اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اختلاف در فروع موجب تَفَرُّق و تَشَتُّت نخواهد شد

اختلاف در فروع موجب تَفَرُّق و تَشَتُّت نخواهد شد

اختلاف در مسائل اجتهادی که درباره‌ی آن‌ها نص قطعی الثبوت و قطعی الدلاله وارد نشده است، نباید باعث تفرق و تنازع میان امت گردد. اصحاب در مسائل غیر منصوص با هم اختلاف داشتند، ولی میان‌شان هیچ‌گونه تفرقه، عداوت و نزاع، راه نمی‌یافت و اختلاف نظر آن‌ها در قضایای منصوص، یک امر عادی تلقی می‌شد. در میان اصحاب، تابعین و افراد بعد از آن‌ها، کسانی هستند که در قرائت فاتحه، بسم الله... می‌خواندند و بعضی دیگر نمی‌خواندند. بعضی به جهری خواندن بسم الله... و گروهی به سری بودن آن قائل بودند. بعضی در نماز صبح قنوت می‌خواندند و بعضی نمی‌خواندند. کسانی به دنبال حجامت، ریزش خون بینی و استفراغ، وضو می‌گرفتند و کسان دیگر وضو نمی‌گرفتند و کسانی در خوردن آن‌چه با آتش تماس ‌داشته، وضو می‌گرفتند و کسانی دیگر وضو را بر آن لازم نمی‌دیدند و کسانی به دلیل خوردن گوشت شتر وضو می‌گرفتند و کسانی دیگر وضو را لازم نمی‌دیدند... که با وجود همه این اختلاف نظرها، آن‌ها پشت سر همدیگر نماز می‌خواندند. مانند این‌که ابوحنیفه/ و یارانش و شافعی/ و یارانش پشت سر امامان مالکی مدینه و دیگران هر چند که نه سری و نه جهری بسم الله ...نمی‌خواندند، به ادای نماز می‌پرداختند.

هارون الرشید پس از حجامت بلافاصله به امامت نماز پرداخت و امام ابویوسف/ پشت سر او نماز را اقتدا نمود و نمازش را اعاده ننمود. به دلیل این‌که امام مالک/ فتوا داده بود که بر حجامت وضو لازم نیست. نظر امام احمد/ بر این بود که وضو برای حجامت و خون بینی لازم است. کسی از ایشان پرسید: اگر خون از بینی امام جماعت خارج شود و وضو نگیرد آیا می‌توان پشت سر او نماز خواند؟! جواب داد چگونه ممکن است پشت سر مالک، سعید و ابن مسیب نماز نخوانم؟! امام شافعی/ در نزدیکی مزار ابوحنیفه/ نماز صبح را خواند و به خاطر احترام و ادب نسبت به ایشان قنوت را نخواند و گفت: گاهی به مذهب اهل عراق گرایش دارم.

در (بزازیه) که یکی از کتب حنیفیه است- از امام ثانی، ابویوسف/ روایت شده که ایشان در حمامی غسل جمعه را انجام داد و نماز جمعه را با امامت خودش برگزار نمود و بعد از این‌که مردم متفرق شدند به ایشان خبر دادند که موش مرده‌ای در چاه حمامی که در آن غسل نموده، وجود داشته است گفت: در این صورت به قول برادران مدینه عمل می‌کنیم که می‌گویند: «إِذَا بَلَغَ المَاءُ قُلَّتَینِ لَم یَحمِلُ خُبثًا» «هرگاه مقدار آب به دو قله[1] برسد نجس نمی‌گردد».

علت اختلاف آرا و نظرات در چنین مسایلی گنجایش آن است. بنابراین احتمال چند وجه در آن‌ها می‌رود. چه بسا در یک مساله شرعی گنجایش دو وجه باشد و اگر چنین باشد قضیه اجتهادی است و نظر صواب در آن قطعی نیست و صاحب خطا در آن معذور و بلکه ماجور خواهد بود. به همین خاطر بوده که امامان و فقهای اسلامی در چنین مواردی، اقوال و نظرات خود را توجیه می‌نمودند و به آرا و نظرات مخالفین خود احتمال صواب می‌دادند. برای مثال در استنباط یک حکم اجتهادی می‌گفتند: این محتاط‌تر است، یا این راجح است، و یا من تمایل به این دارم و امثال چنین عباراتی در کتاب المبسوط و آثار محمد/ و کلام شافعی/ بسیار فراوان است.

الله از مالک/، راضی گردد که با وجود آن همه علم و فقاهت، اما پیشنهاد هارون الرشید را نپذیرفت. سیوطی روایت می‌کند که: هارون الرشید به او پیشنهاد نمود که کتاب «الموطأ» را در کعبه آویزان کنند و مردمِ همه اقطار و نواحی را به تبعیت از آن مکلف سازد. امام مالک/ گفت: من با چنین عملی موافق نیستم. زیرا اصحاب رسول الله که در فروعات فقهی با هم اختلاف داشتند در شهرها و کشورها پراکنده شده‌اند مردمان هر دیاری متمسک به سنت مفتی دیار خود هستند. هارون الرشید گفت: ابا عبدالله، الله تو را توفیق دهد!! و این موضوع را باز با منصور در میان گذاشت.

در خاتمه باید بگویم که من این مطالب را به عنوان دفاع از نویسنده مقاله (غریب الاحکام) ننوشتم و در تمام جزئیاتی که بیان داشته‌اند موید و همراه ایشان نیستم. ولی من شیوه تحقیق، تطبیق و ترجیح نظرات را تایید می‌نمایم؛ و بر هر مسلمانی واجب است که خود را به دست دلیل و برهان بسپارد که هرگاه دلیل حکمی به نظر او قوی باشد و عقلش بدان قانع گردد و قلبش به آن آرامش یابد باید به آن حکم عمل نماید و هیچ اشکالی ندارد که آن حکم «احکام غریبه» باشد و نباید بیم داشته باشد از این‌که چنین حکمی برای من آسان‌گیری و سهولت است که دین ما جز با آسان‌گیری، تخفیف و رحمت نازل نشده است، پیامبر گرامی ج می‌فرمود:

«إِنَّمَا بُعِثْتُ بِالْحَنِیفِیَّةِ السَّمْحَةِ...»[2].

«من با دین حنیفِ سهل و آسان مبعوث شدم»

و باز پیامبر ج به یارانش می‌فرمود:

«یَسِّرُوا وَلاَ تُعَسِّرُوا»[3].

«آسان‌گیر باشید و سخت‌گیر نباشید»

«إِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُیَسِّرِینَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ»[4].

«شما به خاطر آسان‌گیری بر مردم و نه به خاطر سخت‌گیری بر مردم مبعوث شدید.»

الله متعال می‌فرماید:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ [البقرة: 185]

«الله برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد».

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨ [النساء: 28].

«الله می‌خواهد که بر شما آسان گیرد و انسان، ضعیف و ناتوان آفریده شده است».

﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٦ [المائدة: 6]

«الله نمی‌خواهد بر شما دشواری قرار دهد، بلکه می‌خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام کند، باشد که شکر گزارید».



1- واحدی برای سنجش میزان آب. (مصحح)

1- این حدیث در مسند احمد و معجم الکبیر طبرانی با سندهای مختلف ذکر شده است و در مجموعِ طرق، حسن است و آلبانی آن را در سلسلة الأحادیث الصحیحة (ش2924) آورده است. (مصحح)  

1- بخاری (69 و 6125) و مسلم (1732 و 1734) (مصحح)  

2- بخاری (220 و 6128) (مصحح)  

هیچ رابطه‌ای میان صواب و شهرت رأی وجود ندارد

هیچ رابطه‌ای میان صواب و شهرت رأی وجود ندارد

حق و صواب با نظرات مشهور میان امت، سازگاری و ملازمتی ندارد و خطا و اشتباه با غریب و نامانوس هم‌خوانی ندارد. بنابراین از نظر عالمان محقق، صواب و خطا، تابع شهرت و غرابت نخواهند بود. چه بسیار احکام مشهوری که هرگاه مورد نقد و بررسی قرار گیرند، دلایل آن‌ها سست و بی‌بنیان می‌شود و نیروی خود را از دست خواهند داد، و چه بسا احکامی غریب و مورد انکار قرار گرفته که خورشید آسا دلایل آن نمایان گردند و در پرتو انوار ادله، روشن و مورد قبول خاص و عام گردند.

بنابراین بر هر فرد مسلمانی که در تحقیق و تفحص احکام دینی خود باشد واجب است که در رابطه با شناسایی حق و واقعیت، معیار سنجش او دلایل و براهین قوی و محکم باشد، نه شهرت نظر و گویندگان فراوان آن و وجود آن نظریه در کتاب‌های فراوان.

اگر مقیاس برای شناسایی حق در موضوع مورد نظر، این باشد که اغلب مردم از آن پیروی می‌کنند و بیشتر مردم بدان معتقدند، در آن صورت اسلام در میان ادیان و مذاهب گمراه دنیا، باطل می‌بود؛ زیرا هر کدام از ادیان و مذاهب گمراه صدها میلیون پیرو و معتقد دارد.

در صورتی که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِینَ١٠٣ [یوسف: 103].

