1136 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: کُنَّا نُصَلِّی خَلْفَ النَّبِیِّ ج فَإِذَا قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ». لَمْ یَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ حَتَّى یَضَعَ النَّبِیُّ صَلَّى الله عَلَیْهِ وَسلم جَبهته على الأَرْض([1]).
1136- (1) براء بن عازب س گوید: ما پشت سر پیامبر ج نماز میگزاردیم؛ سپس هرگاه «سمع الله لـمـن حمده» میگفتند، هیچ یک از ما، پشتش را خم نمیکرد تا این که آن حضرت ج به سجده میرفتند و پیشانی خویش را بر زمین مینهادند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «لم یحن»: خم نمیشد؛ کج نمیگردید.
این حدیث، بیانگر دو مسأله است:
وجوب تبعیت و پیروی نمودن مقتدی از حرکات و سکنات امام و تحریم پیشی گرفتن از او.
این که اعمال مقتدی، باید پس از اعمال امام باشد.
در حدیثی دیگر، براء بن عازب س چنین میگوید: «انّهم کانوا یُصلّون مع رسول الله ج فاذا رکع رکعوا، واذا رفع رأسه من الرکوع، فقال: «سمع الله لمن حمده»، لم نزل قیاماً حتّی نراه قد وضع وجهه فی الارض ثم نتّبعه» (مسلم ح 474)؛ «ما با رسول خدا ج نماز میخواندیم؛ پس از آن که آن حضرت ج رکوع مینمود، ما رکوع میکردیم؛ وهنگامی که سرش را از رکوع بلند مینمود و «سمع الله لمن حمده» میگفت، ما همچنان ایستاده بودیم تا این که میدیدیم که آن حضرت ج چهرهاش (پیشانیاش) را به زمین گذاشت؛ سپس ما از او پیروی میکردیم (و به سجده میرفتیم)».
1137 - [2] (صَحِیح)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ فَلَمَّا قَضَى صَلَاتَهُ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی إِمَامُکُمْ فَلَا تَسْبِقُونِی بِالرُّکُوعِ وَلَا بِالسُّجُودِ وَلَا بِالْقِیَامِ وَلَا بِالِانْصِرَافِ: فَإِنِّی أَرَاکُمْ أَمَامِی وَمن خَلْفی». رَوَاهُ مُسلم([2]).
1137- (2) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج روزی برای ما امامت و پیشنمازی دادند و چون نماز خویش را به پایان رساندند، رو به ما کردند و فرمودند: «ای مردم! بیگمان، من پیشنماز شما هستم؛ پس در رکوع، سجده، قیام و سلام دادن، از من پیشی نگیرید؛ زیرا من، شما را از جلو و پشت سر خویش میبینم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «اقبل علینا بوجهه»: با چهرهی خویش، متوجه ما شد؛ رو به ما کرد؛ رو در روی ما قرار گرفت.
«فلا تسبقونی»: از من، سبقت نگیرید؛ در افعال نماز، بر من پیشی نگیرید.
«بالانصراف»: بازگشتن از نماز؛ یعنی سلام نماز.
«فانّی اراکم من امامی»: من شما را در خارج نماز، از جلو خویش میبینم.
«و من خلفی»: از طریق مکاشفه یا مشاهده و بر مبنای خَرق عادت، شما را در داخل نماز، از پشت سر خویش میبینم؛ یعنی همچنان که شما را از جلو خویش در خارج نماز میبینم، در داخل نماز نیز شما را از پشت سر خود، مشاهده میکنم.
به هر حال، عبارت «فانّی اراکم من خلفی»، بیانگر یکی از معجزههای پیامبر گرامی اسلام ج است. و معجزه، امری خارقالعاده است که مخالف عقل نیست و به عنایت و تأیید الهی برای اثبات و تأکید الوهیت و ربوبیت الهی و نبوت و رسالت پیامبران، در موارد مختلف بر دست پیامبران آشکار میگردد.
فلسفه و حکمت معجزات، بیان و اثبات حقانیت و صدق انبیاء است، معجزات انبیای گذشته و همهی معجزات پیامبر اسلام ج به استثنای قرآن، مختص و محدود به زمان خودشان بوده، اما قرآن باز هم به نص خود قرآن و اعجازش، همیشگی و ماندگار است و مؤمنین به یکایک موارد فوق ایمان دارند.
از جملهی این معجزات، یکی همین بود که پیامبر ج با قدرت خدا و اجازه از محضر پروردگار، نمازگزاران و حرکات و سکنات و کارهای آنها را از پشت سر خویش مشاهده میکرد، همانگونه که از روبرو این کار را مینمود.
و در واقع این معجزه نیز بسان معجزات و کارهای فوقالعادهی دیگر، کار خدا بود نه کار خود پیامبر ج.
خود پیامبر جپیوسته این پندار اشتباه را از مغز مردم بیرون کرد و به آنها ثابت نمود، که من نه خدا هستم، نه شریک و انباز خدا و اعجاز و معجزه، تنها کار اوست. من بشری هستم همانند انسانهای دیگر، با این تفاوت که وحی بر من نازل میشود وآن مقدار که از اعجاز نیز لازم بوده، خودش در اختیارم گذارده است، بیش از این کاری از دست من ساخته نیست.
به همین دلیل با اینکه در قرآن معجزات متعددی به حضرت عیسی÷نسبت داده شده است، از قبیل: زندهکردن مردگان، شفای بیماران غیر قابل علاج و یا کورمادرزاد، ولی با این حال در تمام این موارد کلمهی «بأذنی» یا «بأذن الله» که آن را منحصراً منوط به فرمان پروردگار میداند، آمده است تا روشن شود این معجزات گر چه بدست مسیح÷ظاهر شده اما از خود او نبوده است، بلکه همه بفرمان خدا بوده است.
1138 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تُبَادِرُوا الْإِمَامَ إِذَا کَبَّرَ فکبروا وَإِذا قَالَ: وَلَا الضَّالّین. فَقُولُوا: آمِینَ وَإِذَا رَکَعَ فَارْکَعُوا وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَک الْـحَمد» إِلَّا أَنَّ الْبُخَارِیَّ لَمْ یَذْکُرْ: «وَإِذَا قَالَ: وَلَا الضَّالّین»([3]).
1138- (3) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «(امام، برای این است که بدو اقتدا شود و از او پیروی گردد؛ پس) بر امام، پیشی نگیرید؛ هرگاه پیشنماز، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید و هرگاه امام، در نماز گفت: «و لا الضالّین»، شما (مقتدیان) هم بگویید: «آمین»؛ (چون هر کسی همزمان با فرشتگان، این کلمه را بگوید، گناه صغیرهی گذشتهاش، بخشوده میشود).
و هرگاه امام، به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که (از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و هرگاه که) «سمع الله لمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «اللهم ربّنا لک الحمد».
[این حدیث، مورد اتفاق بخاری و مسلم است؛ با این تفاوت که بخاری این عبارت را ذکر نکرده است: «و اذا قال: ولا الظالین» (هرگاه امام گفت: «ولا الظالین»)].
شرح: «لاتبادروا»: از امام، پیشی نگیرید؛ بر امام در انجام اعمال و حرکات نماز، پیش دستی نکنید؛ از او جلو نزنید؛ بلکه بر شما مقتدیان لازم است که در تمام افعال نماز، از امام خویش، متابعت و پیروی نمایید.
«آمین»: لفظی است که پس از دعا گفته میشود و از آن «اللهم استجب: بار خدایا! بپذیر»، اراده میشود.
پیامبر ج در حدیثی میفرمایند:
«اذا قال احدکم آمین وقالت الـملائکة فی السمـاء آمین، فوافقت احداهما الاخری؛ غُفر له ما تقدّم من ذنبه» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه یکی از شما (بعد از خواندن سورهی فاتحه) آمین بگوید و فرشتگان هم که آمین میگویند و این دو آمین، با هم همزمان باشند، گناهان گذشتهی او بخشوده میشود».
و نیز میفرمایند: «اذا قال الامام: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، فقولوا: آمین؛ فانّه من وافق قولُه قولَ الـملائکة، غُفر له ما تقدّم من ذنبه» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه امام در نماز گفت: «غیر المغضوب علیهم ولا الظالین»، شما (مقتدیان) نیز بگویید: آمین؛ چون هر کسی همزمان با فرشتگان این کلمه را بگوید، گناهان صغیرهی گذشتهاش بخشوده میشود».
1139 - [4] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج رَکِبَ فَرَسًا فَصُرِعَ عَنْهُ فَجُحِشَ شِقُّهُ الْأَیْمَنُ فَصَلَّى صَلَاةً مِنَ الصَّلَوَاتِ وَهُوَ قَاعِدٌ فَصَلَّیْنَا وَرَاءَهُ قُعُودًا فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «إِنَّمَا جُعِلَ الْإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ فَإِذَا صَلَّى قَائِما فصلوا قیَاما فَإِذا رَکَعَ فَارْکَعُوا وَإِذَا رَفَعَ فَارْفَعُوا وَإِذَا قَالَ سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا رَبنَا وَلَک الْـحَمد وَإِذا صلى قَائِما فصلوا قیَاما وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ»
قَالَ الْـحُمَیْدِیُّ: قَوْلُهُ: «إِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا» هُوَ فِی مَرَضِهِ الْقَدِیمِ ثُمَّ صَلَّى بَعْدَ ذَلِکَ النَّبِیُّ ج جَالِسًا وَالنَّاسُ خَلْفَهُ قِیَامٌ لَمْ یَأْمُرْهُمْ بِالْقُعُودِ وَإِنَّمَا یُؤْخَذُ بِالْآخِرِ فَالْآخِرِ مِنْ فِعْلِ النَّبِیِّ ج. هَذَا لَفْظُ الْبُخَارِیِّ. وَاتَّفَقَ مُسْلِمٌ إِلَى أَجْمَعُونَ. وَزَادَ فِی رِوَایَةٍ: «فَلَا تختلفوا عَلَیْهِ وَإِذا سجد فاسجدوا»([4]).
1139- (4) انس س گوید: (روزی) رسول خدا ج بر اسبی سوار شدند و از آن اسب، بر زمین فرو افتادند و جانب راست بدنشان، زخمی شد؛ آن حضرت ج یکی از نمازهای فرض را به حالت نشسته (با جماعت) خواندند و ما هم نشسته، پشت سر ایشان نماز خواندیم. چون نماز را به پایان رساندند، فرمودند: «امام، برای این است تا از او پیروی شود و بدو اقتدا گردد؛ پس هرگاه به حالت ایستاده نماز گزارد، شما (مقتدیها) نیز ایستاده نماز بخوانید و وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید و هنگامی که «سمع الله لـمن حمده» گفت، شما هم بگویید: «ربّنا لک الحمد»؛ و هرگاه به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».
حمیدی (یکی از اساتید برجستهی امام بخاری) گوید: این فرمودهی پیامبر ج: «هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما هم نشسته نماز بخوانید»، به هنگام بیماری و مریضی پیشین پیامبر ج (قبل از بیماری وفات) است و پس از آن، پیامبر ج نشسته نماز گزاردند و مردم نیز پشت سر ایشان به حالت ایستاده نماز خویش را خواندند، بیآن که آنها را به نشستن در پشت سر خویش فرمان دهند؛ و جز این نیست که (در چنین موضوعات و مسائلی،) آخرین عمل پیامبر ج معتبر و قابل اعتماد میباشد.
[این لفظ بخاری است؛ و تا عبارت «فصلّوا جلوساً اجمعون»، مورد اتفاق بخاری و مسلم است.
و در روایت مسلم، این جمله نیز افزوده شده است:] «با امام، مخالفت نورزید؛ و هرگاه به سجده رفت، شما (مقتدیها) هم به سجده بروید».
شرح: «فصرع عنه»: از اسب، بر زمین افتاد.
در مورد نماز خواندن پیامبر ج به حالت نشسته، این روایات نیز وجود دارد:
انس بن مالک س گوید: «سقط رسول الله ج عن فرس فجُحش شقّه الایمن؛ فدخلنا علیه نعوده، فحضرت الصلوة فصلّی بنا قاعداً؛ فقعدنا؛ فلمّا قضی الصلاة، قال: «انّما جعل الامام لیؤتمّ به؛ فاذا کبّر فکبّروا واذا رکع، فارکعوا واذا رفع فارفعوا؛ واذا قال: سمع الله لمن حمده، فقولوا: ربنا ولک الحمد؛ واذا سجد فاسجدوا» (بخاری و مسلم).
«پیامبر ج از اسبش بر زمین افتاد و طرف راستش زخمی شد؛ به عنوان عیادت، به خدمتش رفتیم؛ وقت نماز فرارسید؛ امامت را به حالت نشسته برای ما انجام داد و ما هم نشسته نماز خواندیم؛ وقتی که نماز تمام شد، فرمود: «امام، برای این است تا از او پیروی شود؛ هرگاه امام، تکبیر گفت، شما هم تکبیر بگویید، وقتی که به رکوع رفت، شما هم به رکوع بروید و زمانی که از رکوع بلند شد، شما هم بلند شوید؛ و موقعی که سمع الله لمن حمده را گفت، شما هم بگویید ربّنا ولک الحمد؛ و همین که به سجده رفت، شما هم به سجده بروید».
و عایشهلگوید: «صلّی رسول الله ج فی بیته وهو شاک؛ فصلّی جالساً وصلّی وراءه قوم قیاماً؛ فاشار الیهم ان اجلسوا؛ فلمّا انصرف قال: «انّما جُعل الامام لیؤتمّ به، فاذا رکع فارکعوا واذا رفع فارفعوا واذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً» (بخاری و مسلم). «پیامبر ج مریض بود و در منزل، به حالت نشسته نماز را خواند؛ عدّهای پشت سرش به حالت ایستاده به او اقتدا نمودند؛ پیامبر ج به آنان اشاره کرد تا بنشینند؛ وقتی که نمازش را تمام کرد، فرمود: «امام، برای این است که از او پیروی شود؛ هرگاه به رکوع رفت، با او به رکوع بروید و وقتی که بلند شد، بلند شوید؛ هرگاه به حال نشسته نماز را خواند، شما هم بنشینید».
«فَجُحش»: «جَحش» عبارت است از خراش برداشتن پوست و تراشیده شدن آن؛ و از روایت ابوداود، معلوم میشود که در این سانحه، پای راست پیامبر اکرم ج خراش برداشته بود.
حافظ ابن حبّان میگوید: این واقعه، مربوط به ماه ذیالحجه، سال پنجم هجری بوده است.
علماء و صاحبنظران اسلامی، در این موضوع (کسی که قدرت ایستادن در نماز را داشته باشد، آیا میتواند به امام نشسته، اقتدا کند یا خیر؟ و اگر میتواند اقتدا کند، آیا فقط به صورت ایستاده باید به او اقتدا نماید یا به صورت نشسته هم میتواند به او اقتدا کند،) اختلافنظر دارند.
امام ابوحنیفه/، امام شافعی/ و جمهور سلف بر این باورند که اگر مقتدی، قدرت ایستادن را داشته باشد، فقط به صورت ایستاده میتواند به امام نشسته که قادر به ایستادن نیست، اقتدا نماید؛ و دلیلشان، اقتدای اصحاب، به پیامبر ج به هنگام مرض وفاتشان میباشد که آن حضرت ج به حالت نشسته امامت را انجام داد و اصحاب، همه به حالت ایستاده، به پیامبر ج اقتدا نمودند. و از قول شیخ حمیدی - یکی از اساتید امام بخاری - نیز چنین دانسته میشود که این حکم -: هرگاه امام به حالت نشسته نماز بخواند، همهی مقتدیان نشسته نماز بخوانند - به حکم حدیثی که آن حضرت ج در مرض وفات، به حالت نشسته نماز گزاردند و مردم به حالت ایستاده، بدو اقتدا کردند، منسوخ گردیده است؛ زیرا آخرین عمل پیامبر ج معتبر و قابل اعتماد میباشد.
به هر حال؛ صاحبنظران فقهی بر این مسأله اتفاقنظر دارند که گزاردن نماز فرض به حالت نشسته - بدون عذر - برای امام و مقتدی جایز نیست؛ و نمازی که بدین سان گزارده شود، پذیرفته نخواهد شد؛ البته دربارهی این که، اگر امام بنا بر عذری، به حالت نشسته امامت را به عهده گرفت، در آن صورت، تکلیف مقتدیان چیست؟ علماء و صاحبنظران فقهی، اختلاف دارند؛ و در اینجا به سه دیدگاه و نظریهی مشهور اشاره خواهیم کرد:
1- امام مالک/ - بر مبنای قول مشهور خویش - بر این باور است که اقتدا به امام نشسته، در هیچ صورتی جایز نیست؛ نه در حالت ایستاده و نه نشسته؛ البته اگر مقتدیان، مانند امام از ایستادن معذور بودند، در آن صورت اقتدا کردن آنان به امام، جایز است.
امام مالک/ حدیث انس (به شماره 1139) را منسوخ میداند و از حدیث مرسل امام شعبی استدلال میکند که در آن آمده است: «لایؤمّ رجلٌُ بعدی جالساً» (مصنف عبدالرزاق و دارقطنی)؛ «پس از من، کسی به حالت نشسته، امامت نکند».
و جمهور علماء گفتهاند: مدار حدیث شعبی، بر «جابر جعفی» است که به اتّفاق علمای جرح و تعدیل، ضعیف میباشد. خود امام دارقطنی دربارهی این حدیث میگوید: «لم یروه غیر جابر الجعفی عن الشعبی و هو متروک الحدیث؛ و الحدیث مرسل لاتقوم به حجة»؛ «این حدیث را فقط جابر جعفی از شعبی روایت کرده است؛ و جابر جعفی نیز «متروک الحدیث» میباشد؛ و علاوه بر آن، حدیث نیز مرسل میباشد؛ از این رو، نمیتوان از آن استدلال جست و بدان احتجاج نمود».
2- امام احمد /، امام اوزاعی /، امام اسحاق / و ظاهریه، بر این باورند که اقتدا کردن به امام مریض که نشسته است، درست میباشد؛ البته مشروط بر آن که مقتدیان نیز به حالت نشسته، نماز خویش را بخوانند.
و از دیدگاه امام احمد بن حنبل /، اقتدای مقتدی در حالت نشسته، با شرایط زیر جایز میباشد:
الف) امام، از ابتدا، نماز را به حالت نشسته شروع کرده باشد و از قبل بیمار بوده باشد؛ نه این که در اثنای نماز، بیماری بر او چیره گردد و او را وادار به نشستن نماید.
ب) امام بیمار، امام دائمی مسجد باشد.
ج) امیدی به بهبودی حال امام در آینده وجود داشته باشد و بیماری وی، مُزمن نباشد.
استدلال امام احمد بن حنبل و دیگران، از حدیث انس س (حدیث شماره 1139) میباشد که پیامبر ج به حالت نشسته امامت دادند و خطاب به مقتدیان فرمودند: «و اذا صلّی قعوداً فصلّوا قعوداً اجمعین»؛ یا «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعین»؛ «و هرگاه امام به حالت نشسته نماز گزارد، شما همگی نشسته نماز بخوانید».
3- امام ابوحنیفه /، امام شافعی /، امام ابویوسف /، سفیان ثوری /، ابوثور /، امام بخاری / و بیشتر علماء و صاحبنظران اسلامی، گفتهاند: اقتدا کردن به امام نشسته، درست است؛ امّا مقتدیانی که از سلامت جسمی برخوردارند، باید ایستاده نماز بخوانند و نشستن آنان، درست نیست.
استدلال این بزرگواران از آیهی ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ﴾ [البقرة: 238] است که در آن، «قیام» فرض قرار داده شده است؛ البته بیماران و ناتوانان با آیهی ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا...﴾ [البقرة: 286]. از ایستادن و قیام، مستثنی هستند، ولی دلیلی برای استثنای افراد سالم، وجود ندارد؛ از این رو، بایستی نماز خویش را پشت سر امام نشسته، به حالت ایستاده بخوانند.
و علاوه بر این آیه، احادیث و روایاتی که در آنها، ممنوعیت نشستن برای افراد سالم آمده است، دیدگاه جمهور علماء و دانشوران فقهی را تأیید میکنند؛ به عنوان مثال: عمران بن حصین س گوید:
«کان بیالناصور فسألتُ النبیّ ج؟ فقال: «صلّ قائماً فان لم تستطع فقاعداً؛ فان لم تستطع فعلی جنب» (ابوداود)؛ «من مبتلا به بواسیر بودم؛ از پیامبر ج در این زمینه، کسب تکلیف کردم؛ آن حضرت ج فرمودند: ایستاده نماز بگزار، اگر نتوانستی؛ پس به حالت نشسته، نمازت را بخوان و اگر نتوانستی، پس بر پهلو افتاده و نماز خویش را بگزار».
و همچنین واقعهی بیماری وفات پیامبر ج نیز دلیل مهم و اساسی برای جمهور علماء میباشد؛ زیرا پیامبر ج نشسته نماز را امامت کردند و همهی صحابه، در حالت ایستاده، پشت سر ایشان اقتدا کرده بودند.
و یا پیامبر ج نماز فرض میگزاردند و صحابه به نیت نماز نفل به پیامبر ج اقتدا کرده بودند؛ به دلیل این که آن حضرت ج بعد از افتادن از اسب، تا چند روز در مشربهی عایشهلاقامت داشتند و به مسجد نیامدند و این که بگوییم در همهی آن روزها، نماز جماعت در مسجد نبوی، تعطیل بوده است، دور از واقعیت میباشد. این از یک سو؛ و از سوی دیگر، مشربهی عایشهلآن قدر وسعت نداشت که همهی صحابه در آن جمع شده و به پیامبر ج اقتدا کنند؛ پس معلوم میگردد که صحابه، نمازهای فرض خویش را در مسجد با جماعت ادا میکردند و پس از آن، به عیادت پیامبر ج میرفتند؛ و وقتی که پیامبر ج را در حال نماز مییافتند، برای فراچنگ آوردن فضیلت و پاداش، نیت نفل میکردند و به آن حضرت ج اقتدا مینمودند.
و برخی نیز گفتهآند که حدیث انس س، دربارهی نماز «مسبوق» است؛ در ابتدای اسلام، زمانی که شخصی دیر به جماعت میرسید، به جای پیروی از امام، متوجه نظم رکعات خود میشد؛ یعنی اگر در رکعت دوم به جماعت میرسید، بعد از سجدهی دوم که امام مینشست، او برای رکعت دوم خود بلند میشد؛ و اگر امام بعد از رکعت سوم برای رکعت چهارم بلند میشد، او جهت خواندن التحیات مینشست؛ تا این که روزی عبدالله بن مسعود س - که از جماعت عقب مانده بود - با ترک این روش در قیام و قعود از امام پیروی کرد؛ پیامبر ج پس از مشاهدهی عملکرد عبدالله بن مسعود س، فرمودند: «انّ ابن مسعود سَنّ لکم سُنَّةً فاستنّوا بها» (مصنف عبدالرزاق، ح 3176)؛ «به راستی عبدالله بن مسعود س، برای شما، روش نیکی را ایجاد کرد، پس بدان عمل کنید».
از این رو امکان دارد که فرمودهی پیامبر ج: «و اذا صلّی جالساً فصلّوا جلوساً اجمعون»، در رابطه با «مسبوق» باشد.
و توجیه چهارمی که برای حدیث انس س ذکر شده، این است که امکان دارد، این عمل از خصوصیات و ویژگیهای آن حضرت ج بوده باشد و فقط مختصّ نمازی بوده است که پیامبر ج امامت آن را بر عده داشتهاند؛ به دلیل این که در «کنزالعمّال» (ج 4 ص 258) به نقل از مصنّف عبدالرزاق، اثری از عروة یا ابوعروه (کنیهی معمر بن راشد) روایت شده است که گفت: «بلغنی انّه لاینبغی لاحد غیر النبیّ ج (ای ان یؤمّ قاعداً لغیرهم)». «به من چنین رسیده است که برای کسی دیگر غیر از پیامبر ج مناسب نیست که به حالت نشسته، دیگران را امامت دهد».
به هر حال؛ حکم فرض بودن قیام در نماز، از آیهی ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ﴾ [البقرة: 238] ثابت است و حدیث انس بن مالک س نیز دارای احتمالات گوناگونی میباشد که عبارتند از:
منسوخ شده است.
مربوط به نوافل است نه نمازهای فرض.
مربوط به شخص «مسبوق» است.
از خصوصیات آن حضرت ج بوده است.
بنابراین، حکم صریح قرآن و حدیث را نمیتوان در مقابل خبری واحد، ترک کرد؛ و از میان چهار توجیه بالا، احتمال منسوخ شدن حدیث انس س، ترجیح دارد؛ زیرا اگر فرض را بر آن بگذاریم که حدیث منسوخ نشده است، در آن صورت چگونه به هنگام بیماری وفات پیامبر ج هیچ یک از صحابه در اقتدا به پیامبر ج ننشست و همه در حالت ایستاده، بدیشان اقتدا نمودند! این عملکرد صحابه، بیانگر منسوخ شدن حکم نشستن مقتدیان بوده است که تمامی یاران پیامبر ج از آن آگاه و باخبر بودند.
1140 - [5] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَن عَائِشَة قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج جَاءَ بِلَال یوذنه لصَلَاة فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ» فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الْأَیَّامَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ ج وَجَدَ فِی نَفْسِهِ خِفَّةً فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ وَرِجْلَاهُ یخطان فِی الْأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْـمَسْجِدَ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بکر حسه ذهب أخر فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ الـلّٰهِ ج أَن لَا یتَأَخَّر فجَاء حَتَّى یجلس عَن یسَار أبی بکر فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا وَکَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قَاعِدًا یَقْتَدِی أَبُو بَکْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَالنَّاسُ مقتدون بِصَلَاة أبی بکر
وَفِی رِوَایَةٍ لَهُمَا: یُسْمِعُ أَبُو بَکْرٍ النَّاسَ التَّکْبِیر([5]).
1140- (5) عایشهلگوید: چون بیماری و درد رسول خدا ج شدّت گرفت، بلال س آمد و وقت نماز را به ایشان اعلام نمود؛ پیامبر ج فرمودند: «به ابوبکر س بگویید نماز را به امامت، با مردم بخواند». از این رو، ابوبکر س، (امامت نمازهای) این چند روزی (که پیامبر ج به شدّت بیمار بودند) را به عهده گرفت.
سپس آن حضرت ج یک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خویش احساس کردند و بلند شدند و دو نفر ایشان را به سوی مسجد بردند و حال آن که پاهای آن حضرت ج بر زمین کشیده میشد و آن را خط میکشید؛ تا این که وارد مسجد شدند؛ و همین که ابوبکر س احساس کرد که پیامبر ج داخل مسجد شده است، خواست از جای خود به عقب رود ولی پیامبر ج به او اشاره کردند تا در جای خود باقی بماند و به عقب نرود.
آن حضرت ج پیش آمدند تا این که به جانب چپ ابوبکر س نشستند؛ و ابوبکر س به حالت ایستاده و پیامبر ج به حالت نشسته نماز میخواندند؛ و این در حالی بود که ابوبکر س به نماز پیامبر ج اقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند؛ و هردو در روایتی دیگر آوردهاند:] ابوبکر س (صدای) تکبیر نماز را به گوش مردم میرساند.
شرح: «یهادی»: پیامبر ج در حالی که از سستی و ضعف بر دو تن در دو طرف خود تکیه داده بود، آمد.
«و رجلاه تخطّان فی الارض»: در حالی که پاهای پیامبر ج بر زمین کشیده میشد و آن را خط میکشید.
دورنمایی از وفات پیامبر ج:
همین که روند طولانی و پُر فراز و نشیب دعوت و جهاد به پایان خود نزدیک شد و اسلام بر اوضاع چیره گردید؛ آثار وداع با زندگان، و بدرود گفتن به زندگی این جهانی، اندک اندک در برخوردهای پیامبراکرم ج و گفتار و رفتار و حرکات و سکنات آن حضرت ج مشهود گردید.
روز دوشنبه، بیست و هشت یا بیست نهم ماه صفر سال یازدهم هجرت، رسول خدا ج در قبرستان بقیع، جنازهای را تشییع کردند. وقتی بازگشتند، در بین راه سر دردی شدید عارض ایشان گردید، و دمای بدنشان بیش از اندازه بالا رفت، تا جایی که حرارت بدنشان از روی پارچهای که به سر آن حضرت ج بسته بودند، محسوس میگردید.
مدت یازده روز پیامبر اکرم ج در حال بیماری با مردم نماز گذاردند. طول زمان بیماری رسول خدا ج جمعاً سیزده یا چهارده روز بود.
وقتی که بیماری رسول خدا ج شدّت یافت، پیاپی از همسرانشان میپرسیدند: «این انا غداً؟این اناغداً»؟؛ «فردا من کجایم؟ فردا من کجایم»؟.
همسران آن حضرت ج منظورشان را دریافتند، و به ایشان اجازه دادند که هر جا که میخواهند باشند. آن حضرت ج را فضل بن عباس س وعلی بن ابی طالب س در میان گرفتند و به اتاق عایشهلبردند. و به این ترتیب رسول خدا ج آخرین هفتهی زندگانی این جهانی خودشان را نزد وی گذرانیدند.
روز چهارشنبه، پنج روز مانده به وفات رسول خدا ج، دمای بدن ایشان فوق العاده بالا کشید، و درد آن حضرت ج را بیتاب گردانید و ایشان از هوش رفتند. آن حضرت ج را در طشتی نشاندند، و آنقدر آب بر سر ایشان ریختند که ایشان فرمودند: «حسبکم؛ حسبکم»؛ «بس است؛ بس است».
پیامبر ج پس از این معالجه، احساس آرامش کردند و وارد مسجد شدند. ملحفهای را بر روی شانهی خویش انداخته بودند و سرشان را با پارچهای خاکستری رنگ و تیره که به سیاهی میزد، بسته بودند. برای آخرین بار بر منبر رفتند و مردمان را توصیهها و سفارشهایی دربارهی انصار، توحید و یگانگی خدا و...نمودند.
روز پنجشنبه، چهارروز مانده به پایان عمر شریف رسول خدا ج آن حضرت ج در حالی که از شدّت بیماری رنج میبردند، تمامی نمازها را با مردم به جماعت میگزاردند؛ چنانکه دراین روز، نماز مغرب با مردم گزاردند و در آن نماز سورهی «والمرسلات» را قرائت کردند.
به هنگام نماز عشاء، بیماری آن حضرت ج سنگینترشد، به گونهای که نتوانستند از خانه بیرون شوند و به مسجد درآیند. عایشهلگوید: پیامبراکرم ج گفتند: مردم نمازشان را خواندند؟ گفتیم: خیرای رسول خدا ج، همه درانتظارشمایند! فرمودند: قدری آب برای من در طشت بریزید! چنان کردیم، غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه فرمودند: مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره، همان ترتیبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پیاپی اتفاق افتاد. آن حضرت ج دنبال ابوبکر س فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر س نیز آن روزهای آخر عمر پیامبر اکرم ج را با مردم نماز گزارد. ابوبکر س در حیات پیامبراکرم ججمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشاء روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه و پانزده نماز در سه شبانه روز فیما بین آن دو.
روز شنبه یا روز یکشنبه، پیامبر اکرم ج احساس کردند که بیماری و درد ایشان را موقتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابه، آن حضرت را در میان گرفتند و به مسجد بردند. ابوبکر س داشت با مردم نماز میگزارد. وقتی ابوبکر س آن حضرت ج را دید، کنار رفت که عقبتر بایستد، رسول خدا ج به او اشاره کردند که عقب نایستند و فرمودند: مرا در کنار ابوبکر س بنشانید! آن حضرت را درکنار ابوبکر س سمت چپ وی، نشانیدند. ابوبکر س نیز به نماز رسول خدا ج اقتدا میکرد، و تکبیرات نماز را به گوش مردم میرسانید.
روز یکشنبه یک روز مانده به پایان عمر، پیامبر اکرم ج غلامشان را آزاد کردند، و شش یا هفت دیناری که داشتند صدقه دادند.
اسلحهی خودشان را به مسلمانان بخشیدند. به هنگام وفات رسول خدا ج زره ایشان نزد یک نفر یهودی در برابر سی صاع جو به گروگان رفته بود.
انس بن مالک س میگوید: مسلمانان داشتند نماز صبح روز دوشنبه را میگزاردند و ابوبکر س پیشنماز بود. در آن اثنا، ناگهان دیدند که رسول خدا ج پردهی حجرهی عایشهلرا کنار زدهاند و به آنان مینگرند که صف بستهاند و به نماز مشغولاند. آنگاه تبسم کردند و خندیدند. ابوبکر س پای پس نهاد تا در صف اول قرار بگیرد؛ زیرا گمان کرد که رسول خدا ج میخواهند از خانه خارج شوند و با مردم به نماز بایستند.
مسلمانان کم مانده بود که تحت تأثیر این صحنه از فرط شادی بیقرار شوند و نمازشان را قطع کنند. رسول خدا ج با دست مبارکشان به سوی مردم اشاره کردند که نمازتان را به پایان ببرید! آنگاه وارد حجره شدند و پرده را آویختند. پس از آن، تا زمانی که پیامبر اکرم ج در قید حیات این جهان بودند، وقت نماز دیگری داخل نشد.
وقتی روز برآمد، پیامبر اکرم ج فاطمه لرا فراخواندند و سخنی را پنهانی با او در میان گذاشتند؛ فاطمه ل گریست. آنگاه، وی را فرا خواندند و دیگربار سخنی را پنهانی با او درمیان نهادند؛ فاطمه ل خندید. عایشه ل گفت: از فاطمه ـ بعدها ـ راز آن گریستن و آن خندیدن را پرسیدم؛ گفت: پیامبر اکرم ج پنهانی با من گفتند که از آن بیماری که در آن به سر میبرند، بهبود نخواهند یافت و از دنیا خواهند رفت، به این خاطر گریستم. آنگاه پنهانی با من گفتند که من نخستین فرد از نزدیکان ایشان خواهم بود که به ایشان ملحق میشوم؛ به این جهت خندیدم.
پس از آن پیامبر اکرم ج به حال احتضار در آمدند، وعایشه ل آنحضرت ج را بر خودش تکیه داد. عایشه ل همواره میگفت: یکی از نعمتهایی که خدا بر من ارزانی داشته است، این بود که رسول خدا ج در خانهی من و در روزی که نوبت من بود، و در آغوش من و روی سینهی من جان سپردند، و خداوند به هنگام وفات ایشان، آب دهان مرا با آب دهان آن حضرت ج پیوند داد.
عبدالرحمن بن ابی بکر س وارد شد. مسواک در دست او بود، و من رسول خدا ج را در آغوش گرفته بودم. دیدم که آن حضرت ج به عبد الرحمن س مینگرند. دریافتم که ایشان دوست دارند مسواک بزنند. گفتم: بگیرمش برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را گرفتم و خواستم دندانهایشان را مسواک بزنم، مسواک برای ایشان زبر بود. گفتم نرمش کنم برای شما؟ با سرشان اشاره کردند که آری. مسواک را با آب دهان خودم نرم کردم؛ آن حضرت ج پس از آن، مسواک را روی دندانهایشان کشیدند. وهمین که از مسواک زدن فراغت یافتند، دستانشان یا انگشتانشان را بالا کردند و چشمانشان را به سقف اتاق دوختند، و لبهای مبارکشان به حرکت درآمد و فرمودند:
«مع االذین انعمتَ علیهم من النبیین والصدقین والشهداء والصالحین. اللهم اغفرلی وارحمنی والحقنی بالرفیق الاعلی، اللهمَّ، الرفیق الاعلی»؛ «با آن کسانی که به آنان اِنعام فرمودهای: پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان! بار خدایا! مرا بیامرز و مرا مشمول رحمت خویش قرار ده، و مرا به ملکوت اعلا برسان. بار خدایا! ملکوت اَعلا».
پیامبر ج این عبارت اخیر را سه بار تکرار کردند، و دستانشان به یک طرف افتاد و به ملکوت اَعلا پیوستند. «انا لله وانا الیه راجعون».
رویداد وفات پیامبر بزرگ اسلام ج به هنگام شدّت گرمای پیش از ظهر روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجری روی داد، و در آن هنگام، شصت و سه سال و چهار روز از عمر مبارک آن حضرت ج گذشته بود. خبر وحشتناک وفات پیامبر ج به همه جا رسید. کرانههای آسمان مدینه تیره و تار شد، و از کران تا کران آن را ظلمت فراگرفت.
انس بن مالک س گوید: هرگز روزی را نیکوتر و روشنتر از آن روزی ندیدم که در آن روز رسول خدا ج بر ما وارد شدند، و نیز هیچ روزی را زشتتر و تاریکتر از آن روزی که رسول خدا ج در آن روز وفات یافتند، ندیدم.
پیش از آنکه صحابهی رسول خدا ج به کفن و دفن آن حضرت ج بپردازند، اختلاف نظرشان دربارهی خلافت رسول خدا ج بالا گرفت. کشمکشها و گفتگوها و بحث و جَدلهای فراوان میان مهاجرین و انصار در سقیفهی بنی ساعده روی داد، و سرانجام بر خلافت ابوبکر صدیق س اتفاق نظر پیدا کردند. تمامی روز دوشنبه با این حال و اوضاع سپری گردید، و شب فرا رسید، و مردم به کارها و گفتگوهای خودشان سرگرم بودند و به کفن و دفن آن حضرت ج نپرداختند. آخر شب سه شنبه شد، و بامداد فردا یعنی سه شنبه فرا رسید، و هنوز پیکر مبارک آن حضرت ج در بستر ایشان، و همان رو انداز راه راه بر روی پیکر ایشان کشیده شده بود، و خانوادهی رسول خدا ج درِ اتاق را بر روی جنازهی آن حضرت ج بسته بودند.
روز سه شنبه، بدون آنکه جامههای رسول خدا ج را از تن ایشان دربیاورند، پیکر آن حضرت ج را غسل دادند. غسل دادن پیکر پاک پیامبر اکرم ج را عباس س و علی س و فضل بن عباس س و قثم بن عباس س و شُقران س بردهی آزاد شدهی رسول خدا ج و اُسامة بن زید س، و اَوس بن خَولی س عهده دار شدند. عباس و فضل، پیکر آن حضرت ج را به این سو و آن سو حرکت میدادند و شُقران آب میریخت، و علی ایشان را غسل میداد، و اوس، سرِ آن حضرت ج را بر سینهی خودش تکیه داده بود.
پیکر رسول خدا ج را سه بار غسل دادند. نخست با آب، سپس با سدر، و نوبت سوم با آب چاهی که آن را «غَرس» مینامیدند و از آنِ طایفهی سعد بن خثیمه بود و در ناحیهی قباء واقع شده بود، و از آب آن میآشامیدند.
آنگاه پیکر پاک آن حضرت ج را در سه قطعه پارچهی یمانی سفید سَحولی از جنس پنبه کفن کردند، و پیراهن و عمامه بر آن حضرت ج نپوشانیدند، و فقط پیکر ایشان را در آن پارچهها پیچیدند.
در باب موضع دفن رسول خدا ج نیز میان صحابه اختلاف افتاد. ابوبکر س گفت: من از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند:
«هیچ یک از پیامبران جز این نبوده است که در همان مکانی که جان میداده است به خاک سپرده میشده است».
ابوطلحه س بستر آن حضرت ج را که در آن جان داده بودند به کناری زد، و همانجا را حفر کرد، و برای پیکر ایشان آرامگاهی درون گودال آماده کرد.
مردم گروه گروه به نوبت، ده نفر، ده نفر، به حجرهی عایشهلکه قبر و جنازهی آن حضرت ج در آن بود وارد میشدند و بر پیکر رسول خدا ج به صورت فُرادی نماز میگزاردند، و هیچکس پیشنماز نمیشد. نخست خویشاوندان آن حضرت ج بر ایشان نماز گزاردند، سپس مهاجرین و بعد انصار؛ آنگاه کودکان و زنان؛ یا ابتدا زنان و سپس کودکان و تمامی روز سه شنبه و بخش عمدهی شب چهارشنبه به همین منوال گذشت([6]).
«فصلّی ابوبکر تلک الایام»:
امامت ابوبکر س در ایام بیماری آن حضرت ج:
در بخاری، «باب الامامة» ج 1ص 94 از انس بن مالک س روایت است که تا سه روز آن حضرت ج نتوانستند امامت کنند و از نماز عشای شب جمعه، ابوبکر س امام جماعت مردم شد. و آخرین نمازی که ابوبکر س امام آن بود، نماز صبح روز دوشنبه بود.
و در مدت سه روز، هفده نماز به امامت ابوبکر س برگزار شد.
و به طور کلّی میتوان چنین نتیجه گرفت که ابوبکر صدّیق س در حیات پیامبر اکرم ج جمعاً هفده نماز را با مردم گزارد که عبارت بودند از نماز عشای روز پنج شنبه و نماز صبح روز دوشنبه، و پانزده نماز در سه شبانه روز فیمابین آن دو.
و دیگر احادیث صحیح و مشهوری که در مورد امامت ابوبکر صدّیق س در بخاری و مسلم وارد شدهاند، عبارتند از:
1- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ ج فَاشْتَدَّ وَجْعُهُ، إِسْتَأْذَنَ أَزْوَآجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی،فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطَّ رِجْلَاهُ الْأَرْضَ، وکَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وبَیْنَ رَجُلٍ آخَرَ؛ فَقَالَ عُبَیْدُ اللهِ (راوی الحدیث) فَذَکَرْتُ لِابْنِ عَبَّاسَ مَا قَالَتْ عَائِشَهُ: فَقَالَ: وهَلْ تَدْرِی مَنِ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةٌ؟ قُلْتَ: لَا، قَالَ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ. (أخرجه البخاری فی: 51 - کتاب الهبّة: 14 - باب هبّة الرّجل لامرأته والمرأة لزوجها).
عایشه گوید: وقتی که مرض پیغمبر ج شدت یافت، از سایر زنهایش اجازه گرفت تا در منزل من بستری شود، و ایشان هم به او اجازه دادند، هنگامی که بر دوش دو مرد تکیه کرده بود از منزل خارج شد پاهایش بر روی زمین کشیده میشد و اثر پاهایش بر زمین دیده میشد (یعنی پاهایش از حرکت افتاده بودند) و پیغمبر ج در بین عباس و یک نفر دیگر قرار داشت. عبیدالله، راوی این حدیث گوید: گفتهی عایشه را برای ابن عباس بازگو کردم، گفت: آیا میدانی آن مردی که عایشه از آن نام نبرد چه کسی بود؟ گفتم: خیر، گفت: علی بن ابی طالب بود.
2- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَقَدْ رَاجَعْتُ رَسُولَ اللهِ ج فِی ذلِکَ. ومَا حَمَلَنِی عَلَی کَثْرَةِ مُرَاجِعَتِهِ أِلِا أَنَّهُ لَمْ یَقِعْ فِی قَلْبِی أَنْ یُحِبَّ النَّاسُ بَعْدَهُ رَجُلاً قَامَ مَقَامَهُ أَبَدَاً. ولَا کُنْتُ أَرَی أَنَّهُ لَنْ یَقُومَ أَحَدٌ مَقَامَهُ إِلََا تَشَاءَمَ النَّاسُ بِهِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَعْدِلَ ذلِکَ رَسُولُ اللهِ ج عَنْ أَبِی بَکْرٍ. (أخرجه البخاری فی: 64: کتاب المغازی: 83 - باب مرض النّبی ج و وفاته).
عایشه گوید: در مورد انتصاب ابوبکر به عنوان امام نماز جماعت از پیغمبر بسیار تقاضا کردم تا کس دیگری را برای این کار تعیین کند و این اصرار تنها به خاطر این بود که فکر نمیکردم مردم به هیچ وجه کسی را که بعد از پیغمبر ج به جای او مینشیند دوست داشته باشند و عقیده داشتم هر کسی در جای پیغمبر ج بنشیند مردم نسبت به او بدبین میشوند، بنابراین خواستم که پیغمبر ج این وظیفه را به ابوبکر واگذار نکند.
3- حدیث عَائِشَةَ س، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللهِ ج مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأُذِّنَ، فَقَالَ: «مُرُوا أبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِیلَ لَهُ إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنّاسِ. وأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ. فَأَعَادَ الثَّالِثَة، فَقَالَ: «أِنَّکُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلّ بِالنَّاسِ»؛ فَخَرَجَ أَبُوبَکْرٍ فَصَلَّ، فَوَجَدَ النَّبِیُّ ج مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَأَنَّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ الأَرْضَ مِنَ الْوَجْعَ، فَأَرَادَ أَبُوبَکْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج أَنْ مَکَانَکَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّی جَلَسَ إِلَی جَنْبِهِ. فَکَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی؛ وأَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلَاتِهِ، والنَّاسُ یُصَلِّونَ بِصَلاةِ أَبِی بَکْرٍ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 39 - باب حدّ المریض أن یشهد الجماعة).
عایشه گوید: پیغمبر ج به هنگام مرض فوتش که متوجّه شد وقت نماز فرا رسیده و اذان گفته شده است فرمود: به ابوبکر بگویید نماز را به امامت با مردم بخواند. به پیغمبر ج گفتند: ابوبکر انسانی دل نرم و زود متأثر میشود، وقتی که خود را در جای شما ببیند از شدت ناراحتی نمیتواند نماز را به امامت بخواند، پیغمبر ج باز فرمود: به ابوبکر بگویید تا نماز را به امامت بخواند، باز به پیغمبر ج گفتند: ابوبکر انسانی است که زود تحت تأثیر قرار میگیرد، و وقتی خود را در جای شما ببیند نمیتواند نماز را بخواند. در سومین بار پیغمبر ج فرمود: شما (منظور حضرت عایشه است)، مانند رفیقهای یوسف (منظور زلیخا است) میباشید (و بر خواستهی خودتان پافشاری مینمایید)، بگویید تا ابوبکر به امامت نماز را با مردم بخواند، ابوبکر امامت را شروع کرد، در این اثنا که پیغمبر ج یک نوع آرامش در خود احساس میکرد دو نفر در زیر بغلهایش قرار گرفتند و او را به مسجد بردند، انگار همین الآن پاهایش را تماشا میکنم که از شدت ناراحتی بر زمین کشیده میشد و آن را خط میزد. ابوبکر (وقتی که دید پیغمبر ج میآید) خواست به عقب برود و جای پیغمبر ج را خالی نماید، پیغمبر به او اشاره کرد که در جای خود بماند، سپس پیغمبر را به جلو بردند تا اینکه او را در کنار ابوبکر قرار دادند، پیغمبر ج که نماز را میخواند ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.
4- حدیث عَائِشَةَ قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللهِ ج جَائَ بِلَالٌ یُوْذِنُهُ بِالصَّلَاةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ». فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیْفٌ. وأَنَّهُ مَتَی مَا یَقُمْ لَا یُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ یُصَلِّیْ بِالنَّاسِ»؛ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قَولِی لَهُ إِنَّ أَبَابَکْرٍ رَجُلٌ أَسُیفٌ، وأَنَّهُ مَتَی یَقُمْ مَقَامَکَ لَایُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ؟ قَالَ: «أِنَّکُنَّ لَأَنْتُنَّ صَواحِبُ یُوسِفَ، مُرُوا أَبَابَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیِ بِالنَّاسِ»؛ فَلَمَّا دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ وَجَدَ رَسُولُ اللهِ ج فِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَقَامَ یُهَادَی بَیْنَ رَجُلَیْنِ، ورِجْلَاهُ تَخُطَّانِ فِی الْأَرْضِ حَتَّی دَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُوبَکْرٍ حِسَّهُ، ذَهَبَ أَبُوبَکْرٍ یَتَأَخَّرُ؛ فَأَوْمَأَ إِلَیْهَ رَسُولُ اللهِ ج، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ ج حَتَّی جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِی بَکْرٍ، فَکَانَ أَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی قَائِماً، وکَانَ رَسُولُ اللهِ ج یُصَلِّی قَاعِدَاً، یَقْتَدِی أَبُوبَکْرٍ بِصَلَاةِ رَسُولِ اللهِ ج، والنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أَبِی بَکْرٍ س. (أخرجه البخاری فی: 10-کتاب الأذان: 68 - باب الرّجل یأتمّ بالإمام ویأتمّ الناس بالمأموم).
عایشه گوید: وقتی که پیغمبر ج ناراحتیش شدت گفت بلال آمد و وقت نماز را به او اعلام نمود، پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد. عایشه گوید: گفتم: ای رسول خدا! ابوبکر مردی است که زود ناراحت و متأثر میگردد، همینکه خودش را در جای شما ببیند ناراحت میشود و صدایش بیرون نمیآید و مردم صدایش را نمیشنوند، اگر به عمر بفرمایید بهتر است، پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را با مردم بخواند،عایشه گوید: به حفصه گفتم: شما بگویید که ابوبکر انسانی است که زود محزون و متأثر میشود و اگر خود را در مقام شما ببیند از شدت ناراحتی، مردم صدایش را نمیشنوند اگر عمر را به جای ابوبکر معرفی کنی بهتر است، پیغمبر ج فرمود: شما مانند رفیقهای یوسف هستید و بر خواستهی خودتان اصرار دارید، بگویید ابوبکر امامت نماز را برای مردم انجام دهد، در اثنایی که ابوبکر نماز را به امامت شروع کرده بود، پیغمبر ج یک مقدار بهبودی و آرامش را در وجود خود احساس کرد و بلند شد و دو نفر او را به سوی (مسجد) بردند و پاهایش بر زمین کشیده میشد و آنرا خط میکشید تا اینکه داخل مسجد شد، وقتی که ابوبکر احساس کرد که پیغمبر ج داخل مسجد شده است خواست از جای خود عقب رود ولی پیغمبر ج به او اشاره کرد (تا در جای خود باقی بماند) پیغمبر ج پیش آمد تا اینکه در طرف چپ ابوبکر نشست. ابوبکر به حال ایستاده و پیغمبر ج به حالت نشسته نماز میخواندند، ابوبکر به نماز پیغمبر اقتدا کرده بود، و مردم همه به ابوبکر اقتدا کرده بودند.
5- حدیث أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ الْأَنْصَارِیِّ، وکَانَ تَبِعَ النَّبِیَّ ج وخَدَمَهُ، وصَحِبَهُ، أَنَّ أَبَابَکْرٍ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعٍ النَّبِیِّ ج الَّذِی تُوُفِّی فِیهِ، حَتّی إِذَا کَانَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلَاةِ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ ج سِتْرَ الْـحُجْرَةِ، یَنْظُرُ إِلَیْنَا وهُوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَمَ یَضْحَکُ، فَهَمَمْنَآ أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُوْیَةِ النَّبِیِّ، فَنَکَصَ أَبُوبَکْرٍ عَلَی عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَ، وظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ ج خَارِجٌ إِلَی الصَّلاةِ، فَأَشَآرَ إِلَیْنَآ النَّبِیُّ أَنْ أَتِمُّوا صَلَاتَکُمْ، وَأَرْخَی السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 46- باب آهل العلم والفضل أحق بالإمامة).
انس بن مالک انصاری که اغلب با پیغمبر ج بود و او را خدمت میکرد، گوید: در مدت مرض موت پیغمبر ج، ابوبکر برای مردم نماز میخواند، تا روز وفاتش، دوشنبه، که مسلمانان در چند صف ایستاده و (به ابوبکر اقتدا کرده بودند) پیغمبر پردهی حجرهی (حضرت عایشه را که در داخل مسجد بود) کنار زد، در حالی که ایستاده بود ما را (که داخل مسجد نماز میخواندیم) تماشا میکرد، و چهره اش مانند برگ قرآن میدرخشید، سپس تبسمی کرد، با مشاهدهی پیغمبر ج از شدت خوشحالی خواستیم، از نماز خارج شویم، ابوبکر به عقب آمد تا به صف مأمومین متصل شود، چون فکر کرد که پیغمبر ج برای نماز بیرون آمده است، ولی پیغمبر به ما اشاره کرد، تا نماز را تمام کنیم، و مجدداً پرده را کشید و در همان روز پیغمبر وفات کرد.
