اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

253- باب: کرامات اولیا و فضیلت آن‌ها

253- باب: کرامات اولیا و فضیلت آن‌ها

الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٦٤                 [یونس : ٦٢،  ٦٤] 

بدانید که بر دوستان الله ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛ آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه می‌کردند. در زندگی دنیا و آخرت، بشارت و مژده‌ی نیک دارند؛ در سخنان الله هیچ دگرگونی و تغییری نیست. این، همان رستگاری بزرگ است.

و می‌فرماید:

﴿وَهُزِّیٓ إِلَیۡکِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَیۡکِ رُطَبٗا جَنِیّٗا ٢٥ فَکُلِی وَٱشۡرَبِی

                                                                                    [مریم: ٢٥،  ٢٦]

 و تنه‌ی خرما را به سوی خودت تکان بده تا برایت خرمای تازه بریزد؛ و بخور و بنوش.

شرح

نووی/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی به عنوان «کرامات اولیا و فضیلت آن‌ها» گشوده است.

منظور از کرامت در این‌جا، هر امر خارق‌العاده‌ای‌ست که الله متعال به دست پیروان پیامبرr نمایان می‌سازد؛ این امر از سوی الله متعال، یا برای گرامی‌داشت دوستش می‌باشد و یا برای نصرت و یاریِ حق.

کرامات اولیا با کتاب و سنت و نیز روی‌دادهای واقعی، ثابت است؛ اما ببینیم اولیا و دوستان الاهی چه کسانی هستند؟ الله متعال ویژگی‌های دوستان خویش را بیان نموده و فرموده است:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٦٣           [یونس : ٦٢،  ٦٣] 

بدانید که بر دوستان الله ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛  آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزگاری پیشه می‌کردند.

این‌ها دوستانِ الله هستند که هم ایمان دارند و هم تقوا؛ نه آنان‌که ادعا می‌کنند که ما اولیا و دوستان خدا هستیم و در عمل، دشمنان اویند. چنان‌که گاه دیده می‌شود که برخی از افراد با چنین ادعایی، شماری بی‌خرد را به زیر فرمان خویش درمی‌آورند و حتی می‌گویند: از آن‌جا که ما به کمال رسیده‌ایم، الله متعال همه چیز، حتی محرمات را برای ما، حلال گردانیده است! به‌راستی که این‌ها دشمنانِ الله هستند و دوستِ الله، هر مومن پرهیزگاری‌ست:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٦٣          [یونس : ٦٢،  ٦٣] 

بدانید که بر دوستان الله ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛  آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزگاری پیشه می‌کردند.

اینک بنگریم که معجزه‌ی پیامبرr، کرامت ولی، و تردستی و جادوی دشمن خدا یا جادوگری که مدعی دوستی خداست، چه تفاوتی با یک‌دیگر دارند؟ معجزه، امر خارق‌العاده‌ای‌ست که الله متعال به دست پیامبرش برای تأیید و تصدیقِ او جاری می‌ساخت؛ مانند زنده کردن مردگان توسط عیسیu؛ چنان‌که عیسی بن مریمu مردگان را به اذن پروردگار، زنده می‌کرد؛ بلکه آنان را از قبرهایشان، زنده و رویِ پا بیرون می‌آورد. الله متعال روز قیامت نعمت‌هایی را که به عیسیu داده است، به او یادآوری می‌کند که از آن جمله، همین معجزه می‌باشد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِی                                                     [المائ‍دة: ١١٠]

 ...و آن­گاه که مردگان را به اذن من زنده می­کردی.

عیسیu بالای قبر می‌ایستاد و مرده را صدا می‌زد؛ آن‌گاه مُرده زنده می‌شد و از قبرش بیرون می‌آمد. آن بزرگوار هم‌چنین کورِ مادرزاد و پیس را هم بهبود می‌بخشید و از خاک و گِل، شکلی شبیه پرنده می‌ساخت و در آن می‌دمید؛ آن‌گاه آن مجسمه به اذن پروردگار، پرنده‌ای زنده می‌شد که می‌پرید. این هم از جمله معجزاتی بود که الله متعال به عیسیu داد. خلاصه این‌که معجزه، نشانه‌ای الاهی‌ست که الله متعال آن را در قالب کاری خارق‌العاده به دست پیامبران نمایان می‌سازد تا پیامبران خویش را تأیید و تصدیق نماید.

کرامات اولیا نیز همین‌گونه است؛ اما برای خودِ پیامبران نیست؛ بلکه برای پیروان آن‌هاست؛ مانند آن‌چه که برای مریم بنت عمران& روی داد:

﴿فَأَجَآءَهَا ٱلۡمَخَاضُ إِلَىٰ جِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ قَالَتۡ یَٰلَیۡتَنِی مِتُّ قَبۡلَ هَٰذَا وَکُنتُ نَسۡیٗا مَّنسِیّٗا ٢٣ فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِی قَدۡ جَعَلَ رَبُّکِ تَحۡتَکِ سَرِیّٗا ٢٤ وَهُزِّیٓ إِلَیۡکِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَیۡکِ رُطَبٗا جَنِیّٗا ٢٥      [مریم: ٢٣،  ٢٥]     

آن‌گاه درد زایمان او را به سوی تنه‌ی خرمایی کشاند. گفت: ای کاش قبل از این مرده و از یاد‌ها رفته بودم. آن‌گاه از فرودستش ندایش داد که اندوهگین مباش؛ پروردگارت زیر پایت چشمه‌ی آبی پدید آورده‌ است. و تنه‌ی خرما را به سوی خودت تکان بده تا برایت خرمای سالم و تازه بریزد.

این، یکی از نشانه‌های الاهی‌ست که کرامتی برای مریم بود. درد زایمان، این بانو را به سوی تنه‌ی خرمایی کشاند؛ می‌دانید که تکان دادنِ تنه‌ی خرما آسان نیست؛ بله، تکان دادن سرِ درخت خرما آسان و ممکن است؛ اما تکان دادن تنه‌اش دشوار می‌باشد. با این حال مریم& تنه‌ی درخت خرما را تکان می‌دهد و برایش خرمای تازه و سالم می‌ریزد؛ یعنی خرمایی که در برخورد با زمین، خراب نمی‌شود. ناگفته نماند که باردار شدن و زایمانِ مریم نیز جزو نشانه‌های الاهی‌ و کرامتی برای آن بانوی بزرگوار بود؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ٩١                                       [الانبیاء: ٩١]

 و مریم و فرزندش را نشانه‌ای برای جهانیان قرار دادیم.

و اما تردستی یا جادویی که به دست جادوگران و با به‌کار گرفتن جن‌ها به‌انجام می‌رسد، هم فتنه‌ای برای خودِ این افراد است و هم فتنه‌ای برای دیگران؛ چراکه برخی از مردم به چنین کارهایی فریفته می‌شوند! فردی، کاری خارق‌العاده انجام می‌دهد، اما ویژگی‌های اولیای الاهی را ندارد که آن امر خارق العاده را کرامت بدانیم؛ پیامبر هم نیست که بروز چنین کارهایی از وی، معجزه باشد؛ پس شکی نیست که چنین کارهایی از سوی شیاطین است.

لازم به یادآوری‌ست که گاه الله متعال، امر خارق‌العاده‌ای را توسط افراد دروغ‌گو و سودجو جاری می‌سازد تا دروغشان را برملا کند. گفته می‌شود: عده‌ای نزد مسیلمه‌ی کذاب که در "یمامه" ادعای نبوت کرد، آمدند و به او گفتند: «چاهی داریم که آبش کم شده است» و از او خواستند که سر چاه برود تا در آن برکت بیفتد و آب کند! این‌ها گمان می‌کردند که این پیامبر دروغین خواهد توانست کاری برایشان بکند؛ او درخواستشان را پذیرفت و سرِ چاه رفت و آب دهانش را در چاه انداخت. پیروان بی‌خردش توقع داشتند که چاه پُر از آب شود؛ اما همان اندک آبی که در چاه بود، گم شد و در زمین فرو رفت و بدین‌سان اللهU نشانه‌ی دروغ‌گو بودن آن کذاب را به آنان نشان داد و آن دروغ‌گو را رسوا کرد.

لذا به امور خارق‌العاده از چهار منظر نگریسته می‌شود: معجزه‌ی پیامبر، کرامت ولی، تردستی و جادوی جادوگر، و نیز رسوا شدن دروغ‌گویان سودجو. همان‌گونه که بیان گردید، هر یک از این‌ها نشانه‌ها و مشخصه‌های خودش را دارد.

***

الله متعال می‌فرماید:

﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ ٣٧[آل عمران: ٣٧]

  هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادتگاهِ) او می­شد، نزدش غذا می­­یافت. گفت: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ پاسخ داد: از نزدِ الله؛ الله هر که را بخواهد، بی­حساب روزی می­دهد.

و می‌فرماید:

﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا ١٦وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ[الکهف: ١٦،  ١٧] 

(اصحاب کهف به یک‌دیگر گفتند:) اینک که از آنان و آن‌چه جز الله می­پرستند، کناره گرفته­اید، پس به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد. و خورشید را می­بینی که چون طلوع می­کند، از سمت راست غارشان متمایل می­شود و چون غروب می­کند، سمت چپشان را ترک می­نماید.

شرح

پیش‌تر یادآور شدیم که کرامت، هر امر خارق‌العاده‌ای‌ست که الله متعال به دست دوست یا ولی خویش به‌انجام می‌رساند تا تکریمی برای دوستش یا نصرتی برای دینش باشد. هم‌چنین از این منظر، مشخصه‌های مواردی چون معجزه، جادوگری و تردستی و نیز امور خارق‌العاده‌ای را که برای رسوا کردن دروغ‌گویان سودجوست، بیان کردیم.

اینک یادآوری می‌کنیم که کرامت هر یک از اولیا، معجزه یا نشانه‌ای برای پیامبر متبوعش به‌شمار می‌آید؛ زیرا وقتی یک نفر که از فلان پیامبر پیروی کرده است، کرامتی می‌یابد، در حقیقت کرامتی که یافته است، شهادتی از سوی اللهU بر صحت روشِ او و نیز دلیلی بر درستیِ شریعتی‌ست که از آن پیروی می‌کند؛ از این‌رو می‌گوییم: کرامت‌های هر یک از اولیای این امت، معجزه‌ای برای پیامبر اکرمr است.

سپس مولف/ آیاتی از قرآن را یادآور شده که در آن نمونه‌هایی از کرامت‌های اولیا آمده است؛ از جمله این آیه که الله متعال می‌فرماید:

﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ ٣٧ [آل عمران: ٣٧]

 هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادتگاهِ) او می­شد، نزدش غذا می­­یافت. گفت: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ پاسخ داد: از نزدِ الله؛ الله هر که را بخواهد، بی­حساب روزی می­دهد.

همسر عمران، یعنی مادر مریم زمانی که باردار بود، فرزندش را نذر کرد تا فارغ از دنیا پروردگار متعال را عبادت کند؛ الله متعال در این‌باره می‌فرماید:

﴿إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّی نَذَرۡتُ لَکَ مَا فِی بَطۡنِی مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٥ فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّی وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَیۡسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّی سَمَّیۡتُهَا مَرۡیَمَ وَإِنِّیٓ أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ ٣٦ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ ٣٧  

                                                                             [آل عمران: ٣٥،  ٣٧] 

آن‌گاه که همسر عمران گفت: پروردگارا! من آن‌چه را در شکم دارم، نذر تو کردم تا فارغ از کار دنیا تو را عبادت کند؛ پس، از من بپذیر که همانا تو شنوای دانایی. و زمانی که وضع حمل کرد، گفت: پروردگارا! من، دختری به دنیا آوردم. و الله، به آن‌چه همسر عمران به دنیا آورد، آگاه‌تر بود و پسر، مانند دختر نیست. من، نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شر شیطان رانده‌شده، در پناهِ تو قرار می­دهم. و پروردگارش او را (به عنوان نذر مادرش)، به‌نیکی پذیرفت و به‌شایستگی و با پرورشی نیکو او را پرورش داد و زکریا را سرپرستش گرداند. هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادت‌گاهِ) او می­شد، نزدش غذا می­­یافت. گفت: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ پاسخ داد: از نزدِ الله؛ الله هر که را بخواهد، بی­حساب روزی می­دهد.

آری؛ هرگاه زکریا به محل نماز و عبادت مریم& می‌رفت، نزدش غذایی می‌یافت که در آن فصل وجود نداشت؛ لذا می‌پرسید: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ مریم پاسخ می‌داد: «از نزدِ الله» و نمی‌گفت که مثلاً فلانی، این غذا را آورده است. به‌یقین الله متعال بر هر کاری تواناست و بدین‌سان مریم& بدون واسطه یا تلاشِ بشری، از سوی اللهU روزی می‌یافت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ ٣٧: «الله، هرکه را بخواهد، بی‌حساب روزی می‌دهد».

آن‌جا بود که زکریاu قدرت الاهی را به‌خاطر آورد و اذعان نمود که اللهU بر هر کاری تواناست؛ لذا با این‌که سن و سالی از او گذشته و پیر شده بود و از آن‌جا که فرزندی نداشت، با این باور که الله بر هر کاری تواناست، دعا کرد که الله به او فرزندی عنایت کند؛ و همین‌طور هم شد و زکریا صاحب فرزند گردید. و این، یک کرامت برای زکریاu بود. مریم کرامت‌های دیگری هم داشت که در صفحات گذشته بیان شد.

و از جمله‌ی کرامت‌ها می‌توانیم به آن‌چه که برای اصحاب کهف روی داد، اشاره کنیم. کهف، غاری بزرگ در میان کوه بود؛ هفت جوان که هم‌شهریان خود را در شرک و کفر دیدند، از آن‌ها کناره‌گیری کردند و از شهر خود هجرت نمودند و به غاری در دلِ کوه پناه بردند؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣ وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَإلهةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا ١٥ وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا١٦

                                                                          [الکهف: ١٣،  ١٦]

 آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم و دل­هایشان را محکم و استوار ساختیم؛ آن­گاه که برخاستند و گفتند: «پروردگارمان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است و هرگز معبودی جز او را نمی­پرستیم که در این صورت سخنی گزاف (و دور از حق) گفته­ایم. این‌ها، قوم ما هستند که جز او (=الله)، معبودان دیگری برگزیده­اند؛ چرا دلیل روشنی برای حقانیت معبودانشان نمی­آورند؟ هیچ‌کس ستم‌کارتر از کسی که بر الله دروغ ببندد، نیست. و (به یک‌دیگر گفتند:) اینک که از آنان و آن‌چه جز الله می­پرستند، کناره گرفته­اید، پس به غار پناه ببرید.

همان‌گونه که گفتیم، این غار در دلِ کوه قرار داشت و دهانه‌اش به سوی شمال شرق بود؛ به‌گونه‌ای که خورشید نه در ابتدای روز و نه در پایان روز، به‌طور مستقیم بر آنان نمی‌تابید. بدین‌سان الله متعال این را برایشان فراهم ساخت و آنان را در خوابی عمیق فرو برد؛ زیرا آنان تقوا پیشه کردند و الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا ٤                                 [الطلاق : ٤]

 و هر کس تقوای الله پیشه سازد، (الله) برای او در کارش آسانی پدید می‌آورد.

این‌ها نیز تقوا پیشه کردند و با همین هدف به غار پناه بردند؛ لذا الله متعال در کارشان آسانی قرار داد:

﴿وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ          [الکهف: ١٧]

  و خورشید را می­بینی که چون طلوع می­کند، از سمت راست غارشان متمایل می­شود و چون غروب می­کند، سمت چپشان را ترک می­نماید.

یعنی: خورشید به‌طور مستقیم بر آنان نمی‌تابید؛ بلکه فقط به‌اندازه‌ی نیاز یا به‌اندازه‌ای که بخار غار گرفته شود و بدن‌های این‌ها نپوسد، بر دهانه‌ی غار می‌تابید. گفتنی‌ست: آنان در محلّ وسیعی از غار قرار داشتند؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید: ﴿وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُکه به همین معناست. «ouqôfsù» یعنی: مکان وسیع؛ این واژه در احادیث نیز به همین مفهوم آمده است. خلاصه این‌که این، یکی از نشانه‌های الاهی‌ست که چنین مکانی را برای آنان فراهم ساخت و آنان را در خوابی عمیق فرو برد؛ مگر چه‌قدر خوابیدند؟ یک روز، دو روز، یا سه روز؟ خیر؛ آن‌ها سیصد و نُه سال خوابیدند! نه سرما بیدارشان کرد و نه گرما؛ نه از بابت تشنگی بیدار شدند و نه به سبب گرسنگی. این، کرامتی از سوی الله برای آنان بود؛ سبحان الله! آیا امکان دارد که یکی از ما سه روز بخوابد و گرسنه یا تشنه نشود و احساس سرما یا گرما نکند؟! اما این‌ها 309 سال در غار خوابیدند:

﴿وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا ٢٥                [الکهف: ٢٥]

 (اصحاب کهف) سیصد سال در غارشان ماندند و نُه سال بر آن افزودند.

اللهU می‌فرماید:

﴿وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِ                                          [الکهف: ١٨]

  آنان را به چپ و راست می­گرداندیم.

در صورتی‌که آن‌ها خوابیده بودند؛ و آدمِ خوابیده، خودش پهلو به پهلو می‌شود و به چپ و راست می‌گردد؛ اما از آن‌جا که این عمل، با اراده‌ی خودِ آنان نبود، الله متعال این عمل را به خود نسبت داد. همان‌گونه می‌دانید تکلیف از آدمِ خوابیده برداشته می‌شود تا آن‌که بیدار گردد.

الله متعال اصحاب کهف را که در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، به چپ و راست می‌گرداند تا به سبب عدم تحرک، به خون‌مردگی و زخم بستر و در نتیجه به عفونت دچار نشوند؛ از این‌رو اگر کسی در آن هنگام آنان را می‌دید، گمان می‌کرد که بیدارند؛ در حالی که خوابیده بودند. هم‌چنین الله متعال به آنان هیبت و شکوه فراوانی داد؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا ١٨    [الکهف: ١٨]

 اگر به ایشان نگاه می­کردی، از آنان روی می­گرداندی و می­گریختی و همه­ی وجودت از دیدنشان آکنده از ترس می­شد.

کرامات اصحاب کهف فراوان است؛ ولی اینک به مواردی که ذکر شد، بسنده می‌کنیم و در صفحات آینده‌ به این موضوع می‌پردازیم. از اللهU می‌خواهیم که ما را جزو دوستان گرامی‌اش قرار دهد؛ به‌یقین او بر هر کاری تواناست.

***

 

 

 

 

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا ١٦وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ[الکهف: ١٦،  ١٧]

 (اصحاب کهف به یک‌دیگر گفتند:) اینک که از آنان و آن‌چه جز الله می­پرستند، کناره گرفته­اید، پس به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد. و خورشید را می­بینی که چون طلوع می­کند، از سمت راست غارشان متمایل می­شود و چون غروب می­کند، سمت چپشان را ترک می­نماید.

شرح

مولف/ در باب کرامات اولیا و فضیلت آن‌ها چند آیه از قرآن کریم را ذکر کرده است که از آن جمله آیاتی درباره‌ی اصحاب کهف است؛ همان جوانانی که به الله ایمان آوردند و از هم‌شهریان و اقوام خویش که مشرک و کافر بودند، کناره‌گیری کردند و به غاری در دل کوه پناه بردند؛ آن‌ها 309 سال در غار، به خوابی عمیق فرو رفتند؛ بی‌آن‌که گرسنگی و تشنگی، یا گرما و سرمایی را احساس کنند؛ بدن‌هایش نیز تغییر نکرد؛ زیرا الله متعال آن‌ها را به چپ و راست می‌گردانید. این، یکی از کرامات الله متعال درباره‌ی آنان بود که مکانی امن برایشان فراهم ساخت و هیچ‌کس پیرامونشان نبود؛ با این حال، بدن‌هایشان به همان حالت نخست باقی ماند و هیچ تغییری در ناخن‌ها، موها و بدنشان پدید نیامد. هنگامی که از خواب برخاستند، انگار یک روز یا کم‌تر از یک روز خوابیده بودند؛ از این‌رو الله متعال می‌فرماید:

﴿وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ ١٩        [الکهف: ١٩]

 و بدین­سان بیدارشان نمودیم تا (در این­باره) از یک‌دیگر بپرسند؛ یکی از ایشان گفت: چه مدت (در این غار) مانده­اید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز (در این غار) مانده‌ایم.

پیش آمدن چنین پرسشی برای آنان، طبیعی بود؛ زیرا هیچ تغییری نکرده بودند. این‌که برخی از مردم می‌گویند: «موها و ناخن‌هایشان بلند شده بود»، اشتباه و بی‌اساس است؛ زیرا اگر این‌گونه بود، خودشان متوجه می‌شدند که مدت زیادی در خواب بوده‌اند. این، از کرامات اللهU نسبت به اصحاب کهف بود که آن‌ها را مدتی طولانی در خوابی عمیق فرو برد تا نظامِ سرکوب‌گری که ایمان و یکتاپرستیِ آنان را برنمی‌تابید، سرنگون شود و پادشاهی عادل و شایسته روی کار بیاید. هنگامی که از خواب برخاستند، یکی از خودشان را برای خریدِ غذا به شهر فرستادند؛ او با پولی که از 309 سالِ قبل با خود داشت، غذایی خرید و همین‌که پول غذا را پرداخت کرد، فروشنده و دیگر اهالی شهر شگفت‌زده شدند و بدین ترتیب به اصل موضوع پی بردند.

این، از کرامت‌های الاهی نسبت به آنان بود؛ شایسته است که چنین آیاتی را که بیان‌گر قدرت پروردگار است، با تأمل و درنگ مورد مطالعه دهیم. این آیات نشان می‌دهد که وقتی بنده‌ای در مسیر رضایت الاهی گام بردارد، الله متعال نیز او را از دهش و بخشش خویش برخوردار می‌گرداند و به حکمت خویش آن‌چه بخواهد، به او ارزانی می‌دارد.

***

الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٦٤                [یونس : ٦٢،  ٦٤] 

بدانید که بر دوستان الله ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛  آنان که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه می‌کردند. در زندگی دنیا و آخرت، بشارت و مژده‌ی نیک دارند؛ در سخنان الله هیچ دگرگونی و تغییری نیست. این، همان رستگاری بزرگ است.

 شرح

مولف/ باب کرامات اولیا را با همین آیه آغاز کرده است. پیش‌تر درباره‌ی بخش نخست این آیه که درباره‌ی ویژگی‌های اولیاست، سخن گفتیم. ابوالعباس حرانی/ با استناد به این آیات، گفته است: «هر مومن نیکوکار و پرهیزگاری، ولی و دوست خداست». اللهU می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ؛ یعنی: «بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند». منظور، این است که آنان نسبت به آینده‌ی خویش نگران نیستند و بر گذشته‌ی خویش نیز غم و حسرت نمی‌خورند؛ زیرا آن‌ها مفهوم زندگی را دریافته‌اند و به اللهU ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند و بدین‌سان در شمارِ دوستان الاهی قرار گرفته‌اند. سپس فرمود: ﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ؛ یعنی: «در زندگی دنیا و آخرت، بشارت و مژده‌ی نیک دارند». بشارت و مژده نیک در زندگی دنیا، می‌تواند به صورت خواب‌های صادقانه و شادی‌بخشی باشد که خودشان می‌بینند یا دیگران درباره‌ی آنان می‌بینند؛ مثلاً شخصی در خواب می‌بیند که او به مژده‌ی بهشت می‌دهند یا کسی دیگر چنین خوابی درباره‌ی او می‌بیند. یا این‌که خودش را در خواب، در وضعیت یا شکل و قیافه‌ی خوب و مناسبی مشاهده می‌کند. خلاصه این‌که پیامبرr در این‌باره فرموده است: «تِلکَ عَاَجِلُ بُشْرَى المُؤمِنِ»؛([1]) یعنی: «این، مژده‌ی زودهنگامی برای مومن است» که نشان از مژده‌ای اخروی برای او دارد.

از دیگر مژده‌های زودرسی که در دنیا نصیب مومن می‌شود، این است که توفیق اطاعت می‌یابد و به سبب فرمان‌برداری از اللهU احساس خشنودی و شرح صدر می‌کند و بدین‌ترتیب روشن می‌شود که چنین شخصی، از دوستان خداست؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَسَاءَتْهُ سَیِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ»؛([2]) یعنی: «کسی که نیکی‌اش او را خوش‌حال و بدی‌اش او را ناراحت کند، مومن است». لذا اگر با انجام کار نیک خوش‌حال و فراخ‌بال شدید یا به‌خاطر ارتکاب عملی زشت ناراحت گشتید، این را بشارتی برای خویش بدانید و به‌یاد داشته باشید که این، ویژگیِ اهل ایمان و بندگان پرهیزگار الله متعال است؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «وجُعِلَتْ قرَّةُ عَینِی فی الصَّلاةِ».([3]) یعنی: «روشنیِ چشم من در نماز است». یکی دیگر از مژده‌هایی که در دنیا نصیب مومن می‌شود، این است که نیکوکاران، او را دوست دارند وبلکه او را می‌ستایند و از او به‌نیکی یاد می‌کنند؛ وقتی دیدید که مردم خوب و نیکوکار شما را دوست دارند ونسبت به شما اظهار محبت می‌کنند، این را نشانه‌ی خوبی بدانید که از سعادت و نیک‌بختی انسان و بیان‌گر لُطف الاهی‌ست. در این میان، بدگویی و خرده‌گیریِ بدکاران و اهل باطل هیچ اعتباری ندارد؛ زیرا آن‌ها معیار حقیقت نیستند و شهادتشان در نزد الله متعال پذیرفته نمی‌شود.

یکی از بشارت‌هایی دنیوی مومن، این است که وقتی دنیا را ترک می‌کند فرشتگان نزدش می‌آیند و او را به بهشت و سعادتی همیشگی نوید می‌دهند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ ٣٢                                                                  [فصلت: ٣٠،  ٣٢]        

همانا کسانی که گفتند: پروردگارمان، الله است و سپس (بر توحید) استقامت ورزیدند، فرشتگان، (هنگام مرگ) بر آنان نازل می‌شوند (و می‌گویند:) نترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی مژده باد که وعده داده می‌شدید. ما در دنیا دوستان شما بودیم و در آخرت نیز یاران شما هستیم؛ و آن‌جا هر چه دلتان بخواهد، دارید و هر چه درخواست کنید، برایتان فراهم است. (این‌ها) پذیرایی و پیش‌کشی از سوی پروردگار آمرزنده و مهرورز (است).

از دیگر مژده‌های مومن در هنگام مرگش، این است که در آن هنگام به جانش گفته می‌شود: «ای جانِ پاک که در پیکری پاک بودی! از این جسم پاک به سوی رحمت و خشنودیِ اللهU بُرون آی» و بدین‌سان مومن در هنگام مرگش خشنود و خرسند می‌گردد.

مومن در قبر خود نیز مژده‌ی رستگاری می‌یابد؛ آن‌گاه که در قبر به پرسش‌های فرشتگان درباره‌ی پروردگار، دین و پیامبرش پاسخ درست می‌دهد، ندایی از آسمان می‌رسد که «بنده‌ام، راست و درست گفت؛ بستری از بهشت برای او بگسترانید و لباسی از بهشت بر او بپوشانید و دربی از بهشت به‌ روی او بگشایید».

مومن در هنگام حشر نیز بشارت می‌یابد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١ لَا یَسۡمَعُونَ حَسِیسَهَاۖ وَهُمۡ فِی مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ ١٠٢ لَا یَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَکۡبَرُ وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ هَٰذَا یَوۡمُکُمُ ٱلَّذِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ ١٠٣[الانبیاء: ١٠١،١٠٣]

 همانا کسانی که پیش‌تر، از سوی ما برایشان نیکی مقرر شد، از دوزخ دور می‌مانند؛ صدای دوزخ را نمی‌شنوند و از نعمت‌هایی که دلشان بخواهد، برای همیشه بهره‌مند هستند. رنج و سختی بزرگ (رستاخیز) آنان را اندوهگین نمی‌کند و فرشتگان به استقبالشان می‌آیند (و می‌گویند:) این، همان روزی‌ست که وعده‌اش را به شما می‌دادند.

خلاصه این‌که مومنان نیکوکار و پرهیزگار، در دنیا و آخرت مژده‌ی نیک دارند.

﴿لَا تَبۡدِیلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِ: «در سخنانِ الله»، یعنی در قوانین و فرمان‌های تقدیری و تشریعی او، هیچ دگرگونی و تغییری وجود ندارد؛ به‌ویژه در سخنان تکوینی و تقدیریِ اللهU که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌را تغییر دهد. ولی سخنان تشریعی‌اش به‌گونه‌ای‌ست که گاه باطل‌گرایان و اهل باطل، آن را تحریف می‌کنند؛ مانند یهودیان و نصرانی‌ها که کتاب‌های آسمانی را تحریف کردند؛ در این میان سخنان تکوینی پروردگار، تغییرناپذیر است.

***

1511- وعن أَبی محمد عبد الرَّ حمن بن أَبی بکرٍ الصدیق$: أنَّ أَصْحَابَ الصُّفّةِ کَانُوا أُنَاساً فُقَرَاءَ وَأَنَّ النَّبِیَّr قَالَ مَرَّةً: «مَنْ کَانَ عِنْدَهُ طَعَامُ اثْنَیْنِ، فَلْیَذْهَبْ بثَالِثٍ، وَمنْ کَانَ عِنْدَهُ طَعَامُ أرْبَعَةٍ، فَلْیَذْهَبْ بِخَامِسٍ بِسَادِسٍ» أَوْ کما قَالَ، وأنَّ أَبَا بکرٍt جَاءَ بِثَلاَثَةٍ، وانْطَلَقَ النَّبِیّr بعَشَرَةٍ، وأنَّ أَبَا بَکرٍ تَعَشَّى عِنْدَ النَّبِیِّr ثُمَّ لَبِثَ حَتَّى صَلَّى العِشَاءَ، ثُمَّ رَجَعَ، فجاءَ بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ اللَّیْلِ مَا شَاءَ اللهُ. قالَتْ لَهُ امْرَأتُهُ: مَا حَبَسَکَ عَنْ أضْیَافِکَ؟ قَالَ: أوَ ما عَشَّیْتِهمْ؟ قالت: أَبَوْا حَتَّى تَجِیءَ وَقَدْ عَرَضُوا عَلَیْهِمْ، قَالَ: فَذَهَبتُ أَنَا فَاخْتَبَأْتُ، فَقالَ: یَا غُنْثَرُ، فَجَدَّعَ وَسَبَّ، وقالَ: کُلُوا لا هَنِیئاً وَاللهِ لا أَطْعَمُهُ أَبَداً، قَالَ: وایْمُ اللهِ مَا کُنَّا نَأخُذُ مِنْ لُقْمَةٍ إلاَّ ربا من أسفلِها أکثرَ منها حتّى شَبِعُوا، وَصَارَتْ أکثرَ مِمَّا کانتْ قبلَ ذلکَ، فَنَظرَ إلیها أبو بکرٍ فقالَ لامرأتِهِ: یا أختَ بنی فراسٍ ما هذا؟ قالت: لا وقُرَّةِ عینی لَهِیَ الآنَ أکثرُ منها قبلَ ذلکَ بثلاثِ مراتٍ! فأکل منها أبو بکرٍ وقال: إنَّما کانَ ذلکَ من الشیطانِ، یعنی: یمینَهُ. ثُمَّ أکلَ منها لقمةً، ثُمَّ حَمَلَهَا إِلَى النَّبِیِّr فَأَصْبَحَتْ عِنْدَهُ. وَکَانَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمٍ عَهْدٌ، فَمَضَى الأجَلُ، فَتَفَرَّقْنَا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلاً، مَعَ کُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ أُنَاسٌ، اللهُ أعْلَمُ کَمْ مَعَ کُلِّ رَجُلٍ فَأَکَلُوا مِنْهَا أَجْمَعُونَ. وَفِی رِوَایةٍ: فَحَلَفَ أَبُو بَکْرٍ لا یَطْعَمُهُ، فَحَلَفَت المَرْأَةُ لا تَطْعَمُهُ، فَحَلَفَ الضَّیْفُ. - أَو الأَضْیَافُ - أنْ لا یَطْعَمُهُ أَوْ یَطْعَمُوهُ حَتَّى یَطْعَمَهُ. فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: هذِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ! فَدَعَا بالطَّعَامِ فَأکَلَ وأکَلُوا، فَجَعَلُوا لا یَرْفَعُونَ لُقْمَةً إِلا رَبَتْ مِنْ أسْفَلِهَا أَکْثَرُ مِنْهَا، فَقَالَ: یَا أُخْتَ بَنی فِرَاسٍ، مَا هَذَا؟ فَقَالَتْ: وَقُرْةِ عَیْنِی إنَّهَا الآنَ لأَکْثَرُ مِنْهَا قَبْلَ أنْ نَأکُلَ، فَأکَلُوا، وَبَعَثَ بِهَا إِلَى النَّبِیِّr فَذَکَرَ أنَّهُ أکَلَ مِنْهَا. وَفِی رِوایَةٍ: إنَّ أَبَا بکْرٍ قَالَ لِعَبْدِ الرَّحْمنِ: دُونَکَ أضْیَافَکَ، فَإنِّی مُنْطلقٌ إِلَى النَّبِیِّr فَافْرُغْ مِنْ قِراهُم قَبْلَ أنْ أَجِیءَ، فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرَّحْمنِ، فَأَتَاهُمْ بِما عِنْدَهُ، فَقَالَ: اطْعَمُوا؛ فقالوا: أین رَبُّ مَنْزِلِنا؟ قَالَ: اطْعَمُوا، قالوا: مَا نحنُ بِآکِلِینَ حَتَّى یَجِیءَ رَبُّ مَنْزِلِنَا، قَالَ: اقْبَلُوا عَنّا قِرَاکُمْ، فَإنَّهُ إنْ جَاءَ وَلَمْ تَطْعَمُوا، لَنَلْقَیَنَّ مِنْهُ فأبَوْا، فَعَرَفْتُ أنَّهُ یَجِدُ عَلَیَّ، فَلَمَّا جَاءَ تَنَحَّیْتُ عَنْهُ، فَقَالَ: مَا صَنَعْتُمْ؟ فَأخْبَرُوهُ، فَقَالَ: یَا عَبْدَ الرَّحمنِ، فَسَکَتُّ: ثُمَّ قَالَ: یَا عَبْدَ الرَّحْمنِ، فَسَکَتُّ، فَقال: یَا غُنْثَرُ أقْسَمْتُ عَلَیْکَ إنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَوتِی لَمَا جِئْتَ! فَخَرَجْتُ، فَقُلْتُ: سَلْ أضْیَافَکَ، فقالُوا: صَدَقَ، أتَانَا بِهِ، فَقَالَ: إنَّمَا انْتَظَرْتُمُونِی والله لا أَطْعَمُهُ اللَّیْلَةَ. فَقَالَ الآخَرُونَ: واللهِ لا نَطْعَمُهُ حَتَّى تَطْعَمَهُ؛ فَقَالَ: وَیْلَکُمْ مَا لَکُمْ لا تَقْبَلُونَ عَنَّا قِرَاکُمْ؟ هَاتِ طَعَامَکَ، فَجَاءَ بِهِ، فَوَضَعَ یَدَهُ فَقَالَ: بِسْمِ اللهِ، الأولَى مِنَ الشَّیْطَانِ، فَأَکَلَ وَأَکَلُوا. [متفق علیه]([4])

ترجمه: ابومحمد، عبدالرحمن پسر ابوبکر صدیق$ می‌گوید: اصحاب صُفّه مردمانی فقیر بودند؛ باری پیامبرr فرمود: «هرکه غذای دو نفر را دارد، سه نفر را مهمان کند و کسی که غذای چهار نفر را دارد، پنجمی و ششمی را نیز با خود-برای پذیرایی- ببرد» یا چنین چیزی فرمود. ابوبکرt سه نفر را با خود- به خانه- آورد و پیامبرr ده نفر را با خود به خانه بُرد. ابوبکرt نزد پیامبرr شام خورد و تا ادای نماز عشا درنگ کرد و آن‌گاه پس از گذشت پاسی از شب که خدا خواست- به خانه- بازگشت. همسرش از او پرسید: چه چیزی باعث شد که دیرهنگام نزد مهمانانت بیایی؟ ابوبکر سوال کرد: مگر به مهمان‌ها شام نداده‌ای؟ پاسخ داد: برایشان شام بردند؛ اما آن‌ها نخوردند تا تو بیایی. عبدالرحمن می‌گوید: من رفتم و پنهان شدم. پدر (=ابوبکر) صدایم زد و گفت: ای کودن! (و از این‌که به مهمانان غذا نداده بودم) عصبانی شد و مرا سرزنش کرد. سپس به مهمان‌ها فرمود: بخورید که از حلاوت افتاد. و بعد سوگند یاد کرد که خودش از آن غذا نخورد. عبدالرحمنt می‌گوید: به الله سوگند، هیچ لقمه‌ای برنمی‌داشتیم مگر آن‌که از پایین بیش‌تر می‌گشت؛ به‌گونه‌ای که همه سیر شدند و غذا از اولش هم بیش‌تر شده بود. ابوبکرt نگاهی به غذا انداخت و به همسرش گفت: ای خواهرِ بنی‌فراس! این چیست؟! همسرش گفت: چشمم روشن! به الله سوگند که غذا سه برابر بیش‌تر از اولش شده است. آن‌گاه ابوبکرt از آن غذا خورد و گفت: سوگندی که خوردم، از سوی شیطان بود؛ و سپس لقمه‌ای از آن غذا برداشت و بعد غذا را نزد پیامبرr فرستاد و غذا تا صبح نزد پیامبرr بود. میان ما و عده‌ای، پیمان و قراری وجود داشت که سررسید آن فرا رسید؛ ما دوازده سرگروه بودیم و با هریک از ما چند نفر دیگر نیز بودند که تنها الله تعدادشان را می‌داند؛ همگی از آن غذا سیر خوردند.

در روایتی آمده است: ابوبکرt سوگند یاد کرد که خودش از آن غذا نخورَد؛ همسرش نیز همین‌گونه قسم خورد؛ آن‌گاه مهمانان سوگند یاد کردند که تا ابوبکر غذا نخورد، آنان نیز غذا نخورند. ابوبکرt فرمود: «این قسم از جانب شیطان بود» و سپس از اهل خانه خواست تا غذا را بیاورند و با مهمان‌ها شروع به خوردن کرد. هر لقمه‌ای که برمی‌داشتند، از پایین بیش‌تر می‌شد. ابوبکرt گفت: ای خواهر بنی‌فراس! این چیست؟ همسرش پاسخ داد: چشمم روشن! به الله سوگند که این غذا اینک از اولش که هنوز نخورده بودیم، بیش‌تر شده است. همه از آن غذا خوردند؛ سپس ابوبکرt آن را نزد پیامبرr فرستاد.- عبدالرحمن- یادآور شده است که پیامبرr نیز از آن غذا تناول فرمود.

و در روایتی آمده است: ابوبکر به عبدالرحمن فرمود: «تو نزد مهمانانت باش؛ من نزد پیامبرr می‌روم. پیش از آن‌که بیایم، پذیرایی از ایشان را تمام کرده باشی». عبدالرحمن رفت و آن‌چه داشت، برای مهمانان آورد و گفت: بفرمایید. مهمانان گفتند: صاحب‌خانه کجاست؟ عبدالرحمن گفت: شما بفرمایید. گفتند: تا میزبانمان نیاید، نمی‌خوریم. عبدالرحمن به آنان گفت: پذیرایی را از ما بپذیرید که اگر پدرم بیاید و ببیند که شما هنوز غذا نخورده‌اید، ما را سرزنش می‌کند؛ ولی آن‌ها غذا نخوردند. لذا دریافتم که پدرم از من خشمگین می‌شود. وقتی آمد، من به گوشه‌ای رفتم. پرسید: چه کردید؟ خانواده ماجرا را برایش بازگو کردند. گفت: ای عبدالرحمن! من سکوت کردم. دوباره نیز مرا صدا زد؛ باز هم هیچ نگفتم. آن‌جا بود که گفت: ای کودن! تو را سوگند می‌دهم که اگر صدایم را می‌شنوی، بیایی! نزد پدر رفتم و گفتم: از مهمانانت بپرس. آن‌ها گفتند: راست می‌گوید؛ او برایمان غذا آورد- اما ما نخوردیم-. ابوبکرt فرمود: «شما فقط به‌خاطر من منتظر ماندید؛ به الله سوگند که امشب غذا نمی‌خورم». دیگران گفتند: به الله سوگند که تا غذا نخوری، ما نیز نمی‌خوریم. ابوبکرt فرمود: «وای بر شما! چرا پذیراییِ ما را نمی‌پذیرید؟ -عبدالرحمن!- غذایت را بیاور». عبدالرحمن  غذا را آورد و ابوبکر دستش را به سوی غذا برد و گفت: «بسم‌الله؛ سوگندی که خوردم، از سوی شیطان بود». بدین ترتیب ابوبکر از آن غذا تناول نمود و مهمامان نیز غذا خوردند.

شرح

این داستان درباره‌ی کرامات اولیاست که انسt درباره‌ی ماجرایی که برای پیامبرr روی داد، روایت کرده است. برخی از مهاجرانی که به مدینه می‌آمدند، جز لباس‌های تنشان چیز دیگری نداشتند؛ «صُفه» یعنی سکو. آن‌ها در سکویی که در مسجد بود، جای گرفته بودند تا این‌که الله متعال برایشان چنین مقدّر فرمود که ساکنان مدینه نزدشان می‌آمدند و هر تعداد که ممکن بود، با خود به خانه‌ی خویش می‌بردند. شبی پیامبرr فرمود: «هرکه غذای دو نفر را دارد، سه نفر را مهمان کند و کسی که غذای چهار نفر را دارد، پنجمی و ششمی را نیز با خود-برای پذیرایی- ببرد» و بدین‌سان به صحابه# دستور داد که به اصحاب صفه غذا بدهند. پیامبرr که بخشنده‌ترین مردم بود، ده نفر را مهمان کرد و ابوبکر صدیقt سه نفر را با خود به خانه بُرد؛ خلاصه این‌که هر کسی متناسب با وضعیت و تواناییِ خویش تعدادی از اصحاب صفه را مهمان کرد. ابوبکرt مهمانانش را به خانه برد و به پسرش عبدالرحمن سفارش نمود که از مهمانان پذیرایی کند و خود که همواره در خدمت پیامبرr بود و کسب فیض می‌کرد، به خانه‌ی آن بزرگوار رفت و شام نیز در خانه‌ی آن بزرگوار بود. هنگامی‌که به خانه بازگشت، پاسی از شب گذشته بود. از خانواده‌اش پرسید: به مهمانان شام داده‌اید؟ گفتند: خیر. و چون گمان کرد که خانواده‌اش در پذیرایی از مهمانان کوتاهی کرده‌اند، سخت برآشفت و با پسرش عبدالرحمن دعوا کرد. عبدالرحمنt ترسیده بود که پدرش با او دعوا کند یا کتکش بزند، پنهان شده بود. و چون ابوبکرt او را سوگند داد که بیرون بیاید و خودش را نشان دهد، او نیز بیرون آمد و برای پدرش توضیح داد که او برای مهمانان غذا برده است؛ اما خودشان منتظر مانده‌اند تا شما بیایید. مهمانان نیز همین را گفتند. سپس ابوبکرt سوگند یاد کرد که خودش از آن غذا نخورد. مهمانان نیز قسم خوردند که تا ابوبکر غذا نخورد، آن‌ها نیز نخواهند خورد. بدین ترتیب دو سوگند صورت گرفت؛ اما سوگند مهمانان که حقّ مهمانی داشتند، در اولویت بود. ابوبکرt فرمود: «سوگندی که خوردم، از سوی شیطان بود» و برای این‌که مهمانانش غذا بخورند، سوگندش را شکست و شروع به خوردن کرد. آن‌گاه مهمانانش نیز غذا خوردند. شاهد موضوع این‌جاست که هر لقمه‌ای که برمی‌داشتند، از پایین بیش‌تر می‌شد! به‌راستی این برکت و افزایش غذا که به چشم نیز دیده می‌شد، چه و از کجا بود؟ آری؛ کرامتی برای ابوبکر صدیقt بود که برترین فرد این امت و نخستین ولی پروردگار در میان امت اسلام به‌شمار می‌آید. وقتی همه سیر شدند، غذایی که در ظرف مانده بود، از اولش، یعنی از زمانی که هنوز چیزی نخورده بودند نیز بیش‌تر بود. ابوبکرt آن غذا را نزد پیامبرr برد. پیامبرr نیز عده ای را به آن غذا فراخواند و همه از آن سیر خوردند.

ابوبکرt آن غذا را نزد پیامبرr برد تا به آن بزرگوار نشان دهد که به قدرت پروردگار چه اتفاقی افتاده است؛ همان پروردگاری که فرمانرواییِ همه چیز در دست اوست و چون پیدایش چیزی را اراده کند، فقط کافی‌ست که بگوید: «پدید آی»، پس پدید می‌آید.

شاهد موضوع از این حدیث این‌جاست که ماجرا کرامتی برای یکی از اولیای الله متعال است؛ آری؛ کرامتی برای ابوبکر صدیقt می‌باشد و ما گواهی می‌دهیم که آن بزرگوار یکی از دوستان خدا و بلکه به‌طور مطلق برترین ولی و دوست پروردگار پس از پیامبران می‌باشد؛ زیرا او جزو صدّیقان است که در جایگاه دوم نیکوکاران امت‌ها قرار دارند؛ و جایگاه نخست از آنِ پیامبران است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا ٦٩   [النساء : ٦٩] 

آنان که از الله و پیامبر اطاعت می‌کنند، هم‌نشین پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است؛ و چه رفیقان نیکی هستند!

ابوبکر صدیقt برترین بنده‌ی صدّیق پروردگار از زمان آفرینش آدمu تا زمانی‌ست که حیات بشر در روی زمین ادامه دارد و یکی از اولیا و دوستان خداست و آن‌چه در این حدیث امده است، کرامتی آشکار برای آن بزرگوار می‌باشد.

این حدیث، بیان‌گر نکات فراوانی‌ست؛ از جمله این‌که نشان‌گر فضیلت ابوبکر صدیقt می‌باشد و نشان می‌‌دهد که او یکی از اولیای الاهی‌ست و همان‌گونه که پیش‌تر یادآوری کردیم: او برترین ولی خدا پس از پیامبران است؛ زیرا در میان چهار دسته‌ای که الله متعال نعمتِ ویژه‌اش را به آنان بخشیده است، جزو صدیقانی‌ست که پس از پیامبران در جایگاه دوم قرار دارند.

از این حدیث چنین برمی‌آید که انسان به سبب خشمی که مبتنی بر سبب یا دلیلی به‌جا باشد، سرزنش نمی‌شود؛ زیرا ابوبکر صدیقt خشمگین شد و حتی به پسرش دشنام داد و او را سرزنش کرد؛ چنان‌که عبدالرحمن نیز از ترس پدر پنهان شد و ابوبکرt او را صدا می‌زد و می‌گفت: ای نادان! لذا درمی‌یابیم که اگر کسی بنا بر سبب یا دلیل به‌جایی خشمگین شود، سزاوار سرزنش نیست و این، خدشه‌ای بر جایگاه و رتبه‌ی او وارد نمی‌کند.

هم‌چنین درمی‌یابیم که انسان می‌تواند در شرایط خاص و بنا بر سبب یا دلیلِ درست، فرزندش یا کسی که را که زیر سرپرستی او قرار دارد، با عناوینی چون: کودن یا نادان صدا بزند؛ در گذشته میزبان برای این‌که حقّ مهمان را به‌جای آورَد، سوگند می‌خورد و مهمان نیز برای این‌که میزبان در زحمت نیفتد، قسم یاد می‌کرد؛ اما هر دو تنها به نام اللهU سوگند می‌خوردند، نه به چیزی دیگر. اما امروزه بسیاری از افراد ناآگاه قسمِ زن‌طلاق می‌خورند! این، اشتباه بزرگی‌ست. به عنوان مثال: شخصی، به مهمانی می‌رود و به میزبانش می‌گوید: زن‌طلاق باشم اگر بگذارم خودت را به‌خاطر من در زحمت بیندازی و گوسفندی ذبح کنی. میزبان هم سوگند یاد می‌کند و می‌گوید: «زن‌طلاق باشم اگر این گوسفند را برای تو ذبح نکنم»! این، اشتباه است. پیامبرr می‌فرماید: «مَنْ کَانَ حَالِفًا فَلْیَحْلِفْ بِالله أَوْ لِیَصْمُتْ».([5]) یعنی: «کسی که می‌خواهد سوگند بخورد، به نام الله سوگند یاد کند، یا سکوت نماید». اما قسمِ زن‌طلاق، هرگز؛ گناهِ زن چیست که برخی از مردم به زن‌طلاق قسم می‌خورند و بدین‌سادگی طلاقش می‌دهند! این، اشتباه بسیار بزرگی‌ست.

به‌جاست یادآوری کنم که هرگاه قسم می‌خورید، «انشاءالله» بگویید؛ زیرا اگر «انشاءالله» بگویید، امید است که سوگند خود را به توفیق الله، عملی سازید و اگر نتوانستید به سوگند خود عمل کنید، کفاره‌ای بر شما واجب نمی‌شود. بنابراین خود را به گفتن «انشاءالله» عادت دهیم تا از یک‌سو اللهU به ما توفیق دهد که قصد و اراده‌ی خود را عملی بسازیم و از سوی دیگر، در صورتی که سوگند خود را بشکنیم، کفاره‌ی قسم بر ما واجب نشود.

نمی دانم داستان سلیمانu را می‌دانید که روزی سوگند یاد کرد که با نود زن نزدیکی کند تا بچه‌دار شوند و آن‌گاه که بچه‌ها بزرگ شدند، در راه الله متعال پیکار نمایند؛ دقت بفرمایید که پیامبران چه همه به جهاد در راه الله اهمیت می‌دادند. سلیمانu آروز کرد که الله متعال این‌همه فرزند به او بدهد و همه‌ی آنان، مجاهد و رزمنده‌ی راهِ الله باشند. او آرزو نکرد که فرزندانش در کشاورزی و کسب و کارِ دنیا به او کمک کنند. زمانی که سلیمان چنین تصمیمی گرفت، به او گفته شد: بگو: «انشاءالله»؛ اما او که عبادت‌گزاری جدّی و کوشا بود، «انشاءالله» نگفت و به‌رغم این‌که تصمیمش را عملی ساخت، اما فقط یکی از آن زن‌ها یک فرزند فلج و کم‌توان به‌دنیا آورد. این، یکی از نشانه‌های الاهی بود تا به او نشان دهد که همه چیز در دست اللهU می‌باشد؛ پیامبرمان، محمد مصطفیr فرمود: «اگر ان‌شاءالله می‌گفت، سوگندش تحقق می‌یافت و صاحب فرزندانی می‌شد که در راه الله جهاد می‌کردند». باری قریشیان نزد پیامبرr آمدند و به او گفتند: خبر گروهی از پیشینیان را برایمان بازگو کن که از شهر خویش به غاری پناهنده شدند؛ یا گفتند: به ما درباره‌ی ذوالقرنین خبر بده. پیامبرr که داستانشان را نمی‌دانست، فرمود: فردا پاسختان را می‌آورم؛ زیرا تاریخ‌های موثقی در این‌باره در دست نبود. رسول‌اللهr بر این گمان بود که شب بر او وحی می‌شود و پاسخ این پرسش را از طریق وحی دریافت می‌کند؛ اما یک روز، دو روز و در نهایت پانزده روز گذشت و وحی بر او نازل نشد. این امر برای پیامبرr بسیار ناگوار بود؛ زیرا به قریش وعده داده بود که فردا پاسختان را می‌گویم و از آن روز پانزده روز می‌گذشت تا این‌که این داستان [یعنی داستان اصحاب کهف یا داستان ذوالقرنین] بر آن بزرگوار نازل شد. الله متعال در سوره‌ی کهف به پیامبر برگزیده‌اش، محمد مصطفیr فرمود:

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤ [الکهف: ٢٣،  ٢٤] 

و هیچ­گاه نگو که من فردا این کار را خواهم کرد، مگر این‌که (بگویی:) اگر الله بخواهد.

همه چیز به دست خداست؛ از این‌رو هنگامی که می‌خواهید درباره‌ی خودتان قسم یاد کنید یا در برابر فرزند یا مهمان خویش سوگندی بخورید، در کنار آن، «ان‌شاءالله» نیز بگویید تا به دو فایده‌ی مذکور دست یابید: نخست این‌که از یک‌سو اللهU به شما توفیق دهد که قصد و اراده‌ی خود یا سوگندتان را عملی بسازید و از سوی دیگر، در صورتی که سوگند خود را بشکنید، کفاره‌ی قسم بر شما واجب نشود.

به داستان ابوبکر صدیقt و مهمانانش بازمی‌گردیم:

ابوبکرt سوگند یاد کرد که غذا نخورد؛ مهمانانش نیز قسم خوردند که تا میزبانمان غذا نخورد، ما نیز غذا نمی‌خوریم. از این‌رو ابوبکر صدیق سوگند خویش را شکست و غذا خورد تا مهمانانش نیز پذیراییِ او را بپذیرند. این، دلیلی‌ست بر این‌که اگر کسی درباره‌ی کاری سوگند یاد کند و سپس دریابد که بهتر آنست که بر خلاف سوگند خویش عمل نماید، به گزینه‌ی بهتر عمل می‌کند و به‌خاطر شکستن سوگندش کفاره می‌دهد؛ چنان‌که پیامبرr بدین نکته تصریح نموده و فرموده است: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یمِین ثُمَّ رَأَى أتقَى للَّهِ مِنْها فَلْیَأْتِ التَّقْوَى»»؛([6]) یعنی: «هرکس سوگندی یاد کند و خلاف آن را به تقوای الاهی نزدیک‌تر ببیند، همان کاری را انجام دهد که به تقوا، نزدیک‌تر است». لذا اگر سوگند یاد کردید که با فلانی صحبت نکنید، بهتر است که سوگند خود را بشکنید و کفاره‌اش را بدهید و با آن شخص صحبت کنید. هم‌چنین اگر بین شما و دوستتان مسأله‌ای پیش آمد و شما قسم یاد کردید که دیگر دربِ خانه‌اش را نزنید، سوگند خود را بشکنید و با او سخن بگویید و کفاره بدهید. هم‌چنین اگر نزد فرزندتان قسم خوردید که «چنان‌چه فلان‌کار را بکنی، با تو حرف نمی‌زنم»، و فرزندتان آن کار را انجام داد، باید با او سخن بگویید و به‌خاطر سوگندتان کفاره بدهید. خلاصه این‌که اگر درباره‌ی کاری سوگند یاد کردید و سپس دریافتید که عمل نکردن به قسمی که خورده‌اید، بهتر است، پس قسم خود را بشکنید و کفاره بدهید.

برخی از علما از این حدیث چنین برداشت کرده‌اند که اگر کسی به‌قصد اکرام و نکوداشت شخصی دیگر، سوگند یاد کند و سپس به همان دلیل به سوگند خویش عمل نکند، کفاره ای بر او نیست؛ زیرا ابوبکرt به‌رغم این‌که قسم خورد که غذا نخورد، پس از این‌که برای راضی شدن مهمانانش غذا خورد، کفاره نداد؛ یعنی نقل نشده که آن بزرگوار کفاره داده باشد. برخی از علما از این حدیث چنین برداشتی دارند که البته استدلالشان ضعیف است؛ زیرا در این حدیث همان‌گونه که کفاره دادن ابوبکرt نیامده، به همین شکل تصریح نشده است که آن بزرگوار کفاره نداد؛ پس احتمال می‌رود که کفاره داده باشد، اما در این حدیث نیامده است و همین‌طور احتمال می‌رود که به‌کلی کفاره نداده باشد. از این‌رو چنین برداشتی از این حدیث، مستدل نیست؛ زیرا متون و نصوص روشنی وجود دارد که هرکس سوگندش را بشکند، باید کفاره بدهد؛ چه شکستن قسم، نتیجه‌ی کارِ خودش باشد و چه بر انجام کاری از سوی دیگران قسم خورده باشد و آن‌ها آن را انجام ندهند. از این‌رو اگر قسم بخورید، مثلاً بگویید: به الله سوگند که حتماً باید این غذا را بخوری و آن‌گاه مهمانتان آن غذا را نخورد، باید کفاره‌ی سوگند را ادا کنید. مثالی دیگر: هم‌چنین با دوستی به درب خانه‌اش می‌رسید و او می‌گوید: بیا داخل؛ شما می‌گویید: والله که داخل نمی‌آیم. ولی او هم‌چنان تأکید می‌کند و می‌گوید: به الله سوگند که حتماً باید داخل بیایی. می‌گوییم: اگر به داخل خانه‌اش بروید، باید کفاره‌ی قسم را ادا کنید؛ هرچند سوگند شما برای نکوداشت دوستتان یا برای این بوده است که مزاحمش نشوید. این‌جا این پرسش مطرح می‌شود که هم ابوبکر صدیقt سوگند یاد کرد و هم مهمانانش؛ در چنین مواردی سوگند کدام طرف اولویت دارد؟ می‌گویم: سوگند کسی که ابتد قسم خورده است؛ زیرا یکی از حقوق هر مسلمانی بر هم‌کیشانش این است که سوگندش را تحقق بخشد؛ اما ابوبکر صدیقt از روی تواضع و فروتنی و به‌احترام مهمانانش به‌رغم این‌که ابتدا قسم خورده بود، از حقش گذشت و سوگند مهمانانش را در اولویت قرار داد.

نکته‌ی دیگری که از داستان ابوبکر صدیقt برداشت می‌شود، اهمیت مهمان‌نوازی‌ست؛ یعنی شایسته است که از مهمان خویش به‌خوبی پذیرایی کنیم؛ زیرا مهمان‌نوازی، یکی از ویژگی‌های ایمانی و جزو کمال ایمان می‌باشد. بدین دلیل که پیامبرr فرموده است: «وَمَنْ کَان یُؤْمِنُ بِالله والْیَوْمِ الآخر، فَلْیکرِمْ ضَیْفَهُ»؛([7]) یعنی: «هرکس به الله و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد». حقّ پذیرایی از مهمان که واجب است، یک شبانه‌روز می‌باشد و سه روز پذیرایی، سنت است و بیش از آن، مباح. برخی از علما این را مقیّد بدین دانسته‌اند که در آن شهر رستوران نباشد؛ و گفته‌اند: اگر در شهرتان رستوران بود، پذیرایی از مهمان واجب نیست. می‌توانید به مهمانتان بگویید: به رستوران برو و پول غذایش را حساب کنید. ولی دیدگاه درست در این‌باره این است که این مسأله به عادات مردم بستگی دارد؛ زیرا برخی از مردم این نحوه‌ی پذیرایی، یعنی بردن مهمان به رستوران را نوعی اهانت قلمداد می‌کنند؛ در این صورت باید از مهمانتان در خانه پذیرایی کنید. برخی هم برایشان فرقی نمی‌کند؛ روشن است که در این صورت می‌توانید مهمانتان را برای پذیرایی به رستوران ببرید یا حتی اگر برایش مهم نبود، پول غذایش را به او بدهید تا خودش هر رستورانی که خواست، غذا بخورد. در جاهایی که هتل و مسافرخانه وجود دارد نیز همین‌گونه است؛ اما اگر مهمانتان به خانه‌ی شما آمد و می‌دانستید که با این قصد آمده است که پیشِ شما باشد، بهتر است که از او در خانه‌ی خویش پذیرایی کنید؛ مگر این‌که مصلحتی در این کار باشد؛ مثلاً وقت شما گرفته شود و از کار مهم‌تری باز بمانید؛ زیرا هر چیزی به موقعیت بستگی دارد.([8])

***

1512- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «لَقَدْ کَانَ فیما قَبْلَکُمْ مِنَ الأُمَمِ نَاسٌ مُحَدَّثُونَ، فَإنْ یَکُ فی أُمَّتِی أحدٌ فإنَّهُ عُمَرُ». [روایت بخاری؛ مسلم نیز این حدیث را از عایشه& نقل کرده است.]([9])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «در امت‌های پیش از شما، مردمانی بودند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من یک نفر این‌چنین باشد، آن یک نفر عمر است».

شرح

پیش‌تر ماجرایی گذشت که بیان‌گر فضیلت و کرامتی بود که اللهU به ابوبکر صدیقt عنایت فرمود. سپس مولف/ حدیثی از ابوهریرهt درباره‌ی کرامت و فضیلت عمر بن خطابt آورده است؛ بدین مضمون که پیامبرr فرمود: «در امت‌های پیش از شما، مردمانی بودند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من یک نفر این‌چنین باشد، آن یک نفر عمر است». منظور از این‌که به آنان الهام می‌گردید، این است که راه درست به آنان نشان داده می‌شد؛ لذا آن‌چه می‌گفتند، مطابق حقیقت بود و آن‌چه انجام می‌دادند، درست و به‌جا. این، لطف و کرامت الاهی‌ست که انسان سخنی بگوید یا فتوایی بدهد یا قضاوتی بکند و سپس درستیِ گفتار یا فتوایش نمایان شود. عمرt یکی از کسانی بود که روی‌کردش بیش از همه مطابق حق و حقیقت بود و هرچه می‌گذشت، نمایان می‌شد که توفیق بی‌نظیری در راستای ره‌یابی به حق و حقیقت داشته است. مولف/ نمونه‌هایی را در این‌باره ذکر کرده است که ان‌شاءالله در صفحات بعد می‌آید. پیامبرr فرمود: «اگر در امت من یک نفر این‌چنین باشد، آن یک نفر عمر است»؛ گویا پیامبرr این را خطاب به جمعی از یارانش گفته است که ابوبکر صدیقt در میانشان حضور نداشت؛ چون ابوبکر صدیقt در این زمینه نیز گوی سبقت را از عمر فاروقt ربوده بود. در هر صورت هیچ اشکالی بر این موضوع وارد نیست و می‌گوییم: ابوبکرt به‌گونه‌ای بود که بدون الهام به راه درست رهنمون می‌شود؛ یعنی به توفیق الله متعال، در ذات و شخصیت خود به‌گونه‌ای بود که با ظرافتی عجیب و بی‌نظیر، درست و نادرست را به‌خوبی و در یک آن، تشخیص می‌داد؛ چنان‌که پیش‌آمدهای فراوانی، این برتریِ ابوبکر بر عمر$ را نمایان ساخته است که از آن جمله می‌توانیم به آن‌چه در صلح حدیبیه گذشت، اشاره کنیم. در پیمان حدیبیه، به‌ظاهر نسبت به مسلمانان جفا شده بود؛ یکی از بندهای این پیمان، این بود که اگر شخصی از قریشیان مسلمان می‌شد و به مسلمانان می‌پیوست، پیامبرr باید او را به قریش باز می‌گرداند؛ اما اگر شخصی از مسلمانان به قریش می‌پیوست، قریشیان ملزَم به بازگرداندن آن‌شخص به مسلمانان نبودند. ظاهرِ این پیمان، نوعی جفا در حقّ مسلمانان بود و عمرt نمی‌توانست چنین جفایی را در حقّ مسلمانان تحمل کند. لذا نزد پیامبرr رفت و عرض کرد: ای رسول‌خدا! چگونه؟ چگونه؟ اگر کسی از آنان، مسلمان شود و نزدِ ما بیاید، او را به آن‌ها برگردانیم؛ ولی هرکه از ما به آنان بپیوندد، او را به ما باز نمی‌گردانند؟! چگونه این خفّت را بپذیریم؟ مگر ما برحق نیستیم و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ رسول‌اللهr فرمود: آری؛ اما این، فرمان الله متعال است و من، بنده و فرستاده‌ی اویم و هرگز از الله متعال نافرمانی نمی‌کنم؛ به‌یقین اللهU ما را یاری خواهد کرد». عمرt که از متقاعد کردن پیامبرr مبنی بر عدم پذیرشِ چنین سازشی درمانده شده بود، نزد ابوبکر صدیقt رفت تا از او برای قانع کردن پیامبرr کمک بگیرد؛ ولی در آن شرایط بحرانی پاسخِ ابوبکر صدیقt حرف به حرف، مانندِ پاسخِ رسول‌اللهr بود؛ فرمود: «او فرستاده‌ی الله متعال است و به‌یقین الله متعال او را یاری می‌کند؛ پس، فرمان او را بی‌چون و چرا بپذیر».

در این میان، چه کسی کُنه موضوع را بهتر درک کرد؟ آری؛ ابوبکر صدیقt.

و اما نمونه‌ا‌ی دیگر از این دست: هنگامی‌که رسول‌اللهr درگذشت، مدینه را ظلمت و تاریکی فرا گرفت و مردم، سخت پریشان و آشفته بودند؛ فشار مصیبت بر مردم، بسیار شدید بود. همه در مسجد جمع شده بودند. عمرt می‌گفت: رسول‌اللهr نمرده است؛ بلکه مانند موسیu به میعاد پروردگارش رفته است و باز می‌گردد و دست و پای کسانی را که می‌گویند: «او مرده است»، می‌بُرَد.

ولی زمانی‌که رسول‌اللهr رحلت فرمود، ابوبکرt در حومه‌ی مدینه در منطقه‌ی «سُنح» بود. وقتی خبرِ وفات پیامبرr را شنید، به مدینه آمد و بی‌آن‌که با کسی سخن بگوید، به سراغ رسول‌اللهr رفت و دید که پارچه‌ای روی پیامبرr کشیده‌اند؛ آن‌را از صورتِ پیامبرr کنار زد، آن بزرگوار را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به الله سوگند که او، تو را دو بار نمی‌میراند. مرگی که برایت مقدّر بود، فرا رسید». سپس نزد مردم رفت و عمرt را دید که زیر فشار مصیبت، آن‌قدر پریشان شده بود که وفات پیامبرr را رد می‌کرد و می‌گفت: به‌زودی پیامبرr به خود می‌آید. ابوبکرt به عمر فرمود: «ای عمر! بنشین و تحمل کن». سپس ابوبکر صدیقt بالای منبر رفت و در آن شرایط سخت، سخنرانیِ شیوا و بزرگی برای مردم ایراد نمود که شایسته است با آب طلا نوشته شود؛ فرمود: «ای مردم! هرکه محمدr را عبادت می‌کرده، بداند که محمدr وفات کرده است؛ و هرکه الله متعال را می‌پرستیده، بداند که الله زنده است و هرگز نمی‌میرد». سپس این آیه را تلاوت کرد که الله متعال به پیامبرشr فرموده است:

﴿إِنَّکَ مَیِّتٞ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ ٣٠                                                  [الزمر: ٣٠] 

بی‌گمان تو خواهی مُرد و بی‌شک آنان نیز خواهند مُرد.

و نیز این آیه را خواند که اللهU می‌فرماید:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِیْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡۚ وَمَن یَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ فَلَن یَضُرَّ ٱللَّهَ شَیۡ‍ٔٗا                                                                         [آل عمران: ١٤٤]

 و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟ و هر کس از آیین خود برگردد، هیچ زیانی به الله نمیرساند.

عمرt می‌گوید: «به الله سوگند، زمانی‌که ابوبکرt این آیه را تلاوت نمود، فهمیدم که به‌راستی رسول‌اللهr رحلت فرموده است؛ دیگر، پاهایم مرا تاب نیاورد و به زمین افتادم». اما بنگرید که در آن شرایط سخت ابوبکر صدیقt چه‌قدر شکیبا و استوار بود!

و اما به‌عنوان سومین نمونه: رسول‌اللهr چند روز پیش از وفاتش لشکری را به فرماندهیِ اسامه بن زید$ آماده فرمود تا در مرز شام به مقابله‌ی رومیان بروند؛ هنوز لشکر در اطراف مدینه اردو زده بود که پیامبرr درگذشت. ابوبکر صدیقt به‌اجماع صحابه# به جانشینیِ پیامبرr برگزیده شد. در آن زمان برخی از عرب‌ها مرتد شدند و از دادنِ زکات امتناع ورزیدند؛ لذا ابوبکر صدیقt تصمیم گرفت که با آنان، پیکار کند. عمرt که در آن شرایط گسیل لشکر اسامهt را صلاح نمی‌دید، به ابوبکر صدیقt گفت: فعلاً که به این لشکر نیاز داریم، از گسیل آن خودداری کنید. ابوبکر صدیقt فرمود: به الله سوگند، پرچمی را که رسول‌اللهr بسته است، باز نمی‌کنم. و آن‌گاه لشکر اسامهt را گسیل فرمود. این کارِ ابوبکر صدیقt به‌قدری درست و به‌جا بود که تأثیر روانی شدیدی بر دشمنان گذاشت؛ آن‌ها با شنیدن حرکت لشکر اسامه به سوی شام، گفتند: گویا مسلمانان، توان و قدرت بالایی دارند که چنین لشکری به سوی شام فرستاده‌اند. در نتیجه بسیاری از قبایل به دامن اسلام بازگشتند و مسلمان باقی ماندند. این ماجرا، نشان می‌دهد که ابوبکر صدیقt از عمر فاروقt جدی‌تر و استوارتر بوده است. از این‌رو از ابوبکر صدیقt به‌عنوان مرد تصمیم‌گیری‌های بزرگ در شرایط سخت یاد می‌شود؛ اما هر دوی این بزرگوار جزو کسانی بودند که در شرایط ویژه، تصمیم‌های درست، باشکوه و بی‌نظیری می‌گرفتند. از الله متعال می‌خواهیم که ما را در بهشت، جزو هم‌نشینان این بزرگواران قرار دهد. آری؛ هرچه ایمان انسان قوی‌تر باشد و الله متعال را بیش‌تر عبادت کند، الله متعال با ایمان و علم و عمل صالحی که بنده‌اش دارد، او را به سوی تصمیم‌گیری‌ها و کارهای درست و به‌جا رهنمون می‌شود؛ چنان‌که بنده‌ای بدون آگاهی از دلایل کتاب و سنت، عملی را نیک و درست می‌پندارد و آن‌گاه که تحقیق و بررسی می‌کند، می‌بیند که پندارش مطابق آموزه‌های کتاب و سنت است؛ این، خودش کرامتی الاهی‌ست. عمر فاروقt نیز چنین کرامتی داشت؛ هم‌چنان‌که پیامبرr درباره‌اش فرمود: «اگر در این امت کسی باشد که به او الهام شود، آن یک نفر، عمر است».

***

1513- وعن جابر بنِ سُمْرَةَ$، قَالَ: شَکَا أهْلُ الکُوفَةِ سَعْداً یعنی: ابنَ أَبی وقَّاصt إِلَى عُمَرَ بنِ الخطابt، فَعَزَلَهُ واسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَمَّاراً، فَشَکَوا حَتَّى ذَکَرُوا أنَّهُ لا یُحْسِنُ یُصَلِّی، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَا أَبَا إسْحَاقَ، إنَّ هَؤُلاَءِ یَزْعَمُونَ أنَّکَ لا تُحْسِنُ تُصَلِّی، فَقَالَ: أَمَّا أنا واللهِ فَإنِّی کُنْتُ أُصَلِّی بِهِمْ صَلاَةَ رسولِ اللهr لا أُخْرِمُ عَنْها، أُصَلِّی صَلاَةَ العِشَاءِ فَأَرْکُدُ فِی الأُولَیَیْنِ، وَأُخِفُّ فِی الأُخْرَیَیْنِ. قَالَ: ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ یَا أَبَا إسْحَاقَ، وأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلاً- أَوْ رِجَالاً- إِلَى الکُوفَةِ یَسْأَلُ عَنْهُ أهْلَ الکُوفَةِ، فَلَمْ یَدَعْ مَسْجِداً إِلاَّ سَأَلَ عَنْهُ، وَیُثْنُونَ مَعْرُوفاً، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِداً لِبَنِی عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، یُقالُ لَهُ أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ، یُکَنَّى أَبَا سَعْدَةَ، فَقال: أمَا إذْ نَشَدْتَنَا فَإنَّ سَعْداً کَانَ لا یَسِیرُ بالسَّرِیَّةِ وَلا یَقْسِمُ بالسَّوِیَّةِ، وَلا یَعْدِلُ فی القَضِیَّةِ. قَالَ سَعْدٌ: أمَا وَاللهِ لأَدْعُوَنَّ بِثَلاَثٍ: اللهمَّ إنْ کَانَ عَبْدُکَ هَذَا کَاذِباً قَامَ رِیَاءً وَسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمُرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ لِلْفِتَنِ. وَکَانَ بَعْدَ ذَلِکَ إِذَا سُئِلَ یَقُولُ: شَیْخٌ کَبیرٌ مَفْتُونٌ، أَصَابَتْنِی دَعْوَةُ سَعْدٍ.

قَالَ عَبدُ الملکِ بن عُمَیْرٍ الراوی عن جابرِ بنِ سَمُرَةَ$: فَأنَا رَأَیْتُهُ بَعْدُ قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الکِبَرِ، وإنَّهُ لَیَتَعَرَّضُ لِلْجَوارِی فِی الطُّرُقِ فَیَغْمِزُهُنَّ. [متفق علیه]([10])

ترجمه: جابر بن سمره$ می‌گوید: اهالی کوفه از سعد بن ابی‌وقاصt- که والیِ آن‌ها بود- به عمر بن خطابt شکایت کردند. عمرt او را برکنار کرد و عمارt را بر آنان گماشت. شکایت اهالی کوفه از سعدt، این بود که او خوب نماز نمی‌خوانَد! عمرt سعدt را احضار کرد و فرمود: ای ابواسحاق! این‌ها ادعا می‌کنند که تو خوب نماز نمی‌خوانی. پاسخ داد: من مطابق نماز رسول‌اللهr برای آنان امامت می‌دهم و نقصی در آن نیاورده‌ام. - مثلاً- نماز عشا را بدین صورت به‌جا می‌آورم که دو رکعت نخست را طولانی می‌خوانم و دو رکعتِ پایانی را کوتاه. عمرt فرمود: ای ابواسحاق! ما نیز درباره‌ی تو چنین گمانی داریم. آن‌گاه یک- یا چند نفر- را با او به کوفه فرستاد تا در این‌باره از اهالی کوفه تحقیق کنند؛ بازرس در همه‌ی مساجد کوفه درباره‌ی سعدt تحقیق و پرس‌وجو کرد و همه از سعدt به‌نیکی یاد کردند تا این‌که بازرس به مسجد طایفه‌ی «بنی‌عبس» رفت. شخصی از ایشان به ‌نام اسامه بن قتاده که به ابوسعده مشهور بود، برخاست و گفت: اینک که نظر ما را می‌خواهی، سعد با لشکریان در جنگ حاضر نمی‌شد و غنایم را مساوی تقسیم نمی‌کرد و در قضاوت و داوری عادل و دادگر نبود. سعدt گفت: به الله سوگند که سه دعا می‌کنم: یا الله! اگر این بنده‌ات به‌خاطر نام و شهرت دروغ گفت، عمرش را طولانی و آکنده از فقر و تنگ‌دستی بگردان و او را به فتنه‌ها گرفتار کن. از آن پس که- مردم- جویای حال آن شخص می‌شدند، پاسخ می‌داد: پیری کهن‌سالم که گرفتار فتنه شده‌ام؛ دعای سعد مرا گرفت.

عبدالملک بن عُمیرِ که از جابر بن سمره$ روایت می‌کند، می‌گوید: من آن شخص را دیدم که ابروهایش از بابت پیری روی چشمانش افتاده بود و در کوچه و بازار برای دختران مزاحمت ایجاد می‌کرد.

شرح

این، یکی از کرامت‌هایی‌ست که مولف/ در کتابش آورده است؛ روایتی که جابر بن سمره$ درباره‌ی سعد بن ابی‌وقاصt نقل کرده است. مشهور بود که سعدt مستجاب‌الدعا می‌باشد؛ یعنی: الله متعال این کرامت را به او بخشیده بود که چون دعا می‌کرد، الله متعال دعایش را می‌پذیرفت. امیر مومنان، عمر بن خطابt او را امیر کوفه قرار داده بود؛ زیرا مسلمانان پس از فتح عراق، شهرهای جدیدی بنا نهادند که مشهورترین آن‌ها، بصره و کوفه می‌باشد؛ امیرالمؤمنین حاکمانی بر این شهرها گماشت و به فرمانداریِ سعد بن ابی‌وقاصt بر کوفه حُکم داد. اهالی کوفه از سعدt به امیرمومنان، عمر فاروقt شکایت کردند و گفتند: او خوب نماز نمی‌خوانَد. در صورتی که سعدt صحابیِ بزرگواری‌ بود که رسول‌اللهr او را به بهشت نوید داد. عمرt سعد را به حضور خواست و به او فرمود: مردم کوفه از تو شکایت دارند که خوب نماز نمی‌خوانی! سعدt پاسخ داد: من مطابق نماز رسول‌اللهr برایشان امامت می‌دهم. و سپس نماز عشا را ذکر کرد. گویا شاکیان به‌خاطر نماز عشا از سعدt شکایت داشته‌اند. سعدt گفت: من به‌شیوه‌ی رسول‌اللهr و بدون کم و کاست نماز را برایشان برپا می‌داشتم؛ در نماز عشا دو رکعت نخست را طولانی و دو رکعت پایانی را کوتاه می‌خواندم. عمرt آن بزرگوار را تأیید کرد و گفت: ما نیز درباره‌ی تو همین توقع را داریم و گمان ما به تو نیکوست؛ ولی از آن‌جا که از سعدt شکایت شده بود، عمرt از روی وظیفه‌شناسی و احساس مسؤولیت، مردانی را به کوفه فرستاد تا شکایت مردم را پی‌گیری کنند و به تحقیق و پرس‌وجو درباره‌ی سعدt بپردازند. بازرسان به هر مسجدی که رفتند، دیدند که مردم از سعدt به‌نیکی یاد می‌کنند تا این‌که به مسجد طایفه‌ی «بنی‌عبس» رسیدند. مردی برخاست و گفت: حال که نظر ما را می‌خواهید، بدانید که این مرد- یعنی سعد- به‌عدالت داوری نمی‌کرد و با لشکریان در میدان نبرد حاضر نمی‌شد و غنایم را عادلانه تقسیم نمی‌‌نمود. و بدین‌سان سه اتهام بر سعدt وارد کرد. سعد بن ابی‌وقاصt فرمود: «به الله سوگند که سه دعا می‌کنم: یا الله! اگر این بنده‌ات به‌خاطر نام و شهرت دروغ گفت، عمرش را طولانی و آکنده از فقر و تنگ‌دستی بگردان و او را به فتنه‌ها گرفتار کن». بدین ترتیب سعدt بر ضدّ آن شخص سه دعا کرد؛ البته به صورت مشروط؛ چنان‌که گفت: «اگر قصد این شخص، نام و شهرت است و بدین خاطر دروغ می‌گوید...». الله متعال دعای سعدt را پذیرفت؛ لذا آن مرد، به‌گونه‌ای فقیر و سال‌خورده گردید که ابروهایش از شدت پیری روی چشمانش افتاده بود و در کوچه و بازار با ایجاد مزاحمت برای دختران، بی‌آبرویی می‌کرد. خودش نیز از خود به پیرمردی فتنه‌زده یاد می‌نمود و می‌گفت: دعای سعد مرا گرفت.

خلاصه این‌که این، یکی از کرامت‌هایی بود که الله متعال با آن، سعد بن ابی‌وقاصt را گرامی داشت.

از این روایت چنین برمی‌آید که هرکس زمام امور مردم را در دست بگیرد، هر مقام و منزلتی که داشته باشد، باز هم در معرضِ انتقاد و خرده‌گیری از سوی مخالفانش قرار دارد. ابن‌الوردی در منظومه‌ی مشهورش([11]) سروده‌ای با این مطلع دارد که:

اعتزل ذکر الأغانی والغزل                 وقل الفصل وجانب من هزل

ودع الـذکری لأیام الصبی                   فـلأیـام الصبـی نـجم أفـل

یعنی: از ترانه‌سرایی و غزل‌گویی و نیز از بذله‌گویی کناره‌گیری کن و سخنان درست و به‌جا بگو و یاد و خاطرات دوران جوانی را واگذار که ستاره‌ی آن دوران افول کرده ( وآن دوران گذشته است و اینک زمان توبه می‌باشد).

وی در این سروده‌ی حکیمانه‌اش می‌گوید:

إن نصف الناس أعداء لمن                  ولی الأحکام، هذا إن عدل

یعنی: نیمی از مردم دشمن حاکم خویش هستند؛ آن‌هم در صورتی که حاکمشان عادل باشد!

از دیگر نکاتی که از این حدیث برداشت می‌شود، این است که مظلوم یا ستم‌دیده می‌تواند متناسب با ستمی که بر او رفته است، بر ضدّ ستم‌کار دعا کند و این، جایز است؛ هم چنان‌که سعد بن ابی‌وقاصt برای آن شخص که گواهی دروغین داد، بددعایی کرد. هم‌چنین روشن می‌شود که الله متعال دعای مظلوم را می‌پذیرد؛ از این‌رو رسول‌اللهr هنگامی‌که معاذ بن جبلt را برای دعوت به یمن فرستاد و به او مأموریت داد که زکات اموالشان را جمع‌آوری کند، به او فرمود: «فَإِیَّاکَ وکَرائِمَ أَمْوالِهم؛ واتَّقِ دعْوةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَیْس بینها وبیْنَ الله حِجَابٌ»؛([12]) یعنی: «... از گرفتن اموال قیمتیِ آن‌ها (به عنوان زکات) بپرهیز و از دعای مظلوم پروا کن؛ زیرا هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد». آری؛ آن‌گاه که آدمِ ستم‌دیده دعا می‌کند و از الله کمک می‌خواهد،- حتی اگر کافر باشد- اللهU انتقامش را دیر یا زود از ستم‌کار می‌گیرد؛ و این، از جهت اقامه‌ی عدالت است؛ زیرا الله متعال، عادل‌ترین حاکم و دادگرترین داور است و از کمالِ حکمت او، دادگری در میان بندگانش می‌باشد؛ لذا حقّ مظلوم را از ظالم می‌ستاند. پس اگر مسلمان ستم‌دیده دعا کند، چه می‌شود؟

از دیگر نکاتی که از این حدیث برداشت می‌شود، این است که مستثنا کردن چیزی در دعا، جایز می‌باشد؛ مثلاً انسان هنگام دعا کردن بر ضدّ کسی می‌تواند بگوید: «یا الله! اگر فلانی چنین و چنان است، با او چنین و چنان کن»؛ یا بگوید: «یا الله! اگر فلانی به من ستم کرده است، حقم را از او بگیر یا او را  به فلان چیز گرفتار بگردان». بدین‌سان می‌توانید متناسب با ستمی که بر شما رفته است، بر ضدّ ستم‌کار دعا کنید. استثنا در دعا، در قرآن کریم نیز آمده است؛ آن‌جا که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ یَکُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٧ وَیَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَآ إِن کَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٩ 

                                                                                      [النور : ٦،  ٩] 

و آنان که به همسران خویش نسبت زنا می‌دهند و گواهی جز خودشان ندارند، حکم گواهی هر یک از چنین مردانی، این است که چهار بار به نام الله سوگند یاد کند که او از راست‌گویان است و پنجمین گواهی بدین ترتیب است که (بگوید:) لعنت الله بر او باد، اگر از دروغ‌گویان باشد. و زن بدین‌سان می‌تواند مجازات (زنا) را از خود دور نماید که چهار بار به‌نام الله سوگند یاد کند و گواهی دهد که شوهرش دروغ‌گوست. و پنجمین گواهی (زن، بدین‌ترتیب است) که خشم الله بر او باد، اگر شوهرش راست‌گو باشد.

از این روایت روشن می‌شود که امیرمومنان، عمر بن خطابt نسبت به شهروندان جامعه‌ی اسلامی، مسؤولیت‌پذیر بود و به مسایل آنان به‌دقت رسیدگی می‌نمود؛ از این‌رو آن بزرگوار در همه‌ی زمینه‌ها، چه در مسایل جنگی و چه در دوره‌های صلح و نیز در همه‌ی مسایل دینی و دنیوی به عدالت و مدیریت دقیق مشهور و زبان‌زد گردید. او در حقیقت پس از ابوبکر صدیقt، برترین خلیفه در میان خلفای راشدین# به‌شمار می‌آید و خلافتش از آن‌جا که به‌پیشنهاد ابوبکر صدیقt بود، یکی از موارد درخشان در کارنامه‌ی شخص ابوبکرt می‌باشد.

***

1514- وعن عروةَ بنِ الزبیر: أنَّ سعیدَ بنِ زیدِ بنِ عمرو بن نُفَیلٍt خَاصَمَتْهُ أَرْوَى بِنْتُ أوْسٍ إِلَى مَرْوَانَ بْنِ الحَکَمِ، وادَّعَتْ أنَّهُ أخَذَ شَیْئاً مِنْ أرْضِهَا، فَقَالَ سعیدٌ: أنا کُنْتُ آخُذُ شَیئاً مِنْ أرْضِهَا بَعْدَ الَّذِی سَمِعْتُ مِنْ رسول اللهr؟! قَالَ: مَاذَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهr؟ قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یَقُولُ: «مَنْ أخَذَ شِبْراً مِنَ الأرْضِ ظُلْماً، طُوِّقَهُ إِلَى سَبْعِ أرْضِینَ»؛ فَقَالَ لَهُ مَرْوَانُ: لا أسْألُکَ بَیِّنَةً بَعْدَ هَذَا، فَقَالَ سعیدٌt: اللهمَّ إنْ کَانَتْ کاذِبَةً، فَأعْمِ بَصَرَها، وَاقْتُلْهَا فی أرْضِها. قَالَ: فَما ماتَتْ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهَا، وَبَیْنَما هِیَ تَمْشِی فی أرْضِهَا إذ وَقَعَتْ فی حُفْرَةٍ فَماتَتْ. [متفق علیه]([13])

وفی روایةٍ لِمُسْلِمٍ عن محمَّد بن زید بنِ عبدِ الله بن عُمَرَ بِمَعْنَاهُ، وأنه رآها عَمْیَاءَ تَلْتَمِسُ الجُدُرَ تقولُ: أصابَتْنِی دَعْوَةُ سَعیدٍ، وأنَّها مَرَّتْ عَلَى بِئرٍ فِی الدَّارِ الَّتِی خَاصَمَتْهُ فِیهَا، فَوَقَعَتْ فِیهَا، فَکَانتْ قَبْرَها.

ترجمه: از عروه بن زبیر روایت است که اروی' بنت قیس نزد مروان بن حَکم از سعید بن زید بن عمرو بن نُفَیلt شکایت و ادعا کرد که سعیدt بخشی از زمین او را گرفته است. سعیدt گفت: من، بخشی از زمینش را تصاحب کنم؛ آن‌هم پس از این‌که حدیثی از رسول‌اللهr- در این‌باره- شنیده‌ام؟! مروان پرسید: از رسول‌اللهr چه شنیده‌ای؟ پاسخ داد: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرکه یک وجب از زمینِ- کسی- را به‌ناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دور گردنش پیچیده می‌شود». مروان به سعیدt گفت: دیگر، از تو هیچ دلیلی نمی‌خواهم. سعیدt گفت: یا الله! اگر این زن دروغ‌گوست، چشمانش را کور بگردان و او را در زمین خودش بکُش. راوی می‌گوید: آن زن پیش از مرگش نابینا شد و در حالی که در زمین خویش راه می‌رفت، در چاله‌ای افتاد و مُرد.

در روایتی از مسلم، همین معنا از محمد بن زید بن عبدالله بن عمر آمده است که محمد بن زید، آن زن را که کور شده بود، دید که- برای راه رفتن- بر دیوار دست می‌کشید و می‌گفت: دعای سعید مرا گرفت. آن زن در همان زمینی که از بابت آن از سعیدt شکایت کرده بود، در چاهی افتاد و آن چاه، قبر او گردید.

شرح

یکی از کرامت‌های اولیا این است که الله متعال دعاهایشان را اجابت می‌کند؛ به‌گونه‌ای که آن را به چشم خویش می‌بینند. هم‌چنان‌که آن زن نزد مروان شکایت کرد که سعیدt بخشی از زمینش را تصاحب کرده است. سعیدt فرمود: «من، بخشی از زمینش را تصاحب کنم؛ آن‌هم پس از این‌که حدیثی از رسول‌اللهr- در این‌باره- شنیده‌ام؟!» گفتند: چه شنیده‌ای؟ پاسخ داد: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرکه یک وجب از زمینِ- کسی- را به‌ناحق تصاحب کند، روز قیامت همین یک وجب از هفت زمین، به دَوْر گردنش پیچیده می‌شود». لذا امکان ندارد که این حدیث را از رسول‌اللهr شنیده باشم و باز، بخشی از زمین این زن را تصاحب کنم. هر مومنی که به الله و پیامبرش ایمان دارد، وقتی چنین خبری از زبان پیامبر صادق که شکی در صدقاتش نیست، بشنود، حتی یک وجب از یک زمین را غصب نمی‌کند. رسول‌اللهr یک وجب را از جهت مبالغه بیان فرمود؛ و گرنه، تصاحب یک سانتیمتر نیز همین حُکم را دارد و روز قیامت همین یک سانتیمتر از هفت زمین به دور گردنش پیچیده می‌شود؛ زیرا زمین، هفت طبقه است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّ                  [الطلاق : ١٢]

 الله، ذاتی‌ست که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن‌ها را خلق کرد.

لذا هفت طبقه‌ی یک قطعه از زمین، به مالکِ آن تعلق دارد؛ یعنی کسی، حق ندارد زیرِ زمین دیگران، تونلی حفر کند. به عنوان مثال: شما زمینی به مساحت نُه متر مربع دارید که در میان زمین همسایه‌ی شما قرار گرفته است؛ همسایه‌ی شما حق ندارد برای متصل کردن زمین‌های خود به یکدیگر، از مسیری که از زیرِ زمین شما می‌گذرد، تونل حفر کند. فضای بالای زمین نیز، به مالک آن، تعلق دارد؛ از این‌رو بنای سقف یا سایه‌بان و امثال آن در زمین دیگران، به معنای غصب زمین آن‌ها، و نارواست.

 روز قیامت همه چیزِ دنیا محشور می‌گردد؛ حتی حیوانات. در آن روز کسانی که در دنیا زمینی را غصب کرده‌اند، با وضعیتی که در این حدیث آمده است، برانگیخته می‌شوند و هفت طبقه‌ی زمین غصبی به دَوْر گردنشان پیچیده می‌گردد؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «لَعَنَ الله مَنْ غَیَّرَ مَنَار الْأَرْض».([14]) یعنی: «لعنت الله بر کسی باد که نشانه‌های زمین را تغییر می‌دهد». منظور از نشانه‌های زمین، علامت‌هایی‌ست که برای تعیین حدود اراضی نصب می‌کنند. اگر کسی، این علامت‌ها را تغییر دهد تا زمینی را که خارج از محدوده‌ی زمین‌های اوست، تصاحب کند، از رحمت الله، بدور می‌باشد؛ زیرا رسول‌اللهr چنین کسی را نفرین کرده و این، بدین معناست که چنین کاری، در شمارِ گناهان کبیره قرار دارد؛ چراکه این وعید یا هشدار سخت درباره‌ی آن بیان شده است: هم لعنت و هم به دوش کشیدنِ هفت طبقه از زمین غصبی در روز قیامت. لذا آنان‌که امروزه چندین هکتار را به‌ناحق تصاحب می‌کنند، یعنی زمین‌خواران چه وضعیتی خواهند داشت؟! این‌ها با شگردهای گوناگون زمین‌هایی را که به آنان تعلق ندارد، غصب می‌کنند و مردم را از منابع خدادادی و چراگاه‌های این زمین‌ها محروم می‌گردانند! در صورتی که چراگاه‌ها جزو اموال عمومی مسلمانان محسوب می‌شود؛ هم‌چنان‌که نشانه‌های زمین و علایم راه‌ها جزو اموال عمومی‌ست. از این‌رو علما گفته‌اند: منافع عمومی بر منافع شخصی اولویت دارد و صرفاً احیای یک زمین دلیل نمی‌شود که آن زمین برای همیشه در ملک کسی درآید؛ بلکه حاکم و زمام‌دار مسلمانان می‌تواند با نظرداشت منافع عمومی، ساختمانِ بنا شده در چنین زمینی را از میان ببرد یا درختانِ کاشته شده در آن را قطع کند و بدین‌سان دست آن شخص را از منافع و اموال عمومی کوتاه نماید؛ شخصِ حاکم یا زمام‌دار نیز مالک چنین زمین‌هایی نیست؛ بلکه او فقط کارگزار یا مسؤول تأمین منافع عمومی‌ست. متأسفانه همین‌که بازار زمین تکانی می‌خورَد، برخی از مردم می‌کوشند که با روش‌های گوناگون زمین‌های دیگران یا بخشی از آن زمین‌های همسایگان خود را تصاحب کنند! چنین افرادی در معرض خطر بسیار بزرگی قرار دارند. اینک نکته‌ی مهم و ظریفی را که علما گفته‌اند، یادآوری کنم؛ این‌که اگر شخصی دیواری بسازد و در نماسازی حتی به‌اندزه‌ی یک سانتیمتر به زمین همسایه تجاوز کند، مسؤول است و روز قیامت باید در نزد الله متعال پاسخ‌گو باشد. پس آنان‌که چندین هکتار زمین را غصب می‌کنند، چه وضعیتی دارند؟!

مروان پس از شنیدن این حدیث از زبان سعیدt به آن بزرگوار گفت: «دیگر، از تو هیچ دلیلی نمی‌خواهم»؛ زیرا می‌دانست که امکان ندارد که سعیدt آن زمین را به‌ناحق از آن زن تصاحب کند. لذا سعیدt دعا کرد و گفت: «یا الله! اگر این زن دروغ‌گوست، چشمانش را کور بگردان و او را در زمین خودش بکُش». همین‌گونه هم شد؛ آن زن پیش از مرگش نابینا گردید و در همان زمینی که از بابت آن از سعیدt شکایت کرده بود، در چاهی افتاد و مُرد.

این، کرامتی از سوی اللهU برای سعید بن زیدt بود. آری؛ الله متعال دعای سعیدt را اجابت کرد و در زندگانیِ وی، این را به او نشان داد. پیش‌تر بیان شد که دعای ستم‌دیده- هرچند کافر باشد- پذیرفته می‌شود؛ زیرا الله متعال، عادل‌ترین حاکم و دادگرترین داور است و از کمالِ حکمت او، دادگری در میان بندگانش می‌باشد؛ لذا حقّ مظلوم را از ظالم می‌ستاند. در نتیجه ظالم، راهی به جایی نمی‌برد؛ همان‌گونه که الله متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ                                                                                                                   [الأنعام: ٢١] 

به‌راستی که الله، ستم‌کاران را رستگار نمی­کند.

آری؛ الله متعال، ستم‌کاران را به مقصودشان نمی‌رساند. از این‌رو به این داستان و نیز ماجرای سعد بن ابی‌وقاصt بنگرید که پیش‌تر ذکر شد. این، سنت الاهی درباره‌ی بندگان اوست که ظلم و ستمِ ستم‌کاران را بی‌پاسخ نمی‌گذارد. از الله متعال می‌خواهیم که همه‌ی امت را از ظلم و ستم در پناه خویش قرار دهد.

***

1515- وعن جابر بن عبد الله$ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ أُحُدٌ دعَانِی أَبی من اللَّیلِ فَقَالَ: مَا أُرَانِی إِلاَّ مَقْتُولاً فی أوْلِ مَنْ یُقْتَلُ من أصْحَابِ النَّبِیِّr وإنِّی لا أَتْرُکُ بَعْدِی أَعَزَّ عَلَیَّ مِنْکَ غَیْرَ نَفْسِ رسول اللهr وإنَّ عَلَیَّ دَیْناً فَاقْضِ، وَاسْتَوْصِ بِأَخَوَاتِکَ خَیْراً، فَأصْبَحْنَا، فَکَانَ أَوَّلَ قَتِیلٍ، وَدَفَنْتُ مَعَهُ آخَرَ فی قَبْرِهِ، ثُمَّ لَمْ تَطِبْ نَفْسِی أنْ أتْرُکَهُ مَعَ آخَرَ، فَاسْتَخْرَجْتُهُ بَعْدَ سِتَّةِ أشْهُرٍ، فإذا هُوَ کَیَوْمِ وَضَعْتُهُ غَیْرَ أُذنِهِ، فَجَعَلْتُهُ فی قَبْرٍ عَلَى حِدَةٍ. [روایت بخاری]([15])

ترجمه: جابر بن عبدالله$ می‌گوید: در آستانه‌ی جنگ احد، پدرم شب‌هنگام مرا صدا زد و به من گفت: درباره‌ی خویش گمانی جز این ندارم که از میان اصحاب پیامبرr جزو نخستین کشته‌شدگان خواهم بود؛ عزیزترین کسی که از خود برجای می‌گذارم، پس از رسول‌اللهr تویی. قرضی بر گردن من است؛ آن‌را ادا کن و سفارش مرا درباره‌ی نیکی به خواهرانت بپذیر. صبح که فرا رسید، پدرم نخستین کسی بود که کشته شد. یکی دیگر از کشته‌ها را با او در قبرش دفن کردم؛ اما دلم راضی نشد که او را با شخصِ دیگری در یک قبر بگذارم. لذا پس از شش ماه او را بیرون آوردم و او- بدون هیچ تغییری- مانند همان روزی بود که دفنش کرده بودم؛ جز گوشَش. آن‌گاه او را در قبر جداگانه‌ای به خاک سپردم.

شرح

پیش‌تر نمونه‌هایی از کرامات اولیل ذکر شد. در این حدیث، آن‌چه میان عبدالله بن حرام و پسرش جابر$ گذشته، آمده است. عبداللهt شبی پیش از جنگ اُحُد، پسرش جابر را بیدار کرد و به او گفت: گمان می‌کنم که نخستین کُشته از میان اصحاب پیامبرr باشم. پس از رسول‌اللهr عزیزترین و محبوب‌ترین فرد برای من، تویی. سپس به او وصیت کرد که من قرضی دارم؛ آن‌را بپرداز و آن‌گاه به او وصیت نمود که مراقبِ خواهرانش باشد و از آن‌ها به‌نیکی سرپرستی نماید. عبدالله بن حرامt وارد میدان نبرد شد و آن‌قدر جنگید که به شهادت رسید. شمارِ کُشته‌های مسلمانان در غزوه‌ی احد، به هفتاد تن رسید؛ لذا برای مسلمانان دشوار بود که برای هر نفر، یک قبر حفر کنند؛ از این‌رو هر دو یا سه نفر را در یک قبر به خاک می‌سپردند. پیکر عبدالله بن حرامt و یکی دیگر از کُشته‌های احد را در یک قبر به خاک سپردند؛ اما دلِ جابرt راضی نشد که پدرش با کسی دیگر در یک قبر باشد. از این‌رو پس از گذشتِ شش ماه قبر پدرش را نبش کرد و پیکر وی را از قبر بیرون آورد؛ جسد پدرش جز در ناحیه‌ی گوش، هیچ تغییری نکرده بود. سپس جابرt پدرش را در قبر جداگانه‌ای به خاک سپرد. جابرt به وصیت پدرش درباره‌ی خواهران خویش عمل کرد؛ حتی بدین منظور با بیوه‌زنی ازدواج نمود. زمانی که پیامبرr از ازدواج جابرt اطلاع یافت، از او پرسید: «أَفَلاَ تَزَوَّجْتَ بِکْرًا تُلاَعِبُکَ وَتُلاَعِبُهَا؟» یعنی: «آیا با دوشیزه‌ای ازدواج نکردی که بایک‌دیگر بازی کنید؟» جابرt پاسخ داد: ای رسول‌خدا! چند خواهر یتیم داشتم؛ از این‌رو با بیوه‌زنی ازدواج کردم که از خواهرانم سرپرستی و نگه‌داری کند.

این حدیث بیان‌گر کرامتی برای ابوجابر، عبدالله بن حرام$ می‌باشد که الله متعال رؤیای او را تحقق بخشید و بدین‌ترتیب عبداللهt نخستین کسی بود که در جنگ احد به شهادت رسید؛ هم‌چنین پس از گذشت شش ماه که جسدش را از قبر بیرون آوردند، هیچ تغییری در بدنش جز در گوشِ وی، پدید نیامده بود. این هم از کرامات اوست.

بدن انسان پس از مُردن می‌پوسد و خاک می‌شود؛ مگر استخوان دنبالچه که برای آفرینش دوباره‌ی انسان‌ها در روز قیامت، مانند دانه‌ی بذر است و اجساد از این استخوان سر برمی‌آورند. گفتنی‌ست که اجساد پیامبران علیهم‌السلام نمی‌پوسد و تغییر نمی‌کند؛ پیامبرr در این‌باره فرموده است: «إنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَى الأرْضِ أَجْسَادَ الأَنْبِیَاءِ»؛([16]) یعنی: «الله، اجساد پیامبران را بر زمین حرام کرده است». لذا پیکر هیچ پیامبری نمی‌پوسد و خاک نمی‌شود. گاه برخی از سایر افراد نیز از این کرامت برخوردار می‌شوند.

***

1516- وعن أنسٍt أنَّ رَجُلَینِ مِنْ أصحاب النَّبِیِّr خَرَجَا مِنْ عِنْدِ النَّبِیِّr فِی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ وَمَعَهُمَا مِثْلُ المِصْبَاحَیْنِ بَیْنَ أَیْدیهِمَا. فَلَمَّا افْتَرَقَا، صَارَ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَاحِدٌ حَتَّى أتَى أهْلَهُ. [روایت بخاری]([17])

[نووی: بخاری، این راویت را از چند طریق نقل کرده که در برخی از آن‌ها آمده است: آن دو نفر، اُسَید بن حُضَیر و عبّاد بن بِشر بوده‌اند.]

ترجمه: انسt می‌گوید: دو نفر از اصحاب پیامبرr در شبی تاریک از حضور آن بزرگوار بیرون آمدند و پیشاپیش آنان دو نورِ چراغ‌مانند قرار داشت و چون از یک‌دیگر جدا شدند، با هر یک از آنان یکی از آن دو نور باقی ماند تا آن‌که به خانه‌ی خویش رسیدند.

شرح

نووی/ در باب کرامات اولیا و فضیلت آنان، روایتی بدین مضمون آورده است که انسt می‌گوید: اُسَید بن حُضَیر و عبّاد بن بِشر در شبی تاریک از حضور پیامبرr بیرون آمدند و پیشاپیش آنان دو نورِ چراغ‌مانند قرار داشت و چون از یک‌دیگر جدا شدند، با هر یک از آنان یکی از آن دو نور باقی ماند تا آن‌که به خانه‌ی خویش رسیدند. می‌دانید که در آن زمان، کوچه‌ها چراغانی نبود؛ حتی در کم‌تر خانه‌ای چراغ روشنایی وجود داشت. این دو صحابی بزرگوار$ از حضور پیامبرr به سوی خانه‌هایشان به‌راه افتادند،؛ پیشاپیش آنان دو چراغ روشن مانند لامپ برقی قرار داشت که مسیر حرکتشان را روشن می‌کرد؛ این، به قصد و خواسته‌ی آنان نبود؛ بلکه الله متعال این دو نور چراغ‌مانند را برایشان فراهم فرمود. هنگامی‌که از یک‌دیگر جدا شدند، با هر یک از آنان یکی از آن دو نور باقی ماند تا آن‌که به خانه‌ی خویش رسیدند. این، کرامتی از سوی اللهU برای آن‌ها بود که با این نور، مسیر حرکتشان را روشن فرمود.

نور معنوی هم وجود دارد که الله متعال آن‌را در قلب بنده‌ی مومن خویش می‌افکند تا کرامتی برای او باشد؛ از این‌رو می‌بینیم که الله متعال، علوم گسترده و ارزشمندی را به روی برخی از علما می‌گشاید؛ چنان‌که برخی از علما در رشته‌های گوناگون علمی، از مهارت و تواناییِ کم‌نظیری برخوردار می‌شوند که انسان را به‌شگفت وا می‌دارد؛ از جمله می‌توان به امام ابوالعباس حرانی/ اشاره کرد الله متعال به‌واسطه‌ی او منت فراوانی بر امت اسلامی نهاد و با این‌که آن بزرگوار در سال 728 هجری وفات نمود و صدها سال از وفاتش می‌گذرد، اما این امت هم‌چنان از کتاب‌هایش بهره می‌بَرد. الله متعال دانشی وسیع، فهمی دقیق و استدلالی قوی به او عنایت کرده‌ بود؛ به‌گونه‌ای که هیچ‌کس در مباحثات علمی بر او چیره نمی‌شد. خود می‌گوید هرکه با من برای اثبات اندیشه‌ی باطل و نادرستی بحث می‌کند و می‌کوشد تا پندار باطلش را با استدلال به آیه یا حدیثی اثبات نماید، همان آیه یا حدیث را دلیلی بر ضدّ او قرار می‌دهم و با استدلال به آیه یا حدیث مورد استدلالش، ناردستیِ پندار وی را ثابت می‌کنم.

این، یکی از الطاف و نعمت‌های الاهی‌ست که به بنده‌اش این‌چنین استدلالی عنایت می کند. نمونه ه‌ای فراوانی از این‌دست در مناظره‌های شیخ‌الاسلام وجود دارد؛ چنان‌که مناظره‌اش با قاضی مالکی در «العقیدة الواسطیة» شگفت‌آور است؛ قاضی مالکی می‌کوشید که سلطان را به دستگیریِ شیخ‌الاسلام متقاعد کند؛ اما شیخ‌الاسلام با استدلال به اقوال و دیدگاه‌های موجود در مذهب آن شخص، تمام رشته‌های او را پنبه می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که حتی خودِ قاضی نیز شگفت‌زده می‌شد و تعجب می‌کرد که تقی‌الدین چگونه این‌همه اطلاعات درباره‌ی مذهب ما دارد؟ شیخ‌الاسلام در تمام رشته‌های علمی، از جمله در صرف و نحو، و بلاغت و زبان عربی، تخصص و مهارت شگفت‌آوری داشت؛ حتی شاگردش ابن‌القیم/ در «بدائع الفوائد» بحث علمی دقیقی درباره‌ی تفاوت‌های «مدح» و «حمد» دارد و نشان می‌دهد که مفاهیم واژه‌ها در زبان عربی، با تقدیم یا تأخیر یک حرف، متفاوت و دگرگون می‌شود. وی پس از طرح این مباحث می‌گوید: مباحث استادمان/ درباره‌ی صرف و نحو بسیار شگفت‌آور بود.

شیخ‌الاسلام فقط به صرف و نحو، اشتغال نداشت و دامنه‌ی پژوهش و دانشِ وی بسیار گسترده‌تر بود. باری وارد مصر شد و آن‌جا با زبان‌شناس مشهور، ابوحیان دیدار کرد. وی، شیخ‌الاسلام را می‌ستود؛ حتی قصیده‌ای در مدح ایشان دارد که در بخشی از آن آمده است:

یعنی: «ابوالعباس برای یاری شریعت و حمایت از آن، همان نقشی را ایفا کرد که ابوبکر صدیق در برخورد با قبایلی چون مُضر برای مقابله با بدعت‌ها انجام داد».

زمانی‌که شیخ‌الاسلام به مصر رفت، مردم از جمله: ابوحیان در جلسات او حاضر می‌شدند و مسایل گوناگون را به بحث می‌گذاشتند و از دانش شیخ‌الاسلام استفاده می‌بردند. ابوحیان که دریای علمِ نحو بود، مسأله‌ای نحوی را با شیخ‌الاسلام به بحث گذاشت؛ اما شیخ‌الاسلام نظرِ ابوحیان را رد کرد و گفت: این، اشتباه است. ابوحیان نپذیرفت و گفت: سیبویه که امام نحوی‌هاست، در کتاب خود همین را گفته است. شیخ‌الاسلام فرمود: سیبویه که در علمِ نحو، پیامبر نیست؛ مگر هرچه گفته است، باید بپذیریم؟ او در کتابش بیش از هشتاد مورد اشتباه کرده است. ابوحیان از این سخن سخت برآشفت؛ زیرا سیبویه در نزد نحوی‌ها، دارای همان جایگاهی‌ست که بخاری در نزد اهل حدیث دارد. از این‌رو ابوحیان که دیروز ابوالعباس حرانی را می‌ستود، در نکوهش او شعر سرود!

خلاصه این‌که الله متعال کرامتی نمایان و قابل حس به آن دو صحابی بزرگوار عنایت فرمود؛ دو نور چراغ‌مانند. هم‌چنین الله متعال در قلب بنده‌ی مومن خویش، نوری معنوی قرار می‌دهد که انسان در پرتو آن نور، پیرامون شریعت الاهی به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که انگار همه‌ی متون دینی پیشِ رویِ اوست. این هم یکی از کرامات و نعمت‌های الاهی‌ست. از اللهU می‌خواهیم که ما را از این نور بهره‌مند بگرداند و ما را جزو بندگان نیکوکار و دوستان پرهیزگارش قرار دهد.

***

1517- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: بَعَثَ رسولُ اللهr عَشْرَة رَهْطٍ عَیْناً سَرِیَّةً، وأمَّرَ عَلَیْهَم عاصِمَ بنَ ثَابِتٍ الأنْصَارِیَّt، فانْطلقوا حَتَّى إِذَا کَانُوا بإلهدْأةِ؛ بَیْنَ عُسْفَانَ وَمَکَّةَ؛ ذُکِرُوا لِحَیٍّ مِنْ هُذَیْل یُقالُ لَهُمْ: بَنُو لحیانَ، فَنَفَرُوا لَهُمْ بِقَریبٍ مِنْ مِئَةِ رَجُلٍ رَامٍ، فَاقْتَصُّوا آثَارَهُمْ، فَلَمَّا أحَسَّ بِهِمْ عَاصِمٌ وأصْحَابُهُ، لَجَؤا إِلَى مَوْضِعٍ، فَأَحاطَ بِهِمُ القَوْمُ، فَقَالُوا: انْزِلُوا فَأَعْطُوا بِأیْدِیکُمْ وَلَکُمُ العَهْدُ وَالمِیثَاقُ أنْ لا نَقْتُلَ مِنْکُمْ أحَداً. فَقَالَ عَاصِمُ بنُ ثَابِتٍ: أَیُّهَا القَوْمُ، أَمَّا أنا، فَلا أنْزِلُ عَلَى ذِمَّةِ کَافِرٍ: اللهمَّ أَخْبِرْ عَنَّا نَبِیَّکَr؛ فَرَمُوهُمْ بِالنّبْلِ فَقَتلُوا عَاصِماً، وَنَزَلَ إلَیْهِمْ ثَلاَثَةُ نَفَرٍ عَلَى العَهْدِ والمِیثاقِ، مِنْهُمْ خُبَیْبٌ، وَزَیدُ بنُ الدَّثِنَةِ وَرَجُلٌ آخَرُ. فَلَمَّا اسْتَمْکَنُوا مِنْهُمْ أطْلَقُوا أوْتَارَ قِسِیِّهِمْ، فَرَبطُوهُمْ بِهَا. قَالَ الرَّجُلُ الثَّالِثُ: هَذَا أوَّلُ الغَدْرِ واللهِ لا أصْحَبُکُمْ إنَّ لِی بِهؤُلاءِ أُسْوَةً، یُریدُ القَتْلَى، فَجَرُّوهُ وعَالَجُوهُ، فأبَى أنْ یَصْحَبَهُمْ، فَقَتَلُوهُ، وانْطَلَقُوا بِخُبَیبٍ، وزَیْدِ ابنِ الدَّثِنَةِ، حَتَّى بَاعُوهُما بِمَکَّةَ بَعْدَ وَقْعَةِ بَدْرٍ؛ فابْتَاعَ بَنُو الحارِثِ بن عامِرِ بنِ نَوْفَلِ بنِ عبدِ مَنَافٍ خُبیباً، وکان خُبَیْبٌ هُوَ قَتَلَ الحَارِثَ یَوْمَ بَدْرٍ. فَلِبثَ خُبَیْبٌ عِنْدَهُمْ أسیراً حَتَّى أجْمَعُوا عَلَى قَتْلِهِ، فاسْتَعَارَ مِنْ بَعْضِ بَنَاتِ الحَارثِ مُوسَى یَسْتَحِدُّ بِهَا فَأعَارَتْهُ، فَدَرَجَ بُنَیٌّ لَهَا وَهِیَ غَافِلَةٌ حَتَّى أَتَاهُ، فَوَجَدتهُ مُجْلِسَهُ عَلَى فَخْذِهِ وَالموسَى بِیَدِهِ، فَفَزِعَتْ فَزْعَةً عَرَفَهَا خُبَیْبٌ. فَقَالَ: أَتَخَشَیْنَ أن أقْتُلَهُ مَا کُنْتُ لأَفْعَلَ ذَلِکَ! قالَت: واللهِ مَا رَأیْتُ أسیراً خَیراً مِنْ خُبَیْبٍ، فواللهِ لَقَدْ وَجَدْتُهُ یَوماً یَأکُلُ قِطْفاً مِنْ عِنَبٍ فی یَدِهِ وإنَّهُ لَمُوثَقٌ بِالحَدِیدِ وَمَا بِمَکَّةَ مِنْ ثَمَرَةٍ، وَکَانَتْ تَقُولُ: إنَّهُ لَرِزْقٌ رَزَقَهُ اللهُ خُبَیْباً. فَلَمَّا خَرَجُوا بِهِ مِنَ الحَرَمِ لِیَقْتُلُوهُ فی الحِلِّ، قَالَ لَهُمْ خُبَیْبٌ: دَعُونِی أُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ، فَتَرَکُوهُ، فَرَکَعَ رَکْعَتَیْنِ فَقَالَ: واللهِ لَوْلا أنْ تَحْسَبُوا أنَّ مَا بِی جَزَعٌ لَزِدْتُ؛ اللهمَّ أحْصِهِمْ عَدَداً، وَاقْتُلهُمْ بِدَدَاً، وَلا تُبْقِ مِنْهُمْ أَحَداً. وقالَ:

فَلَسْتُ أُبَالِی حِیْنَ أُقْتَلُ مُسْلِماً                عَلَى أیِّ جَنْـبٍ کَانَ للهِ مَصْرَعِی

وَذَلِکَ فِی ذَاتِ الإلَهِ وإنْ یَشَـــأْ              یُبَارِکْ عَلَى أوْصَالِ شِلْوٍ مُمَـزَّعِ

وکان خُبَیبٌ هُوَ سَنَّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ قُتِلَ صَبْراً الصَّلاَةَ. وأخْبَرَ- یَعنی: النَّبِیُّr- أصْحَابَهُ یَوْمَ أُصِیبُوا خَبَرَهُمْ، وَبَعَثَ نَاسٌ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَى عَاصِمِ بنِ ثَابتٍ حِیْنَ حُدِّثُوا أَنَّهُ قُتِلَ أن یُؤْتَوا بِشَیءٍ مِنْهُ یُعْرَفُ، وکَانَ قَتَلَ رَجُلاً مِنْ عُظَمائِهِمْ، فَبَعَثَ الله لِعَاصِمٍ مِثْلَ الظُّلَّةِ مِنَ الدَّبْرِ فَحَمَتْهُ مِنْ رُسُلِهِمْ، فَلَمْ یَقْدِروا أنْ یَقْطَعُوا مِنْهُ شَیْئاً. [روایت بخاری]([18])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr گروهی ده نفره را برای تجسس- وجمع‌آوری اطلاعات از دشمن- فرستاد و عاصم بن زید انصاریt را به فرماندهیِ آنان گماشت. آن‌ها به‌راه افتادند تا این‌که به منطقه‌ی «هَدْأَة» در بین «عُسفان» و «مکه» رسیدند. خبرشان به یکی از طوایف هذیل به نامِ بنی‌لحیان رسید. نزدیک به صد مرد تیرانداز از این طایفه به تعقیب مسلمانان پرداختند و جای پای مسلمانان را دنبال کردند. همین‌که عاصم و یارانش از حرکت دشمن باخبر شدند، به جایی پناه بردند. تیراندازان دشمن، مسلمانان را محاصره کردند و گفتند: پایین بیایید و تسلیم شوید؛ به شما قول می‌دهیم که هیچ‌یک از شما را نکُشیم. عاصم بن ثابتt گفت: ای همراهان! من که با امان هیچ کافری پایین نمی‌روم. یا الله! خبرِ ما را به پیامبرتr برسان. سپس کافران به‌سوی آن‌ها تیراندازی کردند و عاصمt را کُشتند. سه نفر از مسلمانان به نام‌های خُبَیب و زید بن دَثِنه و مردی دیگر بر عهد و پیمانی که کافران دادند، پایین رفتند. کافران همین‌که بر این سه نفر دست یافتند، تارهای کمان‌هایشان را باز کردند و ایشان را با آن‌ها بستند. سومین مرد گفت: این، نخستین خیانت و بی‌وفایی‌ست؛ به الله سوگند که با شما نمی‌آیم و این دوستانم که کشته شدند، الگوی من هستند. پس او را کشیدند تا با خود ببرند؛ و چون مقاومت کرد، او را کُشتند و خُبَیب و زید بن دَثِنه را با خود بردند و پس از جنگ بدر، آن‌دو را در مکه فروختند. پسران حارث بن عامر بن نوفل بن عبدمناف، خبیب را خریدند؛ خُبیب، در جنگ بدر حارث را کشته بود. خبیبt مدتی در اسارت آنان بود تا این‌که تصمیم گرفتند که او را بکُشند. خبیب از یکی از دختران حارث، تیغی گرفت تا موهای زاید خود را با آن بتراشد. در این میان که آن زن متوجه نبود، پسربچه‌اش نزد خبیبt آمد. ناگاه متوجه شد و دید که خبیب در حالی که تیغ را در دست دارد، پسر او را روی پاهایش نشانده است؛ لذا سخت ترسید و جیغی زد که خبیبt فهمید و گفت: می‌ترسی بچه را بکُشم! من هرگز این کار را نمی‌کنم. آن زن می‌گوید: به الله سوگند، هیچ اسیری بهتر از خبیب ندیدم. به الله سوگند، در یکی از روزها که با زنجیری محکم بسته شده بود، دیدم که خوشه‌ی انگوری در دست داشت و آن زمان هیچ میوه‌ای در مکه نبود. آن زن همواره می‌گفت: این، رزقی بود که الله نصیبِ خبیبt کرد. هنگامی که بنی‌حارث خبیب را از حرم بیرون بردند تا او را بیرون از حَرَم بکُشند، خبیب به آنان گفت: اجازه دهید تا دو رکعت نماز بخوانم. آن‌ها او را رها کردند و او دو رکعت نماز گزارد و گفت: به الله سوگند، اگر گمان نمی‌کردید که من از روی ترس و بی‌تابی چنین می‌کنم، حتماً بیش‌تر نماز می‌خواندم. یا الله! یکایک آنان را هلاک گردان و آن‌ها را جدای از هم- یکی پس از دیگری- نابود کن و هیچ‌یک از آنان را باقی نگذار. و سپس شعری بدین مضمون گفت:

[اینک که مسلمان کشته می‌شوم، باکی ندارم که بر کدامین پهلو بیفتم؛ این، به‌خاطر الله متعال است که اگر بخواهد، اندام تکه‌تکه‌ی بدن را نیز خجسته می‌گرداند.]([19])

خُبَیب نخستین کسی بود که سنت نماز خواندن برای هر مسلمانِ اسیری را که بی‌دفاع کشته می‌شود، بنا نهاد. پیامبرr همان روز خبر عاصم و همراهانش را به یاران خویش اعلام فرمود. عاصمt یکی از بزرگان قریش را کشته بود؛ لذا قریشیان همین‌که از کشته شدن عاصمt اطلاع یافتند، گروهی را فرستادند تا قطعه‌ای از بدنش را برای شناسایی بیاورند؛ اما الله متعال سایه‌ای ابرمانند از زنبوران عسل برای عاصمt فرستاد که از جنازه‌‌ی او در برابر فرستادگان قریش نگه‌داری کردند و بدین‌ترتیب این‌ها نتوانستند پاره‌ای از بدنِ عاصمt را جدا کنند.

[نووی: احادیث فراوانی پیرامون کرامات اولیا وجود دارد که پاره‌ای از آن‌ها، پیش‌تر در همین کتاب گذشت؛ از جمله: حدیث آن نوجوانی که نزد راهب و ساحر می‌رفت؛ و نیز حدیث جریج، و حدیث سه نفری که درون غار گیر افتادند و همین‌طور حدیث مردی که از ابر صدایی شنید که می‌گفت: باغِ فلانی را آبیاری کن.([20]) در هر حال دلایل فراوان و مشهوری در این‌باره در دست است.]

1518- وعن ابن عمرَ$ قَالَ: مَا سَمِعْتُ عُمَرَt یَقُولُ لِشَیءٍ قَطُّ: إنِّی لأَظُنُّهُ کَذَا، إِلاّ کَانَ کَمَا یَظُنُّ. [روایت بخاری]([21])

ترجمه: ابن عمر$ می‌گوید: هیچ‌گاه از عمرt نشنیدم که درباره‌ی چیزی بگوید: «گمانم در این مورد، چنین است»، مگر این‌که مطابق گمانش می‌شد.

شرح

مولف/ باب کرامات اولیا و فضیلتشان را با ذکر حدیثی از ابوهریرهt درباره‌ی عاصم بن ثابت انصاری و همراهانش ادامه داده است؛ ماجرا از این قرار بود که پیامبرr آنان را که ده نفر بودن، برای تجسس و جمع‌آوری اطلاعات از تحرکات دشمن گسیل فرمود. زمانی که به نزدیکی مکه رسیدند، گروهی از قبیله‌ی هذیل از حضور نیروهای تجسس و اطلاعات، باخبر شدند و نزدیک به صد تیرانداز به دنبال آنان به راه افتادند و آن‌ها را به محاصره درآوردند و از آنان خواستند بدون مقاومت تسلیم شوند تا کاری با آن‌ها نداشته باشند؛ حتی قول دادند که هیچ‌کس را نکُشند. عاصمt گفت: محال است که زیر پیمان یک کافر، پایین بروم؛ زیرا کسی که در پیمانش با الله خیانت کند، به بندگان او نیز خیانت می‌ورزد. باری ابوموسی اشعریt در نامه‌ای به عمر بن خطابt اجازه خواست که یک نصرانی را به عنوان حساب‌دار بیت‌المال استخدام کند؛ زیرا آن شخص در حساب‌داری، توانمند بود. عمرt در پاسخ ابوموسیt چنین نوشت: «من به کسی که به الله و پیامبرش خیانت کرده است، اعتماد ندارم»؛ زیرا هر کافری، خیانت‌کار است؛ از این‌رو نباید به سرپرستی بیت‌المال گماشته شود. ابوموسیt دوباره این درخواست را مطرح کرد و یادآوری نمود که این مرد، حساب‌دار توانمندی‌ست. عمرt در نامه‌ای به ابوموسیt چنین نوشت:

بسمالله الرحمنالرحیم

از امیرمومنان، بنده‌ی الله، عمر بن خطاب به ابوموسی؛ نصرانی، مُرد. والسلام.

یک کلمه در یک جمله: نصرانی مُرد؛ یعنی چنین فرض کن که او مرده است؛ مگر با مرگ او محاسبات بیت‌المال تعطیل می‌شود؟ لذا چشم‌داشت ابوموسیt به استخدامِ آن نصرانی پایان یافت.

خلاصه این‌که عاصم بن ثابتt نیز از این‌که با عهد و پیمان کافران تسلیم شود، خودداری کرد؛ زیرا آن‌ها هذیلی‌ها، کافر و غیرقابل اعتماد بودند. آن‌ها شروع به تیراندازی کردند و این ده صحابی را به رگبار بستند؛ عاصم و شش تَن دیگر# کشته شدند و سه نفر باقی ماندند. این سه نفر گفتند: به پیمان خویش وفا کنند یا نکنند، تسلیم می‌شویم. هذیلی‌ها این سه نفر را دستگیر کردند و سپس تارهای کمان‌هایشان را باز نمودند و ایشان را با آن‌ها بستند. سومین مرد گفت: این، نخستین خیانت و بی‌وفایی‌ست؛ به الله سوگند که با شما نمی‌آیم و این دوستانم که کشته شدند، الگوی من هستند. پس او را کشیدند تا با خود ببرند؛ و چون مقاومت کرد، او را کُشتند و خُبَیب و زید بن دَثِنه را با خود بردند و پس از جنگ بدر، آن‌دو را در مکه فروختند. عده‌ای از اهالی مکه خبیب را خریدند؛ زیرا خُبیب، در جنگ بدر یکی از بزرگانشان را کشته بود. خبیبt مدتی در اسارت آنان بود تا این‌که تصمیم گرفتند که او را بکُشند. در یکی از ایام اسارت، پسربچه‌ای نزد خُبیبt رفت؛ خبیب طبق عادت هر آدم مهربان و دل‌سوزی، آن پسربچه را روی پاهایش نشاند و نوازش کرد. اگر شما نیز به بچه‌ها و خردسالان مهر و محبت می‌ورزید، بدانید که این، نشانه‌ی رحمت الاهی نسبت به شماست؛ زیرا اللهU رحمت ویژه‌اش را نصیب بندگان مهربانش می‌گرداند و آنان را از رحمت خویش برخوردار می‌گرداند. باری اقرع بن حابسt پیامبرr را دید که به گمانم حسن و حسین$ را می‌بوسیدند. گفت: من ده فرزند دارم و هیچ‌یک از آنان را نبوسیده‌ام. پیامبرr فرمود: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ»؛([22]) یعنی: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد». هم‌چنین مادر مومنان، عایشه‌ی صدیقه& می‌گوید: عده‌ای بادیه‌‌نشین‌ از پیامبرr پرسیدند: آیا شما، کودکان خود را می‌بوسید؟ فرمود: «بله». گفتند: ولی به الله سوگند که ما، کودکانمان را نمی‌بوسیم. پیامبرr فرمود: «أَوَ أَمْلِکُ إِنْ کَانَ الله نَزعَ مِنْ قُلُوبِکُمْ الرَّحمَةَ؟»؛([23]) یعنی: «وقتی الله، رحم و مهربانی را از دل‌های شما برداشته است، من نمی‌توانم برای شما کاری انجام دهم». اسامه بن زید$ می‌گوید: پسرِ دختر رسول‌اللهr را که در حالِ مرگ بود، به ایشان دادند؛ اشک از چشمان رسول‌اللهr سرازیر شد. سعدt گفت: ای رسول‏خدا! این چیست؟ پیامبر اکرمr فرمود: «هذِهِ رَحْمَةٌ جَعَلَهَا اللهُ تَعَالَى فی قُلُوبِ عِبَادِهِ، وَإنَّمَا یَرْحَمُ اللهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»؛([24]) یعنی: «این، رحمتی‌ست که الله متعال، در دل بندگانش نهاده است و الله، به بندگانی رحم می‌کند که رحم و شفقت داشته باشند».

خُبیبt که قلبی مهربان داشت، آن پسربچه را روی زانوان خویش نشاند؛ وی، پیش‌تر از اهل خانه تیغی گرفته بود تا موهای زاید خویش را بتراشد. آن بچه مشغول بازی بود و مادرش بی‌خبر، که ناگاه مادرش او را روی پای خُبیبt دید که تیغ در دستش بود! گمان کرد که خُبیب فرصتی برای انتقام پیدا کرده است! ای وای؛ این اسیر چه خواهد کرد؟ او، بچه‌ام را خواهد کُشت؛ اما خبیبt، آن صحابیِ بزرگوار، امانت‌دار بود و چون از جیغ مادر به موضوع پی برد، فرمود: می‌ترسی بچه را بکُشم؟! من هرگز این کار را نمی‌کنم. آن زن می‌گوید: به الله سوگند، هیچ اسیری بهتر از خبیب ندیدم. به الله سوگند، در یکی از روزها که با زنجیری محکم بسته شده بود، دیدم که خوشه‌ی انگوری در دست داشت و آن زمان هیچ میوه‌ای در مکه نبود. آن زن همواره می‌گفت: این، رزقی بود که الله نصیبِ خبیبt کرد. این، مانند داستان مریم& می‌باشد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ ٣٧

                                                                                     [آل عمران: ٣٧]

 هرگاه زکریا وارد محراب (و عبادتگاهِ) او می­شد، نزدش غذا می­­یافت. گفت: ای مریم! این روزی از کجا برایت آمده است؟ پاسخ داد: از نزدِ الله؛ الله هر که را بخواهد، بی­حساب روزی می­دهد.

آری؛ این، کرامتی از سوی الله متعال برای خبیبt بود که از آسمان سفره‌ای از انگور برای خُبیبt فرو فرستاد؛ و آن فصل در مکه میوه‌ای وجود نداشت. خبیب مدتی اسیر آن مردم بود تا این‌که تصمیم گرفتند که او را به قصاص پدر خویش- که خبیب او را در بدر کشته بود- بکُشند؛ اما از آن‌جا که حُرمت حَرَم را نگه می‌داشتند، خبیب را از حرم بیرون بردند تا او را بیرون از حَرَم بکُشند. یادآوری می‌شود: اگر کسی بیرون از حَرَم مرتکب قتل شود و سپس وارد حرم گردد، کشتنش در محدوده‌ی حرم جایز نیست؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗا                                                          [آل عمران: ٩٧]

 هر کس واردش شود، در امان است.

این، قانونی‌ست که در جاهلیت وجود داشت و اسلام، آن را تأیید کرد. حال این پرسش مطرح می‌شود که با این وصف، جنایت‌کاران به حَرَم پناه می‌برند؛ در این صورت چه باید بکنیم؟ می‌گوییم: آن‌ها را در درون حرم نمی‌کُشیم؛ بلکه آنان را در تنگنا قرار می‌دهیم تا ناگزیر شوند که حرم را ترک کنند و آن‌گاه که از حرم بیرون رفتند، آنان را مجازات می‌کنیم. ولی چگونه آنان را در تنگنا قرار می‌دهیم؟ علما گفته‌اند: آب و غذا را از آنان باز می‌داریم و به آن‌ها اجازه‌ی داد و ستد نمی‌دهیم؛ و با آنان سخن نیز نمی‌گوییم.

خبیبt به آنان گفت: اجازه دهید تا دو رکعت نماز بخوانم. آن‌ها او را رها کردند و او دو رکعت نماز گزارد و گفت: به الله سوگند، اگر گمان نمی‌کردید که من از روی ترس و بی‌تابی چنین می‌کنم، حتماً بیش‌تر نماز می‌خواندم. یا الله! یکایک آنان را هلاک گردان و آن‌ها را جدای از هم- یکی پس از دیگری- نابود کن و هیچ‌یک از آنان را باقی نگذار. و سپس این شعر را سرود:

فَلَسْتُ أُبَالِی حِیْنَ أُقْتَلُ مُسْلِمـاً                عَلَى أیِّ جَنْبٍ کَانَ للهِ مَصْرَعِی

وَذَلِکَ فِی ذَاتِ الإلَـهِ وإنْ یَشَــأْ              یُبَارِکْ عَلَى أوْصَالِ شِلْوٍ مُـمَزَّعِ

یعنی: «اینک که مسلمان کشته می‌شوم، باکی ندارم که بر کدامین پهلو بیفتم؛ این، به‌خاطر الله متعال است که اگر بخواهد، اندام تکه‌تکه‌ی بدن را نیز خجسته می‌گرداند».([25])

لذا از کرامت‌های آن مرد بود که الله متعال به او میوه‌ای داد که در آن فصل در مکه یافت نمی‌شد و او با دستانی بسته به زنجیر از آن میوه تناول می‌نمود. هم‌چنین او نخستین کسی بود که سنت نماز خواندن برای هر مسلمانِ اسیری را که بی‌دفاع کشته می‌شود، بنا نهاد و سپس پیامبرr این روش را تأیید فرمود. هم‌چنین او بر ضدّ این قوم بددعایی کرد و دعایش اجابت شد.

عاصم بن ثابتt یکی از بزرگان قریش را کشته بود؛ لذا قریشیان همین‌که از کشته شدن عاصمt اطلاع یافتند، گروهی را فرستادند تا قطعه‌ای از بدنش را برای شناسایی بیاورند؛ اما الله متعال سایه‌ای ابرمانند از زنبوران عسل برای عاصمt فرستاد که از جنازه‌‌ی او در برابر فرستادگان قریش نگه‌داری کردند و بدین‌ترتیب این‌ها نتوانستند پاره‌ای از بدنِ عاصمt را جدا کنند.

کرامات فراوانی ثابت است که مولف/ پاره‌ای از آن‌ها را در این باب یادآوری کرده است. شیخ‌الاسلام/ می‌گوید: از اصول اهل سنت و جماعت، این است که به کرامات اولیا و علوم و مکاشفاتی([26]) که الله متعال به دستِ دوستان خویش جاری می‌سازد، باور دارند. وی هم‌چنین می‌گوید: کرامات در امت‌های پیشین نیز وجود داشته است؛ هم‌چنان‌که در صدر این امت تا روز قیامت وجود دارد. و نمونه‌هایی از کرامات اولیا را در کتابش «الفرقان بین أولیاء الشیطان وأولیاء الرحمن» ذکر کرده است.

***

نظارت علمی، فنی و ناشر:

گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین

www.mowahedin.com

 




([1]) صحیح مسلم، ش: 2642 به‌نقل از ابوذرt.

([2]) صحیح الجامع، ش: 6294.

([3]) روایت نسائی (3939، 3940)؛ احمد (3/128، 199)؛ آلبانی/ در صحیح الجامع، ش: 3124 این حدیث را صحیح دانسته است.

([4]) صحیح بخاری، ش: (602، 6140)؛ و صحیح مسلم، ش: 2057.

([5]) صحیح بخاری، ش: (2679، 6646)؛ و صحیح مسلم، ش: 1646 به‌نقل از عبدالله بن عمر رضی‌الله‌عنهما.

([6]) [صحیح مسلم، ش: 1651؛ ر.ک: حدیث شماره‌ی 73. (مترجم)]

([7]) [صحیح بخاری، ش: 6018؛ و صحیح مسلم، ش:47؛ ر.ک: حدیث شماره‌ی 313. (مترجم)]

([8]) و چه خوبست که مهمان، موقعیت و شرایط میزبانش را دریابد؛ به‌عنوان مثال: از میزبان نویسنده، انتظار نداشته باشد که تمام‌وقت در خدمت او بنشیند و وقتشان را در بگومگوها و تعریف‌های بیهوده یا کم‌فایده، سپری و ضایع کنند.

([9]) صحیح بخاری، ش: 3698؛ و صحیح مسلم، ش: 2398.

([10]) صحیح بخاری، ش: 755؛ و صحیح مسلم، ش: 453.

([11]) اشاره‌ی شارح/ به منظومه‌ی لامیه‌ی ابن‌الوردی‌ست. ابن‌الوردی، همان ابوحفص، عمر بن مظفر حلبی‌ست که امام و فقیهی شافعی‌مذهب بود. عبدالحی بن العماد در شذرات الذهب می‌گوید: ابن الوردی حکم قضاوت را به‌نیابت از شیخ شمس‌الدین بن النقیب دریافت کرد و خودش به سبب خوابی که دید، از این منصب کناره‌گیری نمود. وی ملازم شیخ تقی‌الدین و برخی دیگر از علما بود و با اشتغال به نوشتن و نوشتارهایی که از خود برجای گذاشت، شهره‌ی آفاق گردید. خوش‌رفتار و گشاده‌رو بود و بی‌دلیل سخن نمی‌گفت؛ خودش می‌گوید: هر قضاوتی که کردم، پاسخی برای آن در پیشگاه الله متعال آماده نمودم. ذهبی او را در المختصر، عالِمی هوشیار، نیکوکار، متواضع و آگاه به فقه و زبان عربی دانسته است که از اساتید فراوانی از جمله ابوالعباس حرانی/ کسب فیض کرد. سبکی در «طبقات الشافعیة» (10/374) اشعار ابن‌الوردی را شیرین‌تر از شکر و گران‌بهاتر از جواهر خوانده است. [مترجم]

([12]) صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (1395، 1458)؛ و صحیح مسلم، ش: 19. [ر.ک: احادیث 213 و 1084 همین کتاب. (مترجم)]

([13]) صحیح بخاری، ش: 3198؛ و صحیح مسلم، ش: 1611.

([14]) صحیح مسلم، ش: 1978 به‌نقل از علیt.

([15]) صحیح بخاری، ش: (1351، 1352).

([16]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 1407. [مترجم]

([17]) صحیح بخاری، ش: (3639، 465، 3805).

([18]) صحیح بخاری، ش: 3045.

([19]) مترجم در همین معنا گوید:

  باکی نیست چون که میَرم بر دین         جـان سپـارم بهــر الله در رَه دیـن

 نیسـت مـرا غـم از ایـن بابــت          کـه همه بهـر اوست، اوست متیـن

([20]) به ترتیب، ر.ک: احادیث شماره‌ی 31، 264، 12، 567.

([21]) صحیح بخاری، ش: 3866.

([22]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 898. [مترجم]

([23]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 231. [مترجم]

([24]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 931. [مترجم]

([25]) مترجم در همین معنا گوید:

 باکی نیست چون که میرَم بر دین          جـان سپـارم بهــر الله در رَه دیـن

نـیسـت مـرا غـم از ایـن بـابت           کـه همه بهـر اوست، اوست متیــن

([26]) همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، بروز کرامت بدون سعی یا اراده‌ی ولی می‌باشد؛ بر خلاف کارهایی که صوفیه و جادوگران از طریق تقرب به جن‌ها و عبادت و تعظیم شیاطین که شرک اکبر است، انجام می‌دهند؛ آن‌ها مرتکب این شرک می‌شوند تا به گمان باطل خویش، پرده کنار رود و به مکاشفاتی دست یابند! اما کرامات دوستان راستین پروردگار، کاملاً متفاوت از تردستی و جادوی جادوگران و مدعیان کشف و مکاشفه می‌باشد.

252- باب: مسایلی درباره‌ی دعا

252- باب: مسایلی درباره‌ی دعا

1504- وعن أسَامةَ بن زید$ قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «مَنْ صُنِعَ إِلَیْهِ مَعْرُوفٌ، فَقَالَ لِفاعِلهِ: جَزَاکَ اللهُ خَیراً، فَقَدْ أبْلَغَ فِی الثَّنَاءِ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([1])

ترجمه: اسامه بن زید$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه به او نیکی شود و او به نیکی‌کننده بگوید: جَزَاکَ اللهُ خَیراً،([2]) سپاس و قدردانی از او را به‌طور کامل به‌جای آورده است».

1505- وعن جابرٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «لا تَدْعُوا عَلَى أَنْفُسِکُمْ؛ وَلا تَدعُوا عَلَى أوْلادِکُمْ، وَلا تَدْعُوا عَلَى أموَالِکُمْ، لا تُوافِقُوا مِنَ اللهِ سَاعَةً یُسألُ فِیهَا عَطَاءً فَیَسْتَجِیبَ لَکُمْ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «بر ضدّ خود، فرزندان و اموالتان دعا نکنید؛ مبادا بددعاییِ شما با لحظه‌ی اجابت دعا از سوی الله، هم‌زمان گردد و آن‌گاه آن دعا پذیرفته شود».

1506- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «أقْرَبُ مَا یَکُونُ العَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَهُوَ سَاجِدٌ، فَأَکْثِرُوا الدُّعَاءَ». [روایت مسلم]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «بنده زمانی که در حال سجده است، بیش از هر زمانی به پروردگارش نزدیک می‌باشد؛ پس-درسجده- فراوان دعا کنید».

شرح

این‌ها مسایلی مرکّب از انواع دعاست؛ از جمله آن‌‌که در حدیث اسامه بن زید$ آمده است که پیامبرr فرمود: «هرکه به او نیکی شود و او به نیکی‌کننده بگوید: جَزَاکَ اللهُ خَیراً،([5]) سپاس و قدردانی از او را به‌طور کامل به‌جای آورده است». اگر کسی به شما کمک کرد یا هدیه و مالی بخشید و یا چیزی به شما آموزش داد یا به ترفیع شغل و جایگاه اجتماعیِ شما، کمکتان کرد، باید در صددِ جبران خوبی‌اش باشید؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ صَنَعَ إلَیْکُمْ مَعْرُوفاً فَکَافِئُوهُ»؛([6]) یعنی: «هرکه به شما نیکی کرد، نیکی‌اش را جبران کنید».

جبرانِ نیکی، به وضعیت شخص بستگی دارد؛ پاداش برخی از مردم این است که همانند بخشش یا دهشی که به شما کرده است، یا بیش‌تر از آن، به او بذل و بخشش نمایید. برخی از مردم راضی به بذل و بخشش مالی یا هدیه‌ی مادّی راضی نیستند و فقط کافی‌ست که برایشان دعا کنید؛ اگر یک ثروتمند یا شخصی سرشناس، چیزی به شما هدیه کند و شما نیز همانندِ آن را به او هدیه دهید، چه‌بسا آن‌را نوعی بی‌احترامی تلقی کند؛ لذا برای چنین افرادی، دعا کردن کافی‌ست؛ همان‌گونه که پیامبرr فرمود: «فَإنْ لَمْ تَجِدُوا ما تُکَافِئُونَهُ فَادْعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّکُمْ قَد کَافَأْتُمُوهُ»؛([7]) یعنی: «اگر چیزی برای جبران بخشش و نیکی‌اش نیافتید، آن‌قدر برایش دعا نمایید که خودتان احساس کنید که نیکی‌اش را جبران کرده‌اید»؛ به‌عنوان نمونه می‌توانید بگویید: «جَزَاکَ اللهُ خَیراً»؛ در این صورت از او قدردانی کرده‌اید؛ زیرا شما با این دعا، سعادت دنیا و آخرتش را از اللهU درخواست می‌کنید.

حدیث دوم که از جابرt می‌باشد، بدین مضمون است که پیامبرr فرمود: «بر ضدّ خود، فرزندان و اموالتان دعا نکنید؛ مبادا بددعاییِ شما با لحظه‌ی اجابت دعا از سوی الله، هم‌زمان شود و آن‌گاه آن دعا پذیرفته شود». چنین مواردی در هنگام خشم و غضب، زیاد روی می‌دهد؛ انسان در حال عصبانیت، خودش و فرزندانش را بددعایی می‌کند؛ مثلاً می‌گوید: «خدا تو را بکشد»؛ حتی برخی از مردم فرزندان خود را لعنت و نفرین می‌کنند و می‌گویند: «نفرین خدا بر تو!» الله، خودش رحم کند! هم‌چنین برخی از مردم در هنگام عصبانیت بر ضد همسر و خواهر و عزیزان خود، حتی بر ضدّ مادر خویش دعا می‌کنند! - پناه بر الله- برخی هم در رابطه با اموال خویش بددعایی می‌کنند؛ مثلاً وقتی ماشینشان دچار عیب می‌شود، می‌گویند: بلا تو را بزند! پیامبرr از همه‌ی این‌ها نهی فرموده است؛ زیرا وقتی در حقّ فرزندتان بددعایی می‌کنید، ممکن است که با لحظه‌ی اجابت دعا از سوی اللهU هم‌زمان شود و آن‌گاه این بددعایی پذیرفته شود. لذا به‌جای بددعایی و نفرین، دعای خیر کنید؛ درباره‌ی اموال خود نیز دعای خیر نمایید؛ مثلاً اگر ماشین شما ایرادی دارد، دعا کنید که الله متعال مشکلات را برطرف سازد.

در حدیث ابوهریرهt آمده است که پیامبرr فرمود: «بنده زمانی که در حال سجده است، بیش از هر زمانی به پروردگارش نزدیک می‌باشد؛ پس-درسجده- فراوان دعا کنید». انسان در آن هنگام که اللهU را می‌خوانَد، به او نزدیک است؛ در آن هنگام الله متعال نیز به بنده‌اش نزدیک می‌باشد؛ همان‌گونه که خود می‌فرماید:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦        [البقرة: ١٨٦]

  و هنگامی که بندگانم از تو درباره­ی من می­پرسند، (بگو:) من نزدیکم و درخواست دعا­کننده را آن‌گاه که مرا می­خواند، اجابت می­کنم؛ پس باید فرمانم را بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا هدایت یابند.

نزدیک‌ترین حالت بنده به پروردگارش، زمانی‌ست که بنده در حالِ سجده می‌باشد؛ زیرا سجده، کمال کُرنش و فروتنی در برابر الله متعال است؛ بنده در هنگامِ سجده شریف‌ترین و بالاترین عضو بدنش را هم‌سطح پایین‌ترین عضو خویش قرار می‌دهد و بدین‌سان پیشانی‌اش را بر خاک می‌ساید و در برابر اللهU کرنش می‌کند؛ و این، کمال خاکساری در برابر الله و تنزیه و ستایش اوست؛ چراکه انسان، هم با سجده و کرنش و هم در گفتار، پروردگارش را ستایش می‌کند. از این‌رو در سجده‌ی نماز فرض و نفل، فراوان دعا کنید؛ چه برای رفع نیازهای دنیوی خویش و چه برای برآورده شدن خواسته‌های اخروی خود؛ در هر صورت دعا در سجده، پذیرفته می‌شود و ایرادی ندارد که در سجده، از اللهU مال و ثروت یا خانه‌ی راحت و ماشین خوب درخواست کنید؛ هم‌چنین ایرادی ندارد که در سجده برای خودتان و پدر و مادرتان آمرزش بخواهید؛ زیرا دعا، عبادت است و هرچه از الله بخواهید- در صورتی که مشروع باشد- عملی عبادی انجام داده‌اید. ‌هم‌چنان‌که در حدیث آمده است: «لِیَسْأَلْ أَحَدکُمْ رَبّه حَاجَتَهُ کُلَّهَا حَتَّى شِراکَ نَعْلِهِ إذَا انْقَطَعَ»؛([8]) یعنی: «هر یک از شما، همه‌ی نیازهایش را از الله بخواهد؛ حتی بندِ کفش خود را زمانی که پاره می‌شود». بند کفش، کم‌ترین یا کوچک‌ترین چیزی‌ست که انسان می‌تواند آن را از پروردگارش درخواست نماید؛ زیرا خواستن از پروردگار یا عرض نیاز به درگاهش، عبادت و بندگیِ اللهU، روی آوردن به سوی او، پیوند با او و پناهنده شدن به اوست و بدین‌سان قلب انسان همواره با پروردگارش می‌باشد. پس تا می‌توانید، دعا کنید و از توبه و استغفار غفلت نورزید؛ پیامبرr فرموده است: «إنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی، وإنِّی لأَسْتَغفِرُ اللهَ فِی الیَوْمِ مِئَةَ مَرَّةٍ»؛([9]) یعنی: «گاه بر دلم- لحظه‌ای- پرده‌ی غم و غفلت می‌نشیند؛ و روزانه صد بار از الله آمرزش می‌خواهم».

این، در حالی بود که اللهU گناهان گذشته و آینده‌ی آن بزرگوار را بخشید؛ اما آن بزرگوار از توبه و استغفار غافل نمی‌شد. پس ما که بندگان سراپا گنه‌کاری هستیم، باید روزی صد بار آمرزش بخواهیم و از استغفار، غفلت نورزیم؛ اگر صد بار بگوییم: «أستغفر اللهَ وأتوب إلیه»، چند دقیقه وقت می‌گیرد؟ به‌قطع کم‌تر از ده دقیقه؛ پس برای دست‌یابی به خیر فراوانی که در استغفار وجود دارد و نیز به‌پیروی از پیامبر اکرمr از این کار غفلت نکنیم.

***

1507- وعنه أنَّ رسُولَ اللهr قَالَ: «یُسْتَجَابُ لأَحَدِکُمْ مَا لَمْ یَعْجَلْ، یقُولُ: قَدْ دَعْوتُ رَبِّی، فَلَمْ یسْتَجب لِی». [متفق علیه]([10])

وفی روایةٍ لمسلمٍ: «لا یَزالُ یُسْتَجَابُ لِلعَبْدِ مَا لَمْ یَدْعُ بإثْمٍ، أَوْ قَطیعَةِ رحِمٍ، مَا لَمْ یَسْتَعْجِلْ»؛ قیلَ: یَا رسولَ اللهِ مَا الاستعجال؟ قَالَ: «یَقُولُ: قَدْ دَعوْتُ، وَقَدْ دَعَوْتُ، فَلَمْ أرَ یسْتَجِیبُ لی، فَیَسْتحْسِرُ عِنْدَ ذَلِکَ وَیَدَعُ الدُّعَاءَ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دعای هر یک از شما پذیرفته می‌شود؛ مادامی که عجله نکند و نگوید: دعا کردم و دعایم پذیرفته نشد».

در روایتی از مسلم آمده است: «دعای بنده همواره پذیرفته می‌شود؛ مادامی که درخواستش حاویِ گناه یا قطع رابطه‌ی خویشاوندی نباشد و عجله نکند». پرسیدند: ای رسول‌خدا! عجله چیست؟ فرمود: «این‌که دعاکننده می‌گوید: بارها دعا کردم و ندیدم که دعایم پذیرفته شود؛ بدین‌سان مانده و رنجور می‌گردد و دست از دعا می‌کشد».

شرح

این حدیث درباره‌ی آداب دعاست؛ ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «دعای هر یک از شما پذیرفته می‌شود؛ مادامی که عجله نکند» و سپس در شرح و توضیح عجله فرمود: «(عجله این است ‌که) دعاکننده می‌گوید: بارها دعا کردم و ندیدم که دعایم پذیرفته شود؛ بدین‌سان مانده و رنجور می‌گردد و دست از دعا می‌کشد». این شتاب‌زدگی، پیامد جهل انسان است؛ زیرا تأخیر اجابت دعا، یا به سببِ حکمتی‌ست که فقط الله متعال می‌داند؛ یا به سببِ وجود عاملی از عوامل قبول نشدن دعا. البته هنگامی‌که دعا می‌کنید، باید امیدتان بر یأس و ناامیدی از این‌که دعایتان پذیرفته ‌شود یا خیر، غالب باشد؛ اگر خواسته‌ی شما برآورده شد، به منظور و خواسته‌ی دل‌خواهتان رسیده‌اید و اگر درخواست شما برآورده نگردید، چه‌بسیار بلاهایی که از شما دور شده است و شما متوجه نشده‌اید؛ یا ثوابش برای آخرت شما ذخیره می‌گردد. پس هیچ‌گاه از دعا کردن ناامید و خسته نشوید؛ بلکه تا می‌توانید، دعا کنید؛ چه دعایتان به‌ظاهر پذیرفته شود و چه به آن‌چه می‌خواهید، نرسید؛ هرگز به اللهU سوء ظن نداشته باشید و از یاد نبرید که الله متعال، حکیم و سنجیده‌کار است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦         [البقرة: ٢١٦]

  چه‌بسا چیزی را ناگوار بدانید، ولی برایتان خوب باشد؛ و چه بسا چیزی را دوست بدارید، ولی برایتان بد باشد. الله می­داند و شما نمی­دانید.

***

1508- وعن أَبی أمامةَt قَالَ: قیل لِرسولِ اللهِr: أیُّ الدُّعاءِ أَسْمَعُ؟ قَالَ: «جَوْفَ اللَّیْلِ الآخِرِ، وَدُبُرَ الصَّلَواتِ المَکْتُوباتِ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([11])

ترجمه: ابوامامهt می‌گوید: از رسول‌اللهr پرسیدند که کدامین دعا به اجابت نزدیک‌تر است؟ فرمود: «دعا در دلِ نیمه‌ی پایانیِ شب و دعا در پایان نمازهای فرض».

1509- وعن عُبَادَةَ بنِ الصَّامِتِt أنَّ رسولَ اللهِr قَالَ: «مَا عَلَى الأرْضِ مُسْلِمٌ یَدْعُو الله تَعَالَى بِدَعْوَةٍ إِلاَّ آتَاهُ اللهُ إیَّاها، أَوْ صَرفَ عَنْهُ مِنَ السُّوءِ مِثْلَهَا، مَا لَمْ یَدْعُ بإثْمٍ، أَوْ قَطِیعَةِ رَحِمٍ»؛ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ: إِذاً نُکْثِرُ قَالَ: «اللهُ أکْثَرُ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([12])

ترجمه: عباده بن صامتt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر مسلمانی که روی زمین دعا کند و چیزی از الله بخواهد، الله خواسته‌اش را برآورده می‌سازد یا همانندِ آن، بدی را از او دور می‌کند؛ به‌شرطی که دعایش حاویِ گناه یا قطع رابطه‌ی خویشاوندی نباشد». یکی از حاضران گفت: در این صورت بیش‌تر دعا می‌کنیم. پیامبرr فرمود: «احسان الله، بیش‌تر است».

[نووی: حاکم نیز این حدیث را به‌نقل از ابوسعید آورده که در آن افزون بر این آمده است: «أَوْ یَدخِرَ لَهُ مِن الأَجْرِ مثْلَها»؛ یعنی: «یا به همان اندازه پاداش برای او ذخیره می‌شود».]

1510- وعن ابنِ عباسٍ$: أنَّ رسولَ اللهr کَانَ یَقُولُ عِنْدَ الکَرْبِ: «لا إله إِلاَّ اللهُ العَظِیمُ الحَلیمُ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ السَّمَاواتِ، وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمِ». [متفق علیه]([13])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr هنگام اندوه و پریشانی می‌گفت: «لا إله إِلاَّ اللهُ العَظِیمُ الحَلیمُ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ السَّمَاواتِ، وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمِ».([14])

شرح

این‌ها آخرین احادیثی‌ست که نووی/ در این باب آورده است.

در حدیث نخست آمده است: از رسول‌اللهr پرسیدند که کدامین دعا به اجابت نزدیک‌تر است؟ فرمود: «دعا در دلِ نیمه‌ی پایانیِ شب و دعا در پایان نمازهای فرض».

آری؛ دعای نیمه‌شب به اجابت نزدیک است؛ زیرا الله متعال در یک‌سوم پایانیِ شب به آسمان دنیا می‌آید و می‌فرماید: «چه کسی مرا می‌خوانَد تا دعایش را بپذیرم؟ چه کسی از من درخواست دارد تا خواسته‌اش را به او عطا کنم؟ چه کسی از من آمرزش می‌خواهد تا او را بیامرزم؟» پس شایسته است که انسان در این بخش از شب در دعا و مناجات بکوشد.

و فرمود: «دعا در پایان نمازهای فرض»؛ در متن حدیث آمده است: «وَدُبُرَ الصَّلَواتِ المَکْتُوباتِ» که منظور، در پایان نمازهای فرض، یعنی پس از تشهد و پیش از سلام است؛ چنان‌که رسول‌اللهr پس از ذکر تشهد بدین نکته رهنمون شده است که: «ثُمَّ لْیَتَخَیَّر مِنْ الدُّعَاء مَا شَاءَ»؛([15]) یعنی: «سپس هر دعایی که خواست، بگوید». لذا منظور از «دعا در پایان نمازهای فرض»، دعا کردن پس از تشهد و پیش از سلام می‌باشد؛ زیرا پس از سلام، محلّ ذکر است؛ نه دعا؛ بدین دلیل که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمۡ [النساء : ١٠٣]

 و هنگامی که نماز را به جای آوردید، الله را در حالت ایستاده و نشسته و (خوابیده) بر پهلوهایتان یاد کنید.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که عباده بن صامتt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر مسلمانی که روی زمین دعا کند و چیزی از الله بخواهد، الله خواسته‌اش را برآورده می‌سازد یا همانندِ آن، بدی را از او دور می‌کند» و در روایتی از ابوسعیدt آمده است: «یا به همان اندازه پاداش برای او ذخیره می‌شود». پیش‌تر در این‌باره سخن گفتیم و بیان نمودیم که در هر صورت، دعاکننده زیان نمی‌کند و بی‌نصیب نمی‌ماند؛ بلکه یکی از این سه مورد، نصیبش می‌شود؛ البته به‌شرطی که دعایش حاویِ گناه نباشد و چیزِ حرامی از اللهU نخواهد؛ وگرنه، دعایش پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا درخواست حرام یا دعای گناه‌آلود، ظلم است و الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢١                                                                                                               [الأنعام: ٢١]

 به‌راستی که الله، ستم‌کاران را رستگار نمی­کند.

آری؛ الله متعال، ستم‌کاران را به مقصودشان نمی‌رساند.

آخرین حدیث بیان‌گر دعا در هنگام اندوه و پریشانی‌ست؛ چنان‌که پیامبرr در هنگام اندوه و پریشانی این دعا را می‌گفت: «لا إله إِلاَّ اللهُ العَظِیمُ الحَلیمُ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ، لا إله إِلاَّ اللهُ رَبُّ السَّمَاواتِ، وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمِ». اگر انسان در هنگام اندوه و پریشانی این دعا را بگوید، غم و غصه‌اش برطرف می‌شود.

***




([1]) صحیح الجامع، ش: 6368؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 1657.

([2]) یعنی: «الله به تو جزای خیر دهاد!»

([3]) صحیح مسلم، ش: 3009.

([4]) صحیح مسلم، ش:482. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 482 آمده است. (مترجم)]

([5]) یعنی: «الله به تو جزای خیر دهاد!»

([6]) صحیح است؛ صحیح الجامع، ش: 6021.

([7]) صحیح است؛ صحیح الجامع، ش: 6021.

([8]) تخریج این حدیث پیش‌تر گذشت و بیان شد که حدیثی ضعیف است.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2702 به‌نقل از اَغَر مُزَنیt. [این حدیث به‌شماره‌ی 1878 آمده است. (مترجم)]

([10]) صحیح بخاری، ش: 6340؛ و صحیح مسلم، ش: 2753.

([11]) صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 2782.

([12]) صحیح الجامع، ش: 5637؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 2827.

([13]) صحیح بخاری، ش: 6346؛ و صحیح مسلم، ش: 2730.

([14]) ترجمه‌ی ذکر: «هیچ معبود برحقی جز الله بردبار وجود ندارد؛ هیچ معبود راستینی جز الله، پروردگار عرش بزرگ وجود ندارد؛ هیچ معبود برحقی جز الله، پروردگار آسمان‌ها و زمین و پروردگار عرش گران‌قدر وجود ندارد».

([15]) صحیح بخاری، ش: 6230؛ و صحیح مسلم، ش: 402 به‌نقل از عبدالله بن مسعودt.

251- باب: فضیلت دعا در غیاب دیگران

251- باب: فضیلت دعا در غیاب دیگران

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ   [الحشر: ١٠]

 (و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که می‌گویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.

و می‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ                                  [محمد : ١٩]

  و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.

الله متعال از زبان ابراهیمu خبر می‌دهد که گفت:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١        [ابراهیم: ٤١]

 پروردگارا! روز برپایی حساب مرا و پدر و مادرم و مومنان را بیامرز.

 

1502- وعن أَبی الدرداء t: أنَّهُ سَمِعَ رسولَ اللهr یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلمٍ یَدعُو لأَخِیهِ بِظَهْرِ الغَیْبِ إِلاَّ قَالَ المَلَکُ: وَلَکَ بِمِثْلٍ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: از ابودرداءt روایت است که از رسول‌اللهr شنید که می‌فرمود: «هر بنده‌ی مسلمانی که در غیاب برادرش برای او دعا کند، فرشته(ی گماشته بر وی) می‌گوید: و همانندِ آن، نصیب تو باد».

1503- وعنه أنَّ رسُولَ اللهr کَانَ یَقُولُ: «دَعْوَةُ المَرْءِ المُسْلِمِ لأَخیهِ بِظَهْرِ الغَیْبِ مُسْتَجَابَةٌ، عِنْدَ رَأسِهِ مَلَکٌ مُوَکَّلٌ کُلَّمَا دَعَا لأَخِیهِ بِخَیْرٍ قَالَ المَلَکُ المُوَکَّلُ بِهِ: آمِینَ، وَلَکَ بِمِثْلٍ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابودرداءt می‌گوید: رسول‌اللهr می‌فرمود: «دعای شخص مسلمان برای برادرش در غیابِ او پذیرفته می‌شود؛ بالای سرش فرشته‌ای گماشته شده است که هرگاه بنده برای برادرش دعای خیر می‌کند، آن فرشته می‌گوید: آمین؛ و همانندِ آن نصیب تو باد».

شرح

مولف، نووی/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی در فضیلت دعا برای دیگران در غیاب آن‌ها گشوده است؛ زیرا دعا در خلوت و تنهایی نشانه‌ی روشنی از صداقت ایمان بنده می‌باشد. هم‌چنین پیامبرr فرموده است: «لا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لأخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»؛([3]) یعنی: «ایمان هیچ‌یک از شما کامل نیست تا آن‌که هرچه برای خود می‌پسندد، برای برادر مسلمان خود نیز بپسندد». لذا دعای شما برای برادر مسلمانتان در غیاب او- بدون این‌که خودش سفارش کرده باشد- دلیل محبت شما به اوست و نشان می‌دهد که شما آن‌چه را برای خود می‌پسندید، برای او نیز دوست دارید.

سپس مولف/ در این‌باره به سه آیه از قرآن کریم استدلال کرده است؛ از جمله: این آیه که الله متعال به پیامبرش می‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ                                  [محمد : ١٩]

و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.

الله متعال در این آیه به پیامبرش دستور داده است که برای گناهان خویش و نیز برای زنان و مردان مومن آمرزش بخواهد؛ احادیث فراوانی مبنی بر درخواست آمرزش پیامبرr برای گناهانش وجود دارد و ما می‌دانیم که آن بزرگوار برای مومنان نیز آمرزش می‌خواست. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَبدین معناست که از اللهU بخواه که گناهانت را بیامرزد. گفتنی‌ست: مغفرت یا آمرزش به معنای پوشاندن گناهان و بخشیدن آن‌هاست؛ زیرا واژه‌ی «مغفرت» هم‌خانواده‌ی کلمه‌ی «مِغفَر» می‌باشد و مغفر، یعنی: کلاه‌خود که سر را می‌پوشاند و در جنگ و پیکار برای حفاظت از سر در برابر تیرِ دشمن مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مولف/ این آیه را نیز آورده است که اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ   [الحشر: ١٠]

 (و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که می‌گویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.

این‌ها یک دسته از همان سه گروهی هستند که الله متعال درباره‌ی آنان فرموده است:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَیَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠    [الحشر: ٨،  ١٠] 

(و بخشی از اموال فی‌ء) از آنِ فقیران مهاجری‌ست که از دیار و اموالشان بیرون رانده شده‌اند؛ فضل (و نعمت الله) و خشنودی او را می‌طلبند و الله و پیامبرش را یاری می‌کنند. ایشان، همان راستگویانند.  (و هم‌چنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کرده‌اند، دوست دارند و در دل‌هایشان دغدغه و نیازی به آن‌چه به مهاجران داده شده است، احساس نمی‌کنند و (آنان را) بر خود ترجیح می‌دهند؛ گرچه خودشان بسیار نیازمند باشند. و کسانی که از آز و بخلِ نفس خویش مصون بمانند، همان رستگارانند.  و (نیز از آنِ) آیندگان ایشان است که می‌گویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز و در دل‌هایمان هیچ کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده؛ ای پروردگارمان! بی‌گمان تو، بخشاینده‌ی مهرورزی.

الله متعال در این آیات، مهاجران را با دو ویژگی هجرت و نصرت یاد فرمود و سپس ویژگی‌های انصار مدینه را برشمرد و آن‌گاه گروه سوم را معرفی فرمود که برای برادران ایمانیِ خود که درگذشته‌اند، یعنی برای مهاجران و انصار# درخواست آمرزش می‌کنند؛ این، نمونه‌ای از دعای خیر برای برادران مسلمان در غیاب آن‌هاست.

و اما سومین آیه‌ای که مولف/ ذکر کرده، آیه‌ای‌ست که اللهU از زبان ابراهیمu می‌فرماید:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ ٤١           [ابراهیم: ٤١]

 پروردگارا! روز برپایی حساب مرا و پدر و مادرم و مومنان را بیامرز.

این هم نمونه‌ای دیگر از دعا برای دیگران در غیاب آن‌هاست؛ کاری که روش پیامبران گذشته بوده است؛ هم‌چنین همه‌ی ما در نمازهایمان، برای هم‌کیشان خود دعا می‌کنیم؛ آن‌جا که در تشهد می‌گوییم: «السَّلامُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ الله الصَّالِحِینَ»؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «فَإِنَّکُمْ إِذَا قُلْتُمْ ذَلِکَ سلَّمْتم عَلَی کُلِّ عَبْدٍ صَالِحٍ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ».([4]) یعنی: «وقتی شما این را می‌گویید، این دعا شامل همه‌ی بندگان نیکِ آسمان و زمین می‌شود». لذا گفتن این عبارت در تشهد، به معنای دعا کردن برای بندگان نیکِ اللهU در غیاب آن‌هاست. سپس مولف/ دو حدیث با دو لفظ مختلف و به یک معنا از ابودرداءt آورده است؛ بدین مضمون که: «هر بنده‌ی مسلمانی که در غیاب برادرش برای او دعا کند، فرشته(ی گماشته بر وی) می‌گوید: و همانندِ آن، نصیب تو باد». لذا وقتی برای برادرِ مسلمان خود در غیاب او دعا می‌کند، فرشته‌ی موکل بر شما، آمین می‌گوید و سپس می‌افزاید: «و مثلِ آن، نصیب تو باد!» این در صورتی‌ست که آن شخص، خودش از شما درخواست دعا نکرده باشد؛ زیرا اگر شما به درخواست او برایش دعا کنید، گویا خودش حضور داشته است؛ اما اگر بدون درخواستِ وی در غیابِ او برایش دعا کنید و خودش از آن بی‌اطلاع باشد، این دعا ثواب یادشده را خواهد داشت.

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 2732.

([2]) صحیح مسلم، ش: 2733.

([3]) صحیح بخاری، ش: (1202، 6320) به‌نقل از عبدالله بن مسعودt. [این حدیث پیش‌تر به نقل از انسt به‌شماره‌ی 188 آمده است. (مترجم)]

([4]) صحیح بخاری، ش: (831، 6130، 6328)؛ و مسلم، ش: 402 به‌روایت: عبدالله بن مسعودt.

250- باب: فضیلت دعا

250- باب: فضیلت دعا

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ                                       [غافر: ٦٠]

  و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.

و می‌فرماید:

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٥٥[الأعراف: ٥٥]  پروردگارتان را با زاری و در نهان بخوانید؛ همانا او کسانی را که از حد می‌گذرند، دوست ندارد.

می‌فرماید:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ

                                                                                        [البقرة: ١٨٦]

 و چون بندگانم از تو درباره­ی من بپرسند، (بدانند که) من نزدیکم و درخواست دعا­کننده را بدان‌گاه که مرا می­خواند، اجابت می­کنم.

و می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ              [النمل: 62 ]        

آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند؟

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بخشی را به موضوع دعا اختصاص داده است.

منظور از دعا، این است که انسان، پروردگارش را با عبارت‌هایی از قبیل: «یا رب»، «اللهم» و «پروردگارا!» و امثالِ آن بخواند و از اللهU بخواهد که چیزی به او بدهد یا این‌که امر ناخوشایندی را از او دور کند.

سپس مؤلف/ بابی درباره‌ی فضیلت دعا گشوده و آیاتی از قرآن کریم را در این باره ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ                                      [غافر: ٦٠]

 و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.

این، یک وعده یا نوید است؛ و الله متعال خُلف وعده نمی‌کند. منظور از دعا در این‌جا هر دو نوع دعا می‌باشد: هم دعای مسألت یا درخواست، و هم دعای عبادت. دعای عبادت، این است که انسان با عبادت‌هایی که اللهU مشروع قرار داده است، پروردگارش را عبادت و پرستش کند؛ زیرا هر عابدی با زبان حال، و با زبان گفتار، دعا می‌کند. به عنوان مثال: نماز، عبادتی‌ست که شامل قرائت قرآن، ذکر الله، تسبیح و دعاست. روزه نیز عبادتی‌ست که گرچه دعاهای زبانی در آن نمایان نیست، ولی انسان تنها به امید اجر و پاداش الاهی و ترس از مجازات او، روزه می‌گیرد و این، دعا به زبانِ حال است. یعنی انسان با روزه گرفتن، از اللهU می‌خواهد که او را از عذاب خویش نگه دارد و به او بهشت برین را عنایت کند.

دعای درخواست، این است که انسان به درگاه الاهی عرض نیاز می‌کند و چیزی از او درخواست می‌نماید؛ مثلاً می‌گوید: پروردگارا! مرا بیامرز؛ پروردگارا! بر من رحم فرما؛ پروردگارا! به من روزی بده. همان‌گونه که در حدیث آمده است: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ»؛([1]) یعنی: «دعا، همان عبادت است». به عبارت دیگر: دعا، بخشی از عبادت می‌باشد؛ زیرا انسان از طریق دعا به سوی اللهU روی می‌آورد و به لطف و احسان الاهی اعتراف می‌کند. ﴿أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ: «تا دعای شما را بپذیرم». پذیرش دعای عبادت، این است که الله متعال، عبادتِ انسان را قبول کند و پذیرش یا اجابت دعای مسألت، این است که الله متعال خواسته‌ی انسان را برآورده سازد. این، وعده‌ی الاهی‌ست؛ اما اجابت دعا و پذیرش عبادت، شروطی دارد:

1-   اخلاص: بدین معنا که انسان، مخلصانه دعا نماید؛ به عبارتی: آن‌گاه که عبادت می‌کند، هیچ چیز و هیچ‌کس را با اللهU شریک نسازد یا الله متعال را از روی ریا و خودنمایی عبادت نکند یا بدین‌خاطر عملی عبادی انجام ندهد که مردم بگویند: فلان، حاجی‌ست یا فلانی سخاوتمند است یا فلانی، زیاد روزه می‌گیرد!

اگر انسان چنین نیت‌هایی داشته باشد، عملش برباد و تباه می‌شود؛ لذا اخلاص در عبادت، یکی از اصلی‌ترین شرایط قبول شدن عبادت می‌باشد. در دعای مسألت نیز همین‌گونه است؛ یعنی هنگامی که انسان دعا می‌کند، باید با احساس نیاز به پروردگار متعال دعا نماید و این احساس را داشته باشد که الله متعال از او بی‌نیاز است و می‌تواند خواسته‌ی بنده‌اش را برآورده سازد.

2-   هم‌چنین ضروری‌ست که دعا یا درخواست انسان درخواستی مشروع باشد؛ زیرا الله متعال درخواست نامشروع را نمی‌پذیرد؛ اگرچه دعای پدر و مادر در حقّ فرزندشان باشد؛ همان‌گونه که الله متعال و می‌فرماید:

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٥٥         [الأعراف: ٥٥] 

پروردگارتان را با زاری و در نهان بخوانید؛ همانا او کسانی را که از حد می‌گذرند، دوست ندارد.

لذا اگر انسان، خواسته‌ی حرامی داشته باشد، دعایش پذیرفته نمی‌گردد؛ زیرا در این صورت انسان، تجاوزکار می‌باشد و از حد گذشته است؛ هم‌چنین اگر انسان چیزی بخواهد که در چارچوب شریعت ممکن نیست، دعایش بی‌مورد و غیرقابل قبول است؛ مانند این‌که بگوید: پروردگارا! مرا پیامبر بگردان. این، جایز نیست؛ بلکه تجاوز از حد می‌باشد و پذیرفته نمی‌شود. همین طور اگر انسان برای ستم‌دیده‌ای بددعایی کند، دعایش قبول نمی‌گردد؛ از این‌رو بد‌دعایی مادر در حقّ پسرش که همسر خویش را دوست دارد، بی‌مورد است و اجابت نمی‌شود. هم‌چنین اگر پدری برای پسرش- بدان سبب که با افراد نیک و شایسته‌ نشست و برخاست دارد- بددعایی کند، دعایش پذیرفتنی نیست. بنابراین یکی از شرایط اجابت دعا، این است که درخواستِ انسان، مشروع در چارچوب شریعت باشد.

سومین شرط اجابت دعا، این است که انسان پروردگارش را از روی یقین و با این اطمینان و امید بخواند که اللهU دعایش را می‌پذیرد؛ نه این‌که قصدش تجربه یا آزمایش باشد که آیا دعایش قبول می‌شود یا خیر؟! زیرا برخی از مردم با چنین هدفی دعا می‌کنند! لذا با یقین به این‌که اللهU دعای بنده‌اش را می‌پذیرد، دعا نمایید و اگر دعایتان مبتنی بر شک باشد، بدانید که الله متعال دعایتان را نمی‌پذیرد.

و چهارمین شرط قبول شدن دعا، پرهیز از حرام است؛ بدین‌سان که انسان از حرام‌خواری دوری کند. لذا دعای رباخوار، کلاه‌بردار و حقه‌باز و امثال این‌ها پذیرفته نمی‌شود؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «إِنَّ اللهَ طَیِّبٌ لا یَقْبَلُ إِلا طَیِّبًا، وَإِنَّ اللهَ أَمَرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا أَمَرَ بِهِ الْمُرْسَلِینَ فَقَالَ تَعَالَی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢[البقرة: ١٧٢]  وَقَالَ تَعَالَی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٥١[المؤمنون : ٥١]   ثُمَّ ذَکَرَ الرَّجُلَ یُطِیلُ السَّفَرَ أَشْعَثَ أَغْبَرَ یَمُدُّ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ یَا رَبِّ یَا رَبِّ وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ وَمَلْبَسُهُ حَرَامٌ وَغُذِیَ بِالْحَرَامِ فَأَنَّى یُسْتَجَابُ لِذَلِکَ؟».([2]) یعنی: «الله، پاک است و فقط پاکیزه را می‌پذیرد. الله به مؤمنان همان دستوری را داده که به پیامبران داده است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢             [البقرة: ١٧٢] 

 ای مؤمنان! از نعمت­های پاکیزه­ای که نصیبتان کرده­ایم، بخورید و شکر الله را به جای آورید، اگر تنها او را عبادت می­کنید.

و می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٥١  

                                                                                     [المؤمنون : ٥١]   

(دستور دادیم:) ای پیامبران! از نعمت‌های پاکی که نصیبتان کرده‌ایم، بخورید و کارهای شایسته انجام دهید؛ همانا من به کردارتان دانا هستم.

سپس پیامبرr درباره‌ی شخصی سخن گفت که سفری طولانی کرده و ژولیده‌موی و غبارآلود است؛ دستانش را به سوی آسمان بلند می‌کند و می‌گوید: پروردگارا! پروردگار! در حالی که آب و غذا و لباسش، حرام می‌باشد و با حرام، تغذیه شده است؛ دعای چنین شخصی چگونه پذیرفته می‌شود؟» هرچند دعای مسافرِ خسته و ژولیده‌موی به اجابت نزدیک است، اما پیامبرr پذیرش دعای مسافری را که با حرام تغذیه شده است، بعید دانست.

این‌ها شرایط چهارگانه‌ی اجابت دعاست.

***

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ [البقرة: ١٨٦]

و چون بندگانم از تو درباره­ی من بپرسند، (بدانند که) من نزدیکم و درخواست دعا­کننده را بدان‌گاه که مرا می­خواند، اجابت می­کنم.

