اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

رسول خدا و استعمال عطر و مواد خوشبو

باب (33)
رسول خدا
ج
و استعمال عطر و مواد خوشبو

 


حدیث شماره 216

(1) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَغَیْرُ وَاحِدٍ قَالُوا: أَنْبَأَنَا أَبُو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ، حَدَّثَنَا شَیْبَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُخْتَارِ، عَنْ مُوسَى بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سُکَّةٌ یَتَطَیَّبُ مِنْهَا.

216 ـ (1) ... موسی بن انس بن مالکس، از پدرش انس بن مالکس نقل می‌کند که وی گفت: رسول خدا ج عطردانی داشتند که از آن، خویشتن را خوشبو و معطّر می‌ساختند.

 &

«سُکَّةً»: این واژه را به دو گونه ترجمه کرده‌اند:

1-   جعبه‌ی کوچک عطری؛ عطردان.

2-   آمیزه‌ای از عطرهای گوناگون. یعنی: به عطرهای گوناگونی که با هم مخلوط می‌شوند، «سُکَّة» می‌گویند.

برخی از محدثان، واژه‌ی «سُکَّة» را طوری ترجمه کرده‌اند که ناظر به هر دو معنی باشد؛ از این رو گفته‌اند: «سُکَّة» عطردانی است که در آن آمیزه‌ای از عطرهای گوناگون و مختلف باشد.

«یتطیّب منها»: خود را از آن عطردان، خوشبو و معطّر می‌کرد.

حدیث شماره 217

(2) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، حَدَّثَنَا عَزْرَةُ بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ ثُمَامَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: کَانَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ، لاَ یَرُدُّ الطِّیبَ، وَقَالَ أَنَسٌ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ لاَ یَرُدُّ الطِّیبَ.

217 ـ (2) ... ثُمامة بن عبداللهب گوید: انس بن مالکس هرگز مواد خوشبو را [که به وی هدیه می‌شد] رد نمی‌کرد؛ و بر این رفتارش چنین استدلال می‌کرد و می‌گفت: رسول خدا ج نیز هرگز عطر و مواد خوشبو را [که به ایشان به رسم تعارف و هدیه، پیشکش می‌شد] رد نمی‌فرمودند.

 &

«لا یَردّ»: باز نمی‌گردانید، می‌پذیرفت، رد نمی‌نمود.

«الطیب»: ماده‌ی خوشبو، عطر، بوی خوشی که از گُل یا چیز دیگر بگیرند.

حدیث شماره 218

(3) حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی فُدَیْکٍ، عَنْ عَبْدِ الله بْنِ [مُسْلِمِ بْنِ] جُنْدَُبٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ثَلاَثٌ لاَ تُرَدُّ: الْوَسَائِدُ، وَالدُّهْنُ، وَالطِّیبُ».

218 ـ (3) ... عبدالله بن عمرب گوید: رسول خدا ج فرمودند: سه هدیه را نباید رد کرد: بالشت، روغن خوشبو و معطّر، و عطر.

 &

«الوسائد»: جمع «وِسادة»: تکیه‌گاه، مسند، متّکا، بالش، بالشت. و در اینجا مراد بالش و چیزی است که موقع خواب و استراحت زیر سر بگذراند.

«الدُّهن»: روغن. در اینجا مراد از روغن، هر روغنی نیست؛ بلکه روغنی است که در آن، آمیزه‌ای از عطرها و مواد خوشبو باشد.

«الطیب»: ماده‌ی خوشبو، عطر. در روایتی دیگر به عوض «الطیب»،  واژه‌ی «اللبن» [شیر] آمده است.

حدیث شماره 219

(4) حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الْحَفَرِیُّ، عَنْ سُفْیَانَ، عَنِ الْجُرَیْرِیِّ، عَنْ أَبِی نَضْرَةَ، عَنْ رَجُلٍ ـ هُوَ الطُّفَاویُّ ـ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِی الله عَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «طِیبُ الرِّجَالِ: مَا ظَهَرَ رِیحُهُ وَخَفِیَ لَوْنُهُ، وَطِیبُ النِّسَاءِ: مَا ظَهَرَ لَوْنُهُ وَخَفِیَ رِیحُهُ».

219 ـ (4) ... ابوهریرهسگوید: رسول خدا ج فرمودند: خوشبویی و عطری که مردان از آن استفاده می‌کنند باید رائحه‌اش تند و آشکار، و رنگش پوشیده و پنهان باشد؛ و خوشبویی و عطری که زنان به کار می‌برند، باید رنگش آشکار، و بویش پوشیده و ملایم باشد.

 &

«ما ظهر ریحه و خفی لونه»: بویش تند و آشکار، و رنگش پوشیده و پنهان باشد. مانند: گلاب و مشک و عنبر و کافور.

«ما ظهر لونه و خفی ریحه»: رنگش آشکار [پُر رنگ]، و بویش ملایم و پوشیده باشد؛ مانند: زعفران و غیره.

حدیث شماره 220

(5) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ، أَنْبَأَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الْجُرَیْرِیِّ، عَنْ أَبِی نَضْرَةَ، عَنِ الطُّفَاوِیِّ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِی الله عَنهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلَهُ بِمَعْنَاهُ.

220 ـ (5) علی بن حُجر، از اسماعیل بن ابراهیم، از جُریری، از ابی نضرة، از طُفاوی، از ابوهریرهس، از پیامبر ج هم نظیر همین حدیث را نقل نموده است.

 &

«مثله»: یعنی روایت شماره‌ی 219 با اسنادی دیگر [شماره‌ی 220] هم آورده شده است که در لفظ و معنی با آن متّفق و متّحد است.

«بمعناه»: مفهوم «مثله» را تأکید می‌کند.

حدیث شماره 221

(6) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَلِیفَةَ وَعَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ  قَالاَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ الصَّوَّافُ، عَنْ حَنَانٍ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ النَّهْدِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أُعْطِیَ أَحَدُکُمُ الرَّیْحَانَ فَلاَ یَرُدَّهُ، فَإِنَّهُ خَرَجَ مِنَ الْجَنَّةِ».

            قَالَ أَبُو عِیسَى: وَلاَ نَعْرِفُ لِحَنَانٍ غَیْرَ هَذَا الْحَدِیثَ، وَ قَال عَبدُالرَّحمنِ بنُ اَبِی حَاتَمٍ فِی کِتَابِ «الجَرحِ وَالتَّعدیِلِ»: حَنَانٌ الأسَدیُّ مِن بَنِی اَسَد بنِ شُرَیکٍ، وَ هُوَ صَاحِبُ الرَّقِیقِ، عَمُّ وَالِدِ مُسَدَّدٍ، وَ رَوَی عَن اَبِی عُثمَانَ النَّهدِیِّ، وَ رَوَی عَنهُ الحَجَّاجُ بنُ اَبِی عُثمَانَ الصَّوَّافُ. سَمِعتُ اَبِی یَقُولُ ذلِکَ.

221 ـ (6) ... ابوعثمان نَهدیس گوید: رسول خدا ج فرمودند: هرگاه به یکی از شما، ریحان هدیه شد، نباید آن را رد کند؛ زیرا که ریحان از بهشت فرو فرستاده شده است.

ابوعیسی ترمذی گوید: ما سراغ نداریم که حَنان [راوی حدیث]، به جز این حدیث، حدیث دیگری را روایت نموده باشد؛ و عبدالرحمن بن ابی حاتم در کتاب «الجرح و التعدیل» گفته است: حَنان اسدی، از قبیله‌ی بنی اسد بن شُریک، و معروف به «صاحب الرقیق» [مالکِ برده] و عموی پدر مسدَّد می‌باشد.

وی از ابوعثمان نَهدیس، احادیثی را روایت نموده، و از او حجّاج بن ابی عثمان صوّاف نیز، حدیث نقل کرده است. [ی‌عنی حنان اَسدی، شاگرد ابوعثمان نَهدیس و استاد حجّاج بن ابی عثمان صوّاف است.] عبدالرحمن بن ابی حاتم می‌گوید: این سخنان را از پدرم شنیدم که درباره‌ی بیوگرافی حَنان می‌گفت.

 &

«اُعطی»: به رسم تعارف و هدیه، داده شد.

«الریحان»: در لغت، این واژه به شش گونه ترجمه شده است:

1-   هر گیاه خوشبو.

2-   گیاهی است علفی از تیره‌ی نعناعیان که یک ساله و معطّر است و دارای ساقه‌های منشعب از قاعده می‌باشد. ارتفاعش 25 تا 30 سانتی متر است. برگ‌هایش متقابل، سبز شفاف و بیضوی و کمی دندانه‌‌دار و گل‌هایش معطّر و به رنگ‌های سفید و گِلی و گاهی بنفش و مجتمع به طور فراهم در کنار برگ‌های انتهایی ساقه قرار دارند. بدان نازبویه، حبق ریحانی، صعتر هندی نیز می‌گویند.

3-   رزق و روزی.

4-   رحمت.

5-   یکی از خطوط اسلامی.

6-   نوری که به سبب تصفیه و ریاضت در سالک حاصل شده باشد.

و در اینجا همان معنای دوم مراد است.

«فانّه خرج من الجنة»: زیرا که ریحان از بهشت فرود آمده است. احتمال دارد که بذر ریحان از بهشت فرود آمده باشد چرا که امکان ندارد خود آن ریحان از بهشت فرود آمده باشد.

به هر حال، خداوند در دنیا عطر و مواد خوشبویی را قرار داد تا بیانگر عطر و خوشبویی بهشت و ترغیب دهنده‌ی بندگان به انجام اعمال نیک برای نیل به بهشت باشد؛ و به راستی که عطر و خوشبویی دنیا، نمونه‌ای از عطر و خوشبویی بهشت است.

«صاحب الرقیق»: چون حَنان اسدی، به خرید و فروش برده مشغول بود، به این صفت معروف و مشهور شد.

حدیث شماره 222

(7) حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُجَالِدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ، حَدَّثَنَا أَبِی، عَنْ بَیَانٍ، عَنْ قَیْسِ بْنِ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: عُرِضْتُ بَیْنَ یَدَیْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِی الله عَنهُ، فَأَلْقَى جَرِیرٌ رِدَاءَهُ وَمَشَى فِی إِزَارٍ، فَقَالَ لَهُ: خُذْ رِدَاءَکَ، فَقَالَ عُمَرُ لِلْقَوْمِ: مَا رَأَیْتُ رَجُلاً أَحْسَنَ صُورَةً مِنْ جَرِیرٍ، إِلَّا مَا بَلَغَنَا مِنْ صُورَةِ یُوسُفَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ.

222 ـ (7) ... جریر بن عبداللهس گوید: [روزی از روزها] به پیش عمربن خطابس عرضه شدم؛ جریرس رداء و پیراهن خویش را از تن خود افکند و با ازار و شلوار به راه افتاد. بدو گفتند: پیراهنت را برگیر و آن را بر تن کن؛ عمرس به مردمان گفت: من هرگز مردی را خوش سیماتر و زیباتر از جریر بن عبدالله ندیده‌ام؛ مگر آنچه که از شکل و شمائلِ (زیبا و نیکوی) یوسف÷ به ما رسیده است.

 &

«عرضتُ»: عرضه شدم، حاضر گردانیده شدم.

«خُذ رداءک»: پیراهنت را برگیر؛ یعنی آن را بپوش.

«القوم»: گروهی از مردان.

«فالقی جریرٌ رداءه»: در این عبارت «اِلتفات» رُخ داده است؛ یعنی: التفات از متکلم به غائب. و «اِلتفات» در اصطلاح علم بدیع: آن است که متکلم یا شاعر، در کلام یا شعر خود از تکلّم به خطاب و از خطاب به غیبت و از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر، بپردازد. چنان‌که در این بخش از عبارت حدیث، آمده است: «عرضتُ بین یدی عمربن الخطاب، فالقی جریرٌ رداءه...».

در این صورت عبارت «فالقی جریرٌ رداءه ...» از کلام خود جریربن عبداللهس است.

و اگر عبارت «فالقی جریرٌ رداءه...» از کلام قیس بن ابی حازم [راویِ حدیث] باشد، در این صورت، این حدیث از قبیل «نقل به معنی» است.

«رداء»: به کسر راء، جامه‌ای است که بخش فوقانی بدن را بپوشاند. [پیراهن] و «ازار» به کسر «همزه»: پارچه و جامه‌ای است که بخش پایین بدن را بپوشاند.

«صورة»: شکل و شمائل.

ناگفته نماند حدیثی را که امام ترمذی در مورد زیبایی جریر بن عبدالله بَجَلیس آورده است، هیچ مناسبتی با این باب ندارد؛ و شارحان «الشمائل المحمدیة» نیز این حدیث را اِلحاقی از نویسندگان نسخه دانسته‌اند.


 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد