اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فرستادن درود بر پیامبر گرامی اسلام و فضیلت آن


فصل اول

919 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى قَالَ: لَقِیَنِی کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ فَقَالَ أَلَا أُهْدِی لَکَ هَدِیَّةً سَمِعْتُهَا مِنَ النَّبِیِّ ج فَقُلْتُ بَلَى فَأَهْدِهَا لِی فَقَالَ سَأَلْنَا رَسُولَ الـلّٰهِِ ج فَقُلْنَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ کَیْفَ الصَّلَاةُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّ اللهَ قَدْ عَلَّمَنَا کَیْفَ نُسَلِّمُ عَلَیْکُم قَالَ: «قُولُوا اللَّهُمَّ صل عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مجید اللَّهُمَّّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّک حمید مجید». إِلَّا أَنَّ مُسْلِمًا لَمْ یَذْکُرْ «عَلَى إِبْرَاهِیمَ» فِی الْـمَوْضِعَیْنِ([1]).

919 - (1) عبدالرحمن بن ابی لیلی/ گوید: کعب بن عُجرة س با من ملاقات کرد و گفت: آیا حدیثی را به تو هدیه و پیشکش نکنم که آن را از پیامبر خدا ج شنیده‌ام؟ گفتم: بلی؛ آن را به من هدیه کن. آن گاه کعب س گفت:

از پیامبر ج پرسیدیم و گفتیم: ای فرستاده‌ی خدا! چگونه بر شما «اهل بیت» درود و صلوات بفرستیم؟ (و ما در سلام دادن به شما، اشکالی نداریم) چون خداوند بلند مرتبه، (براساس آیه‌ی ﴿...یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا [الأحزاب: 56] به ما تعلیم داده است که به چه نحوی بر شما سلام بگوییم؛ (حال به ما بگویید که چگونه برایتان درود بفرستیم)؟

آن حضرت ج فرمودند: بگویید: «اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد، کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم؛ رک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید»؛

«بار خدایا! بر محمد ج و آل محمد درود بفرست (و خیر و برکت خویش را بر ایشان فرو بفرست؛) همان‌گونه که بر ابراهیم ÷ و آل ابراهیم درود فرستادی؛ به راستی تو سزاوار ستایش و سپاس و نجابت و بزرگواری هستی.

پروردگارا! به محمد ج و آل محمد، برکت ارزانی کن؛ همان طوری که به ابراهیمو آل ابراهیم، برکت عنایت فرمودی؛ همانا تو ستوده و بزرگواری.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند؛ با این تفاوت که مسلم، عبارت «علی ابراهیم» را در هردو جا، ذکر نکرده است].

شرح: پیامبر گرامی اسلامی ج، یک گوهر گران قدر و ارزشمند در عالم آفرینش است؛ او سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالَمیان و صَفوت آدمیان است؛ او یک انسان است که از میان خود انسان‌ها برخاسته و یک جهان در وجودش خلاصه شده است؛ «ذات وی، مُستجمع جمله‌ی اوصافِ حمیده بود؛ و نفس وی، مُستتبع جمله‌ی خصال حمیده‌ی شریفه؛ در محضر، از همه خوب‌تر بود؛ در مخبر،‌از همه نیکوتر بود؛ در کرم و سَخا، از همه پیش‌تر بود؛ در مروّت و وفا، از همه تمام‌تر بود؛ در حلم و تواضع، از همه کامل‌تر بود؛ در مبرّت و احسان، از همه شامل‌تر بود؛ در شجاعت و قوّت، کس با وی برنیامدی؛ در سماحت و فتوّت، چون وی، کس نبودی؛ در کرامت، خاصّ و عام را بر وی اعتماد بودی؛ در صدق و راستی، همه را بر قول وی، وثوق و اعتبار بودی؛ در حَسَب، اَزکی بود؛ در نسبت، اَعلی بود؛ در اخلاق، اَرضی بود؛ در میثاق، اَوفی بود؛ در صیانت، اَظهر بود؛ در امانت، اَشهر بود؛ در سیرت، اَصلح بود؛ در سخن، اَفصح بود؛ در صورت، اَملَح بود؛ در همه کاری، اَرجح بود؛ در همه شغلی، اَنجح بود؛ قوم، او را امین خواندندی و رأی او را در جمله‌ی کارها، مَتین شمردندی؛ صلوات الله علیه وعلی آله واصحابه». [«سیرت رسول الله»؛ ترجمه‌ی رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی؛ تصحیح دکتر اصغر مهدوی، چاپ دوم؛ تهران؛ 1361؛ صص 164-165].

آری؛ عظمت و بزرگی هیچ‌کس، نه تنها به عظمت و بزرگی او نمی‌رسد، که بدان نزدیک هم نمی‌شود. تنها سلام و درودهای پاک و مخلصانه و بی‌حدّ و حصری که اَتباع و پیروانش، هر لحظه بر روان پاکش نثار می‌کنند، یکی از هزاران دلیل گویاست بر عظمت و بزرگی وشوکت و ابهّت و عزّت و اقتدار و محبّت و عشق او در قلب پیروانش.

در طول حیات بشر، بر این کره‌ی خاکی، چه کسی بوده - و خواهد بود - که آن اندازه که در طول چند روزی که بر پیامبر گرامی اسلام ج درود می‌فرستند، بر اودرود فرستاده باشند؟! و رفتار و گفتار و حرکات و سکنات چه کسی، همچون این پیامبر، مورد دقّت و کنجکاوی دوستان و دشمنان و آشنایان و بیگانگان قرار گرفته است؟!

به راستی، پیامبر ما، حضرت محمد بن عبدالله ج، گران قدرترین و بزرگترین شخصیتی است که بر این کره‌ی خاکی، ظهور نموده و والامقام‌ترین انسانی است که نورش بر دنیای بشریت، تابیده است؛ به راستی که نام، محمد بن عبدالله، همواره تداعی‌گر ندای کمک و یاری تمام مظلومان، سرگشتگان و انسان‌های پریشان خاطر و نگران، بوده و هست و قلب طاهر و شریف ایشان، همچنان به عنوان تکیه‌گاهی برای انسان‌های خسته و ناتوان خواهند ماند؛ انسان‌هایی که راه‌های گوناگون، آن‌ها را گمراه نموده و روش‌ها و مسلک‌های مختلف، آن‌ها را از هم، جدا ساخته است؛ به همین خاطر، تا به حال، این پناهگاه امن و پر از مهر و محبّت را نشناخته‌اند؛ پناهگاهی که با نثار آرامش، آن‌ها را یاری می‌دهد و دل‌هایشان را مملو از هدایت و خیر و نیکی و احسان می‌نماید؛ اراده‌هایشان را استوار می‌سازد و آن‌ها را صیقلی می‌دهد تا در برابر سختی‌های زندگی و موانع گوناگون آن، مقاومت نمایند.

مقام پیامبر ج، آن قدر والاست که بزرگترین و برجسته‌ترین فرهیختگان جهان، در برابر شخصیت پیامبر ج، متحیر و شگفت‌زده شده‌اند.

«تولستوی» در کتاب «حکومت محمد» گوید:

«بی‌شک، محمد ج از زمره‌ی بزرگترین مردان مصلحی است که در شکل دادن به ساختار اجتماعی جوامع، خدمات شایانی نموده است؛ همین افتخار برای او کافی است که کلِّ یک امّت را به نور حق هدایت کرد و آن را آنچنان ساخت و پرداخت که همواره میل به صلح و امنیت دارد و از ریختن خون دیگران، اباء دارد؛ او همچنین، راه ترقّی و پیشرفت را برای امّت اسلام باز کرد... و این چنین کار بزرگی، جز از مردی که به وی، علم و اراده و حکمت داده شده باشد، برنمی‌آید؛ به راستی که مردی همانند او، شایسته‌ی تکریم و احترام است».

آری؛ مقام پیامبر ج آن قدر بالا و والاست که آفریدگار جهان هستی و تمام فرشتگان و پریانی که تدبیر این جهان به فرمان حق، برعهده‌ی آن‌ها گذارده شده است، بر او درود می‌فرستند؛ اکنون که چنین است، بر مسلمانان نیز واجب است که ارزش این انسان والامقام را که یک جهان در وجودش خلاصه شده را بدانند و مبادا ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار جهان ودر نزد فرشتگانِ همه‌ی آسمان‌ها، فراموش کنند و عظمت و بزرگی او را نادیده انگارند؛ پس‌ای مسلمانان! شما نیز با این پیام پروردگار جهان هستی و فرشتگان مقرّبش، هماهنگ شوید و بر محمد ج درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید؛ تا به نحوی، از خدمات بی‌وقفه و زائد الوصف آن منجی عالم بشریت، تشکّر و سپاسگزاری و قدردانی کرده باشید.

در اینجا ذکر چند نکته، لازم است:

«اهل البیت»: انسان مسلمان بر این باور است که محبّت اصحاب و اهل البیت رسول خدا ج واجب و ضروری است و آنان بر دیگر مسلمانان فضیلت و برتری دارند. و خود آنها نیز براساس پیشگامی در مسلمان شدن و مجاهدات در راه ترویج آن دارای منزلتهای متفاوتی می‌باشند.

گرامی‌ترین آنان خلفای راشدین: ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنهم اجمعین می‌باشند، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، ابوعبیده عامر بن جراح، عبدالرحمن بن عوف. و پس از آنان شرکت کنندگان در جنگ بدر و کسانی دیگر قرار دارند که به آنها هم مانند عشره‌ی مبشره مژده رفتن به بهشت داده شده است: مانند حضرت فاطمه زهراء ل، حسن و حسین و ثابت بن قیس، بلال بن رباح و... رضی الله تعالی عنهم اجمعین و بعد از آنان اهل بیعة الرضوان که هزار و چهار صد نفر بودند، قرار دارند.

هم‌چنین انسان مسلمان اکرام و احترام پیشوایان مسلمان مانند: امامان دین و پیشگامان علم و دانش و قرّاء و فقهاء و محدّثین و مفسرین تابعین و پس از تابعین رحمهم الله را بر خود واجب می‌شمارد.

به همان صورت احترام و پیروی از کارگزارانی پاک و پرهیزکار و خدمتگزار حکومت اسلامی و جهاد به همراهی آنان و خواندن نماز پشت سرشان را بر خود لازم و ضروری می‌داند. به همین خاطر انسان مسلمان در ارتباط با آن بزرگواران خود را مکلّف به مراعات آداب خاصی می‌داند:

اصحاب و اهل البیت:

1-   به این دلیل که خداوند وپیامبر گرامی اسلام ج آنان را دوست می‌دارند، انسان مسلمان هم محبّتشان را بر خود لازم بشمارد. زیرا خداوند متعال در مورد آنان می‌فرماید:

 ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ [الفتح: 29].

«محمد فرستاده خداست و کسانی که یار و همراه او هستند در رویارویی با کافران تند و بااستقامت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند، ایشان را مدام در حال رکوع و سجود (و فرمانبرداری خداوند) می‌بینی. آنان همواره فضلی را از خداوند و رضایت او را می‌طلبند».

و پیامبر گرامی اسلام در مورد یاران خود می‌فرماید:

«به اصحاب و یاران من ناسزا نگویید، اگر هریک از شما به اندازه کوه احد طلا را در راه خدا هزینه نماید، همچون مقدار اندکی از احسان و نیکی آنان نخوهد بود»([2]).

2-   به برتری آنان بر سایر مسلمانان ایمان و یقین داشته باشد، زیرا خداوند متعال در مقام مدح آنان می‌فرماید:

 ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠ [التوبة: 100].

«پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانی که به درستی روش آنان را در پیش گرفتند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خداوند خوشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است، (بهشتی) که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودخانه‌ها جاری است و برای همیشه در آنجا ماندگار خواهند شد، پیروزی و نجات بزرگ این است».

3-   ابوبکر صدیق را گرامی‌ترین اصحاب رسول خدا بشمارد و پس از او عمر و عثمان و علی ش دارای شأن و منزلت برتر بداند. زیرا ابن عمر س می‌فرماید: «در زمان حیات رسول خدا ج، هنگامی که می‌گفتیم: ابوبکر و عمر و عثمان و علی و رسول خدا ج آن را می‌شنید مخالفتی با آن نمی‌فرمود»([3]).

4-   از بدگویی آنان خودداری نماید و در مورد مسائل اختلافی - که بسیاری از آنها طبیعی و نشانه‌ی رشد بینش و نگرش دینی آنها بوده است - سکوت نماید، و چنانچه کسی در پی تحقیق و بررسی باشد باید مسائل تاریخی را در چهارچوب زمان و مکان و واقعیت شخصیت آن بزرگان و شرایط داخلی و خارجی مسلمانان مورد توجه قرار دهد.

5-   لازم است بر این باور باشد که حفظ حرمت همسران رسول خدا ج، لازم و ضروری است و آنان زنانی پاک دامن و گرامی بوده‌اند، و از میان آنان خدیجه و عایشه دختر حضرت ابوبکر را برتر بداند. زیرا خداوند متعال در مورد همسران رسول خدا ج می‌فرماید:

 ﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ... [الأحزاب: 6].

«پیامبر نسبت به خود مؤمنین به آنان اولویت بیشتری دارد (و اراده و امر او مقدّم بر خواست آنان است) و همسران پیامبر مادران مؤمنین به حساب می‌آیند».

1-  «صلات»: هرگاه این واژه به خداوند نسبت داده شود، به معنای «فرستادن رحمت» است؛ و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» می‌باشد.

فرق میان «صلات» و «سلام»: آنچه مناسب‌تر با ریشه‌ی لغوی این دو کلمه وجود دارد این است که: «صلات»، به معنای «طلب رحمت و درود فرستادن بر پیامبر» است؛ اما در مورد «سلام فرستادن»، دو نظریه وجود دارد:

الف) یا به معنای «تسلیم شدن در برابر فرمان‌های پیامبر گرامی اسلام» است؛ چنان که در آیه‌ی 65 سوره‌ی «نساء» آمده است: ﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا٦٥ [النساء: 65]. «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم فرمان و قضاوت تو باشند».

ب) و یا به معنای سلام فرستادن بر پیامبر ج با کلمات «السلام علی النبیّ» و مانند آن باشد که محتوایش تقاضای سلامت پیامبر ج از پیشگاه خداوند است.

و اگر چه این دو معنا، برای «سلام» کاملاً متفاوت به نظر می‌رسد، ولی با دقت می‌توان آن‌ها را به نقطه‌ی واحدی معطوف کرد؛ و آن، «تسلیم قولی و عملی در برابر اوامر و فرامین، تعالیم و آموزه‌ها، احکام و دستورات و توصیه‌ها و سفارش‌های تعالی‌بخش و سعادت آفرین پیامبر» است؛ زیرا کسی که به پیامبر خدا ج سلام می‌فرستد و تقاضای سلامتی او را از خداوند بلند مرتبه می‌کند، نسبت به او عشق می‌ورزد و او را به عنوان پیامبری واجب الاطاعة می‌شناسد.

2-  درباره‌ی خواندن درود در قعده‌ی اخیر نماز، در بین علماء و صاحب نظران فقهی، اختلاف نظر وجود دارد؛ احناف، مالکی‌ها، حنبلی‌ها و جمهور صاحب نظران فقهی بر این باورند که خواندن درود در قعده‌ی آخر نماز، سنّت است؛ ولی امام شافعی/ بر آن است که خواندن آن، فرض می‌باشد. و یکی از روایات امام احمد بن حنبل نیز مطابق با این نظریه است؛ و اسحاق بن راهویه/ گوید: اگر چنانچه نمازگزاری، خواندن درود را از روی عمد در قعده‌ی آخر نماز ترک کرد، در آن صورت نمازش درست نیست.

3-  علماء و اندیشمندان دینی بر این امر اتفاق نظر دارند که خواندن درود یک بار در طول عمر، فرض است؛ و همچنین خواندن درود پس از شنیدن نام گرامی آن حضرت ج واجب است؛ اما اگر چنانچه در یک جلسه، نام مبارک آن حضرت ج چندین مرتبه تکرار شد، در آن صورت از دیدگاه علامه طحاوی/، خواندن درود در هر مرتبه واجب است؛ و از نظرگاه شمس الائمة کرخی، یکبار خواندن درود واجب است و در مرتبه‌های بعدی، سنّت است.

ظاهر احادیث و روایات، دیدگاه علامه طحاوی را تأیید می‌کند؛ زیرا ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمودند: «رغم انف رجل ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ» (ترمذی)؛ «ذلیل شود فردی که نامم در حضور او برده شود و او بر من درود نفرستد».

و همچنین علی س گوید: پیامبر ج فرمودند: «البخیل من الذی ذکرت عنده فلم یصلّ علیّ» (ترمذی)؛ «فرد بخیل و تنگ چشم، کسی است که نام من در حضور او برده شود و او بر من درود نفرستد».

اما چون مبنای شریعت بر آسانگیری و سهولت و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است، یسر و آسانی این را می‌طلبد که در جلسه‌ای که نام مبارک آن حضرت ج چندین بار برده می‌شود، یک بار درود فرستادن بر پیامبر ج واجب باشد.

ناگفته نماند که بحث بالا، مربوط به زمانی است که ذکری از آن حضرت ج در جلسه بشود؛ ولی در عموم حالات، مستحب است که به کثرت بر پیامبر ج درود فرستاده شود.

920 - [2] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَن أبی حمید السَّاعِدِیِّ قَالَ: قَالُوا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ کَیْفَ نصلی عَلَیْک؟ فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صلى الله عَلَیْهِ وَسلم عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأَزْوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مجید([4]).

920- (2) ابوحمید ساعدی س گوید: صحابه خطاب به پیامبر ج گفتند: ای فرستاده‌ی خدا! چگونه برای شما درود بفرستیم؟ آن حضرت ج فرمودند: بگویید: «اللهم صلّ علی محمد وازواجه وذریّته کمـا صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وازواجه وذریّته، کمـا بارکت علی آل ابراهیم، انک حمیدٌ مجید.

«بار خدایا! بر محمد ج و همسران و فرزندانش درود بفرست، همان گونه که بر آل ابراهیم÷درود فرستادی؛ و به محمد ج و همسران و فرزندانش، برکت ارزانی کن، همان طور که به آل ابراهیم÷برکت عنایت فرمودی؛ همانا تو ستوده و بزرگواری».

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «آل»: این واژه در لغت به معنای: «دودمان؛ خاندان؛ اهل خانه و فرزندان» است؛ و در محاوره‌ی قرآن و حدیث، به معنای کسانی است که با انسان، ارتباط و تعلّق داشته باشند؛ خواه این ارتباط، نسبی باشد، از قبیل: ارتباط همسری و فرزندی؛ و یا این ارتباط، به لحاظ ارادت و محبّت و اطاعت باشد؛ مانند پیروان و یاران خاصّ مکتب او.

از این رو، به لحاظ اصل لغت، واژه‌ی «آل»، شامل هردو گروه بالا می‌شود؛ ولی از حدیث ابوحمید ساعدی س مشخص شد که در اینجا، مراد از واژه‌ی «آل»، همان خاندان و اهل بیت پیامبر ج (یعنی ازواج مطهرات و نسل و فرزندان ایشان) می‌باشد.

«اللهم صلّ علی محمد»: یعنی: بار خدایا! مقام او را در دنیا با بلندآوازه کردن یاد او و دفاع از دعوتش و بقای شریعتش؛ و در آخرت با شفاعت برای امتش و چند برابر کردن اجر و پاداشش، بالا ببر و رفعت و بزرگی ببخش.

921 - [3] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ عشرا. رَوَاهُ مُسلم([5]).

921- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هر کسی بر من یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه به سبب آن، ده بار بر او درود می‌فرستد.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «صلات» و «صلوات»: هرگاه به خدا نسبت داده شوند، به معنای فرستادن رحمت است؛ و هر گاه، به فرشتگان ومؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» می‌باشد.

و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی گفته‌اند: منظور از «صلوات خداوند»، انواع تکریم‌ها، پیروزی‌ها و ترفیع مقام به پیشگاه خداوند و نزد بندگان است.

و برخی گفته‌اند: مراد، آمرزش و بخشش گناهان و معاصی می‌باشد؛ ولی روشن است که «صلوات خدا»، مفهوم وسیعی دارد که هم این امور و هم سایر رحمت‌ها و نعمت‌های الهی را شامل می‌شود.


فصل دوم

922 - [4] (صَحِیح)

عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ عَشْرَ صَلَوَاتٍ وَحُطَّتْ عَنْهُ عَشْرُ خَطِیئَاتٍ وَرُفِعَتْ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ». رَوَاهُ النَّسَائِیّ([6]).

922- (4) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هرکس بر من یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه به سبب آن، ده بار بر او درود می‌فرستد و ده گناه از گناهانش را می‌بخشاید و ده درجه، مقامش را بالا می‌برد و به او ترفیع درجه، در نظر می‌گیرد.

[این حدیث را نسایی روایت کرده است].

شرح: در حدیث شماره‌ی 921، از ابوهریره س روایت شده بود که در ازای فرستادن یک درود بر پیامبر گرامی اسلام ج، خداوند بلند مرتبه، ده درود بر او می‌فرستد؛ و در حدیث 922، علاوه بر ده درود، افزودن ده درجه در مقام درود فرستنده و عفو ده گناه از وی نیز ذکر شده است؛ و پرواضح است که این فقط فرق اجمال و تفصیل است؛ یعنی آنچه در حدیث دوم بیان شده، تفصیل حدیث نخست است که به صورت اجمال بدان پرداخته شده است.

ناگفته نماند یکه این پاداش، زمانی به دست می‌آید که شخص درود فرستنده، درود بر پیامبر ج را از روی اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، به روان پاک آن حضرت ج نثار نماید.

923 - [5] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: أَوْلَى النَّاسِ بِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلَاة. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([7]).

923- (5) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: سزاوارترین و نزدیک‌ترین مردمان به من در روز رستاخیز، کسی است که (در دنیا) بیشتر از دیگران بر من درود فرستاده باشد؛ (یعنی در ضمن دارا بودن شرط اساسی ایمان و اعتقاد، هرکس از امّتیانم که در دنیا، بیش از دیگران بر من درود بفرستد، در روز رستاخیز، نزدیکی و ارتباط خاصّ و ویژه‌ای با من خواهد داشت).

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

924 - [6] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: إِنَّ لِـلّٰهِ مَلَائِکَةً سَیَّاحِینَ فِی الْأَرْضِ یُبَلِّغُونِی مِنْ أُمَّتِیَ السَّلَامَ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ والدارمی([8]).

924- (6) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: به راستی خداوند را فرشتگانی است که در زمین به گشت و گذار و سیر و سیاحت می‌پردازند و کارشان این است که درودهایی را که امّتیانم بر من می‌فرستند، به من می‌رسانند و منتقل می‌کنند.

[این حدیث را نسایی و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: در حدیث دیگری که طبرانی و دیگران به نقل از عمار بن یاسر س به روایت آن پرداخته‌اند، چنین آمده است که آن فرشتگان، همراه با «صلات و سلام»، نام درود فرستنده را نیز به آن حضرت ج، ابلاغ می‌کنند و می‌گویند: «یا محمد! صلّی علیک فلان کذا وکذا»؛ «ای محمد! فلان فرد از امّت تو، این اندازه درود و سلام بر تو فرستاده است».

و در برخی از روایات، چنین آمده است که آن فرشتگان، نام فرستنده‌ی درود و سلام را همراه با نام پدر او، به آن حضرت ج ابلاغ می‌کنند و می‌گویند: «یا محمد! صلّی علیک فلان بن فلان»؛ «ای محمد! فلانی فرزند فلانی، بر شما درود فرستاده است». از این رو هر کس، از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد، فرشتگان درود و سلام او را همراه با نام او و نام پدرش به پیامبر ج می‌رسانند و بدین سان، در پیشگاه آن حضرت ج یادی از او و پدرش می‌شود؛ گر قبول افتد زهی عزّ و شرف.

925 - [7] (حَسَنٍ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ أَحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إِلَّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتَّى أَرُدَّ عَلَیْهِ السَّلَامُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی الدَّعَوَاتِ الْکَبِیرِ([9]).

925- (7) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: هیچ مسلمانی نیست که بر من سلام بفرستد، جز این که خداوند بلند مرتبه، روحم را به من بازمی‌گرداند تا من نیز بر او سلام بفرستم و جواب سلامش را به وی برگردانم.

 [این حدیث را ابوداود و بیهقی در «الدعوات الکبیر» روایت کرده‌اند].

شرح: «الّا ردّ الله علیّ روحی»: از ظاهر این عبارت، چنین برداشت می‌شود که روح مبارک رسول خدا ج از جسدشان جدا است؛ از این رو هرگاه کسی بر ایشان سلام و درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه، روح ایشان را به جسدشان برمی‌گرداند تا جواب سلام فرد فرستنده‌ی سلام را بدهند.

پرواضح است که این برداشت، به هیچ وجه درست نیست؛ زیرا اگر این را بپذیریم، لازم می‌آید که در روز، هزاران هزار بار، روح پیامبر ج از جسدشان خارج شده و دوباره به جسمشان وارد می‌شود؛ چرا که هیچ روزی نیست که میلیون‌ها انسان از امتیان ایشان، بر آن حضرت ج درود و سلام نفرستند؛ تا جایی که در روزهای معمولی نیز هزاران نفر بر روضه‌ی مبارک آن حضرت ج حاضر می‌شوند و بر ایشان درود و سلام نثار می‌کنند؛ و علاوه از آن، از دیدگاه شرع مقدّس اسلام، پیامبران در قبرهای خویش زنده‌اند؛ اگر چه درباره‌ی ماهیت و نوعیت آن، در میان علماء و صاحب نظران اسلامی، اختلاف وجود دارد، ولی باز هم، همه بر این موضوع اتفاق نظر دارند که پیامبر - به ویژه حضرت محمد ج - در قبرهای خویش، زنده‌اند.

بنابراین، مفهوم حدیث بالا چنین نیست که جسد آن حضرت ج از روح خالی و تهی باشد و هرگاه بنده‌ی مسلمان بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه، روح ایشان را به منظور پاسخ دادن به سلام، به جسدشان برگرداند؛ از این رو، بیشتر شارحان، مفهوم «بازگردانیدن روح» را این چنین تبیین و تشریح نموده‌اند که در عالم برزخ، روح رسول خدا ج بیشتر متوجه جهان آخرت و مشاهده‌ی تجلیات الهی و... است؛ پس هرگاه بنده‌ی مسلمانی در دنیا، بر آن حضرت ج سلام و درود می‌فرستد، آن سلام و درود به وسیله‌ی فرشته یا به طور مستقیم به آن حضرت ج ابلاغ می‌گردد، و به فرمان خداوند بلند مرتبه، روح آن حضرت ج متوجه آن می‌گردد و پاسخ سلام آن بنده‌ی مسلمان را می‌دهند؛ از این رو در حدیث بالا، توجه و التفات روحانی، به «بازگردانیده شدن روح» تعبیر شده است؛ و پرواضح است که هر بنده‌ی مسلمان و حقگرایی که در دنیا بر آن حضرت ج سلام و درود بفرستد و در این کار صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل نیز داشته باشد، آن حضرت ج نه فقط به صورت عادی و سرسری و با زبان، بلکه با قلب و روح متوجه سلام و درود آن بنده‌ی مسلمان می‌گردند و پاسخ سلام او را می‌دهند؛ و در واقع، اگر چنانچه در مقابل تمامی درودها و سلام‌هایی که در طول عمر بر آن حضرت ج نثار می‌کنیم، هیچ اجر و پاداشی را فراچنگ نیاوریم و فقط یک بار از جانب آن حضرت ج جواب سلام و درود ما فرستاده شود، به راستی همین کافی و بسنده خواهد بود. «السلام علیک ایها النبیّ ورحمة الله وبرکاته».

926 - [8] (حسن)

«وَعَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: لَا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قُبُورًا وَلَا تَجْعَلُوا قَبْرِی عِیدًا وَصَلُّوا عَلَیَّ فَإِنَّ صَلَاتکُمْ تبلغنی حَیْثُ کُنْتُم». رَوَاهُ النَّسَائِیّ([10]).

926- (8) «ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: خانه‌هایتان را به صورت گور درنیاورید و قبر مرا، محل عید و جای مراجعه و ازدحام و لهو و لعب قرار ندهید؛ و بر من درود بفرستید و بدانید که هر کجا باشید، درودهای شما به من می‌رسد».

[این حدیث را نسایی روایت کرده است].

شرح: «لاتجعلوا بیوتکم قبوراً» «خانه‌هایتان را به صورت گور درنیاورید»: این بخش از حدیث، می‌تواند سه معنا و مفهوم داشته باشد:

1-   چون در قبرستان نماز گزارده نمی‌شود، پیامبر ج دستور می‌دهد که بعضی از نمازهایتان (نفل و سنّت) را در خانه‌هایتان بخوانید و آن‌ها را چون گور نکنید؛ یعنی قبور در عدم گزاردن نماز در آن‌ها، تشبیه شده به خانه‌ای که در آن، نماز و ذکر و یاد خدا کرده نمی‌شود.

پس از این حدیث دانسته می‌شود که بهتر آن است که نمازهای سنّت و نفل، در خانه گزارده شوند و آن‌ها را با نخواندن نماز در آن‌ها چون گور نکنند.

پیامبر ج در حدیثی، در تأیید این مطلب، می‌فرمایند: «مثل البیت الّذی یذکر الله فیه والبیت الذی لایذکر الله فیه، کمثل الحیّ والـمیّت»؛ «مثال خانه‌ای که در آن ذکر و یاد خدا می‌شود و خانه‌ای که در آن یادی از خدا نیست، به سان زنده و مرده است». (مسلم).

و همچنین جابر س روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمودند: «اذا قضی احدکم الصلاة فی مسجده فلیجعل لبیته نصیباً من صلاته، فانّ الله جاعلٌ فی بیته من صلاته نوراً» (مسلم)؛ «هر گاه کسی از شما نماز فرض را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد؛ یچون خداوند به واسطه‌ی نماز، نوری را در خانه‌اش قرار می‌دهد».

و زید بن ثابت س نیز روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمودند: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم؛ فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الّا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

2-   و نیز می‌توان گفت که مراد حدیث، این است که: خانه‌هایتان را با دفن کردن مردگان در آن‌ها، به صورت گور و قبرستان درنیاورید؛ یعنی نباید مرده‌ها را در خانه دفن کنید؛ البته پیامبران - به ویژه پیامبر گرامی اسلام ج - از این قاعده به استناد حدیث: «ما قبض نبیّ الّا ودفن حیث یقبض»، استثناء هستند.

همچنان که در کتب تاریخ، سیرت و حدیث آمده است، به هنگام وفات پیامبر ج در باب موضع دفن رسول خدا ج میان صحابه اختلاف افتاد؛ ابوبکر صدّیق س گفت: من از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «ما قُبض نبیٌّ الّا دُفن حیث یُقبض»؛ «هیچ یک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان می‌داده است به خاک سپرده می‌شده است».

3-   و عموم شارحان حدیث، مطلب «خانه‌هایتان را گورستان قرار ندهید» را این چنین تفسیر و تشریح نموده‌اند و گفته‌اند: همچنان که در قبرستان، مردگان ذکر و عبادت نمی‌کنند و قبرها از ذکر و عبادت خالی هستند، شما نیز خانه‌های خویش را چنین قرار ندهید که از ذکر و عبادت تهی و خالی باشند؛ بلکه آن‌ها را با ذکر و یاد خدا و عبادت و پرستش او، آباد سازید؛ زیرا خانه‌هایی که از ذکر یاد خدا و عبادت و پرستش او، خالی باشند، در واقع، خانه‌های زندگان نیستند بلکه قبرستان مردگان‌اند.

«لاتجعلوا قبری عیداً»:

این بخش از حدیث را نیز می‌توان به دو صورت ترجمه و تشریح نمود:

قبر مرا، مسجد، محل عید و جای مراجعه و ازدحام و لهو و لعب و اعمال خلاف شریعت قرار ندهید؛ همچنان که یهود و نصارا، با قبور پیامبران خویش، این کار را کردند.

یعنی همچنان که مردم در روز خاصّی از سال، در جشن‌ها و مراسم ویژه‌ای شرکت می‌کنند و به جشن و شادی و رقص و پایکوبی می‌پردازند، قبر مرا این چنین قرار ندهید و آن را تفریحگاه و محل جشن و شادی نگردانید.

قبر مرا چون عید و جشن سالانه، قرار ندهید که در سالی جز یک یا دو بار بدانجا نیایید. در حقیقت در این صورت، این حدیث، مسلمانان را به زیارت زیاد روضه‌ی مطهر پیامبر گرامی اسلام ج تشویق و ترغیب می‌کند.

927 - [9] (صَحِیحٌ)

«وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: رَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ وَرَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ دَخَلَ عَلَیْهِ رَمَضَانُ ثُمَّ انْسَلَخَ قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ وَرَغِمَ أَنْفُ رَجُلٍ أَدْرَکَ عِنْدَهُ أَبَوَاهُ الْکبر أَو أَحدهمَا فَلم یدْخلَاهُ الْجنَّة». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ ([11]).

927- (9) «ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: خاک بر سر آن کسی که نام مرا نزد او ببرند و بر من درود نفرستد؛ و خاک بر سر آن کسی که ماه مبارک رمضان را دریابد و این ماه در حالی بر او بگذرد که گناهانش بخشوده نشده‌اند؛ و خاک بر سر آن کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو، نزد او به پیری رسند و او نتواند با نیکی بر آن‌ها، به بهشت زیبا و پرنعمت خدا درآید».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: از این حدیث دانسته می‌شود که هرگاه کسی نام مبارک آن حضرت ج را ذکر کند و یا از کسی دیگر بشنود، خواندن درود بر او واجب است؛ زیرا در این حدیث و احادیث دیگر، بر نخواندن درود به هنگام ذکر نام آن حضرت ج وعید آمده است.

و اگر چنانچه نام مبارک رسول خدا ج در مجلسی بارها تکرار شود، پس تنها با یکبار خواندن درود، واجب ادا می‌گردد؛ ولی باز هم مستحب و بهتر و برازنده‌تر و خوشایندتر، آن است که هر بار که نام پیامبر ج یاد می‌شود یا از کسی می‌شنود، بر ایشان درود بفرستد.

ناگفته نماند که عموم علماء و صاحب نظران اسلامی بر این باورند که بر مبنای آیات قرآن و احادیث نبوی، فرستادن درود و سلام بر رسول اکرم ج بر تمام امّت واجب است؛

از دیدگاه امام شافعی و طبق یک روایت از امام احمد نیز خواندن درود در قعده‌ی آخر هر نماز بعد از تشهد، از واجبات نماز است؛‌ از این رو اگر درود خوانده نشود، از دیدگاه این بزرگواران، نماز صحیح نخواهد بود.

ولی نظرگاه امام مالک و امام ابوحنیفه و بیشتر صاحب نظران فقهی بر آن است که تشهد در قعده‌ی آخر واجب است؛ و در ضمن تشهد، بر رسول خدا ج نیز سلام فرستاده می‌شود (در «السلام علیک ایّها النبیّ ورحمة الله وبرکاته»).

امّا بعد از تشهد، خواندن درود به طور مستقل، فرض یا واجب نیست، بلکه سنّت است؛ از این رو اگر خوانده نشود، نماز فاسد نمی‌گردد، ولی از کمال و کیفیت آن کاسته می‌شود و در آن، ضعف و نقص، رونما می‌گردد؛ و با وجود این، باز هم بیشتر علماء و صاحب نظران اسلامی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که همان گونه که شهادت به رسالت آن حضرت ج فرض است، فرستادن درود و سلام نیز بر آن حضرت ج بر هر مسلمان فرض عین می‌باشد؛ و برای درود، وقت و تعداد خاصّی نیز تعیین نگردیده است؛ البته حداقل آن، این است که در طول عمر، یک بار بر آن حضرت ج درود فرستاده شود.

و بر مبنای احادیث و روایاتی که در این زمینه، وارد شده‌اند، صاحب نظران فقهی بر این باورند که هرگاه بنده‌ی مسلمانی، نام رسول خدا ج را بر زبان آورد و یا از کسی دیگر، نام ایشان را شنید، در آن صورت فرستادن درود بر آن حضرت ج واجب است؛ و اگر چنانچه نام پیامبر ج در مجلسی بارها تکرار گردید، برخی از فقهاء برآنند که خواندن درود هر بار واجب است؛ و برخی دیگر گفته‌اند که در این صورت، یک بار خواندن درود واجب است و تنها با یکبار خواندن درود، واجب ادا می‌گردد و در دفعه‌های بعدی، خواندن درود سنّت است؛ و محققان فقهی نیز همین دیدگاه را اختیار کرده‌اند.

928 - [10] (صَحِیح)

وَعَن أبی طَلْحَة أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج جَاءَ ذَاتَ یَوْمٍ وَالْبِشْرُ فِی وَجْهِهِ فَقَالَ: إِنَّهُ جَاءَنِی جِبْرِیلُ فَقَالَ: إِنَّ رَبَّکَ یَقُولُ أَمَا یُرْضِیکَ یَا مُحَمَّدُ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِکَ إِلَّا صَلَّیْتُ عَلَیْهِ عَشْرًا وَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْکَ أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِکَ إِلَّا سَلَّمْتُ عَلَیْهِ عَشْرًا؟». رَوَاهُ النَّسَائِیُّ وَالدَّارِمِیُّ([12]).

928- (10) ابوطلحه‌ی انصاری س گوید: رسول خدا ج روزی در حالی (پیش یاران خویش) آمدند که آثار مسرّت و خوشحالی در سیمای مبارکشان، موج می‌زد؛ آن گاه فرمودند: «به راستی جبرئیل÷ به نزدم آمد و گفت: همانا پروردگارت می‌فرماید: ای محمد! آیا تو را این موضوع خشنود و راضی نمی‌سازد که هریک از امّتیانت که یک بار بر تو درود و سلام بفرستد، من به سبب آن،‌ ده بار بر او درود و سلام می‌فرستم»؟.

[این حدیث را نسایی و دارمی روایت کرده‌اند].

شرح: این بالاترین اکرام و احترام پروردگار، نسبت به بنده‌ی خاصّش، حضرت محمد ج است که می‌فرماید: «آن قدر به تو می‌بخشیم که راضی شوی»؛ در دنیا بر دشمنان و بدخواهان پیروز خواهی شد و آیین تو جهان‌گیر خواهد گشت و در آخرت نیز مشمول بزرگترین مواهب خواهی شد.

بدون شک، پیامبر اکرم ج به عنوان خاتم پیامبران و رهبر عالم بشریت، خشنودی‌اش تنها در نجات خویش نیست، بلکه آن زمان، راضی و خشنود می‌شود که شفاعتش درباره‌ی امّتش نیز پذیرفته شود؛ در حدیثی می‌خوانیم که رسول خدا ج فرمودند: «روز رستاخیز، من در موقف شفاعت می‌ایستم و آن قدر گنهکاران امّت خویش را شفاعت می‌کنم که خداوند می‌فرماید: «ارضیتَ یا محمد»؟؛ «آیا راضی شدی ای محمّد»؟ و من می‌گویم: «رضیتُ، رضیتُ»؛ «راضی شدم، راضی شدم».

و به راستی ظهور کامل این وعده‌ی الهی، در آخرت تبلور پیدا خواهد کرد؛ ولی این بخشی از آن است که خداوند بلند مرتبه، آن اندازه ایشان را مورد اِکرام و اِعزار و احترام و بزرگداشت قرار داده‌اند و چنان جایگاه والا و مقام بالایی بدیشان عنایت کرده که هر بنده‌ی مسلمانی که از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و از روی محبت و احترام بر آن حضرت ج درود و سلام بفرستد، خداوند بلند مرتبه، ده درود و ده سلام را بر وی نثار می‌کند؛ آن هم به خاطر رضایت و خشنودی بنده‌ی محبوبش، محمد بن عبدالله!.

929 - [11] (حسن)

وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنِّی أُکْثِرُ الصَّلَاةَ عَلَیْکَ فَکَمْ أَجْعَلُ لَکَ مِنْ صَلَاتِی؟ فَقَالَ: «مَا شِئْتَ» قُلْتُ: الرُّبُعَ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ». قُلْتُ: النِّصْفَ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ» قُلْتُ: فَالثُّلُثَیْنِ؟ قَالَ: «مَا شِئْتَ فَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ» قُلْتُ: أَجْعَلُ لَکَ صَلَاتِی کُلَّهَا؟ قَالَ: «إِذا یکفى همک وَیکفر لَک ذَنْبک. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([13]).

929 - (11) ابی بن کعب س گوید: به پیامبر ج گفتم: ای فرستاده‌ی خدا! می‌خواهم (در وقت دعا کردن خویش) بر شما بسیار درود بفرستم؛ حال به من بفرمایید که چه مقدار از زمان (دعای خویش) را برای درود فرستادن بر شما اختصاص بدهم؟

آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «هر مقداری که می‌خواهی (و در توان داری) گفتم: یک چهارم، خوب است؛ (یعنی آیا یک چهارم دعای خویش را به درود فرستادن بر شما اختصاص دهم)؟ پیامبر ج فرمودند: هر مقدار که می‌خواهی؛ هر چه بیشتر (از یک چهارم) درود بفرستی، برایت بهتر و ارزنده‌تر خواهد بود.

گفتم: نصف خوب است؟ فرمودند: «هر مقداری که می‌خواهی و هر چه بیشتر (از نصف)، بر من درود بفرستی، برایت (در دنیا و آخرت) بهتر و شایسته‌تر خواهد بود».

گفتم: دو سوّم از زمان دعا، برای درود فرستادن بر شما خوب است؟ فرمودند: «هر مقدار که می‌خواهی و هر چه بیشتر (از دو سوّم، بر من) درود بفرستی، برایت بهتر و بایسته‌تر خواهد بود».

گفتم: حال که چنین است، تمام زمان دعای خویش را صرف درود فرستادن بر شما می‌کنم! آن حضرت ج فرمودند: «در این صورت، مقصود دنیوی و مراد اُخروی تو برآورده خواهد شد (و خداوند بلند مرتبه، تمام هم و غم‌ها، چالش‌ها و دغدغه‌ها، مشکلات و مصائب و ناهمواری‌ها و ناملایمات زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اُخروی، مادی و معنوی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی تو را سامان خواهد بخشید) و گناهانت، بخشوده خواهند شد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: رسول خدا ج در حدیثی دیگر می‌فرمایند: خداوند فرموده است: «مَن شغله القرآنُ عن ذکری ومسئلتی، اعطیتُه افضل ما اُعطی السائلین»؛ «هر کس در تلاوت قرآن به اندازه‌ای مشغول باشد که فرصتی برای ذکر من و دعا برای مقاصد و اهداف خود نداشته باشد، بدو از جانب خویش، بیشتر از آنچه به دعا کنندگان و درخواست کنندگان می‌دهم، خواهم داد».

همان گونه که در این حدیث برای افرادی که تمامی وقت خویش را صرف تلاوت قرآن کنند، این نوید و مژده داده شده که خداوند به آنان، بیشتر و بهتر از آنچه به دعا کنندگان و درخواست کنندگان می‌دهد، خواهد بخشید، بدین سان در حدیث ابی بن کعب س، رسول خدا ج به افرادی که از روی اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، دعاهای خویش را وقف رسول خدا ج کنند و به جای دعا برای اغراض شخصی، منافع فردی و اهداف دنیوی خویش، فقط بر آن حضرت ج سلام و درود می‌فرستند، چنین نوید داده است که فضل و ا حسان الهی و کرم و لطف یزدانی، آنان را دربرخواهد گرفت و خداوند بلند مرتبه، تمام هم و غم‌ها، چالش‌ها و دغدغه‌ها، مشکلات و مصائب و ناهمواری‌ها و نابسامانی‌های زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی آنان را سامان خواهد بخشید و آنان را از تنگناها و مضیقه‌ها رهایی خواهد بخشید و گناهان و معاصی آنان را نیز مورد عفو و بخشش خویش، قرار خواهد داد.

و وی به راستی، چنین افرادی، مستحق و سزاوار فضل و کرم الهی هستند؛ زیرا عشق و علاقه‌ی آنان به رسول خدا ج در حدّی است که به جای دعا کردن برای اغراض و اهداف شخصی و منافع و مقاصد فردی خویش، وقت خود را به درود و سلام فرستادن بر رسول خدا ج صرف می‌کنند و دعا برای آن حضرت ج را بر دعا کردن برای خود ترجیح می‌دهند؛ و پرواضح است که این رفتار، بیانگر ایمان راستین و عشق واقعی و علاقه‌ی حقیقی به رسول خدا ج است و چنین بندگان مخلص و وارسته‌ای نیز شایسته و بایسته‌ی آن هستند که مورد نوازش خدا قرار بگیرند و خداوند بلند مرتبه، به نابسامانی‌های آنان سامان ببخشد و گناهانشان را مورد عفو و بخشش قرار بدهد.

و به راستی که کثرت درود بر رسول خدا ج، کلید حلّ مشکلات و نابسامانی‌های زندگی دنیوی و اخروی است؛ و این واقعیتی است که رسول خدا ج در این حدیث بیان فرموده‌اند: «هر کس بر من یک بار درود بفرستد، خداوند ده بار بر او درود می‌فرستد و ده نیکی در نامه‌ی اعمال او ثبت می‌کند و ده گناه از گناهان او را محو می‌نماید و ده درجه به درجات او می‌افزاید». [نسایی]

و این حدیث و احادیث دیگر بیانگر این قضیه هستند که خود درود، باعث فراچنگ آوردن لطف و کرم الهی، ترفیع درجه، محو گناه و افزایش نیکی‌ها می‌شود.

930 - [12] (صَحِیح)

وَعَن فضَالة بن عُبَیْدٍ قَالَ: بَیْنَمَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج قَاعِدٌ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ فَصَلَّى فَقَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَارْحَمْنِی فَقَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَجِلْتَ أَیُّهَا الْـمُصَلِّی إِذَا صَلَّیْتَ فَقَعَدْتَ فَاحْمَدِ اللهَ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ وَصَلِّ عَلَیَّ ثُمَّ ادْعُهُ». قَالَ: ثُمَّ صَلَّى رَجُلٌ آخَرُ بَعْدَ ذَلِکَ فَحَمِدَ اللهَ وَصَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «أَیُّهَا الْـمُصَلِّی ادْعُ تُجَبْ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَى أَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ نَحوه([14]).

930- (12) فَضالة بن عُبید س گوید: در همین اثنا که پیامبر ج نشسته بودند، ناگاه مردی وارد شد و نماز گزارد و پس از نماز، (بدون این که خدا را ستایش و تمجید کند و ثنا و سپاس او را بگوید و بر پیامبر خدا ج سلام و درود بفرستد،) این دعا را خواند:

«اللهمّ اغفر لی وارحمنی»؛ «بار خدایا! مرا ببخش و بر من رحم بفرما».

آن حضرت ج (با مشاهده‌ی این صحنه،) فرمودند: «ای فرد نمازگزار! عجله و شتاب کردی؛ هرگاه نماز گزاردی و برای دعا کردن، نشستی، نخست پروردگار خویش را به بزرگی یاد کن و او را ثنا و ستایش بگو و به بیان پرتوی از وصف و شکوه و حمد و ستایش او بپرداز و بر من درود بفرست؛ آن گاه هر دعایی که خواستی، از پیشگاه خداوند بلند مرتبه، بخواه و درخواست کن».

فَضالة بن عُبید س گوید: آن گاه پس از این ماجرا، مردی دیگر نماز گزارد و پس از نماز، نخست پروردگار خویش را به بزرگی یاد کرد و او را ثنا و سپاس گفت و بر پیامبر خدا ج درود فرستاد؛ آن حضرت ج خطاب بدو فرمودند: «ای فرد نمازگزار! هر دعایی که می‌خواهی، از پیشگاه خداوند بخواه و درخواست کن که اجابت خواهد شد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و ابوداود و نسایی نیز نظیر آن را در معنی نه در لفظ روایت کرده‌اند].

شرح:

«نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلان حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای این که کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن می‌گویند: «نحوه» یا «مثله».

و فرق واژه‌ی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»: در روایات و احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث (که با سندهای مختلف روایت شده‌اند)، از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند.

و اصطلاح «نحوه»: در روایتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. و قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که بیان شد.

و برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، عکس این قضیه را بیان داشته‌اند و گفته‌اند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث، از حیث معنی - نه از حیث لفظ - با همدیگر موافق باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث، هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنان که پیش‌تر نیز بیان شد، قول نخست، مشهورتر و صحیح‌تر است.

931 - [13] (حسن)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: کُنْتُ أُصَلِّی وَالنَّبِیُّ ج وَأَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ مَعَهُ فَلَمَّا جَلَسْتُ بَدَأْتُ بِالثَّنَاءِ عَلَى الـلّٰهِ تَعَالَى ثُمَّ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِیِّ ج ثُمَّ دَعَوْتُ لِنَفْسِی فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «سَلْ تعطه سل تعطه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([15]).

931- (13) عبدالله بن مسعود س گوید: داشتم نمز می‌گزاردم و ابوبکر س و عمر س همراه با پیامبر خدا ج بودند؛ چون پس از گزاردن نماز، برای دعا نمودن نشستم، نخست به حمد و سپاس خداوند بلند مرتبه پرداختم و پس از آن، بر پیامبر خدا ج درود فرستادم؛ آن گاه برای (امور دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی) خویش دعا کردم.

آن حضرت ج (چون دیدند که من آداب دعا را مراعات نموده‌ام و ابتدا، خدای را ستایش و تمجید و سپاس و ثنا کرده‌ام و به تعریف و توصیف او پرداخته‌ام و بر پیامبر او، درود و سلام فرستاده‌ام،) فرمودند: «بخواه که به تو عطا خواهد شد؛ بخواه که به تو عطا خواهد شد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: دعا، کیمیای دفع بلا و کلید گنج‌های ظاهری و معنوی و موجب خشنودی خداوند است که خود پروردگار بدان فرمان داده است؛ و آنان که از دعا کردن ابا می‌ورزند، موجب خشم و غضب الهی قرار خواهند گرفت؛ خداوند بلند مرتبه می‌فرماید:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠ [غافر: 60].

«پروردگار شما می‌فرماید: مرا به فریاد بخوانید تا بپذیرم؛ کسانی که خود را بزرگتر از آن می‌دانند که مرا به فریاد بخوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت».

در حقیقت، دعا، مظهر و نتیجه‌ی عبدیت و بندگی و دعوت نماد نبوّت است؛ دعا از یکسو، انسان را به شناخت پروردگار جهان هستی که برترین سرمایه‌ی هر انسان است، دعوت می‌کند و از سوی دیگر، سبب می‌شود که خود را نیازمند او ببیند و در برابرش خضوع و فروتنی و کرنش و تواضع کند و از مرکب غرور و خودخواهی و تکبر و خودبزرگ‌بینی که سرچشمه‌ی انواع بدبختی‌ها و مجادله در آیات خداوندی است، فرود آید و برای خود در برابر ذات پاک او موجودیتی قائل نشود.

دعا، باعث می‌شود تا انسان، نعمت‌ها را از خدا ببیند و بدو عشق بورزد و رابطه‌ی عاطفی او از این طریق با ساحت مقدّسش، محکم گردد؛ و دعا، به انسان، اعتماد به نفس می‌دهد و از یأس و ناامیدی بازمی‌دارد و به تلاش و کوشش بیشتر، دعوت می‌کند. قلب و روح انسان، از طریق دعا، پیوند نزدیک با خدا پیدا می‌کند و همانند قطره‌ای که به اقیانوس بی‌پایان بپیوندد، اتّصال معنوی با آن مبدأ بزرگ قدرت می‌یابد.

خداوند بلند مرتبه، در قرآن کریم، پس از دعا، وعده‌ی اجابت داده است و می‌دانیم که این وعده، وعده‌ای است مشروط - نه مطلق - ؛ دعایی به هدف اجابت می‌رسد که شرایط لازم در دعا و دعا کننده و مطلبی که مورد تقاضا است، جمع باشد.

در مجموع روایات اسلامی (از جمله چند حدیث بالا)، شرایطی برای اجابت دعا می‌خوانیم؛ از جمله:

پاکی قلب: برای اجابت دعا، قبل از هر چیز در پاکی قلب و روح باید کوشید و از گناه و معصیت توبه کرد و خودسازی نمود و از زندگی بزرگان الهی، الهام گرفت.

پاکی اموال: انسان مسلمان، در پاکی زندگی از اموال غصب، ظلم، حرام، ناپاک و ستم بکوشد و تلاش کند تا تغذیه‌ی او از حرام نباشد.

عمل به اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات اسلامی: ایمان و عمل نیک و امانت و درستکاری، یکی دیگر از شرائط اجابت دعا است؛ زیرا آن کس که به عهد و پیمان خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعده‌ی اجابت دعا از ناحیه‌ی پروردگار باشد.

دعا و عمل: یکی دیگر از شرایط اجابت دعا، توأم گشتن آن با عمل و تلاش و سعی و کوشش است.

گریه و زاری و تضرّع و تذلّل و عجز و لابه به درگاه خداوند: تضرّع همان ابراز ذلیلی و خشوع و اصرارورزی در دعا و سؤال از بارگاه خداوند بلند مرتبه است.

ترس و امید: یعنی هراس از آنچه از عذاب و کیفر در نزد خدا است و میل و رغبت بدانچه از ثواب و پاداش پیش اوست.

بلند کردن دست‌ها به سوی آسمان.

رو به قبله نمودن.

به صورت پنهانی دعا کردن؛ زیرا که دعای پنهانی، ریشه‌ی ریا را که مهم‌ترین اصل مخالف اخلاص است، قطع می‌گرداند؛ و هنگامی که انسان مسلمان، صدای خویش را برای دعا بلند می‌کند، چون نفس او میل شدید و علاقه‌ی بسیاری به ریا و شهرت و تظاهر و خودنمایی دارد، با ریا آمیخته شده و نفع و سودی در آن، باقی نمی‌ماند؛ پس بهتر آن است که دعا به صورت مخفی و آرام انجام پذیرد تا ماندگار بوده و ازریا و تظاهر، عاری باشد.

حُسن شروع در دعا: یعنی در دعا کردن، نخست به حمد و ثنای خداوند بلند مرتبه بپردازد و به بیان پرتوی از وصف و شکوه و ستایش و بزرگی او مشغول شود و پس از آن، بر پیامبر اکرم ج سلام و درود بفرستد؛ و آن گاه برای امور دنیوی و اخروی خویش دعا کند.

به پایان رساندن دعا با گفتن «آمین».

پس دانسته شد که وعده‌ی خداوند به اجابت دعا، یک وعده‌ی مشروط است نه مطلق؛ مشروط بر آن که مسلمانان به شرایط و آداب فوق، مُتَّصف باشند؛ و در آن صورت است که دعای آنان، به درگاه خداوندی پذیرفته می‌شود.


فصل سوم

932 - [14] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَکْتَالَ بِالْمِکْیَالِ الْأَوْفَی إِذَا صَلَّى عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَقُلْ اللَّهُمَّ صَلِّ على مُحَمَّد وَأَزْوَاجِهِ أُمَّهَاتِ الْـمُؤْمِنِینَ وَذُرِّیَّتِهِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حُمَیْدٌ مَجِیدٌ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([16]).

932- (14) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که شادمان و خشنود می‌گردد که ثواب و پاداشش به تمام و کمال داده شود و سزا و جزای کافی و بسنده بدو عنایت گردد، باید هرگاه بر ما اهل بیت درود می‌فرستد، چنین بگوید:

«اللهمّ صلّ علی محمد النبیّ الامیّ وازواجه امّهات الـمؤمنین وذریّته واهل بیته، کمـا صلّیت علی آل ابراهیم، انک حمید مجیدٌ».

«بار خدایا! بر محمد ج پیامبر اُمّی و همسران گرامی‌اش، مادران مؤمنان و فرزندان و اهل بیتش، درود بفرست؛ همان گونه که بر آل ابراهیم÷درود فرستادی؛ همانا تو ستوده شده و بزرگواری».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: «ان یکتال بالمکیال الاوفی»: ثواب و پاداشش با ترازو و مقیاس کامل و به تمام و کمال، وزن می‌شود. این عبارت، کنایه از این است که ثواب و پاداشش به تمام و کمال داده شود و سزا و جزای کافی و بسنده بدو عنایت گردد.

«النبیّ الاُمّی»:

درباره‌ی مفهوم «اُمّی» که از ماده‌ی «اُمّ» به معنای مادر یا «اُمّت» به معنای جمعیت گرفته شده است، در میان علماء و صاحب‌نظران اسلامی، اختلاف است؛ گروهی آن را به معنی «درس نخوانده» می‌دانند؛ یعنی به همان حالتی که از مادر متولّد شده، باقی مانده و مکتب استادی را ندیده است. برخی دیگر، آن را به معنی کسی می‌دانند که از میان امّت و توده‌ی مردم برخاسته است، نه از میان اَشراف و اَعیان و جبّاران و دیکتاتوران. و برخی دیگر، به مناسبت این که مکّه را «اُمّ القری» می‌گویند، این کلمه را مرادف «مکّی» دانسته‌اند.

ولی معروف‌تر از همه، تفسیر نخست است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر می‌باشد.

در این که پیامبر ج به مکتب نرفت و خط ننوشت، در میان مؤرخان بحثی نیست؛ و قرآن نیز به صراحت در آیه‌ی 48 سوره‌ی عنکبوت، درباره‌ی وضع پیامبر گرامی اسلام ج قبل از بعثت می‌گوید:

 ﴿وَمَا کُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن کِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِیَمِینِکَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨ [العنکبوت: 48].

«پیش از این، نه کتابی می‌خواندی و نه با دست خود چیزی می‌نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‌خواهند سخنان تو را ابطال کنند، گردد».

و در حقیقت، در محیط حجاز آن روزگار، به اندازه‌ای انسان‌های باسواد اندک و انگشت شمار بود که افراد باسواد به طور کامل، معروف و شناخته شده بودند؛ در مکّه نیز که مرکز حجاز محسوب می‌شد، تعداد کسانی که از مردان، می‌توانستند بخوانند و بنویسند، از هفده نفر تجاوز نمی‌کرد و از زنان نیزتنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت. [ر.ک: فتوح البلدان بلاذری، چاپ مصر، ص 459].

به طور قطع، در چنین محیطی، اگر چنانچه پیامبر اسلام ج نزد معلّمی، خواندن و نوشتن را آموخته بود، به طور کامل معروف و مشهور می‌شد؛ و به فرض این که نبوّتش را نپذیریم، او چگونه می‌توانست با صراحت در کتاب خویش، این موضوع را نفی کند؟ آیا مردم بدو اعتراض نمی‌کردند که درس خواندن تو مسلّم است؟ چنین شخصی چگونه می‌تواند ادّعا کند که پیامبر راستین خدا است، امّا دروغی به این آشکاری بگوید؟ به خصوص این که این آیات در مکه، در مَهد نشو و نمای پیامبر ج نازل گردیده است؛ آن هم در برابر دشمنان لجوجی که کوچکترین نقطه ضعف‌ها از نظرشان مخفی نمی‌ماند. این قرینه‌ی روشنی بر اُمّی بودن ایشان است.

و در هر حال، وجود این صفت در پیامبر اسلام ج تأکیدی در زمینه‌ی نبوّت ایشان بود تا هر گونه احتمالی جز ارتباط با خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه‌ی دعوت او منتفی گردد.

این مطالبی که گفته شد، در مورد دوران پیش از نبوّت آن حضرت ج بود؛ اما پس از بعثت نیز در هیچ یک از کتاب‌های تاریخ، نقل نشده است که ایشان خواندن و نوشتن را از کسی فرا گرفته باشند؛ بنابراین، به همان حال امّی بودن خویش تا پایان عمر باقی ماندند.

ولی اشتباه بزرگی که باید در اینجا از آن اجتناب کرد، این است که «درس نخواندن» غیر از «بی‌سواد بودن» است؛ و کسانی که کلمه‌ی «اُمّی» را به معنی «بی‌سواد» تفسیر و ترجمه می‌کنند، گویا بدین تفاوت، توجه ندارند.

و هیچ مانعی ندارد که پیامبر خدا ج به تعلیم الهی، «خواندن» یا «نوشتن و خواندن» را بداند، بی‌آن که نزد انسانی فرا گرفته باشد؛ زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی و مکمّل مقام نبوّت است.

امّا برای این که جایی برای کوچک‌ترین تردیدی برای دعوت آن حضرت ج باقی نماند، از این توانایی استفاده نمی‌کردند.

به تعبیری دیگر، درست است که خواندن و نوشتن برای هر انسانی کمال محسوب می‌شود؛ ولی گاه شرائطی پیش می‌آید که نخواندن و ننوشتن، کمال است؛ و این در مورد پیامبران - به ویژه خاتم انبیاء، حضرت محمد ج - به طور کامل صدق می‌کند؛ چه این که اگر دانشمندی درس خوانده و فیلسوفی آگاه و پرمطالعه، ادعای نبوت کند و کتابی ارائه دهد، به عنوان یک کتاب آسمانی در چنین شرائطی ممکن است وسوسه و تردیدهایی پیش بیاید که آیا این کتاب و مکتب، مولود اندیشه‌های خود او نیست؟

اما اگر ببینیم از میان یک قوم عقب افتاده، یک انسانی که هرگز محضر استادی را درک نکرده و کتابی نخوانده و صفحه‌ای را ننوشته است، برخیزد و کتابی به عظمت عالَم هستی و با محتوایی بسیار بلند و عالی، ارائه دهد، در اینجا خیلی خوب می‌توان درک کرد که این تراوش مغز او نیست، بلکه وحی آسمانی و تعلیم الهی است.

و به طور کلی، در سرزمین حجاز، درسی نبود که پیامبر گرامی اسلامی بخواند و معلّمی نبود که از محضرش استفاده کند؛ و طبیعی است که در چنین محیطی که ابتدایی‌ترین مرحله‌ی علم (خواندن و نوشتن) این قدر کمیاب و محدود است، ممکن نیست کسی درس خوانده باشد و مردم از آن آگاه نشوند.

و اگر کسی با قاطعیت ادعا کرد: من هیچ درسی نخوانده ام و کسی آن را انکار نکرد، دلیلی روشن بر صدق گفته‌ی او است؛ و به هر حال، این وضع خاصّ پیامبر ج که در آیات قرآن آمده، برای تکمیل اعجاز قرآن و قطع بهانه‌های بهانه‌جویان، بسیار مؤثر و مفید بود؛ آری آن حضرت ج عالم بزرگ و بی‌نظیری بود که فقط در مکتب وحی، درس خوانده بود.

تنها بهانه‌ای که برای برخی از بدخواهان، باقی مانده است، این است که پیامبر ج قبل از دوران بعثت و نبوتش، یکی دو سفر به شام رفت (آن هم برای مدتی کوتاه که مشغول انجام برنامه‌ی تجارت بود؛) این عده می‌گویند: شاید پیامبر ج در این یکی دو سفر، با علمای اهل کتاب تماس گرفته و مسایل را از آن‌ها دریافت داشته است!.

دلیل سستی این ادعا، در خودش نهفته است که این همه تاریخ پیامبران و احکام و قوانین و مقرّرات و معارف عالی را چگونه ممکن است که انسانِ درس نخوانده و مکتب نرفته به این زودی از افراد بشنود و به خاطر بسپارد و در مدت 23 سال پیاده کند؟ و در برخورد با حوادثی که بی‌سابقه و غیرمنتظره بود، عکس العمل لازم نشان دهد؛ و این درست به آن می‌ماند که بگوییم: فلانی، لیست بزرگِ تمام علوم و فنون طب را در آن چند روزی آموخت که در فلان بیمارستان ناظر حال مداوای بیماران به وسیله‌ی پزشکان بود، این سخن به شوخی شبیه‌تر است!.

و توجه به این نکته نیز لازم است که پیامبر ج بعد از رسیدن به مرحله‌ی نبوّت، احتمالاً توانایی بر نوشتن و خواندن از طریق تعملیات الهی داشت؛ هر چند در هیچ تاریخی دیده نشده است که ایشان از این علم و دانش خویش استفاده کرده باشند یا چیزی را از رو خوانده باشند و یا با دست خود نامه‌ای نوشته باشند؛ و شاید پرهیز پیامبر ج در تمام عمرشان از این کار، باز برای این بود که دستاویزی به دست بهانه‌جویان ندهند.

به هر حال، از مجموع آنچه گفتیم، چنین نتیجه می‌گیریم که:

پیامبر ج به طور قطع، نزد کسی خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بودند؛ و به این ترتیب یکی از صفات ایشان، آن است که نزد استادی درس نخوانده‌اند.

هیچ‌گونه دلیل معتبری در دست نداریم که پیامبر ج قبل از نبوّت یا بعد از آن، به صورت عملی، چیزی را خوانده یا نوشته باشند.

این موضوع، منافاتی با آن ندارد که پیامبر ج به تعلیم پروردگار، قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشند.

و جان سخن اینکه:

آن حضرت ج «اُمّی و درس نخوانده» بودند، اما با این حال، کتابی آوردند که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، بلکه نقطه‌ی بازگشت مهمی در تاریخ بشریت بود؛ حتّی آن‌ها که او را به نبوّت نپذیرفته‌اند، در عظمت کتاب و تعلیماتش، تردید ندارند؛ آیا از یک انسان درس نخوانده و مکتب نرفته و استاد ندیده و پرورش یافته‌ی یک محیط جهل و بربریت، روی حساب‌های عادی، ممکن است چنین کاری انجام پذیرد؟!

933 - [15] (صَحِیح)

«وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «الْبَخِیلُ الَّذِی ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَاهُ أَحْمَدُ عَنِ الْـحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ با. وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ غَرِیبٌ([17]).

933- (15) «علی بن ابی طالب س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بخیل و تنگ چشمِ (راستین)، کسی است که وقتی نام من نزدش برده شود، برمن درود نفرستد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیثی حسن، صحیح و غریب است؛ و احمد بن حنبل نیز آن را از حسین بن علی س روایت نموده است].

شرح: مردم، واژه‌ی «بخیل» را بر کسی اطلاق می‌کنند که در بذل و بخشش مال و دارایی، از خود بخل و تنگ چشمی نشان بدهد؛ اما از دیدگاه پیامبر ج: بخیل واقعی، کسی است که در حضور وی، نام مبارک آن حضرت ج برده شود و او از گفتن چند کلمه‌ی درود با زبان، بخل ورزد و آن را باری بر دوش خویش بداند؛ غافل از آن که مقام پیامبر ج آن قدر بالا و والاست که آفریدگار جهان هستی و تمام فرشتگانی که تدبیر امور این جهان به فرمان حق، بر عهده‌ی آن‌ها گذارده شده است، بر او درود می‌فرستند؛ اکنون که چنین است بر مسلمانان نیز واجب است که ارزش این انسان والامقام را که یک جهان در وجودش خلاص شده را بدانند و مبادا ارزانش بشمارند و ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه‌ی آسمان‌ها، فراموش کنند و عظمت و بزرگی او را نادیده انگارند.

پس‌ای مسلمانان! شما نیز با این پیام پروردگار جهان هستی هماهنگ شوید و بر محمد ج درود بفرستید و سلام بگویید و در این زمینه بخل و تنگ چشمی نورزید و در برابر فرمان او تسلیم باشید تا به نحوی، از خدمات بی‌وقفه و زحمات و مساعی شایان و زائد الوصف آن منجی عالم بشریت، تشکر و سپاسگزاری و قدردانی کرده باشید.

براساس حدیث بالا، جمهور فقهاء و صاحب نظران اسلامی و مجتهدان غیور و علمای مجاهد بر این باورند که هرگاه کسی، نام مبارک پیامبر گرامی اسلام ج را بر زبان آورد و یا از کسی دیگر آن را بشنود، خواندن درود بر وی واجب می‌گردد.

و صاحب نظران فقهی نیز می‌گویند:

در نماز بهتر همان است که همان الفاظی برای درود و سلام فرستادن بر رسول خدا ج اختیار شود که در احادیث مختلف آمده است؛ امّا می‌توان با الفاظی متفاوت نیز بر پیامبر اکرم ج سلام و درود فرستاد؛ زیرا از خود رسول خدا ج، برای درود و سلام فرستادن، صیغه‌ها و الفاظ و عباراتی مختلف روایت گردیده است؛ از این رو، عمل بر حکم درود و سلام فرستادن، به همه‌ی آن الفاظ و واژه‌هایی که در آن، لفظ «صلات و سلام بر محمد» و آل محمد» باشد، درست است و لازم نیست که آن الفاظ به عینه از رسول خدا ج منقول و مأثور باشند، بلکه به هر عبارتی که الفاظ و واژه‌های درود و سلام ادا گردند، عمل بر این حکم، انجام می‌پذیرد و ثواب و پاداش درود نیز حاصل می‌گردد؛ ولی به هر حال، باز هم الفاظ و واژه‌هایی که از خود پیامبر گرامی اسلام ج پیرامون درود و سلام فرستادن، منقول است، بهتر و موجب برکت و ثواب و پاداش بیشتر می‌باشد، و از این جهت بود که صحابه، از خود آن حضرت ج سؤال کردند که الفاظ «درود فرستادن» را مشخص و معین کنند. چنان که این مطلب در حدیث ابوحمید ساعدی س مشخص گردید.

الفاظ و عباراتی که برای درود و سلام فرستادن بر پیامبر اکرم ج در احادیث و روایات، آمده است:

«اللهمّ صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بخاری و مسلم].

«اللهمّ صلّ علی محمد وازواجه وذرّیته کما صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وازواجه وذریته کما بارکت علی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بخاری]

«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی آل ابراهیم وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی آل ابراهیم فی العالمین، انک حمید مجید». [مسلم]

«اللهم صلّ علی محمد عبدک ورسولک کما صلّیت علی ابراهیم وبارک علی محمد وآل محمد کما بارکت علی ابراهیم وآل ابراهیم». [بخاری]

«اللهم صلّ علی محمد کما صلّیت علی ابراهیم انک حمید مجید». [نسایی]

«اللهم اجعل صلوتک ورحمتک علی محمد وعلی آل محمد کما جعلتها علی ابراهیم انک حمید مجید». [احمد در مسند]

«اللهم صلّ علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وبارک علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [مسند احمد، ابن حبان، دار قطنی و بیهقی]

«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم وتَرحَّمْ علی آل محمد کما ترحَّمْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم». [طبری در «تهذیب الاثار فتح الباری»]

«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد وبارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید» [مسند احمد و نسایی]

«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید. اللهم وترحَّم علی محمد وعلی آل محمد کما ترحَّمتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم تحنَّنْ علی محمد وعلی آل محمد کما تَحَنَّنْتَ علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم سلّم علی محمد وعلی آل محمد کما سلَّمت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [بیهقی در «شعب الایمان»]

«اللهم اجعل صلواتک ورحمتک وبرکاتک علی سیّد المرسلین وامام المتقین وخاتم النبیین محمد عبدک ورسولک امام الخیر وقائد الخیر ورسول الرحمة؛ اللهم ابعثه مقاما محمداً یغبط به الاولون والاخرون. اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید. اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید». [ابن ماجه]

به هر حال، کلمات و جملات درود، که در این احادیث و روایات وارد شده‌اند، میان آن‌ها اندک اختلاف لفظی وجود دارد؛ به همین جهت، علماء و صاحب نظران فقهی گفته‌اند که خواندن هریک از آن‌ها، در نماز جایز است.

934 - [16] (ضَعِیفٌ)

«وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى عَلَیَّ عِنْدَ قَبْرِی سَمِعْتُهُ وَمَنْ صَلَّى عَلَیَّ نَائِیًا أُبْلِغْتُهُ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی شعب الْإِیمَان([18]).

934- (16) «ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از نزدیک قبرم بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را می‌شنوم (و جواب سلامش را به وی، برمی‌گردانم؛) و هرکس از فاصله‌ی دور بر من درود بفرستد، درودش (به وسیله‌ی فرشتگان) به من رسانیده می‌شود».

[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].

شرح: «من صلّی علیّ عند قبری، سمعته» [هر کس از نزدیک قبرم، بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را می‌شنوم]: در اینجا شاید، سؤالی در ذهن هرکس ایجاد شود؛ و آن این که: آیا مرده‌ها، صدای زنده‌ها و سلام کردن آن‌ها را می‌شنوند؟

پیش از پاسخ، لازم است بدانیم که انسان، دارای دو روح است: «روح حیاتی» و «روح ادراکی».

«روح حیاتی»: بر اثر جریان خون در رگ‌ها و شرایین جسم به وجود می‌آید و عامل حرکت و احساس در اعضاء و جوارح است و محرّک اصلی آن‌ها، قلب و شُش‌ها هستند به واسطه‌ی تنفّس.

و «روح ادراکی»: همان قوه‌ی مُدرکه و تفکر کننده در انسان است.

روح حیاتی، همراه با انسان است در حال زندگی و خواب و بیداری؛ و همان است که مرگ بر آن تعلّق می‌گیرد.

و روح ادراکی، آن است که هنگام خواب، از انسان زائل می‌شود و به سبب آن، خواب می‌بیند و تابع زمان و مکان نیست؛ و چه بسا در یک ثانیه، اموری را ببیند که در بیداری، محتاج به ساعت‌ها و روزها باشد؛ این روح، مانند جسم، محدود به زمان و مکان نیست و مرگ بر آن، واقع نمی‌شود، بلکه وفاتش در خواب است. این روح است که بعد از مرگ، ‌ملازم انسان و حساب و عذاب در قبر (برزخی) شامل آن شده و متنعّم می‌شود؛ همان طور که روح در حال خواب، لذت می‌برد یا دچار عذاب می‌شود؛ خداوند بلند مرتبه می‌فرماید:

 ﴿ٱللَّهُ یَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ فَیُمۡسِکُ ٱلَّتِی قَضَىٰ عَلَیۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَیُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٤٢ [الزمر: 42].

«خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسان‌ها و در وقت خواب انسان‌ها برمی‌گیرد. ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنان صادر کرده است، نگاه می‌دارد و ارواح دیگری را (که هنوز صاحبانشان، اجلشان فرا نرسیده به تن) باز می‌گرداند تا سرآمد معینی (و وقت مشخصّی که پایان عمر است). در این مسأله (خواب و بیداری که همسان مردن و زنده شدن است) نشانه‌های روشنی (از مبدأ و معاد و قدرت خدا و ضعف انسان‌ها) برای اندیشمندان است».

پس، «روح حیاتی» به وسیله‌ی چشم، می‌بیند و به وسیله‌ی گوش، می‌شنود و به وسیله‌ی زبان، سخن می‌گوید و با دست، می‌گیرد و با پا، راه می‌رود؛ امّا «روح ادراکی»، تمام این‌ها را انجام می‌دهد و لذّت می‌برد و عذاب می‌بیند بدون واسطه‌ی اعضاء و جوارح؛ همان طور که معلوم است کسی که خواب می‌بیند، چیزهایی را مشاهده می‌کند و می‌شنود و می‌گیرد و به جاهایی می‌رود؛ در حالی که در رختخواب خویش خوابیده است و اعضاء و جوارحش، ساکن و بی‌حرکت‌اند.

پس از این مقدمه، باید گفت که اموات، سخن کسانی را که در کنار قبر آن‌ها هستند، می‌شنوند با گوش روحی نه با گوش جسمی؛ و روح با جسم ارتباط و بر آن، تسلّط دارد و پرتو آن در تمام بدن ساری است تا زمانی که هنوز از هم جدا نشده‌اند؛ نه موقعی که در قبر است؛ چنان که در حال حیاتش، همراه و ملازم با آن بوده است و در جسم، مکانی معینی ندارند.

در این مورد دلایلی از سنّت پیامبر ج وجود دارد که برخی از آن‌ها عبارتند از:

حدیث بالا؛ که در آن آمده بود: «من صلّی علیّ عند قبری، سمعتُه»؛ «هر کس از نزدیک قبرم بر من درود بفرستد، من (بدون واسطه) آن را می‌شنوم (و جواب سلامش را به وی برمی‌گردانم)».

بخاری از انس بن مالک س روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمودند: «هر گاه میت در قبر نهاده می‌شود و یاران و کسانش برمی‌گردند - در حالی که او صدای کوبیدن کفش هایشان را بر زمین می‌شنود - دو فرشته می‌آیند و او را می‌نشانند و می‌گویند: در مورد محمد ج چه می‌گویی...»؟.

وجه استدلال به این حدیث، این است که پیامبر ج فرمودند: «میت صدای پای تشییع‌کنندگان را می‌شنود»؛ پس شنیدن کلام و سخن آن‌ها جای خود دارد.

قصه‌ی اهل چاه بَدر: بخاری از نافع و او از عبدالله بن عمر س روایت می‌کنند که پیامبر ج سر به درون چاه «قلیب» که بی‌آب بود کشیدند و به کشته‌های کفار در جنگ بدر که در چاه افکنده شده بودند فرمودند: «آیا آنچه را که پروردگارتان وعده کرده بود، به حق یافتید؟» برخی عرض کردند: آیا با مرده‌ها سخن می‌گویید؟ فرمودند: «شما از آن‌ها، شنواتر نیستید؛ ولی آن‌ها قادر به جواب دادن نیستند».

وجه استدلال این است که پیامبر ج فرمودند: «شما شنواتر از آن‌ها نیستید»؛ از این رو از این جمله، چنین استنباط می‌شود که شما و آن‌ها در شنیدن مساوی هستید یا این که آن‌ها از شما شنواترند.

سلام کردن پیامبر ج بر اموات و مشروعیت آن برای امّت: اگر اموات مانند جمادات‌اند و نمی‌شنوند، سلام کردن بر آن‌ها (با جمله‌های «السلام علیکم یا اهل القبور...» و مانند آن) بیهوده و عَبَث است؛ چون بر نباتات و جمادات و حیوانات، سلام کردن تشریع نشده است و بیهوده‌گویی نیز از رسول خدا ج محال و غیرممکن است.

این دلائل کفایت می‌کنند، بر این که اموات می‌شنوند؛ امّ المؤمنین عایشهلمخالف شنیدن اموات بود و می‌گفت: رسول خدا ج فقط فرمودند: «یقیناً آن‌ها هم اکنون می‌دانند آنچه من می‌گویم، حق است»؛ و استدلال کرده است به آیه‌ی﴿فَإِنَّکَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ... [الروم: 52] «تو نمی‌شنوانی مردگان را».

و گاهی نیز به آیه‌ی 24 سوره‌ی فاطر استدلال می‌شود که می‌فرماید: «تو نمی‌شنوانی کسانی را که در قبرها هستند».

پاسخ به آن، این است که پیامبر ج تعجّب و شگفتی عمر س را از سخن گفتن با اموات رد کرد و فرمود: «شما از آن‌ها شنواتر نیستید». و روایت عبدالله بن عمر نیز از طرف اکثریت علماء پذیرفته شده است و به آن استدلال کرده‌اند.

اما استدلال به دو آیه‌ی مذکور: معنای آن دو این است که کفار، سخنان تو را می‌شنوند ولی نفعی به حال آنان ندارد؛ همان طور که اموات موعظه‌ی تو را می‌شنوند ولی نفعی به آنان نمی‌رساند چون زمان شنیدن و عمل کردن سپری شده است.

بنابراین، مراد آیه، نفی سماع و شنیدنی است که مثمر ثمر باشد، نه نفی شنیدن به طور کلّی؛ و این تفسیری است که اکثریت مفسّران قائل به آنند و ابن حجر عسقلانی در «الفتح الباری» گوید: «از این معلوم می‌شود که اموات، سخن زنده‌ها را و دعا و سلام و قرائت قرآن آن‌ها را با گوش روح نه با گوش جسم می‌شنوند مانند کسی که خوابیده است، در خواب می‌بیند و می‌شنوند و صحبت می‌کند به وسیله‌ی روح، نه به وسیله‌ی اعضاء و حواس ظاهری».

935 - [17] (ضَعِیف)

«وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: مَنْ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ ج وَاحِدَةً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَمَلَائِکَتُهُ سَبْعِینَ صَلَاةً». رَوَاهُ أَحْمد([19]).

935- (17) «عبدالله بن عمرو س گوید: «هر کس که بر پیامبر گرامی اسلام ج یک درود بفرستد، خداوند بلند مرتبه و فرشتگانش، به سبب آن، هفتاد بار بر او درود می‌فرستند».

[این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده است].

شرح: «صلات» و «صلوات» که جمع آن است، هرگاه به خدا نسبت داده شود، به معنای فرستادن رحمت، آمرزش و بخشش گناهان و معاصی و انواع تکریم‌ها، پیروزی‌ها و ترفیع مقام‌ها نزد خدا وبندگان است.

و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان، منسوب گردد، به معنای «طلب رحمت» می‌باشد.

936 - [18] (ضَعِیف)

«وَعَن رویفع أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «مَنْ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَقَالَ: اللَّهُمَّ أَنْزِلْهُ الْـمَقْعَدَ الْـمُقَرَّبَ عِنْدَکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی». رَوَاهُ أَحْمد([20]).

936- (18) رُویفع س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که بر محمد ج درود بفرستد و چنین بگوید: «اللهم اَنزله الـمقعد الـمقرب عندک یوم القیامة»؛ «بار خدایا! محمد ج را در جایگاهی نزدیک به خود در روز رستاخیز، قرار بده»؛ شفاعتم در روز قیامت، شامل حال او می‌گردد».

[این حدیث را احمد بن حنبل در مسندش روایت کرده است].

شرح: «المقعد المقرب» [جایگاهی نزدیک به خدا]: این عبارت در اینجا، اشاره به مقام ممتاز و فوق العاده‌ای دارد که برای پیامبر گرامی اسلام ج در سایه‌ی عبادت‌های شبانه و نیایش در دل سحر حاصل می‌شده است؛ و این مقام، همان مقام شفاعت کُبری برای رسول خدا ج است.

بدون شک، «المقعد المقرّب»، همان «مقام محمود» و جایگاه بسیار برجسته‌ای است که در روز رستاخیز، ستایش همگان را بر وی برمی‌انگیزد؛ چرا که پیامبر ج بزرگترین شفیعان در عالم دیگر است و آن‌ها که شایسته و بایسته‌ی شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند بود.

و در حقیقت، «المقعد المقرّب»، همان نهایت قرب و نزدیکی به پروردگار در جهان بازپسین است که یکی از آثارش، شفاعت کُبری می‌باشد و هر مؤمنی در شعاع ایمان خود، از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولی مصداق اَتمّ و اَکمل این شفاعت، کسی است که بر محمد ج پیوسته درود بفرستد و با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، محبت و عشق خویش را به ذات مطهّر پیامبر گرامی اسلام ج روشن بسازد.

937 - [19] (حسن)

وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج حَتَّى دَخَلَ نَخْلًا فَسَجَدَ فَأَطَالَ السُّجُودَ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ یَکُونَ اللهُ تَعَالَى قَدْ تَوَفَّاهُ. قَالَ: فَجِئْتُ أَنْظُرُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «مَا لَکَ؟» فَذَکَرْتُ لَهُ ذَلِکَ. قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ جِبْرِیلَ عَلَیْهِ السَّلَام قَالَ لی: أَلا أُبَشِّرک أَن اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ لَکَ مَنْ صَلَّى عَلَیْکَ صَلَاةً صَلَّیْتُ عَلَیْهِ وَمَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ سلمت عَلَیْهِ». رَوَاهُ أَحْمد([21]).

937- (19) عبدالرحمن بن عوف س گوید: رسول خدا ج (از خانه) بیرون شدند تا به نخلستانی وارد گردیدند؛ آن گاه به سجده رفتند و آن قدر سجده را طولانی کردند که ترسیدم (و با خود گفتم:) نکند که خداوند بلند مرتبه، ایشان را میرانده باشد؛ از این رو، به نزدشان آمدم تا ببینمشان (که زنده‌اند یا مرده)؟

آن گاه رسول خدا ج سر خویش را از سجده بلند کردند و فرمودند: «تو را چه شده؟ (اینجا چه می‌کنی)؟ من نیز ماجرا را برای ایشان بازگو نمودم (و گفتم: شما آن قدر سجده را طولانی نمودید که ترسیدم نکند خدا شما را در سجده میرانده باشد؛ از این جهت به نزدتان آمده‌ام).

عبدالرحمن بن عوف س در ادامه گوید: آن گاه پیامبر ج فرمومدند: «به راستی جبرئیل÷به من گفت: آیا تو را بشارت ندهم که خداوند بلند مرتبه خطاب به تو می‌فرماید: «هر کس که بر تو درود بفرستد، من نیز بر او درود می‌فرستم؛ و هرکس که بر تو سلام گوید، من نیز جواب سلامش را خواهم داد و بدو سلام خواهم گفت».

[این حدیث را احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده است].

شرح: «جبرئیل»: مأخوذ از زبان عبری، بنده‌ی خدا، پیک خدا و یکی از فرشتگان مقرّب، فرشته‌ی حامل وحی الهی، فرشته‌ای که وحی را بر پیامبر ج نازل می‌کرد، امین وحی، روح الامین، روح القدس، ناموس اکبر، جبرئیل و جبرائل و جبرئل و جبرال و جبرین هم گفته شده است. در زبانهای اروپایی، گابریل می‌گویند.

به هر حال، نام «جبرئیل» در قرآن مجید سه بار مذکور است: دو بار در سوره‌ی بقره در آیات 90 و 91 و سومین بار در سوره‌ی تحریم، آیه‌ی 4.

و جبریل لفظی است عبرانی و اصل آن جبرئیل به معنی: مرد خدا، یا قوّت خدا است.

938 - [20] (ضَعِیفٌ)

«وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الْـخَطَّابِ س قَالَ: إِنَّ الدُّعَاءَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا یَصْعَدُ مِنْهُ شَیْءٌ حَتَّى تُصَلِّیَ عَلَى نبیک». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([22]).

938- (20) «عمر بن خطاب س گوید: بی‌گمان، دعا میان زمین و آسمان، معلّق و آویزان می‌ماند و چیزی از آن (به سوی پروردگار و ملکوت اَعلی) بالا نمی‌رود تا این که بر پیامبر گرامی اسلام ج درود بفرستی».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: در این روایت، معلوم نیست که عمر بن خطاب س این حدیث را از رسول خدا ج شنیده باشد؛ ولی پرواضح است که هیچ‌کس نمی‌تواند چنین ادعایی از جانب خود بکند و چنین حکمی را صادر بکند مگر آن که آن را به طور قطع از شخص رسول خدا ج شنیده باشد و به دیگران بازگو کند؛ از این رو بر مبنای اصول و قوانینی که صاحب نظران حدیث وضع کرده‌اند، این حدیث، در حکم «حدیث مرفوع» است.

و ما نیز برای حُسن ختام این باب، بر آن حضرت ج چنین درود می‌فرستیم:

«اللهم صلّ وسلّم علی محمد عبدک ورسولک النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد وازواجه وذریّته کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم؛ وبارک علی محمد النبیّ الاُمّی وعلی آل محمد وازواجه وذریّته کما بارکت علی ابراهیم وآل ابراهیم فی العالمین، انک حمید مجید».

خدایا! تنها تو را سپاس و ستایش می‌گویم و به بیان وصف و شکوه تو می‌پردازم که انسان را با گوهر روان برگزیدی و به وی، نیروی خرد بخشیدی تا آنچه را باید و شاید، دریابد و از تو مدد و کمک می‌جویم و راه بندگی تو را می‌پویم که در مقام الوهیت و خدایی، تک و یکتا و تنهایی و آفریدگار همه‌ی جان‌ها و تن‌هایی.

خدایا! فقط تو را خوانم و آنم که از تو دانم؛ نفس‌های هر آنم، جانم، نانم، خوانم، رمز نغز هر استخوانم.

خدایا! درود و سلام‌های تو بر پیامبرت (محمد رسول الله ج) که مشعل فروزان هدایت را فرا راه بشریت برافروخت و با صدور احکام و تشریع قوانین، وظایف و تکالیف علمی و عملی را بر اَعصار حیات، معین و مقرّر فرمود؛ پیامبری که تبلیغ دین جاودانه و مقام اَعظم پیامبران را بدو بخشیدی و او را برای ابلاغ آخرین کلام و پیام خویش و مقام خاتم پیامبران، برگزیدی و درود و سلام بر روان پاک آل و یارانش؛ طلایه‌داران عرصه‌ی اخلاص و صداقت، پیشقراولان صحنه‌های علم و فقاهت و فرزانگی و حکمت، پیش آهنگان میدان‌های جهاد و پیکار و دعوت و تبلیغ و پیشگامانِ پیشتاز عرصه‌های سخت و طاقت فرسای زهد و تقوا و اعتقاد و عمل.

درود و سلامی که امتداد آن به امتداد روزگار، متصل باشد و نسیم آن، خاک از کلبه‌ی عطار برآرد.

 ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا٥٦ [الأحزاب: 56].

 «خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند؛ پس‌ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگویید».

«اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید؛ اللهم بارک علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید».


 



[1]- بخاری 6/408 ح 3370 و مسلم 1/305 ح (66-406).

[2]- رواه ابوداود و البخاری.

[3]- رواه البخاری.

[4]- بخاری 6/407 ح 3369 و مسلم 1/306 ح (69-407).

[5]- مسلم 1/306 ح (70-408)؛ ابوداود 2/184 ح 1514؛ ترمذی 1/355 ح 485؛ نسایی 3/50 ح 1296 و دارمی 2/408 ح 2772.

[6]- نسایی 3/50 ح 1297 و مسند احمد 3/102.

[7]- ترمذی 1/354 ح 484.

[8]- نسایی 3/43 ح 1282؛ دارمی 2/409 ح 2774 و مسند احمد 1/452.

[9]- ابوداود 2/534 ح 2041 و مسند احمد 2/527.

[10]- ابوداود 2/534 ح 2042 و مسند احمد 2/367.

[11]- ترمذی 5/514 ح 3545 و مسند احمد 2/254.

[12]- نسایی 3/50 ح 1259؛ دارمی 2/408 ح 2773 و مسند احمد 4/30.

[13]- ترمذی 4/549 ح 2457.

[14]- ترمذی 5/482 ح 3476؛ نسایی 3/44 ح 1284 و مسند احمد 6/18.

[15]- ترمذی 2/488 ح 593 و مسند احمد 2/386.

[16]- ابوداود 1/601 ح 982.

[17]- ترمذی 5/515 ح 3546 و مسند احمد 1/201.

[18]- بیهقی «الشعب الایمان» 2/209 ح 1553.

[19]- مسند احمد 2/187.

[20]- مسند احمد 4/108.

[21]- مسند احمد 1/191.

[22]- ترمذی 2/356 ح 486؛ و نسایی 3/56 ح 1309.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد