45- باب: ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان([1]) و زیارتِ مکانهای دارای فضل
الله متعال، میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠﴾
[الکهف: ٦٠]
و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه میدهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.
تا آنجا که میفرماید:
﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦﴾ [الکهف: ٦٦]
موسی به او گفت: آیا میتوانم از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموختهاند، چیزهایی به من آموزش دهی که مایهی رشد و هدایت من باشد.
همچنین میفرماید:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ﴾ [الکهف: ٢٨]
خودت را با کسانی شکیبا بدار که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند، در حالی که رضای او را میجویند؛ و دیدگانت را از آنان برنگردان.
شرح
مؤلف رحمه الله میگوید: «باب: ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و طلبِ دیدار و دعا از آنان».
اهل خیر، یعنی علما، مؤمنان و نیکوکاران که محبتشان واجب است؛ زیرا دوستی و دشمنی بهخاطر الله، استوارترین ریسمانِ ایمان است. لذا کسی که حب و بغض او بهخاطر الله عزوجل باشد، به ولایت و دوستی الله متعال دست مییابد. همنشینی با اهل خیر، خیر و برکت فراوانی دارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همنشین نیک را به دارندهی مشک (عطار) تشبیه کرده است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو میرسد. چه خوب است که از اهل خیر بخواهید به دیدن شما بیایند؛ زیرا فواید زیادی در دیدار اهل خیر وجود دارد.
سپس مؤلف/ ، داستان موسی علیه السلام با خضر را ذکر کرده است:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠﴾ [الکهف: ٦٠]
و زمانی (را یاد کن) که موسی به نوجوان همراهش گفت: پیوسته به راهم ادامه میدهم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ اگر چه زمان زیادی راه بروم.
زیرا الله متعال، به موسی خبر داد که رحمتی از سوی خویش به یکی از بندگانش بخشیده و دانشی از سوی خود به او آموخته است. موسی علیه السلام به جستجوی این بندهی نیکِ الله پرداخت تا با او ملاقات کند. الله متعال، این داستان را بهطور مفصل در سورهی «کهف» بیان فرموده است که انشاءالله دربارهاش سخن خواهیم گفت.
***
364- وعن أَنسٍt قال: قال أبو بکر لِعمرَ$ بَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم : انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَیْمنَ& نَزُورُهَا کَما کانَ رسولُ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَیا إِلَیْهَا، بَکَت، فَقَالاَ لَهَا: مَا یُبْکِیکِ أَما تَعْلَمِینَ أَنَّ ما عِنْدَ الله خیرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ؟ فقالت: إِنِّی لاَ أَبْکِی أن لاَ أَکُونَ أَعْلَمُ أَنَّ ما عِندَ الله تعالَى خَیرٌ لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، ولَکنْ أبْکی أَنَّ الوَحْیَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاء. فَهَیَّجَتْهُما على البُکَاء، فَجعلا یَبْکِیانِ معهَا. [روایت مسلم]([2])
ترجمه: انسt میگوید: ابوبکرt پس از وفات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به عمرt گفت: بیا با هم به دیدنِ امایمن& برویم؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دیدنش میرفت. وقتی نزدش رفتند، گریست. ابوبکر و عمر$ به او گفتند: چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی که آنچه نزد الله است، برای رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بهتر میباشد؟ امایمن پاسخ داد: سبب گریهام بر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، بیاطلاعی از این نیست که آنچه نزد خداست برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهتر است؛ بلکه من از این جهت میگریم که نزول وحی از آسمان قطع شده است. و بدینسان امایمن& ابوبکر و عمر را به گریه انداخت و آن دو با او گریستند.
365- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخًا لَهُ فی قَریَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللهُ تعالى على مَدْرجَتِهِ ملَکا، فَلَمَّا أَتَى عَلَیْهِ قال: أَیْن تُرید؟ قال: أُرِیدُ أَخًا لی فی هذِهِ الْقَرْیةِ. قال: هَلْ لَکَ علَیْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَیْه؟ قال: لا، غَیْر أَنِّی أَحْببْتُهُ فی الله تعالى، قال: فَإِنِّی رسول الله إِلَیْکَ بأَنَّ الله قَدْ أَحبَّکَ کَما أَحْببْتَهُ فِیهِ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مردی به دیدنِ برادرش در دهی دیگر رفت. الله متعال، فرشتهای را بر سرِ راهش قرار داد؛ وقتی آن مرد به فرشته رسید، فرشته از او پرسید: کجا میروی؟ پاسخ داد: میخواهم به دیدن برادر دینیام در این روستا بروم. سؤال کرد: آیا با او کاری داری که برای انجام آن، نزدش میروی؟ جواب داد: خیر؛ فقط او را بهخاطر الله متعال دوست دارم. فرشته گفت: من، فرستادهی الله به سوی تو هستم تا به تو خبر دهم که الله تو را دوست دارد؛ همانگونه که تو آن شخص را بهخاطر الله دوست داری».
366- وعنه قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ عَادَ مَریضًا أَوْ زَار أَخًا لَهُ فی اللَّه، نَادَاهُ مُنَاد: بِأَنْ طِبْت، وطَابَ ممْشَاک، وَتَبَوَّأْتَ مِنَ الجنَّةِ منْزِلاً». [ترمذی، روایت کرده و گفته: حدیثی حسن است. و در بعضی نسخهها آمده که: حدیثی غریب است.]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس، بیماری را عیادت کند یا به دیدن برادرِ دینیاش برود که بهخاطر الله با او محبت دارد، یک منادی او را ندا میدهد: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد، و برای خود خانهای در بهشت، فراهم کردی».
367- وعن أبی موسى الأَشعَرِیِّt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «إِنَّما مثَلُ الجلِیس الصَّالِحِ وَجَلِیسِ السُّوء کَحَامِلِ المِسْک وَنَافِخِ الْکِیر، فَحامِلُ المِسْک، إِمَّا أَنْ یُحْذِیَک، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ریحًا طیِّبةً. ونَافخُ الکیرِ إِمَّا أَن یحْرِقَ ثیابَکَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ریحاً مُنْتِنَةً». [متفقٌ علیه]([5])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مثال همنشینِ نیک و همنشینِ بد، مانند دارندهی مِشک (عطار) و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی مشک (عطار)، یا از آن به تو میبخشد و یا از او مِشک میخَری یا بوی خوشی از او به تو میرسد؛ ولی دمندهی کورهی آهنگر، یا لباست را میسوزاند یا بوی بدی از او به تو میرسد».
شرح
این احادیث، دربارهی فضیلت ملاقات برادران دینی با یکدیگر و محبت و دوستی بهخاطر الله عزوجل میباشد. در حدیث اول، داستان دو تن از صحابهy ذکر شده که با هم به ملاقات زنی رفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ملاقاتش میرفت؛ یعنی بدان سبب به دیدنش رفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دیدنش میرفت. وقتی نزد آن بانو نشستند، شروع به گریستن کرد. به او گفتند: چرا میگریی؟ آیا نمیدانی که آنچه نزد خداست، برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهمراتب از دنیا بهتر است؟ آن بانوی بزرگوار، فرمود: بدینخاطر گریه نمیکنم؛ این را خوب میدانم، اما سبب گریهام، قطع شدن نزول وحی از آسمان است. زیرا با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نزول وحی قطع شده است و پس از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم وحی نازل نمیشود. از اینرو الله متعال، پیش از وفات پیامبرش، شریعت را کامل گردانید؛ همانگونه که میفرماید:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
بدین ترتیب ابوبکر و عمر نیز با این بانو گریستند؛ زیرا او، مسألهای را به آنان یادآوری کرد که آن را از یاد برده بودند.
سایر احادیث مزبور نیز نشانگر فضیلت ملاقات بهخاطر الله عزوجل میباشد؛ یعنی اگر کسی به عیادت بیمار یا دیدنِ برادرِ دینیاش برود، مستحق اجر و ثواب میگردد. چنانکه به او گفته میشود: خیر ببینی و رفتنت مبارک باد. همچنین کسی که تنها بهخاطر الله عزوجل و بدون غرض یا هدفی دنیوی، به دیدن برادر مسلمانش میرود، به او گفته میشود: الله متعال، تو را دوست دارد؛ همانطور که تو، بندهاش را بهخاطر او دوست داری.
دیدارِ دوستان و برادران دینی، فواید زیادی دارد؛ از جمله همین پاداش بزرگ؛ همچنین بر الفت و محبت دلها میافزاید و مردم را دَوْرِ هم جمع میکند، یادآوری و تذکری برای کسیست که فراموش کرده و پند و درسی برای افرادِ غافل و بیتوجه است. بههر حال فواید زیادی در دیدار با دوستان و برادران دینی نهفته است و افرادی که تجربه کردهاند، این فواید را بهخوبی میشناسند.
عیادت بیمار نیز فواید فراوانی دارد؛ پیشتر بدین موضوع پرداختیم که یکی از حقوق مسلمانان بر یکدیگر اینست که وقتی مسلمانی بیمار شد، به عیادتش بروند و با روشی نیک و پسندیده، او را به توبه، وصیت کردن و دیگر کارهای مفید سفارش کنند و الله عزوجل را به او یادآوری نمایند.
همهی این احادیث و امثال آن، نشان میدهد که انسان باید با کارهایی چون ملاقات برادران دینیاش یا نشست و برخاست با آنان و عیادت بیماران، به همکیشان خود اظهار محبت نماید.
***
368- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «تُنْکَحُ المَرْأَةُ لأَرْبع: لِمالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَلِجَمَالِهَا، ولِدِینِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاک». [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگیاش، زیباییاش، و دینداریاش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی».
369- وعنْ ابن عباسٍ رضی الله عنهما قال: قال النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم لِجِبْرِیل: «مَا یمْنَعُکَ أَنْ تَزُورَنَا أَکْثَرَ مِمَّا تَزُورنَا؟» فَنَزَلَت: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَ﴾ [روایت بخاری]([7])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل علیه السلام فرمود: «چرا بیش از این به دیدنِ ما نمیآیی؟» آنگاه این آیه نازل شد:
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَ﴾ [مریم: ٦٤]
ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را میداند.
370- وعنْ أبی سعیدٍ الخُدْرِیِّt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «لا تُصَاحبْ إِلاَّ مُؤْمِنًا، ولا یَأْکُلْ طعَامَکَ إِلاَّ تَقِیٌّ». [ابوداود، و ترمذی با اِسنادی که ایرادی ندارد، روایت کردهاند.]([8])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «جز با مؤمن، دوستی و همنشینی مکن و غذایت را جز پرهیزگار نخورَد».
371- وعن أبی هریرةt أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «الرَّجُلُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یُخَالِلُ». [ابوداود و ترمذی با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی، گفته است: حدیثی حسن است.]([9])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد».
372- وعن أبی موسى الأَشْعَرِیِّt أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفق علیه]([10])
وفی روایة قال: قِیلَ لِلنَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم : الرَّجُلُ یُحِبُّ القَوْمَ وَلَمَّا یَلْحَقْ بِهِمْ؟ قال: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ».
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر شخصی، با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».
و در روایتی دیگر آمده است: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: شخصی، گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمیرسد؟ فرمود: «شخص با کسی با خواهد بود که او را دوست دارد».
شرح
مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «در ازدواج با زن، چهار هدف وجود دارد؛ بهخاطر مالش، نسَب و اصالت خانوادگیاش، زیباییاش، و دینداریاش. زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». یعنی ازدواج با هر زنی در چهار هدف، منحصر است:
مال: مرد با این هدف ازدواج میکند که به مال و ثروت آن زن دست یابد. نسب و اصالت خانوادگی: و این، زمانیست که زن، از طایفهی اصیلیست و هدف مرد از ازدواج با چنین زنی، اینست که جایگاه و منزلتی پیدا کند. جمال و زیبایی: یعنی گاه، لذتجویی، هدفِ ازدواج قرار میگیرد. و دین: گاه هدف از ازدواج، اینست که زن، دین و ایمان شوهرش را تقویت کند و حافظ مال و آبروی او باشد و فرزندان خوبی برایش تربیت نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاک». یعنی: «زنِ دیندار انتخاب کن تا خیر ببینی». «تَرِبَتْ یَدَاک»، اصطلاحیست که عربها برای تشویق و ترغیب بهکار میبرند. به عبارت دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ازدواج با زن دیندار، تشویق نموده است.
مؤلف/ همچنین حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل علیه السلام فرمود: «چرا بیش از به دیدنِ ما نمیآیی؟» لذا این آیه نازل شد:
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّکَۖ لَهُۥ مَا بَیۡنَ أَیۡدِینَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَیۡنَ ذَٰلِکَۚ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا ٦٤﴾ [مریم: ٦٤]
ما تنها به فرمان پروردگارت فرود میآییم. پروردگار، آینده، گذشته و حالِ ما را میداند. و پروردگارت فراموشکار نیست.
از این حدیث چنین برداشت میکنیم که دعوت کردن اهل خیر به خانهی خود، کارِ نیک و پسندیدهایست؛ لذا چه خوب است بندگان نیک و شایستهی الله را به خانهی خود دعوت کنیم تا از همصحبتی و همنشینی با آنان، نفع ببریم.
و از حدیث ابوهریرهt درمییابیم که همسر نیکوکار و دیندار، به شوهرش در زمینهی اطاعت و بندگی الله عزوجل کمک میکند.
پیشتر این نکته بیان شد که همنشین نیک مانندِ دارندهی مشک (عطار) است که اگر به تو مشکی نبخشد یا نفروشد، لااقل بوی خوشی از او به تو میرسد. مؤلف/ نیز احادیثی به همین مضمون ذکر کرده است؛ از جمله اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد». یعنی انسان، به میزان ارتباطش با دوستان خویش، از آنان اثر میپذیرد و به خلق و خو، و دین و آیین آنان درمیآید؛ اگر با اهل خیر رفاقت نماید، جزو نیکوکاران میشود و اگر با دوستان بد همنشینی کند، در جرگهی بدکاران قرار میگیرد. از این احادیث و امثال آن، چنین نتیجهگیری میکنیم که انسان باید دوستان خوبی برای خود انتخاب کند، با آنان نشست و برخاست داشته باشد و از دوستان نیک خود به خانهاش دعوت نماید تا از خیر و برکت این دوستی، بهره ببرد.
***
373- وعن أَنسٍt أَنَّ أَعرابِـیًّا قال لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : مَتَى السَّاعَة؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُبَّ الله ورسولِهِ قال: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». [متفقٌ علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([11])
وفی روایةٍ لهما: مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ کَثِیرِ صَوْمٍ، وَلا صَلاةٍ ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلَکِنِّی أُحِبُّ الله وَرَسُولَه.
ترجمه: انسt میگوید: صحرانشینی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: قیامت، چه زمانی فرامیرسد؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو با کسی خواهی بود که دوست داری».
و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: (صحرانشین پاسخ داد:) من، روزه، نماز و صدقهی فراوانی برای آخرت خود آماده نکردهام؛ اما الله و پیامبرش را دوست دارم.
374- وعن ابنِ مسعودٍt قال: جاءَ رَجُلٌ إِلى رسولِ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول الله کَیْفَ تَقُولُ فی رَجُلٍ أَحبَّ قَوْمًا وَلَمْ یلْحَقْ بِهِم؟ فقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». [متفقٌ علیه]([12])
ترجمه: ابن مسعودt میگوید: مردی نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پرسید: ای رسولخدا! دربارهی شخصی که گروهی را دوست دارد، ولی در عمل به آنان نمیرسد، چه میگویید؟ فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که او را دوست دارد».
375- وعن أبی هُریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «النَّاسُ معَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِیَارُهُمْ فی الجَاهِلِیَّةِ خِیارُهُمْ فی الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا. وَالأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ». [روایت مسلم]([13])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «مردم، مانند معادن طلا و نقره هستند؛ آنان که در جاهلیت، بهترین مردم بودند، در اسلام نیز بهترین مردم هستند، البته بهشرطی که شناخت و دانش دینی داشته باشند. و ارواح، مانند سپاهیان و دستههای گوناگون یک سپاه هستند؛ آنها که یکدیگر را بشناسند (و ویژگیهای یکسانی داشته باشند)، با هم الفت میگیرند و آنها که یکدیگر را نشناسند، از هم دور میشوند و با هم اُنس نمیگیرند».
376- وروى البخاری قولَهُ: «الأَرْوَاحُ» إلخ مِنْ روایة عائشة رضی الله عنها.([14])
ترجمه: بخاری/ نیز این حدیث را از واژهی «الأَرْوَاحُ» تا پایانِ آن، از امالمؤمنین عایشه$ روایت کرده است.
377- وعن أُسیْرِ بْنِ عَمْرٍو ویُقال: ابْنُ جابِر وهو «بضم الهمزةِ وفتح السین المهملة» قال: کَانَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِt إِذا أَتَى عَلَیْهِ أَمْدادُ أَهْلِ الْیمنِ سأَلَهُم: أَفیکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِر؟ حتَّى أَتَى عَلَى أُوَیْسٍt، فقال له: أَنْتَ أُویْس بْنُ عامِر؟ قال: نَعَم، قال: مِنْ مُرَادٍ ثُمَّ مِنْ قَرَن؟ قال: نعَم، قال: فکَانَ بِکَ بَرَص، فَبَرَأْتَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم؟ قال: نَعَم. قال: لَکَ والِدَة؟ قال: نَعَم.
قال سَمِعْتُ رسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یَأْتِی علَیْکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِرٍ مع أَمْدَادِ أَهْلِ الْیَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ کَانَ بِهِ بَرَصٌ، فَبَرَأَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُو بِها برٌّ لَوْ أَقْسمَ على الله لأَبَرَّه، فَإِن اسْتَطَعْتَ أَنْ یَسْتَغْفِرَ لَکَ فَافْعَلْ». فَاسْتَغْفِرْ لی فَاسْتَغْفَرَ لَهُ.
فقال له عُمَر: أَیْنَ تُرِید؟ قال: الْکُوفَةَ، قال: أَلا أَکْتُبُ لَکَ إِلى عَامِلهَا؟ قال: أَکُونُ فی غَبْراءِ النَّاسِ أَحبُّ إِلَیَّ.
فَلَمَّا کَانَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ حَجَّ رَجُلٌ مِنْ أشْرَافِهِم، فَوافَقَ عُمَر، فَسَألَهُ عَنْ أُوَیْس، فَقال: تَرَکْتُهُ رَثَّ البَیْتِ قَلیلَ المَتَاع، قال: سَمِعْتُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یَأتِی عَلَیْکُمْ أُوَیْسُ بْنُ عَامِرٍ مَعَ أمْدَادٍ مِنْ أهْلِ الیَمَنِ مِنْ مُرَاد، ثُمَّ مِنْ قَرَن، کَانَ بِهِ بَرَصٌ فَبَرَأَ مِنْهُ إلاَّ مَوضِعَ دِرْهَم، لَهُ وَالِدَةٌ هُوَ بِهَا بَرٌّ لَوْ أقْسَمَ عَلَى اللهِ لأَبَرَّه، فَإنِ اسْتَطْعتَ أنْ یَسْتَغْفِرَ لَک، فَافْعَلْ». فَأتَى أُوَیْسًا، فَقال: اسْتَغْفِرْ لِی. قال: أنْتَ أحْدَثُ عَهْداً بسَفَرٍ صَالِح، فَاسْتَغْفِرْ لی. قال: لَقِیتَ عُمَر؟ قال: نَعَم، فاسْتَغْفَرَ لَه، فَفَطِنَ لَهُ النَّاس، فَانْطَلَقَ عَلَى وَجْهِه. [روایت مسلم]([15])
وفی روایة لمسلم أیضاً عن أُسَیْر بن جابرt: أنَّ أهْلَ الکُوفَةِ وَفَدُوا عَلَى عُمَرَt، وَفِیهمْ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ یَسْخَرُ بِأُوَیْس، فَقَالَ عُمَر: هَلْ هاهُنَا أَحَدٌ مِنَ القَرَنِیِّین؟ فَجَاءَ ذلِکَ الرَّجُل، فَقَالَ عمر: إنَّ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قَدْ قال: «إنَّ رَجُلاً یَأتِیکُمْ مِنَ الیَمَنِ یُقَالُ لَه: أُوَیْس، لاَ یَدَعُ بالیَمَنِ غَیْرَ أُمٍّ لَه، قَدْ کَانَ بِهِ بَیَاضٌ فَدَعَا الله تَعَالَى، فَأذْهَبَهُ إلاَّ مَوضِعَ الدِّینَارِ أَو الدِّرْهَم، فَمَنْ لَقِیَهُ مِنْکُم، فَلْیَسْتَغْفِرْ لَکُمْ».
وفی روایة لَه: عَنْ عُمَرَt قال: إنِّی سَمِعْتُ رَسُول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «إنَّ خَیْرَ التَّابِعِینَ رَجُلٌ یُقَالُ لَه: أُوَیْس، وَلَهُ وَالِدَةٌ وَکَانَ بِهِ بَیَاض، فَمُرُوه، فَلْیَسْتَغْفِرْ لَکُمْ».
ترجمه: اُسَیر بن عمرو یا ابنجابر، میگوید: هرگاه عدهای از نیروهای پشتیبانی یمن نزد عمر بن خطابt میآمدند، عمرt از آنها میپرسید: آیا اویس بن عامر با شماست؟ تا اینکه سرانجام، عمرt اویسt را دید و از او پرسید: آیا تو، اویس بن عامر هستی؟ پاسخ داد: بله. سؤال کرد: از قبیلهی مراد و از تیرهی قَرَن؟ گفت: بله. پرسید: آیا مبتلا به بیماری پیسی بودهای و سپس بهبود یافتهای و تنها بهاندازهی یک درهم از آن باقی مانده است؟ گفت: بله. عمرt پرسید: مادری هم داری؟ اویسt گفت: بله. عمرt گفت: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق میبخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». آنگاه عمرt به اویس گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویس برای او درخواست آمرزش کرد.