6- حدیث أَنَسٍ:َ قَالَ: لَمْ یَخْرُجِ النَّبِیُّ ج ثَلَاثَاً، فَأُقِیمَتِ الصَّلَاةُ، فَذَهَبَ أَبُوبَکْرٍ یَتَقَدَّمُ؛ فَقَآلَ نَبِیُّ اللهِ ج بِالْـحِجَابِ فَرَفَعَهُ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِیِّ ج، مَا نَظَرْنَآ مَنْظَرَاً کَآنَ أَعْجَبَ إِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِیِّ ج حِینَ وَضَحَ لَنَا، فَأَوْمَأَ النَّبِیُّ ج بِیَدِهِ إِلَی أَبِی بَکْرٍ أَنْ یَتَقَدَّمَ، وأَرْخَی النَّبِیُّ ج الْـحِجَابَ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّی مَاتَ. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 46 - باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).
انس گوید: پیغمبر ج نتوانست سه روز از منزل خارج شود، نماز که خوانده میشد ابوبکر امامت میکرد پیغمبر ج پردهی حجاب خود را کنار کشید، وقتی که چهرهی پیغمبر ج آشکار شد، ما هیچ منظرهای زیباتر از چهرهی او را ندیده بودیم، پیغمبر ج با دستش به سوی ابوبکر اشاره کرد که امامت را انجام دهد. آنگاه پیغمبر ج (مجدداً) پرده را کشید و دیگر تا وقتی که فوت کرد او را ندیدیم.
7- حدیث أَبِی مُوسَی، قَالَ: مَرِضَ النَّبِیُّ ج فَآشْتَدَّ مَرَضُهُ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ. قَالَتْ عَآئِشَةُ: أِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ إِذَا قَامَ مَقَآمَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، قَالَ: «مُرُوا أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَعَادَتْ، فَقَالَ: «مُرِی أَبَابَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ فَإِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسِفَ» فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلّی بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ ج. (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الإذان: 46- باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة).
ابوموسی گوید: پیغمبر ج مریض شد و بیماریش شدّت پیدا کرد، فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، عایشه گفت: ابوبکر رقیق القلب است و زود ناراحت میشود وقتی خود را در جای شما ببیند نمیتواند امامت را انجام دهد. پیغمبر ج فرمود: به ابوبکر بگویید امامت نماز را برای مردم انجام دهد، باز عایشه گفتهی خود را تکرار کرد، پیغمبر فرمود: مگر شما (عایشه) رفیقهای یوسف (زلیخا) هستید؟ فرستادهی پیغمبر ج به نزد ابوبکر آمد و دستور پیغمبر ج را به او ابلاغ کرد و ابوبکر در زمان حیات پیغمبر ج امامت را برای مردم انجام داد.
8- حدیث سَهْلِ بْنِ سَعْدِ السَّاعِدِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج ذَهَبَ إِلَی بَنِی عَمْرِو ابْنِ عَوْفٍ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلَاةُ، فَجَاءَ المُوَذِّنُ إِلَی أَبِی بَکْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّی بِالنَّآسِ فَأُقِیمَ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَصَلَّ أَبُوبَکْرٍ؛ فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ ج، والنَّاسُ فِی الصَّلَاةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّی وَقَفَ فِی الصَّفِ، فَصَفَّقَ النَّاسُ، وکَانَ أَبُوبَکْرٍ لَا یَلْتَفِتُ فِی صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَکْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ إِلْتَفَتَ فَرَأَی رَسُولَ اللهِ ج، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللهِ ج أَنْ امْکُثْ مَکَانَکَ، فَرَفَعَ أَبُوبَکْرٍ س یَدَیْهِ فَحَمِدَ اللهَ عَلَی مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللهِ ج مِنْ ذلِکَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُوبَکْرٍ حَتَّی اسْتَوَی فِی الصَّفِ، وتَقَدَّمَ رَسُولُ اللهِ ج فَصَلَّی؛ فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «یَا أَبَآبَکْرٍ! مَا مَنَعَکَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُکَ؟ فَقَالَ أَبُوبَکْرٍ: مَا کَآنَ لِابْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنْ یُصَلِّیَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ ج؛ فَقَآلَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا لِی رَأَیْتُکُمْ أَکْثَرْتُمْ التَّصْفِیقَ! مَنْ رَابَهُ شَیْءٌ فِی صَلَاتِهِ فَلْیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ الْتُفِتَ إِلَیْهِ، وإِنَّمَا التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ». (أخرجه البخاری فی: 10- کتاب الأذان: 48 - باب من دخل لیؤم النّاس فجاء الإمام الأوّل فتأخّر الآخر).
سهل بن سعد ساعدی گوید: پیغمبر ج برای اصلاح در بین بنی عمر و بن عوف بیرون رفته بود و وقت نماز (عصر) رسید، مؤذن به نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا شما نماز را به امامت میخوانی تا اقامت را بگویم؟ گفت: بلی. ابوبکر نماز را شروع کرد، پیغمبر ج در حالی برگشت که مردم در نماز بودند و پیغمبر ج خود را از بین نمازگزاران به صف اوّل رساند مردم که پیغمبر ج را دیدند (به منظور آگاه ساختن ابوبکر) دستهایشان را به هم زدند، معمولاً ابوبکر رویش را در نماز به طرف دیگر برنمی گرداند وقتی که مردم بیش از پیش دستهایشان را بهم زدند، ابوبکر رویش را برگرداند و پیغمبر را دید پیغمبر ج به او اشاره کرد، تا در جای خود باقی بماند، ابوبکر هردو دستش را بلند نمود و خدا را سپاس و ستایش کرد، که پیغمبر ج این افتخار بزرگ را به او بخشیده است. سپس ابوبکر از جای خود (بدون پشت کردن به قبله) به عقب رفت تا اینکه در صف اوّل مأمومین قرار گرفت، و پیغمبر ج جلو رفت و نماز را به امامت خواند. وقتی که از نماز فارغ شد گفت: ای ابوبکر! من که به تو گفتم در جای خود باقی بمان چرا باقی نماندی؟ ابوبکر گفت: چطور پسر ابوقحافه میتواند وقتی که پیغمبر ج حضور داشته باشد، نماز را به امامت بخواند؟ سپس پیغمبر ج به مردم فرمود: برای چه شما این قدر دستهایتان را بهم میزدید؟! هرگاه کسی در نماز کاری برایش پیش آمد باید سبحان الله بگوید وقتی که سبحان الله گفت به او توجّه میشود. دست بهم زدن در نماز (به هنگام پیش آمدن حادثهای) مخصوص زنان است (و مردان باید به جای دست به هم زدن سبحان الله را بگویند).
رفع یک اشکال:
در حدیثی، عایشه س گوید: «صلّی رسول الله ج خلف ابی بکر فی مرضه الذی مات فیه قاعداً»؛ «پیامبر ج در بیماری وفات خویش، به حالت نشسته، پشت سر ابوبکر س، نماز گزاردند»؛ از این حدیث، چنین به نظر میآید که در نماز مذکور، پیامبر ج به ابوبکر س اقتدا نمودهاند و ابوبکر س امام بوده است؛ امّا در حدیثی دیگر از عایشهلچنین نقل شده است:
«فصلّی الی جنب ابیبکر والناس یأتمون بابیبکر وابوبکر یأتمّ بالنبیّ ج» (ترمذی)؛ «آن حضرت ج به جانب ابوبکر س نمازگزاردند؛ و این در حالی بود که مردم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند و ابوبکر س نیز به پیامبر ج اقتدا نموده بود».
و از این حدیث چنین معلوم میشود که ابوبکر س به پیامبر ج اقتدا نموده بود و پیامبر ج امام بوده است!
و در پاسخ میتوان چنین گفت که در ابتدای نماز، ابوبکر صدّیق س امام بود و آن حضرت ج نیز به ابوبکر س اقتدا کرده بودند؛ ولی زمانی که ابوبکر س به عقب آمد، خود پیامبر ج امامت نماز را بر عهده گرفتند.
امّا بیشتر محدثان، این دو حدیث را دو واقعهی جداگانه و مستقل میدانند.
امام سعد، در کتاب «طبقات» میگوید: بیماری پیامبر ج در حدود سیزده روز ادامه داشت؛ در این روز، هرگاه حال آن حضرت ج بهتر میشد، خود امامت نماز را به عهده میگرفتند و هرگاه حالشان رو به وخامت بود، ابوبکر س، مسئولیت امامت را به عهده میگرفت و در روزهای بیماری وفات، امامت پیامبر ج و اقتدای ایشان به ابوبکر س، هردو ثابت هستند؛ از این رو، تعارضی، بین دو حدیث بالا، وجود ندارد.
1141 - [6] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَمَا یَخْشَى الَّذِی یَرْفَعُ رَأْسَهُ قَبْلَ الْإِمَامِ أَنْ یُحَوِّلَ اللهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حمَار»([7]).
1141- (6) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وقتی یکی از شما، پیش از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند میکند، مگر نمیترسد و بیم آن ندارد که خداوند، سرش را به سر الاغ تبدیل کند؟».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «یحوّل»: تغییر بدهد؛ تبدیل کند؛ عوض نماید.
روایت بالا، در اصل، اینگونه نقل گردیده است: «عن ابی هریرة، عن النبیّ ج قال:«اما یخشی احدکم» او «لایخشی احدکم اذا رفع رأسه قبل الامام ان یجعل اللهُ رأسه رأس حمار»، او «یجعل الله صورته صورة حمار؟» (بخاری و مسلم)؛ ابوهریره گوید: رسول خدا ج فرمودند: «وقتی یکی از شما، قبل از امام، سرش را (از رکوع یا سجده) بلند میکند، مگر نمیترسد که خداوند سرش را به سر الاغ تبدیل کند»؟ و در روایت دیگر فرمود: «صورتش را به صورت الاغ تبدیل نماید»؟
«ان یحوّل الله رأسه رأس حمار»: این حدیث را به سه وجه میتوان تفسیر و تشریح کرد:
1- مراد از تبدیل سر، تبدیل معنوی است؛ یعنی پستی و خواری و زبونی و فرومایگی؛ یا محو فکری و روحی و عقبگرد معنوی. عدهای از علماء و صاحبنظران دینی، حدیث بالا را به انحراف، گمراهی، محو فکری و روحی، عقبگردی معنوی و در نتیجه، سقوط و هلاکت و نابودی در سرای بازپسین تفسیر کردهاند؛ یعنی خداوند بلندمرتبه، این چنین افرادی را در دنیا و آخرت، از رحمت و لطف خود دور خواهد ساخت و چنین کسانی، به جای این که در زندگی به پیش بروند، به قهقراء و عقبماندگی بازمیگردند.
و منظور از مسخ آنها در حقیقت، از کار افتادن عقل و خرد، هوش و ذکاوت و چشم و گوش آنها از نظر عدم درک واقعیات زندگی و دینی و انحراف از راه راست و محو کردن وجوه آنها در مسیر هدایت و باز گرداندن آنها به عقب در مسیر گمراهی و ضلالت است؛ و به طور کلّی، چشم و گوش، عقل وهوش و تمام اعضاء و جوارح چنین افرادی، اثر و خاصیت خود را از دست میدهند و در راستای گمراهی و عقبماندگی، حرکتشان را به پیش میگیرند.
2- برخی از علمای اسلامی، بر این باورند که این تبدیل سر، رخ نخواهد داد؛ و پیامبر ج در اینجا، از روی تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری چنین فرمودهاند؛ یعنی اگر به فرض، در این امّت، تبدیل سر به سر الاغ واقع میشد، سزاوار بود که در کسانی واقع شود که پیش از امام، سرشان را از رکوع یا سجده بلند میکنند؛ چرا که اگر به جرم گناه آنها نگاه شود، در واقع آنان، مستحق چنین سزا و کیفری خواهند بود.
3- و برخی از صاحبنظران دینی، تبدیل سر به سر الاغ را حقیقی میدانند و گفتهاند: ما به کُنه و حقیقت این موضوع پی نمیبریم؛ چرا که از دایرهی معلومات ما خارج است؛ ولی چون در حدیث آمده است، بدان باور و یقین داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را میپذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار مینماییم و دوست نداریم که ندانسته و رجماً بالغیب از آن چیزی بگوییم.
1142 - [7] (صَحِیح)
عَنْ عَلِیٍّ وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ با قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أَتَى أَحَدُکُمْ الصَّلَاةَ وَالْإِمَامُ عَلَى حَالٍ فَلْیَصْنَعْ کَمَا یَصْنَعُ الْإِمَامُ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ([8]).
1142- (7) علی بن ابی طالب س و معاذ بن جبل س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه یکی از شما نمازگزاران، برای گزاردن نماز (به مسجد) آمد و حال آن که امام در حالتی (از حالات نماز، از قبیل: قیام، یا رکوع، یا سجده و یا قعده) است، در آن صورت بدو اقتدا کند و آنچه را امام انجام میدهد، او نیز (به پیروزی از او) انجام بدهد؛ (یعنی امام در هر حالتی که بود، باید مقتدی بدو اقتدا کند؛ زیرا پیامبر ج در جایی دیگر، میفرمایند: «اذا جئتم الی الصلاة ونحن سجود فاسجدوا»؛ «هرگاه برای نماز به مسجد آمدید وما در حال سجده بودیم، پس شما هم به سجده بروید»).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است].
1143 - [8] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا جِئْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ وَنَحْنُ سُجُودٌ فَاسْجُدُوا وَلَا تَعُدُّوهُ شَیْئًا وَمَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً فقد أدْرک الصَّلَاة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).
1143- (8) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه برای نماز (جماعت، به مسجد) آمدید و حال آن که ما در سجده بودیم، پس شما نیز (به تبعیت از ما) به سجده بروید و آن سجده را (رکعتی) به حساب نیاورید؛ و هرکس که (به همراه امام،) رکوع نماز را دریابد، بیگمان رکعت نماز را دریافته است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: از این حدیث، چنین دانسته میشود که هرگاه کسی وارد مسجد شد و نماز جماعت قبل از ورود او آغاز گردیده بود، در آن صورت بر وی لازم است که به امام - هر چند در حال رکوع، سجده یا نشستن باشد - اقتدا نماید.
و هرگاه کسی، پیش از برخاستن امام از رکوع، بدو اقتدا نماید، به آن رکعت نماز رسیده است و برای او به حساب میآید؛ و اگر چنانچه در سجده، به امام اقتدا کرد، به آن رکعت از نماز، نرسیده است.
1144 - [9] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى لِـلّٰهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا فِی جَمَاعَةٍ یُدْرِکُ التَّکْبِیرَةَ الْأُولَى کُتِبَ لَهُ بَرَاءَتَانِ: بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاق». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([10]).
1144- (9) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج (پیرامون فضیلت رسیدن به تکبیرة الاحرام امام) فرمودند: «هر آن کس که چهل روز، نماز خویش را در جماعت، با تکبیرة الاحرام بخواند، برایش دو برائت نوشته میشود: نخست، برائت (نجات و رهایی) از آتشسوزان دوزخ؛ و دیگر، برائت از نفاق و دورنگی».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «براءة»: در لغت: مصدر از ریشهی «برء» به معنای وارستگی، سلامت از عیب، رهایی، بیزاری، بیزاری جستن، پاک شدن و دور شدن است. و همچنین به این معانی نیز آمده است: اجازهنامهای که دارندهاش را در انجام کاری یا اخذ حقّی، قادر گرداند؛ اجازهنامه؛ جواز؛ پروانه؛ وارهیدگی از گناه و عیب.
پس هر کس، چهل روز - با اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل - به گونهای نماز بخواند که از همان شروع نماز، همراه با امام باشد و چون امام، تکبیر تحریمه را گفت، او هم حاضر باشد؛ چنین فردی به دوزخ نمیرود و از گروه منافقان هم به شمار نمیآید.
تعیین چهل روز هم از این جهت است که عدد چهل، در تغییر حالات، خاصیت و تأثیر ویژهای دارد؛ همچنان که بعد از چهل روز، نطفه در رحم مادر، منعقد میگردد و بعد از چهل روز دیگر، تبدیل به پاره گوشتی و بعد از چهل روز دیگر، تغییر دیگری در آن به وجود میآید؛ به همین جهت، عرفاء و اولیای خدا، برای چلّهنشینی، اهمیت و ارزش خاصّی قایل شدهاند؛ پس خوشا به حال کسانی که سالها بر آنها گذشته است و تکبیر تحریمه را در طول این مدت، از دست ندادهاند!.
«یدرک التکبیرة الاولی»: برخی از علماء و صاحبنظران فقهی، مصداق «تکبیر اولی» را تا لحظهی قبل از آغاز قرائت امام میدانند؛ و برخی دیگر، «تکبیر اولی» را در اشتراک در تکبیر تحریمه میدانند؛ و عدهای، تا قبل از رکوع و گروهی تا دریافتن رکعت اول، میدانند؛ و بیشتر صاحبنظران فقهی، همین دیدگاه آخر را انتخاب کردهاند.
«کتبت له براءتان: براءة من النار وبراءة من النفاق»: از عبارت «براءة من النار»، اگر چه به طور قطعی، «براءة من النفاق» فهمیده میشود، ولی از آن رو که برائت از دوزخ، در جهان بازپسین تبلور خواهد یافت، به مسلمانان دستور داده شده است که در دنیا نیز چنین افرادی را از نفاق و دورنگی، پاک و مصون تصوّر کنند.
اهل تصوّف و عرفان، اساس چهل روز ماندن در خانقاه و مشغول شدن به اوراد و اذکار را از همین حدیث برگرفتهاند؛ چرا که در روایت بالا، چهل روز، معیار تغییر قرار داده شده است؛ اگر چه حدیث بالا از لحاظ سند، ضعیف ارزیابی شده است، ولی از آیات قرآن و روایات و احادیث دیگر، به روشنی میتوان دریافت که خداوند بلندمرتبه، جهت دگرگونی عادتها، نقش به سزایی در مدت چهل روز، قرار داده است؛ و اساس کلّی آن، اعتکاف موسی÷به مدت چهل روز در کوه طور میباشد.
1145 - [10] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ وُضُوءَهُ ثُمَّ رَاحَ فَوَجَدَ النَّاسَ قَدْ صَلَّوْا أَعْطَاهُ اللهُ مِثْلَ أَجْرِ مَنْ صَلَّاهَا وَحَضَرَهَا لَا یَنْقُصُ ذَلِکَ م أُجُورهم شَیْئا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([11]).
1145- (10) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس به نحو اَحسن (و با رعایت تمامی آداب و سنّتها و شرایط و واجبات و حدّ و حدود) وضو بگیرد و سپس به مسجد برود و ببیند که مردم نماز را خواندهاند، خداوند بلندمرتبه، به او مانند پاداش کسی که نماز را با جماعت گزارده است؛ پاداش میدهد، بیآن که از اجر و پاداش آنان، چیزی کاسته شود».
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: اگر فردی، همیشه پایبند نماز جماعت باشد و بر آن، اهتمام و توجه شایان ورزد، چنانچه گاهی برایش اتفاق افتاد و طبق معمول به خوبی وضو گرفت و به قصد جماعت، عازم مسجد شد و چون بدانجا رسید، مشاهده کرد که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت، خداوند بلندمرتبه، به خاطر نیت و اخلاص و توجه و اهتمامی که او به جماعت میدهد، ثواب نماز با جماعت را به طور کامل بدو ارزانی میکند؛ زیرا پرواضح است که فوت جماعت از او، در اثر غفلت و بیتوجهی نبوده است، بلکه یک امر کاملاً اتفاقی بوده است و در اثر اشتباه در وقت یا امری دیگر، از جماعت عقب مانده است؛ و در این موضوع، تقصیر و کوتاهی و سهلانگاری و بیتوجهی از او، سرنزده است؛ از این رو خداوند بلندمرتبه، به خاطر نیت و اخلاص و توجه و اهتمامی که او به جماعت، میدهد، ثواب نماز با جماعت را بدو ارزانی میکند؛ پیامبر ج زمانی که از جنگ تبوک برگشتند، فرمودند:
«انّ اقواماً خلفنا بالمدینة ما سلکنا شِعبا ولا وادیَا الّا وهم معنا؛ حبسهم العذر» (بخاری و ابوداود)؛ «همانا در مدینه، کسانی را بر جای نهادیم که هیچ راه کوهستانی و هیچ وادی را طی نکردیم مگر این که آنان با ما بودند؛ امّا معذور بودند که همراه ما حرکت کنند».
و نیز میفرمایند:
«لقد ترکتکم بالمدینة اقواماً ما سرتم مسیراً ولا انفقتم من نفقة ولا قطعتم من واد الّا وهم معکم. قالوا: یا رسول الله! وکیف یکونون معنا وهم بالمدینة؟ قال: حبسهم العذر» (ابوداود)؛ «همانا در مدینه کسانی را جا گذاشتهاید که شما مسیری را طی نکردید و مالی را در راه خدا صرف نکردید و هیچ درّهای را نپیمودید مگر این که آنان با شما بودند. گفتند: ای فرستادهی خدا! چطور با ما بودند در حالی که در مدینه به سر میبردند؟ فرمود: بیماری آنان را از همراهی با شما بازداشت».
و این افراد نیز به خاطر نیت و اخلاص خویش، پاداش جهاد را فراچنگ آوردهاند اگرچه در مدینه بودند و همراه رزمندگان، با دشمنان و بدخواهان پیکار نکردند.
و در حقیقت، این فضل و احسان بزرگی از جانب خداوند است که به خاطر سعی و تلاش، پاداش و ثواب جماعت را به بندهاش ارزانی میکند؛ اگر چه موفق نشود که در جماعت، شرکت کند.
از این حدیث، معلوم میشود که انسان، نباید به محض این گمان که شاید نماز با جماعت گزارده شده است، از رفتن به مسجد منصرف شود؛ و اگر چنانچه به مسجد رفت و دید که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت ثواب جماعت بدو خواهد رسید و پاداش آن را فراچنگ خواهد آورد؛ البته اگر از اول به طور یقین، بداند که نماز جماعت به پایان رسیده است، در آن صورت اگر به جماعت نرود، اشکالی نخواهد داشت.
در روایتی دیگر، سعید بن مسیب/ گوید: مردی از انصار در حال احتضار (دَم مرگ) بود؛ گفت: حدیثی را صرفاً به خاطر طلب ثواب از خدا، برایتان بازگو میکنم. از پیامبر ج شنیدم که میفرمود:
«اذا توضأ احدکم فاحسن الوضوء ثم خرج الی الصلاة، لم یرفع قدمه الیُمنی الّا کتب الله عزّ وجلّ له حسنة؛ ولم یضع قدمه الیسری الّا حطّ الله عزوجلّ عنه سیّئةً؛ فلیُقرّب احدکم او لیبعد؛ فان اتی الـمسجد فصلّی فی جماعةٍ غُفرله وان اتی الـمسجد وقد صلّوا بعضاً وبقی بعض، صلّی ما ادرک واتمّ ما بقی، کان کذلک، فان اتی الـمسجد وقد صلّوا، فاتمّ الصلاة، کان کذلک» (ابوداود).
«هرگاه یکی از شما به نحو احسن وضو گیرد و سپس برای نماز، بیرون شود؛ با هر گامی که با پای راستش برمیدارد، خداوند بلندمرتبه، برای او حسنهای مینویسد و با هر قدمی که با پای چپش روی زمین میگذارد، خداوند بلندمرتبه، گناهی را از او کم میکند؛ پس هر کدام از شما دوست دارد فاصلهی بین قدمهایش را کم یا زیاد کند؛ و چون به مسجد بیاید و نمازش را با جماعت بخواند، گناهان او بخشوده میشود؛ و اگر به مسجد آمد و دید که مردم، قسمتی از نماز را خوانده بودند، در آن صورت باقی ماندهی نماز را با جماعت بخواند و بقیه را خودش تکمیل کند؛ این مانند کسی است که تمام نماز را به جماعت خوانده است. و هرگاه به مسجد آمد و دید که نماز جماعت تمام شده است، نمازش را بخواند و در این صورت نیز مانند کسی است که به نماز جماعت رسیده است».
1146 - [11] (صَحِیح)
وَعَن أبی سعید الْـخُدْرِیّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَقَدْ صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: «أَلَا رَجُلٌ یَتَصَدَّقُ عَلَى هَذَا فَیُصَلِّیَ مَعَهُ؟» فَقَامَ رَجُلٌ فیصلى مَعَه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([12]).
1146- (11) ابوسعید خدری س گوید: مردی در حالی (به مسجد) آمد که رسول خدا ج نماز را (با جماعت) گزارده بودند؛ از این رو، پیامبر ج فرمودند::آیا از میان شما، کسی نیست که (به خاطر خشنودی خدا) بدین مرد احسان و نیکی کند و همراه او نماز بخواند؟» آنگاه مردی از جای برخاست و با او نماز گزارد.
[این حدیث را ترمذی و ابوداود روایت کردهاند].
شرح:
«یتصدّق»: احسان کند؛ نیکی نماید.
«الا رجلٌ یتصدّق علی هذا الرجل فیصلّی معه»؟: آیا از میان شما کسی نیست که به خاطر خشنودی خدا، بدین مرد احسان و نیکی کند و همراه او نماز بخواند؟ یعنی با او نماز را با جماعت بخواند تا بدین ترتیب، ثواب و پاداش جماعت را فراچنگ آورد؛ و پیامبر ج در اینجا از واژهی «صدقه» استفاده کرد؛ زیرا این فرد با این کارش، بدو کمک کرده تا پاداش بیست و شش درجهی دیگر را به دست بیاورد و این در حالی است که اگر به تنهایی نماز میگزارد، تنها یک درجه فراچنگ میآورد.
«فقام رجلٌ»: ابن حجر گوید: این مرد، ابوبکر صدّیق س بود؛ همچنان که در سُنن بیهقی آمده است. در این روایت میخوانیم: «فقام ابوبکر س فصلّی معه وقد کان صلّی مع رسول الله ج» (سنن کبری، بیقهی ج 3 ص 70-69)؛ «ابوبکر س بلند شد و با او نماز گزارد و حال آن که پیشتر همراه با رسول خدا ج نماز خوانده بود».
«فصلّی معه»: این جماعت دوم بود که در آن محل، برگزار شد؛ حنبلیها و اهل ظاهر با استدلال از این روایت، به جواز جماعت دوّم قایلاند.
