فصل چهارم:
جایگاه وعده و قرار خداوند میان تأیید
مؤمنین و تکذیب منافقین
دیدگاه مؤمنین به وعدهی الهی دیدگاهی ایمانی ایجابی است در نتیجه آن را تأیید و تصدیق کرده و نسبت به عملی شدن و اجرایی شدن آن یقین دارند و همین سبب افزایش ایمان و تسلیم آنان میشود.
اما منافقین نسبت به وعدهی الهی دیدگاهی نفیگرایانه و مردد دارند، زیرا آن را تکذیب کرده و منکر تحققاش میشوند.
دیدگاه مؤمنین ایجابی و نشأت گرفته از ایمانشان به خداوند است و اینکه خداوند خلاف وعده نمیکند و وعدهی او راستین و صادق است و نقض کنندهای برای آن وجود ندارد، در مقابل دیدگاه منافقین سلبی و نشأت گرفته از انکار و شکشان، و نداشتن دیدی صحیح و درست دربارهی نشانههای توان و قدرت الهی است، و اینکه خداوند هرچه را اراده نماید شدنی، و هرچه را اراده ننماید نشدنی است.
در نبرد احزاب که در سال پنجم هجری رخ داد دو دیدگاه یافت میشد، در این نبرد رهبر یهودیان بنی نضیر (حیی بن اخطب) به تشویق و تحریک کفار قریش برای نبرد با مدینه و از میان بردن اسلام و مسلمین در آن پرداخت... کفار قریش به همراه کفار غطفان برای انجام این هدف قصد مدینه را نمودند، هنگامی که پیامبر ج متوجه این موضوع شد دستور به کندن خندق در اطراف مدینه داد.
هنگامی که دستههای کفر مدینه را محاصره کردند، (حیی بن اخطب) دوست و رفیقش (کعب ابن اسد) رهبر یهودیان بنی قریظه را متقاعد نمود تا پیمانشان با رسول خدا ج را نقض کرده و به اتحادیهی دستههای کفر بپیوندد!
کار بر مسلمانان سخت شد و خطر همپیمانی قریش و غطفان و یهود بزرگتر شد، پیامبر ج نسبت به تثبیت مسلمانان و افزایش قوت قلبشان مشتاق بود، مؤمنین مجاهد بر راه حق ثابتقدم ماندند و در این راه به پیامبر ج اقتدا نمودند، همزمان منافقین جهت تضعیف روحیهی مجاهدین و وارد کردن شک و تردید در خصوص سخنان و عملکردهای پیامبر ج، مشتاق و حریص بودند که شایعهپراکنی نمایند.
هنگامی که آیات قرآن جو عمومی پر تنشی را که مسلمانان در نبرد احزاب در آن به سر میبردند را به تصویر میکشد، قرآن وضعیت و موقعیت مؤمنین و منافقین را اینگونه بیان میدارد:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَآءَتۡکُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرًا٩ إِذۡ جَآءُوکُم مِّن فَوۡقِکُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنکُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠ هُنَالِکَ ٱبۡتُلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِیدٗا١١ وَإِذۡ یَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢ وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣ وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَیۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا یَسِیرٗا١٤﴾ [الأحزاب: 9-14].
«ای مؤمنان! به یاد آورید نعمت خدای را در حق خودتان، بدانگاه که لشکرها به سراغ شما آمدند. ولی ما تندباد را بر آنان گماشتیم و لشکرهایی را به سویشان روانه کردیم که شما آنان را نمیدیدید. خداوند میدید کارهایی را که میکردید (به خاطر بیاورید) زمانی را که دشمنان از طرف بالا و پایین شما، به سوی شما آمدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها (از شدّت وحشت) خیره شده بود، و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگونی دربارهی (وعدهی) خدا داشتید. در این وقت مؤمنان آزمایش شدند و سخت به اضطراب افتادند و (به یاد آورید) زمانی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری (نفاق) بود میگفتند: خدا و پیغمبرش جز وعدههای دروغین به ما ندادهاند. و (به یاد آورید) زمانی را که گروهی از آنان گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندگاری شما نیست، لذا برگردید. دستهای از ایشان هم از پیغمبر اجازهی (بازگشت به خانههای خود) خواستند و گفتند: واقعاً خانههای ما بدون حفاظ و نااستوار است. در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار (از جنگ) نبود. و اگر احزاب از جوانب مدینه وارد آن شوند و بدیشان پیشنهاد نمایند که از دین برگردید به سرعت میپذیرند و جز مدت کمی برای انتخاب این پیشنهاد درنگ نخواهند کرد!».
همچنین میفرماید:
﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١ وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: 21-23].
«سرمشق و الگوی زیبایی در (شیوهی پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند. هنگامی که مؤمنان دستههای مشرکان را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند و خدا و پیغمبرش راست فرمودهاند. این سختیها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمیافزاید. در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند. برخی پیمان خود را بسر بردهاند (و شربت شهادت سر کشیدهاند) و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند».
به تدبر در این آیات فرا میخوانیم، آیاتی که فضای عمومی نبرد احزاب، و موقعیتها و تحرکات اطراف آن را به تصویر میکشند، ما در اینجا این آیات را تفسیر نمیکنیم.
آیات با یادآوری نعمت خداوند بر مؤمنین آغاز میگردد، هنگامی که آنان را از لشکریان کفار نجات داد، به این ترتیب که باد و لشکریانی از ملائکه بر آنان ارسال نمود و کاری کرد که آنان برای نجات جان خود عقبنشینی را برگزینند.
گروهی از کفار که مشرکانی از قریش و غطفان بودند از فراز (شهر) بر سر مسلمانان هجوم آوردند، همزمان گروهی دیگر از آنها یعنی یهود بنی قریظه که عهدشان را با پیامبر ج شکستند از نشیب (شهر) بر آنان هجوم آوردند و بدین ترتیب کفار از هرسو مسلمانان را در تنگنا قرار دادند.
مسلمانان از رویدادها متأثر گشتند و احساس خطر کردند و سخت ترسیدند، برای شناخت جدی بودن و وخیم بودن آن لحظهها کافی است که در این سخن خدا تدبر نماییم:
«و چشمها (از وحشت) خیره مانده و جانها به گلوگاه رسیده بود و (پارهای از شما) نسبت به خدا گمانهایی (نادرست) میبردید. آنجا (بود که) مؤمنان مورد آزمایش قرار گرفتند و (پارهای از آنان از بیم دشمنان) به سختی پریشان خاطر شدند».
چشمهای گروهی از مؤمنین از وحشت خیره ماند و از شدّت ترس و اضطراب جانهایشان به گلوگاه رسیده بود و نسبت به خدا گمانهایی نادرست میبردند و لرزشی تند روی داد، لرزشی که جانها و احساسات و اعصابشان را به شدّت تکان داد و خداوند به سختی آنان را آزمود!
مجاهدین فقط زمان کوتاهی دچار ترس و رعب و وحشت و اضطراب شدند، و به سرعت از آن حالت عبور کردند و به شیوهای فعال و کارآمد بر آن غلبه نمودند، دیری نپایید که یقین و آرامش و اطمینانشان به سویشان بازگشت، و همتها و ارادههایشان تقویت گشت در نتیجه ثابتقدم گشته و به جهاد پرداختند، و به وعدهی الهی اعتماد نمودند و بر سر آنچه با خدا پیمان بستند، صادقانه ایستادند، و خداوند نیز بر آنان منت نهاده و پیروزشان گردانید.
شککنندگان در وعده خدا دو گروه بودند
خداوند ناکام شدن منافقین از مؤمنین و شکشان را در وعدهی الهی بیان داشته، میفرماید: «و آنگاه که دورویان و بیماردلان میگفتند: وعدههای [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».
دو گروه در وعدهی خداوند شک کردند:
گروه اول منافقان بودند: اینان کسانی بودند که کفر را در قلبهای خود مخفی کرده بودند و در برابر مسلمانان اظهار ایمان و اسلام میکردند، اینان در حقیقت کافر بودند.
گروه دوم بیماردلان بودند: آنان منافق نبودند، بلکه مسلمانانی ضعیفالایمان بودند، بیماری دلشان عبارت بود از: ضعف و تردید، و سقوط عزم و همتشان.
این بیماردلان تحت تأثیر شایعات و تبلیغات (واهی) منافقین قرار گرفتند و این شایعات را به همراه منافقان تکرار میکردند آنهم به قصد تضعیف مسلمانان مجاهد. هردو گروه - منافقین و بیماردلان - شک در وعدهی الهی را اعلان داشته و گفتند: «وعدههای [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».
