منظور ما از تربیت ایمانی آن است که فرزند را از زمانی که میاندیشد، با اصول ایمان آشنا کنیم و از هنگامی که فکرش شکوفا میشود، او را به ارکان دین اسلام عادت دهیم و از زمانی که قدرت تمییز مییابد، مبادی شریعت اسلامی را به او آموزش دهیم.
منظور از اصول ایمان، تمامی حقایق و امور غیبی است که وجود آنها از طریق خبر صحیح به ما رسیده است، مانند ایمان به خدای سبحان و ملائک و کتابهای آسمانی و پیامبران، ایمان به عذاب قبر و سؤال دو مامور قبر و زنده شدن در روز قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و سایر امور غیبی.
منظور از ارکان دین اسلام، تمامی موضوعات مربوط به برنامه الهی و تعالیم اسلامی است مانند: عقیده، عبادت، اخلاق، قانونگذاری، نظام اجتماعی از دید اسلام و احکام و...
بر هر مربی لازم است که آموزش مفاهیم مربوط به تربیت ایمانی رااز همان ابتدای کودکی آغاز کند تا با عقیده و عبادت اسلامی مانوس شود و از لحاظ شیوه زندگی و نظام فکری به آن مزین گردد و پس از آن دین اسلام را بعنوان بهترین راهنما و والاترین مربی خود بداند و غیر از قرآن، پیشوایی و غیر از حضرت محمدص، رهبر و الگویی برای خویش نشناسد. آنچه در مورد بخشهای مختلف تربیت ایمانی عنوان کردیم از سفارشات و اشارات رسول گرامی خداص در آموزش اصول ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت، استنباط کردهایم.
بنابراین تفصیل کلام را در این باب با رهنمودها و سفارشات آن رسول گرامیص آغاز مینمائیم.
1- گشودن زبان کودک با کلمۀ «لا إله إلا الله»
«حاکم» از «ابن عباس» روایت میکند که رسول خداص فرمود: «افتحوا علی صبیانکم أول کلمة بلا إله إلا الله». «زبان کودکانتان را با کلمه «لا اله الا الله» بگشائید».
(یعنی اولین کلمهای که به کودک یاد میدهید که بگوید).
حکمت این آموزش چیست؟ فایده و حکمت نهفته در این آموزش مبارک آن است که شعار توحید و علامت داخل شدن به اسلام اولین کلماتی باشد که گوش طفل را مینوازد و نخستین لغاتی باشد که بر زبانش جاری میشود و اولین الفاظ و اصواتی باشد که به ذهنش خطور میکند.
2- آشناکردن کودک به حلال و حرام در آغاز رشد عقلانی
در روایتی از «ابن جریر» و «ابن المنذر» از ابن عباس آمده است که رسول گرامی خداص فرمودند: «اعملوا بطاعة الله واتقوا معاصی الله، ومروا أولادکم بامتثال الأوامر، واجتناب النواهی، فذلک وقایة لهم ولکم من النار».
«اعمالتان براساس اطاعت از خدایتعالی باشد از معاصی بپرهیزید و فرزندانتان را امر کنید که دستورات شما را اطاعت نمایند و از آنچه بر حذر میدارید، دوری کنند که این خود باعث حفاظت شما و آنان از آتش عذاب الهی است».
فایده این آشنا شدن آن است که از زمانی که کودک چشم بصیرت میگشاید، احکام و اوامر الهی را پیش روی خود ببیند، براساس امتثال اوامر و اجتناب نواهی رشد نماید و این آشنایی، خود بمثابه تمرینی باشد برای اجرای فرمان الهی و دوری از هر آنچه که پروردگارش منع میکند.
باین ترتیب از آغاز شکوفایی عقلی و تراوش ذهنی، کودک با احکام حلال و حرام انس میگیرد و عادت میکند و نهایتاً راهی والاتر و درستتر از اسلام به عنوان شیوه زندگی و منشأ قانونگذاری نمیشناسد.
3- امر کردن کودک به عبادت در سن هفت سالگی
این امر براساس روایت «حاکم» و «ابوداود» از «عمروبن العاصس» است که میگوید: رسول خداص فرمودند:
«در هفت سالگی فرزندانتان را به نماز خواندن امر کنید و در ده سالگی اگر امر شما را در خواندن نماز اطاعت نکردند، آنان را بزنید و در سن ده سالگی جای خوابشان را جدا کنید».
برمبنای این حدیث میشود قیاس نمود که کودک را (چنانچه توانایی داشته باشد) میتوان به روزه چند روز از ماه رمضان و یا مناسک حج (بشرط توانایی پدر) عادت دهیم.
فایده این امر آن است که کودک از همان ابتدا، احکام عبادات را یاد میگیرد و به انجام و بر پای داشتن آن عادت میکند، طوری که براساس اطاعت از خدایتعالی و تلاش برای انجام وظایف در برابر او رشد میکند و بر مبنای شکرگزاری به درگاهش و پناه بردن و اعتماد و توکل به او پرورش مییابد و از ابتدای زندگی در مییابد که در حوادث و اهوال روزگار تسلیم خالق خود باشد. نتیجه این امتثال و اطاعت، مسلما پاکی و صفای روح و سلامت جسمی و تهذیب اخلاقی و بروز اقوال و افعال شایسته و پسندیده خواهد بود.
4- تربیت فرزند براساس محبت رسول خداص و آل بیت او و تلاوت قرآن
طبرانی از حضرت علیس روایت میکند که پیامبر اکرمص فرمودند: «أَدِّبُوا أَوْلاَدَکُمْ عَلَى خِصَالٍ ثَلاَثٍ: عَلَى حُبِّ نَبِیِّکُمْ، وَحُبِّ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَعَلَى قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ، فَإِنَّ حَمَلَةَ الْقُرْآنِ فِی ظِلِّ اللهِ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ مَعَ أَنْبِیَائِهِ وَأَصْفِیَائِهِ». رسول خداص فرمودند: «فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان را محبت آل او و تلاوت قرآن، زیرا حاملان قرآن در روز قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایهای جز سایه خداوند نیست و همراه پیامبران و برگزیدگان او خواهند بود».
تعلیم غزوات آنحضرت، زندگی یاران او و سیره بزرگان و حوادث مهم تاریخی، نیز جزو بخش مهم تعلیماتی است که در احادیث به آن اشاره شده است.
فرزندان با قرآن کریم از جنبه روحی مانوس میشوند و بعنوان برنامه زندگی از آن بهره میگیرند.
ارتباط خویش را با تاریخ گذشته اسلام در مییابند و از گذشته با عظمت و پرافتخار خود آگاهی پیدا میکنند.
از جهت حرکت و شجاعت و جهاد، به گذشتگان بزرگوار خود تاسی میکنند.
در اینجا نمونههایی از گفتههای صاحبنظران تربیت اسلامی درباره وجوب تعلیم قرآن و غزوههای پیامبر و آثار ارزشمند بزرگان تاریخ اسلام به حضور خوانندگان عزیز تقدیم میشود:
· «سعدبن ابی وقاص» میگوید:
ما به فرزندانمان جنگهای پیامبر را مانند سورههای قرآن، تعلیم میدادیم.
· «امام غزالی» در «احیاء علوم الدین» سفارش میکند که به کودکان خود احادیث و اخبار گذشتگان امت اسلام و احکام دینی را یاد بدهید.
· «ابن خلدون» در مقدمه کتابش میگوید: در سرزمینهای اسلامی تعلیم و حفظ قرآن اهمیت ویژهای دارد، اساس برنامههای درسی و آموزشی را در مدارس تشکیل میدهد و این جایگاه اختصاصی در تعلیم قرآن به آن دلیل است که از نشانههای اصلی دین اسلام محسوب میگردد و یاد گرفتن آن موجب تثبیت عقیده و رسوخ ایمان در قلب میگردد.
· «ابن سینا» در کتاب «السیاسة» میگوید: به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید، قرآن را به او تعلیم دهید تا زبان اصلی را بخوبی یاد بگیرد و نشانههای ایمان در وجودش رسوخ نماید.
· در کتب تاریخی- تربیتی ذکر میکنند که «فضل بن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهده او متحیر شد.
درباره فرزند از مادر سؤال کرد، جواب داد وقتی که پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را حفظ کرد. سپس اشعار را به اوآموخت و از بر کرد و با مفاخر قوم خود آشنا شد ودر ارتباط با اعمال و رفتار نیک آباء و اجدادش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم پس تمرین کردتا سوار کار قابلی شد. لباس جنگی پوشیده و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی میشنید به کمکش میشتافت.
چنانچه قبلاً گفتیم گذشتگان ما به تربیت بچهها، بسیار توجه میکردند و اولین کلامی که پس از سپردن فرزندشان به معلم یا مربی او بر زبان میآوردند، تعلیم و تلاوت و حفظ قرآن بود، تا کلامشان فصیح شود و روحشان متعالی گردد و قلب و درونشان به خشوع و خضوع آراسته گردد، قلبی نرم و چشمی پر اشک نصیبشان شود و ایمان و یقین در وجودشان نفوذ کند.
نتیجهای که از این مباحث میگیریم
رسول گرامی خداص به آموزش اصول ایمان و ارکان اسلام واحکام شریعت و تربیت فرزند براساس محبت پیامبر و آل او و یاران و مجاهدان اسلام و تلاوت قرآن کریم بسیار توجه میکردند، تا کودک بر مبنای ایمان کامل و عقیده استوار و دوستی و محبت پیامبر و اصحابش و بزرگان دلاوری که در راه خدا بودند پرورش یابد.
زمانی که تار و پود طفل با این معانی ارزشمند درهم آمیخت و با آن رشد کرد، دیگر با جدل و انکار مخالفین دچار تزلزل نمیشود و تحت تاثیر ادعاها و گفتههای اهل کفر وگمراهی قرار نمیگیرد.
چه شایسته است که اولیا و مربیان عزیز، فرزندان خود را بر این اساس پرورش دهند و در رسیدن به هدف، همان طریقی را بپیمایند که ذکر نمودیم و همان ابزاری را بکار برند که بیان نمودیم تا سلامت اعتقادی فرزندان خود را تضمین نمایند و از انحراف و کفر و گمراهی آنان جلوگیری کنند.
ازنقطه نظر دانشمندان و صاحبنظران امور روانشناسی و تربیت مسلم است که انسان بر اساس فطرت توحیدی و ایمان الهی و برائت نفسانی متولد میشود، شخصیت طفل مانند ماده خام و مستعدی است که با تربیت صحیح خانوادگی و مصاحبت اجتماعی مناسب و شرایط آموزشی در زمینه ایمانی شایسته شکل میگیرد، و بدون شک دارای ایمانی راسخ و استوار و اخلاقی فاضل و تربیتی ایدهآل خواهد شد.
این حقیقت که هر انسانی فطرتاً و بطور سرشتی به خدایتعالی ایمام دارد، در قرآن کریم بصراحت و وضوح تمام بیان شده است، آنجا که میفرماید:
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٣٠﴾ [الروم: 30].
«[پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست؛ این است دین درست و استوار؛ ولی بیشتر مردم معرفت و دانش [به این حقیقت اصیل] ندارند».
رسول خداص میفرماید: «هر نوزادی براساس فطرت الهی متولد میشود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوس میکنند». (روایت بخاری).
بزودی نظر روانشناسان و متخصصین پرورش را درباره مطلب فوقالذکر بیان میکنیم، خصوصاً گفتههای دانشمندان غرب و شرق که به اهمیت تربیت در اصلاح ناهنجاریهای اخلاقی و تصحیح انحرافات اجتماعی اعتراف میکنند.
در اینجا شایسته است که نظریات امام غزالی را در ارتباط با مساله عادات رفتاری در اطفال بدانیم. به نظر این عالم بزرگوار به علت فطرت شکل پذیر کودک، توانایی پذیرش خصلتهای خوب و بد انسانی را از بدو تولد دارد، و میگوید:
کودکان مانند امانتی در دست والدین خود هستند، قلب پاک آنها مانند گوهر ارزشمندی است، اگر او را به اعمال نیک ودرست عادت دهیم براساس آن رشد میکند و سعادت دنیا و آخرت را بدست میآورد و اگر او را مانند حیوان بخود واگذاریم تا به اعمال ناشایست عادت کند گمراه میشود و تباه میگردد.
بنابراین برای حفاظت فرزندان باید آنها را تربیت و تهذیب نمود و محاسن اخلاقی را به آنان یاد داد. و شاعر چه زیبا گفته است:
و ینشـأ ناشیء الفتیـان منا |
|
علی ماکان عودة أبوه |
ومادام الفتی بحجی ولکن |
|
یعوده التدین أقربــوه |
فرزندان ما براساس تربیت پدرانشان رشد میکنند.
تدین جوانان ما بسبب عقل آنان نیست، بلکه بجهت تربیت پدران آنهاست.
تا حال هر آنچه در ارتباط با فطرت طفل و استعداد شکلپذیری او گفته شد، برای ما این موضوع را روشن خواهد کرد که اگر کودکی در خانوادهای منحرف یا محیط اجتماعی گمراه رشد کند یا با افرادی ناشایست نشست و برخاست کند، بدوت تردید اخلاقی بد با وجودش در میآمیزد و خصایل رفتاری ناشایست را جذب میکند و براساس مفاهیم و مبادی کفر و گمراهی رشد خواهد نمود و بزودی از سعادت به جانب شقاوت کشیده میشود و از اسلام بجانب کفر گام بر میدارد در این شرایط است که باز گرداندن او به طریق راست و راه ایمان و هدایت بسیار مشکل خواهد بود.
در اینجا خواننده عزیز را دعوت میکنم تابا هم مروری بر شرایط و اوضاع فعلی جوامع خود داشته باشیم و نمونههایی از فساد و گمراهی رایج را باز گویم تا والدین و مربیان عزیز با شناخت روشنتر عوامل انحراف اخلاقی در امر تربیت، با بصیرت عمل نمایند و بدانند که معلمین و پدران و مادران زمانی که درارتباط با بچهها سهلانگاری میکنند بزودی عکسالعمل آن را بصورت انتخاب کفر و بیدینی و لغزش و کجروی فرزندانشان خواهند دید.
· پدری که فرزندش را به مدارس بیگانه و دانشگاههای مسیحی میفرستد تا از فکر آنان تغذیه شود و آموزشها و رهنمودهای ضروری را از مبلغان مسیحی دریافت کند، بدون تردید گمراهی و لغزش در وجودش نقش میبندد و تار وپود شخصیتش بتدریج با کفر و بیدینی آمیخته میشود و در درونش احساس تنفر و بیزاری از اسلام نضج میگیرد و نسبت به دین اسلام عداوت و کینه پیدا خواهد کرد.
· پدری که رهبری و راهنمایی فرزندش را به مربی یا استادی ملحد و شرور وا میگذارد که اصول عقیده کفر را در ذهن او جای داده و بذر گمراهی را در اعماق قلبش بکارد، مسلماً فرزندش به انسانی تبدیل خواهد شد که عقیده او بر مبنای اندیشه الحادی و افکار مادی و ضددینی شکل گرفته است.
· پدری که فرزندش را آزاد میگذارد تا هر چه از کتابهای مادی و ضد دینی که میخواهد بخواند و خردهگیریها و اتهامات بیاساس مبلغین اهل کتاب و کشورهای استعمارگر را مطالعه کند، بدیهی است که بزودی فرزندش نسبت به عقیده ودین خود شک کرده و گذشتگان خود را به تمسخر میگیرد و عملا به ابزاری برای مبارزه بر علیه اسلام تبدیل میشود.
· پدری که فرزندش را افسار گسیخته و به حال خویش رها میکند تا با دوستان بد و گمراه رفاقت و مصاحبت کند و تفکرات گمراه کننده و اندیشههای وارداتی را در ذهن خود جای دهد، بدون شک بزودی تمامی ارزشهای دینی و مبانی فطری ادیان و احکام را به باد تمسخر میگیرد.
· پدری که به فرزندش مجال میدهد تا به جانب احزاب الحادی و کافر تمایل پیدا کند و به دستههای ضد دینی بپیوندد و در گروههایی وارد شود که از جهت عقیدتی و فکری و تاریخی هیچ ارتباطی با اسلام ندارند، مسلما فرزند خویش را با دست خود به جانب عقاید گمراه سوق میدهد و چنین انسانی بر مبنای کفر والحاد پیش خواهد رفت و وسیلهای برای جنگ علیه مقدسات و ادیان بدل میشود. بقول شاعر:
ولیس النبت ینبت فی جنان |
|
کمثل النبت ینبت فی الفلاة |
و هل یرجی لأطفال کمال |
|
إذا ارتضعوا ثدی الناقصات |
«گیاهی که در باغی با صفا میروید با آنکه در برهوت رشد کرده است، یکسان نیست. آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخوردند، میتوان انتظار کمال و بزرگی داشت».
شایسته است که معلمین و مربیان و بویژه والدین، این مسؤولیتهای خطیر را در پرورش ایمانی و آموزش مبادی اسلام دریافته و ابعاد این امر واجب را بخوبی درک کنند تا تمامی کسانی که وظیفه تربیت را بعهده دارند، این مهم را که همانا پرورش فرزند براساس تربیت کامل ایمانی است بنحو احسن انجام دهند.
حدود این مسؤولیتها به ترتیب ذیل میباشد:
1- راهنمایی فرزند به جانب ایمان به خدایتعالی
در این مورد هنگامی که کودک به سن ادراک و تمییز میرسد، بتدریج از محسوس شروع میکنیم و به معقولات میرسیم.
حرکت ما باید از جزئی به سوی کلی و از بسیط به طرف مرکب باشد و بطور کلی از طریق تفکر و تامل در خلقت آسمان و زمین، فرزند را به جانب ایمان به خدایتعالی و قدرت بلامنازع و خلقت شگفتانگیز آن پروردگار توانا سوق دهیم.
در نهایت این راه، به ایمانی دست مییابیم که بر پایه محکم دلیل و استدلال بنا شده است و از همان ابتدای سن کودکی موضوعات ایمانی در وجود او تثبیت میشود و ودلایل نافذ و محکم عقیده توحیدی در اندیشهاش نقش میبندد و دیگر هیچ حربه ویرانگری به قلب استوار و محکم او آسیب نمیرساند و دعوتکنندگان به انحراف و بدی نمیتوانند در اندیشه نضج گرفته و قوام یافتهاش نفوذ کنند و هیچ انسانی قادر نخواهد بود که ایمان محکم او را متزلزل کند، زیرا به شخصیتی محکم و استوار مبدل و به یقینی راسخ و اطمینانی کامل رسیده است.
طریقه حرکت تدریجی از پایین بسوی بالا و از محسوس بسوی معقول است و این طریقه یافتن حقیقت، راهی است که قرآن کریم بیان میکند که در اینجا چند آیه به عنوان مثال ذکر میشود تا چگونگی آن را از کلام شگفتانگیز قرآن درک کنیم:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗۖ لَّکُم مِّنۡهُ شَرَابٞ وَمِنۡهُ شَجَرٞ فِیهِ تُسِیمُونَ ١٠ یُنۢبِتُ لَکُم بِهِ ٱلزَّرۡعَ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلنَّخِیلَ وَٱلۡأَعۡنَٰبَ وَمِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ ١١ وَسَخَّرَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ وَٱلنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتُۢ بِأَمۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ١٢ وَمَا ذَرَأَ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ ١٣ وَهُوَ ٱلَّذِی سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ لِتَأۡکُلُواْ مِنۡهُ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ١٤ وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَأَنۡهَٰرٗا وَسُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٥ وَعَلَٰمَٰتٖۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ یَهۡتَدُونَ ١٦ أَفَمَن یَخۡلُقُ کَمَن لَّا یَخۡلُقُۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ١٧﴾[النحل:10- 17].
«او (پروردگار شما) کسی است که آب را از آسمان برای شما فرو فرستاد، بخشی از آن برای آشامیدن و بخشی برای روئیدن درخت (و گیاهان) که (حیوانات خود را) در آن میچرانید. و به سبب آن آب، کشت و زیتون و درختان خرما و انگور و انواع میوهها میرویاند، بیگمان درآن نشانهای است برای کسانی که میاندیشند و برای بهرهگرفتن شما شب و روز و خورشید و ماه را رام کرد و ستارهها به فرمان او مسخرند و در اینها محققاً نشانههایی است برای کسانی که میاندیشند و از نعمات رنگارنگی که در زمین برای شما خلق کرده، نیز نشانههایی است برای آنانکه متذکر میشوند و اوست که دریا را تسخیر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و از آن زیوری را که میپوشید، بیرون بیاورید و کشتیها را میبینی که امواج دریا را میشکافند تا فضل و روزی الهی را بجویند، شاید که شکرگزار او باشید و در زمین کوههای استواری افکند که مبادا شما را بلرزاند و نهرها و راههایی قرار داد شاید که راه یابید و در زمین نیز علامتهایی قرار داد و ایشان به واسطه ستارهها راه مییابند. پس آیا کسی که خلق میکند مانند کسی است که خلق نمیکند آیا متذکر نمیشوید.»
﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ ١٦٤﴾ [البقرة: 164].
«به تحقیق که در خلقت آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز و آن کشتی که به سود مردم در دریا جاری است و ابی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین را پس از مرگش زنده نموده است و از هر جنبندهای در آن منتشر کرده و گردش بادها و ابرهای تسخیر شده بین آسمان و زمین، نشانههایی است برای خردمندانم».
﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ ٥ خُلِقَ مِن مَّآءٖ دَافِقٖ ٦ یَخۡرُجُ مِنۢ بَیۡنِ ٱلصُّلۡبِ وَٱلتَّرَآئِبِ ٧ إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ یَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ ١٠﴾ [الطارق: 5- 10].
«پس انسان باید بنگرد از چه خلق شده است، از آبی جهنده خلق شده که از میان کمرو دندهها خارج میشود. قطعا خداوند به برگردانیدن او تواناست، روزی که نهانها آشکار میشود، زمانی که برای او قدرت و یاوری نیست».
﴿فَلۡیَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ ٢٤ أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا ٢٥ ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا ٢٦ فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا حَبّٗا ٢٧ وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا ٢٨ وَزَیۡتُونٗا وَنَخۡلٗا ٢٩ وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا ٣٠ وَفَٰکِهَةٗ وَأَبّٗا ٣١ مَّتَٰعٗا لَّکُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِکُمۡ ٣٢﴾ [عبس: 24- 32].
«پس باید انسان به طعام خود بنگرد که ما آب باران را فرو ریختیم، چه ریختنی!! سپس زمین را شکافتیم، شکافتن مناسبی، پس در آن دانهای رویاندیم و انگور و سبزه و زیتون و درخت خرمایی و بوستانهایی سر سبز، و میوهای و گیاهی، تا بهرهای باشد برای شما و چهارپایان شما».
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ ثَمَرَٰتٖ مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهَاۚ وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِیضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٞ ٢٧ وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ کَذَٰلِکَۗ إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ٢٨﴾ [فاطر: 27- 28].
«آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی نازل کرد که به واسطه آن میوههای رنگارنگ و گوناگونی (از زمین) بیرون آوردیم و از کوهها نیز، راهها و خطوط سرخ و سفید برنگهای مختلف و سیاهیهای غلیظ، و از مردم و جنبندگحان و چ-هار پایان به رنگهای مختلف پدید آوردیم و همانا از بندگان او فقط دانایان از خدا میترسند و حقاً که خداوند نیرومند و آمرزنده است».
﴿أَفَلَمۡ یَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ کَیۡفَ بَنَیۡنَٰهَا وَزَیَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ ٦ وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَیۡنَا فِیهَا رَوَٰسِیَ وَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجِۢ بَهِیجٖ ٧ تَبۡصِرَةٗ وَذِکۡرَىٰ لِکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ ٨﴾ [ق: 5- 8].
«آیا به آسمانی که بر فراز سر آنهاست، نمینگرند! که چگونه آن را بنا کردیم و زینت دادیم و هیچ شکافی ندارد و زمین را گستردیم و در آن کوهها را قرار دادیم و در آن از انواع گیاهان روح افزا رویاندیم، تا مایه عبرت و تذکری باشد برای بندهای که به حق رو میکند».
و آیات بسیار دیگری که در این مورد آمده و مجال ذکر آن نیست.
2- ایجاد خصلت خشوع و تقوی و عبودیت در اعماق وجود فرزند
برای رسیدن باین هدف باید از ابتدا چشم بصیرت کودک را نسبت به قدرت بلامنازع پروردگار جهانیان بگشائیم و از وجود قوانین و نظام شگفتانگیز حاکم بر طبیعت آغاز کنیم. نظام تغییرناپذیر و شگفتانگیزی که بر تمامی اشیاء و موجودات سایه افکنده است، قانون دقیقی که در کوچکترین اجزا تا بزرگترین اجرام سماوی جریان دارد و در موجود جاندار و بیجان مستقر است و از گیاه کوچک تا درخت تنومندی در رنگ و جلوههای خیرهکنندهای بروز میکند.
خلاصه این است: براساس پدیدههای طبیعی و شگفتآور و موجودات جالب توجه به کودک میآموزیم که با چه عظمتی مواجه هستیم و قلب انسان در مقابل این قدرت و عظمت جز به لرزه در آمدن و خضوع چه میتواند انجام دهد!
انسان پس از درک این حقیقت انکار ناپذیر، وجود و سیطره الهی را بر خود و تمامی اشیاء درک میکند و تحقق تقوی را در درون خود احساس میکند در این حالت است که از اعماق وجودش لذت عبادت و اطاعت پروردگار توانای هستی را میچشد.
غیر از این آگاهی ارزشمند برای آنکه حالت خشوع فرزند را تقویت کنیم و تقوا را در وجودش استوارتر و نافذتر نمائیم، در سالهایی از عمر که قدرت تمیز پیدا میکند به اومیآموزیم که در نماز خضوع و تواضع داشته باشد، همچنین احساس حزن و اندوه و گریه در هنگام استماع قرآن که از ویژگیهای عرفا و نشانه خاص بندگان شایسته و مؤمنین صادق است به خود گیرد.
قرآن کریم چنین حالتی را ستوده است ومتقیان دل آرامی را که چنان شور و حای دارند، ستایش میکند. آنجا که میفرماید:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢﴾ [المؤمنون: 1- 2].
«و به تحقیق رستگار شدند مؤمنان، کسانی که در نمازشان خاشع و خاصعند».
﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِیثِ کِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِیَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُ﴾ [الزمر: 23].
«خدایتعالی بهترین کلام را فرستاد که آیاتش مانند هم هستند (در فصاحت و بلاغت و تناسب، بدون تعارض و تناقض) و تکرار میشوند (بدون آنکه ملالی ایجاد کنند) و اندام کسانی که از پروردگارشان میترسند با شنیدن آن، به لرزه در میآید. آنگاه جسم و جان آنان با ذکر خدا آرام میگیرد، این هدایت الهی است و هر کس را که بخواهد به سبب آن هدایت مینماید».
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِینَ ٣٤ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ﴾ [الحج: 34- 35].
«و مژده بده به آنانکه در برابر پروردگار خود خشوع و تواضع دارند، همانانیکه هرگاه نام خدای برده میشود، قلبهایشان به لرزه در آید».
﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩ ٥٨﴾ [مریم: 58].
«هنگامی که آیات پروردگار رحمان برای آنان تلاوت میشود، در حالی که گریه میکنند به سجده میافتند».
﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید:16].
«آیا وقت آن فرا نرسیده است که قلب مؤمنان با ذکر خدای و آیات منزله حق، خاضع شود؟
این حالتهای با عظمت و مملو از ایمان و خشوع و آرامش قلبی و حزن و اندوه در هنگام تلاوت قرآن بصورتی شگف در وجود پیامبر گرامی خداص و یاران او و گذشتگان بزرگوار ما و عرفا دیده شده است.
«عبداللهبن مسعود»س میگوید: رسول خداص فرمود: «اقْرَأْ عَلَىَّ»، فَقُلْتُ: أَقْرَأُ عَلَیْکَ وَعَلَیْکَ أُنْزِلَ؟ فَقَالَ: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَیْرِی»، فَقَرَأْتُ سُورَةَ النِّسَاءِ فَلَمَّا بَلَغْتُ ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١﴾ [النساء:41]. قَالَ:«حَسْبُکَ». فَالْتَفَتُّ فَإِذَا عَیْنَاهُ تَذْرِفَانِ.
«برایم قرآن بخوان» گفتم: ای پیامبر خدا، آیا من قرآن بخوانم در حالیکه بر شما نازل شده است؟ فرمود: «دوست دارم آن را از غیر خودم بشنوم». پس سوره نساء را خواندم تا به این آیه رسیدم: آنگاه (در قیامت) حال معاندین و کافرین چگونه خواهد بود؟ زمانی که از هرامتی شاهدی بر میگزینم وشاهد این امت تو خواهی بود. در حالیکه اشک از چشمانش جاری بود، فرمود: کافی است (نخوان). (روایت بخاری و مسلم)
ابو صالح میگوید: عدهای از اهالی یمن به خدمت «ابوبکر صدیق»س رسیدند، قرآن میخواندند و گریه میکردند. حضرت ابوبکرس فرمود: ما نیز اینچنین بودیم تا قلبها سخت شد.
اخبار راجع به خشوع گذشتگان هنگام نماز خواندن و تلاوت قرآن بسیار بیشتر از آن است که در این فرصت کوتاه قابل بازگویی باشد، داستانهای شگفتانگیز آنان در کتب اخلاق و تربیت آمده است که میتوانید به آن رجوع نمائید.
چه بسا که والدین و مربیان عزیز در ایجاد حالت خشوع و اندوه به صورت مطلوبی که ذکر شد، در ابتدای امر مشکل داشته باشند و سخت جلوه نماید، اما با روشی حکیمانه که گاهی مستلزم تنبیه و گاهی صبر و بردباری است، میتوان حالت مورد نظر را ایجاد نمود.
چنانچه بتوانیم این خصلت را در کودک ایجاد نمائیم، چون از همان ابتدای زندگی است، در او ریشه دوانده و جزو سرشت و شخصیت او خواهد شد و مسلماً از خصایل ارزشمند او خواهد بود، و شاعر چه زیبا گفته است:
قد ینفع الأدب الأولاد فی صغر |
|
ولیس ینفعهم من بعده أدب |
إن الغصون إذا عدلتها اعتدلت |
|
ولا تلین ولو لینته الخشب |
«تربیت و تادیب فرزندان در زمان کودکان امکانپذیر است و نتیجه میدهد، بعد از سنین کودکی تربیت کردن فایدهای ندارد، شاخههای نرم و تازه رسته درختان را به هر صورت که بخواهی میتوانی شکل دهی ولی زمانی که رشد کرد و خشک شد، دیگر هیچ حالتی نمیپذیرد».
حالت عادت کودک در تلاوت حزنانگیز همراه با حضور قلبی با بهرهگیری از رهنمودهای مبارک رسول خداص ممکن است. آنجا که فرمود: «اتْلُوُا الْقُرْآنَ وَابْکُوْا، فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتَبَاکَوْا».
«قرآن بخوانید و گریه کنید و اگر گریه نکردید حالت اندوه و حزن داشته باشید». (روایت طبرانی).
باید کودک را عادت دهیم تا در تمامی حالات و افعال خود، پروردگار متعال را ناظر و حاضر بداند و دریابد که خدای دانا تمامی اسرار درونی او را میداند، خیانت چشمها را میبیند و بر تمامی رازهایی که سینهها در خود دارند آگاه است. پس باید مقصد اصی مربی کودک در مسیر تربیتی، این باشد.
کودک در حالیکه کار میکند یا میاندیشد یا احساسی به او دست میدهد، عادت کند که حضور خداوند را دریابد. این احساس حضور الهی در هنگام عمل، روحیه اخلاص را در کودک ایجاد میکند و این روحیه به سایر اقوال و افعالش سرایت خواهد کرد، بنابراین در هرگامی که در زندگی بردارد در جستجوی رضایت الهی و تحقق خواست اوست و بتدریج به مرتبه والای عبودیت خالص برای خدای خود خواهد رسید، بنابراین جزو کسانی خواهد بود که درآیه مبارکه ذیل بیان شده است:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ وَیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَذَٰلِکَ دِینُ ٱلۡقَیِّمَةِ ٥﴾ [البینة: 5].
«در حالیکه مامور نبودند، مگر اینکه خدا را عبادت کنند و دین را برای او خالص گردانند، متمایل به حق باشند نماز را بر پای دارند و زکات بدهند و این است دین ارزشمند».
بر همین مبنا نیز مربی باید به کودک بفهماند که خدای عزوجل فقط اعمالی را که در جهت و برای جلب رضای او باشد میپذیرد زیرا پیامبر خداص فرموده است: «خدای عزوجل فقط اعمالی را میپذیرد که خالص بوده و تنها برای جلب رضای او باشد». (روایت داود و نسائی).
در روایت دیگری از بخاری و مسلم آمده است که آنحضرت فرمودند: «به حقیقت ارزش اعمال به نیت فرد است و نتیجه عمل را نیت آن تعیین میکند».
حس حضور خداوند در حین تفکر و اندیشه
کودک باید بیاموزد وقتی که به موضوعی فکر میکند خدایتعالی را در آن حال در نظر داشته باشد و بتدریج فکری را به مخیلهاش راه دهد که او را به خدایش نزدیک میکند اندیشهای که به او تمامی مردم نفع میرساند. همراه این آموزش باید یاد بگیرد که عقل و قلب و آرزوهایش تابع برنامه و قانونی باشد که توسط خاتم پیامبرانص برای بشریت آمده است.
همچنان باید به کودک یاد دهیم که مراقب خطور اندیشههای بد و افکار پریشان باشد و برای تحقق این منظور آیات اواخر سوره بقره را حفظ کند.[1]
این آیات احساس نظر و حضور الهی و محاسبه نفس و پناه بردن به خالق آسمانها و زمین را به بندگان آموزش میدهد و مشتمل بر دعا و مناجات در این زمینه است.
مراقبت و حضور الهی در هنگام احساسات درونی
کودک باید بر مبنای احساسات پاک و لطیف تربیت شود و پرورش یابد، نباید حسادت و کینهورزی کند از سخن چینی و لذات حقیر بپرهیزد و تمایل به شهوات باطل نداشته باشد و هرگاه وسوسهای شیطانی با تخیلات واهی منشأ گرفته از نس اماره به قلبش خطور کرد، خدایتعالی را بیاد آورد و بداند که در آن حال او را میبیند و خلجان درونی او را بخوبی درک میکند، ندایش را میشنود و تذکر دهنده و بیناست.
چنین شیوه تربیتی را مربی اول اسلام سلام و درود خدای بر او باد- در جواب سؤال کسی که گفت: احسان چیست؟ بیان میفرماید:
«خدای را آنچنان عبادت کنی، مثل آنکه او را میبینی یا اگر او را نمیبینی او ناظر بر توست». قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٢٠٠ إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ ٢٠١﴾ [الأعراف: 200- 201].
«و اگر دچار وسوسهای شیطانی شدی به خداوند پناه بر که او شنوا و داناست و کسانی که پرهیزگارند هرگاه حالتی شیطانی به آنان دست دهد بیاد خدا میافتند، ناگاه بصیرت مییابند».
شیوه مورد نظر در تربیت و تعلیم طریقی است که عادت سلف صالح بود و براساس آن عمل میکردند «امام غزالی» در «احیاء علوم الدین» در اینباره میگوید:
«سهل بن عبدالله التستری» میگوید: سه ساله بودم شبها بیدار میماندم و نماز خواندن داییام (محمد بن سوار) را نگاه میکردم روزی به من گفت: آیا نمیخواهی از خدایی که تو را خلق کرده یاد کنی؟ گفتم چگونه؟ گفت: در جایت وقتی که میخوابی قبل از آنکه بخواب روی در دل اما نه به زبان سه بار بگو: خدا با من است، خدا مرا نگاه میکند، خدا بر من شاهد است، شبها این کار را میکردم پس از مدتی به او گفتم هر آنچه گفتهای اجرا کردهام! پس گفت: هر شب هفت بار بگو و پس از مدتی که خبر دادم که امرش را اجرا کردهام، گفت: هر شب یازده بار بگو! پس از مدتی لذت بسیاری از آن در قلب خود احساس کردم، بعد از یکسال دائیم گفت: آنچه را یادت دادم حفظ کن و آن را ادامه بده تا زمانی که وارد قبر میشوی! براستی که در دنیا و آخرت برایت سودمند است.
«عبدالله التستری» میگوید: تا چند سال همانطور ادامه دادم و حلاوت و شیرینی آن را در خلوت بخوبی احساس میکردم روزی دائیم گفت: ای سهل! کسی که خدا با اوست و بر او نظارت دارد و به او نگاه میکند آیا مرتکب گناه میشوی؟ پس از گناه بپرهیز!
«التستری» (رحمه الله) بعدها به یکی از بزرگترین عرفای تاریخ اسلام تبدیل شد و بواسطه تربیت ارزشمند دائی خود اینچنین مقام والائی پیدا کرد.
چنانچه مسؤولین و مربیان تربیت، این طریق را پیش گیرند و براساس برنامه فوق گام بردارند، در زمان کوتاهی قادر خواهند بود نسلی مؤمن به خدای متعال بسازند که به داشتن دین اسلام و تاریخ و بزرگانش افتخار میکند. این طریقی بود که براساس آن جامعهای ساخته شد که عاری از کفر و الحاد و بیبند و باری و خشونت و جرایم بود.
بحثی را که در این قسمت مطرح نمودیم و در ارتباط با آن به تفصیل سخن گفتیم موضوعی است که دانشمندان بزرگ علوم تربیتی و روانشناسی در غرب نیز بر آن اصرار میورزند و آن را شیوهای میدانند که میتواند نظام اجتماعی را از الحاد و رذایل اخلاقی و بیبند و باری و تبهکاری و جنایت آزاد سازد.
در اینجا نمونههایی از نظرات دانشمندان غربی ارائه میشود.[2]
· «داستایوفسکی» که بزرگترین داستانها را در جهان غرب نوشته است میگوید: از زمانی که انسان خدا را ترک کرد، گرفتار شیاطین شد.
· «ولتر» ادیب بزرگ فرانسوی با تمسخر، مادیون و شکاکها را مخاطب قرار داده و میگوید: «چرا در وجود خدا شک میکنید که اگر نباشد، همسرم به من خیانت میکرد و نوکرم از من دزدی خواهد کرد».
· دکتر «هنری لانک» پزشک روانشناس آمریکایی در کتابش به نام «بازگشت بسوی ایمان» میگوید: «پدران ومادران و مربیان تربیتی امروزه با مشکل لاینحلی روبرو هستند، آنان مرتباً میرسند چگونه میتوانیم اخلاق پسندیده را در وجود فرزندانمان ایجاد کنیم با اخلاق ناشایست آنان را اصلاح نماییم؟اعمال و رفتار ما اثری بر تربیت فرزندان ندارد! باید گفت که مشکل از جای دیگر است که بعلت حذف مفهوم عظیم «خداوند» از زندگی غربیها ایجاد شده است».
«امروز قدرت عظیم قلبی که ایمان به خداوند بود و تقدسی که برای قلب انسان قائل بودند و میگفتند جایگاه اختصاصی اسرار خداست، از بین رفته است پس پایهای محکم که بتوان تربیت را بر آن بنا نمود، وجود ندارد».
· مجله «حج»[3] در شماره سوم سال 1923 از «سوتیلانا» دختر «استالین» نقل قول میکند که دلیل واقعی من برای آنکه وطن و فرزندانم را ترک کردم، «دین» بود. من در خانهای بزرگ شدم که بیدین بودند، هیچکدام از آنها نمیدانستند خدا یعنی چه؟ و حتی نامی از آن عمداً یا سهواً نمیبردند، هنگامی که به سن رشد رسیدم بدون هیچ عامل یا تشویق خارجی در درونم بشدت احساس میکردم که زندگی بدون ایمان به خداوند هیچ معنایی ندارد و اگر بخواهیم عدالت و برابری را در جامعه، عملاً اجرا کنیم، بدون ایمان بخداوند غیرممکن است و با تمام وجود احساس کردم که انسان همچنانکه به آب و هوا نیاز دارد به ایمان محتاج است.
«کانت» فیلسوف مشهور میگوید: «اخلاق بدون اعتقاد به سه چیز غیرممکن است وجود داشته باشد: وجود خدا، جاودانگی روح، و حساب و کتاب پس از مرگ»
نتیجهای که از مباحث گذشته میگیریم آن است که معیار تربیت اخلاقی و روحی و پایه اصلاح فرزند، ایمان به خداست، همچنانکه خوانندگان عزیز مشاهده فرمودند، دانشمندان و صاحبنظران روانشناسی و تربیت در سارسر جهان به رابطه محکمی که بین ایمان و اخلاق و عقیده و عمل وجود دارد اعتراف میکنند که به یاری خداوند در فصل دوم در بخش مسؤولیت تربیت اخلاقی به تفصیل در این مورد بحث خواهیم کرد.
خلاصه کلام آن است که وظیفه تربیت ایمانی بسیار مهم و حیاتی است، زیرا منشأ فضایل اخلاقی و محل بروز کمالات روحی است به عبارت دیگر پایه و تکیهگاه اصلی ورود به چهار چوبه ایمان و بنای شامخ اسلام است و اگر این جزء از تربیت وجود نداشته باشد، حس مسؤولیت و انجام وظیفه در فرزند نخواهد بود و صفت ارزشمند امانتداری را پیدا نمیکند، غایت و هدفی در زندگی نمیشناسد و برای رسیدن به الگویی ایدهال و هدفی ارجمند تلاش نمیکند. چنین فردی به فضایل انسانی نیز دست نمییابد و حیاتی حیوانی خواهد داشت که اهتمامش برای رفع گرسنگی و اشباع غرایز است و تلاشهایش برای ارضای شهوت و بر آوردن لذات خواهد بود، در چنین حیاتی مصاحبت با مجرمین نیز معمول و متداول است و ناچار اشخاصی اینچنین، جزو گروههای بیبندوبار و گمراهی خواهند بود که هر کاری را بر خود مجاز میدانند و نهایتاً به جانب کفر خواهند رفت.
خداوند متعال در قرآن مجید در این باره میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَتَمَتَّعُونَ وَیَأۡکُلُونَ کَمَا تَأۡکُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ ١٢﴾ [محمد: 12].
«آنانکه کافر شدهاند، مانند حیوانات بهره میبرند و میخورند و آتش جایگاه آنان است».
پس والدین و مربیان باید هوشیار باشند که فرصتهای مناسب را از دست ندهند، از همان ابتدا کودک را با دلایل محکمی که بر عظمت خداوند دلالت دارد و با رهنمودهایی که موجب ثبات ایمان و استحکام عقیدهاش میشود، مجهز سازند.
موقع شناسی و رعایت حکمت در نصیحت و راهنمایی طفل در تربیت ایمانی، شیوه و اسلوب مربی اول اسلام است. آنحضرتص دائماً در فرصتهای مناسب به هدایت و نصیحت کودکان و نوجوانان اقدام مینمود که در اینجا دو نمونه از رهنمودهای والاترین معلم انسان را تقدیم حضور شما میکنیم.
«ابن عباس» میگوید: روزی پشت سر نبیاکرمص راه میفتم، فرمود: «فرزندم! کلماتی به تو میآموزم: خدای را همواره در نظر داشته باش او نیز تو را حفظ خواهد کرد، اگر همواره خدای را در نظر داشته باشی و ناظر بر خودبدانی او را پیش روی خود خواهی دید اگر نیازی طلبیدی از او بطلب و اگر کمکی خواستی از او بخواه و بدان اگر تمامی امت دست بدست هم بدهند که به تو نفعی برسانند، نخواهند توانست، مگر آنکه خدایتعالی آن را بر تو نوشته باشد و اگر در ضرر رساندن به تو نیز متفق شوند، نمیتوانند به تو اندک ضرری بزنند، مگر آنکه خدایتعالی آن را بر تو نوشته باشد، قلمها برگرفته شد و صفحهها خشک گردید».
(کنایه از نوشته شدن مقدرات عالم است) (روایت ترمذی).
همچنین «ترمذی» روایت کرده است که آنحضرتص فرمودند: «احْفَظِ اللَّهَ تَجدْهُ أمامَکَ، تَعَرَّفْ إلى اللّه فی الرَّخاءِ یَعْرِفْکَ فی الشِّدَّةِ، وَاعْلَمْ أنَّ ما أخْطأکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَکَ، وَمَا أصَابَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَکَ وَاعْلَمْ أنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ، وأنَّ الفَرَجَ مَعَ الکَرْبِ، وأنَّ مَعَ العُسْرِ یُسراً». «اگر همواره خدایتعالی را در نظر داشته باشی او را پیش روی خود میبینی، خداوند را در خوشی و رفاه بیاد داشته باش، تا در سختیها تو را یاد کند و بدان هر آنچه که بر تو نرسیده بر تو نوشته نشده است و هر آنچه به تو رسیده است اشتباه نبوده است، بدان که پیروزی با صبر و گشایش با گرفتاری و سختی با آسانی میآید».
در خاتمه به مربیان و والدین عزیز پیشنهاد میکنم که برای دانشآموزان و فرزندان خود بهترین کتابهای راجع به عقیده توحیدی را انتخاب کنند و از سن تمییز و تعقل این آموزشها را آغاز کنند و نکته ضروری دیگر آن است که با هر مرحله از جنبۀ سنی و تواناییهای فکری و روحی تناسب داشته باشد، در اینجا کتابهای ضروری برای مراحل مذکور بیان میشود امید است مؤثر واقع شود.
این کتابها برای سنین هفت تا پانزده سال مناسب است که بشرح زیر میباشد:
1- کتاب «المعرفة» نوشتۀ دانشمند محترم جناب «عبدالکریم رفاعی» (رحمهالله)
2- کتاب «عقاید» تالیف «امام حسن البنا» (رحمهالله)
3- کتاب «الجواهر الکلامیة» نوشته استاد «طاهر جزائری».
برای سنین بلوغ تا بیست سالگی.
1- کتاب «أصول العقائد» نوشته استاد «عبدالله عروانی»
2- کتاب «الوجود الحق» تالیف دکتر «حسن هویدی»
3- کتاب «شبهات وردود» نوشته مولف کتاب حاضر
برای سنین بالای 20 سال
1- کتاب «کبری الیقینیات الکونیة» تالیف دکتر «سعید رمضان البوطی»
2- کتاب «الله جل جلاله» نوشته استاد «سعید حوی»
3- کتاب «قصة الإیمان» تالیف استاد «ندیم الجسر»
تالیفات دیگری علاوه بر کتب نامبرده دربارۀ مسائل فکری و عقیدتی موجود است بنابراین بر هر جوان مسلمان واجب است که آنها را خریداری نماید و مطالعه کند و در فهم مطالب و دریافت عمقی آنها بکوشد تا از جهت عقیدتی استوار و راسخ و از جهت ایمانی نیرومندتر شود و این کتابها شامل کتب زیر میباشد.
«الدین فی مواجهة العلم» تالیف استاد دانشمند «وحیدالدین خان»
«الإسلام یتحدی» تالیف استاد دانشمند «وحیدالدین خان»
«الله یتجلی فی عصر العلم» نوشته گروهی از دانشمندان غربی
«العلم یدعو إلی الایمان» تالیف «کرسی موریسون»
«الله والعلم الحدیث» نوشته «عبدالرزاق نوفل»
«الطب فی محراب الإیمان» نوشته دکتر «خالص کنجو»
«قصة الهدایة» نوشته مولف کتاب حاضر
کتابهایی که ذکر شد برای شرایطی است که فرزند ادامه تحصیل داده و وارد دانشگاه میشود. در صورتیکه در همان مراحل ابتدایی درس را رها کرد و وارد زندگی و تلاش جهت کسب روزی شد، بر پدر واجب است که کوشش کند در اوقات فراغت، فرزندانش را تحت نظر و آموزش استاد قابل و توانایی که بتواند مبادی ایمان را به او آموزش داده و بذر توحید را در وجودش بکارد، قرار دهد تا بوضوح بداند خدایتعالی چه چیز را واجب کرده یا حرام نموده است.
بدین ترتیب براساس تربیت ایمانی رشد میکنند و با شبهات دچار تزلزل نخواهد شد، گول فتنه و حیله دیگران را نمیخورد و به جانب آشوبگران فکری جذب نمیشود.
[1]- آیات از اینجا شروع میشود: ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ ٢٨٤﴾ [البقرة:284]. تا آخر سوره.
[2]- منظور مولف از غرب در اینجا کشورهای آمریکایی و اروپائی میباشد و روسیه را نیز شامل میگردد. (مترجم)
[3]- محل انتشار در مکه میباشد.
منظور از تربیت اخلاقی مجموعه اصول اخلاقی و فضایل رفتاری و درونی است که واجب است که طفل از همان ابتدا آن را آموزش دیده و به آن عادت کند، ابتدای این تعلیم و تربیت هنگامی است که کودک شروع به اندیشه و تعقل میکند سپس تا مرحله تمیز و تکلیف ادامه یافته و دامنۀ آن تا سن جوانی و دوران بعد از آن یعنی ورود به دریای پر تلاطم زندگی گسترده میشود.
پس آنچه که در آن شک و اختلافی نیست این است که فضیلتهای اخلاقی و رفتاری و درونی، نتیجهای از نتایج ایمان راسخ و پرورش صحیح دینی است.
اگر طفل از همان ابتدای سنین کودکی بر پایه ایمان به خداوند رشد کند و براساس ترس از عظمت و اقتدار الهی و احساس نظارت خدای تعالی و توکل و یاری خواستن از او و تسلیم شدن در مقابلش درتمام حوادث زندگی، تربیت شود، قبول فضیلتها و ارزشهای اخلاقی و عادت کردن به رفتار و خوی پسندیده در او ملکه شده و جزو شخصیت ذاتی او خواهد شد.
این پذیرش و قابلیت شکلگیری به خاطر آن است که مانع و رادع دینی که در درونش تثبیت شده است و احساس حضور و نظارت الهی که در اعماق وجودش ریشه دوانده است و حالت و مراقبت و محاسبه نفسانی که بر اندیشه و احساسش مستولی شده است، مانند سپری محکم کودک را در مقابل صفات زشت و عادات پست و ناشایست و تقالید گمراهکننده فاسد، محافظت میکند و در مقابل رفتن به جانب نیکی و خیر و عشق به فضایل و مکارم اخلاقی به خصوصیتی اصیل و ریشه دار تبدیل میشود و جزو صفات بارز شخصیت کودک میگردد.
و آنچه این گفته ما را تاکید میکند تجربه عملی بسیاری از پدران و مربیان و ملعمین متدینی است که در تربیت فرزندان و شاگردان خویش از شیوه فوق بهره گرفتهاند.
این طریقه تربیت که بدان اشاره کردیم همچنانکه در عصر حاضر مورد پذیرش است، روش سلف صالح نیز بوده است در این باره شیوه برخوردتربیتی «محمدبن سوار» را با پسر خواهرش «التستری» خواندیم.
«محمدبن سوار» با تربیت براساس ایمان و اصلاح نفس و درون براساس حس حضور الهی وتوکل بر او عمل نمود و به فرزند خواهرش آموخت که در خلوت و جمع، در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان بگوید: خدا با من است خدا مرا میبیند خدا بر من شاهد است.
و هنگامی که تربیت کودک دور از عقیدۀ اسلامی و عاری از رهنمود دینی و بدون رابطه با خدای عزوجل باشد، بدون تردید کودک براساس گناه و بیبند و باری اخلاقی رشد میکند و بر مبنای گمراهی و کفر پرورش مییابد. و بزودی دنباله رو هواهای نفسانی میگردد و تابع جاذبههای نفس اماره و وسوسههای شیطانی میشود، زیرا این شیوه زندگی با مزاج و تمایلات و علایق ذلت بار او مطابقت دارد.
اگر شخصیت کودک از نوع راکد و کودن باشد با غفلت و بدون شعور زندگی خواهد کرد، زندهای مانند مرده و هستی به مانند نیست، کسی وجودش را حس نمیکند و بعد از او جای خالیش را هیچ کس احساس نخواهد کرد. شاعر میگوید:
فذاک الذی إن عاش لم ینتفع به |
|
وإن مات لا تبکی علیه أقاربه |
کسی است که دردوران زندگیاش هیچ اثری و فایدهای برای کسی نداشت و حلا هم که مرده است حتی نزدیکانش بر او گریه نمیکنند.
اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه حیوانی بر آن غلبه داشته باشد، بدنبال ارضاء شهوات و کسب لذات خواهد بود، برای رسیدن به خواست حیوانی خود هر حرمتی را زیر پا میگذارد و هر راهی را پیش میگیرد، نه شرم و حیا مانع اوست و نه وجدانش به او نهیب میزند و عقلش قادر به جلوگیری از او نیست. بهتر است بگوئیم شعر «ابونواس» را عملاً اجرا میکند که گفته است:
إنما الدنیا طعام |
|
وشراب ونــدام |
فإذا فاتک هذا |
|
فعلی الدنیا السلام |
«دنیا در حقیقت چیزی جز خوردن و نوشیدن و همنشینی در مجلس شراب و عیش و نوش نیست.
پس اگر اینها را از دست دادی با دنیا خداحافظی کن (بدون آنها زندگی فایدهای ندارد)».
و اگر شخصیت او از نوع قدرت طلب باشد تمام هم و غم اودر جهت بدست گرفت قدرت و رهبری است.
با تمامی وجود میخواهد بر مردم حکومت کند. به کارهایش افتخار میکند و به قدرتش میبالد و برای رسیدن به این موقعیت از هیچ عمل ناشایستی دریغ نمیکند. هیچ مانعی را سر راه باقی نمیگذارد و برای نیل به مقاصد پلید خود حتی اگر شده است که قصری از جمجمه انسانها بسازد و با خون انسانها آن را رنگ کند، خواهد کرد. به قول یکی از شعراء جاهلی[1]:
لنا الدنیا ومن أمسی علیهـا |
|
ونبطش حین نبطش قادرینا |
بغــاة ظالمیــن وما ظلمنا |
|
ولکنــا سنبـــدا ظــالمینــا |
إذا بلغ الرضیــع لنــا فطاما |
|
تخــر له الجبــابر ســاجدینا |
«دنیا و هر آنچه در آن است، به ما تعلق دارد، و به هر جا که یورش بریم قدرتمندانه یورش میبریم طغیانگرانی ظالم هستیم کسی هم به ما نمیتواند ظلم کند ولی خود بزودی ظالم خواهیم شد.
بچه شیرخوار ما را وقتی از پستان مادر میگیرند، مردان به آنان سجده کرده و پیشانی خود را در مقابلش به خاک میمالند. (کنایه از اقتدار و قدرت هراسانگیز آنان)».
و اگر شخصیت او از نوعی باشد که جنبه شیطنت در آن غالب است بین دوستان تفرقه میاندازد و حیلهگری و حقه بازی میکند.
در راه مردم مانع ایجاد میکند تا آنان را سرنگون کند، گناه را زیبا جلوه داده و دیگران را به ارتکاب فحشا و فساد تحریک میکند، آب را گل آلود میکند تا از آن به نفع خود بهره گیرد، دشمنی و کینه را بین مردم دامن میزند و زبان حال آنان را شاعر میگوید که:
إذا أنت لم تنفع فضر فإنما |
|
یرجی الفتی کیما یضر وینفعا |
«اگر نفعی نمیرسانی ضرری داشته باش! چرا که فقط به جوانی میشود امیدوار بود که بتواند کاری کند، حال چه نفع برساند چه ضرر».
چنانچه میبینید اعمال این گروه برگرد نفس اماره میچرخد و هر جا که شخصیت مخربش سیر کند، فرد را به جانب آن میکشد. موجود ذلیل و ناتوانی است که تابع هوای نفس شده است و هوسهایش او را کوروکر کرده است[2].
پروردگار متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ﴾ [القصص: 50].
«چه انسانی گمراه تر از کسی است که از هواهای نفسانی تبعیت میکند بدون آنکه هدایتی و راهنمایی از جانب خدا داشته باشد».
نتیجهای که از این مباحث میگیریم آن است که تربیت ایمانی باعث تعادل شخصیت و اصلاح ناهنجاریهای درونی میشود و انحراف و فساد را از درون آدمی میزداید. پس بدون این مرحله از تربیت، استقرار شخصیتی و تعادل رفتاری امکانپذیر نمیگردد.
چنانکه اشاره کردیم به علت این رابطه محکم بین ایمان و اخلاق و عقیده و عمل دانشمندان روانشناسی و تربیتی و جامعهشناسی در غرب و در بسیاری از جوامع دیگر دنیا به این نتیجه رسیدهاند که بدون این استقرار و تعادل کامل روحی و بدون ایمان به خدا، اصلاح و تغییر رفتاری و تکامل اخلاقی امکانپذیر نیست.
· فیلسوف مشهور آلمانی «فیخته» میگوید: «اخلاق بدون دین معنایی ندارد».
· «گاندی» رهبر بزرگ هند میگوید: «دین و اخلاق در حقیقت یکی هستند و قابل انفصال نبوده و به مثابه پیکری واحد میباشند که تجزیه نمیشود».
«دین روح اخلاق است و اخلاق نیز به مانند آسمانی روح را احاطه کرده است».
«به عبارت دیگر به همان میزان که آب برای گیاه حیاتی است و باعث رشد و نمو آن میشود، دین نیز اخلاق را تعیین کرده و عامل اصلی نمو آن میباشد».
· آقای «دیننج» قاضی انگلیسی پس از رسوایی وزیر این کشور در ارتباط با مسایل اخلاقی، در ضمن سخنانی، در انتقاد از اوگفت:
«اخلاق بدون دین نمیتواند وجود داشته باشد و بدون اخلاق نیز قانون وجود نخواهد داشت. دین تنها منبع منحصر بفرد و معصومی است که بر مبنای آن اخلاق بد از خوب باز شناخته میشود.
دین به انسان بهترین و والاترین الگوها را میشناساند تا در جهت تبدیل به آن گام بردارد و در مسیر آن بکوشد، فقط دین است که میتواند خودکامگی و خودپرستی انسان را محدود کند و مانع طغیان غرایز و تسلط عادات ناپسند شود.
فقط دین است که میتواند انسان را با تمامی وجود برای رسیدن به اهدافش برانگیزد.
و روح زنده و پرتحرکی در او بپروراند که قادر باشد مبنای بر پای داشتن کاخ رفیع فضائیل اخلاقی باشد».
· «کانت» چنانکه اشاره کردیم، میگوید:
«بدون اعتقاد به سه چیز، اخلاق معنایی ندارد: وجود خداوند، جاودانگی روح، حساب و کتاب پس از مرگ».
حال براساس بحثهایی که مطرح شد، در مییابیم که چرا شریعت اسلام تلاش و سعی وافری در تربیت اولاد از جهت اخلاقی بکار برده است و در رابطه با ایجاد مکارم اخلاقی و تربیت فرزند بر اساس فضایل روحی و عادات پسندیده رهنمودهای مهم و ارزشمندی دارد.
در اینجا سفارشات و رهنمودهای اسلام در ارتباط با تربیت اخلاقی تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
«ترمذی» از «ایوب بن موسی» او هم از پدرش و او از جدش روایت میکند که گفت رسول خداص فرمود: «ما نحل والد ولدا من نحل أفضل من أدب حسن». «بهترین چیزی که پدر و مادر به فرزندشان میدهند، اخلاق نیک است».
«ابن ماجه» از «ابن عباس» روایت میکند که گفت: رسول خداص فرمودند: «اکرموا اولادکم و احسنوا ادبهم». به فرزندانتان احترام بگذارید و اخلاق و رفتار آنان را به بهترین وجه اصلاح نمایند».
همچنین آن حضرتص فرمودند: «علموا أولادکم وأهلیکم الخیر وأدبوهم». «به زن و فرزندانتان خوبی و نیکی را یاد دهید و تربیت کنید».
در ورایت «بیهقی» از «ابن عباس»ب نیز آمده است که رسول اکرمص فرمودند: «من حق الولد علی الوالد أن یحسن أدبه، و یحسن اسمه». «یکی از حقوق فرزند بر گردن پدر آن است که او را خوب تربیت کند و نامی شایسته برایش برگزیند».
«ابن حبان» از حضرت «انسس» روایت میکند که گفت: «رسول خداص فرمودند: «الغلام یعق عنه یوم السابع، و یسمی، ویماط عنه الأذی، فإذا بلغ ست سنین أدب، وإذا بلغ تسع سنین عزل عن فراشه، فإذا بلغ ثلاث عشره سنة ضرب علی الصلاة والصوم، فاذا بلغ ست عشرة زوجه أبوه، ثم أخذ بیده وقال: قد أدبتک وعلمتک وأنکحتک، وأعوذ بالله من فتنتک فی الدنیا، وعذابک فی الآخرة». «روز هفتم پس از ولادت برای نوزاد قربانی میکنند و همان روز نامگذاری میشود و موی سرش را میتراشند.
تربیت اخلاقی او از 6 سالگی آغاز میشود و در 9 سالگی جای خواب آنان جدا میگردد، وقتی به 13 سالگی رسید در صورت نخواندن نماز و نگرفتن روزه کتک میخورد و وقتی به 16 سالگی رسید پدرش برایش زن میگیرد، بعد دست او را گرفته و میگوید:
تو را تربیت کردم و آموزش دادم و برایت زن گرفتم، به خدا پناه میبرم از فتنه تو در دنیا و عذابت در آخرت».
از احادیث مذکور در زمینه تربیت اخلاقی فرزندان نتیجه میگیریم که مربیان خصوصا والدین، مسؤولیت بزرگی در جهت ایجاد اخلاق نیکو و آراستن شخصیت فرزند به فضایل و مکارم اخلاقی دارد.
و دامنه مسؤولیت در این زمینه بسیار گسترده است و شامل تمامی مواردی میشود که در رابطه با اصلاح شخصیت و از بین بردن کژیهای درونی و دور نمودن آنان از پستیها و رذایل و ایجاد خصایل اخلاقی برجسته در فرزندان، میباشد.
آنان مسؤولند که از دوران طفولیت فرزندشان را براساس صدق و امانت و استقامت و از خود گذشتگی و یاری دادن محرومان و احترام به بزرگترها و بزرگداشت میهمان و نیکی به همسایه و محبت دیگران پرورش دهند.
آنان مسؤولند که زبان فرزندانشان را از فحش و ناسزا و دشنام و کلمات قبیح و به طور خلاصه هر کلمهای که بر سوء اخلاق و تربیت دلالت میکند، بیالایند.
آنان مسؤولند که شخصیت بچههایشان را از امور پست و عادات ناپسند و رذایل اخلاقی و به طور کلی هر آنچه که باعث خدشهدار شدن شرف و عفت و انسانیت آنان میگردد، به سطحی والاتر ارتقا دهند.
و آنان مسؤولند که کودکانشان را براساس عواطف و احساسات پاک و ارزشمند انسانی مانند نیکی به ایتام و کمک به فقرا و عطوفت و دلسوزی برای درماندگان و بیچارگان پرورش دهند و مسؤولیتهای مهم و متعدد دیگری که به طور کلی به تهذیب اخلاقی مربوط میشود.
از آنجائیکه تربیت مطلوب و شایسته از نقطه نظر عقیده اسلامی در درجه اول بر توانایی مراقبت و نظارت والدین یا مربی بر فرزند متکی است، شایسته است که تمامی پدران و مادران و معلمان و مربیان عزیز که به تربیت و اخلاق کودکان و نوجوانان اهمیت میدهند، مراقب ظهور چهار پدیده در فرزنداشان ویا شاگردان و دانشآموزان خویش باند و برای مقابله با آن تمام اهتمام خویش را بکار گیرند، زیرا این چهار پدیده از قبیحترین اعمال و منحطترین اخلاق و پستترین صفات است:
1- پدیده دروغ.
2- پدیده دزدی.
3- پدیده فحاشی و دشنام.
4- پدیده فساد و بیبندوباری.
از نظر اسلام از زشتترین پدیدههای اخلاقی است. بر مربیان و والدین واجب است در مقابله با آن سعی کنند و تمام تلاش خود را برای مبارزه با آن متمرکز نمایند تا این خصلت ناپسند را اگر ایجاد شده است، از وجود فرزند خویش برکنند تا او را از قید آن آزاد نمایند و از لغزشگاههای دروغ و زشتیهای نفاق برحذر دارند.
برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم اسلام آن را از ویژگیهای نفاق به شمار آورده است.
«بخاری» و «مسلم» و دیگران از «عبدالله بن عمر و بنالعاصب» روایت میکنند که نبیاکرمص فرمود: «أربع من کن فیه کان منافقا خالصاً، ومن کان فیه خصلة منهن کان فیه خصلة من النفاق حتی یدعها: إذا أوتمن خان، وإذا حدث کذب، وإذا عاهد غدر، وإذا خاصم فجر».
«چهار خصلت است که اگر در کسی باشد منافق خالص است و اگر یکی از آن خصایل در او باشد آن فرد خصلتی از نفاق دارد تا آن را کنار بگذارد، آن چهار خصلت این است:
در امانت خیانت میکند، دروغ میگوید، پیمانشکنی میکند و هنگام مبارزه و درگیری انصاف ندارد و از حدود تجاوز میکند».
و همچنین برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که بدانیم شخص دروغگو مورد خشم و عذاب الهی قرار میگیرد. «مسلم»و دیگران «ابوهریرهس» روایت میکنند که گفت: رسول اکرمص فرمودند:
«ثلاثة لا یکلمهم الله یوم القیامة، ولا یزکیهم، ولا ینظر إلیهم، ولهم عذاب ألیم: شیخ زان، وملک کذاب، وعائل مستکبر».
«سه کس را خدای تعالی در روز قیامت نگاه نمیکند و آنان را پاک نخواهد کرد و با ایشان حرف نمیزند:
پیرمرد زناکار، پادشاه دروغگو و سرپرستی که به زیردستانش فخر میفروشد و تکبر میکند».
و باز هم برای شنیع و قبیح بودن دروغ همین کافی است که فرد دروغگو درنزد خدا در رده دروغگویان نوشته میشود.
امام «بخاری» و «مسلم» و دیگران از «ابن مسعودس» روایت میکنند که گفت: رسول خداص فرمودند: «إیاکم والکذب، فإن الکذب یهدی إلی الفجور، وإن الفجور یهدی إلی النار، وما یزال العبد یکذب، ویتحری الکذب، حتی یکتب عندالله کذاباً».
«بر حذر باشید از دروغ زیرا به گناه و معصیت منجر میشود و گناه، آدمی را به سوی آتش هدایت میکند و بندهای که دروغ میگوید و دروغ را بر میگزیند، نزد خدا جزو دروغگویان نوشته خواهد شد».
و برای زشت و قبیح بودن آن کافی است که بدانیم پیامبر گرامیص ما دروغ را خیانت بزرگ نام نهاده است. «ابوداود» از «سفیان بن اسید الحضرمیس» روایت میکند که گفت: رسول خداص فرمودند: «کبرت خیانة أن تحدث أخاک حدیثاً هو لک مصدق، وأنت له به کاذب».
«چه خیانت بزرگی که با برادرت سخن بگویی و او گفتهات را تصدیق کند، در حالیکه تو برایش دروغ میگویی».
پس اگر دروغ چنین منفور و مبغوض است، چه شایسته است که مربیان و اولیای محترم فرزندان خود را از آن متنفر بسازند، آنان را بر حذر دارند و نهی کنند و مضرات و خطرهای این صفت زشت را برای آنان تشریح کنند تا در دام آن نیفتند و در لجنزار متعفن آن گرفتار نشوند و در لغزشگاههایش دچار انحراف و خطا نگردند.
از آنجایی که تربیت صحیح و مطلوب بر مبنای الگو و نمونه شایسته انجام میگیرد، اولیای محترم نباید مثلاً به بهانه ساکت کردن اطفال در هنگام گریه یا فرونشاندن خشم یا تشویق به امری دروغ بگویند، زیرا بطور غیرمستقیم به عنوان الگوی بد، طفل را به اخلاق زشت عادت میدهند و چه عادتی میتواند قبیحتر از دروغگویی باشد.
و اگر این تعارض را بین اقوال و اعمال والدین خود ببیند دیگر به آنان اعتماد نمیکند و نصایح و پندهای آنان اثر خود را از دست خواهد داد.
و برای همین است که مربی اول اسلام و رشد کامل امت ما حضرت محمدص همواره اولیا و مربیان را بر حذر میداشته که به فرزندانشان دروغ نگویند، هر چند به قصد سرگرم کردن یا تشویق یا شوخی باشد، چون نزد خدا بر آنان دروغی نوشته خواهد شد.
«ابوداود» و «بیهقی» از «عبدالله بن عامرس» روایت میکنند که گفت:
روزی رسول خداص در منزل تشریف داشتند که مادرم مرا صدا زد و گفت: بیا چیزی به تو بدهم! پیامبر خداص فرمود: «آیا واقعا میخواهی به او چیزی بدهی؟» مادرم گفت: آری میخواهم به او خرما بدهم. پیامبر خداص فرمودند: «اگر به او چیزی ندهی، خدای تعالی برای تو دروغی خواهد نوشت».
«احمد» و «ابن ابی الدنیا» از «ابوهریرهس» روایت میکنند که گفت: «رسول گرامی خداص فرمودند: «من قال لصبی هاک، ثم لم یعطه فهی کذبه». «کسی که به کودکی بگوید بیا به تو چیزی بدهم اما به او هیچ ندهد، دروغ گفته است».
از نکات ظریفی که روایت میکنند و نشانگر شیوه سلف صالح در عادت دادن فرزندانشان به راستگویی در روابط و پیمانهایشان است، واقعهای است که برای عالم ربانی شیخ «عبدالقادر گیلانی» (رحمهالله) روی داده است، ایشان میگویند:
«از اول زندگی بنای امورم را بر راست گویی گذاشتم، در سفری جهت طلب علم از مکه عازم بغداد بودم، وقتی که به همدان رسیدم راهزنان به کاروان حمله کردند، من 40 دینار همراه خود داشتم که مادرم جهت مخارج ضروری به من داده بود و قبل از سفر نیز مجدداً به او قول دادم که راستگو باشم.
دزدان اجناس و نقود کاروانیان را گرفتند، یکی از دزدان به من گفت: چه داری؟ گفتم: 40 دینار، تصور کرد که او را مسخره میکنم، مرا رها کرد.
یکی دیگر از دزدان هم از من سؤال کرد، من هم همان جواب را دادم، اومرا به نزد رئیس دزدان برد او هم سؤال کرد و من جواب دادم.
رئیس دزدان گفت: چه چیزی باعث شد تو راست بگویی؟ گفتم: با مادرم پیمان بستهام که دروغ نگویم، ترسیدم که به عهد خویش خیانت کرده باشم.
خشیت و ترس تمام وجود رئیس دزدان را فرا گرفت، فریاد زد و گریبان چاک کرد و گفت: تو میترسی که به عهدی که با مادرت بستهای خیانت کنی و من نترسم که به عهدی که با خدای خود بستهام خیانت کنم؟ پس دستور داد تا تمام اجناس و نقود کاروانیان را باز گردانند و به حضرت «عبدالقادر گیلانی» گفت: من نزد تو به درگاه خدایتعالی توبه میکنم! همه دزدان گفتند: تو بزرگ ما، در راهزنی هستی و امروز بزرگ ما، در توبه و بازگشت به جانب خدایی، سپس تمام دزدان به برکت آن راستگویی توبه کردند».
خطر این پدیده کمتر از دروغ نیست، این عمل بسیار زشت خصوصاً در محیطهایی که عاری از اخلاق اسلامی است و بر مبنای اصول تربیتی و ایمانی اسلام رشد و نمو نکرده است، شایع است.
بدیهی است که طفل اگر از همان ابتدای زندگی بر مبنای حس حضور و نظارت الهی و ترس از او رشد نکند و به ادای امانت و حقوق دیگران به طور کامل عادت نکند، بتدریج به جانب دزدی و حیلهگری و خیانت کشیده خواهد شد. بدون عذاب وجدان، مال مردم را میخورد و نظام جامعه را به تنگ میآورد و مردم از اعمال زشت او در امان نیستند.
پس لازم است که اولیا و مربیان محترم ابتدا نهال حضور و نظارت الهی و ترس از او را در اعماق وجود فرزندانشان بکارند، سپس آنان را به نتایج وخیم و زیبانبار دزدی و حیلهگری و خیانت آشنا سازند و ایشان را نسبت به نهایت فضاحت بار و عذاب دردناکی که خدای تعالی برای این مجرمین منحرف آماده کرده است، آگاه سازند. اما با کمال تاسف اکثر پدران و مادران در این مورد بخصوص، دقت وتوجه زیادی ندارند. چه بسا که وسایل یا اشیایی را نزد بچههای خوددیده و از آنان میپرسند که این را از کجا آوردهاید؟ آنها هم جواب میدهند: آن را در خیابان پیدا کردهام یا هدیه یکی از دوستان است. پدر و مادر با این توجیه قانع میشوند ودروغ آنان را با سکوت خود تصدیق میکنند و با این ادعای باطل فرزند آنان دیگرترس از تهمت یا رسوایی خود نخواهد داشت و بر انجام دزدی جرات پیدا میکند و به این جرایم ادامه میدهد، زیرا کنترل و مراقبتی از جانب والدین خود احساس نمیکند. بسیار زشتتر و شرمآور تر از این حالت شرایطی است که یکی از والدین فرزند خود را به دزدی تشویق میکند، چنین آدمی بزودی در جرم و تبهکاری غرق میشود و به انحراف و دزدی بیش از پیش مبادرت میکند.
بقول شاعر:
و هل یرجی لأطفال کمال |
|
إذا ارتضعوا ثدی الناقصات |
«آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخورند، میتوان انتظار کمال و بزرگی داشت!»
یکی از محاکم شرعی به قطع دست دزدی حکم کرد، وقتی هنگام اجرای حکم رسید با صدای بلند فریاد زد: قبل از آنکه دست مرا قطع نمایید زبان مادرم را ببرید، زیرا اولین باری که تخممرغی را از خانه همسایه دزدیدم، مادرم نه تنها مرا نکوهش نکرد و از من نخواست که آن را پس دهم بلکه لیلی (صدایی است که زنان در مراسم جشن و سرور یا خوشحالی زیاد از خود در میآورند و صدای ممتدی است که با زدن کف انگشتان دست بر روی دهان حالت منقطع پیدا میکند 9 کرد و خدا را شکر کرد و اظهار داشت که پسرم برای خودش مردی شده است.
در اینجا نمونههایی از شخصیت والای فرزندان سلف صالح خود را تقدیم حضور خوانندگان گرامی میکنم تا بدانیم تا چه اندازه بر ادای حقوق سایرین حریص بودند و تا چه حدی به ادای امانت متعهد بودند و چگونه خدایتعالی را در همه احوال و درآشکار و نهان خود، مراقب و ناظر و بینا میدیدند.
«عمربن الخطاب»س قانونی صادر کرد که بر مبنای آن اختلاط آب با شیر ممنوع بود، اما واقعیت مسلم آن است که قانون نمیتواند تمامی مخالفین و مجرمین را ببیند یا در هر مورد مچ فرد خیانتکار را بگیرد. آری قانون به تنهایی از انجام چنین عملی عاجز است، باید همراه این قانون ایمان به خداوند و اعتقاد به حضور و نظارت او در درون افراد وجود داشته باشد تا هر کس خود مامور خویش باشد.
و در اینجا داستان مشهور دختر و مادر شیر فروش را نقل میکنند که مادر قصد داشت مقداری آب به شیر اضافه کند تا بیشتر سود ببرد و دختر مؤمن به او تذکر میدهد که امیرالمؤمنین اختلاط آب و شیر را ممنوع کرده است! مادر میگوید: «آری قانون را میدانم اما «عمربن الخطابس» اینجا نیست که باز ببیند و جریمه کند».
دختر جواب میدهد: «اگر امیرالمؤمنین ما را نمیبیند، خدای او ناظر بر ماست».
عبدالله بن دینار میگوید: با «عمربن الخطابس» به جانب مکه میرفتیم، در راه با چوپانی مواجه شدیم «عمربن الخطابس» خواست او را بیازماید، گفت: «ای چوپان، یک گوسفند از این گلهات به من میفروشی».
چوپان گفت: خیر، من خود مالکی دارم و این گله متعلق به اوست.
«عمرس» گفت: به آقایت بگو: گرگ آن را خورد!
چوپان گفت: جواب خداوند را چه بدهم که ما را میبیند؟
«عمر»س گریه کرد و با چوپان راه افتاد او را از آقایش خرید و آزاد کرد و گفت: این کلام، تو را در دنیا آزاد کرد، امیدوارم که در قیامت نیز نجاتبخش تو باشد.
از جمله بدترین پدیدههایی است که در محیط زندگی و اجتماعی فرزندان به چشم میخورد و در محیطهایی شایع است که از هدایت قرآنی و تربیت اسلامی فاصله گرفته است و با دقت در مورد آن در مییابیم که دو علت اساسی برای بروز و ظهور این پدیده وجود دارد:
فرزندی که از زبان پدر و مادرش کلمات و عبارات زشت و شرمآور را میشنود، بدون تردید بزودی آنها را تکرار خواهد کرد و به اینگونه عبارات و الفاظ ناپسند عادت خواهد کرد و در نهایت بجز کلام فحش و الفاظ و عبارات زشت و ناپسند بر زبان نمیآورد.
فرزندی که افسار گسیخته و بحال خویش رها میگردد و مجال مییابد که با دوستان بد و همراهان فاسد همنشین گردد، بدیهی است که الفاظ لعن و فحش و دشنامهای آنچنانی را از آنان یاد میگیرد، پس میتوان انتظار داشت که منحطترین الفاظ و قبیحترین عادتها را از اینچنین افرادی کسب کند و به بدترین و فاسدترین شکل ممکن تربیت شود و اخلاقی سراسر آلوده باگناه و تبهکاری داشته باشد.
بنابراین، بر تمامی پدران و مادران واجب است که در رفتار نیکو، سخن پاک و وارسته و زیبایی لفظ و تعبیر، الگوی شایستهای برای فرزندان خود باشند و همانطور هم واجب است که آنها را از بازی و همنشینی با خیابانگردها و اشرار در فضای بد، برحذر دارند تا تحتتاثیر عادات بد و انحراف اخلاقی آنها قرار نگیرند و به آنان بفهمانند که فحاشی شخصیت آنان را در هم میشکند و باعث انحطاط ایشان میشود و نتیجهای جز ایجاد خشم و کینه بین افراد جامعه ندارد.
و نهایتا واجب است که اولیا و مربیان احادیثی را که از دشنام و فحش نهی کرده است و عذاب و عقوبت شدیدی را که خدایتعالی برای لعن کنندگان و فحاشان قرار داده است به فرزندان خود آموزش دهند، چه بسا از نصایح و رهنمودهای آنان بهره گرفته و ازارتکاب آن منع شوند.
در اینجا احادیثی که از فحش و دشنام نهی میکند، تقدیم خوانندگان میشود:
«سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر».
«ناسزا گفتن به مسلمان گناه است و کشتن او کفر است». (روایت مسلم و بخاری و دیگران).
«إن من أکبر الکبائر أن یلعن الرجل والدیه، قیل: یا رسول الله! کیف یلعن الرجل والدیه؟ قال: یسب الرجل أبا الرجل فیسب أباه، ویسب أمه فیسب أمه».
«از جمله بزرگترین گناهان، آن است که فرزند، پدر یا مادرش را لعن کند، پرسیدند: ای پیامبر خدا، چگونه فرزند والدینش را لعن میکند؟ فرمود: مردی پدر مردی دیگر را دشنام میدهد و متقابلاً فرد مقابل، جواب او را میدهد و این بار مادرش را دشنام میدهد و او نیز جواب میدهد». (روایت امام بخاری واحمد).
«إن العبد لیتکلم بالکلمة من سخط الله لا یلقی لها بالا یهوی بها فی جهنم».
«بندهای از بندگان خدا کلامی بر زبان میآورد که خدایتعالی را خشمگین میکند، اما خودش آن را ساده میانگارد و اهمیتی نمیدهد که به واسطه آن کلام درآتش جهنم سقوط خواهد کرد». (روایت بخاری)
«وهل یکب الناس فی النار علی وجوههم إلا حصائد ألسنتهم».
«سخنانی که مردم در حق دیگران میگویند آنان را بطور واژگون وارد آتش جهنم خواهد کرد». (روایت اصحاب سنن و امام احمد).
«لیس المؤمن بالطعان ولا اللعان ولا الفاحش ولا البذیء».
«انسان مؤمن، بد دهن، نفرین کننده و فحاش و ناسزاگوی نیست». (روایت ترمذی).
چه زیباست کودکی که الفاظ زیبا و کلمات شیرین و دلپذیر را بر زبان جاری میکند و چه محبوب است کودکی که براساس رفتاری نرم و تعابیری دلپذیر، تربیت میشود و چه قابل تقدیر و ستایش است که کلمات لعن و دشنام و فحش را وقتی که میشنود ناپسند و ناخوشایند میداند، بدون تردید چنین فرزندی گل سر سبد خانه و جامعه خویش است و در بین مردم مانند خالی که در صورت نمایان است، بارز و جلوهگر میباشد.
در اینجا نمونههایی از شیوه سخن و کلام فرزندان گذشتگان بزرگوارمان را تقدیم شما خواننده محترم میکنم تا نمونه زیبایی سخن و حسن خطاب و رعایت ادب در کلام را از آنان ببینیم و بدانیم که کودکان ما، در گذشته چگونه حرف میزدند و به چه شیوهای سخن میگفتند.
در زمان «هشامبن عبدالملک» سرزمین شام دچار خشکسالی شد و قبایل مختلف به جانب مقر حکومت هشام براه افتادند، جمعیت وارد مقر حکومت شد و در میان جمعیت «درواس بن حبیب» که 14 ساله بود حضور داشت اجتماع مردم، هشام را به وحشت انداخت، در میان جمعیت درواس را نیز دید و با حالت تمسخر به نگهبانهایش گفت: هر کس اراده کرده مرا ببیند بدون هیچ مانعی به اینجا آمده میتواند حتی کودکان! «درواس» فهمید که منظور هشام اوست. گفت: ای امیر مؤمنان! وارد شدن من به سرای حکومت ضرری به شما نمیرساند در عوض موجب افتخار من خواهد بود، این قوم برای کاری جمع شدهاند که از بیان آن ناتوان هستند، سخن، نهان و خواست آدمی را آشکار میکند و سکوت آن را پنهان میسازد و برای دریافت و شناخت محتوای کلام راهی جز بیان آن نیست.
هشام گفت: پس سخن بگو! پدرسوخته!! (عبارتی ناشی از تعجب و تحسین برای کودکی که اینچنین توانایی دارد) «درواس» ادامه داد و سخنانش «هشام» را شگفت زده کرد او گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار، سه سال متوالی هست و مال ما را گرفتی. ما دچار خشکسالی شدیم، قحطی سال اول چربیها را آب کرد، سال دوم گوشتها را خورد و سال سوم استخوانها را پوک کرد و میدانیم که زیادی اموال در دست شماست.
اگر این اموال متعلق به خداست بر بندگان مستحق او که ما هستیم تقسیم کنید!
و اگر این اموال متعلق به بندگان خداست چرا آن را محبوس کردهاید!
و اگر این اموال متعلق به خودتان است، صدقه بدهید که خدایتعالی اجر نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.
و بدان ای امیر مؤمنان! که والی در رابطه با رعیت مانند روح برای جسد است و حیات جسد هم به واسطه روح است. «هشام» گفت: این پسربچه هیچ عذری از سه حالتی که گفت باقی نگذاشت، پس دستور داد که صدهزار درهم به قبیله آنان بدهند و صدهزار درهم نیز به «درواس» ببخشند.
«درواس» گفت: «ای امیر مؤمنان! صد هزار درهمی را که به من بخشیدهای به عطیهای که به اهل بادیه من دادی، اضافه میکنم چون میترسم صدهزار درهم برای آنان کافی نباشد».
«هشام» گفت: «آیا چیزی دیگری برای خودت میخواهی»؟
«درواس» گفت: «من نیازی غیر از نیاز سایر مسلمانان ندارم».
یکی از بدترین پدیدههایی که در عصر امروز یا باصطلاح قرن بیستم، دامنگیر جوانان و نوجوانان دختر و پسر ما شده و بسیار شیوع پیدا کرده است، فساد و بیبندوباری است به نظر میرسد که در دید جوان امروزی زندگی معنایی غیر از بهرهگیری از لذات حرام و شهوات ذلت بار و هوسهای گذرا ندارد و به قول معروف اگر اینها نباشد با دنیا خداحافظی کن که هیچ فایدهای ندارد.
با کمال تاسف این نسل بتدریج و ناخودآگاه بدون آنکه مانع و رادعی داشته باشند، خود را به موج فساد و عیاشی و بیبندوباری سپردهاند و براساس تقلیدی کورکورانه حیاتی ذلتبار را طی میکنند.
تعدادی از افرادی که سطحی فکر میکنند، گمان مینمایند که رقصهای شرم آور و برهنگی، نشانه ترقی است، و اختلاط زن و مرد به شکل ننگین و گستاخانهاش علامتی دال بر پیشرفت بوده و تنها مقیاس و معیار تجدد، تقلید کورکورانه از غربیهاست. این افراد ضعیف قبل از آنکه در میدانهای مبارزه و جهاد عقبنشینی کنند در درون خود دچار پس گرد و عقبنشینی شدهاند.
این افراد در زندگی هم و غمی ندارند بجز آنکه خود را میمونوار به شکل هیپیها یا پانکیها (آشغالها) در آورند، خود را مانند زنان بزک کنند و یا به دنبال دخترکی پست باشند تا مردانگی خود را به پایش بریزند و شخصیت خود را در ابراز محبت به او پایمال کنند. و به این طریق دائماً در تکاپو هستند، از فسادی به فساد دیگر و از گناهی به گناه دیگر. و دائماً در حرکت هستند تا دچار سقوط شوند، سقوطی که موجب هلاک و نابودی آنان خواهد بود.
و چه خوب گفته است شاعر:
کل من أهمل ذاته |
|
فهو أولی الناس طرا بالفناء |
لن یری فی الدهر شخصیته |
|
کل من قلد عیش الغرباء |
«هر کسی که شخصیت خود را از یاد برد، برای هلاک و نابودی شایستهترین فرد است. و کسی که زندگی غربیها را تقلید میکند هیچگاه هویت و شخصیتی برای خود نخواهد دید».
بدون تردید رسول گرامی خداص برنامهای عملی، و طریقی صحیح در جهت تربیت فرزندان بر مبنای شخصیت متمایز اسلامی و شیوه استوار و راسخ الهی بنیان نهادند که بر پدران و مادران واجب است از آن پیروی کنند.
و اینک مهمترین مواد این برنامه و برجستهترین اصول آن تقدیم شما والدین و مربیان عزیز میشود.
در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که پیامیر خداص فرمودند: «خالفوا المشرکین: حفوا الشارب، وأعفوا عن اللحی»، «جزوا الشارب، وأرخوا اللحی، وخالفوا المجوس». «با مشرکین مخالفت کنید، سبیل را کوتاه و ریش را بلند نمائید».
و در روایت «مسلم» نیز آمده است: «اضافی سبیل را قطع کنید و ریش را بلند نمائید و با مجوسیان مخالفت کنید».
پیامبر محبوب ماص همچنین فرمودند: «لیس منا من تشبه بغیرنا؛ لا تشبهوا بالیهود ولا بالنصاری». «کسی که غیرمسلمانان تقلید کند، از ما نیست، از یهود و نصارا تقلید نکنید!» (روایت ترمذی).
و در روایت «ابو داود» آمده است که فرمودند: «من تشبه بقوم فهو منهم». «کسی که خود را شبیه به قومی سازد از آنهاست».
و همچنین فرمودند: «لا یکن أحدکم إِمَّعَة یقول: أنا مع الناس، إن أحسن الناس أحسنت، وإن أساءوا أسأت، ولکن وطنوا أنفسکم إن أحسن الناس أن تحسنوا، وإن أساءوا أن تجتنبوا إساءتهم». «هیچکدام از شما نباید بگوید من با مردم هستم، اگر درست رفتند، من هم براه راستم و اگر بد بودند براه بد خواهم بود، در حالی که خود را آماده کرده است که اگر به چیزی رسیدند با آنان باشد و اگر نرسیدند از انان دوری کند».
و بر شما والدین و مسؤولین گرامی واجب است که بین دو جنبه از دستاوردهای بیگانگان تمیز قائل شوید، جنبهای که باید از آنان یاد بگیریم و جنبهای که باید رها کنیم و به آن نزدیک نشویم که بشرح ذیل میباشد:
الف- آنچه گرفتن، و پیروی از آن جایز است
گرفتن علوم طبیعی مانند علوم طبی، مهندسی، فیزیک، شیمی، روش ساخت ابزار جنگی و صنعتی، حقایق مربوط به جهان ماده و اسرار ذرات بنیادی و موضوعات دیگری مانند اینها و در دید کلی تمامی جنبههای مثبت تمدن و علوم بیگانگان که میتواند برای مسلمین مفید و مؤثر باشد، مطلوب است، زیرا نبیاکرمص فرموده است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم».
«طلب علم بر هر فرد مسلمان واجب است». (روایت ابن ماجه).
و در روایتی از «ترمذی» آمده است که آنحضرتص فرمود: «الحکمة ضالة کل حکیم، فإذا وجدها فهو أحق بها». «علم گمشده انسان عالم است پس هنگامی که آن را یافت برای یادگیری و فهم آن شایستهتر و محقتر است».
طلب علم و مجهز شدن مسلمانان در مقابل دشمنان را نیز میتوانیم از آیه مبارکه ذیل استنباط نمائیم که خدایتعالی در آن فرمود:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ [الأنفال: 61].
«و آنچه از نیرو و توان دارید بر علیه دشمنانتان بسیج کنید».
ب- آنچه گرفتن و پیروی از آن حرام است
تقلید از رفتار و عادات و اخلاق و بطور خلاصه تمامی عادات بیگانگان، (خصوصاً غربیها) که منافی عقیده و هویت اسلامی ماست، حرام است، زیرا موجب فنای شخصیت و انهدام موجودیت اسلامی ما میگردد و اراده و توان ما را برای حرکت دینی سست میکند و فضایل اخلاقی و معنوی ما را درهم میشکند.
در صحیحین آمده است که «عمربنالخطابس» نامهای به مسلمانان مقیم در سرزمین ایران نوشت و فرمود: «إیاکم والتنعم وزی أهل الشرک». وفی روایة للإمام أحمد: «ذروا التنعم وزی أهل العجم».
«از خوشگذرانی و غرق شدن در تنعم و رفاه مادی و رسوم مشرکین بپرهیزید».
و در روایت «امام احمد» آمده است که فرمود: «خوشگذرانی و رسوم بیگانگان را رها کنید».
پیامبر اکرمص در این مورد فرمودند: «إیاکم والتنعم فإن عباد الله لیسوا بالمتنعمین». «از خوشگذرانی بپرهیزید که بندگان راستین خدا، خوشگذران نیستند». (روایت امام احمد).
منظور ما از خوشگذرانی و عیاشی، زیاده روی و افراط در برخورداری و بهرهگیری از لذایذ و اتراف و اسراف میباشد. این پدیده بتدریج موجب عادت به راحتی و رفاه میشود که در نتیجه آن فرد مسلمان از انجام واجبات، دعوت و جهاد عقب خواهد افتاد و با غرق شدن در لذت دچار لغزش و گناه میشود و امراض و بیماریهای گوناگون نیز به سبب آن دامنگیرش خواهد شد.
3- نهی از شنیدن ترانهها و موسیقی فاسد
رسول اکرمص فرمود: «أن الله عزوجل بعثنی رحمة وهدی للعالمین، وأمرنی أن أمحق المزامیر، والمعازف، والخمور، والأوثان التی تعبد فی الجاهلیة». «خدای عزوجل مرا بعنوان رحمتی برای هدایت جهانیان فرستاد و امر فرمود تا آلات موسیقی فاسد و شراب و بتهای مورد پرستش را نابود کنم». (روایت امام احمد).
و در روایت دیگری آمده است: «لیکونن فی أمتی أقوام یستحلون الحر، والحریر، والخمر، والمعازف». «در امت من کسانی خواهند بود که زنا و حریر و شراب و آلات موسیقی را جائز میدانند». (روایت بخاری، ابن ماجه و امام احمد).
«ابن عسا کر» در کتاب تاریخ خود و «ابن صصری» در کتاب «امالی» از «انس بن مالک»س روایت میکنند که پیامبر خداص فرمود: «من قعد إلی قینة یستمع منها صب الله فی أذنیه الآنک یوم القیامة». «کسی که در پای آواز زن آوازه خوان بنشیند و گوش دهد، خدایتعالی در روز قیامت گوش او را از سرب مذاب پر میکند».
و در روایت «ترمذی» آمده است که فرمود: «من استمع إلی صوت غناء لم یوذن له أن یستمع إلی صوت الروحانیین فی الجنة»([3]). «کسی که به صدای آوزاه خوان گوش دهد، در قیامت به او اجازه نمیدهند به صدای روحانیون بهشت گوش دهد». (روایت حکیم ترمذی).
بر والدین و مربیان عزیز پوشیده نیست که گوش کردن به آوازها و آهنگهای محرک و فاسد چه اثر نامطلوبی بر اخلاق فرزند خواهد گذاشت و طولی نخواهد کشید که او را به جانب گناه و منکرات سوق میدهد و وی را به سوی لغزشگاه لذت جویی و شهوتطلبی خواهد برد.
در اینجا شایسته است که سخن کوتاهی در ارتباط با حکم خرید و استفاده از تلویزیون داشته باشیم تا والدین محترم دید روشنتری در ارتباط با حلال و یا حرام بودن آن داشته باشند.
تردیدی نیست که وسایل ارتباط جمعی مانند رادیو و تلویزیون و ضبط و غیره ماحصل و نتیجه یشرفت و ترقی انسان امروز است، خصوصا وسایل ارتباط جمعی که از مهمترین اختراعات قرون اخیر و از حساسترین دستاوردهای تمدن بشری است، بهرحال یک وسیله است و عیناً مانند شمشیر دولبه خواهد بود که میتواند در جهت خیر و نفع مردم مورد استفاده قرار گیرد یا در جهت شر و به ضرر آنان بکار برده شود.
هیچکس شکی ندارد که اگر این ابزار در خدمت آموزش علمی و تثبیت عقیده اسلامی و تحکیم اخلاقی و ارتباط نسل حاضر با تاریخ و مجد و عظمت پیشین و راهنمایی امت به آنچه خیردنیا و آخرت را برایش تامین میکند، قرار گیرد، خرید و نگهداشتن و استفاده از آن جایز است و بسیار هم مفید واقع میشود، اما اگر این وسیله برای شیوع فساد و انتشار بیبندوباری و گمراه کردن نسل جوان و انحراف از مسیر اسلام بکار رود، هیچ عاقل منصفی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد آن را حلال ندانسته و به حرام بودن آن حکم خواهد داد و خرید آن را گناه میداند و استفاده از آن را معصیتی بحساب میآورد که در قیامت وبال گردنش خواهد شد.
و اگر در برنامههای تلویزیون در سرزمینهای اسلامی دقت کنیمبا کمال تاسف میبینیم که اکثراً به برهنگی و بیحجابی و اختلاط زن و مرد دعوت میکند و جوانان ما را به مفاسد اجتماعی، بیبندوباری و زنا و روابط نامشروع تشویق میکند و برنامهای که واقعاً قصد خیر یا آموزش صحیح علمی یا سودمند را داشته باشد حقیقتاً کم است.
(أ) اندیشمندان و مجتهدین اسلامی در تمامی اعصار اتفاقنظر داشتهاند که به تشریع اسلامی به طور کلی 5 هدف دارد: 1- حفظ دین 2- حفظ عقل 3- حفظ نسل 4- حفظ جان 5- حفظ مال.
صاحبنظران مسلمان عقیده دارند که تمامی آیات قرآنی و احادیث نبوی، این 5 هدف را دنبال میکنند و با توجه به آن که اکثر برنامههای تلویزیونی در حال حاضر ترانههای فاسد، نمایشات شرم آور، فیلمهای مبتذل و تبلیغات منحرف کننده است، موجب نابودی شرافت انسانی و تباهی آبرو و حیثیت مسلمین و شیوع حشا و زنا میگردد. بدیهی است که شرع، نگاه کردن و گوش دادن به چنین برنامههای را با هدف حفظ نسل و نسب و آبروی مسلمان حرام خواهد کرد و بطریق اولی خرید تلویزیون برای این مقصد حرام خواهد بود.
(ب) دلیل دیگر ما روایت مشهور «لاضرر ولا ضرار فی الإسلام» میباشد این روایت را «امام مالک» و «ابن ماجه» و «الدار القطنی» روایت کردهاند و مفهومش آن است که ضرر رساندن چه ابتدا و چه بطور عکسالعمل جایز نیست، براساس این اصل تلویزیون با اینچنین برنامههایی حرام خواهد بود، زیرا مردم را به جانب فساد و بیبندوباری میکشاند و غرایز و شهوات جنسی را تحریک میکند،
با اجرای این حکم(استفاده نکردن در موارد حرام) عقیده و اخلاق و سلامت نظام خانواده تضمین میشود و از ضررهای متعدد آینده نیز جلوگیری خواهد شد.
(ج) اکثر برنامههای باصطلاح سرگرم کننده که بر صفحه تلویزیون به نمایش در میآید با ترانههای مستهجن ومبتذل و رقصهای عریان است که به انحراف اخلاقی دامن میزند و خطر بزرگی در جهت فرو ریختن پایههای اخلاقی و تربیتی جامعه میباشد و چنانکه قبلاً نیز تاکید کردهایم، دلیل دیگری بر تحریم خرید و استفاده از تلویزیون است.[4]
4- نهی از زن صفتی و تشابه به زنان
«سعیدبن المسیبس» میگوید: «معاویهس» به مدینه آمد و برایمان موعظه کرد، مشتی موی مصنوعی در آورد و گفت: استفاده از موی مصنوعی را فقط در بین یهودیان دیدهام و وقتی که در مورد آن برای پیامبر اکرمص سخن گفتند، فرمود: استفاده از کلاهگیس، (موی مصنوعی) نوعی حقهبازی است. (روایت مسلم وبخاری).
و درروایت «مسلم» اینچنین آمده است: که معاویهس گفت: «براستی که پوشش بدی اختراع کردهاید و پیامبر اکرمص از حقهبازی نهی کرده است».
«بخاری» و «ابوداود» و «ترمذی» از «ابن عباس» روایت میکنند که گفت: «رسول خداص فرمود: «لعن الله المخنثین من الرجال، والمترجلات من النساء». «خدا، مردان زن صفت و زنان مرد صفت را لعنت میکند».
و در لفظ دیگری آمده است که فرمود: «لعن الله المتشبهات من النساء بالرجال، والمتشبهین من الرجال بالنساء». «خدا مردانی که خود را شبیه زنان میسازند و زنانی را که خود را شبیه مردان میسازند، لعنت میکند». (روایت احمد، ابوداود و ابن ماجه)
و درروایتی از حضرت «علی» «کرم الله وجهه» آمده است که رسول خداص پارچه حریری در دست راست و تکه طلایی در دست چپ گرفت و فرمود: «إن هذین حرام علی ذکور أمتی» «این دو بر مردان امت من حرام است». (روایت ابوداود).
و درروایتدیگری نیز آمده است که فرمود: «الحریر والذهب حرام على ذکور أمتی حل لإناثهم» «لباس حریر و طلا بر مردان امت من حرام است و بر زنان حلال است». (روایت ترمذی).
بنابراین استفاده از کلاهگیس یا موی مصنوعی، پوشیدن لباس حریر و بکار برن طلا جهت زینت و همچنین خود آرایی مردان مانند زنان و بالعکس و خروج نیمه عریان و یا عریان و زن صفتی، تماماً از مظاهر فساد و بیبندوباری است و موجب از بین رفتن غیرت و مردانگی مردان و نزول و پستی شخصیت انسانها و لطمه اساسی به اخلاق و فضیلتهای انسانی میشود و نهایتاً جامعه را بسوی گناه و فسادی دامنگیر سوق میدهد، بویژه نوجوانان که نسلی حساسترند و با سرعت بیشتر به جانب اخلاق سوء و انحراف و فساد کشیده میشوند.
5- نهی از بیحجابی و خودآرایی واختلاط زن و مرد و نظر به نامحرمان
خدایتعالی در سوره احزاب میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: 59].
«ای پیامبر، به زنانت و دخترانت و سایر زنان مسلمان بگو که جامهای گشاد بپوشند (تا محاسن و زیبائیهایشان را بپوشاند) و این مناسبترین راه است که آنان را از زنان مشرک تمیز دهند و آزار ننمایند و خداوند محققاً بخشایشگر و مهربان است».
و در سوره نور میفرماید:
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ﴾ [النور: 30- 32].
«(ای محمد!) بگو که مردان مؤمن چشمهایشان را از نگاه به نامحرم باز دارند و اعضای تناسلی خود را از زنا و فعل حرام حفظ کنند که به تقوی و طهارت نزدیکتر است. به تحقیق خداوند بر هر آنچه که میکنند آگاه است و به زنان مؤمن بگو که چشم خود را از نگاه حرام باز دارند و اعضای تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند و زینتهای خود را ظاهر نکنند، مگرآنچه ظاهر میشود و مقنعههای خود را بر گریبان خود اندازند، و زینتهای خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان و پدرانشان و...».
آیا باید زنان صورت خود را بپوشانند؟ آیا در این مورد حکم واجب شرعی داریم یا نه؟ در ابتدا قبل از دادن جواب، بهتر است که نظر صحابی و گذشتگان خود را راجع به این آیه بشنویم.
«ابن عباسب» میگوید: خدایتعالی زنان مؤمن را امر فرمود که وقتی برای امری ضروری از منزل خارج میشوند صورت خود را با قسمت فوقانی جلباب (لباس گشادی که پوشیده اند) بپوشانند و فقط یک چشم آنان بیرون باشد.
این گفته «ابن عباسب» را «ابن جریر طبری» روایت کرده است. او همچنین از «ابن سیرین» روایت میکند که گفته است: از «عبیدة بن الحارث الحضرمی» درباره این آیه ﴿یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ﴾ سؤال کردم، در جواب من با لباسش سروصورت خود را پوشاند، طوری که فقط یک چشم او معلوم بود.
«ابن جریر طبری» خود در این باره میگوید: «زنان آزاده هنگام خروج از منزل به علت ضرورتی که پیش میآید، نباید سر و روی خود را مانند کنیزها باز بگذارند، بلکه باید لباسهای گشاد و بلند بپوشند تا افراد هرزه و هوس باز آنان را آزار ندهند».
«علامه أبوبکر الجصاص» میگوید: «این آیه دلالت دارد بر اینکه زن جوان به پوشیدن صورت امر شده است تا عفت و پوشیدگی خود را هنگام خروج از منزل به جامعه نشان دهد و مورد آزار هرزههای طمعکار واقع نشود».
«قاضی بیضاوی» در تفسیر این آیه میگوید: «زنان وقتی برای ضرورتی از منزل خارج شدند باید صورت و بدن خود را نیز با لباس گشاد خود بپوشانند».
«علامه نیشابوری» در تفسیر این آیه میگوید: «در اوائل ظهور اسلام، زنان بنا به عادات جاهلی با پیراهن زنانه و مقنعه بیرون میآمدند و در این مورد تفاوتی بین کنیز و زن آزاده نبود، سپس مامور شدند که لباس گشاد بپوشند و سر و صورت خود را نیز بپوشانند».
از آنچه بیان کردیم نتیجه میگیریم که صحابی پیامبرص و اهل تفسیر و دانشمندان اسلامی اتفاقنظر دارند که زن مسلمان باید لباس گشاد و بلند بپوشد و صورتش را نیز بپوشاند.
در مرحله دوم برای اثبات ادعای خود به اخبار صحیحی که از رسول خداص و زنان صحابهش در این باب به ما رسیده است دقت میکنیم.
در سنن «ابو داود و ترمذی» و موطا «امام مالک» آمده است.
«نبی اکرم ج در مراسم حج به زنان محرمه امر کرد: نقاب نزنند و از دستکش استفاده نکنند»!
این حدیث صریحاً دلالت میکند بر آنکه زنان در زمان رسول خداص به نقاب و دستکش عادت داشتهاند و در هنگام احرام از آن نهی شدهاند و این جواز مطلق نیست، بلکه در شرایط خاص میباشد که احادیث مربوط به آن ذکر میگردد.
همچنین در سنن «ابوداود» از حضرت «عائشه»ل آمده است که میگوید:
«ما در حال احرام همراه رسول خداص بودیم، وقتی سواران از کنار ما عبور میکردند، هر کدام از ما نقابش را از روی سر به صورت میکشید و وقتی که رد میشدند، نقاب را بر میداشتیم».
و در «الموطا» امام مالک از «فاطمه بنت المنذر» آمده است که در زمانیکه در احرام بودیم صورتهایمان را میپوشاندیم، همراه اسماء دختر «ابوبکر صدیق» بودیم و او هم ما را منع نمیکرد.
در «فتح الباری» شرح صحیح بخاری از حضرت «عائشهل» روایت شده است که گفت: زن مؤمن قسمت بالای جلباب را از بالای سر بر صورت میکشد.
همچنین در صحاح آمده است که زنی مسلمان در بازار «بنی قینقاع» مشغول خرید بود و محجوب بود، یکی از مردان یهودی سر راه او قرار گرفت و او و حجابش را مسخره کرده و خواست او را مجبور کند که نقابش را بردارد تا چشمهایش را ببیند، اما زن مسلمان خودداری کرد و طلب کمک نمود، یکی از مردان مسلمان که متوجه موضوع شد به مرد یهودی حمله کرد، هر دو درگیر شدند و مرد یهودی به قتل رسید.
در احادیث صحیح فوق آشکار میگردد که زنان پیامبر اکرمص و زنان اصحاب گرامی او زمانی که برای انجام امور ضروری بیرون میرفتند، صورت خود را میپوشاندند، هر چند در حال احرام بودند، بنابراین اعتقاد که شرع اسلام پوشاندن صورت را واجب کرده است.
دلائل رده سوم ما در رابطه با وجوب پوشش چهره زن، نظرات امامان مجتهد است.
جمهور امامان مجتهد بر این عقیدهاند که پوشش چهره زن واجب است و کشف آن حرام میباشد از جمله این بزرگان «امام شافعی»، «امام احمد» و «امام مالک» است که استدلال آنان بر گفتار صحابی و دانشمندان اسلامی در ارتباط با عبارت قرآنی ﴿یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ﴾ میباشد.
اما فقهاء حنفی و اندیشمندان مسلمان تابع آنان بر این عقیدهاند که صورت زن جزو عورت او نیست و اگر کشف آن منجر به فتنه و فساد نشود جایز است، اما چنانچه بر ظاهر نمودن صورت، فتنهای مترتب باشد، بنابر قاعده سد ذرایع کشف آن حرام است[5].
مهمترین دلایلی که این گروه بر جواز ظاهر ساختن صورت آوردهاند بشرح زیر است:
حدیث «فضل بن عباس» که میگوید: «در حجهالوداع در کنار رسول اکرمص بودم که از کنارایشان زنانی که در حال احرام بودند عبور کردند، فضل به آنان نگاه میکرد، رسول خداص دستش را به صورت فضل نهاد و آن را به طرف دیگر برگرداند».
حدیث فوق صحیح است و «مسلم» و «ابوداود» و «ابن ماجه» آن را روایت کردهاند و وجه استدلال این گروه آن است که اگر صورت آنان ظاهر نبود، فضل به آنها نگاه نمیکرد.
دلیل دیگر آنان حدیث «اسماء دختر ابوبکرب» میباشد که براساس روایت «ولید» از «سعیدبن بشیر» و او از «قتاده» «از خالدبن در یک» از حضرت «عائشهل» آمده است که: رسول اکرمص نشسته بود که «اسماء دختر ابوبکرس» وارد اتاق شد و لباس نازکی بر تن داشت پیامبرص رویش را برگرداند و فرمود: «ای اسماء! وقتی دختر به سن بلوغ رسید جایز نیست که از او غیر از این و این دیده شود» و آن حضرت به صورت و دودست اشاره کردند.
جمهور فقها استدلال آنان را در ارتباط با دو حدیث مذکور اینگونه پاسخ گفتهاند:
حدیث «فضل بن عباس» حاوی دلیلی برای ظاهر کردن صورت زن مقابل مرد بیگانه نیست، زیرا زنانی که در حدیث مورد بحث هستند در احرام بودهاند و در احرام جایز است که زن صورت و دودست خود را ظاهر کند و چنانکه قبلاً بحث کردیم در حدیث آمده است که در هنگام احرام، زن نه نقاب میزند و نه دستکش میپوشد مفهوم مقابلش آن است که در حال غیر احرام باید نقاب بزند و دستکش بپوشد.
حدیث «اسماءل» که به آن استدلال شده است «مرسل» است و معنی ارسال آن است که سندش منقطع میباشد. «ابن کثیر» در جلد سوم تفسیرش در صفحه 283 میگوید:
«ابوداود» و «ابو حاتم الرازی» میگویند که حدیث اسماء مرسل است و حدیث مرسل نمیتواند مبنای استنباط حکم باشد.
پس بنابر نظریه ائمه مجتهد، صورت زن عورت است و پوشش آن واجب میشود و ظاهر کردن آن حرام است. حتی فقهای حنفی که ظاهر کردن صورت را جایز میدانند آن را مشروط میکنند به اطمینان از عدم فتنه، در غیر اینصورت آن را مجاز نمیدانند.
هیچکس در حال حاضر در شیوع فتنه و فساد در جوامع کنونی ما شکی ندارد، پس بر پدر غیور و شرافتمند واجب است که زن و دخترانش را امر کند که نقابها را به چهره کشند تا فرمان خدایتعالی و پیامبرشص را به جای آورند و به این ترتیب به شیوه زندگی زنان صحابی تاسی کنند تا از آنچه امامان مجتهد و مورد اطمینان مسلمین گفتهاند پیروی کرده باشند.
ای پدر و مادر و مربی عزیز، بر هر انسان مسلمان لازم است که برای حفظ دین و حیثیت خویش همواره جانب احتیاط را داشته باشد.
و اگر میخواهید در روز قیامت با کسانی که خدایتعالی نعمتهایش را به آنان ارزانی داشته است، (پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین) محشور شوید، باید راهی را برگزینید که به تقوی و پرهیزگاری نزدیکتر است.
نهی از خودآرایی و اظهار محاسن زنانه
در صحیح مسلم آمده است که رسول خداص فرمود: «صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سیاط کأذناب البقر یضربون بها الناس، ونساء کاسیات عاریات، مائلات، ممیلات، ورؤوسهن کأسنمة البخت المائلة، لا یدخلن الجنة ولا یجدن ریحها، وإن ریحها لیوجد من مسیرة خمسمائة عام».
«دو گروه در قیامت اهل آتشند که حالا وجود ندارند اما در آینده خواهند بود، گروه اول: قدرتمندان ظالمی هستند که شلاقهایی مانند دم گاو در دست دارند، (کنایه از ابزار و اسلحه ظالمین برای ارعاب و شکنجه مردم) که با آن مردم را میزنند و گروه دوم: زنانی که لباس بر تن دارند اما از فرط تنگی و شفافیت لباس، عریان هستند، با ناز و کرشمه راه میروند و چشم و قلب مردم را بسوی خود جذب میکنند و موهایشان را مانند کوهان شتر بر روی سر جمع کرده و بالا میآورند،ایندو گروه به بهشت وارد نمیشوند و حتی بوی آن هم به مشامشان نمیرسد، بهشتی که بوی آن را از فاصله 500 سال میتوان احساس کرد».
خدایتعالی خطاب به زن مسلمان میگوید:
﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الأحزاب: 33].
«در منزلهایتان بمانید! (بغیر از ضرورت خارج نشوید) و مانند جاهلیت پیش از اسلام خود را آشکار نسازید».
و میفرماید:
﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا یَرۡجُونَ نِکَاحٗا فَلَیۡسَ عَلَیۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعۡنَ ثِیَابَهُنَّ غَیۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِینَةٖۖ وَأَن یَسۡتَعۡفِفۡنَ خَیۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ ٦٠﴾[النور:60].
«پیر زنانی که دیگر امید به ازدواج ندارند، (منظور آنکه هیچ اثر تحریکی بر مردان ندارند) اشکالی ندارد که پوشش خویش فروگذارند، مشروط بر آنکه زینت آرایی نکنند و اگر به جهت حفظ عفت خویش پوشیده باشند، برایشان بهتر است و خدا شنوا و بیناست».
اما در ارتباط با نهی از اختلاط زنان و مردان این چنین آمده است
خدایتعالی در سوره نور میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ ٣٠﴾ [النور: 30].
«ای محمدص بگو که مردان مؤمن چشمهایشان را از نگاه به نامحرم باز دارند و اعضای تناسلی خود را از زنا و فعل حرام حفظ کنند و به زنان مؤمنه بگحو که چشم خود را از نگاه حرام نگه دارند و اعضای تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند».
شما بگوئید! زنان و مردانی که با هم اختلاط میکنند و در جایی با هم جمع میشوند چگونه میتوانند چشم خود را از نگاه حرام باز دارند؟ و این مفهوم عدم اختلاط را از آیه فوق میتوان استبناط نمود.
و در آیه دیگری میفرماید:
﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّ﴾ [الأحزاب: 53].
«و اگر ازآنان (اشاره به همسران پیامبر) متاعی در خواست نمودید از پشت پردهای باشد که این عمل برای قلب شما و آنان پاکیزهتر است».
پیامبر خداص فرمود: «لا یخلون رجل وامرأة إلا کان الشیطان ثالثهما». «هر زن و مردی با هم خلوت کنند، شیطان نیز حتماً همراه آندو خواهد بود». (روایت ترمذی).
و در صحیحین نیز آمده است که رسول خداص فرمودند: «إیاکم والدخول علی النساء، فقال رجل: یا رسول لله! أفرایت الحمو (أی قریب الزوج)؟ قال: الحمو الموت». «از داخل شدن به مکانی که زنی تنها در آن است بپرهیزید». پرسیدیم: ای رسول خدا، آیا نزدیکان شوهر میتوانند وارد شوند؟ پیامبرص فرمود: «قوم و خویش نزدیک شوهر مرگ است» (مقصود آنحضرتص این بوده است که این ممنوعیت برای نزدیکان شوهر بسیار شدیدتر است).
همچنین در صحیحین از «ابن عباس» روایت شده است که رسول اکرمص فرمودند: «لا یخلون أحدکم بامرأة إلا مع ذی محرم».
«هیچکدام از شما نباید با زنی خلوت کند مگر آنکه محرم زن همراه او باشد».
نگاه کردن به زن نامحرم حرام است
همچنانکه دیدیم پروردگار متعال میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ...﴾ [النور: 30].
و در سوره اسرا نیز فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾ [الإسراء: 36].
«به تحقیق گوش و چشم و قلب همه آنها مورد سؤال خواهند بود».
امام «مسلم» از «جریرس» روایت میکند که گفت: از رسول خداص درباره نگاهی که بطور ناگهانی و اتفاقی به نامحرم میافتد سؤال کردم، فرمود: «اصرف بصرک». «رویت را برگردان».
«ام سلمه» میگوید: مدتی از نزول آیه حجاب گذشته بود، روزی من و «میمونه» نزد پیامبر خداص بودیم که «ام مکتوم» وارد شد. فرمودند: خود را بپوشانید! گفتم ای رسول خدا ص مگر اممکتوم کور نیست؟ فرمود: مگر شما دو نفر کور هستید؟ آیا شما دو نفر او را نمیبینید. (روایت ابوداود و ترمذی)
«ابوسعید» میگوید: رسول خداص فرمود که از نشستن در راهها بپرهیزید! گفتیم ای رسول خداص ما در راه با یکدیگر برخورد میکنیم و به ضرورت با یکدیگر سخن میگوئین پس ناچاراً در جایی برای مدتی با هم توقف کرده و جمع میشویم. فرمود: پس اگر در راهی جمع شدید حق راه را ادا کنید! گفتیم حق راه چیست؟ ای رسول خداص, فرمود: «به نامحرم نگاه نکنید! به کسی آزار نرسانید! سلام را جواب بگوئید! امر به معروف و نهی از منکر نمائید».
بدیهی است که اگر تمامی انسانها از پیروجوان، زن و مرد، کوچک و بزرگ، حاکم و محکوم و... این مبانی ارزشمند و جاودان را برگزینند و براساس آن زندگی کنند و از هر آنچه کرامت و فضیلت انسانی را لکهدار میکند، بپرهیزند و برهنگی و اختلاط زن و مرد را کنار بگذارند، در فاصلهای نه چندان زیاد جوامع بشری به گلستانی از فضایل اخلاقی تبدیل خواهد شد و انسان سرگشته امروزی در سایه آن با اطمینان و آرامش روحی به حیات خویش ادامه میدهد و براهی خواهد رفت که نتیجهاش سعادت جاودانی است، چنین جامعهای برنامه و دستورالعمل خدای خود را در زندگی خویش اجرا کرده است و حقیقتاً چرا این راه تا به این حد پر ثمر و ارزشمند است؟
جواب روشن است، زیرا طریقی است که خالق انسان برایش ترسیم کرده است مسلماً بهترین راه نیز خواهد بود. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«این راه راست من است از آن پیروی کنید و به راههای دیگر نروید که متفرق خواهید شد، (و از راه من دور نشوید) اینچنین پروردگارتان به شما سفارش کرد، شاید که پرهیزگار شوید».
تجسم و تحقق این شیوه زندگی در دورانهای مختلف در گذشته و حال و آینده فقط در پرتوی اجرای تعالیم ارزشمند قرآنی است، کلامی مقدس و ارجمند که پروردگار جهانیان برانسان نازل کرد تا برای همیشه او را به پاداش نیک مژده دهد و به عذاب دردناک تهدید کند و نوری پرفروز و تابان باشد که در ظلمت دنیا راه را به انسان نشان دهد.
و چه راست گفت پروردگار متعال ما آنجا که در کتاب با عظمت خویش فرمود:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا کَبِیرٗا ٩﴾ [الإسراء: 9].
«این قرآن آدمی را به استوارترین راهها هدایت میکند و مؤمنان را که به شیوهای شایسته عمل میکنند به پاداشی بس بزرگ مژده میدهد».
آنچه تقدیم خوانندگان محترم شد، مهمترین قواعد تربیتی و روشهای عملی برای تربیت اخلاقی فرزند بود. با حرکت دقیق براساس قواعد مذکور میتوانید سلامت اخلاقی فرزندانتان را تضمین نمائید و انسانی را تربیت کنید که علاوه بر مکارم اخلاقی، فردی جدی و با پشتکار و از خود گذشته باشد.
بنابراین لازم است که شما اولیا و مربیان عزیز بر این اساس عمل کنید و مراحل بیان شده در برنامههای مورد بحث را اجرا کنید و به رهنمودهای آن توجه فرمایید تا شخصیت فرزندان شما به این آداب اجتماعی و اخلاقی و فضایل ارزشمند انسانی مزین گردد و مانند گلی خوشبو با رایحه دلانگیز رفتار خود مشام جان اطرافیان خود را بنوازد.
آیا چنین اصول دقیق و پرثمری در تربیت و پرورش فرزندان و آماده کردن آنان برای مسؤولیتهای آینده زندگی را غیر از اسلام، در جای دیگری سراغ دارید؟
چه کسی میگوید، که غرق شدن در ناز و نعمت و رفاه دائمی هیچ ضرری برای شخصیت فرزند ندارد؟
چه کسی میگوید که آزاد گذاشتن فرد برای ارضای شهوت و لذت طلبی هیچگونه ضررو زیانی برای او ندارد؟
چه کسی میگوید که برهنگی و خودآرایی برای جوان و نوجوان اشکالی ندارد؟
و بالاخره چه کسی است که میگوید: زن صفتی و تشابه به زنان برای پسران اشکالی ندارد و موجب زیان نمیشود؟
دانشمندان و صاحبنظران علوم تربیتی و اخلاقی اتفاقنظر دارند که پدیدههای فوق از مضرترین عوامل برای ضعف حافظه، ناهنجاری و عدم تعادل روانی میباشد و موجب تباه شدن خصایل انسانی و انتشار امراض گوناگون میگردد و از مهمترین عوامل نابود کننده عفت و شرف انسانی است.
دکتر «الکسیس کارل» (فیزیولوژیست بزرگ آمریکایی) در کتاب «انسان موجود ناشناخته» میگوید: در هنگام تحریک جنسی، هورمون بخصوصی به داخل خون ترشح میشود و به مغز میرسد و حالتی تخدیری ایجاد میکند که باعث میگردد که انسان نتواند بطور طبیعی بیاندیشد و تصمیم بگیرد.
آقای «جرج بالوشی» در کتابش به نام «انقلاب جنسی» میگوید:
در سال 1962، «کندی» (رئیس جمهور وقت آمریکا) بصراحت اظهار میدارد که آینده آمریکا در خطر است، زیرا جوانان ما در لذت و شهوت غرق شدهاند و در انجام وظایف خود توانا نیستند، از هر هفت جوان که برای پذیرش سربازی معاینه میشوند، 6 نفر شرایط مناسب انجام سربازی را ندارند، به عبارت دیگر 6 نفر آنان سالم نیستند، زیرا غرق شدن در شهوت، سلامت جسمی و روحی آنان را از بین برده است.
مجله لبنانی «احد» در شماره 650 نظرات مربی اجتماعی به نام «مارگارت اسمیت» را اینچنین بیان میکند:
دختران دبیرستانی و دانشگاهی در حال حاضر فقط به احساسات و امیال خود فکر میکنند.
در حدود 60٪ از دختران در امتحانات خود رد شدهاند، این ناتوانی فکری به آن علت است که بیشتر دانشجویان به جای آنکه به فکر درس و آینده خود باشند به فکر مسائل جنسی هستند.
در جستجوی برای ریشهیابی عوامل فساد و انحطاط اخلاقی به این نتیجه خواهیم رسید که غفلت و بیتوجهی و عدم اهتمام به راهنمایی و تربیت فرزندان از عوامل بسیار مهم است.
· پدری که فرزندش را رها میکند تا با دوستان بد معاشرت کند، بدون آنکه از او در مورد رفقایش سؤال کند یا نظارتی بر او داشته باشد، بدون تردید بزودی از اخلاق سوءهمنشینان متاثیر میشود و لغزش پیدا میکند.
· پدری که به فرزندانش اجازه میدهد فیلمهای سکسی و جنایی را ببینند که حتی افراد بزرگسال را نیز مجذوب خود میکند با دست خویش دانسته یا ندانسته فرزندانش را از درهای هولناک پایین میاندازد که سرانجامی جز نابودی ندارد.
· پدری که بچههایش را به حال خود وا میگذارد تا تصاویر تحریککننده و برنامههای مبتذل و آهنگها و رقصهای مستهجن را با خیالی آسوده ببینند و گوش کنند، بدون تردید موجب فساد اخلاقی و بیبندوباری فرزندان خود شده است و شخصیت آنان را از معانی و خصایل انسانی و غیرت و آداب ارجمند اسلامی تهی خواهد کرد.
· پدری که به فرزندانش اجازه میدهد مجلات مملو از تصاویر و داستانهای شهوتانگیز خریداری کنند، بدون تردید بزودی بسوی فحشا و اعمال منافی عفت کشیده میشوند و به جای آموزش علم، روش دوستیهای کذایی و نحوه ارتباط جنسی را یاد میگیرند.
· پدری که در رابطه با حجاب زن و افراد خانوادهاش بیتفاوت است و کاری به برهنگی و خودآرایی آنان ندارد و از همنشینان و دوستان آنها غافل است و راه را برای آنان بازگذاشته است تا با ظاهری منحرف کننده و عریان از منزل خارج شوند، بدون شک آنان را برای زندگی پر از گناه و منکر آماده میکند و بزودی آنان را در دام انحراف اخلاقی و فساد و فحشا گرفتار میبیند و چه بسا که نهایتاً سبب آبروریزی شوند و عفت و شرف خویش را لکه دار کنند و آنوقت است که پشیمانی سودی ندارد.
شاعر در این باره میگوید:
أتبکی علی لبنی وأنت قتلتها |
|
لقد ذهبت لبنی فما أنت صانع؟ |
«آیا برای لبنی گریه میکنی در حالیکه عامل اصلی مرگ او خودت بودی لبنی رفت و دیگر کاری از تو بر نمیآید».
· پدری که به وضعیت درسی فرزندانش هیچ توجهی ندارد و بر امر پیشرفت درسی آنان نظارت نمیکند، فرزندانش اگر در طریق انحراف باشند خود را آزاد و مجاز میدانند تا هر تصویر عریان یا مجله مبتذل را خریداری کنند و هر نامهای که میخواهند برای معشوقه خویش بنویسند و بدین ترتیب بتدریج به جانب فساد و بیبند و باری گام بر میدارند بدون آنکه مانع و رادع دینی یا درونی داشته باشند، در این شرایط است که باز گرداندن آنان و اصلاح و درمان آنها بسیار مشکل خواهد بود.
و از جمله مبادی اخلاقی که واجب است مربیان و اولیای محترم به آن توجه کنند و بر تحقق آن حریص باشند، تربیت فرزندان براساس اخلاق نیکو و برخورد شایسته و رفتار مناسب با دیگران است.
در اینجا تعدادی از احادیث نبیاکرمص را که امت را به جانب والاترین مکارم اخلاقی و بهترین رفتار و زیباترین برخورد راهنمایی میکند بیان مینمائیم:
رسول خداص فرمودند: «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق». «من برانگیخته شدم تا اخلاق نیکو را به کمال رسانم». (روایت احمد و حاکم و بیهقی).
«ابن مردویه» روایت کرده است که مردی از پیامبر اکرمص در مورد اخلاق خوب سؤال کرد. آنحضرت این آیه را تلاوت کرد:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199].
«عفو را بگیرد! و امر به معروف کن! و از جاهلان روی بگردان!»
سپس فرمود: «هو أن تصل من قطعک، وتعطی من حرمک، وتعفو عمن ظلمک». «اخلاق نیک آن است که حق صله رحم را در ارتباط با کسی که با تو قطع رابطه کرده است بجای آوری و ببخشایی بر کسی که از تو دریغ نموده است و از کسی که به تو بدی کرده است درگذری».
همچنین فرمود: «أثقل ما یوضع فی المیزان یوم القیامة تقوی الله وحسن الخلق». «سنگینترین وزنه در ترازوی الهی در قیامت، تقوا و اخلاق خوب است». (روایت ابو داود و ترمذی).
«ابوذر» میگوید: مردی از پیامبرص خدا تقاضا کرد که او را نصیحت کند. پیامبرص فرمود: «اتق الله حیثما کنت، قال: زدنی، قال: اتبع السیئة الحسنة تمحها، قال: زدنی، قال: خالق الناس بخلق حسن». از خدایتعالی بپرهیز هر کجا که باشی! گفت: باز هم نصیحتم کن! فرمود: بعد از هر بدی، خوبی کن که آن را پاک میکند. گفت: باز هم نصیحتم کن! فرمود: «خوش رفتار باش و با مردم خوب برخورد کن». (روایت ترمذی).
رسول خداص همچنین فرمودند: «أکمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا». «کاملترین مؤمنین از نظر ایمانی کسانی هستند که بهترین اخلاق را دارد». (روایت ابوداود و ترمذی و...)
در روایت «محمدبن نصر المروزی» آمده است که مردی به خدمت رسول اکرمص رسید و در برابر ایشان قرار گرفت و گفت: ای پیامبر خدا، دین چیست؟ آنحضرت فرمودند: اخلاق خوب. مرد سؤال کننده چندین بار و از جهات مختلف به پیامبر خدا نزدیک شده و مجدداً همان سؤال را تکرار میکرد و پیامبر اکرمص جواب میداد که دین یعنی اخلاق خوب. بالاخره پس از چند بار سؤال کردن پیامبر اکرمص فرمود: هنوز نفهمیدهای؟!! منظورم آن است که خشمگین نشوی.
آنچه خواندیم اندکی از رهنمودهای عمیق و ارزشمند رسول گرامیص است که در ارتباط با آداب و معاشرت اجتماعی و اخلاقی و شیوه برخورد شایسته و رفتار پسندیده با مردم بیان فرمودهاند.
شایسته است که تمامی اولیا و مربیان عزیز آن را از ابتدا در وجود خود تحقق بخشند و شخصیت خود را بر مبنای آن شکل دهند تا بتوانند به الگویی شایسته و اسوهای پاک برای تمام کسانی که تربیت میکنند، تبدیل شوند و در مرحله بعد آداب زندگی و شیوه روابط اخلاقی و اجتماعی را به فرزندان خود بیاموزند و براساس آن کودکان خود را پرورش نمایند تا از کسی که به آنان بدی کرد، درگذرند و محبت کنند به کسانی که محبت دریغ میکنند و به کسی که با آنان خوب نبود، خوبی کنند تا مانند ملائکی باشند که بر روی زمین راه میروند و گلی خوشبو باشند که مشام جان را با عطر رفتار خویش نوازش میدهند و خلاصه آنکه مصداق کلام با عظمت خالق خویش باشند که فرمود:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ ١٩٩﴾ [الأعراف: 199].
«عفو را بگیرد! و امر به معروف کن! و از جاهلان روی بگردان!»
و آنجا که میفرماید:
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤﴾ [فصلت: 34].
«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی که نیکوتر است، دفع کن! در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرامی است».
و نیر میفرمایند:
﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾
[آل عمران: 134].
«و آنانکه خشم خویش را فرو میبرند و از مردمان در میگذرند و خدایتعالی نیکوکاران را دوست دارد».
بخواست خداوند در بحثهایمان راجع به مسؤولیت فردی و اجتماعی این موضوع را مفصلاً تشریح خواهیم کرد و درباره فضایل فردی و اجتماعی که لازم است در وجود فرزند رشد کند، بحث خواهیم کرد، موضوعاتی که به یاری خداوند عطش طالبان تربیت فرزند را فرو خواهد نشاند.
پس ای پدران، مادران، مربیان و معلمین محترم
پس از آنکه توجه و اهتمام رسول اکرمص را در ارتباط با تربیت اخلاقی دریافتیم. پس از آنکه فهمیدیم که اخلاق خوب میوهای از میوههای درخت تنومند ایمان راسخ است. پس از آنکه دانستیم که پدیدههای ناهنجار و ناشایستی که باید فرزندان خود را از آن دور نگه داریم کدامست.
و پس از آنکه سفارشات رسول گرامی خداص را راجع به اخلاق خوب و برخورد شایسته با دیگران شنیدیم، راهی نمیماند جز آنکه همت خویش را بکار گیریم و با تمامی توان خود در جهت انجام وظایف خود در قبال فرزندانمان بپا خیزیم و آنچه را که حق واقعی تربیت و تعلیم این عزیزان ماست به جای آوریم.
و بدانید که اگر درباره آنان از جنبه اخلاقی کوتاهی کنید، بدون تردید براساس فساد و بیبندوباری رشد میکنند و ماحصل نهائی انسانهایی هستند که مجرم و تبهکارند و تهدیدی علیه امنیت و آرامش جامعه خود خواهند بود و عاملی برای نابودی و تخریب نظام اجتماعی خود هستند و مردم از جرم و جنایت آنان در امان نخواهند بود. پس رضای خدا را در تربیت فرزندان در نظر داشته باشید و در جهت حمل و ادای این امانت ارجمند تمام سعی و تلاش خود را بکار گیرید که اگر امانت خود را به شیوهای صحیح ادا نمائید بزودی خانه شما به بوستانی پرگل و پر از رایحه خوشبوی تبدیل میشود و فرزندانتان مانند ماه تابانی خواهند بود که روشنی نورشان جامعه را نیز شامل میشود و ساکنان آن مانند ملائکی خواهند بود که به راه راست با اطمینان و آرامش قلبی گام بر میدارند.
﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَکُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [التوبة: 105].
«بگو عمل کنید! که بزودی خدایتعالی و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید».
[1]- شعرا قبل از ظهور اسلام را شعرای جاهلی میگویند. مترجم
[2]- تقسیمبندی شخصیتهای چهارگانه از کتاب الإیمان والحیاة نوشته دکتر یوسف قرضاوی است (با اندکی تصرف).
[3]- این حدیث را حکیم ترمذی در نوادر الأصول آورده است، و شیخ آلبانی در مورد حکم آن میگوید: این حدیث موضوع و ساختگی است. (سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة ح(6516). (مصحح)
[4]- اقتباس از تالیف جمعی از علماء در ارتباط با حکم اسلام در مورد تلویزیون.
کسی که طالب تفصیل بیشتر دراین مورد است به کتاب «حکم اسلام در مورد وسائل ارتباط جمعی» تالیف اینجانب رجوع کند. (مولف)
[5]- قاعده سد ذریعۀ به مفهوم حذف عوامل یا عللی است که به فعل یا کار حرام منتهی میشود.
یکی از وظایف مهم والدین و مربیان در قبال فرزندان وظیفه تربیت و پرورش بدنی است، هدف از این پرورش رشد کودک براساس نیرو و سلامت جسمانی و ایجاد حیاتی مملو از نشاط و جنبش است.
در اینجا برنامهای را که دین مبین اسلام در جهت تربیت جسمی فرزندان ارائه نموده است به خدمت خوانندگان عزیز تقدیم میدارم که بیش از پیش دریابند چه مسؤولیت سنگینی به عهده پدران و مادران و مربیان گذاشته شده است، همچنین دور نمایی روشنگر از مراحل آن را در یابیم.
1- تامین مخارج زن و فرزند بر مرد واجب است
این وجوب براساس کلام مقدس خدایتعالی است که میفرماید:
﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: 233].
«نفقه و پوشش شایسته زن (که بچه را بدنیا آورده و شیر میدهد) بعهده پدر بچه است».
و براساس گفته پیامبر عظیم الشان ماص آنجا که میفرماید: «دینار أنفقته فی سبیل الله، ودینار أنفقته فی رقبة، و دینار تصدقت به علی مسکین، و دینار أنفقته علی أهلک ... أعظمها أجراً الذی أنفقته علی أهلک».
«دیناری در راه خدا میبخشی و یا در آزاد کردن بندهای میدهی یا به مسکینی صدقه میدهی و یا برای تامین معاش و زندگی خانوادهات خرج میکنی، در نزد خدای عزوجل بیشترین پاداش مربوط به آن است که در تامین معاش و زندگی خانوادهات خرج کردهای». (روایت از مسلم).
همانطور که تامین معاش و زندگی افراد خانواده نزد خدای متعال پاداش دارد به همان اندازه قصور در این امر و سختگیری بر زن و فرزند در حالی که مرد توانایی مالی دارد، موجب گناه خواهد بود. و بشنوید کلام رسول گرامی خداص را که خطاب به کسانیکه بر زن و فرزند خود سخت گرفته و زندگی را با خودداری از پرداخت وجوه مورد نیاز بر آنان تنگ میکنند و حیاتشان را آکنده از رنج و مشقت مینمایند چه میفرماید. در حدیث «ابو داود» و دیگران آمده است که پیامبرص فرمود: «کفی بالمرء إثماً أن یضیع من یقوت».
«برای مرد همین گناه کافی است که نسبت به زن و فرزند و افراد تحت تکلفش خسیس و دست تنگ باشد».
و به روایت مسلم آمده است: «کفی بالمرء إثماً أن یحبس عمن یملک قوته».
«برای مرد همین گناه کافی است که از دادن مایحتاج افراد تحت تکفلش خودداری کند». منظوراز ضروریات مایحتاج خانواده غذا، پوشاک و مسکن مناسب است تا فرزندان در معرض بیماری قرار نگرفته و از گرفتاری و مرض بدور باشند.
2- پیروزی از اصول صحیح در خوردن، آشامیدن و خواب
باید سعی مربی و والدین بر آن باشد که این اصول به عادت تبدیل شود.
یکی از نکات مهم در ارتباط با غذا خوردن جلوگیری از پرخوری و پرنوشی است. امام «احمد» و «ترمذی» و دیگران روایت میکنند که رسول خداص فرمود: «ما ملأ آدمی وعاء شراً من بطنه، بحسب ابن آدم لقیمات یقمن صلبه، فإن کان لابد فاعلا، فثلث لطعامه، وثلث لشرابه، وثلث لنفسه».
«شکم بدترین ظرفی است که از طعام پر میشود. (فقط کنایه از حالت پرشدن است) برای آدمی همانقدر خوردن کافی است که پشت راست دارد (منظور آنکه قادر به انجام اعمال و ضروریات زندگی باشد)
پس اگر غذایی خورد باید ثلث شکم را برای غذا، ثلث آن را برای نوشیدن و ثلث اخر را برای تامین سلامتیاش خالی باقی بگذارد».
و از رهنمودهای آن حضرتص درباره نوشیدن این است:
نوشیدنی را با مکث، در دو نوبت یا سه نوبت سر بکشید و نباید در ظرف نوشیدنی فوت کرد و یا ایستاده آن را سرکشید.
«ترمذی» از «ابن عباسب» روایت میکند که رسول خداص فرمودند: «لا تشربوا واحداً کشرب البعیر، ولکن اشربوا مثنی وثلاث، و سموا إذا أنتم شربتم، واحمدوا إذا أنتم رفعتم».
«مانند حیوان یکباره نوشیدنی را سر نکشید، بلکه دو یا سه بار تامل نمائید و قبل از نوشیدن نام خدا را برده و بعد از آن سپاس گوئید».
و در صحیحین از «ابوقتاده» آمده است که رسول خداص «نهی أن یتنفس فی الإناء». از دمیدن در ظرف نهی کردهاند. «نهی أن یتنفس فی الإناء أو ینفخ فیه». از دمیدن و فوت کردن در ظرف غذا و نوشیدنی نهی کردهاند. (روایت ترمذی)
و در روایت «مسلم» از «ابوهریرهس» نیز آمده است که: «لا یشربن أحدکم قائماً، فمن نسی فلیستقیء». «هیچکدام از شما ایستاده ننوشید و اگر کسی فراموش کرد پس از نوشیدن استفراغ کند».
و از رهنمودهای آن رسول گرامیص درارتباط با خواب آنست که بر جانب راست باشد چرا که خوابیدن برطرف چپ برای قلب ضرر دارد و تنفس را دشوار میکند.
«بخاری» و «مسلم» از «براء بن عازبس» روایت میکنند که گفت: رسول گرامیص فرمود: «إذا أتیت مضجعک فتوضأ للصلاة، ثم اضطجع علی شقک الأیمن، وقل: اللهم أسلمت نفسی إلیک، ووجهت وجهی إلیک، وفوضت أمری إلیک، وألجأت ظهری إلیک، رغبة ورهبة إلیک، لا ملجأ ولا منجا منک إلا إلیک، آمنت بکتابک الذی أنزلت، ونبیک الذی أرسلت، واجعلهن آخر ما تقول».
«قبل از رفتن به رختخواب وضو بگیر! سپس بر جانب راست دراز بکش و بگو خدایا تمامی وجودم را به تو تسلیم کردم و روی به جانب تو گرداندم و امرم را به تو سپردم و به تو کل کردم به دلیل رغبت به تو و رهبت از تو، هیچ محل پناه و نجاتی غیر از جانب تو نیست به کتابی که نازل کردهای و به پیامبری که فرستادهای ایمان آوردم و این عبارات آخرین کلام تو باشد».
3- پرهیز از سرایت امراض واگیردار
براساس احادیث ذیل:
«مسلم» و «ابن ماجه» و دیگران از «جابربن عبدالله»س روایت میکنند که گفت: مردی جذامی از «ثقیف» به عنوان نماینده جهت ملاقات با رسول خداص آمده بود، آن حضرت فرمودند: بگو! برگردد که با او بیعت کردیم و در صحیح بخاری آمده است که رسول اکرمص فرموند: از جذامیها بگریز، مانند کسی که از شیر میگریزد!
و در صحیحین آمده است که فرمودند: «لایوردن ممرض علی مصحح».
«نباید هیچ فردی مریضی با فرد سالم تماس داشته باشد».
پس ضروری است که والدین و مربیان و معلمین عزیز دقت نمایند که اگر یکی از فرزندانشان به مرض واگیری مبتلا شد او را از سایر بچهها جدا کنند تا بیماری انتشار پیدا نکند و سایرین را آلوده نسازد.
چه ارزشمند و حکیمانه است این رهنمود نبوی که عنایت به تربیت جسمی و حفظ سلامتی بدن دارد.
داروها اثر شگفتانگیزی در درمان بیماری و بازیابی سلامتی دارند، در این موارد احادیث متعددی آمده است که به تعداد کمی از آنها اکتفا میکنیم.
امام «مسلم»، امام «احمد» و دیگران از «جابرس» روایت میکنند که پیامبر خداص فرمودند: «لکل داء داوء، إن أصاب الدواء الداء برأ بإذن الله عزوجل».
«هر بیماری دارویی دارد که اگر مصرف شود به اراده خدای عزوجل، بیماری از بین میرود».
و در مسند امام «احمد» و «نسائی» و دیگران از «اسامه بن شریک» روایت شده است که گفت:
نزد پیامبر اکرمص بودم که تعدادی عرب بادیه نشین به خدمت رسیدند، گفتند: ای رسول خدا آیا برای شفای امراض میشود از دارو استفاده کنیم؟ فرمودند:
ای بندگان خدا از داروها استفاده کنید و بدانید که خدایتعالی برای هر مرضی دارویی قرار داده است. و فقط یک بیماری است که دارو ندارد! گفتند: کدام است؟ فرمودند: پیری!
امام «احمد» و «ترمذی» و دیگران از ابوهریرهس روایت میکنند که گفت:
از رسول خداص پرسیدم که آیا دعایی که با آن مرض را دور میکنیم یا دارویی که با آن درمان مینمائیم و پیشگیری از ابتلا به بیماری میتواند تقدیر الهی را تغییر دهد؟
فرمودند:
«چیزهایی که گفتی خود جزو تقدیر خداوندی هستند».
پس شایسته است که والدین و مربیان رهنمودهای ارزشمند پیامبر گرامیص را در پیشگیری و معالجه بیماری فرزندانشان بکار گیرند زیرا اخذ اسباب جزو فطرت و سرشت انسان و از اصول بدیهی عقیده اسلامی است.
امام «مالک» و «ابن ماجه» و «الدارقطنی» از «ابوسعید الخدریس» روایت میکنند که رسول خدا ج فرمود: «لاضرر ولا ضرار فی الاسلام».
فقها و دانشمندان علم اصول، حدیث فوق را مبنای یکی از اصول بسیار مهم شرع مقدس اسلام میدانند و براساس این اصل مهم قواعد و مقررات بسیار مفیدی جهت حفظ هویت و موجودیت فردی و اجتماعی و دفع ضرر از مردم وضع نمودهاند.
بر والدین و مربیان واجب است که براساس اصل پرهیز از تضرر، فرزندان خویش را جهت اجرای دستورات بهداشتی تشویق نمایند و روشهای پیشگیری از بیماری و حفظ سلامت و پرورش بدنی را یاد گرفته و در مورد لزوم در ارتباط با دفع مرض و حفظ سلامتی و جسمی به متخصصین امر رجوع نمایند.
اگر خوردن سبزیجات و میوه نشسته باعث بیماری میگردد، باید فرزندان خود را عادت دهیم قبل از تناول، آن را بشویند.
اگر خوردن غذا و خوراک در نوبتهای متعدد و به دنبال هم ایجاد مشکلات گوارشی میکند، باید آنان را عادت دهیم که در اوقات ویژهای اقدام به خوردن غذا نمایند.
اگر نشستن دستها قبل از غذا باعث بیماری است، والدین و مربیان عزیزمان فرزندانشان را عادت دهند که رهنمود اسلامی را که شستن دستها قبل از غذا است، در زندگی خود اجرا نمایند.
و بالاخره اگر دمیدن و فوتکردن در ظرف غذا ضرر دارد، لازم است که فرزندان را از این عمل بر حذر داریم. با دریافت این دستورات بهداشتی و عمل به مقتضای آن و عادت دادن فرزندان به این که مقید به رعایت آن باشند، بدون تردید، پرورشی براساس سلامت و نیروی کامل جسمانی نتیجه میشود که خود عامل حیاتی پرنشاط و با تحرک است.
6- عادت دادن کودک به تمرینهای ورزشی و سوارکاری
این بخش از تربیت، مصداق و تحقق فرموده خدایتعالی است که در سوره انفال اینچنین آمده است:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ [الأنفال: 60].
«هر چه از نیرو و توان دارید برای مقابله با دشمنان فراهم کنید»!
و اجرای فرمان پیامبر گرامی ماست که فرمود: «المؤمن القوی خیر وأحب إلی الله من المؤمن الضعیف...» «مؤمن نیرومند، نزد خدایتعالی از مؤمن ضعیف محبوبتر است...» (روایت مسلم).
به دلایل زیر اسلام پیروان خود را به آموزش شنا، سوارکاری و تیراندازی دعوت میکند:
پیامبر اکرمص فرمود: «کل شی لیس من ذکر الله فهو لهو أو سهو إلا أربع خصال: مشی الرجل بین الغرضین (للرمی)، وتأدیب فرسه، وملاعبته أهله، وتعلیمه السباحة». «هر چه در آن ذکر خدایتعالی نباشد سرگرمی بیهوده یا خطاست، مگر چهار مورد: تیراندازی، رام کردن اسب (اسب سواری)، بازی و شوخی با زن و فرزند و آموزش شنا». (روایت طبرانی) حدیث حسن.
و در صحیح «مسلم» آمده که رسول خداص آیه ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾ را تلاوت کرده و فرمود: «ألا إن القوة الرمی، ألا إن القوة الرمی، ألا إن القوة الرمی».
«منظور از قوه در آیه تیراندازی است و این جمله را سه بار تکرار کرد».
و در صحیح «بخاری» آمده است که هرگاه پیامبر اسلامص از کنار گروهی تیرانداز که تمرین میکردند، میگذشت، میفرمود: «ارموا وأنا معکم کلکم». «تیراندازی کنید که من نیز با شما همراهم».
در صحیحین آمده است که پیامبر اکرمص به حبشیها اجازه دادند که در محوطه حیاط مسجد شریف بازی کنند و نمایش دهند و به همسرش حضرت «عائشه»ل اجازه داد که مراسم را نگاه کند. و فرمود: «ای بنی ارفده بازی کنید» و در هنگامی که با نیزههایشان بازی میکردند حضرت «عمر»ت وارد مسجد شد و سنگی برداشت و به جانب آنان پرتاب کرد. پیامبرص فرمود: «ای عمر رهایشان کن».
از این موضوع نیز میتوان دریافت که چگونه اسلام بین عبادت و جهاد ارتباط برقرار کرده است و نمایش رزم جنگی را در داخل مسجد مجاز میداند.
اصحاب سنن و امام «احمد» از رسول خداص روایت کردهاند که فرمود:
«شرطبندی جایز نیست، مگر در مسابقه شتر سواری، اسب سواری و تیراندازی».
7- عادت دادن کودک به ساده زیستن و غرق نشدن در خوشگذرانی و رفاه
این بخش از تربیت به خاطر آن است که فرزند هنگام رسیدن به سن رشد و بلوغ، توانایی جهاد و دعوت در راه خدا را به بهترین شکل و عالیترین صورت، داشته باشد.
در احادیث متعدد آمده است که رسول گرامی خداص به زهد و ساده زیستی دعوت کردهاند.
در روایتی از امام «احمد» آمده است که آنحضرت فرمودند: «إیاکم و التنعم فإن عباد الله لیسوا بالمتنعمین» «از خوشگذرانی و غرق شدن در رفاه بپرهیزید که براستی بندگان خدا خوشگذران نیستند».
همچنین فرمودند: «تمعددوا، واخشوشنوا، وانتضلوا». «مانند معد بن عدنان فصیح باشید، ساده زندگی کنید و براساس زهد و قناعت رشد کنید و به تیراندازی عادت نمایید» (روایت طبرانی).
پیامبر عزیز و ارجمند ما- که سلام و درود خدا بر او باد- بهترین الگوی ما مسلمانان برای زندگی آمیخته با زهد و سادگی است، آن پیامبر گرامی در تمامی جنبهها چه در پوشش و چه در غذا و مسکن، اسوهای کامل و تمام عیار هستند که باید تمامی نسلهای مسلمان به ایشان تأسی کنند و در طریقی که با نور وصایای ارزشمند آنحضرت روشن شده است، گام بردارند تا همواره آماده برای برخورد با حوادث مختلف حیات خویش بوده، برای تحمل هر مصیبتی که در زندگی پیش میآید، بالاترین توانایی را داشته باشند.
زمانی که امت اسلام در خوشگذرانی و رفاه طلبی غرق شود و در برخورداری دائم از امکانات زندگی باشد، بر دیباج و حریر بخوابد و زرق و برق تمدن غربی چشمهایش را خیره کند، بسرعت عقب مینشیند و در مقابل هجوم دشمنان تسلیم میشود و بزودی آتش صبر و مقاومت و جهاد در او رو به خاموشی مینهد، سقوط اندلس سند تاریخی نه چندان دوری بر اثبات این ادعاست[1].
8- عادتدادن فرزند به جدّیت، جوانمردی، و دوری از تنبلی و بیبندوباری
در صحیح «مسلم» آمده است که پیامبر اکرمص فرمود: «احرص علی ما ینفعک واستعن بالله ولا تعجز...». «برای کسب آنچه که به تو نفع میرساند حریص باش از خدای توانا یاری بخواه و سستی نکن».
و در روایتی از «طبرانی» آمده است که فرمود: «هر چیزی که در آن ذکر خدا نباشد سرگرمی بیهوده یا خطاست مگر چهار مورد: تیراندازی، رام کردن اسب (سوارکاری)، شوخی و بازی با زن و فرزند و آموزش شنا».
همچنینص فرمودند: «لایزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن، ولا یسرق السارق حین یسرق وهو مؤمن، ولا یشرب الخمر حین یشربها وهو مؤمن»، و زاد النسائی فی روایته: (فإذا فعل ذلک فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه). «زناکار در هنگام زنا، دزد در هنگام دزدی و فرد شرابخوار در هنگام نوشیدن شراب، ایمان ندارد». و در روایت «نسائی» این جمله اضافه شده است: «پس کسی که مرتکب این اعمال گردد، از چهارچوبه اسلام خارج شده است» (روایت بخاری و مسلم).
و در رایتی از «مسلم» آمده است که آنحضرت فرمود: «دو گروه در قیامت اهل آتشند که حالا وجود ندارند اما در آینده خواهند بود: گروهی، قدرتمندان ظالمی هستند که شلاقهایی مانند دم گاو در دست دارند (کنایه از ابزار و اسلحه ظالمین برای ارعاب و شکنجه مردم) که با آن مردم را میزنند.
گروه دوم، زنانی هستند که لباس بر تن دارند اما از فرط تنگی و شفافیت لباس عریان هستند با ناز و کرشمه راه میروند و چشم و قلب مردم را بسوی خود جذب میکنند، موهایشان را مانند کوهان شتر در روی سر جمع کرده و بالا میآورند ایندو گروه به بهشت وارد نمیشوند و حتی بوی آن هم به مشامشان نمیرسد، بهشتی که بوی آن را میتوان از فاصله 500 سال احساس کرد».
آنچه گفتیم قطرهای از دریای وصایای پیامبر بزرگوار ماص بود و چنانکه دیدیم، رهنمودهای ارزشمند آنحضرت ما را به حیاتی مملو از تلاش و جدیت و دیگر صفات انسانی و دوری از بیبندو باری و انحراف اخلاقی دعوت میکند.
بدیهی است که در شرایطی که رشد فرزند بر مبنای فساد و بیاخلاقی بوده و حیاتی آمیخته با گناه و زشتیهای اخلاقی داشته باشد و با اینحال مورد توجه و عنایت سرپرست و والدین خود نباشد، مسلماً شخصیت سالم و متعادلی نخواهد داشت، از لحاظ روانی دچار جمود و سکون خواهد شد و از جنبه جسمی نیز به انواع بیماریها مبتلا میشود.
پس بر تمامی والدین و مربیان (خصوصاً مادران) واجب است که از همان اوان کودکی در تربیت فرزندشان بسیار دقیق باشند و دانه معنویات اخلاقی، ساده زیستی و عزتو اعتماد به نفس و رفتار ارزشمند را در اعماق قلب عزیزان خود بکارند و این نهال زیبا را از عواملی که موجب محو فضایل اخلاقی و ضعف عقلی و جسمانی میشود دور نگه دارند. بدون تردید با این شیوه، سلامت فکری و نیروی جسمی و تعادل اخلاقی و تعادلی روحی آنان حفظ میشود که این خود عامل مهمی در جهت تحقق آمال و آرزوهای آنان خواهد بود.
آنچه تقدیم حضور خوانندگان گرامی گردید مهمترین اصول مرسوم در عقیده اسلامی در ارتباط با تربیت جسمی فرزندان بود که با عنایت والدین و مربیان گرامی و بکارگیری تلاش و توان در جهت اجرا و انجام آن میتوان پرورش نسلی را انتظار داشت که از نعمت سلامت جسمانی و نشاط واقعی زندگی برخوردار خواهد بود.
و اگر موضوع را از جنبه دیگری نگاه کنیم میتوانیم بگوئیم که امانتی را که به ما سپردهاند، ادا کردهایم و حق وظیفهای را که پروردگارمان بر ما واجب کرده است بجای آوردهایم و انشاءالله در روز قیامت در جمع پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین در برابر پروردگار خود سرافراز و شادمان خواهیم بود و با بهترین و والاترین یاران و دوستان همراه میشویم. اما در اینجا به چند پدیده بسیار مهم که در محیطهای مختلف از کودک و نوجوان گرفته تا جوان و بزرگسال دیده میشود و ضروری است که والدین خصوصاً پدران از آن آگاهی داشته باشند اشاره میکنیم.
والدین و مربیان عزیز باید بخوبی از خطرها و اثرهای بسیار نامطلوب این پدیدهها آگاه باشند تا عزیزانشان به دام آن گرفتار نشوند و در آتش هولناک آن نسوزند و در پیچ و خمهای آن سرگردان نشوند.
این پدیدهها شامل موارد زیر میباشد.
1- اعتیاد به سیگار
2- استمنا
3- مشروبات الکلی و مواد مخدر
4- زنا و لواط
به یاری خدا در این بخش در ارتباط با هر کدام از پدیدههای فوق بحث خواهیم کرد.
میدانیم که اعتیاد به سیگار در جوامع بشری بسیار متداول است و اگر در پی بررسی این عادت مذموم بر آئیم در مییابیم که در تمامی گروههای اجتماعی و در تمامی سطوح جامعه بین کوچک و بزرگ، زن و مرد و پیر و جوان رایج است وفقط کسانی توانستهاند خود را نجات دهند که اراده آنان بر تمایلات نفسانیشان غلبه دارد و عقل بر عاطفه آنها رجحان دارد و مصلحت را بر مفسده ترجیح میدهند و حقیقتاً چنین افرادی کم هستند.
برای آنکه حق کلام را در باب سیگار بیان کرده باشیم و از هر جهت آن را بررسی نمائیم مناسب است که از سه دیدگاه درباره آن بحث کنیم:
1- ضررهای سیگار.
2- حکم شرعی درباره آن.
3- کیفیت برخورد با اعتیاد به سیگار.
پیامدهای اعتیاد به دخانیات از دو جنبه اساسی قابل بحث است:
از جنبه طبی بدون هیچگونه تردیدی کشیدن سیگار فرد را مستعد به ابتلا به سل و سرطان ریه میکند، حافظه و اشتها را کاهش میدهد و باعث زردی دندانها و صورت میشود، اعصاب را تحریک میکند، تنفس را مختل مینماید و بطور کلی موجب ضعف جسمانی و اخلاقی شده و کسالت و رخوت و سستی را موجب میشود.
نظر پزشکان درباره سیگار و اثرات جسمی آن
مجله آلمانی به نام «اشپیگل» میگوید:
«ده نفر از پزشکان متخصص آمریکایی در مرکز تحقیقاتی واقع در شهر «بیسیزدا» واقع درایالت «مریلاند» آمریکا جهت تحقیق در ارتباط با اثرات سیگار بر سلامت فردی و اجتماعی، جمع شدند و پس از بررسی و تحقیق و آزمایشهای متعدد اعلام کردند که:
1- میزان مرگ و میر بین سیگاریها به علت بیماریهای مربوط به آن، 68% بیش از غیر سیگاریهاست.
2- نسبت مرگ و میر ناشی از بیماریها در افراد سیگاری در مقایسه با غیر سیگاریها بشرح زیر است:
- سرطان ریه 8/10
- التهابات و تورم مخاط و مجاری تنفسی 1/6
- سرطان حنجره 4/5
- سرطان حفره دهان 1/4
- سرطان مری 4/3
- امراض معده 4/2
- بیماریهای قلبی 7/1
- سایر بیماریها 6/2
3- احتمال ابتلا به بیماریهای تنفسی و قلبی (که علت غالب مرگ و میر در آمریکاست) در سیگاریها 70٪ بیش از غیر سیگاریهاست.
و این احتمال در مورد التهابات مجاری تنفسی پانصد درصد است.
و در مورد سرطان ریه که بیشترین رقم سرطانها را دارا میباشد، احتمال ابتلای سیگاریها هزار درصد بیشتر از کسانی است که به سیگار اعتیاد ندارد».[2]
نشریه جمعیت مبارزه با سل در سوریه در این باره در یکی از شمارههای خود میگوید:
«تجارب و آزمایشات علمی چندین ساله ما نشان میدهد که هنگام مکش دود سیگار حدود 80 تا 90 درصد دود وارد مجاری تنفسی میشود، همراه با آن ماده ناشی از احتراق توتون به نام قطران در راههای تنفسی جمع میشود، قطران شامل مجموعهای از ترکیبات شیمیایی سرطانزاست که صرفنظر از این اثر مرگآور موجب تخریب و جراحت مجاری میشود، آسیبی که سیگار به مجاری و بافت ریه میرساند آن را برای جایگزینی عامل سل و سایر میکروبهای بیماریزای ریوی آماده میسازد، بنابراین سیگاریها بیش از سایرین در معرض ابتلا به سل و سرطان ریه هستند.
صرفنظر از این اثرات مهلک، استعمال دخانیات موجب بیماریهای مزمن ریوی نیز میشود که از جمله آنتورم و التهاب مجاری، تنگی نفس، سل و آمفیزیم یا پر هوایی ریه است.
کشیدن سیگار زمینه ابتلا به بیماریهای قلبی را فراهم میکند، به جدار عروق آسیب میرساند و سرعت ضربان قلب را افزایش میدهد.
در واقع سیگاریها پول گزافی میدهند تا طول عمر خود را کم کنند، پس از سیگار دوری کنید و اگر به آن اعتیاد دارید برای حفظ سلامتی خود آن را ترک کنید».[3]
در اینجا باید به این نکته اشاره کنیم که افراد کم درآمد غالباً درآمد روزانه خود را صرف خرید سیگار میکنند، بدون تردید این تباه نمودن مال اثر بسیار بدی بر نظام و اقتصاد خانواده دارد، معتاد به سیگار از حق زن و فرزندش باز گرفته و آن را برای سیگار میپردازد و چه بسا در شرایطی که کفاف ندهد از راه صحیح خارج شده و به اعمالی مانند رشوه و دزدی مبادرت کند.
آیا با توجه به آنچه بیان کردیم عاملی مضرتر از سیگار برای سلامتی و اخلاق فرد و جامعه وجود دارد؟ اما با کمال تاسف اکثر مردم این واقعیت را نمیدانند یا نمیخواهند بدانند!!
أ- امامان مذاهب، فقها و مجتهدین بر این موضوع اتفاقنظر دارند که هر عاملی که موجب زیان گردد دوری از آن واجب و انجام دادنش حرام است.
قبلاً روایتی از رسول خدا ج را در ارتباط با ممنوعیت ضرر رساندن بیان کردیم و دیدیم که آنحضرت فرمودهاند که ضرررساندن به هر صورتی که باشد چه به خود و چه به دیگران بصورت ابتدایی یا عکسالعمل جایز نیست (لا ضرر ولا ضرار فی الإسلام) و خدایتعالی در ارتباط با عوامل مهلک و مضر اینچنین امر فرمودهاند:
﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ [البقرة: 195].
«خود را با دست خویشتن به مهلکه نیاندازید».
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِکُمۡ رَحِیمٗا ٢٩﴾ [النساء: 29].
«خود را نکشید! به تحقیق خدایتعالی نسبت به شما مهربان است».
نتیجه: با توجه به خطرات مسلم جسمی و بهداشتی سیگار، کشیدن آن حرام است و دوری از آن واجب میباشد.
ب- در نزد صاحبان بصیرت و عقل سلیم، مسلم است که سیگار در زمره خبائث است، زیرا برای جسم ضرر دارد و باعث بوی بد دهان نیز میگردد و خدایتعالی طیبات یا نعمات پاک را برای انسان حلال کرده و خبائث یا مضرات را بر او حرام نموده است تا سلامت جسمی و روحی او را تامین کند و در نظام اجتماعی بعنوان فردی مفید، محبوب و ارجمند جلوه نماید. خداوند سبحان در این مورد میفرماید:
﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِیثَ بِٱلطَّیِّبِ﴾ [النساء: 2].
«ناپاک را جایگزین پاک نکنید».
﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157].
«نعمات پاک را بر آنان حلال، و پلیدیها را بر آنها حرام میکند».
﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡخَبِیثُ وَٱلطَّیِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ کَثۡرَةُ ٱلۡخَبِیثِۚ﴾ [المائدة: 100].
«بگو که پاک و ناپاک برابر نیستند، هر چند کثرت ناپاک تو را شگفتزده کند».
ج- یکی دیگر از پیامدهای استعمال دخانیات تخدیر عقل و تضعیف جسم است، این ضرر را سیگاریها به خوبی درک میکنند، خصوصاً معتادین به سیگار که در این امر افراط و زیادهروی میکنند، و رسول گرامی خداص همچنانکه از هر مسکر و مخدّری نهی کردهاند، افراد امت خویش را از عوامل ضعیف کننده جسم برحذر داشتهاند.
در روایت امام «احمد» و «ابوداود» از «ام سلمه» آمده است که پیامبر اکرمص از هر مسکر و ضعیفکنندهای (منظور مخدرات) نهی کردند.
منطوق و مدلول نصوص مذکور در این رابطه، بر حرام بودن استعمال دخانیات دلالت میکند و میرساند که به علت خبث ظاهری و باطنی و زیان قابل توجه آن، دوری کردن از آن واجب است. البته باید توجه کرد که این استنتاج ما صرفنظر از زیان مالی قابل توجه سیگار میباشد و برای حکم تحریم آن ضررهای بهداشتی آن کافی است و مساله زیان مالی مزید بر علت است و میدانیم که پیامبر خداص از تباه کردن مال نیز، نهی کردهاند.
شاید این سؤال مطرح شود که وجه اباحه سیگار که فقهای گذشته ما دادهاند، چیست؟
در جواب باید گفت که این بزرگان معذور هستند، زیرا زیانهای جسمی دخانیات در آن زمانها هنوز کشف نشده بود و حکم مباح بودن سیگار در آن هنگام بر مبنای قاعده شرعی داده شده است که میگوید «اصل در هر چیز بر مباح بودن است».
اما بعد از آنکه علم پزشکی زیانهای جسمی و روانی سیگار را کشف و بیان نمود و متخصصین امر خطرهای روزافزون آن را برای فرد و جامعه روشن ساختند، جایی برای شک و تردید در حرام بودن آن باقی نمیماند. در نتیجه، نهایتاً میتوان اعلام کرد:
«مصرف دخانیات حرام میباشد و اعتیاد به آن گناه است». (والله اعلم)
روش برخورد با پدیده اعتیاد به سیگار
مهمترین کسی که در درجه اول میتواند با این پدیده مخرب برخورد کند، دولت است. بدین ترتیب که باید هجوم تبلیغاتی گستردهای بر علیه اعتیاد به سیگار در روزنامهها و مجلات و رادیو و تلویزیون و هر مکان مناسب دیگری صورت بگیرد، محتوای این تبلیغ باید نهی از مصرف دخانیات باشد و در آن زیانهای متعدد سیگار برای تمامی افراد امت خصوصا جوانها روش شود.
برای بیان بهتر و مؤثرتر خطر بزرگ این پدیده، میتوان از متخصصین واهل فن و شخصیتهای بزرگ جامعه و نویسندگان نیز استفاده کرد.
اضافه بر برخورد فکری و تبلیغاتی، لازم است که دولت مالیات بر سیگار و قیمت آن را افزایش دهد و کشیدن سیگار را در اماکن عمومی و محل ازدحام مردم بطور مطلق ممنوع کند.
اقدامات مذکور بعنوان طرحی جهت جلوگیری از کشیدن سیگار در آینده است، اینچنین برنامههایی در حال حاضر در آمریکا، انگلیس و سایر کشورهای غربی در حال اجراست.
با توجه به مباحث قبلی، افراد بزرگسالی که معتاد به سیگار هستند لازم است آنقدر احساس حضور و نظارت الهی را داشته باشند که آنان را از مصرف مواد حرام، خصوصاً سیگار منع کند.
برای ترک سیگار اراده و تصمیم قاطعی لازم است که براساس آن شخص بتواند بر تمایلات نفسانی خود غلبه کند و آنقدر از بصیرت و اندیشه سلیم بر خوردار باشد که او را به جانب راه استواری که کژی و انحراف نداشته باشد سوق دهد و فردی که آراسته به ایمانی است که او را نهی میکند و دارای ارادهای است که او را بر خویشتن مسلط میسازد و عقل حسابگر و سلیمی دارد که راه را به او مینمایاند، بدون شک بزودی به انسانی تبدیل میشود که واجد صفات کمال بوده و حیات دلپذیری را سپری خواهد کرد.
کودکان و نوجوانانی که بعلت اهمال و غفلت والدین به عادت زشت کشیدن سیگار مبتلا شدهاند، اگر همچنان رها شوند، خطرات مهمتر و فراگیرتری برای جامعه خود خواهند داشت، بنابراین واجب است که والدین و مربیان مراقب وضع بچههای خود باشند، رفت و آمدها و فعالیتهای آنان را زیر نظر داشته باشند و با شیوههای منطقی و درست با انحرافات آنان برخورد کنند و در هر مورد درمانی مناسب برگزینند تا آنان را براه راست برگردانده، به ساحل آرامش و سعادت برسانند، اما آنچه که نزد خوانندگان مسلم است، این مطلب میباشد که فردی که از ابتدای زندگی یعنی از دوران کودکی به سیگار عادت کند، تدریجاً به جانب کارهایی کشیده خواهد شد که قبیحتر و فاسدتر است، زیرا سیگار پیامآور رذالت است و راهی است که به فحشا و منکر منتهی میشود. «امید است صاحبان بصیرت پند گیرند».
این پدیده غالباً در بین جوانان و نوجوانان دیده میشود، عامل اصلی بروز این عادت ناپسند در بین دو قشر مذکور، برخورد مداوم و مکرر آنان با عوامل مختلف و فسون اغوا و فریب میباشد.
ظاهر فتنهانگیز و شهوتآلود و نیمه عریان زنان و جلوهگری آنان در خیابانها و معابر و اماکن عمومی، عامل اصلی تحریک و فریب جوانان ماست و با کمال تاسف این مناظر شرمآور واقعیتی است که در محیط جامعه به چشم میخورد، اما آنچه که در فیلمها و نمایشات دیده میشود و به ماتب تلختر و دهشتانگیزتر است، تصاویر و مناظری که موجب برانگیختن غرایز میشود، عفت و شرف انسانی را زائل کرده و غیرت و حمیّت او را از بین میبرد و از طرف دیگر داستانهای عشقی و نوشتههای محرک جنسی که در مجلات و کتابها به چاپ میرسد اثر بسیار شدیدتری بر سلامت عقلی، اخلاقی و روانی جوانان میگذارد. چنین انگیزشهایی برای انحراف تدریجی دختران و پسران جوان ما به جانب فحشا و زناکافی است و موجب لغزش آنان بسوی گمراهی و فساد و رذالت اخلاقی میشود.
نوجوانی که آنقدر حس حضور و نظر الهی را در قلبش نپرورانده است که او را باز دارد و آنقدر خداترس نیست که گناه مصون بماند و آنقدر حسابگر نیست که به عاقبت گناه بیاندیشد تا خویشتنداری نماید، بزودی یکی از این دو راه را انتخاب میکند:
یا با زنا و فعل حرام غریزۀ خود را جواب میدهد و آتش آن را فرو مینشاند و یا با استمنا از شدت آن میکاهد و در هر دو صورت زیانی قطعی عاید جسم، نسل، عقل و روان او خواهد شد.
برای آنکه حق مطلب را در مورد این پدیده ادا کرده باشیم لازم است که آن را از سه جنبه بررسی نمائیم:
1- زیانهای استمنا.
2- حکم شرعی مربوط به آن.
3- طریقۀ برخورد با آن و راه معالجه.
از نقطه نظر طبی با ثبات رسیده است که استمنا زیانهای زیر را بهمراه میآورد:
تحلیل قوای بدن، لاغری، لرزش اندامها، تپش قلب، ضعف بینایی، ضعف حافظه، اختلالات گوارش، التهاب ریوی که زمینه ابتلا به سل را فراهم میکند و بالاخره کم خونی که به علت اثر این عادت زشت بر گردش خون ایجاد میشود.
از مهمترین زیانهای استمنا ناتوانی جنسی است، باین معنا که فرد پس از ازدواج قادر به انجام وظایف زناشویی نیست که بتدریج موجب سردی رابطه زن و مرد شده و حالت تنفر و بیزاری را در زن ایجاد میکند، در نتیجه به علت عدم توافق زوجین ادامه زندگی امکانناپذیر نمیشود.
از جمله زیانهای دیگر این عادت ناپسند، تنفر از جنس مخالف است، زیرا مردی که از این طریق خود را ارضا میکند بتدریج احساس نیاز و همنشینی با جنس مخالف را از دست میدهد.
زنی که با فرد معتاد به استمنا زندگی میکند چون ا زجهت غریزی بطور کامل تامین نمیشود و در پناه شوهر امنیت و حفاظت کامل جنسی ندارد، یا از شوهرش جدا میشود و یا برای اطفاء آتش غریزۀ جنسی به دوستیهای پنهان مبادرت خواهد کرد.
(ج) زیانهای عقلی و روانی استمنا
دانشمندان علم و روانشناسی تاکید میکنند که معتادین به استمنا به انواع امراض عقلی و روانی مهم مبتلا میشوند. این افراد غالباً دچار سرگیجه، فراموشی، سستی اراده و ضعف حافظه هستند، به گوشهنشینی و عزلت تمایل دارند و حالت خجالت و احساس ترس و کسالت در آنها بچشم میخورد، ظاهری حزین و افسرده دارند و به ارتکاب جرایم یا خودکشی فکر میکنند و مبتلا به تعداد زیاد بیماریهای دیگری هستند که موجب ناتوانی فکری و ارادی و فروپاشی شخصیت آنان میشود.
حکم شرعی این عادت زشت تحریم است و مرتکب آن گناهکار میباشد و دلایل حرمت آن بشرح زیر میباشد:
(أ) خدایتعالی در سوره مؤمنون میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧﴾ [المؤمنون: 5- 7].
«و آنانکه اعضا تناسلی خویش را از ارتکاب فعل حرام نگه میدارند، مگر برای زنانشان و «ملک یمین» و کسی که فراتر از این طلب کند، پس آنان تحقیقاً تجاوزگر خواهند بود».
حکم تحریم استمنا مشمول عمومیت این آیه است که میفرماید:
﴿فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧﴾.
«یعنی ارضای شهوت جنسی غیر از طریقه ازدواج شرعی و ملک یمین، مانند لواط و زنا و استمنا، حرام خواهد بود».
«عطاء» میگوید: «شنیدم که قومی در قیامت محشور میشوند در حالیکه دستهایشان حامله است، فکر میکنم این افراد کسانی هستند که با دست خود استمنا میکنند».
همچنین سعیدبن جبیر که از طبقه تابعین است میگوید: «خدایتعالی عذاب میکند امتی را که با آلت تناسلی خود بازی میکنند».
و همچنین آمده است: «هفت گروه هستند که خدای عزوجل در روز قیامت به آنان نظر نمیکند که یک گروه از آنها کسانی هستند که به دست خویش ازدواج کنند» (کنایه از استمنا).
تمامی نصوص مذکور بر حرام بودن استمنا دلالت دارد.
(ب) همچنانکه درباره حکم شرعی کشیدن سیگار بحث کردیم، در این مورد نیز چون عمل استمنا به ضرر و هلاکت فرد منجر میشود، براساس آیه ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ [البقرة: 195] و حدیث «لا ضرر ولا ضرار فی الإسلام» دوری از آن را واجب و ارتکابش را حرام میدانیم.
اگر استمنا با دست حرام است، رای شرع مقدس اسلام درباره کسانی که احساس شهوانی بر آنها غلبه میکند و نیاز غریزی آنان به اوج میرسد و میدانند که احتمال دارد بزودی مرتکب زنا یا فحشا شوند، چیست؟
تردیدی نیست که هر انسان عاقلی در شرایطی که بین چندین پدیدۀ فاسد مقایسه مینماید و آنها را در ارتباط با زیانهایشان میسنجد، اگر در نهایت مجبور به انتخاب یکی از آنها باشد پدیدهای را بر میگزیند که کمترین زیان و خفیفترین اثر سوء را داشته باشد و به زبان علم اصول فقه گفته میشود که: «کمترین ضرر و پائینترین درجه بدی» معیار انتخاب است. لازم به گفتن نیست که استمنا با دست منفوراست، اما زنا و لواط، صرف نظر از پیامدهای ناگوار آن مانند آمیزش و اختلال نسبی، برانگیختن حقد و حسد و دشمنی و خونریزی، هویت و موجودیت نظام اجتماعی و از بین بردن عفت و شرافت انسانی، از استمنا بسیار بدتر است.
به این دلیل فقها گفتهاند:
«استمنا اگر برای لذت و جلب شهوت باشد و فرد احساس فوران فشار و غریزه جنسی نداشته باشد، حرام است. اما اگرنیاز شهوانی بقدری باشد که ذهن شخص را به خود مشغول سازد و او را بیقرار و مضطرب ساخته، به ارتکاب فحشا نزدیک کند، استمنا برای تسکین نیاز جایز است، زیرا اثرات سوء آن بواسطه اثرات مفید جبران میشود و فرد را از ارتکاب عمل حرام نجات خواهد داد، در اینصورت گناه یا ثوابی متوجه او نخواهد بود نه پاداش داده میشود و نه مجازات میگردد.[4]
ریشهکن نمودن این عادت زشت و ناپسند به صورتهای ذیل امکانپذیر است:
از مفیدترین راههای درمانی این عادت مخرب است، زیرا ازدواج کردن صرفنظر از فواید آن در جهت حفظ سلامت روحی و جسمی تنها راه طبیعی برای کنترل نیروی طغیانگر شهوانی است[5].
در شرایطی سخت و ناهموار که امکان ازدواج نیست، اسلام جهت تخفیف شهوت جنسی، روزههایی اضافه بر روزه واجب را پیشنهاد میکند.
با گرفتن روزه تقاضای غریزه جنسی کاهش مییابد و احساس حضور و نظر الهی در درون فرد تقویت میشود و ترس از آن پرورگار بینا و توانا در درون آدمی رشد میکند، این رهنمود ارزشمند را در حدیث نبوی پیدا میکنیم که فرمود: «یا معشر الشباب؛ من استطاع منکم الباءة فلیتزوج فإنه أغض للبصر، وأحصن للفرج، ومن لم یستطع فعلیه بالصوم فإنه له وجاء» (رواه الجماعة).
«ای جوانان اگر میتوانید، ازدواج کنید که موجب قدرت حفظ چشم از نگاه به نامحرم و محافظت آلت تناسلی از فعل حرام میباشد و کسی که نمیتواند ازدواج کند، روزه بگیرد زیرا شهوت را سرکوب میکند.
شرع مقدس اسلام، پیروان خود را به گرفتن انواع مختلفی از روزه تشویق نموده است، برای مثال روزه حضرت داود که یک روز در میان است و یا روزه سنت که دوشنبه و پنجشنبه میباشد و روزه 6 روز شوال یا روزه عاشورا و روزه تسکین شهوت که درباره آن بحث کردیم.
هیچ تردیدی نیست که جوامع امروزی ما مملو از فساد و عوامل انحراف است و در منجلابی ازگناه و بیبندوباری دست و پا میزند و باز هم شکی نیست که جوانی که این عوامل تحریک و اغوا را میبیند و در محیط فحشا و فساد، سرگشته و سرگردان است از جهت اخلاقی و مشی زندگی از عوامل پیرامون خود تأثیر میپذیرد و نهایتاً مانند حیوانی خواهد بود که شهوت جنسی او را کورو کر میکند و هیچ حد و مرزی را رعایت نخواهد کرد.
بنابر آنچه بیان کردیم بر والدین و مربیان محترم واجب است که در جهت نصیحت و در صورت لزوم، در منع و کنترل فرزندان خود تلاش نمایند و با کمال صداقت به آنان بگویند که نگاه کردن به زنان عریان و بزک کرده و خواندن مطالب عاشقانه و دیدن تصاویر سکسی که از جانب تاجران شرف و غریزه ترویج میشود و گوش دادن به آهنگهای مبتذلی که با امواج هوا در فضا سیر میکند و محیط را آلوده میسازد، غیرت انسان را از بین میبرد و شرافت و عفت او را لکهدار میکند، اخلاقش را فاسد مینماید و کرامت و بزرگی او را لگدمال، ادراک و فهم او را کند، و حافظه را ضعیف میکند. آتش غریزه را شعلهور میسازد و شخصیت و هویت او را تباه میکند و صفات انسانی و فضایل اخلاقی را در زیر خاک دنائت و حقارت مدفون میسازد.
چه بسا که این نصایح در جوانان ما تاثیر بگذارد و پیامدهای نامطلوب مورد بحث را در نظر بگیرند که در آن صورت راهی بجز توازن ارادی و انتظام روانی و اخلاقی و سلامت عقلی و جسمی برایشان باقی نخواهد ماند، آنگاه در زمره انسانهای پاک و شایسته و مؤمنین نیکوکار در خواهند آمد.
4- پر کردن اوقات فراغت با برنامههای مفید
صاحبنظران علم روانشناسی میگویند: فردی که با خود خلوت میکند اندیشههای رویایی و افکار پریشان و تخیلات جنسی شهوتانگیز به او هجوم میآورند، خصوصاً در افراد نوجوان و جوان این تفکرات و حالات شدیدتر است.
دراین هنگام است که جوان یا نوجوان به عادت زشت استمنا پناه میبرد تا طغیان شهوت را فرونشاند یا از فشار آن بکاهد. راه رها شدن از این هجوم خیال و افکار پریشان چیست تا چنین نتایج اسفباری نداشته باشد و چنین عواقب دردناکی بر جای نگذارد؟
باید جوان یا نوجوان را راهنمایی کنیم تا اوقات فراغت خود را به شیوهای مطلوب پر کند و حقیقتاً مواردی که جوانان ما میتوانند اوقات بیکاری خود را در آن صرف کنند بسیار است، برای مثال تمرینات ورزشی که موجب تقویت جسمی میشود یا گردش سودمند و مفید همراه دوستان خوب که باعث طراوت خاطر میگردد و یا مطالعه مفیدی که دانستنیهای فرد را میافزاید و یا کاری دستی که قابلیت و استعداد فرد را رشد و تکامل میبخشد و یا حضور در جلسه تدریس مطالب دینی و اخلاقی که او را تهذیب میکند و یا بحثهای فرهنگی و علمی که موجب رشد و پرورش عقلی میشود و تیراندازی و یا آموزشهایی که او را برای جهاد مهیا میسازد و تعداد بسیار زیاد سرگرمیهای دیگری که مفید هستند، ذهن را تغذیه کرده و روح را پاک و جسم را تقویت میکنند و عامل رشد و نمو اخلاقی هستند.
از نکات بسیار مهمی که مربیان و والدین عزیز باید به آن توجه داشته باشند انتخاب دوستان شایسته و مطمئن برای فرزندانشان است که اگر فراموش کرد، به او تذکر دهند و اگر اشتباه عمل کرد، او را نصیحت کنند و در بهترشدن او را یاری دهند و در صورت پیش آمدن مشکلات و حوادث ناگوار زندگی به کمک او بشتابند.
شاید بگوئید اینچنین دوستانی کم هستند خصوصاً در شرایط فعلی که دوست مخلص و رفیق مؤمن واقعاً نادر است.
آری ما هم قبول داریم که اینگونه افراد کم هستند، اما واقعیت آن است که در هر جایی افرادی هستند که در سیمایشان اثر سجود را میشد دید و راه درست و اخلاق والای آنان، آنها را از سایرین متمایز میکند.
چه خوبست که جوانان و نوجوانان ما به دنبال چنین دوستانی باشند و چنانچه آنها را یافتند، رها نکنند تا در سختیها و ناملایمات زندگی برای او مانند تکیهگاهی باشند و در جدال بر علیه مفاسد روزگار او را یاری دهند، همراهان نیکوکار و مورد اطمینان او باشند که به آنان اعتماد میکند و در جوارشان آرامش روحی مییابد.
بدون تردید هر کسی دنبالهرو و تابع دین و خطمشی دوست صمیمی خود خواهد بود و ارزش و شخصیت هر کس را میتوان با شناخت دوستانش حدس زد و به قول معروف.
کبوتر با کبوتر باز با باز |
|
کند همجنس با همجنس پرواز |
رسول گرامی خدا ج در این باره میفرماید: «المرء علی دین خلیله، فلینظر أحدکم من یخالل».
«هر انسانی تابع دین دوست خویش است پس دقت کنید که با چه کسی صمیمی هستید و نشست و برخاست میکنید» (روایت ترمذی).
واضح است که فردی که اهل فسق و فجور و گناه و تبهکاری دوستی میکند براهی بجز گمراهی و مسیری بجز بدبختی و انحراف گام نمینهد. اینچنین دوستانی فقط برای منفعت شخصی و سوء استفاده از افراد با آنان رفیق میشوند.
این دغل دوستان که میبینی |
|
مگسانند گرد شیرینی |
بنابراین جوانان ما اگر میخواهند ایمانی راسخ و اخلاقی والا و پاک و جسمی سالم ونیرومند داشته باشند باید از دوستان بد و همراهان شرور بر حذر باشند و بدنبال دوستان شایسته و جماعت مؤمنی باشند که سعادت دو سرای را برایش تأمین کنند، بزرگی و عزت در دنیا و نجات و رستگاری در آخرت!
و کلام پروردگار عظیم ما چه تکاندهنده و بیدارکننده است، آنجا که میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ٦٧﴾ [الزخرف: 67].
«دوستان صمیمی آنروز (روز قیامت) دشمن یکدیگرند، مگر انسانهای متقی (که دوستی آنها بخاطر خدا بوده است)».
از جمله وصایای پزشکان در جهت تخفیف فشار غریزه جنسی و هجوم احساس شهوانی موارد زیر است.
1- دوش آب سرد در فصول گرم و ریختن آب سرد بر عضو تناسلی در فصلهای دیگر.
2- انجام تمرینات ورزشی.
3- پرهیز از غذاهای تند و آغشته به ادویه مانند فلفل، بعلت آنکه اینگونه غذاها محرک هستند.
4- کاهش نوشیدن چای و قهوه که اعصاب را تحریک میکند.
5- عدم مصرف زیاد گوشت قرمز و سفید.
6- نخوابیدن بر شکم یا پشت، سنت آن است که بر پهلوی راست و روبروی قبله بخوابد.
آخرین نکتهای که در ارتباط با جلوگیری از استمنا ذکر میشود موضوع بسیار مهم ترس از خدایتعالی است.
جوانی که با تمامی وجود احساس میکند که خدایش او را میبیند و مراقب اوست، نهان و آشکارش را بخوبی میداند و خیانت چشم و اسرار درون او را میبیند و اگر در انجام وظایف کوتاهی کند بزودی به حساب کارهایش میرسد و اگر بلغزد یا منحرف شود او را مجازات خواهد کرد، دیگر به جانب اعمال قبیح و عوامل مهلک نخواهد رفت و از ارتکاب فحشا و منکر نیز خودداری میکند.
از طرف دیگر حضور در مجالس علم و ذکر و تداوم نمازهای فرض و سنت، تلاوت قرآن، خواندن نماز شب در ساعاتی که همه در خوابند و استمرار روزههای سنت و شنیدن شرح حال و زندگی یاران پیامبر و بزرگان دین و همراهی با جماعت مؤمن و نیکوکار و یاد مرگ و زندگی پس از مرگ، ترس از خدای عزوجل را در دل مؤمن رد میدهد. آنگاه عظمت و اقتدار پروردگارش را در دل احساس میکند و حس مراقبت و نظارت الهی در درونش نمو مییابد. چه شایسته است که جوانان ما این راه را برگزینند و این اصول را در حیات خویش بکار برند تا احساس مراقبت و نظارت دائمی پروردگار متعال در وجود آنان نیز رشد کند و بذر نهال مقدسی خوف و خشیت الهی در اعماق قلبشان بشکفد، در این صورت، دیگر زیور دنیایی آنان را دچار لغزش و انحراف نمیکند و در دام گناه و حرام گرفتار نمیشوند. و این جمله مقدس را که کلام با عظمت خالق جهانیان است، شعار زندگی خویش میسازند که:
﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا ٣٨ فَإِنَّ ٱلۡجَحِیمَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ ٣٩ وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ ٤٠﴾ [النازعات: 37- 40].
«پس کسی که سرپیچی کرد و زندگانی دنیا را برگزید، بحقیقت که دوزخ جایگاه اوست و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسد و نفس خویش را از هوی و هوس بر حذر داشت، به تحقیق بهشت جایگاه اوست».
مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر پدیده بسیار خطرناک و در عین حال اسفبار و دردآوری است که بیشتر در جوامع و محیطهای به چشم میخورد که بهایی به اخلاق و ارزشهای معنوی نمیدهند و احترامی برای تربیت و عقیده اسلامی قائل نمیشوند.
این پدیده بیشتر در میان بچههای ولگرد و بیسرپرستی دیده میشود که کسی بر تربیت و راهنمایی آنان نظارت ندارد. همچنین در بین فرزندانی به چشم میخورد که بعلت غفلت و بیتوجهی والدین به راه فساد و انحراف قدم گذاشتهاند، همنشین اشرار و همصحبت تبهکاران شده و فساد و اخلاق پست را از آنان گرفتهاند.
برای آنکه حق مطلب را در این باره ادا کرده باشیم از سه جنبه موضوع فوق را بررسی میکنیم:
1- زیانهایی که از مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر ناشی میشود.
2- حکم شرعی آن
3- راه درمان و ریشه کن نمودن این عادت ویرانگر
ضررهای ناشی از مواد مخدر و مشروبات الکی
دانشمندان و صاحبنظران علوم بهداشت و تندرستی اتفاقنر دارند که مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر موجب تضعیف حافظه و ایجاد حالت جنون میگردد، بر اعصاب اثر بسیار نامطلوب دارد، توانایی فکر و میزان هوشیاری را کم میکند، دردستگاه گوارش اختلال ایجاد میکند، سبب کاهش اشتها، سوء تغذیه، لاغری، ضعف جسمی و ناتوانی بدنی میشود و از علل مهم تصلب شرائین و بیماریهای مهلک قلبی است.
دانشگاه آمار و سرشماری جمعیت فرانسه، در سال 1955 اعلام کرد که مشروبات الکلی بیشتر از مرض سل موجب مرگ و میر فرانسویها شده است، طبق آمار فوق در همان سال تعداد مرگ و میر ناشی از مشروبات الکلی 17000 نفر بوده است در حالیکه تعداد مرگ و میر ناشی از بیماری سل را 12000 نفر ثبت کردهاند.
بدیهی است که فرد معتاد به مشروبات الکلی و مواد مخدر بدون هیچگونه حساب و کتابی پول خود را برای بدست آوردن این مواد مضر صرف میکند در نتیجه موجب نابودی و فروپاشی خانواده و فقر و تنگدستی روزافزون خود و اطرافیان میشود. اگر از نقطه نظر دیگر هم به موضوع نگاه کنیم در مییابیم که فرد معتاد در نظام تولیدی و روند مفید اجتماعی نقشی ندارد و عامل خلل در اقتصاد جامعه و عقبماندگی آن است، زیرا فرد معتاد بدلیل ضعف و سستی و امراض متعدد جسمی و روحی توانایی انجام کارهای سودمند را نخواهد داشت.
روزنامه «الاهرام» چاپ مصر در شماره منتشره خود بتاریخ، 3/5/1965 میگوید:
72 میلیون آمریکایی مشروبات الکلی مینوشند از این تعداد 20 میلیون نفر کارمند دولت هستند و سالانه میلیونها دلار بدلیل غیبت اداری و عدم کارآیی مناسب به دولت ضرر میزنند.
ج- زیانهای روانی، اخلاقی، اجتماعی
فرد معتاد صفات ناپسند و عادات زشتی مانند دروغ و ترس همراه با خواری و ذلت دارد، برای ارزشهای اخلاقی و مفاهیم معنوی اهمیتی قائل نیست و برای رسیدن به مقصود به ارتکاب جرایمی مانند سرقت، تجاوز، خود فروشی، فحشا و غیره مبادرت میکند، بیبندوبار و سست اراده است و توانایی ادارک و فهم در او بسار ضعیف میشود، این افراد بیشتر اوقات زندگی خود را با گروه معتادین فاسد در خرابهها یا اماکن مخفی و مملو از فساد و فحشا میگذرانند و با تبهکاران و افراد مجرمی رفت و آمد دارند که برای دست یافتن به ماده مخدر و تسکین خود هر جنایتی را مرتکب میشوند.
بدیهی است که شیوع مواد مخدر و مصرف آن یکی از دسیسههای مهم استعماری غرب است، ترویج مواد مخدر سلاح مخرب و ویرانگری است که عظمت و توان ملتها را در هم میشکند و اخلاق امت را فاسد میکند و شعله جهان و مقاومت اسلامی را در روح افراد خاموش میکند.
هنوز هم مصر از موج اعتیادی که استعمار بریتانیا در 25 سال پیش بنیان نهاد در رنج است.
نمونه دیگری که از دسیسههای استعماری میبینیم «جنگ افیون» در چین است، کشور انگلیس با تجارت و رواج مواد مخدر در کشور چین ضربه بسیار مهلکی به این کشور وارد نمود.
حکم اسلام در ارتباط با مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر
مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر براساس ادلۀ ذیل دراسلام حرام است:
خدایتعالی در سوره مائده میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾ [المائدة: 90- 91].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، تحقیقاً شراب، قمار، بتها و تیرهای قرعهکشی، پلید بوده و جزو اعمال شیطانی میباشد از آن دوری کنید شاید رستگار شوید، براستی شیطان میخواهد به سبب مشروبات و قمار بین شما کینه و دشمنی ایجاد کند و شما را از ذکر خداوند و نماز باز دارد، آیا دیگر دست نمیکشید؟»[7].
و پیامبر اکرم ج فرمودند: «لعن الله الخمر وشاربها وساقیها ومبتاعها وبائعها وعاصرها ومعتصرها وحاملها والمحمولة إلیه». «خدایتعالی مشروبات الکلی، سازنده، نوشنده، فروشنده، حملکننده، انبارکننده، نگهدارند، و ساقی آن را لعنت کرده است» (روایت ابوداود).
(أ) تحریم مواد مخدر، مشمول قاعده استنباط شده از آیه ﴿وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ﴾ [الأعراف: 157] و حدیث «لا ضرر ولاضرار فی الإسلام» میباشد.
(ب) همچنین مشمول حدیثی است که درآن «ام سلمهل» (همسر پیامبرص) میگوید: رسول خداص از هر ماده مسکر و مفتّر (سستکننده) نهی کرد. همچنانکه میدانیم مواد مخدر سستکننده است و این نهی آن را نیز شامل میشود.
(ج) دلایلی که برای حرام بودن مشروبات الکلی مطرح شد در مورد مواد مخدر نیز صدق میکند، زیرا باعث اختلال و عدم تعادل عقلانی میشود و ذهن آدمی را از حالت طبیعی یعنی هوشیاری حاکم بر آن خارج میکند.
«بخاری» و «مسلم» روایت میکنند که امیرالمؤمنین «عمربن الخطابت» بر بالای منبر رسول خدا ج فرمود: «الخمر ما خامر العقل».
«خمر یا مشروبات حرام به تمام آنچیزی اطلاق میشود که تعادل و توازن طبیعی عقل آدمی را بهم بزند و آن را بپوشاند».
این جمله مفهوم خمر یا مشروب حرام را مشخص میکند و دیگر جایی برای سؤال و شک و شبهه باقی نمیگذارد، هر چیزی که ادراک عقلانی را مختل نماید و آن را از طبیعی خویش که هوشیاری و توانایی تمیز است خارج کند، خمر محسوب میشود و تا روز قیامت حرام است.
بنابراین موادی مانند حشیش، کوکائین، هروئین و غیره که تاثیر شدیدی بر عقل میگذارد و مصرفکننده آنها دور را نزدیک و نزدیک را دور میبیند، تصاویر خیالی و غیرواقعی در برابر چشمانش ظاهر میشود و در دریایی از اوهام و خیالات غرق میشود و در این سرگردانی و گمراهی، خود و دنیای اطرافش را فراموش میکند، مسلماً مشمول تعریف خمر خواهد بود.
در اینجا سؤالی پیش میآید، آیا میتوان مشروبات الکلی را بعنوان دارو مصرف کرد؟
جواب سؤال ما را پیامبر گرامیصدادهاند.
مردی از رسول خدا درباره خمر (مشروبات الکلی) سؤال کرد، آن حضرت فرمودند:
«حرام است». گفت: ای پیامبر خدا، من آن را بعنوان دارو میسازم! پیامبرص فرمود: «خمر خود درد است و دوا نیست» (روایت مسلم و امام احمد).
همچنین فرمود: «خدایتعالی با هر دردی دارویی نازل کرده است پس برای شفای بیماریتان از داروها استفاده کنید، اما برای مداوا از داروی حرام بهره نگیرید» (روایت ابو داود).
و فرمود: «پروردگارتان شفای شما را در آنچه بر شما حرام کرده، قرار نداده است» (روایت بخاری)
نصوص مورد بحث دلالت میکند که استفاده از مشروبات الکلی بعنوان دارو حرام است و کسی که به انجام این کار مبادرت نماید گناهکار خواهد بود.
اما بعضی از داروها که با نسبت معینی از الکل مخلوط میگردد تا از فاسد شدن دارو جلوگیری کند یا اثر مفیدی داشته باشد و تنها راه مداوای بیماری باشد، استفاده از آن جایز است.
در اینصورت طبیعی میتواند اینچنین داروهایی را تجویز کند که در کار خود مهارت داشته باشد و از خدا در آشکار و پنهان خود بترسد.
دلیل مباح بودن این تجویز آن است که اساس احکام شرع اسلام بر آسانی و جلب مصلحت و رفع مشکلات مردم است، مفاهیم فوق را از این آیه استنباط کردهایم.
﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ﴾ [البقرة: 173].
«پس کسی که در شرایطی اضطراری قرار گرفت در حالیکه گناهکار یا تجاوزگر نیست گناهی بر او نخواهد بود».
درمان اصولی و ریشهای این پدیده:
1- تربیت شایسته
2- حذف علل و عوامل روی آوردن به مشروبات الکلی و مواد مخدّر
3- مجازات مصرفکنندگان
در این بارۀ قبلاً بحث کردهایم، همچنانکه اشاره کردهایم، پرورش فرزندان از همان سنین کودکی براساس ایمان به خدایتعالی و ترس از او و احساس حضور و نظارت الهی در نهان و آشکار صورت میگیرد.
تربیت براساس اصول صحیح و روش معیّن، اثر بسیار بزرگی در تکوین روحی و اصلاح شخصیت و تعالی اخلاق دارد. با نگاهی گذرا به تاریخ اسلام در مییابیم که تحول شگفتانگیز اعراب و ترک عادات ناپسند آنان که با کمال رغبت در زمان جاهلیت براساس آن زندگی میکردند به این علت بود که شخصیت و روان آنان بر مبنای ایمان به خدایتعالی و حسن خشیّت و حضور الهی نقش پذیرفت و تمامی آنچه را که با این آئین مقدس و بلندمرتبه ناسازگار بود، کنار گذاشتند.
عرب جاهلی به شراب علاقهای مفرط داشت، اشعار جاهلی مملو است از وصف و مدح شراب.
یکی از شعرای عرب میگوید:
إذا مت فادفنی إلی جنب کرمه |
|
تروی عظامی بعد موتی عروقها |
بعد از مرگم مرا در کنار درخت انگوری دفن کنید تا ریشههای آن استخوانهایم را سیراب نماید.
شراب در ادبیات عرب جاهلی بیش از صدنام به خود اختصاص داده بود[8].
با تمام تعلق خاطری که اینان به شراب داشتند بعد از نزول آیه تحریم خمر، همه آنان گفتند: پروردگارا! شراب را رها کردیم و دیگر به آن لب نخواهیم زد و هر آنچه شراب داشتند، بیرون ریختن طوری که تمام کوچههای مدینه را خیس کرد. آری زمانی که ایمان، با رگ و پی و خون انسان در میآمیزد و به اعماق وجودش نفوذ میکند، اینچنین شگفتی میآفریند و آنچنان اثری در تربیت و اصلاح انسان دارد و اعمال فردی و اجتماعی مختلفی را امکانپذیر میسازد که دولتها از انجام آن عاجر و قدرتهای نظامی در برابر ناتوانند.
(ب) حذف علل و عوامل روی آوردن به مشروبات الکلی و مواد مخدر
اجرای این بخش توسط مرجعی امکانپذیر است که دارای قدرت قانونی و اجرایی باشد، زمانی که تحریم خرید و فروش و عرضه شراب از جانب دولت اعلام گردد و برنامههای مشخصی در جهت ریشهکن نمودن آن به اجرا در آید، راه بر معتادین بسته میشود و دیگراهل فسق و فجور به این مواد مخرب دسترسی ندارند و جوانان نیز نمیتوانند آن را خریداری کنند.
دین اسلام برای ممانعت از مصرف مشروبات الکلی مجازاتهایی تعیین نموده است. کسی که مرتکب این جرم شود از 40 تا 80 ضربه شلاق میخورد، البته این مجازات، منافاتی با سایر تعزیرها مانند پرداخت جریمه و زندان و مصادره ندارد.
این مجازاتها فقط به نوشندگان شراب اختصاص ندارد، بلکه شامل حال سازندگان، حملکنندگان و تاجران شراب نیز میشود.
البته اگر حکومت در برکندن ریشه این عادات شوم جدی باشد، میتواند همراه با اعمال اجرایی و مجازاتهای فوق از طریق استدلالی و با شیوهای منطقی مضرات این مواد ویرانگر را تفهیم نماید.
چه بسا که با این اقدامات بتواند جامعه را از مشروبات الکلی و مواد مهلک مخدر پاک کند.
زنا و لواط خطرناکترین پدیدههایی هستند که میتوانند در کودکان، نوجوانان و جوانان دیده شوند و چه بسیارند کودکانی که هنوز به مرحله بلوغ نرسیده به علت اهمال و غفلت والدین به راه فحشا و فساد کشیده میشوند، در سراشیبی مرگبار انحراف و تباهی اخلاقی قرار میگیرند و به پستترین درجات ممکن سقوط میکنند. و چه فاجعهای دردناکتر از آن است که پدر و مادر، خود شاهد باشند که فرزندانشان به اخلاق منحط و پست گرفتار شده و با فطرتی واژگون، در منجلابی متعفن از فساد دست و پا میزنند.
و دیگر در آن موقع که جگرگوشه و ثمره عمرشان در فحشا و فساد غرق شد، آه و ناله و حسرت ثمری ندارد.
اگر این پدران و مادران از قبل به فکر چنین عاقبت ناگواری بودند، فرزندانشان را براساس برنامهای منظم تربیت میکردند و تمامی فعالیتهای آنها را زیر نظر داشتند و دوستان و همراهان آنان را به خوبی میشناختند، به این نتیجه ذلتبار و این پایان فاجعه آمیز نمیرسیدند.
چه کسی در درجه اول مسؤول انحراف اخلاقی و اجتماعی اینچنین افرادی است؟ چه کسی باید این افراد را به جانب فضیلتهای اخلاقی رهنمون شود و فحشا و منکر را دردید آنان زشت و قبیح جلوه دهد؟
در جواب باید گفت: قبل از هر کس پدر و مادر مسؤولند، سپس به درجاتی کمتر دولت و نظام اجتماعی در اینباره مورد سؤال خواهد بود.
بعد از این مختصر رهنمود در ارتباط با پدیده مذکور از سه جهت به بحث و بررسی آن میپردازیم:
1- زیانهایی که از زنا و لواط ناشی میشود.
2- حکم شرعی مربوط به آن.
3- راه درمان و ریشهکن نمودن آن.
بسب این عمل زشت و ننگین فرد خطاکار به بیماریهای متعدد مبتلا میشود که فقط نمونههایی از آن در اینجا بیان میشود.
از عوارض این بیماری خطرناک ایجاد زخمها و تورم بر عضو تناسلی و لبها و دهان در مراحل ابتدایی آن است سپس لکههائی بر قسمتهای مختلف بدن ظاهر شده و در مراحل انتهایی باعث کوری، کری و تصلب شرائین میشود. عدم توانایی در حفظ تعادل، ناهنجاریهای اعضای مختلف، سرطان زبان و گاهی سل نیز از پیامدهای سفلیس است. این بیماری به همسر و فرزندان نیز قابل انتقال است و از بیماریهای مسری است که در حین تماس جنسی منتقل میشود.
بر اثر این بیماری درد و سوزش شدیدی در هنگام ادرار ایجاد میشود و همراه با آن چرک از مجرای ادرار خارج میشود. این ترشح چرکی در زنان علاوه بر خروج از مجرای ادرار در مجاورت گردن رحم نیز به چشم میخورد.
در مردان بیضهها و مثانه ملتهب میشود و مجاری بعلت التهاب تنگ میشوند و در زنان علاوه بر التهاب تخمدانها، رحم و کلیهها نیز درگیر میشوند.
گاهی سوزاک سبب عقیم شدن زن یا مرد میشود و تجمع ترشحات چرکی در مجرای ادرار موجب حبس ادرار و بازگشت آن میگردد.
این بیماری در بعضی اوقات کشنده است.
انواع مختلفی از بیماریهای عفونی بعلت تماس نزدیک و ترشحات آلوده هنگام عمل جنسی در اشخاص ایجاد میشود. بسیاری از میکروبهای عامل این بیماریها خطرناک بوده و مرگبارند[9].
مدرک ما، وضع نابسامان کشورهای غربی است. بعلت رواج زنا و لواط در آنها و وجود مجامع و اماکن فساد، تعداد بیماران و اینگونه امراض بسیار زیاد شده است و خطر روز افزون عوارض آن، حیات غربیها را مورد تهدید جدی قرار داده است.
و چه پرمعنا و ملموس است سخن پیامبر راستگوی ماص فرمود: «اگر جامعهای محل بروز فحشا و فساد باشد خدایتعالی آن جامعه را به انواع بیماریها مبتلا خواهد کرد و به مصیبتهایی گرفتار میکند که در بین آنها سابقه نداشته است».
«بزّار» و «بیهقی» و «ابن ماجه» روایت میکنند که رسول خداص فرمود: «یا معشر المهاجرین! خمس خصال إذا ابتلیتم بهن- وأعوذ بالله أن تدرکوهن- عدد منها:... ولم تظهر الفاحشه فی قوم قط یعمل بها علانیة إلا فشا فیهم الطاعون والأوجاع التی لم تکن فی أسلافهم».
«ای جماعت مهاجر به خدا پناه میبرم که به 5 خصلت مبتلا شودی (یکی از خصایل این است) که اگر قومی بیپروا و آشکارا مرتکب فساد و فحشا شوند، طاعون و انواع بیماریهای دیگر که در بین گذشتگان آنها نبوده است در ایشان بروز خواهد کرد».
پس شایسته است صاحبان بینش و بصیرت پند گیرند.
(ب) زیانهای اجتماعی، اخلاقی و روانی
برای آگاهی از قبح، زیان و خطر این پدیده شوم، کافی است بدانیم که زنا و لواط موجب اختلاط نسبی و تباه شدن نسل انسانی میشود، شرف و ناموس را پایمال میکند و شهامت و جوانمردی را از بین میبرد، عامل مهم بیبند و باری و فساد اجتماعی و از هم گسیختن روابط زناشویی است، نظام مقدس خانواده را متلاشی میکند، مردانگی و کرامت انسانی را محو میکند وقربانی خود را در باتلاقی از رذالت و پستی رها میکند.
و باز هم برای بیان فساد و زیان این عمل زشت شاید همین کافی باشد که به سبب زنا و لواط جامعه پر از بچههایی خواهد شد که نه ارزش و احترامی دارند و نه اصل و نسبی، موج فساد و بیبندوباری جوانان و زنان امت را در بر میگیرد، در چنین شرایطی دیگر ارزشی برای اخلاق برسمیت نمیشناسند و اعتبار و اهمیتی برای فضیلت و شرف انسانی قائل نمیشوند.
چه ارزشی دارد جامعهای که اخلاق از آن رخت بربسته است و حیاتش تباه شده، هویت و موجودیتش نابود شده است؟ چه ارزشی دارد جامعهای که کودکانش بیسرپرست و ولگرد و زنانش بیآبرو و بیحیثیت و جوانانش آلوده به گناه و تبهکاری هستند؟
چه ارزشی دارد جامعهای که شهوت بر افراد آن مستولی گشته است و غرایز بر آنها مسلط است؟ اندیشهای بجز لذت حرام و اعمال منافی عفت ندارد و هدف و مقصدش به چهار چوبه تنگ غریزه و شهوت محدود شده است. بدون تردید چنین اجتماعی تار و پودی از هم گسیخته و سست دارد و هر لحظه ممکن است که دچار زوال و نابودی کامل گردد.
و چه راست گفت آن پروردگار با عظمت در کتاب بلند مرتبه و استوار خویش که:
﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِکَ قَرۡیَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِیرٗا ١٦﴾ [الإسراء: 16].
«و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مىداریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم.».
براساس دلایل زیر و بنابر اجماع فقها و مجتهدین، زنا و لواط حرام است.
در ارتباط با حرام بودن زنا، خدایتعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا ٣٢﴾ [الإسراء: 32].
«به زنا نزدیک نشوید که فحشاست و بد راهی است».
﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا ٦٩﴾ [الفرقان: 68].
«و کسانىاند که با خدا معبودى دیگر نمىخوانند و کسى را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمىکشند، و زنا نمىکنند، و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. براى او در روز قیامت عذاب دو چندان مىشود و پیوسته در آن خوار مىماند».
و پیامبر محبوب ما ج میفرماید: «لا یزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن...» «زناکار در هنگام زنا ایمان ندارد»(روایت بخاری و مسلم).
و فرمود: «إن الزناة تشتعل وجوههم نارا». «روز قیامت از صورت زناکاران آتش شعله میکشد» (روایت طبرانی).
و فرمود: «إذا ظهر الزنی والربا فی قریة فقد أحلوا بأنفسهم عذاب الله». «زمانی که زنا و ربا در جامعهای آشکار انجام شود، مردم آن مستحق عذاب الهی هستند». (روایت حاکم). و نیز فرمودند: «الزانی بحلیلة جاره لا ینظر الله إلیه یوم القیامة ولا یزکیه، ویقول: ادخل النار مع الداخلین».
و فرمود: «کسی که با زن همسایهاش زنا کند، خدایتعالی در روز قیامت بسویش نظر نخواهد کرد و او را پاک نخواهد کرد و به او میگوید با اهل آتش وارد دوزخ شود» (روایت ابی الدنیا والخرائطی).
و در ارتباط با حرام بودن لواط، خدایتعالی میفرماید:
﴿أَتَأۡتُونَ ٱلذُّکۡرَانَ مِنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٦٥ وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٌ عَادُونَ ١٦٦﴾ [الشعراء: 165- 166].
«آیا با مردان نزدیکی میکنید و همسران خود را که خدایتعالی برایتان خلق کرده است رها مینمائید، بلکه شما قومی تجاوزگرید».
و میفرماید:
﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢٨ أَئِنَّکُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِیلَ وَتَأۡتُونَ فِی نَادِیکُمُ ٱلۡمُنکَرَۖ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٢٩﴾ [العنکبوت:29].
«و (بیاد آور) لوط را هنگامی که به قومش گفت: شما عمل شنیعی را مرتکب میشوید که تا حال هیچ انسانی مرتکب آن نشده است شما با مردان نزدیکی میکنید و راهزنی میکنید و در انجمنهایتان اعمال ناروا انجام میدهید. تنها جواب قومش آن بود که اگر راست میگویی عذاب الهی را که وعده میدهی، بیاور!»
و پیامبر بزرگوارص میفرماید: «ملعون من عمل عمل قوم لوط، ملعون من عمل عمل قوم لوط، ملعون من عمل عمل قوم لوط ...». «از رحمت خدای بدور است کسی که عمل قوم لوط (لواط) را انجام میدهد» و این جمله را سه بار تکرار کردند (روایت حاکم).
و فرمود: «أخوف ما أخاف علی أمتی من عمل عمل قوم لوط». «هولناکترین پدیدهای که از بروز آن در امتم میترسم، عمل قوم لوط است» (روایت ابنماجه و ترمذی).
و فرمود: «أربعة یصبحون فی غضب الله ویمسون فی سخط الله» قال أبوهریرةس: من هم یا رسول الله؟ قال: «المتشبهون من الرجال بالنساء، والمتشبهات من النساء بالرجال، والذی یأتی البهیمة، والذی یأتی الرجال». «چهار کس مورد خشم و غضب الهی قرار میگیرند» ابوهریره گفت: ای پیامبر خدا، آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «مردی که خود را شبیه به زن میسازد و زنی که خود را شبیه مرد میسازد و کسی که با حیوان عمل جنسی انجام میدهد و کسی که با مردان عمل لواط انجام میدهد» (روایت طبرانی و بیهقی).
در شرع مقدس اسلام دو نوع مجازات برای زنا تعیین شده است.
(أ) مجازات تازیانه همراه با تبعید.
(ب) سنگسار کردن (رجم).
این مجازات برای زناکاری است که ازدواج نکرده و باصطلاح مجرد است و متاهل نیست و تفاوتی ندارد که مرد باشد یا زن.
صد ضربه شلاق به فرد زانی میزنند. این حکم براساس آیه سوره نور است که اینچنین میباشد:
﴿ٱلزَّانِیَةُ وَٱلزَّانِی فَٱجۡلِدُواْ کُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡکُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِی دِینِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡیَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢﴾ [النور: 2].
«دختر و پسر زناکار (هر کدام را) صد ضربه شلاق بزنید و نسبت به آنان در اجرای حکم دین خداوند، ترحم و دلسوزی نکنید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، و گروهی از مؤمنین نظارهگر عذاب آن دو باشند».
تبعید کردن پس از مجازات تازیانه به نظر احناف از باب تعذیر است، ولی ازنظر سایر ائمه، فرد بعد از آنکه شلاق زده شد باید تبعید شود ولی به جایی که فاصله آن موجب نشود که نماز شکسته خوانده شود.
در زمان اصحاب پیامبر و خلفا راشدین نیز حکم تبعید همراه با تازیانه صادر شده است.
بنابر فرموده رسول اکرمص که در حدیث ذیل خواهد آمد، زناکار متاهل سنگسار خواهد شد.
نبیاکرمص فرمود: «لا یحل دم امریء مسلم یشهد أن لا إله إلا الله وأنی رسول الله إلاَّ بإحدی ثلاث: الثیب الزانی، والنفس بالنفس، والتارک لدینه المفارق للجماعة». «مسلمانی که به یگانگی خدا و پیامبری من شهادت بدهد خونش حلال نخواهد بود مگر در سه مورد: زناکاری که زن یا شوهر دارد، قصاص فردی که کسی را کشته است، و فردی که اسلام را ترک گفته و جماعت مسلمان را رها کرده است» (روایت بخاری و مسلم و دیگران).
و در احادیث صحیح نیز آمده است که رسول خدا ج امر فرمود «ماعزبن مالکس» و زن «غامدیة» را که در مقابل آنحضرت به زنا اعتراف کردند سنگسار نمایند (هر دو متأهل بودند).
دانشمندان و فقها اسلامی اتفاق نظر دارند که لواط نیز زناست، اما در مورد حدود مجازات اختلاف نظر وجود دارد.
«البغوی» در این مورد میگوید: اهل علم در ارتباط با حد فرد لواط کار اختلافنظر دارند، گروهی اعتقاد دارند که حد همان حد زناست اگر متاهل باشد، رجم میشود و اگر مجرد باشد، صد ضربه شلاق میخورد، این قول «اظهر» امام «شافعی» است.
گروهی معتقدند که لواطکار سنگسار میشود، چه مجرد باشد و چه متأهل، این نظر امام «مالک» و امام «احمد» و گفته دوم امام شافعی است که فرموده است: «فاعل و مفعول هر دو کشته میشود»[10].
حنفیها میگویند: تعزیر واجب است، این مجازات جهت ممانعت از ارتکاب جرم صورت میگیرد، چنانچه فرد لواط کار فعل مذکور را ترک نکرد، با شمشیر سر از بدنش جدا میشود.
نصوصی که بر وجوب کشتن فاعل و مفعول دلالت میکند:
جمهور فقها و مجتهدین اتفاق نظر دارند که باید فاعل و مفعول هر دو کشته شوند: «ترمذی»، «ابوداود» و «ابن ماجه» روایت میکنند که رسول خدا ج فرمود: «من وجدتموه یعمل عمل قوم أهل لوط فاقتلوا الفاعل والمفعول به». «کسی را یافتید که عمل قوم لوط را انجام میدهد او را همراه با مفعول بکشید».
همچنین فرمود: «اقتلوا الفاعل والمفعول به، والذی یاتی البهیمة». «فاعل و مفعول عمل لواط و کسی را که با حیوان نزدیکی میکند، بکشید». (روایت بیهقی و دیگران)
درمان و ریشهکن نمودن این پدیده
راه درمان و ریشهکنی این عمل زشت همان راهی است که در ارتباط با عمل استمنا ذکر نمودیم، پس ضرورتی به اعاده کلام در این باب نیست.
و در انتهای این بحث قصد دارم راه درمان دیگری را به حضور خوانندگان عزیز تقدیم کنم.
میدانیم که تنها راه اصلاح امت اسلام راهی است که گذشتگان و پیشاهنگان دین اسلام در بر گرفتند.
اگر امت اسلام در گذشته با اعتقاد و التزام به اسلام چه از جهت فکری و چه از جهت قانونگذاری و تشریع اصلاح گردید و عزّت و سعادت را در سایه آن تجربه کرد و به قدرت و استقرار و تمدن دست یافت، پس امروز راهی نمیماند جز آنکه همانند آنان طریقی را طی کنیم و براهی برویم که آنان رفتند و برای ما نیز ترسیم نمودند و در آن صورت است که نیروی شکستناپذیر و حاکمیت اسلامی توانمند و باثبات خویش را مجدداً باز خواهیم یافت و مانند گذشته امتی خواهیم شد که شایستگی این وصف قرآنی را خواهیم داشت ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ [آلعمران: 110] «بهترین امتی که برای مردم بعنوان الگو و نمونه ایجاد شد».
و خدایتعالی از خلیفه بزرگوار و عادل ما «عمربنالخطاب» راضی باد که فرمود:
«خداوند بواسطه اسلام به ما عزّت و افتخار و سربلندی بخشید و اگر این سربلندی و عزّت را در غیر اسلام جستجو کنیم مجدداً ما را ذلیل و ناتوان خواهد کرد». (روایت حاکم)
شاعر میگوید:
إذا الإیمان ضاع فلا أمان |
|
ولا دنیا لمن لم یحی دنیا |
ومن رضی الحیاة بغیر دین |
|
فقد جعل الفناء له قرینا |
«چنانچه ایمان تباه شود، آدمی دیگر در امان نخواهد بود و کسی که دین نداشته باشد، دنیا را نیز از دست میدهد.
کسی که بخواهد بدون دین زندگی کند، بیگمان نابود میشود».
بنابراین براساس فرموده خدایتعالی ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ﴾ و گفته رسول اکرمص: «لا ضرر ولا ضرار فی الإسلام» و بر مبنای وظیفهای که پیامبر گرامیص برای والدین و مربیان تعیین کردهاند:
بر تمامی والدین و مربیان واجب است که با تمامی وجود و با استفاده از همه امکانات فرزندان خود را حفظ نمایند و مانع گرفتاری این جگرگوشگان خود در دام انحراف و تباهی شوند تا به مصیبت حوادث ناگوار مبتلا نشوند و وقایع تاسف بار و درد آوری دامنگیر آنان نشود، حوادثی که دربیشتر اوقات منجر به خودکشی، مرگ، بیماری یا جراحت و صدمات جانی میشود.
دستوراتی جهت پیشگیری و کاهش حوادث
مطلب حاضر را از کتاب «المشکلات السلوکیة» تألیف دکتر «نبیه غبره» با اندکی تغییر و اختصار ذکر مینمائیم. برای حفظ سلامت کودکانمان ضرورت دارد که براساس یک برنامه منظم و بر مبنای اصولی معین عمل کنیم، در اینصورت علاوه بر حفظ سلامت آنان احساس اعتماد بنفس و اطمینان خاطر را نیز در آنان ایجاد میکنیم.
مواظبت از کودک در سال اول زندگی بطور کامل بعهده اطرافیان اوست و در هر موردی که کوتاهی کنند، مسؤول خواهند بود.
اما در سال دوم باید بتدریج به کودک آموزش دهیم که خود را در برابر عوامل خطرناک حفظ نماید، این آموزش با دروس ظریفی آغاز میشود مثلاً به او میآموزیم که بخاری و آتش یا ظروف داغ را لمس نکند یا در آن نیافتد و برای همین منظور مطلب فوق را به طفل گفته یا او را بطریقی متوجه میسازیم، مثلاً برای جلب توجه طفل به او اجازه میدهیم یکبار به مدت بسیار کوتاهی ظرف داغ را لمس کند، طوری که هیچ صدمهای به او نزند به این روش طفل متوجه خطر اجسام داغ خواهد شد.
و در شرایطی که مثلاً امکان دارد که طفل بیافتد و در دستش چیز تیزی نیست یا بر روی زمین عاملی صدمه زننده وجود ندارد او را به حال خود رها میکنیم، اشکالی ندارد که بیافتد.
و به این طریق بطور دائم بدنبال فرصتهایی میگردیم که به او مواظبت از خود را آموزش دهیم.
و باید دقت نمائیم که توازن و تعادل شایستهای بین آموزش و مواظبت از خود وجود داشته باشد.
و افراد خانواده باید در ارتباط با خطراتی که در هنگام بازی طفل را تهدید میکند، هوشیار باشند و احتیاط لازم را در این موارد بکار برند.
اقداماتی جهت کاهش حوادث روزمره در ارتباط با اطفال به پیشنهاد دکتر غیره:
1- ضروری است که مواد سمی مانند حشرهکشها در جعبههای در بسته نگهداری شوند و کلید آن را در جای مشخصی نگهداری کنید، همچنین لازم است که اسم ماده سمی بر شیشه حاوی آن نوشته شود و آن را در محل نگهداری مواد خوارکی قرار ندهید.
2- داروهایی که مورد نیاز نیستند باید دور ریخته شوند و در دسترس اطفال نباشند، بهتر است از دارو در حضور کودک استفاده نکنیم زیرا کودکان دوست دارند از بزرگترها تقلید کنند، مسمومیتهای کودکان در حال حاضر آمار قابل توجهی دارد. اگر ضروری باشد که دارویی به طفل یا کودکی بدهیم باید به او بفهمانیم این دارو مانند سایر مواد خوراکی یا شربت نیست و بهتر است در صورت عدم اطمینان به درک و فهم او دارو را از دسترسش دور نمائیم و در جای مطمئنی نگهداری کنیم.
3- لازم است که منبع حرارتی یا برودتی نوعی محافظ داشته باشد، زیرا احتمال دارد که اطفال به طرف آن حرکت کنند و به آن دسترسی پیدا کنند، در غیر اینصورت باید منتظر حوادث ناگواری باشیم، چه بسیارند کودکانی که به علت عدم وجود حفاظ بخاری یا سایر وسایل منزل دچار آتشسوزی شدهاند.
همچنین باید از بازی کردن کودک با مواد قابل اشتعال مانند کبریت جلوگیری کنیم و این وسایل را در جای بلند و دور از دسترس او قرار دهیم.
کتری و قوری چای و ظروف حاوی غذا نیز از خطراتی هستند که طفل را تهدید میکنند چه بسیارند مادران نادانی که با غفلت از ظرف غذا یا مواد آتشزا موجب آتش گرفتن کودک و سوختگی شدید او شدهاند و آثاری بر بدن کودک باقی گذاشتهاند که تا آخر عمر با آنها خواهد بود و صدمات جبرانناپذیری ایجاد کردهاند.
همچنین باید کودک را در مناسبتهای مختلف و جشن و سرور از بازی با آتش برحذر داریم و او را از خطر بازی با وسایل برقی و سیم برق و پریز آگاه کنیم.
4- مواد تیز مانند چاقو، قیچی، چنگال، تیغ و سنجاق و ظروف شیشهای را باید از دسترس کودک دور نگه داریم.
5- به کودکان خود نباید اجازه دهیم که وسایلی مانند طناب به گردن خود بیاویزند یا سر خود را به داخل کیسه پلاستیکی فرو کنند، زیرا منجر به خفگی آنها خواهد شد.
همچنین باید از دویدن طفل هنگامی که چیزی در دهان دارد جلوگیری کنیم یا از انداختن نخود و پسته یا هر چیز دیگر در هوا و پس گرفتن آن با دهان ممانعت بعمل آوریم، چون در اینصورت امکان دارد که ماده خوراکی وارد مجرای هوایی شود و ایجاد خفگی نماید.
6- مادران نباید اطفال، خصوصاً نوزادان را در رختخواب خود بخوابانند چه بسا که مادر بخواب رود و طفل هم بخوابد و پستان مادر در دهان اوست و به مجرد حرکت خفیف مادر، بر روی طفل افتاده و موجب خفتگی او میگردد.
7- از سالم بودن پنجرههای طبقات فوقانی منزل اطمینان حاصل کنید و باید به گونهای تعبیه شود که طفل بهآن دسترسی نداشته باشد و لازم است که تراس منازل به شکلی ساخته شود که به کودکان امکان مشاهده بدهد اما از بالا رفتن آنها جلوگیری کند و خطری آنها را تهدید نکند.
8- از بازیکردن و بکاربردن وسایل مکانیکی و الکتریکی مانند چرخ گوشت، ماشین لباسشویی و غیره جلوگیری نمائیم، حادثه گیرکردن دست اطفال و بریده شدن انگشتان در چرخ گوشت یا سائر وسایل برقی کم نیست.
9- باید اطمینان حاصل نماییم که درخروجی منزل بسته شده است تا در شرایطی که مادر متوجه نیست کودک از منزل خارج نشود و دچار حوادث گوناگون نگردد.
10- هنگام بستن در مواظب باشیم که انگشتان طفل لای در قرار نگیرد که موجب قطع یا له شدگی و درد بسیار شدید خواهد شد. آنچه تقدیم خوانندگان شد تدابیری بود جهت پیشگیری از حوادث روزمره که برای اطفال لازم است.
مطالب مطرح شده در این فصل مهمترین رهنمودهای اسلام در تربیت بدنی فرزندان بود، همانگونه که خوانندگان عزیز مشاهده فرمودند این اقدامات ایجابی و تدابیر پیشگیرنده عوامل ارزشمندی است که موجب میشود نسل جوان ما از نعمت سلامتی و نشاط و نیرو برخوردار باشد و زندگی آمیخته با امنیت و آسایش و ثبات را تجربه کند.
برکسی پوشیده نیست که در شرایطی که جامعه مسلمین از نعمت سلامت عقلانی و جسمی برخوردار بوده و دارای ارادهای قوی، عزمی قاطع و اندیشهای نافذ باشد بزودی در جهت بنای تمدن و امت مطلوب اسلامی با سرعت هر چه بیشتر گام بر میدارد، در تکنولوژی نیز پیشتاز میشود به پیروزی و عظمت پیشین دست مییابد و عزت و افتخار جاودانه را برای اسلام و مسلمین به ارمغان میآورد.
و آنروز مؤمنین بسبب یاری پروردگارشان شادمان میشوند و خدایتعالی هر کس را بخواهد یاری میکند و او قدرتمند و با حکمت است.
این تنها راه حیات سعادتمندانه است، تنها طریقهی است که توان و عظمت و اقتدار و جاودانگی را به امت اسلامی ما ارزانی خواهد کرد.
و براستی نسل کودک و نوجوان ما چه نیاز مبرمی به این تعالیم ارزشمند و اصول جاودان در پرورش جسمی و تکامل اخلاقی و روانی خود دارند تا قادر باشند مشکلات و مصیبتهای این مسیر را بخوبی تحمل کنند و مانند یاران بزرگوار پیامبر عزیز ماص و گذشتگان دلاور ما، امانت رساندن ندای الهی اسلام را به سراسر زمین به خوبی ادا کنند.
چه بسا نسل امروز جوان ما بتواند بشریت را از ظلمت کفر و بیبندوباری و جاهلیت بسوی نور ایمان و مکارم اخلاقی و هدایت الهی رهنمون شود.
و براستی که تحقق این امر برای خدای توانا دشوار نیست.
[1]- اندلس مرز بین مسلمین و اروپائیان بود و یکی از دلایل عمده سقوط و افول آن تبلیغات اروپائیان برای فریب مسلمین بود، آنان با احداث کابارهها و آوازهخوانی زنان نیمه عریان در جهار راهها و معابر عمومی بخش اروپایی نشین، بتدریج مسلمین مجاوز و هم مرز خود را به جانب خوشگذرانی و عیش و نوش کشاندندو باعث سقوط اندلس، پایگاه با عظمت مسلمانان در اروپا شدند. (مترجم)
[2]- نقل قول از مجله تمدن سال دوازدهم- شماره 4-3 ص 158.
[3]- نقل قول از مجله تمدن سال دوازدهم ـ شماره 4-3، ص 16 و 15 با عنوان «بر علیه بیماری سل متحد شویم».
[4]- عبارات فوق عیناً از کتاب «ردود علی أباطیل» تالیف علامه «محمد الحامد» نقل شده است ص42. (مولف)
[5]- با توجه به وقت محدود ما برای کسب آگاهی بیشتر در این مورد به کتاب اینجانب بنام «عقیات زواج» موانع ازدواج مراجعه فرمائید. (مولف)
[6]- نفل در لغت بفهوم زیادی است و عبادات نافله یا نفل به عبادتهایی اطلاق میشود که اضافه بر فروض انجام میشود، مانند نمازهای بعد یا قبل از نمازهای پنجگانه و روزه 2 شنبه و 5 شنبه . (مترجم)
[7]- بعضیها که دچارانحراف و لغزش قلبی هستند میگویند کلمه ﴿فَٱجۡتَنِبُوهُ﴾ در این آیه دال بر تحریم نیست و اگر شراب حرام بود میفرمود فحرّموه.
این ادعا باطل است. هفت دلیل برای حرام بودن مشروبات سکرآور وجود دارد.
1) همطرازکردن مشروبات با انصاب و ازلام 2- متصف کردن آن به «رجس» (پلیدی) 3- متصف کردن آن به «عمل شیطانی» 4- صیغه امر در کلمه ﴿فَٱجۡتَنِبُوهُ﴾ که دلالت به دست نگه داشتن و انجام ندادن دارد 5- ایجاد کینه و دشمنی 6- عامل مانع ذکر خدا و نماز 7- صیغه استفهام انکاری در گفته خدای عزوجل: ﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾.
آیا دلایلی قاطعتر از این بر تحریم مشروبات الکلی وجود دارد اما انسانهای ظالم آیات الهی را انکار میکنند (مولف).
[8]- از جمله این اسماء: مدامه، سلافه، راح، صهباء، ابنه العنقود، ابنه الکرم، بنت الدنان، بنت الحان و غیره میباشد. (مولف)
[9]- از جمله این بیماریها، بیماری ایدز میباشد که معضل بزرگ کشورهای غربی است در این بیماری به علت ضعف سیستم ایمنی، فرد بسرعت به انواع بیماریهای عفونی مبتلا شده و سرطانهای مختلف دستگاههای متفاوت بدن همزمان ایجاد میشود.(مترجم)
[10]- عبارات فوق از کتاب «الترغیب والترهیب» نقل شده است باب الترهیب من اللواط، ج 4، ص 325.
مقصود ما از تربیت فکری آن است که فکر و اندیشه کودک را با آموزش علوم دینی و فرهنگ علمی معاصر و نکات مفید از تکنولوژی و تمدن امروز بشری رشد و تکامل بخشیم.
این بخش از تربیت از لحاظ اهمیت و حساسیت از سایر بخشهای تربیت کم اهمیتتر نیست.
تربیت ایمانی نوعی بنیانگذاری و پایهریزی است، تربیت جسمی خود نوعی آمادگی بوده و تربیت اخلاقی ایجاد صفات مطلوب روحی و عادات پسندیده است، اما تربیت عقلی، رشد تواناییهای فکری و ظرفیت عقلانی و فرهنگی هر فرد است.
مسؤولیتهای مذکور هر کدام به نوعی در ارتباط با یکدیگر هستند، و در هر بخش یکدیگر را تقویت میکنند، و برای آنکه انسانی متکامل و متعادل تربیت شود و رسالت و مسؤولیت خود را به نحو احسن ادا نماید به تمامی این جنبههای تربیتی احتیاج دارد.
چه مطلوب و شایسته است فرزندی که قدم به زندگی عملی و مستقل خویش میگذارد و مربیان و والدینش او را از هر جهت آماده کردهاند و برای برخورد با تمامی مسائل زندگی آماده و مجهز است.
برای حصول مقصود ضروری است که مراحل مشخصی در این سیر تربیتی طی شود و به نظر اینجانب برای ادای این وظیفه در قبال کودک باید مسؤولیت تربیت فکری را از سه جهت مورد نظر قرار داد:
1- آموزش اجباری.
2- افزایش تواناییهای فکری.
3- حفظ سلامت عقلانی
بدون تردید وظیفه آموزش علمی از دیدگاه اسلام بسیار با اهمیت و حساس تلقی میشود، رشد وتکامل فکری فرزندان که با بهرهگیری از اندوخته علم و فرهنگ بشری و استوار ساختن اندیشه آنان براساس فهمی فراگیر وفکری مستدل و شناختی کامل و ادراک رشد یافته ونضج گرفته امکانپذیر میگردد، مسؤولیت بزرگی است که اسلام بر دوش اولیا و مربیان قرار داده است. در صورتی که این مسؤولیت به خوبی احساس شود و این امانت به شکل مطلوب ادا گردد، استعداد خدادادی افراد بروز خواهد کرد و نبوغ و تواناییهای خارقالعاده افراد، خود را نشان داده و شکوفا میشوند.
و از جهت تاریخی نیز معلوم است که اولین آیهای که بر رسول اکرمص نازل شد این آیات بود:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ ٣ ٱلَّذِی عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ ٥﴾ [العلق: 1- 5].
«بخوان به نام پروردگارت کسی که آفرید، انسان را از علق (خون یا ترکیب منعقد آویزان به رحم) آفرید، بخوان در حالیکه پروردگارت ارجمند و بلند مرتبه است، آنکه بیاموخت به وسیله قلم، آموخت به انسان آنچه را که نمیدانست».
آنچه در این آیه به چشم میخورد همانا ستایش علم و بیان تقدّس و ارزش آن است.
اولین آیات وحی این چنین عقل و اندیشه را میستاید و دروازه تمدم و پیشرفت بشری را بر تمامی برای پیروانش میگشاید.
آیات قرآنی و احادیث نبوی که به آموزش علمی تشویق کرده و آن را ستوده، بسیار زیاد است، تعدادی از این آیات و احادیث را کوچک و بزرگ و عالم و متعلم میدانند.
از نمونه این آیات آیهای است که میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ﴾ [الزمر: 9].
«بگو آیا آنانکه میدانند با آنانکه نمیدانند، برابرند؟»
و این آیه که میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا ١١٤﴾ [طه: 114].
«بگو پروردگارا! بر دانشم بیافزای!»
و این آیه:
﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ﴾ [المجادلة: 11].
«و خداوند کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که دارای دانشاند به درجاتی بالا میبرد».
و آیه دیگر که میفرماید:
﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ ١﴾ [القلم: 1].
«نون، سوگند به قلم و آنچه مىنویسند».
و از احادیثی که امر آموزش علم تشویق میکنند میتوان چند حدیث را به عنوان نمونه ذکر نمود. «مسلم» از «ابوهریرهس» روایت میکند که رسول خداص فرمودهاند:
«کسی که برای طلب علم گام بر میدارد خدای تعالی راه بهشت را برایش هموار میکند».
و «ترمذی» از «ابوهریرهس» روایت میکند که رسول خدا فرمودند: «الدنیا ملعونة، ملعون ما فیها إلا ذکر الله تعالی، وما والاه وعالما أو متعلماً». «دنیا و هر آنچه در دنیاست ملعون است مگر ذکر خدا، اطاعت از او و عالم یا متعلم».
همچنین «ترمذی» از «ابو امامهس» روایت میکند که رسول اکرمص فرمودند: «فضل العالم علی العابد کفضلی علی أدناکم.. إن الله وملائکته وأهل السموات والأرض حتی النملة فی جحرها، وحتی الحوت لیصلون علی معلمی الناس الخیر». «برتری عالم بر عابد، برتری من بر پائینترین شماست، خدای تعالی و ملائک و اهل آسمان و زمین حتی مورچه در لانهاش و ماهی در اعماق آب دریا بر انسانهایی که به مردم خیر و نیکی را یاد میدهند درود میفرستند».
امام «مسلم» از «ابوهریرهس» روایت میکند که پیامبر اکرمص فرمود: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلا من ثلاث: صدقه جاریة، أو علم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له».
«زمانی که آدمی میمیرد دست او از تمامی اعمال و افعالش کوتاه میگردد به غیر از سه چیز: صدقه جاریه، دانشی که به مردم نفع میرساند و یا فرزند صالحی که برایش دعای خیر میکند».
براساس این رهنمود قرآنی و سفارش نبوی بود که مسلمین در زمان رسالت آن حضرت و قرون بعد از آن با اشتیاق و شور فراوان به مدارس و اماکن آموزش علوم طبیعی و دینی روی آوردند و آموزش علوم را به عنوان عبادت و وظیفه دینی خود تلقی کرده و به همن علت از دستاوردهای علمی سایر تمدنهای آن زمان بهره گرفتند و در چهارچوب دین اسلام و براساس رهنمودهای آن، راه گشایش آن را توسعه و تکامل بخشیدند.
بعد از ظهور اسلام و رشد علمی شگفتانگیز آن، جهانیان پرتوهایی از علوم آنان را برگرفته و از تمدن عظیم و گسترده مسلمین بهره بردند، در واقع رشد و پیشرفت اروپائیان و بطور کلی غربیها مدیون تمدن و علوم مسلمین است.
دستاوردهائی که از طریق «صقلیه» و «اندلس» و جنگهای صلیبی نصیب اروپائیان شد و مبنای رشد آنان گردید. حقیقتاً مسلمین امام و پیشوای انسانهای گمراه و سرگشته آن زمان بودند.
نظرات اندیشمندان غربی در ارتباط با اثر تمدن و علوم اسلامی در رشد علمی و فرهنگی غرب
«شریستی» ـ مستشرق غربی ـ راجع به هنر اسلامی میگوید: «اروپا در حدود هزار سال به هنر اسلامی به عنوان اعجوبه و دستاوردی بسیار شگفتانگیز مینگریست.»
شرقشناس هلندی آقای «دوزی» میگوید: «در شرایطی که در اروپا کسی سواد خواندن و نوشتن نداشت و آموزش فقط مختص طبقه روحانیون بود حتی یک مرد بیسواد در اندلس دیده نمیشد».
«لین بول» در کتاب عرب و اسپانیا میگوید:
«در زمانی که اندلس رهبریت علم و دانش جهان را به عهده داشت و پرچمدار آن تمدن و فرهنگ بود، اروپای بیسواد، در جهل و نادانی و محرومیت غوطه میخورد».
آقای «بریفولت» در کتاب تکامل بشر میگوید:
«علم ارزشمندترین هدیه و دست آورد تمدن اسلامی برای جهان امروز بود و اگر دقیق شویم رد پای فرهنگ و علوم اسلامی را در تمامی زمینههایی که اروپائیان در آن پیشرفت کردهاند میبینیم».
و در ادامه میگوید:
«مهمترین اثر تمدن اسلامی را در پیشرفت علوم تجربی دیدیم، بخشی از دانستههای بشری که نقطه قوت و عامل اصلی پیروزی و تفوق انسان امروز است.
تمامی این حقایق اثبات میکنند که دین اسلام است که میتواند کاخ رفیع تمدن را بنیاد نهد».
«ابوشبکه» در کتابش به نام روابط فکری و روحی بین اعراب و اروپائیان میگوید:
«انقراض تمدن عرب حادثه شومی برای اسپانیا و اروپا بود، اندلس خوشبختی را فقط در سایه اسلام تجربه کرد، و آنگاه که اعراب رفتند، ویرانی جای زیبایی، ثروت و آبادانی را پر کرد».
«هـ - ر- جب» در کتابش به نام «جهتگیرهای نوین در عقیده اسلامی» در ارتباط با پیشرفت اروپائیان براساس علوم تجربی میگوید:
«به نظر من تمامی مورخین و صاحبنظران اتفاق نظر دارند که تحقیقات و مطالعات دقیق علمی و تجربی مسلمین عامل بسیار مهمی در مساعدت و همراهی سیل روز افزون پیشرفت مادی و صنعتی اروپائیان بود، آغاز این تغییر وتحول زمانی بود که در قرون وسطی شیوه و اصول علوم تجربی از جانب مسلمین به اروپا راه یافت».
«فکتور روبنسون» در بحثی مفصل و طولانی راجع به مقایسه تمدن اسلامی در اندلس و اروپا در قرون وسطی میگوید:
در شرایطی که اشراف اروپا نمیتوانستند حتی یک امضا بکنند، فرزندان مسلمین در مدارس اندلس درس میخواندند، در حالی که روحانیون مسیحی کتاب آسمانی را به غلط میخواندند معلمین قرطبه کتابخانهای ساخته بودند که با کتابخانه عظیم اسکندریه برابری میکرد.
تمامی این گفتهها و شواهد بسیار زیاد دیگر بر این موضوع دلالت دارد که اسلام دینی توانمند در بنای تمدن و پیشرفت علمی است، در شرایطی که در اروپا در دادگاه و درحضور تمامی مردم، افراد را به خاطر اظهارنظر علمی و فکری میکشتند، سرزمینهای اسلامی مهد پرورش علمی و فکری بود.
اما راز این قدرت شگفت دین مقدس اسلام در ایجاد تمدن و پیشرفت علمی چیست؟
راز این مطلب در مبادی و اصولی است که عقیده جاودان اسلامی آن را در برگرفته است.
(أ) زیرا اسلام دین دنیا و آخرت و مادیت و معنویت است. و این اصل را در تمامی عبادات، معاملات و قوانین اجتماعی و احکام دنیوی رعایت کرده است. اصولی که اثر بسیار مهمی در بنای تمدن انسانی داشته است. شعار اسلام در این زمینه آن است که:
﴿وَٱبۡتَغِ فِیمَآ ءَاتَىٰکَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ ٱلدُّنۡیَا﴾ [القصص: 77].
«از آنچه که خدای تعالی به تو بخشیده است برای تامین آخرت بهره گیر و نعمتی را که خدایتعالی به تو داده است از یاد مبر».
و میفرماید:
﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ﴾ [الجمعة: 10].
«و هنگامی که نماز برگزار شد، در زمین منتشر شوید و فضل و روزی الهی را جستجو کنید».
(ب) زیرا اسلام دین مساوات و برابری است، و میخواهد تمامی انسانها را صرفنظر از رنگ و نژاد و جنس در ساختن تمدن انسانی سهیم کند، و شعارش در این زمینه این است:
﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾ [الحجرات: 13].
«تحقیقاً گرامیترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست».
(ج) زیرا اسلام دین گشایش و شناخت تمامی جوامع و گروههای انسانی با یکدیگر است و سفارشش در این زمینه این است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا﴾ [الحجرات: 13].
«ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروه گروه و قبیله قبلیه کردیم تا یکدیگر را بشناسید».
براساس این ندای مقدس آسمانی، مسلمین با تمامی تمدنهای جهان ارتباط بر قرار کردند و ازدستاوردها و حاصل زحمات آنان بهره گرفتند، پس در زمینههای مختلف صنعتی، تجاری، زراعی و هنری اطلاعات ذی قیمتی بدست آورند اما آن را در قالب اندیشه اسلامی ریخته و تکامل و نشو و نما بخشیدند و بنیانگذار تمدن و فرهنگ عظیمی شدند که نشان و مهر اسلامی بر تارک آن میدرخشد.
(د) زیرا اسلام دین تمامی دورانهای بشری است. دین اسلام، دینی است که تمامی سؤالهای بشر را در هر شرایط زمانی و مکانی جواب خواهد گفت و با قانونگذاری و برنامهای زنده و حیاتبخش و کامل، تا زمانی که خدای تعالی زمین و ساکنانش را باز پس گیرد، احتیاجات انسانها را رفع میکند و برای عظمت و ارزش آن همین قدر کافی است که بگوئیم قانون و نظامی است که بالاترین و تنها مرجع به حق در قانونگذاری، یعنی خداوند متعال آن را وضع کرده است.
و در این زمینه شعارش این است:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُکۡمٗا لِّقَوۡمٖ یُوقِنُونَ ٥٠﴾ [المائدة: 50].
«و چه حکمی بهتر از حکم الهی است برای قومی که یقین دارند».
اقرار و گواهی اندیشمندان و صاحبنظران در سراسر دنیا خصوصاً غربیها موید جاودانگی و عظمت عقیده اسلامی است.
فیلسوف انگلیسی «برناردشاو» میگوید:
«حقیقتاً دین محمد به علت تازگی و جوشش شگفتانگیز آن قابل ستایش است و تنها دینی است که در دورانهای مختلف حیات بشری توانسته است نیازهایش را جواب گوید و اگرامروز مردی همانند محمد (ص) رهبریت جهان را به عهده میگرفت، در حل مشکلات دنیای امروز حتماً موفق میشد».
دکتر «ایزکوانساباتو» میگوید:
«شریعت و قانونگذاری اسلامی در بسیاری از بخشهای خود از قوانین اروپایی برتر است و تنها شریعت و مجموعه قوانینی است که میتواند برای تمامی جهانیان به عنوان دستور و مشی زندگی برای همیشه مورد استفاده قرار گیرد».
«شبرل» دانشمند معروف و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه فینا، در کنفرانس حقوق سال 1927 میگوید:
«بشریت باید به شخصیتی مانند محمدص افتخار کند که با وجود آنکه درس ناخوانده بود در حدود 1400 سال پیش، قوانین و دستوراتی برای حیات بشر آورد که اگر ما اروپائیان بعد از 2000 سال موفق به رسیدن به آن شویم بسیار خوشبختیم».
جاء النبیون بالآیات فانصرمت |
|
وجئتنا بجدید غیر منصرم |
آیاته کلما طال المدی جدد |
|
یزینهن جمال العتق والقدم |
«آیات و معجزات پیامبران همه از بین رفت و سپری شد و کهنه گشت اما تو (خطاب به رسول گرامی خدا) با آئین جدیدی آمدی که هیچگاه زنگار زمان بر آن نخواهد نشست».
آیاتی که آن حضرتص آورد هر چه زمان میگذرد تازهتر میشود و کهنگی و گذشت زمان آن را زیباتر جلوه میدهد.
(هـ) زیرا اسلام آئینی است که آموزش علم را از دوران کودکی اجباری و رایگان میکند و در این شرایط فرقی بین علوم طبیعی و دینی نیست مگر به تناسب شرایط و تخصص و احتیاج.
ابن ماجه از حضرت «انس»س روایت میکند که رسول خداص فرمودند: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم».
«آموختن علم و دانش وظیفه هر مسلمانی است».
لفظ مسلم که در حدیث آمده است عام است و بر زن و مرد دلالت دارد. یعنی در این زمینه زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند.
«طبرانی» در «الکبیر» از «علقمه» و او هم از پدرش روایت میکند که: روزی رسول اکرم ج خطابهای ایراد فرمودند و گروهی از مسلمانان را ستودند، سپس فرمودند: «ما بال أقوام لا یفقهون جیرانهم ولا یعلمونهم، ولا یعظونهم، ولا یأمرونهم، ولا ینهونهم، وما بال أقوام لا یتعلمون من جیرانهم ولا یتفقهون ولا یتعیظون والله لیعلمن قوم جیرانهم ویفقهونهم ویعظونهم ویأمرونهم وینهونهم ولیتعلمن قوم من جیرانهم، ویتفقهون ویتعظون؛ أو لأعاجلنهم العقوبة».
«چه شده است گروهی از مسلمانان را که همسایه خود را آگاه نمیکنند و آموزش نمیدهند و نصیحت نمیکنند و آنان را به معروف امر نکرده و از منکر باز نمیدارند، و چه شده است گروهی از مسلمانانرا که از همسایه خود، درس نمیگیرند، آموزش نمیبینند و نصیحتش را نمیپذیرند، قسم به پروردگار که اگر این دو گروه چنین نکنند عذاب و مجازات آنان بزودی فرا میرسد».
«ابن ماجه» از «ابوسعید الخدریس» روایت میکند که رسول گرامی خداص فرمودند: «من کتم علما ینفع الله به الناس فی أمر الدین ألجمه الله یوم القیامة بلجام من نار».
«کسی که دانشی دارد که برای دین مردم سودمند و مفید است و آن را پنهان میکند در روز قیامت خدای تعالی ریسمانی از آتش برگردنش میآویزد».
پس اگر آموزش علم وظیفه هر زن و مرد مسلمان است و اگر کسی که از یادگیری خودداری میکند به عقوبت الهی دچار میشود و کسی که علم سودمند را پنهان کند ریسمانی از آتش به گردنش آویخته میشود، دلیل آن نیست که اسلام دین تعلیم و تعلم اجباری است؟
دین اسلام آموزش را رایگان میداند. این نظر براساس موضعگیریهای رسول اکرمص در ارتباط با تعلیم علم میباشد، آن حضرتص از گرفتن پاداش در مقابل آموزشدادن شدیداً نهی فرمودند و از جهت تاریخی نیز به اثبات رسیده است که ایشان برای دعوت و تعلیمات خود از هیچکسی تقاضای مبلغی یا پاداشی ننمودند. همچنانکه ایشان در ابتدای دعوتش و تمامی انبیا در آغاز رسالت خویش این گفته پروردگار متعال را تکرار میکردند که میفرماید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٠٩﴾ [الشعراء: 109].
«من برای آن «ابلاغ رسالت» از شما پاداش نمیخواهم و اجر من فقط بعهده خداوند است».
و از جنبه تاریخی نیز ثابت شده است که فرستادگان پیامبرص یعنی «مصعب بن عمیرس» به جانب مدینه، «معاذبن جبلس» برای یمن و «جعفربن ابی طالبس» بسوی حبشه و تعداد زیاد دیگری از یاران آن حضرتص که به عنوان معلم و مبلغ فرستاده شدند در قبال تعلیمات و تبلیغ خود از هیچکس تقاضای اجر و پاداشی نکردند.
«ابوداود» از «ابوشیبه» و او هم از «عباده بن صامتس» روایت میکند:
به نعدادی از اهل صفه قرآن را تعلیم دادم یکی از آنان کمانی به عنوان هدیه برایم آورد گفتم: هدیه شما پول نیست و در راه خدا برای تیراندازی از آن استفاده میکنم اما قبل از قبول آن باید از رسول خداص سؤال کنم که آیا اجازه دادم آن را بپذیرم یا نه؟
به خدمت رسول اکرمص رسیده و گفتم: ای رسول خدا! به اهل صفه قرآن را تعلیم دادم و مردی از آنان کمانی به من هدیه کرده، هدیهاش نقدی نیست و از آن در راه خدا و برای جنگ استفاده خواهم کرد، آیا اجازه دارم آن را قبول کنم؟ آن حضرتص فرمودند:
«اگر میخواهی در قیامت به گردنبندی از آتش تبدیل شود، آن را قبول کن».
و از جنبه تاریخی نیز ثابت شده است که فرزندان مسلمین که در مساجد و مدارس مشغول فراگیری بودند هیچگونه وجهی پرداخت نمیکردند و حتی در بعضی از مواقع با شهریه دولتی درس میخواندند.
دانشمندان و بزرگان گذشته ما نیز از دریافت اجر و پاداش در مقابل تعلیم به شدت نهی میکردند.
«امام غزالی»: در این باره میفرماید:
«آموزشدهنده باید به رسول خداص اقتدا نماید که برای تعلیم هیچ اجری طلب نمیکرد و انتظار تشکر و قدردانی نداشت بلکه تعلیمات او فقط برای تقرب به خدای تعالی و جلب رضایت او بود».
خدای سبحان خطاب به یکی از پیامبرانش میفرماید:
﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ﴾ [هود: 29].
«بگو من در قبال هدایت شما، مبلغی طلب نمیکنم، اجر من فقط با خداست».
از آنچه خواندیم نتیجه میگیریم:
اسلام تعلیم را به هر صورتی که باشد مجانی اعلام کرده است و فرقی نمیکند که مخارج شرایط آن را در دولت یا افراد خیّر تامین کنند، بهر حال کسی که عهدهدار این وظیفه مهم میگردد برای جلب رضایت الهی و نزدیکی به او به این عمل اقدام مینماید.
نتیجه این موضعگیری و این طرز تفکر آن بود که مردم در طول تاریخ بعد از ظهور اسلام به علم و آموزش علمی به صورتی بینظیر و شگفتانگیز روی آوردند.
استاد «محمود مهدی استانبولی» در مقالهاش به نام تربیت اسلامی در مجله تمدن اسلامی ص 422 میگوید:
«دولت اسلامی برای تمامی ساکنین کشورهای اسلامی آموزش را مجانی کرده بود و هیچ تفاوتی در این مورد بین افراد و طبقات مختلف اجتماعی نبود، در تمامی مدارس و مساجد به روی همه مردم گشوده بود. از بقایای این قانون فراگیر «دانشگاه الازهر»، «دانشکده دارالعلوم» و تمامی مدارس علوم دینی است، در این دانشکدهها دانشجویان مبالغی جهت تامین غذا پرداخت میکنند که در حال حاضر تصمیم بر آن است که این وجوه نیز توسط دولت پرداخت شده و غذا نیز رایگان گردد».
در اینجا سؤالی پیش خواهد آمد: اگر معلم تمامی وقت خود را صرف آموزش کند و کاری برای تامین معاش و رفع نیازهای روزمره نداشته باشد، آیا جایز است که در قبال تعلیم، وجهی دریافت کند؟
در جواب باید گفت که در شرایطی که معلم زندگی خود را به تعلیم اختصاص میدهد و راه دیگری برای تامین معاش ندارد و دولت و جامعه در ارتباط با تامین مادی او سهلانگاری و بیتوجهی میکنند جایز است که در قبال آموزشی که میدهد وجهی دریافت نماید تا عزت و احترام او حفظ شود، و قادر به زندگی و بر آوردن نیازهای خویش باشد.
در این مورد نیز «امام غزالی» میگوید: «برای آنکه ذهن و فکر معلم آسوده باشد و بتواند به نحو احسن تدریس کند چنانچه راه دیگری برای تامین معاش نداشته باشد، میتواند وجوهی در قبال کار خویش دریافت نماید تا قادر به ادامه کار و زندگی باشد، هر چند مقصد معلم در اینجا نشر علم و دست یافتن به پاداش اخروی است، در کنار آن دریافت حقوق برای آن است که بتواند در آینده نیز این نیت صحیح را تحقق بخشد».
«قابسی» از «ابوالحسن» روایت میکند که در خدمت امام «مالک» نشسته بودم که یکی از معلمین قرآن به خدمت آن حضرتص رسید و گفت: ای ابا عبدالله، من مربی و معلم کودکانم، امروز برایم وجوهی فرستادند. مردم در قبال کارم به من هیچ چیزی پرداخت نمیکنند، خود و خانوادهام تنگذست هستیم و من نیز راهی جز تعلیم ندارم و از طرف دیگر دوست ندارم که مبلغی برای تعلیم تعیین نمایم. امام مالکس فرمودند:
«برو و وجه مشخصی جهت تعلیم کودکان تعیین کن».
آن مرد برخاست و رفت. بعضی از کسانی که در مجلس نشسته بودند گفتند:
ای ابا عبدالله! به او گفتی که برای تعلیم مبلغ تعیین کند؟
امام مالک فرمود:
آری، پس چه کسی کودکان ما را آموزش دهد و تربیت کند، اگر آنان نبودند ما چه میکردیم و چه بودیم.
اهمیت توجه به این موضوع در عصر حاضر بیشتر است، زیرا در شرایطی زندگی میکنیم که نقشههای پلید استعمار برای نابودی اسلام و محونمودن آثار آن روز به روز پیچیدهتر میشود و عوامل انحرافی با گذشت زمان سیری صعودی پیدا کردهاند.
پس بر والدین و مربیان واجب است که امر تعلیم فرزندانشان را بسیار جدی تلقی کنند خصوصا آموزش علوم بسیار مهم توحید و عقیده اسلامی و تلاوت وفهم قرآن وسایر علوم شرعی، زیرا هر آنچه که امر واجبی، فقط بواسطه آن تحقق یابد خود نیز واجب خواهد بود. و اگر از پرداختن اجر و پاداش در مقابل آموزش فرزندانشان امتناع ورزند و آنها را به حال خویش رها سازند بزودی رشدی براساس الحاد و گمراهی و بیبندوباری و فساد خواهند داشت.
«ابن مسعودس» (بنابر روایت «ابن مجنون» از «سفیان ثوری») در این باره میگوید:
مردم به سه چیز نیازمندند، اول: فرمانروایی که بر جامعه آنان حکفرمایی کند در غیر این صورت بعضی از مردم به بعضی دیگر ظلم میکنند.
دوم: خرید و فروش قرآن، زیرا اگر این کار انجام نشود از کتاب خدا استفادهای نمیشود و از جهت معنوی بیخاصیت میشود.
سوم: معلمی که به فرزندان آنها آموزش دهد و در قبال کار و زحمت خود پاداش و اجری دریافت کند، اگر این چنین نباشد مردم بیسواد خواهند بود.
به هر حال صرفنظر از گرفتن پاداش و حق تعلیم یا نگرفتن آن در شرایط امروزی و عصر حاضر، وجود مدرسی که مسائل عقیدتی را به کودکان ما تدریس کند، و اصول اخلاقی و وقایع تاریخی و تلاوت قرآن را به آنان یاد دهد، ضروری است، در غیر این صورت فرزندان ما گمراه خواهند شد.
شاهد ما بر صحت جواز گرفتن حق تعلیم در شرایط و اوضاع ضروری حادثهای است که برای تعدادی از یاران پیامبرص در یکی از سفرهایشان پیش آمد. در مسیر خویش درکنار یکی از قبایل عربی جهت استراحت توقف کردند و به آنان پیشنهاد کردند که میهمانشان باشند، که نپذیرفتند. رئیس قبیله را مار گزید، هر کاری کردند نتوانستند او را معالجه کنند، گفتند: به نزد این گروه مسافر برویم شاید بتوانند کاری بکنند. کسی را به جانب گروه مسافر فرستادند و گفتند: رئیس قبیله ما گزیده شده است و هر اقدامی که کردیم سودی نداشته است، آیا کسی از شما دارو و یا ماده مؤثری دارد؟
یکی از یاران پیامبرص گفت: آری به خدا قسم که من میتوانم بوسیله خواند دعا باذن خدا او را شفا دهم، اما ما میخواستیم میهمان شما باشیم و نپذیرفتید و حالا هم اگر در مقابل دعایی که میخوانیم پاداشی به توافق رسیدند، سپس براه افتادند و صحابی پیامبرص آب دهانش را به محل گزش میمالید، و سوره ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ را تکرار میکرد، رئیس قبیله مانند کسی که از بند رها شده است برخاست و شروع به راه رفتن کرد مثل اینکه قبلاً هیچ بیماری نداشته است.
آنان نیز به عهد خود وفا کرده و گوسفندانی را که بر سر آن به توافق رسیده بودند، پرداختند.
تعدادی از یاران پیامبرص در گروه مسافر گفتند: آن را تقسیم کنیم، فردی که دعا را خواند بود گفت: هیچ کاری نخواهیم کرد تا به خدمت رسول اکرمص رسیده و شرح واقعه را بگوییم و بدانیم ایشان در این باره چه میفرمایند؟ سپس به خدمت رسول خداص آمده و جریان را باز گفتند.
آن حضرت فرمودند: از کجا میدانید که عمل شما رقیه بوده است (شفای بیماری با دعا) سپس گفتند: کارتان درست بوده است، لبخندی زد و فرمودند: آن را تقسیم کنید و سهم مرا نیز بدهید.
و در روایت بخاری همچنین اضافه شده که «ابن عباس» گفت: رسول خدا فرمودند: در واقع شما در مقابل تلاوت قرآن پاداش گرفتهاید». (زیرا لفظ دعا ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ بود).
شرایط گرفتن حق تعلیم براساس حدیث فوق
1- یاران پیامبرص در این سفر گرسنه و نیازمند غذا بودند، زیرا پیشنهاد مهمان بودن دادند و پذیرفته نشد.
2- سیاق حدیث دلالت میکند که قبیله مورد بحث مسلمان نبودهاند، زیرا از مسلمانان پذیرایی نکردند و احکام دارالحرب بادار الاسلام فرق دارد.[1]
3- پاداشی که یاران پیامبرص گرفتند در مقابل درمان بیماری رئیس قبیله بود نه در مقابل تعلیم قرآن.
پیامبر گرامی خداص گرفتن اجر را با توجه به شرایط ویژه اجازه دادند و با رعایت احترام همراه با محبت و ملاطفت به آنان گفتند:
«در واقع شما در مقابل قرآن پاداش گرفتهاید به این مفهوم که بهایی را که در مقابل مداوای رئیس قبیله دریافت داشتند بهای خواندن دعا از کتاب خدای عزوجل است». (مقصود، ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ میباشد).
نتیجه تمامی این مباحث آن است که:
گرفتن اجرت و حقالتعلیم در شریعت اسلام مجاز نبوده مگر آنکه شرایط و اوضاع ویژهای موجود باشد. مثلاً تنها شغل وسیله کسب معلم تدریس باشد یا اینکه وضعیت فکری و روحی فرزندان فرد مسلمان طوری باشد که محتاج به مربیان و معلمانی باشند که آنان را از رفتن به جانب کفر و گمراهی باز دارد و موارد و شرایط بسیار دیگر، که بسته به اشخاص متفاوت است.
علمی که در برابر آموزش و تعلیم آن حق تدریس دریافت میشود فرقی ندارد که علوم طبیعی باشد یا تشریعی.
(و) زیرا اسلام دینی است که وجوب تعلیم را به عینی و کفایی تقسیم کرده است.
اگر علم و دانش از نوعی باشد که هر فرد مسلمان از لحاظ تکامل و رشد اخلاقی، فکری، جسمی و روحی بدان نیازمند است، واجب عینی خواهد بود و بر هر مسلمان واجب است که به مقدار ضرورت و به تناسب نیاز خود بیاموزد، این وجوب عینی تمامی افراد امت اسلام از زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان و کارگر و کارمند را شامل میشود.
اما آموزش علومی که در ارتباط با کشاورزی، صنعت، تجارت، طب، مهندسی، برق و نیروهای اتمی و هستهای وامور دفاع نظامی و غیره است واجب کفایی میباشد، یعنی اگر تعدادی از افراد جامعه مبادرت به یادگیری این علوم نمودند، تکلیف از دیگران ساقط میشود، در غیر این صورت همه افراد مسؤول و گناهکار خواهند بود.
و این راز قدرت شگفتانگیز اسلام در بنای تمدن و رشد برق آسای علمی است، نیروی اعجاب انگیزی که عظمت اسلام و قدرت سازگاری آن را با شاریط معقول و متغیر زمانی نشان میدهد، خصایصی که موجب جاودانگی و تازگی و استمرار آن در طی قرون و اعصار خواهد شد.
اما دلیل عقبماندگی فرهنگی و ضعف علمی و صنعتی امروز مسلمین آن است که مسلمانان به حقیقت دین عظیم خویش واقف نیستند و اسلام را با جنبههای مختلف زندگی خود تطبیق ندادهاند.
از جانب دیگر این عقبماندگی اسفبار نیز به علت دسیسههای دشمنان اسلام است که دین را از سیاست جدا کردهاند و در دید مردم نادان و ناآگاه، اسلام را فقط به عبادات و امور اخلاقی محدود نمودهاند.
روزی که مسلمین حقیقت دین خود را دریابند و نظام شامل و کامل آن را بر تمامی جوانب زندگی خود تطبیق دهند و نسبت به دسیسهها و نقشههای شوم دشمنان اسلام و کارگزاران آن آگاهی پیدا کنند، بار دیگر مجد و عظمت و جایگاه رفیع خود را در میان انسانها باز خواهند یافت و رهبری بشریت را مانند گذشته بدست خواهند گرفت و بهترین جامعه و والاترین نمونه برای حیات انسانی خواهند بود.
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«و این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و به دنبال راههای دیگر نروید که متفرق میشود، اینچنین پروردگارتان به شما توصیه میکند، شاید متقی گردید».
از جمله وظایف آموزشی که باید مربیان و معلمین و والدین به آن بسار توجه داشته باشند و تلاش و سعی خود را در درجه اول بر آن متمرکز سازند، آموزش تلاوت قرآن، سیره نبوی، احکام، (هر آنچه که فرد بدان نیاز دارد) و ادبیات و داستانهای مهم و ارزشمند میباشد.
همچنانکه میدانیم این مواد درسی در سن بلوغ عقلانی به کودکان ارائه میشود و براساس رهنمود رسول خداصـ که سلام و درود خداوند بر او باد ـ انتخاب شده است،
رسول خداص فرمود: «أدبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم، وحب آل بیته، وتلاوة القرآن، فإن حملة القرآن فی ظل عرش الله یوم لا ظلل إلا ظله».
«فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبر اکرمص، دوست داشتن اهل بیت او و تلاوت قرآن، و بدانید که اهل قرآن در قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایهای جز سایه او نیست».
براساس این فرموده نبوی مسلمانان در دورانهای مختلف در طول تاریخ به تعلیم فرزندانشان براساس علوم اساسی و مواد درسی ضروری بسیار اهمیت میدادند که در اینجا گوشههایی از گفتههایشان و نمونههایی که دال بر حرص و توجه بسیار زیاد آنان نسبت به این مساله بود، ذکر میشود.
«عتبه بن ابوسفیان» به معلم و مؤدب فرزندش «عبدالحمید» چنین میگوید: «کتاب خدا و بهترین اشعار و گزیدهترین سخنان را به فرزندم بیاموز.»
«عمربن الخطابس» در نامهای به یکی از والیان خویش مینویسد:
«به فرزندانتان شنا و سوارکاری را یاد دهید و نیکوترین اشعار و سرگذشت بزرگان را به آنان بیاموزید».
در کتب تاریخی ـ تربیتی ذکر میکنند «مفضلبن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهده او متحیّر شد. درباره فرزند از مادرش سؤال کرد، جواب داد که وقتی پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را تلاوت و حفظ نمود، پس اشعار را به او آموخت و از بر کرد و به بزرگی و مفاخر قومش آشنا شد ودرباره اعمال و رفتار نیک آبا و اجددش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم، سپس تمرین کرد و سوار کار قابلی شد، لباس جنگی پوشید و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی مینید به کمکش میشتافت.
ا«امام شافعی»: میگوید:
«کسی که قرآن را بیاموزد ارزش او بسیار زیاد میشود و کسی که درس فقه بخواند بزرگوار و شریف میگردد و کسی که علم حدیث یاد بگیرد، قدرت استدلال و منطق او تقویت میشود، و کسی که علم لغت را مطالعه کند سرشت و طبع او نرم و ملایم میگردد، و کسی که علم حساب بیاموزد، اندیشهاش رشد و نمو مییابد.»
«امام غزالی» در کتاب «احیاء علوم الدین» در ارتباط با تربیت فرزندان میگوید:
«به کودکان خود قرآن و احادیث و سرگذشت نیکان و احوال بزرگان را بیاموزید، سپس به آنان احکام دینی و اشعار غیرعاشقانه یاد دهید».
«ابن سینا» در کتاب «السیاسة» میگوید:
«به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید قرآن را به او تعلیم دهید و در همان زمان حروف الفبا و قرائت و نوشتن را نیز یاد داده، اصول دین و اشعار مناسب را نیز به او بیاموزید! آموزش شعر ابتدا با «رجز» سپس «قصیده» آغاز میشود».
در کتاب «عیون الأخبار» نوشتۀ «ابن قتیبه» داستان جالبی در این مورد آمده است: میگویند مردی از اهل «ثقیف» به نزد «ولید بن عبدالملک» آمد.
ولید گفت: آیا قرآن خواندهای؟
اعرابی گفت:نه، کار و مشغله زندگی مرا از یادگیری آن بازداشته است.
ولید گفت: آیا فقه میدانی؟
اعرابی گفت: نه!
ولید رویش را برگرداند، یکی از حاضران مجلس به مرد اشاره کرده و ولید را صدا زد!
ولید گفت: ساکت باش که کسی در مجلس ما ننشسته است. در واقع منظور ولید آن بود که کسی که قرآن و درس دین نخوانده است، فقه و لغت نمیداند و از اشعار نیکو چیزی یاد نگرفته است، هر چند بطور ظاهری و جسمی موجود باشد، بود و نبود او یکسان است.
یکی از نکات مهم در شیوه تربیت اسلامی، آغازنمودن تعلیم و آموزش اطفال از همان ابتدای طفولیت و سنین اول زندگی است، در این دوران ذهن کودک مستعدتر و نیروی حافظه قویتر و توانایی پذیرش او بیشتر است.
و معلم اول حضرت محمد ـ که سلام و درود خدای بر او باد ـ به همین مطلب اشاره دارد، آنجا که میفرماید:
«دانشی که در کودکی آموخته شود، مانند نقشی است که بر سنگ حک میشود». (روایت بیهقی و طبرانی) علم روانشناسی و تربیت نیز این مطلب را تائید نموده است.
و شاعر چه زیبا گفته است:
أرانی أنسی ما تعلمت فی الکبر |
|
ولست بناس ما تعلمـت فی الصغـر |
وما العلم إلا بالتعلم فی الصبا |
|
ومــا الحلم إلا بالتحلــم فی الکبر |
ولو فلق قلب المعلم فی الصبا |
|
لأصبح فیه العلم کالنقش علی
الحجر |
وما العلم بعد الشیب إلا تعسف |
|
إذا کــل قلب المرء والسمع والبصر |
وما المرء إلا اثنان: عقل ومنطق |
|
فمــن فاتــه هــذا وهــذا فقد
دمر |
«هر آنچه را که در پیری میآموزم به فراموشی میسپارم اما آنچه را که در جوانی آموختهام، از یاد نخواهم برد. آموزش علم و دانش به معنای واقعی در کودکی امکانپذیر است و صفت بردباری را انسان در بزرگسالی پیدا میکند. اگر قلب دانش آموخته در جوانی را بشکافند، میبینند که دانش در آن قلب همچون نقش بر سنگ شده است.
آموزش علم بعد از پیر شدن چیزی جز سرگردانی و بینظمی نیست، زیرا قلب و گوش و چشم انسان خسته و ناتوان میشود. هویت و حقیقت مرد را دو خصلت میسازند و آن دو عقل و منطق است، کسی که از این دو بیبهره باشد، حقیقت و هویتی ندارد».
جایگاه زن در آموزش علوم در اسلام
تمام علما و فقها و سلف و خلف، اتفاقنظر دارند که در وجوب آموزش علم، مرد و زن هیچ تفاوتی با هم ندارند، و این یکسانی به دو دلیل است:
اول: مرد و زن در تکلیف شرعی برابرند.
دوم: زنان در ارتباط با پاداش اخروی هیچ فرقی با مردان ندارند.
یکسانی زن و مرد در تکالیف شرعی به آن دلیل است که تمامی تکالیفی را که دین مبین اسلام برای مردان تعیین نموده، به زنان نیز تعمیم داده است، همچنانکه نماز و روزه و زکات و حج و احسان و قوانین خرید و فروش و وکالت و امر به معروف و نهی از منکر و مسؤولیتهای متعدد دیگر بر مردان واجب شده است و زنان نیز به همان اندازه مکلفند.
البته در شرایط خاصی زن از انجام بعضی از امور به علت موقعیت ویژه خود معاف شده است.
برای مثال:
به دلیل مشقت و اختلال در سلامت جسمانی در ایام حیض و نفاس، از انجام نماز و روزه معاف گردیده است.
به علت ظرافت و لطافت جسمانی، تکلیف شرکت در جنگ، یا انجام کارهای سنگینی مانند آهنگری و بنایی و غیره به او سپرده نشده است.
بطور کلی کارها و امور که با وظیفه و مسؤولیت زن در تعارض باشد مجبور به انجام دادن آن نیست.
اگر کار زن با مسؤولیتهای خانوادگی و تربیت فرزندان در رسیدگی به امور منزل برخورد داشته باشد، نباید مبادرت به انجام آن نماید.
اگر کار یا عملی که زن انجام میدهد با اختلاط زن و مرد همراه باشد، یا موجب فساد اجتماعی شود، ضرورتی به انجام دادن آن نیست. غیر از موارد مذکور، در تحمل و انجام تکالیف، زن و مرد با هم هیچ تفاوتی ندارند.
به نظر اینجانب و بنابر عقیده صاحبان بصیرت و روشنفکران معاف نمودن زن از انجام امور فوق در واقع نوعی قدردانی و بزرگداشت او بوده و احترام و منزلت او را در چشم دیگران بیشتر میکند.
و خدا شوقی را رحمت کند، آنجا که گفت:
لیس الیتیم من انتهی أبواه من |
|
هم الحیاة وخلفاه ذلیلا |
إن الیتیم هو الذی تلقی له |
|
أما تخلت أو أبا مشغولا |
«یتیم کسی نیست که پدر و مادرش مرده باشند و او را بیپناه و درمانده بر جای گذاشته باشند. یتیم واقعی کسی است که مادری بیتوجه و پدری سرگرم و مشغول به کار خود دارد».
آیا کسی از ما راضی میشود که زن را به کارهای شاق و طاقتفرسا و ادار کند که جسم او را ضعیف و ارزش انسانی او را پایمال نموده و باعث ابتلای او به انواع امراض و عوارض گردد؟
آیا کسی از ما راضی میشود که زن را به اموری وادار کند که شرف او را لکهدار کرده و حیثیت و آبروی او را پایمال نماید؟
و آیا برای یک زن چیزی بالاتر از حیثیت و آبروی او وجود دارد؟ زنی که به طریق گمراهی و فساد رفته و منحرف میشود، چگونه میتواند مربی و معلم خوبی برای کودکان خود باشد؟
بقول شاعر:
ولیس النبت ینبت فی جنان |
|
کمثل النبت ینبت فی الفلاة |
وهل یرجی لأطفال کمال |
|
إذا ارتضعوا ثدی الناقصات |
«گیاهی که در باغ با صفا رسته است با آنکه در لجنزار میرود یکسان نیست.
آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخورند، میتوان انتظار کمال و بزرگی داشت؟»
نظر اندیشمندان غربی در ارتباط با بیرون رفتن زن و کار خارج از منزل
ساموئل اسمایلس یکی از متفکران انگلیسی در یکی از کتابهایش به نام «اخلاق» میگوید: «نظام و شرایطی که زن را وادار میکند خارج از منزل در ادارات یا کارخانجات صنعتی کار کند، هر اندازه از لحاظ اقتصادی و مالی برای خانواده او قابل توجه باشد، نتیجهای اسفبار دارد و آن ویران شدن و از هم پاشیدن نظام خانواده است. دلیل این تخریب و ویرانگری آن است که عدم حضور زن در منزل باعث تزلزل ارکان و سست شدن پایههای آن میگردد، و روابط اجتماعی را نیز به دنبال خود، دچار اختلال مینماید.
چرا چنین میشود؟ زیرا وظیفه حقیقی زن به انجام رساندن تکالیف و وظایف داخل منزل است و وظایف مهم و بسیار حساسی مانند تربیت فرزندان، نظم و نظافت در داخل خانه و رسیدگی به نیازهای افراد خانواده و تنظیم مخارج ضروری داخل منزل و غیره را بعهده دارد، اما ادارات، زنان را از انجام این وظایف مقدس باز میدارد، نظام خانواده دچار فروپاشی و اضمحلال شده است، کودکان و نوجوانان ما از نعمت تربیت والدین بیبهرهاند محبت و رابطه قلبی زن و شوهر فروکش کرده و به سردی گرائیده است، و دیگر زن یار و غمخوار شوهر خود نیست و فقط به همکاری تبدیل شده است که در کار و مشکلات دوش به دوش شوهرش با او پیش میآید و به علت تاثیرات منفی و مضری که در خارج از نظام خانواده از اطرافیان میپذیرد، تواضع فکری و اخلاقی را که مدار و پایه و اساس فضیلت و ارش اوست از دست داده است».
در مجله «شجره الدر» شماره ششم، سال اول، از قول یکی از نویسندگان انگلیسی به نام «مس انیرود» آمده است:
«اگر دختران ما در منزل خود مانند یک خدمتکار یا حتی به عنوان خدمتکار انجام وظیفه میکردند[2] بسیار بهتر از کار کردن آنان در ادارات بود، زیرا در اختلاط زن و مرد در محیط اداری ما، زنان چنان آلوده میشوند که رونق و نشو و نمای زندگی را برای همیشه از زن سلب میکند.
ای کاش زنان سرزمین ما مانند کشورهای مسلمان به زینت پاکی و عفت و نجابت آراسته بودند. زنان مسلمان با آسودگی خیال و آرامش روحی همراه با صیانت آبرو و شرف خود زندگی میکنند.»
آری زمانی که یک انگلیسی این چنین حیات آلودهای را برای زنان کشور خود ننگ میداند، ما را چه شده است که به بلای عصر حاضر که دامنگیر زنان شده است توجهی نمیکنیم و چرا دختران و زنانمان را به کاری تشویق نمیکنیم که با فطرت و خلقت او تناسب داشته باشد؟ کار مردان را به مردان واگذاریم و امور زنان را به زنان، تا سلامت و شرف و حیثیت زنان را تضمین کرده باشیم.
زنان مانند مردان به جزای اخروی نایل میگردند. برای دریافت این حقیقت کافی است قرآن را در پیش روی گذاشته آن را ورق بزنیم، آنگاه در مییابیم که آیات متعددی در اینباره در قرآن کریم آمده است، برای نمونه چند آیه ذکر میشود:
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّی لَآ أُضِیعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُکُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُکَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَیَِّٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥﴾ [آل عمران: 195].
«پس پروردگارشان دعای ایشان را اجابت کرد، براستی من عمل هیچ عمل کنندهای را از شما مرد یا زن، ضایع نمیکنم، بعضی از شما از بعض دیگر است، پس آنانکه هجرت کردند و از خانههای خود خارج شدند و در راه من اذیت شدند، و جهاد کردند و کشته شدند، البته بدیهایشان را جبران میکنم و حتماً ایشان را به بوستانهایی که نهرها از زیر آن جاری است وارد میکنم، این پاداشی از جانب خداوند است و پاداش نیک نزد اوست».
﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ یَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا یُظۡلَمُونَ نَقِیرٗا ١٢٤﴾ [النساء: 124].
«و هر کسی که عمل صالح انجام دهد از مرد و زن، در حالیکه مؤمن است، پس آنان به بهشت وارد میشوند و ذرهای به آنان ظلم نمیشود».
﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِینَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِینَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِینَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِینَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِینَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰکِرِینَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا وَٱلذَّٰکِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمٗا ٣٥﴾ [الأحزاب: 35].
«به تحقیق خداوند برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان با ایمان و زنان با ایمان و مردان فرمانبردار و زنان فرمانبردار و مردان راستگوی زنان راستگوی و مردان صبور و زنان صبور و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه ده و زنان صدقه ده و مردان روزهگیر و زنان روزهگیر و مردان حافظ شرمگاه و زنان حافظه و مردان بسیار ذکرگوی خداوند و زنان ذکرگوی پاداش و آمرزش بزرگی آماده کرده است».
و در حدیث آمده است که «اسماءل» دختر «یزیدبن السکن» به خدمت رسول اکرمص رسید و گفت: من نمایندۀ گروهی از زنان مسلمان هستم و آنچه که میگویم یا طلب میکنم خواسته و گفته آنان است. خدای تعالی شما را برای هدایت مردان و زنان برانگیخت، پس ما نیز به شما ایمان آوردیم و از آنچه که فرمودید، پیروی کردیم. اما، ما گروه زنان پوشیده و خانهنشین هستیم و مردان میتوانند در مجالس ظاهر شده، در تشییع جنازه و جهاد شرکت کنند، و آنگاه که برای جهاد خارج میشوند اموالشان را حفظ کرده و کودکانشان را سرپرستی میکنیم.
ای رسول خداصآیا ما نیز در اجر اعمال آنان شریک هستیم؟
پیامبر خداص به سوی یارانش نظر کرده فرمود:
«آیا سخن این زن را که بهترین سؤال را در ارتباط با دین و پاداش اخروی نمود، شنیدید؟»
گفتند: آری؟
آنگاه فرمودند: «ای «اسماء» برگرد و به تمامی زنان بگو! شوهرداری نیکو و به جای آوردن رضایت شوهر و اطاعتکردن از او اجری دارد که با اجر تمام آن چیزی که گفتی برابری میکند».
«اسماءل» از شنیدن این خبر خوش به وجد آمده در حالیکه «الله أکبر» و «لا إله إلا الله» میگفت برگشت تا سخن رسول خداصرا برای زنان باز گوید.
در حدیث آمده است که رسول خداص فرمود: «من کان له ثلاث بنات أو ثلاث أخوات، أو بنتان أو أختان، فأدبهن وأحسن إلیهن وزوجهن فله الجنة»، و فی روایة: «وأیما رجل کانت عنده ولیدة (أی أمة) فعلمها فأحسن تعلیمها، وأدبها فأحسن تأدیبها، ثم اعتقها وتزوجها فله أجران». «کسی که سه دختر یا سه خواهر یا دو دختر یا دو خواهر دارد، آنان را تربیت کرده با ایشان خوشرفتار باشد و آنان را به شوهری خوب دهد، بهشت جایگاه اوست». (روایت ترمذی و ابوداود)
در صحیح «بخاری و مسلم» نیز ثبت شده است که پیامبر خداص روزهایی را به تعلیم و آموزش زنان اختصاص داده بودند زیرا گروهی از زنان به خدمت ایشان رسیده، گفتند: «ای پیامبر خدا، مردان تمام وقت شما را گرفته و ما بهرهای نداریم، شما، خود روزی را مشخص کنید که خدمت شما باشیم و آنچه را که پروردگار متعال به شما یاد داده است به ما آموزش دهید». فرمودند: «فلان روز و فلان روز، جمع شوید»! پس از اجتماع زنان رسول اکرمص تشریف میآوردند و کلام وحی را به زنان آموزش میدادند.
در کتاب «فتوح البلدان» نوشت» «بلاذری» آمده است که ام المؤمنین «حفصه» دختر عمر بنالخطابس در دوران جاهلیت تحت نظر زنی مربی به نام «شفاء العدویه» آموزش خواندن و نوشتن میدید، پس از ازدواج با رسول اکرمص آن حضرت از «شفاء» در خواست کرد: همچنانکه نوشتن را به او آموختهای، خط خوش و تزئین خط را نیز به او بیاموز!
نتیجهای که از این مطالب میگیریم آن است که اسلام به امر تعلیم و آموزش دختران توجه کرده و به مسلمانان دستور داده است که دانش و فرهنگ مفید و ارزشمند رابه دختران خویش بیاموزند و اگر تعدادی از اندیشمندان ما در زمان قدیم از تعلیم زنان جلوگیری میکردند، به آن دلیل بوده است که آموزشهای آنان به اشعار زشت و سخنان رکیک و مطالب منحرف و سبک و دانستنیهای مضر، منحصر بوده است.
اما اگر علمی که زن میآموزد برای دنیا و آخرتش سودمند باشد، شعری که یاد میگیرد با وقار و مملو از حکمت و پند، و کلامی که میآموزد استوار و ارزشمند باشد چه کسی مانع او خواهد شد و از او جلوگیری میکند.
«ابن سحنون» در کتاب معلمین میگوید: قاضی نیکوکار و متقی «عیسیبن مسکین» به دختران و نوههایش قرآن کریم را آموزش میداد.
«عیاض» میگوید: قاضی هر روز عصر دو دخترش و دختران برادرش را صدا میزد و آنان را جمع میکرد و تعلیم قرآن را آغاز مینمود.
فاتح صقلیه (اسدبن الفرات) نیز با این شیوه به دخترش «اسماء» آموزش میداد که بعدها از لحاظ علمی به درجه بسیار والایی رسید.
«خشنی» روایت میکند: در مقر حکومت «محمدبن الاغلب» معلمی بود که کودکان پس را روزها و دختران را شبها تعلیم میداد. از لحاظ تاریخی نیز ثابت شده است که زن در سایه اسلام به بالاترین مدارج علمی و فرهنگی دست یافت و بیشترین میزان پیشرفت زنان در قرون اولیه تاریخ اسلام بوده است.
در این خیل عظیم، زنان نویسنده و شاعر مانند: «علیه بنت المهدی» و «عائشه بنت احمد بن قادم» و «ولاده» دختر خلیفه «مستکفی بالله» دیده میشوند.
و از زنان پزشک مانند «زینب» ـ پزشک بنی اود ـ که به درمان بیماریهای چشم معروف بوده و «ام الحسن بنت قاضی» که میگویند طبیب بسیار زبردستی بوده است، را میتوان نام برد.
همچنین از گروه محدثین تعداد قابل توجهی را زنان تشکیل میدهند، زنانی مانند «کریمه مروزیه» و سیده «نفیسه» دختر محمد را برای نمونه میتوان نام برد.
«حافظ بن عساکر» که از راویان حدیث است، میگوید: «هشتاد و چند نفر از مشایخ و اساتید، که حدیثها روایت کردهاند، زن هستند».
تعداد زیادی از زنان مسلمان به مقام بسیار والاتری رسیدند، از جمله زنانی که استاد و مدرس بزرگانی مانند «امام شافعی»، «امام بخاری»، «ابن خلکان»، «ابن حبّان» و گروهی از فقها و علما و ادیبان مشهور مسلمین بودند.
این اسناد تاریخی دلیل بسیار خوبی است برای اثبات این موضوع که اسلام، توجه خاصی به امر تربیت و آموزش زنان و پیشرفت فکری و شکوفایی استعدادها و نبوغ پنهان آنان دارد.
و حال که شرع اسلام اجازه میدهد علومی را که برای دنیا و آخرت او سودمند است فراگیرد، بنابراین ضروری است که آموزش زنان در اختلاط با مردان صورت نپذیرد تا دختران بتوانند در محیطی آکنده از آرامش و امنیت خاطر، آبرو و حیثیت خویش را حفظ نموده و خوشنام و خوشرفتار و با وقار و متین باشند.
شاید اولین نویسنده در زمینه مسائل تربیتی که به جدا کردن دو جنس در زمینه آموزشی اشاره کرده است، امام «قابسی» باشد. ایشان در مقالهای در ارتباط با تعلیم و تربیت میگویند: «بهتر است که دختران و پسران در هنگام آموزش مختلط نباشند».
در این باره از «ابن سحنون» سؤال کردند که گفت: دوست ندارم کودکان، دختر و پسر با هم درس بخوانند، زیرا باعث فساد میشود.
آنچه که «قابسی» و «ابن سحنون» میگویند رای و اعتقاد شخصی آنان نیست، بلکه حکمی است که از شرع اسلام استنباط شده است و میدانیم که حکم خدای تعالی بر هر حکمی و امری مقدم است در این باره در سورۀ احزاب آمده است:
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا ٣٦﴾ [الأحزاب: 36].
«زن و مرد مؤمن حق ندارند، بعد از آنکه خدا و پیامبرش حکمی را بیان کردند، به اختیار خود امری را برگزینند و کسی که خدا و پیامبر او سرپیچی کند، بحقیقت به گمراهی افتاده است، گمراهی آشکار».
و دلیل نظر آنان درباره جلوگیری از مدارس مختلط براساس نصوص ذیل میباشد:
خدای تعالی فرموده است:
﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖ﴾ [الأحزاب: 53].
«و اگر از آنان درخواست چیزی کردید، از پشت پرده از آنان بخواهید (خطاب به مسلمانان، در ارتباط با همسران پیامبرص)».
هر چند که این آیه دربارۀ امهات مؤمنین، یعنی همسران پیامبر اکرمص نازل شد، اما بنابر گفته علمای اصول، نکتهای را که از آیه استنباط میکنیم مبتنی بر عموم لفظ است نه خصوص سبب، یعنی اینکه لفظ درخواست نمودن از پشت پوشش، منشأ و منبع استنباط ما بوده و بر عموم زنان مسلمان صدق میکند و ما مفهوم آیه را به سبب یا علت اختصاص نزول آن حدود نخواهیم کرد.
و در شرایطی که امهات مؤمنین که از جنبه عفت و طهارت در شخصیت آنان هیچ تردیدی نیست، به حجاب و عدم حضور در میان مردان بیگانه امر میشوند به طریق اولی زنان مسلمان نیز به انجام آن مامور هستند. این مفهوم را علمای فقه و اصول مفهوم «اولی» گویند.
همچنین خدای سبحان میفرماید:
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ﴾ [النور: 32].
«(ای محمد) بگو که مردان مؤمن چشمهایشان را از نگاه حرام باز دارند و اعضا تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند که به تقوی و طهارت نزدیکتراست به تحقیق خداوند به هر آنچه میکنند، آگاه است و به زنان مؤمن بگو که چشم خود را از نگاه حرام باز دارند و اعضا تناسلی خود را از فعل حرام حفظ کنند و زینتهای خود را ظاهر نسازند مگر برای شوهرانشان و پدرانشان و پدران شوهرانشان و پسرانشان...».
چنانچه در آیه فوق میبینیم زنان مؤمن به عدم نظر به مردان بیگانه و کشاندن پوشش بر سرو سینه، امر شده و از آشکار نمودن زینتها و مفاتن جسم (بجز برای محارم) منع شدهاند، آیا شمول موجود در آیه در برگیرنده هر زن مسلمان نیست؟
آری! بنابر این کلام ارزشمند وحی، زنان مسلمان باید خود را پوشانده، احترام و عفت خود را حفظ نمایند و با مردان بیگانه اختلاط نکنند.
خدایتعالی میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: 59].
«ای پیامبر! به زنان و دخترانت و سایر زنان مسلمان بگو که جامهای گشاد بپوشند! (تا محاسن و زیبائیهایشان را بپوشاند) و این مناسبترین راه است که آنان را از زنان مشرک تمیز دهند و آزار ننمایند و خداوند محققاً بخشایشگر و مهربان است».
وقتی در این آیه زن مسلمان به حجاب و پوشش جلباب، امر شده است، اختلاط او را با مردان بیگانه چگونه میتوان تصور کرد.
در روایتی از «ترمذی» آمده است که رسول خدا ج فرمود: «ما خلا رجل بامرأة إلا وکان الشیطان ثالثهما».
«هر مردی با زنی خلوت کند حتماً شیطان سومین نفر است که به آن دو اضافه خواهد شد».
و در روایت دیگری از «بخاری» و «مسلم» آمده است که فرمودند: «إیاکم والدخول علی النساء، فقال رجل: یا رسول الله، أفرأیت الحمو؟ قال: الحمو الموت». از واردشدن به مکانی که زنی تنها در آنجاست، بپرهیزید! سؤال شد، ای رسول خداص آیا نزدیکان شوهر هم اجازه ندارند؟ آن حضرتص فرمودند: «نزدیکان شوهر مرگند.» (مقصود آنکه بدتر از همه در این مورد نزدیکان شوهرند).
نصوص قرآنی و احادیث مذکور اختلاط زن و مرد را قاطعانه و بدون شک و تردید، حرام مینماید.
اما آنان که اختلاط زن و مرد را جایز میدانند و آن را با عادات اجتماعی و یا براهین شرعی و معالجات روحی توجیه میکنند، یا به شرع اسلام دروغ میبندند و یا چنین وانمود میکنند که از فطرت و غریزه انسانی بیخبرند و یا از شرایط اسفبار امروزی که تمامی جوامع انسانی در آن غوطهورند، ناآگاهند.
در جواب کسانی که میخواهند اختلاط زن و مرد را امری شرعی توجیه کنند کافی است نصوصی را که اخیراً ذکر کردیم برایشان بازگوئیم.
اما در جواب کسانی که در ارتباط با غریزه و میل جنسی در انسان خود را به تجاهل میزنند باید گفت:
خدایتعالی انسان را خلق کرد و در هر دو «جنس» یعنی زن و مرد میل و کشش جنسی قرار داده است.
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ﴾ [الروم: 30].
«[پای بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش برای آفرینش خدا هیچگونه تغییر و تبدیلی نیست».
خطر انحراف آنگاه زیاد میشود که زن و مردی که با هم در حال اختلاط هستند از لحاظ اخلاقی سالم نبوده، از جنبۀ نیاز جسمی نیز گرسنه باشند، آنگاه احتمال بروز فحشا و فساد بسیار بیشتر خواهد شد.
اختلاط زنان و مردان اگر از زمان کودکی باشد و در تمامی مراحل عمر نگاه کردن به زن به عنوان امری عادی تلقی شود و غریزه جنسی و شهوانی مرد و زن را تحریک نکند، رابطۀ دوستی بین زن و شوهر را به عداوت و دشمنی تبدیل میکند، زیرا یکی از امور اتصال زن و شوهر و تقویت کننده ارتباط عاطفی آنان رابطه جنسی است، درغیر این صورت، روابط به سردی گرائیده و هیچکدام به باقی ماندن در کنار دیگری راضی نخواهد بود و سرانجام آن به جدایی منجر میشود.
و در جواب کسانی که وانمود میکنند که از شرایط اسفباری که جوامع امروزی درآن غوطهورند، بیخبر میباشند، بهتر است که در مورد جوامع شرقی و غربی که امر اختلاط دو جنس در خیابانها و مدارس، فروشگاهها، ادارات و سایر اماکن امری عادی و معمولی است تحقیق کنند و ببینند نتیجه برهنگی و بیحجابی در کشورهای به اصطلاح متمدن و بقول خودشان پیشرفته چیست؟
در اینجا ما نیز فقط به ذکر نمونههایی از تجارب این کشورها البته با زبان آمار و ارقام میپردازیم تا راه را برای این افراد متجاهل قدری هموارتر کرده و آنان را زودتر به نتیجه وخیم افکارشان آشنا سازیم.
· شهید اسلام، «سیدقطب» در کتاب «اسلام و صلح جهانی» میگوید:
«نسبت دختران حامله در دبیرستانهای یکی از شهرهای آمریکا به 48% رسیده است».
· روزنامه لبنانی «احد» در شماره، 650، درباره فجایع و رسوایی جنسی در دانشگاهها و دانشکدههای آمریکا چنین میگوید:
«فجایع و فضایح جنسی در دانشگاهها و دانشکدههای آمریکایی در میان دختران و پسران دانشجو روز به روز بیشتر میشود».
«دانشجویان پسر در یک گردهمایی فریاد میزدند، ما دختر میخواهیم تا خوشگذرانی کنیم».
«حمله شبانه دانشجویان پسر به خوابگاه دختران و سرقت لباسهای زیر زنانه آنان از جمله حوادث مورد بحث در مجله مذکور است».
«رئیس دانشگاه به دنبال این حوادث اظهار میدارد: اکثر دانشجویان پسر و دختر عطش شدید جنسی دارند و بدون تردید روش زندگی مردم جامعه ما در عصر حاضر بزرگترین عامل این گونه رفتار غیر طبیعی آنان است».
«همچنین در این مجله آمده است که برطبق آمار رسمی دولت آمریکا در سال گذشته، دختران دانشگاهی که اکثر آنها در حدود 20 سال سن دارند 120 هزار طفل به صورت نامشروع به دنیا آوردهاند.»
همچنین در مجله مذکور آمده است که یکی از سخنگویان نیروهای انتظامی در ایالت «بروفیدنس» میگوید که 66 دانشجوی پسر و دختر برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به «رودایلند» رفتند، اما دیگر به دانشگاه برنگشتند، زیرا آنان را روانه زندان کردیم به دلیل آنکه تعدادی از آنها را در حالتهای مقاربت و اعمال فجیع جنسی دستگیر کرده و بقیه مشغول مصرف مواد مخدر بودند».
مجلۀ نامبرده براساس گفتههای مربی اجتماعی «مارگارت اسمیت» میگوید: «دختران دبیرستانی و دانشگاهی در حال حاضر فقط به احساسات و امیال خود فکر میکنند، در حدود 60% از دختران در امتحانات خود رد شدهاند، این ناتوانی فکری به آن علت است که بیشتر این دانشجویان به جای آنکه به فکر درس و آینده خود باشند به فکر مسائل جنسی هستند».
· «جرج بالوشی» در کتابش به نام «انقلاب جنسی» میگوید:
در سال 1962 «کندی» به صراحت اظهار میدارد: «آینده آمریکا در خطر است، زیرا جوانان ما در لذت و شهوت غرق شده و بر انجام مسؤولیتهای خویش توانا نیستد. از هر هفت جوان که برای پذیرش سربازی معاینه میشوند، شش نفر شرایط مناسب سربازی را ندارند و در واقع سالم نیستند، زیرا غرق شدن در شهوت، سلامت جسمی و روحی آنان را از بین برده است».
· در سال 1962 «خروشچف» میگوید: «آینده روسیه در خطر است، به آینده جوانان روسی نمیتوان اطمینان داشت، زیرا اکثرا انحراف اخلاقی داشته و غرق در شهوت جنسی هستند».
· و «ویل دورانت» در کتابش به نام «لذات فلسفه» میگوید:
ما بار دیگر با سؤالی روبرو شدهایم که ذهن سقراط را به خود مشغول کرده بود، سؤال این است:
ما چگونه میتوانیم به اخلاق والا دست یابیم که وجدان و درون هر فرد، خود بتواند مانع انحراف و خلافکاری شود؟
مردم ما با این معنویات را از دست دادهاند، در واقع با فساد دامنگیر جوامع، ما میراث اجتماعی خود را با دست خویش نابود میکنیم.
یکی از عوامل مهم دراین فساد و بیبندوباری، اختراع وسایل جلوگیری از بارداری است، قانون اخلاقی در گذشته رابطه جنسی را فقط به اتصال قانونی و شرعی، یعنی ازدواج محدود میکرد زیرا ازدواج، منجر به «ابوت» میگردد. به صورتی که امکان جدا کردن زن و شوهر وجود نخواهد داشت و مسؤولیتی که پدر یا مادر در قبال فرزند به عهده داشتند فقط از طریق ازدواج تثبیت میگردید. اما، امروز رابطه بین ازدواج و اتصال جنسی از هم گسسته است و شرایطی ایجاد شده است که برخلاف رای و انتظار پدران ماست، زیرا تمام روابط زنان و مردان به علت این عوامل دچار تغییر شده است.
خجالت آور است که با خشنودی بپذیریم، نیم میلیون دختر آمریکایی خود را در قربانگاه فساد و فحشا قربانی میکنند.
صاحبان ثروت و سرمایه یا تاجران شهوت و احساس جنسی بیشرمانه و با گستاخی و با سوءاستفاده از دختران و پسرانی که از ازدواج و امکانات زندگی محرومت با به نمایش درآوردن آنها بر صفحات مجلات و در نمایشات با برانگیختن احساس جنسی خوانندگان و تماشاگران، پولی به جیب زده و از این رهگذر، به نان و نوایی میرسند.
هر مردی که امر ازدواج را به تاخیر میاندازد، لاجرم مصاحب و دمساز زنان هرزه خیابانی خواهد شد و از طرف دیگر، نظام و قوانین دولتی با ترغیب و توجیه علمی این گونه افراد، شرایط مناسبی برای ارضای غرایز بطور غیرمشروع فراهم میکند. چنین به نظر میرسد که جهان امروز، تمام راههای ممکن را برای تحریک و انگیزش غریزی و شهوانی هموار نموده است.
راه لذت جوئی و ارضای شهوانی را که تجدد و به اصطلاح تمدن جدید غرب این چنین هموار نموده است، غالباً همراه با نوعی تهاجم بر علیه معتقدات دینی است، زیرا جوانان ما میدانند که دین با این چنین رفتاری مخالف است و بر علیه آن موضع میگیرد و لذتجویی آنان را باطل میداند، به این دلیل با پیش فرض قبلی در علومتجربی به دنبال یافتن دلایل زیادی هستند که بر علیه دین بوده و حقیقت آن را نفی کنند.
با توجه به آنچه گفتیم تعجبی ندارد که جسم به دنبال ارضای شهوات جنسی طغیان کند، و قوه تمکن و حفظ نفس در مردم، ضعیف و سست گردد و عفت و پاکدامنی که زمانی فضیلت و ارزش اخلاقی محسوب میگردید، مورد تمسخر قرار گیرد و حیا و شرمی که در گذشته به زیبایی و وقار انسان میافزود، بطور کلی از حیات انسان امروز رخت بربندد.
و مردان به تعداد خطاهای خود افتخار کنند و زنان صرفنظر از ادعای قدیمی مساوات با مردان،تمایل به ماجراجویی و روبرو شدن با خطرها را دارند و رابطه جنسی نامشروع قبل از ازدواج به امری عادی و متداول تبدیل شده است.
امروزه دیگر فحشای خیابانی وجود ندارد، منظور از فحشای خیابانی زنایی است که در قبال آن پول گرفته شود، از بین رفتن فحشای خیابانی به علت اقتدار و مبارزه پلیس نیست، زیرا رابطه جنسی و مقاربت دختران و زنان به علت میل جنسی آنقدر آزاد و رایج شده است که دیگر احتیاج به خودفروشی و فحشای پولی نیست.[3]
· در جریدۀ «اخبارالیوم» قاهره در تاریخ 24/4/1965 این خبر آمده است:
امروز زنان سوئدی در تظاهراتی بالغ بر 100،000 نفر که از مناطق مختلف این کشور در آن شرکت داشتند، خواستار آزادی کامل روابط جنسی شدند، و در ادامه خبر گفته میشود:
در ماه آوریل سال 1964 نیز، سروصدای زیادی علیه نامه سرگشاده 140 پزشک سوئدی به پادشاه و پارلمان این کشور بر پا شد، در این نامه پزشکان آن کشور، تقاضا کرده بودند که روابط بیبندوبار جنسی در این کشور محدود شود، زیرا روابط نامشروع جنسی هویت و سلامت جامعه را به شدت تهدید میکند و وجود قوانین قاطع علیه فساد جنسی ضروری و حیاتی است.
· قاضی امریکایی به نام «بن لندسی» تحت عنوان طغیان نسل جدید مینویسد:
کودکان امریکایی دچار بلوغ زودرس شدهاند و از همان دوران کودکی احساس جنسی در آنها شروع به رشد و افزایش میکند، قاضی «بن لندسی» میگوید: در ارتباط با 312 کودکی که برای نمونه بررسی کردم حدود 255 نفر آنان بین سنین 11 تا 13 سالگی بالغ شدهاند و در آنها علامت بروز شهوت جنسی به خوبی دیده میشود،این علائم جسمی و احساس جنسی قبلاً در سنین 18 سالگی بروز مینمود.
· آقای دکتر «ادیت هوکر» در کتابش به نام قوانین جنسی میگوید:
امروزه حتی در بین قشر تحصیل کرده هم امری غیر عادی و عجیب نیست که دختران هفت یا هشت ساله دوست پسر داشته باشند و چه بسا با آنان عمل جنسی انجام داده و مرتکب فحشا شوند، دکتر هوکر برای اثبات این ادعا مدارک زیادی ارائه میکند.
· روزنامه «الشرق الاوسط» چاپ «لندن» در شماره صادره به تاریخ 15/7/1979 میگوید:
«75٪ مردان در اروپا به همسران خود خیانت میکنند. البته خیانت زنان به شوهرانشان مقداری از این رقم پائینتر است، و در بسیاری از مواقع شوهر از خیانت زنش خبر دارد و زن نیز همچنین، با این حال روابط زناشویی بدون هیچ مانعی ادامه مییابد، اما، در مورد روابط جنسی قبل از ازدواج باید گفت:
حدود 80٪ تا 85٪ پسران بالغ و مردان، چندین دوست دختر دارند، و کسانی که ازدواج نکرده یا دوست دختر ندارند که با آنها خود را ارضا کنند هر روز با زنی بوده و نیاز غریزی خود را به این شکل اشباع میکنند».
· بیشتر خوانندگان عزیز موضوع مربوط به رئیس جمعیت ملی فرانسه آقای «لوتروکیه» را میدانند، پیرمرد هفتاد و چهار سالهای که وقار و احترام و سن و سال او مانع از آن نگردید که تا بنا گوش در لجن زار فساد و بیبندوباری جنسی فرو نرود.
نیروی محافظ مخصوص پلیس اعتراف کردند که در یک مقر حکومتی، منازل تعدادی از شخصیتهای مهم پاریس، برای خوشگذرانی و شبزندهداری، تعدادی دختر 14 تا 18 ساله را جمع کرده و به خدمت آقای «لوتروکیه» و دوستانش بردهاند.
· در یکی از گزارشات سری پلیس مخفی امریکا که بعدها برملا شد و در جراید به چاپ رسید، آمده است:
آزادی و بیبندوباری جنسی و تمدن آلوده به فحشا و فساد، نه تنها نظام خانوادگی را در آمریکا متلاشی کرده است بلکه فرهنگی ایجاد نموده که مداوا و معالجه آن بوسیله پلیس و نیروهای قضایی غیرممکن است.
· در روزنامه «هرالدتریبون» چاپ امریکا در شماره منتشره به تاریخ 29/6/1979 در مقالهای آمده است:
«متخصصین امر در ارتباط با پدیده ویرانگری که در جامعه امریکایی امروز بطور خصوص و در غرب بطور عموم رایج شده بحث کردهاند و آن پدیده اسفبار و هولناک رابطه جنسی با محارم مانند دختر و خواهر است. صاحبنظران در این مقاله میگویند: انتظار چنین پدیدهای بعید نیست. در تحقیقاتی که در این مورد به عمل آمده است از هر ده خانواده امریکایی یک خانواده به آن گرفتار است. در شرایطی که مردان با خواهر یا دختر خود زنا میکنند، جوانی که دختری در مدرسیه یا محل کار همراه است چه خواهد کرد؟ در حالی که بین آنها رابطه جنسی یا خویشاوندی وجود ندارد بدون تردید ارتکاب فحشا برای آنها بسیار ساده و پیش پا افتاده تلقی میشود».
آنچه خدمت خوانندگان محترم عرضه شده قطرهای از دریای انحرافات و فسادی است که در کشورهای غربی جریان دارد، در واقع غربیها نتیجه اسفبار و تلخ مساله آزادی جنسی و اختلاط زن و مرد را تجربه میکنند، بدون تردید بیحجابی، خودآرایی و خروج نیمهعریان و تمام عریان زنان همراه با اختلاط زن و مرد در تمامی مراحل زندگی از مدارس ابتدایی تا دانشگاهها و محل کار، عامل اساسی چنین فساد دامنگیر و شایعی است که مانند سایهای شوم حیات انسان درمانده و سرگردان غربی را وارد تاریکی مخوفی نموده است.
بعد از نتایج عملی و آمار و عددی که خدمت خوانندگان محترم تقدیم شد، آیا هر صاحب بصیرت و اندیشۀ سلیمی قبول میکند که اختلاط زن و مرد از قدرت و فوران غریزۀ جنسی بکاهد! و با هم بودن زن و مرد را به امری عادی و متداول تبدیل کند؟ شیخ «زاهد کوثری» گفتگوی جالبی را بین سفیر دولت عثمانی و یکی از مقامات انگلیسی حکایت میکند:
· یکی از مقامات دولتی انگلیسی به سفیر عثمانی میگوید: چرا زنان در کشورهای شرقی همچنان دور از مردان بوده و از دیدن روشنایی محرومند؟ (کنایه از محدودیت زنان شرقی) سفیر عثمانی میگوید: «چون زنان ما دوست ندارند از غیر شوهرشان بچهای داشته باشند». صاحب مقام انگلیسی از خجالت سرخ شده و از دادن جواب عاجز میماند.
نتیجه بسیار مهمی که میخواهم از مباحث اخیر بگیرم آن است که:
تئوریسینها و برنامهریزان ابر قدرتها و صهیونیسم و دیگر مکاتب مادی، قبل از هر چیزی به فکر فاسدنمودن جامعه مسلمین و از بین بردن هویت و ماهیت اسلامی آن هستند. برای نابودی جامعه مسلمان راهی جز از بین بردن ارزشهای اخلاقی و مفاهیم دینی خصوصاً در بین قشر جوان نیست، برای رسیدن به این مقصود انحراف و بیبندوباری اخلاقی را در جامعه رواج میدهند و اولین هدف آنان در این رابطه زنان هستند، زیرا زن عنصر عاطفی و شکلپذیری است که میتواند به عنوان آلت دست و وسیله تخدیر اجتماعی برای رسیدن به این مقصود شوم مورد استفاده قرار گیرد.
· یکی از صاحبنظران نیروهای استعماری میگوید: «جام شراب و زن آوازهخوان بیش از هزار توپ جنگی و نابودی «امت محمدی» مؤثر است! پس آنان را در دوستی دنیا و لذات شهوانی غرق کنید».
· یکی از روسای جمعیت فاسد «فرماسونری» میگوید:
«ما باید زنان را جذب کنیم، هرگاه دست به دست ما بدهند و همراه ما شوند با وادار کردن آنها به کارهایی که میخواهیم، به پیروزی میرسیم و در این شرایط است که حامیان و سربازان دین را نابود میکنیم».
· در پروتکل دانشمندان صهیونیستی آمده است:
بر ما واجب است که قیود اخلاقی را در هر مکانی از بین ببریم آنگاه به سادگی میتوانیم بر آن محل مسلط شویم. «فروید» از ماست، در سایه تفکرات و تئوری او بزودی روابط جنسی آشکارا و بدون هیچ شرم و حیایی انجام میشود، در آن صورت دیگر مفهومی مقدس در نظر جوانان باقی نخواهد ماند و مهمترین آرزو و فکر یک جوان، آن خواهد بود که غریزه جنسی خود را برآورده کند و آنگاه اخلاق او پایمال شده و نابود میگردد.
پس کسانی که منادی و مبلغ اختلاط زنان و مردان در کشورهای اسلامی هستند در واقع آگاهانه یا ناخودآگاه وسیله و آلت اجرای مقاصد و اهداف دشمنان اسلام میباشند.
پس بر پدران و مادران واجب است که دختران خود را در محیطهای آموزشی و غیر آموزشی از پسران جدا سازند تا براساس پاکی و عفت و نجابت رشد کرده و جامعه نیز از مفاسد اخلاقی در امان باشد، و امت اسلامی ما از دامی که عنکبوت استعمار و صهیونیسم برایش تنیدهاند، رها شود.
خانم «عایشه تیموریه» در شعر زیبائی که سروده است به دانش و عفت و حجاب خود افتخار کرده، میگوید:
بید العفاف أصون عز حجابی |
|
وبهمتی أسمو علی أترابی |
ما ضرنی أدبی وحسن تعلمی |
|
إلا بکونی زهرة الألباب |
ما عاقنی خجلی عن العلیا ولا |
|
سدل الخمار بلمتی ونقابی |
«با عفت خویش افتخار و عزت حجابم را حفظ میکنم و با همت و اراده خود بر هم سن و سالانم برتری مییابم. ادب اخلاقی و آموزشهای ارزشمندی که کسب کردهام نه تنها هیچ ضرری به من نرساندهاند، بلکه موجب شدهاند گل سرسبد اندیشمندان جامعه خود باشم. شرم و حیایی که دارم موجب عقب ماندن من نشده است و نقاب و حجابی که بر صورت و سینه میاندازم مانع پیشرفت من نگشته است».
2- مسؤولیت ایجاد بینش و بصیرت عقیدتی در فرزند
از وظایف و مسؤولیتهای مهم مربیان و والدین در ارتباط با فرزندان آن است که از اوایل دوران کودکی تا زمانی که به سن نوجوانی و جوانی میرسند به تدریج و با حکمت در آنها بینش و بصیرت عقیدتی را ایجاد نموده، رشد دهند. مقصود از بینش عقیدتی آن است که فرزند ما دریابد:
اسلام هم دین است هم قانون حاکمیت، در امور سیاست و حکومت هر دو دخالت میکند.
قرآن عظیم، قانون و راه و رسم زندگی فردی و اجتماعی را به ما میآموزد.
تاریخ گذشته ما، مجد و عظمت و بزرگی ما را منعکس میکند.
همچنین فرزندان ما باید از جنبه روحی و فکری به فرهنگ اسلامی مجهز شوندو به شیوهای مناسب با دعوت و حرکت اسلامی آشنا شده و در آن سهیم باشند.
بنابر آنچه بیان گردید، مربیان و اولیا حقایق زیر را باید به کودک خود بشناسانند:
(أ) اسلام دینی جاودانه است و برای تمامی شرایط زمانی و مکانی توانایی حل مشکلات و مسائل بشری را خواهد داشت، شمول و کمال و تازگی و استمرار، ویژگیهایی هستند که اسلام را از سایر مکاتب متمایز میکنند.
(ب) اگر گذشتگان ما به عزت و قدرت وتمدن دست یافتند به خاطر آن بود که به اسلام افتخار میکردند و عظمت خود را در آن میدیدند و قرآن را بر تمامی جوانب زندگی فردی و اجتماعی خود تطبیق داده بودند.
(ج) فرزند خود را با نقشههای شوم دشمنان اسلام آشنا سازیم.
نقشههای حیلهگرانۀ صهیونیستها و ابر قدرتهای جنایت کار و مادیون ملحد و صلیبیون کینه توز در این رابطه باید برای فرزندانمان مشخص باشد.
نقشههای خائنانه این گروهها تماماً در جهت محو عقیده اسلامی در سراسر زمین و کاشتن بذر الحاد و بیدینی در نسل مسلمان دنیای امروز است.
هدف واقعی اینان اشاعه بیبندوباری اخلاقی و فساد در خانوادهها و جوامع مسلمان است که در نهایت روح جهاد و مقاومت را در جوانان امت اسلام خاموش کرده و زمینه را برای غارت استعمارگران فراهم میسازد.
آنچه که در نهایت حاصل میگردد از بین رفتن آثار و نشانههای اسلام در تمامی جوامع اسلامی است.
(د) آشناساختن فرزند یا تمدن عظیم اسلامی که برای قرنها، تمامی دنیا پرتوهایی از نور فروزان آن را بر میگرفت و از آن بهره میبرد.
(هـ) و بالاخره فرزندان ما باید بدانند که تاریخ ما با «ابوجهل» و «ابولهب» و «ابی بن خلف» آغاز نمیشود بلکه آغازی مبارک و با عظمت، با شخصتهای ارجمندی چون رسول گرامی خدا ج و «ابوبکرس» و «عمرس» دارد و گشایش و پیروزی ما با جنگهای «البسوس» و «داحس» و «الغبراء»[4] نیست بلکه با فتوحی مانند «بدر» و «قادسیه» و «یرموک» بود.
ما بر دنیا با «معلقات سبع»[5] حکومت نکردیم بلکه اساس حاکمیت مسلمین، قرآن مجید بود.
ما پیام پرستش «لات و عزّی»[6] را برای مردم نیاوردیم هدف ما رساندن ندای اسلام و پیام قرآن به جهانیان بود[7].
اصل رضد و تکامل بینش عقیدتی همچنانکه قبلاً نیز مطرح شده است بر کلام مبارک رسول خداص مبتنی است که میفرماید: «فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبر و محبت آل او و تلاوت قرآن».
گذشتگان ما به امر رشد بینش عقیدتی فرزندان خود بسیار اهمیت میدادند و تعلیم قرآن و جنگهای پیامبر و آثار گذشتگان را به کودکان خویش امری ضروری تلقی مینمودند.
«سعدبنابی وقاص» میگوید: «ما مغازی رسول خداص را مانند آیههای قرآن به کودکان خود تعلیم میدادیم».
«امام غزالی» در کتاب «احیاء علوم الدین» به آموزش دادن قرآن و حدیث و سرگذشت انسانهای نیک و احکام ضروری دینی به کودکان سفارش میکند.
«ابن خلدون» در مقدمه کتابش به اهمیت تعلیم قرآن و حفظ آن اشاره کرده و میافزاید:
«در حال حاضر اساس آموزشها را در تمامی سرزمینهای اسلامی، تعلیم قرآن تشکیل میدهد، زیرا قرآن علامت و نشانگر دین اسلام است و فهم و دریافت آن باعث رسوخ ایمان به قلب میشود».
«ابن هشام» معلم فرزندش را نصیحت میکند که به او کتاب خدا و اشعار نیکو و فن خطابه و تاریخ جنگهای مسلمین را یاد داده و در جهت تربیت اخلاقی و عادت دادن او به رفتار اجتماعی بکوشد».
راه ایجاد بینش عقیدتی در فرزند
برای رسیدن به مقصود در این مرحله از تربیت، در نظر داشتن چهار نکته ضروری است.
1- آموزش دقیق.
2- الگوی شایسته.
3- مطالعه همه جانیه و فراگیر.
4- دوستان خوب.
منظور ما از این نکته، آن است که کودک از جانب والدین و مربی خود، حقیقت دین مبین اسلام و مبانی عقیدتی و مطالب تشریعی و فقهی (ضروری) را بیاموزد و به خوبی دریابد که اسلام دین جاودانهای است که تا قیامت برای بشر راهنما و راهگشا خواهد بود و این موضوع مهم را نیز دریابد که عزت و افتخار ما فقط در سایه اسلام، و پیروزی ما فقط با فراگیری قرآن، و شکلگیری تمدن و فرهنگ ما فقط با شریعت اسلام ممکن میشود و بعد از دریافت این مفاهیم کودکان خود را با نقشههای دشمنان و اهداف شوم آنان آشنا سازیم. همچنین لازم است که فرزندان ما با دستاوردها و تمدن عظیم اسلامی که برای قرنها بر تارک بشریت پرتو افشانی میکرد آشنا گردند و به تاریخ گذشته خود ببالند و با حرکت و جهاد اسلامی آشنا شوند و برای سهیم شدن در آن آماده گردند.
منظور آن است که تربیت کننده کودک باید انسانی مخلص و آگاه از اسلام بوده، حدود و دستورات دین را بر حیات خود تطبیق دهد و در مسیر جهاد و حرکت اسلامی باشد و در این راه از ملامت هیچ ملامتگری نهراسد.
مطلب بسیار تاسفآور و به عبارت دیگر، آفت خطرناک تربیت و ارشاد کودکان ما، مربیان و معلمینی هستند که صورتی مقلوب و ناقص یا زشت و نامطلوب از اسلام ارائه میکنند و مربیان و معلمین واقعی که گفتار و کردارشان مانند هم باشد کم هستند.
بعضی از این مربیان، آموزش خود را بر تزکیه و اصلاح نفس متمرکز نموده و امر به معروف و نهی از منکر را رها میکنند، و بعضی دیگر بیشتر اهتمام و تلاش خود را بر ظواهر اسلامی مانند و لباس و غیره متمرکز نموده و جنبه جهاد و حرکت را رها میکنند، و در فکر اجرای احکام و حدود الهی و ساختن جامعه اسلامی نیستند.
و بعضی دیگر فقط به جنبه تعلیم احکام و مطالب شرعی پرداخته و جنبه دعوت و جهاد اسلامی را از یاد میبرند و به خیال خود اسلام را یاری میکنند.
خلاصه آنکه مربیان و معلمان ما با کمال تاسف در اغلب اوقات جنبهای از دین عظیم اسلام را گرفته و سایر جهات آن را از یاد میبرند و یا اهمیت برای آن قائل نشده، آن را رها میسازند.
اما باید بدانند که اسلام تجزیهبردار نیست و برای مربی و معلمیکه مردم به او به عنوان الگو نمونه نگاه میکنند، شایسته نیست گوشهای از دین را گرفته و سایر بخشهای آن را رها کند.
چشم بر بسیاری از امور منکر ببندد و امور واجبی را که خدای تعالی فرموده است کتمان کند، در آن صورت مشمول خطاب شدید و هولانگیز آیه ذیل خواهد شد که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ ١٦٠﴾ [البقرة: 159- 160].
«آنانکه نشانههای آشکار و هدایت منزل ما را بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان کردیم، کتمان میکنند مورد لعنت خداوند و لعن لعنکنندگان قرار میگیرند، مگر آنانکه توبه کردند و اصلاح کردند و تغییر موضع خود را برای مردم بیان نمودند، پس ما توبه آنان را میپذیریم و من بسیار توبه پذیر و مهربانم».
پیامبر عزیز ما که سلام و درود خدا بر او باد ـ دربارۀ این افراد میفرماید: «من کتم علماً مما ینفع الله به الناس فی أمر الدین ألجمه الله یوم القیامة بلجام من نار».
«کسی که دانشی سودمند برای مردم دارد امّا آن را پنهان میکند در روز قیامت خدای تعالی آن را به ریسمانی از آتش تبدیل کرده، برگردنش میآویزد». (روایت ابن ماجه)
یکی از جنبههای انحراف و خطای مربیان و معلمان ما آن است که حق را به اشخاص میسنجد و احساس میکنند به مرحلهای رسیدهاند که منزه از خطا بوده و به مقام و مرتبهای دست یافتهاند که از وقوع در لغزش خطا مصون هستند.
به نظر آقایان کسی حق ندارد از آنان انتقاد کند و اگر به یکی از محصلین یا مریدان خود دستوری دهند، حق ندارد سرپیچی کند. در حالیکه میدانند، عصمت و محفوظ بودن از خطا و لغزش فقط خاص انبیای الهی است.
«امام مالک» در حالی که در مقابل قبر رسول اکرمص ایستاده بود گفت:
همه ما (ائمه و مجتهدین دینی) هر کدام به نوعی دچار اشتباه میشویم مگر صاحب این قبر، و به قبر رسول اکرمص اشاره کرد.
یکی از موضعگیریهای جاودانه که اندیشمندان مخلص اسلامی اتخاذ کردهاند مربوط به دانشمند معاصر «شیخ سعید نورسی»[8] میباشد که ملقب به «بدیعالزمان» است، این عالم ارجمند زمانی که احساس کرد شاگردان و مریدانش بیش از حد لازم از او تقدیر به عمل آورده و در بزرگداشت و تقدیس او زیاده روی و افراط میکنند و حق را بر اساس اشخاص میسنجند نه اشخاص را براساس حق، گفت:
«بر حذر باشید که حق را به اشخاص بسنجید، زیرا هر کسی فانی است و دچار لغزش و گناه میشود و بدانید که برای سنجش هر چیز باید به سرچشمۀ زلال و پاک و مقدس حقیقت یعنی: کتاب خدا و سنت پیامبرشص رجوع کنید و بدانید که من راهنمایی بیش نیستم که خدای تعالی بضاعت و توانی اندک به من اعطا کرده است و آگاه باشید که معصوم نیستم، چه بسا از من گناهی یا خطایی سربزند، آنگاه چهره حقیقتی که آن را براساس من سنجیدهاید، زشت و کریه جلوه خواهد کرد، در آن صورت من نیز به الگویی در جهت انحراف و ارتکاب گناه و لغزش مردم به جانب خطا تبدیل خواهم شد». پس شایسته است که والدین محترم، مربیان و معلمان خالص و متقی و آگاهی برای فرزندان خود برگزینند که در جمیع جهات به فرزندانشان تعلیمات لازم را ارائه نمایند تا در زمینۀ عقیده و تشریع و اخلاق، سیاست، تزکیه و جهاد نمونهای قابل تأسی و پیروی باشند.
فرزندانی که چنین مربیانی داشته باشند، رشد و تربیتی براساس تقوی و جهاد داشته و تواضع و اطاعت الهی با وجودشان در میآمیزد، به عبادت در محراب خو میگیرند و در ابراز حق جرأت داشته و در مقابل دشمنان دین در میادین جنگ دلاور و کوبنده خواهند بود.
شاعر اسلامی میگوید:
شباب ذللو سبل المعالی |
|
وما عرفوا سوی الإسلام دینا |
تعهدهم فانبتهم نباتاً |
|
کریماً طاب فی الدنیا غصونا |
إذا شهدوا الوغی کانوا کماة |
|
یدکون المعاقل والحصونا |
وأن جن المساء فلا تراهم |
|
من الاشفاق إلا ساجدینا |
کذلک أخرج الإسلام قومی |
|
شباباً مخلصاً حراً أمینا |
وعلمه الکرامة کیف تبنی |
|
فیأبی أن یقید أو یهونا |
جوانان مسلمان ما، جوانانی هستند که طریق کمال و پیشرفت معنوی را هموار کردهاند و غیر از دین اسلام راه و طریقی به عنوان مسیر زندگی خویش نمیشناسند.
این چنین مردانی را اسلام تربیت کرده و آنان را مانند درختان تنومندی رویانید که اینچ-نین ثمرات پاکی را در حیات دنیای امروز نتیجه داد.
هنگامیکه در میدان جنگ حاضر میشوند دلیرانی هستند که قلعهها و برج و باروها را در هم میکوبند.
و هنگامی که تاریکی شب همه جا را فرا میگیرد، آنان را نخواهی دید، زیرا مشغول عبادت خدای خویشند و به دلیل خوف الهی به او سجده میکنند.
دین اسلام اینچنین، جوانان قوم را تربیت کرد که براستی مردانی مخلص، آزاده و امین هستند. اسلام به آنان آموخت که بزرگی و عظمت چگونه بنیان گذاشته میشود،پس هیچگاه دچار ذلت و خواری نشده، به اسارت در نخواهند آمد.
آری، جوانانی این چنین میتوانند عزت و پیروزی و سیادت اسلامی را برای امت خویش به ارمغان آورند.
منظور از مطالعه فراگیر آن است که مربی کودک به تدریج و به تناسب توانایی فکری و عقلانی او، از نقطهای مشخص آغاز نماید و به نهایتی شایسته منتهی گردد.
برای نیل به این مقصود در سنینی که کودک قادر به تعقل و تمیز میباشد، هر چند سن و سال چندانی ندارد، مجموعهای از کتابهای قصص اسلامی را پیش رویش میگذاریم، منظور از داستانهای اسلامی، سرگذشت بزرگان و حکایات نیکان و اخبار صالحین است.
همچنین مجموعهای از کتابهایی که درباره نظام اخلاقی، عقیدتی و سیاسی اسلام بحث میکند، در اختیار فرزندان خویش قرار میدهیم.
بعد از تثبیت نظام فکری، نوبت به کتابهایی خواهد رسید که از دسیسهها و نقشههای شوم صهیونیستها، فراماسونری، مادیها و صلیبیون بر ضد اسلام و مسلمین بحث میکند.
اضافه بر کتابهای فوق لازم است که مجلات و روزنامههایی را که اخبار روز را مطرح کرده و درباره راه حل مشکلات و معضلات فعلی مسلمین بحث میکنند و به شیوهای مطلوب و روشی مناسب، مواضع صحیح را به مسلمانان نشان میدهند، در دسترس آنان قرار دهیم. البته باید به این نکته مهم توجه کرد که کتب و مجلات و داستانهای مذکور باید با شرایطی سنی و فرهنگی و فکری فرزند تناسب داشته باشد تا بیشترین فایده و بهترین نتایج را به بار آورد، چنانکه رسول گرامی خداص در روایتی از «بخاری» میفرماید: «حدثوا الناس بما یعرفون». «با مردم به تناسب آگاهیشان سخن بگوئید». و در روایت «دیلمی» و «حسن بن سفیان» از آن حضرت آمده است: «أمرت أن أخاطب الناس علی قدر عقولهم». «از جانب خدای تعالی مأمور شدهام که با مردم به تناسب میزان عقل و توانایی فکریشان سخن بگوییمخ.
تردیدی نیست که مربیان محترم با رعایت این مراحل و در نظر گرفتن شرایط کودکان و نوجوانان، با روش گام به گام و آمیخته با حکمت، توانایی فکری آنان را پرورش داده و به فرهنگ غنی و ارزشمند اسلامی مجهز مینمایند.
یکی دیگر از راههای رشد بینش و بصیرت عقیدتی فرزندان آن است که دوستان شایسته و مورد اطمینانی برای آنان برگزینیم، این دوستان برگزیده باید توانایی و بینش فراگیر و فرهنگ دینی شامل و کاملی داشته باشند و فکر رشد یافته آنان، ایشان را از دیگر متمایز کند.
تردیدی نیست که کودکان و نوجوانان به شدت تحت تاثیر دوستان خود قرار میگیرند. نوجوانی که با دوستی نادان و گمراه همراه میگردد، گمراه خواهد شد و زمانیکه با افرادی دوست میشود که فهمی صحیح از سلام نداشته و بینشی مشخص در رابطه با هستی و حیات و انسان ندارند، بزودی به انسانی تبدیل میشود که اندیشهای نارس و درکی محدود از حقیقت اسلام و حیات انسان خواهد داشت.
وقتی که میگوئیم «دوست» منظور ما دوستی نیست که فقط از صفات تقوی و عبودیت برخوردار بوده یا تحصیل کرده و با هوش و ممتاز باشد، بلکه ضروری است که همراه با این صفات پسندیده انسانی دارای اندیشهای پخته و بینشی فراگیر در زمینه مسائل اجتماعی و عقیدتی از دیدگاه اسلام نیز باشد.
از قدیم گفتهاند: «الصاحب، ساحب» دوست صمیمی، رفیق را به دنبال خود میکشد.
اهل علم و معرفت گفتهاند: نگو که من کیستم، بگو با چه کسی دوستم، آنگاه تو را خواهم شناخت:
و شاعر چه زیبا گفته است که:
عن المرء لا تسال وسل عن قرینه |
|
فکل قرین بالمقارن یقتدی |
در مورد شخصی که میخواهی او را بشناسی؛ سؤال مکن! بلکه در مورد دوستش بپرس، زیرا هر دوستی به رفیق نزدیک خود اقتدا میکند (از او پیروی میکند). این حقیقت را رسول گرامی خداص چه زیبا بیان فرموده است: «المرء علی دین خلیله فلینظر أحدکم من یخالل».
«هر کس تابع دین دوست خویش است، پس هر کس دقت کند که با چه کسی رفاقت میکند» (روایت ترمذی).
در ایجا فرصت را مغتنم شمرده و مطلبی را صمیمانه با والدین و مربیان عزیز مطرح میکنم.
آیا تاسفآور نیست که جوانان ما در حالیکه به سن تکلیف رسیدهاند، ندانند که اسلام دین عبادت، سیاست، حکومت و جهاد است؟ تنها دین آیینی است که از ویژگی شمول و جاودانگی برخوردار است و با شرایط دنیای امروز و اوضاع متحول عصر حاضر سازگاری دارد.
آیا تاسفآور نیست که فرزندان ما در مدارس با فلاسفه شرق و اندیشمندان غرب آشنا شده و وقت خود را صرف خواندن تاریخچه زندگی آنان و افکار و عقایدشان بنمایند و از سرگذشت بزرگان دین و شخصیتهای اسلامی هیچ اطلاعایی بجز نکات اندکی نداشته باشند؟
آیا شرمآور نیست که فرزندان ما با کوله باری از فرهنگ بیگانه و اصول اندیشه غرب و شرق، فارغالتحصیل شده و تعداد زیادی از آنان به دشمنان دین و تاریخ وتمدن خود تبدیل شود؟
آیا قلب هر مسلمان مسؤولی جریحهدار نمیشود، اگر بداند گروه جوان ما تحت تاثیر مبلغین مسیحی قرار گرفته و ارتباط آنان با فرهنگ کامل و فراگیر اسلام و مربیان مؤمن و مخلص بطور کامل قطع شده است و از نعمت دریافت و فهم حقیقت اسلام و نظرات کامل و شامل آن محرومند؟
آیا مایۀ رسوایی و خواری مسلمین نیست که فرزندان آنها مجلات الحادی و یا مجلات مملو از تصاویر شرمآور و عریان و داستانهای عاشقانه خریداری کنند و هیچ علاقه و توجهی به کتابها و نوشتههای اسلامی نداشته باشند؟ نوشتههایی که آنان را با مفاخر اسلامی آشنا کرده و سخنان باطل دشمنان را پاسخ میگوید؟
پس از شما (والدین و مربیان) صمیمانه درخواست میکنم که به ادای مسؤولیت خود در قبال فرزندان دلبند خویش بپردازید و صادقانه بکوشید که اندیشه و فهم آنان را (چنانچه انحرافی داشته باشد) تصحیح کنید و راههای جلوگیری از تاثیر هجوم فکری دشمنان اسلام را به آنان بیاموزید در این صورت بدون تردید بینش و بصیرت آنان رشد خواهد کرد و عقیده خود را حفظ نموده، در مقابل حیلههای دشمنان و اصول ویرانگر فکری آنان دچار تزلزل نمیشوند. در این شرایط است که به گذشتگان خود افتخار خواهند کرد به تاریخ و بزرگان خویش میبالند و بجز اسلام عقیده و قانونی برای زندگی نمیشناسند و در مییابند که اسلام دین حاکمیت و عبادت و آئین دولت و سیاست است.
آنگاه جوانان ما مانند نسل اول اسلام خواهند بود که شاعر درباره آنان میگوید:
خلقت جیلا من الأصحاب سیرتهم |
|
تضوع بین الوری روحاً وریحاناً |
کانت فتوحهموا براً و مرحمة |
|
کانت سیاستهم عدلاً وإحساناً |
لم یعرفوا الدین أوراداً و مسبحة |
|
بل أشبعوا الدین محراباً و میداناً |
بعد از خودت (خطاب به پیامبر اکرمص) نسلی از یارانت را به جای گذاشتی که عطر سیرت و روش زندگی آنان، مشام جان انسانها را مینوازد.
فتوح بزرگ آنان تماماً برای بشریت نیکی و رحمت به ارمغان آورد و سیاست آنان سراسر عدل و احسان بود.
دین را فقط به عنوان اوراد و تسبیح نمیشناختند، بلکه حق کامل دین را در جنبه محراب عبادات و میدان جنگ ادا کردند.
یکی دیگر از وظایف و مسؤولیتهای مهمی که اسلام به عهده اولیا و مربیان گذاشته است حفظ صحت و سلامت عقلانی فرزندان و محصلین آنهاست.
سلامت عقلی و ذهنی کودکان و نوجوانان باید ارزیابی شود و تحت مراقبت و رسیدگی والدین و مربیان باشد، نتیجه این مراقبتها فکر سالم، حافظه قوی، ذهن پاک و عقل نضج یافته و پخته است، برای رسیدن به این هدف باید فرزندانمان را از مفاسد و عوامل مخرب اجتماعی برحذر داریم، عواملی که بر عقل و ذهن و جسم او اثر نامطلوب میگذارند.
اهم این عوامل همان دسته عواملی است که در فصل مسؤولیت تربیت جسمی از آن بحث کردهایم و در اینجا خلاصه آن مجدداً تکرار میشود، زیرا حاوی نکات مهم و ارزشمندی است که برای والدین و مربیانی که عهدهدار امر تربیت هستند، ضروری است.
طبق نظر پزشکان و صاحبنظران علم بهداشت، مفاسدی که بر عقل و حافظه اثر گذاشته، باعث ناتوانی ذهن و اختلال عقلانی میگردند، به شرح زیر است:
1-مشروبات الکلی: انواع و اشکال مختلف نوشابههای الکلی باعث از بین رفتن سلامتی و ایجاد حالت جنون و اختلال عقلی میشود.
2-استمنا: حافظه را ضعیف و بدن را سست کرده ناتوانی ذهنی و حواس پرتی ایجاد میکند.
3-دخانیات: اعصاب را تحریک کرده و بر حافظه اثر میگذارد و توانایی یادآوری و تفکر را میکاهد.
4-تحریکات جنسی: دیدن فیلمها و نمایشات سکسی و تصاویر لخت باعث مشغولیت شدید ذهنی گشته و فعالیت عقلانی را در جهات مفید آن تعطیل میکند، حواسپرتی ایجاد نموده و علاوه بر اتلاف وقت و پول، توانایی یادآوری را به شکل قابل توجهی مختل میکند.
دکتر «الکسیس کاری» در کتاب انسان موجود ناشناخته میگوید: «هنگامی که غریزه جنسی تحریک میشود ماده بخصوصی توسط غدد داخلی به خون ترشح میشود که بر مغز اثر مخدر داشته و توانایی تفکر طبیعی را زایل مینماید».
در ارتباط با مسؤولیت تربیت عقلانی دیدیم که تربیت عقلی کودک در سایه آموزش اجباری و رشد بینش و بصیرت عقیدتی و حفظ سلامت عقلانی میسر میگردد.
اگر والدین و مربیان در انجام این وظیفه کوتاهی کرده و نسبت به انجام آن بیتوجه باشند مورد بازخواست و محاکمه الهی قرار میگیرند و بزودی نتایج اعمال و رفتار آنان آشکار خواهد شد و چه شرمسار خواهند بود اگر مقصر بوده و کوتاهی کرده باشند، و چه صحنه هولناک و دردآوری است آنگاه که در مقابل خدای خویش قرار گرفته، میگویند:
﴿رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَیۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا کَبِیرٗا ٦٨﴾ [الأحزاب: 67- 68].
«پروردگارا، ما از روسا و بزرگان خود تبعیت کردیم، که آنان موجب گمراهی ما شدند، پروردگارا! عذاب آنان را دو برابر کن، و آنان را لعنت کن لعنتی بزرگ».
و چه راست گفت پیامبر گرامی ماص: «إن الله سائل کل راع عما استرعاه حفظ أم ضیّع». (روایت ابنحبان).
«خدای تعالی در روز قیامت از هر سرپرستی (پدر و مادر یا سرپرست هر کاری) درباره افراد تحت سرپرستیاش باز میپرسد که آیا آنان را حفظ نمود یا تباه کرد».
خداوندا! ما را از آنانی قرار دهد که فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت میکنند و در قیامت رویشان سفید و قلبشان شادمان است.
و از آنانی قرار ده که مسؤولیت خویش را در قبال زن و فرزند به بهترین شکل ادا میکنند. به حقیقت که تو تنها کسی هستی که میتوانی دعایم را استجابت کنی و تو بزرگوارترین کسی هستی که نیازمندان به تو روی میآورند و از تو تقاضا میکنند.
[1]- جایز است که مسلمانان در دارالحرب مال کفار را به شرط آن که خود راضی باشند به هر صورت کسب نمایند.
[2]- در برخورد با بعضی از غربیها وقتی گفته میشود که وظیفه اساسی زن انجام وظیفه در منزل است جواب میدهند، مگر زن خدمتکار است؟ این تعبیر را مس انیرود در جواب این گروه بکار برده است. (مترجم)
[3]- تمام آنچه ذکر گردید از کتاب لذات فلسفه نوشته ویل دورانت، از ص 34- 41 بود (مولف)
[4]- جنگهای زمان جاهلیت.
[5]- اشعار هفتگانه و مشهور جاهلیت که بر کعبه میآویختند.
[6]- از بتهای زمان جاهلیت
[7]- مطالب بخش (هـ) از سخنرانیهای استاد «عصام عطار» برگزیده شده است.
1- رهبر حرکت نور در ترکیه
مقصود ما از تربیت روانی آن است که صفات پسندیده روحی مانند جرأت، شجاعت، صراحت و فهم کمال و دوست داشتن خیر برای دیگران و فروبردن خشم و خلاصه فضائل روحی و اخلاقی را در کودک ایجاد نمائیم. آغاز این بخش از تربیت نیز از همان اوایل دوران کودکی و از هنگامی است که فرزند ما قادر به اندیشه و تعقل میگردد.
مقصود از این بخش از تربیت، ایجاد تکامل و تعادل شخصیتی در کودک است. این توازن روحی فرد را قادر میسازد که در هنگام رسیدن به سن تکلیف، وظایف خود را به بهترین شکل و دقیقترین صورت انجام دهد.
کودک امانتی است که به دست والدین یا مربی سپرده میشود، اگر از همان ابتدای گشودن چشم و آغاز اندیشه و تعقل، اصول سلامت روحی و روانی را در او ایجاد نمائیم، بتدریج به انسانی با فکری پخته و رشد کرده و رفتاری متوازن و ارادۀ قوی تبدیل خواهد شد.
در کنار ایجاد این خصایل مثبت و مفید روحی باید هوشیار باشیم که عوامل و علل مخربی را که از جنبۀ روانی به فرزند ضربه زدن و شخصیت او را از تعادل خارج میکنند و باعث درهم شکستن هویت و ساخت روانی او شده، اعتبار و کرامت و ارزش او را لکهدار میکنند، از زندگی او حذف نمائیم. این عوامل منفی چنانچه بر روان کودک بیگناه تاثیرکننده در آینده انسانی خواهد شد که به زندگی و اطرافیانش با دید بغض و کینه و بدبینی نگاه خواهد کرد.
به نظر اینجانب عوامل منفی و مخربی که والدین و مربیان عزیز باید در جهت حذف و جلوگیری از بروز آنها تلاش نمایند به شرح زیر است:
1- پدیده کمرویی و خجالت
2- پدیده ترس
3- پدیده خود کمبینی و عدم اعتماد به نفس
4- پدیده حسد و کینهتوزی
5- پدیده خشم
به یاری خدا در این فصل پدیدههای فوق هر کدام تعریف میشود و تا حد ممکن درباره آنها بحث خواهد شد.
پس به چارهجویی و درمان آن ازدیدگاه اسلام خواهیم پرداخت و بعد از آن به آن دسته خصایص اخلاقی میپردازیم که باید جایگزین هر یک از این ویژگیهای مذموم شوند.
توفیق از جانب خداست و یاری دهنده اوست.
کمرویی و خجالت از پدیدههای طبیعی رفتاری اطفال است. دکتر «نبیه غبره» در کتاب مسائل رفتاری کودکان میگوید:
«شاید اولین علائم کمرویی و خجالت در چهار ماهگی در طفل بروز میکند. بعد از اتمام یکسالگی، خجالت بصورت آشکاری خود را ظاهر میکند. کودک در مقابل شخصی که برایش غریبه است روی را بر میگرداند، یا چشمها را میبندد یا صورتش را با دستهایش میپوشاند. در سن سه سالگی کودک این حالت را در خود احساس میکند، هنگامی که به منزلی که برایش بیگانه است وارد شود آرام و بیحرکت و بدون آنکه حتی کلمهای به زبان آورد در کنار مادرش مینشیند».
احتمالاً این احساس مقداری تحت تاثیر توارث است، البته باید در نظر داشت که شرایط محیطی اثر بسیار مهمی در ازدیاد یا تقلیل این پدیده دارد، بچههایی که در جمع کودکان بازی کرده و اوقات زیادی در جمع حضور دارند به نسبت بچههایی که اهل مخالطت و بازی نیستند، کمتر خجل و کمرو هستند.
برای معالجه این پدیده باید کودکان خود را به معاشرت و برخورد با مردم عادت دهیم برای نیل به مقصود میتوان دوستان را به منزل دعوت نمود یا کودک را همراه خود به بیرون از منزل به دیدار رفیقان و خویشان ببریم و یا به ارامی و با ملاطفت از آنان بخواهیم که در مقابل دیگران سخن بگویند، فرقی نمیکند طرف صحبت کودک خردسال یا بزرگسال باشد. به این ترتیب کودک بتدریج اعتماد به نفس پیدا کرده، خصلت خجالت در او کمکم ضعیف میگردد.
جرأت و اعتماد به نفس باعث میشود که فرد درآینده در ابراز و بیان کلام حق شجاعت و صراحت داشته باشد و از ملامت هیچ ملامتکنندهای نهراسد.
برای ادای حق مطلب در این مورد احادیث و امثال تاریخی در این جا تقدیم خوانندگان عزیز میگردد. امید است شیوه صحیح گحذشتگان صالح ما الگو و نمونهای شایسته باشد تا براساس آن بتوانیم پدیده خجالت را ریشهکن کنیم و فرزندانی شجاع و صریح در بیان حق تربیت نمائیم.
(أ) در روایتی از «بخاری» آمده است که «عبدالله بن عمر»ب گفت: هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم روزی در خدمت رسول اکرمص بودیم، سؤال کردند که در بین درختان درختی هست که برگهایش نمیریزد و مانند انسان مسلمان است، کدامیک از شما میدانید آن درخت چه درختی است؟ کسانی که دراطراف رسول اکرم ج نشسته بودند درختان بیابان را در جواب آن حضرت نام میبردند. به ذهنم خطورکرد که درخت مورد سؤال درخت نخل است اما به علت شرم و احساس خجالت، نمیتوانستم جواب دهم.
جمعیت گفتند: آن درخت کدام است یا رسول الله! آن حضرت فرمودند: درخت نخل است.
در روایت دیگری آمده است که عبدالله بن عمرب میگوید: من کوچکترین کسی بودم که در آن جمع حضور داشت و جواب سؤال را میدانستم.
در روایت دیگری نیز آمده که میگوید «ابوبکر» و «عمر»ب در جمع بوده و هیچ نگفتند و من دوست نداشتم با وجود حضور آنان جواب بدهم وقتی که به پدرم گفتم که من جواب را میدانستم ولی نگفتم، گفت: اگر این کلمه را میگفتی برای من از تمام ثروت دنیا بالا تر بود.
(ب) سهل بن ساعدی در روایتی از بخاری میگوید: رسول گرامی خدا ج با خود نوشیدنی آوردند و مقداری از آن نوشیدند. در طرف راستش کودکی نشسته و در طرف چپ، افراد بزرگسال و مسن بودند.
پیامبرص خطاب به کودک گفت: آیا به من اجازه میدهی که نوشیدنی را به این بزرگان بدهم؟
کودک گفت: خیر به خدا قسم، غیر از شما کسی را بر خود ترجیح نمیدهم.
(ج) ابن عباسب میگوید:
هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم حضرت عمربنالخطابس در ایام خلافتش مرا به مجلس مشاوره خود با بزرگان بدر میبرد. بعضی از حاضرین از آمدن من راضی نبودند. یکی از ناراضیان گفت: این بچه را چرا به چنین مجلسی میآورند، در حالیکه ما هم فرزندانی به سن و سال او داریم و همراه خود نمیآوریم!
حضرت عمرس گفت: آوردنش به این جهت است که رسول خدا ج در مورد او فرمود: «خدایا، به او علم تاویل و فهم دین را ببخشای».
برای همین یک روز مرا صدا زد که همراه او بروم، دانستم که این بار برای اثبات آنچه گفته بود مرا با خود میبرد.
پس از حضور در جلسه مشاوره «عمر»س فرمود: نظر شما درباره این آیه چیست ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾؟
یکی از آنان گفت: خدای تعالی امر نموده است که بعد از یاری او و پیروزی مسلمین او را سپاس گفته و طالب بخشش نمائیم.
«عمر»س گفت: ابن عباس، تو هم اینطور فکر میکنی؟
گفتم: خیر!
گفت: پس نظر تو چیست؟
گفتم: این سوره پیام رسیدن اجل رسول خداص است که خدای متعال به ایشان خبر داد.
فرمود: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾ و این هم علامت اجل توست ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾ «عمر»س گفت: من هم چیزی غیر از آنچه تو گفتی نمیدانم.
(د) امیرالمؤمنین «عمربن الخطاب»س از یکی از کوچههای مدینه گذر میکرد و بچهها مشغول بازی بودند در داخل جمع کودکان عبدالله بن زبیر که او هم آن روز کودک بود حضور داشت.
بچهها به علت هیبت عمرس فرار کردند، فقط «عبدالله بن زبیر» بیحرکت به جای ماند وقتی که «عمر»س نزدیکش رسید، گفت: چرا تو هم فرار نمیکنی؟
«ابن زبیر» فوراً جواب داد: جانی نیستی که از تو بگریزم و راه هم آنقدر تنگ نیست که کنار روم تا عبورکنی! جوابی در نهایت جرأت و صراحت را کودکی، این چنین بیان میدارد.
(هـ) «عمربن عبدالعزیز»س در روز عید، لباس مندرس و کهنهای بر تن فرزندش دید. اشک در چشمانش حلقه بست و به گریه افتاد.
فرزندش گفت: پدر برای چه گریه میکنی؟
گفت: میترسم قلبت بشکند! اگر کودکان تو را با این لباس کهنه ببینند.
گفت: ای امیرمؤمنان! کسی قلبش میشکند که خدای تعالی از او راضی نباشد یا پدر و مادرش با او قطع رابطه کرده باشند.
من امیدوارم که از من راضی باشی و خدای تعالی به دلیل خشنودی تو از من راضی شود.
(و) در اوایل خلافت «عمربن عبدالعزیز» نمایندگان از مناطق مختلف جهت گفتن تبریک به خدمت ایشان رسیدند.
نماینده اهل حجاز کودکی یازده ساله بود. «عمربن عبدالعزیز»س گفت: تو برگرد کسی جلو بیاید که از تو بزرگتر باشد.
کودک گفت: ای امیرمؤمنان، خداوند شما را حفظ کند! ارزش انسان را قلب و زبان تعیین میکند.
وقتی که خدای تعالی زبانی لافظ[1] و قلبی حافظ به بندهای ببخشد شایسته است که سخن بگوید، اگر اساس بر سن و سال باشد در این امت بسیار هستند افرادی که برای خلافت از تو مستحقترند.
«عمربن عبدالعزیز»س از جواب کودک تعجب کرد و گفت:
تعلم، فلیس المرء یولد عالما |
|
ولیس أخو علم کمن هو جاهل |
وإن کبیر القوم لا علم عنده |
|
صغیر، إذا التقت علیه المحافل |
بیاموز! زیرا آدمی، از شکم مادر عالم متولد نمیشود و کسی که دارای دانش است، با فرد نادان برابر نیست. اگر بزرگ قوم علمی نداشته باشد، کوچک است. آنگاه که در انبوه جمعیت قرار بگیرد.
(ز) کودکی در مقابل مأمون سخن میگفت. و سؤالاتش را به خوبی جواب میگفت مامون گفت: پسر کیستی؟
کودک گفت: فرزند ادب.
مامون گفت: چه اصل و نسب خوبی، پس در ادامه گفت:
کن ابن من شئت واکتسب أدبا |
|
یغنیک محموده عن النسب |
إن الفتی من یقول: ها أنذا |
|
لیس الفتی من یقول: کان أبی |
پسر هر که میخواهی باش و در پی ادب باش! که نیکی ادب، تو را از نسبت بینیاز میکند.
جوان آن است که بگوید من چه هستم نه آنکه بگوید پدرم فلان کس بود.
(ح) مأمون یکبار به ساختمان مرکزی دولت وارد شد، کودکی را دید که قلمی بر بالای گوش گذاشته است.
گفت: تو کیستی؟
کودک جواب داد: من پرورش یافته در دولت تو بر خوردار از نعمت تو و آماده به خدمت تو «حسن بن رجاء» هستم.
مأمون از جواب سریع و زیبای کودک شگفتزده شد گفت: برتری و توانایی عقلی آدمیان با حاضر جوابی آنها معلوم میشود مقام این کودک را بالا ببرید.
(ط) در زمان «هشام بن عبدالملک» سرزمین شام دچار خشکسالی شد و قبایل مختلف به جانب مقر حکومت شام به راه افتادند، جمعیت وارد مقر حکومت شد «درواس بن حبیب» که خود نوجوانی کم سال بود، نیز در میان جمعیت حضور داشت. اجتماع مردم هشام را به وحشت انداخت، در میان جمعیت «درواس» را نیز دید و با حالت تمسخر به نگهبانش گفت: هر کس اراده کرده مرا ببیند بدون هیچ مانعی به اینجا آمده حتی کودکان!! «درواس» فهمید که منظور هشام، اوست و گفت: ای امیر مؤمنان! وارد شدن من به سرای حکومت ضرری به شما نمیرساند، در عوض موجب افتخار من خواهد بود. این قوم برای کاری جمع شدهاند که از بیان آن ناتوان هستند و سخن، نهان و خواست آدمی را آشکار میکند. سکوت آن را پنهان میسازد و برای دریافت و شناخت محتوای کلام راهی جز بیان آن نیست.
هشام گفت: پس سخن بگو پدر سوخته!! (عبارتی ناشی از تعجب و تحسین برای کودکی که اینچنین توانایی دارد).
«درواس» ادامه داد و سخنانش «هشام» را شگفتزده کرد او گفت: ای امیرمؤمنان! روزگار، سه سال متوالی هستی و زندگی و مال ما را گرفت ما دچار خشکسالی شدیم، قحطی سال اول چربیها را آب کرد، سال دوم گوشتها را خورد و سال سوم استخوانها را پوک کرد و میدانیم که زیادی اموال در دست شماست. اگر این اموال متعلق به خداست آن را بین بندگان مستحق او که ما هستیم تقسیم کنید!
و اگر این اموال متعلق به بندگان خداست چرا آن را محبوس کردهاید!
و اگر این اموال متعلق به خودتان است، صدقه بدهید که خدای تعالی اجر نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.
و بدان ای امیرمؤمنان! که والی در رابطه با رعیت مانند روح برای جسد است و حیات جسد هم به واسطه روح است. «هشام» گفت: این پسر بچه هیچ عذری از سه حالتی که گفت باقی نگذاشت، پس دستور داد که صدهزار درهم به قبیله آنان بدهند و صدهزار درهم نیز به «درواس» ببخشد.
«درواس» گفت: ای امیرمؤمنان! صدهزار درهمی را که به من بخشیدهای به عطیهای که به اهل بادیۀ من دادهای، اضافه میکنم چون میترسم صدهزار درهم برای آنان کافی نباشد.
«هشام» گفت: آیا چیز دیگری برای خودت میخواهی؟
«درواس» گفت: «من نیازی غیر از نیاز سایر مسلمانان ندارم».
نتیجهای که از این مباحث میگیریم
آن است که شیوه تربیت گذشتگان ما مبتنی بر زایل نمودن پدیده خجالت و کمرویی اطفال و از بین بردن حالتهای انزوا و عدم اعتماد به نفس در آنها بوده است. قصد بزرگان ما از این نوع پرورش اخلاقی عادت دادن فرزندانشان به مصاحبت با اقوام و خویشان در مجالس عمومی و دیدار دوستان و به دنبال آن توانایی سخن گفتن در مقابل بزرگان بوده است.
این چنین افرادی در بیان کلام حق شجاعت داشتند، از اندیشهای سرشار، کلاس فصیح و سخنانی نافذ برخوردار بودند و با این ویژگیها در مقابل خلفا و امرا سخن میگفتند و در ارتباط با مسائل مهم اجتماعی اظهار نظر کرده و صاحب رای بودند و در جمع اندیشمندان و علما نیز ابراز عقیده میکردند. این روش، جرات و توانایی سخنوری را در افراد میپروراند و مفاهیم ارزشمند روحی را در وجود آنان جایگزین مینماید و راه پیمودن مدارج کمال و تکوین شخصیتی را برای ایشان هموار مینماید و بینش فکری و اجتماعی آنان را تقویت میکند.
بنابر آنچه خدمت خوانندگان عزیز تقدیم شد والدین و مربیان محترم شایسته است، قواعد تربیتی مذکور را بکار ببرند تا فرزندان آنها براساس فضایل اخلاقی و صراحت کلام رشد کنند و ضمن رعایت احترام دیگران در بیان سخن، جرأت و شجاعت داشته باشند و به تناسب توان و میزان اندیشه دیگران سخن گویند، در غیر این صورت جرأت به وقاحت و صراحت به بیادبی تبدیل میشود.
خجالت: به مفهوم خودداری از برخورد و عدم توانایی ارتباط با دیگران یا به اصطلاح کمرویی است.
حیا: به مفهوم رعایت آداب اخلاقی و ضوابط رفتاری است که اسلام در رابطه با دیگران تعیین نموده است.
فرزندی که از ابتدای دوران کودکی از ارتکاب و انجام امور زشت شرم دارد، خجول نیست. کودکی که به بزرگان احترام میگذارد و از نگاه به نامحرم خودداری میکند و پنهانی به سخنان دیگران گوش نمیکند و به دنبال کشف اسرار مردم نمیباشد، خجول نیست.
انسانی که عادت کرده است سخنان بیهوده نگوید و شکم را از خوردنی حرام پرنکند و وقتش را در عبادت خدای تعالی صرف کند و در جستجوی بر آوردن خواست و رضایت الهی باشد، خجول نیست.
رسول خدا ج تمامی افراد امت اسلام را به «حیا» به مفهومی که بیان نمودیم دعوت کردهاند. در روایتی از «ترمذی» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «استحیوا من الله حق الحیاء، قلنا: إنا نستحیی من الله یا رسول الله -والحمدلله- قال: لیس ذلک... الاستحیاء من الله حق الحیاء أن تحفظ الرأس وما وعی، والبطن وما حوی، وتذکر الموت والبلی، ومن أراد الآخرة ترک زینة الحیاة، وآثر الآخرة علی الأولی، فمن فعل ذلک استحیا من الله حق الحیاء». «از خدای تعالی حیا کنید، آنطوری که شایسته اوست». گفتیم: ای رسول خدا! سپاس خدای را سزاست که ما از خدای تعالی شرم داریم و حیا میکنیم. فرمودند: «اینطور نیست. حیای واقعی و شرم داشتن از خدای متعال آن است که مراقب درون خویش باشی و بدانی که چه چیزی در آن جای دارد، مراقب شکم خود باشی و بدانی با چه چیزی آن را پر میکنی، مرگ را به یاد داشته باشی و در اندیشه امتحان و آزمایش الهی باشد. کسی که دوستدار اخرت باشد زینت و زیبایی دنیا را رها میکند و آخرت را بر دنیای فانی ترجیح میدهد، این است، حیایی که شایسته حق تعالی است».
همچنین فرمودند: «اللهم لا یدرکنی زمان لا یتبع فیه العلیم، ولا یستحیی فیه من الحلیم». «خدایا، پناه میبرم به تو از زمانیکه هیچکس از انسان اندیشمند و عالم پیروی نمیکند و کسی از انسان بردبار شرم ندارد». (روایت ترمذی)
و فرمودند: «إن لکل دین خلقا، وخلق الإسلام الحیاء». «هر دینی خوی و خلقی بارز و برجسته دارد و بارزترین خویدر اسلام حیا است». (روایت امام مالک)
ترس نوعی از حالات روحی است که تمامی افراد یعنی از کودکان گرفته تا بزرگسالان به آن مبتلا هستند. البته حالت ترس در حد طبیعی خود برای اطفال سودمند است، زیرا نوعی وسیله حفاظتی و دفاعی در مقابل حوادث و عوامل خطرناک است، اما اگر این احساس مفید از حد متعادل و ضروری خود تجاوز کند منجر به حالت اضطراب خواهد شد در آن صورت نوعی بیماری به شمار آمده و باید معالجه شود.
دکتر «نبیه غبره» در کتاب مسائل رفتاری کودکان میگوید: «هر چند از 6 ماهگی اطفال نوعی ترس از افراد غریبه را از خود بروز میدهند ولی علائم بارز ترس تقریباً از سن یک سالگی در کودک ظاهر میشود، صدا یا سقوط ناگهانی اشیاء طفل را میترساند.
در سن 3 سالی اطفال از بسیاری از اشیاء اطراف خود میترسند، حیوانات، اتومبیل، سراشیبی و حتی جریان ریزش آب میتواند آنان را هراسان کند.
بطور کلی احساس ترس در دختران بیشتر از پسران است، دخترها به علت آنکه قدرت تخیل بیشتری دارند (و ترس با تخیل رابطه مستقیم دارد) ترسوترند».
· ترساندن کودک از جانب مادر بوسیله سایه، تاریکی، یا موجودات عجیب و غریب.
· مواظبت و مراقبت دائم و بیش از حد ضروری همراه با اضطراب دائمی مادر و زیر نظر داشتن کودک، در تمامی لحظات.
· عادت دادن کودک به تنهایی و عدم معاشرت با دیگران و محدود کردن او در چهار چوب منزل.
· بازگو کردن داستانهای جنایی و ترسناک که در ارتباط با جن و جادوگران و امثال آنهاست.
برای درمان این پدیدۀ نامطلوب و مضر رعایت موارد ذیل ضرروی است:
1- تربیت فرزند از ابتدای سنین کودکی بر اساس ایمان به خدا و عبادت و تسلم شدن در مقابل حق تعالی در تمامی وقایع و مصیبتهایی که برای انسان پیش میآید.
تردیدی نیست که تربیت براساس مفاهیم ایمانی و عادت به عبادات باعث نشاط جسمی و روحی میگردد. انسانی نیرومند از جهت بدنی و روحی میسازد که ترس به قلبش نفوذ نخواهد کرد، هرگاه مشکلی پیش آمد نمیهراسد و هنگام روی دادن مصیبت خود را نمیبازد.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿۞إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ ٢٢ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣﴾ [المعارج: 23].
«حقاً که انسان ناشکیبا آفریده شده است، چون شری به او رسد بسیار جزع کند و چون خیری به او رسد منع نماید، مگر آنانکه نماز میگزارند، آنانکه بر نماز مداومت میکنند».
2- کودک را نباید بسیار محدود کرد بلکه ضروری است که تا حدودی آزادی عمل داشته باشد، جهت ایجاد اعتماد به نفس باید با توجه به رشد فکری و تکامل عقلانی، مسؤولیتهای مناسب به او سپرده شود. این شیوه برخورد مشمول گفته مبارک پیامبر اکرمص است که میفرماید: «هر کدام از شما (به تناسب شرایط خودش) سرپرست و عهدهدار اموری است و در مقابل آنچه که تحت نظارت و رعایت اوست مسؤول خواهد بود». (روایت بخاری)
3- نترساندن کودک خصوصاً هنگام گریه با استفاده از مفاهیمی مانند: جادوگر، غول، جن، دزد، حیوان وحشی یا غیره تا طفل خیالاتی و ترسو نگردد و در آینده بتواند دلیر و بیباک باشد و مشمول گفته رسول گرامی اسلامص گردد که فرمود: «مؤمن قوی در نزد خدای از مؤمن ضعیف محبوبتر است». (روایت مسلم)
4- برای کودک این امکان را فراهم نمائیم که عملاً وارد جمع کودکان دیگر شود و به او فرصت دهیم تا با آنان برخورد نموده، به خوبی سایرین را بشناسد، تا با تمامی وجود احساس کند که مورد توجه و محبت دیگران واقع میشود و در زمره کسانی باشد که مشمول تعریف زیبای پیامبر خدا ج هستند، آنجا که فرموده است: «المؤمن ألف مألوف، ولا خیر فیمن لا یألف ولا یؤلف، وخیر الناس أنفعهم للناس».
«انسان مؤمن فردی معاشرتی و زود جوش است، انسانی که با دیگران الفت نمیگیرد و نمیگذارد که کس دیگری هم با او انس گیرد، فرد سودمندی نیست، بهترین مردم کسانی هستند که بیشترین فایده را برای مردم داشته باشند». (روایت حاکم و بیهقی)
علمای روانشناسی و تربیت کودک اینچنین سفارش میکنند:
بهتر است کودک را مدتی در مجاورت عاملی قرار دهیم که از آن میترسد، برای مثال اگر از تاریکی میهراسد میتوان به عنوان بازی کردن، چراغ اطاق را روشن و خاموش نمائیم، و اگر از آب میترسد به او اجازه دهیم که با مقدار کمی آب در ظرفی کوچک بازی کند. و اگر از وسیله الکتریکی مانند جاروبرقی میترسد میتوانیم ابتدا اجزای وسیله را جدا کرده و به او بدهیم با آنها بازی کند، سپس اجازه دهیم تا با کل دستگاه بازی کند[2].
5- یادگیری جنگهای رسول خداص و دلاوری و شجاعت گذشتگان بزرگوار ما همراه با تربیت اخلاقی بر مبنای الگوهایی چون یاران پیامبرص، تابعین، رهبران و شخصیتهای بزرگ اسلام که باعث میشود دوست داشتن جهاد و برای پای داشتن کلام خدا در فرزند رشد نماید و شجاعت، خوی و خصلت او شود و در وجودش تثبیت گردد.
«سعدبن ابیوقاصس» میگوید: ما جنگهای پیامبر خداص را مانند سورههای قرآن میآموختیم، و چنانکه قبلاً ذکر کردیم، «عمربن الخطابس» به والدین توصیه میکند که اصول سوارکاری و مهارت در کار با ابزار جنگی را به فرزندانشان یاد دهند. ایشان در این باره میفرمایند:
«به فرزندانتان سوارکاری و شنا بیاموزید و به آنان یاد دهید که ماهرانه بر روی اسب بجهند».
در فصل مربوط به تربیت ایمانی در روایتی از «طبرانی» خواندیم که رسول گرامیص فرمودند: «فرزندانتان را براساس سه خصلت تربیت کنید: مبحث پیامبر، محبت آل او و تلاوت قرآن».
احادیثی که بیان گردید، دلیل قاطعی است که رسول اکرم ج و یاران گرامیش به تربیت فرزندان بر مبنای شجاعت، توجه خاصی داشتند، در واقع قصد آنان تربیت نسلی بود که در آینده بازوی توانمندی باشد تا کاخ رفیع اسلامی را بنا نهد و برج با عظمت عزت و افتخار اسلامی را بر پای کند. به این مناسبت توشههایی از سیره فرزندان اصحاب گرامی رسول خدا ج را بیان میداریم و اعمال و مواضع جاودانه آنان را که در خاطره تاریخ به جای مانده ذکر میکنیم که برای نسلهای آینده ما نمونه و الگویی شایسته است. داستانهای آنان ضربالمثل شجاعت و ایمان و شیوه زندگی آنان موجب افتخار و مباهات ماست و حقیقتاً آنچه انجام دادهاند از شگفتیهای تاریخ انسان است.
(أ) «عبدالرحمن بنعوفس» میگوید: «در روز جنگ بدر در صف سپاهیان ایستاده بودم در طرف راست و چپ من دو نوجوان کم سن و سال از «انصار» ایستاده بودند، یکی از آنان آهسته به پهلویم زد و گفت: عمو جان؛ «ابوجهل» را میشناسی؟ گفتم: آری! گفت: اگر او را ببینم مانند سایهاش او را دنبال کرده و با او درگیر میشوم که یا کشته میشوم یا او را خواهم کشت! من هم از شجاعت و قاطعیت او تعجب کردم.
نوجوان دیگر هم همان سخنان قبلی را برایم تکرار کرد، مدت کوتاهی بعد از آن ابوجهل را دیدیم که مشغول جنگ در جمع سپاهیان بود، گفتم: کسی را که دنبالش بودید آنجاست. آیا او را میبینید؟
به محض گفتن این جمله هر دو به جانب او حمله بردند و با شمشیرهایشان آنقدر او را زدند تا کشته شد سپس به جانب رسول خداص برگشته، به او خبر واقعه را رساندند.
فرمود: کدامیک از شما او را کشتید؟ هر کدام میگفت: من کشتهام!
فرمود: پس میخواهم شمشیرهایتان را ببینم.
هنگامی که آن حضرت به شمشیرها نظر کرد، فرمود: هر دوی شما او را کشتهاید. سپس فرمود: آلات و ابزار جنگی مقتول را به این دو نوجوان («معاذبن عمروبن جموح»، «معاذبن عفراء») بدهند. (روایت مسلم و بخاری)
(ب) در روایت «ابن ابی شیبه» از «الشعبی» آمده است که در روز جنگ «احد» زنی شمشیری بدست پسرش داد اما به علت سن کم و سنگینی شمشیر قادر به حمل آن نبود، ناچار با کمرنبدی چرمی آن را به ساعد دستش بست، سپس او را به خدمت رسول اکرم ج آورده گفت: ای رسول خدا! این پسر من است و همراه شما میجنگد.
رسول اکرم ج فرمودند: فرزندم به آن سوی حمله کن.
نوجوان مجروح شد و افتاد. او را مجدداً به خدمت رسول اکرم ج آوردند، فرمود: فرزندم آیا نترسیدی!
گفت: نه ای پیامبر خدا!
(ج) وقتی سپاه مسلمین برای رفتن به احد آماده شد، نبیاکرم ج به سپاه مسلمانان نظری کرد. در داخل سپاه، سربازان کم سن و سالی دیده میشدند که به سن بلوغ نرسیده ولی همراه مردان حاضر شده بودند تا با مجاهدین در جنگ شرکت کنند، دل آن حضرتص به حالشان سوخت و هر کدام را که سن و سال کمی داشت بر میگرداند. از جمله کودکانی که رسول خدا ج برگرداند «رافع بن خدیج» و «سمره بن جندبس» بود. «رافع» گفت: «من در تیراندازی ماهر هستم». پیامبر اکرم ج به او اجازه داد بماند. «سمرهس» از اینکه انتخاب نشده بود به گریه افتاد و به همسر مادرش (ناپدریش) گفت: «پیامبر خدا ج به رافع اجازه داد بماند در حالی که من درکشتی گرفتن پشت او را بر خاک میزنم». این خبر به گوش رسول اکرم ج رسید به آنان گفت: کشتی بگیرید، «سمره» پیروز شد و آن حضرت اجازه داد که «سمره» هم در جهاد شرکت کند.
(د) رسول گرامی خدا ج و دوستش (ابوبکر صدیق»س زمانی که از مکه به مدینه هجرت کردند، سه روز در غار «ثور» اقامت نمودند، در این مدت «عایشهل» و «اسماء» دو دختر «ابوبکر صدیق»ش توشۀ آنان را فراهم میکردند.
«اسماء» قطعهای از کمربند خود را بریده و بر دهانه ظرف غذا میبست و آن را حمل میکرد، به این دلیل به او لقب «ذات النطاقین» (دارای دو کمربند) دادند.
«عبدالله بن ابوبکر»س هم اخبار را به آنان میرساند، تمام مطالبی را که از قریش در ارتباط با نقشهها و حیلههایشان میشنید به خاطر میسپرد و شبانگاه حرکت کرده و خود را به غار ثور میرسانید، مدتی در کنار پیامبر خدا ج و پدرش در آنجا میماند و نزدیک سحر به مکه باز میگشت و هنگام طلوع خورشید در مکه بود، طوری که قریش تصور میکرد شب را در مکه گذرانده و در آنجا خوابیده است.
آنچه مسلم است در آن زمان «عایشه» و «عبدالله» به سن بلوغ نرسیده بودند و شجاعتی را که در انجام این کار مهم از خود نشان دادند کم نظیر بود و کاری کردند که بسیاری از مردان قادر به انجام آن نیستند.
(هـ) «سعدبن ابی و قاص»س میگوید: برای رفتن به جنگ بدر آماده شده بودیم و منتظر بودیم رسول گرامی خدا ج بیاید و سپاه را ببیند. برادرم «عمربن ابی وقاص» را دیدم که خود را پنهان میکرد. گفتم: چکار میکنی برادر؟ گفت: میترسم رسول خداج مرا ببیند و برگرداند. در حالیکه من دوست دارم با شما در جنگ شرکت کنم و امیدوارم خدای تعالی شهادت را نصیبم فرماید. به هر حال او را به خدمت رسول اکرمج آوردند، فرمود: او را برگردانید! کوچک است. عمیر گریه کرد، رسول خدا ج اجازه داد بماند.
«سعدبن ابی وقاصس» میگوید: به علت آنکه کم سن و سال بود، حمایل شمشیرش را من برایش میبستم. او در سن 16 سالگی به شهادت رسید. خدایتعالی از او راضی باد و او را راضی کند. (روایت ابن سعد، بزّار و ابن الاثیر)
از این مثالهای تاریخی معلوم میشود که فرزندان یاران پیامبرص شجاعتی کمنظیر در دل داشتند، قهرمانانی شکستناپذیر و مجاهدانی دلاور و بیباک بودند و تمامی این خصایل پسندیده به علت تربیت استواری بود که در خانه مسلمان و جامعه مؤمن و مدرسه نبوت شکل گرفت.
مادران پاره تن و جگر گوشههایشان را با دست خویش روانه میدانهای جهاد و شهادت میکردند و روزی که خبر شهادت آنان را برایشان میآوردند، یکی از آنان جملهای گفت که جاودانه شد و طنین آن همیشه در گوش تاریخ خواهد ماند.
«خدا را سپاس میگویم که مرا با شهادت پسرانم مفتخر کرد و امیدوارم در روز قیامت مرا همراه آنان در جایگاه لطف و رحمت خویش، محشور گرداند».
والدین و مربیان، فرزندان خود را از دوران کودکی به سوارکاری و سایر فنون جنگی آشنا میکردند تا مردانی دلاور باشند که مردانه به قلب دشمن بتازند و در راه اعلای کلام حق، شجاعانه با خطرات و مشکلات و سختیها برخورد کنند. این چنین کودکانی وقتی به سن بلوغ میرسیدند بر مرکب جهاد و مبارزه آزادیبخش اسلام سوار میشدند و در میدان زندگی و کسب روزی و حیات روزمره نیز مردانی نیکوکار و درست کردار بودند.
برای نمونه موضع ارزشمند نوجوان مؤمنی را در اینجا ذکر میکنم که با زبان زیبای شعر از پدرش درخواست میکند که اجازه دهد به نقاط مختلف سفر کند و بلندیها و پستیهای زمین را بکاود، چه بسا که طریق مجد و عظمت خویش را یافته و راه سعادت و کرامت را بگشاید.
أقذف السرج علی المـ |
|
ـهر وقرطه اللجا ما |
ثم صب الدرع فی را |
|
سی وناولنی الحسا ما |
فمتی أطلب إن لم |
|
أطلب الرزق غلاما |
سأجوب الأرض أبغیـ |
|
ــه حلالا لا حراما |
فلعل الظعن ینفی الفـ |
|
ــقر أو یدنی الحماما |
زین را بر اسب بیاندازد و به آن لگام بزن.
سپس «کلاه خود» را بر سرم بگذار و شمشیری بدستم ده.
اگر حالا که جوان هستم طلب روزی نکنم، پس کی آن را جستجو نمایم.
زمین را در جستجوی کسب حلال ـ نه حرام ـ در مینوردم باشد که جلای وطن فقر را بزداید یا مرگم را نزدیک کند.
چرا نسل منحصر بفرد یاران پیامبرص اینچنین بودند؟
زیرا از همان دوران کودکی به سوارکاری، شنا و تیراندازی میپرداختند.
زیرا والدین به طور مفرط و بیشتر از حد لازم از آنان مواظبت نمیکردند.
زیرا مسؤولیتها و وظایف خود را میدانستند و با اعتماد به نفس به انجام آن میپرداختند.
زیرا آنان به ساده زیستی و قناعت و بازیهای جنگی و سوارکاری عادت داشتند.
زیرا با هم سن و سالان خود از قبایل و عشیره و اقوام، همراه بودند و بازی میکردند.
زیرا، آنان درس فداکاری و مجاهدت بزرگان و دلاوران اسلام و اخبار رهبران و فرماندهان مسلمان را از همان کودکی میآموختند و صدها نکته دیگر از مکارم و فضیلتهای معنوی که بر مبنای آن پرورش مییافتند. به قول شاعر:
وهل ینبت الخطی إلا وشیجة |
|
وتغرس إلا فی منابتها النخل |
آیا درخت «وشیج» غیر از چوب نیزه، چیز دیگری میرویاند؟ و آیا درخت نخل را میتوان در غیر از جای مناسب رشد آن، کاشت؟ و اگر والدین و مربیان نیز این طریق را در تربیت فرزندانشان عمل کنند و آنان را براساس این خصایل ارزشمند تربیت نمایند و با روشهای مناسبی فرزندان خویش را از بند ترس، وحشت وضعف برهانند، بنیانگذار نسلی خواهند بود که به جای اضطراب، در دل اطمینان و ثبات دارد و به جای خوف، شجاعت و به جای ضعف و سستی، اراده استوار خواهد داشت و به جای ذلت و خواری از عزت و احترام برخوردار است، عزتی که مشمول آیه مبارکی است که میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَلَٰکِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَا یَعۡلَمُونَ ٨﴾ [المنافقون: 8].
«عزت و افتخار، فقط خاص خدایتعالی و پیامبرش و مؤمنین است، اما منافقین نمیدانند».
3- پدیده خودکمبینی و نداشتن اعتماد به نفس
احساس نقص و خود کمبینی حالتی است که به علت مجموعهای علل رفتاری، مرضی، تربیتی و یا اقتصادی و غیره در کودک ایجاد میشود.
این احساس از خطرناکترین حالتهای روحی است که منجر به ایجاد عقده روانی و انحراف کودکان و گام برداشتن به جانب حیات آمیخته با تبهکاری و جرم میگردد.
مانند روشی که در فصول قبل و این فصل دنبال کردیم درباره علل این پدیده به تفصیل سخن گفته سپس راه درمان آن را ارائه مینمائیم چرا که این پدیده عوارض نامطلوب و آثار بسیار ناخوشایندی بر جای میگذارد.
امید است که والدین و مربیان عزیز، تمامی توان خود را در جهت پیشگیری و درمان این پدیده بکار گیرند تا فرزندانشان از این عقده رها شوند و به این ترتیب زندگی روحی سالم و تربیت اخلاقی شایسته را برای آنان تضمین نمایند.
عوامل مهمی که باعث ایجاد خود کمبینی و عدم اعتماد به نفس در کودکان میشود، به شرح زیر است:
1- تحقیر کودک و اهانت به او.
2- مواظبت و مراقبت بیش از حد از کودک.
3- فرق گذاشتن بین فرزندان.
4- نقص جسمی کودک.
5- یتیم بودن.
6- فقر.
در این مبحث به یاری خداوند موضوعات فوق را به تفصیل بحث نموده و راه علاج را در هر مورد براساس رهنمودهای ارزشمند اسلامی بیان خواهیم نمود.
از خدای متعال طلب یاری نموده و تایید و موفقیت خویش را در این امر، فقط از او طلب مینماییم.
از ناپسندترین عواملی است که باعث انحرافات و عدم تعادل روحی کودک میشود و از مهمترین عواملی است که احساس خود کمبینی و حقارت را در وجود او تثبیت میکند.
دکتر «مصطفی السباعی» مولف کتاب «اخلاق اجتماعی ما» میگوید:
«چه بسیارند پدران و مادرانی که اگر فرزندشان حتی یک بار از سنن و قوانین اخلاقی تخطی کند او را بدنام کرده و در مقابل جمع به او توهین میکنند.
اگر یک بار دورغ گفت، او را دروغگو صدا میزنند، اگر یک بار خواهر یا برادر کوچکترش را کتک زد، او را شرور لقب میدهند، اگر یک بار سیب خواهرش را به زور بگیرد، او را زورگو مینامند و اگر قلم برادرش را از جیبش بردارد، دزد نامیده میشود و اگر از او بخواهیم برایمان یک لیوان آب بیاورد و اطاعت نکند در مقابل دیدگان خواهر و برادرش و یا سایرین به تنبلی متهم میشود».
یکی دیگر از نمونههای تحقیر و اهانت به کودکان صدا زدن آنان با کلمات ناشایست و عبارات زشت در جمع خانواده و یا دوستان است. گاهی والدین پا را از این هم فراتر گذاشت و در مقابل دوستان کودک یا حتی افراد بیگانه به فرزند خویش توهین میکنند. بدون تردید اینگونه برخوردها با کودک باعث میشود که احساس کند. موجودی بیارزش و حقیر است که دیگران برایش اعتباری قائل نیستند، با این احساس به تدریج عقدههای روانی در درون او شکل میگیرد که خود عامل ایجاد تنفر، حقد و کینه نسبت به سایرین میشود بنابراین در آینده، انسانی خواهد بود که از مردم میگریزد و از زیر بار مسؤولیتها و وظایف خود شانه خالی میکند.
از اینجاست که متوجه میشویم بعضی از والدین، مربیان و معلمان چه جنایت بزرگی در حق فرزندانشان مرتکب میشوند و با دست خویش با این گونه رفتارهای خشن و بیرحمانه و تحقیرهای نابجا، آنان را به جانب حیاتی آکنده از خطا و انحراف سوق میدهند.
ما چگونه میتوانیم از فرزندانمان انتظار اطاعت، نیکی و احترام به بزرگتر و تعادل روحی و ثبات اخلاقی داشته باشیم در حالی که از همان کودکی با دست خود بذر عقدههای روانی و سرپیچی و تمرد را در وجودشان میکاریم!
مردی به خدمت «عمربن الخطاب»س رسید و از پسرش شکایت کرد که نافرمانی میکند، عمربن الخطابس فرمود فرزندش را بیاورند تا در ارتباط با حقوق پدر بر فرزند برای توضیح دهد.
فرزند گفت: ای امیر مؤمنان! آیا فرزند برگردن پدر، هیچ حقی ندارد؟
عمربن الخطابس فرمود: آری.
فرزند گفت: آن حقوق چیست؟
عمربن الخطابس فرمود: مادرش را به خوبی انتخاب کرده باشد، نامی نیکو بر او بگذارد و قرآن را به او یاد دهد.
فرزند گفت: ای امیر مؤمنان! پدرم هیچکدام از این کارها را نکرده است، مادرم «زنجیه» متعلق به یک مجوسی بود، پدرم نام مرا جعل (سوسک سیاه) گذاشت. و حتی یک حرف از قرآن را به من یاد نداده است.
عمر بن الخطابس به جانب پدر نگاهی کرد و گفت: آمدی از نافرمانی پسرت شکایت کنی، ولی خودت قبل از او نافرمان بودهای و به او بدی کردهای.
میگویند: پدری فرزندش را به سبب مادرش تحقیر کرد و گفت: آیا از من اطاعت نمیکنی؟ در حالی که پسر کنیزی هستی! فرزند گفت: بخدا قسم که مادرم از تو بهتر است.
پدر گفت: چرا؟
فرزند، پاسخ داد: «زیرا انتخابش بهتر از تو بود او مرد آزادهای را انتخاب کرد و تو کنیزی را». تردیدی ندارم که اگر پدر یا مادری کلمهای ناپسند و زشت به زبان میآورند برای آن است که فرزندشان دچار خطایی بزرگ یا کوچک شده و به این وسیله قصد دارند او را از عمل خطا باز دارند و تربیت نمایند.
اما باید به عرض این پدران و مادران محترم برسانم که راه اصلاح کودک، خشم و خشونت نیست زیرا نه تنها آثار نامطلوبی در روان کودک به جای میگذارد، بلکه او را به انسانی تبدیل میکند که خشن و فحاش خواهد بود و به تدریج خوی منحرفین و افراد تبهکار را پیدا خواهد کرد، ما با این شیوه در حق او مرتکب جنایت شدهایم و اجباراً او را به مسیری سوق دادهایم به جای آنکه انسانی متعادل و ا رزشمند باشد که در زندگی براساس پرتو نور عقل و اعتقادش حرکت کند، به جانب ظلمت و شقاوت کشیده خواهد شد.
راه برخورد با کودک هنگامی که از او خطایی سر میزند یا دچار اشتباهی میشود
راه صحیح برخورد در این موارد آن است که کودک را به نرمی و ملایمت متوجه اشتباه و یا خطایش بنمائیم و با دلایل قاطع و متناسب با توانایی فکریش او را قانع سازیم که عملی که انجام داده است، از انسان فهمیده و عاقل و با بصیرت سر نمیزند.
اگر با این روش قانع شد و خطای مورد نظر اصلاح گردید، به مقصود رسیدهایم. در غیر این صورت راه درمان شیوه دیگری است که در بخش سوم این کتاب (تربیت با استفاده از مجازات) به یاری خدا مورد بحث قرار میگیرد.
طریقه برخورد با نرمی و ملایمت در تادیب طریقهای است که از پیامبر بزرگوار ـ سلام و درود خدای بر او باد ـ آموختهایم و در اینجا نمونهایی از رفتار و برخورد آن حضرت تقدیم حضور خوانندگان گرامی میشود.
(أ) «ابی امامه» در روایتی از «امام احمد» میگوید: جوانی به خدمت رسول اکرمج رسید و گفت: ای پیامبر خدا! آیا اجازه میدهی زنا کنم؟ اطرافیان از این سؤال خشمگین شده و بر سرش فریاد کشیدند. پیامبر اکرم ج فرمودند: «او را نزدیکتر بیاورید»، جوان نزدیکتر آمد و مقابل پیامبر خداص نشست. آن حضرت فرمودند:
آیا زنا را برای مادرت میپسندی؟
جوان گفت: قربانت گردم، خیر؟
فرمود: مردم نیز برای مادران خود نمیپسندند. آیا آن را برای دخترت میپسندی؟
جوان گفت: فدایت شوم، خیر!
فرمود: مردم نیز آن را برای خواهرانشان نمیپسندند.
پس آن حضرت این سؤال را درباره عمه و خاله و... از جوان کردند و او در پاسخ تمامی آنها میگفت: فدایت شوم، خیر
پیامبر گرامی خدا ج، دستش را بر سینه جوان نهاد و گفت: «خدایا! قلبش را پاک کن و گناهانش را ببخش و فرج (عضو تناسلی) او را از گناه مصون بدار».
آن جوان در حالی که با تمامی وجود از زنا نفرت پیدا کرده بود از مقابل رسول خداج برخاست.
(ب) «معاویه بن الحکم السلمی» میگوید: در صف نماز جماعت به امامت رسول اکرم ج ایستاده بودم، مردی عطسه کرد، من هم خطاب به او گفت: «یرحمک الله»[3].
جماعت نمازگزار به حالتی حاکی از خشم به من نگاه کردند.
من هم گفتم: مادرتان به عزایتان بنشیند! چرا اینگونه به من نگاه میکنید؟ چون در نماز بودیم و نمیتوانستند سخنی بگویند با دست بر زانوهایشان میزدند، چون نفهمیدم که میخواهند مرا ساکت کنند، دیگر سخنی نگفتم. وقتی نماز تمام شد، رسول گرامی خدا ج مرا خواند، پدر و مادرم به فدایش باد که هیچ معلمی قبل و بعد از او ندیدم که به خوبی او تعلیم دهد، بخدا قسم که با من تند سخن نگفت، دشنام نداد و مرا نزد، فقط فرمود: «نماز، تسبیح، تکبیر و قرائت قرآن است و صحیح نیست که غیر از اینها کلمات دیگری از سخنان مردم در آن وارد شود». (روایت مسلم)
(ج) «ابوهریره» میگوید: عرب بیابانگردی در مسجد ادرار کرد، مردم برخاستند که او را کتک بزنند. نبیاکرم ج فرمود: «دعوه وأریقوا علی بوله سجلاً من ماء، فإنما بعثتم میسرین، ولم تبعثوا معسرین». «رهایش کنید و یک سطل اب بروی ادرار او بریزید، شما امتی هستید که برای سختگیری برانگیخته نشدهاید، بلکه مبعوث شدهاید تا با گذشت و آسانگیر باشید». (روایت بخاری)
(د) در حدیثی از آن حضرت آمده است: «پروردگار ما مهربان است، پس نرمی و مهربانی را در هر کار دوست دارد». (روایت بخاری و مسلم)
(هـ) همچنین میفرمایند: «نرمی و ملایمت همراه هر چیزی باشد آن را زینت میبخشد و اگر از هر چیزی حذف شود، آن را ناپسند و زشت جلوه میدهد». (روایت مسلم)
(و) و فرمودند: «کسی که از نرمی و ملایمت محروم باشد، از تمامی خوبیها محروم است». (روایت مسلم)
نتیجهای که از این مباحث میگیریم آن است که: تحقیر دائمی کودک و رفتار خشونتآمیز با او خصوصاً در حضور دیگران از عوامل اساسی تثبیت احساس خود کمبینی و حقارت در کودکان است و از عوامل مهم انحراف اخلاقی و روحی فرزندان ماست و بهترین شیوه درمان آن است که در صورت ارتکاب خطا یا اشتباه، با نرمی و ملایمت و بیان دلیل، کودک را قانع سازیم و راهنمایی کنیم و اگر مربی یا والدین لازم دانستند که کودک را تنبیه کرده یا توبیخ نمایند، نباید در حضور دیگران اقدام به این عمل کنند و چنانکه ذکر کردیم با توجه به روش رسول اکرمص لازم است که امر اصلاح را با اخلاقی نیکو و رفتاری دلپذیر و نرم آغاز نمائیم تا در رسیدن به هدف موفق شویم.
2- مواظبت و مراقبت بیش از حد از کودک و وابستگی شدید به والدین
این عامل نیز از دلایل مهم عدم تعادل روانی و انحراف اخلاقی کودکان است که در غالب اوقات به نوعی احساس نقص و حقارت در فرزند منتهی میشود و موجب میگردد که نظری کینهتوزانه و آمیخته با بدبینی نسبت به زندگی و اطرافیان داشته باشد.
مواظبت و مراقبت بیش از حد کودک باعث میگردد فردی خجل، ترسو و ذلیل باشد که اعتماد به نفس نداشته و فاقد مردانگی و شجاعت بشود. این چنین خصائصی به تدریج کودک را به جانب عقب افتادن از جمع دوستان و انحراف سوق میدهد.
چرا وابستگی شدید کودک به والدین این چنین آثار نامطلوبی دارد؟
زیرا مردم را میبیند که پیشرفت میکنند ولی او هنوز در آخر قافله است.
زیرا مردم را میبیند که شجاع و بیباکند و او ترسو و ضعیف است.
زیرا مردم را میبیند که در حرکت، جهاد و مبارزهاند و او ساکت، ساکن و بیتحرک است.
زیرا مردم را میبیند که با هم برخورد میکنند و در ارتباط با یکدیگرند، اما او تنها و گوشهگیر و منزوی است.
زیرا مردم را میبیند که در پیش آمدن مصیبت، صبور و بردبارند اما او در رویارویی با مشکلات نالان و ناتوان است.
فرزندی که چنین حال و وضعی دارد چگونه میتواند انسانی متعادل و عضوی سودمند برای جامعه خویش باشد. آیا این چنین انسانی میتواند با دیدهای امیدوار و خوش بین به زندگی بنگرد؟ و آیا میتواند فردی متعادل، با شخصیتی مستقل باشد که در برخورد با مشکلات از اعتماد به نفس برخوردار بوده و بر پای خود بایستد؟ اگر جواب تمامی این سؤالها منفی است، پس چرا والدین در مواظبت فرزند و ابراز علاقه و محبت زیاد روی میکنند و فرزندانی ناز پرورده و وابسته به والدین پرورش میدهند. در این مورد مادران بیش از سایرین دچار افراط میشوند، یا بهتر است بگوئیم در این زمینه دچار وسواس میگردند. این پدیدۀ مضر، غالباً در کودکانی به چشم میخورد که مادران آنها از قواعد تربیت اسلامی بیخبر هستند.
· یکی از نمونههای تربیت نادرست این مادران آن است که به فرزندان خود اجازه نمیدهند به انجام اموری که توانایی آن را دارند، مبادرت نمایند، زیرا معتقد هستند که فرزند آنها، قادر به انجام آن کار نبوده و خیال خود این ممانعت را نوعی ابراز عطوفت و شفقت به حساب میآورند.
· نمونه دیگر از تربیت نادرست بعضی از مادران آن است که کودک را در بغل یا در کنار خود نگاه داشته و اجازه نمیدهند از او دور شود و فرقی نمیکند که این باقی ماندن کودک در کنار مادر، دلیلی داشته باشد یا نه.
· تعدادی از مادران در تمامی لحظات، کودک را زیر نظر داشته و حاضر نمیشوند یک لحظه از او چشم بردارند، مبادا اتفاقی برایش بیافتد که این خود اثر منفی در روح او بر جای میگذارد.
· نمونه دیگر از بیتوجهی مادران در امر تربیت کودکان، آن است که در اعمال و رفتاری که انجام میدهند هیچگونه کنترل و باز خواستی به عمل نمیآورند، برای مثال فرزندانشان وسایل منزل را خراب میکنند، یا از تختخواب بالا میروند و با دیوار را با مداد و خودکار سیاه میکنند، اما در مقابل این اعمال هیچگونه عکسالعملی نمیبینند.
سؤال اینجاست که اینگونه مواظبت و مراقبت مفرط در چه مواردی صورت میگیرد.
پدر و مادری که پس از سالها صاحب فرزندی شدهاند، یا مادری که پس از سقطهای مکرر، فرزندی سالم بدنیا آورده با بچه پسر که پس از چند دختر بدنیا آمده ویا کودکی که پس از یک مرض شدید که زندگی او را تهدید میکرده است، زنده مانده است، مواردی هستند که باعث میشوند پدر و مادر بیش از حد ضروری لازم متوجه کودک بوده و از او مراقبت نمایند.
راه درمان برای تخفیف این پدیده
(أ) تعمیق عقیدۀ قضا و قدر در درون والدین
تا معتقد باشند که سلامت و بیماری، نعمتهای زندگی و مشکلات و سختیها، ثروت و فقر و عقیمشدن یا دارای فرزند بودن، همه تابع تقدیر الهی است و تمامی حوادث و وقایع زندگی به مثبت و خواست الهی صورت میگیرد و در دایره قضا و قدر اوست.
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ ٢٢ لِّکَیۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَکُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ ٢٣﴾ [الحدید: 23].
«هر مصیبتی که در زمین حادث میشود یا بر نفوس شما وارد میآید، قبل از آنکه آن را خلق کنیم، در کتابی بوده است و محققاً این بر خدا آسان است، تا برای آنچه که از دستتان رفت تأسف نخورید و به آنچه که به شما داده است خوشحال و غره نشوید، که خداوند خود پسند فخرفروش را دوست نمیدارد».
﴿لِّلَّهِ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُۚ یَهَبُ لِمَن یَشَآءُ إِنَٰثٗا وَیَهَبُ لِمَن یَشَآءُ ٱلذُّکُورَ ٤٩ أَوۡ یُزَوِّجُهُمۡ ذُکۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَیَجۡعَلُ مَن یَشَآءُ عَقِیمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٥٠﴾ [الشوری: 50].
«ملک آسمانها و زمین متعلق به خداوند است و هر آنچه اراده کند میآفریند، به کسی که بخواهد دختر میبخشد و به کسی که بخواهد پسر میدهد یا دختر و پسر را با هم میدهد و هر کسی را بخواهد عقیم قرار میدهد، حقیقتاً او دانا و تواناست».
﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: 156].
«و البته ما شما را با مقداری ترس و گرسنگی و نقص مال و جان و محصولاتتان میآزمائیم و بشارت ده صابرین را آنکه هرگاه مصیبتی پیش آید، گویند: ما از آن خدائیم و به سوی او باز میگردیم، رحمت و درودهای خداوند بر آنان! ایشان از هدایت یافتگانند».
اگر نصیحت و سخن گفتن با کودک سودمند باشد، جایز نیست که از کودک دوری نمائیم و اگر دوریکردن مفید باشد، کتکزدن صحیح نیست و در واقع روش مجازات با کتکزدن زمانی صحیح خواهد بود که تمام وسایل و طرق تربیتی، امتحان شده باشد. به یاری خدا در بحث تربیت بوسیلۀ مجازات تحت عنوان وسایل مؤثر در تربیت اطفال به طور مفصل در این مورد سخن خواهیم گفت.
(ج) تربیت کودک براساس زهد و اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت و جرأت سخن گفتن و بیان عقیده
در ارتباط با تربیت فرزند براساس زهد و قناعت، در حدیث مرفوعی آمده است:
«از خوشگذرانی و غرق شدن در رفاه بپرهیزید که به حقیقت بندگان واقعی خدا، خوشگذران و رفاهطلب نیستند». (روایت احمد و ابونعیم)
در ارتباط با تربیت براساس اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت، رسول گرامی خداج فرمودند: «همه شما به نسبت وظیفه خویش مسؤول هستید و در قیامت از انجام مسؤولیت و ادای وظیفه در قبال زیردستان خود مورد سؤال واقع میشوید». این حدیث مبارک، کوچک و بزرگ، زن و مرد و حاکم و محکوم را شامل میگردد.
همچنین «عمربن الخطاب»س فرمودند «به فرزندانتان شنا و تیراندازی را یاد دهید و بیاموزید که چگونه بر روی اسب بپرند». بدیهی است که با این نوع احساس مسؤولیت همراه آموزش شنا، تیراندازی و سوارکاری از همان ابتدای دوران کودکی، طفل احساس موجودیت و شخصیت خواهد کرد و اعتماد به نفس پیدا کرده، به دنبال آن خواهد توانست مشکلات را به خوبی تحمل کرده و وظایف را به نحو احسن ادا نماید.
و اما در مورد جرأت سخن گفتن و بیان عقیده، حدیث «عبادهبن الصامت»س را داریم که میگوید: «با پیامبر خدا ج پیمان بستیم که در خوشی و ناخوشی، دشواری و آسانی از او پیروی کنیم و هر کجا که باشیم سخن حق را بگوئیم بدون آنکه از ملامت ملامتکنندهای، واهمه داشته باشیم».
و باز هم تردیدی نیست که این پیمان، کوچک و بزرگ و زن و مرد و خلاصه تمامی افراد امت اسلامی را در بر میگیرد، در ارتباط با مسؤولیت تربیت جسمی فرزندان در فصول گذشته به تفصیل بحث شده است. بدون شک تربیتبدنی و توانایی جسمی، خود مرحلهای در ایجاد اعتماد به نفس و آماده نمودن افراد برای ادای مسؤولیت و حمل امانت الهی است.
(د) الگو قرار دادن پیامبر اکرم ج در مراحل مختلف زندگی از دوران کودکی تا زمانی که مبعوث گردید
خدای تعالی با رحمت شامل خود رسول گرامی ج را به بهترین شکل تربیت نمود، برای آنکه نظارت دایمی و رعایت کامل خداوند را بر امر رشد و تکامل پیامبر گرامی اسلام ج به خوبی دریابیم، نمونههایی از مراحل مختلف حیات آن حضرت را در اینجا بیان میکنیم. خصوصاً مرحله کودکی و نوجوانی که امید است فرا راه مسیر پرپیچ و خم تربیت اسلامی برای مربیان ما باشد و برای نسلهای آینده نیز به عنوان الگو و نمونهای کامل مورد استفاده قرار گیرد.
آن حضرت ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ در زمان کودکی شبانی میکرد، در روایت «بخاری» آمده است که فرمدهاند:
«همه پیامبران خدا شبانی کردهاند و من نیز برای اهالی مکه شبانی میکردم و چند قیراط (جزئی از درهم) دریافت میکردم».
رسول اکرم ج در دوران کودکی با اطفال همبازی بودند. «ابن کثیر» در روایتی میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: بیاد دارم همراه با کودکان قریش بازی میکردم و برای بازی کردن سنگها را جابهجا میکردیم.
همه ما لباسهایمان را در میآوردیم و آن را بر دوش میگذاشتیم و سنگ را بر آن قرار میدادیم، من نیز اینچنین رفت و آمد میکردم، ناگهان کسی که او را نمیدیدم به من ضربهای دردناک زد و گفت: لباست را بپوش! من هم فوراً لباسم را پوشیدم و سنگ را بردوش نهادم، در حالیکه همبازیهای دیگرم عریان بودند.
رسول گرامی ج در تجدید بنای کعبه شرکت داشت. در روایتی از «مسلم» و «بخاری» آمده است که در زمان جوانی پیامبر اکرم ج، قریش به تجدید بنای کعبه مبادرت نمود و برای همین پیامبر سنگ را بر دوش گذاشته، حمل مینمود.
عباس به پیامبر خدا ج گفت: لباست را بر دوش بگذار تا راحتتر سنگ را حمل کنی، پیامبر این کار را کرد اما ناگهان بر زمین افتاد و در حالیکه چشمهایش متوجه آسمان بود، برخاست و گفت: لباسم؟! لباسم؟! سپس لباسش را پوشید و گفت: من نهی شدهام که عریان راه بروم. و این دلیل عصمت ایشان حضرت قبل از نبوت است.
پیامبر گرامی ج برای تجارت سفر میکرد. ثابت شده است که آن حضرت دوبار به مسافرت تجاری رفتند، یک بار قبل از بلوغ همراه عمویش «ابوطالب» و بار دوم بعد از بلوغ به جهت کار برای حضرت «خدیجهل».
رسول خدا ج در کودکی بسیار شجاع بودند، در کتابهای سیره آمده است که یک نفر در دوران کودکی او را به «لات» و «عزّی» سوگند داد، آن حضرت فرمود: با قسم «لات» و «عزّی» هیچ چیزی از من نخواه که بخدا قسم در نزد من از همه چیز منفورترند.
همچنین ایشان قبل از بلوغ در جنگ شرکت نمودند، در کتابهای سیره ذکر میکنند که پیامبر گرامی ج در جنگ «فجار» برای عموهایش تیر آماده میکرد و به آنان میداد.
پیامبر خدا ج در جوانی نیز اندیشمند و صاحب رأی بود به اندازهای که او را در امور به عنوان داور و حکم میپذیرفتند، در نصب «حجرالاسود» در تجدید بنای کعبه اختلاف شدیدی بین قریش ایجاد شد و آن حضرت را در امر گذاشتن سنگ، به عنوان حکم قرار دادند و از رأی و حکمت او در انجام این امر شگفتزده شدند.
و همین برای افتخار و عظمت پیامبرص محبوب خدا کافی است که کودکی یتیم بود اما تحت نظارت و مراقبت الهی تربیت شده و والاترین خصایل روحی و بهترین صفات و پسندیدهترین عادات را کسب نمود، تا زمانی که برانگیخته شد به هیچ بتی سجده نکرد، در هیچیک از مفاسد جاهلی شرکت نکرد و حتی ذرهای از گوشت قربانیهای آنان را نچشید.
پس تعجبی ندارد که این شخصیت عظیم و این تربیت والا را به خالق او منسوب کنیم، کسی که تحت نظارت و عنایت خاص خود او را سرپرستی نموده، تربیت کرد و برای همین آن حضرتص فرمود:
«پروردگارم مرا به بهترین وجه تربیت نمود». (روایت عسکری)
آنچه بیان گردید لحظاتی کوتاه همانند جرقههایی است، از حیات مبارک رسول خداج که بیانگر عظمت اوست، آنچه گفتم همانند مشعلهایی پرنور است که راه تربیت را برای آنان که خواهان طریق درست رشد و تکامل فرزندان خود هستند روشن میکند و تردیدی نیست که حیات آن رسول بزرگوار در تمامی مراحل، الگوی بسیار خوبی برای ما نیز در تمامی مراحل زندگی خواهد بود ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ﴾ [الأنعام: 90] «پس آنان کسانی بودند که خداوند هدایتشان کرد و شما هم راه آنان را پی گیرید».
نتیجه این مباحث آن است که: مواظبت و مراقبت بیش از حد و محبت زائد از عوامل مهم انحراف روانی کودک بوده و در غالب اوقات باعث ایجاد عقدۀ خود کمبینی و احساس نقص در او میشود.
پس والدین خصوصاً مادران باید براساس قواعد و قوانین تربیت اسلامی عمل کنند. از جمله این قواعد آن است که در ابراز محبت و وابستگی کودک به مادر حد اعتدال را رعایت کنند و در هر آنچه که پیش میآید، تسلیم خدای توانا باشند.
از جملۀ این قواعد آن است که تربیت بوسیلۀ مجازات در وقت ضروری و پس از سن تمیز صورت گیرد و تربیت بر مبنای زهد و قناعت و اعتماد به نفس و پذیرش مسؤولیت و جرأت بیان بنا گردد و در تمامی مراحل حیات به شخصیت نبیاکرم ج تأسی شود.
اگر والدین و مربیان این قوانین تربیتی را با احساس تعهد رعایت کنند، فرزندان را از عواملی که باعث از بین رفتن کرامت و نابودی شخصیت آنان میشود نجات میبخشد و موجب تکامل روحی، اخلاقی و عقلانی فرزندان خود میشوند.
تفاوت قائل شدن بین فرزندان از مهمترین عوامل انحرافات روانی کودکان است، فرق گذاشتن به هر صورتی که باشد، یعنی در زمینه مسائل مادی یا معنوی مانند محبت، منجر به عواقب ناگواری خواهد شد.
زیرا باعث میگردد که فرزندی که مورد بیمهری واقع میشود، نسبت به دیگری حسادت بورزد و کینهتوز شود و گوشهنشین و کمرو گردد، بترسد و گریه کند و در ذهن خود تصورات انتقام و مشاجره و ضرب و شتم را بپروراند. دچار کابوسهای شبانه و حملههای عصبی شود و در خود احساس نقص و خودکمبینی نماید.
مربی اول، رسول گرامی خدا ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ در زمینۀ رفتار اجتماعی نیز حقیقتاً مربی با عظمت و والایی بودند که در این زمینه خاص به والدین سفارش میکنند که از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت نمائید.
در روایتی از «ابنحبان» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «خدا رحم کند به پدر یا مادری که در نیکو بودن فرزندش او را یاری میکند». (منظور آنکه با حسن رفتار خود در تربیت نیکوی او سهیم است). دو در روایت «طبرانی» آمده است که آن حضرت فرمودند: «در بخشش و دادن هدایا، مساوات را در بین فرزندانتان رعایت کنند».
در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که «نعمانبن بشیر» میگوید: پدرم مرا همراه خودش به خدمت رسول اکرم ج برد و گفت: به این پسرم نوکری هدیه کردهام.
آن حضرت فرمودند: آیا به فرزندان دیگرت نیز همین هدیه را دادهای؟
گفت: خیر!
فرمودند: «پس هدیهات را پس بگیر».
در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «آیا همین رفتار را با سایر فرزندانت نیز داشتهای»؟
گفت: خیر!
فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت کنید». پدرم پس از این گفتۀ رسول اکرم ج هدیهاش را پس گرفت.
و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «ای بشیر! آیا فرزندان دیگری غیر از این داری؟ گفت: آری، گفت: آیا مانند این هدیه را هم به آنان بخشیدهای؟
گفت: خیر
فرمود: «پس مرا شاهد نگیر که نمیخواهم بر ظلم شهادت بدهم! پس فرمود: آیا دوست داری که فرزندانت در نیکویی نسبت به تو یکسان باشد»؟ گفت: آری! فرمود: «پس تو نیز این چنین باش».
«انسس» روایت میکند که مردی در خدمت رسول خدا ج بود. پسرش آمد، او را بوسید و بر زانویش نهاد و دخترش آمد، او را در مقابل خود نشاند. پیامبرص فرمود: «چرا بین این دو مساوات را رعایت نمیکنی».
از رهنمودهای پیامبر گرامی خدا ج، اصل عدل و مساوات و محبت را در بین فرزندان به وضوح، استنباط میکنیم.
فرزند از جنس مورد نر نباشد، مثلاً پدر و مادر دوست داشته باشند که بچه پسر باشد، امّا صاحب دختر شوند.
بهرۀ هوشی و زیبایی کودک کم باشد.
نقص جسمانی داشته باشد.
علل مادی یا معنوی فوق از نظر اسلام هیچکدام نمیتوانند باعث دوست نداشتن فرزند یا برتری یکی بر دیگری باشد، و چه ظالم و بیرحمند پدران و مادرانی که این رفتار زشت و غیرانسانی را از خود بروز میدهند.
چه گناهی دارد طفلی که دختر بدنیا آمده است و جنس مونث بودن او به اختیار و ارادهش نیست؟
چه گناهی دارد طفلی که زیبا روی و خوش قیافه نیست؟
چه گناهی دارد طفلی که از بهره هوشی خوبی برخوردار نیست؟
چه گناهی دارد طفلی که طبیعتاً پرنشاط و با تحرک و پرشور است؟
چه کار کند، طفل بیگناهی که نقص جسمی دارد و یا به علت حادثهای مقدر نقصی ظاهری پیدا میکند؟
پس اگر والدین محترم و مربیان عزیز به حفظ سلامتی فرزندان خود علاقهمندند و مایلند که آنها را از عقدههای روانی و احساس خود کم بینی رها کنند و از ایجاد آفات قلبی مانند حقد، حسد و کینه جلوگیری نمایند، بهترین راه و در واقع تنها راه آن است که فرمان پیامبر خدا ج را در این مورد اجرا کنند که فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را در ارتباط با فرزندانتان رعایت کنید».
و به هر آنچه که خدای تعالی به آنان بخشیده است چه پسر و چه دختر، راضی باشند و برای تمامی فرزندان خود به یک اندازه محبت و علاقه خود را بروز دهند و روح مساوات و گذشت و برادری را نیز به این صورت بین آنان ایجاد نمایند تا از نعمت عدل کامل و عطوفت و محبت صادقانه و رفتار عادلانه به طور یکسان برخوردار باشند و چه زیبا گفت رسول گرامی خدا ج: «خدا رحم کند به پدر و مادری که فرزندش را در نیکو بودن یاری میدهد». (روایت ابن حبّان)
نقص جسمانی نیز از جمله عوامل مهم در ایجاد عقدۀ روانی و احساس نقص و خودکم بینی است.
فرزندی که از دوران طفولیت مبتلا به نقص جسمانی مانند: کوری، کری، لکنت زبان و یا عقبافتادگی ذهنی است، باید از جانب اطرافیان خصوصاً پدر و مادر و خواهر و برادر مورد توجه قرار گیرد، چنین افرادی نیازمند مواظبت و محبت، اخلاق و رفتار نیکو و آمیخته با گذشت و نرمی هستند.
پیامبر عزیز ج ما در این باره میفرماید:
«خدای رحمان مهربان است با آنانکه مهربانند، پس شما هم به آنها که در زمینند رحم کنید تا آنکه در آسمان است به شما رحم کند». (روایت ترمذی و ابوداود) و نیز فرمودند: «در میان مؤمنین کاملترین ایمان را کسی دارد که بهترین اخلاق را داشته باشد». (روایت ترمذی و ابنحباّن)
اما زمانی که والدین یا اطرافیان، بچهای که از نعمت بینایی محروم است «کور» صدا میزنند، و آنکه را که نمیشنود «کر» و کسی را که نقص ذهنی دارد، «بدبخت و بینوا» مینامند و کسی را که لکنت زبان دارد «لال» میخوانند، بدیهی است که با چنین القاب و عناوینی عقده روانی و احساس نقص در بچه ایجاد میشود و از لحاظ روحی چنان درهم میشکند که حالت بسیار رقتانگیزی پیدا خواهد کرد، نسبت به زندگی بدبین و نسبت به دیگران کینهتوز خواهد شد. پس بر مربیان و والدین واجب است که مشکل روحی در ارتباط با نقص جسمانی فرزندانشان را با روشی عاقلانه و رفتاری حکیمانه و تربیتی شایسته و برخوردی همراه با لطف و نرمی و مراقبت صحیح، برطرف سازند. زیرا ارزش هر انسانی به دین و اخلاق اوست نه شکل و ظاهرش.
· اولین گام برای برطرف نمودن مشکل اینگونه افراد آن است که با دیده محبت به آنان بنگرند و از آنان به طور ویژه مراقبت کرده، مواظب حالتهای آنان باشند و دریابند که فرزند آنها از جنبۀ هوشی یا مواهب طبیعی مانند نشاط، تحرک و آگاهی مانند سایر بچهها نیست، رفتار ملایم و با محبت و درک درست آنها، احساس نقص و ناتوانی را در آنان برطرف میکند و نوعی اطمینان و آرامش روحی در ایشان بوجود میآورد که میتواند آنان را به فردی سازنده و مفید تبدیل کند.
· دومین گام برای معالجه اینگونه افراد آن است که به تمامی اطرافیان چه افراد خانواده و چه نزدیکان و حتی افراد دور نصیحت کنند و تذکر دهند که نسبت به آنان اهانتی روا ندارند و یا آنها را تحقیر نکنند و مسخره ننمایند تا اثری بد بر روحیه آنان نداشته باشد و دردی جانکاه اضافه بر درد و رنج آنان برایشان ایجاد نکند. همه ما و تمامی کسانی که با افراد علیل و ناتوان یا مبتلا به یکی از نواقص جسمی برخورد میکنند، باید رهنمود و رفتار مربی اول اسلام حضرت محمد ج را به یاد داشته باشند که فرمود:
«انسانها در نظام جامعه مانند عضوی از یک پیکر هستند و برای وحدت اجتماعی، هر یک از افراد جامعه باید نسبت به سایرین احترام بگذارد و از بذل محبت دریغ نکنند». به عبارت دیگر براساس گفتۀ آن حضرت ج اساس بنای وحدت اجتماعی بر پایۀ صفای قلبی و محبت است و اصول آن بر بزرگداشت و احترام متمرکز میشود.
پیامبر گرامی اسلام ج افراد امت خود را بر حذر میدارند که عباراتی یا کلماتی بر زبان آوردند که حیثیت و شرافت انسانی را لکهدار کرده و شخصیت او را پایمال نموده و یا باعث اختلال در روابط اجتماعی گردد. در ارتباط با آفات زبان میفرماید: «بندهای از بندگان خدا کلامی بر زبان میآورد که خود به آن اهمیت نمیدهد ولی به واسطه آن سخن در آتش جهنم میافتد». (روایت بخاری)
و همچنین فرمود: «بندهای از بندگان خدا سخنی میگوید که دربارۀ آن تحقیق نکرده است بواسطۀ آن سخن به عمقی از آتش جهنم سقوط خواهد کرد که از فاصلۀ مشرق و مغرب بیشتر است». (روایت بخاری)
و در نهی از تحقیر و سرکوفت زدن به دیگران میفرماید: «برادر مسلمانت را تحقیر نکن و سرکوفت نزن چه بسا که به واسطه این رفتارت خدای تعالی به او رحم کند و تو را به بلا و بدبختی مبتلا سازد.» (روایت ترمذی)
و در نهی از تحقیر با ایما و اشاره، حضرت «عایشه»ل میگوید به پیامبر خدا ج: «صفیه» تو را کافی است که این چنین است «با اشاره نشان داد که قد «صفیه» کوتاه است». پیامبر ج فرمود: «کلمهای بر زبان آوردی که اگر با آب دریاها مخلوط میشد همه آنها را آلوده میکرد». (روایت ابوداود و ترمذی)
تمامی موارد نهی که در اینجا مطرح شد و موارد دیگری که مجال ذکر آن نیست، مشمول آیۀ مبارک سورۀ حجرات است که میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١﴾ [الحجرات: 11].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! هیچ قومی از شما نباید قوم دیگر را مسخره کند، چه بسا که آن قوم بهتر باشند و همچنین گروهی از زنان گروه دیگر را مسخره نکنند! چه بسا که آن گروه بهتر باشند و عیبجویی نکنید! بر یکدیگر لقب نگذارید که نام فسق پس از ایمان خوب نیست و هر کس توبه نکند، از ستمگران است».
· سومین گام در معالجۀ این افراد آن است که والدین و مربیان محترم، دوستانی با اخلاق پسندیده و عادات درست برای این گونه فرزندان انتخاب کنند تا با هم، همصحبت و همبازی شوند و رابطۀ دوستی و محبت بین آنان ایجاد شود، به این ترتیب کودک احساس میکند که موردتوجه و محبت دیگران قرار گرفته است.
«ابن سینا» در ارتباط با رشد شخصیتی طفل و اشباع غریزۀ میل به اجتماع میگوید: «ضروری است که کودک همراه با کودکانی آموزش ببیند که اخلاق خوب و عادات پسندیده دارند، زیرا فراگیری طفل از هم سنّ و سالانش بیشتر است و در کنار آنان احساس دوستی و انس و الفت نموده، مطالب را از هم شاگردانش بهتر میپذیرد».
پیامبر عزیز ماص فرموده است که: «همراه بودن کودک با همسن و سالان خود در زمان کودکی باعث میشود که عقلش در بزرگی افزون شود و بارور گردد». (روایت حکیم ترمذی از کتاب نوادر الأصول)
نتیجه مباحث ما در این زمینه آن است که والدین و مربیان عزیز نباید هیچ یک از عوامل درمان و برطرف کردن مشکل روحی فرزندانی را که دچار نقص جسمی هستند از نظر دور دارند، نگاه کردن آنان به دیدۀ محبت و شخصیت، توجه خاص، برحذر داشتن اطرافیان از تمسخر و استهزا و انتخاب دوستان خوب، عوامل و ابزار مهمی هستند که احساس کمبود و نقص را از درون کودک میزدایند و او را آماده میسازند تا عضوی مفید برای جامعه خویش بوده، بازوی توانمندی برای بنای تمدن اسلامی و باز گرداندن مجد و عظمت و استقلال مسلمانان باشد.
یتیم بودن نیز از جملۀ عوامل انحراف روانی کودکان به حساب میآید. خصوصاً که کودک یتیم در جامعهای باشد که مورد توجه قرار نمیگیرد و یا کسی بار رنج و غم را از دوشش برنمیدارد و مورد لطف و محبت دیگران قرار نمیگیرد.
همچنانکه قبلاً نیز اشاره کردیم، اسلام به یتیم از تمام جهات خصوصا تربیت، نوع برخورد با او و تامین زندگیش، توجه خاصی نموده است تا این گونه افراد با رشد و پرورشی شایسته به عضوی سودمند برای جامعه خود تبدیل شوند و بتوانند مسؤولیتها و وظایف خود را به بهترین شکل و کاملترین صورت انجام دهند.
قرآن کریم در ارتباط با توجه به یتیمان و نراندن آنان و حفظ احترام و حرمت ایشان میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩﴾ [الضحی: 9].
«پس یتیم را از خود مران»!
﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢﴾ [الماعون: 1- 2].
«آیا کسی که روز قیامت را تکذیب میکرد دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را از خود میراند».
رسول گرامی ج افراد امت خویش را به امر کفالت و سرپرستی ایتام تشویق میکنند و مواظبت و رعایت حال آنان را سفارش نموده، مژده میدهند که اگر سفارش من را بخوبی اجرا کنید، در بهشت همراه من خواهید بود.
«ترمذی» روایت میکند که آن حضرت فرمودند: «أنا وکافل الیتیم فی الجنة کهاتین».
«من و سرپرست یتیم مانند این دو در بهشت در کنار همدیگر هستیم». و به انگشت سبابه و وسط خود اشاره میکردند.
و فرمود: «من وضع یده علی رأس یتیم رحمة، کتب الله له بکل شعرة مرت علی یده حسنة». «کسی که دستش را برای ابراز محبت بر سر یتیمی بگذارد، خدای تعالی به تعداد موهایی که زیر دست اوست برایش حسنات و اعمال نیک درنامه عملش خواهد نوشت». (روایت امام احمد و ابنحبان)
همچنین فرمودند: «اللهم إنی أحرج حق الضعیفین: الیتیم والمرأة» «من کسی را که حق دو ضعیف را پایمان کند گناهکار اعلام میکنم، آن دو، یتیم و زن هستند». (روایت نسائی)
مواظبت یتیم و سرپرستی او قبل از هر کسی به عهده نزدیکان و اقوام و خویشان اوست.
بر این افراد به تناسب نزدیکی و حضور آنان واجب است که امر رشد و پرورش اخلاقی و روانی یتیم را اضافه بر تکفل و سرپرستی او به عهده گیرند و بیش از سایرین به آنان توجه داشته باشند و از بذل محبت و لطف دریغ نورزند و به آنان نشان دهند که هیچ فرقی با فرزندانشان ندارند.
در صورتی که یتیم از بازماندگان و نزدیکان کسی را نداشته باشد که او را سرپرستی کند به عهده دولت اسلامی خواهد بود که امر نگهداری و سرپرستی آنان را بپذیرد و به انجام رساند.
رسول اکرمص به عنوان نماینده اول اولین دولت اسلامی نسبت به یتیمان بسیار مهربان و دلسوز بودند.
حضرت «عایشهل» میگوید: «پیامبر ج روز عید یتیمی را دید، او را نوازش کرد، با گشاده رویی و مهربانی با او رفتار کرد و به منزل آورد و گفت: آیا دوست داری من پدرت باشم و عایشه مادر توباشد»؟
همچنین امر نگهداری و مواظبت از بچه سرراهی یا بدون صاحب به عهده دوست است، زیرا در زمان حضرت «عمربن الخطابس» مردی یک بچه بدون صاحب را به خدمت ایشان آورد، فرمود: «نفقه (مخارج) این بچه به عهده ماست و آزاده است».
با چنین برخورد نیکو شایستهای که دین عظیم اسلام با یتیم و بچه سرراهی میکند، آنان در نظام جامعه به شهروندانی نیکوکار و مفید تبدیل میشوند که مسؤولیتهای خود را به خوبی درک کرده و وظایف خویش را به نحو احسن انجام میدهند، احساس کمبود نمیکنند و در خیالات و تصورات منحرف غرق نمیشوند.
کودکی که از زمانی که چشم میگشاید، خود را در محاصره فقر و بدبختی میبیند، پدرش را مینگرد که در رنج و تنگدستی است و تمامی خانواده در محرومیت غوطه میخورند و از طرف دیگر فرزندان همسایه و همکلاسیهایش را میبیند که لباسی زیبا بر تن دارند، از نعمات و رفاه برخوردارند و حال و روزگارشان بسیار خوب است، اما او آنقدر ندارد که شکمش را سیر کند و خود را بپوشاند، افسرده ودل شکسته خواهد شد، غم و اندوه جانکاه به روح و روانش ضربه میزند و او را از لحاظ روحی دچار لغزش و بیماری میکند از این انسان چه انتظاری میتوان داشت؟ بزودی عقدههای روانی در درونش سرباز میکنند و با دید کینه و حسادت به دیگران نگاه میکند. امیدهایش به ناامیدی و خوشبینی او به بدبینی تبدیل میشود و در یک کلام او مریض خواهد شد و مرض او را از نوع روانی است.
و چه راست گفت آن رسول گرامی ج که فرمود: «کاد الفقر أن یکون کفراً» «نزدیک است که فقر کفر باشد». (منظور آن حضرت آن است که فقر آن چنان اثر شومی بر روح آدمی دارد که به کفر منتهی میشود) (روایت احمد و ابنحبّان و بیهقی)
پیامبر خدا ج از دچار شدن به فقر به خدای تعالی پناه میبرد و در دعا میفرماید: «خدایا، من از فقر و کفر به تو پناه میبرم». (روایت نسایی و ابنحیّان)
دین اسلام برای از بین بردن فقر دو امر اساسی را مطرح میکند:
اول: احترام و ارزش قائل شدن برای تمامی انسانها صرفنظر رنگ، پوست، نژاد و جنسیت و وظیفه اجتماعی آنان، چرا که اگر برتری هم وجود داشته باشد براساس تقواست، اسلام این اصل بسیار مهم که ارزش انسانها را بر مبنای تقوا میسنجد به عنوان قانونی فراگیر و اساسی برای تمامی بشریت و تمامی نسلها، تا قیامت وضع نمود.
خدای تعالی میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ﴾ [الحجرات: 13].
«ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما راه گروه گروه و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. به تحقیق گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست».
پیامبر خدا ج نیز میفرماید: «خدای تعالی به صورت و جسم شما نظر نخواهد کرد بلکه به قلب و عمل شما مینگرد». (روایت مسلم)
اسلام کرامت و ارزش فقرا و ضعیفان جامعه را آنقدر بالا میبرد که میگوید: تحقیر فقرا و یا خشمگین کردن آنان، خشمگین نمودن خداوند است.
«مسلم» روایت میکند که «ابوسفیان» با تعدادی از همراهانش بر «سلمان»، «صهیب» و «بلال»ش وارد شد در حالیکه همراه محافظانش بود. آنها گفتند: شمشیرهای خدا از دشمنان خدا گرفته نشده است. «ابوبکر»س گفت: آیا این سخن را درباره شیخ قریش میگوئید؟ پس به خدمت رسول خدا ج رسیده و ماجرا را باز گفت: رسول اکرم ج فرمود: ای «ابوبکر»، شاید آنان را خشمگین کرده باشی، اگر این چنین باشد، خدای تعالی را خشمگین کردهای. پس ابوبکرس به نزد آنان بازگشت و گفت: دوستان، آیا از من رنجیدهاید؟ گفتند: خیر برادر! خداوند تو را ببخشد!
دوم: اصل مسؤولیت مشترک اجتماعی
قواعد و دستوراتی که اسلام در ارتباط با مسؤولیت مشترک اجتماعی و روابط متقابل افراد مسلمان با هم در حل مشکل فقر وضع نموده است، والاترین و مفیدترین طریقی است که بشر تا عصر امروز به آن دست یافته است.
در اینجا گوشههایی از مظاهر مسؤولیت مشترک افراد مسلمان جامعه در مقابل یکدیگر عرضه میشود تا ادعای فوق را به اثبات برسانیم.
· در شرع مقدس اسلام امر شده است که در دولت، بیتالمالی بصورت مجزا برای «زکات» دایر گردد. مصرف این بیتالمال در جهت تامین نیازمندیهای فقرا، بینوایان، رهگذران (کسانی که مسافر هستند ولی به هر علتی، مالی در دست ندارند که به سفر ادامه دهند و به وطن و محل زندگی خود بازگردند) و مقروضین و آزاد نمودن بندگان و غیره میباشد.
پروردگار متعال میفرماید:
﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۖ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٦٠﴾ [التوبة:60].
«صدقات فقط برای فقرا، مساکین، کارمندان آن (جمعآوری کنندگان و سایر کارمندان آن)، آنانکه دلهایشان الفت داده میشود، آزاد کردن بندگان و بدهکاران و در راه خدا و راه ماندگان است، فریضهای است از جانب خداوند و او دانا و با حکمت است».
«طبرانی» روایت میکند که آن حضرتص فرمود:
«خدای تعالی به ثروتمندان امر کرده است که از اموال خود آنقدر به فقرا بدهند که تامین شوند و اگر فقرا در یک جامعه عریان و گرسنه باشند، به علت اعمال ثروتمندان آنهاست. پس خدای تعالی در روز قیامت از آنان به شدّت باز خواست نموده و شدیداً آنان را عذاب خواهد کرد».
پیامبر خدا ج کسی را که با شکم سیر بخوابد در حالی که همسایه نزدیکش گرسنه بوده و او به آن آگاه باشد مسلمان نمیداند و میفرماید: «ما آمن بی من بات شبعان وجاره جائع إلی جنبه وهو یعلم به». «کسی که سیر بخوابد و بداند که همسایهاش گرسنه است به من ایمان نیاورده است». (روایت بزّار و طبرانی)
همچنین فرمودند: «أفضل الأعمال إدخال السرور علی المؤمن، کسوت عورته، أو أشبعت جوعته، أو قضیت له حاجة». «بالاترین اعمال نزد خدا شادمان کردن قلب مؤمن است که او را بپوشانی یا گرسنگیاش را رفع کنی یا حاجتش را برآورده سازی». (روایت طبرانی)
· اسلام امر یاری رساندن به بینوایان و گرسنگان را از مهمترین واجبات شمرده است. «عبدالرحمن ابن ابیبکر»ب در روایتی از «بخاری» میگوید: اصحاب صفّه مردمانی فقیر بودند، رسول خدا ج فرمود: «کسی که غذای دو نفر را دارد، نفر سومی را همراه خود برای خوردن طعام بیاوردو کسی که غذای چهار نفر را دارد نفر پنجم یا ششمی بر سر سفره خویش بیاورد».
همچنین در سفری که همراه یاران خود بودند، فرمودند: «کسی که مرکب اضافی دارد به کسی که ندارد، ببخشد وکسی که توشۀ اضافی دارد به کسی بدهد که غذایی همراه ندارد».
· اسلام بر حاکم جامعه واجب کرده است که کار را برای افرادی که بیکار و توانا هستند فراهم نماید. مردی از انصار به خدمت رسول خداص رسید و از او تقاضای مبلغی کرد.
پیامبر ج فرمود: آیا در منزل چیزی برای فروش داری؟ مرد گفت: آری جامهای و ظرف آبی. پیامبرج فرمود: آنها را بیاور! مرد انصاری جامه و ظرف را آورد، رسول خداج آنها را روی دو دست گرفت و فرمود: چه کسی اینها را میخرد؟
مردی گفت من آنها را به دو درهم میخرم. پیامبر خدا ج جامه و ظرف را به دو درهم فروخت، آن را به مرد انصاری وگفت: با یک درهم آن غذایی بخر و برای زن و فرزندت ببر و با درهم دیگر یک تبر بخر و برگرد! آن مرد تبر را خرید و به خدمت پیامبرج برگشت، رسول خدا ج با چوب، دستهای برای تبر ساختند و به آن وصل نمودند و فرمودند: با این تبر هیزم شکنی کن! هیزمها را بفروش و پس از 15 روز برگرد به نزد من!
مرد انصاری پس از 15 روز با ده درهم به نزد پیامبر خدا ج بازگشت و مقداری هم لباس و اغذیه برای زن و فرزندش خریده بود. پیامبر خدا ج فرمودند: «این بهتر از گدایی است، گدایی در روز قیامت مانند لکهای زشت در صورت نمایان میشود».
· بنابر قانون تامین عائلی هر نوزادیکه بدنیا میآید چه فرزندحاکم باشد یا کارمند یا کارگر و هر فرد دیگر مبلغ معینی به او اختصاص داده میشود.
«ابو عبید» در کتاب «الاموال» میگوید:
«عمربن الخطاب»س برای هر نوزادی که متولد میشد مبلغ معینی مشخص مینمود که به حقوق پدرش اضافه میشد (مبلغ مذکور حدود یک صد درهم بود) و همراه با رشد کودک مقرری او نیز اضافه میشد، بعد از او حضرت «عثمان» و حضرت «علی»ب این شیوه را ادامه دادند.
مقادیر و مقررهای مشخص فوق غیر از نوع دیگری از تعاون و همیاری اقتصادی است که نوعی رغبت برای ایثار و بخشش است و انسان مؤمن با طیب خاطر و با کمال میل و رضایت به علت تربیت روحی و وجدانی به آن مبادرت میکند.
وقایع و حوادث تاریخی، بزرگترین شاهد گفته ماست که برای اثبات آنچه گفتهایم نمونههایی از مسؤولیت مشترک اجتماعی و رابطه عاطفی و تعاون مسلمین را بیان میکنیم:
1- «محمدبن اسحاق» میگوید: تعدادی از مردم مدینه زندگی میکردند، بدون آنکه بدانند چه کسی آنها را تامین میکند و چه کسی به آنها کمک میکند. پس از شهادت «حضرت زینالعابدین بنالحسینب» تمام کمکها قطع شد و فقرا متوجه شدند که کسی که شبها همراه کمکها میآمده او بوده است، پس از شهادتش اثر ریسمانی را که بر پشت و کتفش در اثر حمل کیسه به منازل بینوایان و فقرا بر جای مانده بود دیدند.
2- «لیثبن سعد» سالانه هفتاد هزار دینار محصول غله داشت که تمامی آن را صدقه میداد تا جایی که میگفتند هیچگاه زکات بر او واجب نشد. یکبار منزلی را در یک مزایده، خریداری کرد، وکیل او برای تحویل گرفتن «منزل» رجوع کرد و دید که ایتام و کودکان بیسرپرست در آنجا جمع شده و او را به خداوند قسم دادند که منزل را برای آنان ترک کند، وقتی خبر به «لیث» رسید کسی فرستاد و گفت: تمام منزل متعلق به شماست و خرج روزانه شما را نیز پرداخت میکنم.
3- «عبدالله بن مبارک» امام و محدث بزرگ بسیار صدقه میداد تا جایی که صدقات او در سال به بیش از صد هزار دینار میرسید. یک بار در سفر حج همراه دوستانش بود، از سرزمینی عبور میکردند. پرندهای مردار را دید, آن را در یک زباله دانی انداخت، یارانش پیش از او حرکت میکردند و او از پشت سر آنان حرکت میکرد هنگام عبور از جلو زباله دانی دخترکی دید که از منزلی نزدیک آنجا بیرون آمد و مردار را بدست گرفته بود، از او پرسید که چرا این پرنده مردار را برداشتهای؟ دخترک گفت: من و دو برادرم بینواییم و کسی از ما خبر ندارد، «ابن المبارک» دستور داد تا بارها را برگرداندند و گفت: چه مقدار پول همراه دارید؟ گفتند: هزار دینار! گفت: بیست دینار باقی بگذارید که تا رسیدن به مرو ما را کفایت میکند و بقیه را به آن دخترک بدهید، این کار از حج امسال ما بهتر است. پس بدون آنکه حج کند بازگشت.
با همیاری جامعه و دولت در حل مشکل فقر، فقیری در جامعه باقی نمیماند و محتاجی نخواهد بود و امت اسلام از نعمت امنیت و رفاه و ثبات برخوردار خواهد بود، و نظام اجتماع از جرم و تبهکاری و انحرافات روانی مصون میماند و با چشمان خود ناظر بر افراشتن پرچم عظمت و اقتدار اسلام خواهیم بود و آن روز مؤمنین به سبب یاری الهی شادمان میشوند.
حسد یعنی آرزوی نابود شدن نعمتی که متعلق به غیر است. این احساس، پدیده اجتماعی خطرناکی است که اگر درمان نشود بزودی آثار شوم و بسیار نامطلوبی بر جای میگذارد. گاهی وجود حسادت در کودک برای اطرافیان مشخص نیست و والدین تصور میکنند که فرزند آنها عاری از حسد است و انتظار بروز چنین حالتی را نیز از او ندارند.
به این دلیل لازم است که والدین و مربیان در حالتها و احساسات فرزندانشان دقیق باشند و در صورت مشاهده علائم حسد با روشی حکیمانه به درمان آن بپردازند و با تربیتی صحیح مانع بروز مشکلات متعدد شوند و از ظهور بیماریهای روانی در درون کودک و به بار آمدن نتایج ناگوار جلوگیری نمایند.
قبل از بحث درباره راه پیشگیری و درمان پدیدۀ حسد، شایسته است که درباره عوامل و عللی که آتش حسد را در درون کودک شعلهور میکنند، سخن بگویم.
ترس کودک از اینکه بعضی امتیازات یا موقعیتها را در جمع خانوادگی از دست بدهد، مانند محبت و موردتوجه بودن و غیره... این احساس خصوصاً زمانی شدت مییابد که فرزند جدیدی متولد میشود و کودک تصور میکند که نوزاد تازه وارد عامل مزاحمت و مانع محبت و توجه سایرین به اوست.
مقایسۀ نادرست بین فرزندان، مثلاً یکی را با هوش بخوانند و دیگری را کودن.
به یک فرزند توجه داشته باشند و نسبت به سایرین بیتوجهی کنند، مثلاً با کودکی بازی میشود یا به او هدیه میدهند و او را در آغوش میگیرند، اما دیگری را بدون توجه رها میکنند یا میزنند و یا چیزی به او نمیدهند.
چشمپوشی از یکی از فرزندان که رفتار بدی از خود نشان میدهد و به دیگران آزار میرساند، و مجازات کردن فرزند دیگر به محض کوچکترین خطا یا اشتباه.
وجود کودک در محیط ثروتمند و غنی اما داشتن زندگی فقیرانه و سخت.
و دهها علت دیگر که آثار نامطلوبی بر شخصیت طفل میگذارد و چه بسا به نوعی احساس خود کمبینی منتهی میشود یا گاهی اثری معکوس داشته باشد و احساس خودخواهی بسیار شدیدی ایجاد کند، و موجب بروز کینه یا نوعی از اضطرابات روانی و سرپیچی و عدم اعتماد به نفس گردد.
1- کودک، محبت و توجه اطرافیان را احساس کند.
این نوع برخورد را از رسول گرامی خدا ج شنیدهایم، یارانش را نیز به آن تشویق میکرد و خود مراقب بود تا در همه جا به اجرا در آید. برای مثال:
«عبدالله بن بریده» از پدرش روایت میکند که: پیامبر خدا ج مشغول سخن گفتن بودند که حضرت «حسن» و حضرت «حسین»ب با دو جامه سبز رنگ که بر تن داشتند جست و خیزکنان وارد شدند. پیامبر اکرم ج آنان را بلند کرد و روبروی خود نشاند، سپس گفتند:
راست فرمود خدای تعالی که:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ﴾ [الأنفال: 28].
«دارایی و فرزندانتان آزمایشاند».
به این دو کودک نگاه کردم که راه میرفتند و جست و خیز میکردند، نتوانستم صبر کنم، کلامم را قطع کردم و آنها را در آغوش گرفتم.
پیامبر عزیز ما ج با حسن و حسینب بازی میکرد. بر دست و زانو راه میرفت و آن دو بر پشت مبارکشان سوار میشدند و رسول خدا ج حرکت میکرد و میفرمود: چه شتر خوبی دارید، شما دو تا چه جوال خوبی هستید.
«بخاری» روایت میکند که مردی اعرابی به خدمت رسول اکرم ج رسید و گفت: آیا شما بچههایتان را میبوسید؟ ما هرگز چنین کاری نمیکنیم! پیامبر ج فرمود: «من چکار کنم که خداوند مهر و عطوفت را از قلب تو بیرون کشیده است».
انسبن مالک میگوید:
زنی به نزد حضرت عائشه ج آمد و حضرت عائشه ج به او سه خرما داد. دو بچه همراهش بود به هر کدام یک خرما داد و خود یک خرما برداشت پس از آنکه بچهها خرماهای خود را خوردند به دست مادر خود نگاه میکردند، مادر خرمای خودش را هم دو نصف کرد و به آنها داد. وقتی پیامبر اکرم ج تشریف آوردند حضرت عائشهل ماجرا را باز گفت، پیامبر ج فرمود:
«چیز شگفتآورتری از این میخواهی بدانی؟ خدایتعالی به سبب مهر او به دو کودکش به او رحم کرد».
اقدامات ضروری هنگام تولد نوزاد جدید
این اقدامات از جانب والدین خصوصاً مادر صورت میگیرد تا مانع بروز حسادت در کودک شود. از چند ماه قبل از تولد نوزاد جدید به تغییر محل خواب کودک بزرگتر اقدام نمایند و یا او را به گردش و اماکن دلپذیر بفرستند، اشکالی ندارد که برادر یا خواهر بزرگتر در هنگام شستن یا پوشیدن لباس و یا غذا دادن به نوزاد به مادرش کمک کند.
به کودک اجازه بدهید که با برادر یا خواهر کوچکش بازی کند، البته باید مواظب باشید که به او آزار نرساند و هنگامی که مادر میخواهد به نوزاد شیر بدهد، بهتر است که پدر با برادر یا خواهر بزرگتر بازی کند و او را سرگرم کند تا احساس نماید که هنوز هم مورد توجه و محبت والدین است.
2- رعایت عدالت در بین فرزندان:
تردیدی نیست که با رعایت مساوات در رفتار و برخورد با فرزندان و اجرای عدالت در مورد آنان، پدیدۀ حسد، جایی در قلوب آنان نخواهد داشت و آفات کینه و بدخواهی از درونشان رخت بر میبندد و فرزندان یک خانواده در کنار هم با محبت متقابل و تفاهم کامل زندگی میکنند و دوستی و اخلاص و صفا و صمیمیت بر خانه آنها سایه میافکند.
پس تعجبی ندارد که معلم اول اسلام ـ سلام و درود خدا بر او باد ـ تمامی والدین و مربیان را مکرراً به تحقق عدالت بین فرزندانشان دعوت میکنند و رفتار کسانی را که در ابراز محبت و بخشش مادی با فرزندان خود بر خورد یکسانی ندارند، بسیار زشت میشمارد.
چند نکته به عنوان نمونه در اینجا مطرح میشود که اهتمام و توجه خاص آن حضرت ج را در این مورد در جهت تربیت صحیح و اصلاح اجتماعی میرساند.
در روایتی از «ابنحبان» آمده است که رسول خدا ج فرمودند: «خدا رحم کند به پدر یا مادری که در نیکو بودن فرزندش او را یاری میکند». (منظور آنکه با حسن رفتار خود در تربیت نیکوی او سهیم هستند)
در روایت «طبرانی» آمده است که حضرت ج فرمودند: «در بخشش و دادن هدایا مساوات را در بین فرزندانتان رعایت کنید».
در روایت «بخاری» و «مسلم» آمده است که «نعمانبن بشیر» میگوید: «پدرم مرا همراه خودش به خدمت رسول اکرم ج برد و گفت: به این پسرم نوکری هدیه کردهام.
آن حضرت ج فرمودند: آیا به فرزندان دیگرت نیز همین هدیه را دادهای؟
گفت: خیر!
فرمودند: «پس هدیهات را پس بگیرد».
در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «آیا همین رفتار را با سایر فرزندانت نیز داشتهای»؟
گفت: خیر!
فرمود: «از خدا بترسید و عدالت را بین فرزندانتان رعایت کنید». پدرم پس از این گفته رسول اکرم ج هدیهاش را پس گرفت. و در روایت دیگری آمده است که فرمودند:
ای بشیر! آیا فرزندان دیگری غیر از این داری؟ گفت: آری!
گفت: آیا مانند این هدیه را هم به آنان بخشیدهای؟
گفت: خیر!
فرمود: «پس مرا شاهد نگیر که نمیخواهم بر ظلم شهادت بدهم» پس فرمود: آیا دوست داری که فرزندانت در نیکویی نسبت به تو یکسان باشند؟ گفت: آری! فرمود: «پس تو نیز این چنین باش».
«انس»س روایت میکند که مردی در خدمت رسول خدا ج بود، پسرش آمد، او را بوسید و بر زانویش نهاد و دخترش آمد، او را در مقابل خود نشاند. پیامبر ج فرمود: «چرا در بین این دو مساوات را رعایت نمیکنی»؟
3- از بین بردن عواملی که منجر به حسادت میگردد
بر مربیان و والدین محترم لازم است که با مفیدترین وسایل و درستترین روشها پدیده حسد را از درون فرزندان خود بزدایند.
اگر کودک با تولد نوزاد جدید احساس میکند که محبت و توجه والدین نسبت به او کم شده است پدر و مادر باید سعی کنند به او بفهمانند که توجه و محبت آنها برای همیشه در مورد او تداوم دارد.
اگر گفتن کلمات ناخوشایند مانند کودن یا امثال این القاب باعث روشن شدن آتش حقد و حسد در وجود کودک میگردد، پس پدران و مادران باید زبان خود را از بکار بردن این عبارات آزار دهنده و کلمات ناخوشایند نگاه دارند.
اگر برتری دادن یک فرزند بر دیگری او را خشمگین میکند و حسد را در درونش شعلهور میسازد پس والدین باید عدل و مساوات را در بین فرزندانشان رعایت کنند، خصوصاً پدران و مادران عزیز لازم است تا از رشد و بروز آفات روانی و در رأس آنها حسد در کودکان خود بپرهیزند تا شخصیتی متکامل داشته، انسانی متعادل باشند و تربیتی شایسته را به این ترتیب تحصیل نمایند.
رسول اکرم ج امت اسلام را از مبتلا شدن به حسد بر حذر میدارند چرا که این آفت روحی آثار روانی و اجتماعی بسیار نامطلوبی بر جای میگذارد.
آن حضرت میفرماید: «از حسادت بپرهیزید که حسادت مانند آتشی که هیزم را میسوزاند، تمامی خوبیهای انسان را بر باد میدهد». (روایت ابو داود) حدیث مرفوع
و میفرماید: «مردم سعادتمند هستند تا زمانی که نسبت به هم حسادت نکنند». و در روایت دیگری آمده است که «انسان حسود از من نیست». (روایت طبرانی)
و فرمودند که: «الحسد یفسد الإیمان کما یفسد الصبر العسل». «حسد ایمان را فاسد میکند، مانند ماده بسیار تلخی که با عسل میآمیزد و طعم آن را زایل مینماید». (روایت دیلمی)
و براستی که پدران و مادران و مربیان ما به این اصول و مبانی تربیتی نیاز مندند و بدون تردید اگر به آن ملتزم باشند و طبق رهنمودهای مطرح شده عمل کنند، فرزندانی خواهند داشت که تربیتی شکل گرفته، براساس صفا و اخلاص خواهند داشت.
خشم حالت روحی و پدیدهای انفعالی است که طفل آن را از همان اوایل زندگی در خود احساس میکند و حالتی است که تا آخر عمر، هر انسانی را همراهی میکند.
با توجه به آنکه خشم حالتی ریشهدار بوده و از همان ابتدای حیات انسان همراه اوست نمیتوان آن را احساسی زشت و منفور و یا حالت انفعالی ناپسند بحساب آورد، زیرا خدای تعالی در وجود انسان غرایز، تمایلات و احساساتی قرار داده است که وجود هر کدام از آنها بنا به حکمت الهی در انسان تحقق یافته است و در ورای هر یک مصلحت اجتماعی خاصی نهفته است.
از جمله فواید خشم میتوان حفظ دین، آبرو و جان را نام برد. خشم عاملی است که در انسان مسلمان در جهت دفاع از وطن در مقابل تجاوز ظالمین و دسیسههای استعمارگران بسیار مفید و مؤثر است، اگر چنین احساس ارزشمندی در انسان مسلمان نبود نمیتوانست در شرایطی که حرمت الهی رعایت نگردد و یا اهانتی به دین صورت گیرد و یا دشمن بخواهد سرزمین مسلمین را غصب کند و بر آنان مسلط شود به مقابله بر خیزد و دفاع کند.
تردیدی نیست که حالتهایی از خشم که در رسول بزرگوار اسلام ج به چشم میخورد از همین نوع مثبت و شایسته بوده است.
در حدیث صحیح آمده است که کسی به خدمت آن حضرت رسید تا شفاعت کند که حدی از حدود الهی اجرا نگردد، پیامبر اکرمج خشمگین شد و علائم خشم در صورتش نمایان گردید و سخن جاودانهاش را بر زبان آورد که:
«اقوامی که پیش از شما نابود شدند کسانی بودند که اگر انسان قدرتمندی دزدی میکرد رهایش میکردند و اگر فرد ضعیفی مبادرت به دیدی مینمود حد را بر او جاری میکردند. بخدا قسم که اگر «فاطمه» دختر «محمد» هم سرقت کند، دستش قطع خواهد شد».
«انس»س در روایتی از «طبرانی» میگوید: «هیچگاه رسول خدا ج را ندیدم که انتقام بگیرد، اما هرگاه حرمت الهی زیر پا گذاشته میشد خشمگینترین مردم بود و هر گاه دو امر به او پیشنهاد میشد سادهترین آن دو را بر میگزید، به شرط آنکه خشم و غضب الهی درآن نباشد و اگر میدانست کاری موجب خشم الهی است، بیشتر از تمامی مردم از آن کار دوری میکرد».
اگر بسیاری از روانشناسان و دانشمندان علوم تربیتی و اجتماعی خشم را از صفات منفور و از عادات ناپسند به شمار میآورند وجه نظر آنان ناظر به خشم ناپسندی است که آثار بد و عواقب ناگوار بر جای میگذارد، یعنی منظور آنان خشمی است که به علت مصالح شخصی و خودخواهی فرد بروز میکند و بر کسی پوشیده نیست که این چنین حالتی بسیار زشت و قبیح است و باعث گسستن روابط عاطفی و محبت و صفا و صمیمیت بین افراد شده، وحدت و یکپارچگی اجتماعی را نیز به نوبه خود مختل مینماید.
در اینجاست که میبنیم پیامبر اسلام ـ سلام و درود خدای بر او باد ـ پدیده غضب را به عنوان خوی زشت و ناپسند مورد توجه قرار داده و کسانی را که خشم خویش را فرو میبرند و در هنگام خشم بر خود مسلط هستند، میستاید.
در حدیثی از «بخاری» آمده است که مردی به خدمت رسول خدا ج رسید و گفت: «مرا نصیحت کن! فرمود: لا تغضب، فردد مراراً، قال: لاتغضب. خشمگین مشو! باز هم در خواست کرد که او را نصیحت کند، مجدداً فرمود: «بر کسی خشم نگیرد».
امام «احمد» روایت میکند که «عبدالله بن عمرب» از رسول خدا ج پرسید که چه چیزی مرا از خشم الهی دور میکند؟ آن حضرت فرمودند: «خشمگین مشو».
و در روایت دیگری از بخاری آمده است که پیامبر خدا ج فرمود: «کسی که خشم خود را فرو برد در حالی که میتواند آن را ابراز نماید، خدای تعالی در روز قیامت او را در انظار مردمان میخواند، سپس به او اختیار میدهد که هر «حورالعینی» که میخواهد، انتخاب کندۀ.
«ابن مسعودس» میگوید: رسول اکرم ج از جماعتی از یاران پرسیدند: پهلوانترین شما چه کسی است؟ گفتند: کسی که هیچکسی از ما نتواند پشت او را بر خاک بزند فرمود: «خیر! کسی است که هنگام خشم بر خود مسلط است». (روایت بخاری ومسلم)
پس تعجبی ندارد که قرآن کریم مکرراً به فرو بردن خشم و بهترین برخورد دعوت نموده و مؤمنین را به روی گرداندن از افراد نادان دعوت میکند تا بدین وسیله گامی در جهت تحقق مودت و روابط سودمند اجتماعی و الفت قلوب مسلمین برداشته شود.
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ ٣٤﴾ [فصلت: 34].
«نیکی و بدی یکسان نیستند، بدی را با روشی که نیکوتر است، دفع کن! در آن هنگام، آنکه بین تو و او دشمنی است گویی دوستی گرامی است».
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣﴾ [الفرقان: 63].
«و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که بر زمین به نرمی راه میروند و چون جاهلان به ایشان خطاب و عتابی کنند سلام گویند».
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾ [آل عمران: 134].
«آنانکه در نهان و آشکار انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ یَغۡفِرُونَ ٣٧﴾ [الشوری: 37].
«و هرگاه که خشمگین شوند، در میگذرند».
با توجه به آنکه خشم احساسی مذموم است و آثار ناپسندی بر شخصیت انسانی و عقل و تعادل روحی او بر جای میگذارد، عواقب اجتماعی ناگواری به بار میآورد.
شایسته است که والدین و مربیان به درمان این پدیده و برخورد صحیح با آن از همان ابتدای دوران کودکی تا مرحله تمیز و سن نوجوانی اقدام نمایند.
و بهترین درمان برای خشم آن است که فرزند خود را از عوامل و عللی که موجب خشم میگردد، دور نگه دارند تا این خصلت ناپسند در او به خوی و عادت تبدیل نگردد و بقول معروف، پرداخت یک سکه برای پیشگیری بهتر از پرداخت هزار سکه برای درمان است.
گاهی عامل خشم و عصبانیت در کودکان و اطفال گرسنگی است، پس باید در هنگام گرسنگی طفل، به امر تغذیه او بشتابیم، اهمال در امر تغذیه باعث امراض جسمی و انفعالات روانی میگردد و چه گناهکار است سرپرستی که فرزندانش را از این چنین تباه میکند. از پیامبر خدا ج روایت کردهاند که فرمود: «همین گناه برای انسان کافی است که تباه نماید افرادی را که سرپرستی آنها به عهده اوست». (روایت ابوداود و دیگران)
در بعضی اوقات عامل خشم در کودکان، درد و بیماری است، والدین باید در جهت مداوای فرزند خود سریعاً اقدام کنند، رهنمود حضرت محمد ج در این زمینه آن است که: «لکل داء دواء فإذا أصاب الدواء الداء برأ بإذن الله عزوجل». «هر مرض، دارویی دارد و دارو باذن الهی مرض را از بین میبرد». (روایت ابوداود)
اگر عامل خشم کودک، سرکوفت و اهانت به او بوده است، لازم است که والدین و مربیان زبان خود را از کلمات ناپسند بیالایند و از تحقیر و اهانت خودداری کنند تا آفات روحی و انفعالات روانی در وجود کودک رشد نکند همچنانکه پیامبر گرامی ج فرمودند باید فرزندان خود را در نیکو بودن یاری دهیم.
همچنین فرمودند: «أدبوا أولادکم وأحسنوا أدبهم». «فرزندانتان را به بهترین صورت تربیت کنید». (روایت ابنماجه)
گاهی اطفال در ابراز حالت خشم از والدین تقلید میکنند. در این صورت شایسته است که پدر و مادر و اطرافیان الگوی خوبی در جهت بردباری و گذشت و تسلط برخود باشند و فرموده مبارک خدای تعالی را در زندگی خویش تحقق بخشند که میفرماید: ﴿وَٱلۡکَٰظِمِینَ ٱلۡغَیۡظَ وَٱلۡعَافِینَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ١٣٤﴾ [آل عمران: 134] «و خشم خویش فرومىخورند و از خطاى مردم درمىگذرند. خدا نیکوکاران را دوست دارد.» و سفارش پیامبر عزیزمان را اجرا کنند که فرمود:
«انسان قدرتمند کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط باشد».
اگر عامل غضب، مواظبت بیش از حد و محبت بسیار زیاد باشد، لازم است که توجه و مهر و محبت صورتی معتدل و در حد ضروری ابراز شود تا رهنمود حضرت علیس را تحقق داده باشیم که فرمود: دوست را به اندازه دوست بدار چه بسا زمانی دشمن تو شود و دشمن را به اندازه دشمن دار چه بسا زمانی دوستت شود. به قول معروف: اندازه نگه دار که اندازه نکوست ـ هم لایق دشمن است هم لایق دوست و گفته ارجمند پیامبر گرامی ج را نیز بر زندگی خود تطبیق داده باشیم که فرمود:
«از خوشگذرانی و رفاه طلبی بپرهیز که بندگان واقعی خدا خوشگذران و رفاه طلب نیستند». (روایت امام احمد)
اگر عامل خشم، تمسخر کودک و لقب دادن به او باشد باید جداً از انجام آن پرهیز شود تا شکل ناپسند احساس غضب در انسان، ریشه نگیرد.
و چه عظیم است شیوه تربیتی قرآن کریم در آنجا که از تمسخر و سوءظن و تجسس و دادن القاب نهی میکند و این چنین میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُونُواْ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن یَکُنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِیمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ یَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١﴾ [الحجرات: 11].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! هیچ قومی از شما نباید قوم دیگر را مسخره کند! چه بسا که آن قوم بهتر باشند و همچنینگروهی از زنان نباید گروه دیگر را مسخره کند! چه بسا آن گروه بهتر باشند و عیبجویی نکنید! و به یکدیگر لقب ندهید! که بد است نا فسق پس از ایمان و هر کس توبه نکند از ستمگران است».
درمان ریشهای و اصولی برای از بین بردن خشم براساس رهنمود نبوی در تسکین غضب میباشد که شامل مراحل زیر است:
پیامبر اکرم ج فرمود: «هر کدام از شما وقتی خشمگین میشود اگر ایستاده است بنشیند، اگر باز هم حالت خشم در او باقی مانده بود دراز بکشد». (روایت امام احمد)
«ابوداود» روایت میکند که رسول اکرم ج فرمودند: «خشم از شیطان است و شیطان از آتش خلق شده است و آتش با آب خاموش میشود، هر کدام از شما که خشمگین شد، وضو بگیرد».
«امام احمد» روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «وقتی خشمگین شدید، سکوت کنید».
4- پناه بردن به خدا از شر شیطان
در صحیحین آمده است که دو نفر در حضور پیامبر خدا ج یکدیگر را دشنام میدادند، یکی از آنان که به طرف مقابل ناسزا میگفت، رویش بر افروخته بود، نبیاکرم ج فرمود: مطمئن هستم که اگر میگفت: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» خشم او فروکش میکرد.
آنچه بیان کردیم مهمترین سفارشات آن حضرت ج در ارتباط با تسکین خشم و کاهش شدت آن بود، شایسته است که والدین و مربیان عزیز، فرزندان و محصلین خود را بر اساس آن تربیت نمایند و به صبر و بردباری و گذشت عادت دهند تا بتوانند در هنگام خشم بر خویشتن مسلط باشند و بالاخره لازم است که پدران و مادران عزیز پدیده خشم را در نزد کودکان خود زشت جلوه دهند، مثلاً حالت انسان خشمگین را برایش تصور کنند که چگونه چشمهایش گشاد میگردد، رگهای گردن و صورتش برجسته میشود، رویش برافروخته و صدایش بلند و ناهنجار و گوش خراش میگردد و ... زیرا صورت حسی برای فهم و ادراک طفل و منع او مؤثرتر است. همچنین ضروری است که آنان را از آفات خشم و خطرات زیاد آن و عواقب ناگوارش آگاه سازند.
تجسم خشم و تقبیح آن و برحذر داشتن کودک از خشمگین شدن روشی است که پیامبر گرامی اسلام ج در تربیت افراد اجرا میکردند و در درمان روحی انسانها بکار میگرفتند.
امام «احمد» روایت میکند که رسول خدا ج فرمود: «بدانید که خشم آتشی است که در درون بنیآدم برافروخته میشود، آیا نمیبینید چگونه رگهایش برجسته میشود و چشمهایش قرمز میگردد. پس کسی از شما که چنین حالتی پیدا میکند بر زمین بنشیند».
براساس آنچه که مطرح گردید به این نتیجه میرسیم که مربیان و والدین عزیز باید فرزندان خود را از زمانی کودکی از عوامل ایجاد خشم دور نمایند و با شیوه ارزشمندی که پیامبر گرامی خدا ج برای برطرف نمودن خشم مطرح میکند، بدون تردید فرزندان ما براساس بردباری،گذشت و توازن عقلی و تسلط بر خویشتن رشد خواهند نمود و نمونهای از اخلاق انسان مسلمان را تحقق میبخشند و در زندگی نیز راه و رسمی صحیح خواهند داشت و زمانی که فرزندان یا محصلین خود را از:
پدیده «خجالت و کمرویی»
و پدیده «حسد»
و پدیده «خود کمبینی»
و پدیده «حسد»
و پدیده «خشم»
رها ساختند، در درون آنان پایههای ارزشمند روحی بنیان نهاده میشود که با:
«جرأت بیان و ثبات قدم»
و «با شجاعت و بیباکی»
و با «فهم و کمال»
و با «احترام و محبت»
و با «صبر و پذیرش مسؤولیت» تحقق مییابد.
با پیشگیری یا از بین بردن این صفات مذموم و جایگزین نمودن صفات محمود، کودکان امروز ما جوانان فردا و مردان آیندهاند که در زندگی به خوشبینی و ارادهای محکم و همتی پایدار و اخلاقی بزرگوارانه مجهز خواهند شد.
و حقیقتاً امروز ما به مربیانی محتاجیم که طریقه اسلام و سنت رسول اکرمص را در مسیر تربیت روحی و اصلاح نفسانی به خوبی بدانند تا بتوانند مسؤولیتهای خود را به نحو احسن ادا کنند.
چه بسا که فرزندان ما به تکامل روحی و اصلاح درونی و علو اخلاقی و آزاد شدن از آفات قلبی و روانی دست یابند و اگر مصلحان و نیک مردان ما بکوشند و برای انجام وظایف خود با جدّیت اقدام کنند، تحقق این امر بعید نیست و به حقیقت انجام آن برای خدای تعالی سهل و ساده است.
1- زبان لافظ منظور زبانی است که به روانی و شیوائی سخن گوید.
[2]- نقل از کتاب مسائل رفتاری کودکان، نوشته دکتر «نبیه غبره».
[3]- تشمیت عاطس از اموری است که رسول اکرمص مسلمانانرا به آن سفارش نمودهاند و به این ترتیب است که کسی که عطسه میکند میگوید: «الحمدلله» و طرف مقابلش جواب میدهد «یرحمک الله» و شخص عطسه کننده مجدداً جواب میدهد که «یهدیکم الله ویصلح بالکم» خداوند شما را هدایت کرده و حال و وضعتان را اصلاح نماید.