دلیل دیگر حنبلیها - علاوه از حدیث بالا - ماجرای انس بن مالک س است که امام بخاری آن را به صورت تعلیقی، چنین روایت نموده است: «و جاء انس بن مالک الی مسجد قد صلّی فیه فاذّن واقام وصلّی جماعة» (صحیح بخاری ج 1 ص 89، باب فضل صلاة الجماعة)؛ «انس بن مالک س به مسجدی آمد که در آن نماز گزارده شده بود؛ از این رو اذان و اقامه گفت و با جماعت، نماز گزارد». این حدیث در «سنن کبری بیهقی» (ج 1 ص 70) نیز روایت شده است و در آن، تصریح گردیده است که در این جماعت، بیست نفر با انس بن مالک س شرکت داشتند.
از دیدگاه امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، در مسجدی که امام و مؤذن دارد و اهالی محل، یک مرتبه در آن، نماز جماعت را برگزار نمودهاند، تکرار جماعت دوم، مکروه تحریمی است.
البته طبق روایتی از امام ابویوسف، در این گونه موارد، اگر بیرون از محراب و بدون اذان و اقامه و تداعی (فراخواندن دیگران)، نماز جماعت دوم برگزار گردد، جایز است؛ اما بر اساس قول مُفتی به، برگزاری چنین جماعتی بدین شیوه نیز درست نیست؛ البته چنانچه در مسجدی غیر از اهالی محل، افرادی نماز را با جماعت برگزار کردند، در آن صورت اهل محله میتوانند با جماعت دوم شریک شوند؛ و همچنین اگر افرادی از اهالی محل، به طور مخفیانه، اذان گفتند و بدون اطلاع سایر مردم، جماعت دوم را برگزار نمایند، برای آنان، تکرار جماعت روا است و در مسجد مسیر راه که امام و مؤذّنش، معلوم و مشخص نیست، تکرار جماعت، جایز میباشد. و از دیدگاه جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، علاوه از این صورتها، تکرار جماعت، جایز نیست.
امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و جمهور، از روایت ابوبکره س استدلال کردهاند که در «معجم کبیر» و «معجم اوسط» طبرانی روایت شده است؛ و آن این که: «ان رسول الله ج اقبل من نواحی المدینة یرید الصلوة فوجد الناس قد صلّوا فمال الی منزله فجمع اهله فصلّی بهم»؛ «پیامبر ج از اطراف مدینه به قصد نماز آمد ولی دیدند که مردم نماز را خواندهاند؛ از این رو به منزل خویش رفتند و خانوادهی خود را جمع کردند و با آنها نماز گزاردند».
علامه هیثمی پس از نقل این روایت گوید: «راویان این حدیث، همه ثقه هستند».
پرواضح است که اگر چنانچه جماعت دوم جایز یا مستحب میبود، رسول خدا ج فضیلت مسجد نبوی را رها نمیکردند؛ از این رو ادای نماز در منزل، دلیل روشنی بر کراهت تکرار جماعت در مسجد به شمار میرود.
عدّهای از علماء و صاحبنظران فقهی، از حدیث ابوهریره س، بر ترک تکرار جماعت دوم استدلال کردهاند، آنجا که پیامبر ج میفرماید:
«والذی نفسی بیده، لقد هممتُ ان امر بحطب فیُحتَطَب ثم امر بالصلاة فیؤذّن لها، ثم امر رجلاً فیؤمّ الناس، ثم اخالف الی رجال فاحرّق علیهم بیوتهم»؛ «سوگند به کسی که جان من در دست قدرت اوست! قصد کردم دستور دهم هیزم گرد آورند؛ سپس به نماز فرمان دهم و برای گزاردن آن به جماعت، اذان دهند، آنگاه به شخصی فرمان دهم تا برای مردم امامت کند؛ سپس به سوی اشخاصی که در نماز جماعت شرکت نکردهاند بروم و خانههایشان را بر روی آنان آتش بزنم».
از این روایت، چنین برداشت میشود که حضور در جماعت اول، ضروری است؛ زیرا که اگر تکرار جماعت روا میبود، آنانی که از جماعت اول جا میماندند، میتوانستند این عذر را دستاویز خویش قرار داده و ادعا کنند که ما تصمیم داشتیم در جماعت دوم شرکت نماییم.
و علاوه از حدیث ابوسعید خدری س (به شماره 1146) در هیچ جایی از گنجینهی احادیث نبوی، نمونهای یافته نمیشود که در مسجد نبوی، جماعت دوم برگزار شده باشد.
و در حقیقت، با اجازه دادن تکرار جماعت، وقار مطلوب مساجد نیز باقی نخواهد ماند و تجربه این را به ما میآموزد که در جاهایی که تکرار جماعت رواج دارد، مردم نسبت به حضور در جماعت اول، سهلانگاری میکنند و احتمال بروز جدال و اختلاف، در میانشان، بسیار قوی است.
و جمهور، به حدیث ابوسعید خدری س چنین پاسخ دادهاند:
این جماعت، فقط مشتمل بر دو نفر و آن هم بدون تداعی (و فراخوان) بوده است؛ و گاهی به طور اتفاقی و به غیر تداعی و فراخوان، از دیدگاه ما هم، تکرار جماعت روا است؛ و برخی از صاحبنظران فقهی، معیار تداعی و فراخوان را چهار نفر علاوه از امام میدانند.
در حدیث ابوسعید خدری س، ابوبکر صدّیق س، نفل گزار بوده است؛ و حال آنکه موضوع مورد بحث، پیرامون امام و مقتدی فرضگزار است.
به هنگام تعارضِ اباحت و کراهت، کراهت ترجیح مییابد.
از هیچ کدام از صحابه، ثابت نشده است که به تکرار جماعت، عمل نماید؛ و اگر چنانچه روایت ابوسعید خدری س به عنوان اجازهی عمومی تلقّی میشد، به طور قطع، عمل صحابه با آن موافق بود.
البته دربارهی حدیث ابوسعید خدری س میتوان گفت که به احتمال قوی، آن مسجد در مسیر راه قرار داشته است؛ و این مطلب با روایت «مسند ابویعلی» (ر.ک: فتح الباری ج 2 ص 109) تأیید میگردد؛ که در آن روایت، تصریح شده است که این ماجرا در مسجد «ثعلبه» رخ داد و در مدینهی منوره، مسجدی به این نام، شهرت ندارد، در حالی که تذکرهی مساجد بسیار کوچک مدینه نیز در کتابها وجود دارد؛ پس معلوم میگردد که ماجرای ابوسعید خدری س، در مسجد طریق (مسجد مسیر راه) اتفاق افتاده است؛ و روایتی که از انس بن مالک س روایت شده است، این توجیه را تأیید میکند؛ آنجا که میگوید: «انّ اصحاب رسول الله ج کانوا اذا فاتتهم الجماعة صلّوا فی الـمسجد فرادی» (معارف السنن ج 1 ص 288)؛ «یاران رسول خدا ج هرگاه جماعت نماز را از دست میدادند، در مسجد به تنهایی نماز میگزاردند».
این روایت به صراحت، بر نفی جماعت دوم، دلالت میکند.
1147 - [12] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَن عبید الله بن عبد الله بن عتبَة قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ أَلَا تُحَدِّثِینِی عَنْ مَرَضِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج قَالَتْ بَلَى ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم فَقَالَ: «أصلى النَّاس؟» قُلْنَا لَا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَهُمْ یَنْتَظِرُونَکَ فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» قَالَتْ فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ صلى الله عَلَیْهِ وَسلم: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» قَالَتْ فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ» فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ». قُلْنَا لَا هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِی الْـمَسْجِدِ یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ ج لِصَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ. فَأَرْسَلَ النَّبِیُّ ج إِلَى أَبِی بَکْرٍ بِأَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَأْمُرُکَ أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ وَکَانَ رَجُلًا رَقِیقًا یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الْأَیَّامَ ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ ج وجد من نَفْسِهِ خِفَّةً وَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ لِصَلَاةِ الظُّهْرِ وَأَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ لِیَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ج بِأَنْ لَا یَتَأَخَّرَ قَالَ: «أَجْلِسَانِی إِلَى جَنْبِهِ» فَأَجْلَسَاهُ إِلَى جَنْبِ أَبِی بَکْرٍ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم قَاعد. قَالَ عُبَیْدُ الـلّٰهِ: فَدَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ لَهُ أَلَا أَعْرِضُ عَلَیْکَ مَا حَدَّثتنِی بِهِ عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج؟ قَالَ هَاتِ فَعَرَضْتُ عَلَیْهِ حَدِیثَهَا فَمَا أَنْکَرَ مِنْهُ شَیْئًا غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ أَسَمَّتْ لَکَ الرَّجُلَ الَّذِی کَانَ مَعَ الْعَبَّاسِ قلت لَا قَالَ هُوَ عَلیّ س([13]).
1147- (12) عبید الله بن عبدالله (بن عتبه) س گوید: به نزد عایشه لرفتم و خطاب بدو گفتم: آیا چگونگی بیماری وفات پیامبر ج را برایم بازگو میکنی؟ عایشهل در پاسخ گفت: آری، بیان خواهم کرد؛ و داستان از این قرار است که:
چون بیماری و ناراحتی پیامبر ج شدّت گرفت، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خواندهاند؟» گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستند. فرمودند: «برایم ظرف و طشت بزرگی را پر از آب کنید». عایشهلگوید: ما هم به فرمان ایشان، ظرف و طشت بزرگی را پر از آب نمودیم؛ پیامبر ج (نشستند و) غسل نمودند؛ سپس خواستند که بلند شوند ولی از شدّت ناراحتی، بیهوش شدند؛ آنگاه به هوش آمدند و فرمودند: «آیا مردم، نماز را خواندهاند»؟ عرض کردیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستندای رسول خدا! فرمودند: «برایم ظرف بزرگی را پر از آب کنید».
عایشه ل گوید: پیامبر ج نشستند و دوباره غسل کردند؛ آنگاه خواستند بلند شوند ولی دوباره دچار بیهوشی شدند و وقتی که به هوش آمدند، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خواندهاند»؟ گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما میباشندای رسول خدا! فرمودند: «برایم ظرف بزرگی را پر از آب کنید». آنگاه آن حضرت ج نشستند و غسل کردند و خواستند بلند شوند ولی باز هم بیهوش شدند و بعداً که به هوش آمدند، فرمودند: «آیا مردم، نماز را خواندهاند؟» گفتیم: خیر؛ آنان منتظر شما هستندای رسول خدا! و این در حالی بود که مردم در مسجد جمع شده بودند و منتظر رسول خدا ج برای امامت نماز عشاء (خفتن) بودند. آنگاه پیامبر ج کسی را نزد ابوبکر س فرستادند تا نماز را با مردم برگزار نماید.
فرستادهی پیامبر ج به نزد ابوبکر س آمد و بدو گفت: پیامبر ج به شما دستور میدهند تا نماز را به امامت، برای مردم بخوانی؛ ولی ابوبکر س - که مردی دلنرم و با عاطفه بود - به عمر بن خطاب س گفت: ای عمر س! شما امامت را برای مردم انجام بده و نماز را برای آنان، برگزار کن. عمر س خطاب به ابوبکر س گفت: شما برای این کار، شایستهتر و سزاوارتر میباشی.
اینگونه بود که ابوبکر س این چند روز (که پیامبر ج به شدّت مریض و دردمند بود) وظیفهی خطیر امامت را به عهده گرفت و امامت را برای مردم انجام داد.
سپس پیامبر ج بهبودی و آرامشی در خود احساس نمودند و با تکیه بر دوش دو نفر که یکی از آنها عباس س بود، برای نماز ظهر از منزل بیرون رفتند و در همان حال، ابوبکر س امامت نماز را برای مردم انجام میداد؛ و چون ابوبکر س پیامبر ج را دید، خواست از جای خود عقب برود (و جا را برای پیامبر ج خالی نماید؛) ولی پیامبر ج بدو اشاره کردند که به عقب نرود. و پیامبر ج به آن دو مردی که بر دوش آنان تکیه کرده بودند، فرمودند: «مرا در کنار ابوبکر س بنشانید». آنان پیامبر ج را در کنار ابوبکر س نشاندند.
(عبید الله بن عبدالله بن عتبه س از قول عایشهلگوید: ابوبکر س به نماز پیامبر ج اقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر س اقتدا کرده بودند و) پیامبر ج نیز نشسته بودند.
عبیدالله س گوید: به نزد عبدالله بن عباس س رفتم و بدو گفتم: آیا آنچه را عایشهلدربارهی بیماری وفات پیامبر ج برایم بیان نموده است، برای شما بازگو نکنم؟ عبدالله بن عباس س گفت: بگو؛ از این رو آنچه عایشهلدر این مورد گفته بود، برایش بازگو کردم و عبدالله بن عباس س نیز هیچ ایراد و اعتراضی نکرد جز این که گفت: آیا عایشهلنام نفر دومی که همراه عباس س بود (و پیامبر ج بر دوش او تکیه کرده بود،) برایت ذکر کرد؟ گفتم: خیر. عبدالله بن عباس س گفت: این نفر دوّمی، علی بن ابی طالب س بود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «ثقل النبی ج»: بیماری پیامبر ج شدّت گرفت.
«بلی»: آری، بله؛ چنین است؛ مطمئناً؛ واقعاً.
«المِخضب»: لگنی که در آن، لباس شویند؛ طشت؛ ظرف بزرگ فلزی که در آن لباس یا چیزی دیگر شویند؛ ظرف بزرگ.
«لینوء»: تا بلند شوند؛ برخیزند.
«فاغتسل»: مستحب است که پس از بیهوشی، غسل صورت بگیرد.
«عکوف»: در مکانی بازماندند و درنگ کردند.
«العشاء الاخرة»: نماز عشاء؛ در مقابل «العشاء الاول»: نماز مغرب.
«الرسول»: پیامرسان؛ رسول؛ پیامبر؛ فرستاده؛ پیک؛ قاصد؛ سفیر.
«رقیقاً»: دلنرم؛ پراحساس؛ دلنازک؛ دلرحم؛ خونگرم؛ نازک خیال؛ حسّاس؛ احساساتی.
«هاتِ»: اسم فعل است به معنای «اعطنی: بده به من»؛ یا به معنی «احضر: بازگو کن».
1148 - [13] (ضَعِیف)
وَعَن أبی هُرَیْرَة أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: «مَنْ أَدْرَکَ الرَّکْعَةَ فَقَدْ أَدْرَکَ السَّجْدَةَ وَمَنْ فَاتَتْهُ قِرَاءَةُ أُمِّ الْقُرْآنِ فقد فَاتَهُ خیر کثیر». رَوَاهُ مَالک([14]).
1148- (13) از ابوهریره س روایت است که وی پیوسته میگفت: «هر کس به رکوع نماز برسد، به راستی، سجدهی آن را نیز دریافته است؛ و هرکس نتواند در نمازش سورهی فاتحه را بخواند، بیگمان خیر فراوانی را از دست نهاده است».
[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].
شرح: «من ادرک الرکعة»: مراد از «الرکعة»، رکوع نماز است؛ یعنی هرکس رکوع نماز را دریابد.
«فقد ادرک السجدة»: به راستی کلّ رکعت را به دست آورده است؛ پس مراد از «السجدة»، دو چیز میتواند باشد:
1- «الرکعة»: یعنی با دریافتن رکوع، کلّ رکعت را دریافته است.
2- «الصلاة»: یعنی با دریافتن رکوع، فضیلت جماعت نماز را به تمام و کمال فراچنگ آورده است؛ پیامبر ج در جایی دیگر، میفرمایند: «اذا جئتم الی الصلاة ونحن سجود فاسجدوا ولا تعدّوها شیئاً ومن ادرک الرکعة فقد ادرک الصلاة» (ابوداود و ابن ماجه)؛ «هرگاه برای نماز آمدید و ما در حال سجده بودیم، شما هم به سجده بروید و آن را (رکعتی) به حساب نیاورید و کسی که رکوع را دریابد، رکعت را دریافته است».
«و من فاتته امّ القران»: کسی که در نماز، سورهی فاتحه را نخواند و به جای آن، سورهای دیگر بخواند.
«فقد فاته خیر کثیر»: یعنی پاداش نمازش، ناقص است؛ زیرا سورهی فاتحه، اصل قرآن به شمار میآید؛ و پیامبر ج در حدیثی میفرمایند: «من صلّی صلاة لم یقرأ فیها بامّ القران فهی خداج»؛ «کسی که نماز را بگزارد و در آن، سورهی فاتحه را نخواند، نمازش ناقص است».
علامه طیبی گفته است: مراد حدیث، این است که هرکس به رکوع برسد و خواندن سورهی فاتحه را از دست بدهد، به راستی خیر زیادی را از دست داده است؛ یعنی اگر چه رکعت نماز را دریافته است، ولی ثواب و پاداش فراوانی را - با ترک سورهی فاتحه - از دست نهاده است.
ناگفته نماند که این حکم، در صورتی است که وی از روی تقصیر و کوتاهی و سهلانگاری و کمتوجهی، تأخیر کند و خواندن سورهی فاتحه را از دست بدهد و تنها به هنگام رکوع، خود را به امام برساند و با او در نماز شریک شود.
و بر اساس روایات و احادیثی که پیرامون «قرائت پشت سر امام» به ما رسیده است، امام شافعی بر این باوراست که برای نمازگزار، چه با جماعت نماز میخواند و چه تنها، امام است، یا مقتدی، نماز سرّی (ظهر و عصر) باشد یا جهری (صبح، مغرب وعشاء) در هر حال، خواندن سورهی فاتحه ضروری و الزامی است و در هر رکعت از نماز بر منفرد و امام و مأموم فاتحه خواندن فرض است.
امام مالک بر این اعتقاد است که قرائت امام در نمازهای جهری (صبح، مغرب و عشاء) برای مقتدی کفایت میکند، لذا مقتدی نباید در نماز جهری، سورهی فاتحه را بخواند، بلکه باید به حالت خاموشی قرائت امام را گوش کند، و اگر مقتدی سورهی فاتحه را بخواند، این عملش مکروه میباشد، و در نمازهای سرّی (ظهر و عصر) خواندن سورهی فاتحه برای مقتدی مستحب است، فرض یا واجب نیست. امام احمد بر آن است که خواندن سورهی فاتحه در نمازهای جهری برای مقتدی مکروه و در نمازهای سرّی مستحب است و در نمازهای جهری، در صورتی برای مقتدی خواندن فاتحه مستحب است که قرائت امام را به نحوی از انحاء نشنود.
و امام ابوحنیفه معتقد است که قرائت امام چه در نمازهای سرّی و چه نمازهای جهری، برای مقتدی کفایت میکند، از اینرو برای مقتدی جایز نیست که پشت سر امام (چه در نمازهای سرّی و چه جهری) سورهی فاتحه را قرائت کند.
به هر حال، علماء و صاحبنظران فقهی، مجتهدان و طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان و پیشگامان پیشتاز عرصهی اخلاص و عمل، براساس روایات و اخبار رسیده بدانها و برمبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحص تعالیم و آموزههای قرآن و سنّت و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، هر کدام قولی را انتخاب و اختیار نمودهاند. و خداوند نیز از آنها به خاطر این تلاش وکوشش بیوقفه و شایسته، راضی باد.
چنانچه قبلاً نیز گفتیم، علماء و صاحبنظران فقهی، طلایهداران عرصهی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان وتفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمهی پاک نبوی استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفت تمدن، به جامعه بشری و انسانی و اسلامی عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان بر پا است در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحهی آن درخت پربار شریعت پیوند خورده و از سرچشمهی فیاض آن سیراب گشته است.
در باب قرائت پشت سر امام نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات واخبار رسیده بدانها، و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث، و تحقیق و تفحص تعالیم وآموزههای الهی، اوامر و فرامین نبوی و احکام و دستورات شرعی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه> آن هم با صداقت واخلاص واعتقاد و عمل، قولی را انتخاب واختیار نمودهاند.
و در گنجینهی مسائل و احکام فقهی و امور عبادات، مواردی اندک و بلکه نادر به چشم میخورد که نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه باشد، بلکه بیشتر اختلافات بر سر افضلیت و اولی و عدم اولی است.
و از جمله مواردی که اندک و بلکه نادر میباشند و در نزد امامی واجب و نزد امام دیگری مکروه میباشد، خواندن سورهی فاتحه پشت سر امام است که از نظر امام شافعی در تمام نمازهای سری و جهری، خواندن آن برای مقتدیها واجب است، ولی پیروان امام ابوحنیفه، چنین میپندارند که خواندن فاتحه برای مقتدیها در نماز جماعت مکروه است و این دو قول مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند.
و در میان این دونظریه، یک نظریهی میانی وجود دارد وآن اینکه خواندن فاتحه در نماز سرّی برای مأموم و مقتدی که آن را نمیشنود شرعی است ولی در نماز جهری که مأموم، فاتحهی امام را میشنود، سکوت لازم است.
به هر حال،اختلاف ائمهی مذاهب به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ میشوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر میگیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف میباشد.
گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژهی «قُرء» در آیهی «والـمطلقات یتربصن بانفسهنّ ثلاثة قروء» وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.
یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را میپذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمیدهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکردهاند.
یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.
یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم میدارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود میشمارند و بعضی با شرایطی آن را میپذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امتهای قبل از اسلام را میپذیرند و بدان اعتبار مینمایند و بعضی بدان اعتبار نمیدهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله میدانند و بدان استدلال میکنند و بعضی آن را به عنوان ادلهی شرعی نمیپذیرند و بدان اجتجاج نمیکنند.
بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادلهی شریعت میپذیرند و بعضی آن را نمیپذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئلهای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت میکند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی میدهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغهی امر یا نهی باشد میتوان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغهی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟
گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر اینها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است میباشد.
و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر میگردد که یکی راوی خاصی را مؤثق میشمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی میکند.
بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همهی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:
«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسولخدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شدهاند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشتهاند، اگر همهی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».
آری! آنان اینگونه به اختلاف میان ائمه مینگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچگونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در اینگونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعتبخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.
پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعهای برگرفتهاند.
1149 - [14] (ضَعِیف)
وَعنهُ قَالَ: «الَّذِی یَرْفَعُ رَأْسَهُ وَیَخْفِضُهُ قَبْلَ الْإِمَامِ فَإِنَّمَا ناصیته بید الشَّیْطَان». رَوَاهُ مَالک([15]).
1149- (14) و از ابوهریره س روایت است که وی گفت: «هر کس پیش از امام، سر خویش را (از رکوع و سجده) بلند و پایین میکند، بیگمان پیشانیاش در دست شیطان است».
[این حدیث را مالک در موطأ روایت کرده است].
شرح: «یرفع رأسه ویخفضه»: کسی که سرش را از رکوع و سجده، بلند میکند و پایین میبرد.
«قبل الامام»: پیش از آن که امام، سرش را بلند و پایین نماید.
«فانّما ناصیته بید الشیطان»: این عبارت، دو احتمال میتواند داشته باشد:
1- یا در حقیقت، پیشانی وی در دست شیطان قرار دارد. و همانگونه که ما به کُنه و حقیقت شیطان پی نبردهایم، به گرفتن پیشانی توسط او نیز پی نمیبریم و درک این مطلب، از دایرهی معلومات ما خارج است، لیکن بدین موضوع - چون در حدیث آمده است - ایمان داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را میپذیریم و دقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار مینماییم و دوست نداریم که ندانسته و رجماً بالغیب از آن چیزی بگوییم.
2- و برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، بر این باورند که این تعبیر، یک نوع تشبیه و تمثیل است؛ یعنی کنایه از آن است که وی در دخل و تصرّف شیطان است؛ از این رو اوامر و فرامین و وسوسهها و سخنان او را گردن مینهد و به دنبال گامهای گمراهکنندهی او است.
[1]- بخاری 2/181 ح 690؛ مسلم 1/345 ح (197-474)؛ ابوداود 1/412 ح 622؛ و ترمذی 2/70 ح 281.
[2]- مسلم 1/320 ح (112-426)؛ دارمی 1/345 ح 1317؛ و مسند احمد 3/126.
[3]- مسلم 1/310 ح (87-415)؛ نسایی 2/96 ح 830؛ ابن ماجه 1/308 ح 960؛ و مسند احمد 2/440.
[4]- بخاری 2/173 ح 689؛ مسلم 1/308 ح (77-411)؛ ابوداود 1/401 ح 601؛ ترمذی 2/194 ح 361؛ نسایی 2/98 ح 832؛ ابن ماجه 1/392 ح 1237؛ موطأ مالک 1/135 ح 16 «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد 3/110.
[5]- بخاری 2/167 ح 684؛ مسلم 1/313 ح (95-418)؛ نسایی 2/99 ح 833؛ ابن ماجه 1/389 ح 1232؛ دارمی 1/353 ح 1336؛ و مسند احمد 6/159.
[6]- ر.ک: خورشید نبوّت (ترجمهی فارسی «الرحیق المختوم»)، صفی الرحمن مبارک فوری، ترجمهی محمد علی لسانی فشارکی، احسان، 1381 صص 869 ـ 886 با تصرف و اختصار.
[7]- بخاری 2/182 ح 691؛ مسلم 1/320 ح (114-427)؛ ابوداود1/413 ح 623؛ ترمذی 2/475 ح 582؛ نسایی 2/96 ح 828؛ ابن ماجه 1/308 ح 961؛ دارمی 1/345 ح 1316؛ و مسند احمد 2/504.
[8]- ترمذی 2/485 ح 591.
[9]- ابوداود 1/553 ح 893.
[10]- ترمذی 2/7 ح 241.
[11]- ابوداود 1/381 ح 564؛ نسایی 2/111 ح 855؛ و مسند احمد 2/380.
[12]- ترمذی 1/427 ح 220؛ و مسند احمد 3/5.
[13]- بخاری 2/172 ح 687؛ مسلم 1/311 ح (90-418)؛ و نسایی 2/101 ح 834.
[14]- موطأ مالک 1/11 ح 18؛ «کتاب و قوت الصلاة».
[15]- موطأ مالک 1/92 ح 57؛ «کتاب و قوت الصلاة».