یعنی: شما ای مسلمانان چنین میپندارید که خداوند به شما وعدهی پیروزی بر دشمنانتان، و رهاییتان از خطر را به شما داده است و رسول خدا ج به نزدیک بودن تحقق این وعده و عملی شدنش بشارتتان داده است! در رؤیایش نباشید، بیشک هرگز چنین چیزی روی نمیدهد، وعدههای خدا و رسولش برای شما چیزی جز توهم و خیالهای واهی و فریبنده و آرزوهای خیالی نیست!
این سخن جدی و خطرناک از طرف منافقین و بیماردلان است، شک در تحقق وعدهی الهی، و تکذیب وقوع آن، و ایجاد شک و تردید در دل مؤمنین... آنان وعدهی الهی را راستین و صادقانه نمیدانند! و این یعنی تکذیب صریح و روشن خدا و رسولش ج.
نویدهای پیامبر ج به هنگام حفر خندق
روایاتی در کتب سیره بیان میکنند که به هنگام حفر خندق و اندکی پیش از محاصره مدینه توسط مشرکین، پیامبر ج به یارانش مژده پیروزی و استقرار در زمین، و ظهور اسلام در عالم را داد.
امام احمد در المسند[1] و نسائی[2] از براء بن عازب س روایت میکنند که: هنگامی که پیامبر ج به ما دستور دادند به حفر خندق بپردازیم، در بخشی از خندق به صخرهای برخوردیم که کلنگها بر آن کارساز نبودند، شکایت به نزد رسول خدا ج بردیم، ایشان آمدند و کلنگ به دست گرفتند، و گفتند: «بسم الله»، و یک ضربه به آن زدند، و در اثر این یک ضربه یک سوم آن شکست. و گفتند: «الله اکبر، کلیدهای شام را به من دادند، به خدا، من هم اینک کاخهای قرمز رنگ آن را میبینم». سپس ضربهی دوم را زدند، یک سوم دیگر از آن جدا شد، و گفتند: «الله اکبر، کلیدهای فارس را به من دادند، به خدا سوگند هم اینک کاخ سفید مدائن را میبینم!»، سپس ضربهی سوم را وارد کرد و فرمود: «بسم الله» و بقیهی سنگ درهم شکست و فرمود: «الله اکبر، کلیدهای یمن را به من دادند، به خدا سوگند هم اینک و از این مکانی که ایستادهام، دروازههای صنعا را میبینم!».
ابن اسحاق این حادثه را با لفظی دیگر روایت نموده است و میگوید: «سلمان فارسی میگوید: در گوشهای از خندق کار میکردم، در برابر صخرهای دچار مشکل شدم، پیامبر ج در نزدیکی من بود، هنگامی که دید من به صخره ضربه میزنم و کار بر من سخت شده است، به نزد من آمد و کلنگ را از دستم گرفت، با آن ضربهای زد در زیر کلنگ جرقهای پدید آمد، سپس ضربه دوم را زد، جرقهای دیگر نمایان شد، سپس ضربهی سوم را زد و جرقهی سوم پدید آمد.
گفتم: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر ج، آن چه بود که دیدم، در حالی که ضربه میزدی و در زیر کلنگ جرقه پدید میآمد؟
پیامبر ج فرمود: «ای سلمان آیا آن را دیدی؟».
گفتم: آری!
فرمود ج: «در اولین جرقه، خداوند به همراه آن دروازههای یمن را بر من گشود، و در دومین ضربه خداوند با آن دروازههای شام و مغرب را بر روی من گشود، و در سومین ضربه خداوند به همراه آن دروازههای مشرق را به رویم گشود».
ابن اسحاق میگوید: کسی که متهم به دروغگویی نیست، از ابوهریره س برایم نقل کرد، هنگامی که در زمان عمر س و عثمان س این شهرها فتح شد، ابوهریره س میگفت: هر شهری در برابرتان ظاهر میشود فتح نمایید، قسم به آن که جان ابوهریره در دست اوست، هر شهری را که فتح کردهاید و هر شهری را که تا برپایی قیامت فتح مینمایید خداوند پیشتر کلیدهای آن را به پیامبر اسلام ج اعطا نموده است!».[3]
پیامبر ج روحیهی یارانش را افزایش میدهد
پیامبر ج مشتاق افزایش روحیهی یارانش، و دادن مژده و امید به آنان بود، تا جهاد و کار و استقامت و تأیید وعدههای الهی را افزایش دهند.
این جاست که او در حفر خندق سه ضربه به صخره میزند و بعد از زدن هر ضربهای نوید پیروزی در آینده را به مسلمانان میدهد. بعد از ضربهی اول نوید فتح قصرهای شام را به آنان میدهد، و بعد از ضربهی دوم نوید فتح قصرهای فارس را به آنان میدهد، و بعد از ضربهی سوم نوید فتح قصرهای یمن را به آنان میدهد!
نکتهی ظریف در این نویدها آن است که پیامبر ج در حالی این نویدها را به مسلمانان میدهد که آنان در حالت محاصرهی شدید قرار دارند و جانشان در خطر است، و دستههای کفر آنان را دربر گرفتهاند تا نابودشان کنند و براساس محاسبات انسانی احتمال ندارد از این معرکه جان سالم به در برند!
در این فضای غم و غصه، پیامبر ج به آنان فقط مژده رها شدن از بلا و نجات یافتن از خطر را نمیدهد، بلکه به آنان مژده فتح شهرهای شام و عراق و یمن، و پذیرش اسلام توسط اهالی آنها را میدهد!
ایشان ج این سخن را از جانب خود نمیگوید، بلکه براساس رهنمون و وحی الهی است که چنین میگوید، و قلبش را نسبت به تحقق این نوید سرشار از یقین میگرداند، و از او میخواهد که این نوید را به مؤمنین بدهد تا در این امید و آرزو به او اقتدا نمایند!
موضعگیری منافقین و مؤمنین در برابر وعدهی رسول الله ج
هنگامی که منافقین و بیماردلان این وعده را شنیدند، آن را تکذیب کرده و در وقوع آن شک نمودند و مسلمانان را نیز به تردید واداشتند و گفتند: «وعدههای [پیروزی] خدا و رسولش فریبی بیش نبود».
ابن اسحاق سخن یکی از آنان را روایت کرده، سپس میگوید: «... در این هنگام رنج و محنت، سخت و طاقتفرسا گشته، و ترس شدّت یافت، و دشمنان از بالا و پایین (شهر) بر سرشان فرود آمدند، تا آنجا که مؤمنین دچار حدس و گمانهایی شدند، و آثار نفاق از تعدادی از منافقین پدیدار گشت، تا جایی که (مُعتِبُ بن قُشَیر) گفت: محمد ما را وعده میداد که جیبهای خود را از گنجینههای کسری و قیصر پر میکنیم، اما امروز یکی از ما آنقدر امنیت ندارد که به (محل) دفع حاجت برود!».[4]
وقتی که این موضعگیری منافقین در برابر وعدهی خداوند باشد، موضعگیری که مبتنی بر تکذیب آن و انکار تحقق آن است، بیشک موضعگیری مؤمنین مبتنی بر یقین به این وعده، و مسلم دانستن تحقق و وقوع آن، و تأیید خدا و رسولش است.
خداوند اینگونه از موضعگیری حیاتی و مثبت مسلمانان خبر میدهد و میفرماید:
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢﴾ [الأحزاب: 22].
«هنگامی که مؤمنان دستههای مشرکان را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرمودهاند. این سختیها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمیافزاید».
هنگامی که مؤمنین، لشکریان دستههای (مشرک) را دیدند، نترسیدند و عقبنشینی نکردند، و متواری نشده و نگریختند، و هرکدام از آنان بر ایمان و یقین و ثبات و تأییدشان باقی ماندند، و گفتند: «این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرمودهاند».
یعنی: بیشک خداوند در آیات پیشین قرآن به ما وعده داده بود که دشمنان با ما میجنگند و ما به سختیها و آزمایشات دچار میگردیم، اما پس از آن به ما وعده داده که اگر صبر پیشه ساخته و ثابت قدم باشیم، پیروزی نزدیک است. و آمدن دستههای کفر به سوی ما همان اثبات واقعی وعدهی ربانی است و بر ما واجب است که صبر و استقامت داشته باشیم تا به نتیجهی مورد نظر برسیم.
ابن کثیر در تفسیرش سخن ابن عباس و قتاده را در خصوص این آیه بیان داشته است:
«ابن عباس و قتاده میگویند: منظور مؤمنین از این سخنشان که میگویند: این همان چیزی است که خدا و پیغمبرش به ما وعده فرموده بودند، و خدا و پیغمبرش راست فرمودهاند. سخن دیگر خداوند است که میفرماید:
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤﴾ [البقرة: 214].
«آیا گمان بردهاید که داخل بهشت میشوید بدون آنکه به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشتهاند؟ زیانهای مالی و جانی به آنان دست داده است و پریشان گشتهاند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بودهاند، میگفتهاند: پس یاری خدا کی (و کجا) است؟! بیگمان یاری خدا نزدیک است».
یعنی: این وعدهی خدا و رسولش به ما در خصوص مبتلا شدن به آزمایش و امتحان و ابتلاست که بدنبال آن یاری خدا نزدیک است و این حالت سختی و شدّت و آزمایشات فقط سبب افزایش ایمان و تسلیم شدن و گردن نهادن آنان به فرامین الهی و پیروی از دستورات رسولش ج میشود.[5]
آنچه منافقین و مؤمنین در میدان نبرد انجام دادند
تردید و تکذیب دورویان و بیماردلان نسبت به وعدهی الهی، یک موضعگیری سلبی بود که کاری پلید از آن نشأت گرفت و آنان مرتکب آن کار پلید شدند. خداوند در این خصوص میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَیَسۡتَٔۡذِنُ فَرِیقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِیَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣﴾ [الأحزاب: 13].
«و (به یاد آورید) زمانی را که گروهی از آنان (که منافق و ضعیف الایمان بودند) گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندگاری شما نیست (و ایستادگی در کارزار، همگان را زیانبار میسازد)، لذا (به منازل خود) برگردید. دستهای از ایشان هم از پیغمبر اجازهی (بازگشت به خانههای خود) خواستند و گفتند: واقعاً خانههای ما بدون حفاظ و نااستوار است در حالی که بدون حفاظ و نااستوار نبود و مرادشان جز فرار (از جنگ) نبود».
دورویان و بیماردلان مواضعشان را در میدان نبرد رها کردند و از رویارویی و جهاد گریختند، و به پیامبر ج دروغ گفتند، و کوشیدند که مجاهدین را دلسرد و مأیوس کنند، و آنان را به ترک میدان جهاد و رفتن به سوی خانههایشان جهت سالم ماندن و نجات یافتن فرا خواندند!
در مقابل اینکه مؤمنین مجاهد به وعدهی خدا ایمان و اعتقاد داشتند و بر وقوع آن تأکید میورزیدند و به تحقق آن در عمل یقین داشتند، بیشک چنین چیزی یک موضعگیری متعالی و مثبت بود که یک موضعگیری جهادگرانهی بزرگ نیز از آن نشأت گرفت که خداوند به خاطر آن، آنان را ستود. خداوند در این خصوص میفرماید:
﴿وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِیمَٰنٗا وَتَسۡلِیمٗا٢٢ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: 22-23].
«این سختیها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدر شدن) ایشان نمیافزاید. در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند. برخی پیمان خود را بسر بردهاند و برخی نیز در انتظارند. آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند».
اینان چون وعدهی الهی را تأیید کرده و پذیرفتند، ایمان به خداوند و فرمانبرداری در برابر دستوراتش، و اطاعت نسبت به رسول او ج، و استقامت بر راه حق و جهاد در راه خدا، در اینان افزوده شد.
دو موضعگیری تکرار شونده در تاریخ اسلام
این دو موضعگیری در برابر وعدهی الهی است، در میان مسلمانان تکرار میشوند، بعد از نزول آیات در سورهی احزاب، و در هرزمان دیگری، آشکارترین حالتهایی که به هنگام آزمایشهای بزرگ و سختیهای جانکاه روی میدهد این است که: بیماردلان تکذیب کرده و تردید مینمایند و میگویند: وعدههای پیروزی خدا و رسولش فریبی بیش نبود و مؤمنین مجاهد ثابتقدم میگویند: این [بحران و پیروزی نهاییاش] همان است که خدا و رسولش به ما وعده دادهاند و راست گفتهاند و [مشاهده انبوه دشمن] جز بر ایمان و تسلیمشان [در مقابل خدا] نیفزود.
همچنین بیشترین موضعگیریهای آشکار در این دوره که مسلمانان به انواع گوناگونی از آزمایشها و سختیها و مشکلات طاقتفرسا و جانکاه مبتلا گشتهاند، همین دو موضعگیری است!!