«و بیشتر مردم اگرچه (بر ایمان‌شان) حرص ورزی، مؤمن نخواهند بود».

﴿وَإِن تُطِعۡ أَکۡثَرَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ [الأنعام: 116].

«و اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه الله گمراه می‌کنند».

﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ١ [الرعد: 1]

«ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند».

﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٣٧ [الأنعام: 37]

«ولی بیشتر آن‌ها نمی‌دانند».

﴿لَا یَعۡقِلُونَ١٠٣ [المائدة: 103]

«نمی‌اندیشند».

﴿لَا یَشۡکُرُونَ٣٨ [یوسف: 38]

«سپاسگزاری نمی‌کنند».

بعضی از آرا و نظریات عبدالله بن مسعود را می‌یابیم که مخالف نظر جمهور عصر خود بوده است. یارانش می‌گفتند: چرا تابع نظر جمع نیستی؟ در جواب می‌گفت:

«الجَمَاعَةُ مَا وَافَقَ الَحَقّ، وَإِن کُنْتَ وَحْدَکَ»[1].

«جماعت آن است که تابع حق باشد، اگرچه یک نفر باشد»

ابن مسعود به مردم به صورت جدی در مورد عصر و زمانی که سنجش‌ها و معیارها منحل می‌گردد هشدار داده است: که مبادا مردم با باطل انس و الفت گیرند و حق از نظر آن‌ها غریب باشد. منکر را معروف و معروف را منکر شمارند. و سپس می‌گوید: «وای به حال روزی که فتنه‌ها شما را دربرگیرد: چنان فتنه‌ای که کودک را پیر و پیران را سالخورده سازد، درآن روز مردم را می‌یابی که عادات و فرهنگ خود را به عنوان سنت سنیه گرفته‌اند که اگر بخواهی آن را تغییر دهی پیروان آن فرهنگ و عادات به‌ شدت بر تو می‌تازند و می‌گویند: مردم بیایید که این شخص می‌خواهد، سنت و فرهنگ ما را تغییر دهد، آیا این کار قبیحی نیست»؟![2]

دلیل این که غرابت و ناآشنایی با حکمی، دلیل خطا و اشتباه آن حکم نیست، این است که عمل به بعضی آیات محکم و آشنایی با حکم آن‌ها در قرآن کریم حتی در عهد اصحاب متروک مانده بود به نحوی که حکم آن آیات از نظر مردم غریب به حساب می‌آمد. خداوند دراین‌باره می‌فرماید:

﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨ [النساء: 8].

«و هرگاه خویشاوندان و یتیمان و مستمندان بر تقسیم (میراث) حاضر شدند، (چیزی) از آن (اموال) به آنان بدهید، و با آن‌ها به طور شایسته و نیک سخن بگویید».

و چون به آن عمل نمی‌شد بعضی از علما پنداشته‌اند که حکم این آیه منسوخ است.

نمونه‌ی دیگر از ترک عمل به بعضی از آیات، این آیه است که می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسۡتَ‍ٔۡذِنکُمُ ٱلَّذِینَ مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ... [النور: 58]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! باید بردگان شما از شما اجازه بگیرند...».

ابن عباس گفته است: «شیطان بعضی از مردمان را به وسوسه انداخت و آن‌ها را از عمل به آن باز داشت».



1- لالکائی درشرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة. ابوشامه شهاب الدین عبد الرحمن بن إسماعیل در الباعث على إنکار الحوادث والبدع (ص: 22). و ابن القیم در إعلام الموقعین 3/ 397 و إغاثة اللهفان (1/70) و آلبانی در مشکاة 1/ 61 آن را صحیح گفته است.

1- حاکم در المستدرک على الصحیحین: 8570 - حَدَّثَنَا أَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحِیرِیُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، ثَنَا یَعْلَى بْنُ عُبَیْدٍ، ثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ شَقِیقٍ أَبِی وَائِلٍ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: " کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبِسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ، وَیَرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ، وَیَتَّخِذُهَا النَّاسُ سُنَّةً فَإِذَا غُیِّرَتْ، قَالُوا: غُیِّرَتِ السُّنَّةُ؟ " قِیلٌ: مَتَى ذَلِکَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ؟ قَالَ: «إِذَا کَثُرَتْ قُرَّاؤُکُمْ، وَقَلَّتْ فُقَهَاؤُکُمْ، وَکَثُرَتْ أَمْوَالُکُمْ، وَقَلَّتْ أُمَنَاؤُکُمْ، وَالْتُمِسَتِ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ» (مصحح)

احکام غریب و نامأنوس، نسبی هستند

احکام غریب و نامأنوس، نسبی هستند

احکام غریب و نامأنوس نسبی هستند و چه بسا حکمی از احکام شریعت در یک محیط غریب به نظر آید، ولی در محیط دیگر همان حکم بر همه مشهور و معلوم باشد، و یا این‌که در عصری غریب و مجهول بوده ولی در عصری دیگر، همان حکم مورد قبول و پذیرش همگان قرار گرفته باشد. پس این غرابت نسبت به احکام شریعت همان‌گونه که ثابت نیست، مطلق هم نیست، بلکه همان‌طور که با اختلاف زمان، تغییر می‌یابد با تغییر مکان هم تغییر خواهد یافت. به بیان چند مثال در این باره می‌پردازیم: جامعه‌ای که فرزندانش در عبادت مقید به مذهب شافعی باشند، از نظر آن‌ها ادای نماز جمعه بدون خواندن دو رکعت قبل از آن را از احکام شاذ [حدیثی که نادر و کمیاب روایت شده باشد] و غریب می‌دانند. در صورتی که در جامعه‌ای که مقید به مذهب مالکی ‌باشند عکس آن را غریب و شاذ می‌دانند. در محیط شافعی مذهب، بسیار غریب است این‌که نمازگزاری فاتحه را بدون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بخواند، بر خلاف مذهب مالکی که بسم الله... را اصلا در فاتحه نمی‌خوانند و یا در مذهب حنفی که در فاتحه آن را به صورت آشکار بیان نمی‌نمایند و باز در محیطی که مقید به مذهب شافعی هستند، نماز مسلمانی که زنی را لمس نموده و به وضو نپرداخته و هم‌چنین نماز کسانی که با ادرار و سرگین شتر، گاو، بز، و گوسفند آلوده شده باشند و آن را نشسته باشند، بسیار غریب به نظر می‌آید. بر خلاف مذهب مالکی که مقرر داشته‌اند: بول و سرگین هر حیوان حلال گوشتی، پاک است. هم‌چنین در مذهب شافعی بسیار غریب است این‌که کسی سگ خیس شده را لمس کرده باشد با آن حالت نماز بخواند بر خلاف مذهب مالکی که معتقد به طهارت و پاکی سگ است و...

در عصر کنونی ما، در رابطه با بعضی از احکامی که بعضی از ائمه بدان فتوا داده‌اند، علما در آغاز کار با موجی از رد و انکار و دهشت مواجه بوده‌اند، ولی دیری نگذشته که آن احکام فتوایی، راه خود را به سوی عقل‌ها و دل‌ها باز نموده است و نور حجت و دلایل آن امر غیر معروف بر اندیشه جمهور امت تابیده و در پرتو فلسفه شریعت که همان جلب مصالح و دفع مفاسد می‌باشد، لباس پذیرش و مقبولیت همگانی را بر تن نموده و در نتیجه آن امر غریب، پس از رد، مقبول و پس از انکار، معروف گشته است.

نمونه‌ دیگر، تعدیلات مهمی است که بر قوانین خانوادگی که به آن «احوال شخصیه» می‌گویند، جاری شد و جای غرابت و استنکار را به قبول و معروفیت داد. مانند عدم وقوع طلاق معلقی که به منظور واداشتن معلق علیه به انجام کاری و یا ممانعت از انجام کاری باشد، و یا اینکه زنی را که با یک لفظ سه طلاقه داده باشند، یک طلاق او واقع شود و یا مانند قانون وصیت واجب از طرف پدر بزرگ نسبت به فرزندانی که پدرشان در حیات پدربزرگ وفات نموده باشد، تا آن فرزندان از قساوت عموها و اهمال جدها در امان بمانند که مردم در آغاز امر نسبت به این مسائل نامأنوس و بلکه معترض بودند و سپس آن مسائل در جامعه اسلامی کاملا مورد قبول و پذیرش امت قرار گرفتند که منبع و سرچشمه این احکام از قرآن و سنت پاک نبوی استخراج و استنباط شده است. اصلا چرا باید حکمی که از قرآن گرفته شود مقبول نیفتد؟

کلمه «غریب» دارای مفعول و مدلول مشخصی نیست، اگر منظور احکامی است که با قول جمهور علما مخالف باشد، ابن حزم را می‌یابیم که در این باره می‌گوید: «ما از ابو حنیفه، شافعی و مالک بیشتر از صدها مسئله را استخراج نموده‌ایم که هر کدام از آن‌ها درباره آن مسائل نظراتی بیان داشته‌اند که در میان هیچ‌یک از مسلمان‌های قبل از آن‌ها چنان نظری بیان نشده است. آیا این جای شگفت نیست؟!»

مخالفت یک امام در احکام شریعت باعث طعن در امامت او نخواهد بود

مخالفت یک امام در احکام شریعت باعث طعن در امامت او نخواهد بود

باید دانست که مخالفت با تمام ائمه اربعه و یا بعضی از آن‌ها نه باعث طعن در امامت آن‌ها و نه تنزل در مقام آن‌ها و نه انتقاد در وسعت عمل آن‌ها و نه خللی در صحت اجتهاد و نه شکی در جستجوی آن‌ها نسبت به حق و صواب، خواهد بود. و هر‌کسی چنین بپندارد، نسبت به حقانیت و تاریخ تابناک دین امت، به جهل و نادانی رفته است.

برعکس محبت و احترام به این پیشوایان اسلامی و اکرام و ستایش آن‌ها از جمله خصوصیات دین مبین اسلام است. شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در مقدمه کتاب خود به نام «رفع الملام عن الأئمة الأعلام» می‌گوید: «همان‌گونه که قرآن بیان داشته، بر مسلمان واجب است که در دل محبت و ولای الله متعال، رسول گرامی ج، مومنان و به ویژه مومنان عالمی که به عنوان وارثان انبیا بشمار می‌آیند، داشته باشد». الله متعال علمای اسلامی را در طول تاریخ به منزله ستارگانی قرار داده که امت در تاریکی‌های دریا و خشکی از ارشادات آن‌ها راهنمایی و هدایت می‌یابند و عموم مسلمان‌ها بر هدایت و روایت آن‌ها اجماع دارند... آن‌ها قائم مقام و جانشین‌های پیامبرج در میان امت می‌باشند، آن‌ها احیاگران سنت او پس از تباهی و خاموش شدن آن هستند. قرآن توسط آن‌ها زنده مانده و آن‌ها به وسیله قرآن، ناطق به حق شدند و در میان امت به مثابه قرآنِ زنده در آمدند و سخنگوی صاحب شریعت شدند.

ابن القاسم گفته است: «شنیدم که مالک و لیث در ارتباط با اختلاف اصحاب رسول الله ج می‌گفتند: این‌که بعضی گفته‌اند که اختلاف آن‌ها به خاطر وسعت و رحمت در دین بوده، چنین نیست، بلکه نظرات آن‌ها بعضی صواب و بعضی اشتباه بوده است و باز امام مالک/ درباره‌ی اختلاف اصحاب می‌گویند: بعضی از آن‌ها مخطی و بعضی مصیب بوده‌اند. اجتهاد در جهت کشف حق و صواب بر تو لازم است».

بنابراین هنگامی‌که بعضی از اصحاب از مالک/ از جمله لیث/، بعضی مخطی و بعضی مصیب بوده‌اند، پس وضعیت غیر اصحاب آن‌ها باید چگونه باشد؟

ابن حزم تقلید را حرام می‌داند:

این‌که ما در ارتباط با تقلید نرم‌ترین و خفیف‌ترین عبارات را به کار بردیم و گفتیم که تقلید از دیگران نه واجب است و نه سنت، ولی امانت علمی ما را ملزم می‌دارد که خواننده مسلمان را نسبت به آن‌چه فقیه توانمند و دارای حجت قوی همانند ابن حزم، بیان داشته است آشنا نماییم ایشان درباره تقلید این‌گونه بیان می‌دارند:

«إنَّ التَقلِیدَ حَرَامٌ، وَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَن یَأخُذَ قَولَ أَحَدٍ غَیرَ رَسُولِ اللهِ ج بِلَا بُرهَانٍ».

«تقلید حرام است و برای هیچ‌کس جایز نیست که سوای رسول گرامی ج گفتار هیچ‌کسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد»

دلایل ایشان عبارتند از: قرآن می‌فرمایند:

﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکُم مِّن رَّبِّکُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَۗ [الأعراف:3]

«آن‌چه از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید و جز او از معبودان دیگر پیروی مکنید».

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآ [البقرة: 170].

«و اگر به آن‌ها گفته شود: آن‌چه را الله نازل فرموده: پیروی کنید، می‌گویند: بلکه آن‌چه را که پدران خویش را بر آن یافتیم پیروی می‌کنیم».

و باز الله متعال در ستایش کسانی که تقلید نمی‌کنند می‌فرماید:

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨ [الزمر: 17-18].

«پس بندگان مرا بشارت ده. (همان) کسانی‌‌که سخن(ها) را می‌شنوند و سپس از بهترین آن پیروی می‌کنند. آن‌ها کسانی هستند که الله هدایت‌شان کرده است، و آن‌ها خردمندانند».

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [النساء: 59].

«پس اگر در چیزی به نزاع افتادید، آن را به سوی الله و رسولش باز گردانید اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید».

الله متعال در هنگام نزاع و اختلاف جایز ندانسته است که به جز به قرآن و سنت نبوی به کسی دیگر مراجعه گردد و خداوند متعال در هنگام تنازع مردم، بازگشت به گفتار افراد دیگر غیر از قرآن و سنت را حرام نموده است.

تمامی اصحاب، تمامی تابعین و تمام تبع تابعین به طور قاطع اجماع دارند که نباید هیچ‌کس تمام دین خود را به طور خاص از یکی از آن‌ها بگیرند و کسانی‌که در تمام مسائل دینی خود متمسک به تمام اقوال ابوحنیفه، یا مالک، یا شافعی و یا احمد -حمهم الله- شده‌اند و از پیروی کسی غیر از امام مذهب خود و یا کسانی دیگر چه گذشته و چه بعد از آنها، ممانعت می‌ورزند، به طور قطعی بدانند که با اجماع اولین و آخرین این امت مخالف ورزیده‌اند و چنین کسانی در طول سه قرن محمود طلایی از سلف و خلف، الگویی برای خود نمی‌یابند و آن‌ها غیر راه مومنان را پیموده‌اند. از چنین حالتی به الله پناه می‌بریم.

فقهای مذاهب همگی، امت را از تقلید خود باز داشته‌اند و کسانی‌که علی‌رغم ممانعت آن‌ها، در تمام مسائل و قضایای دینی به طور خاص از یکی از آن‌ها تقلید کنند با دستورها وسفارش‌های آن‌ها مخالفت کرده‌اند.

چگونه رواست که تقلید به طور خاص از یکی از این مردان (ابوحنیفه، شافعی، مالک، احمد ...) را بر تقلید و تبعیت از عمربن‌خطاب، یا علی بن ابیطالب، یا ابن مسعود، یا ابن عمرب، یا ابن عباس، یا عایشه ام‌المومنین ش، اولی و شایسته‌تر دانست؟ و اگر تقلید از دیگران شایسته می‌بود، این بزرگواران و فقیهان اصحاب، در رابطه با تبعیت و پیروی به مراتب از دیگران شایسته‌تر و اولی می‌بودند.

قبل از همه، این سخنان متوجه علمایی است که قرآن، حدیث، فقه و اصول را خوانده‌اند و درباره زبان متون و اسالیب آن به تحقیق پرداخته‌اند، ولی با این وجود به خاطر تن دادن به تنبلی و تمایل به آسایش طلبی، خود را به زحمت نینداخته‌اند تا با تحقیق و تطبیق متون، اقدامی هر چند اندک به عمل آورند و اگر به ندرت کسانی برای چنین وظیفه‌ای قیام نمایند و به بحث و تطبیق و ترجیح بپردازند- همان‌گونه که وظیفه یک عالم اسلامی است- بر او نعره خواهند کشید که «بس کن تو چکاره‌ای؟ و مردم را بر همان عقیده و اندیشه و فکرشان واگذار» و چنان بر او می‌تازند انگار به رد منکری می‌پردازند!! اما راجع به اشخاص عامی، قول ابن حزم را راجع به این‌که تقلید نسبت به آن‌ها حرام می‌باشد، نخواهم پذیرفت و شاید در مناسبت دیگری این بحث را مورد بحث و مناقشه قرار دهم.

هیچ‌گونه دلیلی بر وجوب تقلید از یک مذهب معین وجود ندارد

هیچ‌گونه دلیلی بر وجوب تقلید از یک مذهب معین وجود ندارد

در مورد تبعیت و پیروی از یکی از این مذاهب و تقلید از یک امام خاص در تمام آن‌چه که می‌گوید، نه واجب است و نه سنت و حتی گفته بعضی از مولف‌ها که می‌گویند: «تقلید از یک امام معین واجب است» خطا و مردود است.

به وسیله قرآن، سنت و اجماع ثابت شده که خداوند متعال، طاعت خود و طاعت پیامبرش را بر بندگان واجب گردانیده است؛ ولی در میان این امت، اطاعت از اوامر و نواهی هیچ فرد خاصی، جز پیامبر گرامی ج را واجب نگردانیده است و تمام دانشمندان اسلامی بر این اتفاق نظر دارند که هیچ‌کس در اوامر و نواهی شریعت، سوای رسول الله ج معصوم نیست. به همین خاطر از ابن عباس، عطا، مجاهد و مالک بن انس روایت شده است که می‌گفتند:

«مَا مِن أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ مَأخُوذٌ مِن کَلَامِهِ وَ مَردُودٌ عَلَیهِ إِلَّا رَسُولُ اللهِ»[1].

«جز کلام و سخن رسول الله ج سخن هرکسی قابل رد یا پذیرش است».

بنابراین پیروی از یک شخص غیر معصوم در تمام آن‌چه که می‌گوید، گمراهی آشکاری است، زیرا در این صورت هر امام مذهبی را نسبت به پیروان خود به منزله پیامبر با امتش قرار داده است و این یک نوع تبدیل و تغییر دین و شبیه به چیزی است که خداوند متعال نصاری را بخاطر آن نکوهش کرده و فرموده است:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: 31].

«این‌ها دانشمندان و راهبان خود را به جای الله، به الوهیت گرفتند».

و این بدان خاطر بود که آن‌ها از عالمان و راهبان خود در امور مربوط به تحلیل و تحریم همانند پیامبراکرم ج اطاعت و تبعیت می‌کردند.

اضافه بر این خود ائمه از این‌که مردم از آن‌ها تقلید کنند مانع می‌شدند و گمان نمی‌بردند که روزی آن‌چه را برای مردم بیان می‌نمایند واجب الاتباع گردد و مردم را از این‌که اقوال آن‌ها را بدون دلیل اخذ نمایند، برحذر می‌داشتند. امام شافعی/ می‌گوید:

«مَثَلُ الَّذِی یَطلُبُ العِلمَ بِلَا حُجَّةٍ، کَمَثَلِ حَاطِبِ لَیلٍ، یَحْمِلُ حُزْمَةَ حَطَبٍ وَفِیهِ أَفْعَى تَلْدَغُهُ وَهُوَ لَا یَدْرِی»[2].

«کسی‌که دانش و فقه را بدون دلیل دریافت نماید همانند کسی است که در شب هیزم جمع می‌کند. پشته‌ای از یک هیزم را برمی‌دارد و یک مار افعی در آن پشته او را می‌گزد بدون این‌که خود بفهمد».

مُزَنی[3] در اول مختصر خود [یعنی کتاب الام شافعی] می‌گوید:

«اخْتَصَرَتْ هَذَا مِنْ عِلْمِ الشَّافِعِیِّ، وَمِنْ مَعْنَى قَوْلِهِ، لِأُقَرِّبَهُ عَلَى مَنْ أَرَادَهُ، مَعَ إعْلَامِیَّةِ نَهْیِهِ عَنْ تَقْلِیدِهِ وَتَقْلِیدِ غَیْرِهِ لِیَنْظُرَ فِیهِ لِدِینِهِ وَیَحْتَاطُ فِیهِ لِنَفْسِهِ»[4].

«من این را از دانش شافعی/ و از مفهوم اقوال او به اختصار بیان داشتم، تا دانش و فقه او را برای کسانی که بخواهند، نزدیک به فهم گردانم- با این‌که خود امام شافعی/ از این‌که مردم از او و یا از دیگران تقلید کنند، نهی نموده است- تا در دین به بحث و بررسی پردازد و احتیاط نماید».

امام احمد/ می‌فرماید:

«لَا تُقَلِّدْنِی وَلَا تُقَلِّدْ مَالِکًا وَلَا الثَّوْرِیَّ وَلَا الْأَوْزَاعِیَّ، وَخُذْ مِنْ حَیْثُ أَخَذُوا»[5]

«از من، مالک، ثوری و اوزاعی تقلید مکن بلکه شریعت را از همان منبع و سرچشمه‌ای که آن‌ها گرفته‌اند بگیر».

باز می‌گوید:

«مِنْ قِلَّةِ فِقْهِ الرَّجُلِ أَنْ یُقَلِّدَ دِینَهُ الرِّجَالَ»[6]

«از نشانه‌های کم بینشی و کم دانشی این است که مردی در دینش از دیگران پیروی کند».

ابویوسف/ می‌گوید:

«لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَقُولَ مَقَالَتَنَا حَتَّى یَعْلَمَ مِنْ أَیْنَ قُلْنَا»[7].

«برای هیچ‌کس جایز نیست که گفتار ما را نقل کند تا این‌که بداند که ما آن را از کجا گرفته‌ایم».

تقلید از این مذاهب و تعصب نسبت به گفتار آن‌ها در میان این امت، یک بدعت است و مخالف با ارشادات سلف صالح و امت سه قرن اولیه اسلام است.

