طبیعت عبارت است از نعمتهای ظاهری و پوشیدهای که خداوند به انسان ارزانی داشته: ﴿وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗ﴾ [لقمان: 20] «...و نعمتهای خود را - چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن - بر شما گسترده و افزون ساخته است؟...» و این انسان است که باعث آلودگی و فساد در طبیعت میشود:
﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٤١﴾ [الروم: 41] «(همیشه چنین بوده است که) تباهی و خرابی در دریا و خشکی به خاطر کارهائی پدیدار گشته است که مردمان انجام میدادهاند. بدین وسیله خدا سزای برخی از کارهائی را که انسانها انجام میدهند بدیشان میچشاند تا این که آنان (بیدار شوند و از دست یازیدن به معاصی) برگردند».
انسان برای دست یافتن به منافع دنیوی و مادی طبیعت زیبا را آلوده و خدشهدار میکند:
﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِ﴾ [النساء: 119]. «... و آنان آفرینش خدا را دگرگون میکنند ...».
آلودگی هوا، آب، خاک، غذا، کویرزائی، انتشار بیماریهای مهلک، انقراض گیاهان و حیوانات، عدم بهداشت عمومی و فردی، تغییر در درجه حرارت، سوراخ شدن لایه اوزون وغیره...
نتیجه تصرفات منفی بشر، و عدم پایبندی و دوری او از آموزههای آسمانی است.
هر کس باعث اتلاف یا ضایع شدن مخلوقات شود از نظر اسلام خرابکار - مفسد- تلقی میشود.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ ٢٠٥﴾ [البقرة: 205] «و هنگامی که پشت میکند و میرود (و یا به ریاست و حکومتی میرسد)، در زمین به تلاش میافتد تا در آن فساد و تباهی ورزد و زرع و نسل (انسانها و حیوانات) را نابود کند (و با فساد و تباهی خود، اقوات و اموال و ارواح را از میان ببرد)، و خداوند فساد و تباهی را دوست نمیدارد».
اسلام برای حل مشکلات محیط زیستی بجای وضع قوانینی که مرور زمان و تغییر تحولات جامعه بشری فرسوده شوند فرهنگ سازی نموده، با انگیزه آفرینی در افراد آنها را بسوی وضع قوانین و راهکارهای سازنده در پرتو تعالیم پر فروغ قرآنی و آموزهای برگرفته از وحی الهی در گفتار و کردار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوق میدهد.
بصورت گذرا به برخی از آلودگیهای محیط زیست و شیوه فرهنگ سازی اسلامی جهت جلوگیری از این بحران اشاره میکنیم؛
372- باب: آنچه الله در بهشت برای مومنان آماده کرده است
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ ٤٥ ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِینَ ٤٦ وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ ٤٧ لَا یَمَسُّهُمۡ فِیهَا نَصَبٞ وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِینَ ٤٨﴾ [الحجر: ٤٥، ٤٨]
بیگمان پرهیزگاران در باغها و (کنارِ) چشمهساران خواهند بود. (به آنها گفته میشود:) در سلامت و امنیت وارد بهشت شوید؛ و کینهای را که در سینههایشان هست، بیرون میکشیم و برادروار بر تختهایی روبروی یکدیگر قرار دارند. آنجا خستگی و رنجی به آنان نمیرسد و هیچگاه از آنجا بیرون نمیشوند.
و میفرماید:
﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٦٨ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ ٦٩ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ ٧٠ یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُۖ وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٧١ وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧٢ لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَ ٧٣﴾ [الزخرف: ٦٨، ٧٣]
ای بندگان من! امروز نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین میشوید. همان کسانی که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند. شما و همسرانتان (یا امثال شما) در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید. پیرامونشان کاسهها و جامهای زرّین میگردانند و آنجا هر چه دلشان بخواهد و هر چه برای دیدگان، لذتبخش باشد، فراهم است و شما در آن جاودانه خواهید بود. و این، بهشت است که به پاس کردارتان وارثش شدید. برای شما در بهشت میوههای فراوانیست که از آن میخورید.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٖ ٥١ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ ٥٢ یَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِینَ ٥٣ کَذَٰلِکَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ ٥٤ یَدۡعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَٰکِهَةٍ ءَامِنِینَ ٥٥ لَا یَذُوقُونَ فِیهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ ٥٦ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ٥٧﴾ [الدخان: ٥١، ٥٧]
بیگمان پرهیزگاران در جایگاه امنی خواهند بود؛ در باغها و چشمهسارها. لباسهایی از حریر نازک و ضخیم میپوشند و روبهروی یکدیگر مینشینند. (فرجام پرهیزگاران) اینچنین است؛ و زنان زیباچشم بهشتی را به ازدواج ایشان در میآوریم. بیدغدغه و آسودهخاطر هر میوهای که بخواهند، طلب میکنند. جز همان مرگ نخستین (که در دنیا چشیدند)، در بهشت طعم مرگ را نمیچشند؛ و (پروردگار) آنان را از عذاب دوزخ حفظ میکند. (این) فضل و بخششی از سوی پروردگار توست. این، همان رستگاری بزرگ است.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣ تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ ٢٤ یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ ٢٧ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢٨﴾
[المطففین: ٢٢، ٢٨]
بیشک نیکان در نعمت خواهند بود.؛ بر تختها تکیه میزنند و به هر سو مینگرند. در چهرههایشان شادابی و تازگی نعمت را مییابی. از شرابی ناب و مُهرشده (و دستنخورده) به آنان مینوشانند. مُهرش، از مشک است. مشتاقان چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند. شرابی ناب که آمیخته با آب «تسنیم» است؛ همان چشمهای که مقربان از آن مینوشند.
شرح
نووی/ چندین حدیث دربارهی استغفار و تشویق به آن ذکر کرده است؛ از آن جمله حدیثی بدین مضمون که انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «الله متعال میفرماید: ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی، همهی گناهانی را که از تو صادر شده است، میبخشم و (به گناهانت) اهمیت نمیدهم»؛ زیرا الله متعال، مطابق گمانی که بنده به پروردگارش دارد، با او رفتار میکند؛ همانگونه که در حدیثی الهی آمده است که الله متعال میفرماید: «أنا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَکَرَنِی، فإنْ ذَکَرَنِی فِی نَفْسِهِ، ذَکَرْتُهُ فی نَفْسِی، وإنْ ذَکَرنِی فی ملأٍ ذَکرتُهُ فی مَلأٍ خَیْرٍ مِنْهُمْ»؛([1]) یعنی: «من نزد گمان بندهام هستم- و با او مطابق گمانی که نسبت به من دارد، رفتار میکنم- و هرگاه مرا یاد کند، با او خواهم بود؛ اگر مرا در تنهایی یاد کند، من نیز او را پیش خود یاد میکنم و اگر مرا در جمعی یاد نماید، او را در جمعی بهتر از آنان یاد میکنم».
در ادامهی حدیث انسt آمده است که رسولاللهr فرمود: «الله متعال میفرماید: ای آدمی! اگر گناهانت بهاندازهای بزرگ و زیاد باشد که به ابرهای آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی، تو را میبخشم و (به گناهانت) توجه نمیکنم. ای فرزند آدم! اگر در حالی به سوی من بیایی و با من ملاقات کنی که به پُریِ زمین، گناه کردهای، ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشی، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش، نزدت خواهم آمد». این حدیث، نشان میدهد که انسان هرچه گناه کرده باشد، همینکه به سوی اللهU بازگردد و از او آمرزش بخواهد، اللهU گناهانش را میآمرزد.
در حدیث دیگری که مولف/ ذکر کرده، آمده است که پیامبرr به زنان فرمود: «شما را بیشترینِ اهل دوزخ دیدهام»؛ از اینرو به آنان دستور داد که زیاد استغفار کنند. این، نشان میدهد که استغفار و طلب آمرزش، یکی از موانع ورودِ به دوزخ است. پس شایسته است که عباراتی از قبیل: «اللهّم اغفر لی»، «اللهمّ ارحمنی» و «أستغفر الله وأتوب إلیه» را بهکثرت بگویید؛ اینها، عبارتهای سودمند و آسانیست که گفتنشان هیچ زحمتی ندارد.
سپس مولف/ آخرین بابِ این کتاب را به بیان نعمتهایی اختصاص داده که الله متعال در بهشت برای مومنان آماده کرده است. لذا این را به فال نیک میگیریم و امیدواریم که الله متعال، همهی ما را وارد بهشت برینش بگرداند و ما را از نعمتهای جاویدانش بهرهمند سازد و مولف[، شارح، محقق، مترجم و ناشر این کتاب] را بیامرزد و در جرگهی بندگان نیکوکار و بهشتیِ خویش قرار دهد که از دنیا را با رهتوشهای به سوی بهشت برمیگیرند.
مولف/ در این باب، آیات فراوانی از قرآن کریم را ذکر کرده است. یکی از جامعترین آیات دربارهی نعمتهای بهشتی، این است که اللهU میفرماید:
﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ ٣٢﴾ [فصلت: ٣١، ٣٢]
و آنجا هر چه دلتان بخواهد، دارید و هر چه درخواست کنید، برایتان فراهم است. (اینها) پذیرایی و پیشکشی از سوی پروردگار آمرزنده و مهرورز (است).
در بهشت، هر نعمتی که انسان بخواهد، وجود دارد و هرچه درخواست کند و بلکه بیش از آن، فراهم است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ فِیهَا وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ ٣٥﴾ [ق: ٣٥]
آنجا هر چه بخواهند، برای آنان فراهم میباشد و نعمتهای بیشتری، نزد ماست.
همچنین میفرماید:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
یعنی امکان ندارد که انسان حقیقت نعمتهایی را که اللهU برای بهشتیان آماده کرده است، دریابد؛ زیرا نعمتهای بهشتی، فراتر از تصور انسان است. هر نعمتی که در دنیا دیده میشود، فقط نمونهای از نعمتهای آخرت است؛ اما الله متعال اندکی از نعمتها و نیز مجازاتهایش را به بندگانش نشان میدهد تا به آن به دیدهی عبرت بنگرند و از آن درس بگیرند؛ و گرنه، فرق نعمت دنیا و نعمت آخرت، در حدیست که فراتر از درک و تصور انسان میباشد.
بهشت، سرای ماندگاریست که الله متعال برای دوستان پرهیزگار خود آماده کرده است؛ مولف/ ابتدا این آیه را آورده که اللهU میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ ٤٥ ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِینَ ٤٦ وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ ٤٧ لَا یَمَسُّهُمۡ فِیهَا نَصَبٞ وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِینَ ٤٨﴾ [الحجر: ٤٥، ٤٨]
بیگمان پرهیزگاران در باغها و (کنارِ) چشمهساران خواهند بود. (به آنها گفته میشود:) در سلامت و امنیت وارد بهشت شوید؛ و کینهای را که در سینههایشان هست، بیرون میکشیم و برادروار بر تختهایی روبهروی یکدیگر قرار دارند. آنجا خستگی و رنجی به آنان نمیرسد و هیچگاه از آنجا بیرون نمیشوند.
آری؛ بهشتیان در سلامت کاملاند و از هرگونه بیماری و آفتی و همینطور از پیری و مرگ، درامان هستند؛ به همین خاطر به آنها گفته میشود: در سلامت و امنیت وارد بهشت شوید. ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ﴾، یعنی هنگامی که بهشتیان وارد بهشت میشوند، الله متعال هرگونه کینهای را از دلهایشان بیرون میکشد؛ زیرا آنان را پیش از ورود به بهشت بر روی پُلی در میان دوزخ و بهشت نگه میدارند و قصاصشان را از یکدیگر میگیرند و آنگاه که پاک و بیآلایش شدند و دلهایشان پاک گردید و هیچ ناراستی و کینهای در آن نماند، به درون بهشت هدایت میشوند.
﴿سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ﴾؛ یعنی بهشتیان بر تختهایی، روبهروی یکدیگر قرار دارند و این، بهخاطر ادبشان در نشستن با یکدیگر است که پُشت به هم نمینشینند؛ برخی از علما گفتهاند: بهشتیان در حلقهای بزرگ مینشینند و بدینسان پُشت به یکدیگر قرار نمیگیرند. ﴿لَا یَمَسُّهُمۡ فِیهَا نَصَبٞ وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِینَ﴾؛ یعنی: «آنجا خستگی و رنجی به آنان نمیرسد و هیچگاه از آنجا بیرون نمیشوند»؛ بلکه برای همیشه در بهشت میمانند.
آیهی دوم:
هنگامی که مومنان در روز قیامت وارد بهشت میشوند، الله متعال، ندایشان میدهد: ﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ﴾؛ یعنی: «ای بندگان من! امروز نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین میشوید». ترس و بیم یا نگرانی، از بابت آینده است و غم و اندوه، به گذشته مربوط میشود؛ لذا بهشتیان که به نعمتی پایدار و کامل دست یافتهاند، نه از آیندهی خود نگران هستند و نه بهخاطر گذشتهی خویش، غمگین. بهراستی اینها چه کسانی هستند؟ الله متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ﴾؛ یعنی: آنانکه با دلهایشان به آیات الهی ایمان میآورند و با اندام و اعضای خویش، مسلمانند و از اللهU فرمان میبرند و با ارتکاب معصیت یا ترکِ واجب، از اللهU نافرمانی نمیکنند. ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُون﴾؛ یعنی به بهشتیان گفته میشود که شما و همسران بهشتی و نیز همسران دنیویِ شما در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید و از نعمتهای پایدارش بهره ببرید؛ لذا در بهشت، خانوادهی بهشتیان به آنان میپیوندند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ ٢١﴾ [الطور: ٢٠]
و آنان که ایمان آوردند و فرزندانشان (نیز) در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را به آنها ملحق میکنیم و چیزی از عملشان نمیکاهیم. و هر کس در گرو اعمال خویش است.
﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡین﴾؛ یعنی: «پیرامونِ اهل بهشت، کاسهها و جامهای زرّین میگردانند و آنجا هرچه دلشان بخواهد و هرچه برای دیدگان، لذتبخش باشد، فراهم است و شما در آن جاودانه خواهید بود». الله متعال در این آیه بیان نفرموده است که این کاسهها و جامهای زرّین را چه کسی در اطراف بهشتیان میگردانَد؟ اما در آیات دیگر فرموده است:
﴿یَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ ١٧ بِأَکۡوَابٖ وَأَبَارِیقَ وَکَأۡسٖ مِّن مَّعِینٖ ١٨ لَّا یُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا یُنزِفُونَ ١٩﴾ [الواقعة: ١٧، ١٩]
خدمتگزاران همیشه نوجوان، پیرامونشان میگردند؛ با جامها و پارچها و پیالههای (سرشار) از شراب ناب و گوارایی که از نوشیدنش سردرد نمیگیرند و از خود بیخود نمیشوند.
آیهی سوم:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٖ ٥١ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ ٥٢ یَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِینَ ٥٣﴾ [الدخان: ٥١، ٥٣]
بیگمان پرهیزگاران در جایگاه امنی خواهند بود؛ در باغها و چشمهسارها. لباسهایی از حریر نازک و ضخیم میپوشند.
همانگونه که پیشتر بیان شد، بهشتیان در سلامت کاملاند و از هرگونه بیماری و آفتی و همینطور از پیری و مرگ، درامان هستند. همچنین لباسشان، از مرغوبترین و بهترین انواع حریر خواهد بود.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣ تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ ٢٤ یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ ٢٧ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢٨﴾
[المطففین: ٢٢، ٢٨]
بیشک نیکان در نعمت خواهند بود.؛ بر تختها تکیه میزنند و به هر سو مینگرند. در چهرههایشان شادابی و تازگی نعمت را مییابی. از شرابی ناب و مُهرشده (و دستنخورده) به آنان مینوشانند. مُهرش، از مشک است. مشتاقان چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند. شرابی ناب که آمیخته با آب «تسنیم» است؛ همان چشمهای که مقربان از آن مینوشند.
ابرار یا نیکان، کسانی هستند که کارهای نیک انجام میدهند و از کارهای حرام میپرهیزند؛ واژهی «ابرار» همخانوادهی واژهی «بِر» میباشد که به معنای نیکی و اطاعت و فرمانبرداری از اللهU میباشد: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ﴾؛ یعنی: نیکان در نعمت خواهند بود؛ هم در آرامش روحی و روانی و هم در آسایش جسمی؛ لذا در بهترین وضعیت قرار میگیرند. ﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی بر تختها تکیه میزنند و به هر سو مینگرند. «7ͬ!#u&» جمع واژهی «اریکه» و به معنای تختِ آراسته میباشد؛ لذا بهشتیان از روی تختهای آراسته، به نعمتهایی که الله در بهشت برایشان فراهم کرده است، مینگرند و به چهرهی زیبای اللهU نگاه میکنند. ﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیم﴾؛ یعنی: «در چهرههایشان شادابی و تازگیِ نعمت را مییابی»؛ به عبارت دیگر: همینکه آنان را میبینی، درمییابی که در ناز و نعمت بهسر میبرند؛ زیرا چهرههای شادابی دارند. در ادامهی این آیات آمده است:
﴿یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ ٢٧ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢٨﴾ [المطففین: ٢٥، ٢٨]
از شرابی ناب و مُهرشده (و دستنخورده) به بهشتیان مینوشانند. مُهرش، از مشک است. مشتاقان چنین نعمتهایی باید در طلبش بر یکدیگر پیشی بگیرند. شرابی ناب که آمیخته با آب «تسنیم» است؛ همان چشمهای که مقربان از آن مینوشند.
***
1889- وعن جابرٍt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهِr: «یَأکُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِیهَا وَیَشْرَبُونَ، وَلا یَتَغَوَّطُونَ، وَلا یَمْتَخِطُونَ، وَلا یَبُولُونَ، وَلکِنْ طَعَامُهُمْ ذَلِکَ جُشَاءٌ کَرَشْحِ الْمِسْکِ، یُلْهَمُونَ التَّسْبِیحَ وَالتَّکْبِیرَ، کَمَا یُلْهَمُونَ النَّفَسَ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: جابرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «بهشتیان در بهشت میخورند و مینوشند؛ اما ادرار و مدفوع و آبِ بینی ندارند؛ البته پس از غذا خوردن آروغ میزنند که بویی مانند بوی مشک دارد و همچنانکه- بیاختیار- نَفَس میکشند، تسبیح و تحمید نیز به آنان الهام میشود (و سبحانالله و الحمدلله بر زبانشان جاریست)».
1890- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهِr: «قَالَ اللهُ تَعَالَى: أعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، وَاقْرَؤُوا إنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾». [متفق علیه]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: الله متعال میفرماید: برای بندگان نیکم، نعمتهایی (در بهشت) فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است؛ اگر میخواهید، این آیه را بخوانید که:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة : ١٧]
هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
1891- وعنه قَالَ: قَالَ رسولُ اللهr: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ عَلَى أشَدِّ کَوْکَبٍ دُرِّیٍّ فِی السَّمَاءِ إضَاءةً، لا یَبُولُونَ، وَلا یَتَغَوَّطُونَ، وَلا یَتْفُلُونَ، وَلا یَمْتَخِطُونَ. أمْشَاطُهُمُ الذَّهَبُ، وَرَشْحُهُمُ الْمِسْکُ، وَمَجَامِرُهُمُ الأُلُوَّةُ- عُودُ الطِّیبِ- أزْوَاجُهُمُ الْحُورُ العیْنُ، عَلَى خُلْقِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، عَلَى صُورَةِ أَبِیهِمْ آدَمَ سِتُّونَ ذِرَاعاً فِی السَّمَاءِ». [متفق علیه]([4])
وَفِی روایةٍ للبخاریِّ ومسلمٍ: «آنِیَتُهُمْ فِیهَا الذَّهَبُ، وَرَشْحُهُمُ الْمِسْکُ؛ وَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ یُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الحُسْنِ، لا اخْتِلاَفَ بَیْنَهُمْ، وَلا تَبَاغُضَ، قُلُوبُهُمْ قَلْبُ وَاحِدٍ، یُسَبِّحُونَ اللهَ بُکْرَةً وَعَشِیاً».
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «نخستین گروهی که وارد بهشت میشوند، چهرههایشان مانند ماهِ شب چهارده میباشد و آنانکه پس از ایشان وارد بهشت میگردند، همانند روشنترین ستارهی آسمان، نورانی هستند. ادرار، مدفوع، و آبِ دهان و بینی ندارند. شانههایشان، از طلاست و عرقشان، بوی مشک میدهد و آتشدانهایشان از عودِ خوشبوست و همسرانشان، حورالعین و زنان زیباچشم بهشتیاند. خُلق و خوی همهی آنها یکیست (و هیچ کینهای در میانشان وجود ندارد) و قامت و اندازهی آنان همانند قامت و اندازهی پدرشان، آدمu، شصت ذراع است».
و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: «ظروف بهشتیان، طلا و عرقشان، مشک است؛ هر بهشتی، دو زن زیبا دارد([5]) که از زیبایی، مغزِ استخوان پای آنها از پُشت گوشت دیده میشود؛ هیچگونه اختلاف و کینهای در میانشان نیست و دلهایشان همانندِ قلبِ یک نفر است (و یکدلاند) و صبح و شام الله را به پاکی یاد میکنند».
1892- وعن المغیرةِ بن شعبةt عَنْ رسُولِ اللهr قالَ: «سَألَ مُوسَىr رَبَّهُ: ما أدْنَى أهْلِ الجَنَّةِ مَنْزِلَةً؟ قالَ: هُوَ رَجُلٌ یَجِیءُ بَعْدَ مَا أُدْخِلَ أهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، فَیُقَالُ لَهُ: ادْخُلِ الْجَنَّةَ. فَیَقُولُ: أیْ رَبِّ، کَیْفَ وَقَدْ نَزَلَ النَّاسُ مَنَازِلَهُمْ، وأخَذُوا أَخَذَاتِهِمْ؟ فَیُقَالُ لَهُ: أَتَرْضَى أَنْ یَکُونَ لَکَ مِثْلُ مُلْکِ مَلِکٍ مِنْ مُلُوکِ الدُّنْیَا؟ فَیقُولُ: رَضِیْتُ رَبِّ، فَیقُولُ: لَکَ ذَلِکَ وَمِثْلُهُ وَمِثْلُهُ وَمِثْلُهُ وَمِثْلُهُ، فَیقُولُ فِی الخامِسَةِ: رَضِیْتُ رَبِّ، فَیقُولُ: هذَا لَکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ، وَلَکَ مَا اشْتَهَتْ نَفْسُکَ وَلَذَّتْ عَیْنُکَ. فَیقُولُ: رَضِیتُ رَبِّ. قَالَ: رَبِّ فَأَعْلاَهُمْ مَنْزِلَةً؟ قالَ: أُولَئِکَ الَّذِینَ أَرَدْتُ؛ غَرَسْتُ کَرَامَتَهُمْ بِیَدِی، وَخَتَمْتُ عَلَیْهَا، فَلَمْ تَرَ عَیْنٌ، وَلَمْ تَسْمَعْ أُذُنٌ، وَلَمْ یَخْطُرْ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: مغیره بن شعبهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «موسیr از پروردگارش پرسید: پایینترین فرد بهشتی از نظر جایگاه کیست؟ فرمود: مردیست که پس از ورود بهشتیان به بهشت میآید و به او گفته میشود: وارد بهشت شو؛ میگوید: پروردگارا! چگونه- و به کدام قسمت- وارد شوم؛ در حالی که مردم در جایگاه خود منزل گزیده و سهم و جایگاه خود را گرفتهاند؟ به او گفته میشود: آیا راضی میشوی که مُلکی مانند مُلک یکی از پادشاهان دنیا داشته باشی؟ پاسخ میدهد: پروردگارا! راضیام. میفرماید: چنین مُلکی و مثلِ آن و مثلِ آن و مثلِ آن و مثلِ آن، از آنِ تو باد! و او در بارِ پنجم میگوید: پروردگارا! راضی شدم. پروردگار متعال میفرماید: این و ده برابرش مالِ تو باشد؛ اینجا هرچه دلَت بخواهد و هرچه برای دیدگانت، لذتبخش باشد، فراهم است. میگوید: پروردگارا! راضی شدم. موسیu پرسید: والاترین بهشتیان در مقام و منزلت چه کسانی هستند؟ پروردگار متعال فرمود: آنان کسانی هستند که آنها را برگزیدهام و درخت کرامتشان را به دست خویش کاشته و بر آن، مُهرِ بقا زدهام؛ کرامتی که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است».
1893- وعن ابن مسعودٍt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «إنِّی لأَعْلَمُ آخِرَ أَهْلِ النَّارِ خُرُوجاً مِنْهَا، وَآخِرَ أَهْلِ الجَنَّةِ دُخُولاً الْجَنَّةَ. رَجُلٌ یَخْرُجُ مِنَ النَّارِ حَبْواً، فَیقُولُ اللهُU لَهُ: اذْهَبْ فادْخُلِ الْجَنَّةَ، فَیَأتِیهَا، فَیُخَیَّلُ إلَیْهِ أَنَّهَا مَلأَى، فَیَرْجِعُ، فَیقُولُ: یَا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلأَى! فَیَقُولُ اللهُU لَهُ: اذْهَبْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، فیأتِیهَا، فَیُخیَّلُ إلیهِ أنَّها مَلأى، فیَرْجِعُ، فَیَقولُ: یا رَبِّ وَجَدْتُهَا مَلأى، فیقُولُ اللهُU لَهُ: اذهبْ فَادخُلِ الْجنَّةَ؛ فَإنَّ لَکَ مِثْلَ الدُّنْیَا وَعَشرَةَ أَمْثَالِهَا؛ أوْ إنَّ لَکَ مِثْلَ عَشرَةِ أَمْثَالِ الدُّنْیَا، فَیقُولُ: أتَسْخَرُ بِی، أَوْ تَضْحَکُ بِی وَأنْتَ الْمَلِکُ»؟! قالَ: فَلَقَدْ رَأَیْتُ رسولَ اللهِr ضَحِکَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ فَکَانَ یقولُ: «ذلِکَ أَدْنَى أهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً». [متفق علیه]([7])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «من، آخرین فرد دوزخی را که از دوزخ بیرون میآید و آخرین فردی بهشتی را که وارد بهشت میشود، میشناسم؛ مردیست که بر روی زمین میخزد و از دوزخ بیرون میآید. اللهU به او میفرماید: برو و واردِ بهشت شو. او به سوی بهشت میرود و تصور میکند که بهشت، پُر است. پس باز میگردد و میگوید: پروردگارا! بهشت را پُر یافتم. اللهU به او میفرماید: برو و واردِ بهشت شو. او به سوی بهشت میرود و باز تصور میکند که بهشت، پُر است. پس باز میگردد و میگوید: پروردگارا! بهشت را پُر یافتم. اللهU به او میفرماید: برو و واردِ بهشت شو که مثل دنیا و ده برابرِ آن از آنِ توست- یا ده برابر دنیا مالِ توست-. میگوید: پروردگارا! تو که فرمانروای مطلق هستی، آیا مرا مسخره میکنی و بر من میخندی؟- ابنمسعودt- میگوید: دیدم که رسولاللهr خندید تا اینکه دندانهای آسیاب آن بزرگوار، نمایان شد و میفرمود: «این، پایینترین بهشتی از لحاظ مقام و منزلت است».
شرح
اینها، احادیثیست که مولف/ در بارهی نعمتهای بزرگ و بیشمار بهشت، ذکر کرده است؛ از آن جمله حدیثی بدین مضمون که رسولاللهr فرمود: «نخستین گروهی که وارد بهشت میشوند، چهرههایشان مانند ماهِ شب چهارده میباشد». از پیامبرr ثابت است که امتش نخستین امتی هستند که وارد بهشت میشوند. در ادامهی این حدیث آمده است: «و آنانکه پس از ایشان وارد بهشت میگردند، همانند درخشانترین ستارهی آسمان، نورانی هستند» و همینطور بهشتیان به ترتیب مقام و جایگاهشان وارد بهشت میشوند و «ادرار، مدفوع، و آبِ دهان و بینی ندارند»؛ زیرا مواد زاید بدنشان مانند مواد زاید مردمِ دنیا نیست؛ بلکه مواد زاید بدنشان به صورت عرقی خوشبوتر از مشک، از بدنشان دفع میگردد؛ چراکه آنها در سرایی ماندگار و نعمتی پایدار بهسر میبرند.
سپس مولف/ حدیثی آورده که بیانگر جایگاه و مقام و منزلت پایینترین و والاترین فردی بهشتیست؛ این احادیث، نشانگر بزرگیِ نعمتهای بهشت است. از الله متعال میخواهیم که ما را در شمارِ بندگان بهشتیاش قرار دهد.
اما دوزخیان، در وضعیت بسیار بدی بهسر میبرند. چشمی که امید بهشت دارد، سزاوار است که نخوابد و چشمی که از دوزخ میترسد، سزاوار است که پلک بر هم نگذارد؛ زیرا کالا و بهرهی دنیا، اندک و فانیست و آخرت برای پرهیزگاران، بهتر است. دنیا، سرای آزمون و ابتلاست بسیاری مردم بهقدری به دنیا مشغول شدهاند که گویا فقط به همین منظور آفریده شدهاند، در حالی که دنیا برای آنان خلق شده است! انسان برای آخرت که سرای باقیست و هیچ گاه پایان نمییابد، آفریده شده است؛ فرجام انسان به سوی دوزخی سوزان و همیشگی یا به سوی بهشتی برین و پایدار میباشد. از الله متعال درخواست میکنیم که ما را در جرگهی بندگان نیکش قرار دهد که برایشان در بهشت نعمتهایی فراهم کرده که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است».
***
1894- وعن أبی موسىt أنَّ النَّبِیَّr قالَ: «إنَّ لِلمُؤْمِنِ فِی الْجَنَّةِ لَخَیْمَةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ وَاحِدَةٍ مُجَوَّفَةٍ طُولُها فِی السَّمَاءِ سِتُّونَ مِیلاً. لِلمُؤْمِنِ فِیهَا أَهْلُونَ یَطُوفُ عَلَیْهِمُ الْمُؤْمِنُ فَلا یَرَى بَعْضُهُمْ بَعْضاً». [متفق علیه]([8])
ترجمه: ابوموسیt میگوید: پیامبرr فرمود: «مومن در بهشت خیمهای از یک مرواید میانتهی دارد که طولش در آسمان، شصت میل است و مومن در آن، همسرانی دارد که نزد همهی آنها میرود و- به سبب بزرگی محلی که در اختیار مومن میباشد- آن زنان، یکدیگر را نمیبینند».
[نووی: یک میل، ششهزار ذراع است.]
1895- وعن أبی سعیدٍ الْخُدریِّt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «إنَّ فی الْجَنَّةِ شَجَرَةً یَسِیرُ الرَّاکبُ الجَوَادَ المُضَمَّرَ السَّریعَ مِئَةَ سَنَةٍ مَا یَقْطَعُها». [متفق علیه]([9])
ورَوَیاهُ فِی الصّحیحَیْنِ أیضاً مِن روایةِ أبی هریرةt قالَ: «یَسیرُ الرَّاکِبُ فی ظِلِّها مئةَ سَنَةٍ مَا یَقْطَعُها».
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «در بهشت، درختیست که یک سوارکار، سوار بر اسبی نجیب، پرورشیافته و تندرو، صد سال در زیر آن میتازد؛ اما نمیتواند این مسافت را به پایان برساند».
بخاری و مسلم در صحیحین، این حدیث را از ابوهریرهt روایت کردهاند که پیامبرr فرمود: «سوارکار در سایهی این درخت، صد سال بهسرعت حرکت میکند؛ اما نمیتواند این مسافت را به پایان برساند».
1896- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «إنَّ أهْلَ الْجَنَّةِ لَیَتَرَاءوْنَ أَهْلَ الغُرَفِ مِن فَوْقِهِمْ کَمَا تَتَرَاءَوْنَ الکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ الغَابِرَ فِی الأُفُق مِنَ الْمَشْرِقِ أو الْمَغْرِبِ لِتَفَاضُلِ مَا بَیْنَهُمْ»؛ قالُوا: یا رسول الله، تِلْکَ مَنَازِلُ الأنبیاء لا یَبْلُغُها غَیْرُهُمْ؟ قالَ: «بَلَى والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، رِجَالٌ آمَنُوا بِاللهِ وَصَدَّقُوا الْمُرْسَلِینَ». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابوسعید خدری tمیگوید: پیامبرr فرمود: «بهشتیان، صاحبان غرفههایی را که بالاتر از آنان قرار دارند، مانند ستارهای درخشان میبینند که در دوردست، در کرانهای از شرق یا غرب آسمان سوسو میزند و این، بهخاطر تفاضلیست که در میان آنها وجود دارد». عرض کردند: ای رسولخدا! آیا این، منزلگاه پیامبران است که دیگران به آن نمیرسند؟ فرمود: «آری؛ اما سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، کسانی که به الله ایمان بیاورند و فرستادگان الهی را تصدیق کنند، به چنین منازلی دست مییابند».
1897- وعن أبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهِr قالَ: «لَقَابُ قَوْسٍ أَحَدِکم مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وتَغْرُبُ». [متفق علیه]([11])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «جای یک سرِ کمان از بهشت، از آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب میکند، بهتر است».
1898- وعن أنسٍt أنَّ رسول اللهr قالَ: «إنَّ فی الْجَنَّةِ سُوقاً یَأتُونَهَا کُلَّ جُمُعَةٍ. فَتَهُبُّ رِیحُ الشَّمَالِ، فَتَحْثُو فِی وُجُوهِهِم وَثِیَابِهِمْ، فَیَزدَادُونَ حُسناً وَجَمَالاً فَیَرْجِعُونَ إلَى أَهْلِیهِمْ، وَقَد ازْدَادُوا حُسْناً وَجَمَالاً، فَیقُولُ لَهُمْ أَهْلُوهُمْ: وَاللهِ لقدِ ازْدَدْتُمْ حُسْناً وَجَمَالاً! فَیقُولُونَ: وَأنْتُمْ وَاللهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ بَعْدَنَا حُسْناً وَجَمالاً». [روایت مسلم]([12])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «در بهشت، بازار- یا محلی برای گردهماییِ بهشتیان- است که هر جمعه در آن جمع میشوند و باد شمال میوَزَد و صورت و لباسهایشان را مینوازد و بدین ترتیب بر زیبایی و جمالِ بهشتیان افزوده میشود و در حالی نزد همسرانشان باز میگردند که بر زیبایی و جمالشان افزوده شده است. همسرانشان به آنها میگویند: به الله سوگند که جمال و زیباییِ شما افزایش یافته است. و آنها جواب میدهند: به الله سوگند که در غیاب ما، جمال و زیباییِ شما نیز بیشتر شده است».
1899- وعن سهل بن سعدٍt أنَّ رسولَ اللهr قالَ: «إنَّ أهْلَ الْجَنَّةِ لَیَتَراءَوْنَ الغُرَفَ فِی الْجَنَّةِ کَمَا تَتَرَاءَوْنَ الکَوکَبَ فِی السَّمَاءِ». [متفق علیه]([13])
ترجمه: سهل بن سعدt میگوید: رسولاللهr فرمود: «بهشتیان، غرفههای- سایر بهشتیان- را در بهشت، آنگونه میبینند که شما ستارگان را در آسمان مشاهده میکنید».
1900- وَعَنْهُt قالَ: شَهِدْتُ مِنَ النَّبِیّr مَجْلِساً وَصَفَ فِیهِ الْجَنَّةَ حَتَّى انْتَهَى، ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ حَدِیثِهِ: «فیهَا مَا لا عَینٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»؛ ثُمَّ قَرَأَ: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾ إلى قولِهِ تِعالى: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ﴾ [روایت بخاری]([14])
ترجمه: سهل بن سعدt میگوید: در یکی از مجالس پیامبرr حضور داشتم که بهشت را توصیف میکرد تا اینکه در پایان سخنش فرمود: «در بهشت نعمتهاییست هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است». سپس این آیات را تلاوت نمود که الله متعال میفرماید:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾
[السجدة : ١٦، ١٧]
(شبانگاهان) پهلوهایشان از بسترها دور میماند و با بیم و امید، پروردگارشان را میخوانند و از آنچه نصیبشان کردهایم، انفاق میکنند. هیچکس نمیداند چه پاداشهای ارزشمندی که روشنیبخش چشمها (و مایهی شادمانی) است، برای آنان به پاس کردارشان، نهفته شده است.
1901- وعن أبی سعیدٍ وأبی هریرةَ$ أنَّ رسولَ اللهِr قالَ: «إذَا دَخَلَ أهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ یُنَادِی مُنَادٍ: إنَّ لَکُمْ أنْ تَحْیَوْا، فَلا تَمُوتُوا أَبَداً، إنَّ لَکُمْ أنْ تَصِحُّوا، فلا تَسْقَمُوا أبداً، وإنَّ لَکمْ أنْ تَشِبُّوا فلا تَهْرَمُوا أبداً، وإنَّ لَکُمْ أَنْ تَنْعَمُوا، فَلا تَبْأسُوا أَبَداً». [روایت مسلم]([15])
ترجمه: از ابوسعید و ابوهریره$ روایت است که رسولاللهr فرمود: «آنگاه که بهشتیان وارد بهشت میشوند، ندا دهندهای ندا میدهد: حقّ شماست که همیشه زنده باشید و هرگز نمیرید؛ حقّ شماست که همیشه تندرست باشید و هرگز بیمار نشوید؛ و حقّ شماست که همیشه جوان باشید و هرگز پیر نشوید و حقّ شماست که همیشه در نعمت و آسایش باشید و هرگز مستمند و درمانده نشوید».
شرح
این احادیث، بیانگر نعمتهاییست که بهشتیان از آن بهرهمند میشوند؛ از آن جمله حدیثی بدین مضمون که رسولاللهr فرمود: «مومن در بهشت خیمهای از یک مرواید میانتهی دارد که طولش در آسمان، شصت میل است و مومن در آن، همسرانی دارد که نزد همهی آنها میرود و- به سبب بزرگی محلی که در اختیار مومن میباشد- آن زنان، یکدیگر را نمیبینند».
همچنین در یکی از این احادیث آمده است که رسولاللهr فرمود: «آنگاه که بهشتیان وارد بهشت میشوند، ندادهندهای ندا میدهد: حقّ شماست که همیشه زنده باشید و هرگز نمیرید؛ حقّ شماست که همیشه تندرست باشید و هرگز بیمار نشوید؛ و حقّ شماست که همیشه جوان باشید و هرگز پیر نشوید و حقّ شماست که همیشه در نعمت و آسایش باشید و هرگز مستمند و درمانده نشوید».
لذا بهشتیان از نعمتهایی جاویدان برخوردارند و از مرگ و بیماری یا از تمام شدن نعمتهایی که از آن برخوردارند، نمیترسند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ ٣٣﴾ [الواقعة: ٣٢، ٣٣]
و (برخوردار از) میوههای فراوان که نه تمام میشود و نه ممنوع.
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که رسولاللهr فرمود: «در بهشت، محلی برای گردهماییِ بهشتیان است که هر جمعه در آن جمع میشوند و باد شمال میوَزَد و صورت و لباسهایشان را مینوازد و بدین ترتیب بر زیبایی و جمالِ بهشتیان افزوده میشود». احادیثی که دربارهی نعمتهای بهشتیست، انگیزهی انسان را برای دستیابی به بهشت، تقویت میکند؛ از اینرو بر انسان واجب است که با مطالعه یا شنیدن این احادیث، بر تلاش و کوشش خود برای انجام کارهای شایسته بیفزاید؛ زیرا راه رسیدن به این نعمتها، ایمان و عمل صالح است؛ ناگفته نماند که بزرگ ترین نعمت بهشت، دیدار الله متعال به صورت حقیقیست؛ یعنی بهشتیان اللهU را بهطور حقیقی ملاقات میکنند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾ [القیامة: ٢٢، ٢٣]
برخی چهرهها در آن روز شادابند و به پروردگارشان نگاه میکنند.
و میفرماید:
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣﴾ [المطففین: ٢٣]
بهشتیان بر تختها تکیه میزنند و به هر سو- یعنی به نعمتهای بهشتی و چهرهی زیبای پروردگار- مینگرند.
همچنین میفرماید:
﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞ﴾ [یونس : ٢٦]
برای نیکوکاران بهترین پاداش (= بهشت) و پاداشی افزون بر آن (=دیدارِ الله متعال) است.
پیامبرr ﴿وَزِیَادَةٞ﴾ را به دیدارِ الله متعال تفسیر نموده است. از الله متعال عاجزانه میخواهم که ما را جزو اهل بهشت قرار دهد.
***
1902- وعن أبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهِr قالَ: «إنَّ أدْنَى مَقْعَدِ أَحَدِکُمْ مِن الْجَنَّةِ أنْ یَقُولَ لَهُ: تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى وَیَتَمَنَّى فَیقُولُ لَهُ: هَلْ تَمَنَّیتَ؟ فیقولُ: نَعَمْ، فیقُولُ لَهُ: فَإنَّ لَکَ ما تَمَنَّیتَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ». [روایت مسلم]([16])
ترجمه: ابوهریره$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «کمترین جایگاه یکی از شما در بهشت، چنان است که- پروردگار- به او میفرماید: آرزو کن و او آرزوها میکند؛ میفرماید: آیا آرزو کردی؟ و او پاسخ میدهد: بله.- پروردگار- به او میفرماید: هرچه تمنا کردی و همانندِ آن، به تو داده میشود».
1903- وعن أبی سعیدٍ الْخُدْرِیِّt أنَّ رسول اللهr قالَ: «إنَّ اللهU یَقُولُ لأَهْلِ الْجَنَّةِ: یَا أهْلَ الْجَنَّةِ، فَیقولُونَ: لَبَّیکَ رَبَّنَا وَسَعْدَیْکَ، وَالْخَیْرُ فی یَدیْکَ، فَیقُولُ: هَلْ رَضِیتُم؟ فَیقُولُونَ: وَمَا لَنَا لا نَرْضَى یَا رَبَّنَا وَقَدْ أَعْطَیْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أحداً مِنْ خَلْقِکَ، فَیقُولُ: ألا أُعْطِیکُمْ أفْضَلَ مِنْ ذلِکَ؟ فَیقُولُونَ: وَأیُّ شَیءٍ أفْضَلُ مِنْ ذلِکَ؟ فَیقُولُ: أُحِلُّ عَلَیکُمْ رِضْوَانِی فَلا أسْخَطُ عَلَیْکُمْ بَعْدَهُ أبَداً». [متفق علیه]([17])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اللهU به بهشتیان میفرماید: ای اهل بهشت! و آنها پاسخ میدهند: پروردگارا! با رضایت کامل، گوش بهفرمانیم و خیر و نیکی در دستان توست. میفرماید: آیا راضی شدید؟ میگویند: پروردگارا! چرا راضی نباشیم، در حالی که به ما نعمتهایی ارزانی داشتهای که به هیچیک از بندگانت ندادهای؟ میفرماید: آیا بهتر از این را به شما بدهم؟ میگویند: چه چیزی از این، بهتر است؟ میفرماید: شما را از رضایت خویش بهرهمند میسازم و هرگز بر شما خشم نمیگیرم».
1904- وعن جریر بن عبد اللهt قالَ: کُنَّا عِندَ رَسُولِ اللهِr فَنَظَرَ إلَى القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ، وَقَالَ: «إنَّکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ عَیَاناً کما تَرَوْنَ هَذَا القَمَرَ، لا تُضَامُونَ فِی رُؤْیَتِهِ». [متفق علیه]([18])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: نزد رسولاللهr بودیم؛ نگاهی به ماه شب چهارده کرد و فرمود: «شما همانگونه که این ماه را بدون هیچ مزاحمتی میبینید، پروردگارتان را نیز آشکارا خواهید دید».
1905- وعن صُهیبٍt أنَّ رسول اللهr قالَ: «إذا دَخَلَ أهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ یَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: تُریدُونَ شَیئاً أَزیدُکُمْ؟ فَیقُولُونَ: ألَمْ تُبَیِّضْ وُجُوهَنَا؟ ألَمْ تُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ وَتُنَجِّنَا مِنَ النَّارِ؟ فَیَکْشِفُ الْحِجَابَ، فَمَا أُعْطُوا شَیْئاً أَحَبَّ إلَیْهِمْ مِنَ النَّظَرِ إلَى رَبِّهِمْ». [روایت مسلم]([19])
ترجمه: صهیبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آنگاه که بهشتیان وارد بهشت میشوند، الله تبارک وتعالی میفرماید: آیا چیزی افزون بر این میخواهید که به شما بدهم؟ میگویند: مگر ما را روسفید نکردهای؟ مگر ما را وارد بهشت نگرداندهای؟ مگر ما را از آتش دوزخ نجات ندادهای؟ آنگاه حجاب را کنار میزند و بدین ترتیب محبوبترین چیزی که به بهشتیان داده میشود، نگریستن به پروردگارشان میباشد».
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ یَهۡدِیهِمۡ رَبُّهُم بِإِیمَٰنِهِمۡۖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ فِی جَنَّٰتِ ٱلنَّعِیمِ ٩ دَعۡوَىٰهُمۡ فِیهَا سُبۡحَٰنَکَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمۡ فِیهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠﴾ [یونس : ٩، ١٠]
بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمانشان به باغها و بهشتهای پرنعمتی راهنمایی میکند که فرودستشان جویبارها روان است. دعایشان در آنجا این است : «یا الله! تو پاک و منزهی»؛ و درود و تحیتشان در آنجا سلام است و پایان دعایشان اینکه: «همهی حمد و ستایش ویژهی الله، پروردگار جهانیان است».
الحَمْدُ للهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللهُ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ النَّبیِّ الأُمِّیِّ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَأزوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ، کما صَلَّیْتَ عَلَى إبْرَاهِیمَ وعلى آلِ إبْراهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبیِّ الأُمِّیِّ ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَأزْوَاجِهِ وَذُرِّیَّتِهِ، کما بَارکْتَ عَلَى إبْرَاهِیمَ وَعَلَى آل إبراهیم فِی العالَمِینَ إنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
مولف/ کتاب، یحیی نووی غفراللهله گوید: در روز دوشنبه، چهاردهم رمضان 670 هجری از تألیف این کتاب، فراغت یافتم.([20])
شرح
مولف/ در آخرین بابِ کتابش «ریاضالصالحین» که در ذکر نعمتهای بهشتیست، چند حدیث دیگر در این باره ذکر کرده است؛ این را به فال نیک میگیریم و از الله متعال میخواهیم که ما را در جرگهی اهل بهشت قرار دهد و مولف/ بزرگوار و ما را وارد بهشت برین بگرداند. وی در این باب، دو حدیث دربارهی ملاقات مومنان با پروردگارشان ذکر کرده است؛ یعنی مومنان در بهشت، اللهU را میبینند. دیدن الله متعال با کتابالله و سنت رسولاللهr و نیز با اجماع صحابه و پیشوایان امت# ثابت میباشد و فقط افرادِ کوردل، دیدارِ الله متعال را انکار کردهاند؛ در صورتی که احادیث واردشده در اینباره، به حد تواتر رسیده است. اللهU میفرماید:
﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾ [القیامة: ٢٢، ٢٣]
برخی چهرهها در آن روز شادابند و به پروردگارشان نگاه میکنند.
و میفرماید:
﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞ﴾ [یونس : ٢٦]
برای نیکوکاران بهترین پاداش (= بهشت) و پاداشی افزون بر آن (=دیدارِ الله متعال) است.
پیامبرr ﴿وَزِیَادَة﴾ را به دیدارِ الله متعال تفسیر نموده است. همچنین الله متعال میفرماید:
﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣﴾ [المطففین: ٢٣]
بهشتیان بر تختها تکیه میزنند و به هر سو- یعنی به نعمتهای بهشتی و چهرهی زیبای پروردگار- مینگرند.
و نیز میفرماید:
﴿لَهُم مَّا یَشَآءُونَ فِیهَا وَلَدَیۡنَا مَزِیدٞ ٣٥﴾ [ق: ٣٥]
آنجا هر چه بخواهند، برای آنان فراهم میباشد و نعمتهای بیشتری، نزد ماست.
منظور از این نعمتهای افزون، دیدارِ اللهU میباشد؛ همانگونه که پیشتر گذشت، پیامبرr ﴿وَزِیَادَة﴾، یعنی پاداش افزونی را که در آیهی 26 سورهی یونس آمده است، به دیدارِ الله متعال تفسیر نمود. الله متعال میفرماید:
﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَ﴾ [الأنعام: ١٠٣]
هیچ چشمی او را در نمییابد (و هیچکس حقیقت ذاتش را درک نمیکند) و او، همه را در مییابد.
منظور از اینکه هیچ چشمی او را در نمییابد، این است که چشمها او را میبینند، اما هیچکس حقیقت ذاتش را درک نمیکند و شأن الله متعال، فراتر از درک ماست.
این پنج آیه، بهروشنی نشان میدهند که مومنان در آخرت پروردگارشان را میبینند و فقط افراد کوردل، این حقیقت مسلّم را انکار میکنند. از الله متعال میخواهیم که آنان را به سوی حق و حقیقت هدایت بفرماید یا اینکه آنها را از لذت نگریستن به چهرهی خود محروم بگرداند؛ زیرا فقط افراد لجباز و سرکش، این حقیقت مسلّم را انکار میکنند. آیات قرآن در اینباره واضح و روشن میباشد و احادیث نبوی نیز به حد تواتر رسیده است. شاعری در سرودهی خود، به برخی از احادیث متواتر اشاره کرده و گفته است:
مما تواتر حدیث من کذبْ ومن بنى لله بیتاً واحتسبْ
ورؤیةٌ وشفاعةٌ و الحـوضُ ومسح خفین وهـذه بعضُ
شاعر در این سروده، حدیث رؤیتِ الله متعال را جزو احادیث متواتر برشمرده است. منظور از رؤیت، این است که مومنان در روز قیامت پروردگارشان را میبینند؛ از آن جمله میتوان به این حدیث اشاره کرد که پیامبرr فرموده است: «إنَّکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ عَیَاناً کما تَرَوْنَ هَذَا القَمَرَ، لا تُضَامُونَ فِی رُؤْیَتِهِ»؛ یعنی: «شما همانگونه که ماه شب چهارده را بدون هیچ مزاحمتی میبینید، پروردگارتان را نیز آشکارا خواهید دید». همچنین پیامبرr بدین نکته تصریح نموده است که شما، همانگونه که خورشید وسط آسمان را در هوای صاف مشاهده میکنید، در روز قیامت نیز پروردگارتان را بدون هیچ مزاحمتی خواهید دید. گفتنیست: احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد و هرکه خواستار مطالعه در اینباره میباشد، به کتاب «حادی الأرواح إلی بلاد الأفراح»، از ابنالقیم/ مراجعه کند.
از الله متعال عاجزانه میخواهیم که به ما لذت نگریستن به چهرهی گرامیاش را در بهشت برین عنایت بفرماید. همانا او بر هر کاری تواناست.
نظارت علمی، فنی و ناشر:
گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین
www.mowahedin.com
([1]) این حدیث پیشتر بهشمارهی 1443 گذشت. [مترجم]
([2]) صحیح مسلم، ش:2835.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3244؛ و صحیح مسلم، ش:2824.
([4]) صحیح بخاری، ش: 3245؛ و صحیح مسلم، ش: 2834.
([5]) این دو زن، غیر از حورالعین میباشند و از زنان دنیا، یعنی از فرزندان آدمu هستند. [مترجم]
([6]) صحیح مسلم، ش:189.
([7]) صحیح بخاری، ش: 6571؛ و صحیح مسلم، ش:186.
([8]) صحیح بخاری، ش: (3243، 4879)؛ و صحیح مسلم، ش:2838.
([9]) صحیح بخاری، ش: 6553؛ و صحیح مسلم، ش:2828.
([10]) صحیح بخاری، ش: 3256؛ و صحیح مسلم، ش:2831.
([11]) صحیح بخاری، ش: 2793.
([12]) صحیح مسلم، ش: 2833.
([13]) صحیح بخاری، ش: (3256، 6555)؛ و صحیح مسلم، ش:2830.
([14]) امام مسلم/ این حدیث را با این الفاظ بهشمارهی 2825روایت کرده است؛ نه امام بخاری/.
([15]) صحیح مسلم، ش: 2837.
([16]) صحیح مسلم، ش: 182.
([17]) صحیح بخاری، ش: 6549؛ و صحیح مسلم، ش:2829.
([18]) صحیح بخاری، ش: (554، 7435)؛ و صحیح مسلم، ش:633.
([19]) صحیح مسلم، ش:181.
([20]) بندهی نیازمند الله، مترجم این کتاب ارزشمند و محتاج رحمت و غفران پروردگارش، محمد ابراهیم کیانی درمیان، ترجمهی این کتاب گرانمایه را در روز دوشنبه، سوم شعبان 1433 هجری به پایان رساند. حمد و ستایش در دنیا و آخرت، از آنِ الله میباشد و فرمانروایی مطلق ویژهی اوست و به سوی او بازمیگردیم.
371- باب: امر به استغفار و فضیلتِ آن
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [محمد : ١٩]
و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.
و میفرماید:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ١٠٦﴾ [النساء : ١٠٦]
و از الله آمرزش بخواه؛ همانا الله آمرزندهی مهرورز است.
و میفرماید:
﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: ٣]
پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.
و میفرماید:
﴿لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی﴾ [آل عمران: ١٥]
برای کسانی که تقوا پیشه کنند، نزد پروردگارشان باغهایی است...
تا آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ ١٧﴾ [آل عمران: ١٧]
... و آنانکه در سحرگاهان استغفار میکنند.
و میفرماید:
﴿وَمَن یَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ یَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ یَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ یَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ١١٠﴾
[النساء : ١١٠]
و هر کس کار بدی انجام دهد یا به خویشتن ستم کند و سپس از الله آمرزش بخواهد، الله را آمرزندهی مهرورز مییابد.
و میفرماید:
﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِیهِمۡۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ ٣٣﴾
[الأنفال: ٣٣]
تا در میانشان هستی، الله بر آن نیست که آنان را عذاب نماید؛ و تا آمرزش میخواهند، الله مجازاتشان نمیکند.
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥﴾ [آل عمران: ١٣٥]
و آنانکه چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم کنند، الله را یاد مینمایند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند. ـ و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟ ـ و آگاهانه به گناه کردن ادامه نمیدهند.
آیات فراوان و معلومی در اینباره وجود دارد.
شرح
مولف/ کتابش را با بخشی دربارهی استغفار و توبه به پایان رسانده است؛ زیرا الله متعال به پیامبرشr در واپسین روزهای حیاتِ آن بزرگوار دستور داد که از اللهU درخواست آمرزش نماید؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ [النصر: ١، ٤]
هنگامی که یاریِ الله و پیروزی (فتح مکه) فرا رسد و مردم را ببینی که گروهگروه وارد دین الله میشوند (بدان که زمان مرگت نزدیک شده است). پس پروردگارت را با حمد و ستایش بهپاکی یاد کن و از او آمرزش بخواه. بیگمان او، توبهپذیر است.
مولف/ نیز بخشِ پایانیِ این کتاب مفید و سودمند را که بسیاری از مسلمانان اعم از علما و تودهی مردم از آن بهره بردهاند، به موضوع استغفار و طلب آمرزش اختصاص داده است.
کتاب ریاضالصالحین، یکی از خجستهترین و مفیدترین کتابهاییست که تا کنون تألیف شده است و این، بیانگر حُسن نیت مولفش میباشد.
استغفار، یعنی طلب آمرزش؛ هر انسانی، مرتکب گناه و خطا میشود؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «کُلُّ بَنِی آدَمَ خَطَّاءٌ، وَخَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ»؛([1]) یعنی: «همهی انسانها خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه میکنند».
خطایی که از انسان سر میزند، یا کوتاهی در انجام واجبات است، و یا ارتکابِ عملِ حرام. هیچ انسانی از گناه و خطا، تهی نیست؛ اما دوای همهی گناهان، توبه و استغفار میباشد. در اثر آمده است که «شیطان میگوید: مردم را بهوسیلهی خطاها و گناهان به هلاکت رساندم و آنان مرا با استغفار و گفتنِ لاإلهإلاالله هلاک کردهاند».
استغفار یا طلب آمرزش، سبب مغفرت میباشد؛ از اینرو الله متعال در آیات فراوانی از قرآن کریم به استغفار و طلب آمرزش دستور داده که مولف/ پارهای از این آیات را ذکر کرده است؛ از آن جمله اینکه الله متعال به پیامبرشr میفرماید:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [محمد : ١٩]
و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.
بدینسان الله متعال به پیامبرشr دستور میدهد که برای گناهان خویش و همینطور برای مردان و زنان باایمان، درخواست آمرزش کند؛ این، در حالیست که الله متعال، گناهان اول و آخِر پیامبرش را بخشیده است. همچنین الله متعال در بسیاری از آیات قرآن، کسانی را که استغفار میکنند، ستوده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ ١٧﴾ [آل عمران: ١٧]
... و آنانکه در سحرگاهان استغفار میکنند.
علما گفتهاند: اینها کسانی هستند که شب را در عبادت میگذرانند، اما چون احساس تقصیر میکنند، از اللهU آمرزش میخواهند؛ لذا شایسته است که انسان بهکثرت استغفار و درخواست آمرزش کند.
***
1878- وَعَنِ الأَغَرِّ الْمُزَنِیِّt أنَّ رسُولَ اللهِr قَالَ: «إنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی، وإنِّی لأَسْتَغفِرُ اللهَ فِی الیَوْمِ مِئَةَ مَرَّةٍ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: اَغَرّ مُزَنیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «گاه بر دلم- لحظهای- سایهی غم و غفلت قرار میگیرد؛ و روزانه صد بار از الله آمرزش میخواهم».
1879- وعَنْ أبی هُرَیْرَةَt قال: سَمِعتُ رسولَاللهr یَقُول: «والله إِنِّی لأَسْتَغْفرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلیْه فی الیَوْم أَکثر مِنْ سَبْعِین مرَّةً». [روایت بخاری]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «سوگند به الله که من، روزانه بیش از هفتاد بار از الله آمرزش میخواهم و به سوی او توبه میکنم».
1880- وَعَنْهُt-قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا، لَذَهَبَ اللهُ تَعَالَى بِکُمْ، وَلَجَاءَ بِقَومٍ یُذْنِبُونَ، فَیَسْتَغْفِرُونَ اللهَ تَعَالَى، فَیَغْفِرُ لَهُمْ». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر شما گناه نمیکردید، الله متعال شما را از میان برمیداشت و مردمان دیگری میآورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند تا آنها را بیامرزد».
1881- وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ$ قالَ: کُنَّا نَعُدُّ لِرسولِ اللهِr فِی الْمَجْلِسِ الواحِدِ مئَةَ مَرَّةٍ: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَتُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([5])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: در یک مجلس از رسولاللهr میشنیدیم و میشمردیم که صد بار میگفت: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَتُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».([6])
1882- وعن ابن عبّاسٍ$ قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «مَنْ لَزِمَ الاسْتِغْفَارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ ضِیقٍ مَخْرَجاً، وَمِنْ کُلِّ هَمٍّ فَرَجاً، وَرَزَقهُ مِنْ حَیثُ لا یَحْتَسِبُ». [روایت ابوداود]([7])
ترجمه: از ابنعباس$ روایت شده است که رسولاللهr فرمود: «هرکه استغفار را بر خود لازم بگیرد و بر آن پایبند باشد، الله برای او از هر تنگنایی، برونرفتی و از هر غمی، گشایشی قرار میدهد و از جایی که آن بنده گمان نمیبَرَد، به او روزی عطا میکند».
1883- وعن ابن مسعودٍt قالَ: قال رسولُ اللهr: «مَنْ قَالَ: أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لا إلَهَ إلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُومُ وَأتُوبُ إلَیهِ، غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ، وإنْ کانَ قَدْ فَرَّ مِنَ الزَّحْفِ». [روایت ابوداود، ترمذی و حاکم؛ حاکم گفته است: حدیثی صحیح بنا بر شرط بخاری و مسلم میباشد.]([8])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه بگوید: أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لا إلَهَ إلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُومُ وَأتُوبُ إلَیهِ، گناهانش آمرزیده میشود؛ اگرچه از میدان نبرد فرار کرده باشد».
شرح
مولف/ پیشتر آیاتی ذکر کرده بود که در آنها به استغفار و طلب آمرزش تشویق شده است و اهل استغفار، یعنی کسانی که درخواست آمرزش میکنند، مورد ستایش قرار گرفتهاند؛ سپس مولف/ به ذکر احادیثی در اینباره پرداخته است؛ از آن جمله حدیثی بدین مضمون که اَغَرّ بن یسار مُزَنیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «گاه بر دلم- لحظهای- سایهی غم و غفلت قرار میگیرد؛ و روزانه صد بار از الله آمرزش میخواهم». این، در حالیست که الله متعال، گناهان اول و آخِر پیامبرشr را بخشیده است؛ پس ما که بندگان گنهکاری هستیم، چه باید بکنیم؟ در صورتی که غبار غفلت و گناه بر دلهایمان مینشیند و کمتر کسی توجه دارد که چه میکند و چه کاری انجام میدهد؟ و به همین خاطر نیز انسان به اهمیت و ارزش استغفار کمتر توجه میکند یا کمتر درخواست آمرزش مینماید! شایسته است که هر یک از ما رسولاللهr را الگوی خویش قرار دهد و بهکثرت آمرزش بخواهد؛ چنانکه ابنعمر$ میگوید: در یک مجلس از رسولاللهr میشنیدیم و میشمردیم که صد بار میگفت: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَتُبْ عَلَیَّ إنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ».
همچنین پیامبرr خبر داده است که یکی از نعمتهای الله متعال بر بندگانش، این است که آنان را به گناه دچار میگرداند و چون درخواست آمرزش میکنند، آنان را میآمرزد؛ همانگونه که رسولاللهr فرموده است: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر شما گناه نمیکردید، الله متعال شما را از میان برمیداشت و مردمان دیگری میآورد که گناه کنند و آمرزش بخواهند تا آنها را بیامرزد». این، انسان را به استغفار و طلب آمرزش تشویق میکند؛ زیرا انسان بدینوسیله به درجهی کسانی که از اللهU آمرزش میخواهند، میرسد؛ همچنین در حدیثی که ابوداود/ روایت کرده، آمده است: «هرکه استغفار را بر خود لازم بگیرد و بر آن پایبند باشد، الله برای او از هر تنگنایی، برونرفتی و از هر غمی، گشایشی قرار میدهد و از جایی که آن بنده گمان نمیبَرَد، به او روزی عطا میکند».
احادیث فراوانی در فضیلت استغفار و نیز در فضیلت کسانی که استغفار میکنند، وجود دارد؛ از اینرو شایسته است که عباراتی از قبیل: «اللهّم اغفر لی»، «اللهمّ ارحمنی» و «استغفر الله وأتوب إلیه» را بهکثرت بگویید؛ چهبسا درخواست و دعای شما مصادف با لحظهی اجابت دعا باشد و بدین سان اللهU شما را بیامرزد.
***
1884- وعن شَدَّادِ بْنِ أَوسٍt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «سَیِّدُ الاسْتِغْفَارِ أَنْ یَقُولَ العَبْدُ: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إله إلا أنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ وأبُوءُ بِذَنْبِی، فَاغْفِرْ لِی، فَإنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أنْتَ. وَمَنْ قَالَهَا مِنَ النَّهَارِ مُوقِناً بِهَا، فَمَاتَ مِنْ یَوْمِهِ قَبْلَ أَنْ یُمْسِیَ، فَهُوَ مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ، وَمَنْ قَالَهَا مِنَ اللَّیْلِ، وَهُوَ مُوقِنٌ بِهَا، فَمَاتَ قَبْلَ أنْ یُصْبِحَ، فَهُوَ مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ». [روایت بخاری]([9])
ترجمه: شداد بن اوسt میگوید: پیامبرr فرمود: «بهترین استغفار، این است که بنده بگوید: "اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إله إلا أنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ وأبُوءُ بِذَنْبِی، فَاغْفِرْ لِی، فَإنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أنْتَ".([10]) هرکه در روز آن را با یقین بگوید و همان روز پیش از فرا رسیدن شب بمیرد، از بهشتیان میباشد و هرکه در شب آن را با یقین بگوید و همان شب پیش از فرا رسیدن روز بمیرد، از اهل بهشت است».
1885- وعن ثَوبانَt قَالَ: کَانَ رَسولُ اللهِr إِذَا انْصَرَفَ مِنْ صَلاَتِهِ اسْتَغْفَرَ اللهَ ثَلاثَاً، وَقَالَ: «اللَّهُمَّ أنْتَ السَّلاَمُ، وَمِنْکَ السَّلاَمُ، تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ». قِیلَ لِلأوْزَاعِیِّ- وَهُوَ أحَدُ رواة الحدیث-: کَیْفَ الاسْتِغْفَارُ؟ قَالَ: تَقُولُ: أسْتَغْفِرُ الله، أسْتَغْفِرُ الله. [روایت مسلم]([11])
ترجمه: ثوبانt میگوید: رسولاللهr پس از پایان نماز که سلام میداد، سه بار استغفار میکرد و میگفت: «اللَّهُمَّ أنْتَ السَّلاَمُ، وَمِنْکَ السَّلاَمُ، تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ». به اوزاعی که از راویان حدیث است، گفته شد: استغفار چگونه است؟ پاسخ داد: بدینسان که بگویی: «أسْتَغْفِرُ الله، أسْتَغْفِرُ الله».
1886- وعن عائشةَ& قَالَتْ: کانَ رَسُولُ اللهِr یُکْثِرُ أَنْ یَقُولَ قَبْلَ مَوْتِهِ: «سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ، أسْتَغفِرُ اللهَ وأتوبُ إلَیْهِ». [متفق علیه]([12])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr پیش از وفاتش، این دعا را زیاد تکرار میکرد که: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وبِحْمدِک، أسْتَغْفِرکَ وأتُوبُ إلَیْکَ».([13])
شرح
نووی/ در این بخش از کتابش احادیثی دربارهی استغفار و طلب آمرزش ذکر کرده است؛ از آن جمله حدیثی بدین مضمون که شداد بن اوسt میگوید: پیامبرr فرمود: «بهترین استغفار، این است که بنده بگوید: "اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إله إلا أنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ وأبُوءُ بِذَنْبِی، فَاغْفِرْ لِی، فَإنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أنْتَ". هرکه در روز آن را با یقین بگوید و همان روز پیش از فرا رسیدن شب بمیرد، از بهشتیان میباشد و هرکه در شب آن را با یقین بگوید و همان شب پیش از فرا رسیدن روز بمیرد، از اهل بهشت است».
«اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إله إلا أنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ»؛ با گفتنِ این عبارت، با قلب و زبان خود اعتراف میکنی که اللهU پروردگار و مالکِ توست و هموست که امور تو را تدبیر مینماید و به تو رسیدگی میفرماید؛ یعنی اذعان میکنی که به صورت تکوینی و تشریعی، بندهی اویی. از لحاظ تکوینی بندهاش هستی؛ یعنی هرچه بخواهد، دربارهات بهانجام میرساند: اگر بخواهد، تو را بیمار میگرداند و اگر بخواهد، به تو تندرستی میدهد؛ اگر بخواهد، تو را بینیاز و ثروتمند میسازد و اگر بخواهد، تو را فقیر و نیازمند میکند؛ اگر بخواهد، گمراهت میگرداند و اگر بخواهد، تو را هدایت میبخشد و همه به حکمت اوست؛ یعنی هرچه اقتضای حکمتش باشد، دربارهی تو انجام میدهد. همچنین اذعان میکنی که بندهی تشریعی او هستی؛ بدین معنا که با انجام اوامر و فرمانهایش او را میپرستی؛ بدینسان که دستوراتش را انجام میدهی و از آنچه که نهی کرده است، دوری میکنی. «اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لا إله إلا أنْتَ خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ وَأنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ»؛ با گفتنِ این عبارت، اقرار مینمایی که اللهU تو را آفریده و همو تو را از عدم، پدید آورده است و در حدّ توانت، بر پیمان و نوید الهی پایبند خواهی بود؛ زیرا هر انسانی با الله متعال پیمان بسته است که به آنچه میداند، عمل کند:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِیثَٰقَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَتُبَیِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَکۡتُمُونَهُۥ﴾
[آل عمران: ١٨٧]
(یادآوری کن) زمانی (را) که الله از اهل کتاب پیمان گرفت که باید کتاب را برای مردم بیان نمایید و آن را پنهان نکنید
لذا هر علم و دانشی که اللهU به تو داده، از تو پیمان گرفته است که آن عمل کنی. «وَأنَا عَلَى وَعْدِکَ»؛ یعنی: به نویدی که دادهای یقین دارم؛ مفهومش، این است که هر نویدِ نیکی به نیکوکاران، و همینطور هر هشداری به بدکاران دادهای، تحقق مییابد؛ اما در حدّ توانم در مسیر خیر و نیکی خواهم بود تا به وعدهای که به نیکوکاران دادهای، دست یابم. در حقیقت، با گفتنِ این کلمات به اللهU نزدیکی میجویید.
«أعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ»؛ با گفتنِ این عبارت، از کردارِ بدِ خویش به الله پناه میبری؛ زیرا انسان در قبالِ کارِ نیک، پاداش میگیرد و با انجام کارِ بد، مجازات میشود و چون عمل بدی انجام میدهد، به گمراهی و انحراف کشیده میشود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡ﴾ [المائدة: ٤٩]
پس اگر (از داوریِ تو) روی بگردانند، بدان که الله میخواهد آنان را به سبب پارهای از گناهانشان مجازات کند.
«أبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ»؛ یعنی به نعمتهای بزرگ و بیشماری که به من ارزانی داشتهای، اعتراف میکنم «وأبُوءُ بِذَنْبِی»، و به گناهانم نیز اعتراف دارم. «فَاغْفِرْ لِی، فَإنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أنْتَ»؛ پس گناهانم را بیامرز که کسی جز تو گناهان را نمیآمرزد.
مشتاقانه این دعا را حفظ کن و هر صبح و شام، بر آن پایبندی نما؛ اگر در آن روز بمیری، بهشتی هستی؛ همچنین اگر در شبی که این دعا را گفتهای، از دنیا بروی، اهل بهشت خواهی بود.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ثوبانt میگوید: رسولاللهr پس از پایان نماز که سلام میداد، میگفت: «أسْتَغْفِرُ الله، أسْتَغْفِرُ الله، أسْتَغْفِرُ الله؛ اللَّهُمَّ أنْتَ السَّلاَمُ، وَمِنْکَ السَّلاَمُ، تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ». انسان پس از پایان نمازش استغفار میکند تا اگر نقصی در نمازش بوده است، آمرزیده شود؛ زیرا طاعت و عبادتمان، عاری از نقص نیست؛ درست مانند شبزندهدارانی که وقتی از نماز و عبادت شبانهی خویش فارغ میشوند، استغفار میکنند؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ ١٧﴾ [آل عمران: ١٧]
... و آنانکه در سحرگاهان استغفار میکنند.
همچنین پس از پایان نماز میگوییم: «اللَّهُمَّ أنْتَ السَّلاَمُ، وَمِنْکَ السَّلاَمُ، تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ» و بدینسان با توسل به این نام والا و نیکوی الهی از اللهU که از هر عیب و نقصی پاک و سالم است، میخواهیم که نمازمان را نماز سالم و کاملی قرار دهد تا کفارهی گناهان و مایهی رفع درجاتش باشد.
«اللَّهُمَّ أنْتَ السَّلاَمُ، وَمِنْکَ السَّلاَمُ»، یعنی یا الله! تو از هر عیب و نقصی پاک و سالمی؛ و سلامت از نزد توست؛ لذا اگر اللهU نبود، به وجود نمیآمدیم، چه رسد به اینکه سالم باشیم یا کار و تلاش کنیم و به فعالیت و تلاش و جهاد بپردازیم! «تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ»؛ در این حدیث لفظِ «وَتعالَیْتَ» نیامده است. «تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلاَلِ وَالإکْرَامِ»؛ یعنی: خیر و برکت و نعمتهایی که به بندگانت ارزانی داشتهای، فراوان و بیشمار میباشد. شایسته است که پس از هر نمازی، به این دعا پایبند باشیم.
***
1887- وعن أَنسٍt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللَّهِr یَقُولُ: «قال الله تعالى: یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّکَ مَا دَعوْتَنِی وَرَجوْتَنِی غَفَرْتُ لَکَ عَلى ما کَانَ مِنکَ ولا أُبَالِی، یا ابنَ آدَمَ، لَوْ بَلغَتْ ذُنُوبُکَ عَنَانَ السماء، ثُمَّ اسْتَغْفَرْتَنِی غَفَرتُ لَک، یَا ابْنَ آدَم، إِنَّکَ لَو أَتَیْتَنی بِقُرابٍ الأَرْضِ خطایا، ثُمَّ لَقِیْتَنی لا تُشْرِکُ بِی شَیْئًا، لأَتَیْتُکَ بِقُرَابِهَا مَغْفِرَةً». [ترمذی، روایت کرده و آن را حسن دانسته است.]([14])
ترجمه: انسt می گوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «الله متعال میفرماید: ای فرزند آدم! تا وقتی که مرا بخوانی و به من امیدوار باشی، همهی گناهانی را که از تو صادر شده است، میبخشم و (به گناهانت) اهمیت نمیدهم. ای آدمی! اگر گناهانت بهاندازهای بزرگ و زیاد باشد که به ابرهای آسمان برسد و سپس از من آمرزش بخواهی، تو را میبخشم و (به گناهانت) توجه نمیکنم. ای فرزند آدم! اگر در حالی به سوی من بیایی و با من ملاقات کنی که به پُریِ زمین، گناه کردهای، ولی هیچ چیز و هیچکس را شریکم نساخته باشی، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش، نزدت خواهم آمد».
1888- وعن ابن عمرَ$ أنَّ النَّبِیَّr قالَ: «یا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ، وأکْثِرْنَ مِنَ الاسْتِغْفَارِ؛ فَإنِّی رَأَیْتُکُنَّ أَکْثَرَ أَهْلِ النَّارِ»؛ قَالَتِ امرأةٌ مِنْهُنَّ: مَا لَنَا أَکْثَرَ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: «تُکْثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَکْفُرْنَ العَشِیرَ، مَا رَأَیْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِینٍ أغْلَبَ لِذِی لُبٍّ مِنْکُنَّ» قالَتْ: ما نُقْصَانُ العَقْلِ وَالدِّینِ؟ قالَ: «شَهَادَةُ امْرَأتَیْنِ بِشَهَادَةِ رَجُلٍ، وَتَمْکُثُ الأَیَّامَ لا تُصَلِّی». [روایت مسلم]([15])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «ای گروه زنان! صدقه دهید و زیاد استغفار کنید؛ زیرا شما را بیشترینِ اهل دوزخ دیدهام». زنی پرسید: «چرا ما بیشترِ اهلِ دوزخ هستیم؟» فرمود: «بدینخاطر که شما فراوان نفرین میکنید و از شوهرانتان ناسپاسی نموده، خوبیهایشان را از یاد میبرید؛ هیچ ناقصِ عقل و دینی نمیتواند بهاندازهی شما بر مردان عاقل، چیره شود- و فریبشان دهد-.» آن زن عرض کرد: نقصان عقل و دین ما چیست؟ پیامبرr فرمود: «گواهیِ دو زن در برابر گواهیِ یک مرد [نقصان عقل میباشد] و [نقصان دین، این است که] چند روز میگذرد و زن- بهخاطر عواملی از قبیل عادت ماهانه و نفاس- نماز نمیخوانَد».
***
([1]) تخریج این حدیث پیشتر گذشت. [ر.ک: شرح حدیث شمارهی 87. (مترجم)]
([2]) صحیح مسلم، ش: 2702.
([3]) صحیح بخاری، ش: 6307. این حدیث پیشتر بهشمارهی 14 گذشت. [مترجم]
([4]) صحیح مسلم، ش: 2749.
([5]) صحیح الجامع، ش: 3486؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/، ش: 556؛ و صحیح أبی داود، ش: 1342.
([6]) ترجمهی دعا: «پروردگارا! مرا بیامرز و توبهام را بپذیر که به راستی تو، توبهپذیر و مهرورزی».
([7]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 5829؛ و السلسلۀ الضعیفۀ، ش: 705؛ و ضعیف أبی داود، از آلبانی/، ش: 327.
([8]) آلبانی/ گوید: از سخن نووی/ چنین تصور میشود که ابوداود و ترمذی نیز این حدیث را از ابنمسعودt روایت کردهاند؛ در صورتی که اینگونه نیست؛ بلکه فقط حاکم/، این حدیث را از ابنمسعودt با اِسناد قوی روایت کرده است و روایت ابوداود و ترمذی، از زیدt، غلامِ آزادشدهی پیامبرr است؛ نه از ابنمسعودt؛ گفتنیست: اگرچه به رغم جهالتی که در اسناد این روایت است، اشکالی بر آن وارد نمیشود؛ زیرا این روایت، شواهد دیگری هم دارد که در «التعلیق الرغیب» (2/269) به آن اشاره کردهام.
([9]) صحیح بخاری، ش: 6306.
([10]) ترجمهی دعا: «یا الله! تو پروردگار من هستی؛ هیچ معبود برحقی بز تو جود ندارد؛ تو، مرا آفریدهای و من، بندهی توام و در حد توانم بر عهد و پیمانی که با تو بستهام، پایبندم و به نویدی که دادهای، یقین دارم. از شرّ اعمال خویش به تو پناه میآورم و به نعمتهایی که به من دادهای، اعتراف میکنم و به گناهان خویش اقرار دارم؛ پس مرا بیامرز که کسی جز تو گناهان را نمیآمرزد».
([11]) صحیح مسلم، ش:591. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 1423 گذشت. (مترجم)]
([12]) صحیح بخاری، ش: 4968؛ و صحیح مسلم، ش: 484. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 116 گذشت. (مترجم)]
([13]) ترجمهی دعا: «یا الله! تو پاک و منزهی و به حمد و ستایش تو میپردازم و از تو آمرزش میخواهم و به سوی تو، توبه میکنم».
([14]) صحیح الجامع، ش: 4338؛ و صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: 2805. این حدیث پیشتر بهشمارهی 447 گذشت.
([15]) صحیح مسلم، ش:79.
370- باب: احادیثی دربارهی دجال و نشانههای قیامت
1817- عن النَّواسِ بنِ سَمْعانَt قالَ: ذَکَرَ رَسُولُ اللهِr الدَّجَّالَ ذَاتَ غَدَاةٍ، فَخَفَّضَ فِیهِ وَرَفَّعَ حَتَّى ظَنَنَّاهُ فی طَائِفَةِ النَّخْلِ؛ فَلَمَّا رُحْنَا إلَیْهِ، عَرَفَ ذلِکَ فِینَا، فَقالَ: «مَا شَأنُکُمْ؟» قُلْنَا: یا رَسُولَ اللهِ، ذَکَرْتَ الدَّجَّالَ الغَدَاةَ، فَخَفَّضْتَ فِیهِ وَرَفَّعْتَ، حَتَّى ظَنَنَّاهُ فِی طَائِفَةِ النَّخْلِ، فقالَ: «غَیْرُ الدَّجَّالِ أَخْوَفنِی عَلَیْکُمْ، إنْ یَخْرُجْ وَأنَا فِیکُمْ، فَأنَا حَجِیجُهُ دُونَکُمْ؛ وَإنْ یَخْرُجْ وَلَسْتُ فِیکُمْ، فَامْرُؤٌ حَجیجُ نَفْسِهِ، واللهُ خَلِیفَتی عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ. إنَّهُ شَابٌّ قَطَطٌ عَیْنُهُ طَافِیَةٌ، کَأنّی أُشَبِّهُهُ بعَبْدِ العُزَّى بنِ قَطَنٍ، فَمَنْ أدْرَکَهُ مِنْکُمْ، فَلْیَقْرَأ عَلَیْهِ فَواتِحَ سُورَةِ الکَهْفِ؛ إنَّهُ خَارِجٌ خَلَّةً بَیْنَ الشَّامِ وَالعِرَاقِ، فَعَاثَ یَمِیناً وَعَاثَ شِمالاً، یَا عِبَادَ اللهِ فَاثْبُتُوا».
قُلْنَا: یَا رسُولَ اللهِ، وَمَا لُبْثُهُ فی الأرْضِ؟ قالَ: «أرْبَعُونَ یَوماً: یَوْمٌ کَسَنَةٍ، وَیَوْمٌ کَشَهْرٍ، وَیَوْمٌ کَجُمُعَةٍ، وَسَائِرُ أیَّامِهِ کَأَیَّامِکُمْ».
قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللهِ، فَذلکَ الیَوْمُ الَّذِی کَسَنَةٍ أتَکْفِینَا فِیهِ صَلاَةُ یَوْمٍ؟ قَالَ: «لا، اقْدُرُوا لَهُ قَدْرَهُ». قُلْنَا: یا رسولَ اللهِ، وَمَا إسْراعُهُ فِی الأرْضِ؟ قالَ: «کَالغَیْثِ اسْتَدْبَرَتْهُ الرِّیحُ، فَیَأتِی عَلَى القَوْمِ، فَیدْعُوهُم فَیُؤمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَجِیبُونَ لَهُ، فَیَأمُرُ السَّمَاءَ فَتُمْطِرُ، وَالأرْضَ فَتُنْبِتُ، فَتَرُوحُ عَلَیْهِمْ سَارِحَتُهُمْ أطْوَلَ مَا کَانَتْ ذُرىً وَأسْبَغَهُ ضُرُوعاً، وأمَدَّهُ خَوَاصِرَ، ثُمَّ یَأتِی القَوْمَ فَیَدْعُوهُمْ، فَیَرُدُّونَ عَلَیْهِ قَولَهُ، فَیَنْصَرفُ عَنْهُمْ ، فَیُصْبِحُونَ مُمْحِلِینَ لَیْسَ بِأیْدِیهِمْ شَیْءٌ مِنْ أمْوَالِهِمْ، وَیَمُرُّ بِالخَرِبَةِ فَیَقُولُ لَهَا: أخْرِجِی کُنُوزَکِ، فَتَتْبَعُهُ کُنُوزُهَا کَیَعَاسِیبِ النَّحْلِ، ثُمَّ یَدْعُو رَجُلاً مُمْتَلِئاً شَبَاباً فَیَضْرِبُهُ بِالسَّیْفِ، فَیَقْطَعُهُ جِزْلَتَیْنِ رَمْیَةَ الغَرَضِ، ثُمَّ یَدْعُوهُ، فَیُقْبِلُ، وَیَتَهَلَّلُ وَجْهُهُ یَضْحَکُ.
فَبَیْنَمَا هُوَ کَذلِکَ إذْ بَعَثَ اللهُ تَعَالَى المَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَr فَیَنْزِلُ عِنْدَ المَنَارَةِ البَیْضَاءِ شَرْقِیَّ دِمَشقَ بَیْنَ مَهْرُودَتَیْنِ، وَاضِعاً کَفَّیْهِ عَلَى أَجْنِحَةِ مَلَکَیْنِ، إذا طَأطَأَ رَأسَهُ قَطَرَ، وَإِذَا رَفَعَهُ تَحَدَّرَ مِنهُ جُمَانٌ کَاللُّؤْلُؤِ، فَلا یَحِلُّ لِکَافِرٍ یَجِدُ رِیحَ نَفَسِهِ إلاَّ مَاتَ، وَنَفَسُهُ یَنْتَهِی إلى حَیثُ یَنْتَهِی طَرْفُهُ، فَیَطْلُبُهُ حَتَّى یُدْرِکَهُ بِبَابِ لُدٍّ فَیَقْتُلُهُ، ثُمَّ یَأتِی عِیسَىr قَوماً قَدْ عَصَمَهُمُ اللهُ مِنهُ، فَیَمْسَحُ عَنْ وُجُوهِهِمْ وَیُحَدِّثُهُمْ بِدَرَجَاتِهِمْ فِی الجَنَّةِ، فَبَیْنَمَا هُوَ کَذلِکَ إذْ أوْحَى اللهُ تَعَالَى إلى عِیسَىr: أنِّی قَدْ أخْرَجْتُ عِبَاداً لی لا یَدَانِ لأَحَدٍ بِقِتَالِهِمْ، فَحَرِّزْ عِبَادِی إلى الطُّورِ. وَیَبْعَثُ اللهُ یَأجُوجَ وَمَأجُوجَ وَهُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ، فَیَمُرُّ أوائِلُهُمْ عَلَى بُحیرَةِ طَبَریَّةَ فَیَشْرَبُونَ مَا فِیهَا، وَیَمُرُّ آخِرُهُمْ فَیَقُولُونَ: لَقَدْ کَانَ بهذِهِ مَرَّةً ماءٌ.
وَیُحْصَرُ نَبیُّ اللهِ عِیسَىr وأصْحَابُهُ حَتَّى یَکُونَ رَأْسُ الثَّوْرِ لأَحَدِهِمْ خَیْراً مِنْ مِئَةِ دینَارٍ لأَحَدِکُمُ الیَوْمَ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَىr وأصْحَابُهُ# إلى اللهِ تَعَالَى، فَیُرْسِلُ اللهُ تَعَالَى عَلَیْهِمُ النَّغَفَ فِی رِقَابِهِمْ، فَیُصْبِحُونَ فَرْسَى کَمَوْتِ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ یَهْبِطُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَىr وأصْحَابُهُ# إلى الأرْضِ، فَلا یَجِدُونَ فی الأرْضِ مَوْضِعَ شِبْرٍ إلا مَلأَهُ زَهَمُهُمْ وَنَتَنُهُمْ، فَیَرْغَبُ نَبِیُّ اللهِ عِیسَىr وَأصْحَابُهُ# إلى اللهِ تَعَالَى، فَیُرْسِلُ اللهُ تَعَالَى طَیْراً کَأَعْنَاقِ البُخْتِ، فَتَحْمِلُهُمْ، فَتَطْرَحُهُمْ حَیثُ شَاءَ اللهُ، ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُU مَطَراً لا یُکِنُّ مِنهُ بَیْتُ مَدَرٍ وَلا وَبَرٍ، فَیَغْسِلُ الأرْضَ حَتَّى یَتْرُکَهَا کَالزَّلَقَةِ، ثُمَّ یُقَالُ للأرْضِ: أنْبِتِی ثَمَرتکِ وَرُدِّی بَرَکَتَکِ، فَیَوْمَئِذٍ تَأکُلُ العِصَابَةُ مِنَ الرُّمَّانَةِ، وَیَسْتَظِلُّونَ بِقَحْفِهَا، وَیُبَارَکُ فِی الرِّسْلِ حَتَّى أنَّ اللِّقْحَةَ مِنَ الإِبِلِ لَتَکْفِی الفِئَامَ مِنَ النَّاسِ؛ وَاللِّقْحَةَ مِنَ البَقَرِ لَتَکْفِی القَبِیلَةَ مِنَ النَّاسِ، وَاللِّقْحَةَ مِنَ الغَنَمِ لَتَکْفِی الفَخِذَ مِنَ النَّاسِ.
فَبَیْنَمَا هُمْ کَذَلِکَ إذْ بَعَثَ اللهُ تَعَالَى ریحاً طَیِّبَةً فَتَأخُذُهُمْ تَحْتَ آبَاطِهِمْ فَتَقْبِضُ رُوحَ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَکُلِّ مُسْلِمٍ؛ وَیَبْقَى شِرَارُ النَّاسِ یَتَهَارَجُونَ فِیها تَهَارُجَ الحُمُرِ، فَعَلَیْهِمْ تَقُومُ السَّاعَةُ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: نَواس بن سمعانt میگوید: در یکی از صبحها رسولاللهr دربارهی دجال سخن به میان آورد و آنقدر در این باره سخن گفت که گاه صدایش را بالا میبرد و گاه پایین میبُرد و ما، گمان کردیم که دجال- ظهور کرده و در نزدیکیِ مدینه- در میان درختان خرماست؛ لذا به همانسو رفتیم. پیامبرr که به این موضوع پی برد، فرمود: «چهکار میکنید؟» گفتیم: ای رسولخدا! بامداد دربارهی دجال سخن گفتید و آنقدر در اینباره تأکید کردید و صدایتان را پایین و بالا بردید که گمان کردیم که دجال- ظهور کرده و- در میان درختان خرماست. پیامبرr فرمود: «بیشترین ترس و نگرانیام برای شما، از بابت فتنههایی غیر از فتنهی دجال است؛ اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم و اگر زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد. دجال، جوانیست پیچیدهموی که یکی از چشمانش کور و برآمده میباشد؛ گویی که من میتوانم او را به عبدالعزی بن قَطَن تشبیه کنم. هرکه از شما او را ببیند، نخستین آیههای سورهی کهف را در برابرش بخواند. او، از راهی در میان عراق و شام خروج خواهد کرد و راست و چپش- و همه جا- را به فساد میکشاند؛ ای بندگانِ الله! پایداری ورزید».
گفتیم: ای رسولخدا! چهقدر در زمین میمانَد؟ فرمود: «چهل روز که روز اول، برابر با یک سال است و روز دوم با یک ماه، و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست».
گفتیم: ای رسولخدا! آیا در روزی که مانند یک سال است، باید فقط یک وعده نماز بخوانیم؟ فرمود: «خیر؛ بلکه وقت هر نمازی را با اندازهگیری فاصلهی میان نمازها در روزهای عادی بسنجید».([2]) گفتیم: ای رسولخدا! حرکتش در زمین با چه سرعتیست؟ فرمود: «مانند باران است که باد آن را دنبال کند؛ وی نزد گروهی از مردم میآید و آنان را- به سوی خویش و ادعای دروغینش- فرا میخواند و آنها نیز دعوتش را میپذیرند؛ آنگاه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد. و دستور میدهد که زمین بروید، و فرمانش تحقق مییابد. بدینترتیب حیوانات این قوم، در حالی از چراگاه باز میگردند که پُشت و پاهایشان بزرگتر و فربهتر از هر زمانیست و پستانهایشان بیش از گذشته، پُرشیر است. سپس نزد گروهی دیگر میآید و آنان را- بهسوی خود و ادعای دروغینش فرا میخوانَد؛ ولی آنان سخنش را نمیپذیرند. او از نزدشان میرود و آنان به خشکسالی گرفتار میشوند و همهی اموالشان را از دست میدهند. دجال بر ویرانهای عبور میکند و به آن میگوید: گنجهایت را بیرون بریز و گنجهای آن ویرانه همانند زنبورهای نَر- که ملکه را دنبال میکنند- به دنبال او میروند؛ آنگاه دجال، مردی جوان و تنومند را به حضور میخوانَد و او را با شمشیر میزند و به سرعتِ پرتاب تیر به سوی هدف، دو نیمش میکند؛ سپس او را به حضور میخوانَد و او- زنده شده- خندان و با چهرهای درخشان روی میآورَد.
در این میان که دجال چنین رفتاری دارد، الله متعال، مسیح بن مریمr را میفرستد و او بر روی "منارهی بیضاء" در شرق دمشق در میان دو لباس رنگشده و در حالی که پاهایش بر روی بالهای دو فرشته است، فرود میآید؛ آنگاه که سَرَش را پایین میگیرد، قطرههای آب از آن میچکد و چون سَرَش را بالا میگیرد، قطرههای نقرهای و مرواریدگونِ آب از آن میغلتد؛ بوی انفاسش به هر کافری برسد، میمیرد و بُردِ انفاسش تا آنجاست که میبیند. مسیحu به تعقیب دجال میرود و در "بابِ لُدّ" (که در فلسطین است) به او میرسد و او را میکُشد.
سپس عیسیr نزد قومی میآید که الله، آنان را از فتنهی دجال محافظت کرده است و بر چهرههایشان دست میکشد و با آنان دربارهی جایگاه رفیعشان در بهشت سخن میگوید. در این میان، الله متعال به عیسیr وحی میکند که من کسانی پدید آوردهام که هیچکس را یارای جنگیدن با آنها نیست؛ پس بندگانم را در "کوه طور" پناه ده. و الله، "یأجوج" و "مأجوج" را میفرستد و آنان از همهی ارتفاعات سرازیر میشوند. نخستین گروههایشان بر "دریاچهی طبریه" میگذرند و همهی آب موجود در آن را مینوشند؛ و چون آخرین گروههایشان از آنجا میگذرند، میگویند: قبلاً اینجا آب بود.
سپس پیامبر خدا، عیسیr و یارانش محاصره می شوند و بهقدری در تنگنا قرار میگیرند که سر یک گاو برای هر یک از آنان، بیش از صد دینار برای هر یک از شما در امروز، ارزش دارد. آنگاه پیامبر خدا، عیسیr و یارانش# به الله متعال عرضِ حال و نیاز میکنند و الله متعال بر گردنهای یأجوج و مأجوج، کِرمهایی مسلط میکند که همهی آنها به یکباره میمیرند. سپس پیامبر خدا، عیسیr و یارانش#- از کوه طور- پایین میآیند و در زمین یک وجب هم نمییابند که از بوی گَند و تعفن یأجوج و مأجوج، پُر نشده باشد؛ پس عیسیr و یارانش# به الله متعال عرضِ حال و نیاز میکنند و الله متعال، پرندگانی را که مانند گردنِ شتر هستند، میفرستد و این پرندگان، اجساد آنها را برمیدارند و آنجا که الله بخواهد، میاندازند. سپس اللهU بارانی میفرستد که هیچ خانهی خشتی و هیچ خیمهای از آن محفوظ نمیماند؛ بلکه این باران، تمام زمین را میشوید و آن را مانند آینه،- صاف و هموار- میگرداند.
سپس به زمین گفته میشود: گیاهان و ثمرات خود را برویان و برکتت را باز گردان. در آن روز- برکت بهقدری فراوان میشود که- یک انار برای یک گروهِ چند نفری، کافیست و میتوانند در سایهی آن قرار بگیرند و در شیر شتر- نیز آنقدر- برکت میافتد که شیر یک شتر، برای جمع زیادی از مردم کافیست و شیر یک گاو، قبیلهای از مردم و شیرِ یک گوسفند، یک طایفه را کفایت میکند.
در آن حال که مردم چنین وضعی دارند، الله متعال، باد پاکی را میفرستد و آن باد، زیر بغل مردم را میگیرد و روح هر مومن و مسلمانی را قبض میکند و مردم بدکار باقی میمانند و مانند خران و درازگوشان به هم میآمیزند و بر یکدیگر میجهند- و آشکارا زنا میکنند-. و در زمان آنان، قیامت برپا میشود».
شرح
مولف/ در کتابش ریاضالصالحین، بخشی را به موضوعهای پراکنده و نکات جذاب و دلنشین اختصاص داده و در نخستین باب این بخش، احادیثی را دربارهی دجال و نشانههای قیامت، ذکر کرده است.
دجال، اسم مبالغه است و به معنای بسیار دروغگوست؛ یعنی کسی که زیاد دروغ میگوید و دروغگویی ویژگیِ اوست.
منظور از نشانههای قیامت، نشانههای نزدیک شدن رستاخیز میباشد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَا﴾ [محمد : ١٨]
گویا تنها منتظر این هستند که رستاخیز، ناگهان به سراغشان بیاید؛ همانا نشانههایش فرا رسیده است.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که نَواس بن سمعانt میگوید: «در یکی از صبحها رسولاللهr دربارهی دجال سخن به میان آورد و آنقدر در این باره سخن گفت که گاه صدایش را بالا میبرد و گاه پایین میبُرد»؛ یعنی در اینباره طولانی سخن گفت «و ما گمان کردیم که دجال- ظهور کرده و در نزدیکیِ مدینه- در میان درختان خرماست»؛ اما آنگونه که میپنداشتند، نبود. پیامبرr دریافت که آنان از سخنانش چنین برداشتی داشتهاند و چون از آنان توضیح خواست، پاسخ دادند: «ای رسولخدا! بامداد دربارهی دجال سخن گفتید و آنقدر در اینباره تأکید کردید و صدایتان را پایین و بالا بردید که گمان کردیم که دجال- ظهور کرده و- در میان درختان خرماست». پیامبرr فرمود: «بیشترین ترس و نگرانیام برای شما، از بابت فتنههایی غیر از فتنهی دجال است»؛ اشارهی رسولاللهr به این بود که من بیش از آنکه برای شما از بابت دجال نگران باشم، از این میترسم که به شرک اصغر، یعنی به ریا مبتلا شوید؛ چنانکه فرموده است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الأَصْغَرُ»؛ یعنی: «بیشترین چیزی که از بابتِ آن برای شما میترسم، شرک اصغر است». پرسیدند: ای رسولخدا! شرک اصغر چیست؟ فرمود: «ریا».([3]) ریا به معنای خودنماییست؛ بدینسان که انسان هنگامِ عبادتِ پروردگارش چنین وانمود کند که عبادتش را بهنیکی انجام میدهد تا مردم او را ببینند و بگویند: عجب آدمِ عبادتگزاریست! چه خوب عبادت میکند! لذا هدفش از عبادت، این است که مردم از او تعریف کنند و عبادت را وسیلهای برای نزدیک شدن به مردم قرار میدهد؛ میدانید که اگر بخواهد مردم را عبادت کند تا به آنها نزدیک شود، مرتکب شرک اکبر شده است؛ ولی هدفِ آدم ریاکار، این است که عبادتِ الله متعال را وسیلهای قرار دهد که مردم او را بستایند و بگویند: فلانی عابد و پارساست؛ یا بگویند: فلانی، زیاد روزه میگیرد! یا زیاد صدقه میدهد و آدمِ سخاوتمند و بخشندهایست! بدینسان عملی که انجام میدهد، خالص برای اللهU نیست و در پیِ این است که مردم از او تعریف کنند؛ از اینرو خودنمایی میکند. ریا و خودنمایی در صورتی که اندک باشد، شرک اصغر است و چنانچه مستمر و فراوان باشد، شرک اکبر بهشمار میآید. هرکه از روی ریا و خودنمایی نماز بخواند یا از روی ریا و خودنمایی روزه بگیرد یا خوشرفتاریاش با مردم از روی ریا و خودنمایی باشد، اعمالش تباه و باطل است. ریا و خودنمایی، یکی از ویژگیهای منافقان میباشد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ کُسَالَىٰ یُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِیلٗا ١٤٢﴾ [النساء : ١٤٢]
منافقان (به پندار خود) الله را میفریبند؛ و الله، کیفر نیرنگشان را به خودشان باز میگرداند. و هنگامی که به نماز میایستند، از روی تنبلی (به نماز) میایستند و در برابر مردم ریا و خودنمایی میکنند و الله را جز اندکی یاد نمیکنند.
