صداقت پیامبر ج در ادعای نزول وحیانی قرآن
پروفسور مونتگمری وات([1]) خاورشناس و اسلامشناس بزرگ غرب، به رغم آنکه دو کتاب مشهور خویش محمد در مکه و محمد در مدینه را با تمام جسارت بر ضد شخصیت آسمانی آن حضرت نوشته، در بخشی از کتاب محمد در مدینه به دفاع از آن حضرت برخاسته است و نظریهپردازان غربیای را که از روی دشمنی نسبت دروغگویی و عدم صداقت در ادعای نبوت و نزول وحی به آن حضرت دادهاند، محکوم میکند. او مینویسد: «در بین شخصیتهای عالم، هیچکس به اندازهی پیامبر اسلام، آماج ناسزاگویی دشمنانش قرار نگرفت و فهم راز این پدیده، سخت است. البته دین اسلام در طول این قرنها، تنها رقیب و دشمن مسیحیت بود و مسیحیت هیچ رقیب توانمندی همچون دولت اسلامی نداشته است و نه تنها مستعمرات امپراتوری بیزانس، همچون: مصر، سوریه و آسیای صغیر([2]) توسط اسلام جدا شد، بلکه اروپای غربی در اسپانیا و سیسیل نیز در معرض تهدید قرار گرفت. مسیحیان حتی پیش از جنگهای صلیبی به اخراج اعراب همت گماشتند و اندیشهی «دشمن بزرگ» را به نام دین اسلام و محمد در ذهن غربیان نشاندند، تا جایی که لقب «ماهوند» یعنی: «خدای ظلمت» بر او نهادند. به حدی در قرون وسطا ذهنیت منفی و عقاید خرافی در بین مسیحیان [علیه پیامبر اسلام] رواج دادند که واقعاً جای تاسف دارد. گرچه در دو سدهی اخیر و در پی افزایش روابط بین مسلمانان و مسیحیان از شدت این دشمنی کاسته شده است و شماری از اندیشمندان غربی، همچون: کارلایل، به تجلیل از شخصیت والای آن حضرت پرداختند، شماری نیز نسبت دروغ و فریب به پیامبر اسلام داده و مدعی شدند که وی به رغم آگاهی از عدم نزول وحی بر خود، ادعای نزول وحی و نبوت میکند، اما به نظر من اصلاً این دیدگاه، مورد پذیرش عقل نیست. دلیل معقولنبودنش آن است که این دیدگاه، به هیچ وجه نمیتواند آن همه تحمل مشکلات و محرومیتهای پیامبر در مکه را توجیه و تحلیل کند. افزون بر اینکه هیچ پاسخی برای این سوال ندارد که: چگونه آن همه انسانهای والا و هوشمند و دارای تندیسهای اخلاق، او را پذیرفتند و مورد احترام همهی آنان قرار گرفت! چنانکه این دیدگاه نمیتواند قدرت تحلیل این پدیدهی مهم را به ما بدهد که: چگونه آن حضرت موفق به تاسیس یک دین جهانی شد که انسانهای والا و مقدسی به تاریخ تقدیم کرد؟!
هیچ یک از پدیدهها قابل تحلیل نیست، جز بر مبنای آنکه: حضرت در ادعای نبوت خویش صادق است و تمام مستندات قرآنی برای اثبات مدعای خویش را از سر صدق ارایه کرده است»([3]).
لیک که از استادان نامی است میگوید: «هیچ عبارتی بهتر از این گفتهی محمد – استاد بزرگ و عالی مقام بشر – نیست: «مردم، همه عیال([1]) خداوند میباشند و محبوبترینشان نزد خدا، محبوبترین آنان است در نظر عیال او»([2]).
یکی از آموزههای بیمانند این پیغمبر بزرگوار به مردم و خدمت قابل تقدیر او به بشریت، تحریم استعمال مواد الکلی است([3]) که در پی آن، در مدت چهارده سده، هزاران میلیون نفوس بشری را از شر این سم کشنده – که خود مخترع آن بودند – نجات داد. همین دستور، یکی از معجزات دین محمد است؛ زیرا به چشم خود دیدیم که آمریکا برای تحریم [استعمال] الکل چه کوششهای بیهوده که نکرد و در نهایت هم نتیجهای نگرفت، اما محمد با آن نفوذ معنوی و قوهی ادبی توانست پیروان خود را از نوشیدن این مایع مهلک باز دارد.
به راستی که نمیتوان زندگانی تاریخی [حضرت] محمد را بهتر از آنچه که خداوند، ارایه داده است، معرفی کرد که میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: 107].
«منظور ما از فرستادن تو جز این نبود که برای جهانیان، مایهی رحمت باشی».
خود پیغمبر نیز با رفتارش ثابت کرد که برای زیردستان و نیازمندانِ به کمک و ناتوانان، بزرگترین رحمت است، [حضرت] محمد برای ایتام، درماندگان، بدبختان، ستمدیدگان، ناتوانان، کودکان، بدهکاران و تمام بینوایان و کارگران زحمتکش حقیقتاً رحمت بود، این رحمت زنان را نیز در بر میگرفت و بهرهی بزرگی از آن بردند. بنابراین، خیلی بجا و سزاوار است که از روی اخلاص، عقیده، حسرت و توسل بگوییم: خداوندا! درود بیپایان خود را بر محمد و یاران و دوستان و پیروانش بفرست»([4]).
[1]- عیال مرد: فرد یا افرادی که با انسان زندگی میکنند و پرداخت نفقۀ آنان بر او واجب میشود، مثل: خدمتکار، همسر، فرزند کوچک و از آنجا که خداوند متعال ضامن رزق آفریدگان است، گویی که آنان به منزلۀ عیال برای وی هستند. تمییز الطیب من الخبیث، 84- 85.
[2]- این حدیث در حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ابو نعیم اصفهانی (ج2، ص 102، ج4، ص 237) و المعجم الکبیر (حدیث 10033) با الفاظ مشابه از ابن مسعود روایت شده است. امام عبدالرحمن بن علی شیبانی در تمییز الطیب من الخبیث. ص 85، نوشته است: این حدیث را طبرانی در الکبیر و الاوسط و ابونعیم در الحلیة و بیهقی در شعب الایمان از ابن مسعود روایت کردهاند. ابویعلی موصلی در سنن خود (احادیث 3465، 3357 و 3302) به روایت انس آورده است و به روایت ابن عباس در کنز العمال (حدیث 16171) نقل شده است. (مؤلف)
[3]- آیین اسلام مسکرات را که شامل همۀ انواع آن میشود، حرام کرده است. (مؤلف)
[4]- همان، 76- 77.
دکتر واکستون کوستا دانشمند ایتالیایی نوشته است: «اگر کسی از من بپرسد [حضرت] محمد که این همه مورد ستایش تو واقع شده است، کیست؟ با کمال احترام و ادب خواهم گفت: این مرد نامی و سرور بیمانند، کسی است که علاوه بر اینکه فرستادهی خداوند بود، رییس و بزرگ حکومت اسلامی و واضع شریعت بیمانند آن است و همانطور که آن حکومت، مرجع و پناه تمام مسلمانان و حامی مصالح اجتماعیشان بود، خود [حضرت] محمد، بانی و مؤسس آن، نیز به تمام معنی کلمه، بزرگترین پیشوا و فرماندهی سیاسی بود. سیادت و فرماندهیای او در عالیترین و بزرگترین مظاهر فرماندهیای که بشر تجربه کردهاست، تجلی میکرد و در حقیقت، نظیر و مانندی برای او نبوده و نیست. پس اگر [حضرت] محمد ج نمونهی راستی و درستی و مجسمهی حقیقت نبود و حایز بلندترین مقامهای سیاست دینی نمیشد و سزاوار فرمانروایی واقعی نبود و سراسر وجودش اخلاص، استقامت، پاکی و جانفشانی در راه نجات ملت خود و پیشرفت آن مبدأ عالی که آورد و آن دین بیمانند که به سوی آن فرا میخواند، نبود و اگر برای ترویج آن فکر بیمانند گام برنمیداشت، خلاصه آنکه اگر [حضرت] محمد دارای آن مزایا نمیبود و بدخو و سنگدل بود، قطعاً یارانش او را ترک میکردند و پیروانش پراکنده میشدند([1]).
