اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

رسول خدا و خضاب بستن موها

باب (6)
رسول خدا
ج
و خضاب بستن موها

 


حدیث شماره 45

(1) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنِیعٍ، حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُالْمَلِکِ بْنُ عُمَیْرٍ، عَنْ إِیَادِ بْنِ لَقِیطٍ، قَالَ أَخْبَرَنِی أَبُو رِمْثَةَ، قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَعَ ابْنٍ لِی، فَقَالَ: «ابْنُکَ هذَا؟» فَقُلْتُ: نَعَمْ، أَشْهَدُ بِهِ، قَالَ: «لا یَجْنِی عَلَیْکَ، وَلا تَجْنِی عَلَیْهِ»، قَالَ: وَرَأَیْتُ الشَّیْبَ أَحْمَرَ.

       قال أبو عیسى: هَذَا أَحسَنُ شَیءٍ رُوِیَ فِی هَذَا البَابِ وَأَفسَرُ، لأنَّ الرِّوَایَاتِ الصَّحِیحَةَ أَنَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لَم یَبلُغِ الشَّیبَ. وَأَبُو رِمثَةَ: اسمُهُ رِفَاعَةُ بنُ یَثرِبِی التَّیمِیُّ.

45 ـ (1) ... ایاد بن لقیط گوید: ابورِمثهس به من خبر داد و گفت: در حالی که پسرم، همراهم بود به نزد رسول خدا ج آمدم. آن حضرت ج پرسیدند: این پسر تو است؟ گفتم: آری، و بر این نیز گواهی و شهادت می‌دهم و اعتراف می‌کنم که این شخص، پسر من است.

پیامبر ج فرمودند: نه تو به گناه او مؤاخذه می‌شوی و نه او به گناه تو بازخواست می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد.

ابورمثهس در ادامه گوید: و موهای سفید آن حضرت ج را دیدم که با رنگ سرخ، رنگ شده بود و به سرخی می‌زد.

ابوعیسی ترمذی گوید: این حدیث [حدیث ایاد بن لقیط]، بهترین و برترین و واضح‌ترین و گویاترین حدیثی است که در این زمینه [خضاب بستن موی] روایت شده است؛ زیرا در این مورد، روایاتِ صحیح دیگری نیز هست که گویای این قضیه است که موهای رسول خدا ج سپید نشده بود. و نام «ابورِمثه»: رفاعة پسر یثربی، از قبیله‌ی «تیم» [تیم الرباب] است.

 &

«اشهد به»: این عبارت را می‌توان به دو گونه خواند و ترجمه کرد:

1-   به فتح «همزه» و سکون «شین» و فتح «هاء» و ضم «دال»: «اَشهَدُ» [واحد متکلم]؛ در این صورت معنی حدیث چنین است: بر این امر گواهی و شهادت می‌دهم و اقرار و اعتراف می‌نمایم که این بچه، پسر من است. و در این صورت، جمله‌ی «اَشهَدُ به» تأکید کننده‌ی واژه‌ی «نعم» است.

2-   به کسر «همزه» و سکون «شین» و فتح «هاء» و سکون «دال»: «اِشهَد» [واحد مذکر امر حاضر]؛ در این صورت معنی چنین می‌شود: بر این مطلب گواه باش که این بچه، پسر من است.

«لا یجنی علیک و لا تجنی علیه»: نه تو به گناه او گرفته می‌شوی و نه او به گناه تو مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد.

این بخش از حدیث به صراحت بیان می‌کند که [بر خلاف اعتقاد جاهلیّت]، هر کسی مسئول اعمال خود است و مسئولیّت عمل دیگری بر عهده‌ی او نیست.

هیچ کس گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد، هرچند آن دیگری از نزدیکان و ملازمان او هم باشد؛ هرگز پسر را با جرم پدر مجازات نمی‌کنند و پدر را با جرم پسر، کیفر نمی‌دهند. حق و عدالت همین است که قرآن در آیات بسیار بیان داشته است: ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨ [النجم: 38]؛ «و هیچ بردارنده‌ای، بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد».

در اسلام، سه اصل مهم مطرح شده است:

الف) هر کسی مسئول گناهان خویش است. ﴿أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨ [النجم: 38].

ب) بهره‌ی هر کس در آخرت، همان سعی و کوشش خود او است. ﴿وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩ [النجم: 39].

ج) خداوند به هر کس در برابر عملش جزای کامل می‌دهد. ﴿وَأَنَّ سَعۡیَهُۥ سَوۡفَ یُرَىٰ٤٠ ثُمَّ یُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١ [النجم: 40-41].

و به این وسیله، اسلام خط بطلان بر بسیاری از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیاناً در برخی از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است می‌کشد.

اسلام، از این طریق نه تنها عقیده‌ی مشرکانِ عرب را در زمان جاهلیّت که معتقد بودند یک انسان می‌تواند گناهان دیگری را بر عهده گیرد، نفی می‌کند، بلکه قلم سرخ بر اعتقاد معروفی که میان مسیحیان رائج بوده و هست، می‌کشد که می‌گویند: خداوند فرزندش مسیح را به دنیا فرستاد تا بالای دار رود و زجر و شکنجه ببیند و بارگناه گنهکاران را بر دوش کشد.

همچنین اعمال زشت گروهی از کشیشان را که در قرون وسطی، مغفرت نامه و اوراق استحقاقی بهشت را می‌فروختند و امروز هم به قضیه‌ی گناه بخشی ادامه می‌دهند، محکوم می‌نماید.

منطق عقل نیز همین را اقتضاء می‌کند که «هر کس مسئول اعمال خویش و منتفع به اعمال خویش باشد».

این اعتقاد اسلامی، سبب می‌شود که انسان به جای پناه بردن به خرافات و یا گناه خویش را به گردن این و آن افکندن، به سراغ سعی و تلاش و کوشش در اعمال خیر برود و از گناه بپرهیزد و هرگاه لغزشی برای او رخ داد و خطایی دامان او را گرفت برگردد و توبه کند و جبران نماید.

«اَفسَرُ»: واضح‌ترین و گویاترین. صریح‌ترین و شفاف‌ترین.

«قال ابوعیسی: هذا احسن شیء... لان الروایات الصحیحة...»:

امام ترمذی با این قولش می‌خواهد این را بگوید که روایات و احادیثی که بیانگر خضاب بستن موی از جانب رسول خدا ج است؛ با روایاتِ صحیح دیگری که بیانگر این قضیه هستند که اصلاً موهای پیامبر ج سپید نشده بود تا نیازی به خضاب داشته باشد، در تضاد هستند؛ ولی در حقیقت، در میان این روایات هیچگونه تضاد و تغایری نیست؛ چرا که گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که رسول خدا ج موهایشان را با حنا و وسمه و غیره رنگ می‌کردند و بدان‌ها خضاب می‌بستند؛ ولی در بیشتر اوقات موهایشان را خضاب نمی‌بستند و آن‌ها را رنگ نمی‌کردند. از این رو هر یک از راویان، بر مبنای مشاهدات خویش، خبر داده است؛ آنکه خضاب بستن موی رسول خدا ج را مشاهده کرده، به روایت آن پرداخته؛ و آنکه خضاب بستن را ندیده و در بیشتر اوقات مشاهده کرده که پیامبر ج رنگ سفید موهایشان را تغییر نمی‌دادند و آن‌ها را خضاب نمی‌بستند، باز هم به روایت عدم خضاب بر اساس مشاهده‌ی خویش پرداخته است.

به هر حال، رسول خدا ج در بیشتر اوقات، موهایشان را خضاب نمی‌بستند و گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که آن‌ها را رنگ می‌کردند و بدان‌ها خضاب می‌بستند؛ از این رو هر یک از صحابه و راویانِ حدیث، به روایت آن چیزی پرداخته که آن را مشاهده نموده است.

حدیث شماره 46

(2) حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ وَکِیعٍ، حَدَّثَنَا أَبِی، عَنْ شَرِیکٍ، عَنْ عُثْمَانَ ابْنِ مَوْهَبٍ، قَالَ: سُئِلَ أَبُو هُرَیْرَةَ: هَلْ خَضَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ؟ قَالَ: نَعَمْ.

       قَالَ أَبُو عِیسَى: وَرَوَى أَبُو عَوَانَةَ هَذَا الْحَدِیثَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ابْنِ مَوْهَبٍ، فَقَالَ: عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ.

46 ـ (2) ... عثمان بن موهب گوید: از ابوهریرهس سؤال شد: آیا پیامبر ج موهایشان را [با حنا و وسمه و غیره] رنگ می‌کردند و بدان‌ها خضاب می‌بستند؟ وی در پاسخ بدین سؤال گفت: آری؛ رسول خدا ج خضاب می‌بستند و موهایشان را با حنا و وسمه و غیره رنگ می‌کردند و تغییر می‌دادند.

ابو عیسی ترمذی در دنباله‌ی این حدیث گوید: و «ابوعوانة» نیز این حدیث را از «عثمان بن عبدالله بن موهب» به نقل از «ام سلمة»ل روایت کرده است.

 &

«قال ابوعیسی: و روی ابوعوانة هذا الحدیث»: امام ترمذی، با این عبارت می‌خواهد این قضیه را بیان دارد که حدیث بالا از دو طریق روایت شده است:

1-   از شریک، از عثمان بن موهَب، از ابوهریرهس.

2-   از ابوعوانه، از عثمان بن عبدالله بن موهَب، از ام سلمهل.

پس در این دو طریق، عثمان بن عبدالله بن موهَب، هم حدیث را از ابوهریرهس نقل کرده و هم از «ام سلمة»ل. ولی در طریق اول، شریک، از عثمان بن موهب، حدیث را نقل کرده و در طریق دوم، ابوعوانه به نقل حدیث از وی پرداخته است.

حدیث شماره 47

(3) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَارُونَ، حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِی جَنَابٍ، عَنْ إِیَادِ بْنِ لَقِیطٍ، عَنِ الْجَهْذَمَةِ امْرَأَةِ بِشْیرِ ابْنِ الْخَصَاصِیَّةِ قَالَتْ: أَنَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ، یَنْفُضُ رَأْسَهُ، وَقَدِ اغْتَسَلَ، وَبِرَأْسِهِ رَدْعٌ مِنْ حِنَّاءٍ، أَوْ قَالَ: رَدْغٌ، شَکَّ فِی هَذَا الشَّیْخُ.

47 ـ (3) ... جَهذَمَه، همسر بشیر بن خَصاصیهل گوید: رسول خدا ج را در حالی دیدم که از خانه‌ی خویش بیرون آمده بودند و چون غسل کرده بودند، سرشان را تکان می‌دادند [تا آبی که بر سر و روی ایشان بود، بریزد و از میان برود]؛ و بر سرشان آثاری از رنگ و بوی خوش حنا بود.

 &

«ینفض رأسه» سرشان را تکان می‌داد و می‌جنبانید. گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که رسول خدا ج وضو می‌گرفتند و یا غسل می‌نمودند و از حوله و خشکن برای خشک کردن آب وضو و غسل، استفاده نمی‌نمودند؛ بلکه به تکان دادن و جنبانیدن اعضاء و دست کشیدن بر آن‌ها، اکتفا می‌کردند.

«اغتسل»: تن خود را شست، خویشتن را شستشوی داد، آب تنی کرد.

«ردعٌ»: بوی خوش، اثر بوی خوش بر تن.

«ردغٌ»: این واژه در اصل به معنای «گِل» و «جای گِلناک» [جای پُر گِل و لای]، استعمال می‌شود. و در اینجا معنایی مرادف با «ردعٌ» دارد. یعنی اثرِ رنگ و بوی خوش بر تن.

«شک فی هذا الشیخ»: «الشیخ»: مرد بزرگ و دانشمند، شخص بزرگوار، مرشد و استاد، رئیس طائفه. مراد از «الشیخ» در حدیث بالا، ابراهیم بن هارون بلخی است که در اول سلسله‌ی سند حدیث، نامش مذکور است. وی در این زمینه شک و تردید داشته که آیا نضربن زُرارة [راوی حدیث]، «ردعٌ» گفته یا «ردغٌ».

به هر حال، شک و تردید نضربن زُرارة، در معنای حدیث تغییری به وجود نمی‌آورد؛ چرا که مراد از «ردعٌ» و «ردغٌ» یکی است؛ و مراد از هر دو، همان «آثار رنگ و بوی خوش حنا بر سر رسول خدا ج» است.

حدیث شماره 48

(4) حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ عَبْدِالرَّحْمَنِ، أَنْبَأَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، أَنْبَأَنَا حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: رَأَیْتُ شَعْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَخْضُوبًا. قَالَ حَمَّادٌ: وَأَخْبَرَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِیلٍ قَالَ: رَأَیْتُ شَعْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ مَخْضُوبًا.

48 ـ (4) ... انس بن مالکس گوید: من در حالی موهای رسول خدا ج را دیدم که رنگ و خضاب شده بودند.

حماد گوید: عبدالله بن محمد بن عقیل به ما خبر داده و گفته است: موهای رسول خدا ج را در نزد انس بن مالکس دیدم که رنگ و خضاب شده بودند.

 &

«مخضوباً»: در حالی که با حنا و وسمه، خضاب و رنگ شده بود.

 


 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد