبی سعی داشت بر احزاب دیگر غلبه کند و ادارۀ امور را به دست گیرد. درین اثنا، ممالک اروپا ضد حکومت فرانسه اتحاد کردند، چه می‌ترسیدند که انقلاب فرانسه به کشورهای آنان نیز سرایت کند. فرانسویان درین جنگ‌ها شکست خوردند، ولی عاقبت از اغتشاش‌های داخلی و مخاطرات خارجی به ستوده آمده آرزوی حکومت نیرومندی را داشتند که بتواند در داخل کشور امنیت و آسایش را برقرار سازد و مملکت را در برابر بیگانگان محافظت کند. این اندیشه با ظهور ناپلئون بناپارت که در ایتالیا و اتریش فتوحات نمایان کرده بود به مرحلۀ عمل رسید. فرهنگ فارسی (متوسط)، 5/188/187.

[2]- محمد پیغمبری که از نو باید شناخت؛ 160-163.

ابرمرد تاریخ

ابرمرد تاریخ

دکتر گوستاولوبون([1]) (1841- 1931م) نویسنده‌ی مشهور فرانسوی، درباره‌‌ی شخصیت پیامبر اسلام می‌نویسد: «اگر بخواهیم عظمت و اهمیت مردان بزرگ جهان را از روی عملکردهای‌شان بسنجیم، هر آینه باید گفت: پیغمبر اسلام در میان مردان تاریخ، یک مرد بسیار بزرگ و نامور است. مورخان قدیم به واسطه‌‌ی تعصبات مذهبی، اهمیتی برای کارهای او قائل نشده‌اند، ولی در عصر حاضر مورخان مسیحی حاضر شده‌اند که در این خصوص، از روی انصاف سخن بگویند»([2]).



[1]- Goustawe Lebon.

[2]- نگرشی بر رویارویی غرب با اسلام، 356.