عمرt از او پرسید: به کجا میروی؟ جواب داد: کوفه. عمرt فرمود: آیا میخواهی برای تو نامهای به کارگزار (والی) کوفه بنویسم؟ اویسt جواب داد: دوست دارم در میان فقرا و عموم مردم باشم.
سال بعد یکی از اشراف کوفه به حج رفت و با عمرt ملاقات کرد؛ عمرt حال اویس را از او جویا شد. آن مرد گفت: او را در حالی آنجا گذاشتم که خانهای قدیمی و اندکی وسایل داشت. عمرt گفت: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «اویس بن عامر از قبیلهی مراد از تیرهی قَرَن، با سپاهیان و نیروهای پشتیبانی یمن نزد شما خواهد آمد؛ او، پیسی داشته و بهبود یافته است و نشانِ این بیماری بهاندازهی یک درهم در بدنش باقی مانده است. اویس، مادری دارد و به مادرش نیکی و خدمت میکند و چون به نام الله سوگند یاد کند، الله متعال، سوگندش را تحقق میبخشد. پس اگر توانستی، از او بخواه که برایت درخواست آمرزش نماید». پس از مدتی، آن مرد نزد اویس رفت و به او گفت: برای من طلب آمرزش کن. اویسt گفت: تو، بهتازگی از سفری نیک برگشتهای؛ پس تو برای من آمرزش بخواه. و سپس پرسید: آیا با عمر ملاقات کردی؟ گفت: بله؛ و برای او طلب آمرزش نمود. سپس مردم او را شناختند؛ لذا اویس آنجا را ترک کرد و رفت.
همچنین در روایتی از مسلم بهنقل از اسیر بن جابرt آمده است: گروهی از اهالی کوفه، نزد عمرt آمدند؛ در میان آنها، مردی بود که اویس را مسخره میکرد. عمرt پرسید: آیا مردی از طایفهی قَرَن، اینجاست؟ آن مرد جلو آمد. عمرt گفت: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مردی از یمن به نام اویس نزدتان میآید و تنها کسی که در یمن دارد، مادرِ اوست. وی، به بیماری پیسی مبتلا بود که دعا کرد و الله متعال، او را شفا داد و هیچ اثری از آن، جز بهاندازهی یک دینار یا درهم، روی بدنش باقی نمانده است. هرکس از شما، او را ببیند، از او طلب آمرزش کند».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: عمرt میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «بهترین تابعین، مردی به نام اویس است و مادری دارد؛ او به بیماریِ پیسی مبتلا بوده است؛ از او بخواهید که برای شما درخواست آمرزش نماید».
378- وعن عمرَ بنِ الخطابt قال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم فی العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لی، وقال: «لا تَنْسَنَا یا أُخَیَّ مِنْ دُعَائِکَ»، فقال کَلِمَةً مَا یسُرُّنی أَنَّ لی بِهَا الدُّنْیَا.
وفی روایةٍ قال: «أَشْرِکْنَا یَا أُخَیَّ فی دُعَائِکَ». [حدیث صحیحیست که ابوداود روایت کرده و ترمذی، آن را حسن صحیح دانسته است.]([16])
ترجمه: عمر بن خطابt میگوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای ادای عمره اجازه خواستم؛ به من اجازه داد و فرمود: «برادرم! ما را از دعای خود فراموش مکن». سخنی گفت که حاضر نیستم آن را با تمام دنیا عوض کنم.
و در روایتی آمده است: فرمود: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».
379- وعن ابن عُمرَ رضی الله عنهما قال: کَانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یَزُورُ قُبَاءَ رَاکِبًا وَماشِیًا، فَیُصلِّی فِیهِ رَکْعتَیْنِ. [متفقٌ علیه]([17])
وفی روایةٍ: کان النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یَأْتی مَسْجِدَ قُبَاءَ کُلَّ سبْتٍ رَاکِبًا وَمَاشِیاً وکَانَ ابْنُ عُمَرَ یفعله.
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت و در آنجا دو رکعت نماز میخواند.
و در روایتی دیگر آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روزهای شنبه، سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت. ابنعمر نیز همین کار را انجام میداد.
شرح
این احادیث دربارهی همان موضوعیست که مؤلف/ در باب «ملاقات اهل خیر و همنشینی، همصحبتی و دوستی با آنان و درخواست دیدار و دعا از آنان و زیارتِ مکانهای دارای فضل» ذکر کرده است.
در نخستین حدیث که از انس بن مالکt میباشد، آمده است: صحرانشینی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: ای رسولخدا! قیامت، چه زمانی فرامیرسد؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از او سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» پاسخ داد: محبت الله و پیامبرش را.
