اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

آدابی که برای شنونده در وقت تلاوت است

آدابی که برای شنونده در وقت تلاوت است

* شنونده‌ی قرائت قرآن را لازم است که به استماع قرائت گوش فرا دهد و سکوت اختیار نماید و در وقت قرائت خشوع قلبی اختیار نماید چون دستور خداوندی است که می‌فرماید:

﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ [الأعراف: 204].

«چون خوانده شود قرآن پس گوش نهید به سوی آن و خاموش باشید تا که به شما رحم کرده شود».

* شنونده‌ی قرآن نباید در وقت تلاوت عباراتی از نزد خود ارائه دهد و این جائز نیست، چنانکه برخی (الله الله یا شیخ) و یا (اعد اعد) و غیره گویند... زیرا ما در این مرحله نیستیم که احکام و تعلیقات را بر کلام خداوندی ارائه بداریم و هم آنچه که از ما خواسته شده است همانا تدبر و خشوع در وقت استماع و تلاوت است.

* لازم است که در مجلس قرآن از آشامیدن و خوردن طعام خودداری گردد (البته موارد ضروری استثنا است) چنانکه تدخین و خنده و هرآنچه که وقار مجلس را می‌برد در مجلس قرآن ممنوع است و البته برای معذور انصراف از مجلس قرآن (دون از اعراض قلبی از قرآن) مجاز دانسته شده است.

* غلبه‌ی حزن و خوف بر شنونده‌ی قرآن کار خوبی بوده است و نیز نباید از خوش‌آوازی قاری قرآن و وجدی که برایش عاید می‌شود کنترل را از دست دهد.

رسول خدا ج می‌فرماید:

این قرآن به حزن نازل شده است چون آن را می‌خوانید و یا می‌شنوید بگریید، هرگاه توان گریه را نداشتید خود را گریه‌ناک سازید، (یعنی گریه را ظاهر سازید).

آداب تلاوت قرآن کریم

آداب تلاوت قرآن کریم

آداب تلاوت برای قاری قرآن

* وضوء در وقت قرائت قرآن برای قاری قرآن مستحب می‌باشد([1]).

* نیکو است که قاری قرآن رو به طرف قبله با طرز شایسته در مکان مناسب بنشیند و با خضوع و موشکافی به تلاوت بپردازد حال آنکه قلب و حواسش کاملاً به قرائت متوجه است و نباید در وقت تلاوت به چیزی مشغول گردد و کار عبثی را انجام دهد.

* قرائت قرآن کریم لازم است خاص به رضای خداوندی و در مقابل قرائت کلام الله مجید از احدی مزدی طلب نشود و مسلمان نباید در اثر این تلاوت نیل به رضای مردم را در سر پروراند و یا با آیات بازی نماید.

* قاری قرآن باید در وقت تلاوت به همه‌ی مسایل دقیق گردد، مقدار وقت و اندازه‌ی بلندی و یا پستی آواز را به خاطر این که بر شنوند‌گان گران نیاید در نظر داشته باشد، درازی قرائت را تا حدی نماید که باعث ایجاد ملول نشود و همین طور بلندی آواز باعث اذیت دیگران نگردد، به ویژه در وقتی که در زمره‌ی سامعین مریض نیز باشد و یا وقت قرائت موقع تدریس علم و یا در وقت راحت مردم بوده باشد.

* و باید اوقات و مناسباتی را برای قرائت برگزیند که مردم در آن مراسم آماده و با نشاط باشند؛ تا که خدای ناخواسته از زمره‌ی کسانی نباشد که:

﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجًا [إبراهیم: 3].

«و (مردم را) از راه خدا باز می‌دارند، و کجی (و انحراف) آن راه را می‌خواهند».

* قطع قرائت قرآن به خاطر چیزی از امور دنیا مکروه است همانطوری که تناول طعام در اثنای قرائت بر قاری مکروه است. به جاست که بیان داریم که قاری قرآن از رد سلام دیگران عفو گردانده شده است زیرا آنچه در نزد او است برتر و افضل از رد سلام است و هرگاه دیگری در آنجا بود که این واجب را (رد سلام) اداء نماید بر آن شخص رد سلام لازم و حتمی است.

* قاری قرآن هرگاه از اهل علم باشد، بر او لازم است که به تفسیر برخی از آیات قرآنی و توضیح مواضع که از احکام در آیات است برای سامعین بپردازد.



[1]- بعضی علماء می‌گویند که وضوء بر قاری قرآن واجب است به دلیل این که خداوند فرموده: ﴿لَّا یَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩ [الواقعة: 79] و فرموده‌ی پیامبر اسلام ج: «لَا یَمَسُّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ» و دلایل زیادی در این باره است.

مقدمه‌ی مؤلف

مقدمه‌ی مؤلف

ستایش خدایی را که بر بنده (عبد) و پیامبرش حضرت محمد مصطفی ج قرآن را نازل فرمود و در این کتاب کژی راه نداد و آن را برای مردم هدایت قرار داد و ما را امر فرمود که به کتاب آسمانی‌اش با تلاوت الفاظ آن و فهم معانی و اقامه‌ی حدودش تقرب جوییم.

درود خداوندی بر پیشوای عالم بشریت، ناجی انسان، حضرت محمد ج که قرآن را از خداوند عزوجل به ما رساند و هرگز در آن حرفی از جانب خود افزون نساخت و شکلی از آن را تغییر و دگرگون نکرد و خود از هوی سخن نگفت([1]).

پروردگار راضی باشد از یاران آن حضرت ج که قرآن را در سینه‌ها و در نوشته‌ها حفظ نمودند و حفظ آن برای‌شان از ارواح‌شان معززتر بود و باز همانطوری که خداوند نازل فرموده بود به ما رساندند.

آنگاه که ساحه‌ی اسلام در شهرها و مناطق بسیاری گسترش پیدا کرد با این که مردم آنجا زبان عربی را نمی‌دانستند و نیز در زیر پرچم اسلام اقوامی درآمدند و با زبان قرآن سخن گفتند حال آنکه زبان‌هایشان به حروف قرآن درست نمی‌گردید، از آن وقت بود که لهجه‌ها و اشتباهات در نحوه‌ی قرائت قرآن زیاد شد، دانشمندان و علمای اسلام درین برهه به این پی بردند و از عواقب این پیشآمد هراس بر آن‌ها دست داد و این ترس همانا ترس و هراس از تحریف و تغییر قرآن بود!!

همان بود که برخی از دانشمندان به وضع اصول و قواعدی که صحت نطق به قرآن را تضمین نماید پرداختند و این اصول و قواعد را «علم تجوید» مسمی نمودند.

یقیناً که این قواعد در محافظه بر کتاب خداوندی سودمند واقع گشت تا آنجا که قرآن به ما سالم از تحریف در مرور قرن‌ها و گذشت زمانه‌ها رسید.

صادق است و فرموده‌ی خداوند أ آنجا که می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩ [الحجر: 9].

«هرآینه ما فرو فرستادیم قرآن را و هرآیینه ما او را نگه‌بانیم».

به جا است بیان داریم که برخی نیز با سخت‌گیری که درباره‌ی تلاوت قرآن می‌نمایند در این فن مردم را از تلاوت قرآن دور ساخته‌اند و از مبالغه‌ای که کار گرفته‌اند دروازه‌ی‌ آموختن و فهم علم تجوید را بر روی مردم بستند، به نحوی که تألیفات بسیار درین باره نوشتند و شروط و قوانین صعبی را وضع کرده‌اند که حتی نه در قرآن آمده و نه در سنت پیامبر ج است.

تا آنجا که بعضی‌شان نیز گفتند: آگاهی و عالم‌بودن به تجوید حتمی و لازم است.

و برخی‌شان نیز تلاوت را بر آن که اصول تجوید را حفظ نمی‌دارد حرام قرار دادند، البته این تشدید و سخت‌گیری ناجایز و باطل است، زیرا که رسول خدا ج می‌فرماید:

آنکه در قرآن مهارت دارد (به تفسیر قرآن وارد است) در ردیف مردم نیکوکار و مقربین خداوندی حشر می‌شود و آن که قرآن را می‌خواند در حالی که به خاطر فهمیدن آن تلاش و تفحص می‌نماید و حال آنکه بر او سخت و مشکل است او را دو پاداش است([2]).

و خداوند تعالی می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ.

«حقا که قرآن را به خاطر فراگرفتن و پندگرفتن آسان و سهل گرداندیم».

پی‌آمد این تشدد و سخت‌گیری این بود که مردم در اثر آن به اوراد و ادعیه روی آوردند و تلاوت قرآن را از ترس غلط‌کردن در تلاوت آن ترک کردند؛ با این که قرائت قرآن قطعاً برترین و عالیترین عبادات است.

از جانب دیگر، واکنش برخی علما همانا الغاء مطلق این فن و بی‌نیازی کلی از علم تجوید بوده است، آن‌ها در این که با اطمینان و خشوع خوانده شود و تکاپویی در آموختن قرآن گردد اکتفا نموده‌اند.

چنانکه در صدر اسلام همینطور بوده است و دیگر این که قیود بسیار و مراعات شروط و قوانین در تلاوت، لابد قاری را از ادراک مفهومی که مقصود کلی است محروم می‌سازد و بلکه تا مرحله‌ای می‌رساند که قرائت قرآن کشانده می‌شود به درجه‌ی تحریف و بازی با کتاب الله أ، ریاکاری و شنواندن به دیگران، همانطوری که در سایر سرودها مروج است که این البته از زمره گناهان کبیره است.

با این که در برهان این دسته دومی ظواهر قانع‌کننده است، اما به جاست که بگوییم نظر به بُعد عهد مردم این عصر با عصری که فصاحت زبان عربی هنوز هم در میان آن مردم محفوظ بود و همچنین به علت بروز تفاوت‌ها و اختلافات روشنی که میان لهجه‌ها در کشورهای اسلامی که لابد متأثر از عوارضی بوده است.

از جمله همجواربودن کشورهای اسلامی با بیگانگان و مستعمره‌بودن برخی مناطق مسلمان‌نشین و همینطور هجرت‌هایی که مسلمانان به دیگر کشورها نمودند.

در همه حال به عقیده‌ی ما فراگرفتن دستورات و قواعد اساسی علم تجوید سودمند و لازم است، به ویژه برای آنان که تازه به تعلیم قرآن شروع می‌نمایند. به شرط این که از تعقید (پیچیده کردن) و مبالغه‌ای که علمای متقدم در این فن، سخت‌گیری و تشدد به کار برده‌اند اجتناب شود.

روی این اساس است که به ارائه و نگارش این رساله اقدام کرده‌ایم و کوشیده‌ایم که معیار واضح و سهلی را در فراگرفتن این نوشتار (تجوید) ارائه کرده باشیم و از آنچه که در ذکر آن ضرورتی احساس نمی‌شود تذکری به عمل نیاورده‌ایم مانند قواعدی که در علم تجوید است:

چون اشمام (غنچه‌کردن دو لب) استفال (پایین) استعلاء (بالا) و همینطور از ذکر مواضع خروج حروف و امثال آن که ضرورتی نبوده است، خودداری کرده‌ایم.

و هدف ما این بود که استفاده‌ی شایانی از این جزوه گردد و کسالت و اشکالی در خواندن برخواننده‌ی محترم پیش نشود.

طوری که مطالعه خواهید فرمود چگونه در این رساله از موضوعاتی که لابد در آموختن این علم برای هر فرد مسلمان ضروری است سخن به میان آمده است.

امید دارم که معلمین و آموزگاران علم تجوید به نکات آتی توجه فرمایند!

اولاً: شاگردان را در این که آموختن تجوید بسیط و سهل است تشویق نمایند، چه این تشویق ذوقی شگرفی را در آن‌ها به وجود آورده است و در آموختن آن سعی زیاد می‌نمایند تا خوب در اداءکردن آن موفق باشند، هرچند که از این قواعد چیزی هم نیاموخته باشند، زیرا علم تجوید همانا راهی است برای بهترنمودن قرائت قرآن توسط هر شخصی است که به بهترساختن تلاوت شدت علاقه دارد.

ثانیاً: نباید طالب را جز به حفظ موضوعات از این قواعد که جداً مهم است وادار نمود. و لازم است که در آموزش و رعایت آن اهتمام زیادتر شود تا به جاآوردن حروف از جای خود بر او عادت شود.

ثالثاً: معلم نباید به مثال‌های وارده‌ی اینجا اکتفا نماید، بلکه باید خود بر قرآن قواعد را تطبیق دهد تا شاگردان در ساحه‌ی وسیعتری از این علم مستفید شوند.

آنگاه که به تدریس این رساله مشغول بودم برخی استادان را دیدم که توان این را دارند شاگردان را به همه‌ی احکام تجوید در چهار بخش نه اضافه‌تر ... عالم گردانند و بعداً باقی دروس عمومی‌شان تمرینات بود که شاگردان را با اشتیاق وافر در فراگرفتن این علم می‌خواند.

از خداوند توفیق همگان را به خیر خواهانیم.

عبدالبدیع صقر

10 / 1 / 1298

 




[1]- ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤ [النجم: 3-4].

[2]- «الْمَاهِرُ بِالْقُرْآنِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ یَتَتَعْتَعُ فِیهِ، وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ، فَلَهُ أَجْرَانِ» صحیح بخاری و صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی از حدیث عائشه ل روایت نموده‌اند مفهوم حدیث اینست که برای وی یکی پاداش تلاوت و دیگر پاداش مجاهدت در طلب آموختن است.

پیشگفتار

پیشگفتار

﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ [الإسراء: 9].

«بی‌شک این قرآن، به راهی که آن استوار‌ترین راه‌هاست؛ هدایت می‌کند».

«أَشْرَافُ أُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ» (ترمذی).

در سال 1985 م، وزیر مستعمرات وقت بریتانیا «گلادستون» خطاب به رفقایش در حالی که قرآن به دست دارد می‌گوید:

«هرگز چیزی از اهداف بریتانیا در میان مسلمین و اعراب تحقق نخواهد یافت تا که این قرآن در میان‌شان باشد، بیایید اولاً سلطان این کتاب را از آن‌ها بگیریم و سِرّ آن را بیابیم، آن وقت است که همه‌ی سدهای پیشروی ما از هم خواهد پاشید([1]).

در آغاز ظهور اسلام و نزول قرآن، قریش و مشرکین مأمورانی در محیط مسجد و اطراف خانه‌ی پیامبر ج می‌گماردند تا تماس افراد را با پیامبر ج تحت نظر گیرند و از ارتباط افراد با پیامبر ج کاملاً جلوگیری نمایند.

و اگر در ایام حج پیامبر اسلام از آزادی استفاده می‌نمود تا با آهنگ بلند به خواندن قرآن مشغول گردد، آنان سر و صدا به راه می‌انداختند تا زائران خانه‌ی خدا را از شنیدن صدای او بازدارند([2]).

و قرآن کریم اینگونه به بازگویی این موضوع پرداخته است:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦ [فصلت: 26].

«افراد کافر گفتند (دستور دادند) هیچ‌کس به این قرآن گوش فرا ندهد و (هنگام شنیدن صدای قرآن) هیاهو کنند تا این که آنان پیروز گردند».

***

بازداشتن مسلمین از استماع قرآن و رجوع به آن برنامه‌ی تازه‌ای نیست که توسط دشمنان اسلام به اجرا درآورده می‌شود، بلکه در طی قرون متمادی همه‌ی استعمارگران و پیروان باطل همه‌گونه سعی و تلاش خود را در این راه به کار انداخته‌اند.

چرا دشمنان اسلام این گونه در همه‌ی اعصار از قرآن وحشت داشتند؟

و چرا امروز کافران برای دورساختن مسلمین از قرآن و تعالیم نجات‌بخش آن از همه‌ی امکانات و وسایل کار می‌گیرند؟

مسلّم است که هراس دشمن بدلیل  تأثیریست که قرآن در میان جوامع اسلامی می‌گذارد و در روح و متن این جامعه، دگرگونی و انقلاب، تحرک و جهش را به ارمغان می‌آورد و شکی نیست که باید برای جلوگیری از نفوذ قرآن در نفوس، و در نتیجه از گسترش این آیین الهی در هراس باشند.

قرآنی که گمراهان را راهبر و برفراز راه هدایت چون مشعل فروزانی پرتوافکنی می‌نماید. برنامه و قانون آسمانی برای انسان، کتاب دعوت و تحرک در حیات مسلمین قرار دارد.

قرآن، موضوعِ انسانِ خلیفه‌ی خدا در زمین است. معجزهی جاودان اسلام که مرزهای زمان و مکان را درهم شکست و بسان مشعل فروزان بر تارک اعصار درخشید، دلیل برهان زنده و گویا بر آسمانی‌بودن آیین اسلام در هر عصر و زمان و آیتی درخشان برحقانیت آیین محمدی است.

قرآن راهنمای انسان به خصلت درست‌تر است. ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ [الإسراء: 9]. «این قرآن رهنماست به خصلتی که او درست‌تر است» و برای مسلمین شفاء و رحمت است﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ [الإسراء: 82] «و فرود می‌آریم از قرآن آنچه شفاء و رحمت هست برای مسلمانان».

و چه سعادتمند و فائز‌اند حَمَلة قرآن و آنان که پیامبر ج چنین به تمجیدشان می‌پردازد:

«أَشْرَافُ أُمَّتِی حَمَلَةُ الْقُرْآنِ» (ترمذی).

«شریف‌ترین امّت من حاملان قرآن‌اند».

باری! اینست راه نجات و رستگاری، راه فلاح و فیروزی، سعادت و نیکبختی، راه نجات انسان و صعود به مدارج عالی انسانیت و پاداش جمیل برای قاری قرآن آنجا که پیامبر ج می‌فرماید:

«مَنْ قَرَأَ حَرْفًا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَلَهُ بِهِ حَسَنَةٌ وَالْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا لا أَقُولُ الم حَرْفٌ وَلَکِنْ أَلِفٌ حَرْفٌ وَلَامٌ حَرْفٌ وَمِیمٌ حَرْفٌ» (البخاری).

«آن که حرفی از کتاب خدا را بخواند او را پاداش (حسنه) است و حسنه به  چند برابر خود است. نمی‌گویم الم حرف است، بلکه الف حرف و لام حرف و میم حرف‌اند».

بیایید با رجوع به قرآن و عمل به تعالیم حیات‌بخش آن برای نجات انسان، انسان ظلوم و جهول، رسالت خویش را اداء نماییم و در سایه‌ی التیام بخش قرآن حیات به سر برده و حَمَله‌ی قرآن گردیم، قرآن را بخوانیم، بیاموزیم و بیاموزانیم.

چه خوب فرموده است پیامبر ج:

«اقْرَءُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَفِیعًا لِأَصْحَابِهِ» (صحیح البخاری).

چه سعادت‌مند اند آنان که برترین مردم‌اند، چون قرآن را آموخته‌اند و برای دیگران نیز می‌آموزانند.

و چه رستگارند جوامعی که با توسل به قرآن در راه‌رسیدن به مجد و عظمت اسلام گام برمی‌دارند. و چه فائزاند مسلمینی که با خواندن قرآن، شفیع در روز قیامت دارند.

***

آن وقت است که می‌شود به مجد و عظمت اسلام دست یافت و جهان را از همه نوع اجحاف و ظلم نجات داد و از سقوط محتوم بشریت جلوگیری نمود.

آن وقت است که دشمنان دیرینه و سوگندخورده‌ی اسلام و قرآن مأیوس خواهند گشت و هرگز خیال تسلط بر مسلمین و به استعمارکشاندن شان را در سر نخواهند پروراند.

و آن وقت است که با پرتوافکنی انوار جاویدانی قرآنی جهان بشریت متبلور و انسان راه هدایت را خواهد پیمود.

و خداوند حافظ قرآن است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩.

پس ای برادر! رسالت ما همانا تطبیق و عمل به تعالیم کلام خدا أ است، برنامه‌ی آسمانی و قانون نجات‌بخش.

چون حسب مقرر، حافظ قرآن ذات خداوندی است و هرگاه دقیقاً بنگریم درمی‌یابیم که هرچه زمانه می‌گذرد محافظه‌ی قرآن زیادتر می‌شود، ولی این مسلمین اند که با گذشت زمانه از تطبیق و عمل به تعالیم آن فاصله می‌گیرند.

جای بس تأسف اینجا است که مسلمین با دوری از قرآن این منهج را مراعات نکرده‌اند و در مرور زمان تطبیق قرآن در میان‌شان ضعیف‌تر می‌گردد([3]).

قرآن را در هرجا می‌بینیم در منازل، در دفاتر و ماشین‌ها، هرکس به گونه‌ای به نگهداری آن می‌پردازد و نزد خود نگه می‌دارد.

***

حقا که خداوند هست حافظ قرآن و آنچه که بیشتر جلب توجه می‌نماید اینست که:

«امروز کشورهایی چون آلمان، ژاپن و ایتالیا (که خود دشمنان سرسخت اسلام‌اند) تلاش بر این دارند تا مصحف (قرآن) را در داخل دولت‌شان به شکل جمیل‌تر چاپ و عرضه بدارند، قبل از این که درباره‌ی کتب آسمانی دیگر چنین اقدامی ‌کرده باشند.

این شواهد خود می‌رساند که هراندازه ما از منهج تطبیقی قرآن دور می‌شویم خداوند حفاظت آن را حتی در میان دشمنان قرآن افزون می‌سازد.

فلهذا بر مسلمانان لازم است که تا خود و دیگران را به عمل به تعالیم آسمانی این کتاب الهی دعوت نمایند و برای پیاده‌ساختن و مرعی (رعایت) ‌شمردن این برنامه و قانون جاویدان در حیات عملی خویش کمر همت بندند، تا شود که به قله‌های شامخ سعادت برسند.

***

کتاب حاضر راهنمای سودمندی است در مراجعه به قرآن و آشنایی به تعالیم روح‌بخش آن که مؤلف ارجمند با استادی و درایت کامل به رشته‌ی تحریر درآورده است و در واقع دُرهای نایابی را در این صفحات اندک جا داده است.

تأکید ما بر اینست که خواننده‌ی محترم غرض آموختن و آموزاندن قرآن «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَعَلَّمَهُ» در مطالعه‌ی کتاب‌هایی از همین نوع خود و دیگران را تشویق و رسالت اسلامی خویش را در جامعه ایفاء بدارند، تا باشد که رجوع فرزندان برومند اسلام و جوانان رشید جامعه‌ی اسلامی ما، باب ‌نویی در شناخت تعالیم قرآنی بگشاید.

مؤثرترین شیوه‌ی استفاده از کتاب حاضر مطالعه‌ی دقیق و یا بهتر بگوییم خواندن آن به قسم درسی است. چه رساله‌ی حاضر که حاوی پنج بخش است مطالب سودمندی را پیرامون علوم قرآنی و تاریخ قرآن و همینطور مباحث جالبی را در شیوه‌ی تلاوت کلام الله مجید (علم تجوید) در بر دارد.

و چه بهتر که کتاب‌هایی از همین نوع (علم تجوید، علوم قرآن، تاریخ قرآن، قصص قرآن، امثال قرآن، و...) به عنوان مواد درسی در مدارس برای طلاب تدریس گردد، تا غنای فکری جوانان ما با آشنایی به اینگونه موضوعات از علوم اسلامی افزوده شود.

از خداوند مسألت داریم تا از لطف و عنایت خویش این زحمت ناچیز را قبول فرموده و ما و همه‌ی مسلمین را مشمول رحمت الهی خویش قرار دهد.

آمین

ارشد ارشاد

30 / 8 / 1361 هـ ش




[1]- من روائع القرآن دکتر محمد سعید رمضان البوطی.

[2]- مسلمین در بازگشت به قرآن اثر دیگر نگارنده.

[3]- معجزة القرآن محمد متوالی الشعراوی.

حدیث ام زرع

حدیث ام زرع

بخاری گوید: سلیمان بن عبدالرحمن و علی بن حجر به ما گفته‌اند: عیسی بن یونس به ما گفته است، هشام بن عروه از عبدالله بن عروه از عروه از عایشه روایت کرده است که او گفت:

یازده زن نشستند و با یکدیگر، عهد و پیمان بستند که هیچ چیز از احوال شوهران‌شان را کتمان نکنند.

«قَالَتِ الأُولَى: زَوْجِی لَحْمُ جَمَلٍ غَثٍّ، عَلَى رَأْسِ جَبَلٍ: لاَ سَهْلٍ فَیُرْتَقَى وَلاَ سَمِینٍ فَیُنْتَقَلُ، قَالَتِ الثَّانِیَةُ: زَوْجِی لاَ أَبُثُّ خَبَرَهُ، إِنِّی أَخَافُ أَنْ لاَ أَذَرَهُ، إِنْ أَذْکُرْهُ أَذْکُرْ عُجَرَهُ وَبُجَرَهُ، قَالَتِ الثَّالِثَةُ: زَوْجِیَ العَشَنَّقُ، إِنْ أَنْطِقْ أُطَلَّقْ وَإِنْ أَسْکُتْ أُعَلَّقْ، قَالَتِ الرَّابِعَةُ: زَوْجِی کَلَیْلِ تِهَامَةَ، لاَ حَرٌّ وَلاَ قُرٌّ، وَلاَ مَخَافَةَ وَلاَ سَآمَةَ، قَالَتِ الخَامِسَةُ: زَوْجِی إِنْ دَخَلَ فَهِدَ، وَإِنْ خَرَجَ أَسِدَ، وَلاَ یَسْأَلُ عَمَّا عَهِدَ، قَالَتِ السَّادِسَةُ: زَوْجِی إِنْ أَکَلَ لَفَّ، وَإِنْ شَرِبَ اشْتَفَّ، وَإِنِ اضْطَجَعَ التَفَّ، وَلاَ یُولِجُ الکَفَّ لِیَعْلَمَ البَثَّ. قَالَتِ السَّابِعَةُ: زَوْجِی غَیَایَاءُ - أَوْ عَیَایَاءُ - طَبَاقَاءُ، کُلُّ دَاءٍ لَهُ دَاءٌ، شَجَّکِ أَوْ فَلَّکِ أَوْ جَمَعَ کُلًّا لَکِ، قَالَتِ الثَّامِنَةُ: زَوْجِی المَسُّ مَسُّ أَرْنَبٍ، وَالرِّیحُ رِیحُ زَرْنَبٍ، قَالَتِ التَّاسِعَةُ: زَوْجِی رَفِیعُ العِمَادِ، طَوِیلُ النِّجَادِ، عَظِیمُ الرَّمَادِ، قَرِیبُ البَیْتِ مِنَ النَّادِ، قَالَتِ العَاشِرَةُ: زَوْجِی مَالِکٌ وَمَا مَالِکٌ، مَالِکٌ خَیْرٌ مِنْ ذَلِکِ، لَهُ إِبِلٌ کَثِیرَاتُ المَبَارِکِ، قَلِیلاَتُ المَسَارِحِ، وَإِذَا سَمِعْنَ صَوْتَ المِزْهَرِ، أَیْقَنَّ أَنَّهُنَّ هَوَالِکُ، قَالَتِ الحَادِیَةَ عَشْرَةَ: زَوْجِی أَبُو زَرْعٍ، وَمَا أَبُو زَرْعٍ، أَنَاسَ مِنْ حُلِیٍّ أُذُنَیَّ، وَمَلَأَ مِنْ شَحْمٍ عَضُدَیَّ، وَبَجَّحَنِی فَبَجِحَتْ إِلَیَّ نَفْسِی، وَجَدَنِی فِی أَهْلِ غُنَیْمَةٍ بِشِقٍّ، فَجَعَلَنِی فِی أَهْلِ صَهِیلٍ وَأَطِیطٍ، وَدَائِسٍ وَمُنَقٍّ، فَعِنْدَهُ أَقُولُ فَلاَ أُقَبَّحُ، وَأَرْقُدُ فَأَتَصَبَّحُ، وَأَشْرَبُ فَأَتَقَنَّحُ، أُمُّ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا أُمُّ أَبِی زَرْعٍ، عُکُومُهَا رَدَاحٌ، وَبَیْتُهَا فَسَاحٌ، ابْنُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا ابْنُ أَبِی زَرْعٍ، مَضْجَعُهُ کَمَسَلِّ شَطْبَةٍ، وَیُشْبِعُهُ ذِرَاعُ الجَفْرَةِ، بِنْتُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا بِنْتُ أَبِی زَرْعٍ، طَوْعُ أَبِیهَا، وَطَوْعُ أُمِّهَا، وَمِلْءُ کِسَائِهَا، وَغَیْظُ جَارَتِهَا، جَارِیَةُ أَبِی زَرْعٍ، فَمَا جَارِیَةُ أَبِی زَرْعٍ، لاَ تَبُثُّ حَدِیثَنَا تَبْثِیثًا، وَلاَ تُنَقِّثُ مِیرَتَنَا تَنْقِیثًا، وَلاَ تَمْلَأُ بَیْتَنَا تَعْشِیشًا، قَالَتْ: خَرَجَ أَبُو زَرْعٍ وَالأَوْطَابُ تُمْخَضُ، فَلَقِیَ امْرَأَةً مَعَهَا وَلَدَانِ لَهَا کَالفَهْدَیْنِ، یَلْعَبَانِ مِنْ تَحْتِ خَصْرِهَا بِرُمَّانَتَیْنِ، فَطَلَّقَنِی وَنَکَحَهَا، فَنَکَحْتُ بَعْدَهُ رَجُلًا سَرِیًّا، رَکِبَ شَرِیًّا، وَأَخَذَ خَطِّیًّا، وَأَرَاحَ عَلَیَّ نَعَمًا ثَرِیًّا، وَأَعْطَانِی مِنْ کُلِّ رَائِحَةٍ زَوْجًا، وَقَالَ: کُلِی أُمَّ زَرْعٍ وَمِیرِی أَهْلَکِ، قَالَتْ: فَلَوْ جَمَعْتُ کُلَّ شَیْءٍ أَعْطَانِیهِ، مَا بَلَغَ أَصْغَرَ آنِیَةِ أَبِی زَرْعٍ، قَالَتْ عَائِشَةُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «کُنْتُ لَکِ کَأَبِی زَرْعٍ لِأُمِّ زَرْعٍ»». «اولی گفت: شوهرم مانند شتر لاغری است که بالای کوهی قرار دارد. نه هموار است که به آن صعود شود و نه گوشت چاقی دارد که به خانه‌ها برده شود «یعنی بد اخلاق است و ویژگی مثبتی ندارد که مردم به او مراجعه کنند».

دومی گفت: من اسرار شوهرم را فاش نمی‌کنم، زیرا می‌ترسم که به اتمام نرسد و اگر از او سخن بگویم، همه‌ی عیوبش را ذکر می‌نمایم.

سومی گفت: شوهرم فرد قد بلندی است که اگر حرف بزنم، طلاقم می‌دهد و اگر سکوت کنم، مرا معلق می‌گذارد. «به جز بدی، هیچ حسنی ندارد».

چهارمی گفت: شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است، نه بسیار سرد است و نه بسیار گرم. ترس و وحشتی از او ندارم. «چون خوش اخلاق است «و همنشینی با وی، ملال آور نیست.»

پنجمی گفت: شوهرم هنگامی که وارد خانه می‌شود، مانند یوزپلنگ است «زیاد می‌خوابد». و هنگامی که از خانه بیرون می‌رود، مانند شیر است «بسیار شجاع است». و از مال و اموالی که در خانه وجود دارد، نمی‌پرسد.

ششمی گفت: شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را می‌خورد و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و اگر آب بنوشد، تا تَه می‌نوشد و ظرف را خالی می‌کند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه می‌پیچد و می‌خوابد و دستش را وارد لباسم نمی‌کند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند.

هفتمی گفت: شوهرم، فرد کودنی است و یا اینکه توان نزدیکی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه‌ی عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی می‌کند و یا عضوی از اعضایت را می‌شکند و یا اینکه هم زخمی می‌کند و هم می‌شکند.

هشتمی گفت: نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است، یعنی بسیار متواضع و خوش اخلاق می‌باشد. و بویی مانند بوی زرنب «یک گیاه خوشبو» دارد.

نهمی گفت: شوهرم از نسب بالایی برخوردار است. قد بلندی دارد. خاکستر خانه‌اش بسیار زیاد است «یعنی فرد سخاوتمندی می‌باشد». همچنین خانه‌اش نزدیک محل تجمع مردم است.

دهمی گفت: شوهرم، مالک نام دارد. مالک کیست؟ مالک بهتر از این حرف‌ها است. او شتران زیادی دارد که بیشتر اوقات، کنار خانه خوابیده‌اند و کمتر به چرا می‌روند. و هنگامی که صدای موسیقی را بشنوند، می‌دانند که هم اکنون ذبح شده‌اند. «یعنی فردی بسیار سخاوتمند است طوری که شتران را بیشتر اوقات، کنار خانه نگه می‌دارد تا هنگام آمدن مهمان در دسترس باشند و به محض اینکه مهمان بیاید، مجلس موسیقی برپا می‌کند و شتری ذبح می‌نماید».

یازدهمی گفت: شوهرم ابوزرع است، می‌دانید ابوزرع چه کسی است؟ او گوش‌هایم را با زیورآلات آراسته و بازوهایم را چاق و فربه نموده است و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شده‌ام. او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت که به دشواری زندگی می‌کردم. پس مرا به میان اسب داران و شترداران و کشاورزان آورد. سخنانم را می‌پذیرد. صبح‌ها می‌خوابم چرا که به اندازه‌ی کافی، خدمتگزار دارد. نزد ما آب زیادی وجود دارد.

اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را می‌شناسید؟ او انبارهای بسیار وسیعی دارد که مملو از غذا و سایر کالاها می‌باشد و دارای خانه‌ی بسیار بزرگی است.

اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را می‌شناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد که از نیام، بیرون آورده شده باشد یعنی زیبا است. و با یک ران بزغاله، سیر می‌شود. یعنی کم خوراک است.

و دختر ابوزرع، آیا می‌دانید که دختر ابوزرع چه کسی است؟ او دختری فرمانبردار است. از مادرش اطاعت می‌کند. چاق و چهارشانه است و به اندازه‌ای زیبا است که باعث ناراحتی هوویش می‌شود.

اما کنیز ابوزرع، آیا می‌دانید او کیست؟ او فرد رازداری است که سخنان ما را به مردم نمی‌گوید و امانت داری است که غذای ما را حیف و میل نمی‌کند و نظافت کاری است که اجازه نمی‌دهد خانه‌ی ما خس و خاشاک بگیرد.

روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی که مشک‌ها پر از شیر بودند. او در مسیر راه با زنی برخورد کرد که دو بچه مانند دو یوزپلنگ داشت. آن بچه‌ها، با پستان‌های مادرشان که به انار شبیه بود، بازی می‌کردند. ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن، ازدواج کرد.

من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایه‌دار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج کردم که شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت: ای ام زرع! بخور و به خانواده‌ات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه‌ی چیزهایی را که او به من داده است، یکجا جمع‌کنم، به اندازه‌ی کوچک‌ترین ظرف ابوزرع نمی‌شود.

عایشه ل می‌گوید: رسول الله ج بعد از شنیدن این سخنان فرمود:

«من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم».

این عجیب‌ترین حدیث در کتاب‌های سنت نبوی است. تقریباً ده تن از علما آن‌ را تفسیر کرده‌اند و بهترین شرح از قاضی عیاض، قاضی و عالم مغربی است. ابن حجر در سی صفحه آن را شرح داده است و حدیث شگفت انگیزی است که بیش از هفده فایده از آن استنباط شده است که به خواست الله، آن را مرور خواهیم کرد. اکنون به شرح این حدیث می‌پردازیم.

بخاری در باب «رفتار نیکو با خانواده» گوید: چگونه مسلمان با خانواده‌اش خوش رفتار باشد؟ چگونه برخورد خوبی داشته باشد؟ چگونه نرم‌خو باشد؟ چگونه آسان‌گیر باشد؟ سپس حدیث رسول الله ج با عایشه را می‌آورد و بیان می‌کند که پیامبر اکرم ج با وجود مشغله‌های بسیار، کارها و ارتباطاتش و نیز مصیبت‌های روزگار و مسئولیت‌های امت که بر دوش وی نهاده شده است، همچنین رویدادهای امت، جهاد، اداره و رهبری امت با وجود همه‌ی اینها وقتی را برای گوش دادن به چنین سخنانی اختصاص می‌دهد.

این به خاطر نرم خویی، بردباری و رفتار نیکوی اوست. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ٤ [القلم: 4].

«تو دارای خوی سترگی هستی».

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَ... [آل عمران: 159].

«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند».

عایشه ل که راوی این حدیث است، نیز دختر پدرش است، چرا که ابوبکر با حافظه‌ترین و فصیح‌ترینِ مردم بود. زندگی‌نامه‌ها، نسب‌ها، اخبار و اشعار را حفظ می‌کرد و وقتی در مجلسی سخن می‌گفت، عرب همه سکوت می‌کردند. عایشه دختر ابوبکر نیز شباهت بسیاری به او داشت و کسی‌که شبیه پدرش باشد، ظالم و بی‌جا نیست.

تِلْکَ الْعَصَا مِنْ هَذِهِ العُصَیَّةْ

 

لاَ تَلِدُ الْحَیَّةَ إِلَّا الْحَیَّةْ

«آن چوبدستی از این عصاها درست می‌شود و مار چیزی جز مار نمی‌زاید».

پیامبر اکرم ج از سخن گفتن با عایشه انس می‌گرفت و درباره‌ی اوضاع و احوال مردم از او می‌پرسید، زیرا همان‌گونه که زهری گوید: او هجده‌هزار بیت شعر حفظ بود و اخبار، رویدادها و داستان‌های زیادی از عرب را حفظ داشت.

در یکی از بامدادان، رسول الله ج راحت و آسوده خاطر نشسته بود و با همسر پاک و صدیقه‌اش دختر صدیق، شوخی و مزاح می‌کرد. او گفت: ای رسول الله! در زمان‌های قدیم، چند زن دور هم نشستند و آنان بنابر گفته‌ی ابو محمد بن حزم ظاهری از قبیله‌ی خشعم، قبیله‌ای نزدیک به قبیله‌ی شمران بودند که از قبایل جنوبی مشهور در تاریخ است.

شخصی از همین قبیله گوید:

أَلَا یَا صَبَا نَجْدٍ مَتَی هِجْتِ مِنْ نَجْدِ

 

لَقَدْ زَادَنِی مَسْـرَاکِ وَجْدًا عَلَى وَجْدِ

«ای باد صبای نجد، کی از نجد وزیدی؟ مقصد شبانه‌ات بر وجدم افزود».

عایشه در حین صحبت با پیامبر گفت: یازده زن گرد هم نشستند و عهد و پیمان بستند که چیزی از اوضاع و احوال شوهران‌شان را مخفی نکنند و همه‌اش را بازگو نمایند زیرا شوهران‌شان از خانه بیرون رفته‌اند و آنان گرد هم آمده‌اند.

علما مانند ابن حجر گویند: وقتی زنان دور هم جمع می‌شوند، بیشترین سخنان‌شان درباره‌ی مردان است و اگر مردان دور هم جمع شوند، بیشترین صحبت‌شان درباره‌ی امور زندگی است!

عایشه گوید: آنان با نام الله سوگند یاد کردند که در این امر به خواهران‌شان دروغ نگویند و پیمان بستند که چیزی از احوال شوهران‌شان را مخفی و پنهان نسازند. اولی شروع کرد به سخن گفتن و توصیف شوهرش: «شوهرم مانند شتر لاغری است که بالای کوهی قرار دارد. نه هموار است که به آن صعود شود و نه گوشت چاقی دارد که به خانه‌ها برده شود». او را با زشت‌ترین صفات توصیف کرد، زیرا گوشت شتر از بدترین و بی‌ارزش‌ترین گوشت‌هاست. گویند: باعث جراحت قلب می‌شود، کسی‌که بر خوردنش مداومت ورزد، بیمار می‌شود و از سفت‌ترین گوشت‌هاست و بسیاری از پزشکان، خوردن آن را ممنوع کرده‌اند.

ای کاش فقط می‌گفت: گوشت شتر و سکوت می‌کرد و در این صورت مسأله آسان‌تر می‌شد، ولی او شتری لاغر و ضعیف است.

گوید: بر سر کوه، پس از شدت وحشتناکی اخلاقش، بسان کوهی شده است که کسی از آن بالا نمی‌رود.

گوید: دشتی نیست که از آن بالا رفت، یعنی ای کاش کوه دشتی می‌بود که می‌شد از آن بالا برویم و این گوشت لاغر را برداریم.

هنگامی که در مورد فلسفه و منطق از ابن تیمیه پرسیدند، این سخن را گواه قرار داد و گفت: علم منطق و فلسفه مانند گوشت شتر لاغری بر بالای کوهی است، نه زمین همواری که بتوان از آن بالا رفت و نه گوشت چاقی که بتوان به خانه برد و این بهترین تشبیهی است که در چنین مواردی می‌توان از آن بهره برد.

دومی گفت: «من اسرار شوهرم را فاش نمی‌کنم». یعنی نمی‌خواهم شما را از اخبارش مطلع سازم ولی مختصری از احوالش را از من بشنوید. او بدتر از آن است که درباره‌اش سخن گویم! او مردی است بالاتر از آنچه درباره‌اش سخن گویم و من نمی‌توانم بدی‌اش را توصیف کنم!

«و اگر از او سخن بگویم، همه‌ی عیوبش را ذکر می‌نمایم». «عجر» رگ‌های شکم و «بجر» رگ‌های پشت و کمر است. یعنی غم و اندوه او را فرا گرفته است.

علی س گوید: «اَللهُ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ عُجَرِی وَبُجَرِی»([1]) گفتند: یعنی: بار الها! من از هم و غم و اندوهم، آنچه برایم اتفاق افتاده است و مشکلات و مصیبت‌هایم به تو شکایت می‌کنم. زیرا او رسول الله و سپس همسرش فاطمه سپس ابوبکر، عمر و عثمان را از دست داده بود سپس امت در مقابل دیدگانش با هم اختلاف کردند و خوارج در برابرش شورش نمودند.

زن گوید: من از چنین مردی چیزی نمی‌گویم و کافیست که مختصری از حال او را بازگو نمایم و بهتر است هیچ نگویم زیرا سخن از بیان توصیفش عاجز است!

سومی گفت: «شوهرم شخصی قد بلند است» درباره‌ی «عشق» گویند: شخصی که بسیار قد بلند است. برخی از عرب‌ها در وصف فردی که بسیار قدبلند است گویند: او احمق و بی‌شعور است!

ابن حجر گوید: دلیلش این است که عقلش از قلبش دور است و این دوری مسافت، بر عقلش تأثیر گذاشته است!

گفته‌اند: او بداخلاق و تندخوست، اگر به او سلام کنی، دنیا را زیر و رو می‌کند یعنی: از چیزی که ارزش خشم و ناراحتی ندارد، خشمگین می‌شود.

علما و ادیبان گویند: کسی‌که برای چیزی که ارزش خشم را ندارد، خشمگین گردد احمق است.

زن گوید: «شوهرم بسیار بلند قد است، اگر سخن بگویم، طلاق داده می‌شوم». یعنی اگر حرفی بزنم، طلاقم بر سر زبان آماده است! «و اگر ساکت بمانم معلق هستم». اگر سکوت اختیار کنم بلاتکلیف هستم: ﴿فَتَذَرُوهَا کَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ [النساء: 129] «آن زن دیگر را سرگشته [بلا تکلیف] رها کنید» همان‌گونه که الله متعال فرموده است معلق کسی است که مطلقه نیست و با شوهرش در خانه است ولی او نیازی به وی ندارد.

چهارمی گفت: «شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است نه بسیار سرد است و نه بسیار گرم. ترس و وحشتی از او ندارم». او می‌گوید: شوهرش مانند شب تهامه است و درباره‌ی شب تهامه گویند: از شدت گرما و حرارت روز، شبش بهترین شب‌های حجاز است، نسیمی خنک از دریا می‌ورزد، که پهلوها و ران‌ها را می‌نوازد. او به خاطر آرامش و نیکویی، خیر، نزدیکی و تواضعش مانند شب تهامه است، نه گرم است و نه سرد. گرمایش تند و شدید نیست یعنی خشک نیست و سرمایش نیز خشک و سوزان نیست، زیرا بعضی از مردم چنان سرد مزاج و خونسرد هستند که اصلاً خشمگین نمی‌شوند. شافعی گوید: کسی‌که دیگران کاری کنند که موجب خشمش می‌شود و او خشمگین نگردد، الاغ است!

پنجمی گفت: «شوهرم هنگامی که وارد خانه می‌شود، مانند یوزپلنگ است و هنگامی که از خانه بیرون می‌رود، مانند شیر است و از مال و اموالی که در خانه وجود دارد، نمی‌پرسد». این کلمه از فهد که حیوانی کوچک‌تر از شیر است مشتق می‌شود. بسیاری از علما در توصیف زن پنجم نسبت به شوهرش حیرت زده مانده‌اند، آیا او شوهرش را دشنام می‌دهد یا می‌ستاید؟ اگر ناسزا گفته باشد، چنین است: او مانند یوزپلنگ بسیار می‌خوابد که فایده‌ای در آن نیست.

جاحظ گوید: یوزپلنگ از همه‌ی حیوانات بیشتر می‌خوابد، مدت خواب او بیش از مدت بیداری‌اش است و هنگامی که کمی خسته می‌شود، سرش را می‌گذارد و می‌خوابد، شاید هم بدون اینکه احساس کند، موش‌ها از رویش عبور کنند.

اگر او را ستایش کند، چنین است: او بسان یوزپلنگ است، زیرا یوزپلنگ در شرم و حیا از دیگر حیوانات برتری دارد، جالب این جاست که گفته شده است اگر یوزپلنگی زنی را ببیند از او روی می‌گرداند! زیرا او بزرگوار است.

اگر از خانه بیرون رود بسان شیر است یعنی در شجاعتش بسان شیر است، زیرا شیر شجاع‌ترین حیوانات است.

ششمی گفت: «شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را می‌خورد و هیچ چیز باقی نمی‌گذارد و اگر آب بنوشد، تا ته می‌نوشد و ظرف را خالی می‌کند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه می‌پیچد و می‌خوابد و دستش را وارد لباسم نمی‌کند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند». یعنی سر سفره‌ی ناهار، شام و صبحانه چیزی برای همسرش نگه نمی‌دارد. گوید: هنگام خوردن، همه چیز را می‌پیچد یعنی نمی‌تواند با انگشتانش بخورد!

وقتی می‌نوشد همه را تا ته می‌نوشد یعنی مانند گاو میش سر می‌کشد. ما طبق سنت دستور داریم که آب را بنوشیم نه سر بکشیم، زیرا این کار به مری آسیب می‌رساند.

هنگامی که می‌خوابد، رویش را بر می‌گرداند. از شدت وحشتش گوید: وقتی می‌خوابد، رختخوابش را با خودش می‌برد و به همسرش نزدیک نمی‌شود، چرا که او تندخوست و کسی به او نزدیک نمی‌شود.

دستش را به او نمی‌زند تا گرمایش را حس کند زن گوید: من بسیار بیمار می‌شوم و تب می‌کنم در حالی که شوهرم آن قدر لطف و محبت ندارد که سلامتی‌ام را جویا شود.

مرد باید با خانواده‌اش مهربان باشد، با خواهرش، همسرش، دخترش و مانند پیامبر اکرم ج به آنان نزدیک شود و دستش را بر شانه، سر یا کف دستش بگذارد تا گرمای وجودش را حس کند. این کار باعث آرامش و انس و الفت است. بلکه رسول الله ج به خاطر انس و الفت با صحابه انگشتانش را در انگشتان‌شان فرو می‌برد و شاید از روی مزاح و شوخی به سینه‌ی آنان می‌زد.

هفتمی گفت: «شوهرم، فرد کودنی است و یا اینکه توان نزدیکی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه‌ی عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی می‌کند و یا عضوی از اعضایت را می‌شکند و یا اینکه هم زخمی می‌کند و هم می‌شکند».

اگر کلمه «غیایا» باشد یعنی منت‌های فجور و بی‌حیایی – پناه بر الله.

اگر کلمه «عیایا» باشد یعنی احمقی که هیچ چیز سرش نمی‌شود.

طباق هم یعنی کسی‌که نادانی و جهل از ناخن پا تا موی سر او را فراگرفته است.

علاوه بر این‌چنان او را کتک می‌زند که وی را زخمی کرده و استخوان‌هاش را می‌شکند. او صلح و آشتی را نمی‌شناسد. هرگاه که می‌زند، زخمی می‌کند، یا دندان را می‌شکند یا دست را زخمی می‌کند و یا انگشتی را می‌شکند! از الله متعال عافیت و سلامتی را خواستاریم، او به خاطر بد رفتاریش این کار را می‌کند.

هشتمی گفت: «نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است». گوید: مانند موی خرگوش نرم خو است «و بویش مانند بوی زرنب است». زرنب، درخت خوشبویی است که در نجد می‌روید و بر سخنش چنین گواه آورده‌اند:

بِأَبِی أَنْتِ وَفُوکِ الْأَشْنَبُ

 

کَأَنَّمَا ذُرَّ عَلَیْهِ زَرْنَبُ

«پدرم فدایت، تو و دهانت نرم و با صفا بودید، گویی زرنب بر آن ریخته شده است».

یعنی از شدت نرمی و خوش اخلاقی‌اش شبیه زرنب است.

نهمی گفت: «شوهرم رفیع العماد است». یعنی از شدت کرم و آقایی‌اش، خانه‌اش را بر سر راه‌ها می‌سازد.

به همین خاطر آورده‌اند که ابراهیم ÷ خانه‌اش را در صحرا درست کرده بود و قصری داشت که دو در داشت. او گوید: کسی‌که غذا می‌خورد از اینجا وارد می‌شود و از اینجا بیرون می‌رود. او به خاطر بزرگواری‌اش به خدمتکاران و غلامان و بردگان می‌گفت: هرکس از شما که امروز مهمانی بیاورد، در راه الله آزاد است.

«طویل النجاد» یعنی غلاف شمشیرش بلند است، زیرا به خاطر شجاعتش غلاف شمشیرش بزرگ است و قد و قامت بلند دارد.

«عظیم الرماد» یعنی خاکستر خانه‌اش بسیار زیاد است. یعنی فرد سخاوتمندی می‌باشد.

«قریب البیت من الناد» هم‌چنین خانه‌اش نزدیک محل تجمع مردم است. اگر سراغش را بگیری او را به راحتی پیدا می‌کنی.

دهمی گفت: «شوهرم، مالک، نام دارد. مالک کیست؟ مالک بهتر از این حرف‌ها است. او شتران زیادی دارد که بیشتر اوقات، کنار خانه خوابیده‌اند و کمتر به چرا می‌روند و هنگامی که صدای موسیقی را بشنوند، می‌دانند که هم اکنون ذبح خواهند شد».

او شوهرش را به بزرگواری و بخشش توصیف می‌کند و می‌گوید: شتران بسیاری دارد و به محض اینکه برایش مهمان می‌آید کارد را حرکت می‌دهد و شتران می‌فهمند که کارشان تمام است، پس شتر گردنش را دراز می‌کند و بر زمین می‌خوابد.

هُوَ الْبَحْرُ مِنْ أَیِّ النَّوَاحِی أَتَیْتَهُ

 

فَدُرَّتُهُ الْـمَعْرُوفُ وَالْجُودُ سَاحِلُهُ

وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِی کَفِّهِ غَیْرُ نَفْسِهِ

 

لَجَادَ بِهَا، فَلْیَتَّقِ اللهَ سَائِلُهْ

«او دریایی است که از هرسو به سمتش بیایی، نیکی مروارید و بخشش ساحلش است، اگر چیزی جز جانش در بساط نداشته باشد، آن را می‌بخشد پس کسی‌که از او چیزی می‌خواهد باید از الله بترسد».

مزهر: آلتی است، گفته‌اند سازی است که با آن شترها را جمع می‌کنند.

یازدهمی گفت: «شوهرم ابوزرع است – اسمش ابوزرع است». می‌دانید ابوزرع چه کسی است؟ «او گوش‌هایم را با زیورآلات آراسته است». یعنی با زیور آلات یا با او انس گرفته‌اند و با لطافت و نرمی و شفافیت با وی رفتار نموده‌اند و باعث آراستگی گوش شده است. «و بازوهایم را چاق و فربه نموده است». یعنی نعمت‌های بسیاری در اختیارش گذاشته است تا چاق و فربه گشته است. «و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شده‌ام». گویند: مرا بزرگداشت و من احساس بزرگواری نمودم و به من افتخار کرد و من نیز احساس افتخار نمودم. «او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت که به دشواری زندگی می‌کردم. پس مرا به میان اسب‌داران و شترداران و کشاورزان آورد». «دائس و منق» علما گویند: «منق» از کلمه‌ی «نقتقه» صدای قدقد مرغ گرفته است. آورده‌اند که عرب‌ها به داشتن مرغ افتخار نمی‌کردن. شاید او با داشتن حیوانات بسیار وی را ستوده است.

«نزدش صحبت می‌کنم و تقبیح نمی‌شوم». یعنی بدون ترس و لکنت صحبت می‌کنم. شوهری که سعه‌ی صدر و فکر بازی داشته باشد زن همیشه نزد او صحبت می‌کند، ولی نزد سرسخت چند کلمه بیشتر نمی‌گوید:

صبح‌ها می‌خوابم، «صبحه» نزد عرب‌ها خواب پس از نماز صبح است.

عرب‌ها برای خواب نام‌های متفاوتی دارند مانند: هیلوله، فیلوله، غیلوله و قیلوله.

«هیلوله» خواب پس از نماز صبح است و نزد عرب‌ها خواب پس از نماز صبح است.

«فیلوله» خواب چاشت است.

«قیلوله» خواب پس از نماز ظهر یا قبل از نماز ظهر است و نزد سلف، پیش از نماز ظهر می‌باشد.«غیلوله» خواب پس از عصر است.

أَلَا إِنَّ نَوْمَاتِ الضُّحَى تُورِثُ الفَتَى

 

خَبَالاً وَنَوْمَاتِ الْعُصَیْرِ جُنُونُ

«بدان که خواب چاشت، انسان را کسل و خواب عصر انسان را دیوانه می‌کند».

حدیث صحیحی در نهی از خواب پس از عصر نیامده است و هر حدیثی در این زمینه باطل یا موضوع است. این سخن ابن قیم و دیگر علماست.

این زن می‌گوید: من با این شوهرم خیلی خوشبختم زیرا تا صبح می‌خوابم.

«می‌نوشم تا سیراب می‌شوم». سپس با نوشیدن شیر و آب و شراب بر لذت نوشیدن می‌افزایم.

«اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را می‌شناسید؟» گوید: مادر ابوزرع از شدت ناز و نعمت، چاق و فربه شده است. دارای خانه‌ی بسیار بزرگ و وسیعی است.

«اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را می‌شناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد که از نیام، بیرون آورده شده باشد». یعنی در وقت خوابیدن جای کمی را اشغال می‌کند. مثل شمشیری که از غلاف خارج شده باشد.

«و با یک ران بزغاله، سیر می‌شود». جفره بزغاله است. گفته شده است که بره است یعنی به خاطر این که مشغول مسایل مهم است با یک ران سیر می‌شود.

«و دختر ابوزرع، آیا می‌دانید که دختر ابوزرع چه کسی است؟ او فرمانبردار پدرش است». یعنی از پدرش اطاعت می‌کند. «فرمانبردار مادرش است و لباس کامل به تن دارد». یعنی در رفاه و آسایش به سر می‌برد. «و موجب خشم زنان همسایه است». چون زیباست.

«اما کنیز ابوزرع، آیا می‌دانید او کیست؟ او فرد رازداری است که سخنان ما را به مردم نمی‌گوید». خبرکِش نیست. ساکت، خاموش و رازدار است. «و امانت داری است که غذای ما را حیف و میل نمی‌کند و نظافت کاری است که اجازه نمی‌دهد خانه‌ی ما را خس و خاشاک بگیرد و زباله‌ها را در خانه جمع نمی‌کند».

«روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی که مشک‌ها پر از شیر بودند». یعنی آنان شیر را هدیه می‌دادند و شیر داشتند.

«او در مسیر راه با زنی برخورد کرد که دو بچه داشت». او از آن زن خوشش آمد زیرا پستان‌هایش بسان دو انار بودند یعنی او زیبا بود و هنوز جوان بود و دو کودکش با او بازی می‌کردند. «ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن ازدواج کرد».

«من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایه‌دار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج کردم. که شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت: ای ام زرع! بخور و به خانواده‌ات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه‌ی چیزهایی را که او به من داده است، یکجا جمع کنم، به اندازه‌ی کوچک‌ترین ظرف ابوزرع نمی‌شود».

یعنی قلبش وابسته و عاشق ابوزرع است.

عایشه ل می‌گوید: رسول الله ج بعد از شنیدن این سخنان فرمود: «من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم».

فایده‌ها و نکات برگرفته شده از این حدیث:

اول: حسن معاشرت فرد با خانواده‌اش و صحبت درباره‌ی امور مباحی که منجر به سخن از ممنوعات نگردد و این وظیفه‌ی مرد است.

دوم: جایز بودن عشق و محبت مرد نسبت به خانواده‌اش به شرط این که باعث تکبر زن نگردد، زیرا اگر به برخی از زنان بگویی که دوستش داری، خود را به دیوانگی می‌زنند و با تو قطع ارتباط می‌کنند و خشم و غضبت را برمی‌انگیزند تا ببیند چگونه بر دوری آنان افسوس می‌خوری!

سوم: منع افتخار به مال و ثروت و جواز ذکر فضل و برتری به امور دین. این زنان به امور دنیا افتخار می‌کردند و رسول الله ج بیان کرد که افتخار به تقوا و دین است و بهترین ویژگی‌ها، پس از دینداری خوش اخلاقی است.

چهارم: بیان احسان و نیکی‌های شوهر توسط زن. زن عاقل، خردمند مؤمن کسی است که از الله می‌ترسد و این رفتار مؤدبانه است که نیکی‌های شوهرش را نزد دیگران ذکر کند و اگر درباره‌ی او از وی پرسیدند، از او به نیکی یاد کند و این‌که او دیندار و بر دین استوار است و الله به او پاداش خیر بدهد. این کار مقام و منزلتش را نزد الله متعال بالاتر می‌برد و پاداشش نزد الله بیشتر است.

پنچم: اکرام و بزرگداشت برخی زنان توسط شوهران‌شان در برابر هووی‌شان در آنچه از ویژگی‌ها و صفات شخصی‌شان می‌باشد. پیامبر اکرم ج عایشه را نسبت به برخی هووهایش گرامی داشتند و گاهی برایش هدیه می‌بردند و این در عدالت پیامبر اکرم ج هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌سازد، زیرا او عادل‌ترین، نزدیک‌ترین و با انصاف‌ترین مردم است.

ششم: جایز بودن صحبت مرد با همسرش در غیر نوبتش.

هفتم: صحبت از امت‌های پیشین و مثال زدن به آنان جهت پند و عبرت. بنابراین ایرادی ندارد که درباره‌ی اجداد و قبایل پیشین سخن بگویید زیرا در آن عبرت و تجربه هست.

جابر بن سمره گوید: پیامبر اکرم ج پس از نماز صبح در کنار ما می‌نشست و ما درباره‌ی روزگار جاهلیت صحبت می‌کردیم و می‌خندیدیم و او ج لبخند می‌زد.

هشتم: جایز بودن نشاط و سرور نفس با بیان لطیفه‌های اخبار و امور جالب بر خلاف برخی از عبادت گزاران تندرو و صوفیان متشدد، چرا که آنان چنین عقیده‌ای ندارند و آن را هدر دادن وقت می‌دانند. پیامبر اکرم ج در مورد چنین مسایلی سخن گفته است و بدان گوش فرا داده است پس ایرادی ندارد که با مردم پیرامون نرخ‌ها، اماکن و اوضاع و احوال سخن بگویی.

نهم: تشویق زنان بر وفاداری به شوهران‌شان و اکتفا به آنان و سپاسگزاری از کارهای نیک‌شان و این ادبی است که الله ما را بر آن تربیت نموده است. زنان باید در مورد شوهران‌شان از الله بترسند و نیکی‌هایشان را به خاطر داشته باشند و بدی‌هایشان را برنشمارند.

اگر مجبور به این کار شد ایرادی ندارد که او را به خوبی یا بدی یاد کند، در صورتی که در این خبر دادن و پرسیدن از احوال او مصلحتی باشد.

دهم: جواز بیان عیب و نقص‌ها در صورتی که هدف دوری از این کار باشد به شرط این که نامی را ذکر نکند تا غیبت نشود و کار این زنان در جاهلیت و زمانی بوده است که غیبت تحریم نشده بود.

در اسلام درست نیست که زن بنابر گفته‌ی حافظ ابن حجر، از شوهرش غیبت کند در صورتی که مصلحتی در آن باشد مثلاً نزد قاضی یا حاکم از او شکایت کند و از او بپرسند: چه ایرادی در شوهرت می‌بینی؟ او بگوید: خسیس و بخیل، بدرفتار، قطع کننده‌ی صله‌ی رحم یا عدم همبستر شدن.

به همین خاطر هند زن ابوسفیان نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله، ابوسفیان مردی بخیل و خسیس است.

پیامبر فرمود: «تو و فرزندانت به نیکی از مالش بردارید»([2]). او شکایتش را کرد یا به خاطر نیاز، عیبش را بیان کرد.

یازدهم: تشویق زنان بر این که اصرار نداشته باشند که پیش از آنان شوهرشان زنی نداشته باشند، ولی باید بر ازدواج با مردی نیکوکار، دیندار، پایدار بر دین و خوش اخلاق اصرار کنند، زیرا می‌توانند با او که ممکن است سه زن دیگر داشته باشد، خوشبخت‌تر باشند از این که با شوهری باشند که فقط او را دارد. پس مسأله، مسأله‌ی دینداری، رفتار و اخلاق است.

دوازدهم: عشق و محبت زنان را اسیر خود می‌گرداند چون با اینکه ابوزرع با ازدواجش با زن دیگر و طلاق وی به او بدی نمود، اما این امر او را از توصیف وی با این همه‌ی غلو و زیاده روی بازنداشت.

ابو تمام گوید:

کَمْ مَنْزِلٍ فِی الْأَرْضِ یَعْشِقُهُ الْفَتَى

 

وَحَنِینُهُ أَبَدًا لِأَوَّلِ مَنْزِلِ

«در زمین چندین منزلگاه است که انسان بدان عشق می‌ورزد و آن را دوست دارد اما فقط برای منزلگاه اول دلتنگ می‌شود».

سیزدهم: جایز بودن توصیف زنان در صورتی که منجر به ذکر نیکی‌ها و صفات درونی آنان نگردد، زیرا این کار ممنوع است.

چهاردهم: جایز بودن استفاده از سجع و کلمات موزون به شرطی که باعث تکلیف نشود. سجع یعنی کلمه یا عبارات را با یک حرف خاتمه دهی تا آهنگ‌شان یکی شود و باعث زیبایی سخن گردد اما اگر باعث تکلیف شود، مذموم و نکوهیده است.

دو زن نزد رسول الله ج شکایت می‌کردند. یکی از آنها دیگری را زده بود و جنینی را که در شکم داشت سقط نموده بود. پیامبر اکرم ج او را محکوم به پرداخت دیه نمود. ولی آن زن که باید غرامت می‌داد برخاست و گفت: چگونه برای کسی‌که نه سخن گفته است، نه به دنیا آمده است، نه نوشیده و نه خورده است، دیه بدهیم، چنین کاری پایمال کردن حق است.

رسول الله ج فرمود: «آیا مانند کاهنان سجع و موزون سخن می‌گویی؟»([3]). زیرا باعث تکلف است. در قرآن نیز سجع و کلمات موزون به کار رفته است اما بدون تکلف و زیباست. سخنان رسول الله ج نیز حاوی سجع بود ولی بدون تکلف و به منظور زیبایی و محبوب کردن برای نفس‌ها بوده است.

پانزدهم: طلاق دادن با تشبیه نمودن واقع نمی‌گردد. زیرا رسول الله ج گوید: «من مانند ابوزرع هستم». در حالی که ابوزرع زنش را طلاق داده بود.

شانزدهم: مشبه لازم نیست که مانند مشبه به باشد و می‌تواند در برخی امور با او متفاوت باشد. می‌گویی: محمد در شجاعتش مانند شیر است ولی در چنگال، پنجه، پوست و چشمانش به او شباهتی ندارد، بلکه در شجاعتش شبیه است و این کاملاً واضع و آشکار است.

هفدهم: ستایش فرد در برابرش در صورتی که بدانی این کار ضرری به رفتارش نمی‌رساند.

مسایل استنباطی از این حدیث بسیار است و قاضی عیاض آن را در کتاب بزرگی شرح داده است. حافظ گوید: من کسانی که این حدیث را شرح داده‌اند، شمرده‌ام و آنان ده تن از علما بودند.

من آن را بر اساس احکام و فوایدی که در آن بود شرح دادم و امور لطیف و مانوسی که در آن بود، زیرا ممکن است از برخی طالبان علم سؤال شود و در آن کلمات عجیبی هست که نیازمند توجه و بازبینی است.

والله أعلم وصلى الله على نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم.



[1]- ر.ک: فتح الباری بشرح صیحی البخاری، (9/163) در شرح این حدیث، مؤلف تمام شرحش را از فتح الباری آورده است.

[2]- بخاری، حدیث 2183، 5243، 7021 و مسلم، حدیث 4431.

[3]- بخاری، حدیث 5626 و مسلم، حدیث 4345.