1784- عن أنسٍt قالَ: نَهَى رسُولُ اللهِr أنْ یَبیعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ وإنْ کانَ أخَاهُ لأَبِیهِ وَأُمِّهِ. [متفق علیه]([1])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr از اینکه شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود؛ حتی اگر برادرِ تنیِ او باشد.
1785- وعن ابن عمر$ قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «لا تَتَلَقَّوُا السِّلَعَ حَتَّى یُهْبَطَ بِهَا إلَى الأَسْوَاقِ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «پیش از رسیدن اجناس و کالاهای تجاری به بازارها، به پیشباز- فروشندگان غیرمقیم- آنها نروید».
1786- وعن ابن عباسٍ$ قالَ: قالَ رسُولُ اللهr: «لا تَتَلَقَّوُا الرُّکْبَانَ، وَلا یَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ». فقالَ لَهُ طَاووسٌ: مَا قوله: «لا یَبع حَاضِرٌ لِبَادٍ»؟ قالَ: لا یَکُونُ لَهُ سِمْسَاراً. [متفق علیه]([3])
ترجمه: ابنعباس$ از رسولاللهr روایت کرد که فرمود: «- برای خرید کالا- به استقبال کاروان نروید و شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد». طاووس/ از ابنعباس$ پرسید: منظور رسولاللهr از اینکه فرمود: «شهرنشین، کالای روستانشین را برای او نفروشد»، چیست؟ ابنعباس$ پاسخ داد: یعنی برای او دلالی نکند.([4])
1787- وعن أبی هریرةَ قالَ: نَهَى رسولُ اللهr أنْ یَبِیعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ، وَلا تَنَاجَشُوا وَلا یَبِیعُ الرَّجُلُ عَلَى بَیْعِ أخْیِهِ، وَلا یَخْطُبُ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ، وَلا تَسْأَلُ المَرْأَةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا لِتَکْفَأَ مَا فِی إنائِهَا.
وفی روایةٍ قالَ: نَهَى رَسُولُ اللهr عَنِ التَّلَقِّی، وَأَنْ یَبْتَاعَ المُهَاجِرُ لِلأعْرَابِیِّ، وَأَنْ تَشْتَرِطَ المَرْأةُ طَلاَقَ أُخْتِهَا، وأنْ یَسْتَامَ الرَّجُلُ على سَوْمِ أخِیهِ، وَنَهَى عَنِ النَّجْشِ والتَّصْرِیَةِ. [متفق علیه]([5])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr از اینکه شهرنشینی کالاهای روستانشینی را- به صورت دلالی- بفروشد، منع نمود- و فرمود:- «قیمت کالاها را بدون اینکه قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید([6]) و هیچکس روی معاملهی برادرش معامله و نیز روی خواستگاریاش، خواستگاری نکند؛ و هیچ زنی- به نفع خود- خواهان طلاق خواهر مسلمانش نشود».
و در روایتی آمده است: رسولاللهr از این امور منع فرمود: از اینکه انسان پیش از رسیدن کالاها به بازار، به استقبال فروشندگان غیرمقیم برود و از اینکه شهرنشین، کالای روستانشین را- بهصورت دلالی- بفروشد و از اینکه زنی ازدواج خود با مردی را به طلاق دادن زن اولش مشروط کند و از اینکه کسی- با پیشنهاد قیمت بیشتر به فروشنده- بر قیمت کالای خریداریشدهی برادر مسلمانش بیفزاید([7]) و از معاملهی «نَجَش» و از نگه داشتن شیر در پستان حیوان شیرده بهقصد فریفتن خریدار- تا چنین تصور کند که پرشیر است- منع فرمود.
1788- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «لا یَبِعْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَیْعِ بَعْضٍ، وَلا یَخْطُبْ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ إلا أنْ یَأذَنَ لَهُ». [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.]([8])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «هیچیک از شما روی معاملهی دیگری، دست نگذارد و هیچکس روی خواستگاری برادرِ مسلمانش خواستگاری نکند؛ مگر آنکه خواستگار اول اجازه دهد».
1789- وعن عقبة بن عامرٍt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «المُؤْمِنُ أَخُو المُؤْمِنِ، فَلا یَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أنْ یَبْتَاعَ عَلَى بَیْعِ أخِیهِ وَلا یَخْطُبَ عَلَى خِطْبَةِ أخِیهِ حَتَّى یذَرَ». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عقبه بن عامرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مومن، برادر مومن است و برای هیچ مومنی حلال نیست که روی معاملهی برادرش معامله کند یا روی خواستگاریِ برادر مسلمانش، به خواستگاری برود؛ مگر آنکه برادر مسلمانش، خود- معامله یا- خواستگاری را ترک کند».
شرح
مولف/ در این باب به سه موضوع پرداخته است:
· حرام بودن دست گذاشتن روی معاملهی شخصی دیگر.
· حرام بودن خواستگاری بر روی خواستگاریِ شخصی دیگر، مگر به اجازهی او یا پس از رد شدن وی.
· حرام بودن واسطهگریِ شهرنشین برای روستانشینی که کالاهای خود را به منظور فروش به شهر میآورد.
این دلالی، چندین صورت دارد که در احادیث این باب، بیان شده است؛ از آن جمله اینکه روستانشینی شتر یا گوسفند یا ماست و شیر خود را برای فروش به شهر میآورَد؛ یکی از ساکنان شهر، نزدش میآید و میگوید: «فلانی! من، اینها را برای تو میفروشم». این، جایز نیست؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «دَعُوا النَّاسَ یَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛([10]) یعنی: «مردم را بگذارید- که معاملهی خود را انجام دهند-. الله آنان را بهواسطهی یکدیگر روزی میدهد». پس بگذارید تا روستانشین کالای خود را بفروشد؛ چهبسا ارزانفروش باشد و پول زیادی از مردم نخواهد؛ زیرا میخواهد هرچه زودتر کارش تمام شود و به آبادیِ خود برگردد. همچنین پولش را هم نقدا دریافت میکند؛ زیرا خریدارِ شهری میداند که روستانشین قصد بازگشت دارد و پولش را میخواهد؛ بدینسان هر دو فایده میبرند: هم خریدار شهری که کالای مورد نظرش را ارزان میخرد و هم فروشندهی روستایی که پولش را بهصورت نقدی دریافت میکند. اما وقتی پای دلال به میان میآید، هم قیمت کالا بالا میرود و هم فروشندهی روستایی دیرتر به پولش میرسد؛ از اینرو پیامبرr از اینکه شهرنشین، کالای روستانشین را- بهصورت دلالی- بفروشد، منع نمود.
برخی از علما با توجه به این علت، گفتهاند: اگر خودِ روستانشین از شهرنشین درخواست دلالی کرد یا از او خواست که کالای وی را بفروشد، ایرادی ندارد؛ زیرا فروشندهی روستایی با علم به اینکه فرد شهرنشین، کالای او را با قیمت بیشتری میفروشد و دو سه روزی هم برای رسیدن به پولش معطل خواهد شد، چنین درخواستی کرده است؛ اما از ظاهر حدیث چنین برمیآید که شهرنشین حق ندارد که کالای روستانشینی را به صورت دلالی بفروشد و اگر روستانشین هم چنین درخواستی کرد، به او بگوید: خودت کالای خویش را بفروش.
همچنین برخی از علما بر پایهی علت و نیز حدیثی که ذکر شد،([11]) چنین استنباط کردهاند: اگر قیمت برای فروشندهی شهری و روستایی یکسان باشد، در این صورت ایرادی ندارد که فرد شهرنشین، کالای روستانشین را بفروشد؛ زیرا در این صورت، قیمت تغییر نمیکند؛ بهعنوان مثال: قیمت کالایی از سوی دولت تعیین شده است و کم و زیاد نمیشود. در این حالت فرقی نمیکند که شهرنشین آن کالا را بفروشد یا روستانشین؛ لذا دلالی برای فروش چنین کالایی، نفعی برای شهرنشین ندارد.
همچنین برخی از علما از علت مذکور، چنین استنباط کردهاند که نهی از واسطهگریِ شهرنشین برای فروش کالای روستانشین، فقط دربارهی کالاهای ضروری و مورد نیاز مردم است، نه دربارهی کالاهای غیراساسی. اما این، استنباطی ضعیف است و فرقی میان کالاهای اساسی و غیراساسی وجود ندارد.
نمونهی دوم از این دلالی یا واسطهگری، رفتن به پیشباز کاروانهای تجاری یا فروشندگانیست که از روستا به شهر میآمدند؛ زیرا همانگونه که میدانید، در گذشته، مردم در یک یا دو روز هفته، از روستا به شهر میآمدند تا کالاها و تولیدات خود را بفروشند؛ لذا برخی از مردم پیش از رسیدنِ اینها به شهر، به استقبالشان میرفتند و کالاهای آنها را پیش از رسیدن به بازار، خریداری میکردند؛ در صورتی که مردم در شهر منتظرِ رسیدن این کالاها بودند. در این کار دو زیان وجود داشت:
اول: مردم شهر ناگزیر میشدند کالای مورد نیاز خود را با قیمتِ بیشتری از دلالان خریداری کنند.
دوم: فروشندگان روستایی نیز ضرر میکردند؛ زیرا از قیمت بازار بیاطلاع بودند و دلالان، کالاهای ایشان را ارزانتر از قیمت بازار میخریدند؛ از اینرو پیامبرr فرموده است: «لا تَلَقَّوا الْجَلَبَ فَمَنْ تَلَقَّاهُ فَاشْتَرَى مِنْهُ فَإِذَا أَتَى سَیِّدُهُ السُّوقَ فَهُوَ بِالْخِیَارِ»؛([12]) یعنی: «به استقبال کالایی که از روستا یا شهری دیگر آورده میشود، نروید؛ پس اگر کسی به استقبال برود و از آن بخرد، هنگامی که فروشنده به بازار برسد- و ببیند که ضرر کرده است-، اختیار دارد که کالایش را پس بگیرد».
موضوع دیگری که در این باب مورد بررسی قرار گرفته، حرام بودن دست گذاشتن روی معاملهی شخصی دیگر است. مثلاً شخصی، کالایی را به ده هزار تومان خریده است؛ اینک فردی میآید و میگوید: من، این کالا را به هشت هزار تومان به تو میدهم؛ این، حرام است؛ زیرا خریدار را تحریک میکند که معامله را فسخ کند و همان کالا را با قیمت کمتری بخرد و این، به معنای بههم زدن معاملهی دیگران است که حرام میباشد.
همچنین خواستگاری کردن از دختر یا زنی که فردی دیگر از او خواستگاری کرده و هنوز جوابش را نگرفته یا منصرف نشده است، حرام میباشد؛ مثلاً به شما خبر میرسد که از دختر فلانی خواستگاری کردهاند؛ حال شما هم قدم پیش گذاشته، از او خواستگاری میکنید. این، حرام است؛ مگر آنکه خواستگار اول به شما اجازه دهد؛ بدین معنا که نزدش بروید و بگویید: شنیدهام که به خواستگاریِ فلانی رفتهای؛ من نیز همین قصد را دارم؛ آیا به من اجازه میدهی؟ حق با اوست که اجازه دهد یا خیر.
البته اگر مطمئن شدید که خانوادهی دختر، خواستگار اول را رد کردند، ایرادی ندارد که برای خواستگاری اقدام کنید؛ ولی ناگفته نماند که باید از رد شدن خواستگار اول مطمئن شوید؛ و گرنه، جایز نیست که پیش از اطمینان کامل از این موضوع، به خواستگاری بروید؛ زیرا چهبسا قصد قبول کردن او را داشته باشند؛ اما همینکه شما خواستگاری کنید، او را رد کنند و بدینسان خواستگار اول را از حقش محروم بگردانید.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 2161؛ و صحیح مسلم، ش: 1523.
([2]) صحیح بخاری، ش: (2149، 2164، 2165)؛ و صحیح مسلم، ش: 1517.
([3]) صحیح بخاری، ش: (2158، 2163)؛ و صحیح مسلم، ش: 1521.
([4]) حافظ/ گوید: ابنالمنیر گفته است: بخاری/ دلالی شهرنشین برای روستانشین را حمل بر این کرده است که شهرنشین، این کار را در ازای گرفتن دستمُزد انجام دهد؛ اما اگر این کار را بدون دریافت مزد و از روی خیرخواهی یا بهدرخواست روستانشین بهانجام برساند، ایرادی ندارد. [مترجم]
([5]) صحیح بخاری، ش: 2140؛ و صحیح مسلم، ش: 1515.
([6]) یعنی «نَجَش» نکنید. نَجَش، بدین معناست که شخصی، بیآنکه قصد خریدِ کالایی را داشته باشد، برای فریب دادن خریدار یا بهقصد بالا بردن سودِ فروشنده یا به هر دو نیت، چنین وانمود میکند که میخواهد این کالا را به فلانقیمت خریداری نماید. به عنوان مثال: کالایی را در بازار در معرضِ فروش میگذارید و هرکس، قیمتی میگوید و بدینسان، کالای شما، عملاً به مزایده گذاشته میشود. آخرین قیمتی که برای این کالا گفتهاند، صدهزار تومان است؛ در این میان، شخصی برمیخیزد و قصد خرید ندارد؛ ولی صد و دههزار تومان قیمتگذاری میکند. قصدش، فقط این است که مشتری را به خریدِ آن جنس، تحریک نماید و بهاصطلاح بازارگرمی کند و قیمت کالا را بهنفع فروشنده بالا ببرد. این، حرام است. اما اگر کسی، واقعاً از ابتدا قصد خرید داشته باشد، ولی در جریان قیمتهای پیشنهادی، قیمت آن جنس بهاندازهای بالا برود که از خریدِ آن منصرف شود، اشکالی ندارد؛ زیرا بسیاری از مردم، هنگام مزایده، قیمتِ پیشنهادیِ خود را مناسب میدانند، ولی وقتی قیمت، بالا میرود، از خریدِ آن جنس منصرف میشوند؛ هیچ ایرادی بر این کار وارد نیست و اشکالی ندارد. [ر.ک: شرح حدیث شمارهی 1575.]
([7]) بدین صورت که مثلاً عمر، بر سر قیمت کالایی با حسن به توافق میرسد؛ آنگاه شخصی میآید و به حسن میگوید: من، این کالا را اینقدر بیشتر از قیمتی که با حسن توافق کردهای، از تو میخرم. [مترجم]
([8]) صحیح بخاری، ش: (2139، 5142)؛ و صحیح مسلم، ش: 1412.
([9]) صحیح مسلم، ش: 1414.
([10]) صحیح مسلم، ش: 1522 بهنقل از جابر بن عبدالله$.
([11]) اشارهایست به این حدیث که: «دَعُوا النَّاسَ یَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ یعنی: «مردم را بگذارید- که معاملهی خود را انجام دهند-. الله آنان را بهواسطهی یکدیگر روزی میدهد».
([12]) صحیح مسلم، ش: 1519. [مترجم]