اما این پیغمبر بزرگوار که مجسمهی مردانگی و تقوا است و برای پیروان و یاران خود بهترین سرمشق بود، یک راه مقدس و پاک و بسیار عالی و منزه از هر آلایشی را در پیش گرفت و به همین جهت، مستحق اعتماد یاران و پیروانش شد و بر اثر همین مبادی اخلاقی بود که اقوام جاهلیت از پی او روان شدند، در برابر خواستش سر فرود آوردند وی نیز پیش افتاد و آن جماعات را در راه راست به سوی رستگاری و سعادت به ساحل سلامت و آسایش، یعنی: به سوی خدای یگانه، سوق داد. [حضرت] محمد ج قوم خود را به خداپرستی و اطاعت پروردگار فرا خواند و آنان را به عبادت خدای بخشاینده رهبری فرمود.
در اینجا میخواهیم بدانیم که خداوند به محمد چه دستوری داده و چه مأموریتی به وی محول کرده بود؟ او به پیغمبر و فرستادهی بزرگوار خود فرموده بود که راه راست و رستگاری در پیش گیرد و در جادهای که خیر و صلاح ملت اوست، گام بردارد؛ اما نه، من از این گفته پوزش میطلبم؛ زیرا او مأمور بود در جادهای حرکت کند که به خیر و صلاح عموم بشر و تمام بندگان و آفریدگان خدا منتهی شود و تردیدی نیست که اقدام به چنین عمل بزرگ و پرسودی غالباً مستلزم یک زحمت و کوشش فوق العاده و صبر و حوصلهی بزرگی است و فداکاری و جانبازی بیمانندی میطلبد و البته غیر از پیامبران الهی نیز، هرکسی که اقدام به چنین عملی نماید، باید تن به این سختی و فداکاری بدهد.
پس اگر [حضرت] محمد از پیغمبران اولوالعزم([2]) و یا از مردم باعزم و اراده نبود و سمبل مردانگی، صبر، بردباری، خداوندِ فداکاری و از خودگذشتگی حقیقی نمیبود؛ اگر با آن نیت پاک و مقدس قیام نمیکرد، بیتردید این بار سنگین کمرش را خم میکرد؛ اما او کسی بود که دارای فکری صائب بود و چون راهنمایی مردم را عهدهدار شد، آنان را به سر منزل رستگاری رساند و از روی عزم، اراده و بصیرت، گام برداشت و به عهد خود وفا کرد.
به همین جهت پیروانش در راهش از چیزی دریغ نکردند و بهترین گواه بر اینکه محمد مورد کمال اعتماد و اطمینان یاران خود بود، این است که در اوقات سختی و پیشآمدهای بزرگ چون آنان را به یاری و فداکاری میطلبید، همه اجابت میکردند و ضمن پیشدستیکردن برهم، برای جاننثاری از یکدیگر سبقت میجستند و چه گواهیای برای راستی این مدعا، بهتر و عالیتر از دو واقعهی بدر و احد است؟ آری! در این دو جنگ است که فداکاری و از خودگذشتگی یاران محمد آشکار میگردد؛ زیرا مشاهده میکنیم به مجرد اینکه محمد عازم میشود، همه در رکابش به سوی میدان [نبرد] میشتابند و برای اجرای اوامرش آماده میشوند و کسی سرپیچی نمیکند و همه با کمال میل و از روی رغبت و صدق نیت و طیب خاطر، عازم میدان جهاد میشوند.
غیر از این، باز گواه دیگری هست که بیانگر علاقهی خاطر و اطاعت محض یاران [حضرت] محمد از پیشوای خود و پیروی از کسی است که بارها با بصیرت و عقل و اندیشهی خود و برای مصلحت، نقشهای طرح میکرد که کاملاً با نقشه و فکر یاران و پیروان فداکارش مخالف بود. اما آیا تصور میکرد که با اینکه نقشهاش با آنان تفاوت داشت، از او رویگردان میشدند و یا با فکرش به مخالفت برخاسته و در برابر نظرش اظهار نظر و یا مقاومتی میکردند؟
خیر! چنین تصوری کاملاً غلط و اشتباه است؛ زیرا چنین امری ابداً نبوده و کسی خیالش را هم نمیکرده است و باید دانست که این خودداری از اعتراض و مقاومت، بر اثر ترس و بیم نبوده است و به کینه و دشمنی نیز نمیانجامید و در باطن نیز اعتراضی به رأی و عقیدهی او وجود نداشته است، پس باید گفت: تسلیم بودن و اطاعت آنان فقط در اثر ایمان و عقیده به [حضرت] محمد بوده است. آنان معتقد بودند آنچه را [حضرت] محمد انجام میدهد، کاملاً صحیح است و عقول آنان از درک مقاصد عالیهاش قاصر است.
افزون بر این، اذهانشان از هرگونه شک و شبههای نسبت به او منزه بود و به تصرفات و اقداماتش ایمان داشتند. این گروه هیچ شک و شبههای در اقدامات و تصرفاتش نداشتند و نسبت به او یک اعتماد، اعتقاد و اطمینان بیپایان داشتند و مطمئن بودند که پیشوای بزرگوارشان در هرکاری خیر، صلاح و سعادتشان را در نظر دارد و هیچگاه فکر و نقشهای غلط نبوده و [همیشه] تیرش کاملاً به هدف خورده است، گذشته از این، ایمان داشتند که این پیغمبر گرامی، منظوری جز تأمین مصالح عمومی ندارد و هدفش این است که حافظ، نگهبان اسلام و پاسدار عظمت آن باشد و جز سعادت و آزادی نوع بشر چیزی نمیخواهد و تمام افراد بشر در نظرش یکسانند و به همین جهت برای آزادی همه میکوشد، پس بنابر همین اعتمادها و احساسات پاک و بیآلایش بود که پیروان و یاران [حضرت] محمد زمام اختیار خود را به دستش سپردند و به رهبریاش گردن نهادند و در برابر اراده و خواستش مطیع محض شده و از خود هیچ اظهارنظری نکردند و در اجرای اوامرش لحظهای مردد نشدند.
آری! در تمام مراحل، حتی در اموری که به نظرشان غریب میآمد، از او اطاعت کردند و از جملهی این اقدامات عجیب و غیر مأنوس، همان پیمان دوستیای است که محمد با قریش بست (اشاره به پیمان حدیبیه است) این پیمان که برخلاف انتظار یارانش بود، بیاندازه در نظر مسلمین، عجیب به نظر میرسید، اما طولی نکشید که حقیقت ظاهر شد و همه دانستند که فکر صائب [حضرت] محمد ج در آن روز، بهترین نقشه را طرح کرده بود؛ زیرا آن پیمان به بهترین و بزرگترین پیروزیها برای محمد انجامید و مسلمانان را به فتح بزرگی نایل کرد و در کنار اینکه یکی از بزرگترین پیروزیهای سیاسیای بود که تاریخ به خود دید، فتحی است که تنها محمد افتخار آن را داشته است، پس باید با صدای رسا گفت: این پیغمبر گرامی، نماد سیاست دینی و بدون هیچ شبهه و گفت و گویی، بزرگترین و شریفترین مردان سیاسی است.
در این هنگام که این واقعهی تاریخی و پیروزی سیاسی را تقریر میکنم، میل دارم یک حقیقت دیگری نیز گفته باشم و آن این است که: سیاست [حضرت] محمد ج و روشی که در پیش گرفت، خیلی برتر و مقدستر از سیاست حزببازی امروزی است و میتوان گفت: برعکس آن است، زیرا سیاست حزبی که امروز اروپا در آتش آن میسوزد و تمام احزاب را فراگرفته است و نمیتوان حزبی یافت که از این بیماری واگیر سالم مانده باشد، جز به مصالح شخصی و منافع فردی اهمیت نمیدهد و سیاستمداری که امروزه در رأس حزبی قرار دارد، جز مرام حزبی خود، منظور و مقصودی ندارد و به همین جهت است که ناچار باید تابع و مطیع هوسهای اعضای حزب باشد و رضایتشان را جلب و مرام و مقصودشان را تقویت کند، زیرا جایگاه سیاسی خود را مدیونشان دانسته و جز آنان پشتیبانی ندارد!