صاحب «تقویم الادله[8]» می‌گوید: مردم صدر اول اسلام یعنی اصحاب و تابعین و صالحین، امور خود را بر مبنای دلیل و برهان قرار می‌دادند و برنامه و قوانین دین خود را از قرآن، سنت و اقوال صحیح و مستدل اشخاص بعد از رسول الله ج، می‌گرفتند. گاهی مردی در مساله‌ای از گفتار عمر بن خطاب تبعیت می‌کرد و در مساله‌ی دیگری، مخالف قول او عمل می‌کرد و متمسک به قول علی بن ابی‌طالب می‌شد. در آن زمان مذهب در شریعت اسلامی نه عمری بود و نه علوی؛ بلکه مذهب را به رسول الله ج نسبت می‌دادند و خود پیامبر ج، آن قرون را با نام خیر القرون ستوده است. به دلیل این‌که مردم آن دوران به حجت و برهان توجه می‌نمودند، نه به علما و شخصیت آن‌ها؛ ولی هنگامی‌که در قرن چهارم تقوای عامه مردم کاسته شد و امت در طلب حجج براهین بازماندند، در آن صورت علمای خود را حجت قرار دادند و از آن‌ها تبعیت نمودند. بعضی مذهب حنفی، بعضی مذهب مالکی و بعضی مذهب شافعی را برای خود برگزیدند و در دین و شریعت به جای نصوص به افراد و شخصیت‌ها استدلال می‌کردند. قضایا و مسائل را از آن‌جا صحیح می‌دانستند که تراوش یافته از فلان مذهب باشد و پیروان مذهب، خروج از آن را مارق و خارج از دین تلقی می‌نمودند.

شیخ و امام، عزالدین بن عبدالسلام می‌گوید: «مردم پیوسته در مسائل شرعی خود، بدون وابستگی به هیچ مذهبی از هر عالمی که برایشان اتفاق می‌افتاد سوال و استفتا می‌نمودند. در آن عصر هیچ عالمی منکر چنین عملی نمی‌شد تا این‌که پیروان مذاهب و مقلدان که از تعصب سرشاری برخوردار بودند به وجود آمدند. کار به جایی رسید که کسانی چنان از یک مذهب پیروی و دفاع می‌کردند - اگر چه بعضی از مسائل آن مذاهب بر مبنای دلایل صحیح شرعی نمی‌بود - که انگار اقوال آن صاحب مذهب، قول پیامبر مرسل است. چنین عملی دور از حق و دور از صواب است و هیچ خردمندی بدان تن نخواهد داد».

بنابراین بر هر مسلمانی واجب است در صورتی که از دریافت احکام، از ادله شرعی عاجز و ناتوان است، از متخصصین و علمای آن فن سوال و استفتاء کند و بر او واجب نیست که ملتزم و مقید به یکی از مذاهب گردد، زیرا هیچ مساله‌ای واجب نمی‌گردد مگر این‌که الله و رسولش ج آن را واجب گرداند و الله و رسولش ج بر هیچ‌کسی واجب ننموده که باید مذهبش حنفی و یا شافعی و یا غیر آن‌ها باشد. شارح «مسلم الثبوت» می‌گوید:

«فَإِیجَابُهُ تَشرِیعُ شَرعٍ جَدِیدٍ».

«ایجاب تمسک به یک مذهب، تشریع یک شریعت تازه است».



2- الإنصاف فی بیان أسباب الاختلاف (ج 1 / ص 22) و عقد الجید - (ج 1 / ص 27) نوشته ولی الله دهلوی. سیر أعلام النبلاء (ج 8 / ص 93 و ج 10 / ص 73 و ج 3 / ص 372) (مصحح)

1- إعلام الموقعین 2/211 و زرقانى در شرح المواهب اللدنیة 5/453، و مناوى در فیض القدیر 1/433 و بیهقی در المدخل (ص211/رقم263) از طریق ربیع بن سلیمان از امام شافعی/ روایت می‌کند. (مصحح)

2- اسماعیل بن یحیى بن اسماعیل، ابو ابراهیم مزنی: یار امام شافعی و از اهالی مصر بود. وی در سال 175 هـ ق متولد و در سال 264 هـ ق وفات یافت. (مصحح)

1- مزنی در المختصر ص 1. (مصحح)

2- فلانی (113) و ابن قیم در الأعلام (2/302). (مصحح)

3- إیقاظ همم أولی الأبصار (ص 113) و إعلام الموقعین 2/201 و مجموع الفتاوی 20/212 (مصحح)  

1- ابن عبدالبر در الانتقاء فی فضائل الثلاثه الفقهاء (145)، ابن قیم در اعلام الموقعین (2/309) و ابن عابدین در حاشیه البحر الرائق (6/293) و شعرانی در المیزان (1/55) و بیهقی درالمدخل (262). (مصحح)

2- نوشته‌ی ابو زید، عبد الله بن عمر بن عیسى دبوسی حنفی متوفاى 430 هـ ق. (مصحح)