آدم ریاکار باید بداند که الله متعال دیر یا زود، رسوایش میگرداند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ الله بِهِ، وَمَنْ یُرائِی یُرائی اللهُ بِهِ»؛([4]) یعنی: «هرکس (با بازگو کردن کارهای نیکش) به دنبال شهرت باشد، الله، دستش را رو میکند؛ و هرکس ریاکاری یا خودنمایی کند، الله، ریاکاریاش را آشکار میسازد».
در ادامهی حدیث نواسt آمده است که رسولاللهr فرمود: «اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم و اگر زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان از اللهU خواست که مومنان را یاری نماید و آنان را از فتنههای دجال محافظت بفرماید؛ زیرا دجال، بزرگترین فتنه از زمان آفرینش آدمu تا برپایی قیامت است.
سپس رسولاللهr فرمود: «دجال، جوانیست پیچیدهموی که یکی از چشمانش کور و برآمده میباشد» و اللهU او را بهعنوان فتنه و آزمونی به سوی انسانها میفرستد؛ او، ادعای ربوبیت میکند و الله متعال برای آزمایش انسانها، تواناییهایی به او میبخشد؛ چنانکه «دجال نزد قومی میرود و آنان را به سوی خود فرا میخواند؛ و آنها نیز دعوتش را میپذیرند؛ آنگاه دجال به آسمان دستور میدهد که ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد. و دستور میدهد که زمین بروید، و فرمانش تحقق مییابد. بدینترتیب حیوانات این قوم، در حالی از چراگاه بازمیگردند که پُشت و پاهایشان بزرگتر و فربهتر از هر زمانیست و پستانهایشان بیش از گذشته، پُرشیر است. سپس نزد گروهی دیگر میآید و آنان را- بهسوی خود و ادعای دروغینش فرامیخوانَد؛ ولی آنان سخنش را نمیپذیرند. او از نزدشان میرود و آنان به خشکسالی گرفتار میشوند و همهی اموالشان را از دست میدهند». گروه نخست که دعوت دجال را قبول میکنند، درحقیقت، زیانکارند و گروه دوم، بهرغم اینکه داراییهای خود را از دست میدهند و گرفتار خشکسالی میشوند، رستگارند و نزد الله متعال اجر و ثواب مییابند. سپس «دجال بر ویرانهای عبور میکند و به آن میگوید: گنجهایت را بیرون بریز و گنجهای آن ویرانه همانند زنبورهای نَر- که ملکه را دنبال میکنند- به دنبال او میروند».
رسولاللهr فرمود: «دجال چهل روز در زمین میماند؛ روز اول، برابر با یک سال است و روز دوم با یک ماه، و روز سوم، با یک هفته برابری میکند و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست»؛ یعنی سی و هفت از روزهایی که دجال در زمین است، همانند روزهای عادیست؛ اما اللهU این پرسش را در اذهان صحابه# انداخت تا از پیامبرr بپرسند: «ای رسولخدا! آیا در روزی که مانند یک سال است، باید فقط یک وعده نماز بخوانیم؟ فرمود: «خیر؛ بلکه وقت هر نمازی را با اندازهگیری فاصلهی میان نمازها در روزهای عادی بسنجید».([5]) لذا اگر گفته شود: آن، چه روزیست که انسان در آن نمازِ یک سال را میخوانَد؟ در پاسخ میگوییم: آن روز، نخستین روزِ ظهور دجال است که با یک سال برابری میکند.
و نیز از این حدیث چنین برداشت میشود که آن روز، همان روزیست که زکات مال در یک روز واجب میشود و همینطور باید یکدوازدهم آن روز را که برابر یا یک ماه است، روزه گرفت؛ زیرا نخستینِ روز ظهور دجال، مساوی با یک سال میباشد.
وقتی صحابهy این حدیث را از پیامبرr شنیدند، این پرسش را مطرح نکردند که چگونه خورشید در نخستین روزِ ظهور دجال که برابر یا یک سال است، ثابت میماند؛ حال آنکه گردش شب و روز، بیست و چهار ساعت است؟ آنها، چنین پرسشی مطرح نکردند؛ زیرا اللهU بر هرکاری تواناست. صحابهy معمولاً دربارهی مسایل تکوینی یا مسایل مربوط به هستی، سؤال نمیکردند؛ زیرا به قدرت اللهU ایمان داشتند؛ بلکه همواره جویای مسایلی بودند که برای آنها اهمیت داشت. لذا در این مورد از رسولاللهr سؤال کردند که آیا در این یک روز که با یک سال برابر است، باید یک نوبت نماز بخوانیم؟ رسولاللهr فرمود: «لا، اقْدُرُوا لَهُ قَدْرَهُ»؛ یعنی: «خیر؛ فاصلهی بین هر دو نماز در روزهای عادی را بسنجید و بر همین اساس نماز بخوانید». به عنوان مثال: پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید؛ اگرچه خورشید، هنوز در کرانهی شرقی باشد. دربارهی روزه و زکات نیز به همین منوال عمل میکنیم. از اینرو گاه به عنوان معما، این پرسش مطرح میشود که: «آن کیست که فقط با گذشتِ یک روز، سررسید پرداخت زکات اوست؟»
در رابطه با روز دوم که با یک ماه برابری میکند، نمازهای یک ماه را میسنجیم و روز سوم، نمازهای یک هفته را. الله متعال، این سؤال را در دلِ صحابهy انداخت؛ و این، از کمالِ دین اسلام میباشد که به چنین مسایلی نیز پاسخ گفته است؛ زیرا وضعیت قطب شمال و جنوب، همینگونه است؛ یعنی شش ماه از سال، روز و شش ماه، شب میباشد و اگر این حدیث وجود نداشت، مسلمانی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، با مشکل روبهرو میشد. لذا با وجود این حدیث، سنجش اوقات نماز برای مناطقی که شش ماه، شب است و شش ماه روز، کار مشکلی نیست.
سپس صحابه# پرسیدند: ای رسولخدا! حرکتش در زمین با چه سرعتیست؟ فرمود: «مانند باران است که باد آن را دنبال کند»؛ یعنی حرکتش، حرکتی عادی یا مانند حرکت چارپایان نیست؛ بلکه به سرعت باد حرکت میکند. اللهU کیفیت حرکتش را بهتر میداند؛ معلوم نیست که آیا وسایل و امکاناتی چون هواپیما در اختیار دارد یا خیر؟ در هر حال پیامبرr خبر داده است که حرکتش، همانند حرکت باد میباشد.
دجال، یکی از نشانههای قیامت میباشد؛ از اینرو مولف/ حدیث خروج دجال را در باب نشانههای قیامت آورده است؛ پیشتر بیان شد که دجال، دروغگو و خیانتکار است و از راهی در میان شام و عراق، یعنی از ایران خروج میکند و هفتاد هزار از یهود اصفهان به دنبالش به راه افتاده، از او پیروی میکنند! گویا اینها در اصفهان گرد هم میآیند تا با دجال، بیعت نمایند؛ زیرا یهودیان، دروغگو و خیانتکارند.
در این حدیث آمده است که یکی از فتنههای دجال، این است که جوانی مسلمان و تنومند را بهقتل میرساند؛ آنگونه که در حدیثی دیگر آمده است: آن جوان به دجال میگوید: تو همان دجالی که پیامبرr خبرت را به ما داده است؛ از اینرو دجال آن جوان را با شمشیر می زند و دو نیمهاش میکند و هر نیمهای را از نیمهی دیگر، جدا کرده، اندکی دورتر میاندازد؛ سپس او را صدا میزند و دو نیمهاش به هم میرسد و آن جوان، زنده میشود؛ گویی پیشتر هیچ آسیبی ندیده است؛ اما آن جوان باز به دجال میگوید: گواهی میدهم که تو دجال هستی و اینک به کذبت بیشتر پی بردم. دجال او را برای دومین بار میکُشد و سپس او را صدا میزند؛ آن جوان مسلمان، خندان و با چهرهای درخشان به سوی دجال میآید و دوباره بر دروغگو بودن دجال گواهی میدهد و چون دجال میخواهد او را برای سومین بار دو تکه کند، عاجز میماند و نمیتواند او را بکُشد؛ «در این میان که دجال چنین رفتاری دارد، الله متعال، عیسی بن مریمr را میفرستد و او بر روی منارهی بیضاء در شرق دمشق در میان دو لباس رنگشده و در حالی که پاهایش بر روی بالهای دو فرشته است، فرود میآید»؛ همانگونه که میدانید، فرشتگان، دارای بال هستند و عیسیu اینک زنده است و در آسمانهاست و پیش از قیامت فرود میآید تا دجال را بکُشد؛ زمانی که فرود میآید، با آبی پاک غسل کرده است؛ از اینرو «آنگاه که سَرَش را پایین میگیرد، قطرههای آب از آن میچکد و چون سَرَش را بالا میگیرد، قطرههای نقرهای و مرواریدگونِ آب از آن میغلتد»؛ شاید هم اینها قطرههای عرق است. والله اعلم. رسولاللهr افزود: «بوی انفاس عیسیr به هر کافری برسد، میمیرد و بُردِ انفاسش تا آنجاست که میبیند». این، یکی از نشانهها و عجایب قدرت پروردگار است و بدین معناست که بسیاری از کافران، به دست عیسیu کُشته میشوند؛ زیرا این نفَس پاک در هوا جریان مییابد و به هر کافری که میرسد، او را از پا درمیآورد. عیسیu در منارهی بیضاء در شرق دمشق فرود میآید و به تعقیب دجال میرود و در "بابِ لُدّ"- که در فلسطین است و یهودیان آن را بازسازی کردهاند- به دجال میرسد و او را میکُشد و بدینترتیب فتنهی دجال پایان مییابد و عیسیu در زمین میمانَد.
«سپس عیسیr نزد قومی میآید که الله، آنان را از فتنهی دجال محافظت کرده است و بر چهرههایشان دست میکشد و با آنان دربارهی جایگاه رفیعشان در بهشت سخن میگوید. در این میان، الله متعال به عیسیr وحی میکند که من بندگانی پدید آوردهام که هیچکس را یارای جنگیدن با آنها نیست»؛ اینها بندگان عبادتگزار پروردگار نیستند؛ بلکه از آن جهت از آنان به بندگان خویش یاد فرمود که آفریدگان اویند و از لحاظ تقدیری، بندهی او بهشمار میآیند، نه از لحاظ دینی و ایمانی؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا ٩٣﴾ [مریم: ٩٣]
همهی موجودات آسمانها و زمین بندهوار نزد پروردگار رحمان میآیند.
الله متعال به عیسیu دستور میدهد که بندگان او را در "کوه طور" پناه دهد. رسولاللهr افزود: «آنگاه الله، یأجوج و مأجوج را میفرستد و آنان از همهی ارتفاعات سرازیر میشوند»؛ زیرا شمارشان بهقدری زیاد است که سطح زمین گنجایش آنها را ندارد و ناگزیرند از بلندیها و ارتفاعات بالا بروند و سپس خود را به مناطق هموار برسانند؛ اینها از جنس جن یا موجود دیگری نیستند؛ بلکه آدمیزاد و از جنس انسانها هستند؛ زیرا پیامبرr فرمود: «یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: یَا آدَمُ، فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: أَخْرِجْ مِن ذُریتک بَعْثَ النَّارِ، قَالَ: وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِینَ»؛ یعنی: «الله متعال روز قیامت به آدم(u) میفرماید: ای آدم! آدم، در پاسخ میگوید: آماده و گوش به فرمان تو هستم. اللهU میفرماید: دوزخیان را جدا کن. میپرسد: تعداد دوزخیان، چهقدر است؟ میفرماید: نهصد و نود و نه نفر از هر هزار نفر». این موضوع، برای صحابهy سنگین و دشوار بود؛ لذا پرسیدند: ای رسولخدا! آن یک نفر از میان ما، کیست؟ فرمود: «أَبْشِرُوا، فَإِنَّ مِنْکُمْ رَجُلا وَمِنْ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ أَلْفًا»؛ یعنی: «خوشحال باشید که یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ میروند». و سپس افزود: «إِنِّی لأَرْجُو أَنْ تَکُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، شطرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ یعنی: «من، امیدوارم که شما یکچهارم بهشتیان باشید، بلکه امیدوارم که یکسوم بهشتیان، یا نصف اهل بهشت باشید». لذا صحابهy از شادی، تکبیر گفتند.([6]) خلاصه اینکه یأجوج و مأجوج از جنس انسانها هستند و شکل و قیافهی آنان، مانند شکل و قیافهی سایر انسانهاست؛ آنچه در برخی از آثار آمده است که گوشهایشان بهگونهایست که هر یک از آنها، یکی از گوشهایش را بستر خویش میسازد و دیگری را روی خود میاندازد، هیچ اصل و پایهای ندارد؛ بلکه همانند همهی انسانها هستند؛ البته جمعیشان بسیار زیاد است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ یَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٖ یَنسِلُونَ ٩٦﴾ [الانبیاء: ٩٦]
... تا آنکه راهِ یأجوج و مأجوج باز شود و آنان از همهی ارتفاعات سرازیر شوند.
آری؛ آنان از ارتفاعات و بلندیها زمین سرازیر میشنود؛ زیرا آنقدر زیادند که زمینهای هموار، گنجایشِ آنان را ندارد. رسولاللهr فرمود: «الله متعال به عیسیr وحی میکند که من کسانی پدید آوردهام که هیچکس را یارای جنگیدن با آنها نیست؛ پس بندگانم را در "کوه طور" پناه ده». کوه طور، کوه معروفیست؛ عیسی و همراهانش به کوه طور پناه میبرند و همانجا محاصره میشوند و آنقدر گرسنه میگردند و در تنگنا قرار میگیرند که حاضرند برای یک سرِ گاو، پول فراوانی بدهند. «آنگاه پیامبر خدا، عیسیr و یارانش# به الله متعال عرض حال و نیاز میکنند و الله متعال بر گردنهای یأجوج و مأجوج، کِرمهایی مسلط میگرداند که همهی آنها به یکباره میمیرند»؛ تعداد آن همه مرده را فقط اللهU میداند؛ همگی در یک شب میمیرند؛ «سپس پیامبر خدا، عیسیr و یارانش#- از کوه طور- پایین میآیند و در زمین یک وجب هم نمییابند که از بوی گَند و تعفن یأجوج و مأجوج، پُر نشده باشد؛ پس عیسیr و یارانش# به الله متعال عرضِ حال و نیاز میکنند و الله متعال، پرندگانی را که مانند گردنِ شتر هستند، میفرستد و این پرندگان، اجساد آنها را برمیدارند و اجسادشان را در دریا میاندازند». تعداد این پرندگان را هم فقط اللهU میداند؛ زیرا همه چیز به دست پروردگار متعال است و هموست که هرچه بخواهد، بهانجام میرساند؛ پس جای تعجب نیست که اینهمه پرنده از کجا میآیند؛ زیرا اللهU هر ارادهای که بکند و هرچه بخواهد، فقط کافیست که فرمان پیدایش آن را صادر بفرماید. «سپس اللهU بارانی میفرستد که هیچ خانهی خشتی و هیچ خیمهای از آن محفوظ نمیماند؛ بلکه این باران، تمام زمین را میشوید و آن را مانند آینه،- صاف و هموار- میگرداند» و بدینسان زمین، پاک میگردد؛ «سپس الله متعال به زمین دستور میدهد که گیاهان و ثمرات خود را برویاند و برکتش را باز گرداند. در آن روز، خیر و برکت بهقدری فراوان میشود که یک انار برای یک گروهِ چند نفری، کافیست و میتوانند در سایهی آن قرار بگیرند و در شیر شتر- نیز آنقدر- برکت میافتد که شیر یک شتر، برای جمع زیادی از مردم کافیست و شیر یک گاو، قبیلهای از مردم و شیرِ یک گوسفند، یک طایفه را کفایت میکند». زیاد شدن خیر و برکت، خود از نشانههای عظمت و قدرت اللهU میباشد:
﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا ٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرٗا ٦﴾ [الشرح: ٥، ٦]
پس بیگمان در کنار دشواری، آسانیست. بیشک در کنار دشواری، آسانیست.
آنها پیشتر در کوه طور، در محاصره و تنگنا بودند و چیزی برای خوردن نداشتند؛ اما به امر پروردگار، زمین، سرسبز و خرم میگردد و در محصولاتش خیر و برکت میافتد.
***
1818- وعن رِبعِیِّ بنِ حِرَاشٍ قالَ: انْطَلَقْتُ مَعَ أبی مَسْعُودٍ الأنْصاریِّ إلى حُذَیفَةَ بْنِ الْیَمَانِy فقالَ لَهُ أبو مسعودٍ: حَدِّثْنِی ما سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِr فِی الدَّجَّالِ، قالَ: «إنَّ الدَّجَّالَ یَخْرُجُ، وإنَّ مَعَهُ مَاءً وَنَاراً، فَأَمَّا الَّذِی یَرَاهُ النَّاسُ مَاءً فَنَارٌ تُحْرِقُ، وأمَّا الَّذِی یَرَاهُ النَّاسُ نَاراً فَمَاءٌ بَارِدٌ عَذْبٌ. فَمَنْ أدْرَکَهُ مِنْکُمْ، فَلْیَقَعْ فِی الَّذی یَراهُ نَاراً، فَإنَّهُ مَاءٌ عَذْبٌ طَیِّبٌ». فقال أبو مسعودٍt: وَأنَا قَدْ سَمِعْتُهُ. [متفق علیه]([7])
ترجمه: ربعی بن حِراش میگوید: با ابومسعود انصاری نزد حذیفه بن یَمان# رفتم؛ ابومسعودt به او گفت: حدیثی را که از رسولاللهr دربارهی دجال شنیدی، برایم بازگو کن. حذیفهt گفت: رسولاللهr فرمود: «دجال خروج می کند و با خود آب و آتش دارد؛ آنچه که مردم آن را آب میبینند، در حقیقت، آتشی سوزان است و آنچه که آنرا آتش میبینند، آبی خنک و گواراست؛ پس هرکه از شما دجال را دریافت، خود را در همان چیزی بیندازد که آن را آتش میبیند؛ زیرا آن آتش، در حقیقت، آبی خنک و گواراست». ابومسعودt گفت: من نیز این حدیث را- از پیامبرr- شنیدهام.
1819- وعن عبد الله بن عمرو بن العاص$ قالَ: قال رسولُ اللهr: «یَخْرُجُ الدَّجَّالُ فی أُمَّتِی فَیَمْکُثُ أرْبَعِینَ، لا أدْرِی أرْبَعِینَ یَوماً أو أرْبَعِینَ شَهْراً، أو أرْبَعِینَ عَاماً، فَیَبْعَثُ اللهُ تَعالَى عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَr فَیَطْلُبُهُ فَیُهْلِکُهُ، ثُمَّ یَمْکُثُ النَّاسُ سَبْعَ سِنِینَ لَیسَ بَینَ اثْنَینِ عَدَاوةٌ، ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُU ریحاً بَارِدَةً مِنْ قِبَلِ الشَّامِ، فَلا یَبْقَى عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ أَحَدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ خَیرٍ أو إیمَانٍ إلاَّ قَبَضَتْهُ، حَتَّى لو أنَّ أَحَدَکُمْ دَخَلَ فِی کَبِدِ جَبَلٍ، لَدَخَلَتْهُ عَلَیهِ حَتَّى تَقْبِضَهُ، فَیَبْقَى شِرَارُ النَّاسِ فی خِفَّةِ الطَّیْرِ، وأحْلامِ السِّبَاعِ، لا یَعْرِفُونَ مَعْرُوفاً، ولا یُنْکِرُونَ مُنْکَراً، فَیَتَمَثَّلُ لَهُمُ الشَّیْطَانُ، فیَقُولُ: ألا تَسْتَجِیبُونَ؟ فَیَقُولُونَ: فَمَا تأمُرُنَا؟ فَیَأمُرُهُمْ بِعِبَادَةِ الأوْثَانِ، وَهُمْ فی ذلِکَ دَارٌّ رِزْقُهُمْ، حَسَنٌ عَیشُهُمْ، ثُمَّ یُنْفَخُ فی الصُّورِ، فَلا یَسْمَعُهُ أحَدٌ إلا أصْغَى لِیتاً وَرَفَعَ لِیتاً، وَأوَّلُ مَنْ یَسْمَعُهُ رَجُلٌ یَلُوطُ حَوْضَ إبِلِهِ فَیُصْعَقُ ویُصْعَقُ النَّاسُ حَوْلَهُ، ثُمَّ یُرْسِلُ اللهُ- أو قالَ: یُنْزِلُ اللهُ- مَطَراً کَأَنَّهُ الطَّلُّ أو الظِّلُّ، فَتَنْبُتُ مِنهُ أجْسَادُ النَّاسِ، ثُمَّ یُنْفَخُ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ، ثُمَّ یُقالُ: یا أَیُّهَا النَّاسُ هَلُمَّ إلَى رَبِّکُمْ، وَقِفُوهُمْ إنَّهُمْ مَسْئُولُونَ، ثُمَّ یُقَالُ: أخْرِجُوا بَعْثَ النَّارِ فَیُقَالُ: مِنْ کَمْ؟ فَیُقَالُ: مِنْ کُلِّ ألْفٍ تِسْعَمِئَةٍ وَتِسْعَةً وتِسْعِینَ؛ فَذَلِکَ یَومٌ یَجْعَلُ الوِلْدَانَ شِیباً، وَذَلِکَ یَومَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ». [روایت مسلم]([8])
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «دجال در میان امت من خروج میکند و یک چله میماند- نمیدانم چهل روز، یا چهل ماه یا چهل سال-؛ پس از چندی الله متعال، عیسی بن مریمr را میفرستد و او به تعقیب دجال میرود و او را میکُشد. سپس مردم هفتاد سال را در حالی سپری میکنند که حتی در میان دو نفر نیز دشمنی و کینهای نیست. آنگاه اللهU باد سردی از سوی شام میفرستد و هرکه بر روی زمین در دلش ذرهای خیر یا ایمان باشد، جانش را میگیرد؛ حتی اگر کسی به دلِ کوهی برود، آن باد به آنجا رفته، جانش را قبض میکند. از آن پس فقط مردم بدکار و شروری باقی میمانند که- در هوسرانی و شتافتن به سوی گناه و معصیت- به سبکیِ پرندگان هستند و- در دشمنی و قتل و خونریزی- همانند درندگان؛ هیچ کار نیکی را نمیشناسند و به آن عمل نمیکنند و هیچ گناهی را بد نمیدانند و همواره مرتکب بدی و گناه میشوند. شیطان خود را برابرشان آشکار میسازد و میگوید: آیا فرمان مرا نمیپذیرید؟ میگویند: ما را به چیزی فرمان میدهی؟ و او، آنان را به پرستش بتها دستور میدهد؛ در حالی که آنان زندگی مرفهی دارند و روزگارشان در آسایش میگذرد. سپس در "صور" دمیده میشود و هرکه آن را میشنود، یک طرفِ گردنش را خَم و طرف دیگر را بلند میکند- و از ترس و هراس، گردنش را برمیگرداند و در همان حال، میمیرد-. نخستین کسی که صدای صور را میشنود، مردیست که آبشخور شترش را تعمیر میکند، پس بیهوش میشود و اطرافیانش- و همهی مردم- از هوش میروند و میمیرند. سپس الله متعال بارانی فرو میفرستد که مانند شبنم- یا مانندِ سایه- است([9]) که به سببش بدنهای مردم، از زمین میرویند؛ و دوباره در صور دمیده میشود و ناگهان همگی در حالی که نظارهگرند، بهپا میخیزند. سپس فرمان میرسد: ای مردم! همگی به سوی پروردگارتان بیایید و مردم را نگه دارید که بهطور قطع بازخواست میگردند. آنگاه گفته میشود: دوزخیان را جدا کنید. میپرسند: تعداد دوزخیان، چهقدر است؟ میفرماید: نهصد و نود و نه نفر از هر هزار نفر. این، همان روزیست که کودکان را پیر میگرداند و همان روزیست که حجاب از ساق برداشته میشود».
1820- وعن أنسٍt قالَ: قال رسول اللهr: «لَیسَ مِنْ بَلَدٍ إلاَّ سَیَطَؤُهُ الدَّجَّالُ إلاَّ مَکَّةَ وَالمَدِینَةَ؛ وَلَیْسَ نَقْبٌ مِنْ أنْقَابِهِمَا إلاَّ عَلَیْهِ المَلاَئِکَةُ صَافِّینَ تَحْرُسُهُمَا، فَیَنْزِلُ بالسَّبَخَةِ، فَتَرْجُفُ المَدِینَةُ ثَلاَثَ رَجَفَاتٍ، یُخْرِجُ اللهُ مِنْهَا کُلَّ کافِرٍ وَمُنَافِقٍ». [روایت مسلم]([10])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «دجال وارد همهی شهرها میشود، مگر مکه و مدینه؛ فرشتگان بر همهی راههای ورودی مکه و مدینه صف بستهاند و از آنها حراست میکنند. دجال در- شنزاری در نزدیکیِ مدینه به نامِ- "سَبخه" اردو میزند و مدینه سه بار میلرزد و الله متعال، هر کافر و منافقی را از آن بیرون میراند».
1821- وعنهt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «یَتْبَعُ الدَّجَّالَ مِنْ یَهُودِ أَصْبَهَانَ سَبْعُونَ ألْفاً عَلَیْهِم الطَّیَالِسَةُ». [روایت مسلم]([11])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هفتادهزار نفر از یهودیان اصفهان که طَیْلَسان([12]) بر تن دارند، از دجال پیروی میکنند».
1822- عن أمِّ شریکٍ& أنَّها سَمِعَتِ النَّبِیَّr یَقُولُ: «لَیَنْفِرَنَّ النَّاسُ مِنَ الدَّجَّالِ فِی الجِبَالِ». [روایت مسلم]([13])
ترجمه: از امشریک& روایت است که از پیامبرr شنید که میفرمود: «بهطور قطع مردم از ترس دجال به کوهها میگریزند».
1823- وعن عمرانَ بن حُصینٍ$ قالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهِr یَقُولُ: «مَا بَیْنَ خَلْقِ آدَمَ إلى قِیَامِ السَّاعَةِ أَمْرٌ أکْبَرُ مِنَ الدَّجَّالِ». [روایت مسلم]([14])
ترجمه: عمران بن حُصین$ میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «در فاصلهی آفرینش آدم تا برپا شدن قیامت، هیچ رویدادی بزرگتر از فتنهی دجال نیست».
1824- وعن أبی سعیدٍ الخدریt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «یَخْرُجُ الدَّجَّالُ فَیَتَوجَّهُ قِبَلَهُ رَجُلٌ مِنَ المُؤمِنِینَ فَیَتَلَقَّاهُ المَسَالِحُ: مَسَالِحُ الدَّجَّال، فَیقُولُونَ لَهُ: إلى أیْنَ تَعْمِدُ؟ فَیَقُولُ: أعْمِدُ إلى هذَا الَّذِی خَرَجَ؛ فَیَقُولُونَ لَهُ: أوَمَا تُؤْمِنُ بِرَبِّنَا؟ فَیقُولُ: مَا بِرَبِّنَا خَفَاءٌ! فَیَقُولُونَ: اقْتُلُوهُ. فَیقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: ألَیْسَ قَدْ نَهَاکُمْ رَبُّکُمْ أنْ تَقْتُلُوا أحَداً دُونَهُ، فَیَنْطَلِقُونَ بِهِ إلى الدَّجَّالِ، فَإذَا رَآهُ المُؤْمِنُ قالَ: یا أیُّهَا النَّاسُ، إنَّ هذَا الدَّجَّال الَّذی ذَکَرَ رَسُولُ اللهr؛ فَیَأمُرُ الدَّجَّالُ بِهِ فَیُشَبَّحُ؛ فَیَقُولُ: خُذُوهُ وَشُجُّوهُ. فَیُوسَعُ ظَهْرُهُ وَبَطْنُهُ ضَرْباً، فَیقُولُ: أَوَ مَا تُؤْمِنُ بِی؟ فَیَقُولُ: أَنْتَ المَسِیحُ الکَذَّابُ! فَیُؤْمَرُ بِهِ، فَیُؤْشَرُ بِالمنْشَارِ مِنْ مَفْرِقِهِ حَتَّى یُفَرِّقَ بَیْنَ رِجْلَیْهِ. ثُمَّ یَمْشِی الدَّجَّالُ بَیْنَ القِطْعَتَیْنِ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ: قُمْ، فَیَسْتَوِی قَائِماً. ثُمَّ یَقُولُ لَهُ: أَتُؤْمِنُ بِی؟ فَیَقُولُ: ما ازْدَدْتُ فِیکَ إلاَّ بَصِیرَةً. ثُمَّ یَقُولُ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إنَّهُ لا یَفْعَلُ بَعْدِی بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ؛ فَیَأخُذُهُ الدَّجَّالُ لِیَذْبَحَهُ، فَیَجْعَلُ اللهُ مَا بَیْنَ رَقَبَتِهِ إلَى تَرْقُوَتِهِ نُحَاساً، فَلا یَسْتَطِیعُ إلَیهِ سَبیلاً، فَیَأخُذُهُ بِیَدَیْهِ وَرِجْلَیْهِ فَیَقْذِفُ بِهِ، فَیَحْسَبُ النَّاسُ أَنَّهُ قَذَفَهُ إلَى النَّارِ، وَإنَّمَا أُلْقِیَ فِی الجَنَّةِ». فَقَالَ رَسُول اللهr: «هذا أعْظَمُ النَّاسِ شَهَادَةً عِندَ رَبِّ العَالَمِینَ». [روایت مسلم؛ بخاری نیز بخشی از این حدیث را روایت کرده است.]([15])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «دجال خروج میکند و مردی از مومنان به سوی او میرود؛ طلیعهداران لشکر دجال او را میبینند و به او میگویند: کجا میروی؟ میگوید: نزد همان کسی میروم که خروج کرده است. به او میگویند: آیا به پروردگارمان ایمان نمیآوری؟ پاسخ میدهد: صفات پروردگارمان، معلوم است. تصمیم میگیرند او را بکُشند؛ اما به یکدیگر میگویند: مگر پروردگارتان (دجال) شما را منع نکرد که کسی را بیخبر و بدون اجازهی او نکُشید؟ لذا آن مرد مومن را نزد دجال میبرند و او همینکه دجال را میبیند، میگوید: ای مردم! این همان دجال است که رسولاللهr خبرش را داد. به دستور دجال، او را میخوابانند؛ دجال میگوید: او را بگیرید و سر و صورتش را بزنید. ضربههای محکمی بر پُشت و شکمش میزنند. دجال به او میگوید: آیا به من ایمان نمیآوری؟ و او پاسخ میدهد: تو مسیح دجال هستی. به دستور دجال، او را از فرقِ سَر تا میان دو پایش اره و دو نیم میکنند؛ سپس دجال در میان دو نیمهی بدن این مومن راه میرود و به او میگوید: برخیز. آن مومن برمیخیزد و راست میایستد. دجال میگوید: آیا به من ایمان نمیآوری؟ و او پاسخ میدهد: بر شناخت و آگاهی من نسبت به خباثت و دروغگوییات افزوده شد؛ سپس- به مردم- میگوید: ای مردم! او نمیتواند پس از من، با هیچیک از مردم چنین کاری بکند. دجال او را میگیرد تا سرش را از تن جدا کند؛ اما الله متعال فاصلهی میان گردن و شانهی او را از جنس مِس میگرداند و دجال نمیتواند گردنش را بزند؛ لذا دست و پای او را میگیرد و او را پرتاب میکند؛ مردم تصور میکنند که او را در آتش انداخته است؛ در حالی که او به درون بهشت افتاده است». رسولاللهr افزود: «این بزرگترین شهادت در نزد پروردگار جهانیان است».([16])
1825- وعن المغیرة بن شعبةَt قالَ: ما سألَ أَحَدٌ رسولَ اللهr عَن الدَّجَّالِ أَکْثَرَ مِمَّا سَألْتُهُ؛ وإنَّهُ قَالَ لِی: «مَا یَضُرُّکَ». قُلْتُ: إنَّهُمْ یَقُولُونَ: إنَّ مَعَهُ جَبَلَ خُبْزٍ وَنَهَرَ مَاءٍ. قالَ: «هُوَ أهْوَنُ عَلَى اللهِ مِنْ ذَلکَ». [متفق علیه]([17])
ترجمه: مغیره بن شعبهt میگوید: هیچکس بهاندازهی من از رسولاللهr دربارهی دجال نپرسید. پیامبرr به من فرمود: «به تو ضرری نمیرساند». عرض کردم: میگویند: کوهی نان و رودی آب با اوست؟ فرمود: «او نزد الله متعال خوارتر و زبونتر است (از آنکه با کارهای خود یا با چیزهایی که در دست دارد، مومنان را گمراه نماید)».
1826- وعن أنسٍt قالَ: قال رسول اللهr: «مَا مِنْ نَبِیٍّ إلاَّ وَقَدْ أَنْذَرَ أُمَّتَهُ الأَعْوَرَ الکَذَّابَ، ألا إنَّهُ أعْوَرُ، وإنَّ رَبَّکُمْU لَیْسَ بِأَعْوَرَ، مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ک ف ر». [متفق علیه]([18])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هر پیامبری به امت خود دربارهی یکچشمِ بسیار دروغگو هشدار داده است؛ هان! دجال، کور و یکچشم میباشد؛ در صورتی که پروردگارتانU، کور نیست. در میان دو چشم دجال نوشته شده است: "ک، ف، ر"».
1827- وَعَن أبی هریرةَt قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «ألا أُحدِّثُکمْ حدیثاً عن الدّجالِ ما حدَّثَ بِهِ نبیٌّ قَومَهُ؟ إنَّهُ أعورُ، وَإنَّهُ یجیءُ مَعَهُ بِمِثالِ الجنَّةِ والنَّارِ، فالّتِی یَقُولُ إنَّها الجَنَّةُ هی النَّار». [متفق علیه]([19])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آیا به شما سخنی دربارهی دجال بگویم که هیچیک از پیامبران به قوم خود نداده است؟ دجال، کور و یکچشم است و چیزی مانند بهشت و دوزخ با خود میآورَد؛ آنچه که او آن را بهشت مینامد، در حقیقت، دوزخ است».
1828- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسولَ اللهr ذَکَرَ الدَّجَّالَ بَیْنَ ظَهْرَانَی النَّاسِ، فَقَالَ: «إنَّ اللهَ لَیْسَ بِأعْوَرَ، ألا إنَّ المَسِیحَ الدَّجَّالَ أَعْوَرُ العَیْنِ الیُمْنَى، کَأنَّ عَیْنَهُ عِنَبَةٌ طَافِیَةٌ». [متفق علیه]([20])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr در میان مردم سخن از دجال به میان آورد و فرمود: «همان الله متعال، کور نیست؛ آگاه باشید که مسیح دجال، یکچشم است و چشم راستش، کور و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد».
شرح
احادیثی که مولف/ دربارهی دجال آورده، بهقدری اهمیت دارند که باید همواره آنها را مطالعه کنیم؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «در فاصلهی آفرینش آدم تا برپا شدن قیامت، هیچ رویدادی بزرگتر از فتنهی دجال نیست»؛ از اینرو هر پیامبری به قومش دربارهی دجال، هشدار میداد؛ اگرچه ظهور دجال در آخر زمان و در امت محمد مصطفیr خواهد بود؛ اما حکمت اینهمه هشدار از آن جهت میباشد که مردم به بزرگ بودن این فتنه یا آزمون سخت پی ببرند. پیامبرr بیان فرمود که دجال همهی شهرها را زیر پا میگذارد تا مردم را به عبادت خویش مجبور کند؛ اما نمیتواند وارد مکه و مدینه شود؛ زیرا فرشتگان در تمام راههای ورودی مکه و مدینه نگهبانی میدهند. همچنین پیامبرr خبر داده است که هفتاد هزار نفر از یهود اصفهان از دجال پیروی میکنند. به فرمودهی پیامبرr، دجال یکچشم و لوچ است و چشم راستش کور و برآمده میباشد؛ در صورتی که اللهU کور نیست؛ زیرا الله متعال از هر عیب و نقصی پاک و منزه میباشد. اهل سنت و جماعت از این حدیث استدلال کردهاند که الله متعال، دو چشم دارد که شایستهی اوست و به چشمان مخلوقاتش نمیمانَد؛ زیرا خود فرموده است:
﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ ١١﴾ [الشورى: ١١]
هیچ چیزی همانند او نیست؛ و او، شنوای بیناست.
همچنین رسولاللهr بیان فرمود که «وقتی دجال خروج میکند، جوانی مومن به سویش میرود تا دروغش را برای مردم برملا نماید؛ گاردِ دجال او را میگیرند و میپرسند: کجا میروی؟ میگوید: نزد همان کسی میروم که خروج کرده است. به او میگویند: آیا به پروردگارمان ایمان نمیآوری؟ پاسخ میدهد: صفات پروردگارمان، معلوم است. تصمیم میگیرند او را بکُشند؛ اما به یکدیگر میگویند: مگر پروردگارتان (دجال) شما را منع نکرد که کسی را بیخبر و بدون اجازهی او نکُشید؟ لذا آن مرد مومن را نزد دجال میبرند و او همینکه دجال را میبیند، میگوید: ای مردم! این همان دجال است که رسولاللهr خبرش را داد. به دستور دجال، او را از فرقِ سَر تا میان دو پایش اره و دو نیم میکنند؛ سپس دجال در میان دو نیمهی بدن این مومن راه میرود و به او میگوید: برخیز. آن مومن برمیخیزد و راست میایستد. دجال میگوید: آیا به من ایمان نمیآوری؟ و او پاسخ میدهد: بر شناخت و آگاهی من نسبت به خباثت و دروغگوییات افزوده شد؛ سپس- به مردم- میگوید: ای مردم! او نمیتواند پس از من، با هیچیک از مردم چنین کاری بکند. دجال او را میگیرد تا سرش را از تن جدا کند؛ اما الله متعال فاصلهی میان گردن و شانهی او را از جنس مِس میگرداند» یا پوششی سخت و آهنین بر گردنش قرار میدهد. در نتیجه «دجال نمیتواند گردنش را بزند؛ لذا دست و پای او را میگیرد و او را پرتاب میکند؛ مردم تصور میکنند که او را در آتش انداخته است؛ در حالی که او به درون بهشت افتاده است».
در هر حال ما بر این باوریم که در آخر زمان، مردی به نام دجال خروج میکند که ویژگیهایش در احادیث بیان شده است؛ فتنهاش بهقدری بزرگ و سخت است که در هر نمازی از شرّ او به الله متعال پناه میبریم؛ یعنی پس از تشهد آخر نماز این دعا را میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([21]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
***
1829- وعن أبی هریرةَt أنَّ رسولَ اللهِr قالَ: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى یُقَاتِلَ المُسْلِمُونَ الیَهُودَ، حَتَّى یَخْتَبِئَ الیَهُودِیُّ مِنْ وَرَاء الحَجَرِ وَالشَّجَرِ؛ فَیَقُولُ الحَجَرُ وَالشَّجَرُ: یَا مُسْلِمُ هذَا یَهُودِیٌّ خَلْفِی تَعَالَ فَاقْتُلْهُ؛ إلاَّ الغَرْقَدَ فإنَّهُ مِنْ شَجَرِ الیَهُودِ». [متفق علیه]([22])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «قیامت برپا نمیشود مگر اینکه مسلمانان با یهودیان بجنگند؛ حتی هر یهودی که پُشت سنگ و درخت پنهان میشود، سنگ و درخت میگویند: ای مسلمان! این، یک یهودیست که پُشت من پنهان شده است؛ بیا و او را بکُش؛ مگر درخت "غرقد" که از درختان یهود است».
1830- وعنهt قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «والَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لا تَذْهَبُ الدُّنْیَا حَتَّى یَمُرَّ الرَّجُلُ بالقَبْرِ، فَیَتَمَرَّغَ عَلَیْهِ وَیَقُولُ: یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَکَانَ صَاحِبِ هذَا القَبْرِ، وَلَیْسَ بِهِ الدِّینُ، ما بِهِ إلاَّ البَلاَءُ». [متفق علیه]([23])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، دنیا تمام نمیشود مگر آنکه شخصی از کنار قبری میگذرد و آنجا درنگ میکند و میگوید: ای کاش من به جای صاحب این قبر بودم! انگیزهاش از این آرزو، دین نیست؛ بلکه فقط بهخاطر سختیهایی که بر او گذشته است، چنین آرزویی میکند».
1831- وعنهُt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «لا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى یَحْسِرَ الفُرَاتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ یُقْتَتَلُ عَلَیْهِ، فَیُقْتَلُ مِنْ کُلِّ مِئَةٍ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ، فَیَقُولُ کُلُّ رجُلٍ مِنْهُمْ: لَعَلِّی أنْ أکُونَ أنَا أنْجُو».
وَفی روایةٍ: «یُوشِکُ أنْ یَحْسِرَ الفُرَاتُ عَنْ کَنْزٍ مِنْ ذَهَبٍ، فَمَنْ حَضَرَهُ فَلا یَأخُذْ مِنْهُ شَیْئاً». [متفق علیه]([24])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «قیامت برپا نمیشود تا آنکه فرات، گنجی از طلا آشکار سازد که بر سرِ آن جنگ روی میدهد و از هر صد نفر، نود و نُه نفر کشته میشوند؛ هر کسی میگوید: شاید من همان یک نفری باشم که نجات مییابد».
و در روایتی آمده است: «بهزودی فرات، گنجی از طلا آشکار خواهد ساخت؛ هرکه آن زمان را دریافت، برای بهدست آوردن آن طلا هیچ اقدامی نکند».([25])
شرح
مولف/ در باب نشانههای قیامت، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «قیامت برپا نمیشود مگر اینکه مسلمانان با یهودیان بجنگند»؛ پس از بعثت رسولاللهr، مسلمان به کسی گفته میشود که از آن بزرگوار پیروی کند؛ اما پیش از بعثت پیامبر اسلامr، هرکه از پیامبر خود پیروی میکرد، مسلمان بهشمار میآمد؛ لذا پیروان موسیu در دوران خودش، مسلمان بودهاند و همینطور نصارا در عصر عیسیu، مسلمان محسوب میشدند؛ اما پس از بعثت محمد مصطفیr، فقط کسی مسلمان است که به آن بزرگوار ایمان بیاورد. بهیاد داشته باشید که یاران عیسیu گفتند: ﴿نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ﴾؛([26]) یعنی: «ما، یارانِ الله هستیم». همچنین ملکهی سبأ گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَیۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٤﴾؛([27])
در هر حال پیش از برپا شدن قیامت، مسلمانان و یهود با هم میجنگند؛ یهود به پیروان موسیu گفته میشود که از جهت انتساب به جد خویش که نامش «یهوذا» بود، چنین نامی یافتهاند؛ یعنی نام یهوذا، پس از اندکی تغییر بر اینها اطلاق شد. یهودیان، قومِ خیانتکار و حیلهگری هستند؛ آنها به پروردگار متعال، عیب و نقص نسبت دادند و گفتند: ﴿یَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ﴾: «دستِ الله بسته است». همچنین گفتند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ﴾: «الله، فقیر است». و نیز گفتند: «خداوند هنگامی که آسمانها و زمین را آفرید، خسته شد و در روز شنبه استراحت کرد».! آنها نقصهای زیادی به اللهU نسبت دادند؛ کارنامهی آنها در برخورد با پیامبران الهی نیز بسیار سیاه است؛ آنها به فرستادگان الهی کفر ورزیدند و آنان را بهناحق کُشتند؛ حتی به گمان خویش، عیسی بن مریمu را نیز بهقتل رساندند؛ اما الله متعال میفرماید:
﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِیحَ عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰکِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینَۢا ١٥٧﴾ [النساء : ١٥٧]
و نیز به سبب این گفتارشان که: ما، مسیح عیسی پسر مریم را - که در واقع پیامبر الهی بود- کشتیم. و (حال آنکه) او را نکشتهاند و بر دار نکشیدهاند؛ بلکه حقیقت امر بر آنان پوشیده ماند و کسانی که در مورد قتلش با هم اختلاف ورزیدند، در این باره در شک و تردید بهسر میبرند و جز پیروى از گمان و وهم، هیچ آگاهى و علمى به آن ندارند و بهطور قطع او را نکشتهاند.
لذا در میان امتها، خباثت یهودیان از همه بیشتر است؛ آنان قومی خیانتکارند که به هیچ عهد و پیمانی وفادار نمیمانند و بههیچ عنوان قابل اعتماد نیستند. آنها پیش از برپا شدن قیامت، جنگی تمامعیار بر ضدّ مسلمانان به راه میاندازند؛ اما نصرت و پیروی در این جنگ، از آنِ مسلمانان است؛ «حتی هر یهودی که پُشت سنگ و درخت پنهان میشود، سنگ و درخت میگویند: ای مسلمان! این، یک یهودیست که پُشت من پنهان شده است؛ بیا و او را بکُش؛ مگر درخت "غرقد" که از درختان یهود است». بدینسان اللهU، مسلمانان را یاری میکند؛ بهراستی چرا؟ آری؛ برای اینکه مسلمان هستند و بهخاطرِ الله و اسلام پیکار میکنند. اما آنگاه که جنگ در میان اعراب و یهودیان باشد، هیچ نویدی وجود ندارد که اعراب پیروز شوند و خدا میداند که سرنوشت جنگ اعراب و یهود، به نفع چه کسی رقم بخورد؛ زیرا چنین جنگی بهخاطر اللهU نیست و نباید به پیروزی در جنگی که بهخاطر ملیت و نژاد عربیست، امیدوار بود و اصلاً ما دستور نیافتهایم که به نام نژاد و ملیت خویش بجنگیم؛ آری! آنگاه که به خاطر دین و اسلام بجنگیم و بهراستی بر حقیقت دین و ایمان باشیم، به اذن پروردگار متعال پیروز خواهیم شد.
تجربهی جنگ اعراب و اسرائیل، این واقعیت را نشان داد که وقتی عربها بهخاطر ملیت و نژاد عربیِ خویش جنگیدند، شکست خوردند و تلفات زیادی متحمل شدند؛ اما پیروزی مسلمانان بر یهودیان در جنگی که برای دفاع از دین و اسلام است، حقیقتیست که پیش از قیامت بهوقوع میپیوندد؛ بهگونهای که در این نبرد، سنگها و درختان نیز به سخن میآیند و مسلمانان را یاری میکنند.
یکی دیگر از نشانههای نزدیک شدن قیامت، این است که کوهی از طلا در رود فرات نمایان میگردد. همینکه چشم مردم به این گنج میافتد، هوش از سرِشان میرود و برای دستیابی به آن با هم میجنگند؛ اما از هر صد نفر، نود و نُه نفر کشته میشوند و هرکس میگوید: شاید من، همان یک نفری باشم که نجات مییابد. شاید این گنج، همان ذخایر نفت باشد که آن را طلای سیاه مینامند؛ الله بهتر میداند؛ اما هنوز نسلهای زیادی خواهند آمد و گذشتِ زمان روشن خواهد ساخت که آن گنج، چگونه گنجی خواهد بود. البته ما فرمودهی پیامبرr را بر ظاهرِ آن حمل میکنیم و نمایان شدن کوهی از طلا در فرات را یکی از نشانههای نزدیک بودن قیامت میدانیم.
***
1832- وعنهُ قالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهِr یَقُولُ: «یَتْرُکُونَ المَدِینَةَ عَلَى خَیْرِ مَا کَانَتْ، لا یَغْشَاهَا إلاَّ العَوَافِی یُرید- عَوَافِی السِّبَاعِ والطَّیرِ- وَآخِرُ مَنْ یُحْشَرُ رَاعِیَانِ مِنْ مُزَیْنَةَ یُرِیدَانِ المَدِینَةَ یَنْعِقَانِ بِغَنَمِهِمَا فَیَجِدَانِهَا وُحُوشاً، حَتَّى إذَا بَلَغَا ثَنِیَّةَ الودَاعِ خَرَّا عَلَى وُجُوهِهمَا». [متفق علیه]([28])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «مردم، مدینه را در بهترین وضعی که دارد، ترک خواهند کرد؛ آنگاه درندگان و پرندگانِ لاشخور، در مدینه جای میگیرند. و آخرین کسانی که حشر میشوند، دو چوپان از طایفهی "مُزَینه" هستند گوسفندانشان را به سوی مدینه میرانند و میبینند که حیوانات وحشی، تمام مدینه را گرفتهاند؛ آنگاه این دو چوپان به "ثنیةالوداع" میرسند، به روی خود بر زمین میافتند و میمیرند)».
1833- وعن أبی سعیدٍ الخدریt أنَّ النَّبِیَّr قالَ: «یکُونُ خَلِیفَةٌ مِنْ خُلَفَائِکُمْ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَحْثُو المَالَ وَلا یَعُدُّهُ». [روایت مسلم]([29])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «در آخر زمان، یکی از خلفای شما، اموال را تقسیم و انفاق میکند و آنرا نمیشمارد».
1834- وعن أبی موسى الأشعریِّt أنَّ النَّبِیَّr قالَ: «لَیَأتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یَطُوفُ الرَّجُلُ فِیهِ بالصَّدَقَةِ مِنَ الذَّهَبِ فَلا یَجِدُ أَحَداً یَأخُذُهَا مِنهُ، وَیُرَى الرَّجُلُ الوَاحِدُ یَتْبَعُهُ أرْبَعُونَ امْرَأَةً یَلُذْنَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ الرِّجَالِ وَکَثْرَةِ النِّسَاءِ». [روایت مسلم]([30])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: پیامبرr فرمود: «بهقطع زمانی بر مردم خواهد آمد که شخصی، با زکات طلای خود میگردد و هیچ مستحقی نمییابد که زکاتش را بگیرد. در آن زمان به علت کمیِ مردان و فراوانیِ زنان، هر چهل زن به دنبال یک مرد میافتند و به او پناه میبرند».
1835- وعن أبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «اشْتَرَى رَجُلٌ مِنْ رَجُلٍ عَقَاراً، فَوَجَدَ الَّذِی اشْتَرَى العَقَارَ فِی عَقَارِهِ جَرَّةً فِیهَا ذَهَبٌ، فَقَالَ لَهُ الَّذِی اشْتَرَى العَقَارَ: خُذْ ذَهَبَکَ، إنَّمَا اشْتَرَیْتُ مِنْکَ الأَرْضَ وَلَمْ أشْتَرِ الذَّهَبَ، وَقَالَ الَّذِی لَهُ الأَرْضُ: إنَّمَا بِعْتُکَ الأَرْضَ وَمَا فِیهَا، فَتَحَاکَمَا إلَى رَجُلٍ، فَقَالَ الَّذِی تَحَاکَمَا إلَیْهِ: أَلَکُمَا وَلَدٌ؟ قالَ أحَدُهُما: لِی غُلاَمٌ، وقالَ الآخَرُ: لِی جَارِیَةٌ؛ قال: أنْکِحَا الغُلاَمَ الجَارِیَةَ، وأنْفِقَا عَلَى أنْفُسِهمَا مِنْهُ وَتَصَدَّقَا». [متفق علیه]([31])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «مردی از مردی دیگر، زمینی خرید. مرد خریدار در آن زمین، کوزهای پر از طلا یافت؛ به فروشنده گفت: طلاهایت را بگیر؛ زیرا من از تو فقط زمین را خریدهام، نه طلایش را. فروشنده گفت: من زمین و آنچه را که در آنست، به تو فروختهام. سرانجام، برای داوری نزد مردی دیگر رفتند. آن مرد پرسید: آیا شما فرزند دارید؟ یکی از آنها گفت: من یک پسر دارم. و دیگری گفت: من یک دختر دارم. آن مرد گفت: این پسر و دختر را به ازدواج یکدیگر در آورید و از این طلاها خرجشان را بدهید و به آنها انفاق کنید».
1836- وعنهُt أنَّهُ سَمِعَ رسُولَ اللهr یَقُولُ: «کانت امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا، جَاءَ الذِّئْبُ فَذَهَبَ بابْنِ إحْدَاهُمَا؛ فَقَالَتْ لِصَاحِبَتِهَا: إنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِکِ، وقالتِ الأخرَى: إنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِکِ، فَتَحَاکَمَا إلى دَاوُدَr فَقَضَى بِهِ لِلْکُبْرَى، فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدr فَأَخْبَرَتَاهُ. فَقالَ: ائْتُونِی بِالسِّکِّینِ أشُقُّهُ بَیْنَهُمَا؛ فَقَالَتِ الصُّغْرَى: لا تَفْعَلْ! رَحِمَکَ اللهُ، هُوَ ابْنُهَا. فَقَضَى بِهِ للصُّغْرَى». [متفق علیه]([32])
ترجمه: از ابوهریرهt روایت است که از رسولاللهr شنید که فرمود: «دو زن بودند که دو پسربچهی خویش را با خود داشتند؛ گرگ آمد و پسرِ یکی از آنها را بُرد؛ یکی از آن زنان به دیگری گفت: گرگ، پسرِ تو را برد و دیگری گفت: بلکه پسرِ تو را بُرد. برای قضاوت نزد داوودr رفتند و او به نفع زنِ بزرگتر قضاوت کرد. از آنجا نزد سلیمان پسر داوودr رفتند و ماجرا را برایش بازگو کردند. سلیمانu فرمود: «چاقویی برایم بیاورید تا این پسربچه را دو نیم کنم و نیمی از او را به هر یک از این دو زن بدهم. زنِ کوچکتر گفت: الله بر تو رحم کند؛ این کار را نکن! این پسر، فرزندِ آن زن است. لذا سلیمانu به نفع زن کوچکتر قضاوت کرد و بچه را به او داد».
شرح
مولف/ دربارهی نشانههای قیامت، حدیثی بدین مضمون آورده است که رسولاللهr فرمود: «مردم، مدینه را در بهترین وضعی که دارد، ترک خواهند کرد؛ آنگاه درندگان و پرندگانِ لاشخور، در مدینه جای میگیرند». هنوز این اتفاق روی نداده است؛ اما بهیقین خبرِ رسولاللهr روی خواهد داد؛ زیرا آن بزرگوار خودسرانه و از پیش خود سخن نمیگفت؛ بلکه هر خبری که میداد، وحی الاهی بود. یکی دیگر از نشانههای نزدیکیِ قیامت، این است که مال و ثروت فراوان میشود و زمانی بر مردم میآید که فرمانروایشان، اموال را در میان مردم، بیحساب تقسیم میکند و آن را نمیشمارد. سپس مولف/ حدیثی از ابوهریرهt ذکر کرده که دربارهی نشانههای قیامت نیست؛ بلکه حدیثی گیرا و دلنشین است؛ حدیثی بدین مضمون که پیامبرr فرمود: «مردی از مردی دیگر، زمینی خرید. مرد خریدار در آن زمین، کوزهای پر از طلا یافت؛ به فروشنده گفت: طلاهایت را بگیر؛ زیرا من از تو فقط زمین را خریدهام، نه طلایش را. فروشنده گفت: من زمین و آنچه را که در آنست، به تو فروختهام. سرانجام، برای داوری نزد مردی دیگر رفتند. آن مرد پرسید: آیا شما فرزند دارید؟ یکی از آنها گفت: من یک پسر دارم. و دیگری گفت: من یک دختر دارم. آن مرد گفت: این پسر و دختر را به ازدواج یکدیگر در آورید و از این طلاها خرجشان را بدهید و به آنها انفاق کنید».
آری؛ این حدیث نشان میدهد که برخی از مردم، اینهمه تقوا دارند.
اما حکم این مسأله؛ علما رحمهمالله گفتهاند: اگر کسی زمینی بخرد و سپس در آن مقداری طلای مدفون بیابد، آن طلا، از آنِ فروشنده میباشد و اگر فروشنده نیز زمین را از شخصِ دیگری خریده باشد، این طلا به مالکِ نخست تعلق دارد؛ زیرا این طلای مدفون، جزو معادن زیرزمینی بهشمار نمیآید؛ یعنی اگر در زمینی، معدن طلا و نقره و امثالِ آن پیدا شد، به مالکِ فعلی زمین تعلق میگیرد؛ زیرا جزو زمین است.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «دو زن بودند که دو پسربچهی خویش را با خود داشتند؛ گرگ آمد و پسرِ یکی از آنها را بُرد؛ یکی از آن زنان به دیگری گفت: گرگ، پسرِ تو را برد و دیگری گفت: بلکه پسرِ تو را بُرد. برای قضاوت نزد داوودr رفتند و او به نفع زنِ بزرگتر قضاوت کرد. از آنجا نزد سلیمان پسر داوودr رفتند و ماجرا را برایش بازگو کردند. سلیمانu فرمود: «چاقویی برایم بیاورید تا این پسربچه را دونیم کنم و نیمی از او را به هر یک از این دو زن بدهم. زنِ کوچکتر گفت: الله بر تو رحم کند؛ این کار را نکن! این پسر، فرزندِ آن زن است. لذا سلیمانu به نفع زن کوچکتر قضاوت کرد و بچه را به او داد»؛ زیرا مهرِ مادری، زنِ کوچکتر را بر آن داشت که برای نجات جانِ پسربچه از حقّ خود بگذرد تا بچه زنده بماند و بدینسان روشن شد که زن کوچکتر، مادرِ آن بچه است؛ چون دوست داشت بچه زنده بماند، اگرچه نزد کسی دیگر باشد.
علما از این حدیث چنین برداشت کردهاند که قاضی میتواند به قراین موجود- در صورتی که قوی باشند- استدلال کند؛ نمونهی استدلال به قراین، در قرآن کریم نیز ذکر شده است؛ منظورم ماجراییست که میان یوسفu و همسر عزیز مصر گذشت؛ نیمی از زیباییِ عالَم به یوسفu داده شده بود؛ زنِ عزیز مصر بهرغم جایگاه اجتماعیِ والایش دل به یوسفu بسته و شیفتهی او شده بود! اما نمیدانست که چگونه به یوسفu دست یابد؛ از اینرو یوسفu را به درون خانه خواست و همهی درها را بست و خود را در اختیار یوسف گذاشت و گفت: «نزد من بیا»؛ اما اللهU یوسف را از کردار زشت محافظت نمود؛ یوسفu به سوی درب گریخت و همسر عزیز به دنبالش دوید و از پُشت، پیراهن یوسف را گرفت؛ پیراهن یوسف پاره شد؛ ببینیم که الله متعال در اینباره میفرماید:
﴿وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِیصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَیَا سَیِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِکَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن یُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٢٥ قَالَ هِیَ رَٰوَدَتۡنِی عَن نَّفۡسِیۚ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٢٦ وَإِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَکَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٢٧ فَلَمَّا رَءَا قَمِیصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن کَیۡدِکُنَّۖ إِنَّ کَیۡدَکُنَّ عَظِیمٞ ٢٨﴾
[یوسف: ٢٥، ٢٨]
و هر دو به سوی در شتافتند و آن زن، پیراهن یوسف را از پشت پاره کرد؛ و شوهر زن را در کنار درب یافتند. آن زن گفت: سزای کسی که به خانوادهات نظر بد داشته باشد، چیزی جز زندان یا شکنجهی دردناک نیست. (یوسف) گفت: او قصد فریفتن مرا داشت. یکی از بستگان زن که حضور داشت، شهادت داد: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، زن راست میگوید و یوسف دروغگوست. و اگر پیراهنش از پشت پاره شده است، زن دروغ میگوید و یوسف راستگوست. و چون پیراهنش را دید که از پشت پاره شده، گفت: این، از مکر شما زنان است که بهراستی نیرنگتان بزرگ است.
یوسفu راست میگفت؛ اما دلیلی برای اثبات بیگناهیاش نداشت؛ با این حال شواهد و قراینِ موجود، حاکی از بیگناهیِ یوسفu بود؛ از اینرو کسی که در مقام قضاوت قرار میگیرد، میتواند برای پی بردن به حقیقت موضوع، از قراین موجود استفاده کند.
***
1837- وعن مِرداسٍ الأسْلَمِیِّt قالَ: قالَ النَّبِیُّr: «یَذْهَبُ الصَّالِحُونَ الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، وَتَبْقَى حُثَالَةٌ کَحُثَالَةِ الشَّعِیرِ أوِ التَّمْرِ لا یُبَالِیهُمُ اللهُ بَالَةً». [روایت بخاری]([33])
ترجمه: مرداس اسلمیt میگوید: پیامبرr فرمود: «انسانهای نیکوکار یکی پس از دیگری، میروند و افرادی باقی میمانند که مانند نخالهی جو یا خرما بیارزشند و الله هیچ توجهی به آنها نمینماید».
1838- عَنْ رِفاعَةَ بنِ رافعٍ الزُّرَقِیِّt قالَ: جاءَ جَبریلُ إلى النَّبِیِّr قالَ: مَا تَعُدُّونَ أهْلَ بَدْرٍ فِیکُمْ؟ قالَ: «مِنْ أفْضَلِ المُسْلِمِینَ» أوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا. قالَ: وَکَذلِکَ مَنْ شَهِدَ بَدْراً مِنَ المَلائِکَةِ. [روایت بخاری]([34])
ترجمه: رِفاعه بن رافع زُرَقیt میگوید: جبرئیل-u- نزد پیامبرr آمد و پرسید: اهل بدر را در میان خود چگونه بهحساب میآورید؟ پیامبرr فرمود: «آنان را جزو برترین مسلمانان بهشمار میآوریم» یا سخنی به همین مضمون گفت. جبرئیلu گفت: «(از نظر ما) فرشتگانی که در بدر حضور داشتند نیز همینگونه هستند».
1839- وعن ابن عمرَ$ قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «إذَا أنْزَلَ اللهُ تَعَالَى بِقَومٍ عَذَاباً، أصَابَ العَذَابُ مَنْ کَانَ فِیهِمْ، ثُمَّ بُعِثُوا عَلَى أَعْمَالِهِمْ». [متفق علیه]([35])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه الله متعال بر قومی عذاب نازل کند، آن عذاب به همهی کسانی که در آن قوم هستند، میرسد؛ سپس بر اساس اعمالشان برانگیخته میشوند».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «انسانهای نیکوکار یکی پس از دیگری، میروند و افرادی باقی میمانند که مانند نخالهی جو یا خرما بیارزشند و الله هیچ توجهی به آنها نمینماید»؛ یعنی اللهU بر آنان رحم نمیکند و رحمتش را بر آنان فرو نمیفرستد؛ این حدیث، شبیه همان حدیثیست که عدهای از مردم نزد انس بن مالکt آمدند و از ستم و بیدادِ حجاج بن یوسف ثقفی شکایت کردند؛ انسt به آنان گفت: صبر کنید؛ زیرا از پیامبرتانr شنیدم که فرمود: «لا یأْتی زمانٌ إلاَّ والَّذی بعْدَهُ شَرٌ منه حتَّى تلقَوا ربَّکُمْ»؛([36]) یعنی: «هر زمانی که میآید، زمان بعدی، بدتر خواهد بود و این رویه ادامه دارد تا آنکه پروردگارتان را ملاقات کنید». در گذشته، مردم توجه بیشتری به نماز شب و روزهی نفل و صدقه و دیگر کارهای نیک داشتند؛ اما هرچه میگذرد، بی توجهی به کارهای نیک، افزایش مییابد؛ مردم شبهایشان را در کارهای بیهوده سپری میکنند و روزها مشغول خرید و فروش و روزمرگیهای خود هستند و روز به روز، خیانت و کلاهبرداری و دروغ و امثالِ آن، بیشتر میشود! البته الحمدلله که همچنین بسیاری از مردم نیکوکارند؛ اما نمیتوان از واقعیتها چشمپوشی کرد؛ یعنی مردم نیک و بد، همه جا هستند؛ از اینرو پیامبرr فرموده است: «هرگاه الله متعال بر قومی عذاب نازل کند، آن عذاب به همهی کسانی که در آن قوم هستند، میرسد؛ سپس بر اساس اعمالشان برانگیخته میشوند». همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِیبَنَّ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمۡ خَآصَّةٗۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ ٢٥﴾ [الأنفال: ٢٥]
و از فتنهای بترسید که تنها دامنگیر ستمکارانِ شما نمیشود و بدانید که مجازات الله، سخت و شدید است.
آری؛ روز قیامت هر کسی مطابق کارها و نیتش برانگیخته میشود؛ از اینرو بههوش باشیم تا در جرگهی افرادی که مانند نخالهی جو و خرما بیارزشند، قرار نگیریم و بکوشیم که در مسیر هدایت بمانیم تا اگر عذاب الاهی نازل گردد، در آخرت، در شمارِ نیکوکاران برانگیخته شویم.
مولف/ حدیثی بدین مضمون نیز ذکر کرده است که جبرئیل-u- نزد پیامبرr آمد و پرسید: اهل بدر را در میان خود چگونه بهحساب میآورید؟ پیامبرr فرمود: «آنان را جزو برترین مسلمانان بهشمار میآوریم» یا سخنی به همین مضمون گفت. جبرئیلu گفت: «(از نظر ما) فرشتگانی که در بدر حضور داشتند نیز همینگونه هستند».
بدر، نام مکانی در بین مکه و مدینه است؛ یکی از مهمترین غزوههای پیامبرr در این مکان روی داد. ماجرا از این قرار بود که کاروان تجارتی قریش به سرکردگی ابوسفیان، صخر بن حرب که از شام برمیگشت، از نزدیک مدینه میگذشت. از آنجا که اهل مکه، پیامبرr و یارانش را از شهرشان اخراج کرده و اموالشان را مصادره کرده بودند، این بزرگواران تصمیم گرفتند که به کاروان قریش حمله کنند؛ زیرا گرفتن اموال این کاروان تجارتی، برای پیامبرr جایز بود و بدینسان میتوانستند بخشی از حقشان را بگیرند. رسولاللهr و کمتر از سیصد و بیست تن از اصحابy از مدینه بیرون رفتند و هفتاد شتر و دو اسب با خود داشتند؛ اما الله متعال، آنها و دشمنانشان را بدون قرار قبلی با یکدیگر، در برابر هم قرار داد. چون کاروانسالار این قافلهی تجارتی، ابوسفیان، از حرکت پیامبرr باخبر شد و مسیر کاروان را به سمت ساحل، عوض کرد و برای قریش پیام فرستاد و از آنها درخواست نیروی کمکی نمود. بدین ترتیب حدود نهصد تا هزار نفر از قریشیها و سران و اشرافشان، از روی سرکشی و خودنمایی به مردم یا بهخاطر روکمکنی، از خانههایشان بیرون آمدند تا مانع پیامبرr و یارانش شوند. در بین راه به آنها خبر رسید که کاروان، بهسلامت، نجات یافته است. از اینرو در لشکر مکه، دودستگی بهوجود آمد. عدهای گفتند: حالا که کاروان نجات یافته است، برگردیم؛ اما سرکش قریش، ابوجهل گفت: به خدا سوگند برنمیگردیم تا به بدر برویم و سه شبانهروز در آنجا بمانیم و شترها را نحر کنیم و شراب بنوشیم و جشن و سور برپا کنیم و به مردم غذا دهیم و همهی عربها، حرکت و شوکت ما را بشنوند و همواره از ما حساب ببرند.
آری! بدینسان از روی ریا و روکمکنی و سرکشی، به بدر رفتند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ﴾ [الأنفال: ٤٧]
و مانند کسانی نباشید که از روی سرکشی و خودنمایی به مردم از خانههایشان بیرون آمدند
بدین ترتیب تصمیم گرفتند که با پیامبرr بجنگند؛ لذا بدون قرار قبلی دو لشکر در چاههای بدر رویاروی یکدیگر قرار گرفتند. قریشیان برای جنگ آمادگی کامل داشتند و از ساز و برگ کافی برخوردار بودند؛ اما الله متعال پیامبرr و یارانش را که با جنگی ناگهانی روبهرو شدند، یاری فرمود؛ خود در اینباره میفرماید:
﴿إِذۡ یُرِیکَهُمُ ٱللَّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلٗاۖ وَلَوۡ أَرَىٰکَهُمۡ کَثِیرٗا لَّفَشِلۡتُمۡ وَلَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ سَلَّمَۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٤٣ وَإِذۡ یُرِیکُمُوهُمۡ إِذِ ٱلۡتَقَیۡتُمۡ فِیٓ أَعۡیُنِکُمۡ قَلِیلٗا وَیُقَلِّلُکُمۡ فِیٓ أَعۡیُنِهِمۡ لِیَقۡضِیَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا کَانَ مَفۡعُولٗاۗ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ ٤٤﴾ [الأنفال: ٤٣، ٤٤]
و زمانی (را بهیاد آور) که الله، تعداد دشمنان را در خوابت به تو اندک نشان داد و اگر تعدادشان را زیاد نشان میداد، بهطور قطع سست میشدید و کارتان به اختلاف میکشید؛ ولی الله، (شما را از بزدلی) سالم نگه داشت. همانا او از آنچه در سینهها میگذرد، آگاه است و زمانی (را بهیاد آورید) که چون با هم روبهرو شدید، آنان را در چشمانتان اندک نشان داد و شما را نیز در چشمانشان کم نشان داد تا کاری را که انجامشدنی بود، به انجام رساند. و همهی کارها به الله بازگردانیده میشود.
سبحانالله! دو لشکر، یکدیگر را اندک میدیدند و بدینسان هر دو گروه به سوی جنگ شتافتند و جنگ درگرفت و هفتاد نفر از اهل مکه کشته شدند و هفتاد تن نیز به اسارت مسلمانان درآمدند. اینها همان کسانی بودند که چندی پیش بدترین ستمها را در مکه بر مسلمانان روا میداشتند:
﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [آل عمران: ١٤٠]
و ما، روزگار را در میان مردم میگردانیم.
هفت یا هشت نفر از کشتهشدگان مکه، از بزرگان قریش بودند؛ همان کسانی که در سایهی کعبه، محتویات شکمبهی شتر را روی پیامبرr ریختند و قهقهه سر دادند؛ همانجا بود که رسولاللهr دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! خود به حسابِ قریش برس» و یکایک آنها را نام برد. آری؛ تکتک کسانی که رسولاللهr برایشان دعای هلاکت کرد، در غزوهی بدر به هلاکت رسیدند.([37]) آوازهی شکست قریش به همهی عربها رسید و چنان شکستی خوردند که هیچگاه عربها، چنان شکستی را نچشیده بودند. این جنگ در هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری روی داد.
به فرمان پیامبرr جنازههای بیست و چهار تن از سران قریش را کشانکشان آوردند و در یکی از چاههای بدر انداختند. آنگاه رسولاللهr سر همان چاهی که اجساد مشرکان را در آن ریخته بودند، ایستاد و تکتک کشته های قریش را با نام و نامِ پدرشان، مخاطب قرار داد و فرمود: «ای فلان بن فلان! آیا وعدهی پروردگارتان را حق یافتید؟ ما، وعدهی پروردگارمان را حق یافتیم».([38]) پرسیدند: ای رسولخدا! چگونه با مردمانی که مردهاند، سخن میگویید؟ فرمود: «به الله سوگند که شما، سخنان مرا بهتر از آن ها نمیشنوید و از آنها شنواتر نیستید؛ اما آنها پاسخ نمیدهند». چون مردهاند. این، نعمتی بزرگ بر امت اسلام بود که هرگاه آن را یاد می کنیم، باید خدا را شکر نماییم. اللهU پیامبرش را یاری نمود و این روز را روز فرقان، یعنی روز جدایی حق از باطل نامید. به قدرت خدا در آن روز بنگر که چگونه سیصد و چند نفر را بر حدود هزار جنگجوی مسلّح پیروز گردانید، حال آنکه ساز و برگ جنگی مسلمانان، خیلی کم بود و شمارِ اندکی شتر و دو اسب با خود داشتند؛ اما وقتی نصرت الاهی بر قومی نازل شود، هیچکس نمیتواند در برابرشان، ایستادگی کند.
در هر حال سیصد و هفده رزمندهای که در بدر حضور داشتند، جزو برترین مسلمانان بهشمار میآیند. آیا میدانید چه نتیجهای، عاید اهل بدر شد؟ اللهU به اهل بدر نظر انداخته و به آنان فرموده است: هرکار که میخواهید، بکنید؛ من، شما را بخشیدهام.
آری؛ هر گناهی که از اهل بدر سر زده، الله متعال آن را بخشیده است؛ زیرا بهایش را پیشتر پرداختهاند. غزوهی بدر، خیر فراوانی برای اصحاب داشت؛ حتی یکی از بدریها به نام حاطب بن ابیبلتعهt با اشتباه بزرگی که مرتکب شد، بهخاطر خیر و برکت این غزوه، مورد عفو قرار گرفت. زمانی که رسولاللهr تصمیم گرفت مکه را فتح کند، حاطبt نامهای به اهل مکه نوشت و آنها را از تصمیم رسول اللهr آگاه ساخت. الله متعال، پیامبرش را از این ماجرا باخبر فرمود. حاطبt نامه را با یک زن، به مکه فرستاد. پیامبرr از طریق وحی از این قضیه اطلاع یافت و علی بن ابیطالبt و شخصی دیگر را فرستاد تا نامه را از آن زن پس بگیرند. آن دو بهراه افتادند و در سبزهزاری به نام «روضهی خاخ» به آن زن رسیدند و دستگیرش کردند و به او گفتند: نامه کجاست؟ گفت: نامهای با من نیست. گفتند: بهخدا سوگند که نه ما دروغ میگوییم و نه پیامبرr به ما دروغ گفته است؛ نامه را بده و گرنه، تو را برهنه و بازرسی میکنیم. آن زن، هنگامی که دید آن دو جدّی هستند، نامه را بیرون آورد. نامهای از حاطب بن ابیبلتعهt به قریش. خداوندU بر مسلمانان و بر حاطبt منت نهاد و الحمدلله که این نامه، به قریش نرسید. وقتی نامه را به پیامبرr دادند، از حاطب پرسید: «ای حاطب! چگونه چنین کاری کردی؟» حاطبt عذرش را بیان کرد و عذرخواهی نمود. عمرt عرض کرد: ای رسولخدا! او، منافق شده است؛ اجازه دهید گردنش را بزنم. پیامبرr فرمود: «الله، به اهل بدر نظر کرده و فرموده است: هرکاری که میخواهید، بکنید؛ همانا من، شما را بخشیدهام».([39]) حاطبt ناخواسته مرتکب جاسوسی شده بود؛ اما از آنجا که یکی از اصحاب بدر# بود، رسولاللهr اعدامش نکرد و از این اشتباه بزرگش درگذشت؛ همانگونه که میدانید اگر مسلمانان، جاسوسی را دستگیر کنند- حتی اگر گویندهی لاإلهإلاالله محمد رسولالله باشد- کُشتنش بدون استثنا واجب است؛ ولی چیزی که رسولاللهr را از کُشتن حاطبt باز داشت، این بود که او جزو اهل بدر بود؛ امتیازی که تا قیامت، نصیب هیچکس نمیشود. علما از این حدیث چنین برداشت کردهاند که کُشتن جاسوس- چه مسلمان باشد و چه کافر- واجب است؛ زیرا اخبار مسلمانان را به دشمنان میرساند.
***
1840- وعن جابرٍt قالَ: کَانَ جِذْعٌ یَقُومُ إلَیْهِ النَّبِیُّr- یَعْنِی فِی الخُطْبَةِ- فَلَمَّا وُضِعَ المِنْبَرُ سَمِعْنَا لِلجِذْعِ مِثْلَ صَوْتِ العِشَارِ، حَتَّى نَزَلَ النَّبِیُّr فَوضَعَ یَدَهُ عَلَیهِ فَسَکَنَ.
وَفِی روایةٍ: فَلَمَّا کَانَ یَومُ الجُمُعَةِ قَعَدَ النَّبِیُّr عَلَى المِنْبَرِ، فَصَاحَتِ النَّخْلَةُ الَّتِی کَانَ یَخْطُبُ عِنْدَهَا حَتَّى کَادَتْ أنْ تَنْشَقَّ.
وفی روایةٍ: فصَاحَتْ صِیَاحَ الصَّبِیِّ، فَنَزَلَ النَّبِیُّr حَتَّى أَخَذَهَا فَضَمَّهَا إلَیهِ، فَجَعَلَتْ تَئِنُّ أَنِینَ الصَّبِیِّ الَّذِی یُسَکَّتُ حَتَّى اسْتَقَرَّتْ، قالَ: «بَکَتْ عَلَى مَا کَانَتْ تَسْمَعُ مِنَ الذَّکْرِ». [روایت بخاری]([40])
ترجمه: جابرt میگوید: تنهی درختی بود که پیامبرr- هنگام سخنرانی- بر آن تکیه میزد؛ پس از اینکه برای پیامبرr منبری ساختند، از آن تنهی درخت- که دیگر مورد استفاده قرار نمیگرفت- صدایی مانند آه و نالهی شتران آبستن شنیدیم؛ تا اینکه پیامبرr از منبر پایین آمد و دست خود را روی تنهی درخت گذاشت و تنه، آرام شد.
در روایتی آمده است: روز جمعه همینکه پیامبرr روی منبر نشست، تنهی خرمایی که پیشتر روی آن مینشست، فریاد کشید؛ حتی نزدیک بود که از هم شکافته شود.
و در روایتی آمده است: فریادی همانند فریاد بچه برآورد. پیامبرr- از منبر- پایین آمد و تنه را گرفت و به خود چسباند؛ در آن هنگام تنهی درخت، مانند بچهای که او را در آغوش میگیرند و با نوازش ساکت میکنند، بهآرامی نالید تا اینکه آرام شد. پیامبرr فرمود: «از بابت ذکری که پیشتر در کنار خود میشنید- و حالا نمیشنود- گریست».
شرح
مولف/ حدیث جابرt را آورده که بیانگر یکی از معجزاتیست که اللهt به پیامبرشr داد. گفتنیست: الله متعال هر پیامبری که مبعوث میکرد، نشانهها و معجزاتی هم به او میداد که بیانگر صداقت و راستیاش بود؛ زیرا اگر پیامبری را بدون معجزه مبعوث میکرد، هیچکس به او ایمان نمیآورد و مردم برای رد دعوتش عذر و بهانه داشتند. پیامبرمان، محمد مصطفیr معجزات و نشانههای فراوانی داشته است؛ کسی که معلومات بیشتری در اینباره میخواهد، میتواند به کتاب «الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح»، اثر ابوالعباس حرانی/ مراجعه کند؛ وی در پایان این کتاب برخی از معجزات نبوی را که به هیچ پیامبر دیگری داده نشده، برشمرده است. در اینباره کتاب «البدایة والنهایة» از ابنکثیر/ نیز کتاب سودمندیست.
در هر حال پیامبرمان، محمد مصطفیr معجزات فراوانی داشته است؛ از آن جمله، همین معجزهای که در حدیث جابرt آمده است؛ وی میگوید: پیامبرr ابتدا بر روی تنهی خرمایی خطبه میخواند تا اینکه زنی از انصار# برای آن بزرگوار، منبری ساخت. وقتی پیامبرr برای خطبه روی این منبر میرفت، تنهی خرما از فراق پیامبرr، مانند شتران آبستن ، و گاه مانند بچهها آه و ناله سر میداد؛ الله اکبر! یک موجود بیجان از فراق پیامبرr میگریست؛ اما اینک ارزشهای فراوانی از دست رفته و پایمال شده است؛ اما هیچکس بر آن نمیگرید! الله متعال کمکمان کند که او را یاد کنیم، در عبادتش بکوشیم و او را بهخوبی بپرستیم. پیامبرr از منبر پایین آمد و مانند مادری که بچهاش را ساکت میکند، آن تنه را آرام فرمود. در این روایت به دو معجزهی نبوی اشاره شده است:
1- گریهی تنه از فراق پیامبرr.
2- و آرام شدن آن، در زمانی که پیامبرr از منبر پایین آمد و آن را ساکت کرد.
چنین معجزهای برای موسیu نیز روی داد؛ بنیاسرائیل به روشهای گوناگون، موسیu را آزار میدادند؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَکَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِیهٗا ٦٩﴾ [الأحزاب : ٦٩]
ای مؤمنان! مانند کسانی نباشید که موسی را رنجاندند؛ پس الله او را از آنچه میگفتند، پاک و بهدور ساخت. و موسی نزد الله آبرومند بود.
بنیاسرائیل برای رنجاندن موسیu میگفتند: موسی، وَرَم بیضه دارد؛ «زیرا بنیاسرائیل برهنه غسل میکردند و به یکدیگر مینگریستند؛ اما موسیu بهتنهایی غسل میکرد. بنی اسرائیل گفتند: چون موسی وَرم بیضه دارد، با ما غسل نمیکند. روزی موسیu لباسهایش را درآورد و روی سنگی گذاشت تا غسل کند. آن سنگ، لباسهای موسیu را برداشت و فرار کرد. موسیu دنبال سنگ به راه افتاد و فریاد زد: ای سنگ! لباسهایم را کجا میبری؟ تا اینکه بنیاسرائیل، موسی را دیدند و گفتند: موسی هیچگونه بیماریای ندارد. آنگاه سنگ توقف کرد و موسیu لباسهایش را گرفت و چند ضربه به سنگ زد».([41]) لذا سنگ که موجودی بیجان بود، به حرکت درآمد تا زبان بنیاسرئیل از طعنه زدن به موسیu بسته شود. فریاد و فغان آن تنهی درخت از فراق رسولاللهr نیز یکی از معجزات آن بزرگوار بود و معجزهی دیگرش، این بود که وقتی پیامبرr آن تنه را در بغل گرفت، تنه همانند بچهای که در آغوش مادرش آرامش مییابد، آرام شد.
***
1841- وَعَنْ أبی ثَعْلَبةَ الْخُشَنِیِّ جُرثومِ بنِ ناشرٍt عَنْ رسولِ اللهr قالَ: «إنَّ اللهَ تَعَالَى فَرَضَ فَرَائِضَ فَلا تُضَیِّعُوهَا، وَحَدَّ حُدُوداً فَلا تَعْتَدُوهَا، وَحَرَّمَ أَشْیَاءَ فَلا تَنْتَهِکُوهَا، وَسَکَتَ عَنْ أشْیَاءَ رَحْمَةً لَکُمْ غَیْرَ نِسْیَانٍ فَلا تَبْحَثُوا عَنْهَا». [روایت دارقطنی و....]([42])
ترجمه: از ابوثعلبهی خُشَنی، جُرثوم بن ناشرt روایت شده است که رسولاللهr فرمود: «الله متعال، اموری را فرض گردانیده است؛ آنها را ضایع نگردانید. و حدودی را تعیین فرموده است؛ از آنها تجاوز نکنید و چیزهایی را حرام کرده است؛ پس مرتکب حرام نشوید. و از روی مهربانی، نه از روی فراموشی، دربارهی برخی از چیزها سکوت نموده است؛ پس دربارهی آن بحث و کنجکاویِ- بیمورد- نکنید».
1842- وعن عبد الله بن أبی أَوْفَى$ قالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسولِ اللهِr سَبْعَ غَزَوَاتٍ نَأکُلُ الجَرَادَ.
وَفِی رِوَایةٍ: نَأکُلُ مَعَهُ الجَرَادَ. [متفق علیه]([43])
ترجمه: عبدالله بن ابیاوفی$ میگوید: در هفت غزوه با رسولاللهr بودیم و ملخ میخوردیم.
و در روایتی دیگر آمده است: با ایشان ملخ میخوردیم.
1843- وعن أبی هریرةَt أنَّ النَّبِیَّr قال: «لا یُلْدَغُ المُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ». [متفق علیه]([44])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «مومن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمیشود».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که از ابوثعلبهی خُشَنی، جُرثوم بن ناشرt روایت شده است که رسولاللهr فرمود: «الله متعال، اموری را فرض گردانیده است؛ آنها را ضایع نگردانید. و حدودی را تعیین فرموده است؛ از آنها تجاوز نکنید و چیزهایی را حرام کرده است؛ پس مرتکب حرام نشوید. و از روی مهربانی، نه از روی فراموشی، دربارهی برخی از چیزها سکوت نموده است؛ پس دربارهی آن بحث و کنجکاویِ- بیمورد- نکنید».
پیامبرr در این حدیث به سه حُکم یا مورد اشاره فرموده است:
اول: فرایض. مهمترین فریضهی الهی بر بندگانش، توحید است؛ یعنی بر همهی بندگانش فرض نموده که شهادتین را بگویند و گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، بنده و فرستادهی اوست؛ یعنی تنها الله متعال شایستهی عبادت و پرستش میباشد و تنها محمد مصطفیu سزاوارِ آنست که از او اطاعت و پیروی کنیم و در میان آفریدههای الهی، کسی جز محمد مصطفیr شایستهی چنین اطاعتی نیست.
این، مهمترین فریضهی الهیست؛ سپس نماز، زکات، روزه، حج، نیکی به پدر و مادر، رعایت حقوق همسایه، صداقت، خیرخواهی و...؛ یعنی الله متعال فرایض فراوانی را بر بندگانش واجب گردانیده است؛ برخی از فرایض، فرض عین هستند؛ یعنی بر تکتک مسلمانان، واجب است که آن را انجام دهند؛ و برخی دیگر از فرایض، فرض کفایه هستند؛ یعنی اگر تعدادی از مسلمانان، بهاندازهی کافی، به انجام این فرایض بپردازند، حکمش از دیگران ساقط میشود. بهعنوان مثال: نمازهای پنجگانه، فرض عین هستند و بر هر مسلمانی واجب است که در شبانهروز پنج بار نماز بخواند؛ اما نماز جنازه، فرض کفایه میباشد و اگر شماری از مسلمانان این فریضه را انجام دهند، حکمش از دیگران ساقط میگردد.
دوم: حدود؛ «الله متعال، حدودی را تعیین کرده است؛ پس، از آنها تجاوز نکنید». یعنی فرایض را مطابق حدودی که اللهU مقرر فرموده است، انجام دهید؛ مانند اوقات هر نماز که معین و مشخص است. وقت نماز صبح، از سپیدهدم آغاز میشود و تا طلوع خورشید ادامه دارد. وقت نماز ظهر، از زوال آفتاب تا زمانیست که سایهی هر چیزی بهاندازهی خودش شود. وقت نماز عصر از همین زمان تا غروب خوشید است. مغرب نیز از غروب خورشید آغاز میگردد و تا پنهان شدن شَفق ادامه دارد. از غروب شَفَق، یعنی پس از غروب خورشید که سرخیِ آسمان گم میشود، وقت عشاء آغاز میگردد و تا نیمهشب ادامه دارد. اینها حدود مربوط به فریضهی نماز است. روزه نیز حد مشخصی دارد؛ یعنی از سپیدهدم تا غروب خورشید است. حج نیز حد مشخصی دارد که همان ماههای حج میباشد. پیامبرr فرمود: «از این حدود تجاوز نکنید». الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥ﴾ [الطلاق : ١]
و هر کس از حدود الاهی تجاوز کند، بهراستی به خویشتن ستم کرده است.
و میفرماید:
﴿وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٢٩﴾ [البقرة: ٢٢٩]
و کسانی که از حدود و مقررات الاهی تجاوز کنند، بدون تردید ستمکارند.
سوم: «دربارهی برخی از چیزها سکوت نموده است»؛ یعنی نه آنها را بر ما واجب گردانیده و نه آنها را حرام نموده است؛ در صورتیکه اگر میخواست، حرامشان مینمود و اگر میخواست، آنها را واجب میگردانید؛ اما از روی مهربانی، دربارهی آن ها سکوت فرمود؛ همین نمازهای پنجگانه را در نظر بگیرید؛ ابتدا الله متعال پنجاه نماز در شبانهروز بر بندگانش فرض نمود؛ سپس این مقدار را به لطف خویش تا پنج نوبت کاهش داد و ثواب همان پنجاه نوبت را برای امت، مقرر فرمود. در این حدیث آمده است: «الله متعال دربارهی برخی از چیزها سکوت فرمود»؛ عبارتِ «سکوت فرمود»، دلیلی بر دیدگاه اهل سنت و جماعت که میگویند: الله متعال با صدایی که قابل شنیدن است، سخن میگوید؛ زیرا سکوت، متضاد سخن گفتن میباشد؛ پس اللهU هر وقت که بخواهد، و هرچه که بخواهد و هرگونه که بخواهد، سخن میگوید؛ اما ما نمیدانیم که چگونه و چه زمانی سخن میگوید یا چه میگوید؛ ولی ایمان داریم که وقتی ارادهی پیدایش چیزی را بکند، فقط کافیست که بگوید: پدید آی؛ و آنگاه خواستهاش محقق میشود و آن چیز، پدید میآید؛ از اینرو کلمات و سخنان اللهU قابل شمارش نیست؛ همانگونه که میفرماید:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ ٢٧﴾ [لقمان: ٢٧]
اگر درختان روی زمین، قلم شوند و دریا مرکب گردد و پس از آن، هفت دریای دیگر به مددش بیایند، سخنانِ الله پایان نمییابد. بیشک الله، توانای حکیم است.
و نیز میفرماید:
﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩﴾ [الکهف: ١٠٩]
بگو: اگر دریا برای نوشتن سخنان پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد، دریا پایان مییابد؛ هرچند دریای دیگری همانندِ آن به کمک بیاوریم.
سپس مولف/ روایتی بدین مضمون آورده است که عبدالله بن ابیاوفی$ میگوید: «در هفت غزوه با رسولاللهr بودیم و با ایشان ملخ میخوردیم». ملخ، حشرهی حلالیست و فرقی نمیکند که انسان، آن را بکشد یا اینکه خودِ ملخ مرده باشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «أُحِلَّتْ لَنَا مَیْتَتَانِ وَدَمَانِ فَأَمَّا الْمَیْتَتَانِ فَالْجَرَادُ وَالْحِیتَانُ وَأَمَّا الدَّمَانِ فَالطِّحَالُ وَالْکَبِدُ»؛([45]) یعنی: «دو حیوان هستند که ذبحنشدهی آنها نیز برای ما رواست و همینطور دو نوع خون؛ آن دو حیوان، ملخ و ماهی هستند و آن دو خون، طحال و جگر»؛ از اینرو ماهی یا ملخی که صید میکنیم، سَر نمیبُریم یا سرشان را نمیزنیم. گفتنیست: شکار ملخ یا پراندن آن در حرم مکه، جایز نیست؛ همانگونه که شکار و پراندن سایر پرندگان، جایز نمیباشد.
این حدیث، بیانگر این است که صحابهy تأیید پیامبرr را حجت میدانستند؛ یعنی اگر کاری انجام میدادند و پیامبرr آن را تأیید میکرد، حلالش میدانستند؛ زیرا پیامبرr میتوانست آنان را منع کند و اگر حرام بود، حتماً این کار منعشان مینمود؛ لذا سکوتش، دلیل جواز است.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «مومن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمیشود»؛ یعنی مومن، زیرک است و از هر تجربهای درس میگیرد؛ اگر از انجام یک کار زیان ببیند یا فایدهای نبرد، تکرارش نمیکند؛ از اینرو شایسته است که انسان، زیرک باشد و کاری را که از آن ضرر دیده است، تکرار نکند؛ بلکه باید بهسانِ مومن، زیرک و هوشیار باشد؛ زیرا این، از کمال ایمان است.
***
1844- وعنه قالَ: قالَ رسولُ اللهr: «ثَلاَثَةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَومَ القِیَامَةِ، وَلا یَنْظُرُ إلَیْهِمْ ، وَلا یُزَکِّیهِمْ، وَلَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ: رَجُلٌ عَلَى فَضْلِ مَاءٍ بِالفَلاَةِ یَمْنَعُهُ مِنِ ابْنِ السَّبِیلِ، وَرَجُلٌ بَایَعَ رَجُلاً بسِلْعَةً بَعْدَ العَصْرِ فَحَلَفَ بِاللهِ لأَخَذَهَا بِکذَا وَکَذَا فَصَدَّقَهُ وَهُوَ عَلَى غَیْرِ ذلِکَ، وَرَجُلٌ بَایَعَ إمَاماً لا یُبَایِعُهُ إلاَّ لِدُنْیَا فَإنْ أَعْطَاهُ مِنْهَا وَفَى وَإنْ لَمْ یُعْطِهِ مِنْهَا لَمْ یَفِ». [متفق علیه]([46])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت: کسی که در بیابان آب مازاد بر نیازش را از مسافران دریغ میدارد؛ آنکه پس از عصر کالایش را در معرض فروش میگذارد و به نام الله، بهدروغ سوگند میخورد که آنرا به فلان قیمت خریده است و طرف مقابل نیز حرفش را باور میکند؛ و شخصی که فقط بهخاطر منافع دنیوی با حاکمی بیعت مینماید؛ اگر حاکم چیزی از دنیا به او بدهد، به پیمان خویش وفادار است و اگر چیزی از دنیا به او ندهد، به پیمان خویش وفا نمیکند».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت»؛ در متن حدیث «ثَلاَثَةٌ» آمده که منظور، سه گروه است؛ نه سه نفر؛ زیرا ملتها و مردمانِ بسیاری چنین ویژگیهایی دارند.
اول: «کسی که در بیابان آبِ مازاد بر نیازش را از مسافران دریغ میدارد»؛ یعنی کسی که در بیابان یا منطقهای خالی از سَکَنه، مزرعه یا چاهی دارد و به رهگذران یا مردمی که از آنجا عبور میکنند، اجازه نمیدهد که از آب مزرعه یا چاهش بنوشند. به گمان شما کسی که الله در روز قیامت با او سخن نگوید، به او نظر نکند، پاکیزهاش نگرداند و به عذاب دردناکی گرفتارش نماید، چه وضعیتی خواهد داشت؟
دوم: «آنکه پس از عصر کالایش را در معرض فروش میگذارد و به نام الله، بهدروغ سوگند میخورد که آنرا به فلان قیمت خریده است و طرف مقابل نیز حرفش را باور میکند»؛ پیامبرr عصر را از جهت اهمیتِ وقت، بهطور ویژه ذکر فرمود؛ و گرنه، کسی که در وقتِ شبانهروز با سوگند دروغ کالایش را بفروشد، مشمول این هشدار و عذاب میگردد. که امام مسلم/ حدیثی بدین مضمون روایت کرده است که ابوذرt میگوید: پیامبرr فرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت». ابوذرt میگوید: پیامبرr این جمله را سه بار تکرار کرد. ابوذرt گفت: چقدر بدبخت و زیانکارند! ای رسولخدا! اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسی که اسبالِ ازار میکند، [یعنی کسی که شلوار یا لباسش را پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد] کسی که- در برابر نیکیاش بر دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند».
لذا از جمعبندی این دو حدیث روشن میشود که ذکر وقت عصر در حدیث ابوهریرهt، از جهت شدت وعید و عذاب مربوط به سوگند دروغ در این زمانِ خاص میباشد؛ و گرنه، همانگونه که در حدیث ابوذرt آمده است، کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش برساند یا سوگند دروغ یاد کند تا قیمت کالایش را بالا ببرد، مشمول این وعید است؛ یعنی اللهU در روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند، پاکیزهاش نمیگرداند و به عذاب دردناکی گرفتارش مینماید.
سوم: «و شخصی که فقط بهخاطر منافع دنیوی با حاکمی بیعت مینماید؛ اگر حاکم چیزی از دنیا به او بدهد، به پیمان خویش وفادار است و اگر چیزی از دنیا به او ندهد، به پیمان خویش وفا نمیکند». این هم جزو کسانیست که اللهU در روز قیامت با آنان سخن نمیگوید، به آنها نظر نمیکند، آنان را پاکیزه نمیگرداند و به عذاب دردناکی گرفتارشان مینماید؛ زیرا بر هر مسلمانی واجب است که امام و فرمانýروایی داشته باشد و به تعهدات و وظایف خویش در قبال او عمل کند؛ چه تمام سرزمین اسلام، یک زمامدار و فرمانروای کل داشته باشد و چه هر منطقهای دارای زمامدار و فرمانروای خاصی باشد. از زمان ائمهی اربعه به بعد، مسلمانان حکومتهای پراکندهای داشتهاند؛ اما بهاجماع علما رحمهمالله، فرمانبرداری از حاکم هر منطقه بر مسلمانان واجب بوده و هیچیک از مسلمانان نگفته که فقط در صورت وجود یک خلیفه در سرزمینهای اسلامی، اطاعت از او واجب است؛ زیرا در این صورت مردم، بدون حاکم و فرمانروا میمانند و این، ویژگیِ جامعهی جاهلیست؛ زیرا کسی که بمیرد و حاکم و فرمانروایی نداشته باشد، بر مرگ جاهلی مرده است و با اهل جهل، یعنی با مردم پیش از عصر رسالت برانگیخته میشود؛ بنابراین هر منطقهای حاکم و فرمانروای خود را دارد و اطاعت از او بر مسلمانان واجب است.
شخصی که با فرمانروا بهخاطر دنیا بیعت میکند، نه بهخاطر پروردگار جهانیان، مشمول این وعید یا هشدار شدید میباشد؛ رویکرد این شخص در قبال حاکمش این است که اگر حاکم چیزی از دنیا به او بدهد، به پیمان خویش وفا میکند و اگر چیزی از دنیا به او ندهد، به پیمان خویش وفادار نمیمانَد؛ زیرا بیعتش را بر اساس امیال و خواستههای نفسانی بنا کرده است.
گاه شنیده میشود که برخی از افراد میگویند: ما که با حاکم خود بیعت نکردهایم؛ یعنی آحاد جامعهی اسلامی با حاکم خویش بیعت نکردهاند!
این، یک شبههی باطل و شیطانیست. مگر همهی صحابه#، حتی پیرزنان خانهنشین یا بچههای کمسن و سال با ابوبکر صدیقt بیعت کردند؟ هرگز؛ بلکه بیعت با سرآمدان و خبرگان جامعه میباشد که اهل رتق و فتح هستند و هر زمان که آنها با کسی بیعت کنند، ولایتش بر همهی مردمِ آنجا ثابت میگردد. گمان نمیکنم که هیچیک از مسلمانان و همینطور هیچیک از عقلا، مشروعیت یک حاکم را مشروط به بیعتِ آحاد و یکایک افراد جامعه بداند؛ حتی مدعیان دموکراسی در غرب نیز چنین باوری دارند؛ مگر در انتخاباتِ آنان، شرایط سِنّی رأیدهندگان لحاظ نمیشود؟
در هر حال همانگونه که در این حدیث آمده است، سه گروه هستند که اللهU در روز قیامت با آنان سخن نمیگوید، به آنها نظر نمیکند، پاکشان نمی سازد و عذاب دردناکی به آنها میرساند.
از این حدیث، صفت کلام برای اللهU ثابت میگردد؛ از اینرو اهل سنت و جماعت بر این باورند که اللهU هر وقت که بخواهد، و هرچه که بخواهد و هرگونه که بخواهد، سخن میگوید؛ اما ما نمیدانیم که چگونه و چه زمانی سخن میگوید یا چه میگوید؛ ولی ایمان داریم که وقتی ارادهی پیدایش چیزی را بکند، فقط کافیست که بگوید: پدید آی؛ و آنگاه خواستهاش محقق میشود و آن چیز، پدید میآید:
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیًۡٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ٨٢﴾ [یس: ٨٢]
شأن او، این است که چون (پیدایش) چیزی را اراده کند، فقط به آن میگوید: «موجود شو» و بیدرنگ موجود میشود.
و نیز میفرماید:
﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا ٤٤﴾ [فاطر: ٤٤]
و هیچ چیز نه در آسمانها و نه در زمین الله را درمانده نکرده است؛ همانا الله داناى تواناست.
رسولاللهr فرمود: «الله با آنان سخن نمیگوید»؛ از این حدیث چنین برداشت میشود که اللهU با غیر خود نیز سخن میگوید. از حدیث مذکور، این هم برداشت میشود که الله به بندگانش دو نظر دارد:
اول: نظر عام و فراگیر؛ بدین معنا که هیچ چیزی از نگاهِ الله متعال مخفی نمیمانَد و الله متعال همه چیز را میبیند.
دوم: نظر خاص که همان نظر رحمت میباشد و در این حدیث به همین نظر، اشاره شده است؛ یعنی الله متعال به سه گروه مذکور نظر رحمت نمیکند.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، این است که اللهU بندگانش را پاک میگرداند؛ همانگونه که خود میفرماید:
﴿وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٢١﴾ [النور : ٢١]
ولی الله هر که را بخواهد، پاک میگرداند. و الله، شنوای داناست.
لذا این، الله متعال است که به کارها سر و سامان میبخشد و افراد و امورشان را پاک میگرداند؛ از اللهU میخواهیم که ما را در شمارِ آن دسته از بندگانش قرار دهد که پاکشان میسازد؛ بهیقین که الله بر هر کاری تواناست.
***
1845- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «بَیْنَ النَّفْخَتَیْنِ أرْبَعُونَ»؛ قالوا: یَا أبَا هُرَیْرَةَ أرْبَعُونَ یَوْماً؟ قالَ: أبَیْتُ، قَالُوا: أرْبَعُونَ سَنَةً؟ قالَ: أبَیْتُ. قالُوا: أرْبَعُونَ شَهْراً؟ قالَ: أبَیْتُ. «وَیَبْلَى کُلُّ شَیْءٍ مِنَ الإنسان إلاَّ عَجْبَ الذَّنَبِ، فِیهِ یُرَکَّبُ الخَلْقُ، ثُمَّ یُنَزِّلُ اللهُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَیَنْبُتُونَ کَمَا یَنْبُتُ البَقْلُ». [متفق علیه]([47])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «در میان دو نفخ صور،([48]) یک چله است». گفتند: ای ابوهریره! یعنی چهل روز؟ پاسخ داد: نمیدانم. گفتند: چهل سال؟ ابوهریرهt پاسخ داد: نمیدانم. پرسیدند: چهل ماه؟ پاسخ داد: نمیدانم. رسولاللهr فرمود: «(تمام بدن) انسان میپوسد، مگر استخوان دنبالچه که آفرینش دوبارهی انسانها- در روز قیامت- از این استخوان است و الله بارانی از آسمان فرو میفرستد و مردم همانند رویش سبزه و گیاه، سر برمیآورند».
1846- وَعَنْهُ قالَ: بَیْنَمَا النَّبِیُّr فی مَجْلِسٍ یُحَدِّثُ القَومَ، جَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَمَضَى رسولُ اللهِr یُحَدِّثُ، فَقالَ بَعْضُ القَومِ: سَمِعَ مَا قَالَ فَکَرِهَ مَا قَالَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ لَمْ یَسْمَعْ، حَتَّى إذَا قَضَى حَدِیثَهُ قالَ: أیْنَ السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ؟» قالَ: هَا أنا یَا رسُولَ اللهِ. قالَ: «إذَا ضُیِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ»؛ قالَ: کَیفَ إضَاعَتُهَا؟ قالَ: «إذَا وُسِّدَ الأَمْرُ إلى غَیْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ». [روایت بخاری]([49])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr در مجلسی با مردم سخن میگفت که در این میان بادیهنشینی آمد و پرسید: قیامت چه زمانیست؟ رسولاللهr به سخنان خود ادامه داد؛ برخی از حاضران گمان کردند که پیامبرr پرسش را شنید، اما چون از آن خوشَش نیامد، پاسخی نداد و برخی دیگر گفتند: پیامبرr سؤال را نشنید. بزرگوار پس از پایان صحبتش فرمود: «کسی که دربارهی قیامت پرسید، کجاست؟» بادیهنشین عرض کرد: من بودم ای رسولخدا! رسولاللهr فرمود: «آنگاه که امانت ضایع شود، منتظر قیامت باش». پرسید: امانت چگونه ضایع میگردد؟ رسولاللهr فرمود: «آنگاه که کارها (=زمام امور) به نااهلان سپرده شود، منتظر قیامت باش».
1847- وَعَنْهُ أنَّ رسُولَ اللهِr قالَ: «یُصَلُّونَ لَکُمْ، فَإنْ أصَابُوا فَلَکُمْ، وإنْ أَخْطَئُوا فَلَکُمْ وَعَلَیْهِمْ». [روایت بخاری]([50])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اگر امامان شما، برایتان درست و صحیح نماز بخوانند، هم به آنان و هم به شما، پاداش میرسد؛ ولی اگر در نمازشان اشکالی وجود داشته باشد، شما پاداش خود را دریافت میکنید و گناهش با آنهاست».
1848- وَعَنْهُt: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾؛ قالَ: خَیْرُ النَّاسِ للنَّاسِ یَأتُونَ بِهِمْ فِی السَّلاسِلِ فِی أعْنَاقِهِمْ حَتَّى یَدْخُلُوا فِی الإسْلاَمِ. [روایت بخاری]([51])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: الله متعال میفرماید: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾: «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید»؛ رسولاللهr فرمود: «بهترین مردم برای همنوعان خود، کسانی هستند که آنها- یعنی غیرمسلمانان- را با زنجیرهایی که در گردنهایشان است، میآورند تا مسلمان (و بهشتی) شوند».
1849- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «عَجِبَ اللهُU مِنْ قَومٍ یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ فِی السَّلاسِلِ». [روایت بخاری]([52])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «اللهU از کسانی که به زنجیر بسته میشوند و وارد بهشت میگردند، تعجب میکند».
[نووی: مفهوم این دو حدیث، این است که آنها اسیر و دربند میشوند، سپس اسلام میآورند و بهشتی میگردند.]
شرح
مولف/ در این بخش از کتابش چهار حدیث از ابوهریرهt ذکر کرده است. حدیث نخست بدین مفهوم میباشد که پیامبرr فرمود: «در میان دو نفخ صور، یک چله است»؛ فرشتهای به نام اسرافیل مأمور دمیدن در صور است؛ نخستین بار که اسرافیلu در صور میدهد، همهی مردم وحشتزده میشوند و میمیرند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَیَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَکُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِینَ ٨٧﴾ [نمل:87]
و روزی که در «صور» دمیده میشود و همهی کسانی که در آسمانها و زمین هستند، به وحشت میافتند؛ مگر آنان که الله بخواهد. و همه خوار و زبون نزد الله میآیند.
همچنین میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ ٦٨﴾ [الزمر: ٦٨]
و در «صور» دمیده میشود؛ پس همهی کسانی که در آسمانها و زمین هستند، میمیرند مگر کسی که الله بخواهد.
در صور نخست، همه میمیرند؛ اما صور دوم برای برخاستن و زنده شدن دوباره است؛ همانگونه که اللهU در ادامهی این آیه میفرماید:
﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ ٦٨﴾ [الزمر: ٦٨]
و آنگاه دوباره در صور دمیده میشود و ناگهان همگی در حالی که نظارهگرند، به پا میخیزند.
آری؛ از قبرهایشان برمیخیزند و نظارهگر اتفاقاتی هستند که روی میدهد؛ زیرا الله متعال پیش از برانگیختنِ آنان، بارانی غلیظ فرو میفرستد و انسانها همانند دانهی بذر، سر از خاک برمیآورند و بدون اینکه کوچکترین اشتباهی روی دهد، هر روحی به همان کالبدی باز میگردد که در آن بوده است! سبحانالله!
در میان دو نفخ صور، یک چله است؛ از ابوهریرهt پرسیدند: یعنی چهل روز؟ پاسخ داد: نمیدانم. گفتند: چهل سال؟ ابوهریرهt گفت: نمیدانم. پرسیدند: چهل ماه؟ پاسخ داد: نمیدانم؛ بلکه پیامبرr فقط خبر داد که در میان دو نفخ، یک چله است و بیان نکرد که چهل روز یا چهل ماه یا چهل سال؛ از اینرو ما نیز به سخن پیامبرr بسنده کرده، چیزی بر سخنِ آن بزرگوار نمیافزاییم و در اینباره خودسرانه اظهار نظر نمیکنیم. در هر حال، وقتی اسرافیلu برای بار دوم در صور میدمد، مردم برای پس دادن حساب در پیشگاه اللهU حاضر میشوند و هرکس مطابق اعمال و گناهانش حساب پس میدهد. حسابرس، اللهU میباشد و حسابرسی او، خارج از عدالت یا لطف و مرحمت نیست و ذرهای به بندگانش ستم نمیکند؛ زیرا حسابرسی و محاسبهای که مخلوقات انجام میدهند، سه حالت دارد: یا ظالمانه است، یا عادلانه و یا از روی بخشندگی و بزرگواری؛ اما اللهU یا به لطف خویش حساب میگیرد یا به عدل خویش، و هیچ ستمی در کارِ او نیست:
﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٥٤﴾ [یس: ٥٤]
آن روز به هیچکس هیچ ستمی نمیشود و تنها بهسزای اعمالتان میرسید.
حدیث دوم، بدین مضمون است که ابوهریرهt میگوید: «رسولاللهr در مجلسی با مردم سخن میگفت که در این میان بادیهنشینی آمد و پرسید: قیامت چه زمانیست؟ رسولاللهr به سخنان خود ادامه داد». گویا نمیخواست صحبتش را ناتمام رها کند. ابوهریرهt میگوید: «برخی از حاضران گمان کردند که پیامبرr پرسش را شنید، اما چون از آن خوشَش نیامد، پاسخی نداد و برخی دیگر گفتند: پیامبرr سؤال را نشنید». لذا در مییابیم که سکوت کردن در برابر پرسشهای بیمورد، اشکالی ندارد؛ یعنی اگر از شما سؤال نامناسبی بپرسند، اشکالی ندارد که سکوت کنید و جواب ندهید. ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr پس از پایان صحبتش فرمود: «کسی که دربارهی قیامت پرسید، کجاست؟» بادیهنشین عرض کرد: من بودم ای رسولخدا! رسولاللهr فرمود: «آنگاه که امانت ضایع شود، منتظر قیامت باش». پرسید: امانت چگونه ضایع میگردد؟ رسولاللهr فرمود: «آنگاه که کارها (=زمام امور) به نااهلان سپرده شود، منتظر قیامت باش»؛ یعنی نااهلان، فتوا دهند و آنانکه شایستگی ندارند، زمام امور را در دست گیرند یا کسانی بر مسند مدیریت بنشینند که از تعهد و تخصصِ کافی برخوردار نیستند. در آن زمان امور مردم، نابسان میشود و آنگاه که فساد و نابسامانی جامعه را فرا گیرد، باید منتظر قیامت بود؛ زیرا در آن زمان مردم، فاسد و تبهکار میشوند و قیامت، بر بدترین مردم برپا میگردد.
این حدیث نسبت به ضایع کردن امانت، هشدار میدهد و بیانگر این است که هر کاری باید به اهلِ آن سپرده شود و این، مقتضای امانتداریست.
در حدیث سوم آمده است: «اگر امامان شما، برایتان درست و صحیح نماز بخوانند، هم به آنان و هم به شما، پاداش میرسد؛ ولی اگر در نمازشان اشکالی وجود داشته باشد، شما پاداش خود را دریافت میکنید و گناهش با آنهاست». این حدیث دربارهی پیشنماز شدن کارگزاران و امیران است و شامل ائمهی مساجد نیز میشود. از این حدیث چنین برداشت می شود که شکیبایی و خویشتنداری در برابر حاکمان و فرمانداران، واجب است؛ حتی اگر نماز را بهدرستی ادا نکنند؛ مثلاً اگر نمازها را بهتأخیر بیندازند، ما نیز نمازها را با تأخیر میخوانیم و از جماعت مسلمانان، جدا نمیشویم؛ زیرا در این صورت، تأخیر در نماز که برای حفظ وحدت است، عذر بهشمار میآید و این برای ما، حُکم آن را دارد که گویا نماز را در اول وقت بهجای آوردهایم.
این حدیث، به موضوع مخالفت با جماعت مسلمانان و فرمانروایان آنان اشاره دارد؛ زیرا مخالفت با حکام و فاش کردن عیوب و بدیهایشان، بر خلاف رهنمودها و آموزههای دینیست و به هرج و مرج و نابسامانی در جامعه میانجامد؛ در صورتی که دین اسلام به عدالت و نیکی فرا میخوانَد و از تبهکاری و شرارت باز میدارد؛ الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا یَجۡرِمَنَّکُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨﴾ [المائدة: ٨]
ای مؤمنان! برای الله بهداد برخیزید و به عدالت گواهی دهید؛ و نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نورزید. عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیکتر است و تقوای الله پیشه سازید. بهیقین الله به کردارتان آگاه است.
بیشک کاستیهایی وجود دارد و کسی، منکرش نیست؛ اما اگر کاستیها را بازگو میکنیم، خوبیها را هم بگوییم؛ این، یعنی عدل و انصاف. در صورتی که بازگو کردن بدیها و خودداری از ذکر خوبیها، ستم و جفاست و الله متعال، ظلم و ستم را دوست ندارد. لذا با کسانی که نماز جماعت را بهتأخیر میاندازند، نماز میگزاریم؛ زیرا ثوابش به ما میرسد و اگر در این تأخیر گناهی باشد، گناهش با پیشوایانیست که نماز را بهتأخیر میاندازند.
و اما حدیث چهارم؛ ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «اللهU از کسانی که به زنجیر بسته میشوند و وارد بهشت میگردند، تعجب میکند». همانگونه که مولف/ در توضیح این حدیث گفته است، این حدیث به کافرانی اشاره دارد که به اسارت مسلمانان درمیآیند و همین اسارت به نفع آنهاست؛ زیرا سبب میشود که اسلام بیاورند و به بهشت بروند.
***
1850- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «أَحَبُّ البِلادِ إلَى اللهِ مَسَاجِدُهَا، وَأبْغَضُ البِلاَدِ إلَى اللهِ أسْوَاقُهَا». [روایت مسلم]([53])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «محبوبترین مکانها نزد الله، مساجد و منفورترین مکانها در نزد الله، بازارها هستند».
1851- وَعَنْ سَلمانَ الفارسیِّt مِنْ قولهِ قالَ: لا تَکُونَنَّ إن اسْتَطَعْتَ أوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ السُّوقَ، وَلا آخِرَ مَنْ یَخْرُجُ مِنْهَا، فَإنَّهَا مَعْرَکَةُ الشَّیْطَانِ، وَبِهَا یَنْصُبُ رَایَتَهُ. [روایت مسلم]([54])
ورواه البرقانی فی صحیحهِ عن سلمانَt قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «لا تَکُنْ أَوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ السُّوقَ، وَلا آخِرَ مَنْ یَخْرُجُ مِنْهَا؛ فِیهَا بَاضَ الشَّیْطَانُ وَفَرَّخَ».
ترجمه: از قول سلمان فارسیt روایت است که فرمود: «تا میتوانی نخستین کسی نباش که وارد بازار میشود و آخرین کسی نباش که از بازار بیرون میآید؛ زیرا بازار، جولانگاه شیطان است که آنجا پرچمش را برمیافرازد».
بُرقانی در صحیح خود از سلمانt روایت کرده است که رسولاللهr فرمود: «نخستین کسی نباش که وارد بازار میشود و آخرین کسی نباش که از بازار بیرون میرود؛ زیرا شیطان در بازار، مستقر میشود تا تخم گناه بگذارد و گناهانی- مانند دروغ، خیانت، تقلب و کلاهبرداری- ایجاد کند».
1852- وعن عاصمٍ الأحوَلِ، عَنْ عبدِ اللهِ بن سَرْجِسَt قالَ: قُلْتُ لِرسولِ اللهِr: یا رسولَ اللهِ، غَفَرَ اللهُ لَکَ، قالَ: «وَلَکَ». قال عاصمٌ: فَقُلْتُ لَهُ: أسْتَغْفرَ لَکَ رسُولُ اللهِr؟ قالَ: نَعَمْ وَلَکَ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیةَ: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾. [روایت مسلم]([55])
ترجمه: عاصمِ احول میگوید: عبدالله بن سَرجِسt گفت: به رسولاللهr گفتم: ای رسولخدا! الله شما را بیامرزد. فرمود: «و همینطور تو را». عاصم میگوید: به عبداللهt گفتم: پس رسولاللهr برای تو درخواست آمرزش کرد. پاسخ داد: «بله، و همینطور برای تو». آنگاه این آیه را تلاوت نمود:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [محمد : ١٩]
و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.
1853- وعن أبی مسعودٍ الأنصاریِّt قالَ النَّبِیُr: «إنَّ مِمَّا أَدْرَکَ النَّاسُ مِنْ کَلاَمِ النُّبُوَّةِ الأولَى: إذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ». [روایت بخاری]([56])
ترجمه: ابومسعود انصاریt میگوید: «یکی از سخنانی که مردم از پیامبران گذشته دریافتهاند، این است که: اگر حیا نداری، هر عملی که میخواهی، انجام بده».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «محبوبترین مکانها نزد الله، مساجد و منفورترین مکانها در نزد الله، بازارها هستند».
مساجد، از آنِ الله متعال میباشند؛ از اینرو الله متعال، مساجد را در کنار نام خود ذکر فرموده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآ﴾
[البقرة: ١١٤]
و کیست ستمکارتر از کسی است که از بردن نامِ الله (و عبادتش) در مساجدِ الله جلوگیری میکند و در خراب کردن آنها میکوشد؟
همچنین میفرماید:
﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَیُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ یُسَبِّحُ لَهُۥ فِیهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦ رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾ [النور : ٣٦، ٣٧]
(این چراغ و نورش) در خانههایی(ست) که الله اجازه داده ارج داده شوند و نامش در آنها، بامداد و شامگاه یاد گردد. مردانی که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد الله باز نمیدارد.
بنابراین مساجد، شرافت و احترام ویژهای دارند و محل ذکر و یادِ اللهU و جایگاه عبادت و پرستش او هستند و در مساجد است که به مسایل دینی و دنیوی مسلمانان رسیدگی میشود؛ از اینرو هزینه کردن مال برای تعمیر و آبادانی مساجد، اهمیت و فضیلت فراوانی دارد و صدقهی جاری بهشمار میآید؛ لذا خرج کردن مال برای تعمیر و آبادانی مساجد، از قربانی کردن و غذا دادن به دیگران، برتر است؛ زیرا همانگونه که بیان شد، مرمت و آبادانی مساجد، صدقهی جاریست که نمازگزاران از آن استفاده میکنند وجایگاه مناسبی برای برگزاریِ کلاسها و حلقههای علمیست.
اما بازار، جولانگاه شیطان است؛ شیطان در بازار مستقر میشود و پرچمش را برمیافرازد و با شگردهای گوناگون، مردم را میفریبد و آنان را به گناه و معصیت میکشاند؛ زیرا بازار، محل داد و ستد میباشد و در آن گناهانی چون تقلب، دروغ، فریبکاری و کلاهبرداری و امثال آن، فراوان است؛ به همین خاطر بازارها، منفورترین مکانها در نزد الله متعال هستند. از این حدیث، صفات حب و بغض برای اللهU ثابت میشود و از اصول ما اهل سنت و جماعت است که این صفات را برای الله متعال ثابت میدانیم و معتقدیم که الله متعال به صفات کمال موصوف است؛ آنچه را که در آن خیر و صلاح باشد، دوست دارد و همهی شرارتها و پلیدیها را ناپسند و ناخوش میدارد.
از این حدیث میآموزیم که مطابق رهنمودی که در حدیث سلمانt آمده است، باید بکوشیم تا نخستین کسی نباشیم که به بازار میرود یا آخرین کسی نباشیم که بازار را ترک میکند؛ زیرا بازار، منفورترین مکان در نزد الله متعال است و در بازار، اختلاط زنان و مردان روی میدهد و سخنان و نگاههای حرام صورت میگیرد.
از حدیث عبدالله بن سَرجِسt چنین برمیآید که در حیات رسولاللهr جایز بود که از ایشان بخواهند که برای آنها استغفار و درخواست آمرزش کند؛ این، از ویژگیهای منحصر به فرد رسولاللهr بوده است؛ اما اگر کسی، پس از وفات رسولاللهr از آن بزرگوار درخواست آمرزش کند، کافر و مشرک است؛ اما در حیات آن بزرگوار، هیچ ایرادی نداشت؛ زیرا الله متعال به پیامبر برگزیدهاش فرمود:
﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [محمد : ١٩]
و برای گناهانت و برای مردان و زنان باایمان درخواست آمرزش کن.
آمرزش یا مغفرت، به معنای بخشیدن گناهان و پوشاندن آنهاست؛ یعنی آمرزش، هم شامل بخشش گناهان میشود و هم شامل پوشاندن آنها؛ زیرا مغفرت، برگرفته از «غفر» میباشد که با واژهی «مغفر» همخانواده است؛ مغفر، یعنی کلاهخود یا آنچه که سر را در جنگ با آن میپوشانند تا تیر یا ضربهی شمشیر به سر اصابت نکند.
***
1854- وعن ابن مسعودٍt قالَ: قالَ النَّبِیُّr: «أوَّلُ مَا یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ یَوْمَ القِیَامَةِ فِی الدِّمَاء». [متفق علیه]([57])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «نخستین قضاوتی که روز قیامت در میان مردم صورت میگیرد، دربارهی خونهاست».
1855- وعن عائشةَ& قالَتْ: قالَ رسولُ اللهِr: «خُلِقَتِ المَلاَئِکَةُ مِنْ نُورٍ، وَخُلِقَ الجَانُّ مِنْ مَارِجٍ من نَارٍ، وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَکُمْ». [روایت مسلم]([58])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولالله فرمود: «فرشتگان، از نور آفریده شدهاند و جنها، از شعلهی آتش؛ و آدم از همان چیزی خلق شده که برای شما وصف گردیده است».
1856- وعنها& قالَتْ: کانَ خُلُقُ نَبِیِّ اللهِr القُرْآن. [مسلم، این را در ضمن حدیثی طولانی روایت کرده است.]([59])
ترجمه: عایشه& میگوید: اخلاق پیامبرِ اللهr، قرآن بود.
1857- وعنها قالَتْ: قالَ رسُولُ اللهِr: «مَنْ أحَبَّ لِقَاءَ اللهِ أحَبَّ اللهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللهِ کَرِهَ اللهُ لِقَاءهُ». فَقُلْتُ: یا رسولَ اللهِ، أکَراهِیَةُ المَوتِ، فَکُلُّنَا نَکْرَهُ المَوتَ؟ قالَ: «لَیْسَ کَذَلِکَ، ولکِنَّ المُؤْمِنَ إذَا بُشِّرَ بِرَحْمَةِ اللهِ وَرِضْوَانِهِ وَجَنَّتِهِ أحَبَّ لِقَاءَ اللهِ فَأَحَبَّ اللهُ لِقَاءهُ، وإنَّ الکَافِرَ إذَا بُشِّرَ بِعَذابِ اللهِ وَسَخَطِهِ کَرِهَ لِقَاءَ اللهِ وکَرِهَ اللهُ لِقَاءهُ». [متفق علیه]([60])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه دوستدار دیدارِ الله باشد، الله نیز دیدارش را دوست دارد؛ و هرکه ملاقاتِ الله را دوست نداشته باشد، الله نیز ملاقاتش را دوست ندارد». گفتم: ای رسولخدا! اگر منظورتان دوست نداشتن مرگ است، همهی ما مرگ را دوست نداریم؟ فرمود: «چنین نیست؛ مومن آنگاه که نوید رحمت، خشنودی و بهشتِ الله به او داده میشود، ملاقات الله را دوست دارد؛ در نتیجه الله نیز ملاقاتش را دوست میدارد. و کافر هنگامیکه خبرِ خفتبارِ عذاب و خشمِ الهی را دریافت میکند، دیدار الله را ناپسند میدارد و الله نیز دیدارش را دوست ندارد».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که عبدالله بنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «نخستین قضاوتی که روز قیامت در میان مردم صورت میگیرد، دربارهی خونهاست». آری؛ اللهU در روز قیامت در میان بندگانش قضاوت میکند. در آن روز قضاوت و حساببرسی تنها با الله متعال است و حسابرسی او، خارج از عدالت، یا خارج از لطف و مرحمت نیست و ذرهای به بندگانش ستم نمیکند؛ زیرا حسابرسی و محاسبهای که مخلوقات انجام میدهند، سه حالت دارد: یا ظالمانه است، یا عادلانه و یا از روی بخشندگی و بزرگواری؛ اما قضاوت الهی، عدل و عدالت، یا فضل و رحمت است و آن روز هر کسی بدون هیچ کم و کاستی به حقّ خود میرسد. نخستین مورد از حقوق الهی که هر بندهای در روز رستاخیز دربارهی آن محاسبه میشود، نمازِ اوست که اگر درست باشد، رستگار و پیروز است و اگر نمازش باطل و نادرست باشد، ناکام و زیانکار است؛ زیرا کسی که نمازش را تباه کرده است، هیچ انگیزهای برای انجام کارهای نیک نداشته و از هیچ بازدارندهای برای دوری از کارهای زشت، برخوردار نبوده است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾ [العنکبوت: ٤٥]
و نماز را برپا دار. بیگمان نماز، از کارهای زشت و ناپسند باز میدارد.
اما نخستین قضاوتی که روز قیامت در میان مردم صورت میگیرد، دربارهی خونهاست؛ و سپس دربارهی اموال و آبروی مردم قضاوت میشود.
قتل در پارهای از موارد- مثلاً برای قصاص،- بهحق میباشد و در پارهای از موارد نیز ناحق است؛ در این حدیث به قتلی اشاره شده است که بهناحق صورت میگیرد و روز قیامت نخستین مورد از حقوق انسانها که به آن رسیدگی میشود، قتل ناحق است.
از این حدیث قضاوت و حسابرسیِ اللهU در روز قیامت ثابت میگردد و این نکته روشن میشود که در آن روز هر مظلوم و ستمدیدهای به حقّ خویش میرسد؛ مثلاً آنکه غیبت کسی را کرده یا به او تهمت زده و توبه کرده است، نزِد صاحب حق میآید و از کردهی خویش اظهار پشیمانی میکند و میگوید: مرا ببخش که در حقّت بد کردهام و از الله متعال نیز درخواست آمرزش میکنم. اما صاحبِ حق نمیپذیرد؛ در این حالت اگر آن شخص توبهی راستینی کرده باشد، الله متعال به جای او حقّ صاحب حق را ادا میفرماید. مثلاً شخصی از شما بستانکار بوده و شما طلبش را انکار کردهاید؛ اما پس از چندی پشیمان شده و توبه نمودهاید؛ حال نزد صاحب حق میروید تا رضایتش را جلب کنید؛ اما او راضی نمیشود و میگوید: «حساب من و تو به روز قیامت». میگوییم: اگر واقعاً در توبهی خود صادق باشید، اللهU صاحب حق را راضی خواهد کرد البته شما در همین دنیا معادل بدهی خود را صدقه دهید تا بارِ گناهتان سبکتر گردد و این مسؤولیت از گردن شما برداشته شود.
اما حدیث دوم بدین مضمون است که پیامبرr از آغاز آفرینش خبر داد و فرمود: «فرشتگان، از نور آفریده شدهاند»؛ از اینرو همهی آنها نیکوکارند و از اللهU نافرمانی نمیکنند و از عبادتش سر نمیپیچند و بدون خستگی و درماندگی، همواره الله متعال را بهپاکی یاد مینمایند. رسولاللهr بیان فرمود که «جنها، از شعلهی آتش آفریده شدهاند» و این، دلیلی روشن بر این است که جنها از تبار ابلیس یا شیطان بزرگ هستند همان شیطانی که از فرمان الله سرپیچی نمود و برای آدمu سجده نکرد و گفت: ﴿قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ ٧٦﴾ [ص : ٧٦] یعنی: «(ابلیس) گفت: من از آدم بهترم؛ مرا از آتش و او را از گِل آفریدهای». آری؛ همهی جنها از آتش آفریده شدهاند؛ به همین سبب نیز تا آنجا که بتوانند، در پیِ ضربه زدن به انسانها و آسیب رساندن به آنها هستند؛ لذا همواره به خواندن آیۀالکرسی در شبها پایبند باشید تا نگهبانی از سوی اللهU بر شما گماشته شود و شیطان جرأت نکند که به شما نزدیک گردد.
«و آدم از همان چیزی خلق شده که برای شما وصف گردیده است»؛ یعنی از خاکی که گل شد و سپس خشکید؛ لذا آدم از گلِ خشکیده خلق شد؛ از اینرو الله متعال میفرماید:
﴿مِنۡهَا خَلَقۡنَٰکُمۡ وَفِیهَا نُعِیدُکُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُکُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ ٥٥﴾ [طه: ٥٥]
شما را از زمین آفریدیم و شما را به آن بازمیگردانیم و دوباره شما را از آن بیرون میآوریم.
و اما دومین حدیث؛ عایشه& میگوید: «اخلاق پیامبر، قرآن بود»؛ یعنی به رهنمودهای قرآنی آراسته بود؛ هرچه قرآن به آن امر میکرد، عمل مینمود و از آنچه که قرآن باز میداشت، دوری مینمود؛ چه در زمینهی عبادتها و چه در تعامل با بندگانِ الله. این سخن امالمؤمنین، عایشهی صدیقه& اشارهایست به اینکه اگر میخواهیم به اخلاق پیامبرr آراسته شویم، باید خود را به رهنمودهای قرآنی آراسته سازیم.
سومین حدیث بدین مضمون است که پیامبرr فرمود: «هرکه دوستدار دیدارِ الله باشد، الله نیز دیدارش را دوست دارد؛ و هرکه ملاقاتِ الله را دوست نداشته باشد، الله نیز ملاقاتش را دوست ندارد». عایشه& عرض کرد: ای رسولخدا! اگر منظورتان دوست نداشتن مرگ است، همهی ما مرگ را دوست نداریم؟ فرمود: «چنین نیست؛ مومن آنگاه که نوید رحمت، خشنودی و بهشتِ الله به او داده میشود، ملاقات الله را دوست دارد؛ در نتیجه الله نیز ملاقاتش را دوست میدارد. و کافر هنگامیکه خبرِ خفتبارِ عذاب و خشمِ الهی را دریافت میکند، دیدار الله را ناپسند میدارد و الله نیز دیدارش را دوست ندارد». کافر در آستانهی مرگش، باخبر میشود که به عذاب دردناکی گرفتار خواهد شد؛ لذا روحش از اینکه پیکرش را ترک کند، امتناع میورزد و دوست ندارد که از کالبدش جدا شود و چون حاضر به جان دادن نیست، فرشتگان، روحِ او را میکشند و به همینخاطر روح وی بهسختی از تنش جدا میگردد؛ مانندِ پشم خیسی که آنرا از سیخ جدا میکنند. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَاسِطُوٓاْ أَیۡدِیهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَکُمُۖ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ وَکُنتُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهِۦ تَسۡتَکۡبِرُونَ ٩٣﴾ [الأنعام: ٩٣]
و چون ستمکاران را در سختیهای مرگ ببینی و فرشتگان، دستانشان را (به سوی آنان) گشوده، (میگویند:) جان بِکَنید؛ امروز به سبب سخنان نادرستی که به الله میگفتید و بدان سببب که از تصدیق آیاتش سرکشی میکردید، با عذاب خوارکنندهای مجازات میشوید.
کافران هنگام مردن، جان نمیدهند؛ چون مژدهی خوبی به آنها داده نمیشود. به آنها نوید دوزخ را میدهند؛ از اینرو حاضر نیستند که جان دهند؛ لذا فرشتگان مرگ به آنان میگویند: «جان بِکَنید». این عذاب خوارکننده، در زمان مرگشان و همینکه میمیرند، به آنها میرسد.
خلاصه اینکه مومن دوستدار ملاقات پروردگار است؛ زیرا پروردگارش، اللهU و اجر و ثوابش را دوست دارد و به بهشت و نعمتهای بیکرانش علاقهمند است؛ از اینرو میخواهد که هرچه زودتر به این نعمتها برسد و پروردگارش را ملاقات کند؛ بهویژه در هنگام مرگ که به او نویدِ رحمت، خشنودی و بهشتِ الله داده میشود.
یا الله! ما را جزو مشتاقان دیدارت قرار بده و خاتمهی همهی ما را نیکو بگردان؛ بهراستی که تو بر هر کاری توانایی.
***
1858- وَعَنْ أُمِّ المُؤْمِنِینَ صَفِیَّةَ بنتِ حُیَیٍّ& قالَتْ: کانَ النَّبِیُّr مُعْتَکِفاً، فَأَتَیْتُهُ أزُورُهُ لَیْلاً، فَحَدَّثْتُهُ ثُمَّ قُمْتُ لأَنْقَلِبَ فَقَامَ مَعِی لِیَقْلِبَنِی، فَمَرَّ رَجُلاَنِ مِنَ الأنْصَارِ$، فَلَمَّا رَأَیَا النَّبِیَّr أسْرَعَا. فقالَr: «عَلَى رِسْلِکُمَا، إنَّهَا صَفِیَّةُ بِنْتُ حُیَیٍّ» فَقَالا: سُبْحانَ اللهِ یَا رسولَ اللهِ، فقالَ: «إنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنَ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإنِّی خَشِیْتُ أَنْ یَقْذِفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَرّاً- أَوْ قَالَ: شَیْئاً-». [متفق علیه]([61])
ترجمه: امالمؤمنین، صفیه بنت حُیَی& میگوید: پیامبرr- در مسجد- معتکف بود؛ شبی به دیدنش رفتم و پس از چندی که با ایشان سخن گفتم، برخاستم تا بروم؛ آن بزرگوار برخاست تا مرا بدرقه کند- و چند قدمی با من آمد-. دو مرد انصاری$ از آنجا میگذشتند. وقتی پیامبرr را دیدند، بر سرعت خود افزودند. پیامبرr فرمود: «عجله نکنید؛ او صفیه بنت حُیَی میباشد». آن دو- تعجب کردند و- گفتند: سبحانالله! ای رسولخدا! (این چه فرمایشیست؟) پیامبرr فرمود: «شیطان همانند خون در بدن انسان جریان مییابد و من ترسیدم که شاید شیطان در دلهایتان گمانِ بدی انداخته باشد- یا فرمود:- در دلهایتان چیزی آورده باشد».
1859- وَعَنْ أَبِی الْفَضْل العبَّاسَ بْنِ عَبدِ الْمُطَّلِبt قالَ: شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِr یَومَ حُنَیْن، فَلَزِمْتُ أنا وأبو سُفْیَانَ بْنُ الْحارثِ بْنِ عَبدِ الْمُطَّلِبِ رَسُولَ اللهr فَلَمْ نُفَارِقْهُ، وَرسُولُ اللهِr عَلَى بَغْلَةٍ لَهُ بَیْضَاءَ، فَلَمَّا التَقَى المُسْلِمُونَ وَالمُشْرِکُونَ، وَلَّى المُسْلِمُونَ مُدْبِریِنَ، فَطَفِقَ رَسُولُ اللهِr یَرْکُضُ بَغْلَتَهُ قِبلَ الکُفَّارِ، وأنا آخِذٌ بِلِجَامِ بَغْلَةِ رَسُولِ اللهِr أکُفُّهَا إرَادَةَ أنْ لا تُسْرِعَ، وأبُو سُفْیَانَ آخِذٌ بِرِکَابِ رَسُولِ اللهِr.
فقالَ رَسُولُ اللهr: «أیْ عَبَّاسُ، نَادِ أصْحَابَ السَّمُرَةِ». قالَ العَبَّاسُ- وَکَانَ رَجُلاً صَیِّتاً- فَقُلْتُ بِأَعْلَى صَوْتِی: أیْنَ أصْحَابُ السَّمُرَةِ، فَوَاللهِ لَکَأنَّ عَطْفَتَهُمْ حِینَ سَمِعُوا صَوْتِی عَطْفَةُ البَقَرِ عَلَى أَوْلاَدِهَا، فقالوا: یَا لَبَّیْکَ یَا لَبَّیْکَ، فَاقْتَتَلُوا هُمْ وَالکُفَّارُ، وَالدَّعْوَةُ فی الأنْصَارِ یَقُولُونَ: یَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ، یَا مَعْشَرَ الأنْصَارِ، ثُمَّ قَصُرَتِ الدَّعْوَةُ عَلَى بَنِی الحَارِثِ بْنِ الخَزْرَجِ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللهِr وَهُوَ عَلَى بَغْلَتِهِ کَالمُتَطَاوِلِ عَلَیْهَا إلَى قِتَالِهِمْ، فَقَالَ: «هَذَا حِینَ حَمِیَ الوَطِیسُ»، ثُمَّ أَخَذَ رَسُولُ اللهِr حَصَیَاتٍ فَرَمَى بِهِنَّ وُجُوهَ الکُفَّارِ، ثُمَّ قَالَ: «انْهَزَمُوا وَرَبِّ مُحَمَّدٍ»، فَذَهَبْتُ أنْظُرُ فَإذَا القِتَالُ عَلَى هَیْئَتِهِ فِیما أرَى، فَواللهِ مَا هُوَ إلاَّ أنْ رَمَاهُمْ بِحَصَیَاتِهِ، فَمَا زِلْتُ أرَى حَدَّهُمْ کَلِیلاً وَأَمْرَهُمْ مُدْبِراً. [روایت مسلم]([62])
ترجمه: ابوالفضل، عباس بن عبدالمطّلبt میگوید: با رسولاللهr در جنگ حنین حضور داشتم؛ من و ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب همواره در کنار رسولاللهr بودیم و از ایشان جدا نمیشدیم. رسولاللهr بر استر سفید خود سوار بود. هنگامی که مسلمانان و مشرکان رویاروی هم قرار گرفتند، مسلمانان- غافلگیر شدند و- گریختند. رسولاللهr قاطرش را بهسوی کفار میراند و من، افسار قاطرِ رسولاللهr را گرفته و نگه داشته بودم تا سرعت نگیرد؛ ابوسفیان نیز رکاب رسولاللهr را گرفته بود.
رسولاللهr فرمود: «ای عباس! اصحاب سَمُره را صدا بزن». عباسt- که صدای بلندی داشت- میگوید: با صدای بلند فریاد برآوردم: اصحاب سَمُره کجایند؟ به الله سوگند هنگامیکه صدایم را شنیدند، همانند گاوی که بهسوی فرزندانش میشتابد، به میدان نبرد بازگشتند و گفتند: لبیک، لبیک؛ و با کافران جنگیدند. انصار# نیز در میان خود بانگ برآورده بودند و میگفتند: ای گروه انصار! ای گروه انصار!- و یکدیگر را به پایداری و یاریِ پیامبرr فرا میخواندند-. آنگاه این دعوت به بنیحارث بن خزرج منحصر شد. رسولاللهr سوار بر استرش، سر خویش را بالا گرفته بود و به پیکارشان نگاه میکرد؛ فرمود: «اینک تنور جنگ داغ شد». سپس چند سنگریزه برداشت و به سوی کافران پرتاب کرد و فرمود: «سوگند به پروردگار محمد که شکست خوردند». برای وارسی وضعیت جنگ رفتم و دیدم که همچنان تنور جنگ داغ است؛ به الله سوگند همینکه رسولاللهr سنگریزهها را بهسوی کفار پرتاب کرد، دیدم که کفار توانشان را از دست دادند و رو به شکست نهادند.
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که امالمؤمنین، صفیه بنت حُیی& میگوید: «رسولاللهr در ماه رمضان در مسجد، معتکف بود و من به دیدنش رفتم». اعتکاف فقط در ماه رمضان درست است؛ زیرا رسولاللهr در ماههای دیگر به اعتکاف نمینشست و فقط یک بار در ماه شوال، برای قضای اعتکاف رمضان، اعتکاف نمود؛ زیرا در آن سال نتوانست در دههی پایانیِ رمضان اعتکاف کند. از اینرو برای امتش اعتکاف در غیررمضان را مشروع نگردانید؛ اعتکاف برای کسبِ شب قدر و قیام و شبزندهداری در این شب مبارک است و پیامبرr هر سال دههی اخیر رمضان را در جستجوی شب قدر، به اعتکاف مینشست و سپس دههی میانیِ رمضان را اعتکاف کرد و چون به او گفته شد که شب قدر در دههی آخِر رمضان است، همانند گذشته، اعتکاف در دههی پایانیِ رمضان را از سر گرفت و بر آن پایبندی نمود.
برخی برای مشروعیت اعتکاف در غیررمضان به حدیث عمرt استدلال میکنند که از پیامبرr پرسید: نذر کردهام که یک یا دو شب در مسجدالحرام اعتکاف کنم. رسولاللهr فرمود: «نذر خود را ادا کن». این حدیث دلیلی بر مشروعیت اعتکاف در غیر رمضان نیست؛ بلکه دربارهی ادای نذر اعتکاف میباشد و بدین معناست که اگر کسی نذر اعتکاف کند، با ادای نذر خود گنهکار نمیشود؛ بلکه نذر خویش را ادا نماید. اما سنت، این است که اعتکاف در رمضان و در دهی اخیر آن باشد؛ زیرا پیامبرr در دههی پایانیِ رمضان اعتکاف میکرد.
اعتکاف به معنای خلوت گزیدن در مسجد برای تقرب و نزدیکی جستن به الله متعال میباشد و در دههی پایانی رمضان، مشروع شده است. گفتنیست: اعتکاف در غیررمضان، مبنای شرعی ندارد و این دیدگاه برخی از علما که «انسان بهاندازهی ماندنِ خود در مسجد، نیت اعتکاف کند»، هیچ دلیلی ندارد؛ زیرا پیامبرr چنین اعتکافی را برای امتش مقرر نفرموده است؛ نه با گفتارِ خود و نه با کردار خویش؛ یعنی به مردم نفرموده است که هرگاه وارد مسجد میشوید، نیت اعتکاف کنید؛ همچنین ثابت نیست که خود نیز چنین کرده باشد. آن بزرگوار دههی پایانیِ رمضان را در جستجوی شب قدر بهاعتکاف مینشست. امالمؤمنین، صفیه بنت حُیَی& میگوید: پیامبرr- در مسجد- معتکف بود؛ شبی به دیدنش رفتم و پس از چندی که با ایشان سخن گفتم، برخاستم تا بروم؛ آن بزرگوار برخاست تا مرا بدرقه کند- و چند قدمی با من آمد-. دو مرد انصاری$ از آنجا میگذشتند. وقتی پیامبرr را دیدند، بر سرعت خود افزودند. پیامبرr فرمود: «عجله نکنید؛ او صفیه بنت حُیَی میباشد». آن دو- تعجب کردند و- گفتند: سبحانالله! ای رسولخدا! (این چه فرمایشیست؟) پیامبرr فرمود: «شیطان هماند خون در بدن انسان جریان مییابد و من ترسیدم که شاید شیطان در دلهایتان گمانِ بدی انداخته باشد- یا فرمود:- در دلهایتان چیزی آورده باشد».
این حدیث، نشانگر چند نکته است.
در این حدیث خوشرفتاریِ رسولاللهr با خانوادهاش نمایان میباشد و این نکته هم از آن برداشت میشود که زن میتواند به دیدنِ شوهر خود که در اعتکاف است، برود و این، اعتکاف را باطل نمیکند؛ حتی اگر مرد با نگاه کردن به همسر خود، لذت بجوید؛ زیرا الله متعال از همبستر شدن با همسر در حالِ اعتکاف نهی فرموده و از نگاه کردن منع نکرده است.
همچنین شایسته است که انسان در آن هنگام که همسرش به جایی میرود، او را بدرقه کند و چند قدمی با او برود؛ بهویژه در شب یا در ساعاتی که مراقبت از آنان اهمیت بیشتری دارد.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، این است که باید گمانها و خیالهای بد را از دلها زدود؛ یعنی هر زمان احساس کردید که کسی به هر دلیلی، به شما بدگمان شده است، باید اصل موضوع را برایش توضیح دهید و زمینهی بدگمانیاش را مرتفع سازید.
از این حدیث چنین برمیآید که گفتنِ «سبحانالله» از روی تعجب یا هنگامیکه انسان شگفتزده میشود، ایرادی ندارد؛ چنانکه آن دو مرد انصاری$ از روی تعجب «سبحانالله» گفتند و پیامبرr نیز تأییدشان فرمود.
این حدیث، نشانگر شفقت و دلسوزی پیامبرr نسبت به امتش میباشد و نشان میدهد که آن بزرگوار همواره میکوشید تا بدیها را از امتش دور کند.
حدیث دوم که راویاش عباسt میباشد دربارهی ماجرای حنین است.
حنین نام مکانیست که پیامبرr در آنجا با طایفهی "ثقیف" جنگید. صحابه# مکه را در رمضان سال هشتم هجری فتح کردند و با دوازدههزار رزمنده به سوی ثقیفیان حرکت کردند؛ گفتنیست: دههزار نفر از این سپاه، از مدینه و اطرافش آمده بودند و دوهزار نفر از اهالی مکه نیز به آنان پیوستند. شمار نیروهای دشمن، سههزار و پانصد نفر بود؛ از اینرو برخی از مسلمانان به کثرت و فراوانی خود مغرور شده، میگفتند: محال است که امروز بهخاطر کمبود نیرو، شکست بخوریم؛ اما الله متعال به آنها نشان داد که نصرت و پیروزی فقط از سوی اوست و ساز و برگ جنگی و فراوانیِ افراد، سرنوشت جنگ را رقم نمیزنند و مانع از تقدیرِ الهی نیستند؛ ثقیفیان، شبهنگام وارد وادی حنین شدند و آنجا به کمین سپاه اسلام نشستند و تمام درهها و تنگههای حنین را گرفتند؛ مسلمانان که از کمین دشمن بیخبر بودند، سپیدهدم به حنین رسیدند و با حملهی غافلگیرانهی دشمن روبهرو شدند و پا به فرار گذاشتند؛ چنانکه از آن لشکر دوازدههزار نفری، فقط صد نفر در کنارِ پیامبرr ماندند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ ٢٥﴾
[التوبة: ٢٥]
الله، شما را در میدانهای فراوانی و (بهویژه) در روز حنین یاری داده است؛ آنگاه که کثرت و فراوانیِ شما، مغرورتان کرد؛ ولی فراوانی شما سودی به شما نبخشید و زمین با آنهمه گستردگی بر شما تنگ شد و بدین ترتیب (در میدان نبرد) پشت(به دشمن)کرده، گریختید.
اما محمد مصطفیr که شجاعتی بینظیر داشت و مرد تصمیمگیری و اقدام در هنگامههای سخت بود، قاطرش را به سوی دشمن راند و میگفت: «أَنَا النَّبِیُّ لا کَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ»؛([63]) یعنی: «به راستی که من، پیامبرم و این، دروغ نیست؛ من، فرزند عبدالمطّلب هستم». سپس به عباسt که صدای بلندی داشت، فرمود: «ای عباس! اصحاب سَمُره را صدا بزن» تا برگردند. "سَمُره" همان درختیست که پیامبرr در حدیبیه در زیرِ آن از صحابه# پیمان گرفت که هرگز فرار نکنند؛ اما در حنین که غافلگیر شدند، پشت به دشمن کرده، گریختند؛ از اینرو عباسt آنان را با نامِ یاران سمره صدا زد تا پیمانی را که در حدیبیه با پیامبرr بسته بودند، به آنان یادآوری کند. الله متعال در اینباره میفرماید:
﴿لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: ١٨]
بهیقین الله از مؤمنان که زیر درخت با تو بیعت کردند، راضی شده است؛
بدینسان الله متعال از آنها اعلام رضایت فرمود. پیامبرr نیز فرموده است: «لاَ یَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ مِمَّنْ بَایَعَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»؛([64]) یعنی: «هیچیک از کسانی که زیر درخت بیعت کردند، وارد دوزخ نمیشود». این، نوید بزرگیست که هیچیک از اصحاب سمره به دوزخ نمیرود.
خلاصه اینکه عباسt آنان را صدا زد و همه لبیکگویان به میدان نبرد بازگشتند و با دشمن جنگیدند. پیامبرr نیز مُشتی ریگ برداشت و به روی کفار پاشید و فرمود: «سوگند به پروردگار محمد که شکست خوردند»؛ بدین ترتیب ورق برگشت و ثقیف تن به شکست سختی داد و مسلمانان غنایم فراوانی بهدست آوردند. پیروزی مسلمانان در این نبرد، یکی از نشانههای اللهU بود که آنان را یاری فرمود؛ البته ابتدا به آنان نشان داد که نصرت و پیروزی فقط از سوی اوست و ساز و برگ جنگی و فراوانیِ افراد، سرنوشت جنگ را رقم نمیزنند. اللهU میفرماید:
﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٦ ثُمَّ یَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٢٧﴾ [التوبة: ٢٥، ٢٧]
الله، شما را در میدانهای فراوانی و (بهویژه) در روز حنین یاری داده است؛ آنگاه که کثرت و فراوانیِ شما، مغرورتان کرد؛ ولی فراوانی شما سودی به شما نبخشید و زمین با آنهمه گستردگی بر شما تنگ شد و بدین ترتیب (در میدان نبرد) پشت(به دشمن)کرده، گریختید. آنگاه الله آرامش خویش را بر فرستادهاش و بر مؤمنان نازل کرد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید و کافران را عذاب نمود. و این، سزای کافران است. آنگاه پس از آن فرار، الله توبهی هر که را بخواهد، میپذیرد. و الله، آمرزندهی مهرورز است.
این حدیث، نشانگر شجاعت پیامبرr است که با گفتار و کردارش به سوی دشمن شتافت؛ بدینسان که استرش را به سوی دشمن میراند و میفرمود: «أَنَا النَّبِیُّ لا کَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ»؛ یعنی: «به راستی که من، پیامبرم و این، دروغ نیست؛ من، فرزند عبدالمطّلب هستم».
از این حدیث چنین برمیآید که انسان نباید به تواناییِ خود یا به مال و ثروت، و هوش و خِرَد خویش فریفته شود؛ غالباً کسانی که از حد اعتماد به نفس میگذرند و به خود مغرور میگردند، شکستهای سختی میبینند؛ آنکه به قدرت و فراوانی امکاناتش فریفته می شود، شکست میخورد؛ کسی که به علم و دانش خویش مغرور میشود، گمراه میگردد و آنکه به عقل و ذکاوت خود فریته میشود، به سرگشتگی و پریشانی میافتد. پس هیچگاه خود مغرور مشو و همواره از الله کمک بخواه و توکل و اعتمادت بر اللهU باشد؛ بلکه خویشتن را به الله واگذار کن و کارهایت را به او بسپار تا به اهدافت برسی.
این حدیث بیانگر جایز بودن سوار شدن بر استر یا قاطر است؛ قاطر، نتیجهی جفتگیری الاغ نر با اسب ماده میباشد. گفتنیست: قاطر، حرامگوشت است و حُکم حیواناتی مانند گربه را دارد؛ یعنی ظاهرش پاک است و ادرار و مدفوش نجس میباشد؛ لذا دست کشیدن بر قاطر، ایرادی ندارد؛ زیرا پیامبرr بر استر سوار شد و استری که سواری دهد، عرق میکند یا چهبسا در اثر باران، خیس میشود؛ اما دست زدن به او ایرادی ندارد؛ زیرا ثابت نیست که پیامبرr از دست زدن به قاطر پرهیز کرده باشد و این، بیانگر پاک بودن آن است.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میشود، این است که انسان برای تشویق مردم، باید از گزینههای مناسبی که به آنان انگیزه میدهد، استفاده کند؛ چنانکه عباسt نگفت: ای مومنان! ای صحابه! بلکه آنان را با عنوان اصحاب سمره صدا زد؛ زیرا این ندا بیعتی که زیر درخت سمره با پیامبرr بسته بودند، به آنان یادآوری میکرد.
این حدیث همچنین نشان میدهد که چهبسا الله متعال گروه کمتر را بر گروه بیشتر پیروز میگرداند؛ اگرچه گروه کمتر برحق نباشند. در جنگ حنین، شمار کافران، کمتر از تعداد مسلمانان بود؛ البته در هر صورت، عاقبت و فرجامِ نیکو از آنِ پرهیزگاران است؛ اگرچه با وجود تعداد فراوان شکست بخورند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ ٤٩﴾ [هود: ٤٩]
بهراستی سرانجام نیک ازآنِ پرهیزگاران است.
***
1860- وعن أبی هریرةَt قالَ: قالَ رسولُ اللهِr: «أیُّهَا النَّاسُ، إنَّ اللهَ طَیِّبٌ لا یَقْبَلُ إلاَّ طَیِّباً، وإنَّ اللهَ تَعَالَى أَمَرَ الْمُؤمِنِینَ بِمَا أَمَرَ بِهِ الْمُرْسَلِینَ؛ فقالَ تعالَى: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا﴾ وقال تعالى: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ﴾ ثُمَّ ذَکَرَ الرَّجُلَ یُطِیلُ السَّفَرَ أشْعثَ أغْبَرَ یَمُدُّ یَدَیْهِ إلَى السَّمَاءِ: یَا رَبِّ یَا رَبِّ، وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ، وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ، ومَلبسُهُ حرامٌ، وَغُذِّیَ بالْحَرَامِ، فَأَنَّى یُسْتَجَابُ لِذَلِکَ؟ [روایت مسلم]([65])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «الله، پاک است و فقط پاکیزه را میپذیرد. الله متعال به مؤمنان همان دستوری را داده که به پیامبران داده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا﴾ [المؤمنون : ٥١]
(دستور دادیم:) ای پیامبران! از نعمتهای پاکی که نصیبتان کردهایم، بخورید و کارهای شایسته انجام دهید.
و میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ﴾ [البقرة: ١٧٢]
ای مؤمنان! از نعمتهای پاکیزهای که نصیبتان کردهایم، بخورید.
سپس پیامبرr دربارهی شخصی سخن گفت که «سفری طولانی کرده و ژولیدهموی و غبارآلود است؛ دستانش را به سوی آسمان بلند میکند و میگوید: پروردگارا! پروردگار! در حالی که آب و غذا و لباسش، حرام میباشد و با حرام، تغذیه شده است؛ دعای چنین شخصی چگونه پذیرفته میشود؟»
1861- وعنهt قالَ: قالَ رسُولُ اللَّهr: «ثَلاثةٌ لاَ یُکَلِّمُهُمُ الله یَوْمَ القِیامَةِ وَلا یُزَکِّیهِم وَلاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَلِیم: شَیْخٌ زانٍ، ومَلِکٌ کَذَّابٌ، وعائلٌ مُسْتَکْبِرٌ». [روایت مسلم]([66])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سه نفر- یعنی سه گروه- هستند که الله روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر رحمت نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغگو، و فقیرِ متکبر».
1862- وعنهُt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «سَیْحَانُ وَجَیْحَانُ وَالفُرَاتُ وَالنِّیلُ کُلٌّ مِنْ أَنْهَارِ الجَنَّةِ». [روایت مسلم]([67])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سیحون، جیحون، فُرات و نیل، از رودهای بهشت هستند».
1863- وعنْهُ قالَ: أخَذَ رسُولُ اللهِr بِیَدِی فَقَالَ: «خَلَقَ اللهُ التُّرْبَةَ یَومَ السَّبْتِ، وَخَلَقَ فیها الجِبَالَ یَومَ الأحَدِ، وَخَلَقَ الشَّجَرَ یَومَ الإثْنَینِ، وَخَلَقَ المَکْرُوهَ یَومَ الثُّلاَثَاءِ، وَخَلَقَ النُّورَ یَوْمَ الأربِعَاءِ، وَبَثَّ فِیهَا الدَّوابَّ یَومَ الخَمِیسِ، وَخَلَقَ آدَمَr بَعْدَ العَصْرِ مِنْ یَومِ الجُمُعَةِ فی آخِرِ الخَلْقِ فِی آخِرِ سَاعَةٍ مِنَ النَّهَارِ فِیمَا بَیْنَ العَصْرِ إِلَى اللَّیْلِ». [روایت مسلم]([68])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr دستم را گرفت و فرمود: «الله زمین را در روز شنبه آفرید و کوههای زمین را در روز یکشنبه خلق کرد و درختان را در روز دوشنبه؛ و بدیها و محنتها را در روز سهشنبه پدید آورد و نور را در روز چهارشنبه؛ و روز پنجشنبه جانوران را در زمین پراکنده ساخت و آدمr را در روز جمعه، پس از عصر، در واپسین لحظات روز در فاصلهی عصر تا مغرب آفرید».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «سه گروه هستند که الله روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، آنها را پاکیزه نمیگرداند و به آنها نظر نمیکند و عذاب دردناکی در انتظار اینهاست: پیردمرد زناکار، پادشاه و فرمانروای بسیار دروغگو، و فقیرِ متکبر». منظور، سه گروه است، نه سه نفر؛ زیرا چهبسا هزاران نفر اینگونه باشند. لذا منظور از سه یا هفت و دیگر اعدادی که در برخی از احادیث بهطور مطلق آمده است، سه گروه یا سه دسته میباشد. الله متعال روز قیامت با این سه دسته از روی رضایت و رحمت سخن نمیگوید؛ وقتی دوزخیان درخواست خروج از جهنم را میکنند، الله متعال پاسخشان را با خشم و غضب میدهد؛ چنانکه خود میفرماید:
﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨﴾ [المؤمنون : ١٠٧، ١٠٨]
ای پروردگارمان! ما را از اینجا بیرون بیاور و اگر دوباره (بهسوی کفر و گناه) بازگشتیم، واقعا ستمکاریم. (پروردگار) میفرماید: در آن خوار و ساکت باشید و با من سخن نگویید.
«و به آنها نظر رحمت و تکریم نمیکند»؛ بلکه آنان را خوار و زبون میگرداند. «و آنان را پاکیزه نمیکند»؛ بلکه آنها را به تیرهروزی و شقاوتی طولانیمدت یا همیشگی گرفتار مینماید. اما این سه دسته چه کسانی هستند؟
نخست: پیرمرد زناکار یا کسی که سن و سالی از او گذشته است، اما زنا میکند؛ زیرا کسی که پا به سن میگذارد، شهوتش فروکش میکند؛ بر خلافِ جوان که شهوتش قویست و خویشتنداری در دورانِ جوانی، دشوارتر میباشد؛ لذا خیلی زشتتر است که یک پیرمرد زنا کند. چون انگیزهی چنین گناهی در او کمتر و ضعیفتر شده است. اگرچه زنا هم برای جوان، بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشتتر میباشد.
دوم: پادشاه یا فرمانروای بسیار دروغگو؛ زیرا پادشاه، نیازی به دروغ ندارد. سخنش، فراتر از سخن همهی مردم است؛ پس باید راستگو باشد و بیپرده سخن بگوید. وقتی پادشاه در موقعیتیست که هر چه میخواهد، میگوید و انجام میدهد، پس دلیلی ندارد که دروغ بگوید؛ اما به مردم وعده میدهد و به وعدهاش عمل نمیکند؛ میگوید: چنین و چنان خواهم کرد، اما آنچه را که میگوید، به انجام نمیرساند؛ با مردم سخن میگوید و با فکر و آرمان آنها بازی میکند و به آنان دروغ میگوید. روشن است که چنین حاکم یا فرمانروایی، مشمول این وعید میگردد؛ در نتیجه الله متعال روز قیامت با او سخن نمیگوید، به او نظر نمیکند و پاکش نمیسازد؛ بلکه عذاب دردناکی به او میرساند.
دروغ برای حاکم و مردم عادی، حرام است؛ اما برای فرمانروا، بدتر و شدیدتر است. زیرا پادشاه در موقعیتی است که نیازی به دروغ گفتن ندارد و هر کاری که بخواهد، انجام میدهد و فرمانش در میان مردم نافذ است؛ از اینرو باید روراست باشد. البته این، بدین معنا نیست که دروغ گفتن، میتواند توجیهپذیر باشد. شاید یک فردِ عادی بهخاطر اینکه در موقعیت قدرت نیست، سعی کند دروغش را توجیه نماید و خود را نیازمند دروغ بداند، اما پادشاه که نیازی به دروغ ندارد.
دروغ، حرام است و یکی از ویژگیهای منافقان بهشمار میآید. منافق هر بار که لب به سخن میگشاید، دروغ میگوید و دروغ گفتن بهطور مطلق برای هیچکس جایز نیست. اینکه برخی از مردم، دروغ مصلحتی را جایز میدانند، یک پندارِ شیطانیست و هیچ پایه و اساسی ندارد. زیرا دروغ در هر حال، حرام است.
سوم: فقیر متکبر؛ شاهد موضوع همین بخش حدیث است. فقیر، چیزی ندارد که بهخاطر آن در برابر مردم، سر و گردنش را بالا بگیرد و تکبر کند. فقیر، چه دلیلی برای تکبر دارد؟ شاید ثروتمند به مال و ثروتِ خویش فریفته شود و در برابر بندگان الله متعال تکبر نماید؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾ [العلق: ٦، ٧]
حقا که انسان (عجیب است و) سر به طغیان مینهد. هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «سیحون، جیحون، فُرات و نیل، از رودهای بهشت هستند». پیامبرr این چهار رود مشهور را از رودهای بهشتی برشمرد؛ برخی از علما گفتهاند: این رودها، بهراستی و به صورت حقیقی جزو رودهای بهشتند؛ اما در دنیا طبیعت رودهای دنیوی را به خود گرفتند؛ زیرا در بهشت نیز چهار رود جریان دارد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِیهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَیۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ یَتَغَیَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِینَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗى﴾ [محمد : ١٥]
مثال بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، (چنین است که) در آن جویبارهاییست که مزه و رنگ آبش تغییر نکرده و نیز جویبارهایی از شیر که مزهاش دگرگون نشده و جویبارهایی از مِی و شراب لذتبخش برای نوشندگان، در آن وجود دارد و نیز جویبارهایی از عسل ناب.
ما از کیفیت و مزهی این نهرهای چهارگانه بیخبریم؛ همچنانکه در حدیثی قدسی امده است که اللهU میفرماید: «أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛([69]) یعنی: «برای بندگان نیکم، نعمتهایی (در بهشت) فراهم کردهام که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ انسانی، خطور نکرده است». اما با گذشت زمان، مزه و رنگ آبهای جیحون، سیحون، فرات و نیل، دچار تغییر و دگرگونی میشود؛ لذا علما در اینباره دو توضیح ارائه دادهاند:
1- این چهار رود، از رودهای بهشتند؛ اما پس از رسیدن به زمین، طبیعت رودهای دنیوی را به خود گرفتهاند.
2- این چهار رود، به صورت حقیقی از رودهای بهشت نیستند؛ بلکه از جهت برکت و امتیازی که دارند، پیامبرr این چهار رود را جزو رودهای بهشتی برشمرد تا به فضیلت و برکت آنها اشاره کند و جایگاه و اهمیتشان را بیان فرماید.
سپس مولف/ حدیثی بدین مفهوم آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr دستم را گرفت و فرمود: «الله زمین را در روز شنبه آفرید و کوههای زمین را در روز یکشنبه خلق کرد و درختان را در روز دوشنبه؛ و بدیها و محنتها را در روز سهشنبه پدید آورد و نور را در روز چهارشنبه؛ و روز پنجشنبه جانوران را در زمین پراکنده ساخت و آدمr را در روز جمعه، پس از عصر، در واپسین لحظات روز در فاصلهی عصر تا مغرب آفرید».
این حدیث را اگرچه امام مسلم/ روایت کرده است، اما علما رحمهمالله صحتش را رد کرده و گفتهاند: حدیث صحیحی نیست؛ زیرا با قرآن، مخالفت دارد و هر روایتی که بر خلاف قرآن باشد، باطل است؛ زیرا آنها که روایتش کردهاند، انسانهایی هستند که بهرغم تمام فضلی که دارند، معصوم نیستند و گاه خطا میکنند؛ بر خلاف قرآن که از هرگونه خطایی مصون است. لذا نیازی به شرح و توضیح این حدیث نیست.
***
1864- وعن أَبی سُلَیْمانَ خالدِ بنِ الْوَلیدِt قَالَ: لَقَدِ انْقَطَعتْ فی یَدِی یَوْمَ مُؤْتَةَ تِسْعَةُ أسْیَافٍ، فَمَا بَقِیَ فِی یَدِی إِلاَّ صَفِیحَةٌ یَمَانِیَّةٌ. [روایت بخاری]([70])
ترجمه: ابوسلیمان، خالد بن ولیدt میگوید: در جنگ "مؤته" نُه شمشیر در دستم شکست و فقط یک شمشیر پهن یمانی در دستم باقی ماند.
1865- وَعَنْ عمروِ بنِ العاصِt: أنَّه سَمِعَ رسولَ اللهِr یَقُولُ: «إِذَا حَکَمَ الحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ، ثُمَّ أصَابَ، فَلَهُ أجْرَانِ، وَإِذَا حَکَمَ وَاجْتَهَدَ، فَأَخْطَأَ، فَلَهُ أَجْرٌ». [متفق علیه]([71])
ترجمه: از عمرو بن عاصt روایت است که وی از رسولاللهr شنید که میفرمود: «اگر حاکم (قاضی) اجتهاد کند و حکمِ درستی صادر نماید، دو پاداش به او میرسد؛ اما اگر اجتهاد کند و در صدور حکم دچار اشتباه شود، یک پاداش به او میرسد».
1866- وعن عائشةَ& أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «الْحُمَّى مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ فَأَبْرِدُوهَا بِالمَاءِ». [متفق علیه]([72])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «تب، از جنس گرمای دوزخ است؛ پس آن را با آب، سرد کنید».
1867- وعنها& عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ صَوْمٌ، صَامَ عَنْهُ وَلِیُّهُ». [متفق علیه]([73])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه بمیرد و روزهای بر عهدهاش باشد، ولیِ او از طرف وی روزه بگیرد».
شرح
مولف/ روایتی بدین مضمون آورده است که خالد بن ولیدt میگوید: «در جنگ "مؤته" نُه شمشیر در دستم شکست و فقط یک شمشیر پهن یمانی در دستم باقی ماند».
خالد بن ولیدt یکی از شجاعترین مردم بود؛ وی در جنگ اُحُد در صف مشرکان قرار داشت و همو بود که به اتفاق عکرمه بن ابوجهل با تعدادی از مشرکان، از پُشت کوه بر صحابه# یورش برد؛ سپس اللهU بر هر دوی اینها منت نهاد و توفیقشان داد که اسلام بیاورند و از فرماندهان لشکر اسلام شوند. این، نشان میدهد که زمام همهی امور به دست اللهU میباشد و اوست که هرکه را بخواهد، گمراه میکند و هرکه را بخواهد، هدایت میبخشد. چهبسیار گمراهانی که هدایت یافتهاند و چه بسیار هدایتیافتگانی که گمراه شدهاند! همچنانکه ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وبَیْنَهَا إِلاَّ ذِراع، فَیَسْبقُ عَلَیْهِ الْکِتاب، فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْل النَّار، فَیَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلاَّ ذِرَاع، فَیَسْبِقُ عَلَیْهِ الْکِتَابُ فَیَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَیََدْخُلُهَا»؛([74]) یعنی: «شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک "ذراع" تا بهشت فاصله دارد؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال دوزخیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به دوزخ میرود. و شخص دیگری از شما، اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینکه میان او و دوزخ، فقط یک ذراع باقی میماند؛ ولی تقدیر بر او پیشی میگیرد و اعمال بهشتیان را انجام میدهد؛ در نتیجه، به بهشت میرود».
مولف/ حدیثی بدین مضمون نیز ذکر کرده است که عمرو بن عاصt میگوید: رسولاللهr فرمود: «اگر حاکم (= قاضی) اجتهاد کند و حکمِ درستی صادر نماید، دو پاداش به او میرسد؛ اما اگر اجتهاد کند و در صدور حکم دچار اشتباه شود، یک پاداش به او میرسد». منظور از حاکم در این حدیث، قاضی و همینطور مفتیست؛ بهیقین الله متعال، اجر و ثواب هیچ نیکوکاری را تباه نمیگرداند؛ لذا کسی که برای یافتن حق و حقیقت، همه توان و تلاش خویش را بهکار گیرد و به نتیجهی درستی برسد، هم ثواب تلاشش را دریافت میکند و هم از آن جهت که به حق و حقیقت رسیده است، پاداش مییابد؛ اما اگر در رسیدن به حق و حقیقت یا در نتیجهگیری و صدور حکم، دچار اشتباه شود، باز هم اجر و ثواب تلاشَش برای او محفوظ است.
و اما سومین حدیث؛ عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه بمیرد و روزهای بر عهدهاش باشد، ولی او از طرف وی روزه بگیرد». گفتنیست: فرقی نمیکند که روزهی رمضان بر عهدهی میّت باشد یا روزهی نذر. مثلاً شخصی در ماه رمضان، مسافر بوده و روزه نگرفته است؛ پس از رمضان نیز کوتاهی کرده و قضای روزهاش را ادا نکرده است؛ زیرا به تأخیر انداختن قضای روزه تا شعبان، جایز میباشد؛ در هر حال این شخص پیش از جبران روزههای قضاییاش از دنیا میرود؛ در این صورت مادر، یا پسر یا دختر و یا همسرش از طرف او روزه میگیرد؛ البته قضای روزهی میّت بر ولی او واجب نیست؛ بلکه حُکم استحباب را دارد و ولی او میتواند به جای هر روز روزهی قضاییِ میّت خود، به یک مستمند غذا بدهد. همچنین هرکه بمیرد و بهرغم تواناییاش کفارهای را که بر عهدهی اوست ادا نکند، ولی او از طرف وی روزه میگیرد. همینطور اگر کسی نذر کرده باشد که سه روز روزه بگیرد و پیش از ادای نذرش بمیرد، ولی او از طرف وی روزه بگیرد یا اینکه به ازای هر روز، به یک مستمند غذا بدهد.
مولف/ حدیثی بدین مضمون نیز آورده است که عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «تب، از جنس گرمای دوزخ است؛ پس آن را با آب، سرد کنید». تب، بالا رفتن حرارت بدن است و انواع گوناگونی دارد که همگی به خواست و تقدیر الهیست و اللهU، خود آن را برطرف میسازد. برای درمان تب راههای گوناگونی وجود دارد که از آن جمله: پاشویه و استفاده از آب سرد برای کاهش دمای بدن میباشد؛ همچنانکه پیامبرr بدین روش تصریح فرموده است؛ پزشکان نیز این را بهترین روش برای درمان تب دانستهاند.
***
1868- وعن عوف بن مالِک بن الطُّفَیْلِ أنَّ عائشة& حُدِّثَتْ أنَّ عبدَ اللهِ بنَ الزُّبَیْرِ$ قَالَ فِی بَیْعٍ أَوْ عَطَاءٍ أعْطَتْهُ عَائِشَةُ& واللهِ لَتَنْتَهِیَنَّ عَائِشَةُ أَوْ لأَحْجُرَنَّ عَلَیْهَا، قالَتْ: أَهُوَ قَالَ هَذَا؟ قالوا: نَعَمْ. قَالَتْ: هُوَ للهِ عَلَیَّ نَذْرٌ أنْ لا أُکَلِّمَ ابْنَ الزُّبَیْرِ أَبَدًا، فَاسْتَشْفَعَ ابْنُ الزُّبَیْرِ إِلَیْهَا حِیْنَ طَالَتِ الهِجْرَةُ. فَقَالَتْ: لا، واللهِ لا أشْفَعُ فِیهِ أبدًا، وَلا أَتَحَنَّثُ إِلَى نَذْرِی.
فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَى ابْنِ الزُّبَیرِ کَلَّمَ المِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ وَعبدَ الرحْمَنِ بْنَ الأسْوَدِ بْنِ عَبْدِ یَغُوثَ وقَالَ لَهُمَا: أنْشُدُکُمَا اللهَ لَمَا أدْخَلْتُمَانِی عَلَى عَائِشَةَ&، فَإنَّهَا لا یَحِلُّ لَهَا أنْ تَنْذِرَ قَطِیعَتِی، فَأقْبَلَ بِهِ المِسْوَرُ، وَعَبدُ الرحْمَنِ حَتَّى اسْتَأذَنَا عَلَى عَائِشَةَ فَقَالا: السَّلاَمُ عَلَیْکِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ، أنَدْخُلُ؟ قالَتْ عَائِشَةُ: ادْخُلُوا. قالوا: کُلُّنَا؟ قالتْ: نَعَمْ ادْخُلُوا کُلُّکُمْ، وَلا تَعْلَمُ أَنَّ معَهُمَا ابْنَ الزُّبَیرِ، فَلَمَّا دَخَلُوا دَخَلَ ابْنُ الزُّبَیرِ الحِجَابَ فَاعْتَنَقَ عَائِشَةَ& وَطَفِقَ یُنَاشِدُهَا وَیَبْکِی، وَطَفِقَ المِسْوَرُ ، وَعَبدُ الرَّحْمَنِ یُنَاشِدَانِهَا إِلاَّ کَلَّمَتْهُ وَقَبِلَتْ مِنْهُ، وَیَقُولانِ: إنَّ النَّبِیَّr نَهَى عَمَّا قَدْ عَلِمْتِ مِنَ الهِجْرَةِ؛ وَلا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوقَ ثَلاَثِ لَیَالٍ.
فَلَمَّا أَکْثَرُوا عَلَى عَائِشَة مِنَ التَّذْکِرَةِ وَالتَّحْرِیجِ، طَفِقَتْ تُذَکِّرُهُمَا وَتَبْکِی، وَتَقُولُ: إنِّی نَذَرْتُ وَالنَّذْرُ شَدِیدٌ، فَلَمْ یَزَالا بِهَا حَتَّى کَلَّمَتِ ابْنَ الزُّبَیرِ، وأعْتَقَتْ فِی نَذْرِهَا ذَلِکَ أرْبَعِینَ رَقَبَةً، وَکَانَتْ تَذْکُرُ نَذْرَهَا بَعدَ ذَلِکَ فَتَبکِی حَتَّى تَبِلَّ دُمُوعُهَا خِمَارَهَا. [روایت بخاری]([75])
ترجمه: عوف بن مالک بن طفیل میگوید: به عایشه& خبر رسید که عبدالله بن زبیر$ دربارهی معامله یا بخششی که عایشه& کرده بود، گفته است: به الله سوگند، یا عایشه از اینگونه بخششها دست میکشد، یا او را از چنین تصرفاتی باز میدارم. عایشه& پرسید: واقعاً او چنین گفته است؟ گفتند: آری. عایشه& فرمود: به الله سوگند یاد میکنم که هرگز با- خواهرزادهام- ابنزبیر صحبت نکنم. وقتی که قهرِ عایشه با ابنزبیر# طولانی شد، عبدالله بن زبیر$ کسی را به شفاعت- نزد خالهاش- عایشه& فرستاد؛ اما عایشه& فرمود: هرگز؛ به الله سوگند که هیچ سفارشی را دربارهی او نمیپذیرم و سوگندِ خود را نمیشکنم.
وقتی این قهر بر ابنزبیر$ بهطول انجامید، با مسور بن مَخرمه و عبدالرحمن بن اسود بن عبدِ یَغوث صحبت کرد و به آن دو گفت: شما را به الله سوگند میدهم که مرا نزد عایشه& ببرید؛ زیرا برایش روا نیست که به قهر کردن با من قَسَم بخورد. مسور و عبدالرحمن، او را با خود- به سوی خانهی امالمؤمنین- بردند و از عایشه& اجازهی ورود خواستند و گفتند: السلام علیکِ ورحمة الله وبرکاته؛ آیا وارد شویم؟ عایشه& فرمود: وارد شوید. گفتند: آیا همهی وارد شویم؟ عایشه& که از همراه بودن عبدالله بن زبیر$ با آندو بیخبر بود، فرمود: بله، همهی شما وارد شوید. همینکه وارد شدند، ابنزبیر$ به پُشت پرده رفت و- برای عذرخواهی- خود را به آغوش خالهاش، عایشهی صدیقه& انداخت و میگریست و خالهاش را سوگند میداد که او را ببخشد و مسور و عبدالرحمن نیز امالمؤمنین را سوگند میدادند که با- خواهرزادهاش- ابنزبیر سخن بگوید و عذر او را بپذیرد؛ و میگفتند: همانگونه که خودتان میدانید، پیامبرr از قهر کردن نهی نموده است و برای هیچ مسلمانی روا نیست که بیش از سهشبانه روز با برادر مسلمانش قهر کند.
وقتی با اصرار فراوان، موضوع قهر کردن و عواقب آن را به عایشه& یادآوری کردند، وی گریست و سوگند خود را به آنان یادآوری نمود و فرمود: من، قَسَم خوردهام و شکستن قَسَم، سخت است؛ اما مِسوَر و عبدالرحمن همچنان پافشاری کردند تا اینکه امالمؤمنین با- خواهرزادهاش- ابنزبیر$ سخن گفت و به کفارهی سوگندش، چهل برده را آزاد کرد. از آن پس، هرگاه سوگند خویش را بهیاد میآورد، آنقدر میگریست که اشکهایش، چادرش را خیس میکرد.
1869- وعن عُقْبَةَ بن عامِرٍt أنَّ رَسُولَ اللهِr خَرَجَ إِلَى قَتْلَى أُحُدٍ، فَصَلَّى عَلَیْهِمْ بَعْدَ ثَمَانِ سِنینَ کَالمُوَدِّعِ لِلأَحْیَاءِ وَالأَمْوَاتِ، ثُمَّ طَلَعَ إِلَى الْمِنْبَرِ، فَقَالَ: «إنِّی بَیْنَ أیْدِیکُمْ فَرَطٌ وَأَنَا شَهِیدٌ عَلَیْکُمْ وإنَّ مَوْعِدَکُمُ الحَوْضُ، وإنِّی لأَنْظُرُ إِلَیْهِ مِنْ مَقَامِی هَذَا، أَلا وإنِّی لَسْتُ أَخْشَى عَلَیْکُمْ أنْ تُشْرِکُوا، وَلَکِنْ أخْشَى عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا أنْ تَنَافَسُوهَا»؛ قَالَ: فَکَانَتْ آخِرَ نَظْرَةٍ نَظَرْتُهَا إِلَى رَسُولِ اللهِr.
وفی روایةٍ: «وَلَکِنِّی أَخْشَى عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا أنْ تَنَافَسُوا فِیهَا، وَتَقْتَتِلُوا فَتَهْلِکُوا کما هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ». قَالَ عُقْبَةُ: فکانَ آخِرَ مَا رَأیْتُ رَسُولَ اللهِr عَلَى الْمِنْبَرِ.
وفی روایةٍ قَالَ: «إنِّی فَرَطٌ لَکُمْ وَأنَا شَهِیدٌ عَلَیْکُمْ وإنِّی واللهِ لأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِی الآنَ، وإنِّی أُعْطِیتُ مَفَاتِیحَ خَزَائِنِ الأَرْضِ، أَوْ مَفَاتِیحَ الأرْضِ، وإنِّی واللهِ مَا أخَافُ عَلَیْکُمْ أنْ تُشْرِکُوا بَعْدِی، وَلَکِنْ أَخَافُ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِیهَا». [متفق علیه]([76])
ترجمه: عقبه بن عامرt میگوید: رسولاللهr- به احد- رفت و پس از گذشتِ هشت سال بر کُشتههای اُحُد نماز خواند؛ مانند کسی که از زندهها و مردهها خداحافظی میکند؛ سپس بر منبر رفت و فرمود: «من روز قیامت جلوتر از شما و گواهتان خواهم بود؛ وعدهگاه شما، "حوضِ (کوثر)" است و من اینک از اینجا آن را میبینم. من از آن بیم ندارم که دوباره شرک ورزید؛ بلکه از این نگرانم که بر سرِ دنیا به رقابت با یکدیگر بپردازید». عقبهt میگوید: این آخرین باری بود که به رسولاللهr نگاه کردم.
و در روایتی آمده است: «بلکه نگرانیام برای شما، دربارهی دنیاست که بر سرِ آن با یکدیگر رقابت کنید و با هم درگیرِ کشمکش (و قتل و پیکار) شوید؛ در نتیجه همانگونه که امتهای پیش از شما به هلاکت رسیدند، شما نیز هلاک شوید».
و در روایتی آمده است: «من، جلودار و گواه شما هستم و سوگند به الله که اینک به حوض خویش مینگرم. کلیدهای خزانههای زمین- یا فرمود: کلیدهای زمین- به من داده شده است. برای شما نگران نیستم که پس از من شرک بورزید؛ بلکه نگرانیانم برای شما این است که بر سر دنیا با یکدیگر رقابت کنید».
[نووی: منظور از نماز خواندن پیامبرr بر کُشتههای اُحُد، این است که برایشان دعا کرد؛ و منظور، نماز جنازه نیست.]([77])
شرح
مولف/ این دو حدیث را در کتاب نکات و احادیث پراکنده آورده است؛ حدیث نخست دربارهی ماجراییست که میان امالمؤمنین عایشهی صدیقه و خواهرزادهاش، عبدالله بن زبیر# گذشت. مادر مومنان، عایشه& بهعنوان برترین همسر پیامبرr پس از مرگ آن بزرگوار، در علم و عبادت، و در خردورزی و حُسن تدبیر و همینطور در سخاوت و بخشندگی، زبانزد همه بود؛ باری آنقدر بذل و بخشش نمود که خواهرزادهاش، عبدالله بن زبیر$ بذل و بخشش خالهاش را بیش از حد تلقی کرد و گفت: اگر خالهام از این کار باز نیاید، او را از چنین تصرفاتی در اموالش منع خواهم کرد. این سخن دربارهی امالمؤمنین، سخن سخت و شدیدی بود و عایشه& انتظار شنیدن چنین سخنی را از خواهرزادهاش نداشت؛ در هر حال افراد سخنچینی که نخود در دهانشان نَم نمیکشد، این سخن ابنزبیر را به امالمؤمنین رساند؛ در صورتی که سخنچینی، حرام است و یکی از گناهان بزرگ بهشمار میرود. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تُطِعۡ کُلَّ حَلَّافٖ مَّهِینٍ ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِیمٖ ١١﴾ [القلم: ١٠، ١١]
و از هیچ سوگندخوردهی فرومایهای فرمان مبر؛ (و نیز) و از هیچ عیبجویی که به سخنچینی در رفت و آمد است.
چنانکه پیامبرr از کنارِ دو قبر عبور کرد و فرمود: «إنَّهما لَیُعَذَّبَانِ وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ، أمّا أَحَدُهُمَا فکان لا یَسْتَبرئ مِنْ البَوْلِ، وأمَّا الآخَرُ فکان یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ بَینَ النَّاسِ»؛([78]) یعنی: «این دو نفر عذاب میشوند، آن هم بهخاطر گناهی که آن را بزرگ نمیدانستند؛ یکی از آنها، از ادرار خود پرهیز نمیکرد و دیگری، در میان مردم سخنچینی مینمود»؛ آدمِ سخنچین، حرفِ این را برای آن میبرد و حرف آن را برای این میآورد تا در میانشان جدایی و کینه بیندازد؛ در هر حال، سخنچینی گناه بزرگیست که عذاب قبر را در پی دارد؛ آدمسخنچین جایی در بهشت ندارد و وارد بهشت نمیشود.
در هر حال این سخن ابنزبیر$ به عایشه& رسید؛ عایشه& که سخت ناراحت شده بود، نذر کرد، یعنی قَسَم خورد که با ابنزبیر$ سخن نگوید.
ناگفته پیداست که اگر خالهای چون امالمؤمنین با خواهرزادهاش قهر کند، برای خواهرزاده خیلی سخت است؛ از اینرو تحمل این موضوع برای ابنزبیر$ مشکل بود؛ لذا سعی کرد که این ناراحتی را از دلِ خالهاش بیرون بیاورد و رضایتش را جلب کند؛ اما هرچه کوشید، فایده نداد؛ زیرا امالمؤمنین تصمیمش را گرفته و نذر کرده بود که با او قهر کند و بدین سادگی نذر خود را نمیشکست. ابن زبیر$ ناگزیر شد که از دو تن از یاران پیامبرr به نامهای مسور بن مَخرمه و عبدالرحمن بن اسود$ کمک بخواهد تا به او برای رفع این مشکل کمک کنند؛ آندو چارهاندیشی کردند تا خاله و خواهرزاده را با هم آشتی دهند. همانگونه که میدانید حتی دروغ گفتن نیز برای آشتی دادن دو نفر جایز است، پس چه رسد به چارهاندیشی؛ آندو به خانهی امالمؤمنین رفتند و درب زدند و سلام گفتند و اجازهی ورود خواستند. امالمؤمنین عایشهی صدیقه& به آنها اجازهی ورود داد. پرسیدند: آیا همهی وارد شویم؟ امالمؤمنین& که از همراه بودن عبدالله بن زبیر$ با آنها بیخبر بود، فرمود: بله، همهی شما وارد شوید. امالمؤمنین& در پُشت پرده بود؛ زیرا حکم حجاب دربارهی همسران پیامبرr با حکم حجاب دربارهی عموم زنان فرق میکند؛ برای سایر زنان همینکه بدن و سر و صورتِ خود را از نامحرم بپوشند، کافیست؛ اما زنان پیامبرr باید در پُشت پرده یا حجابی دیگر قرار میگرفتند. خلاصه اینکه وقتی مسور بن مَخرمه و عبدالرحمن بن اسود و عبدالله بن زبیر# وارد خانهی عایشه& شدند، عبدالله بن زبیر$ به پُشت پرده رفت و به دست و پای خالهاش افتاد. آری؛ عایشهی صدیقه& خالهی عبدالله بن زبیر$ بود؛ از اینرو عبدالله بن زبیر$ برای عذرخواهی، خود را به آغوش خالهاش انداخت و با گریه و زاری، خواهش کرد که او را ببخشد؛ همچنین خالهاش را سوگند میداد و او را از قطع رابطهی خویشاوندی و قهر کردن برحذر میداشت و برایش بیان میکرد که قهر کردن بیش از سه شبانهروز، روا نیست؛ اما عایشهی صدقه& نیز میفرمود: «من نذر کردهام؛ و این، خیلی سخت است»؛ یعنی من، قَسَم خوردهام و شکستن قَسَم، سخت است. سپس آندو صحابی، امالمؤمنین را قانع کردند که از تصمیمش مبنی بر قهر کردن با خواهرزادهاش منصرف شود و این حدیث را به او یادآوری نمودند که رسولاللهr فرموده است: «لایَحِلُّ لِمؤمنٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاثٍ»؛([79]) «برای هیچ مؤمنی جایز نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر باشد». سرانجام امالمؤمنین، عایشهی صدیقه& حرفشان را پذیرفت و با خواهرزادهاش آشتی کرد؛ اما این موضوع و نذری که کرده بود، او را نگران میکرد و از این بابت که شکستن نذر و قَسَم برایش سخت و شدید بود، هربار که این موضوع به یادش میآمد، میگریست. این، قانون و قاعدهای برای هر انسان پارسا و ترساییست که هرچه شناختش به الله متعال بیشتر باشد، خداترسی و تقوایش نیز بیشتر است؛ این بانوی پارسا و خداترس نیز هرگاه نذر خود را بهخاطر میآورد، میگریست؛ تا آنجا که از این بابت چهل برده آزاد کرد. این، بیانگر ایمان والای مادر مومنان است و نشان میدهد که آنها بهشدت مشتاق رهایی از عذاب الهی بودند.
این حدیث، حاوی نکاتیست که پارهای از آنها را ذکر میکنم:
1. برای هیچ مسلمانی روا نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر و قطع رابطه کند؛ بهویژه اگر خویشاوندش باشد و اگر کسی در این رابطه قَسَم خورد، بر او واجب است که سوگند خویش را بشکند و کفاره بدهد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «وَإِذَا حَلَفْتَ عَلَى یَمِینٍ، فَرَأیْتَ غَیْرَهَا خَیْراً مِنْهَا، فَأتِ الَّذِی هُوَ خَیرٌ وَکَفِّرْ عَنْ یَمِینِکَ»؛([80]) یعنی: «...و هرگاه بر انجامِ کاری سوگند خوردی و سپس خلافِ آن کار را بهتر دانستی، همان کار بهتر را انجام بده و کفّارهی سوگندت را ادا کن». وقتی کفارهی سوگند خود را ادا کنید و مطابق فرمان پیامبرr، کارِ بهتر را انجام دهید، امیدواری فراوانی به بخشش و آمرزش الاهی وجود دارد.
2. فضیلت آشتی دادن مردم با یکدیگر؛ روشن است که این کار، جزو بهترین و برترین کارهاست؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [النساء : ١١٤]
در بسیاری از جلسات و سخنان مردم خیری نیست و خیر در سخن کسیست که به صدقه و یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم فرا بخواند.
3. حُقه زدن به معنای چارهاندیشی برای حل یک موضوع، جایز است؛ البته مشروط به اینکه به کارِ حرامی نینجامد؛ زیرا آن دو صحابی برای اینکه عبدالله بن زبیر$ را با خود به خانهای عایشه& ببرند، به روشی که در روایت ذکر شده است، چارهاندیشی کردند و عبداللهt را با خود به درون خانه بردند.
4. صحابه# دلهای نرم و نازکی داشتند و از خوف و خشیت الهی، خیلی زود به گریه میافتادند؛ این، بیانگر نرم بودن دلهای آنان و نیز نشاندهندهی خداترسی آنهاست. انسان هرچه دلش سختتر باشد، دیرتر گریه میکند و از گریه دورتر است. از اینرو مردم را میبینیم که هرچه به آخرت توجه بیشتری دارند، نرمدلترند و خشوع و گریهی بیشتری در آنها مشاهده میشود و به اعمالی چون قیام شب، صدقه دادن و انجام سایر کارهای نیک اهمیت میدهند؛ اما دلی که سخت شود، پندها و اندرزها همانند آب بر روی آن میگذرد و هیچ تأثیری بر آن نمیگذارد. الله خودش رحم کند.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که عقبه بن عامرt میگوید: «رسولاللهr- به احد- رفت و پس از گذشتِ هشت سال بر کُشتههای اُحُد نماز خواند»؛ یعنی برایشان دعا کرد و همانگونه که مولف/ گفته است، منظور از این نماز، نماز جنازه نیست؛([81]) زیرا نماز جنازه پیش از دفن مُرده خوانده میشود، نه پس از خاکسپاریاش؛ مگر برای کسی که پیش از دفن میت نتوانسته است در نماز جنازهی وی شرکت کند یا بر مُردهی همعصر خود، نماز بخواند؛ در این صورت رواست که پس از دفن میّت بر او نماز بگزارد؛ اما منظور از نماز خواندن پیامبرr بر شهدای اُحُد، این است که برایشان دعا کرد. این مفهوم در قرآن نیز بیان شده است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡ﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی و بر آنها درود بفرست.
یعنی: برایشان دعا کن. عقبهt میافزاید: سپس رسولاللهr بالای منبر و مانند کسی که از زندهها و مردهها خداحافظی میکند، سخنرانی نمود و فرمود: «من روز قیامت جلوتر از شما و گواهتان خواهم بود؛ وعدهگاه شما، "حوضِ (کوثر)" است و من اینک از اینجا آن را میبینم» و خبر داد که آبی سفیدتر از شیر، شیرینتر از عسل، و خوشبوتر از مشک به این حوض میریزد و در آن، ظرفهای سیمینیست که در درخشندگی، زیبایی و فراوانی، مانند ستارگان آسمان هستند و هرکس یک جرعه از این آب بنوشد، پس از آن، هرگز تشنه نمیشود. مردم که از ایستادن در میدان حشر خسته و تشنهاند، بهسوی این حوض میشتابند؛ اما فقط مومنان از این آب مینوشند و کافران از آنجا رانده میشوند؛ آنکه در دنیا از شریعت گوارای الهی بنوشد و به سنت پاک نبوی عمل کند، او را مژده باد که روز قیامت از حوض پیامبرr خواهد نوشید و هرکه در دنیا از شریعت و سنت نبوی دور باشد، در قیامت نیز از حوض کوثر و آب گوارایش محروم خواهد بود.
پیامبرr فرمود: «و من اینک از اینجا آن- حوض- را میبینم»؛ زیرا حوض کوثر در همین دنیا برای آن بزرگوار نمایان شد؛ همانگونه که در نماز کسوف، بهشت و دوزخ را دید. اینها، اموری غیبیست که ما کیفیتش را نمیدانیم؛ بلکه بر ما واجب است که تصدیق کنیم و به آن ایمان داشته باشیم. در ادامهی این حدیث آمده است که رسولاللهr فرمود: «من آن بیم ندارم که دوباره شرک ورزید»؛ این، بدین معنا نیست که این امت به شرک دچار نمیشود؛ خودِ رسولاللهr بیان فرمود که این نگرانی را ندارد و نفرمود که دچار شرک نخواهید شد؛ این دو با هم فرق میکند؛ بلکه پیامبرr با توجه به اینکه دعوت توحید در زمان ِ آن بزرگوار برپا بود و مردم خود را به توحید، ملزَم میدانستند، اظهار داشت که نگران بروز شرک در چنین شرایطی نیست؛ لذا هنگامی که دعوت توحید کنار نهاده شد، امت به شرک و خرافه مبتلا گردید؛ همچنانکه برخی از کسانی که ادعای مسلمانی میکنند، به طواف قبرها میروند و از صاحبان قبور مدد و حاجت میطلبند و برایشان قربانی میکنند! لذا با توجه به مفهومی که بیان شد، این حدیث با احادیثی که بیانگر گسترش شرک در این امت است، هیچ تعارضی ندارد؛ زیرا پیامبرr در آن برهه از تاریخ امت، مطمئن شده بود که امت دچار شرک نمیشود و اظهار داشت که نگرانیاش از این است که دنیا به روی مردم گشوده شود و آنگاه بر سرِ دنیاطلبی با یکدیگر رقابت و کشمکش کنند و همانند امتهای گذشته بر سرِ دنیاطلبی درگیر جنگ و خونریزی شوند و به هلاکت برسند. این، همان چیزیست که اینک روی داده و دنیا از هر سو به روی ما گشوده شده و امکانات بهقدری افزایش یافته است که هیچکس تصورش را نمیکرد؛ حتی کسانی که در مسیر دنیاطلبی درگیر جنگ نشدهاند، از این آفت مصون نماندهاند؛ زیرا دنیا تمام وجودشان را گرفته و دلهایشان را تسخیر کرده است؛ از اینرو تمام شب و روز، در خواب و بیداری، و در همه حال همهی فکر و خیالشان دنیاست و فقط به دنیا میاندیشند و اصلاً برایشان مهم نیست که از راه حلال، پولی به جیب بزنند یا از راه حرام! و بهراستی پیامبرr درست و بهجا فرموده است که: «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لا یُبَالِی الْمَرْءُ مَا أَخَذَ مِنْهُ أَمِنَ الْحَلالِ أَمْ مِنَ الْحَرَامِ»؛([82]) یعنی: «روزگاری بر مردم فرا میرسد که کسی اهمیت نمیدهد که آنچه بهدست میآورَد، از راه حلال است یا حرام». پناه بر الله! شگفتا از انسانها که بر سرِ دنیا و زر و زورش با یکدیگر میجنگند! شگفتآور است که آدمیزاد برای دنیا آنقدر تلاش و دوندگی میکند که انگار برای دنیا آفریده شده است؛ در صورتی که دنیا برای انسان خلق شده است، نه انسان برای دنیا! انسان بیچاره همهی فکر و آسایش خود و حتی لحظاتی را که باید با خانوادهاش باشد، همه را برای دنیا میگذارد و ناگهان، در یک لحظه دنیا را از دست میدهد! از خانهاش بیرون میرود و هرگز به خانهاش برنمیگردد! یا روی رختخوابش میخوابد و هیچگاه بیدار نمیشود! چه همه از این وقایع دیدهایم و شنیدهایم؛ پسر جوان با هزار امید و آرزو، دختری را به عقد خویش درمیآورد، اما هنوز رخت دامادی از تن درنیاورده و به حجله نرفته که لباس آخرت بر او میپوشانند و کفنش میکنند! هنوز جوهر کارت عروسیاش خشک نشده است که او را غُسل میّت میدهند! بارالها! پس کی میخواهیم پند بگیریم؟! واقعاً دنیایی که اینهمه بیوفاست، چه ارزشی دارد؟ آیا شایسته است که تا این حد خود را به چنین دنیایی مشغول کنیم و از زندگی حقیقیِ خویش غافل شویم یا حتی برای چنین دنیایی کشمکش نماییم؟ لذا طبیعیست که محمد مصطفیr بهعنوان دلسوزترین فرد بشر نسبت به همنوعان خود، از این بابت نگران باشد و بگوید: «از این نگرانم که دنیا به روی شما گشوده شود و بر سرِ دنیا به رقابت با یکدیگر بپردازید».
ای برادر و ای خواهر مسلمانم! بههوش باش! مبادا فریفتهی دنیا شوی؛ بنگر که دنیای فریبنده، تو را نفریبد. اگر الله متعال به تو مال و ثروتی بخشیده است و تو سپاسگزارش هستی، خوشا به حالَت که چنین دنیایی، خجسته است و اگر در تنگنای مادی قرار داری، باز هم شاکر باش که دنیا محل گذر است، نه جای ماندن؛ اما اگر همهی فکر و خیالت، دنیا باشد، بدان که در ورطهی هلاکت افتادهای و این، زیان دنیا و آخرت است.
***
1870- عن أَبی زید عمرِو بن أخْطَبَ الأنصاریِّt قَالَ: صلَّى بِنَا رَسُولُ اللهِr الفَجْرَ، وَصَعِدَ المِنْبَرَ، فَخَطَبَنَا حَتَّى حَضَرَتِ الظُّهْرُ، فَنَزَلَ فَصَلَّى، ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى حَضَرَتِ العَصْرُ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّى، ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ، فَأَخْبَرَنَا بِمَا کَانَ وَبِمَا هُوَ کَائِنٌ، فَأَعْلَمُنَا أَحْفَظُنَا. [روایت مسلم]([83])
ترجمه: ابوزید، عمرو بن اخطب انصاریt میگوید: رسولاللهr نماز صبح را برای ما امامت داد، آنگاه بالای منبر رفت و تا وقت نماز ظهر برای ما سخنرانی کرد؛ سپس از منبر پایین آمد و نماز ظهر را بهجای آورد و دوباره بالای منبر رفت و سخنرانی کرد تا اینکه وقت نماز عصر فرا رسید؛ لذا از منبر پایین آمد و نماز گزارد. سپس بالای منبر رفت و تا غروب خورشید، سخنرانی نمود و به ما خبر داد که در گذشته چه بوده و در آینده چه خواهد بود؛ داناترین ما کسیست که نکات بیشتری را بهخاطر سپرده است.
1871- وعن عائشة& قالَتْ: قَالَ النَّبِیُّr: «مَنْ نَذَرَ أنْ یُطِیعَ اللهَ فَلْیُطِعْهُ، وَمَنْ نَذَرَ أَنْ یَعْصِیَ اللهَ فَلا یَعْصِهِ». [روایت بخاری]([84])
ترجمه: عایشه& میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید و هرکس نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، نباید از او نافرمانی کند».([85])
1872- وَعَنْ أمِّ شَرِیکٍ& أنَّ رسولَ اللهِr أَمَرَها بِقَتْلِ الأَوْزَاغِ وَقالَ: «کَانَ یَنْفُخُ عَلَى إبْرَاهِیمَ». [متفقٌ علیه]([86])
ترجمه: از امشریک& روایت است که رسولاللهr او را به کُشتنِ مارمولک سمّی دستور داد و فرمود: «او در آتش ابراهیم(u) میدمید».
1873- وعن أَبی هریرةt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهِr: «مَنْ قَتَلَ وَزَغَةً فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً، وَمَنْ قَتَلَهَا فی الضَّرْبَةِ الثَّانِیَةِ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً دُونَ الأولَى، وَإنْ قَتَلَهَا فِی الضَّرْبَةِ الثَّالِثَةِ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً».
وفی روایةٍ: «مَنْ قَتَلَ وَزَغَاً فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ کُتِبَ لَهُ مِئَةُ حَسَنَةٍ، وفِی الثَّانِیَةِ دُونَ ذَلِکَ، وفِی الثَّالِثَةِ دُونَ ذَلِکَ». [روایت مسلم]([87])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکه مارمولک سمی را در اولین ضربه بکشد، چنین و چنان پاداشی به او میرسد و هرکه آن را در دومین ضربه بکُشد، پاداشی برایش ثبت میشود که از پاداش نخستین ضربه کمتر است و اگر آن را به سه ضربه بکشد، از چنین و چنان پاداشی- که از دو اجر نخست کمتر است- برخوردار میگردد».
و در روایتی آمده است: «هرکه مارمولک سمی را در نخستین ضربه بکُشد، صد نیکی برایش ثبت میگردد؛ و در دومین ضربه نیکیِ کمتری برایش منظور میشود و در سومین ضربه، کمتر از این».
شرح
اینها احادیثیست که مولف/ در موضوعهای پراکنده، ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که باری پیامبرr از صبح تا غروب، سخنرانی کرد؛ و این، نشان میدهد که آن بزرگوار سخنورترین مردم بوده است؛ چنانکه ابوزید، عمرو بن اخطب انصاریt میگوید: «رسولاللهr نماز صبح را برای ما امامت داد، آنگاه بالای منبر رفت و تا وقت نماز ظهر برای ما سخنرانی کرد؛ سپس از منبر پایین آمد و نماز ظهر را بهجای آورد و دوباره بالای منبر رفت و سخنرانی کرد تا اینکه وقت نماز عصر فرا رسید؛ لذا از منبر پایین آمد و نماز گزارد. سپس بالای منبر رفت و تا غروب خورشید، سخنرانی نمود و به ما خبر داد که در گذشته چه بوده و در آینده چه خواهد بود؛ داناترین ما کسیست که نکات بیشتری را بهخاطر سپرده است».
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که پیامبرr فرمود: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید و هرکس نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، نباید از او نافرمانی کند».
گفتنیست: نذر در اصل، مکروه است و حتی برخی از علما، آن را حرام دانستهاند؛ زیرا انسان با نذر کردن، خود را به انجامِ کاری وادار میسازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است. از اینرو پیامبرr از «نذر» منع نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا یَأْتِی بِخَیْرٍ وَإِنَّمَا یُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ»؛([88]) یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمیدهد) و تنها بهوسیلهی آن، چیزی از دست بخیل، بیرون میآید». نذر، بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت میباشد.
اما نذری که حکم سوگند را دارد، نذریست که انسان بهقصد تأکید بر یک موضوع، بیان میکند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات و یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی میگویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود. و او، در پاسخ میگوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر میکنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و میخواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. همچنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد. مثلاً میگوید: اگر فلانکار را انجام ندهم، نذر روزهی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که بهنحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید و رسولاللهr فرموده است: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ، وَإِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى».([89]) یعنی: «اعمال به نیتها بستگی دارند و برای هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است».
اما نوع دوم: نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته میشود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی نذر کند که شراب بنوشد. اینچنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که شراب بنوشد. البته بنا بر قول راجح، کفارهی سوگند بر او واجب میشود و برخی از علما، گفتهاند: هیچ کفارهای ندارد؛ زیرا این نذر، از اساس باطل است و منعقد نمیشود. اما دیدگاه صحیح، این است که کفاره دارد؛ اما عمل کردن به چنین نذری، جایز نیست. مثال دیگری ذکر میکنم: خانمی نذر میکند که در عادت ماهیانهاش روزه بگیرد. این هم نذر حرام است و برایش جایز نیست که در دوران حیض یا عادت ماهیانهاش، روزه بگیرد و بر او، کفارهی سوگند، واجب میشود.
و سومین نوع نذر، نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر میکند که «ایام بیض»، یعنی روزهای سیزده، چهارده، و پانزدهم هر ماه قمری را روزه بگیرد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب میباشد. زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ فَلْیُطِعْهُ»؛ یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». یا شخصی میگوید: نذر میکنم که دو رکعت «ضحی» بخوانم؛ ادای این نذر، بر او واجب است؛ زیرا نذرش، نذر اطاعت است و بهفرمودهی پیامبرr باید به چنین نذری عمل کرد. گفتنیست: اگر کسی نذرِ مشروط کند، مثلاً بگوید: اگر الله بیماریام را شفا دهد، یک هفته روزه میگیرم و سپس بهبود بابد، بر او واجب است که به نذر خود عمل نماید و یک هفته روزه بگیرد؛ وگرنه، بیمِ آن میرود که به صفت نفاق مبتلا شود؛ زیرا اللهU دربارهی منافقان میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّنۡ عَٰهَدَ ٱللَّهَ لَئِنۡ ءَاتَىٰنَا مِن فَضۡلِهِۦ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ ٧٥ فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُم مِّن فَضۡلِهِۦ بَخِلُواْ بِهِۦ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعۡرِضُونَ ٧٦ فَأَعۡقَبَهُمۡ نِفَاقٗا فِی قُلُوبِهِمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ یَلۡقَوۡنَهُۥ بِمَآ أَخۡلَفُواْ ٱللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ٧٧﴾ [التوبة: ٧٥، ٧٧]
برخی از ایشان با الله پیمان بستند که اگر (الله) از فضل خویش به ما ببخشاید، حتماً زکات میدهیم و از نیکوکاران میشویم. و هنگامی که الله از فضل خویش به آنان بخشید، در آن بخل ورزیدند و رویگردانی نمودند و ایشان (از خیر و نیکی) رویگردانند. پس بدان سبب که در پیمانشان با الله خلاف کردند و بدان سبب که دروغ میگفتند، (پروردگار نیز) نفاق را تا روزی که با او دیدار کنند، سرانجامِ ایشان قرار داد.
اما اگر نذر کسی، هم شامل نذر اطاعت باشد و هم شامل نذر معصیت، باید به بخشی از نذرش که اطاعت است، عمل نماید و بخش دیگر را ترک کند و کفارهی سوگند بدهد. مثل شخصی به نامِ ابواسرائیل که نذر کرده بود در آفتاب بایستد و زیر سایه نرود، ساکت باشد و روزه بگیرد. پیامبرr به او دستور داد که روزه بگیرد؛ زیرا نذر اطاعت بود؛ اما او را از سکوت و ایستادن در آفتاب، منع نمود و فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، و بنشیند». بسیاری از مردم، امروزه نذر میکنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آنها بیمار میشود، میگویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، چنین و چنان خواهیم کرد. از چنین نذری منع شده و این نذر، یا مکروه است و یا حرام. بدون اینکه نذر کنید، برای بیمارتان دعای بهبودی نمایید و از الله بخواهید که او را شفا دهد؛ اما همانگونه که بیان شد اگر کسی نذر کند و بیمارش بهبود یابد، بر او واجب است که نذر خود را ادا نماید.
در حدیث سوم به کُشتن چلپاسههای چندشآور یا مارمولک سمی امر شده است؛ چنانکه عایشه& سرنیزهای داشت که با آن، مارمولکهایی را که وارد خانهاش میشدند، میکُشت. پیامبرr فرموده است: «هرکه مارمولک سمی را در نخستین ضربه بکُشد، صد نیکی برایش ثبت میگردد؛ و در دومین ضربه نیکیِ کمتری برایش منظور میشود و در سومین ضربه، کمتر از این». این بدین معناست که باید ضربه را مُحکم بزنیم تا مارمولک، با نخستین ضربه بمیرد؛ پیامبرr، مارمولک را موجودی تبهکار نامید؛ زیرا زمانی که ابراهیمu را در آتش انداختند، این موجود تبهکار و پلید، در آتش میدمید تا آن را برافروختهتر سازد؛ این، نشانگر عداوت و دشمنیِ بیحدّ این موجود پلید نسبت به اهل توحید و اخلاص میباشد؛ لذا شایسته است که در مسجد، خانه و بازار، آن را دنبال کنیم و بکُشیم.
***
1874- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رَسُول اللهِr قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ سَارِقٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ عَلَى سَارِقٍ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ لأتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فی یَدِ زَانِیَةٍ؛ فَأصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ : تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى زَانِیَةٍ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى زَانِیَةٍ! لأتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فوَضَعَهَا فی یَدِ غَنِیٍّ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ عَلَى غَنِیٍّ؟ فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ وَعَلَى زَانِیَةٍ وعلى غَنِیٍّ! فَأُتِیَ فَقِیْلَ لَهُ: أمَّا صَدَقَتُکَ عَلَى سارقٍ فَلَعَلَّهُ أنْ یَسْتَعِفَّ عَنْ سَرِقَتِهِ، وأمَّا الزَّانِیَةُ فَلَعَلَّهَا تَسْتَعِفُّ عَنْ زِنَاهَا، وأمَّا الغَنِیُّ فَلَعَلَّهُ أَنْ یَعْتَبِرَ فَیُنْفِقَ مِمَّا آتََاهُ اللهُ». [روایت بخاری با همین الفاظ؛ و نیز روایت مسلم با الفاظی دیگر و به همین مضمون.]([90])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «شخصی تصمیم گرفت که صدقهای بدهد؛ صدقهاش را برداشت و بیرون رفت و آنرا (ندانسته) به دزدی داد. بامداد مردم میگفتند: دیشب به دزدی صدقه داده شده است. صدقهدهنده گفت: یا الله! تو را شکر- که توفیقم دادی تا صدقه دهم-. و تصمیم گرفت که دوباره صدقه دهد و صدقهاش را برداشت و بیرون رفت و (ندانسته) آن را به زنی بدکار داد. بامداد مردم میگفتند: دیشب به زنی بدکار صدقه داده شده است. صدقهدهنده گفت: یا الله! تو را شکر که توفیقم دادی تا صدقه دهم؛ من که نمیدانستم که آن زن، بدکار است. و تصمیم گرفت که دوباره صدقه دهد و صدقهاش را برداشت و بیرون رفت و (ندانسته) آن را به ثروتمندی داد. بامداد مردم میگفتند: دیشب به شخصی بینیاز صدقه داده شده است. صدقهدهنده گفت: یا الله! تو را شکر- که توفیقم دادی تا صدقه دهم؛- ولی چه کنم که صدقهام به دست یک دزد، زنی بدکار و یک بینیاز رسید. کسی در خوابش آمد و به او گفت: امید است که صدقهات به دزد، باعث شود که دست از دزدی بردارد؛ و امید است که صدقهات به زنِ بدکار، او را از زنا بازدارد و امید است که صدقهات به شخصِ بینیاز، باعث شود که او از تو درس بگیرد و از آنچه که الله به او داده است، انفاق کند».
شرح
حدیث ابوهریرهt دربارهی داستان مردیست که از خانهاش بیرون رفت تا صدقهای بدهد. معمولاً صدقه را به مستمندان و بینوایان میدهند؛ اما صدقهی این شخص به دست یک دزد افتاد و سخنش در میان مردم پیچید که دیشب به یک دزد صدقه داده شده است! در صورتی که دزد، سزاوار مجازات است؛ نه اینکه به او بذل و بخشش شود و بر مال و ثروتش افزوده گردد. صدقهدهنده که از ماجرا باخبر شد، "الحمدلله" گفت؛ یعنی الله را حمد و سپاس گزارد که به او توفیق صدقه داده بود؛ زیرا الله متعال در همه حال، سزاوار حمد و ستایش است. روش پیامبرr نیز اینگونه بود که هرگاه امرِ خوشایندی به پیامبرr میرسید، میفرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ الصَّالِحَاتِ»؛([91]) یعنی: «حمد و ستایش، از آنِ الله است که به لطفش نیکیها به انجام میرسد» و چون مصیبت یا امر ناخوشایندی به او میرسید، میفرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ».([92]) اما متأسفانه به جای عبارت مذکور، عبارت دیگری در میان مردم رایج شده که میگویند: «الحمد لله الذی لا یُحمد علی مکروه سواه»؛ یعنی: «حمد و ستایش از آن خداست که کسی جز او در برابر ناخوشیها ستایش نمیشود». این، حمد و ستایش ناقصیست. زیرا بیانگر کمصبریِ ستایشگر است یا حداقل نشان میدهد که چنین ستایشگری، از کمال صبر برخوردار نیست. بنابراین هرگاه مسألهی ناگواری پیش آمد، با همان الفاظی، اللهU را حمد و ستایش کنید که رسولاللهr ستایش کرده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ».
به ادامهی حدیث ابوهریرهt برمیگردیم؛ آن مرد تصمیم گرفت که دوباره صدقه دهد و بدین منظور از خانهاش بیرون رفت؛ این بار صدقهاش در دستِ یک زنِ بدکار قرار گرفت و باز این سخن در میان مردم پیچید که دیشب به یک زنِ بدکار صدقه داده شده است؛ این مسأله با عقل و فطرت، همخوانی نداشت که به یک زناکار، صدقه بدهند؛ اما شخصِ صدقهدهنده این بار نیز "الحمدلله" گفت و چون گمان میکرد که صدقهاش قبول نشده است، تصمیم گرفت که باری دیگر صدقه بدهد؛ ولی صدقهاش به دست بینیازی رسید؛ یعنی به دست کسی رسید که مستحق صدقه نبود. اگرچه هدیه دادن به افراد بینیاز، ایرادی ندارد. در هر حال، مردم خبر این صدقه را نیز در میان خود نقل میکردند. صدقهدهنده گفت: یا الله! تو را شکر- که توفیقم دادی تا صدقه دهم؛- ولی چه کنم که صدقهام به دست یک دزد، زنی بدکار و یک بینیاز رسید. کسی در خوابش آمد و به او گفت: امید است که صدقهات به دزد، باعث شود که دست از دزدی بردارد؛ و امید است که صدقهات به زنِ بدکار، او را از زنا بازدارد و امید است که صدقهات به شخصِ بینیاز، باعث شود که او از تو درس بگیرد و از آنچه که الله به او داده است، انفاق کند. آن مرد نیت خیر داشت، اما آنگونه که میخواست بهانجام نرسید؛ پیامبرr دربارهی چنین مواردی فرموده است: «إِذَا حَکَمَ الحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ، ثُمَّ أصَابَ، فَلَهُ أجْرَانِ، وَإِذَا حَکَمَ وَاجْتَهَدَ، فَأَخْطَأَ، فَلَهُ أَجْرٌ»؛([93]) یعنی: «اگر حاکم (قاضی) اجتهاد کند و به حکمِ درستی دست یابد، دو پاداش به او میرسد؛ اما اگر اجتهاد کند و دچار اشتباه شود، یک پاداش به او میرسد». این شخص نیز تلاش خودش را کرده بود، اما در انتخاب فردی که میخواست به او صدقه بدهد، دچار اشتباه شد؛ با این حال، در صدقهای که به هر یک از آن سه نفر داد، خیری بزرگ نهفته بود؛ در رابطه با سارق این امید وجود داشت که بهخاطر آن صدقه دست از دزدی بردارد و نیز این امیدواری وجود داشت که آن زنِ بدکار در اثرِ آن صدقه به خود بیاید و دست از زنا بردارد یا از آن مردِ بینیاز و ثروتمند، امیدِ آن میرفت که از فردِ صدقهدهنده درس بگیرد و او نیز از اموالی که اللهU به او او داده بود، صدقه دهد.
در هر حال، نیت پاک، ثمرات نیکی در پی دارد. از این حدیث چنین برداشت میشود که اگر انسان قصد خیر داشته باشد و تلاش کافی نماید، اما دچار اشتباه شود، اجر و ثواب نیت خیرش به او میرسد و ضرر نمیبیند؛ از اینرو علما گفتهاند: اگر کسی زکات اموالش را به کسی بدهد که به گمان او مستحق زکات میباشد و بعداً روشن شود که آن شخص، مستحق زکات نبوده است، زکات اموالش را پرداخته و این واجب شرعی را ادا کرده است؛ یعنی زکاتش درست میباشد و نیازی به این نیست که دوباره همان زکات را تکرار کند. مثلاً شخصی را میبیند که ژندهپوش است و لباسهای کهنهای بر تن دارد و گمان میکند که فقیری بینواست؛ لذا زکات اموالش را به او میدهد؛ اما پس از پرداخت زکاتش از زبان مردم می شنود که آن شخص، ثروتمند است و اموال فراوانی دارد؛ آیا زکات این شخص ادا شده است؟ آری؛ پاسخ، مثبت است.
***
1875- وعنه قَالَ: کنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِr فِی دَعْوَةٍ فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ، وَکَانَتْ تُعْجِبُهُ، فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً وَقَالَ: «أنا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ القِیَامَةِ، هَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَاکَ؟ یَجْمَعُ اللهُ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ فی صَعِیدٍ وَاحِدٍ، فَیُبْصِرُهُمُ النَّاظِرُ، وَیُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَتَدْنُو مِنْهُمُ الشَّمْسُ، فَیَبْلُغُ النَّاس مِنَ الغَمِّ وَالکَرْبِ مَا لا یُطِیقُونَ وَلا یَحْتَمِلُونَ، فَیقُولُ النَّاسُ: أَلا تَرَوْنَ إلى مَا أنْتُمْ فِیهِ إِلَى مَا بَلَغَکُمْ، ألا تَنْظُرُونَ مَنْ یَشْفَعُ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ؟ فَیقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ: أبُوکُمْ آدَمُ، وَیَأتُونَهُ فَیقُولُونَ: یَا آدَمُ أنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَکَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وأمَرَ المَلاَئِکَةَ فَسَجَدُوا لَکَ، وأسْکَنَکَ الجَنَّةَ، ألا تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ وَمَا بَلَغَنَا؟ فَقَالَ: إنَّ رَبِّی غَضِبَ الیَوْمَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلا یَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإنَّهُ نَهَانِی عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَیْتُ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ، فَیَأتُونَ نوحاً فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ، أنْتَ أوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أهلِ الأرْضِ، وَقَدْ سَمَّاکَ اللهُ عَبْداً شَکُوراً، ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ، ألا تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا، ألا تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ فَیقُولُ: إنَّ رَبِّی غَضِبَ الیَوْمَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإنَّهُ قَدْ کَانَتْ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُ بِهَا عَلَى قَوْمِی، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی اذْهَبُوا إِلَى إبْرَاهِیمَ، فَیَأتُونَ إبْرَاهِیمَ فَیقُولُونَ: یَا إبْرَاهِیمُ، أنْتَ نَبِیُّ اللهِ وَخَلِیلُهُ مِنْ أهْلِ الأرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَیقُولُ لَهُمْ: إنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الیَوْمَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإنَّی کُنْتُ کَذَبْتُ ثَلاثَ کَذبَاتٍ؛ نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى، فَیَأتُونَ مُوسَى فَیقُولُونَ: یَا مُوسَى أنَتَ رَسُولُ اللهِ، فَضَّلَکَ اللهُ بِرسَالاَتِهِ وَبِکَلاَمِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فیقُولُ: إنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الیَوْمَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإنَّی قَدْ قَتَلْتُ نَفْساً لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی؛ اذْهَبُوا إِلَى عِیسَى. فَیَأتُونَ عِیسَى فَیَقُولُونَ: یَا عِیسَى، أنْتَ رَسُولُ الله وَکَلِمَتُهُ ألْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَکَلَّمْتَ النَّاسَ فی المَهْدِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فیَقُولُ عِیسَى: إنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الیَوْمَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ یَذْکُرْ ذَنْباً، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍr. فَیَأتُونَ مُحَمَّدًاr».
وفِی روایةٍ: «فَیَأتُونِی فَیَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ أنتَ رَسُولُ اللهِ وخَاتَمُ الأنْبِیاءِ، وَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، ألا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَأنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ العَرْشِ فَأَقَعُ سَاجِداً لِرَبِّی، ثُمَّ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِهِ، وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یَفْتَحْهُ عَلَى أحَدٍ قَبْلِی، ثُمَّ یُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأسَکَ، سَلْ تُعْطَهُ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأرْفَعُ رَأْسِی، فَأقُولُ: أُمَّتِی یَا رَبِّ، أُمَّتِی یَا رَبِّ، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ أدْخِلْ مِنْ أُمَّتِکَ مَنْ لا حِسَابَ عَلَیْهِمْ مِنَ البَابِ الأیْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَکَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذَلِکَ مِنَ الأبْوَابِ». ثُمَّ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إنَّ مَا بَیْنَ المِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَهَجَرَ، أَوْ کَمَا بَیْنَ مَکَّةَ وَبُصْرَى». [متفقٌ علیه]([94])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: با رسولاللهr در مهمانی بودیم که دست گوسفندی را آوردند و ایشان که دست گوسفند را دوست داشت، به آن، گازی زد و فرمود: «من سرور و آقای مردم در روز قیامت هستم؛ آیا علتش را میدانید؟ الله، اولین و آخرینِ انسانها را در یک میدان، جمع میکند؛ بهگونهای که صدا به همهی آنها میرسد و چشم، همهی آنها را میبیند و خورشید، نزدیک میشود. مردم بهاندازهای ناراحت و غمگین میشوند که تاب و تحمل خود را از دست میدهند و میگویند: آیا نمیبینید که به چه مشقتی گرفتار شدهاید؟ آیا کسی را نمییابید که نزد پروردگارتان برای شما شفاعت کند؟ آنگاه برخی از آنها به برخی دیگر میگویند: نزد پدرتان آدم بروید. پس نزد آدم میروند و به او میگویند: ای آدم! تو ابوالبشر هستی. الله تو را با دست خویش خلق کرد و از روحی که خود آفرید، در تو دمید و به فرشتگان دستور داد که تو را سجده کنند و آنها نیز برای تو سجده کردند؛ آیا برای ما نزد پروردگارت شفاعت نمیکنی؟ آیا نمیبینی که چه حال و روزی داریم و به چه مشقتی، گرفتار شدهایم؟ آدم(u) میگوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است که پیش از این، هرگز چنین خشمگین نشده است و پس از این هم، هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. او، مرا از خوردن میوهی ممنوعه باز داشت؛ اما من نافرمانی کردم- و از آن خوردم؛ لذا- من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد کسی دیگر بروید. نزد نوح بروید. پس آنها نزد نوح(u) میروند و میگویند: ای نوح! تو نخستین پیامبرِ مرسَل به سوی ساکنان زمین هستی و الله، تو را بندهی سپاسگزار نامیده است. میبینی که چه حالی داریم؟ نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن. نوح(u) میگوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است که پیش از این، هرگز چنین خشمگین نشده و پس از این هم، هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. من، این دعا را در سابقهی خود دارم که برای نابودی قوم خویش دعا کردم و اینک به حال خود گرفتارم، به حال خود گرفتارم، به حال خود گرفتارم. نزد کسی دیگر بروید. نزد ابراهیم(u) بروید. پس آنها نزد ابراهیم(u) میروند و میگویند: ای ابراهیم! تو پیامبرِ الله و دوستِ برگزیدهاش در میان اهل زمین هستی و اینک میبینی که چه حال و روزی داریم؛ نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن. ابراهیم میگوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است که پیش از این، هرگز چنین خشمگین نشده و پس از این هم، هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. من سه دروغ گفتهام و اینک به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد کسی دیگر بروید. نزد موسی بروید. پس آنها نزد موسی(u) میروند و میگویند: ای موسی! تو فرستادهی الله هستی. الله، تو را با رسالت و کلامِ خود- یعنی با همصحبتیِ خویش- بر سایر مردم برتری داده است. میبینی که چه حال و روزی داریم؛ آیا نزد پروردگارت برای ما شفاعت نمیکنی؟ موسی(u) میگوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است که پیش از این، هرگز چنین خشمگین نشده و پس از این هم، هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. من، انسانی را کشتم که دستورش را نداشتم. من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد کسی دیگر بروید. نزد عیسی بروید. پس آنها نزد عیسی(u) میروند و میگویند: ای عیسی! تو فرستادهی الله و کلمهی اویی که به مریم القا کرد و نیز روحی از سوی الله هستی- که جبرئیلu در مریم دمید-؛ و در کودکی، آنگاه که در گهواره بودی، با مردم سخن گفتی. میبینی که چه حال و روزی داریم؛ آیا نزد پروردگارت برای ما شفاعت نمیکنی؟ عیسی میگوید: امروز، پروردگارم چنان خشمگین است که پیش از این، هرگز چنین خشمگین نشده و پس از این هم، هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. عیسی اگرچه گناهی ذکر نمیکند، اما میگوید: من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم، من به حال خود گرفتارم. نزد کسی دیگر بروید. نزد محمدr بروید؛ پس مردم نزد محمدr میروند».
و در روایتی آمده است: «پس مردم نزد من میآیند و میگویند: ای محمد! تو فرستادهی الله و خاتم پیامبران هستی. و الله، گناهان اول و آخرت را بخشیده است؛ نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن. آیا نمیبینی که چه حال و روزی داریم؟ آنگاه من بهراه میافتم و زیرعرش میروم و برای پروردگارم به سجده میافتم. سپس الله دروازههای حمد و ثنایش را به روی من میگشاید؛ بهگونهای که پیشتر برای هیچکس نگشوده است. آنگاه به من گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و درخواست خود را مسألت نما که به تو داده میشود و شفاعت کن که پذیرفته میگردد. پس من سرم را بلند میکنم و میگویم: پروردگارا! امتم. پروردگارا! امتم. پروردگارا! امتم. آنگاه به من گفته میشود: ای محمد!آندسته از امتت را که حساب و کتابی ندارند، از دروازهی راست درهای بهشت، به درون بهشت ببر. همچنین آنها در سایر دروازههای بهشت با سایر مردم شریکند- و میتوانند از سایر دروازهها نیز وارد بهشت شوند-». سپس افزود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، فاصلهی هر دو لنگه از لنگههای درهای بهشتی، به اندازهی فاصلهی میان "مکه" و "هَجَر" یا به اندازهی فاصلهی میان "مکه" و "بُصری" است».
شرح
مولف/ این حدیث طولانی را در آخِر کتاش ذکر کرده است؛ ابوهریرهt میگوید: با رسولاللهr در مهمانی بودیم که دست گوسفندی را آوردند و ایشان که دست گوسفند را دوست داشت، به آن، گازی زد و فرمود: «من سرور و آقای مردم در روز قیامت هستم؛ آیا علتش را میدانید؟» سپس علتش را بیان نمود و فرمود: «الله، اولین و آخرینِ انسانها را در یک میدان، جمع میکند»؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِینَ وَٱلۡأٓخِرِینَ ٤٩ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِیقَٰتِ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ ٥٠﴾
[الواقعة: ٤٩، ٥٠]
بگو: بیگمان پیشینیان و آیندگان، همگی در وعدهگاه روزی مشخص، جمع میشوند.
آنگاه که مردم در وعدهگاه آن روز جمع میشوند، صدا به همهی آنها میرسد و چشم، همهی آنها را میبیند»؛ یعنی: زمین در آن روز همانندِ حالا کروی نیست؛ بلکه همانند پوست یا صفحهای پهن و هموار است و اگر یک نفر حرف بزند، دیگران میشنوند و اگر کسی سَرَک بکشد، همه را میبیند؛ زیرا در آن میدان بزرگ و هموار هیچ کوه، رودخانه، درخت و ساختمانی وجود ندارد. خورشید بالای سرشان قرار میگیرد؛ بهگونهای که فقط یک میل با آنان فاصله دارد. آنروز بهاندازهی پنجاه هزار سال طول میکشد. سبحانالله! الله، خودش رحم بفرماید؛ انسان بیست و چهار ساعت نمیتواند سرِ پا بایستد، تا چه رسد به اینکه روزی به طولِ پنجاههزار سال را تحمل کند! در آنروز مردم به سختیهای وصفناپذیری دچار میشوند که آنان را بر آن میدارد تا در پیِ کسی برآیند که برایشان نزد اللهU شفاعت کند. الله در دلشان میاندازد که نزد ابوالبشر، آدمu بروند. طبیعیست که انسان در شرایط سخت به کسی پناه میبرد که او را برای خود مفید میداند. لذا انسانها در روز رستاخیز نزد پدرشان میروند و میگویند: میبینی که چه حال و روزی داریم؛ الله متعال تو را با دست خویش آفرید. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿قَالَ یَٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّ﴾ [ص : ٧٥]
(پروردگار) فرمود: ای ابلیس! چه چیزی تو را از سجده بر آنچه با دو دستم آفریدم، بازداشت؟
روز رستاخیز که مردم نزد پدرشان آدمu میروند، میگویند: «الله، تو را با دست خویش خلق کرد و از روحی که خود آفرید، در تو دمید و به فرشتگان دستور داد که تو را سجده کنند». در قرآن کریم همهی این نکات بیان شده است؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٣٤﴾ [البقرة: ٣٤]
و زمانی (را یادآوری کن) که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید؛ پس همه سجده کردند، مگر ابلیس که سر باز زد و سرکشی کرد و در زمرهی کافران قرار گرفت.
میگویند: «و نامهای همه چیز را به تو آموزش داد»؛ همچنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا﴾ [البقرة: ٣١]
و (الله) همهی نامها(ی اشیا و ویژگیهای آنها) را به آدم آموزش داد.
میگویند: «و از روحی که خود آفرید، در تو دمید»؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ [الحجر: ٢٩]
و از روح خود در او دمیدم.
همهی مردم از این فضایل آدمu باخبرند؛ بهویژه امتِ رسولاللهr که که الله متعال به آنها اطلاعاتی داده است که به سایر امتها نداده است؛ اما آدمu عذرخواهی میکند و میگوید: «الله متعال مرا از خوردن میوهی ممنوعه بازداشت؛ اما من نافرمانی کردم و از آن خوردم». همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٣٥﴾
[البقرة: ٣٥]
...و از نعمتهایش هر چه میخواهید، بخورید؛ اما به این درخت نزدیک نشوید که (اگر از میوهاش بخورید،) جزو ستمگران خواهید شد.
مهم نیست که این میوهی ممنوعه چه بوده است؛ از اینرو ما، نمیدانیم که زیتون بوده یا گندم، یا انگور و یا خرما؛ زیرا اگر دانستن این مسأله مهم بود، اللهU برای ما بیان میکرد که میوهی ممنوعه چه بوده است. اللهU به آدم و حوا دستور داد که از میوهی ممنوعه نخورند؛ ولی شیطان، آنها را وسوسه کرد و آنان را فریب داد و بدین منظور سوگند یاد کرد که من، خیرخواهِ شما هستم. همچنانکه اللهU میفرماید:
﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ ٢٠ وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ ٢١﴾ [الأعراف: ٢٠، ٢١]
شیطان آن دو را وسوسه کرد تا شرمگاههایشان را که از آنان پنهان بود، آشکار سازد. گفت: پروردگارتان شما را تنها بدین خاطر از این درخت بازداشت که (اگر از میوهاش بخورید) فرشته میشوید یا جاودانه میگردید. و برایشان سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم.
این، عادتِ شیطان است که برای فریب دادن انسانها، آنها را وسوسه میکند و بهدروغ سوگند میخورد که من، خیرخواه شما هستم. بدین ترتیب شیطان، آدم و همسرش را فریفت؛ در نتیجه آدمu پیمانی را که با الله بسته بود، فراموش کرد:
﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ ١٢١﴾ [طه: ١٢١]
و آدم، از پروردگارش نافرمانی کرد و راه را گم نمود.
پیامد این فراموشی، این بود که آدمu از میوهی ممنوعه خورد و الله متعال به مجازات این نافرمانی، به حکمتی که خود اراده کرده بود، او را از بهشت بیرون نمود و به زمین فرستاد. در هر حال آدمu در قیامت، از این بابت اظهار شرمندگی میکند و میگوید: به حال خود گرفتارم و نمیتوانم برای شما شفاعت کنم؛ نزد کسی دیگر بروید؛ نزد نوح بروید.
نوحu پدر دوم بشریت است؛ زیرا الله متعال همهی ساکنان زمین را که به نوحu کفر ورزیدند، غرق نمود: ﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ﴾؛([95]) یعنی: «و جز اندکی، همراه او ایمان نیاوردند». لذا مردم نزد نوحu میروند که نخستین پیامبرِ مرسَل است؛ نعمتهایی را که الله به او داده، برایش برمیشمارند و از فضل و جایگاه او در نزد الله متعال سخن میگویند؛ او نیز عذر میآورد که از الله، چیزی خواسته است که نباید میخواست؛ زیرا او برای قومش دعای نابودی کرد. الله متعال میفرماید:
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا ٢٦﴾ [نوح: ٢٦]
و نوح گفت: ای پروردگارم! هیچکس از کافران را برروی زمین باقی مگذار.
در روایتی آمده است که نوحu دعایی را بهیاد میآورَد که برای پسرش خواسته بود؛ چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ﴾ [هود: ٤٥]
نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! پسرم، از خانوادهی من است و بیگمان وعدهات، حق و درست میباشد.
زیرا الله متعال به نوحu وعده داده بود که خانوادهاش را از عذاب خویش میرهاند؛ اما پسرش که کافر بود، از عذاب الاهی نجات نیافت. حتی پدرش از او خواست که سوارِ کشتی شود؛ ولی پسر نوح قبول نکرد. در قرآن کریم میخوانیم که الله متعال در اینباره می فرماید:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٤٢﴾
[هود: ٤٢]
و نوح، فرزندش را که در کناری قرار داشت، صدا زد (و گفت:) پسرم! با ما سوار شو و با کافران مباش.
اما ببینیم پسرش چه پاسخی میدهد؟ اللهU میفرماید:
﴿قَالَ سََٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِ﴾ [هود: ٤٣]
(پسر نوح) گفت: به کوهی پناه خواهم برد تا مرا از آب حفظ کند.
یعنی: با تو و پیروانت سوارِ کشتی نمیشوم.
الله متعال میفرماید:
﴿فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ ١١﴾ [القمر: ١١]
سپس درهای آسمان را با آبی سیلآسا گشودیم.
همهی زمین به صورت چشمههایی در آمده بود که از آن آب میجوشید؛ حتی از تنورهای پُر آتش نیز آب بیرون زد. الله متعال برای همهی ساکنان زمین، جز کسانی که سوارِ کشتی شده بودند، چنین مقدّر فرمود که هلاک شوند؛ از جمله پسرِ نوح که به پدرش ایمان نیاورد و سوارِ کشتی نشد؛ بلکه گفت:
﴿سََٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِ﴾ [هود: ٤٣]
به کوهی پناه خواهم برد تا مرا از آب حفظ کند.
اللهU میفرماید:
﴿قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡیَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَیۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ ٤٣﴾ [هود: ٤٣]
(نوح) گفت: امروز در برابر عذاب الله هیچ نگهدارندهای نیست، مگر کسی که الله بر او رحم نماید. و موج در میانشان جدایی انداخت و بدینترتیب (فرزند نوح) از غرقشدگان گردید.
نوحu که نمیخواست فرزندش غرق شود، پروردگارش را ندا داد و گفت:
﴿رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ٤٥﴾
[هود: ٤٥]
ای پروردگار من! پسرم، از خانوادهی من است و بیگمان وعدهات، حق و درست میباشد؛ و تو بهترین حکمرانی.
الله متعال میفرماید:
﴿قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٤٦﴾ [هود: ٤٦]
(الله) فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست. او (دارای) عمل ناشایستیست؛ پس، از من چیزی مخواه که به آن علم نداری. من به تو پند میدهم که مبادا از جاهلان باشی.
سبحان الله! بنگرید که الله به یکی از پیامبران و فرستادگان برگزیدهاش چه فرمود!
خلاصه اینکه روز رستاخیز، مردم نزد نوحu میآیند و به او میگویند: برای ما شفاعت کن. نوحu نیز عذر میآورد؛ زیرا در دنیا از پروردگارش چیزی خواسته که هیچ دانشی نسبت به آن نداشته است؛ لذا شرمنده است و رویِ شفاعت ندارد.
آنگاه مردم نزد ابراهیمu میروند که پدرِ همهی پیامبران بهشمار میآید؛ ابراهیمu نیز که بهخاطر اللهU سه دروغ گفته است، از شفاعت و وساطت سر باز میزند. پیامبرr فرموده است: «لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ u إِلاّ ثَلاثَ کَذَبَاتٍ: ثِنْتَیْنِ مِنْهُنَّ فِی ذَاتِ اللَّهِU: قَوْلُهُ ﴿إِنِّی سَقِیم﴾ وَقَوْلُهُ ]بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا[ وواحدة فی شأن َسَارَة...»([96]) یعنی: «ابراهیمu فقط سه بار، دروغ گفت که دو بار بهخاطر اللهU بود؛ آنجا که فرمود: ]إِنِّی سَقِیمٌ[ یعنی: من بیمارم. و دیگری آنجا که گفت: ]بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا[ یعنی بت بزرگ، این کار را کرده است. و سومین دروغش بهخاطر (نجات) همسرش ساره از پادشاه ستمگر بود»؛ زیرا ابراهیمu به آن پادشاه گفت: او، خواهرِ من است. ناگفته نماند که ابراهیمu در حقیقت، دروغ نگفت؛ بلکه توریه کرد و توریه، دروغ نیست. ولی بهخاطر آنکه بسیار خداترس بود، این را مانع از شفاعت میداند و برای شفاعت کردن، پیشقدم نمیشود.
سپس مردم به پیشنهاد ابراهیمu نزد موسیu میروند و امتیازات و نعمتهایی را که الله به او داده است، برمیشمارند. اما موسیu عذرخواهی میکند؛ زیرا مرتکب قتل شده است. موسیu مردی قوی بود؛ این هم یکی از حکمتهای الاهیست. چون بنیاسرائیل قومی بودند که باید مردی قوی و سرسخت آنان را رهبری میکرد. موسیu روزی مشاهده کرد که دو نفر با هم درگیر شدهاند. یکی از آنها، از بنیاسرائیل بود و دیگری، قبطی و از خاندان فرعون. مردی که از پیروان موسیu بود، از او یاری خواست؛ لذا موسیu مشتی به آن قبطی زد و آن قبطی در دم جان داد و بدینسان موسیu مرتکب قتلی ناخواسته شد:
﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِینَةَ عَلَىٰ حِینِ غَفۡلَةٖ
مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیۡنِ یَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِیعَتِهِۦ وَهَٰذَا
مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِی مِن شِیعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِی مِنۡ عَدُوِّهِۦ
فَوَکَزَهُۥ
مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیۡهِۖ
قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِینٞ ١٥﴾
[القصص: ١٥]
و (موسی) هنگامی وارد شهر شد که مردم شهر، (در حال استراحت و) غافل و بیخبر بودند؛ آنجا دو مرد را دید که با هم نزاع و ستیز میکردند؛ یکی از آنها از پیروانش بود و دیگری از دشمنانش. مردی که از پیروانش بود، در برابر دشمنش از موسی یاری خواست؛ پس موسی مشتی به او زد و او را از پا درآورد. (آنگاه پشیمان شد و) گفت: این، از کارهای شیطان بود؛ بهراستی او، دشمن گمراهکننده و آشکاریست.
از اینرو موسیu برای شفاعت پیشقدم نمیشود و به مردم پیشنهاد میکند که نزد عیسیu بروند که آخرین فرستادهی الاهی، پیش از محمد مصطفیr است و میان او و پیامبرِ آخر زمان، هیچ نبی و رسولی وجود ندارد. عیسیu بدون ذکرِ هیچ دلیل یا موضوعی، عذرخواهی میکند و مردم را به کسی ارجاع میدهد که از او برتر و کاملتر است؛ یعنی به محمد مصطفیr. آنگاه مردم، نزد رسولاللهr میروند و ایشان، برمیخیزد و اجازهی شفاعت مییابد و با شفاعت او، حساب و کتاب، آغاز میشود و بدینترتیب مردم از سختیِ انتظار در روز رستاخیز و دیگر سختیهای آنروز رهایی مییابند.
آری؛ اینجاست که محمد رسول اللهr با قرار گرفتن در مقام شفاعت، مورد ستایش قرار میگیرد و بهراستی شایستگیاش را هم دارد؛ زیرا همهی پیامبران از قبول این کار، عذرخواهی میکنند تا اینکه درخواست شفاعت به رسولاللهr میرسد. بازنگاهی به جریان شرفیابی مردم در نزد رسولاللهr، خود بیانگر فضیلت رسولاللهr میباشد؛ زیرا اگر الله متعال میخواست، از همان ابتدا آنان را به شرفیابی در نزد رسولاللهr رهنمون میشد؛ اما جریان را بهگونهای رقم میزند که فضل و برتری رسولاللهr نمایان شود و این نوید بزرگ دربارهی محمدr تحقق یابد که اللهU به او فرموده است:
﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ [الإسراء: ٧٩]
باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ویژه و شایسته برساند.
آری؛ پیامبر اسلامr برترین فرستادهی الاهیست و پیامبران برترین خلق خداوندU هستند؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا ٦٩﴾ [النساء : ٦٩]
آنانکه از الله و پیامبر اطاعت میکنند، همنشین پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است؛ و چه رفیقان نیکی هستند!
این چهار دسته، بهترین انسانها بهشمار میآیند و در این میان، محمد مصطفیr از همه برتر است.
***
1876- وَعَنِ ابنِ عَبّاسٍ$ قالَ: جَاءَ إبراهیمr بِأُمِّ إسْماعِیلَ وَبِابْنِهَا إسْمَاعِیل وَهِیَ تُرْضِعُهُ، حَتَّى وَضَعهَا عِنْدَ البَیْتِ، عِنْدَ دَوْحَةٍ فَوقَ زَمْزَمَ فِی أعْلَى الْمَسْجِدِ، وَلَیْسَ بِمَکَّةَ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ، وَلَیْسَ بِهَا مَاءٌ، فَوَضَعَهُمَا هُنَاکَ، وَوَضَعَ عِنْدَهُمَا جِرَاباً فِیهِ تَمْرٌ وَسِقَاءً فِیهِ مَاءٌ، ثُمَّ قَفَّى إبْرَاهِیمُ مُنْطَلِقاً، فَتَبِعَتْهُ أمُّ إسْمَاعِیلَ فَقَالَتْ: یَا إبْرَاهِیمُ، أَیْنَ تَذْهَبُ وَتَتْرُکُنَا بِهذَا الوَادِی الَّذِی لَیْسَ فِیهِ أنِیسٌ وَلا شَیْءٌ؟ فَقَالَتْ لَهُ ذَلِکَ مِرَاراً، وَجَعَلَ لا یَلْتَفِتُ إِلَیْهَا، قَالَتْ لَهُ: آللهُ أَمَرَکَ بِهَذَا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَتْ: إذاً لا یُضَیِّعُنَا؛ ثُمَّ رَجَعَتْ، فَانْطَلَقَ إِبْرَاهِیمُr حَتَّى إِذَا کَانَ عِنْدَ الثَّنِیَّةِ حَیْثُ لا یَرَوْنَهُ، اسْتَقْبَلَ بِوَجْهِهِ البَیْتَ، ثُمَّ دَعَا بِهؤُلاءِ الدَّعَوَاتِ، فَرَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ﴾ حَتَّى بَلَغَ ﴿یَشۡکُرُونَ﴾.
وَجَعَلَتْ أُمُّ إسْمَاعِیلَ تُرْضِعُ إسْمَاعِیلَ وَتَشْرَبُ مِنْ ذَلِکَ المَاءِ، حَتَّى إِذَا نَفِدَ مَا فِی السِّقَاءِ عَطِشَتْ، وَعَطِشَ ابْنُهَا، وَجَعَلتْ تَنْظُرُ إِلَیْهِ یَتَلَوَّى- أَوْ قَالَ یَتَلَبَّطُ- فَانْطَلَقَتْ کَرَاهِیَةَ أنْ تَنْظُرَ إِلَیْهِ، فَوَجَدَتِ الصَّفَا أَقْرَبَ جَبَلٍ فِی الأرْضِ یَلِیهَا، فَقَامَتْ عَلَیْهِ، ثُمَّ اسْتَقْبَلَتِ الوَادِی تَنْظُرُ هَلْ تَرَى أحَداً؟ فَلَمْ تَرَ أحَداً. فَهَبِطَتْ مِنَ الصَّفَا حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الوَادِی، رَفَعَت طَرفَ دِرْعِهَا، ثُمَّ سَعَتْ سَعْیَ الإنسان الْمَجْهُودِ حَتَّى جَاوَزَتِ الوَادِی، ثُمَّ أتَتِ الْمَرْوَةَ فَقَامَتْ عَلَیْهَا، فَنَظَرَتْ هَلْ تَرَى أحَداً؟ فَلَمْ تَرَ أَحَداً، فَفَعَلَتْ ذَلِکَ سَبْعَ مَرَّاتٍ.
قَالَ ابنُ عبَّاسٍ$: قَالَ النَّبِیُّr: «فَلذَلِکَ سَعْیُ النَّاسِ بَیْنَهُمَا».
فَلَمَّا أَشْرَفَتْ عَلَى الْمَرْوَةِ سَمِعَتْ صَوْتاً، فَقَالَتْ: صَهْ- تُریدُ نَفْسَهَا- ثُمَّ تَسَمَّعَتْ، فَسَمِعَتْ أَیضاً، فَقَالَتْ: قَدْ أسْمَعْتَ إنْ کَانَ عِنْدَکَ غَوَاثٌ، فَأَغِثْ.
فَإذَا هِیَ بِالْمَلَکِ عِنْدَ مَوْضِعِ زَمْزَمَ، فَبَحَثَ بِعَقِبِهِ- أَوْ قَالَ بِجَنَاحِهِ- حَتَّى ظَهَرَ المَاءُ، فَجَعَلَتْ تُحَوِّضُهُ وَتَقُولُ بِیَدِهَا هَکَذَا، وَجَعَلَتْ تَغْرِفُ مِنَ المَاءِ فی سِقَائِهَا وَهُوَ یَفُورُ بَعْدَ مَا تَغْرِفُ.- وفِی روایةٍ: بِقَدْرِ مَا تَغْرِفُ.
قَالَ ابنُ عبّاسٍ$: قَالَ النَّبِیُّr: «رَحِمَ اللهُ أُمَّ إسْمَاعِیلَ لَوْ تَرَکَتْ زَمْزَمَ- أَوْ قَالَ لَوْ لَمْ تَغْرِفْ مِنَ المَاءِ- لَکَانَتْ زَمْزَمُ عَیْناً مَعِیناً». قَالَ: فَشَرِبَتْ وَأرْضَعَتْ وَلَدَهَا، فَقَالَ لَهَا الْمَلَکُ: لا تَخَافُوا الضَّیْعَةَ فَإنَّ ها هُنَا بَیْتاً للهِ یَبْنِیهِ هَذَا الغُلاَمُ وَأَبُوهُ، وإنَّ اللهَ لا یُضَیِّعُ أهْلَهُ، وکان البَیْتُ مُرْتَفِعاً مِنَ الأرْضِ کَالرَّابِیَةِ، تَأتِیهِ السُّیُولُ، فَتَأخُذُ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ.
فَکَانَتْ کَذَلِکَ حَتَّى مَرَّتْ بِهِمْ رُفْقَةٌ مِنْ جُرْهُمٍ، أَوْ أهْلُ بَیْتٍ مِنْ جُرْهُمٍ مُقْبِلینَ مِنْ طَرِیقِ کَدَاءَ، فَنَزلُوا فی أسْفَلِ مَکَّةَ؛ فَرَأَوْا طَائِراً عائِفاً، فَقَالُوا: إنَّ هَذَا الطَّائِرَ لَیَدُورُ عَلَى مَاءٍ، لَعَهْدُنَا بِهذا الوَادِی وَمَا فِیهِ مَاءٌ. فَأَرْسَلُوا جَرِیّاً أَوْ جَرِیَّیْنِ، فَإذَا هُمْ بِالمَاءِ. فَرَجَعُوا فَأَخْبَرُوهُمْ؛ فَأَقْبَلُوا وَأُمُّ إسْمَاعِیلَ عِنْدَ المَاءِ، فقالوا: أتَأذَنِینَ لَنَا أنْ نَنْزِلَ عِنْدَکِ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، وَلَکِنْ لا حَقَّ لَکُمْ فی الْمَاءِ، قَالُوا: نَعَمْ.
قَالَ ابنُ عبّاسٍ$: قَالَ النَّبِیُّr: «فَألْفَى ذَلِکَ أُمَّ إسْمَاعِیلَ، وهی تُحِبُّ الأنْسَ».
فَنَزَلُوا، فَأرْسَلُوا إِلَى أهْلِهِمْ فَنَزَلُوا مَعَهُمْ، حَتَّى إِذَا کَانُوا بِهَا أهْلَ أبْیَاتٍ وَشَبَّ الغُلاَمُ وَتَعَلَّمَ العَرَبِیَّةَ مِنْهُمْ، وَأنْفَسَهُمْ وَأَعْجَبَهُمْ حِیْنَ شَبَّ، فَلَمَّا أدْرَکَ زَوَّجُوهُ امْرَأةً مِنْهُمْ: وَمَاتَتْ أُمُّ إسْمَاعِیلَ، فَجَاءَ إبْرَاهِیمُ بَعْدَما تَزَوَّجَ إسْمَاعِیلُ یُطَالِعُ تَرِکَتَهُ، فَلَمْ یَجِدْ إسْمَاعِیلَ؛ فَسَأَلَ امْرَأتَهُ عَنْهُ فَقَالَتْ: خرَجَ یَبْتَغِی لَنَا- وفِی روایةٍ: یَصِیدُ لَنَا- ثُمَّ سَأَلَهَا عَنْ عَیْشِهِمْ وَهَیْئَتِهِمْ، فَقَالَتْ: نَحْنُ بِشَرٍّ، نَحْنُ فِی ضِیقٍ وَشِدَّةٍ؛ وَشَکَتْ إِلَیْهِ، قَالَ: فَإذَا جَاءَ زَوْجُکِ اقْرَئِی عَلَیْهِ السَّلاَمَ، وَقُولِی لَهُ یُغَیِّرْ عَتَبَةَ بَابِهِ.
فَلَمَّا جَاءَ إسْمَاعِیلُ کَأَنَّهُ آنَسَ شَیْئاً، فَقَالَ: هَلْ جَاءکُمْ مِنْ أحَدٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، جَاءنا شَیْخٌ کَذَا وَکَذَا، فَسَأَلَنَا عَنْکَ فَأَخْبَرْتُهُ، فَسَأَلَنِی: کَیْفَ عَیْشُنَا، فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّا فی جَهْدٍ وَشِدَّةٍ. قَالَ: فَهَلْ أَوْصَاکِ بِشَیءٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، أَمَرَنِی أنْ أقْرَأَ عَلَیْکَ السَّلاَمَ، وَیَقُولُ: غَیِّرْ عَتَبَةَ بَابِکَ، قَالَ: ذَاکَ أبِی وَقَدْ أَمَرَنِی أنْ أُفَارِقَکِ! الْحَقِی بِأَهْلِکِ. فَطَلَّقَهَا وَتَزَوَّجَ مِنْهُمْ أُخْرَى.
فَلَبِثَ عَنْهُمْ إِبْرَاهِیمُ مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ أَتَاهُمْ بَعْدُ، فَلَمْ یَجِدْهُ، فَدَخَلَ عَلَى امْرَأتِهِ فَسَألَ عَنْهُ. قَالَتْ: خَرَجَ یَبْتَغِی لَنَا؛ قَالَ: کَیفَ أنْتُمْ؟ وَسَأَلَهَا عَنْ عَیْشِهِمْ وَهَیْئَتِهِمْ، فَقَالَتْ: نَحْنُ بِخَیرٍ وَسَعَةٍ، وَأَثْنَتْ عَلَى اللهِ تعالى. فَقَالَ: مَا طَعَامُکُمْ؟ قَالَتْ: اللَّحْمُ، قَالَ: فمَا شَرَابُکُمْ؟ قَالَت: الْماءُ، قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمْ فِی اللَّحْمِ وَالمَاءِ. قَالَ النَّبِیُّr: «وَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ یَوْمَئِذٍ حَبٌّ وَلَوْ کَانَ لَهُمْ دَعَا لَهُمْ فِیهِ»، قَالَ: فَهُمَا لا یَخْلُو عَلَیْهِمَا أَحَدٌ بِغَیْرِ مَکَّةَ إِلاَّ لَمْ یُوَافِقَاهُ.
وَفِی روایةٍ: فجاء فَقَالَ: أیْنَ إسْمَاعِیلُ؟ فَقَالَتْ امْرأتُهُ: ذَهَبَ یَصِیدُ؛ فَقَالَتْ امْرَأتُهُ: ألا تَنْزِلُ، فَتَطْعَمَ وَتَشْرَبَ؟ قَالَ: وَمَا طَعَامُکُمْ وَمَا شَرَابُکُمْ؟ قَالَتْ: طَعَامُنَا اللَّحْمُ وَشَرَابُنَا المَاءُ، قَالَ: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمْ فِی طَعَامِهِمْ وَشَرابِهِمْ. قَالَ: فَقَالَ أَبُو القاسمِr: «بَرَکَةُ دَعوَةِ إبْرَاهِیمَr». قَالَ: فإذَا جَاءَ زَوْجُکِ فَاقْرَئِی عَلَیْهِ السَّلاَمَ وَمُرِیِهِ یُثَبِّتُ عَتَبَةَ بَابِهِ.
فَلَمَّا جَاءَ إسْمَاعِیلُ قال: هَلْ أتاکُمْ مِنْ أحَدٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، أتانَا شَیْخٌ حَسَنُ الهَیْئَةِ، وَأثْنَتْ عَلَیْهِ، فَسَألَنِی عَنْکَ فَأَخْبَرتُهُ، فَسَألَنِی کَیْفَ عَیْشُنَا فَأخْبَرْتُهُ أَنَّا بِخَیْرٍ. قَالَ: فَأوْصَاکِ بِشَیءٍ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلاَمَ وَیَأمُرُکَ أَنْ تُثَبِّتَ عَتَبَةَ بَابِکَ. قَالَ: ذَاکَ أبِی، وأنْتِ العَتَبَةُ، أمَرَنِی أنْ أُمْسِکَکِ.
ثُمَّ لَبِثَ عَنْهُمَ مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ جَاءَ بَعدَ ذَلِکَ وإسْمَاعِیلُ یَبْرِی نَبْلاً لَهُ تَحْتَ دَوْحَةٍ قَریباً مِنْ زَمْزَمَ، فَلَمَّا رَآهُ قَامَ إِلَیْهِ، فَصَنَعَا کَمَا یَصْنَعُ الوَالِدُ بِالوَلَدِ وَالوَلَدُ بِالوَالدِ. قَالَ: یَا إسْمَاعِیلُ، إنَّ اللهَ أمَرَنِی بِأمْرٍ، قَالَ: فَاصْنَعْ مَا أمَرَکَ رَبُّکَ؟ قالَ: وَتُعِینُنِی، قَالَ: وَأُعِینُکَ، قَالَ: فَإنَّ اللهَ أمَرَنِی أَنْ أَبْنِیَ بَیْتاً ها هُنَا، وأشَارَ إِلَى أکَمَةٍ مُرْتَفِعَةٍ عَلَى مَا حَوْلَهَا، فَعِنْدَ ذَلِکَ رَفَعَ القَوَاعِدَ مِنَ البَیْتِ، فَجَعَلَ إسْمَاعِیلُ یَأتِی بِالحِجَارَةِ وَإبْرَاهِیمُ یَبْنِی حَتَّى إِذَا ارْتَفَعَ البِنَاءُ، جَاءَ بِهذَا الحَجَرِ فَوَضَعَهُ لَهُ فَقَامَ عَلَیْهِ، وَهُوَ یَبْنِی وَإسْمَاعِیلُ یُنَاوِلُهُ الحجارة وَهُمَا یَقُولاَنِ: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ﴾.
وفِی روایةٍ: إنَّ إبْرَاهِیمَ خَرَجَ بِإسْمَاعِیلَ وَأُمِّ إسْمَاعِیلَ، مَعَهُمْ شَنَّةٌ فِیهَا مَاءٌ، فَجَعَلَتْ أُمُّ إسْمَاعِیلَ تَشْرَبُ مِنَ الشَّنَّةِ فَیَدِرُّ لَبَنُهَا عَلَى صَبِیِّهَا، حَتَّى قَدِمَ مَکَّةَ، فَوَضَعَهَا تَحْتَ دَوْحَةٍ، ثُمَّ رَجَعَ إبْرَاهِیمُ إِلَى أهْلِهِ، فَاتَّبَعَتْهُ أُمُّ إسْماعیلَ حَتَّى لَمَّا بَلَغُوا کَدَاءَ نَادَتْهُ مِنْ وَرَائِهِ: یَا إبْرَاهِیمُ إِلَى مَنْ تَتْرُکُنَا؟ قَالَ: إِلَى اللهِ، قَالَتْ: رَضِیْتُ باللهِ، فَرَجَعَتْ وَجَعَلَتْ تَشْرَبُ مِنَ الشِّنَّةِ وَیَدِرُّ لَبَنُهَا عَلَى صَبِیِّهَا، حَتَّى لَمَّا فَنِیَ المَاءُ قَالَتْ: لَوْ ذَهَبْتُ فَنَظَرْتُ لَعَلِّی أُحِسُّ أَحَداً. قَالَ: فَذَهَبَتْ فَصَعِدَتِ الصَّفَا، فَنَظَرَتْ وَنَظَرَتْ هَلْ تُحِسُّ أحداً، فَلَمْ تُحِسَّ أَحَداً، فَلَمَّا بَلَغَتِ الوَادِی سَعَتْ، وأتَتِ الْمَرْوَةَ، وَفَعَلَتْ ذَلِکَ أشْوَاطَاً، ثُمَّ قَالَتْ: لَوْ ذَهَبْتُ فَنَظَرْتُ مَا فَعَلَ الصَّبِیُّ، فَذَهَبَتْ فَنَظَرَتْ فَإذَا هُوَ عَلَى حَالِهِ، کَأنَّهُ یَنْشَغُ لِلْمَوْتِ، فَلَمْ تُقِرَّهَا نَفْسُهَا فَقَالَتْ: لَوْ ذَهَبْتُ فَنَظَرْتُ لَعَلِّی أُحِسُّ أحَداً، فَذَهَبَتْ فَصَعِدَتِ الصَّفَا، فَنَظَرَتْ ونظَرتْ فَلَمْ تُحِسَّ أَحَداً، حَتَّى أتَمَّتْ سَبْعاً، ثُمَّ قَالَتْ: لَوْ ذَهَبْتُ فَنَظَرْتُ مَا فَعَلَ، فَإذَا هِیَ بِصَوْتٍ، فَقَالَتْ: أَغِثْ إنْ کَانَ عِنْدَکَ خَیْرٌ، فَإذَا جِبْرِیلُu فَقَالَ بِعقِبِهِ هَکَذَا، وَغَمَزَ بِعَقِبِهِ عَلَى الأرْضِ، فَانْبَثَقَ الْمَاءُ فَدَهِشَتْ أُمُّ إسْمَاعِیلَ، فَجَعَلَتْ تَحْفِنُ... وَذَکَرَ الحَدیثَ بِطُولِهِ. [روایت بخاری]([97])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: ابراهیمu، مادر اسماعیل و پسرش اسماعیل را که کودکی شیرخوار بود، با خود آورد و در نزدیکی بیتالله، زیر درختی بزرگ، بالاتر از زمزم در قسمت بالای مسجدالحرام رها کرد. در آن زمان هیچکس در مکه نبود و آبی وجود نداشت. ابراهیمu نزد آن دو یک کیسه خرما و یک مشک آب گذاشت و سپس برگشت و بهراه افتاد. مادر اسماعیل، بهدنبال او رفت و گفت: ای ابراهیم! کجا میروی و ما را در این بیابان که هیچ مونس و هیچ چیزی نیست، رها میکنی؟ و این جمله را چند بار، تکرار نمود؛ اما ابراهیمu به او توجه نمیکرد. آنگاه مادرِ اسماعیل پرسید: آیا الله به تو چنین دستوری داده است؟ ابراهیمu پاسخ داد: آری. مادر اسماعیل گفت: در این صورت، الله ما را ضایع نمیکند. و سپس برگشت.
ابراهیمu به راهش ادامه داد تا اینکه به گردنهی کوه، جایی که دیگر آنها او را نمی دیدند، رسید. آنجا رو بهسوی بیتالله کرد و برای گفتن این دعاها دستانش را بلند نمود و گفت:
﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ ٣٧﴾ [ابراهیم: ٣٧]
پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در سرزمینی خشک نزدیک بیتالحرام سکونت دادم تا نماز را برپا دارند؛ پس دلهای برخی از مردم را بهسوی آنان مایل (و مشتاق) بگردان و آنان را از میوهها بهرهمند بفرما تا سپاسگزاری کنند.
مادر اسماعیل مشغول شیر دادن اسماعیل شد و از آب موجود در مشک مینوشید تا اینکه آب مشک تمام شد و او و فرزندش تشنه شدند. وی فرزندش را میدید که از شدت تشنگی به خود میپیچید- یا پاهایش را به زمین میزد-. مادر اسماعیل که توانایی دیدن این صحنه را نداشت، بهراه افتاد و بالای کوه صفا که آن را نزدیکتر یافت، رفت و آنجا ایستاد و به وادی- بستر رودخانه- نگاه کرد که آیا کسی را میبیند؟ ولی کسی را ندید. سپس از کوه صفا پایین آمد تا به بستر رودخانه رسید. آنگاه گوشهی پیراهنش را بالا کشید و مانند کسی که دچار مشکل شده باشد، با شتاب حرکت کرد تا اینکه از بستر رودخانه گذشت. سپس بالای کوه مروه رفت و آنجا ایستاد و نگریست که آیا کسی را می بیند؟ و لی کسی را ندید. و هفت بار، این عمل را تکرار نمود.
ابنعباس$ میگوید: پیامبرr فرمود: «سعی- یا حرکت پُرشتابِ- مردم در میان صفا و مروه، از همینجاست».
و چون- برای آخرین بار- به بالای مروه رسید، صدایی شنید. به خود گفت: ساکت باش! آنگاه خوب گوش داد. دوباره همان صدا را شنید. سپس گفت: صدایت را به گوشم رساندی؛ اگر میتوانی به من کمک کن. در آن هنگام فرشتهای را کنار جایگاه زمزم دید که با پا و یا بالش به زمین میزد تا اینکه آب بیرون آمد. سپس مادر اسماعیل شروع به جمع کردن آب کرد و با دستِ خود، جلوی آن را میگرفت و در مشک میریخت. و هربار که آب برمیداشت، آب همچنان فوران میکرد.
ابنعباس$ میگوید: پیامبرr فرمود: «الله، مادر اسماعیل را رحمت کند! اگر او کاری به زمزم نمیگرفت» یا فرمود: «اگر او از آن آب برنمیداشت، زمزم، چشمهای روان میشد». ابنعباس$ میافزاید: او آب نوشید و فرزندش را شیر داد.
فرشته به او گفت: از هلاکت و نابودی نترسید؛ زیرا اینجا خانهی خداست که این پسر و پدرش، آن را خواهند ساخت. و الله، دوستانش را ضایع تباه نمیگرداند. گفتنیست: جای خانهی کعبه، زمینی مرتفع و تپه مانند بود که سیل، از چپ و راست آن میگذشت.
مادر- با پسرش- در همین وضع بود تا اینکه عدهای از قبیلهی "جُرهُم" که از راه "کَداء" میآمدند، در قسمت پایین مکه توقف کردند. و پرندهای را که غالباً پیرامون آب میگردد، در آنجا دیدند و گفتند: این پرنده، اطراف آب دَوْر میزند و از زمانی که ما این وادی را میشناسیم، آبی در آن وجود نداشته است. سپس یک یا دو نفر را- برای بررسی- فرستادند. آنان آب دیدند و برگشتند و خبرش را برای همراهان خویش آوردند. آن گروه بهسوی آب رفتند و در کنار آب، مادر اسماعیل را دیدند. به او گفتند: آیا به ما اجازه میدهی که نزدت بمانیم؟ گفت: آری؛ اما شما هیچگونه حقی در مالکیت آب ندارید. گفتند: باشد.
ابنعباس$ میگوید: پیامبرr فرمود: «مادر اسماعیل که انس گرفتن با مردم را دوست داشت، پیشنهاد آنان را پذیرفت».
آنها نیز آنجا ماندند و کسانی را برای آوردن خانوادههایشان فرستادند. آنان نیز آمدند و در آنجا سکونت گزیدند؛ بهگونهای که چند خانواده از قبیلهی جُرهُم در آنجا جمع شدند. پسربچه- یعنی اسماعیلu- نوجوانی رشید شد و عربی را از آنان فرا گرفت و چون جوانی بالغ گردید، شایستگیاش را پسندیدند و او را جوانی ممتاز و سرآمد یافتند؛ لذا هنگامی که به سن ازدواج رسید، یکی از دخترانشان را به ازدواج او درآوردند. پس از مدتی مادر اسماعیل فوت کرد.
پس از چندی که اسماعیلu ازدواج کرده بود، ابراهیمu برای سر زدن به خانوادهاش- به مکه- آمد؛ اما اسماعیل را- در خانه- نیافت. لذا سراغ او را از همسرش گرفت. همسرش پاسخ داد: برای کسب روزی، بیرون رفته است.- و در روایتی آمده است که همسر اسماعیل گفت: رفته است تا چیزی برای ما شکار کند.- سپس ابراهیمu از همسر پسرش دربارهی وضعیت زندگی و حال و روزشان پرسید. آن زن گفت: وضع ما خیلی بد است و در تنگنا و سختی بهسر میبریم. و نزد ابراهیمu زبانِ شکوه گشود. ابراهیمu فرمود: هنگامی که شوهرت آمد، به او سلام برسان و بگو که آستانهی درب خانهاش را تعویض کند. هنگامی که اسماعیلu آمد، بوی آشنایی احساس کرد؛ از اینرو پرسید: آیا کسی نزد شما آمد؟ همسرش پاسخ داد: آری؛ پیرمردی که چنین و چنان بود، نزدمان آمد و سراغ تو را گرفت. من هم جوابش را دادم. همچنین دربارهی وضع زندگی ما پرسید. به او گفتم که در سختی و تنگنا بهسر میبریم. اسماعیلu پرسید: آیا به تو سفارشی هم کرد؟ گفت: بلی، از من خواست که سلامش را به تو برسانم و به تو بگویم: آستانهی درب خانهات را عوض کن. اسماعیلu فرمود: او پدر من بوده و دستور داده است که از تو جدا شوم؛ پس نزد خانوادهات برو. و بدینسان او را طلاق داد و با زنی دیگر از قبیلهی جُرُهم، ازدواج کرد.
ابراهیمu در مدتی که الله میخواست، نزدشان نیامد و پس از چندی به دیدارشان آمد؛ اما اسماعیل را- در خانه- نیافت؛ از اینرو نزد همسر اسماعیل رفت و سراغ او را گرفت. گفت: در طلب روزی، بیرون رفته است. پرسید: حال شما چهطور است؟ و دربارهی وضعیت زندگی و حال و روزشان پرسید. گفت: ما در رفاه و آسایشیم و الله متعال را ستایش نمود. ابراهیمu پرسید: غذای شما چیست؟ گفت: گوشت. پرسید: آشامیدنی شما چیست؟ گفت: آب. ابراهیمu دعا کرد و گفت: یا الله! برای آنان در گوشت و آب، برکت عنایت فرما. پیامبرr فرمود: «آن زمان آنان حبوبات نداشتند؛ و اگر میداشتند، برای برکت حبوباتشان نیز دعا مینمود».ابنعباس$ میگوید: از اینرو هرکه در غیر مکه تنها به خوردن گوشت و آب اکتفا کند، برایش ناسازگار خواهد بود.
و در روایتی آمده است: ابراهیمu آمد و پرسید: اسماعیل کجاست؟ همسر اسماعیل پاسخ داد: به شکار رفته است؛ و گفت: آیا نمینشینی تا آب و غذایی بخوری؟ ابراهیمu فرمود: آب و غذای شما چیست؟ زن پاسخ داد: غذای ما، گوشت و نوشیدنیِ ما، آب است. ابراهیمu دعا کرد: یا الله! در آب و غذایشان برکت ده. ابنعباس$ میگوید: ابوالقاسمr فرمود: «برکت دعای ابراهیم است (که در مکه میتوانستند به گوشت و آب اکتفا کنند)». ابراهیمu- به همسر اسماعیل- فرمود: هرگاه شوهرت آمد، به او سلام برسان و بگو که آستانهی دربش را محکم نگه دارد.
هنگامی که اسماعیلu- به خانه- آمد، پرسید: آیا کسی نزدتان آمد؟ همسرش پاسخ داد: آری؛ پیرمردی خوشقیافه نزدمان آمد- و از وی تعریف کرد-؛ و سراغ تو را گرفت و من جوابش را دادم. سپس از وضع زندگی ما پرسید. به او گفتم که ما در آسایشیم. اسماعیلu پرسید: آیا به تو سفارشی هم کرد؟ گفت: بله، به تو سلام رساند و دستور داد که آستانهی درب خانهات را محکم نگه داری. اسماعیلu فرمود: او پدرم بوده است و منظور از آستانهی در، تویی. به من دستور داده است که تو را نگه دارم.
ابراهیمu در مدتی که الله میخواست، نزدشان نیامد و پس از چندی به دیدارشان آمد؛ در آن هنگام اسماعیلu نزدیک زمزم و زیر درختی بزرگ، مشغول تراشیدن و ساختن تیری بود. هنگامی که پدرش را دید، برخاست و به استقبالش رفت. آن دو رفتاری را که شایستهی پدر نسبت به فرزند، و فرزند نسبت به پدر است، انجام دادند. ابراهیمu فرمود: ای اسماعیل! الله مرا به انجام کاری امر نموده است. اسماعیل گفت: فرمان پروردگارت را انجام بده. ابراهیمu پرسید: آیا به من کمک میکنی؟ اسماعیلu پاسخ داد: بله، کمکت میکنم. فرمود: الله به من دستور داده است که اینجا خانهای بسازم. و به تپهای مرتفع در آن اطراف، اشاره کرد و همانجا پایههای خانه را بنا نهادند. اسماعیلu سنگ میآورد و ابراهیمu دیوارها را بالا میآورد. آنگاه که دیوارها بالا آمد، اسماعیل این سنگ را- که به مقام ابراهیم مشهور است- آورد و برای پدرش روی زمین گذاشت؛ ابراهیمu روی آن ایستاد و بنّایی میکرد و اسماعیلu به او سنگ میداد. و هر دو میگفتند: ﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ﴾؛ یعنی: «ای پروردگارمان! از ما بپذیر؛ همانا تو شنوا و دانایی».
در روایتی آمده است: ابراهیمu، اسماعیل و مادر اسماعیل را با خود- به سوی مکه- آورد و مشکی آب با خود داشتند؛ مادر اسماعیل از آب موجود در مشک مینوشید و بچهاش را شیر میداد تا به مکه رسیدند؛ ابراهیمu زن- و فرزندِ- خود را زیر درختی تنها گذاشت و بهقصد بازگشت به نزد همسرش- ساره- بهراه افتاد. مادر اسماعیل به دنبال وی رفت تا اینکه به "کَداء" رسیدند. آنجا ابراهیم را از پُشت سر صدا زد و گفت: ای ابراهیم! ما را به که میسپاری و با چه کسی تنهایمان میگذاری؟ ابراهیمu پاسخ داد: شما را به الله میسپارم. مادر اسماعیل گفت: به الله راضیام؛ و سپس بازگشت و همچنان از مشک موجود در آب مینوشید و به پسرش شیر میداد تا اینکه آب، تمام شد. با خود گفت: کاش بروم و نگاه کنم؛ شاید کسی را بیابم. ابنعباس$ میگوید: مادر اسماعیل بالای کوه صفا رفت و چندین بار- به اطراف- نگاه کرد که شاید کسی را ببیند؛ اما ندید.- از صفا پایین آمد- و چون به پایینِ وادی رسید، با شتاب حرکت کرد و بالای مروه رفت و رفتن به بالای صفا و مروه را چند بار تکرار نمود. سپس با خود گفت: کاش بروم و ببینم که بچه در چه حال است؟ رفت و دید که بچه بیتاب میباشد و مانند کودکی که در آستانهی مرگ است، نَفَسک میزند؛ لذا طاقت نیاورد و با خود گفت: باید بروم و نگاه کنم؛ شاید کسی را بیابم. بدین ترتیب جابهجایی در میان صفا و مروه را هفت بار تکرار کرد؛ سپس با خود گفت: بروم و ببینم که بچه در چه حالیست. ناگهان صدایی شنید. گفت: اگر خیری در توست، کمکم کن. جبرئیلr بود که با پاشنهی پایش به زمین میزد و از زمین، آب جوشید. مادر اسماعیل مبهوت ماند و با کف دستش آب برمیداشت.- و ادامهی حدیث را ذکر کرد.-
1877- وعن سعیدِ بنِ زیدٍt قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِr یَقُولُ: «الکَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ، وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَیْنِ». [متفق علیه]([98])
ترجمه: سعید بن زیدt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «قارچ، نوعی ترنجبین و از منتهای الاهیست([99]) و آبش برای چشم، شفاست».
شرح
مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که سعید بن زیدt میگوید: پیامبرr فرمود: «قارچ، نوعی ترنجبین است و آبش برای چشم، شفاست».
قارچ یا سماروغ، مادهی غذایی ارزشمندیست که پس از باران، بهویژه پس از بارانهای موسمی میروید و بسیار لذیذ است و وقتی بزرگ شود، در روی زمین نمایان میگردد و مردم، بهسادگی و بدون هیچ مشقتی آن را برمیدارند؛ از اینرو رسولاللهr آن را از منتهای اللهU برشمرد و فرمود: «آبش برای چشم، شفاست».؛ یعنی آبی که از آن بیرون میآید یا گرفته میشود، به اذن اللهU شفابخش میباشد و چرک و آبِ چشم را خشک میکند؛ لذا برای همهی بیماریهای چشمی، مفید نیست؛ بلکه برای چشمی که آب میدهد یا چرک میکند، مفید است. برای اینکه آب قارچ را بگیرند، آن را اندکی تَفت میدهند تا نرم شود و سپس آن را فشرده، آبش را میگیرند؛ همچنین میتوان آن را تکهتکه کرد و سپس با فشردن، آبش را گرفت؛ اگرچه به این روش، آب بسیار کمی بهدست میآید.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 2937.
([2]) مفهوم حدیث این است که پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید و به همین منوال، سایر نمازها را با اندازهگیری فاصلهی اوقات نماز در روزهای عادی، بهجا آورید. [مترجم]
([3]) صحیح است؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 951.
([4]) این حدیث پیشتر بهشمارهی 1627 آمده است. [مترجم]
([5]) مفهوم حدیث این است که پس از طلوع صبح، بهاندازهی فاصلهی نماز صبح تا ظهر در روزهای عادی صبر کنید و با گذشت این مدت از طلوع صبح، نماز ظهر را بخوانید و به همین منوال، سایر نمازها را با اندازهگیری فاصلهی اوقات نماز در روزهای عادی، بهجا آورید. [مترجم]
([6]) صحیح بخاری، ش: (3099، 4372، 6049)؛ و مسلم، ش: 327 بهنقل از ابوسعید خدریt.
([7]) صحیح بخاری، ش: (3450، 7130)؛ و صحیح مسلم، ش: (2934، 2935).
([8]) صحیح مسلم، ش: 2940.
([9]) این، شک راویست. [مترجم]
([10]) صحیح بخاری، ش: 1881؛ و صحیح مسلم، ش: 2943.
([11]) صحیح مسلم، ش: 2944.
([12]) طَیلَسان، جامهای گشاد و شنلمانند است که کشیشان نصرانی و علمای یهود بر دوش میاندازند. [مترجم]
([13]) صحیح مسلم، ش: 2945.
([14]) صحیح مسلم، ش: 2946.
([15]) صحیح بخاری، ش: (1882، 7132)؛ و صحیح مسلم، ش: 2938.
([16]) زیرا در برابر بزرگترین ستمگر، سخن حق را میگوید که برترین جهاد است. [مترجم]
([17]) صحیح بخاری، ش: 7122؛ صحیح مسلم، ش: 2939.
([18]) صحیح بخاری، ش: 7131؛ صحیح مسلم، ش: 2933.
([19]) صحیح بخاری، ش: (3338، 7138)؛ و صحیح مسلم، ش: 2936.
([20]) صحیح بخاری، ش: 3439؛ و صحیح مسلم، ش: 169.
([21]) صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([22]) صحیح بخاری، ش: 2926؛ و صحیح مسلم، ش: 2922.
([23]) صحیح بخاری، ش: 7115؛ و صحیح مسلم، ش: 157.
([24]) صحیح بخاری، ش: 7119؛ و صحیح مسلم، ش: 2984.
([25]) یعنی از آنجا که دستیابی چنین طلایی تنها پس از جنگ و خونریزی میسر است، هرکه به این دستور عمل نماید، هم خودش از این بلا مصون میمانَد و کُشته نمیشود و هم به دیگران، آسیبی نمیرساند. [مترجم]
([26]) سورهی صف:14.
([27]) سورهی نمل: 44.
([28]) صحیح بخاری، ش: 1874؛ و صحیح مسلم، ش: 1389.
([29]) صحیح مسلم، ش: 2914.
([30]) صحیح بخاری، ش: 1414؛ و صحیح مسلم، ش: 1012.
([31]) صحیح بخاری، ش: 3472؛ و صحیح مسلم، ش: 1721.
([32]) صحیح بخاری، ش: (3427، 6769)؛ و صحیح مسلم، ش: 1720.
([33]) صحیح بخاری، ش: (4156، 6434).
([34]) صحیح بخاری، ش: 3992.
([35]) صحیح بخاری، ش: 7108؛ و صحیح مسلم، ش: 2879.
([36]) این حدیث پیشتر بهشمارهی 93 آمده است. [مترجم]
([37]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: (240، 250، 2934، 3185، 3854)؛ و مسلم، ش: 1794 بهنقل از عبدالله بن مسعودt.
([38]) صحیح مسلم، ش: 2875.
([39]) بخاری، ش: 3983.
([40]) صحیح بخاری، ش: (918، 2095، 3584، 3585).
([41]) صحیح بخاری، ش: 278. [مترجم]
([42]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 1597؛ آلبانی/ در غایۀ المرام، ش: 4 این حدیث را ضعیف دانسته است.
([43]) صحیح بخاری، ش: 5495؛ و صحیح مسلم، ش: 1952.
([44]) صحیح بخاری، ش: 6133؛ و صحیح مسلم، ش: 2998.
([45]) صحیح موقوف است و حُکم رفع دارد؛ روایت بیهقی در الکبری (9/257)؛ شافعی در مسند خود (1/340) و نیز در الأم (2/233)؛ و ابنماجه (3218)؛ و احمد در مسندش (2/97)؛ و عبد بن حمید (820) و....
([46]) صحیح بخاری، ش: (2358، 2369)؛ و صحیح مسلم، ش: 108.
([47]) صحیح بخاری، ش: (4814، 4935)؛ و صحیح مسلم، ش: 2955.
([48]) در صور دو بار دمیده میشود؛ بار نخست آنانکه زندهاند، میمیرند و بار دوم، همگان برانگیخته میشوند. [مترجم]
([49]) صحیح بخاری، ش: 59.
([50]) صحیح بخاری، ش: 694.
([51]) صحیح بخاری، ش: 4557.
([52]) صحیح بخاری، ش: 3010.
([53]) صحیح مسلم، ش: 671.
([54]) صحیح مسلم، ش: 2451.
([55]) صحیح مسلم، ش: 2346.
([56]) صحیح بخاری، ش: 3483.
([57]) صحیح بخاری، ش: (3484، 6533)؛ و صحیح مسلم، ش: 1678.
([58]) صحیح مسلم، ش: 2996.
([59]) صحیح مسلم، ش: 746.
([60]) صحیح مسلم، ش: 2684؛ [و نیز روایت بخاری، ش: 6507 بهنقل از عباده بن صامتt. (مترجم)]
([61]) صحیح بخاری، ش: 2035؛ صحیح مسلم، ش: 2175.
([62]) صحیح مسلم، ش: 1775.
([63]) صحیح بخاری، ش: (2864، 2874، 2930، 3042، 4315، 4316)؛ و مسلم، ش: 1776 بهنقل از براء بن عازبt.
([64]) سنن الترمذی، ش: 3860؛ و سنن أبی داود، ش: 4653؛ و نیز روایت نسائی در الکبری، ش: 11508. امام آلبانی/ این حدیث را صحیح دانسته است. [مترجم]
([65]) صحیح مسلم، ش: 1775.
([66]) صحیح مسلم، ش: 107. این حدیث پیشتر بهشمارهی 622 گذشت.
([67]) صحیح مسلم، ش: 2839.
([68]) صحیح مسلم، ش: 2789.
([69]) صحیح بخاری (3005، 4406، 4407، 6944) و صحیح مسلم (5050، 5051، 5052) بهنقل از ابوهریرهt. [این حدیث در همین کتاب بهشمارهی 1890 آمده است. (مترجم)]
([70]) صحیح بخاری، ش: 4265.
([71]) صحیح بخار ی، ش: 7352؛ و صحیح مسلم، ش: 1716.
([72]) صحیح بخار ی، ش: 3263؛ و صحیح مسلم، ش: 2210.
([73]) صحیح بخار ی، ش: 1952؛ و صحیح مسلم، ش: 1147.
([74]) این حدیث پیشتر بهشمارهی 401 آمده است. [مترجم]
([75]) صحیح بخار ی، ش: 6075.
([76]) صحیح بخار ی، ش: 1344؛ و صحیح مسلم، ش: 2296.
([77]) علامه آلبانی/ گوید: این سخن نووی، سخن نادرستیست؛ بلکه پیامبرr بر آنان نماز جنازه خواند؛ زیرا در روایت بخاری آمده است: «صَلّى علَىَ أَهْلِ أُحُدٍ صَلاَتَهُ عَلَىَ الْمَیّتِ»؛ یعنی: «بر کُشتههای اُحد، همان نمازی را خواند که بر مردهها میخوانند»؛ به عبارت دیگر: بر آنان نماز جنازه خواند. مسلم و سایر اهل حدیث نیز این مضمون را روایت کردهاند که تخریجش را میتوانید در کتب سته و همینطور در کتاب احکام الجنائز، صص: 82-83 ببینید.
([78]) صحیح بخاری، ش: (216، 218، 1361، 6052، 6055)؛ و مسلم، ش: 292.
([79]) صحیح بخاری، ش: (6077، 6237)؛ و صحیح مسلم، ش: 2560 بهنقل از ابوایوب انصاریt.
([80]) این حدیث پیشتر بهشمارههای 679 و 1724 آمده است. [مترجم]
([81]) دیدگاه علامه آلبانی/ و برخی دیگر از اهل حدیث، بر خلاف دیدگاه نووی و عثیمین است و دلیلش در سطور گذشته، در پانوشت مربوط به حدث شمارهی 1869 بیان شد. [مترجم]
([82]) صحیح بخاری، ش: 2059 بهنقل از ابوهریرهt. [مترجم]
([83]) صحیح مسلم، ش: 2892.
([84]) صحیح بخاری، ش: 6696.
([85]) یعنی نذرش را ادا نکند؛ و بنا بر قول راجح باید کفاره بدهد. [مترجم]
([86]) صحیح بخاری، ش: (3307، 3359)؛ و صحیح مسلم، ش:2237.
([87]) صحیح مسلم، ش: 2240.
([88]) صحیح بخاری، ش: (6118، 6198، 6199)؛ و مسلم، ش: (3093، 3094، 3095) به نقل از ابنعمرt.
([89]) صحیح بخاری، ش:1 و صحیح مسلم، ش: 1907؛ بر اساس شمارهگذاری محمد فؤاد عبدالباقی/ بر صحیحین.
([90]) صحیح بخاری، ش: 1421؛ و صحیح مسلم، ش: 1022.
([91]) صحیح است؛ ر.ک: صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: 4640.
([92]) حمد و ستایش در همه حال، ویژهی الله متعال است.
([93]) این حدیث در همین کتاب بهشمارهی 1865 آمده است. [مترجم]
([94]) صحیح بخاری، ش: 3340؛ و صحیح مسلم، ش:194.
([95]) هود: 40.
([96]) صحیح بخاری، ش: (3358، 4712، 5084)؛ و مسلم، ش: 2371.
([97]) صحیح بخاری، ش: 3364.
([98]) صحیح بخاری، ش: 4478؛ و صحیح مسلم، ش: 2049.
([99]) یعنی قارچ از آن جهت که خودرو میباشد، منتی الاهی و از نوع همان ترنجبینیست که الله متعال بر بنیاسرائیل فرو فرستاد. [مترجم]
369- باب: کسی که مرتکب عملی ممنوع میشود، چه بگوید یا چه انجام دهد
الله متعال میفرماید:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾ [فصلت: ٣٦]
و اگر وسوسهای از شیطان متوجه تو گردید، به الله پناه ببر.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ ٢٠١﴾ [الأعراف: ٢٠١]
پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطانی شوند، (مجازات الاهی را) به یاد میآورند و بیدرنگ بینا میشوند.
و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦﴾ [آل عمران: ١٣٥، ١٣٦]
و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم کنند، الله را یاد مینمایند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند. ـ و چه کسی جز الله، گناهان را میبخشد؟ ـ و آگاهانه به گناه کردن ادامه نمیدهند. پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که زیرِ (درختان و کاخهای) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
و میفرماید:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾ [النور : ٣١]
و ای مؤمنان! همه بهسوی الله توبه کنید تا رستگار شوید.
1816- وعن أبی هریرةَt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «مَنْ حَلَفَ فَقَالَ فی حَلفِهِ: بِاللاَّتِ وَالعُزَّى، فَلْیَقُلْ: لا إلَهَ إلا اللهُ، وَمَنْ قَالَ لِصَاحِبهِ: تَعَالَ أُقَامِرْکَ فَلْیَتَصَدَّقْ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه به لات و عزی- و به نام غیرالله و معبودان باطل- سوگند یاد کند، باید لاإلهإلاالله بگوید؛ و هرکه به دوستش بگوید: بیا تا قماربازی کنیم، باید صدقه دهد».
شرح
مولف/ میگوید: «کسی که مرتکب عملی ممنوع میشود، چه بگوید یا چه انجام دهد؟» زیرا انسان از گناه و معصیت، معصوم نیست و هر انسانی گناهانی دارد؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «کُلُّ بَنِی آدَمَ خَطَّاءٌ، وَخَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ»؛([2]) یعنی: «همهی انسانها خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه میکنند». و نیز فرموده است: «وَالَّذِی نَفْسی بِیَدِهِ لَوْ لَمْ تُذنِبُوا، لَذَهَبَ اللَّهُ بِکُم، وَجَاءَ بِقومٍ یُذْنِبُون، فَیَسْتَغْفِرُونَ الله تعالى فیَغْفرُ لَهُمْ»؛([3]) یعنی: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر گناه نمیکردید، الله شما را از میان برمیداشت و کسانی را به جای شما میآورد که گناه کنند و از الله متعال، آمرزش بخواهند و او نیز آنها را بیامرزد».
لذا هر انسانی، گناهانی دارد؛ اما وقتی مرتکب گناهی میشود، برای جبرانش چه کند؟ ابتدا بر او واجب است که دست از گناه بردارد و به سوی الله باز گردد و پشیمان شده، توبه و استغفار نماید تا گناهش از او زدوده شود. الله متعال میفرماید:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾ [فصلت: ٣٦]
و اگر وسوسهای از شیطان متوجه تو گردید، به الله پناه ببر.
یعنی: اگر شیطان در دلت وسوسه انداخت که فلان گناه را انجام بده، چه در حقّ پروردگار متعال باشد و چه در حقّ مردم، به الله پناه ببر و بگو: از شرّ شیطان راندهشده به الله پناه میبرم. اگر این را با اخلاص بگویی، الله متعال، تو را از گناه و معصیت محافظت میفرماید و تو را بر شیطان و وسوسهاش چیره میگرداند.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ ٢٠١﴾
[الأعراف: ٢٠١]
پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسههای شیطانی شوند، (مجازات الاهی را) به یاد میآورند و بیدرنگ بینا میشوند.
آری؛ پرهیزگاران هنگامی که وسوسهای در دلشان بیاید یا مرتکب گناهی شوند، بلافاصله به خود میآیند و مجازات الاهی را بهیاد میآورند و درمییابند که به بیراهه رفتهاند؛ لذا استغفار میکنند و از الله متعال، آمرزش میخواهند؛ همانگونه که الله متعال در آیهی دیگری در توصیف پرهیزگاران میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَکَرُواْ ٱللَّهَ﴾: «و آنان که چون کار زشتی انجام دهند یا بر خویشتن ستم کنند، الله را یاد مینمایند»؛ منظور از کار زشت، گناه بزرگ است و منظور از ستم بر خویشتن، ارتکاب گناه کوچکتر میباشد. ﴿ذَکَرُواْ ٱللَّهَ﴾؛ یعنی: الله را با دلها و زبانهایشان یاد میکنند. ﴿فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ﴾؛ یعنی: استغفار میکنند و از الله میخواهند که گناهانشان را بیامرزد. ﴿وَمَن یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾: «و چه کسی جز الله گناهان را میبخشد؟» هیچکس جز الله گناهان را نمیبخشد؛ اگر همهی ساکنان زمین و اهل آسمانها جمع شوند تا فقط یکی از گناهانت را از تو بردارند، هرگز نمیتوانند چنین کاری انجام دهند؛ و تنها الله متعال است که گناهان را میآمرزد. ﴿وَلَمۡ یُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ﴾؛ یعنی: آگاهانه به گناه کردن ادامه نمیدهند؛ اما اگر مرتکب گناهی شوند و به آن ادامه دهند و ندانند که آن عمل، گناه است، الله متعال آنان را مؤاخذه نمیفرماید؛ به دلیل این دعای قرآنی که:
﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا﴾ [البقرة: ٢٨٦]
پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن.
لذا بندهای که ندانسته و از روی فراموشی، مرتکب گناهی میشود یا از روی ناآگاهی به خطا میرود، الله متعال او را مؤاخذه نمیکند.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِینَ ١٣٦﴾ [آل عمران: ١٣٦]
پاداش چنین کسانی، آمرزش پروردگارشان و باغهاییست که زیرِ (درختان و کاخهای) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آن میمانند. و پاداش نیکوکاران، چه خوب است!
آری؛ پرهیزگاران در نزد الله متعال، چنین پاداشی دارند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٣١﴾ [النور : ٣١]
و ای مؤمنان! همه بهسوی الله توبه کنید تا رستگار شوید.
الله متعال پس از اینکه به مومنان مومن دستور میدهد که نگاههایشان را پایین بگیرند و به زنان امر مینماید که زیور خویش را آشکار نسازند، میفرماید: ﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾: «ای مومنان! همگی به سوی الله توبه کنید»؛ یعنی: از شرک به سوی توحید بازگردید و از بدعت به پیروی از رسولاللهr روی بیاورید و با تمام وجود، به سوی پروردگارتان برگردید و بر گذشتهی خویش پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دوباره به گناهانی که مرتکب شدهاید، روی نیاورید و مرتکب گناه و معصیت نشوید؛ بلکه از اللهU آمرزش بخواهید؛ ﴿لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾: «تا رستگار شوید». رستگاری دو بُعد دارد: رهایی از بدیها و امور ناگوار، و دستیابی به اهداف و خواستنیها. لذا توبه از هر گناهی، واجب است؛ پس هیچگاه هیچ گناهی را کوچک نشمار و نگو: این که گناهِ بزرگی نیست و الله متعال آن را میبخشد؛ زیرا چهبسا گناهان بر روی قلبت متراکم شود و قلبت را تیره و تاریک بگرداند و راههای خیر و نیکی را به سوی آن مسدود کند و بدینسان بر دلت زنگار بنشیند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤﴾ [المطففین: ١٤]
هرگز چنین نیست؛ بلکه گناهانی که همواره مرتکب میشوند، بر دلهایشان زنگار بسته است.
لذا از هر گناهی بهسوی اللهU توبه کن.
سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه به لات و عزی- و به نام غیرالله و معبودان باطل- سوگند یاد کند، باید لاإلهإلاالله بگوید؛ و هرکه به دوستش بگوید: بیا تا قماربازی کنیم، باید صدقه دهد».
لات، عزّی و منات، سه بت در عصر جاهلی بودند که بتپرستانِ آن دوران، آنها را عبادت و پرستش میکردند و به نام آنها سوگند میخوردند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ ٢٠﴾ [النجم : ١٩، ٢٠]
آیا به "لات" و "عزی" توجه کردهاید؟ و "منات" سومین بت دیگر؟
اینک این بتها از میان رفتهاند؛ اما معبودان باطل دیگری هستند که پرستش میشوند و برخی از مردم به نامِ آنها سوگند یاد میکنند؛ میدانید که سوگند خوردن به نام غیرالله، شرک است؛ لذا اگر کسی، مرتکب چنین شرکی شد، جبرانش این است که آن را با توحید اخلاص، درمان کند؛ یعنی اگر کسی به نام غیرالله سوگند یاد کرد، برای جبران این عمل، بنا بر رهنمود رسولاللهr بگوید: لاإلهإلاالله.
همچنین «هرکس به دوستش بگوید: بیا تا قماربازی کنیم، باید صدقه دهد»؛ گفتنِ این سخن، حرام است؛ لذا کسی که چنین سخنی بگوید، باید توبه کند و برای جبران این گناه، صدقه دهد؛ همچنین اگر کسی در انجام واجبات شرعیاش کوتاهی نماید، برای جبرانش باید به سوی الله توبه کند و کارهای نیک فراوانی انجام دهد. از الله متعال میخواهیم که به همهی ما توفیق توبه عنایت بفرماید و توبهی ما را بپذیرد و ما را به آنچه که خود دوست دارد و میپسندد، موفق بگرداند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 4860؛ و صحیح مسلم، ش: 1647.
([2]) تخریج این حدیث پیشتر گذشت. [ر.ک: شرح حدیث شمارهی 87. (مترجم)]
([3]) این حدیث و تخریج آن، پیشتر بهشمارهی 427 آمده است. [مترجم]