اما سیاستمدار دینی کاملاً برخلاف اوست و با همان مرامها و اهداف عالیای که دارد، مقام و منزلتش بسیار فراتر از سیاستمداران حزبی است، زیرا او نه تنها مصالح ملت و قوم خود، بلکه مصالح عمومی بشر را مدنظر دارد و کمک به آنان و تهیهی وسایل سعادتشان را بالاتر از هرچیز میشمارد و در اعمال خود و پیشرفت مرامش جز از خداوند عالم استمداد نمیکند (نمیجوید] و هیچ برنامهای جز پیروی از اوامر خداوندی و رفتار مطابق با شرع مقدس – که مبتنی بر دوستی، برادری، برابری، شفقت و رحمت برای تمام آفریدگان است – ندارد و همین مزیتی است که محمد، سرور کاینات، بر تمام مردم داشته است.
گذشته از این، سیاستمدار حزبی بر اساس مرام و آییننامهی حزبی، ناچار به اطاعت از کسانی است که او را به ریاست برگزیده و پیشوای خود ساختهاند و با وجود ثبوت این حقیقت غیر قابل انکار، گاه میشود که غرور و خودپسندی به اشتباهش انداخته، تصور میکند که افراد حزب، پیرو و مطیع اوامرش هستند، در صورتی که حقیقت امر غیر از این است و چنانکه گفته شد، اوست که در تمام شرایط، مطیع مقررات حزب است و پرواضح است که تفاوت این شخص و سیاستمدار دینی، از زمین تا آسمان است و این دو در هیچ مرحله از مراحل سیاست، باهم قابل مقایسه نیستند.
آری! تفاوت میان سیاسی حزبی- که مقید به نظامات حزبی و محکوم ارادهی رؤسای حزب است – با سیاسی دینی زیاد است، زیرا این یکی با اتکا به قوهی خیلی عالیتر از قوهی حزب، پیشوای ملت خود شده و حق پیشوایی را نیز به جا آورده و در فرماندهی، کوتاهی نمیکند و آنان را به اشتباه نمیبرد و با نیرویی که دارد، قلوبشان را مسخر میکند و با حُسن عمل،اخلاق، راستی، درستی و فداکاری، بر مشاعر و احساساتشان مستولی میشود. آنان نیز از روی عقیده، اخلاص و ایمان از او فرمان میبرند و با کمال میل و خشنودی به رهبریاش گردن مینهند. اکنون باید دید که از دید تاریخ، چنین شخصیت مقدس و سیاسیای که ضمن برخورداری از این صفات و پیمودن چنین مسیری، مستظهر به عشق و علاقهی ملت خود، رهبریشان را نیز برعهده گرفته و اعتمادشان را جلب کرده باشد، کسی جز محمد است؟
آیا جز این پیشوای بزرگوار که سرور تمام مردم و پیغمبران است، کسی هست که این صفات بر او منطبق شود؟!
تنها این مرد سیاسی دینی است که تمامی مردم را به راه راست و رستگاری حقیقی فرا میخواند و در میانشان پرچم برادری و صلح و آرامش را برمیافرازد و بذر محبت و حقیقت در مزرعهی دلهایشان میپاشد و آنان را به سوی دو هدف اصلی سوق میدهد: هدف دنیوی و هدف اخروی. هریک از این دو هدف، متصل و مرتبط با دیگری است و در واقع لازم و ملزوم هم هستند و هیچکدام بدون دیگری محقق نمیشود.
هدف دنیوی، عبارت است از: به دستآوردن روزی و وسایل زندگی از راههای شریف و مشروع مقرر شده و پیروی از قوانین بیمانند آسمانی؛ تردیدی نیست که با پیروی این راه و متابعت از آن دستورها به سرمنزل سعادت و آرامش خواهند رسید و اگر از آن منحرف شدند، کسی مسئول آنان نیست و گناهانشان بر دیگری نوشته نخواهد شد و حتی پیامبر نیز مسئول لغزش آنان نیست، زیرا او وظیفهای جز ابلاغ اوامر خدایی ندارد.
هدف اخروی نیز این است که: مردم را به پرستش خدای یگانه و بیمانند فرا بخواند و در پرستش او متفقا راه برادری، در پیش گیرند تا به بهترین نتیجه برسند؛ و این اوصاف جز بر [حضرت] محمد منطبق نمیشود؛ زیرا یگانه کسی است که به این اوصاف عالی، متصف است و از بدو آفرینش تاکنون نظیری برایش به وجود نیامده و به راستی تنها اوست که سزاوار لقب «سیاسی دینی» شده است. فقط این شخصیت است که جامع جنبههای دینی، علمی، سیاسی، دنیوی و اخروی شده است. بنابراین، هیچکس مطلوب و منظور حقیقی خود را، جز در حوزهی اسلام نخواهد یافت و جز با این دین، رستگار نخواهد شد»([3]).
[1]- چنانکه در سورۀ آل عمران، آیۀ 159، به این موضوع اشاره شده است.
[2]- در مورد اینکه پیامبران اولوالعزم چه کسانی هستند، سخنان بسیاری گفته شده که نیکوترین آنها، گفتار بغوی و دیگران از حضرت ابن عباس ب و قتاده است که: آنان نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد – که درود و سلام خداوند بر آنان باد – هستند که در سورۀ احزاب، آیۀ 7، از آنان یاد شده است: ﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ مِیثَٰقَهُمۡ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّیثَٰقًا غَلِیظٗا ٧﴾ معجم الفاظ العقیدة؛ 55.
[3]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد، 81- 88.
سرویلیام موئیر([1]) (1819- 1905م) مورخ انگلیسی و رییس انجمن آسیایی لندن، در کتاب زندگانی محمد مینویسد: «دین محمد آسان بود و سخنانش واضح، و اعمالی که انجام داده عقل را مبهوت میکند. در تاریخ جهان مصلحی نبودهاست که همچون محمد در مدتی کوتاه دلها را بیدار و اخلاق عمومی را تجدید (تهذیب) و بنای فضیلت را استوار کرده است»([2]).
پروفسور ادوارد براون([1]) (1862-1926م) خاورشناس نامی انگلیسی، در کتاب تاریخ طب اسلامی نوشته است: «محمد که معجزهی بزرگش الهامبخشیدن به قبایل جزیرة العرب بود، با کیش و اندیشهی اجتماعی مخصوصی آنان را چون یک پیکر به هم متصل ساخت و برای فتح نیمی از جهان آن زمان گسیل داشت و امپراتوریی بنیان نهاد که سرانجام جانشین قیاصره([2]) و اکاسره([3]) شد»([4]).
[1]- Edward Browne.
[2]- سزار: لقب پادشاه دوم است، هرکسی که باشد. به زبان رومی قیصر (سزار)* آن طفل را گویند که مادرش پیش از آنکه او را زاید، خود بمیرد و شکم مادرش را بشکافند و آن فرزند بیرون آید، چون اول پادشاهان قیاصره که «اغسطوس» نام داشت، این چنین به وجود آمده بود. بنابراین، آن بدین اسم مسمی گشت، از آن روز هر پادشاه را قیصر گویند. جمع آن قیاصره میآید. * واژه سزارین (Cesarienn) از اینجا پدید آمده است.
[3]- کسری، معرب خسرو، به معنی واسع الملک، لقب نوشیروان و دیگر ملوک فارس و مداین است، لهذا جمع آن اکاسره میآید.
[4]- نگرشی بر رویایی غرب با اسلام، 357.