این حدیث، نشانگر اینست که انسان، همواره باید در فکر آخرت و مرگِ خویش باشد یا در این بیندیشد که در کدامین سرزمین یا چگونه و در چه حالی خواهد مرد؛ آیا ختم به خیر خواهد شد و فرجام نیکی خواهد داشت یا عاقبتِ بدی در انتظار اوست؟ از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بیاباننشین، سؤال کرد: «چه چیزی برای قیامت آماده کردهای؟» یعنی دربارهی زمان قیامت سؤال نکن؛ زیرا در هر صورت، فرا میرسد. الله متعال، میفرماید:
﴿یَسَۡٔلُکَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا ٦٣﴾ [الأحزاب : ٦٣]
مردم از تو دربارهی رستاخیز میپرسند. بگو: علمش تنها نزد الله است. و چه میدانی؟ شاید رستاخیز نزدیک باشد.
همچنین میفرماید:
﴿وَمَا یُدۡرِیکَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِیبٞ ١٧﴾ [الشورى: ١٧]
و تو چه میدانی؟ شاید قیامت نزدیک باشد.
مسأله اینست که آیا چیزی برای قیامت آماده کردهای؟ آیا کرداری داری؟ آیا به سوی پروردگارت توبه و انابت نمودهای؟ آیا از گناهانت توبه کردهای؟ مهم، اینهاست.
حدیث عبدالله بن مسعودt و حدیثِ پس از آن، نشانگر اهمیت و فضیلت محبت و دوستی با الله و پیامبر اوست و نشان میدهد که هر کسی، با گروهی خواهد بود که دوستشان دارد؛ چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «شخص با کسی خواهد بود که دوست دارد».
انسt میگوید: پس از نعمتِ اسلام، هیچ سخن و نعمتی بهاندازهی این حدیث، برای ما شادیبخش نبوده است؛ من، الله و پیامبرش را دوست دارم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر و عمر را دوست دارم و امیدوارم روز قیامت با آنان باشم. زیرا هر کسی، با دوستان خود خواهد بود و وقتی انسان، جمعی را دوست بدارد، با آنان اُنس و الفت مییابد و خود را به اخلاق آنها آراسته میسازد و از آنها الگوبرداری میکند؛ این، طبیعت بشر است.
اما حدیث عمر بن خطابt که قصدِ عمره داشت و بدین منظور از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست، حدیث ضعیفیست؛ گرچه مؤلف/، آن را صحیح دانسته است. زیرا روش مؤلف/، اینست که وقتی حدیثی دربارهی فضایل اعمال باشد، در مورد صحت و ضعف آن و نیز عمل به آن، سخت نمیگیرد؛ این امر، گرچه برخاسته از حسن نیت است، اما باید روش درست را مد نظر قرار داد و بهیاد داشت که صحیح، صحیح است و ضعیف، ضعیف. علاوه بر این، احادیث صحیح زیادی دربارهی فضایل اعمال وجود دارد که ما را از احادیث ضعیف، بینیاز میسازد.
آری؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که هرکس اویس قرنی را ببیند، از او درخواست دعا کند؛ این، مخصوص او بوده است؛ زیرا او در نیکی به مادرش کوتاهی نمیکرد و الله متعال، میخواست نام و آوازهاش را بلند بگرداند. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور نداد که مسلمانان، از هرکسی درخواست دعا نمایند؛ در صورتی که افرادی چون ابوبکرt و دیگر صحابه بهمراتب از اویسt برتر بودهاند و در این هیچ شک و تردیدی وجود ندارد لذا درست، اینست که انسان از کسی درخواست دعا نکند؛ گرچه آن شخص، بسیار نیکوکار باشد. زیرا این، نه رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و نه روش خلفای راشدینy. البته اگر دعا، دعایی عام باشد، مانند دعا برای نزول باران یا از میان رفتن فتنهها و امثال آن، درخواست دعا، اشکالی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، مصلحت عمومی در میان است، نه مصلحت شخصی. همانطور که درخواست کمکِ مالی برای یک فقیر، ایرادی ندارد و سزاوار نکوهش نیست. ناگفته نماند که اگر صحابهy از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست دعا کردهاند، این هم مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است؛ چنانکه باری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از هفتاد هزار نفر سخن گفت که بدون حساب و عذاب وارد بهشت میشوند؛ عکاشه بن محصنt برخاست و گفت: ای رسولخدا! دعا کن که الله، مرا جزو اینها قرار دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «تو، جزو آنان هستی». شخص دیگری برخاست و همین درخواست را مطرح کرد؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».([18])
یا همانطور که زنی به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: من، «صرع» دارم؛ وقتی بیهوش میشوم، برهنه میگردم. از الله بخواه تا مرا شفا دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِن شئْتِ صَبَرْتِ ولکِ الْجنَّةُ، وإِنْ شِئْتِ دعَوْتُ الله تَعالَى أَنْ یُعافِیَکِ».([19]) یعنی: «اگر میخواهی، صبر کن. و در عوض، بهشت از آنِ تو خواهد بود. و اگر میخواهی، برایت دعا میکنم تا الله تو را شفا دهد». گفت: صبر میکنم. ولی (هنگام بیهوشی) برهنه میشوم. از الله بخواه تا بدنم نمایان نشود. و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برایش دعا کرد.
لذا درخواست دعا، ویژهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است؛ یعنی تا زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زنده بود، میتوانستند از ایشان درخواست دعا کنند، ولی از دیگران، خیر. البته اگر درخواست دعا برای مصلحت دیگران باشد، نه برای مصلحت شخصی، ایرادی ندارد؛ مثلاً از کسی بدین نیت درخواست دعا میکنیم که از ثواب دعا کردن برخوردار شود، درست است؛ همچنین اگر درخواست دعا بر این اساس باشد که الله عزوجل دعای مسلمان در حق مسلمان را میپذیرد، ایرادی ندارد؛ زیرا وقتی مسلمانی در تنهایی، برای برادر مسلمانش دعا میکند، فرشتهای میگوید: «آمین و برای تو نیز این دعا قبول شود». چون اعمال، به نیتها بستگی دارند. لذا همانگونه که امام شافعی/ گفته است: درخواست دعا از دیگران برای خود یا برای مصلحت شخصی، نکوهیده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از یارانش بیعت گرفت که از هیچکس چیزی درخواست نکنند.
***
([1]) پیشنهاد میشود خوانندهی گرامی، به توضیحاتی که شارح/ در پایان همین باب، دربارهی درخواست دعا از دیگران داده است، توجه فرماید. [مترجم]
([2]) صحیح مسلم، ش: 2454؛ به توضیح علامه آلبانی/ دربارهی این حدیث، در مقدمهی کتاب مراجعه کنید.
([3]) صحیح مسلم، ش: 2567.
([4]) صحیح الجامع الصغیر، ش: 6378؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 1633؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5015 این حدیث را حسن لغیره دانسته است.
([5]) صحیح بخاری، ش: (2104، 5534)؛ و صحیح مسلم، ش: 2628.
([6]) صحیح بخاری، ش: 5090؛ و صحیح مسلم، ش: 1466.
([7]) صحیح بخاری، ش:4731.
([8]) صحیح الجامع، ش: 7341؛ و صحیح ابیداود، آلبانی/، ش: 4045؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5018 این حدیث را حسن دانسته است.
([9]) صحیح الجامع، ش: 3545؛ السلسلة الصحیحة، ش: 927؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 5019 این حدیث را حسن دانسته است.
([10]) صحیح بخاری، ش: 6170؛ صحیح مسلم، ش: 2641.
([11]) صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: 3688؛ و صحیح مسلم، ش: 2639.
([12]) صحیح بخاری، ش: 6169؛ و صحیح مسلم، ش:2640
([13]) روایت بخاری به همین مضمون، ش: 3493؛ و صحیح مسلم، ش: 2638.
([14]) صحیح بخاری، ش: 3336 بهصورت معلّق؛ آلبانی/ در صحیح الأدب المفرد، ش: 691، این حدیث را صحیح دانسته است.
([15]) صحیح مسلم، ش: 2542.
([16]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف ابیداود، آلبانی/، ش: 322؛ آلبانی در مشکاة المصابیح، ش: 2248 گفته است: اسناد این دو روایت، ضعیف است و نباید به اینکه برخی از بزرگان حدیث، آن را نقل کرده و دربارهاش سکوت کردهاند، فریفته شد».
([17]) صحیح بخاری، ش: 1194؛ و صحیح مسلم، ش: 1399.
([18]) بخاری، ش: 5705؛و مسلم، ش: 218 بهنقل از عمران بن حصینt؛ و نیز روایت: بخاری، ش: (5752، 6541) و مسلم، ش: 220 بهنقل از ابنعباس$؛ و همچنین روایت: بخاری، ش: 6542، و مسلم، ش: 216 بهنقل از ابوهریرهt.
([19]) صحیح بخاری، ش: 5652؛ و صحیح مسلم، ش: 2576 بهنقل از ابن عباس$.