و می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ                       [النمل: 62 ]

آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند؟

شرح

پیش‌تر درباره‌ی فضیلت دعا و شرایط اجابت آن سخن گفتیم. الله متعال در این آیه‌ی کریمه می‌فرماید:

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦        [البقرة: ١٨٦] 

و چون بندگانم از تو درباره­ی من بپرسند، (بدانند که) من نزدیکم و درخواست دعا­کننده را بدان‌گاه که مرا می­خواند، اجابت می­کنم.

الله متعال در این آیه پیامبرش را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: آن‌گاه که بندگانم از تو درباره‌ی من می‌پرسند که آیا من نزدیکم یا نزدیک نیستم، به آنان بگو: ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ؛ همانا من، نزدیکم. قُرب و نزدیکی پروردگار، شایسته‌ی جلال و عظمت اوست و نزدیکیِ مکانی نیست؛ زیرا الله متعال فراتر از هر چیزی‌ست؛ فراتر از آسمان‌های هفت‌‌گانه و فراتر از عرش؛ لذا نزدیکیِ مورد اشاره در این آیه، شایسته‌ی جلال و عظمت اوست. از این‌رو اللهU با عُلُو و برتریِ بزرگ و بی‌پایانش که تنها به ذات اقدسش منتهی‌ست، در برتری خویش، نزدیک است و در نزدیکی‌اش، دور؛ چنان‌که روزی پیامبر اکرمr به یارانش فرمود: «وَاَلَّذِی تَدْعُونَهُ أَقْرَب إِلَى أَحَدکُمْ مِنْ عُنُق رَاحِلَة أَحَدکُمْ»؛ یعنی: «آن‌که شما او را می‌خوانید، به هر یک از شما از گردن سواریِ او نیز نزدیک‌تر است»؛ اما فراتر از آسمان‌هاست و آسمان‌های هفت‌گانه و هفت طبقه‌ی زمین در دستش کم‌تر از یک دانه خردل در دست هر یک از ماست. او، بر همه چیز احاطه دارد و معبود راستینی جز او وجود ندارد.

﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ: «آن‌گاه که بندگانم از تو درباره‌ی من می‌پرسند، (بدانند که) من نزدیکم»؛ البته این نزدیکی، نزدیکیِ مکانی نیست؛ بلکه نزدیکی و قُربی‌ست که شایسته‌ی جلال و عظمت الله متعال می‌باشد؛ بدین معنا که الله متعال در زمین، نزد ما نیست؛ بلکه فراتر از آسمان‌هاست. ﴿أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ؛ یعنی: «درخواست دعاکننده را بدان‌گاه که مرا می‌خواند، اجابت می‌کنم». شاهد موضوع همین‌جاست که الله متعال دعای هر دعاکننده‌ای را که با صدق و اخلاص او را بخواند و به او پناه بیاورد یا به او اظهار نیاز کند، می‌پذیرد؛ البته رعایت شرایطی که پیش‌تر ذکر شد، ضروری‌ست. الله متعال در ادامه‌ی این آیه می‌فرماید: ﴿فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦: «پس باید فرمانم را بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا هدایت یابند».

﴿فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی، یعنی: آن‌گاه که آنان را به عبادت خویش فرمان دهم، باید بپذیرند؛ یکی از فرمان‌های اللهU این است که بندگانش، او را بخوانند؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ                                            [غافر: ٦٠]

  و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم.

﴿وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِییعنی: باید به من ایمانی راستین بیاورند که هیچ شک و تردید و نیز هیچ‌گونه شرک و کفری در آن نباشد. در این صورت الله متعال دعا و عبادتِ آن‌ها را می‌پذیرد. ﴿لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ ١٨٦: «تا هدایت یابند»؛ ﴿لَعَلَّدر این‌جا برای بیان علت است؛ پس مفهوم آیه، همان است که بیان شد. از این‌رو باید فرمان الله را بپذیریم و به او ایمان بیاوریم تا در همه‌ی کارهایمان، در مسیر رشد و کمال باشیم؛ این هم یکی از آیاتی‌ست که انسان را به دعای توأم با ایمان و اخلاص تشویق می‌کند.

سپس مؤلف/ چهارمین آیه را در این باب ذکر کرده است؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ                        [النمل: 62 ]

آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند؟

این پرسش برای نفی و انکار است؛ یعنی هیچ‌کس جز اللهU دعای درمانده را اجابت نمی‌کند. آری؛ اللهY دعای هر درمانده‌ای را- حتی اگر کافر باشد- می‌پذیرد؛ چنان‌که دعای کشتی‌شکستگان طوفان‌زده در دریای متلاطم را بدان‌گاه که او را بدون شرک و مخلصانه می‌خوانند، اجابت می‌کند و آنان را نجات می‌دهد:

﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ کَفُورٖ ٣٢                                                                             [لقمان: ٣٢] 

و هنگامی‌که امواج پر‌تلاطم و کوه‌آ‌سا بر آنان سایه اندازد، الله را مخلصانه و در حالی می‌خوانند که دین و عبادت را ویژه‌ی او می‌دانند؛ و چون آن‌ها را به خشکی (برساند و) نجاتشان دهد، تنها برخی از آنان راه اعتدال (و توحید) را در پیش می‌گیرند. و کسی جز پیمان‌شکنانِ ناسپاس، آیات ما را انکار نمی‌کند.

وقتی اللهU دعای درمانده‌ی کافر را می‌پذیرد، پس درباره‌ی درمانده‌ی مؤمن چه گمانی باید داشت؟ روشن است که الله متعال دعای درمانده‌ی مؤمن را از باب اولی می‌پذیرد. به یقین تنها الله متعال است که دعای درمانده را اجابت می‌کند و غیرِ او گاه اجابت می‌کند و گاه اجابت نمی‌کند؛ چه‌بسا انسان گرفتار حریق می‌شود یا در آستانه‌ی سقوط از لبه‌ی پرتگاه قرار می‌گیرد و هرچه کمک می‌خواهد، کسی نیست که کمکش کند؛ اما آن‌گاه که از سر بی‌چارگی و درماندگی، اللهU را مخلصانه می‌خوانید، دعایتان را اجابت می‌فرماید:

﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِ

                                                                                          [النمل: 62 ]

آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید و شما را جانشین (یک‌دیگر) در زمین می‌گرداند؟

و سپس در ادامه می‌فرماید: ﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِ؛ یعنی: «آیا معبود برحقی جز الله وجود دارد؟» بدون شک هیچ معبود راستینی جز اللهU وجود ندارد که دعای درمانده را بدان‌گاه که او را می‌خواند، اجابت کند. این، ردّی آشکار بر ادعای بت‌پرستان است که می‌گویند: بت‌هایشان به آنان کمک می‌کنند و دعا و درخواستشان را برآورده می‌سازند؛ این، ادعایی پوچ و بی‌اساس است. هرکه جز الله متعال را به‌فریاد بخوانی، حتی اگر پیامبرr را صدا بزنی و بگویی: یا رسول‌الله! نجاتم بده یا گرفتاری‌ام را برطرف کن، مشرک و کافر شده‌ای و رسول‌اللهr از تو بیزار است و اگر زنده بود، با تو مخالفت و پیکار می‌کرد؛ زیرا تنها باید اللهU را بخوانیم و هرکه جز الله را بخوانیم، اجابت نمی‌کند. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ ٦                             [الاحقاف: ٥،  ٦] 

و هیچ‌کس گمراه‌تر از کسی نیست که کسانی جز الله را به‌فریاد می‌خواند که تا روز قیامت نیز درخواستش را پاسخ نمی‌گویند و آنان (=معبودان باطل) از دعا و درخواست ایشان بی‌خبرند. و هنگامی که مردم برانگیخته می‌شوند، معبودان باطل، دشمن ایشان خواهند بود و منکِر عبادت این‌ها خواهند گشت.

در هر حال آیاتی که مؤلف/ آورده است و همین‌طور بسیاری دیگر از آیات قرآن، بیان‌گر فضیلت دعاست و نشان می‌دهد که شایسته نیست که انسان چشم به‌هم‌زدنی هم خودش را از پروردگارش بی‌نیاز بداند.

***

1473- وَعَنِ النُّعمانِ بنِ بشیرٍ$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «الدُّعَاءُ هُوَ العِبَادَةُ ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([3])

ترجمه: نعمان بن بشیر$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «دعا، همان عبادت است».

شرح

مؤلف/ پس از ذکر آیاتی درباره‌ی فضیلت دعا و امر به آن، احادیثی را در این‌باره ذکر کرده است؛ زیرا دلایل و منابع شرعی، چهار موردِ کتاب، سنت، اجماع مسلمانان و قیاس صحیح می‌باشد. این‌ها دلایل و منابع چهارگانه‌ای‌ست که مسلمانان احکام شریعت الاهی را بر آن بنا نهاده‌اند که محور همگی این منابع، قرآن کریم است؛ اصلی‌ترین منبع، قرآن کریم می‌باشد و اگر الله متعال به اطاعت و فرمان‌برداری از پیامبرش دستور نمی‌داد، آن‌گاه سنت پیامبرr نیز دلیل و حجت نبود. هم‌چنین اگر اللهU اجماع این امت بر حق و حقیقت را قرار نمی‌داد و چنین مقدر نمی‌فرمود که امت بر گمراهی و ضلالتی اجماع نمی‌کند، در این صورت اجماع نیز دلیلی شرعی به شمار نمی‌آمد. هم‌چنین بنا بر دلایل قرآنی، می‌توان فرع یا مسأله‌ای را که درباره‌اش نصی وجود ندارد، به مسأله‌ی همانندش که درباره‌ی آن نصی وجود دارد، الحاق کرد و بدین ترتیب بر اساس سبب و علت مشخص و مشترک این دو مسأله، در مورد فرع یا مسأله‌ی نخست حُکم نمود. بنا بر دلایل قرآنی هر یک از موارد مذکور، دلیلی‌ست که با آن، احکام شرعی ثابت می‌گردد.

در هر حال مؤلف/ ابتدا آیاتی از قرآن کریم را درباره‌ی فضیلت دعا ذکر کرده و پس از آن به ذکر احادیثی در این‌باره پرداخته است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که نعمان بن بشیر$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «دعا، همان عبادت است»؛ یعنی: دعا جزو عبادت است؛ فرموده‌ی الله متعال نیز این نکته را تأیید می‌کند؛ آن‌جا که اللهU می‌فرماید:

﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ٦٠          [غافر: ٦٠] 

و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم. بی‌شک آنان که از عبادت من
سرکشی می‌کنند، به زودی خوار و سرافکنده وارد دوزخ خواهند شد.

اللهU فرمود:﴿یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِیو نفرمود: «عن دعائی»؛ و این، نشان می‌دهد که دعا، همان عبادت است؛ از آن‌رو که وقتی انسان دعا می‌کند و پروردگارش را می‌خواند، در حقیقت به کمال الاهی اعتراف می‌کند و اذعان می‌دارد که اللهU بر هر کاری تواناست و هموست که دعا و درخواست بنده‌اش را اجابت می‌نماید و بخشش و عطا را بر این‌که نعمتش را بنده‌اش باز بدارد، ترجیح می‌دهد. لذا بنده‌ی عاقل، به کسی جز الله پناه نمی‌برد و کسی جز اللهU را نمی‌خوانَد؛ هیچ پادشاه و فرمان‌روایی را به کمک نمی‌خواهد و از هیچ‌یک از پیامبران و دوستان اللهU فریادخواهی نمی‌کند. این، حقیقتِ عبادت است؛ لذا هنگامی که دعا می‌کنی، پاداش می‌یابی؛ چه دعایت پذیرفته شود و چه خواسته‌ات برآورده نگردد؛ زیرا با دعا و اظهار نیاز به پیشگاهِ اللهU، عبادتش کرده‌ای. آن‌گاه که می‌گویی: «پروردگارا! مرا بیامرز؛ پروردگارا! بر من رحم فرما؛ پروردگارا! مرا هدایت کن»، همه‌ی این‌ها عبادت‌هایی‌ست که تو را به اللهU نزدیک می‌گرداند و اجر و ثوابش برای تو ثبت می‌شود.

***

1474- وعن عائشة& قَالَتْ: کَانَ رسُولُ اللهr یَسْتَحِبُّ الجَوَامِعَ مِنَ الدُّعَاءِ، وَیَدَعُ مَا سِوَى ذَلِکَ. [روایت ابوداود با اِسنادِ جیّد]([4])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr دعاهای جامع را دوست داشت و جز آن را ترک می‌کرد.

1475- وعن أنسٍt قَالَ: کَانَ أکثرُ دعاءِ النَّبِیِّr: «اللهمَّ آتِنَا فی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ». [متفق علیه]([5])

زاد مسلمٌ فِی روایتهِ قَالَ: وَکَانَ أَنَسٌ إِذَا أرادَ أنْ یَدْعُوَ بِدَعْوَةٍ دَعَا بِهَا، وَإِذَا أرادَ أنْ یَدْعُوَ بِدُعَاءٍ دَعَا بِهَا فِیهِ.

ترجمه: انسt می‌گوید: بیش‌ترین دعای پیامبرr این بود که می‌گفت: «اللهمَّ آتِنَا فی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

مسلم در روایتش افزون بر این آورده است که راوی می‌گوید: انسt هنگامی‌که می‌خواست دعا کند، این دعا را می‌گفت و هر دعایی می‌کرد، حتماً این عبارت دعایی را هم در دعایش می‌خواند.

شرح

مؤلف/ در فضیلت دعا، احادیثی آورده است؛ از جمله: حدیثی بدین مضمون که عایشه& می‌گوید: «رسول‌اللهr دعاهای جامع را دوست داشت و جز آن را ترک می‌کرد»؛ یعنی: پیامبرr برای دعا کردن جامع‌ترین دعاها را انتخاب می‌کرد و معمولاً به دعاهای جزئی نمی‌پرداخت؛ زیرا دعای جامع و فراگیر، شامل جزئیات نیز می‌شود؛ به‌عنوان مثال: هنگامی‌که انسان از پروردگارش می‌خواهد که او را وارد بهشت بگرداند، کافی‌ست که بگوید: «پروردگارا! مرا وارد بهشت بگردان» و دیگر نیازی به گفتن جزئیات یا توصیف بهشت نیست؛ زیرا نعمت‌هایی در بهشت وجود دارد که انسان از آن بی‌خبر است و هنگامی‌که به توصیف بهشت و بیان جزئیات خواسته‌اش می‌پردازد، انگار که نعمت‌های بهشتی را در جزئی‌گوییِ خود خلاصه کرده است؛ ولی اگر دعایش جامع و کلی باشد، فراگیرتر و زیباتر خواهد بود.

گفتنی‌ست که تکرار دعا اشکالی ندارد؛ زیرا پیامبرr در مواردی یک دعا را سه بار تکرار می‌فرمود. یکی از جامع‌ترین دعاهایی که غالباً پیامبرr در دعاهایش می‌گفت، این دعای قرآنی بود که: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١[البقرة: ٢٠١] ؛ یعنی: «در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار». ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗشامل همه‌ی خوبی‌های دنیا از قبیل: همسر شایسته، سواریِ خوب، مسکنِ راحت و دیگر خوبی‌های دنیا می‌شود؛ ﴿وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗنیز همه‌ی خوبی‌های آخرت را در برمی‌گیرد؛ مانند: حساب و کتابِ آسان، دریافت نامه‌ی اعمال با دست راست، عبور آسان و راحت از پُل صراط، نوشیدن از حوض پیامبرr و ورود به بهشت و دیگر خوبی‌های آخرت. این دعا، یکی از جامع‌ترین دعاها و بلکه از همه‌ی دعاها جامع‌تر است و انسt همواره این دعا را می‌گفت و هرگاه دعای دیگری می‌کرد، حتماً این دعا را نیز در دعای خویش می‌آورد. به عبارت دیگر: آن بزرگوار این دعا را هرگز ترک نمی‌کرد. این، بیان‌گر فضیلت این دعاست؛ لذا شایسته است که به این دعای جامع و کامل، پای‌بند باشیم؛ از این‌رو پیامبرr در پایان طواف این دعا را می‌خواند و در هر دَوْرِ طواف در میان «رکن یمانی» و «حجرالاسود» می‌گفت: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ.

***

1476- وعن ابن مسعودٍt أنَّ النَّبِیَّr کَانَ یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى، والتُّقَى، والعَفَافَ، والغِنَى». [روایت مسلم]([6])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبرr- معمولاً- این دعا را می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى، والتُّقَى، والعَفَافَ، والغِنَى».

شرح

این، یکی دیگر از احادیثی‌ست که مؤلف/ در این باب آورده است؛ حدیثی بدین مضمون که عبدالله بن مسعودt می‌گوید: پیامبرr- معمولاً- این دعا را می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى، والتُّقَى، والعَفَافَ، والغِنَى». پیامبرr در این دعا چهار درخواست داشت: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى»؛ یعنی: «پروردگارا! من از تو هدایت می‌خواهم». هدایت، به معنای علم و دانش سودمند است و بر دو نوع می‌باشد: هدایت علمی، و هدایت عملی. برخی از علما این دو نوع هدایت را با نام هدایت دلالت و هدایت توفیق ذکر کرده‌اند؛ هدایت دلالت، این است که انسان به راه راست رهنمون شود که همان هدایت علمی‌ست؛ و هدایت توفیق این است که انسان، توفیق عمل پیدا کند که همان هدایتِ عملی می‌باشد. لذا هنگامی که انسان از پروردگارش درخواست هدایت می‌کند، در حقیقت از او دو چیز می‌خواهد: از اللهU می‌خواهد که به او علم و دانش عنایت کند و به او توفیق عمل بدهد. این، همان چیزی‌ست که در سوره‌ی «فاتحه» آمده است: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ؛ یعنی: ما را به راه راست و کارهای نیک راهنمایی بفرما و توفیقمان بده که کارهای نیک انجام دهیم؛ زیرا مردم در این‌باره چهار دسته‌اند:

گروهی که الله متعال به آنان علم و آگاهی داده است و آنان اهل عمل هستند؛ این، بهترین دسته است.

گروهی که هم از علم محروم شده‌اند و هم از عمل.

گروهی که علم و آگاهی دارند، اما از عمل باز مانده‌اند.

و گروهی که بدون علم، عمل می‌کنند؛ لذا گمراه می‌شوند.

بهترین گروه، دسته‌ی نخست هستند که علم و عمل را با هم دارند؛ و این، در درخواست هدایت می‌گنجد. یا در این معنا که می‌گوییم:﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ؛ یعنی: به ما علم و آگاهی و توفیق عمل بده. «والتُّقَى»؛ یعنی: و از تو تقوا و پرهیزگاری می‌خواهم. تقوا، واژه‌ای جامع است که انجام فرمان‌های الاهی و پرهیز از نواهیِ او را شامل می‌شود؛ تقوا هم‌خانواده‌ی واژه‌ی «وقایه» می‌باشد که به معنای حفظ و نگهداری‌ست و تنها چیزی که انسان را از عذاب الاهی می‌رهاند، انجام اوامر الاهی و دوری از نواهیِ اوست.

«والعَفَافَ»؛ یعنی: عفت و پاک‌دامنی و شامل انواع زنا از جمله: زنای چشم یا چشم‌چرانی، زنای دست زدن، زنای شرمگاه و زنای شنیدن می‌شود. الله متعال ما را از انواع این پلیدی‌ها مصون بدارد؛ زیرا زنا، یکی از بدترین و زشت‌ترین کارهاست؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا ٣٢                  [الإسراء: ٣٢] 

و به زنا نزدیک نشوید؛ بی‌گمان زنا، کار بسیار زشت و راه بد و ناپسندی‌ست.

زنا، فساد اخلاقی و اجتماعی و تباهیِ قلوب و ادیان و نیز خراب شدن نَسَب و تبار انسان‌ها را در پی دارد.

و «الغِنَى»، بی‌نیازی از خَلق است؛ بدین معنا که انسان نسبت به آن‌چه که مردم دارند، احساس بی‌نیازی کند و به آن‌چه اللهU به او بخشیده است- کم یا زیاد-، قانع باشد. قناعت گنج پایان‌ناپذیری‌ست. چه‌بسیار مردمانی که الله متعال مال و ثروت فراوانی به آن‌ها ارزانی داشته است، اما آن‌قدر مال‌دوست هستند که همواره احساس فقر می‌کنند! وقتی از اللهU درخواست بی‌نیازی می‌کنیم، در حقیقت از او می‌خواهیم که به ما قناعت بدهد تا نسبت به آن چه که به مردم داده است، احساس بی‌نیازی کنیم؛ این درخواست هم‌چنین بدین معناست که از اللهU می‌خواهیم که با بخشش و عطای خویش، ما را از دیگران بی‌نیاز بگرداند. لذا شایسته است که هر یک از  ما به‌پیروی از پیامبرr این موارد چهارگانه را از اللهU بخواهد و بگوید: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى، والتُّقَى، والعَفَافَ، والغِنَى».

***

1477- وعن طارق بن أَشْیَمَt قَالَ: کَانَ الرَّجُلُ إِذَا أسْلَمَ عَلَّمَهُ النَّبِیُّr الصَّلاَةَ ثُمَّ أمَرَهُ أنْ یَدْعُوَ بِهؤلاَءِ الکَلِمَاتِ: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَاهْدِنی، وَعَافِنی، وَارْزُقْنِی». [روایت مسلم]([7])

وفی روایةٍ له عن طارقٍ: أنَّه سَمِعَ النَّبِیَّr وَأتاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رسول اللهِ کَیْفَ أقُولُ حِیْنَ أسْأَلُ رَبِّی؟ قَالَ: «قُلْ: اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَعَافِنی، وارْزُقْنِی، فإنَّ هؤلاَءِ تَجْمَعُ لَکَ دُنْیَاکَ وَآخِرَتَکَ».

ترجمه: طارق بن اشْیَمt می‌گوید: هرکس مسلمان می‌شد، پیامبرr نماز را به او آموزش می‌داد و سپس به او می‌فرمود که با این کلمات دعا کند: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَاهْدِنی، وَعَافِنی، وَارْزُقْنِی».

و در روایتی دیگر از مسلم آمده است که طارقt می‌گوید: مردی نزد پیامبرr آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! هنگامی که از پروردگارم چیزی می‌خواهم، چه بگویم؟ فرمود: «بگو: اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَعَافِنی، وارْزُقْنِی که این کلمات خواسته‌های دنیا و آخرتت را برای تو فراهم می‌آورد».

شرح

مؤلف/ در ادامه‌ی این باب، حدیثی بدین مضمون آورده است که طارق بن اشْیَمt می‌گوید: «هرکس مسلمان می‌شد، پیامبرr نماز را به او آموزش می‌داد»؛ زیرا نماز مهم ترین رکن اسلام پس از شهادتین است. ارکان اسلام عبارتند از: شهادتین- یعنی: گفتنِ أشهد أن لاالهالا الله وأنَّ محمداً رسولالله-، اقامه‌ی نماز، دادن زکات، روزه‌ی رمضان و حج بیت‌الله‌الحرام. از آن‌جا که مهم‌ترین رکن اسلام پس از شهادتین، نماز است، لذا رسول‌اللهr نماز را به هر تازه‌مسلمانی آموزش می‌داد و سپس به او می‌فرمود که با این کلمات دعا کند: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَاهْدِنی، وَعَافِنی، وَارْزُقْنِی». این دعا، شامل پنج درخواست مهم است که پیامبرr به هر تازه‌مسلمانی آموزش می‌داد.

«اللهمَّ اغْفِرْ لِی» یعنی: «یا الله! گناهانم را بیامرز». گفتنی‌ست: کافر همین‌که مسلمان می‌شود، الله متعال گناهانش را می‌آمرزد؛ الله متعال در این‌باره می‌فرماید:

﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِن یَنتَهُواْ یُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ ٣٨             [الأنفال: ٣٨]

 به کافران بگو: اگر (از کفر) باز آیند، گذشته­هایشان بخشیده می­شود.

با این حال درخواست آمرزش، هم‌چنان ادامه دارد و هر مسلمانی پس از مسلمان شدن باید از اللهU آمرزش بخواهد؛ زیرا انسان، از گناه تُهی نیست؛ همان‌گونه که در حدیث آمده است: «کُلُّ بَنِی آدَمَ خَطَّاءٌ، وَخَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ»؛([8]) یعنی: «همه‌ی انسان‌ها خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه می‌کنند».

«وَارْحَمْنِی»، یعنی: «بر من رحم بفرما» و رحمتت را بر من کامل بگردان. لذا این دعا هم شاملِ درخواست آمرزش می‌باشد، هم شامل طلب رحمت؛ درخواست آمرزش به معنای رهایی از بدی‌ها و پیامدهای ناشی از گناهان و مجازات آن‌هاست. و طلب رحمت، به معنای دست‌یابی انسان به چیز‌های دل‌خواهش می‌باشد؛ زیرا رستگاری دو بُعد دارد: رهایی از بدی‌ها و امور ناگوار، و دست‌یابی به اهداف و خواستنی‌ها.

«وَاهْدِنی»، یعنی: «مرا هدایت کن». پیش‌تر بیان شد که هدایت، همان علم و

آگاهی و توفیقِ عمل است.

«وَعَافِنی»؛ یعنی: از تو می‌خواهم که مرا از همه‌ی امراض عافیت ببخشی. امراض بر دو گونه‌اند: امراض قلبی مانند نفاق و ریا، و بیماری‌های جسمی. الله متعال درباره‌ی امراض قلبی می‌فرماید:

﴿فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا                                          [البقرة: ١٠]

 در دل‌هایشـان، بیماریِ (نفاق) وجود دارد؛ پس الله بر بیماریشان افزود.

لذا وقتی از اللهU عافیت می‌خواهیم، هم شامل سلامتی و تن‌درستی‌ست و هم شامل امراض قلبی. گفتنی‌ست امراض قلبی، به‌مراتب بدتر و شدیدتر از بیماری‌های جسمی‌ست؛ زیرا اگر انسان در برابر بیماری‌های جسمی شکیبایی ورزد و به اجر و ثواب الاهی امیدوار باشد، بیماری‌اش کفاره‌ی گناهان اوست و بر درجاتش در نزد اللهU می‌افزاید و نهایتش مرگ است؛ و مرگ، فرجام هر موجود زنده‌ای‌ست.

ولی امراض قلبی، تباهی دنیا و آخرت را در پی دارد؛ زیرا قلبی که به بیماریِ شک و تردید، یا نفاق و ریا، و یا به بیماریِ بی‌‌رغبتی به آموزه‌های دینی یا به مرضِ دشمنی با دوستان الاهی و امثال آن گرفتار شده، دنیا و آخرت چنین انسانی تباه گشته است؛ از این‌رو شایسته است که هنگام درخواست عافیت از اللهU بدین نکته توجه داشته باشیم که از او هم عافیت جسمی و تن‌درستی را درخواست می‌کنیم و هم سلامتی از امراض قلبی را. محور امراض قلب، شک و تردید و نیز شرک و شهوت است.

در لفظ دیگری که مؤلف/ آورده، آمده است: مردی نزد پیامبرr آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! هنگامی که از پروردگارم چیزی می‌خواهم، چه بگویم؟ فرمود: «بگو: اللهمَّ اغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَعَافِنی، وارْزُقْنِی». لذا شایسته است که انسان این دعای نبوی را فرابگیرد؛ چنان‌که پیامبرr این دعا را به امتش و به هر تازه‌مسلمانی آموزش می‌داد. «ارْزُقْنِی»، یعنی نیازمندی‌های جسمی‌ام از قبیل: آب و غذا، و لباس و مسکن و امثال آن را برآورده ساز و نیز روزیِ قلبم را که همان علم سودمند و عمل شایسته است، به من عطا کن؛ بنابراین رزق و روزی بر دو گونه است: رزقی که مایه‌ی حیات بدن است و رزقی که حیات قلب یا زندگانی دینی و ایمانیِ انسان را در پی دارد و انسان، هر دو نوع روزی را از الله متعال درخواست می‌کند.

1478- وعن عبد الله بن عمرو بن العاص$ قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «اللهمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌اللهr چنین دعا کرد: «اللهمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ»

1479- وعن أَبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «تَعَوَّذُوا بِاللهِ مِنْ جَهْدِ البَلاَءِ، وَدَرَکِ الشَّقَاءِ، وَسُوءِ القَضَاءِ، وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ». [متفق علیه]([10])

وفی روایةٍ قَالَ سفیان: أَشُکُّ أنِّی زِدْتُ واحدةً مِنْهَا.

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «از گرفتاریِ طاقت‌فرسا و سختیِ بلا، (و نیز از) نگون‌بختی، سرنوشت بد (یا قضاوت نادرست از سوی خود) و شادکامی دشمنان به الله پناه ببرید».

در روایتی آمده است که سفیان- یکی از راویان- می‌گوید: شک دارم که یکی از این چهار مورد را من افزوده باشم.

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌اللهr چنین دعا کرد: «اللهمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ»؛ یعنی: «یا الله! ای تغییردهنده‌ی دل‌ها! دل‌هایمان را به سوی اطاعت خویش متمایل و ثابت بگردان»؛ زیرا در حدیث آمده است: «دل‌های همه‌ی انسان‌ها همانند یک قلب در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و اللهU هرگونه که بخواهد، آن را دگرگون می‌گرداند». از این‌رو شایسته است که همواره از اللهU بخواهیم که دل‌هایمان را بر اطاعت خویش ثابت و پایدار بدارد. در این دعا، قلب به‌طور ویژه ذکر شده است؛ زیرا صلاح و فساد همه‌ی بدن به قلب بستگی دارد و پیامبرr فرموده است: «أَلاَ وإِنَّ فی الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ کُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّه؛ أَلاَ وَهِی القَلْبُ»؛ یعنی: «هان! پاره‌گوشتی در بدن وجود دارد که صلاح و فساد همه‌ی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است».

در این دعا آمده است: «صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ»؛ در نگاه نخست به این دعا چنین به‌نظر می‌رسد که بهتر بود به‌جای «عَلَى طَاعَتِکَ»، «إلی طَاعَتِکَ» گفته می‌شد؛ اما عبارتی که در متن حدیث آمده است، بلیغ‌تر می‌باشد و مفهومش این است که هم قلب ما را به اطاعت خویش متمایل گردان و هم آن‌را بر این اطاعت ثابت و استوار قرار بده. در صورتی که بحث ثبوت و پایداری در مفهوم «إلی طَاعَتِکَ» منتفی‌ست. و ثبوت و پایداری قلب بر اطاعت و فرمان‌برداری از اللهU بدین صورت است که به معصیت و نافرمانی از او روی نیاورد و هرگاه از عبادتی فارغ می‌شود، به عبادتی دیگر بپردازد؛ مثلاً پس از ادای نماز صدقه دهد و چون صدقه داد، روزه بگیرد و آن‌گاه به کسب علم بپردازد و به همین ترتیب همواره در حالِ اطاعت و فرمان‌برداری از اللهU باشد؛ پس شایسته است که همواره این دعا را بگوییم: «اللهمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ».

و اما دومین حدیث؛ ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «تَعَوَّذُوا بِاللهِ مِنْ جَهْدِ البَلاَءِ، وَدَرَکِ الشَّقَاءِ، وَسُوءِ القَضَاءِ، وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ». رسول‌اللهrدر این حدیث به ما دستور داده است که از چهار مورد به اللهU پناه ببریم:

یکم: «جَهْدِ البَلاَءِ»؛ یعنی از بلا و گرفتاریِ طاقت‌فرسا. گفتنی‌ست: بلا بر دو گونه است: بیماری جسمی مانند انواع بیماری‌ها، و بلای معنوی مانند این‌که کسی شخصیت انسان را خُرد کند یا با زبانش از او بد بگوید و خوبی‌هایش را پنهان نماید. چنین بلاهایی برای انسان، دشوار است؛ حتی از بیماری‌های جسمی نیز سخت‌تر می‌باشد. از این‌رو از گرفتاری‌ها و بلاهای طاقت‌فرسا به اللهU پناه می‌بریم. علاوه بر دو مورد مذکور، ممکن است که انسان به سختی‌ها و مصایب بزرگی دچار شود. در این میان برخی از مردم الله را با شک و دودلی عبادت می‌کنند؛ اگر خیری به آنان برسد، به آن آرامش می‌یابند و اگر بلایی به آنان برسد، روی‌گردان می‌شوند؛ لذا تا زمانی که در عافیت و آرامش به‌سر می‌برند، آسوده‌خاطرند و همین‌که اذیت و آزاری به آن ها می‌رسد یا شبهه‌ای برای آن‌ها پیش می‌آید، عنان صبر از دست می‌دهند و بر تقدیر الاهی خشم می‌گیرند و حتی ممکن است به‌خاطر گرفتاری و بلایی که به آن دچار شده‌اند، چیزهایی در دلشان بیاید که شایسته‌ی اللهU نیست.

دوم: «وَدَرَکِ الشَّقَاءِ»؛ یعنی از نگون‌بختی به اللهU پناه ببرید. شقاوت، متضادّ سعادت است و عامل سعادت و رستگاری، کار نیکوست؛ چنان‌که کار ناشایست یا بدکاری، مقدمه‌ی شقاوت می‌باشد. لذا وقتی از نگون‌بختی به اللهU پناه می‌بریم، بدین معناست که از او می خواهیم که ما را از انجام اعمال بدکاران و افراد نگون‌بخت مصون بدارد.

سوم: «وَسُوءِ القَضَاءِ»؛ این عبارت، دو معنا دارد: مفهوم نخستش این است که از این‌که بد قضاوت کنم یا حُکم نادرستی نمایم، به اللهU پناه می‌برم. و معنای دومش، این است که اللهU تقدیری رقم بزند که برای انسان ناگوار است. گاه انسان عجولانه یا بر اساس هوای نفس حُکم می‌کند؛ این، یکی از مفاهیم این عبارت است. همین‌طور ممکن است که اللهU امر ناگواری را برای انسان مقدّر کند؛ این، مفهوم دیگری‌ست که از این عبارت برداشت می‌شود.

چهارم: «وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ»؛ یعنی: از این‌که دشمنان به سبب شکست شما یا به هر دلیل دیگری شادمان شوند، به الله متعال پناه ببرید؛ ناگفته پیداست که دشمن از شکست و ناکامیِ طرفِ مقابل شادمان می‌شود و از بابت پیروزی یا موفقیت دشمن خویش، ناراحت می‌گردد. از این‌رو از شادکامی و شماتت دشمن به اللهU پناه می‌بریم. این‌ها موارد چهارگانه‌ای بود که پیامبرr به ما دستور داد که از آن‌ها به اللهU پناهنده شویم.

***

1480- وعنه قَالَ: کَانَ رسُولُ اللهr یَقُولُ: «اللهمَّ أصْلِحْ لِی دِینِی الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی، وأصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتی فِیهَا مَعَاشِی، وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی، وَاجْعَلِ الحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْرٍ، وَاجْعَلِ المَوتَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ». [روایت مسلم]([11])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr می‌گفت: «اللهمَّ أصْلِحْ لِی دِینِی الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی، وأصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتی فِیهَا مَعَاشِی، وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی، وَاجْعَلِ الحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْرٍ، وَاجْعَلِ المَوتَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ».([12])

1481- وعن علیٍّt قالَ: قَالَ لِی رسولُ اللهr: «قُلْ: اللهمَّ اهْدِنِی، وسَدِّدْنِی».

وفی روایةٍ: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى والسَّدَادَ». [روایت مسلم]([13])

ترجمه: علیt می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «بگو: اللهمَّ اهْدِنِی، وسَدِّدْنِی».

و در روایتی دیگر آمده است: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى والسَّدَادَ».([14])

1482- وعن أنسٍt قَالَ: کَانَ رسولُ اللهr یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ، وَالجُبْنِ وإلهرَمِ والبُخْلِ، وأعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وأعوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا وَالمَمَاتِ».

وفی روایةٍ: «وَضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ». [روایت مسلم]([15])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr همواره این دعا را می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ، وَالجُبْنِ وإلهرَمِ والبُخْلِ، وأعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وأعوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا وَالمَمَاتِ».

و در روایتی آمده است: «وَضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ».([16])

شرح

یکی از احادیثی که مؤلف/ در این باب آورده، حدیثی‌ست بدین مضمون که رسول‌اللهr به علی بن ابی‌طالبt فرمود که این دعا را بگوید: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى والسَّدَادَ». پیش‌تر مفهوم هدایت بیان شد. و اما «سَّدَادَ» بدین مفهوم است که گفتار، کردار و پندارِ انسان، درست و بدور از انحراف باشد؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِیدٗا ٧٠ یُصۡلِحۡ لَکُمۡ أَعۡمَٰلَکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ             [الأحزاب : ٧٠،  ٧١]

  ای مؤمنان! تقوای الاهی پیشه کنید و سخن استوار بگویید تا الله اعمالتان را برای شما اصلاح نماید و گناهانتان را بیامرزد.

سخن استوار، یعنی گفتارِ درست و به‌جا؛ لذا ذکرِ الله متعال دو فایده‌ی بزرگ دارد:

یکم: اصلاحِ کردار انسان.

دوم: آمرزش گناهان.

از این‌رو شایسته است که انسان همواره این دعا را بگوید و از اللهU هدایت و درست‌کاری و پایداری در راه حق را درخواست نماید: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ الهُدَى والسَّدَادَ» یا «اللهمَّ اهْدِنِی، وسَدِّدْنِی»؛ هر دو یک معنا دارد. از دیگر احادیث این باب، حدیثی بدین مضمون است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr می‌گفت: «اللهمَّ أصْلِحْ لِی دِینِی الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی، وأصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتی فِیهَا مَعَاشِی، وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی، وَاجْعَلِ الحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْرٍ، وَاجْعَلِ المَوتَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ».

این دعا با موضوع دین آغاز شده است: «اللهمَّ أصْلِحْ لِی دِینِی الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی»؛ یعنی دین نگه‌دارنده‌ی انسان از همه‌ی بدی ‌ها و سپری در برابر دشمنان است و هرچه دین انسان درست و شایسته باشد، انسان از هرگونه بدی مصون می‌مانَد. اخلاص برای اللهU و پیروی از رسول‌اللهr دو شرط اساسی برای درست بودن دین است؛ از این‌رو دینِ کسی که به الله شرک می‌ورزد، درست نیست؛ هرکه از روی ریا و خودنمایی نماز بخواند یا از روی ریا و خودنمایی روزه بگیرد یا صدقه دهد و قرآن بخواند یا اعمالی از قبیل ذکرِ اللهU و طلب علم یا جهاد را از روی ریا انجام دهد، اعمالش تباه و باطل است؛ زیرا الله متعال در حدیثی قدسی می‌فرماید: «إنّ الله قال: أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّرکِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَکَ فِیه مَعِیَ غَیرِی تَرَکتُه وَشِرکَهُ».([17]) یعنی: «الله فرموده است: من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هر کس، عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل، شریکم بسازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وا می‌‌گذارم». بدعت‌گذار نیز همین‌گونه است و از شرّ و بدی مصون نیست؛ بلکه بدعتی که مرتکب می‌شود، عینِ بدی‌ست؛ پیامبرr فرموده است: «فإنَّ کُلَّ محدثةٍ بدعةٌ وکلَّ بدعةٍ ضلالةٌ».([18]) یعنی: «هر عمل خودساخته‌ای، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی‌ست». بدعت‌گذار یا کسی که مرتکب بدعت می‌شود و به روشی که از پیامبرr ثابت نیست ذکر و تسبیح می‌گوید یا نماز می‌خوانَد، عملش مردود است. گاه شیطان یک عمل را به‌سان یک عبادت، زیبا و آراسته جلوه می‌دهد و انسان به آن فریفته می‌شود و با انجام آن می‌گرید و خاشعانه به انجام آن می‌پردازد؛ ولی انجام چنین اعمالی- اگرچه با گریه و خشوع باشد- بدعت است و هیچ سودی ندارد؛ بلکه مردود، و عین گناه و معصیت است؛ مگر نصارا به کلیسا نمی‌روند و نمی‌گریند؟ حتی گریه و خشوعشان از برخی از مسلمانان نیز بیش‌تر است! با این حال چون بر ضلالت و گمراهی قرار دارند، آن‌همه گریه و خشوع سودی برایشان ندارد. اهل بدعت نیز همین‌گونه‌اند؛ گاه اهل بدعت به‌ویژه صوفیه را می‌بینیم که اذکار فراوانی را وِرد خویش می‌سازند و با گریه و خشوع ذکر می‌گویند؛ اما این‌همه ذکر سودی به حالشان ندارد؛ زیرا عملشان مطابق روشی که اللهU مقرر نموده، نیست و پیامبرr  فرموده است: «مَنْ أَحْدثَ فی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ»؛ یعنی: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است». هم‌چنین فرموده است: «مَنْ عَمِلَ عمَلاً لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُو ردٌّ»؛([19]) یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش، مردود است». لذا «أصْلِحْ لِی دِینِی»، بدین معناست که دینم را خالص و درست بگردان؛ «الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی»، بدین نکته اشاره دارد که دین خالص و درست، نگه‌دارنده‌ی انسان از بدی‌ها و فتنه‌هاست.

«وأصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتی فِیهَا مَعَاشِی»؛ یعنی دنیایم را که زیستگاه من است، اصلاح بگردان. بی‌تردید دنیا سرای ماندگار و جای ماندن نیست؛ آنان‌که روزگاری در دنیا می‌زیستند، کجایند؟ شاهان و شاه‌زادگان کجایند؟ ثروتمندان و توان‌گران کجایند؟ فقرا کجایند؟ سران و اشراف کجا رفته‌اند؟ همه از دنیا رفته و افسانه شده‌اند! تو نیز سرانجام از دنیا می‌روی و افسانه می‌شوی. به‌راستی که دنیا، قصه‌ی باد و برگ خزان است! اینک ما درباره‌ی اساتید، دوستان، هم‌کلاسی‌ها، برادران و نیاکان خود سخن می‌گوییم؛ گویا هرگز در دنیا نبوده‌اند؛ انگار همه‌اش خواب بوده و گذشته است! پس دنیا جای ماندن نیست؛ ولی خوشا به حالِ انسانی که از فرصتی که در دنیا دارد، در انجام کارهای نیک بهره‌برداری می‌کند‌ و دنیایش را برای آخرتش مفید می‌گرداند. و افسوس و حسرت نصیب کسی خواهد بود که از دنیای خویش برای آخرتش استفاده نمی‌برد و بدین‌سان در دنیا و آخرت زیان‌کار می‌گردد. از این‌رو رسول‌اللهr از دنیا به زیستگاهی تعبیر فرمود که انسان روزگاری در آن زندگی می‌کند و سپس آن‌را وا می‌گذارد و از سفر دنیا به سرای خویش در آخرت باز می‌گردد؛ لذا در این دعا آمده است: «وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی». آری؛ بازگشت همه به آخرت است و هیچ راهِ گریزی از این بازگشت، وجود ندارد. الله متعال در کتابش می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِینَ وَٱلۡأٓخِرِینَ ٤٩ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِیقَٰتِ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ٥٠

                                                                                 [الواقعة: ٤٩،  ٥٠]

 بگو: بی‌گمان پیشینیان و آیندگان، همگی در وعده‌گاه روزی مشخص، جمع می‌شوند.

آری؛ اللهU روز قیامت همه‌ی گذشتگان و آیندگان را در میدانی بزرگ گرد می‌آورد؛ بانگِ بزرگ آن روز به گوش همگان می‌رسد و چشمانشان به بالا دوخته می‌شود. اللهY در این‌باره می‌فرماید:

﴿ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ ١٠٣ وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ ١٠٤         [هود: ١٠٣،  ١٠٤]       

آن‌ روز، روزی‌ست که مردم در آن گرد می‌آیند و آن روز، روزی‌ست که همه آن را خواهند دید. و ما، آن را جز تا زمان مشخصی به‌تأخیر نمی‌اندازیم.

فرمود: «تا زمانی مشخص» و نفرمود: «تا زمانی طولانی و مشخص»؛ لذا این دوران، خیلی زود سپری می‌شود و بازگشت هر کسی به سوی آخرت و روز رستاخیز است. شاعری فرزانه این را به‌خوبی به‌نظم درآورده است:

کل ابن انثی وإن طالت سلامته   یوماً علی آلـة حدبـاء محمـول

«هر آدمی هرچند عمری طولانی کند، روزی او را روی تابوت حمل خواهند کرد...».

این، سرانجام همه‌ی ماست؛ کسی در آتش می‌سوزد و خوراک حریق می‌شود؛ دیگری، در بیابان می‌میرد و درندگان او را می‌خورند؛ آن یکی در دریا غرق می‌گردد و خوراک ماهی‌ها می‌شود؛ مرگ، فرجام همه‌ی ماست؛ اما نمی‌دانیم که کی و چگونه یا در کجا؟ ولی بازگشت همه‌ی ما به سوی آخرت است؛ از این‌رو هر یک از ما به‌پیروی از پیامبرr دعا می‌کند و می‌گوید: «وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی». اصلاح آخرت بدین معناست که اللهU انسان را از آتش دوزخ برهاند و او را وارد بهشت بگرداند. امید است که الله متعال آخرت من و شما را اصلاح نماید.

«وَاجْعَلِ الحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْرٍ»؛ یعنی: «و زندگی را برای من موجب افزایش کارهای نیک قرار بده». انسانی که در دنیا توفیق کارهای نیک می‌یابد، همواره بر نیکی‌هایش افزوده می‌شود و خود نیز این را احساس می‌کند؛ از این‌رو با انجام هر کارِ نیکی، خوش‌حال می‌شود و می‌گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ[الأعراف: ٤٣] : «همه­ی حمد و ستایش ویژه‏ی الله است که ما را به سوی این هدایت فرمود و اگر الله هدایتمان نمی‌کرد، هدایت نمی‌یافتیم». خلاصه این‌که هر روز بر نیکی‌های مسلمان نیکوکار افزوده می‌شود: نماز می‌گزارد، تسبیح می‌گوید، قرآن می‌خوانَد، امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، با برادر مسلمان خود گشاده‌روست، و بدین‌سان کارهای نیک انجام می‌دهد. چنین فردی هرچه بیش‌تر عمر کند، به نفع اوست؛ از این‌رو در حدیث آمده است: «خَیرُ النَّاسِ مَنْ طَالَ عُمُرهُ ، وَحَسُنَ عَمَلُهُ»؛([20]) یعنی: «بهترین مردم، کسی‌ست که عمرش، طولانی و کردارش، نیکو باشد».

«وَاجْعَلِ المَوتَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ»؛ یعنی: «و مرگ را برای من مایه‌ی راحتی و رهایی از همه‌ی بدهی‌ها بگردان». مرگ، پایان زندگیِ دنیاست؛ اما پیامبرr دعا کرد که اللهU مرگ را رهایی‌بخش وی از همه‌ی بدی‌ها قرار ده؛ زیرا انسان نمی‌داند که در دنیا چه بر سَرَش می‌آید؛ چه‌بسا اگر زیاد در دنیا بماند و عمری طولانی کند، رو به سراشیبی نهد و دینش تباه شود؛ چه‌بسا انسان آن‌قدر در دنیا عمر می‌کند که فتنه‌های فراوانی می‌بیند و کار به جایی می‌رسد که آرزوی مرگ می‌نماید یا آرزو می‌کند که ای کاش هرگز از مادر زاده نمی‌شد! ولی مرگی که پیش از رسیدن چنین فتنه‌هایی باشد، رهایی‌بخش انسان از این فتنه‌ها و بدی‌هاست؛ از این‌رو رسول‌اللهr در دعایش از اللهU درخواست نمود که مرگ را مایه‌ی راحتی و رهایی از همه‌ی بدهی‌ها قرار دهد. پیشنهاد می‌کنم که همواره به‌پیروی از پیامبرr این دعا را بگویید: «اللهمَّ أصْلِحْ لِی دِینِی الَّذِی هُوَ عِصْمَةُ أمْرِی، وأصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتی فِیهَا مَعَاشِی، وأصْلِحْ لِی آخِرتِی الَّتی فِیهَا مَعَادی، وَاجْعَلِ الحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی کُلِّ خَیْرٍ، وَاجْعَلِ المَوتَ رَاحَةً لِی مِنْ کُلِّ شَرٍّ».

***

1483/1- وعن أنسٍt قَالَ: کَانَ رسولُ اللهr یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ، وَالکَسَلِ، وَالجُبْنِ، وإلهرَمِ، وَالبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وأعوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا وَالمَمَاتِ».

وفی روایةٍ: «وَضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ». [روایت مسلم]([21])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr همواره این دعا را می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ، وَالجُبْنِ وإلهرَمِ والبُخْلِ، وأعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وأعوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا وَالمَمَاتِ».

و در روایتی آمده است: «وَضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ».

1483/2- وعن أَبی بکرٍ الصّدّیقt: أنَّه قَالَ لرسُولِ اللهr: عَلِّمْنی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی صَلاَتِی، قَالَ: «قُلْ: اللهمَّ إِنِّی ظَلَمتُ نَفْسِی ظُلْماً کَثِیراً، وَلا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وارْحَمْنِی، إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ». [متفق علیه]([22])

ترجمه: از ابوبکر صدیقt روایت است که وی به رسول‌اللهr عرض کرد: دعایی به من آموزش دهید که با آن در نمازم دعا کنم؛ رسول‌اللهr فرمود: «بگو: اللهمَّ إِنِّی ظَلَمتُ نَفْسِی ظُلْماً کَثِیراً، وَلا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وارْحَمْنِی، إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ».([23])

شرح

انس بن مالکt می‌گوید: پیامبرr روایت است این دعا را فراوان می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنَ إلهمِّ والحَزَنِ»؛ «هَم و حُزن» مترادف هستند؛ البته «هم» به نگرانی و اندوهِ آینده اطلاق می‌گردد و «حُزن» به غم و اندوه گذشته گفته می‌شود. انسانی که در غمِ گذشته‌هاست و برای آینده نگران می‌باشد، زندگیِ تیره و تاری دارد؛ اما کسی که به وضعیت کنونی خود می‌پردازد و به صورتی که به او امر شده است، برای آینده‌ی خویش آماده می‌شود، سکون و آرامش دارد؛ از این‌رو پیامبرr از اندوه گذشته و نگرانیِ آینده به اللهU پناه می‌بُرد. بسیاری از مردم بی‌مورد و به صورتی نابه‌جا به آینده‌ی خود بسیار می‌اندیشند؛ لذا نگرانی از آینده بر زندگیِ آن‌ها سایه می‌افکند و زندگی را به کامشان تلخ می‌گرداند؛ در صورتی که گذشت زمان نشان می‌دهد که بی‌مورد نگران بوده‌اند و اصلِ مسأله به‌گونه‌ای نبوده است که دلیلی برای نگرانی وجود داشته باشد. بسیاری از مردم نیز بیش از حد به گذشته می‌اندیشند و خود را در غم گذشته، تباه می‌کنند.

«وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وإلهرَمِ وَالکَسَلِ»؛ یعنی: «از ناتوانی، پیری و تنبلی به تو پناه می‌برم»؛ زیرا هریک از این سه مورد، انسان را از کار و عمل باز می‌دارد؛ لذا پیامبرr از ناتوانی، تنبلی و پیری به اللهU پناه می‌برد.

«وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ والبُخْلِ»؛ یعنی: «و از ترس و بزدلی، و بُخل به تو پناه می‌برم». ترس و بزدلی که همان خوددوستی‌ست، باعث می‌شود که انسان آن‌جا که باید دست‌ به‌کار شود یا اقدامی بکند، هیچ کاری انجام ندهد؛ مثلاً سبب می‌گردد که انسان برای جهاد پیش‌قدم نشود یا از ترس مرگ و زندان و امثالِ آن، سخن حق را نگوید. بُخل، همان مال‌دوستی‌ست و انسان را از بذل مال و ثروت از جمله ادای زکات، خرج کردن و مهمان‌نوازی و امثال آن باز می‌دارد.

«وأعُوذُ بِکَ مِنْ ضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ» یا «مِنْ غَلَبَةِ الدَّیْنِ، وَقَهرِ الرِّجَالِ»؛ هر دو، صحیح و بدین معناست که: «و از سنگینیِ بدهی و از چیرگی و ستم دیگران به تو پناه می‌برم». بدهی، غم و اندوهِ روز و فکر و خیالِ شب است و خواب از چشمان انسان می‌رباید. انسان بدهکار همواره پریشان است؛ اما اللهU به کسی که به‌قصد ادای بدهی‌، قرض می‌گیرد، در بازپرداخت بدهی‌اش کمک می‌کند؛ ولی کسی که قصد بازپرداخت ندارد، توقعی جز این نیست که الله متعال او را پریشان می‌گرداند.

لذا اگر ماشینی را به کرایه می‌گیرید یا خانه‌ای را اجاره می‌کنید و قصدتان ادای اجاره‌بهاست، مطمئن باشید که اللهU زمینه‌‌ی پرداخت آن‌را برای شما فراهم می‌گرداند؛ حتی اگر کسی صادقانه قصد بازپرداخت بدهی‌اش را داشته باشد و به هر دلیلی، مثلاً به سبب ورشکستگی از ادای آن باز بماند، الله متعال در دنیا یا آخرت بدهی‌اش را می‌پردازد؛ البته ناگفته نماند که بدهکار در هر صورت باید حقّ بستانکار را بدهد؛ در دنیا ندهد، در آخرت از او می‌گیرند.

و اما حدیث ابوبکر صدیقt؛ در این حدیث آمده است که ابوبکر صدیق از رسول‌اللهr خواست تا دعایی به او بیاموزند که با آن در نماز، دعا کند. دقت بفرمایید که پرسش‌گر کیست و همین‌طور توجه نمایید که چه کسی پاسخ‌ می‌دهد؟ آری؛ پرسش‌گر ابوبکر صدیقt می‌باشد و پاسخ‌گو، رسول‌اللهr. محبوب‌ترین شخص نزد رسول‌اللهr، ابوبکر صدیقt بود و دوست‌داشتنی‌ترین فرد در نزد ابوبکر، رسول‌اللهr بودند؛ پس بی‌تردید پاسخی که به پرسشِ یک دوست از دوستِ دیگر گفته شود، جزو بهترین پاسخ‌هاست.

ابوبکرt عرض کرد: «دعایی به من آموزش دهید که با آن در نمازم دعا کنم». احتمال می‌رود که این دعا در سجده یا پس از تشهدِ پایانی باشد. پیامبرr فرمود: «بگو: اللهمَّ إِنِّی ظَلَمتُ نَفْسِی ظُلْماً کَثِیراً، وَلا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وارْحَمْنِی، إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ». این، دعای جامع و سودمندی‌ست:

«اللهمَّ إِنِّی ظَلَمتُ نَفْسِی ظُلْماً کَثِیراً»؛ یعنی: «یا الله! من به خویشتن ستم فراوانی کرده‌ام». این، اذعان بنده به ستم و جفاکاری نسبت به خویشتن است و یکی از آداب دعاست؛ به عبارت دیگر: یکی از چیزهایی که در دعا مهم است، عرض حال به پیشگاه الاهی می‌باشد؛ چنان‌که موسیu گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ([24]) و بدین‌سان با عرض حال، به پیشگاه الاهی عرض نیاز کرد؛ از همین‌روست که دعا را راز و نیاز گویند.

«وَلا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ أنْتَ»؛ یعنی: «و کسی جز تو گناهان را نمی‌آمرزد». این، ثنا و ستایش الاهی‌ و اعتراف به عجر و ناتوانیِ خویشتن و اذعانی‌ست به این‌که تنها اللهU گناهان را می‌آمرزد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ                                            [آل عمران: ١٣٥]

 و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟

اگر همه‌ی مردم جمع شوند تا یک گناه از گناهانت را ببخشند، نمی‌توانند و تنها کسی که گناهان را می‌آمرزد، اللهU می‌باشد.

«فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ»؛ یعنی: «پس مرا با آمرزشی از سوی خویش بیامرز». آمرزش را از آن جهت به اللهU نسبت داد که بدین شکل، بلیغ‌تر و بزرگ‌تر می‌باشد؛ زیرا بزرگیِ دهش، از بزرگیِ بخشنده است. «وارْحَمْنِی»؛ یعنی: «بر من رحم فرما» و در آینده به انجام کارهای نیک، توفیقم دِه. در این‌جا با توسل به دو نام از نام‌های اللهU دعا شده است و این دو اسم، متناسب با درخواست بنده است: چنان‌که بنده در خواست آمرزش و رحمت می‌کند و سپس می‌گوید: «إنَّکَ أنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ یعنی: «به‌یقین که تو، آمرزنده‌ی مهرورزی». لذا شایسته است که انسان این دعا را در نمازش- در سجده یا پس از تشهدِ پایانی- بگوید.

***

1484- وعن أَبی موسىt عَنِ النَّبِیِّr أنَّهُ کَانَ یدْعُو بِِهذا الدُّعَاءِ: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وإسرافِی فِی أمْرِی، وَمَا أنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّی، اللهمَّ اغْفِرْ لِی جِدِّی وَهَزْلِی؛ وَخَطَئِی وَعَمْدِی؛ وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی، اللهمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أخَّرْتُ، وَمَا أسْرَرْتُ وَمَا أعْلَنْتُ، وَمَا أنتَ أعْلَمُ بِهِ مِنِّی، أنْتَ المُقَدِّمُ، وأنْتَ المُؤَخِّرُ، وأنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ». [متفق علیه]([25])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: پیامبرr با این عبارت دعا می‌کرد: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وإسرافِی فِی أمْرِی، وَمَا أنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّی، اللهمَّ اغْفِرْ لِی جِدِّی وَهَزْلِی؛ وَخَطَئِی وَعَمْدِی؛ وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی، اللهمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أخَّرْتُ، وَمَا أسْرَرْتُ وَمَا أعْلَنْتُ، وَمَا أنتَ أعْلَمُ بِهِ مِنِّی، أنْتَ المُقَدِّمُ، وأنْتَ المُؤَخِّرُ، وأنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».([26])

1485- وعن عائشة&: أنَّ النَّبِیَّr کَانَ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا عَمِلْتُ ومنْ شَرِّ مَا لَمْ أعْمَلْ». [روایت مسلم]([27])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: پیامبرr در دعایش می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا عَمِلْتُ ومنْ شَرِّ مَا لَمْ أعْمَلْ».([28])

1486- وعن ابن عمرَ$ قَالَ: کَانَ مِن دعاءِ رسُولِ اللهr: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ، وتَحَوُّلِ عَافِیَتِکَ، وفُجَاءةِ نِقْمَتِکَ، وَجَمیعِ سَخَطِکَ». [روایت مسلم]([29])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: از دعاهای رسول‌اللهr بود که می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ، وتَحَوُّلِ عَافِیَتِکَ، وفُجَاءةِ نِقْمَتِکَ، وَجَمیعِ سَخَطِکَ».([30])

1487- وعن زید بن أرقمَt قَالَ: کَانَ رسُولُ اللهr یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ، والبُخْلِ وإلهرَمِ، وَعَذابِ القَبْرِ، اللهمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا، وَزَکِّها أنْتَ خَیْرُ مَنْ زَکَّاهَا، أنْتَ وَلِیُّهَا وَمَوْلاَهَا، اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ؛ وَمِنْ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ؛ وَمِنْ دَعْوَةٍ لا یُسْتَجابُ لَهَا». [روایت مسلم]([31])

ترجمه: زید بن ارقم می‌گوید: رسول‌اللهr- در دعایش- می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ العَجْزِ وَالکَسَلِ، والبُخْلِ وإلهرَمِ، وَعَذابِ القَبْرِ، اللهمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا، وَزَکِّها أنْتَ خَیْرُ مَنْ زَکَّاهَا، أنْتَ وَلِیُّهَا وَمَوْلاَهَا، اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ؛ وَمِنْ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ؛ وَمِنْ دَعْوَةٍ لا یُسْتَجابُ لَهَا».([32])

1488- وعن ابن عباسٍ$ أنَّ رسُولَ اللهr کَانَ یقولُ: «اللهمَّ لَکَ أسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وإلَیْکَ أنَبْتُ، وَبِکَ خَاصَمْتُ، وإلَیْکَ حَاکَمْتُ؛ فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ، وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ، وَمَا أعْلَنْتُ، أنتَ المُقَدِّمُ، وأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إله إِلا أنْتَ».

زَادَ بَعْضُ الرُّوَاةِ: «وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ». [متفق علیه]([33])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr- در دعایش- می‌گفت: «اللهمَّ لَکَ أسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وإلَیْکَ أنَبْتُ، وَبِکَ خَاصَمْتُ، وإلَیْکَ حَاکَمْتُ؛ فَاغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ، وَمَا أَخَّرْتُ، وَمَا أَسْرَرْتُ، وَمَا أعْلَنْتُ، أنتَ المُقَدِّمُ، وأَنْتَ المُؤَخِّرُ، لا إله إِلا أنْتَ»؛ برخی از راویان افزوده‌اند: «وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ».([34])

شرح

این چند حدیث نیز درباره‌ی فضیلت دعاست که عبارت‌های دعایی گوناگونی را در خود دارد؛ از آن جمله این‌که پیامبرr از الله متعال درخواست نمود که اشتباه‌های گذشته و آینده‌ی او را بیامرزد: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أخَّرْتُ، وَمَا أسْرَرْتُ وَمَا أعْلَنْتُ، وَمَا أنتَ أعْلَمُ بِهِ مِنِّی»؛ می‌بینیم که رسول‌اللهr در مقام دعا خواسته‌اش را به‌تفصیل بیان نمود؛ یعنی انواع اشتباه‌ها را برشمرد. چنین روشی در دعا بسیار پسندیده است؛ زیرا انسان با چنین روشی همه ی اعمالش را به‌خاطر می‌آورد و برای خطاهایی که در نهان و آشکار انجام داده و نیز برای کارهایی که دانسته یا ندانسته مرتکب شده است، آمرزش می‌خواهد؛ فایده‌ی دیگرش این است که انسان هرچه بیش‌تر دعا کند، محبت و دل‌بستگی‌اش به اللهU بیش‌تر می‌شود و بیم و امیدش نیز افزایش می‌یابد؛ از این‌رو پیامبرr در درخواست آمرزش و دیگر دعاهایش به‌تفصیل دعا و مناجات می‌کرد.

پیامبرr از موارد فراوانی به اللهU پناه جُست؛ از جمله: از شرّ گناهان و آفت‌ها و پیامدهای آن، و نیز از عذاب قبر و دیگر مواردی که در احادیث پیشین آمد. شایسته است که انسان این دعاها را از روی این کتاب بنویسد یا این دعاها را حفظ کند و بخواند تا از فوایدش بهره‌مند شود. البته به‌گمانم برخی از خوانندگان، اینک این دعاها را می‌خوانند و از آن می‌گذرند؛ ولی چه خوبست که این دعاها را حفظ کرده، به آن پای‌بند باشند.

***

1489- وعن عائشةَ&: أنَّ النَّبِیّr کَانَ یدعو بِهؤُلاءِ الکَلِمَاتِ: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ، وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ الغِنَى وَالفَقْرِ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است. این، لفظ ابوداود می‌باشد.]([35])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: پیامبرr با این کلمات دعا می‌کرد: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ، وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ الغِنَى وَالفَقْرِ».([36])

1490- وعن زیاد بن عِلاَقَةَ عن عَمِّهِ، وَهُوَ قُطْبَةُ بنُ مالِکٍt قَالَ: کَانَ النَّبِیُّr یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ مُنْکَرَاتِ الأخْلاَقِ، وَالأعْمَالِ، والأهْواءِ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([37])

ترجمه: زیاد بن عِلاقه از عمویش، قُطبه بن مالکt روایت کرده است که پیامبرr- در دعایش- می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ مُنْکَرَاتِ الأخْلاَقِ، وَالأعْمَالِ، والأهْواءِ».([38])

1491- وعن شَکَلِ بن حُمَیدٍt قَالَ: قُلتُ: یَا رسولَ الله، علِّمْنِی دعاءً أَدْعُو بِهِ، قَالَ: «قُلْ: اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ سَمْعِی، وَمِنْ شَرِّ بَصَرِی، وَمِنْ شَرِّ لِسَانِی، وَمِنْ شَرِّ قَلْبِی، وَمِنْ شَرِّ مَنِیِّی». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([39])

ترجمه: شَکَل بن حُمَیدt می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! دعایی به من یاد دهید؛ فرمود: «بگو: اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ سَمْعِی، وَمِنْ شَرِّ بَصَرِی، وَمِنْ شَرِّ لِسَانِی، وَمِنْ شَرِّ قَلْبِی، وَمِنْ شَرِّ مَنِیِّی».([40])

1492- وعن أنسٍt أنَّ النَّبِیَّr کَانَ یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البَرَصِ، والجُنُونِ، والجُذَامِ، وَسَیِّیءِ الأسْقَامِ». [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح]([41])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبرr- در دعایش- می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البَرَصِ، والجُنُونِ، والجُذَامِ، وَسَیِّیءِ الأسْقَامِ».([42])

1493- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: کَانَ رسولُ اللهr یَقُولُ: «اللهمَّ إنِّی أعُوذُ بِکَ مِنَ الجُوعِ، فَإنَّهُ بِئْسَ الضَّجِیعُ؛ وأعوذُ بِکَ منَ الخِیَانَةِ، فَإنَّهَا بِئْسَتِ البِطَانَةُ». [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح]([43])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr- در دعا- می‌گفت: «یا الله! من از گرسنگی که بد هم‌خوابی‌ست و نیز از خیانت که ویژگی درونیِ بدی‌ست، به تو پناه می‌برم».

1494- وعن علیٍّt أنَّ مُکَاتباً جاءَهُ فَقَالَ: إنِّی عَجِزْتُ عَنْ کِتَابَتِی فَأعِنِّی، قَالَ: ألا أُعَلِّمُکَ کَلِماتٍ عَلَّمَنِیهنَّ رسُولُ اللهr لَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِثْلُ جَبَلٍ دَیْناً أدَّاهُ اللهُ عَنْکَ؟ قَالَ: قُلْ: «اللهمَّ اکْفِنِی بِحَلاَلِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِواکَ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([44])

ترجمه: از علیt روایت است: برده‌ای- که با توافق صاحبش در پیِ تأمین پولِ آزادی خویش بود- نزدش آمد و گفت: من از تأمین پول آزادی‌ام ناتوانم؛ کمکم کن. علیt گفت: آیا کلماتی به تو آموزش دهم که رسول‌اللهr آن‌ها را به من یاد داد؟ اگر به‌اندازه‌ی یک کوه بدهی داشته باشی،- با گفتن این کلمات- الله متعال موجبات ادای بدهی‌ات را فراهم می‌سازد. بگو: «اللهمَّ اکْفِنِی بِحَلاَلِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِواکَ».([45])

شرح

این، مجموعه‌ای از دعاهای پیامبرr است؛ از آن جمله این‌که پیامبرr از اخلاق و کردار ناپسند و نیز از امیال نفسانی و اندیشه‌های نادرست و آن‌گونه که در روایتی دیگر آمده است، از بیماری‌ها به الله پناه می‌بُرد. کردار ناپسند، همان گناهان است و اخلاق ناپسند به معنای رفتار و تعامل ناشایست با خلق خداست. هم‌چنین انسان امیال و خواسته‌هایی دارد؛ در این میان، برخی از مردم خواسته‌های خویش را تابع رهنمودها‌ی پیامبرr قرار می‌دهند و شماری دیگر، از خواسته‌های نفسانی خویش پیروی می‌کنند. بنا بر رهنمود و روش پیامبرr، پسندیده است که انسان از انواع بیماری‌ها به اللهU پناه ببرد. همان‌گونه که در احادیث پیشین گذشت، پیامبرr از پیسی، جنون، جذام و دیگر بیماری‌های سخت و ناگوار جسمی و عقلی به اللهU پناه می‌جُست.

جُذام، بیماری عفونی و مُزمنی‌ست که با زخم‌های حاد، از میان رفتن بافت‌های بدن را در پی دارد؛ بدین‌سان که وقتی از یک قسمت بدن شروع می‌شود، به‌تدریج به سایر قسمت‌ها نیز سرایت می‌کند و آن‌ها را از بین می‌برد؛ از این‌رو علما گفته‌اند: برای حفظ سلامت جامعه، جایز نیست که بیماران جذامی در میان مردم باشند و بر مسؤولان و زمام‌داران واجب است که محلّ خاصی را به بیماران جذامی اختصاص دهند که امروزه از آن به قرنطینه‌ی بهداشتی یاد می‌شود. جذام، یکی از سخت‌ترین بیماری‌های مُسری‌ست که به‌سرعت شیوع پیدا می‌کند و همه‌گیر می‌شود.

«وَسَیِّیءِ الأسْقَامِ»؛ یعنی: «و از بیماری‌های سخت به تو پناه می‌برم». این، شامل همه‌ی بیماری‌های سخت و بی‌علاج می‌شود که از آن جمله می‌توان انواع سرطان‌ها را نام برد. لذا چه خوبست که به‌پیروی از پیامبر اکرمr به فراگیری این دعاها اهمیت دهیم و بر آن پای‌بند باشیم. پیامبرr از گرسنگی نیز به الله پناه می‌بُرد و از گرسنکی به هم‌خوابی بد یاد می‌فرمود؛ آن بزرگوار خیانت را یکی از بدترین ویژگی‌های درونی می‌دانست و از خیانت به اللهU پناه می‌جُست. همان‌گونه که پیش‌تر گفتم: شایسته است که این دعاها را یادداشت و حفظ کنید و به آن‌ها پای‌بند باشید.

***

1495- وعن عِمْرَانَ بن الحُصَینِ$: أنَّ النَّبِیَّr عَلَّمَ أبَاهُ حُصَیْناً کَلِمَتَیْنِ یَدْعُو بهما: «اللهمَّ ألْهِمْنی رُشْدِی ، وأعِذْنِی مِنْ شَرِّ نَفْسی». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([46])

ترجمه: از عمران بن حصین$ روایت شده است که پیامبرr به پدرِ وی، حصینt دو عبارت کوتاه یاد داد که با آن‌ها دعا می‌کرد: «اللهمَّ ألْهِمْنی رُشْدِی ، وأعِذْنِی مِنْ شَرِّ نَفْسی».([47])

1496- وعن أَبی الفضل العباس بن عبد المُطَّلِبt قَالَ: قُلْتُ: یَا رسول الله عَلِّمْنِی شَیْئاً أسْألُهُ الله تَعَالَى، قَالَ: «سَلُوا الله العَافِیَةَ»؛ فَمَکَثْتُ أَیَّاماً، ثُمَّ جِئْتُ فَقُلتُ: یَا رسولَ الله عَلِّمْنِی شَیْئاً أسْألُهُ الله تَعَالَى، قَالَ لِی: «یَا عَبَّاسُ، یَا عَمَّ رسول اللهِ، سَلُوا الله العَافِیَةَ فی الدُّنیَا والآخِرَةِ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([48])

ترجمه: ابوالفضل، عباس بن عبدالمطّلبt می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! چیزی به من یاد دِه که آن‌را از الله متعال بخواهم. فرمود: «از الله، عافیت بخواهید». چند روزی درنگ کردم و سپس نزد پیامبرr آمدم و گفتم: ای رسول‌خدا! چیزی به من یاد دِه که آن‌را از الله متعال بخواهم. فرمود: «ای عباس، ای عموی رسول‌خدا! از الله، عافیت دنیا و آخرت را بخواهید».

1497- وعن شَهْرِ بن حَوشَبٍ قَالَ: قُلْتُ لأُمِّ سَلَمة&: یَا أمَّ المؤمِنینَ، مَا کَانَ أکثْرُ دعاءِ رَسُولِ اللهr إِذَا کَانَ عِنْدَکِ؟ قالَت: کَانَ أکْثَرُ دُعائِهِ: «یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([49])

ترجمه: شهر بن حوشب می‌گوید: به ام‌سلمه& گفتم: ای مادر مومنان! هنگامی‌که رسول‌اللهr نزدت بود، بیش‌ترین دعایش چه بود؟ پاسخ داد: بیش‌ترین دعایش این بود که می‌گفت: «یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ».([50])

1498- وعن أَبی الدرداءِt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «کَانَ مِنْ دُعاءِ دَاوُدَ: اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ حُبَّکَ، وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ، وَالعَمَلَ الَّذِی یُبَلِّغُنِی حُبَّکَ، اللهمَّ اجْعَلْ حُبَّکَ أحَبَّ إلَیَّ مِنْ نَفْسِی، وأهْلِی، وَمِنَ الماءِ البارِدِ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([51])

ترجمه: از ابودرداءt روایت شده است که رسول‌اللهr فرمود: «از جمله‌ی دعای داوود(u) بود که می‌گفت: اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ حُبَّکَ، وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ، وَالعَمَلَ الَّذِی یُبَلِّغُنِی حُبَّکَ، اللهمَّ اجْعَلْ حُبَّکَ أحَبَّ إلَیَّ مِنْ نَفْسِی، وأهْلِی، وَمِنَ الماءِ البارِدِ».([52])

1499- وعن أنسٍt قَالَ: قَالَ رسُولُ اللهr: «ألِظُّوا بِیَاذا الجَلاَلِ والإکْرامِ». [روایت ترمذی؛ نسائی این حدیث را از ربیعه بن عامرt روایت کرده و حاکم، اِسناد این حدیث را صحیح دانسته است.]([53])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «یَا ذا الجَلاَلِ والإکْرامِ را فراوان بگویید».

1500- وعن أَبی أُمَامَةَt قَالَ: دعا رسُولُ اللهr بدُعاءٍ کَثیرٍ، لَمْ نَحْفَظْ مِنْهُ شَیْئاً؛ قُلْنَا: یَا رسول الله، دَعَوْتَ بِدُعاءٍ کَثِیرٍ لَمْ نَحْفَظْ مِنْهُ شَیْئاً، فَقَالَ: «ألا أدُلُّکُمْ عَلَى مَا یَجْمَعُ ذَلِکَ کُلَّهُ؟ تَقُولُ: اللهمَّ إنِّی أسَألُکَ مِنْ خَیْر مَا سَأَلَکَ مِنْهُ نَبِیُّکَ محمَّدٌr؛ وأعوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا استَعَاذَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌr؛ وأنتَ المُسْتَعانُ، وَعَلیْکَ البَلاَغُ، وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([54])

ترجمه: ابوامامهt می‌گوید: رسول‌اللهr دعای بسیاری کرد که بخشی از آن‌را حفظ نکردیم؛ گفتیم: ای رسول‌خدا! دعای بسیار کردی و ما نتوانستیم چیزی از آن‌را به‌خاطر بسپاریم. فرمود: «آیا شما را به چیزی رهنمون شوم که همه‌ی آن دعا را در خود داشته باشد؟ بگو: «اللهمَّ إنِّی أسَألُکَ مِنْ خَیْر مَا سَأَلَکَ مِنْهُ نَبِیُّکَ محمَّدٌr؛ وأعوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا استَعَاذَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌr؛ وأنتَ المُسْتَعانُ، وَعَلیْکَ البَلاَغُ، وَلا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ».([55])

1501- وعن ابن مسعودٍt قَالَ: کَانَ من دعاءِ رسُولِ اللهr: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ، وَعَزَائِمَ مَغْفِرَتِکَ، والسَّلامَةَ مِنْ کُلِّ إثْمٍ، والغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ، والفَوْزَ بالجَنَّةِ، والنَّجَاةَ مِنَ النَّارِ». [ابوعبدالله، حاکم نیشابوری این حدیث را روایت کرده و گفته است: مطابق شرط مسلم، صحیح می‌باشد.]([56])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: از دعاهای رسول‌اللهr بود که می‌گفت: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ، وَعَزَائِمَ مَغْفِرَتِکَ، والسَّلامَةَ مِنْ کُلِّ إثْمٍ، والغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ،

والفَوْزَ بالجَنَّةِ، والنَّجَاةَ مِنَ النَّارِ».([57])

شرح

این احادیث درباره‌ی فضیلت دعا و بیان‌گر پاره‌ای از دعاهای پیامبرr است. از جمله این‌که پیامبرr به حصینt یاد داد که با این دو عبارت، دعا کند: «اللهمَّ ألْهِمْنی رُشْدِی ، وأعِذْنِی مِنْ شَرِّ نَفْسی»؛ یعنی: «یا الله! بینش درست و هدایتم را به من الهام کن و مرا از شرّ نفسم در پناه خویش قرار بده». منظور از بینش و هدایت، علوم و توفیق عمل است؛ «رُشد» یعنی راه راست که متضادّ گمراهی و تبه‌کاری و معصیت ا‌ست؛ لذا مفهوم این دعا این می‌شود که مرا به سوی کارهای نیک رهنمون شو. پس انسان موفق کسی‌ست که راه راست را می‌یابد و این، هدف همه‌ی مومنان است؛ همان‌گونه که الله متعال درباره‌ی مومنان می‌فرماید:

﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَزَیَّنَهُۥ فِی قُلُوبِکُمۡ وَکَرَّهَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡیَانَۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ ٧                                                                                        [الحجرات: ٧]

  ولی الله، ایمان را محبوب شما گردانیده و آن را در دل‌هایتان آراسته و کفر و فسق و نافرمانی را برایتان ناپسند نموده است؛ چنین کسانی هدایت‌یافته‌اند.

این، مفهومِ رُشد است. از دیگر احادیثی که در این بخش آمده، حدیثی‌ست بدین مضمون که عباسt از پیامبرr خواست که دعایی را به او یاد دهند که آن‌را بگوید؛ پیامبرr به او فرمود: «از الله، عافیت بخواهید». عباسt پس از چند روز دوباره نزد پیامبرr رفت و این درخواست را تکرار کرد؛ رسول‌اللهr فرمود: «ای عباس، ای عموی رسول‌خدا! از الله، عافیت دنیا و آخرت را بخواهید». عافیت، یعنی سلامتی از همه‌ی آفت‌ها که شامل آفت‌های جسمی و نیز آفت‌های فکری و قلبی می‌شود و کسی که از این آفت‌ها مصون بماند، خیر فراوانی یافته است. یکی دیگر از دعاهایی که پیامبرr فراوان می‌گفت، این دعا بود که: «یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»؛ پیش‌تر نیز دعایی به همین مضمون گذشت که در آن آمده بود: «اللهمَّ مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبنَا عَلَى طَاعَتِکَ». گفتنی‌ست: می‌توانیم این دو دعا را با  هم جمع کنیم و بگوییم: «اللهمَّ یَا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى طَاعَتِکَ؛ اللهمَّ یَا مُصَرِّفَ القُلُوبِ صَرِّفْ قَلْبِی عَلَى طَاعَتِکَ».

در این بخش، دعای داوودu نیز ذکر شده است: «اللهمَّ إنِّی أسْألُکَ حُبَّکَ، وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ، وَالعَمَلَ الَّذِی یُبَلِّغُنِی حُبَّکَ...». این، یکی از دعاهای مهم است؛ کسی که اللهU و دوستانش او را دوست دارند، جزو اولیا و دوستان الاهی‌ست. هم‌چنین دوست داشتن کارهایی که اللهU دوست دارد، یکی از ویژگی‌های اولیاست. در هر حال شایسته است که به این دعا نیز پای‌بند باشیم؛ زیرا محبت پروردگار، هدف هر مومنی‌ست:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ

                                                                                     [آل عمران: ٣١]

 بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.

دعاهای دیگری نیز در این بخش ذکر شد که مانند گذشته پیشنهاد می‌کنم که اگر حفظ آن‌ها برای شما دشوار است، آن‌ها را یادداشت کنید و از رو بخوانید؛ بدین‌سان هم به این دعاها پای‌بندی کرده‌اید و هم به‌تدریج در ذهن و حافظه‌ی شما قرار می‌گیرد.

***




([1]) صحیح است؛ روایت: احمد در مسندش (4/267، 271، 276)؛ ترمذی در الجامع، ش: (2969، 3247، 3372)؛ ابوداود در السنن، ش: 1479؛ ابن ماجه نیز در السنن خود، ش: 1258؛ نسائی در الکبری، ش: 11464؛ بخاری در الأدب المفرد (714)؛ ابن ابی شیبه در المصنف (6/21)؛ طیالسی در مسند خود (801)؛ ابن مبارک در الزهد (1298)؛ بزار در مسند خویش (8/205) به چند طریق از ذر از یسیع الکندی از نعمان بن بشیر به‌صورت مرفوع.

([2]) صحیح مسلم، ش: 1015 به‌نقل از ابوهریرهt.

([3]) صحیح الجامع، ش: 3407؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3407؛ آلبانی/ در صحیح الأدب المفرد، ش: 550 این حدیث را صحیح دانسته است.

([4]) صحیح الجامع، ش: 4949؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 1332.

([5]) صحیح بخاری، ش: 6389؛ و صحیح مسلم، ش: 2690.

([6]) صحیح مسلم، ش: 2721. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 72 آمده است. (مترجم)]

([7]) صحیح مسلم، ش: 2697.

([8]) تخریج این حدیث پیش‌تر گذشت. [ر.ک: شرح حدیث شماره‌ی 87. (مترجم)]

([9]) صحیح مسلم، ش: 2654.

([10]) صحیح بخاری، ش: (6347، 6616)؛ و صحیح مسلم، ش: 2707.

([11]) صحیح مسلم، ش: 2720.

([12]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! دینم را که نگه‌دارنده‌ی من از بدی‌هاست و دنیایم را که زندگانی‌ام در آن است و آخرتم را که بازگشتم به سوی آن می‌باشد، اصلاح بفرما و زندگی را برای من موجب افزایش کارهای نیک قرار بده و مرگ را برای من مایه‌ی راحتی و رهایی از همه‌ی بدی‌ها بگردان».

([13]) صحیح مسلم، ش: 2725.

([14]) هر دو دعا یک مضمون دارد: «یا الله! از تو هدایت و پایداری در راه حق (و عمل درست که مبتنی بر سنت است) را درخواست می‌کنم».

([15]) صحیح بخاری، ش: (2823، 6363، 6367)؛ و صحیح مسلم، ش: 2706.

([16]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از ناتوانی، تنبلی، ترس و بزدلی، و پیری و بُخل به تو پناه می‌برم؛ و از عذاب قبر و نیز از فتنه‌ی زندگی و مرگ به تو پناهنده می‌شوم». و اما ترجمه‌ی ادامه‌ی این دعا در روایت دوم: «و از سنگینیِ بدهی و از چیرگی و ستم دیگران به تو پناه می‌برم».

([17]) صحیح مسلم، ش:2985 به‌نقل از ابوهریرهt.

([18]) صحیح است؛ نک: صحیح الجامع (2549، 4369).

([19]) هر دو روایت پیش‌تر به شماره‌ی 173 آمده است. [مترجم]

([20]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 110. [مترجم]

([21]) صحیح بخاری، ش: 2823؛ و صحیح مسلم، ش: 2706. [این حدیث و ترجمه‌ی دعا پیش‌تر به‌شماره‌ی 1482آمده است. (مترجم)]

([22]) صحیح بخاری، ش: (6326، 7386، 7387)؛ و صحیح مسلم، ش: 2705. [نووی گوید: در روایتی «وَفِی بیتِی» آمده است؛ یعنی دعایی به من بیاموز که آن‌را در خانه‌ام بخوانم. هم‌چنین علاوه بر «ظلماً کثیراً»، «کبیراً» نیز روایت شده است؛ پس شایسته است که با جمع‌بندی میان این دو روایت، گفته شود: «کثیراً کبیراً».]

([23]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من بر خویشتن ستم فراوانی کرده‌ام و کسی جز تو گناهان را نمی‌آمرزد؛ پس مرا با آمرزشی از سوی خویش بیامرز و بر من رحم فرما که تو بسیار آمرزنده و مهرورزی».

([24]) سوره‌ی قصص، آیه‌ی 24؛ یعنی: « ای پروردگارم! به هر خیر و نعمتی که نازل بفرمایی، نیازمندم».

([25]) صحیح بخاری، ش: 6399؛ و صحیح مسلم، ش: 2719.

([26]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! اشتباه‌ها و ندانم‌کاری‌هایم را و نیز زیاده‌روی‌ام در کارها و آن‌چه را که تو بهتر از من می‌دانی، بیامرز؛ یا الله! گناهانی را که به‌جدّی، شوخی و به عمد و خطا انجام داده‌ام، ببخشای؛ و خود معترفم که همه‌ی این نوع گناهان در من وجود دارد. یا الله! این تویی- که هرکه را بخواهی به سوی کارهای نیک و بهشت- به پیش می‌بری و-  هرکه را بخواهی از کارهای نیک و بهشت- عقب می‌اندازی و تو بر هر کاری توانایی».

([27]) صحیح مسلم، ش: 2716.

([28]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از شرّ آن‌چه که انجام داده‌ام و از شرّ آن‌چه که انجام نداده‌ام، به تو پناه می‌برم»؛ یعنی: از این‌که در آینده مرتکب عملی شوم که موجب خشم توست، به تو پناه می‌برم. [مترجم]

([29]) صحیح مسلم، ش: 2739.

([30]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! از زوال نعمتی که عطا کرده‌ای و از دگرگونیِ عافیتی که- به ما- بخشیده‌ای و از خشم و عذاب ناگهانیِ تو و از همه‌ی خشم و غضبت به تو پناه می‌برم».

([31]) صحیح مسلم، ش: 2722.

([32]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! از ناتوانی، تنبلی، بُخل، پیری و عذاب قبر به تو پناه می‌برم؛ یا الله! به نفس من تقوایش را عنایت کن و آن‌را پاک بگردان که تو بهترین کسی هستی که آن را پاک می‌گردانی؛ تو، یاور و مالک و کارسازِ آن هستی. یا الله! از علمِ بی‌ثمر و بی‌سود و از قلبی که خشوع ندارد و از نفس حریصی که سیر نمی‌شود و از دعایی که پذیرفته نمی‌گردد، به تو پناه می‌برم».

([33]) صحیح بخاری، ش: (1120، 6317)؛ و صحیح مسلم، ش: 769.

([34]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! تسلیم تو شدم، به تو ایمان آوردم، بر تو توکل کردم، به‌سوی تو روی آوردم، با کمک تو با دشمنان مبارزه کردم و حُکم تو را برگزیدم؛ پس آن‌چه را که در گذشته مرتکب شده‌ام و آن‌چه را که در آینده از من سر می‌زند، بیامرز و گناهان نهان و آشکارم را ببخشای؛ تقدیم و تأخیر به دست توست (و تویی که هرکه را بخواهی به سوی کارهای نیک و بهشت به پیش می‌بری و هرکه را بخواهی از کارهای نیک و بهشت، عقب می‌اندازی)؛ هیچ معبود راستینی جز تو نیست و هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ تو وجود ندارد.

([35]) آلبانی/ گفته است: این حدیث به صورتی کامل‌تر در صحیح بخاری، در «الدعوات»، به‌شماره‌ی 6368 و در صحیح مسلم، در «الاستعاذۀ» به‌شماره‌ی 2705 آمده است.

([36]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از فتنه‌ی قبر و عذاب دوزخ و از شرّ ثروت و فقر به تو پناه می‌برم».

([37]) صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 3843.

([38]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از اخلاق و کردار ناپسند و از امیال نفسانی و باورهای نادرست به تو پناه می‌برم».

([39]) صحیح الجامع، ش: 4399؛ آلبانی/ این حدیث را در صحیح الأدب المفرد، ش: 555 صحیح دانسته است.

([40]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از شرّ گوش، چشم، زبان و قلب خویش و نیز از شرّ شرمگاهم به تو پناه می‌برم».

([41]) صحیح الجامع، ش: 1281؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 1375.

([42]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از پیسی، جنون، جُذام و بیماری‌های سخت به تو پناه می‌برم».

([43]) صحیح الجامع، ش: 1283؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 1493.

([44]) السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/، ش: 266.

([45]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! مرا با حلال خود، از آن‌چه که حرام کرده‌ای، کفایت بفرما و به فضل خویش مرا از غیر خود، بی‌نیاز بگردان».

([46]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 4098؛ و ضعیف الترمذی، از آلبانی/، ش: 690.

([47]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! بینش درست و هدایتم را به من الهام کن و مرا از شرّ نفسم در پناه خویش قرار بده».

([48]) صحیح الجامع، ش: 7398؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/، ش: 1523؛ و صحیح الأدب المفرد، ش: 558.

([49]) صحیح الجامع، ش: 4801؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 2091؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/  ش: 2792.

([50]) ترجمه‌ی دعا: «ای گرداننده‌ی دل‌ها! قلبم را بر دین خویش استوار بگردان».

([51]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 4153؛ و ضعیف الترمذی، از آلبانی/، ش: 691.

([52]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من محبت تو را و محبت دوست‌دارانت را و نیز عملی را که مرا به محبتت نزدیک می‌گرداند، از تو درخواست می‌کنم؛ یا الله! محبتت را نزد من از محبت خودم و از محبت خانواده‌ام و از آب خنک و گوارا محبوب‌تر بگردان».

([53]) صحیح الجامع، ش: 1250؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1536.

([54]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 2165؛ و السلسلۀ الضعیفۀ، ش: 3356؛ و ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ، ش: 703.

([55]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من از تو بهترین چیزی را که پیامبرت، محمدr از تو درخواست کرد، تقاضا می‌کنم و از شرّ آن‌چه که پیامبرت، محمدr از آن به تو پناه جُست، پناه می‌جویم؛ از تو درخواست یاری می‌شود و کفایت با توست و هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ تو وجود ندارد».

([56]) ضعیف است؛ ضعیف الترمذی، از آلبانی/، ش: 1184.

([57]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من موجبات رحمتت و اسباب آمرزشت و سلامت  از همه‌ی گناهان و بهره‌مندی از همه‌ی نیکی‌ها و رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ را از تو درخواست می‌کنم».

249- باب: دعای قبل از خواب

249- باب: دعای قبل از خواب

الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ                  [آل عمران: ١٩٠،  ١٩١]

  همانا در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز، نشانههایی برای خردمندان وجود دارد؛ کسانی که ایستاده و نشسته و یا در حالی که بر پهلوها آرمیدهاند، الله را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند.

1466- وعن حُذَیْفَةَ وأبی ذرٍّ$: أنَّ رسولَ اللهr کَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِراشِهِ، قَالَ: «بِاسْمِکَ اللهمَّ أَحْیَا وأَمُوتُ». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: حذیفه و ابوذر$ می‌گویند: رسول‌اللهr هنگامی که به رخت‌خواب می‌رفت، می‌گفت: «بِاسْمِکَ اللهمَّ أَحْیَا وأَمُوتُ».

1467- وعن علیٍّt أنَّ رسولَ اللهr قَالَ لَهُ ولِفَاطِمَةَ&: «إِذَا أَوَیْتُمَا إِلَى فِرَاشِکُمَا- أَوْ إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَکُمَا- فَکَبِّرا ثَلاَثاً وَثَلاثِینَ، وَسَبِّحَا ثَلاثاً وَثَلاثِینَ، واحْمِدا ثَلاثاً وَثَلاثِینَ» وفی روایةٍ: التَّسْبیحُ أرْبعاً وثلاثینَ، وفی روایةٍ: التَّکْبِیرُ أرْبعاً وَثَلاَثینَ. [متفق علیه]([2])

ترجمه: از علیt روایت است که رسول‌اللهr به او و فاطمه& فرمود: «هنگامی که به رخت‌خواب می‌روید- یا می‌خواهید بخوابید- سی وسه بار اللهاکبر، سی و سه بار سبحانالله و سی و سه بار الحمدلله بگویید». در روایتی: سی و چهار بار تسبیح (=سبحانالله) آمده است و در روایتی دیگر: سی و چهار بار تکبیر (=اللهاکبر).

1468- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهr: «إِذَا أَوَى أَحَدُکُمْ إِلَى فِرَاشِهِ فَلیَنْفُضْ فِرَاشَهُ بِدَاخِلَةِ إزَارِهِ فإنَّهُ لا یَدْرِی مَا خَلَفَهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُ: بِاسمِکَ رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبی، وَبِکَ أرْفَعُهُ، إنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإنْ أَرْسَلْتَهَا، فاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ». [متفق علیه]([3])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هریک از شما هنگامی‌که به رخت‌خواب می‌رود، بسترش را از سمت داخل که روی او قرار می‌گیرد، بتکاند؛ زیرا نمی‌داند که پس از او چه چیزی در بستر جای گرفته است؛ سپس بگوید: بِاسمِکَ رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبی، وَبِکَ أرْفَعُهُ، إنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإنْ أَرْسَلْتَهَا، فاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ».

شرح

این احادیث درباره‌ی دعاها و اذکاری‌ست که انسان پیش از خواب می‌گوید؛ از جمله آن‌چه در حدیث علی بن ابی‌طالبt آمده است؛ فاطمه که کار خانه و آسیاب کردن گندم بر دوش او بود، از پدرش، پیامبر اکرمr خدمت‌کاری درخواست کرد. پیامبرr به آن دو، یعنی علی و فاطمه$ فرمود: «آیا شما را به چیزی رهنمون شوم که برایتان از خدمت‌کار بهتر است؟» و سپس به آن‌ها فرمود: «هنگامی که به رخت‌خواب می‌روید- یا می‌خواهید بخوابید- سی وسه بار اللهاکبر، سی و سه بار سبحانالله و سی و چهار بار الحمدلله بگویید»؛ «این برای شما، از خدمت‌کار بهتر است». لذا شایسته است که پیش از خواب، این اذکار را بگوییم؛ زیرا با گفتن این اذکار، از یک‌سو با ذکر و یادِ اللهU خوابیده‌ایم و از سوی دیگر، این اذکار انجام کارها را برای انسان، آسان می‌گرداند.

در حدیث ابوهریرهt آمده است: رسول‌اللهr فرمود: «هریک از شما هنگامی‌که به رخت‌خواب می‌رود، بسترش را از سمت داخل که روی او قرار می‌گیرد، بتکاند؛ زیرا نمی‌داند که پس از او چه چیزی در بستر جای گرفته است؛ سپس بگوید: بِاسمِکَ رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبی، وَبِکَ أرْفَعُهُ، إنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإنْ أَرْسَلْتَهَا، فاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ».

[ترجمه‌ی دعا: «یا الله! به نام تو پهلویم را بر زمین گذاشتم و به کمک تو آن را بلند می‌کنم. اگر جانِ مرا گرفتی، آن را بیامرز و بر آن، رحم بفرما. و اگر جانم را به کالبدم برگرداندی، آن را با آن‌چه که بندگان نیکوکارت را حفاظت می‌نمایی، حفاظت کن».]

هنگامی که انسان می‌خوابد، الله متعال جانش را می‌گیرد؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ یَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ          [الزمر: ٤٢]

 الله، جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد و نیز جانی را که نمرده است، به‌هنگام خوابِ آن قبض می‌کند.

البته می‌دانید که گرفتن جان در هنگام خواب، با قبض روح در هنگام مردن تفاوت دارد؛ روح یا جان انسان در هنگام خواب، به‌صورت مقطعی گرفته می‌شود؛ از این‌رو آدم خوابیده از اطرافش بی‌خبر است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُم بِٱلَّیۡلِ وَیَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ              [الأنعام: ٦٠]

 و او ذاتی‌ست که شب‌هنگام شما را در مرگِ خواب فرو می­برد و از اعمالی که در روز انجام می­دهید، آگاه است.

چه خوبست که به گفتن این دعا قبل از خواب پای‌بندی کنیم: «بِاسمِکَ رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبی، وَبِکَ أرْفَعُهُ، إنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإنْ أَرْسَلْتَهَا، فاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ».

***

1469- وعن عائشةَ& أنَّ رسُولَ اللهr کَانَ إِذَا أخَذَ مَضْجَعَهُ نَفَثَ فی یَدَیْهِ، وَقَرَأَ بالمُعَوِّذَاتِ، ومَسَحَ بِهِمَا جَسَدَهُ. [متفق علیه]([4])

وفی روایةٍ لَهُما: أنَّ النَّبِیَّr کَانَ إذا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ کُلَّ لَیْلَةٍ جَمَعَ کَفَّیْهِ، ثُمَّ نَفَثَ فِیهِمَا فَقَرأَ فیهِما: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِوَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ثُمَّ مَسَحَ بِهِما مَا استْطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، یَبْدَأُ بِهِما عَلَى رَأسِهِ وَوجْهِهِ، وَمَا أقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ، یَفْعَلُ ذَلِکَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ.

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr هنگامی که به رخت‌خواب می‌رفت، در دستانش می‌دمید و﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِو﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ  را می‌خواند و دستان مبارکش را بر بدن خویش می‌کشید.

و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: پیامبرr هر شب، هنگامی که به رخت‌‌خوابش می‌رفت، دو دستش را در کنار هم قرار می‌داد و در آن‌ها می‌دمید و     ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِو﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ را در دستانش می‌خواند و سپس با دستان مبارکش هرجا از بدنش را که می‌توانست، مسح می‌نمود و ابتدا از سر و صورت و قسمت جلوی بدنش آغاز می‌کرد و این کار را سه بار انجام می‌داد.

1470- وعن البراءِ بنِ عازبٍ$ قَالَ: قَالَ لِی رسولُ اللهr: «إِذَا أَتَیتَ مَضْجعَکَ فَتَوَضَّأْ وَضُوءکَ لِلصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّکَ الأیْمَن، وَقُلْ: اللهمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِی إِلَیْکَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِی إِلَیْکَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِی إلیکَ، وأَلْجَأتُ ظَهرِی إلَیْکَ، رَغْبَةً وَرهْبَةً إلیکَ، لا مَلْجَأَ وَلا مَنْجَا مِنْکَ إِلا إلیکَ، آمَنْتُ بِکِتابِکَ الَّذِی أنْزَلْتَ، وَبِنَبِیِّکَ الَّذِی أرْسَلْتَ، فإنْ مِتَّ مِتَّ عَلَى الفِطْرَةِ، وَاجْعَلْهُنَّ آخِرَ مَا تَقُولُ». [متفق علیه]([5])

ترجمه: براء بن عازب$ می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «هنگامی که به رخت‌خوابت رفتی، همانند وضوی نماز، وضو بگیر و سپس بر پهلوی راست خود، بخواب و این دعا را بگو: «اللهمَّ أسْلَمْتُ نفْسی إلَیْک، ووجَّهْتُ وجْهِی إِلَیْک، وفَوَّضْتُ أمری إِلَیْک، وألْجأْتُ ظهْرِی إلَیْک. رغْبَة ورهْبةً إلَیْک، لا ملجَأَ ولا منْجى مِنْکَ إلاَّ إلَیْک، آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذی أنْزَلْتَ، وبنبیِّک الَّذی أرْسلتَ»؛([6]) اگر در آن شب، بمیری، بر فطرت (ایمان) از دنیا رفته‌ای و اگر شب را به صبح رساندی (و از دنیا نرفتی)، به نیکی فراوانی دست یافته‌ای. و این دعا را آخرین سخن خویش قرار بده».

1471- وعن أنسٍt أنَّ النَّبِیَّr کَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ: «الحَمْدُ للهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا، وکفَانَا وآوانَا، فَکَمْ مِمَّنْ لا کَافِیَ لَهُ وَلا مُؤْوِیَ». [روایت مسلم]([7])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبرr هنگامی که به رخت‌خوابش می‌رفت، این دعا را می‌گفت: «الحَمْدُ للهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا، وکفَانَا وآوانَا، فَکَمْ مِمَّنْ لا کَافِیَ لَهُ وَلا مُؤْوِیَ».([8])

1472- وَعَنْ حذیفةَt أنَّ رسُولَ اللهr کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْقُدَ، وَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى تَحْتَ خَدِّهِ، ثُمَّ یَقُولُ: «اللهمَّ قِنی عَذَابَکَ یَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَکَ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد. ابوداود نیز این حدیث را از حفصه& روایت کرده است؛ در روایت حفصه& آمده است که پیامبرr این دعا را سه بار می‌گفت.]([9])

ترجمه: حذیفهt می‌گوید: رسول‌اللهr هنگامی که می‌خواست بخوابد، دست راستش را زیر گونه‌اش قرار می‌داد و می‌گفت: «اللهمَّ قِنی عَذَابَکَ یَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَکَ».([10])

شرح

این احادیث، باقی‌مانده‌ی احادیثی‌ست که مؤلف/ در باب اذکار قبل از خواب آورده است. در حدیث عایشه& آمده است: پیامبرr هر شب، هنگامی که به رخت‌‌خوابش می‌رفت، دو دستش را در کنار هم قرار می‌داد و در آن‌ها می‌دمید و     ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِو﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ را در دستانش می‌خواند و سپس با دستان مبارکش هرجا از بدنش را که می‌توانست، مسح می‌نمود و ابتدا از سر و صورت و قسمت جلوی بدنش آغاز می‌کرد و این کار را سه بار انجام می‌داد.

لذا شایسته است که به این سنت نبوی عمل کنیم.

پیش‌تر حدیث براء بن عازب$ را شرح دادیم.([11]) و اما حدیث انس بن مالکt؛ در این حدیث آمده است: پیامبرr هنگامی که به رختخوابش می‌رفت، این دعا را می‌گفت: «الحَمْدُ للهِ الَّذِی أَطْعَمَنَا وَسَقَانَا، وکفَانَا وآوانَا، فَکَمْ مِمَّنْ لا کَافِیَ لَهُ وَلا مُؤْوِیَ»؛ یعنی: «حمد و ستایش ویژه‌ی الله است که ما را خوراک و آب داد و ما را کفایت کرد و پناهمان داد؛ چه بسیار کسانی که نه کفایت‌کننده‌ای دارند و نه پناه‌دهنده‌ای!»

بدین‌سان اللهU را می‌ستاییم که به ما آب و خوراک داد؛ زیرا اگر الله متعال انواع خوراکی‌ها و نوشیدنی‌ها را برایمان فراهم نمی‌ساخت، چیزی برای خوردن و آشامیدن نداشتیم؛ همان‌گونه که خود می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤ لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَکَّهُونَ ٦٥ إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ ٦٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ ٦٧ أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِی تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ ٦٩ لَوۡ نَشَآءُ جَعَلۡنَٰهُ أُجَاجٗا فَلَوۡلَا تَشۡکُرُونَ ٧٠                                                              [الواقعة: ٦٣،  ٧٠] 

آیا به آن‌چه می‌کارید، توجه کرده‌اید؟ آیا شما آن را می‌رویانید یا ما می‌رویانیم؟ اگر بخواهیم، به‌طور قطع آن‌ را گیاهی خُرد و خشکیده می‌گردانیم و بدین ترتیب شما شگفت‌زده می‌شوید. (و می‌گویید:) به‌راستی ما زیان کرده‌ایم؛ بلکه ما محروم و بی‌بهره‌ایم. آیا به آبی که می‌نوشید، توجه کرده‌اید؟ آیا شما آن را از ابر فرو می‌فرستید یا ما نازل‌کننده‌ایم؟ اگر بخواهیم آن را تلخ و شور می‌گردانیم، پس چرا سپاس نمی‌گزارید؟

«ما را کفایت کرد»، بدین معناست که به امور و نیازهایمان رسیدگی فرمود؛ و نیز به ما جا و پناه داد. لذا هنگامی که به رخت‌خواب می‌رویم، این دعا را می‌گوییم.

یکی دیگر از دعاهای قبل از خواب، دعایی‌ست که در حدیث حذیفه و حفصه$ آمده است؛ رسول‌اللهr هنگامی که می‌خواست بخوابد، دست راستش را زیر گونه‌اش قرار می‌داد و می‌گفت: «اللهمَّ قِنی عَذَابَکَ یَوْمَ تَبْعَثُ عِبَادَکَ».

این‌ها، مجموعه‌ای از اذکار و دعاهایی بود که از پیامبرr ثابت شده است؛ لذا بکوشیم که این دعاها و اذکار را با همان الفاظی که پیامبرr می‌گفت، حفظ کنیم و بر آن‌ها پای‌بند باشیم.




([1]) صحیح بخاری، ش: 6314. این حدیث پیش‌تر به شماره‌های 821 و 1454 آمده است.

([2]) صحیح بخاری، ش: (3113، 5361، 5362)؛ و صحیح مسلم، ش: 2727.

([3]) صحیح بخاری، ش: 6320؛ و صحیح مسلم، ش: 2714.

([4]) صحیح بخاری، ش: 6319؛ و صحیح مسلم، ش: 2192.

([5]) صحیح بخاری، ش: 6311؛ و صحیح مسلم، ش: 2710. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 81 و 819 آمده است. (مترجم)]

([6]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! با بیم و امید، خود را تسلیم تو نمودم و به سوی تو روی آوردم، کارهایم را به تو سپردم و به تو پناه آوردم (به تو توکل کردم)؛ در برابر تو، هیچ پناهگاه و جای نجاتی، جز خودت وجود ندارد. به کتابی که نازل فرموده‌ای و به پیامبری که فرستاده‌ای، ایمان دارم».

([7]) صحیح مسلم، ش: 2715.

([8]) ترجمه‌ی دعا: حمد و ستایش ویژه‌ی الله است که ما را خوراک و آب داد و ما را کفایت کرد و پناهمان داد؛ چه بسیار کسانی که نه کفایت‌کننده‌ای دارند و نه پناه‌دهنده‌ای!»

([9]) صحیح الجامع، ش: 6469؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2137، این حدیث را صحیح دانسته است.

([10]) ترجمه‌ی دعا: «یا الله! در آن روز که بندگانت را برمی‌انگیزی، مرا از عذاب خویش محافظت بفرما».

([11]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 81 و 819. [مترجم]